با مخالفت والدین در ازدواج، چه بايد كرد؟

مخالفت والدین در ازدواج

نکته قابل توجه در ازدواج جوانان اینجاست که هر مخالفتی با ما به معنای بد بودن مخالف یا سوء نیت او نیست. دقیقا همان طور که هر موافقتی با فرد انتخابی ما به معنای درست بودن نیت شخص موافق و حسن نیت او نیست.

به خاطر این که معمولا عمده مشکل سر راه انتخاب مورد مناسب برای ازدواج، عدم آشنایی با ملاک ها و لااقل نداشتن اولویت بندی و بارم بندی در آن ملاک هاست، لازم است این قضیه  یادآوری شود که اولین قدم در دفاع ما از فرد مورد نظر، این است که انتخاب ما قابلیت دفاع عقلانی داشته باشد. و این دفاع حمل بر درستی ملاک ها و بارم بندی ملاک ها و اولویت بندی آن هاست.
اگر از نظر عقلانی ما توانسته باشیم بدون هندی بازی و عاشق شدن قبل از تطبیق ملاک ها فرد مورد نظر را انتخاب کنیم و هم شانی مذهبی، اقتصادی، فرهنگی، سنتی، تحصیلات، قیافه و ... رعایت شده باشد می توان گفت فرد مورد نظر گزینه مناسبی برای ازدواج می باشد.
در چنین صورتی می توان از انتخاب خود دفاع کرد.

اما معمولا مخالفت والدین با فرد انتخابی فرزند به دلیل عدم تطابق ملاک ها و هم شانی فرد با فرزند یا خانواده است. و معمولا زمانی که فرزند قبل از تعیین ملاک ها عاشق شده باشد چنین مشکلی خواهند داشت. البته درصد بسیار کمی از والدین هم از روی تعصب و بدون دلیل با انتخاب فرزند خود مخالفت می کنند اما مطمئنا در درصد بسیار پایینی قرار دارند.

شما نیم نگاهی به ملاک های خودتان بیندازید.
آیا فرد مورد نظر را بر اساس ملاک های خود انتخاب کرده اید؟
آیا اول انتخاب کرده و بعد عاشق شده اید یا اول عاشق شده اید و بعد ملاک ها را بر اساس فرد مورد نظر تعدیل کرده اید؟
آیا صفت خاصی در محبوب نیست که به خاطر همان ویژگی خاص، شما حاضر شده اید با او ازدواج کنید و سایر داشته ها و نداشته ها را غافل نشده اید؟
اگر مطمئن شدید انتخاب شما کاملا معقول و منطقی و بر اساس ملاک بوده طبعا مخالفت والدين، غیر منطقی خواهد بود.

در گام اول شما باید در جو صمیمی و فرصت مناسب با والدين خود صحبت کنید. ملاک هایتان را برای او بازگو کنید. چرا و بر چه اساسی او را انتخاب کرده اید و محاسن او و ایده آل های شخصی تان که ممکن است با والدینتان داشته باشد با او صحبت کنید. البته اگر شخص امینی که هم والدينتان او را قبول کنند و هم با شما صمیمی باشد، قبلا با شما هماهنگ شده و در جلسه حاضر باشد تاثير مثبتی در جلسه شما خواهد داشت. البته ممکن است پدر يا مادر شما هم دلایلی داشته باشند که از نظر شما بدون دلیل باشد اما از نظر ناظر بی طرف و امین شما حرف درستی باشد و شما باید ملاک های خود را تعدیل کنید.

بعد از شنیدن دلایل شما، اگر باز هم پدر يا مادرتان، با شما مخالفت کنند معمولا مخالفت ایشان بعد از این مرحله بدون منطق و دلیل خواهد بود.
مطمئنا هیچ پدر و مادري مانع خوشبختی فرزندش نمی شود. حتی اگر با ازدواج او صد در صد مخالف باشد. والدين زیادی دیده ايم که با وجود مخالفت صد در صد با فرزندی که تا آخرین فرصت فکر می کرد انتخاب درستی داشته و حتی پدر او را تهدید به عدم حمایت و محرومیت از ارث کرده بوده اما بعداز ازدواج باز هم نظر حمایت خود را از فرزندش دریغ نکرده است.

همه ما چه قبل و چه بعد از ازدواج به نظر لطف والدینمان نیازداریم. حتی اگر والدين هیچ کمکی هم به شما نکنند سعی کنید خودو خانمتان رضایت آنان را به دست آورید. هم رضایت والدین شما و هم دختر خانم. اصلا به این گزینه فکر نکنید که بخواهید رابطه خود را با والدین تان قطع کنید. این مساله هم اکثرا اوقات امکان وقوعی ندارد و ماه های بعدی ازدواج و سردی عطش تصمیم عجولانه باز هم محبت والدین در وجود انسان روشن می شود. و هم این که والدین انسان به مانند ریشه او هستند و قطع رابطه با والدین انسان را تبدیل به موجودی بی ریشه می کند که مشکلات فراوانی فراروی خود و خانواده خود خواهد داشت. ضمن این که خداوند در قرآن شدیدا از قطع رابطه با والدین نهی می کند.

شما به جای این که از برخورد والدینتان با عروس خانم نگران باشید. بعد از اطمینان از انتخابتان بر اساس ملاک ها و اولویت های ذکر شده، از همسر آینده تان بخواهید با هم دنبال راه هایی باشید که نظر لطف والدین دو طرف همیشه بر زندگی مشترک شما سایه بیندازد.

دیدگاه‌ها

با سلام
من دختری ۲۴ ساله هستم. مدت ۱۵ سال است که با یکی از همسایگان خود رفت و آمد خانوادگی داشتیم. تو این مدت خردسالی من و پسر این خانواده به هم علاقه مند شدیم. ارتباط خانواده ها بسیار صمیمی بود به طوری که کل فامیلهای دو خانواده از هم شناخت کافی داشتند. بعد از گدشت سالها ارتباط ما قویتر شد و ما بیشتر بهم علاقه مند شدیم. تا اینکه تصمیم به ازدواج گرفتیم. من این تصمیم را با مادرم در میان گذاشتم و او به شدت با این موضوع مخالفت کرد.اون موقع علی مغازه داشت درسش را هم ادامه نداده بود مخالفت مادرم با این موضوع بود. بعد از مطرح شدن این ازدواج از طریق مادر ایشان با مادر من و فهمیدن دلیل مخالفت مادرم علی شغلش را عوض کرد و دانشگاه هم قبول شد. الان شرکت پیمانکاری دارد و در شغلش هم بسیار موفق بوده و در سال سه رشته مهندسی صنایع تحصیل میکند. تا الات مدت سه سال است که مرتباً جهت خواستگاری تماس میگیرند ولی مادرم همچنان مخالفت میکند. حتی نگداشته که به خانه مان بیایند. من از داییم که شناخت کافی از آنها داشته خواهش کردم پادرمیانی کند اما مادرم همچنان پافشاری میکند. پدرمهم تحت تأثیر مادرم حرفی نمیزند. خانواده علی منو خیلی دوست دارند بطوری که مامانش گفته هرجور که باشه سعی میکنم موافقتش را بگیرم. دلیل مخالفت مادرم هم این است که میگوید بهتر از علی برای تو هست. اخه چندتا خواستگار برایم آمد که بهتر از علی بودند و من قبول نکردم. ما از نطر فرهنگی، اعتقادی، و مالی و همه چیز مثل هم هستیم. خواهش میکنم هرچه زودتر راهنماییم کنید. ممنونم

تصویر شهر سوال

با عرض سلام و تحیت و تشكر از شما بخاطر حسن اعتمادتان
با لحاظ مطالب فوق در قبال چنین موضوعی، شایسته است:
- بیش از پیش لیاقتها و شایستگیهای خواستگار برای مادر شما به اثبات برسد
- به استفاده از واسطه‌ها مانند دایی و...ادامه دهید
- شخص ثالث و بی طرفی را مانند یك مشاور، حكم قرار دهید. به این منظور می‌توانید از مادر بخواهید با ۰۹۶۴۰ بخش مشاوره تماس بگیرند
- تبعات به تاخیر انداختن ازدواج و از دست دادن فرصت را به ایشان متذكر شوید. و یادآور شوید كه مهم تطابق شخصیت، شناخت كافی، علاقمندی ...طرفین به یكدیگر است و نه موقعیت تحصیلی، شغلی و یا اقتصادی. ضمن اینكه یادآور شوید كه معلوم نیست در آینده زمینه خواستگاری فرد مورد نظر ایشان فراهم آید.
- در صورتیكه مادر وسواس باشند و یا شخصیتی مداخله‌گر داشته باشند، بدست آوردن رضایت ایشان نیاز به زمان بیشتری دارد.

در پناه خدای بزرگ موفق باشید.

سلام من لاله هستم تشکر میکنم از شما بابت یاری به امثالی مثل من انشالله که خدا در تمامی مراحل زندگی یار و یاور شما باشد.
متاسفانه مادر من شخصیتی مداخله گر و لجوج دارد. من از داییم خواهش کردم که دوباره پادرمیانی کند اما داییم میگوید مادرت لجباز است و حرف خودش است. حرف زدن با او فایده ای ندارد. من و مادرم هم از بچگی باهم مشکل داشتیم یعنی حرف همدیگرو نمیفهمیم. همیشه تا باهم حرف میزنیم اخرش به دعوا کشیذه میشه. نمیدونم چه کاری درسته چی غلط. دلم نمیخواد بدون رضایتشون کاری کنم اما متأسفانه هرسری یه بهانه ای برای مخالفت پیدا میکند. به مشاوره هم رفتیم مشاوره به مامانم گفت اجازه بدین که خواستگاری رسمی برگزار بشه اما مادرم عمل نکرد. خیلی عذاب میکشم خواهش میکنم راهنماییم کنید. ممنونم

تصویر شهر سوال

با عرض سلام تحیت و تشكر از حضرتعالی
با توجه به خلقیات مادر شما، چاره‌ای جز اصرار، رایزنی و پیگیری نیست. از وی بخواهید تا خود فرد مورد اطمینانی را معرفی كند و او را به عنوان حكم و واسطه بپذیرد و بر مبنای قضاوت و نظر او، تصمیم بگیرید.

در صورتیكه بعد از مدت قابل توجهی رایزنی و پیگیری ایشان همچنان مخالفت داشته باشند( كه در این صورت به نظر می‌رسد وی فرد وسواسی باشد)، یا از این ازدواج صرف نظر كنید، یا همچنان منتظر بمانید! و یا اینكه بدون رضایت وی اقدام به ازدواج نمایید كه البته مشكلات خاص خود را دارد.

در پناه خدای متعال موفق باشید

آبجی منم عاشقمو عشقمم خیلی دوس دارم.به مامانت بگو مامان من مفقط همین پسرو میخوام و اگه دوس داری بایه نفردیگه ازدواج کنم من مشکلی ندارم ولی اینو بدون که اگه تو عقد یه نفر راضی نباشه عقد باطله و رابطه ی اون مرد بازن حرا مه بهش بگو اگه همینو میخوای و گناهشو به گردن میگیری من حرفی ندارم با هر کی تو بگی ازدواج میکنم ولی من راضی نیستم و به اجبار دارین از عشقم جدام میکنیدو روابطم با هر مردی غیر از عشقم حرامه چون راضی به عقد کردن با غیر عشقم راضی نیستم

احتمالا شما یک مرد هستی که اینجور حرف میزنی... یک دختر اینجور حرف بزنه نه تنها کسی به حرفش گوش نمی دهد بلکه ممکنه یکی هم بزنند توی دهنش یک فحش هم بهش میدهند می نشانند سر جاش.... مسلمان شناسنامه ای زیاده ولی من مسلمان واقعی توی طول عمرم فقط ۳-۴ تا دیدم

تصویر شهرسوال

سلام دوست گرامی و تشکر از ارتباطتان با این مرکز

با عرض معذرت، متاسفانه امکان پاسخگویی از این سامانه دیگر مقدور نیست.

برای ارسال پرسش و دریافت پاسخ، از راه های ارتباطی ذیل استفاده بفرمایید. دوستان کارشناس در این بخش ها خدمت شما هستند:

۱) نسخه جدید "اپلیکیشن پاسخگو"

این برنامه را می توانید از این لینک دریافت کنید:
https://cafebazaar.ir/app/ir.pasokhgoo.app

۲) اگر امکان نصب و استفاده از برنامه فوق را ندارید، می توانید با مراجعه به این آدرس اینترنتی و ثبت مشخصات، پرسش خود را از طریق وبسایت مطرح نمایید:
https://user.pasokhgoo.ir

با سلام من لاله هستم. ضمن تشکر از مشاوره شما سوالی از حضورتان دارم.
افرادی به من متذکر شده اند که اگر بدون رضایت مادرم ازدواج کنم بدلیل مخالفت ایشان و خشم خدا اسایش در زندگی ام از من سلب خواهد شد و زندگی ام دچار مشکلات خواهد شد. آیا این مسئله حقیقت دارد. آیا ممکن است مخالفت مادرم در امر ازدواجم دلیل بر متلاشی شدن آینده ام شود. این مسائل بسیار ذهن مرا درگیر کرده به گونه ای که انگار بر سر دوراهیه زندگی ام مانده ام. قادر به تصمیم گیری درست نیستم. لطفا راهنماییم کنید.

تصویر شهر سوال

به نام خدا و با سلام و احترام؛
از نوشتار شما مخالفت مادرتان فهمیده نمی شود و به نظر می آید این فقط یک نگرانی ناشی از احتمال و توهم باشد، ضمن اینکه قطعا هر مادری خوشبختی فرزندش را می خواهد با ایشان صمیمانه گفتگو کنید شاید در واقع اصلا مخالفتی وجود نباشد. موفق باشید

بنظر من هم بايد خونواده موافق باشن هم خود فرد يك طرفه نميشه..چون من خيليا رو ديدم دختر بااينكه ميدونه مامانش خالفه ازدواج كرده باهم رفت و امد دارن اما بازم زندگيش به سختي ميگذره...وهنوز كدورت دارن باهم......يا خود من پدرو مادرم بجاي من تصميم گرفتن با اينكه من هنوز راضي نيستم بعد از يك سال نامزدي و هرروز علاقم كمتر ميشه به نامزدم و هرچي بهشون ميگم كسي كاري برام انجام نميده با اينكه خيلي به حرف گوش كني بودم روز به روز دارم از خونوادم فاصله ميگيرم وهمش حرصشون ميدم تلافي اون.....اخه مگه ميشه باكسي كه دوست نداري ازدواج كني هرچقدرهم پولدار باشه

با سلام،دختری ۲۴ ساله هستم که یکی از هم دانشگاهی هایم بعد از ۴ سال هم کلاس بودن از بنده خواستگاری کرد و به اتفاق خوانده اش سال گذشته به منزل ما آمدند،مادر ایشان خانمی مذهبی و چادری هستند اما پسرشان همسر چادری نمیخواهند و انتخابشان بنده هستم،یک سال هست که این خانم اصرار بر شرط چادری شدن بنده دارند اما من چون در خودم نمیبینم و از طرفی هم آدم معتقد و پوشیده ای هستم شرط ایشان را توهین به تربیت خانوادگیم میدانم،از طرفی در این مدت با رفت و آمدهایی که زیر نظر خانواده انجام شد به این آقا علاقه مند شدم و حالا کاملا بلاتکلیف و سردرگم مانده ام،چه راه حلی برای رفع این مشکل پیشنهاد میکنید?

تصویر شهر سوال

با سلام و عرض تحیت خدمت حضرتعالی

تعیین کننده اساسی در موفقیت یک ازدواج، میزان توافق پذیری پسر و دختر (در موضوعات مختلف و از جمله مسئله حجاب و نوع پوشش) است، بر این اساس لازم است والدین در کنار راهنمایی، ارشاد و بیان نظرات خویش، در نهایت به نظر پسر و دختر احترام گذاشته و انتخاب را به ایشان واگذارند، در غیر اینصورت علاوه بر اینکه ممکن است مشکلاتی در مسیر زندگی مشترک ایجاد شود، این احتمال نیز وجود دارد که والدین یا یکی از آنها افرادی سلطه جو باشند! مگر اینکه واقعا دلیلی منطقی برای مخالفت خویش داشته باشند.
از طرفی لازم است ازدواج بر اساس امور و خصوصیات فعلی افراد پایه گذاری شود نه امور احتمالی و بالقوه. بنابراین شرط گذاری، معمولا خلاف این قاعده است.
با توجه به این نکات لازم است مواردی از جمله سطح استقلال و قدرت مدیریت خواستگار مورد بررسی بیشتر قرار گیرد.
در عین حال همانگونه که اشاره نمودید، در صورتی که از پوشیدن چادر اکراه دارید، خود را ملزم به پذیرش این شرط نکنید، زیرا پذیرش شروطی که همراه با رضایت قلبی نباشد، در مواردی می تواند آسیب زا باشد.
بر این مبنا، یا شما این شرط را با اطمینان و رضایت قلبی بپذیرید و یا اینکه با پیشنهاد مشورت نمودن مادر خواستگار با افرادی موجه از جمله کارشناسان مذهبی و مشاوران خانواده، احتمال تغییر نگرش وی را بیازمایید.
البته فرض سومی هم هست و آن اینکه باید دید که وزن چنین شرطی در قبال مجموع ویژگیهای فردی، خانوادگی و...خواستگار چه میزان است، آنگاه شاید بتوان نسبت به پذیرش همراه با اکراه چنین شرطی تسامح به خرج داد. طبعا تحلیل دقیق این فرض مستلزم مشاوره حضوری با یک روانشناس یا مشاور خانواده است
در پایان پیشنهاد می شود؛ به منظور خروج از بلاتکلیفی، حصول نتیجه را به مدت زمان معینی منوط نمایید.

قدیما پدر و مادر همسر فرزندشون بدون توجه به رضایت انتخاب می کردند کسی هم حرفی نداشت ولی امروزه دختر و پسر همدیگرو میخوان با دلیل و منطق هم می خوان ولی خانواده اجازه ازدواج نمیدن من نمی دونم چرا خانواده های ما تو ایران اصلا به انتخاب فرزندشون اهمیت نمیدن چرا کسی نمیاد تو برنامه رسمی تلوزیون صحبت کنه بگه به انتخاب فرزندتون احترام بذارین؟

تصویر شهرسوال

سلام
واقعيت اين است که نمي توان به صورت قطعي گفت که در زمان قديم همه پدر و مادرها به نظر فرزندان شان در مسأله ازدواج اهميتي نمي داده اند. همچنين اين حرف که امروز دختر و پسرها با دليل و منطق همديگر را مي خواهند و تابع احساسات نيستند نيز حرف چندان درستي نيست؛ اگر اين مسأله واقعا حقيقت داشت، نبايد شاهد آمار بالاي طلاق در ميان زوج هاي ايراني مي بوديم. رضايت دختر و پسر شرط موفقيت و نتيجه بخش بودنِ ازدواج است. ازدواجي که بدون رضايت دختر يا پسر صورت گيرد، به ندرت دوام خواهد داشت و در موارد بسياري مي بينيم دختر يا پسري که با اجبار خانواده اش رضايت به ازدواج داده، بعد از مدتي ساز جدايي را کوک مي کند يا خداي نکرده به خيانت روي مي آورد.
در منابع ديني نيز بر اهميت رضايت دختر و پسر در ازدواج تأکيد شده است. در روايتي آمده که دختري نگران و هراسان نزد رسول اکرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آمد و عرض کرد: "يا رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم)! پدرم برادرزاده‌اي دارد و بي‌آن که نظر مرا بخواهد، مرا به عقد او درآورده است". آن حضرت فرمود: «حالا که او اين کار را کرده است، تو هم مخالفت نکن، آن را تأييد کن و همسر پسرعمويت باش». دختر گفت: "يا رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم)! من پسر عمويم را دوست ندارم. چگونه زن کسي شوم که دوستش ندارم؟". حضرت فرمود: «اگر او را دوست نداري هيچ، اختيار با خودت. برو هر کس را که خودت دوست داري، به شوهري برگزين». دختر عرض کرد: "اتفاقاً او را خيلي دوست دارم و جز او کس ديگر را دوست ندارم و زن کسي غير از او نخواهم شد؛ اما چون پدرم بدون آن که نظر مرا بخواهد اين کار را کرده است، به عمد آمدم، با شما سؤال و جواب کنم تا از شما اين جمله را بشنوم و به همه زنان اعلام کنم از اين پس پدران حق ندارند، سر خود هر تصميمي که مي‌خواهند بگيرند و دختران را به هر کس که دل خودشان مي‌خواهد شوهر دهند»(۱).
همين موضوع درباره اجبار پسر به ازدواج با خانمي که دوست ندارد در حديث ديگري آمده است. فردي از امام صادق (صلوات الله و سلامه عليه) سؤال کرد: "من مي خواهم با زني ازدواج کنم؛ ولي پدر و مادرم مايلند با ديگري ازدواج کنم". امام صادق(عليه السلام) فرمود: «با زني که خودت مايل هستي ازدواج کن و زني را که پدر و مادرت [بدون رضايت تو] انتخاب کرده اند، رها کن»(۲).
اگر پدر و مادرتان شما را زير فشار قرار مي دهند که به ازدواج با فردي که دوست نداريد اقدام کنيد، در ميان دوستان و آشنايانْ فردي امين و آگاه و باتجربه بيابيد که پدر و مادرتان از او حرف شنوي دارند. با اين فرد امين صحبت کنيد و از او بخواهيد با پدر و مادرتان صحبت کند و خطرات ازدواج بدون رضايت و پسند شما را به آنها تذکر دهد و از آنها بخواهد به خواست شما در ازدواج اهميت دهند و از اجبارتان دست بردارند. اگر چنين فرد امين و آگاهي در ميان دوستان و آشنايان خود سراغ نداريد، به يک روانشناس و مشاورخانواده بسيار خبره و باتجربه مراجعه نماييد و با او صحبت کنيد و بخواهيد با پدر و مادرتان صحبت کند و آنها را قانع کند که به رضايت شما در ازدواج توجه داشته باشند. شايد پدر و مادرتان از شما حرف شنوي نداشته باشند؛ اما به احتمال زياد از يک روانشناس و مشاور بسيار خبره حرف شنوي دارند و با صحبت هاي اين روانشناس که در اين حيطه کارشناس است، قانع مي شوند و دست از اصرار به ازدواجي که شما رضايت نداريد برمي دارند.

پي نوشت:
۱: جواهر الکلام، ج۲۹،ص۱۷۷
۲: تهذيب الاحکام، ج ۷، ص ۳۹۲

/۳۷۹۶۱۰/

باسلام و عرض خسته نباشید.
امیرهستم۲۰ساله و دانشجو.
مدتی هست ک علاقه مند دختری شدم ک بعد از چندین سختی ها تونستم بدون اینک با دختر خانم ارتباط برقرار کنم خواستم با پدرش صحبت کنم ولی ایشان بدون دید وشناخت بنده اجازه ب صحبت نداده و پشت تلفنی بهانه درس خواندن دخترشان را وسط اوردند.
اکنون بنده سردرگم این مسئله شدم ک فعلا نه دارای شغل مناسبم و نه دارای پایان خدمت,اما به دلیل امیدی بزرگ ک به خدا و وعده خدادارم و به لطف خدا یک شخص مذهبی هستم اطمینان دارم ک بسیاری از مشکلات حل خواهد شد.
اکنون ۲مشکل برایم پیش اومده.اول اینکه ایابااین شرایط دوباره و محکمتر قدم جلو بگذارم یا نه؟!
دوم اینکه:چگونه جلو بروم و چ حرف هایی بزنم تا رضایت بخش باشد؟!
درصورت درک بنده راهنماییم کنید.باتشکر

تصویر شهر سوال

با سلام و تحیت خدمت شما

_ در این مسیر سعی کنید موضوع را نه به صورت شخصی، بلکه از طریق بزرگترها پیگیری نمایید
_ لازم است اعتماد لازم دختر و خانواده وی را جلب نمایید و این میسر نیست مگر با اثبات توانمدیها، لیاقتها و شایستگی های خود. در این خصوص دغدغه های طرف مقابل را به صورت شفاف کشف کنید و متناسب با آن اعتمادسازی نمایید.

سلام دوستان من مدتی هسمیخواهم پدر و مادرم را راضی کنم که برایم یک نوع کنسول بازی بخر ند ولی حدود سه هفته هست از هر راهی که شده درخواست کردم ولی هیچی نگفته مدت ها میشد که می خواستم بگم که برایم بخرند ولی روم نشد توروخدا بگید چی کار کنم

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر

خدمت شماعرض کنم بهترین احترام و تحویل گرفتن و محبت کردن در روابط انسانی پذیرش مثبت و بدون قید شرط است یعنی ما باید بدون چشم داشتی به پدر و مادر خود احترام بگذاریم پس ابتدا شما بدون قید و شرط به پدر و مادرتان نیکی کنید نکته دیگر که باید بیشتر بررسی شود ناتوانی شما در گفتن خواسته ها و انتظاراتتان و ابراز احساسات منفی و مثبتتان به پدر و مادر است که باید ببینیم چه رفتارهایی باعث شده شما نتوانید چیزی که می خواهید را به پدر و مادرتان بگویید. اما به هر حال با افکار منفی قبل از گفتن این موضوع به پدر و مادرتان کنار بیایید و با خود بگویید که آخرین احتمال این است که مخالفت می کنند و اگر دلایلشان منطقی باشد من باید با جان و دل و بدون کدورت قبول کنم در ضمن اگر در گفتن تمام خواسته ها ، احساسات ، انتظارات دچار مشکل هستید با ذکر جزییات مطرح کنید تا بنده بتوانم به صورت جزیی به شما کمک کنم موفق باشید.

سلام
من ۲۸ سالمه
وقتی ۲۲ سالم بود از همکلاسیم خوشم اومد و ازشون خواستگاری کردم اولش خانوادم مخالفتی نداشتن ولی بعد از مشک[قلب شکسته]لاتی که در زندگی برادرم دیدن که منجر به تلاق شد و خانم سرکتاب بازکنی که این مسئله رو قبلاً پیش بینی کرده بود هم برای من و هم برای برادرم ، مخالف ازدواج من با این خانوم شدند ، من که دیدم نمیتونم خانوادم رو راضی کنم ، موافقت کردم که مادرم به مادر این خانم تماس بگیره و همه چیز رو تموم کنه ولی من نتونستم هنوز با این قضیه کنار بیام خیلی راههای مختلفی رو انجام دادم ولی نتونستم خانوادم رو راضی کنم ، نمیدونم درست هست که خودم تنهایی به خواستگاری برم یا نه؟

تصویر شهر سوال

با سلام و تحیت خدمت شما دوست گرامی

از جمله مواردی که می تواند در موفقیت یک ازدواج نقش داشته باشد، موافقت و هماهنگی خانواده هاست. عدم همراهی خانواده ها سبب می شود که از یکسو عروس یا داماد از جایگاه و منزلت لازم برخوردار نباشند و از سوی دیگر امکان طرد و دخالت تقویت می شود. بنابراین شایسته این است تا جایی که امکان دارد خود را از حمایت و پشتوانه خانواده محروم نسازید. به این منظور سعی کنید با واسطه قرار دادن افراد موجهی نظیر ، مشاور، روحانی محل، ریش سفید فامیل و... ذهنیت خانواده خود را تغییر دهید تا ازدواجی با تردید و دغدغه کمتر برای شما رقم بخورد

باسلام
ابولفضل هستم ۲۵ ساله چهار سال است که با دختر خانومی اشنا هستم تمام اعضای خانواده خود و ایشان در اطلاع کامل قرار دارند بنده متاسفانه مقداری زود جوش هستم خانواده ها هم کاملا در جریان هستند خانواده معتقدی دارم و ان ها روز اول استخاره کردن و خوب بوده است به دلیل مقداری بگو مگو بین بنده و دختر خانوم مادرم دوباره استخاره کرده و متاسفانه در حال حاضر شدیدا مخالف هستش و اصرار برای تمام کردن رابطه دارد.
من شدیدا به این خانوم و برعکس به هم وابسته هستیم واقعا دیگه فشار خیلی زیاد شده.
با تشکر و منتظره جواب هستم.

تصویر شهر سوال

با سلام و تحیت خدمت شما برادر ارجمند

در صورتی که عصبانیت شما ناشی از اضطراب فراگیر و افسردگی نباشد، لازم است با تمرین و اراده، شکیبایی و بردباری را تمرین کنید و خود را به این صفات زینت دهید، اما در صورتی که زودجوشی شما قابل کنترل نباشد و به تعبیری ناشی از اختلالی عصبی باشد، ضرورت دارد تا پیش از ازدواج با یک روانشناس مشورت نمایید.
در رابطه با ازدواج نیز، از ابتدا تعلل شما و به درازا کشیدن رابطه تا ۴ سال اقدامی اشتباه بوده است. بنابراین لازم است از طولانی شدن بیشتر این انر جلوگیری کنید و در صورتی که کفویت و همتایی لازم با ایشان را دارا هستید در امر ازدواج تاخیر نکنید.

سلام
من ۲۱ سالمه
تو دانشگاه با یه پسر ۲۹ ساله که دکترای برق میخوند آشنا شدم بعد از علاقه ای که بینمان ایجاد شد تصمیم بر این شد که خانواده پسر برای خاستگاری به خانه ما بیایند-
خانواده انها بسیار مادر سالار و مذهبی است - از نظر شان و مقام خانوادگی بهم میاییم و همینطور از نظر اجتماعی ولی بعد خاستگاری مادرش به خاطر اینکه شک کرده من با پسرش رابطه داشتم و چون یه خانواده مادر سالار واقعی هست - مخالفت کرده
در این مورد با استاد و روحانی مشاور دانشگاه صحبت کردیم - که ایشان با توجه به عدم استقلال رفتاری پسر در خانواده گفتند لازمه تا پسر جایگاه خودش رو تو خانواده پیدا کنه و بعد اقدام بشه ولی الان با توجه به شروع دانشگاه و اتیش بیاری های بچه ها نیاز سریع تر عمل بشه
امکانش هست راهی بگید؟
اگر استادم بره خونشون و باهاشون صحبت کنه راه مناسبیه؟
البته این آقا قبلن هم از یه خانوم خوشش میومده که چون از نظر اجتماعی خیلی باهم متفاوت بودن خانوادش به شدت مخالفت کرده
اما در مورد من فقط گفتن بهم نمیاید بدون هیچ دلیلی و هنگامی که اصرار کردند دلیل بیارند گفتند چون دختر تپله!!!!!!!

وگرنه هم از نظر خانوادگی و هم از نظر فرهنگی و اعتقادی در یه سطحیم
میشه زودتر جواب بدین
ممنون

تصویر شهر سوال

با سلام و تحیت خدمت جنابعالی

در صورتی که وی را همتا و مناسب خود می دانید و تلقی شما این است که ایشان از استقلال و مدیریت لازم برخوردار هستند ( نسبت به مادر وی و ویژگیهای او حساس نیستید...)، بهتر این است که مستقیما و یا با وساطت فردی امین، از پسر بخواهید برای تحقق این ازدواج و همراه کردن مادر خود تلاش بیشتری داشته باشند. این امر مستلزم آن است که هم خود مستقیما با مادر صحبت کنند و هم از افراد معتمدی نظیر روحانی محل یا دانشگاه و یا یک مشاور بخواهند که جهت رضایت مادر تلاش کنند.

بنابراین اگر مراجعه استاد به منزل ایشان از طرف وی درخواست داده شود و نه شما اقدامی بجا و شایسته است. در عین حال لازم است بعد از موافقت احتمالی خانواده وی، اطمینان حاصل کنید که نسبت به خانم قبلی دغدغه ذهنی و علاقه خاصی نداشته باشند.

در پناه خدای متعال

باسلام
دختری ۲۲ ساله هستم بیشتر از دوسال باپسری که همسایه ما بودن دوستم و تصمیم ازدواج داریم.تو این مدت هردو به هم علاقه مند شدیم و باشناخت از همدیگر به تازگی اقدام کردیم اما از اونجایی که خانواده من بسیار مذهبی و متعصب هستن بسیار سخت گیرانه عمل میکنن و مادرم به دلیل اینکه ما از قبل اشناشدیم و خانواده ها هم کفو نیستن مخالفت میکنه
پدرم تحقیقات کردن و متاسفانه به دلایلی جواب خوبی نگرفتن و ایشون هم معتقدند مناسب هم نیستیم.من هیچ وقت نمیتونم باایشون مسئله دوستیمون رو مطرح کنم اما ازشون خواستم بیشتر تحقیق کنن
این تحقیقات و اینکه خانوادشون مورد تایید اطرافیان و اهل محل نیستن شاید درست باشه(البته محل زندگی اونا یه محیط بسته هست که همه مذهبی هستن، چادری، مسجدرو، ماهواره غدقن.. اما خواهران این اقا مانتویی هستن و توخونه ماهواره دارن و به همین خاطر بقیه دیدخوبی نسبت بهشون ندارن)
اما نظرات من و این اقاپسر کاملا از لحاظ اعتقادی و اخلاقی همسو هست و مشکلی نداریم
نه من مثل خانوادم مذهبی هستم نه ایشون مثل خانوادشون راحت
الان مشکلم اینه که چطور باید راضیشون کنم و توضیح بدم که شخصیت این پسر مستقل از خانوادشه و واقعا بدور از احساسات پسر متهعد معتقد خوش اخلاق و کاری هستش
هیچکس رو ندارم که واسطه بشن تو این موضوع.امیدم فقط به خداست
واقعا به کمک احتیاج دارم.نمیخوام پسری رو که بهش علاقه مندم و کاملا بهش ایمان دارم و از دست بدم...

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر خدمت شما
ازدواج یک اتفاق بسیار مهمی است که نباید آن را ساده گرفت متاسفانه امروزه با آمار ازدواج هایی که با یک آشنایی ساده شروع شده و دو طرف به دلیل وابستگی و به قول معروف از همدیگر خوششان می آید و این وابستگی یک پیام غلط به افراد می دهد و اینکه ما همدیگر را شناخته ایم . روبرو هستیم که درنهایت منجر به طلاق عاطفی یا حقوقی می شود.قطعا کسی که با اولین آشنایی به جای تحقیقات دقیق از وضعیت خانوادگی ، وضعیت دوستان ، محل کار و سایر موقعیت های گوناگونی که رفتار و شخصیت واقعی و طبیعی این فرد را معین و مشخص می کند با چند جلسه گفت وگو به این نتیجه می رسد که ایشان را شناخته است در واقع ایشان را نشناخته است بلکه به دلیل وابستگی احساس می کند که شناخته است چون شناخت بارابطه مستقیم به هیج وجه میسر نمی شود. نکته دیگر اینکه گویا خودتان هم قبول دارید که خانواده ایشان از نظر فرهنگی با خانواده شما همخوانی ندارد و تفاهم فرهنگی یکی از مهمترین تفاهم ها و سرنوشت ساز ترین تفاهم های ازدواج است شما فرمودید که ایشان از خانواده اش جداست پس رفتار خانوادگی و وضعیت ناهمخوانی فرهنگی را قبول کردید اما آنجا که شما می فرمایید ایشان جداست باید بیشتر دقت کنید حداقل با ۵ نفر صحبت کنید که آیا کسی که در یک خانواده زندگی می کند احتمال سرایت فرهنگ و آداب و رسوم و سبک تربیتی خانوادگی چند درصد است و احتمال عدم سرایت چند درصد است . اصلا شما به خودتان و به رفتارهایتان فکر کنید چند درصد از آن شبیه به اعضا خانواده و والدین شماست . پس فرضیه اینکه کسی از فرهنگ و سبک زندگی خانواده اش جداست گول زدن خود است و فرد وابسته تمام این حقایق ها را انکار و نادیده و رد می کند تا به خواسته هایش برسد . پس بهتر است فرد دیگری غیر از خودتان ازدواج شما را تأیید کند چون شما در وضعیتی هستید که فقط و فقط قسمت مثبت و شیرین موضوع را می بینید. بعد از تأیید این موضوع شما می توانید با مراجعه به مشاور و روان شناس از ایشان بخواهید که با پدر و مادرتان صحبت کنند قطعا هیچ پدر و مادری بد فرزند خود را نمی خواهد و از طرفی حمایت پدر و مادر گنج بی جایگزینی است که متأسفانه شما قدر آن را نمی دانید در نهایت اگر مشاور با خانواده شما را صحبت کرد به نتیجه مطلوب خواهید رسید و در غیر این صورت شما باید به تدریج با کمک خودتان این وابستگی را پایان دهید.
موفق باشید.

با سلام و احترام.
دختری۲۶ساله هستم.پدرم یکی از دانشجویان خود را برای ازدواج با من درنظر گرفت و ما دو جلسه صحبت کردیم و به طور کلی ایشون بنظر من خوب بودن.پدرم هم اول خیلی ازشون طرفداری میکردن اما وقتی خواستیم حلوتر بریم یک دفعه گفتن که نه این جوان بیش از حد ساده هست و به این ترتیب و با این دلیل مانع ادامه شدند و الان هم میگن که کسی رو مامور کردند که در محیط دانشگاه راجبشون تحقیق کنه.اول گفتن۳، ۴روز مهلت خواسته و بعد گفتن۱۰ روز!!
با مشاور صحبت کردم گفتن بنظر میاد بهانه باشه. حالا از شما میخوام راهنمایی بفرمایید که من چطور میتونم پدرمو راضی کنم که اجازه بدن این بنده خدا بیان تا ما بتونیم بیشتر باهم آشنا بشیم ضمن اینکه متاسفانه پدرم تا حد زیادی حرف حرف خودشونه و کسی رو قبول ندارن.ما هم کسی رو نداریم که بتونیم واسطه کنیم.و ترس من از اینه که این موقعیت خوب رو از دست بدم...

تصویر شهر سوال

با سلام و تحیت خدمت شما خواهر محترم

اجازه دهید فرصت مورد نظر به پایان برسد، چه بسا در این فرصت، نظر پدرتان تغییر کند. اما در صورتی که با پایان یافتن زمان مورد نظر، ایشان همچنان مخالف باشند، منطقی این است که به پدر اعتماد کنید و از وی بخواهید دلائل خود مبنی بر مخالفت را برای شما بازگو کنند. شما نیز می توانید از وی بخواهید که در تصمیم گیری نهایی تامل بیشتری داشته باشند، در عین حال از وساطت مادر غفلت نکنید.

سلام .خسته نباشین
دختری ۱۹ساله هستم.به یکی از اقوام علاقه و تصمیم به ازدواج داریم
اما متاسفانه مادرم بااین ازدواج موافق نیست
مادر هم از نظر اخلاقی ایشون رو قبول دارن اما با خانوادشون به خصوص اخلاق مادرشون مشکل دارن
بگین من چیکار کنم؟

تصویر شهر سوال

با سلام و تحیت خدمت شما
هرچند علاقه اولیه پسر و دختر از شرایط لازم برای یک ازدواج موفق است اما یک ازدواج موفق لوازم دیگری نیز نیاز دارد که از جمله آنها موافقت و هماهنگی خانواده ها است. بنابراین شما نیز نباید از نقش و تاثیرگذاری نظر مادر و نیز اخلاق خانواده خواستگارتان، در ازدواج غفلت کنید.
با لحاظ این نکته در صورتی که احساس می کنید میان شما و خواستگار، همتایی لازم وجود دارد و به خانواده ایشان حساسیت خاصی ندارد، لازم است فرصت معینی را در نظر بگیرید که در طول آن بتوانید رضایت و همراهی مادر را جلب کنید. در این مسیر می توانید از واسطه هایی نظیر بستگان نزدیک و تاثیر گذار، مشاور و روحانی کمک بگیرید.
اما در صورتی که در مدت تعیین شده نتوانید موافقت مادر را جلب کنید، برای جلوگیری از آسیبهای روانی و عاطفی، بهتر است ایشان را فراموش کنید.

سلام خسته نباشین دختری ۱۹ساله هستم از دو سال پیش با پسری اشنا شدم ک اهل استان دیگری بود وقتی با مادرم در میان گزاشتم با شرط اینکه او برای زندگی به شهر ما بیاید قبول کرد بعد مدتی به دلیل حرف های خواهرم ک در استانه طلاقه البته بهتره بگم دروغ هاش چون هیچ شناختی از این اقا نداشت با این ازدواج مخالفت کرد و دلیلش هم استانی نبودن اعلام کرد بهم بگین من باید چیکار کنم؟

تصویر شهر سوال

با سلام و تحیت خدمت شما

اهمیت و حساسیت ازدواج اقتضا می کند که خود را از تجارب و مشورت دیگران محروم نکنیم. بهتر است بدون سوگیری به دلائل موافقان و مخالفان این ازدواج دقت و توجه کنید و اگر در جمع بندی به این نتیجه رسیدید که خواستگار معیارهای لازم را برای خوشبخت کردن شما دارند، تلاش کنید تا موافقت خانواده را جلب نمائید.
روشن است که تحقق این شرط، مستلزم این است که احساسات کنار گذاشته شود و در فضایی منطقی به اندازه کافی ار ویژگیهای اخلاقی، شخصیتی، خانوادگی، فرهنگی و....شخص مقابل شناخت داشته باشیم. طبعا حضور خواستگار در استانی دیگر می تواند تا حدودی مانع از شناخت کافی ایشان باشد و شاید مخالفت خواهری که در حال تجربه طلاق هستند ناظر به همین واقعیت باشد.
به هر حال می توانید جهت بررسی دقیقتر موضوع با مرکز به شماره ۰۹۶۴۰ تماس بگیرید.

سلام پسری ۲۶ ساله هستم به مدت ۱۰ ساله بادخترخانمی دوست هستم و علاقه قلبی به ایشون دارم وتمام ایندموفقط و فقط با اون میبینم. ولی خانوادش به شدت با من مخالفا.من ۳ ساله که یه شغل اداری خوب دارم.خودم وبدون هیچ پشتوانه ای تونستم ماشین بخرم و چندجاهم سرمایه گذاری کردم وشبانه روز سخت مشغول کار همستم با توجه به اینکه من تنها تهران زندگی می کنم و خانواده من وطرفم در شهرتان هستن خیلی از تنهایی رنج می برم و واقعا روزگارسختیودارم میگذرونم.بارها وبارها به صورت رسمی و با واسته های فراوانی و توسط خواهرم(مادرم به دلیل بیماری فوت شدن) اقدام به خاستگاری نمودم ولی جز تحقیر و برخورد بد چیز دیگه ای نصیبم نشده.من واقعا به این دختر علاقه دارم و نمی تونم ازش بگذرم احساسم یه طرفه نیست واونم تا الان باکارهای مختلف وبارها با خانوادش صحبت وحتی خیلی وقتا دعواکرده. علت اصلی مخالفت اونا باپدربده است.پدرم سنش بالاست وتاحالاچندبارعمل قلب کرده و من واقعا به چشم پشتم میبینمش ولی متاسفانه به مسائل دینی پایبندنیس.وباکسیم کاری نداره.من خودم تمام اصول دین ومذهب روقبول دارم و همیشه تکافیفموانجام میدم بقیمون همینطوریم ولی خب اون نیس من چیکارکنم؟ این شده دلیل مخالفت اونا.اگه راهی به فکرتون میرسه خواهش می کنم راهنماییم کنیم. خیلی خسسسسسسسسسسسته و دل شکسته ام.

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر
خدمت شما عرض کنم مشخص نیست شما با چه هدف و منطقی به مدت ده سال با این فرد دوست بودید زیرا روان شناسان در بهترین شرایط که همه چیز منطقی باشد یک سال بیشتر را برای دوره نامزدی که آن هم با مراسم رسمی و حقوقی و قانونی باشد، تجویز نمی کنند. اکنون در این وضعیت شما مشخص نیست اگر هم پذیرش خانواده طرف مقابل باشد زندگی واقعی شما بعد از ازدواج و کاهش احساسات چگونه باشد. آیا دچار بدبینی و سردی و یا نگرانی نسبت به این ده سال رابطه شما و ایشان نخواهید شد؟ آیا این مدت آشنایی واقعا آشنایی دقیق شخصیتی ، فرهنگی و خانوادگی بوده است یا فقط یک وابستگی احساسی با توهم آشنایی و شناخت کامل ؟؟؟
پس قدری با خودتان به دور از وابستگی های رایجی که الان زیاد شده است صحبت کنید با خودتان بگویید آیا اگر من وابسته نبودم و تفاوت های فرهنگی و مخالفت های خانواده ایشان را می دیدم آیا هنوز هم اینقدر عزت نفس خود را زیر سوال می بردم ؟ آیا اگر من وابسته نبودم با این تفاوت های فرهنگی موجود بین من و ایشان و بدبینی های آینده باز هم اصرار بر پیوند و تشکیل زندگی می دادم ؟ آیا اگر من خانواده منسجمی داشتم و تنها نبودم باز هم اصرار برخواسته ام داشتم ؟ آیا فقط به دلیل تنهایی باید تشکیل زندگی داد ؟ آیا هر احساس وابستگی و علاقه باعث خوشبختی می شود ؟ اگر چنین بود پس چرا این همه عاشق و معشوق سینه چاک در حال طلاق گرفتن هستند ؟ پس یک نگاهی به دادگاه خانواده بیاندازید و ببیند وضعیت های مشابه ا در راه دادگاه بسیار زیاد هستند. پس بعد از این تفکر منطقی شما می توانید با یک مشاوره حضوری مسأله خودتان را در میان بگذارید و در صورت صلاحدید بخواهید که خانواده طرف مقابل را برای تصمیم گیری منطقی دعوت به مشاوره کنند تا مسأله شما مرتفع شود و در حال حاضر هم از این بیشتر شخصیت خودتان را له نکنید و تا زمان قطعی شدن تماستان را قطع کنید
موفق باشید.

سلام
دختری ۲۶ ساله هستم.حدود یک سال و نیم هست که با پسری در ارتباط هستم.وقتی دانشجوی کارشناسی ارشد بودم با این آقا آشنا شدم. ایشون از همون ابتدا قصد ازدواج با من رو داشتن اما بدلیل درگیر بودن کارهای پایان نامه قرار شد بعد از اینکه هر دومون دفاع کردیم با آرامش بیان خواستگاری.تو این مدت فهمیدم خیلی پسر خوبیه.قصد سوء استفاده از منو نداشت.خیلی بهم عشق میورزید.اولاش فکر میکردم قصدش فقط دوستیه.حتی دوهفته باهاش بهم زدم.اما به اصرار ایشون دوباره برگشتم.خوبیاش خیلی زیاد بود.اولاش دوسش نداشتم.از بس این پسر خوبی کرد بالاخره تو قلبم جا شد.نزدیکای دفاعمون بهش گفتم کم کم با خونوادت صحبت کن و آمادشون کن.گفت مادرم مخالفه نمیذاره.گفت دائیم اومد با مادرم درمورد دختر اون یکی دائیم باهاش حرف زد و مادرمم قبول کرد.گفت هرچی بهش میگم من این دخترو دوست ندارم یکی دیگه رو دوست دارم قبول نمیکنه.بعد گفت بذار دفاع کنم سرم خلوت شه برم سر کار سر صبر باز باهاشون حرف میزنم.حتی زنگ زد به دختردائیش گفت من تورو نمیخوام اما دختره گفته بود ما با هم همشهری و فامیلیم ما همدیگرو درک میکنیم نه یه دختر غریب از یه شهر دیگه.درسم تموم شد دیگه از اون شهری که توش دانشجو بودم و این آقا بودن رفتم.حالا من استاد دانشگاه شدم ایشونم استخدام یک شرکتی شدن.الان سه ماهه همدیگرو ندیدیم.بر اساس گفته های خودش تو این مدت خیلی با خونوادش حرف زده خیلی دعوا کرده حتی درحال حاضر خونه دوستشه و بخاطر من با خونوادش قهر کرده.چند وقت پیش برام خواستگار اومد بهم گفت رو خواستگارت فکر کن و اگه خوبه قبول کن.کلی پای من نشستی میترسم مدیونت شم میترسم آخرش راضی نشن.تا پیش ازین میگفت خواستگاراتو رد کن قول میدم خوشبختت کنم منم چون با ایشون بودم و داشتم بهش علاقمند میشدم فکر کردن به خواستگارام واسم سخت بود.خیلی دعا کردم خیلی توسل کردم گفتم برو بهش بگو بخاطر امام حسین قبول کن(چون ظاهرا مادر مذهبی ای دارن)گفت رفتم خوردم کرد سنگ رو یخم کرد.خیلی درموندم نمیدونم باید واسش صبر کنم یا نه میگه تمام تلاشمو میکنم ولی هرکاری میکنم راضی نمیشن.میگه تو برو و فکر نکن من خوشبخت میشم من از خونوادم دلگیرم و فکرم نکن میرم با دختردائیم یا هر کس دیگه ازدواج میکنم.تو برو و خوشبخت باش.اما من میگم این همه صبر کردم بازم صبر میکنم دعا میکنم توسل میکنم به این امید که راضی شن.بهش گفتم یکی از فامیلاتون که پدر و مادرت خیلی قبولش دارن واسطه شه گفت برادر بزرگم یکیو میخواست قبلا همین کارو کرد بدتر شد دعوا شد آخرشم نذاشت بهم برسن ۴ سال مجرد موند بعد دختر خالمو گرفت.میگه مامانم عشقش ازدواج با قوم و خویشای خودشه.تو چون غریبی راضی نمیشن.حالا من موندم و دلی که تو یه شهر دیگه جا مونده خیلی سخته خیلی.

تصویر پاسخگو

باعرض سلام
خدمت شما عرض کنم متأسفانه موضوع شما موضوعی است که دامن گیر بیشتر جوانان ما شده است ابتدا در همان اول آشنایی رابطه مستقیم برقرار می کنند و بلافاصله بعد از آشنایی سرمایه گذاری روانی و عاشق به تمام معنا می شوند و طرف مقابل را به خود وابسته می کنند بعد دنبال رفع موانع این وصلت می شوند. قطعا ایشان به دلیل آشنا بودن با سلیقه مادر در انتخاب عروس از مخالفت مادر با ازدواج فرزندش با شما اطلاع داشته است ولی به دلیل وابستگی و علاقه این واقعیت را بدون اینکه تصمیمی برایش گرفته شود بی اهمیت و نادیده گرفته و به سرمایه گذاری روانی نسبت به شما و افزایش این علاقه و وابستگی ادامه می دادند. حتی اگر مادر ایشان هم موافق باشند هنوز سوال ها منطقی بدون پاسخ وجود دارد که به دلیل وابستگی نادیده گرفته شده و بعد از کاهش ناگهانی احساسات در دوسال اول زندگی تمام آنچه نادیده گرفته شده و بی اهمیت بوده الان مهم و پررنگ خواهد شد و باعث دردسرهایی خواهد بود.
خدمت شما عرض کنم صرف علاقه و وابستگی ضامن زندگی زناشویی موفق نیست زیرا تحقیقات نشان داده است تفاوت های فرهنگی ، شخصیتی ، خانوادگی در رضایت زناشویی نقش عمده ای دارند اگر چه احساس و علاقه مهم است اما کافی نسیت. پس شما برای این موضوع یک بازه زمانی قرار دهید و در این زمان مشخص از ایشان بخواهید که وضعیت را مشخص کنند اگر خانواد مخصوصا مادرشان راضی شدن که حتما برای آزمایشات بیشتر شخصیتی و پیشگیری از وقوع ناسازگاری ها و به طور کلی آسیب هایی که در پشت این وابستگی پنهان شده است.
به مشاوره پیش از ازدواج اقدام کنید البته می توانید خانواده ایشان هم تشویق کنید که به حرف مشاور گوش داده و هر چه که متخصص گفت آن را قبول کنند. در صورت عدم موفقیت در راضی کردن مادر به سرعت این وابستگی را کم و کمتر کرده و هر دو به مسیر منطقی دیگری برای انتخاب همسر اقدام می کنید. در صورت دوم بعد از مشخص شدن می توانید راه های کاهش وابستگی و شروع کردن زندگی سالم بدون طرف مقابل را از مشاور بگیرید. قطعا ماندن زیاد و طولانی در وضعیت بلاتکلیفی هم شما و هم طرف مقابلتان را اذیت خواهد کرد و در بیرون هم موقعیت های زیادی را برای انتخاب ممکن است از دست بدهید .
موفق باشید.

وقتی صحبتای شمارو میخوندم..انگار مشکلات خودم بود که قدعلم کردن..من تمام این مراحل رو پشت سر گذاشتم .درمحل کارم همکارم بهم ابراز علاقه کرد و این ابراز علاقه به ارتباط و آشنایی بیشتر و بعدم وابستگی زیاد منجر شد طوریکه این آقا پیشنهاد ازدواج داد خب منم از خدام بود با مردی که عاشقشم ازدواج کنم..بخاطرش خاستگارامو رد کردم.چون هربار متوجه می شد برام خاستگار اومده خیلی بهم می ریخت و من بیشتر اطمینان میکردم که قصدش واقعیه..پیشنهادشو مطرح کرده بود به خانواده..مادر اون هم زن سالاره و حرف اول رو تو خونه میزنه.و هم خیلی مذهبی..خیلی تلاش کرد اونو راضی کنه ولی نتونست..من کم کم ارتباطم رو باهاش کم کردم و دقیقا ۹ ماه رابطه خیلی معمولی و سرد بود .بعد این مدت یهو اومد که مادرش راضی شده منو ببینه و باهم ازدواج کنیم.نمیدونین چقدخوشحال بودم انگار تو آسمونا سیر میکردم.اومدن محل کار منو دیدن ولی باز خبری ازشون نشد بعد که منتظر نتیجه شدم بهم گفت نمیشه برو دنبال زندگیت...نمیدونین چه لحظه های سختی رو گذروندم..همین هفته پیش با دختر مورد تایید خانوادش ازدواج کرد..وکلا خودشم انگار نه انگار اینقد منو دوست داشت و من چه فداکاراییهایی براش کردم.کلا رفت و پشت سرشم نگاه نکرد...خیلی مطلب خوندم و فهمیدم صلاح من همون بوده که بااون آقا ازدواج نکنم چون وارد شدن بعنوان عروس همچین مادری خیلی سخته و مشکلات زیادی داره و اینکه اون پسر بقدری وابسته مادرشه که حاضره تو رو فدای خاسته های اون کنه...پس بیخیالش شو.میدونم سخته چون خودم کشیدم حتی تا مرز سکته قلبی هم پیش رفتم.ولی مطمن باش یه جای دیگه کسی پیدا میشه که ارزش دوس داشتن خالص شما رو داشته باشه

سلام
الان شش سال از این پیام شما میگذره
میتونم بپرسم چیکار کردید
چه وضیعتی دارید؟

با سلام بنده دختر۲۱ساله هستم حدود ۳ ساله با اقایی اشنا شدم که دکترای دامپزشکی میخونن ما از اول قصد ازدواج داشتیم و داریم خانوادشون مذهبی نمازخون ابرومند و خانواده منم مثله ایشون فقط وضعیت مالیشون خوب نیس پدرشان کارمند و مستاجر هستن یه بار اومدن خواستگاری و پدر بنده بخاطر نداشتن پایان خدمت اقا و وضع مال همشون رد کردن و گفتن از همه لحاظ بهترینن ولی پول ندارن حالا ما باز باهمیم خودشون هر روز با باباش دعوا میکنه که من باید نامزد بشم نمیخوام بیشتر از این تو گناه بیفتم و باباشون میگن کی بهتر از اون خانواده ولی من پول ندارم خودم مستاجرم صبر کن پول دستم بیاد منم هم هر خواستگاری میاد بخاطر علاقه ام رد میکنم دیگه تحمل این وضع رو ندارم تورو خدا راهنمایی کنید نه میخوام گناه کنم ونه میخواهم ایشون از دست بدم چون پسر واقعا پاکیه'هیچ پولی حتی واسه نامزد کردن هم ندارن واقعا فقیران'تو شهر ما هم بخاطر تشریفات هزینه یک عقده ساده خیلی زیاد منتظرم شمارو به امام حسین کمکم کنید'باشکر منتظر م یاعلی

تصویر پاسخگو

باعرض سلام و تشکر
خدمت شما عرض کنم همانطور که می دانید صرف احساس عشق و علاقه برای زندگی زناشویی کافی نیست و امکانات منطقی و معقول برای زندگی متوسط لازم و ضروری است. متاسفانه شما بدون توجه به وضعیت و شرایط اقتصادی طرف مقابل و رضایت پدر تان اقدام به سرمایه گذاری روانی واحساسی نسبت به طرف مقابل کرده اید و الان وقتی که این سرمایه گذاری در حد بسیار بالایی قرار گرفته به فکر برداشتن موانع و حل واقعیت ها پنهان شده در این رابطه احساسی و عاطفی افتاده اید . به نظر می رسد قانع کردن و راضی کردن نسبی خانواده ها برای اقدام به یک خواستگاری و عقد دو یا سه ساله و استفاده پسر از این فرصت برای تقویت بنیه مالی و اقتصادی برای شما مفید خواهد بود برای جلب رضایت خانواده برای دادن یک فرصت به ایشان نیاز به حضور مشاور و راضی کردن خانواده برای دادن فرصت به پسر برای تقویت وضعیت اقتصادی ، پیشنهاد می شود. قطعا تماس در این وضعیت مبهم و نا مشخص باعث اضطراب و استرس و بدبینی های بعد از ازدواج و به وجود آمدن احساس و افکار نامناسب خواهد بود پس تا مشخص شدن وضعیت شما نباید این رابطه را داشته باشید .
موفق باشید.

با عرض سلام خواهشا راهنمایی کنید من دختر۲۱ ساله و حدود ۳سال با اقایی که دکترا میخونن به هم علاقه داریم و۱ بار هم اومدن خواستگاری ولی بابام بخاطر نداشتن پایان خدمت و وضع مالی ضعیف مخالفه هردو خانواده مذهبین بابام ر دشون کرد و باز با همیم و هر روز با باباشون دعوا میکنن که برایم خواستگاری باباش میگه پول ندارم باباش کارمند و مستاجر حالا من چیکار کنم کمک کنین پولی ندارن برا نامزد کردن منتظر جوابم

تصویر شهر سوال

با سلام و تحیت خدمت جنابعالی

توجه داشته باشید که صرف علاقمندی نمی تواند خوشبختی شما را تضمین کند. در کنار فاکتور علاقمندی، موافقت و همراهی خانواده ها، اشتراک در اولویتها و طرز تفکر، همپوشی یا نزدیکی صفات شخصیتی، انتخاب بر مبنای معیارهای اصولی و ....همگی از سلسله اموری هستند که لازم است در امر ازدواج مورد توجه قرار بگیرند.
در یک کلاک اساس موفقیت در ازدواچ را رعایت اصل همتایی و انتخاب درست و آگاهانه تشکیل می دهد.
در صورتی که معتقدید خواستگارتان از شایستگی های لازم برخوردار است، لازم است از سویی شما با قرار دادن واسطه هایی نظیر مادر و... زمینه انعطاف را در پدر ایجاد کنید و از دیگر سو، خواستگار نیز با گفتگو با پدر شما جایگاه و لیاقتهای خود را اثبات کند و اطمینان ایشان را فراهم نماید. اگر واستگار فرد با برنامه ای باشند می توانند برنامه و نگاه خود به آینده را برای پدر شفاف کنند.
بنابراین لازم است دغدغه های پدر جدی گرفته شود و در مسیر اطمینان زایی برای وی اقدام نمائید.
در مورد موضوعاتی مانند سربازی نیز با لحاظ این نکته که ایشان از تحصیلات بالایی برخوردارند می توان امیدوار بود که دوره خدمت سربازی زمینه جذب و استخدام وی را نیز فراهم اورد. همچنین با طولانی تر نمودن دوره نامزدی و عقد، تا حدودی می توان از عهده حل مشکلات برآمد.
به هر حال لازم است شما و خواستگار، شرایط را به خوبی تحلیل کنید، در صورتی که زمینه های منطقی ازدواج شما فراهم نیست، از ادامه ارتباط و چنین ازدواجی صرفنظر کنید چرا که تداوم سرگردانی، موجب از دست دادن دیگر فرصتها خواهد شد.

سلام. من ۲۵ سالم هستش. دو سال پیش یکی از همکارانم از من خواستگاری کرد و من برای پاسخ چند روز مهلت خواستم اما هنوز جواب نداده بودم که ایشان گفتند خانواده شان مخالف هستند. دلایل خانواده شان طلاق خواهر بزرگترم و حرفایی که پشت سر ایشان زده می شده بود و همچنین خودکشی برادرم. اونا گفتن که خانواده ش به ما نمی خوره! هرچقد آقا پسر اصرار کردند اونها کوتاه نیومدند. من از همه نظر آقا پسر رو قبول دارم. ایشون هم من رو قبول دارند. جون سر کار تمام اخلاق و رفتارهای هم رو دیدیم. و همه همکاران هم در مورد هردومون نظر مثبت دارند. نمی دونم باید چکار کنم؟ به نظر شما خدا مارو واسه هم نمی خواد؟ اگه اصرار کنیم برامون بد میشه؟ حکمت خداس که به هم نرسیم؟ یا باید صبر کنیم؟

تصویر شهر سوال

بسمه تعالی

با سلام و تحیت خدمت جنابعالی

بهتر است موضوع مذکور را به مسائل مذهبی و دینی پیوند نزنید و آن را واقعیتی مرسوم و معمول تلقی کنید. در کنار این نکته، پیشنهاد می شود شما و پسر توافق کنید و مدتی را برای تعیین تکلیف معین کنید ( مثلا ۴ ماه) و در این مدت پسر سعی کنند از واسطه هایی برای بدست آوردن رضایت خانواده وی بهره بگیریند. در صورتی که در مدت تعیین شده نتیجه مورد نظر حاصل نشد، بهتر است که از دنبال کردن این مسیر خودداری کنید و فرصتهای بعدی ازدواج را از دست ندهید.

البته نکته مهم این است که مطالب و پیشنهاد فوق ناظر به موقعیتی است که خواستگاری ایشان از شما یک خواستگاری عادی بوده و میان شما وابستگی عاطفی ایجاد نشده باشد. در غیر اینصورت مدت فوق را قدری بیشتر کنید و اگر به نتیجه نرسیدید، ابتدا سعی در فراموش ایشان داشته باشید و بعد از تجربه یک ثبات هیجانی اقدام به ازدواج کنید.

در پناه خدای متعال

سلام چرا جواب سوالم رو ندادین؟؟؟؟!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/////
من خیلی وقته که سوالمو مطرح کردم ولی جواب ندادین

تصویر شهر سوال

با سلام و پوزش از تاخیر بوجود آمده
بعلت کثرت سوالات، انشاءالله تا چند روز آینده ارائه میشه.

سلام من ژوان هستم و ۲۲ سالمه
به مدت ۳ ماه با پسری آشنا شده ام که با توجه به شناختی که از هم داریم و میدونیم که کنار هم خوشبخت میشیم تصمیم به ازدواج گرفتیم
خونواده ی پسر از موضوع خبر دارن اما مال من نه فعلاوچون ما از هم دور هستیم، اوایل خونواده ی پسر اینکه شناختی از من نداشتن رو بهانه کردن و گفتم باید دختر رو ببینی تحقیق کنیم این کار رو انجام دادن با خود پسر قرار گذاشتیم و تحقیقات انجام شد و در مورد من مثبت بود اما بعدا گفتن نه دوری راه و خطرات جاده و اینکه آیا میتونه دختره از خونوادش دور باشه؟؟ من که گفتم بهش که از این جهت من مشکلی ندارم
الان سوال من اینکه چیکار کنیم که خونوادش راضی بشن و دو روز دیگه تو زندگی با من مشکلی نداشته باشن ؟؟؟
چون اگه طول بکشه این رابطه و خونواده من دیرتر بفهمن اصلا راضی نمیشن

تصویر پاسخگو

با سلام خدمت شما خواهر گرامی
به نظر بنده هر اقدامی از طرف شما برای متقاعد کردن خانواده پسر ، به ضرر شما تمام خواهد شد . اگر ازدواجی هم صورت بگیرد ، نقطه ضعفی برای شما در نظر خانواده پسر خواهد بود و موضوعی برای به رخ کشیدن خواهند داشت .
پیشنهاد این هست که شما عزت و احترام خود را حفظ کرده و بگذارید خانواده پسر خودشان به یک نتیجه ای برسند . اگر به این نتیجه رسیدند که شرایط شما را می توانند بپذیرند ، آن گاه بگویید که بقیه مسائل را از طریق خانواده شما پیگیری کنند .
موفق باشید

سلام اول جا داره ازتون تشکر کنم بابت پاسخ گویی به مشکلات هم نوع هاتون.
دختری ۲۴ساله هستم و حدود ۱.۵ از علاقه مردی به خودم مطلع شدم اول بهش شک داشتم نمیتونستم قبولش کنم ولی کم کم انقدر بهم محبت کرد که دلبستش شدم .ازاول قصدش ازدواج بامن بود ولی بخاطر اینکه ۱بار ازدواج کرده بود و۱ بچه دارد میترسم به خانواده مطرح کنم.البته بچه بعد ۹ سالگی پیش پدربزرگ و مادربزرگش بزرگ میشه ولی همین که ۱ بارازدواج کرده میتونه دلیلی محکم برای مخالفت پدرم باشه چون تو موردی مشابه که خواستگارم ۱بار ازدواج کرده بود دیدم که نظر مخالف داشت. حالا میخواستم راهنماییم کنید که باید چیکار کنم چون واقعا هم و دوست داریم و از لحاظ اعتقادی، فرهنگی و اجتماعی و تحصیلات و... مثل هم هستیم و من انتخابم و بعد عاشق شدن نگرفتم قبل هر اتفاقی خوب فکرامو کردم بعد اجازه عاشقی و به خودم دادم الانم تنها مشکلم نحوه بیان کردن موضوع و صددرصد مخالفت پدرمه. ممنون میشم کمکم کنید.

تصویر شهر سوال

با عرض سلام خدمت شما خواهر گرامی و تشکر بابت اعتماد شما به ما.
متأسفانه شما، بعد از این که نزدیک دو سال از شروع رابطه و آشنایی تان با هم گذشته است و به اعتراف خودتان دلبستگی و وابستگی به یکدیگر (بخصوص شما به ایشان) پیدا کرده اید، سراغ مشورت آمده اید و این اگر نگوییم صددرصد ولی تا حدودی شبیه نوشدارو نزدیک مرگ سهراب است! در این شرایط چون شما بی طرف نیستید معمولا مشورت کردن به قصد رسیدن به مطلوب خودتان انجام می شود نه کسب تکلیف.
به هر صورت وقتی تصمیم به مشاوره یا مشورت می گیرید، باید تصمیم و اراده انجام توصیه ها حتی اگر برخلاف میلتان باشد را داشته باشید.
نکته اول که خدمت شما خواهر گرامی عرش می کنیم این که ادامه دادن رابطه (تماس تلفنی یا حضوری )به صلاح شما نیست. چون رابطه ولو به قصد ازدواج هم که باشد مضراتی دارد؛ آینده این رابطه مشخص نیست و معلوم نیست به نتیجه مطلوب شما برسد و با هم ازدواج کنید لذا ممکن است این رابطه و علاقمندی برای فراموش کردن طرف ضربات روحی سنگینی بر شما وارد کند.
نکته دوم این که به طور کلی این که شخص مورد نظر شما قبلا ازواج کرده باشد نه منع شرعی و نه قانونی و نه حتی عرفی در ازدواج شما ایجاد میکند. هرچند توصیه ما به افراد این است که تا زمانی که میتوانند با شخص دیگری ازدواج کنند و به توافق برسند این کار را نکنند. در شرایط شما اگر شما با هم تناسب های لازم را داشته باشید، تنها مشکل شما وجود فرزند ایشان خواهد بود؛ که کنار آمدن با این مسئله هم بر فرض قبول خانواده، کاملا به شما بستگی دارد. البته باید توجه داشته باشید که این کار کمی دشوار است و لذا باید بیشتر و خارج از احساس فکر و تصمیم گیری نمایید.
نکته سوم، رضایت خانواده دوطرف (بخصوص طرف شماست) چون رضایت خانواده تان هم باید همراه این ازدواج باشد. به نظر می رسد برای این که شما به این ازدواج برسید، لازمه اش این است که مرد مورد نظر شما هرچه زودتر رسماً به خواستگاری شما بیاید و در شرایط غیر مخفیانه و کاملا جدی در این زمینه با خانواده شما وارد مذاکره شود. بعد از این هم شما میتوانید نظراتتان را با خانواده در میان بگذارید و هم خانواده فرصت دارند تحقیقات بیشتری در مورد آن آقا بکنند و در نهایت اگر مشکلی در مسیر تحقیقات نباشد با این مسئله کنار بیایند. به هر حال در نهایت شما قرار است عمری با همسرتان زندگی کنید.
پس فراموش نکنید هرچه زودتر بحث خواستگاری این آقا را جدی پی گیری کنید.
اما نکاتی را هم باید در این فرایند توجه کنید. شما ابتدا در مورد علت طلاق خواستگارتان تحقیق کنید و مطمئن شوید که مشکل از ایشان نبوده و اینکه وابستگی به همسر قبلی نداشته باشد.
در تحقیق نباید فقط به حرفهای خود ایشان اکتفا کنید و از دوستان و آشنایان و حتی می‌توانید در مورد ایشان از همسر سابقش هم تحقیق کنید. مطمئنا دانستن علت طلاق از زبان ایشان خیلی به تصمیم شما کمک می کند.
در مورد بچه هم با توجه به این که حضانت بچه یا بچه ها قانوناً بعد از هفت سال با پدر است، هم آمادگی شما بسیار مهم است تا با بچه های ایشان زندگی کنید و هم پذیرش بچه ها مهم است که شما را بعنوان نامادری بپذیرند. این باعث می شود با گرفتن تصمیم منطقی و درست، بعد ها کمتر دچار اذیت و سرخوردگی بشوید.
با توجه به حساسیت مسئله بد نیست به شکل حضوری هم با یک مشاور مجرب در زمینه ازدواج مشورت نمایید.
برای شما آرزوی موفقیت و سعادت میکنیم.

سلام دختری هستم ۳۱ ساله ۱۲ ساله با یه پسر هستم خیلی همدیگرو دوست داریم وهمدیگرو واسه زندکی میخایم من شیعه هستم وایشون سنی تا به حال چند بار خواستن به خواستگاری بیان به هر دری زدن نتونستن یعنی اصلا مامانم راضی به این لزدواج نیست هیچ طوری راضی نمیشه بابام میگه من راضی نیستم ولی مثه مامانم سفت و سخت نیست ولی میگه هر چی مامانت بگه ترخدا چیکار کنم بخدا شب و روز نداریم دوباره میخوان با بابام صحبت کنن نمیدونم چی میشه دیگه تحمل هیچیو ندارم دختریم نیستم که حرف دلمو راحت بزنم حیلی ارومم

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر
خدمت شماعرض کنم ازدواج یک اتفاق بسیار مهمی است که در زندگی ما انسان ها روی می دهد لذا باید نگاه ویژه ای به این اتفاق باشد . متأسفانه معلوم نیست شما بدون اینکه نظر اطرافیان و حمایت آنان که صد البته در زندگی با فرهنگ ایرانی اسلامی مهم است را جلب کنید شروع به سرمایه گذاری روانی نسبت به هم کرده اید و این سرمایه گذاری روانی ۱۲ سال طول کشیده است که اگر همان ماه یا سال اول بدون ایجاد وابستگی با خودکنترلی و خویشتن داری اگر احساس می کردید که رضایت والدین در این ازدواج نیست خیلی راحتر می توانستید جدا شوید به هر حال صرف احساس علاقه و عشق آن هم با این سبک ضامن زندگی زناشویی نیست و شما نباید با خود بگویید چون ما احساس خوبی در کنار هم دیگر داریم پس تفاهم داریم پس خوشبختیم مسأله شخصیت دو انسان آن هم با دو جنسیت متفاوت بسیار پیچیده است و تنها وتنها با مشاوره ازدواج و تست شخصیت درصد همخوانی شخصیتی مشخص می شود. پس هر چه سریعتر از این رابطه خسته کننده و فرسایشی خارج شوید و در یک بازه زمانی یک ماه از هر روشی برای رضایت استفاده کنید از مشاوره گرفته تا افراد ذی نفوذ اما اگر به نتیجه نرسیدید با خود بگویید که شاید فرد دیگری را خدا برای من در نظر گرفته است و به هیچ وجه این اولین و آخرین فردی نیست که می توانیم در کنار هم خوشبخت شویم شاید فردی که در آینده نسیبم شود تفاهم در عقاید و باورهای مذهبی هم حتی داشته باشد . به هر حال تفاهم در مذهب و عقاید مذهبی و باورهای مذهبی هم در رفتار های شما تأثیر دارد و هم در فرزند پروری . پس بعد از یک ماه به سرعت با فاصله گرفتن بیرونی و درونی از همدیگر و باز سازی شناختی به انتخاب های دیگری در آیند بیاندیشید و با خود بگویید من تمام تلاشم را کردم ولی اگر موفق نشدم نباید احساس کنم که دنیا به آخر رسیده و یا اینکه بگویید یا این یا هیچ کس چون یکی از دلایل پدر و مادر عدم تفاهم در رفتارهای مذهبی شما است که فردا ممکن است مشکل ساز باشد .
موفق باشید.

متاسفنه فقط نظرتون به روضه خوندنه ! مگه برای طلاق رضایت والدین مهمه! هی میگید راضی کنید والدین رو همیشه حق و یه والدین میدید در حالی که در نظر نگی گیرید مام حقی بر گردن اونا داریم!متاسفانه تو ایران خونواده ها بیشتر از حقشون تو زندگی فرزندانشون دخالت می کنن!هیچ زندگی صد در صد تضمینی نیست!شما خونواده رو حتی به علاقه و محبت و دست داشتن ارجحیت میدید.هیچ زندگی صد در صد تضمینی نیست جای اینکه اینقدر رضایت خونواده ها که اغلب از خودخواهی و می خولن جای فرزندانشون زندگی کنن دنبال زن واسه پسرشون نمی گردن دنباله عروس واسه خودشون و برعکس برای دخت ها! نقش دو نفره تو زندگی آدما رو بگید که با صبر و توکل و عقلانی برن پی سرنوشتشون.چقدر مگه عمر می کنیم که بخوایم به خاطر خودخواهی های بزرگ ترها زندگی مون رو یه سیاهی بکشیم.یعنی اگه جدا شن کلا مشکل حل میشه! وقتی مرغشون یه پا داره چرا شعار میدید!زندگی بدون علاخ دووم نداره عشق که صبر و بردباری و آرامش رو توی یک خونه میاره.بیاید شعار ندیم

سلام دختری ۲۴ ساله هستم ۵ سال پیش پسرداییم به من ابراز علاقه کرد قرار بر این شد من ۳ سال برای ایشون صبر کنم بعد از ۳ سال این موضوع مطرح شد و با مخالفت شدید مادر من و مادر ایشون مواجه شدیم {ما هر کداممان جدا با مادر خود صحبت کردیم ولی هیچ کدام با هم برخوردی نداشتند )
از هم جدا شدیم بعد از ۲ سال حدود یک ماه پیش دوباره رابطه را شروع کردیم دوباره با مادرشون صحبت کردن و ایشون گفتند یا من یا اون
ایشون هم الان میگن کنار من هستند ولی باید ازدواج کنم چون عذاب وجدان دارند و آینده و خوشبختی من براشون مهم هست
مادر ایشون با خانواده همسر شون خیلی مشکل دارند
خواهش میکنم راهنماییم کنید چه طور مادران خود را راضی کنیم

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر
ازدواج موضوع مهمی است که باید با دقت و خودکنترلی و خویشتن داری و مشورت با مشاور انجام شود . متأسفانه شما بدون اطلاع از رضایت خانواده که در جامعه ایرانی بسیار مهم است و حمایت عاطفی خانواده ها بسیار در رضایت زناشویی دختر و پسر نقش دارد شروع به رابطه مستقیم و وابستگی کرده اید در حالی که صرف ابراز علاقه و احساس علاقه مندی ضامن زندگی رناشویی نمی شود و باید با تحقیقات دقیق از زندگی ، کار ، تحصیل و وضعیت رشد شخصیت طرف مقابل و توصیف دیگران نسبت به رفتارهای طرف مقابل و مشاوره پیش از ازدواج نسبت به این مهم اقدام کرد. از طرفی هم شما و هم ایشان باید بدانید که قطعا این آخرین گزینه شما نیست و شما می توانید موارد دیگری را انتخاب کنید که حمایت پدر و مادر هم در آن باشد پس با پذیرش این موضوع و اینکه ممکن است به دلیل وابستگی و صرف علاقه مندی مانند هزاران زوج جوان بعد از گذشت مدتی از زندگی و کاهش احساسات دچار پشیمانی و طلاق عاطفی می شدید به تدریج با اصلاح شناخت و تفکر و قطع روابط بیرونی و محرک های وسوسه برانگیز از هم فاصله بگیرید البته قبل از این کار شما یک ماه برای این رضایت صبر کنید و از اقدامات لازم و از افراد صاحب نفوذ استفاده کنید در صورت عدم موفقیت در این یک ماه به تدریج جداشوید قطعا ماندن در این رابطه فرسایشی باعث فرسودگی ذهن و روان شما می شود و مسیر زندگی و سرنوشت شما را تغییر می دهند موفق باشید.

سلام
دیروز پدر پسر خالم که دوسش دارم اومد خونمون و گفت که پسر عاشقه دخترته
من و پسر خالم ۱۰سال تفوت سنی داریم اما خودش میگه مشکلی ندارم با این موضوع
من چه طوری پدرم و به این وصلت راضی کنم ؟
پدرم همش میگه خانواده ی ما با اونا نمی خوره.

تصویر شهر سوال

با سلام و تشکر
خدمت شما عرض کنم ازدواج یک امر بسیار مهمی است که نباید دست کم گرفت و ده سال تفاوت سنی در کنار به هم نخوردن باعث افزایش خطر در زندگی زناشویی می شود از طرفی اینکه پسر گفته من با این موضوع مشکلی ندارم باعث از بین رفتن مشکل تفاوت سنی که در اکثر ازدواج ها به عنوان یک فاکتور افزایش دهنده ریسک ازدواج مطرح است،نمی شود بنابراین به جای اصرار بر راضی کردن خانواده به نگاه منطقی و عاقلانه علت به هم نخوردن را بعد از توضیح خانواده ،با کمک مشاوره بالینی بررسی و به یک شناخت منطقی نسبت به این موضوع برسید. موفق باشید.

با سلام.و عرض خسته نباشید
المیرا هستم ۲۵ ساله.دانشجوی فوق لیسانس و کارمند بانک.
حدود ۷-۸ ماه هست که با اقایی اشنا شدم که ۲۹ سالشه.مغازه دار هست و لیسانس داره.الان بیشتر از یک ماه میشه که اجازه میخواد بیاد خواستگاری ولی پدر و مادر من قبول نمیکنن.دلیل مخالفت خانوادم،مخصوصا مادرم این هست که این اقا همسرشو طلاق داده.ایشون قبلا با همسرشون به مشاوره رفته بودن .و من پرونده مشاورشون رو خوندم.و متوجه شدم که مشکل از همسرشون بوده.سر موضوعاتی مشکل داشتن که من با شناختی که از خودم دارم میدونم با چنین مشکلاتی برخورد نمیکنم.من در طول این مدت شیفته شخصیت اجتماعی ،محترم ایشون شدم.خیلی خوش برخورد و متین وصادق هستن.در طول این مدت با من هیچ جرو بحثی نداشتن.خیلی در مورد معیار ها و اولویت های ازدواج با هم صحبت کردیم و حس میکنیم میتونیم در کنار هم زندگی خوبی داشته باشیم. از بچگی کار کرده و روی پاهای خودش ایستاده.خانوادش کاملا منو حمایت میکنن. و دوست دارن من عروسشون بشم.ولی مادرم ،مادر ایشونو از خونه انداخت بیرون.گفت با چه رویی امدی خواستگاری دختر من.مادرم مدام تهدیدم میکنه که اگه باهاش ازدواج کنی هردوتون رو میکشیم.
منم بهشون گفتم فقط صبر میکنم.گفتم هروقت سنم بالا رفت مجبور میشید قبول کنید.ولی مادرم میگه اگه بمیرم هم وصیت میکنم نذارن تو با اون پسر ازدواج کنی.
لطفا منو راهنمایی کنید.من میخوام رضایت خانوادمو جلب کنم.

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر
از اینکه رضایت خانواده در هر صورتی و حالتی برای شما مهم است بسیار خرسندیم قعطعا رضایت خانواده به عنوان پشتوانه عاطفی و روانی برای زندگی مهم است . اما در این جا دو نکته دیگر مهم است یکی اینکه معمولا در روابط مستقیم و گفت و گوهای مستقیم اگر چه دو طرف در مورد مسایلی صحبت می کنند ولی آنچه زودتر شروع به تشکیل شدن می کند وابستگی عاطفی است . وابستگی به طرف پیام می دهد که شما به درد هم می خورید در حالی که خوش برخورد ، متین و صادق بودن و از بچگی کار کردن به نظر شما ارزش هایی است که شما نیاز داشته اید ولی این ها فقط کافی نیست و باید به صورت عمیق تر شخصیت شما و ایشان مورد مطالعه و بررسی قرار بگیرد بنابراین بهتر است با مشاوره پیش از ازدواج صحبت کنید از طرفی نظر مشاوره ای که طلاق گذشته را تأیید کرده را بدانید و از ایشان بخواهید ویژگی های منفی مرد را هم به شما بگوید. پس جمله شما که می گویید احساس می کنم در کنار هم زندگی خوبی داشته باشیم باید از طرف مشاوره و متخصص تأیید و اصلاح بشود . بدانید همه خوشبختی زندگی در آن چیزهایی نیست که شما می خواهید به عبارت دیگر شما خوش برخورد یودن ، متین و صادق بودن و کار کردن برایتان ارزش دارد ولی زندگی زناشویی موفق فقط بر مبنای این موضوعات استوار نیست پس قدری با خودکنتری و خویشتن داری به منطقی بودن تصمیم تان با یک روان شناس بالینی که در زمینه مشاوره پیش از ازدواج تخصص دارد مشاوره داشته باشید در صورت تأیید مشاور می تواند مادرتان را هم به فرایند مشاوره دعوت کند و دلایل عدم رضایت ش را بداند نکته دیگر اینکه در درجه اول از نظر حقوقی و شرعی اذن پدر لازم است و شما در متن ارسالی به هیچ وجه به نقش پدر اشاره نکرده اید موفق باشید.

من ۲۵ سال دارم با دختری اشنا شده ام که او ۲۳ سالش ما باهم بدون اینکه عقد و... کنیم امیزش کردی م دوبار علاقم خیلی شدید هم من هم اون ایا متونیم باهم ازدواج کنیم درزم پدرو مادرمان مخالفت میکنند

تصویر پاسخگو

با سلام
از نظر شرعی ازدواج دختر بدون اجازه پدر یا جدّ پدری صحیح نیست .
بهتر است ضمن توبه از عمل غیر مشروعی که انجام دادید ،چنانچه واقعا همدیگر را مناسب برای زندگی مشترک می دانید ، خانواده ها را متقاعد کنید که به این ازدواج راضی شوند .

سلام من دختری بیست و یک ساله هستم .سه سال قبل به صورت تلفنی با پسری که شش سال ازمن بزرگتر است اشنا شدیم.پدرومادروسایرافرادخانواده ی اقا پسردر یکی از شهرستان های دورازمحل زندگی ما ساکنند.اما این اقا به همراه خانواده خواهرخود دراستان ما زندگی میکنند.ما شش ماه بعداز اشنایی همدیگرراملاقات کردیم و تقریبا ماهی یکبار دیدارداریم.ما تفاهم خیلی زیادی داریم همچنین درمورد افکار و سلایق و علایق.ایشان اهل کار هستندوکوشا و البته متین ومودب.ما طبق برنامه ای خانواده هارا باهم اشنا کردیم انها نمیدانستند ما درارتباطیم.که البته الان خانواده ی ایشان از این امر مطلع اند و من با خانواده ی ایشان هم در ارتباطم.پدر بنده و خانواده ایشان کاملا موافق این وصلت هستند اما مادرم بشدت مخالفت کردندو حتی این امر را که آنها چندین بار برای اصرار بر مراسم معارفات بیشتر با پدرم تماس گرفتند را، از من پنهان میکنند و تقریبا مادر بنده خلق و خویی شبیه مادر خانم لاله که در ابتدای سایت نظر گذاشتند، دارند و بهانه هایی از آن قبیل میگیرند.درصورتی که پدرم هنوز معتقدند خانواده خوبی هستند به دلیل مخالفت شدید مادرم (در طول یک سال و نیم)تاکنون ۳ بار جواب رد داده اند! ما به هم دیگرعلاقه داریم وهرگز تصمیم به ازدواج بادیگری نداریم.و به شکل جدی قصدازدواج داریم.این فاصله هم کارمان را سختتر کرده است.لطفا راهنماایمان کنید.و البته دعا.با تشکر.

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر
خدمت شما عرض کنم مسأله ازدواج مسأله بسیار مهمی است که در زندگی هر فرد اتفاق می افتد مشخص نیست که شما با چه منطق و اندیشه ای سه سال قبل یعنی در سن ۱۸سالگی آن هم با یک تلفن مستقیم این اتفاق زندگی را رقم زدید و چرا سه سال طول کشید . قطعا شما به دلیل وابستگی نمی توانید بگویید که ما به درد هم می خوریم چون خیلی از افراد به دلیل وابستگی و توجه انتخابی که در مورد شریک زندگیشان دارند ممکن است این احساس را داشته باشند که ما به درد هم می خوریم در حالی که این یک احساس وابستگی با رنگ و لعاب تفاهم و هم کفو بودن باشد و بعد از گذشت مدتی از گذشت زندگی زناشویی و با هم بودن و کاهش احساسات لایه های زیرین و اصلی شخصیت آشکار شده و شما به احساسی بودن ازدواجتان پی خواهید برد . در کنار این آشکار شدن تفاوت های شخصیتی که شامل تفاوت در سبک تفکر ، احساس و هیجان ، تفاوت های فرهنگی و خانوادگی به وجود آمدن بدبینی ، یا نگرانی نسبت به تعهد به دلیل رابطه مستقیم از مشهورترین و رایج ترین مشکلات زناشویی در این خواستگاری هاست. پس ابتدا باید به برای دو سوال اساسی پاسخی منطقی و مستند داشته باشید یکی اینکه از نظر شخصیتی، خانوادگی و فرهنگی واقعا به هم نزدیک هستید ؟ آیا برنامه ای برای بدبینی ها ونگرانی ها و وسواس فکری ها نسبت به تعهد و وفاداری گذشته و اکنون به دلیل آثرات منفی این رابطه سه ساله ، دارید ؟ مثلا اگر همسر شما مانند هزاران مردهایی که ازدواج شان از راه دوستی و مستقیم بوده است از شما بپرسد تو با من بوده ای از کجا بدانم با فرد دیگری بوده ای یا خیر ؟ آیا جوابی دارید ؟ آیا اگر همسرتان رفتارهای مانند دیر آمدن و یا مزاحمت ها تلفنی و پیامکی داشته باشد حاضر هستید اصلا فکر منفی نکنید و نگران نشوید؟ برای جواب این پاسخ ها حتما با یک مشاوره حضوری کمک بگیرید. نکته دیگر حمایت و رضایت مادر است که باعث دردسر شده است البته بهتر اس دلایل ایشان و نگرانی های ایشان از طریق یک فرد سوم بی طرف مانند مشاور و یا یک ریش سفید و واسطه از بین برود و رضایت نسبی ولو با درصد بسیار پایین داشته باشد. البته از نظر حقوقی ولی شما که باید اذن بدهد پدر شماست ولی شما باید با یک واسطه مانند مشاور صحبت کنید تا بعد از تأیید ازدواج رضایت مادر را به دست آورد موفق باشید.

سلام مدت ۲سال است که عاشق دختریشده ام که۶سال ازبنده بزرگتراست ولی به دلیل اینکه همکاربوده است کاملابااخلاق ورفتارایشان اشناهستم ایشان نیزکاملا بابنده هم سووهم نگاه می باشندوتفاهم بسیارزیادی باهم داریم ولی متاسفانه خانواده بنده مخالفت می کنندبااین موضوع وتنهادلیل آنهافقط به خاطراداب ورسوم وحرف های مردم می باشد

تصویر شهر سوال

با سلام و تحیت خدمت جنابعالی

هر چند در امر ازدواج بزرگتر بودن پسر از دختر الزامی نیست اما بهتر این است که اینگونه نباشد و پسر از دختر بزرگتر باشد. به این دلیل که اولا معمولا اینگونه است که زن از مرد زودتر شکسته می شود و دچار تغییر اندام می شود و ثانیا لازمه اقتدار مرد این است که از زن بزرگتر باشد و...
معمولا ازدواج با دختر بزرگتر از خود از سوی افرادی شکل می گیرد که یا فاقد اعتماد به نفس لازم هستند و نیازمند مراقبت دیگران از خود هستند، یا مادرانی سلطه جو و مقتدر داشته اند که کارها را با اجازه و هماهنگی وی انجام می داده اند و یا اینکه بخش بالغ خود را به خوبی رشد نداده اند...

به هر حال ازدواج با دختر بزرگتر از خود الزاماتی دارد از قبیل؛
- سن مرد کمتر از ۲۵ سال نباشد
- زن از انعطاف لازم و مرد از اقتدار کافی برخوردار باشد
- خانواده ها راضی باشند
- تفاوت ظاهری زیادی که گویای اختلاف سنی پسر و دختر باشد، وجود نداشته باشد

بنابراین علت مخالفت خانواده ها را نباید تنها به دلیل آداب و رسوم بی مبنا دانست! اما اگر همچنان مصر به ازدواج با ایشان هستید،می توانید با دادن اطمینان لازم مبنی بر وِیژگیهای مطلوب دختر و نیز کمک گرفتن از افراد دارای نفوذ به عنوان واسطه در راستای رضایت خانواده ها تلاش نمائید.

سلام من هم همین مشکل رو دارم من و همکارم چهار ساله که عاشق هم هستیم و همدیگرو میخواهیم
من ۵ سال از ایشون بزرگترم
اولین بار ایشون ابراز علاقه کردن و بخاطر عشقی که به من داشت گفت یک سال از من کوچکتره وقتی سن واقعیش رو فهمیدم و دلیل دروغش رو پرسیدم گفت میترسیدم از دستت بدم
متاسفانه چندین بار از خانواده اش خواسته که بیان خواستگاریم اما باباش بخاطر اختلاف سنمون راضی نمیشه
من ۳۱ سالمه و ایشون ۲۶
هرکس که میدونه میگه به من ۲۶ و به اون ۲۹میخوره از نظر هیکلی هم بهم میاییم
مادرش راضی و میگه خیلی دختر خوب و مهربون و ارومی هستم
هیچوقت روی حرفش حرفی نزدم که فکر کنه خودم رو بزرگتر و عاقل تر میدونم
با مشاورم صحبت کردیم گفتن مشکلی ندارید
ما بدونه رضایت نمیخوایم ازدواج کنیم شما بگید چکار کنیم باباش راضی شه

سلام من دختری ۲۲ساله هستم شش ساله پسر همسایمون دوستم مامان و دوتا خواهرام که هنوز ازدواج نکردند با خبرند اونا هم راضین به دلیل موطقعبتی که اسماعیل نداره هنوز نتوتسته بیاد خواستگاری و بابام و داداشام هنوز خبر ندارند اما احساس میکنم اگر بیاید خواستگاری راضی نمیشوند چدن دوتا خواهر بزرگتر دارم این موضوع خیلی اطویتم میکنه به حدی که همیشه ناراحتم احساس افسردگی میکنم و ازتین میترسم که اگه قسمتم نباشه من من چیکار کنم من نمیتونم بدون اسماعیل زندگی کنم میمیرم خیلی همدیگرو دوس داریم چطور داداشامو راضی کنم اخه

تصویر شهر سوال

با سلام و تحیت خدمت شما

هرچند با شرایط دشواری مواجهید اما لازم است تا فراهم شدن زمینه مناسب از تمرکز به موضوع ازدواج خودداری کنید و ذهن خود را با پیگیری فعالیتهای متنوع علمی، هنری، ورزشی و... به سایر موضوعات معطوف نمائید تا آزردگی کمتری را متحمل شوید. ضروری است تا فراهم شدن مقدمات ازدواج با اسماعیل، از مواجهه و تداوم و تعمیق رابطه خودداری کنید.
با رعایت این نکات لازم است با گفتگو با مادر و نیز دو خواهر بزرگتر موافقت آنها را مبنی بر تعجیل و پیش افتادن ازدواج شما جلب کنید، تا آنها نیز بتوانند با گفتگو و تعامل پدر را نسبت به این تعجیل راضی نمایند.

بنابراین هرچند که معمولا اینگونه است که مادامیکه دختر بزرگتر ازدواج نکرده باشد، دختر کوچکتر را شوهر نمی دهند، اما باید دانست که چنین رویکردی نه مبنای شرعی دارد و نه عقلی! از اینرو لازم است با کمک گرفتن از افراد موجه به عنوان واسطه و نیز ارائه شواهد مشابه ( مواردی که دختر کوچکتر زدتر از بزرگتر ازدواج نموده) سعی کنید این مانع را از مسیر ازداج خود بردارید.

سلام...یکی ازپسرای هم کلاسیم مادرش واسه خواستگاری تماس گرفتن...ما هردو همو خبلی دوست داریم...ازنظر اخلاق و خانواده و فرهنگ و همچی متعادلیم...اما خانوادم مخالفن...میگن دانشجوست...نه کار داره نه سربازی رفته...نه ماشین داره...قبول نمیکنن...به هرکی هم واسه واسطه صحبت کردم از فامیل همینارو میگن...درصورتی که پسره کاری هست...خ اجتماعیه...کار موقت هم داره...اما خانوادم شغل ثابت و دولتی میخوان که چون داریم درس میخونیم هنوز نمیشه!هنوز سربازی هم هست...دوساله همدیگرو میخوایم...اما راضی نمیشن...میشه راهکار بدین؟

تصویر شهر سوال

با سلام و عرض تحیت خدمت جنابعالی
توجه داشته باشید که در رابطه با ازدواج نباید اسیر عواطف و احساسات شد از اینرو موانعی که والدین شما مورد اشاره قرار داده اند موانع کم اهمیتی نیستند. به عنوان مثال موضوع خدمت سربازی از جمله مسائلی است که می تواند در آینده آسیبهایی را از قبیل طولانی شدن دوره عقد، تاخیر اشتغال و... به دنبال داشته باشد که این عوامل خود باعث بروز مشکلاتی در سطح روابط خواهد شد.
در عین حال انچه که تعیین کننده است معیارهای ازدواج و صفات شخصیتی پسر و دختر است. مثلا اینکه دختر تا چه اندازه قدرت سازگاری و نیز شکیبایی در قبال شرایط سخت را داشته باشد، و یا اینکه مسائل مالی و اقتصادی تا چه اندازه برای طرفین از اهمیت برخوردار باشد و...
بنابراین بهتر این است تا از تداوم ارتباط خودداری شود و در صورت امکان بدون هیچ الزامی مبنی بر منتظر ماندن برای یکدیگر، تا فراهم شدن فرصت مناسب و برطرف شدن موانع صبر کنید. همانطور که گفته شد منتظر ماندن برای یکدیگر آسیبی است که نباید ا ز آن غفلت کرد چرا که ممکن است هریک از طرفین از نظر قبلی خود منصرف شود! و باعث از دست رفتن فرصتهای ازدواج فرد مقابل شود.
اما اگر همچنان اصرار بر ازدواج با همین شرایط را دارید، راهی که باید طی کنید این است که از یک روانشناس و یا مشاور به عنوان واسطه به منظور جلب رضایت والدین استفاده نمائید.

سلام من ۲۵ سالمه حدود یک سال با پسری آشنا شدم ک ۹ماه از من کوچیکتره از همون ابتدا قصدمون ازدواج بود و با خانوادش صحبت کرد اما خانوادش بدون اینکه منو ببینن و خانوادمو بشناسن مخالفت کردن هم از نظر سن و هم فاصله شهرا. اما من و اون از همه نظر با هم تفاهم داریم حتی از نظر خانوادگیم شبیه هستیم و توی یک سطحیم. اما چون تک پسره خانوادش خیلی روش حساسن. و این پسر با اینکه منو خیلی دوست داره اما دیگه روش نمیشه با خانوادش صحبت کنه چون خانوادشم خیلی واسش مهمن. حالا ما رابطمون همینجوری بی هدف مونده. چیکار باید کنیم؟ راهی هست ک خانوادش راضی شن؟

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر
متأسفانه مشکل بیشتر دختر و پسر های این دوره این است که اول علاقه و وابسته می شوند بعد رضایت و حمایت خانواده و سایر فاکتورها را بررسی می کنند . قطعا اگر شما با خودکنترلی و خویشتن داری به محض علاقه مندی به جای رابطه مستقیم که جزء وابستگی چیزی را به دنبال ندارد به تفاوت ها و رضایت ها فکر می کردید و قطعا اگر آن زمان متوجه عدم رضایت والدینش می شدید دل کندن از ایشان بسیار راحت تر و کم هزینه تر بود . قطعا اگر شما از نظر شخصیتی و تمام فاکتورهایی که در یک زندگی زناشویی و پیوند مشترک شرط است را داشته باشید دونکته بسیار ظریف ریسک زندگی شما را با ایشان بالا خواهد برد یکی وابستگی ایشان به خانواده اش که دغدغه بسیاری از خانم ها این دوره است و دو عدم حمایت خانواده ایشان از ازدواج شما . پس بهتر است در یک بازه زمانی یک ماهه با درخواست از مشاور حضوری و یا اطرافیان و به قول معروف ریش سفیدان ذی نفوذ از خانواده ایشان رضایت نسبی را بگیرید و در نهایت حتما برای بررسی سطح وابستگی به خانواده هم با مشاوره حضوری مشورت داشته باشید و اگر در این بازه زمانی تلاش ها و رایزنی ها مثمر ثمر واقع نشد با کاهش تدریجی سرمایه گذاری روانی و تحمل دوره ترک و بعد از گذشت مدتی به انتخاب کم خطر تر دیگری فکر کنید. موفق باشید.

با سلام وقت شما بخیر
من دانشجوی ارشد روانشناسی بالینی هستم و رشته تحصیلیمو خیلی دوست دارم و در حوزه بیش فعالی کودک در حال حاضر مشغول به کار هستم و در زمینه مشاوره پیش از ازدواج و ازدواج و مخصوصا مشاوره کودک علاقه زیادی دارم چطور میتونم اطلاعاتم را افزایش بدم و چه کتابهایی رو در این زمینه مطالعه کنم که در مشاوره به من کمک کنه هر چند که در این زمینه ها پیگیر مطالعه هستم و میخام یک روانشناس خوبی بشم و کاملا به راهکارها مسلط باشم با مراجعه به پاسخگویی شما به سوالات عزیزان که صحیح و خوب پاسخ داده بودید از شما خواهشمندم که بفرمایید نسبت به افزایش توانمندی اینجانب چه پیشنهادی داریدو چطور دانش خود را بالا ببرم . صمیمانه از شما کمال تشکر را دارم .

تصویر شهر سوال

با سلام و تشکر از اینکه فرصتی را اختصاص دادید و به پاسخ های مرکز ملی سر زدید . خدمت شما عرض کنم به نظر بنده سه چیز باعث پیشرفت یک روان شناس و موفقیت ایشان می شود یکی داشتن انگیزه ، مطالعه ، تلاش در مورد انگیزه دو موضوع مطرح است یکی انگیزه ذاتی و به قول معروف قریحه داشتن مانند یک هنرمند که هوش موسیقیایی یا هوش بازیگری را ذاتا دارد و یک انگیزه بیرونی که با تحلیل منافع مادی و معنوی رشته مشاوره و رسیدن به اهمیت و ضرورت و گستره این علم جذب این علم می شود . مطالعه کتب های مصاحبه تشخیصی ، و شرکت در کارگاهای مختلف طرحواره درمانی ، سی بی تی و آشنایی با داروها روان پزشکی و سایر کارگاه هایی که انجمن های مختلف روان شناسی برگزار می کنند مخصوصا کارگاه های سازمان نظام روان شناسی و مشاوره . در مرحله بعد کار عملی در کنار سوپروایزر و استاد ناظر می تواند شما را به سوی موفقیت در رشته تحصیلی خودتان نزدیک کند موفق باشید.

با سلام
من دختری هستم ۲۹ساله ،پزشک عمومی،یکی از فامیل های مادری بنده ،شخصی بالغ و کامل و با تحصیلات فوق لیسانس و سابقه کاری مفید و وضعیت اقتصادی متعادل به خواستگاری بنده امده بود و بعد از چند بار خواستگاری به دیدن من آمد و در مطب بنده با هم صحبت کردیم و من فهمیدم که دارم به شخص مورد علاقمو پیدا کردم و با ایشان رابطه تلفنی برقرار کردم و چند باری هم به رستوران رفتیم و الان بعد از گذشت حدود ۵ ماه با خصوصیات اخلاقی هم کاملا اشنا هستیم و هردو ما به این نتیجه رسیده ایم که بسیار همدیگرو دوست داریم و ملا کهامون با هم بسیار تشابه و تطابق داره
و در حال حاضر عاشق و شیفته ی همدیگه ایم ولی متاسفانه مادر بنده صد در صد با ازدواج ما مخالف است بدون اینکه هیچ دلیل منطقی داشته باشند ابتدا خانواده ی من او را خیلی دوست داشتن و از او تعریف می کردن و لی از اون موقع که نظر مثبت منو فهمیدن کاملا بر عکس شدن و روبروی من جبهه گرفتن هر روز یک بحث جدید و بهونه ی بی منطق دارن و حتی مواقعی که من هیچ حرفی در این رابطه نمیزنم اونا زخم زبون هاشون در این رابطه شروع میشه و چشم و هم چشمیه زیادی دارن به مادیات هم زیاد فکر میکنن دقیقا دو عاملی که خود من اصلا اهمیت نمیدم.
وخواهشمندم کمک کنین با این مسئله چجوری کنار بیام و چگونه رضایت اونارو جلب کنم
بسیار متشکرم

تصویر شهر سوال

با سلام و تحیت خدمت شما خانم دکتر

مبتنی بر فرضی که اشاره نمودید یعنی مخالفت بی منطق و غیر قابل دفاع والدین، لازم است تا از طرفی هم خواستگار با رفتار و گفتار سنجیده تر خود، لیاقتها و شایستگی های خویش را بیشتر از گذشته اثبات کنند به نحوی که خانواده شما متقاعد شود دیگر ویژگی های مثبت و برجستگی های وی، فاصله تحصیلی و نیز اقتصادی را به خوبی می پوشاند و هم با در نظر گرفتن بهانه ها و نگرانیهای والدین شما، اعتماد و اطمینان لازم را برای تامین و رفع نگرانی های آنها به وجود آورند. این امر می تواند از طریق گفتگوی مستقیم و یا واسطه قرار دادن افراد موجه و یا استفاده از هر دو روش دنبال شود.
همچنین با توجه به اختلاف نظر شما با والدین در موضوع مسائل اقتصادی، لازم است از بی اعتنایی به نظر آنها خودداری کنید بلکه به گونه ای رفتار نمائید تا ایشان متوجه شوند که این موضوع برای شما نیز به اندازه کافی دارای اهمیت است. چرا که در غیر اینصورت گمان خواهند کرد که فرد مورد نظر توانایی لازم اقتصادی را ندارد و از انجا که موضوع برای شما مهم نبوده است به وی پاسخ مثبت داده اید!
به هر حال والدین محترم باید توجه داشته باشند که ازدواج سن خاص خود را دارد و در صورتی که در آن تاخیر شود، ممکن است برخی کارکردهای خود را از دست بدهد.

سلام
من مدت ۳ سال هست که با دختری آشنا شدم ما تصمیم به ازداج گرفتیم ولی پدر این دختر خانوم هر دفه ی بهونه میاره وکار ما رو عقب میندازه ما هر کاری کردیم که پدرشون راضی بشه نشد مشکلات ما خیلی هاد شده چونکه سن این دختر ۳۳ سال هستش و داره عذاب میکشه که هنوز نتونسته ازدواج کنه من هم همینطور من نمیدونم که ما باید چیکار کنیم از چه راهی وارد شیم واقعا دیگه خسته شدیم چیکار کنیم راهنمایی کنید.

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر خدمت شما عرض کنم اگر دلایل پدر این خانم منطقی نیست بهتر است شما ابتدا به مطمءن بودن و منطبق بودن شخصیت طرف مقابلتان از طرف مشاور روان شناس بالینی ایمان پیدا کنید و مشاور ازدواج شما را بلا مانع توصیف کند و بعد با گرفتن نامه از مشاوره و اقدام حقوقی و قانونی ازدواج تان را انجام دهید بی شک ممکن است در مواردی ازدواجتان با بسیاری از افراد جامعه شبیه نباشد و تفاوت داشته باشد که شما باید با این تفاوت ها کنار بیایید و بعد با روی خوش و محترمانه سعی در جلب حمایت و محبت خانواده همسرتان کنید قطعا شما در مسیر زندگی زناشویی نیاز به مشاوره و راهنمایی روان شناس با تجربه دارید موفق باشید.

با سلام خدمت شما مشاور محترم و گرامي. من يه مشكل خيلي بزرگي دارم كه ذهنمو بشدت درگير كرده و خواب و خوراك رو ازم گرفته. اصلا حوصله هيچ كاري رو ندارم از زندگيم لذت نميبرم. راستش حدود ٤سال پيش طي يك تماس تلفني اشتباه من با يه اقا پسر اشنا شدم..ايشون اون وقت ٢٦سالشون بود و من ١٨.طبق گفته هاي خودش جذب صداي من شدن و خواستار اشنايي. كه با مخالفت من مواجه شدن .ازونجايي كه همشهري هم درومده بوديم موضوع برام جالب شده بود. همش اصرار به اشنايي داشتن و از اول هم مدام ميگفتن كه قصد ازدواج دارن و اجازه بدم اشنا شيم و واقعا قصد ازدواج داشت و بارها امتحانش كردم. وقتي كه عكس همو ديديم ظاهر همو پسنديديم و قرار شد برا خواستگاري تماس بگيرن بدون اينكه بخواد همديگرو از نزديك ببينيم. ازين قضيه خوشحال بودم چون مطمئن شدم قصدش دوستي نيس. راستش مادرم بخاطر دوري راه (الان من تو شهر ديگه اي هستم) اجازه نميدن كه ايشون بيان. ٤ساله هزار نفر واسطه شدن مادرم قبول نكرد. اقا پسر قسم خورده مياد شهر ما اما مادرم باور نميكنه. اقا پسر راضيه حتي عقد وطن شيم مادرم بازم قبول نميكنه. ما از خيلي جهات تناسب داريم. متاسفانه دوري راه ... خيلي عذاب ميكشم ازين بلاتكليفي . بخدا درگير احساسات نشدم ولي موقعيت اين اقا خوبه و من تميخوام از دستش بدم. از خيلي جهات سنخيت داريم. تورو خدا راهنماييم كنين چه ضمانتي ميتونيم به مادر سرسختم بديم كه اقا پسر ميان شهر ما. توروامام حسين راهنماييم كنين

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر
خدمت شما عرض کنم متأسفانه شما هم مانند تمام افرادی که در این دوره زمانه اقدام به انتخاب همسر می کنند اول وابستگی و علاقه مندی شدید رو در خودتان ایجاد کرده اید بعد به دنبال مسایلی چون دوری راه ، رضایت ماد و... شده اید در حالی ابتدا بهتر بود با خودکنترلی و خویشتن داری بدون سرمایه گذاری روانی به موضوعات اختلافی بین خانواده ها می پرداختید . نکته مهم این است که همیشه اقدام به دوستی و دوست دختر و پسر بودن برای دختر آسیب زا نیست بلکه اگر فردی شرایط شخصیتی ، فرهنگی و خانوادگی همسانی با طرف مقابلش هم نداشته باشد، در زندگی زناشویی ناموفق خواهد بود پس شما صرف اینکه ایشان شما را برای دوستی نمی خواهد را نباید مایه دلخوشی و نشانه خوشبخت شدن بدانید بلکه آنچه ریسک ازدواج را بالا می برد تنها یکی از آن موضوعی است که شما به آن اشاره کرده اید. جای تعجب دارد فردی به اتفاقی تماس بگیرد و بدون اطلاع از تاریخچه و بیوگرافی گذشته فرد تنها و تنها از صدای یک نفر تشخیص بدهد می توانند زن و شوهر صد ساله برای هم باشند و با یک نگاه کاملا همدیگر را بپسندند و اقدام به ازدواج کنند قطعا ازدواج موضوع بسیار مهم و حیاتی است و نمی توان صرف شنیدن صدا و تصویر به این نتیجه رسید که ما به درد هم دیگه می خوریم. ممکن است پای مشکلات شخصیتی و یا نیازهاییی غیر نیازهای منطقی که در حکمت و فلسفه ازدواج برآورده می شود در میان باشد و وقتی فرد با این نشانه ها ناگهان دلش می لرزد و با این دید ازدواج می کنند هدف خاصی را دنبال می کند و وقتی که به هم رسیدند و پرده احساسات و عواطف با وصال که همانا قتلگاه عشق است از شخصیت هر دو کنار زده شد دو طرف متعجبانه از خود می پرسند این همان بود که من از صدایش و یا از تصویرش به آرامش می رسیدم چگونه من با این اخلاقش کنار بیایم ؟ چگونه انتظاراتش را براورده کنم ؟ و هزار چگونه دردسر ساز دیگر پس شما برای اطمینان از تصمیم گیری حتما و حتما باید اقدام به مشاوره پیش از ازدواج کنید و بعد از طریق مشاور حمایت مادر را ولو نسبی نسبت به زندگی تان جلب کنید. بدانید که مشاورین و خانواده درمانگرها سال ها و سال ها بر روی رضایت زناشویی کار می کنند و هنوز نتوانسته اند ملاک های مطمءن برای رضایت زناشویی ترسیم کنند چگونه شما توانسته اید با یک تلفن و یک دیدار به این موضوع برسید؟ در حالی تفاوت های فرهنگی ، شخصیتی و خانوادگی شما هنوز مشخص نشده و به صورت دقیق ، منطقی نمی دانید دقیقا چه چیزی اقداماتی برای شناخت خود و شناخت طرف مقابل و اطمینان نسبی از خوشبختی خودتان در کنار همدیگر ، انجام دهید ؟ چگونه مطمءن هستید که احساسی تصمیم نمی گیرید؟ چگونه به این نتیجه رسیده اید در اکثر موارد مهم در سلامت زندگی زناشویی از نظر خانوادگی ، فرهنگی وووو شبیه به همدیگر هستید؟ پس قدری دقت و توجه کنید و از طریق مشاوره حضوری به نتیجه برسید موفق باشید.

با عرض سلام
دختری هستم بیستو یک ساله
حدود یک سال پیش بامردی اشنا شدم که حدود بیست سال بقاهم اختلاف سنی داریم
ویک بار در ازدواجشون شکست خوردذن
من سعی کردم ایشون رو جدا از شرایط سنی مورد بررسی قراربدم
وضعیت خانوادگی و شغلی مناسبی دارند
ازنظر دینی هم کاملا معتقد هستن
ازنظر شرایط فکری و روحی باهم تناسب داریم
درسته بهخ دلیل اختلاف سنی شاید با اختلاف عقیده روبرو شیم ولی این اختلاف عقیده در بین هر زوجی وجود داره ومهم دیدن مشکل و حلشه
ما از هر نظری شرایط فکری هم رو بررسی کردیم
و من با افرادی که با اختلاف سن ازدواج کردند هم صحبت کردم و حرفهاشونو شنیدم
و همونطور که فکر مکردم گفتن اگه درک متقابل وجود داشته باشه و شرتایط یکسان و هم فکری ومهم تر علاقه میتونید زندگی خولبی داشته باشید و مشکلات احتمالی رو برام شرح دادن
ضمن اینکه من از قبل خواهان ازدواج بامردی بزرگتر و پخته تر تزخودم بودم وایشون به دلیل تجربه بالاشون میتونن کمک خوبی تو زندگی برام باشن
ایشون برای خوتستگاری به منزل ما مراجعه کردن و با مخاتفت خانواده روبه رو شدم
من با مادرم حرف زدم وگفتم شرایط سنی برام ملاک نیست واگر اون اقا در زندگیشون یکبار شکست خوردن دلیل نمیشه برای همیشه اززندگی محروم بشن و ازشون خواستم در کنار من به مسعله نگاه کنن و دوباره باهم ایشونو بشناسیم چون من به ایشون علاقه مند هستم ولی قبول نمیکنن
چطور باید یرای اشنایی بیشتر راضیشون کنم مادرم میگن اگر بهترین ادم دنیاهم باشه ما بخاطر ازدواج وسنش مخالفیم
ایشون تمااام شرایطشون رو برای خانوادم با صداقت کامل توضیح دادن
من هم به ایشون از هر نظر اعتماد کامل دارم
خانوادم بطور کامل از ارتباط قبل ما اطلاع ندارن ولی میدونن ارتباط قبلی بوده و من تونستم شناخت نسبی بدست بیارم تا انشالله شناخت بیشترو در کنار خانوادم کسب کنم ولی..............

درهرصورت من از شما خوتهشمندم بهم بگید باید چه چیزها و چه ملاکهایی رو برای اونها شرح بدم تا متوجه ملاکها و شرایط من بشن
منظورم ملاکهایی که جدا از اون شرایط برای خانوادم قابل پذیرش باشه و او شرایط رو جبران کنه

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر ازدواج یک موضوع بسیار مهمی است که در زندگی هر انسانی رخ می دهد لذا باید شما دقت بیشتر داشته باشید یکی از موضوعاتی که ریسک ازدواج را بالا می برد و احتمال طلاق را افزایش می دهد تفاوت سنی بسیار بالای شماست و متأسفانه عشق و علاقه و وابستگی شما باعث شده تمام تفاوت ها و مشکلات احتمالی را بی اهمیت و توجیه کنید.نکته دیگر اینکه رابطه مستقیم اصلا باعث شناخت بیشتر نمی شود بلکه باعث وابستگی بیشتر شده و چشم شما را بر واقعیت ها و حقایق می بندد. بهتر است برای کاهش آسیب دلایل جدا شدن ، و تحقیقات محلی و میدانی دیگر و حتی اقدام به تست شخصیت کنید نکته پایانی این است که حمایت پدر و مادر در زندگی شما نقش بسیار مهمی خواهد داشت و اگر این حمایت عاطفی در زندگی زناشویی شما وجود نداشته باشد هر چند همسری آرامش گر داشته باشید دچار احساس کمبود عاطفی بوده و در زندگی زناشویی خودتان قطعا موفق نخواهید بود . پس قدری منطقی فکر کنید و شتاب زده تصمیم نگیرید. موفق باشید.

سلام
پسری هستم ۲۳ ساله، اهل مشهد و دانشجوی تهران. مدرک کارشناسی را گرفته و کنکور ارشد هم داده ام.
عاشق دختری ۲۱ ساله هستم. شهرامون فرق میکنن. آشنایی ما از طریق اینترنت بود و ارتباطمون از راه دوره، ولی بارها هم رو دیدیم. همونیه که میخوام، هرچی میخواستم داره و روز به روز بیشتر عاشقش شدم. خونواده ها در جریان هستن و خونواده اون تقریبا مشکلی ندارند، ولی خونواده من به چشم یه دوستی میبیننش (علیرغم اینکه گفتم دوستش دارم و مورد خیلی خوبی واسه ازدواجه)

خونواده من معتقدن سن ازدواج پسر حدود ۳۰ ساله و باید قبل از ازدواج "حداقل" پایان خدمت و کار داشته باشه (و اگه پسری زود و بدون اینها ازدواج کنه "حماقت" کرده و بارشو انداخته رو دوش خونواده و در زندگی مشکلات زیادی خواهد داشت) و میگن ازدواج جلوی پیشرفتتو میگیره.
این نگاهشون خیلی هم غیرمنطقی نیست. ولی از روی خیرخواهی واسه زندگی آینده من، کسی که دوستش دارم رو داره ازم میگیره...
از طرفی دختر حق داره و باید تکلیفش رو معلوم کنم که واسه ازدواج میام، چون خواستگار زیاد داره و سنش واسه ازدواج مناسبه، میترسم از دستم بره...

مخالفتشون با اینه که سنم کمه، درسم تموم نشده، سربازی و کار ثابت ندارم (این اشکالا رو خونواده دختر باید بگیرن نه پسر!) علاوه بر این با نحوه آشنایی ما و تفاوت شهرها هم مخالفن (البته بیشتر به خاطر اینه که از یه شهر کوچیکه و مثلا اگه از تهران بود خیلی مشکل نداشتن)
برنامم اینه که آشنایی خونواده ها کم کم شروع شه، سال آخر ارشد (۲۵ سالگی) عقد کنیم بعد من برم سربازی و کار که پیدا کردم ازدواج کنیم (۲۷ سالگی) که دختر مطمئن شه من میام، ولی اونا میگن همون موقع تصمیم بگیریم، یعنی حداقل ۲ سال دیگه دختر بلاتکلیف باشه و من نمیزارم اینجوری شه!
بارها باهاشون حرف زدم، جرات نمیکنن بهم بگن تموم کن یا نمیزاریم باهاش ازدواج کنی، ولی میگن تو واسه خودت تصمیم گرفتی و به ما حق نظر ندادی، مانع میزارن و میگن درس، سربازی، کار، تجربه، اینکه با چند نفر دیگه آشنا بشم بعد انتخاب کنم، مشکلات زیاد ازواج و ...
حاضر هم نیستن بیان ببیننش. میگن تا قصد ازدواج نیست دلیلی نداره ببینیمش و اون برداشت میکنه که ما راضی شدیم در صورتی که نیستیم.

آرزو دارن من تا دکترا بخونم و برم یه کشور خارجی زندگی کنم (به خیال خودشون بهترین ها رو واسم میخوان) با اینکه مستقیما گفتم فعلا قصدش رو ندارم میگن نمیفهمی و رابطت باعث شده درست تصمیم نگیری.
نمیخوام بهشون بی احترامی کنم یا قدرنشناس زحمتاشون باشم، ولی بی دلیل دارن یه راه هموار رو واسم سخت میکنن و لحظه های قشنگ پیش عشقم رو پر اضطراب و ناراحتی میکنن، باید تو این مورد جلوشون وایستم.
میدونم که بالاخره راضیشون میکنم، ولی باید هرچه سریعتر حل بشه چون عشقم واقعا داره اذیت میشه، فکر میکنه خونوادم ندیده ازش بدشون میاد و خیلی افسرده شده و همش تقصیر منه...

اگه راهنمایی یا پیشنهادی دارید که زودتر نتیجه بگیرم ممنون میشم، و خواهش می کنم دعا کنین واسمون و همه عاشقا که زودتر به هم برسن...
با تشکر

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر
خدمت شما عرض کنم بهتر بود قبل از اینکه شما به وابستگی کامل و عشق و علاقه برسید ، به رضایت خانواده و شروط خانواده خودتان فکر می کردید قطعا اگر در روزهای اول این وابستگی و علاقه با مخالفت خانواده روبرو می شدید دل کندن برایتان و یا تحمل این مخالفت برایتان آسان تر بود. نکته دیگر اینکه سن ازدواج از نظر روان شناسان برای پسر ۲۴ تا ۲۸ سالگی و دختر ۲۰تا ۲۴ سالگی است پس بهتر است که تا آن زمان برنامه ریزی برای مدیریت احساسات و عواطف داشته باشید. از موضوعاتی که برای هر پدر و مادری مهم است موضوع تحصیل ، سربازی ، کار و مهارت های مدیریت زندگی است . البته به نظر می رسد پدر و مادر شما قدری نسبت به عدم اطلاع دادن شما هم ناراحت باشند که شما می توانید نسبت به این موضوع هم با آن ها صحبت داشته و دل آن ها را بدست بیاورید. نکته مهم آخر اینکه صرف احساس عشق و علاقه زندگی زناشویی موفقی را برای شما به ارمغان نمی آورد پس با تبدیل عشق و علاقه به آشنایی و علاقه کم و فعال کردن عقل و منطق نسبت به تفاوت های فرهنگی ، خانوادگی و شخصیتی حساس شوید و با کمک یک مشاوره پیش از ازدواج از منطقی بودن علاقه و عشق و ازدواجتان اطمینان حاصل کنید موفق باشید.

من و پسری بهم علاقمندیم. خانوادش به دلیلی مخالفن. من دارم داغون میشم از غصه. ایشون هم همینطور. نمی دونم چکار کنم. اصلا نمی تونم از فکرش دبیام. وقتی دو نفر همو دوس دارن چرا خانواده ها سنگ میندازن جلو پاشون. سال سه ساله که نتونستم فک کنم. هنوز هم مثل روز اول داغش تازه. و گریه می افتم. چکار باید بکنم.

تصویر شهر سوال

با سلام و عرض تحیت خدمت شما خواهر محترم

با توجه به سابقه و سطح علاقمندی ایجاد شده، اولویت این است تا جایی که امکان دارد تلاش خود را بکار ببندید تا موانع پیش رو و از جمله مخالفت خانواده ها برداشته شود، چرا که ازدواج با فردی دیگر انه م در شرایطی که علاقمندی به فرد دیگری وجود دارد دارای آسیبهای غیر قابل انکاری خواهد بود. بنابراین با تحلیل و بررسی علت مخالفت خانوداه ها، و با واسطه قرار دادن افرادی نظیر روحانی محل، مشاور، بزرگان فامیل و... دغدغه، ابهامات و نگرانیهای خانواده ها را برطرف نمائید.
نکته قابل توجه این است که ضرورت دارد، دامنه زمانی مشخصی برای رسیدن به نتیجه لحاظ شود و در صورتی که در این دامنه زمانی (مثلا ۶ ماه) موافقت خانواده ها برطرف نشود، به منظور جلوگیری از آسیب های بیشتر و نیز از دست ندادن دیگر فرصت ها، ضروری است جسارت و همت به خرج دهید و در مسیر فراموش کردن، این فرد تلاش مضاعف به عمل آورید. طبعا چنین کاری آسان نیست اما مسیری است که می بایست در کنار یک مشاور همجنس طی شود. چون همانگونه که اشاره شد قرار نیست تا آخر مجرد بمانید و سرنوشت خود را به فرد خاصی گره بزنید و اگر هم قرار بر ازدواج شما با فردی دیگر باشد، ضرورت دارد تا حد امکان از فکر و علاقه نسبت به فرد مورد نظر فاصله گرفته باشید تا از ازدواج با فردی دیگر رضایت لازم را تجربه نمائید

سلام
چرا جواب دادن اینقدر طول کشید؟؟؟؟!!!!
خیلی وقته که سوالمو پرسیدم اما هنوز جوابی نگرفتم، لطفا رسیدگی کنید
ممنون

تصویر شهر سوال

با سلام
علت تاخیر، کثرت سوالات بوده. به هر حال پاسخ سوال شما در چند نظر بالاتر عرض شده است.

سلام دختري هستم ۳۰ ساله به مدتيكسال نيم هست كه با پسري ۲۳ساله هستم و از شروع اين رابطه قصد ما ازدواج بوده اما الان پدر و مادر ايشان مخالف اين وصلت هستند به دليل تفاوت سني ، در ضمن از نظر ظاهري و اخلاقي كاملا هم سن هستيم. از شما خواهش ميكنم به ما كمك كنيد و يه راهي نشون بديد تا راضيشون كنيم

تصویر پاسخگو

با سلام
به نظر میاد مخالفت پدر و مادر پسر بجا باشد و تصمیم شما برای ازدواج بیشتر احساسی و به دور از واقع بینی است .
با این حال اگر به تصمیم خود اصرار دارید ، به صورت حضوری به یک مشاور امین و خبره مراجعه کنید تا ضمن بررسی روحیات شما ، چنانچه تشخیص داد شما می توانید زندگی موفقی داشتهخ باشید ، می تواند برای راضی کردن والدین پسر ، اقدام کند .

با سلام و احترام
بنده دختری۲۸ساله هستم مدت یک سال و دو ماه است با اقایی همسن خود البته دوماه کوچکتر اشنا شدم از بسیاری موارد باهم تفاهم داریمبه گونه ای که وجود یکی ارامش بخش وجود دیگری است ایشان موقعیت شغلی وتحصیلی خوبی دارند،از ابتدای اشنایی هیچ تصمیمی برای ازدواج نداشتیم و ایشان میگفتند که تا اخر عمر ازدواج نمیکنند و بعد به دلیل محدود شدن روابط به دلیل حساسیت های مادرم به فکر ازدواج افتادند مشاوره زیادی رفتیم تا ایشان بتونند تفکرات بد نسبط به ازدواج را کناربگذرانندایشان به شدت غیرتی و کمی شکاک هستتد و مادرشان را زنی فهمیده میدانند که باید در هر چیزی مهر تایید ایشان باشد بعد از مشورت با مادرشان تصمیم گرفتند بی خبر من را امتحان کنند یک امتحان بر بادرفتن دارایی ایشان بود که به خوبی از پسش بر امدم و دومی این بود که نااگاهانه مادر ایشان قرار بود مستقیم با من برخورد داشته باشد ولی به صورت نااگاهانه به عنوان غریبه سر راهم قرار گرفت هنگامی که خودشان در کنارم بودنند مادرشان امد وادرس ازم پرسید و من بلد نبودم و از ایشان خواستم که خودش ادرسو برای خانم غریبه که همان مادر خودشان بود توصیح دهد گفت توصیح بده دیگه مگه بلد نیستی من هم فکر کردم پیش غریبه دارد من را به سخره میگیرد گفتم بگو دیگه بلد نیستم گفت برسونیمش تا ایستگاه من هم کلی عصبانی شدم و گفتم واه بهش بگو ادرسو خودش میره دیگه و بعد که زن رفت ایشان کلی عصبانی و گفتند که اس ام اس بایم امده وناراحتم گفتم چرا هی سکوت کرد ومن از ناراحتی ایشان ناراحت شدم و شاید با صدای بلند گفتم چی شده بگو دیگه ونگو مادرش گوشه ای ایستاده و به پسرش گفته بگو خانه ام باید فروخته شود ببینم دختره چه واکنشی نشون میده و غافل از اینکه ن از ناراحتی پسرش به ستوه امدم واو فکر مینه که من داد میکشم سر پسرش خلاصه الان با اینکه همدیگرو خیلی دوست داریم یه رنی الان هست که دهنبیت منغی و اشتباهی راجب من دارخ و من هم کلی به خاطر این روشمعذفی شدنم ناراحت و ناراضی هیتم هرچخ ابشان به خاطر سوبرداشت مادرش به ایشان توضیح مبدهد قبول نمبکند و میگوید گغته لهش بگو نگفته به بهشون،به من نیش خند زده،و سر تو داد زده اصلا راه نداره.....عاجزانه باید چطور مشکل به وجود امده رو رفع کنیم????

تصویر شهر سوال

با سلام تحیت خدمت شما
با توجه به ویژگی ها و نگرش خواستگار شما مبنی بر عدم تمایل به ازدواج، شاید این بهترین فرصت و بهانه ای باشد برای اینکه وی از ازدواج با شما خودداری کند و بخواهند رابطه را همچنان در مسیر دوستی ادامه دهند. اما اینکه ایشان چه قصد و هدفی دارند یک طرف موضوع است و اما اینکه شما چه وظیفه ای دارید طرف دیگر موضوع است.
اگر ویژگی بدبینی و ذهنیت ایشان نسبت به ازدواج و همچنین رفتار غلط وی و مادرشان را در کنار هم بگذاریم، نتیجه ای که حاصل خواهد شد این است که چنین فردی آمادگی های لازم برای ازدواج را ندارد و در آینده نیز شاهد موارد فوق یعنی؛
_ وابستگی و عدم استقلال
_ مداخله مادر
_ بدبینی و کارهای غیر معمول
خواهید بود. ضمن اینکه اصرار و تقاضای شما برای موافقت وی و مادرشان ممکن است به شان و جایگاه شما آسیب بزند. بنابراین بهتر است مانند گذشته این موضوع را نیز بواسطه مشاوره حضوری پیگیری نمائید، و در صورتی که شرایط خلقی و ذهنی وی و مادرشان تغییر مثبت و قابل قبولی نداشته باشد، از ادامه ارتباط خودداری کنید.

باسلام
دختری هستم ۲۶ ساله که ۶ ماه است با پسری دوست هستم ایشان قبلاً ۱بار ازدواج کرده است ولی به دلیل رعایت نکردن شعون اخلاقی (خیانت از سمت زن) ایشان را طلاق داده اند. همه شرایط پسر برای ازدواج مناسب است و خانواده من با ایشان موافق هستند ولی من هنوز موضوع ازدواج قبلی را به خانواده نگفته ام.
چگونه ین موضوع را به پدر و مادرم بگم که مخالفت نکنند.

تصویر شهر سوال

با سلام و تحیت خدمت جنابعالی
توجه داشته باشید که ادامه دادن رابطه در فضای ابهام و مخفی کاری به صلاح شما نمی باشد، بنابراین بهتر است بدون اینکه لزوما انتظار موافقت آنها را داشته باشید،موضوع را صادقانه با والدین خود مطرح نمائید و از افرادی نظیر روحانی، مشاور و یا بزرگان فامیل به عنوان واسطه کمک بگیرید.

مدت ۴ سال هست که با آقایی آشنا شدم و برای خواستگاری هم اقدام کرده
از لحاظ هم کفو بودن دو خانواده مثل هم هستن
مذهبی و اهل حلال و حروم و وضع مادی خوب و ..
ایشون با پدرشون کار میکنن و پدرشون هم همیشه حمایت کامل ازشون داشتن و دارن و بهشون گفتن حتا در زمان سربازی هم حقوق کامل به تو میدم
تحقیق هم کردیم که مقبول بودن برای خونواده من
مشکل اینه ک مشغول به تحصیل هستن و سربازی نرفتن..
خونواده من میگن چون سربازی نرفته و با پدرش کار میکنه نه!
اما هرچی بهشون میگم که سربازهای متاهل تسهیلات دارن توی شهر خودشون خدمت میکنن به خرجشون نمیره
میگن از کجا معلوم پدرش از کار بیکارش نکنه..
من چجوری راضیشون کنم ؟ نمیخام دلشون رو بشکنم .. اما دوست دارم به خواسته م برسم..
داییها پا در میانی کردن نسبتا راضی شده بودن اما باز میگن نه...

فقط چون سربازی نرفته! اول گفتن از کجا معلوم تحقیق کنیم خوب باشن. حالا که تحقیق کردن خوب شده میگن نه!
من چیکار کنم ؟ ازدواج گناهه ؟ پسره هم اهل کاره هم سالم از هرجهت...

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر
از اینکه به حمایت خانواده و رضایت خانواده تان اهمیت قایل شدید بسیار خرسندیم قطعا رضایت و حمایت خانواده برای شما یک سرمایه مهم و بزرگی است. اما شما سعی کنید نگرانی و افکار منفی خانواده تان را با همدلی و همدردی و گوش کردن فعال ، کاهش دهید و به آن ها القا کنید که می توانید آن ها را درک کنید. از طرفی لازم نیست رضایت کامل قبل از ازدواج فراهم شود رضایت نسبی اولیه برای گام اول یعنی خواستگاری کافی است و شما می توانید بعد از خواستگاری با اعتماد سازی و القا اینکه من هم با هشیاری و آگاهی این رابطه را با طرف مقابلم دارم و با گذشت زمان وقتی که افکار آنها یکی یکی اتفاق نیافتاد و شما هم یادآوری این موضوع شدید که افکار آنها به صورت افراطی بدبینانه و محتاطانه بود خود آنها به صورت ناخودآگاه به رضایت کامل تن خواهند داد . پس سعی کنید گام اول را با هر وضعیتی که هست بردارید و با شناختی که از طرف مقابل و وعده هایی که داده است دارید حساسیت خانواده تان را برطرف کنید موفق باشید.

سلام ممنون از پاسختون

حقیقتش برای خواستگاری اومدن. دوبار هم اومدن! یکبار مادر و مادربزرگش یکبار هم خودش به اتفاق مادر و پدرش
ایننم اضافه کنم که مامان من کلا نسبت به ازدواج بدبینه و خیلی سنتی هست.
همه ش در حال سرکوفت زدن به من بخاطر رابطه م هست. هرچقدر هم میگم که خوب من تحصیل کرده م و اشکالی نداره الان دیگه به خرجش نمیره
هرروز میگه ما جوابمون منفیه و من همش دارم باهاشون صحبت میکننم
حتا گفتم برین پیش مشاور که تازه قبول کردن..
همه ش میترسم نشه.. از بلاتکلیفی هم خسته شدم انگار توی برزخ هستم...

تصویر مشاور شهر سوال

به هر طریق، کار شما دشوار خواهد بود، هم باید سعی کنید در مقابله با مادر به ایشان و نظر ایشان احترام بگذارید، و هم سعی در قانع کردن ایشان داشته باشید. برای این کار می توانید از کسانی که هم مادرتان ایشان را قبول دارند و هم شما قبول دارید(مثل دایی، خاله یا هر شخص دیگری)، کمک بگیرید. مراجعه به مشاور هم ایده خوبیست انشالله که جواب خواهد داد. نگران نباشید، به خدا توکل کنید و پیوسته از او کمک بخواهید تا آنچه خیر و صلاح است پیش بیاورد. در ضمن از تلاش در این مسیر خسته نشوید.
ما هم از خداوند برای شما توفیق و خوشبختی آرزو می کنیم.

سلام من به دختری که یکسال از من بزرگتر است علاقمند شدم البته ارتباط چشمی که در طول این مدت داشتیم الان قطع کرد ه ام ولی به دلیل احتمال عدم رضلیت پدر و مادرم بهش پیشنهاد ندادم البته فعلا نمیخوام به این زودی ازدواج کنم و بعید میدونم که پدر و مادرم قبول کنند خواهشا راهکاری برام نشون بدین در ضمن من ۲۱ سالمه . همچنین دختر هم به من علاقه شدیدی داره .

تصویر شهر سوال

باعرض سلام وتشکر
بهترین راهکار شاید در وضعیت شما سخت ترین و ناخوشایند ترین راهکار برای احساس و وابستگی تان باشد. البته قطعا راهکاری که به شم ارایه داده می شود آینده شما را از حوادثی مانند مشکلاتی که ناحیه اختلاف سنی آن هم دختر بزگتر باشد به وجود می آید، مشکلاتی که فرد به دلیل ازدواج در سن پایین دچار می شود و مشکلاتی که به دلیل نارضایتی و عدم حمایت خانواده ها زندگی شما را تهدید می کند ، مصون و محافظت می کند. پس سعی کنید مطالب را با چشم عقلتان بخوانید و با چشم احساسات غیر منطقی نخوانید تا نتیجه خوبی بگیرید.
۱- سن ازدواج کم خطر در تحقیق و پژوهش علمی در پسرها ۲۴تا۲۸ است بهتر است تا فرصتی که دارید به ذخیر سازی دانش و مهارت های اصلی زندگی ، تحصیل و موقعیت شغلی مناسب فکر و اقدام کنید.
۲- سنی که اکنون شما در آن قرار دارید سن نگاه تک بعدی به ازدواج است و قطعا این امواج پرتلاطم وجودی شما تا زمانی که به آرامش نسبی نرسیده است ممکن به سرعت ملاک های انتخاب را تغییر دهد و اگر انتخاب در هنگام این مقطع سنی پر هیجان و شور صورت بگیرد احتمال پشیمانی و سرد شدن و خارج شدن زندگی از ریل اصلی و هدف اصلی می باشد.
۳- رضایت والدین و حمایت های عاطفی نقش بسیار مهمی در دل گرمی شما به زندگی زناشویی تان دارد پس تا زمان این حمایت شما باید احساسات خود را با کمک عقل و منطق مهار کنید.
۴- معمولا علاقه های شدید نشانه ضعف و بیماری شخصیت است و هر گونه انتخاب در این هیجان باعث سردی در آینده خواهد شد مانند کسی که با یک سراب مواجه می شود. گاهی اوقات افراد به دلیل نیازها و کمبودهایی که باید جای خاص خودش برآورده شود مثلا در محیط خانواده و... به صورت بیمارگونه به شخص دیگری منتقل می شود و فرد در واقع به دنبال ازدواج و پیوند مشترک منطقی نیست بلکه به دنبال پر کردن چاله های شخصیتی خود است و هیچ فهم و درک منطقی از ازدواج و زندگی زناشویی ندارد پس نباید این گونه احساسات را واقعی و جدی تلقی کنید.
۶- با قطع رابطه بیرونی و ذهنی و مشغول شدن به جمع آوری و ذخیره پشتوانه برای زندگی آینده و رسیدن به یک وضعیت مطلوب و منطقی شغلی ، تحصیلی و اقتصادی و خانوادگی سعی کنید سرمایه گذاری روانی روی ایشان را متوقف کنید و با خود بگویید ببینم در سن مطلوب چه احساس و چه فکری خواهم داشت شاید آن زمان اینگونه که الان هستم نباشم
موفق باشید.

باسلام پسری هستم ۲۸ ساله عاشق دخترهمسایمون شدم و مدت ۵سال هست در ارتباط هستیم وازهمون اول باقصدونیت ازدواج باهم درارتباط شدیم همدیگه رو خیلی میخوایم اما خواهر ومادر دخترمخالفت کردن ازنظرتوقعات ومادی تا اینکه پدر دخترهم به حرف اونا گوش میده اماپدرش میدونم که منومیخواد اماپندین مرتبه مادرم برادرم رفتن اما همش بهانه میارن چکار کنم کمکم کنید

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر متأسفانه شما هم مانند بسیاری از جوان های امروزی ابتدا وابستگی و علاقه مندی را ایجاد کرده اید و بعد به دنبال موانع و مشکلات رفته اید که این باعث تعارض روحی و روانی شده است قطعا این ۵ سال پر تنش و اضطراب باعث سردی در روابط آینده شما خواهد داشت.پس ابتدا باید با یک مشاوره پیش از ازدواج از منطقی بودن این ازدواج مطمءن شوید و آثار مخربی که این احساسات در این پنج سال بر روی زندگی آینده شما خواهد داشت را از مشاوره بگیرید. از طرفی حمایت و رضایت خانواده ایشان قطعا در زندگی شما نقش مهمی خواهد داشت و باید دلایل آن ها را بررسی کرده و با استفاده از افراد ذی نفوذ رضایت آن ها را تا حدی برآورده کنید سعی کنید دغدغه های جدی آن ها و بهانه های آن ها را بررسی کرده و به آن ها تعهد بدهید و عملا نشان دهید که در راه برآورده کرده انتظارات آن ها قرار دارید و نگرانی های آن ها را درک می کنید به هر حال این رابطه فرسایشی و کسل کننده و ناامید کننده را در بازه زمانی دوماه تمام کنید و اگر مورد قبول طرف مقابل واقع نشدید راهکار های ترک این وابستگی و یک زندگی بی دردسر و کم دغدغه را آغاز کنید. موفق باشید.

سلام خسته نباشید
من پسری ۲۴ساله هستم با دختری که ۱ سال از من بزرگ تر هستش دوستم
۶ سال ما با هم هستیم کناره هم بودیم خیلی بهم نزدیکیم اول اون عاشقم بود من خیلی دوسش نداشتم ولی الان زندگی بدون اون برام معنی نداره
از دستم خسته شده دیگه
مادرم با ازدواجمون مخالف میگه بدرد هم نمیخورین ایرادای که میگیره میگه هم از نظر ظاهری خوب نیستش هم سنش بیشتره هم خانوادش از ما پاینتتر هستن از نظر مالی.....همرو قبول دارم ولی دست خودم نیستش دوسش دارم
نمیدونم چطوری خانوادم و راضی کنم مادر شدیدآ مخالف میگه ابروو منو میبری تو فامیل از این حرفا........
کمکم کنید من باید چیکار کنم ؟؟؟؟؟
دوسش دارم دست خودم نیستش

تصویر مشاور شهر سوال

دوست عزیز، عرض سلام و ادب خدمت شما داریم. سلامت باشید. در خصوص شرایط ازدواج میتوانید به پست هایی که با موضوعات مختلف مثل سن ازدواج و سایر ملاک ها در سایت قرارداده شده مراجعه کنید. اما مشکل اینجاست که شما پیش از مطرح کردن و تصمیم به ازدواج به شکل رسمی، با دختری آشنا شده اید و مدتی درکنار هم بودید و به نوعی رابطه داشتید...و اکنون به اصطلاح عاشق هم شده اید. این بزرگترین مانع در ابتدای مسییر ازدواج و ارزیابی طرفین به شکل منطقی است، همانطور که در متن ابتدای صفحه نیز به خوبی و به شکل کامل این مسئله بیان شده است. به هر شکل درصورتی که شما بدون تأثیر پذیری از احساسات و شور سنین جوانی و به دور از علائق عاشقانه تصمیم با چنین ازدواجی گرفته اید و در سایر ملاکهای مهم در ازدواج، مثل هم کفو بودن (همسطح بودن و تناسب داشتن با یکدیگر) بررسی کرده اید و به این نتیجه رسیدید که به درد هم میخورید، برای راضی کردن یا بهتر بگوییم قانع کردن پدر و مادر باید تلاش کنید و در فضایی کاملا منطقی و عاقلانه ملاکهای خود را و وضعیت دختر خانم را برای ایشان شرح دهید. و البته ضمن بیان دلایل خود، به ملاکها، و دلایل والدین خود نیز گوش کنید و به درستی سبک و سنگین کنید. این کار قطعا ساده و سریع نخواهد بود و شاید مدتها و ساعتها نیاز به بحث و صحبت داشته باشید. اگر به نتیجه مطلوب نرسیدید میتوانید از بزرگان باتجربه که مورد اعتماد شما هستند نیز در مشورت استفاده کنید.(در این بخش میتوانید از حضور یک مشاور روانشناس که در زمینه ازدواج تبهر و تجربه کافی داشته باشد نیز استفاده کنید). به عنوان نمونه در بحث تناسب مالی بین خانواده ها، ما نیز توصیه می کنیم دختر و پسر و بخصوص خانواده هایشان از لحاظ اقتصادی و سطح مالی، به هم نزدیک باشند و تفاوت فاحشی نداشته باشند. البته در صورت تفاوت فاحش از نظر مالی نیز نمیتوان بطور صددرصد و یقینی گفت که این ازدواج ناکام خواهد شد و به شکست منتهی میشود، زیرا اولا این ملاکها به شکل نسبی تعیین شده اند و با جمع بندی و نتیجه گیری از اکثریت موارد تدوین شده اند، و از طرفی بسیاری از ملاکها و پارامترهای دیگر هستند که شاید بتوانند جبران کننده باشند. ولی به هر حال بهترین حالت (که در آن احتمال شکست در ازدواج به حداقل می رسد) همسطح بودن دو خانواده است. ضمناً به این نکته نیز باید توجه داشت که در فرهنگ شرقی و به ویژه فرهنگ سنتی و اسلامی در ایران، برخلاف فرهنگ غربی، علاوه بر توجه به شرایط و ملاکهای دختر و پسر، باید تا حدی به شرایط دو خانواده هم توجه داشت. به این دلیل که در خانواده های غربی (اگر خانواده بنامیم) افراد از سنین خاصی، مستقل شده و ممکن است نه تنها سالی یکبار که شاید تا آخر عمر با خانواده پدری خود برخورد یا ملاقاتی نداشته باشند، پس طبیعتا وضعیت دو خانواده (بجز دختر و پسر) به هیچ وجه اثری بر یکدیگر نخواهند داشت، این درحالی است که در فرهنگ شرقی و ایرانی، زندگی دو زوج، پر است از ارتباطات با خانواده های پدر و مادر، خواهر و برادر، عمو و عمه و دایی و خاله و حتی اقوام دورتر... بنابراین ضمن اینکه باید بدانیم در ازدواج، اصل نظر دختر و پسر است که قرار است با هم زندگی کنند اما این بدان معنا نیست که هیچ سهمی برای خانواده ها قائل نشویم. قطعا رعایت همه این جوانب به یک زندگی سالم، و سرشار از مهر و محبت و البته آرامش کمک خواهد کرد.
شما اگر منطقی و عقلانی وارد این میدان شوید، در نهایت پس از ارزیابی ها و تحقیقات و صحبتهای مختلف و مشورتها، میتوانید با خیالی آسوده، اگر نتیجه مثبت بود قدم پیش بگذارید و زندگی آغاز کنید و اگر منفی بود، این مورد را کنار بگذارید و به دنبال موردی بهتر و مناسب تر باشید.
اگر هم می بینید که خاطرات و افکار مربوط به شخصی که قبلا زیر نظر داشتید مزاحم تصمیم گیری بعدی شما و یا مانع روند عادی زندگی شماست باید سعی کنید آنها را فراموش کنید. برای این منظور میتوانید از راهکارهای ارائه شده در پستهای مربوطه مثل (http://www.soalcity.ir/node/2657) و (http://www.soalcity.ir/node/2335) و (http://www.soalcity.ir/node/2685) استفاده کنید.
از خداوند بزرگ، موفقیت و آرامش را برای شما خواستاریم.

با سلام راهکار شما منطقی است و من هم موافقم ولی این اختلاف سنی چه میشود ؟

تصویر پاسخگو

با سلام
درباره تفاوت سن در ازدواج به مطلب زیر مراجعه فرمایید :
http://www.soalcity.ir/node/2742

سلام من دختری هستم ۲۱ساله مدت سه ماه هست که با پسری دوست شدم بعد بهم گفت که سه سال ازم کوچیکتره ولی از نظر قیافه خیلی بیشتر از من بهش میخوره. ما خیلی رابطه مون با هم خوب بود خیلی همدیگر رو دوست داشتیم تا اینکه یهو همه چی خراب شد با مادرش صحبت کرد که با من دوسته و میخوایم بعدا با هم ازدواج کنیم مادرش هم گفت نه بخاطر سنتون نمیشه ما خیلی با هم تفاهم داریم یه لحظه شکه شدم نمیتونم فراموشش کنم دارم دیوونه میشم خودش میگه یکم بهم وقت بده شاید راضی شد نمیدونم چیکار کنم خواهشا کمک کنین از خواب و خوراک افتادم فقط کارم شده گریه.

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر
خواهر گرامی مشکلی که شما مطرح کرده اید مشکل رایجی است که متأسفانه در دختر و پسر های امروزی ما شاهد آن هستیم فرد به دلیل مسایل دوران کودکی و کمبودهای عاطفی و نیازهای درونی و شخصیتی در سنی که اصلا از نظر استاندارد ها و ملاک ها یک زندگی کم خطر ، سن مناسبی نیست شما مشغول سرمایه گذاری روانی کرده اید. قطعا سن ۱۸ سالگی برای پسر ها سن هیجان خواهی و هیجان طلبی است و قطعا پسر تا سن ۲۴ سالگی دارای هیجان ها و ماجراجویی های احساسی است و تا سن ۲۴ سالگی احساسات پر جذر و مدی دارد و دایما در حال تغییر هیجانی و احساسی است و شما تصور کنید در سن ۲۴ سالگی ایشان آیا همان احساس را به شما دارد یا خیر؟
نکته دیگر تفاوت سنی شما و ایشان است است که ریسک ازدواج شما بسیار بالا می برد البته این مشکل بیشتر تغییر شناختی و نگرشی در مرد ایجاد می کند و از جمله آسیب ها آن محدود شدن ، تحقیر شدن و تعارضات زناشویی دیگر.
نکته و جدی دیگری این است که معمولا افرادی که بادوستی و وابستگی اتفاق مهم و سرنوشت ساز خودشان را رقم می زنند به دو مشکل برمی خورند یکی ظاهر شدن تفاوت های فردی و خانوادگی و شخصیتی که در هنگام وابستگی ها پوشیده شده بود بعد از کاهش احساسات دقیقا دو یا سه سال بعد از به هم رسیدن و دیگر بدبینی های ناشی از رابطه دوستی که معمولا این افراد همیشه نگران وفاداری گذشته و حال شریک زندگی شان می شوند و دچار بدبینی ، وسواس فکری و نگرانی در هر رفتار غیر عادی همسرشان هستند.
پس قبل از اینکه شما اصرار بر ادامه رابطه و تشکیل زندگی با این فرد باشید به این پرسش منطقی تان پاسخ مناسب بدهید که آیا ازدواج پر خطر خواهد بود یا خیر ؟ آیا این ازدواج آرام بخش و راضی کننده خواهد بود؟ موضوعاتی که مشاور و متخصص برای من نگاشته است را چگونه مرتفع کنم؟ آیا برنامه ای برای این اتفاقات و آسیب ها مذکور دارم ؟ و هزاران هزار پرسش که ابتدا باید آن ها را روشن کنید . اگر به صورت منطقی به قضیه فکر کنید قطعا به مرحله بعدی یعنی اصرار به راضی کردن مادر ایشان نخواهید داشت پس در کامنت بعدی خودتان نظرتان را مطرح کنید تا مشاوره وارد مرحله بعدی شود .موفق باشید.

سلام.من ۴ ساله با ی پسر ک اهل تنکابنه رابطه دارم حالا ک قصد ب ازدواج داریم پدرمادرم مخالفن.ما اهل تهرانیم بابام بخاطر مسافت وشناخت کم ناراضیه.الأن اون پسر سربازه با وجود چند بار خواستگاری همچنان مخالفن.من نمیتونم راجب ازدواج باهاشون حرف بزنم شاید شرم باعثشه ولی دارم نابود میشم چون منو اون پسر واقعأ همو دوست داریم چیکارکنم بابام راضی شه نمیخوام خانواده مو از دست بدم و همچنین عشقمو کمکم کنید

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر
متأسفانه مشکل شما مانند مشکل تمام دختر و پسرهای این دوره زمانه وابستگی و عشق هاییی است که نامطمئن ، مبهم و پر دردسر است. به هر حال موضوع ازدواج موضوع بسیار مهمی است که در زندگی ما ایرانی ها اتفاق می افتد و امروز ازدواج های ناموفق بسیار زیاد شده است پس شما باید به خانواده خود حق بدهید که با نگرانی این موضوع را دنبال کنند. متأسفانه شما به جای اینکه ابتدای این علاقه با خویشتن داری و خود کنترلی موانع این وصلت را بررسی کنید به سرعت وابسته شده اید و وقتی که سطح وابستگی بیشتر و بیشتر شده است شروع به برداشتن موانع کرده اید . اگر سری به دادگاه های خانواده بزنید متوجه می شوید که چه عاشق و معشوق هایی با آمال و آرزو های فانتزی و جالب برای جدا شدن از هم به این مکان آماده اند متوجه می شوید که صرف عشق و علاقه ضامن رضایت از زندگی نیست . متأسفانه شما ۴ سال عمر و زندگیتان را سرمایه گذاری روانی کرده اید در حالی اگر در همان سال اول موضوع را از طریق مشاوره دنبال می کردید دچار مشکل کمتری می شدید به هر حال همخوانی شخصیت ، همبستگی و نزدیکی فرهنگی و مشابه بودن شرایط وموقعیت ها دو طرف باعث کاهش ریسک در یک ازدواج می شود که باید از طریق والدین و مشاور بررسی و تأیید شود . کم نیستند دختر و پسر و یا لیلی و مجنون هایی که بعد از گذشت مدتی از زندگی زناشویی و باهم بودن در کنار بدبینی ، نگرانی و وسواس فکری (به دلیل شروع ازدواج از طریق دوستی) نسبت به تعهد و وفاداری قبلی و کنونی شما به دلیل این تصمیم احساسی دچار تعارض وناسازگاری های زندگی زناشویی خواهید شد به عبارت دیگر وقتی شما به هم رسیدید به سرعت وابستگی کاهش پیدا کرده و تفاوت های فردی ، شخصیتی و فرهنگی آشکار خواهد شد آن موقع شما متوجه می شوید که چقدر به درد هم می خورید یا به درد هم نمی خورید اما اگر در این شرایط و موقعیت ده سال دیگر هم این رابطه باشد و شما به هم دیگر نرسید همیشه احساس خواهید کرده که زن و شوهر ایدآلی در آینده برای هم دیگر خواهید بود. نکته دیگر شما به عنوان مادر آینده چگونه خواهید توانست جلوی دختر و پسر تان را به دلیل روابط نامشخص و مبهم و بدون رضایت تان را بگیرید در حالی خودتان زندگیتان را با دوستی ۴ ساله شروع و ادامه داده اید پس قدری به خود بیایید و با خودکنترلی و خویشتن داری تا مشخص شدن وضعیت رابطه را در حد اقل ممکن بلکه قطع کامل کنید تا بتوانید شاهد عینی اراده و قدرت مدیریت احساسات برای فرزندان خودتان باشید.
نکته دیگر حمایت عاطفی والدین شماست که در زندگی نقش مهم و پشت گرم کننده ای را دارد پس تا برطرف شدن نگرانی والدین نسبت به عدم شناسایی دقیق هویت ایشان و مشکل مسافت سعی کنید با خونسردی و عدم دخالت دادن هیجان ها راه را برای برداشتن این دو مانع هموار کنید به هر حال شناخته شدن راه هایی دارد که والدین شما باید از آن راه ها استفاده کنند و دور بودن مسافت هم باید به یک توافق دوجانبه مثلا شرط زندگی در تهران را با طرف مقابل در میان بگذارند. اما شما قبل از رسیدن به این مرحله حتما باید به پرسش که آیا ازدواج ما منطقی و راضی کننده خواهد بود ؟ در مورد بدبینی و نگرانی که در آینده ایجاد می شود چه برنامه باید داشته باشم؟ برای پاسخ به این پرسش ها حتما شما باید با مشاوره پیش از ازدواج مشورت کنید و به یک راه حل پیشگیرانه ای برسید. موفق باشید.

با سلام
دختری ۳۵ ساله هستم. حدود ۷ سال پیش یکی از همکارانم که ۱۲ سال از من بزرگتر است به خواستگاریم آمد. با وجود هم سطح بودن فرهنگ و شرایط اقتصادی خانواده ها و نجیب بودن و ویژگی‌های اخلاقی بسیار خوب ایشان، مادر و داییم ( پدرم فوت کردن و در این مدت جایگاه پدر برای ما داشتند) به علت کوتاهی قد ایشان( حدود ۱۵۵cm) و اختلاف سنی مخالفت کردند و اظهار داشتند حداقل ها را ندارد. با وجودی که حس میکردم انسان خوبی هستن و با ایشان خوشبخت مبشوم نظر خانواده را قبول کردم. بعد از ۶ سال مجددا برای خواستگاری اقدام کردند که این بار من رضایت ۱۰۰% داشتم اما با برخورد بسیااااااار شدید مادر و داییم مواجه شدیم. یک سال تمام ، با تعدادی واسطه موضوع را بیان کردیم، چندین بار صحبت کردیم اما مادر و داییم میگن تا نا زنده ایم مخالف این ازدواج هستیم. چندین مرکز مشاوره رفتیم و به چند روحانی مراجعه کردیم و همه خوب بودن این ازدواج را تایید کردند. اما متاسفانه دایی و مادرم حاضر به حضور در مشاوره ها نشدند. تصمیم گرفتم که مدتی مستقل زندگی کنم تا وابستگی مادرم کم شود که برخورد شدیدی به این موضوع از طرف خانواده ام نشان داده شده است.
حالا خیلی ی ی ی از این شرایط و وضعیت خسته شدم و واقعا زندگی کردن در این شرایط برایم غیر ممکن شده و تصمیم دارم بدون رضایتشان عقد کنم . نگرانیم از خواهر کوچک تر و سلامت جسمی مادر و داییم هست که وابستگی احساسی بسیار شدیدی به هم داریم. ممنون میشم راهنمایی کنین که راه دیگه ای آیا باقی مونده و آیا عقد بدون رضایت مشکلی به وجود می آورد یا نه.

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکرما ضمن همدردی با شما از اینکه مادر و دایتان حتی با نظر متخصصان و کارشناسان ازدواج مخالف هستن بسیار متأسف هستیم . البته شما نباید دچار یأس و نا امیدی شوید و باید از روان شناسان متخصص و روحانی هایی که امکان دسترسی به مادر و دایتان دارند ، بخواهیید که هر طور شده با آن ها تماس گرفته و آن ها را متقاعد سازند. در صورت عدم همکاری مادر و داییتان و اصرار بر خواسته های غیر منطقی شان ( با توجه به متن ارسالی ) شما به هیچ وجه نباید به دلیل ترس از به خطر افتادن سلامت جسمی و یا کاهش وابستگی و به قول معروف از چشم افتادن ، سرنوشت زندگی خودتان را در هاله ای از ابهام بگذارید پس با توکل بر خدا و  مبارزه با افکاری شما را همچنان در سردرگمی قرار می دهد و همراهی مشاوران و کارشناسان مسیر منطقی خودتان را با سلامت بپیمایید و به خواسته منطقی و مشروعتان برسید حتی با استفاده از راه های قانونی و حقوقی البته اگر لازم شد. موفق باشید.

با سلام، هفته گذشته خواستگار برام اومد اون هم سنتی، من از پسر خوشم اومد و از صحبت های پسره هم معلوم بود از من خوشش اومده
پنج روز از شب خواستگاری گذشته ولی زنگ نزدن!!! باید چیکار کنم؟

تصویر پاسخگو

سلام علیکم
لازم نیست شما کاری انجام دهید . خوش آمدن اولیه لزوما به معنی تایید صد در صد از طرف شما یا ایشان نیست .
احتمال دارد آنها مشغول تحقیق و مشورت درباره شما باشند . ممکن است به دلایلی منصرف شده باشند و ...
به هر حال شما فکر خودتان را به این ماجرا مشغول نکنید . اگر قسمت باشد ، انها باز زنگ خواهند زد و بقیه مراحل را طی خواهید کرد . اگر هم قسمت هم نباشید ، مشغول کردن فکر و ذهن به این خواستگار فایده ای نخواهد داشت .

با عرض سلام وخسته نباشید،من ۲۵ سال سن دارم و ۲سال و نیم که با پسری دوستم که پدر و مادرش رو از کودکی از دست داده و تونسته فقط دیپلم بگیره،و من لیسانس دارم،و هم اینکه از نظر سرمایه چوت خودش رو پای خودش وایساده پولدا نیست و خونه نداره وداره تلاش میکنه که بتونه زمین یا خونه بگیره ولی طول میکشه،با کلی اصرار تونستم بابا رو راضی کنم که اجازه بده بیان خواستگاری ،ولی بعد از خواستگاری بابام میگه قطعا جوابم منفیه،فقط واسه پول و مدرک،ولی من همه جوره قبولش دارم حتی جدا جدا پیش یه مشاوررفتیم،و ایشون گفتن که پول مهمترین چیز نیست و بهم گفتن ای اقا جوان شایسته ایه،ولی پدرم قبول نمیکنه حتی حاظر نمیشه راجبش تحقیق کنه،واقعا نمیدونم چیکار کنم...

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر
خدمت شما عرض کنم قطعا دوستی و علاقه ای که بدون در نظر گرفتن شرایط منطقی ایجاد می شود باعث افزایش ریسک ازدواج می شود در این رابطه شما نقش یک منجی و فرشته نجات و یک نوع از خودگذشته بازی می کنید در حالی در یک وضعیت منطقی شما باید به رضایت والدین خودتان که تصمیم گیرنده اصلی در فرهنگ ماست احترام بگذارید و کمک و امداد به یک فردی نباید باعث عدم پیروی از خانواده تان شود و حتی نباید شما خودتان را هم به ایشان اعطا کنید و از این نظر هم از خودگذشتگی نشان دهید. نکته دیگر اینکه در یک مشاوره پیش از ازدواج دو طرف باید با مشاوره با تجربه و آگاه با هوشمندی بالا مشاوره داشته باشند و تست شخصیت شوند و میزان همخوانی شخصیت ها در تست شخصیتی مانند نئو باید مشخص شود تا این ازدواج مورد تأیید قرار بگیرد و جدا جدا برای مشاوره پیش از ازدواج اصلا ثمره و فایده قابل اعتنا و اعتمادی ندارد. پس شما بهتر بود قبل از اینکه دو سال زندگی خودتان را بدون اطلاع از رضایت و موافقت والدین پای این فرد گذاشتید نسبت به دو نکته مطمئن می شدید یک همخوانی شخصیت ، فرهنگ و دوم رضایت تصمیم گیرنده و اذن دهنده نکته دیگر اینکه در این رابطه بیشتر شما امداد گر هستید و سعی می کنید از خواسته های خودتان که خواسته های هر دختر است بگذرید که این نکته قابل تأمل است که نیاز به تحلیل و ارزیابی دارد به هر حال پول و مدرک به صورت متعادل نه شکل افراطی آن خواسته یک انسانی است که برای خودش و آینده اش ارزش قایل است پس سعی کنید جلوی اقدام احساسات از خودگذشتگی فعلی خودتان که در آینده تبدیل به پشیمانی خواهند شد را بگیرید و بدانید که شریک زندگی باید حداقل امکانات عادی و مورد قبول خانواده تان را داشته باشد و با عشق و دوستی صرف و خالی نمی توان یک زندگی زناشویی را چرخاند و کم نیستند خانم هایی که ابتدا با نقش امدادگر و دلسوز و ناجی وارد زندگی شده اند و جان و مال خود مایه گذاشته و از خودگذشتگی غیر منطقی داشتند و بعد از مدتی به دلیل نرسیدن به حد اقل های یک زندگی زناشویی و ناتوانی طرف مقابل در حمایت مالی ، عاطفی و عادت کردن به دریافت یک طرفه با پشیمانی و تنفر از زندگی جدا شده و یا با زندگی خود در حالی که احساس سردگمی و قربانی شدن دارند ، دائما در حال جنگیدن هستند.موفق باشید.

منو پسری همو خیلی دوست داریم وقصد داریم باهم ازدواج کنیم از همه نظر باهم تفاهم داریم اما پدرومادرش دوست دارن با دخترعمویش ازدواج کند وسنت ازدواج فامیلی را انجام دهد من درباره این ازدواج فامیلی احادیث ومطالب زیادی خوندم که پیامبر خدا ومعصومین وخیلی از فقها آن را منع کرده اند
خودش میگه باید یک رابطه خانوادگی برقرار کنیم ،فامیلش هم اگر ببینند این ازدواج غیرفامیلی کرده براش حاشیه درست میکنن از بزرگتر وریش سفید هم نمیشه کمک گرفت وخودش میگه اگر بخوام باکسی غیرتو ازدواج کنم اون زندگی روخراب میکنم فقط میدونم انتخاب حق پسره واقدامش دست خانواده کاش یک ذره محدود فک نمیکردن
خواستم کمکم کنید

تصویر مشاور شهر سوال

سلام خدمت شما خواهر گرامی. به شهر سوال خوش آمدید. اطلاعات بسیار زیادی در مورد شما و آقا پسر و سایر شرایط لازم است که متاسفانه در اختیار ما نیست (مثل سن دو طرف، نوع آشنایی، خصوصیات ظاهری، شرایط خانوادگی، و...) در بسیاری موارد ممکن است در نگاه سطحی دو نفر تصور کنند کاملا با هم تفاهم دارند اما پس از دقت و بررسی کارشناسانه و یا صحبت با یک کارشناس، مشخص شود (و خودشان پی ببرند) که اینچنین نیست. به هر حال این مسئله نیاز به بررسی بیشتر و ترجیحا حضور نزد مشاور خانواده دارد. اما در خصوص ازدواج فامیلی، منع شرعی وجود ندارد و از نظر پزشکی هم با رعایت مسائل مربوطه و مشورت با متخصصان و یک آزمایش ساده میتوان با اطمینان به آن اقدام کرد (توجه شما را به مطالب این آدرس جلب میکنیم http://www.soalcity.ir/comment/10332#comment-10332). اما اینکه به هر حال دو نفر به یکدیگر علاقمند باشند (و البته با فرض اینکه سایر شرایط هم مساعد باشد)، و در کنار آن خانواده اصرار بر ازدواج با کسی داشته باشند که علاقه ای بینشان نیست مسئله ای است که منطقی به نظر نمی رسد. برای اینکه از تمام جوانب و شرایط اطلاع داشت و سپس در این خصوص اظهار نظر نمود، لازم است شما و آقاپسر در مرحله اول از طریق خانواده ها و به شکل رسمی اقدام کنید. در این حالت بعید است تمامی خانواده مخالفت کنند (مگر اینکه واقعا توافق و تفاهمی که ادعا میکنید وجود نداشته باشد). بنابراین در صورت مخالفت برخی، میتوانید از طریق بزرگانی که موافق هستند در خصوص جلب نظر مخالفان اقدام کنید. در مرحله بعد با مراجعه به یک مشاور خانواده که ضمنا با تجربه هم باشد، هم میتوانید نسبت به اصل تطبیق شرایط خودتان با یکدیگر برای امر ازدواج بررسی و اطمینان لازم را بدست آورید و هم برای متقاعد کردن برخی از بزرگان از طریق مشاور اقدام کنید.
انشالله به لطف خدا در مسیر مقدس ازدواج، به نتیجه خوبی که هم مطلوب شما باشد و هم مورد رضای خداوند باشد خواهید رسید.

سلام .پسری هستم ۲۵ ساله ..خیلی دست دارم ازدواج کنم با یه دختر ولی خانواده نمیزارن ..چکار کنم من//؟؟؟

تصویر مشاور شهر سوال

دوست عزیز، سلام. خیلی خوشحالیم که در بهترین سنین جوانی تصمیم به ازدواج دارید. البته باید بدانید که ازدواج به نوعی سرنوشت شما را رقم می زند و به سادگی با آن برخورد نکنید. انتخاب یک دختر و علاقه به ازدواج با او چیز بدی نیست اما باید دقت کنید انتخاب شما تا جای ممکن درست باشد و لازمه این کار، پرهیز از احساساتی برخورد کردن با این مسئله است. با به کار گیری از عقل و منطق و البته مشورت با اهل فکر به همراه احساسات پرشور جوانی، میتوانید زندگی خوبی را شروع کنید. در خصوص سوالتان به دلیل عدم وجود اطلاعات از خودتان و دختر خانم و شرایط مختلف دو طرف و علت مخالفت خانواده، نمیتوان پاسخ خاصی به شما ارائه کرد. اگر با مطالعه مطالب و پاسخ سوالات ارائه شده توسط سایر دوستان در مطالب مربوط به ازدواج، نتوانستید به راه حل برسید، با ارائه اطلاعات کافی و دقیقتر، سوال خود را مجددا مطرح کنید.
موفق و سربلند باشید.

پسری ۳۵ساله ام ۲سال پیش با دختری که هم دانشگاهی من بود آشنا شدم و قصد ازدواج داشتم؛اون خانم ۶ماه وقت خواست برا آشنایی بیشتر؛بعد از ۶ماه نظر مثبت دادند و من با مادرم در میان گذاشتم؛مادرم به همراه من و اون خانم به ی مسافرت کوتاه رفتیم و وسط مسافرت مادرم خلقشون تنگ شد و قهرکردن که این خانم من رو دوس نداره و چرا خیلی با حجاب نيست؛۷ماه طول کشید تامن را بعد ااز۳ماه از خونه رفتن مادرم و راضی کردم و ایشون طی تماس باخانواده این خانم اظهار داشتن که پسرم ما رو کلافه کرده دختر شمارو دوست داره که طرز خواستگاری کردنشون کلی باعث شرمندگی من شد ولی چون اون خانم من رو دوست داشت خانواده ایشون نجابت به خرج دادن و کوتاه اومدن و قرار شد که اجازه خواستگاری بدن که مقارن شد با ماه محرم و صفروبعد اون قرار بود که مراسم برگذار بشه که مادر من شروع کرد به ناسازگاری که من نمیام؛ایندفعه اظهار داشتن چرا من از کربلا اومدن مادرايشون تماس نگرفتن در صورتیکه مادر من موقع رفتن اصلا از مادر اون خانم خداحافظي و حلالیت نگرفتن؛دیگه با اون خانم قرار گذاشتیم مادر ایشون برای عید به مادر من تبریک بگن که همینطور هم شد و مادر خوشحال که برسم خواستگاری و رفتیم و مادرايشون خانمی محجبه و باوقار وخودشونم پوششون بسیار پوشیده بود که مبادا مادر من ناراحت بشن؛همه چیز عالی بود و ما منتظر جواب که مادرم که زنگ زد مادرايشون گفتن لطفا آدرس بدین پدرشان میخوان برو تحقیق حالا مادر من میگه بهشون بگو مهریه دخترشون ۱۴تاسکه بیشتر نیست وگرنه نیان برای تحقیق؛ بخدا ما دونفر دیگه نمی دونیم چه بايد بکنیم از دست لجبازيهاي مادرم؛مادرم میگن چون خودتون باهم دوست بودین مهریه نداره این خانم؛من چیکار بایدبکنم؟

تصویر شهر سوال

با سلام و تشکر
از اینکه این وضعیت برای شما پیش آمده و نمی توانید به سرعت به زندگی مشترک خودتان اقدام کنید بسیار ناراحتیم و با شما همدلی داریم به نظر می رسد مادر شما به دلایلی که مشخص نیست بهانه هایی را مطرح می کنند که صرفا بهانه است ولی در روان و شخصیت چیز دیگری در حال اتفاق افتادن است از ترس از دست دادن گرفته تا طرد شدن وووووو از طرفی شما یک فرد ۳۵ ساله اید که خود یک مرد هستید البته در کنار اینکه ما علت تأخیر در تشکیل زندگیتان را نمی دانیم اما باید خدمت شما عرض کنیم شما با مدیریت و سیاست و حتی قاطعیت و اعتماد به نفس و جرأت ورزی یک زمان مشخصی را در نظر بگیرید و با مادر تان با مهربانی و احترام نه از روی ترس بلکه به دلیل اینکه مادر هستند زمانی را مشخص کنید و در مورد امور مالی هم به نظر نمی رسد که شما از مادر انتظار داشته باشید که در صورت لزوم مهریه را بدهند پس واکنش ایشان در مورد مهریه زمانی منطقی و واقعی خواهد بود که فکر کنند باید خودشان پرداخت کنند در حالی اینطور نیست پس با اعتماد سازی و به دست آوردن ریشه اصلی مخالفت و بهان جویی و راحت کردن خیال مادرتان در یکی دو هفته مسأله را تمام کنید موفق باشید.

با سلام پسری ۲۶ساله هستم ۱۰سال است عاشق نوه ی عمویم شده ام اما به دلیل وضعیت مالی ضعیف انموقع نتوانستم به خواستگاریش بروم .و این خانم ازدواج کرد و من خیلی سردو افسرده شدم و دیگر تمایلی برای ازدواج نداشتم .اما ۲سال است شوهرش در تصادف فوت کرده است .و من همچنان عاشقش هستم و او هم دلبسته ام شده است .اما خانواده ام اصلا راضی نیستن بخدا از زندگی خسته شده ام نمیدانم چه کنم؟؟؟؟نوه ی عموم ۲۰سالشه فرزند هم ندارد ...خواهش میکنم راهنماییم کنید؟؟؟؟؟؟

تصویر مشاور شهر سوال

سلام دوست عزیز و خوش آمدید. با توجه به توضیحاته چند خطه شما، نمیتوان نتیجه خاصی گرفت و ضمن ابراز ناراحتی از وضعیت پیش آمده تنها میتوانیم عرض کنیم که به نظر نمی رسد مشکل خاصی با توجه به وضع پیش آمده برای ازدواج شما با ایشان باشد بدین معنا که از نظر سنی مشکلی ندارید، تمایل دو طرفه هم نسبت به یکدیگر دارید، وضعیت مالی شما هم احتمالا مناسب شده است، منع شرعی و قانونی هم برای ازدواج ایشان با شما نیست. در این صورت طبق مطالبی که در ابتدای همین صفحه آمده است عمل کنید و سعی کنید والدین خود را راضی کنید. در این راه از خداوند متعال کمک بگیرید و صبر و بردباری پیشه کنید، سعی کنید از طریق واسطه هایی که مورد اعتماد و تأیید شما و والدین شما هستند برای این منظور استفاده کنید. انشالله به نتیجه می رسید. اما این نکته را هم بدانید که صحبت ما با توجه به اطلاعات اندکی است که شما فرمودید و تصدیق می فرمایید که لازمه تصمیم گیری درست و نهایی، صحبت کردن با والدین شما و شنیدن دلایل آنها و همچنین شنیدن صحبتهای شما و دلایل شما ست.
موفق و پیروز باشید.

با سلام خدمت شما و تشکر از سایت خوبتون
من ۲۵سالمه..لیسانس برقم.۸ساله دختری رو دوس دارم و این عشق دوطرفس.ایشان از فامیلها هستن.شغل پدر من و ایشان هردو نظامیه.من دوبار خاستگاریش رفتم وهر دوبار جواب رد.باوجود اینکه پدرم خونه و ماشین هم بهم داده وخودمم سرکار بودم.تمام فامیل از عشق ما بهم حرف میزنن.تلاش های ک دختر()عشقم) کرد تا راضیشون کنه بی فایده بود.باور کنین الان ترک دنیا کردم.عشقمم همینطور..حتی از خدا هم روگردان شدم چون ب خواستم گوش نداد.خیلی دست ب دامن خدا شدم چون بدون عشقم ی مرده متحرکم...هیچکی هم بدادمون نمیرسه

باعرض سلام وتشکر
صرف احساس عشق و علاقه آ به هیچ وجه سلامت روانی و زندگی زناشویی و مشترک بدون دردسر را تأمین نمی کند. قطعا عشق و علاقه ای که به این سنگینی باعث به هم ریختگی اوضاع و احوالتان شده نشان دهنده ضعف شخصتی و کمبودهای شدید عاطفی شما ست ما انسان ها دوست داریم کسی را دوست داشته باشیم و دوست داشته بشویم اما وضعیت شما وجود کمبودها و نیازهای شخصیتی برآورده نشده در خانواده را حکایت می کند. به عقیده تمام روان شناسان عشق آتشین که باعث اختلالات شدید روانی شود و فرد را دچار ناامیدی و یأس کند هیچ ارزشی ندارد و بیشتر ویرانگر است تا سازنده . شما بهتر بود قبل از اینکه علاقه مندی به عشق تبدیل شودبا خودکنترلی و خویشتن داری و پرهیز از سرمایه گذاری ، از رضایت خانواده و سرپرست ایشان و منطقی بودن این رابطه اطمینان حاصل می کردید پس شما بدون توجه به موانع منطقی چشم بسته مشغول سرمایه گذاری روانی روی همدیگر بوده اید. قطعا عشق در این حد چشم شما را نسبت به تفاوت های شخصیتی ، فرهنگی و خانوادگی و اهمیت موضوع رضایت والدین بسته است که در نهایت شما دچار پشیمانی بعد از رسیدن و تخلیه هیجانی می شوید همانطور که می گویند وصال قتلگاه عشق است ؛برای تأیید این مطلب می توانید سری به دادگاه خانواده بزنید و با زوج های عاشق و معشوق صحبت کنید. که چگونه احساسی تصمیم گرفتند و الان با هزاران اختلاف در حال جدا شدن هستند آیا این اختلاف تازه به وجود آمده است خیر وجودداشته ولی به دلیل حرارت بالای عشق دیده نشده است. نکته دیگر رابطه شما با خدا ست که شما به جای پناه بردن به خدا و معنویات اصیل که باعث آرامش می شود از آن ها فاصله می گیرید در این مسأله خدمت شما عرض کنم هیچ وقت ما نباید در مورد مسایل مادی و کلا مسایل این دنیا منتظر معجزه باشیم خداوند اصلا ما را خلق نکرده مشکلات زندگی ما را به صورت ماورایی حل کند تمام مسایل زندگی راه و روش دارد بعضی از وقت ها ناکامی ها را باید پذیرفت زیرا ما راقوی و با تجربه می کند و بعضی از وقت ها بعضی از چیزها را باید تغییر داد و بعضی از چیزها قابل تغییر نیستند و باید بپذیریم و بعضی وقت ها برای شناختن چیز هایی که قابل تغییر هستند و یا نیستند باید به متخصص رجوع کرد پس یک نگرش منطقی و جدید نسبت به موضوع خدا و انتظارات شما از خدا باید داشته باشید با اینکه در هر کاری که به سرانجام نمی رسد قطعا خیری وجود دارد ولی هیچ وقت در کارهای زندگی دنیوی از خدا انتظار معجزه نداشته باشید و دنبال روش منطقی بگردید.بنابراین شما سعی کنید به جای اینکه احساسات داغ و آتشین کنونی و سرد و یخی آینده را دنبال کنید و اهمیت دهید آن را با منطق و تفکر عاقلانه مهار کنید و به اهداف دیگر زندگی تان بپردازید.

باسلام. میخواستم ازتون خواهش کنم یک کارشناس مذهبی خوب درمشهدبه من معرفی کنید. دختری ۲۶ساله هستم،باپسری۲۸ساله۳سال دوست هستم که سال گذشته به همراه خانواده به خواستگاری امدند. ازانجایی که مادری فوق العاده مذهبی ومتعصب دارن مخالفت شدیدونسبتاتندی درموردازدواج ماکردندطوری که تصمیم گرفتم باپسرشان به رغم علاقه شدیدارتباطم راقطع کنم اماایشان دست بردارنیستندواصراردارندکه این ازدواج بایدسربگیردوحتمامادرشان راضی خواهندشد.
من حجاب نسبتاکاملی دارم امامادرشان میگویندازلحاظ اعتقادی خانواده ها به هم نمیخوریم. نمیفهمم مامسلمانیم ومقیدبه واجبات دین حتمابایدچادرسربزاریم تامسلمانی ماثابت شود؟!!!

تصویر پاسخگو

با سلام خدمت شما خواهر گرامی
اگر خواهان ارتباط تلفنی با کارشناسان مرکز ملی پاسخگویی هستید ، می توانید با شماره تلفن ۰۹۶۴۰۰ تماس گرفته و با مشاور مذهبی ما صحبت کنید .
درباره بحث حجاب و تناسب اعتقادی که مادر خواستگار شما بدان حساسیت نشان داده اند باید عرض کنم بنابر فتوای همه مراجع تقلید هر پوششی که سر و اندام زن مسلمان را از نامحرم بپوشاند و تحریک کننده هم نباشد ، حجاب اسلامی محسوب می شود . بنابر این حساسیت بالاتر ایشان را به پای سلیقه آنان بگذارید نه حکم شرعی .

سلام
دختری ۲۱ ساله هستم،سال اول دانشگامون با پسری آشنا شدم که دانشجو رشته برق بود و الان درسش تموم شده ،بعد دوسال‌ تصمیم به ازدواج گرفتیم و من باخانوادم در میان گذاشتم علاوه بر آشنایی که از هم در این دوسال پیدا کردیم خانوادمم تحقیق کردن، و تصمیممون به ازدواج کاملا بر اساس شناخت و در نظر گرفتن همه جوانب بود و بعد علاقه یعنی صرفا به خاطر احساس و وابستگی تصمیم به ازدواج نگرفتیم ، خانواده این آقا با ازدواجمون موافقن ولی مادرمن از روی لج بازی شدیدا بهانه میگیرد و میگوید بهتر از این آقا برای تو پیدا میشود و سعی میکند با حرفاش همه رو تشویق به مخالفت با ازدواجمون کند، بهانه های الکی میگیرد که این آقا شغلش آزاد است،طبق تحقیقاتی که پدرم انجام داده خانواده خوبی هستند اما متاسفانه این آقا پارسال تصادف کرده و زیر موتوری که خلاف میومده زده و اون فرد مرده حالا خانواده من همین اتفاقو که از نظر من واسه هر کسی میتونه بیفته بهونه کردن و اصلا اجازه خواستگاری اومدن رو نمیدهند ، ممنون میشم کمکم کنین که باید چی کار کنم تا راضیشون کنیم

تصویر پاسخگو

با سلام
به نظر می رسد چنانچه شما این آقا پسر را از هر نظر مناسب برای تشکیل زندگی مشترک می دانید ، با یک نفر از فامیل یا آشنایان خانوادگی که جایگاه قابل احترامی برای مادرتان دارد صحبت کنید و ضمن بیان دلایل موافقت خود با این ازداوج ، از ایشان بخواهید با مادرتان صحبت کرده و ایشان را قانع کنند .

با سلام خدمت شما و تبریک عید فطر
من پسری۲۲ ساله هستم دانشجوی رشته معماری و شاغل در یک مطب خصوصی که حقوق ماهی ۶۰۰ تومن رو داره با این وضعیت که من دارم از پدرم و مادرم خواستم تا برای من کسیو که خودم انتخاب کردم برام بگیرن اما بخاطر اینکه من انتخاب کردم دست به مخالفت زدن و راضی نمیشن چندین بار هم دختر رو تهدید کردن که دوری کنه ازم حالا میخواستم بدونم ایا با این شرایط من نمیشه حتی نامزد کرد تا اوضاع بهتری پیدا کنم و بتونم خودمو نشون بدم به خانواده دوطرف؟؟؟ واقعا سه ساله درگیر این موضوع هستم ممنون میشم راهنماییم کنید

تصویر مشاور شهر سوال

عرض سلام و تبریک متقابل خدمت شما دوست محترم داریم. حتما شما هم قبول دارید که برای امر خطیر ازدواج نباید به سادگی تصمیم گرفت. البته این مطلب منافاتی با سهل گیری ازدواج ندارد. توجه داشته باشید که در مورد ازدواج هم باید سهل و آسان گرفت و هم باید سختگیری و وسواس به خرج داد؛ در مرحله انتخاب و بررسی گزینه های ازدواج و تحقیقات باید سختگیرانه و دقیق برخورد کرد ولی پس از انتخاب مورد مناسب، در مرحله تعیین شرایط ازدواج باید سهل و آسان برخورد کرد و اجازه داد تا زندگی شکل بگیرد.
دوست عزیز هرچند شما تصمیم اصلی را در انتخاب مورد و ازدواج میگیرید و این شما هستید که قرار است یک عمر با همسر و همدم خود زندگی کنید اما این بدان معنا نیست که تصمیم شما به تنهایی درست و انتخاب خوبی باشد و قطعا بهتر است شما از مشورت بزرگترها و انسان های باتجربه استفاده کنید. در مورد سن عرض میکنیم شما با سن ۲۲ سال، در ابتدای راه ازدواج هستید و طبیعتا نباید با عجله و شتابزده عمل کنید طوری که خدای نکرده با یک انتخاب نادرست و یا تحقیقات کم بعداً موجبات پشیمانی خود را فراهم آورید. هرچند این سن لزوما نشانه بی تجربگی شما نیست و ممکن است با همین سن وسال یک ازدواج بسیار موفق را تجربه کنید، اما این مسئله نیاز به بررسی کارشناسی دارد.
در مورد حقوق ۶۰۰ تومان هم به نظر می رسد کفاف یک زندگی معمولی را نمیدهد مگر در شرایط خاص. یعنی اگر شما در شهرهای بزرگ زندگی نمی کنید و از نظر مسکن هم مشکلی نداشته باشید، همسر شما همکاری و همراهی کاملی با وضع شما داشته باشد یا بر فرض مثال خانواده شما برای مدتی (تا اوضاع مالی شما بهتر شود) دست شما را بگیرد، شاید بتوانید یک زندگی ساده را اداره کنید، در غیر اینصورت این میزان حقوق کافی نخواهد بود.
در پایان عرض می کنیم انتخاب شما و تصمیم شما برای امر مقدس ازدواج بسیار بسیار با ارزش و قابل تقدیر است. رفتار و مخالفت خانواده شما، اگر بدون دلیل منطقی، و صرفا بخاطر انتخاب شما باشد طبیعتا امری غیر قابل قبول است . شما میتوانید از مشورت و کمک سایر دوستان و اقوام که مورد تأیید پدر و مادر تان و شما هستند برای متقاعد کردن آنها استفاده کنید. ما برای قضاوت و تصمیم گیری درست و کامل باید از خصوصیات و شرایط گزینه مورد نظر شما و نیز دلایل مخالفت والدین شما به دقیت اطلاع داشته باشیم. بنابراین توصیه می شود تا به صورت حضوری به یک مشاور ازدواج باتجربه مراجعه کنید تا مسئله شما مورد بررسی کارشناسی قرار بگیرد. و در نهایت بدانید که "نابرده رنج گنج میسر نمی شود..."
انشالله با تلاش خستگی ناپذیر در این مسیر مقدس، به نتیجه ای که مطلوب شما، خانواده و خدای متعال باشد خواهید رسید.

دختری هستم ۲۱ ساله و دانشجو،حدود یکی دو ماه پیش یکی از پسرای دانشکده مون خودش رو به من نزدیک کرد و بعد گفت که من رو برای ازدواج میخاد، من دانشجوی سال سوم کارشناسیم و ایشون تا چند ماه آینده فوق لیسانسشون رو میگیرند.منو ایشون ۱۱ سال اختلاف سنی داریم،ایشون قبلا یکبار با کسی عقد کردن که البته ازدواجی درمیون نبوده و بعد به دلیل مشکلات شدیدی که با طرف داشتن،طلاق گرفتند.ایشون اهل شهری هستن که فاصله ی زیادی با سهر ما داره.چون هیچ کدوم تمایلی به رابطه ی بدون سرانجام نداریمو میخایم ازدواج کنیم.امروز ایشون با مادر من حرف زدن و خواستن که با مادرم این مسئله رو با پدرم درمیون بزاره و جواب ایشون رو بده.پدر من گفته من دختر به راه دور نمیدم!!من به این شخص علاقه دارم،ایشون هم علاقه ی شدیدی به من داره،و با توجه به اینکه قبلا یک شکست خورده،توانایی یک شکست دیگه رو نداره.حالا من باید چیکار کنم؟؟چطور خونوادم رو راضی کنم که من مشکلی با تفاوت سنی،فاصله شهرها و نامزدی قبلی ایشون ندارم؟؟؟؟اینکه واقعا این مسائل مشکلساز خواهند بود در آینده؟؟ من قبل ازینکه به ایشون علاقمند بشم، اخلاق و رفتار ایشون رو تو دانشگاه میدیدم،توی یه ماهی هم که با ایشون برای آشنایی درارتباط بودم،شیفته ی اخلاقشون شدم، میدونم که میتونیم باهم کنار بیایم و خوشبخت بشیم.من خالم رو دیدم که با شوهرش ۱۱ سال اختلاف سنی داره و بسیار از زندگیش راضیه،حتی دراین مورد با خالم حرف زدم و اون گفته که اختلاف سنی مشکلی براش ایجاد نکرده.خواهش میکنم کمکم کنید. آیا با وجود تفاهم و علاقه این مسایل میتونن مشکلساز بشن و حق با والینمه و اینکه اگه مشکلساز نیست چطور خونوادم رو راضی کنم؟؟الان که پدرم با راه دور این پسر مخالفت کرده، ایا من باید خوموادم رو راضی کنم که این قضیه رو بپذیرن چون من باهاش کنار میام یا اینکه از ایشون بخام که اگه واقعا به من علاقع دارن تلاششون رو بکنند تا در شهر ما کار پیدا کنن و ساکن بشند؟؟؟چون ایشون میگه معلوم نیست آینده ش در کدوم سهر باشه،و این بستگی به کارش داره. هرجا کاره بهتری پیدا بشه اونجا زندگی خواهند کرد.

باعرض سلام و تشکر
صرف احساس عشق و علاقه رضایت زناشویی را برای شما و ایشان به ارمغان نخواهد آورد موضوع حمایت والدین در زندگی به عنوان پشت گرمی بسیار بااهمیت است و شما نباید آن را نادیده بگیرید در ضمن شما نباید خودتان را با خاله تان مقایسه کنید به طور کلی ریسک ازدواج در سن اختلاف ۱۱ سال بالاست و ممکن است به عنوان یکی از فاکتورهای بالابرنده رسیک ازدواج به شما بیاید از طرفی دروی راه هم ممکن یکی از فاکتورها ضعیفی باشد در زندگی زناشویی قطعا یک خانم ۲۱ ساله احساسات و هیجانات و تمایلات و سلایق و علاقه هایش به یک پسر ۲۴ - ۲۵ ساله نزدیکتر است تا با یک مرد ۳۲ ساله در ضمن ایشان متأسفانه بدون خودکنترلی و خویشتن داری و به صورت شتاب زده سرمایه گذاری روانی می کنند به عبارت دیگر زود عاشق می شوند و بعد از شکست موضوع این من دیگر نمی توانم شکست دیگر داشته باشم را مطرح می کنند به هر حال در یک فضای منطقی فرد تا زمانی که عقد نکرده اینقدر وابسته نمی شود تا در صورت جداشدن دچار آسیب روحی شود پس این ویژگی شخصیتی ایشان در زندگی شما تأثیر منفی دارد.از طرفی شما علت ازدواج قبلی را باید بررسی و تحقیق کنید و باید حداقل برای اطمینان از خطر ناک بود ن یا نبودن این ازدواج به مشاوره پیش از ازدواج اقدام کنید قطعا مشاوره با آزمایش شخصیت شما و ایشان می تواند والدین شما را هم به این ازدواج راضی کند پس موضوع مهم ازدواج را نباید به صورت احساسی دنبال کنید موفق باشید.

سلام ممنون میشک اگر من رو هم راهنمایی کنین
من دخختر ۲۳ ای ساله هستم که مدت ۴ سال در شهر دیگه ای دانشجو بودم و الان که درسم تموم شده یکی از دانشجوهای کارشناسی ارشد که دئره ی کارشناسی رو هم ،هم دانشگاهی بودیم و شناخت کلی ازایشون داشتم پیشنهاد اشنایی به قصد ازدواج رو به من دادن .من خانواده ی مذهبی و حساسی دارم و بعد از حدود ۳ ماه اشنایی ایشون خواستن که موضوع رو با خانوادم در میون بزارم تا برای خواستگاری بیان و من تونستم بعد از یک ماه با اصرار ایشون قضیه رو مطرح کنم چون خیلی حساسان واقعا برام سخت بود...خانواده ی من به خاطر اینکه شهرهامون فرق داره حتی اجازه نمیدن که ائنها برای خواستگاری به خونمون بان و از اون موقع از اذمای اون شهر بد میگن...که هر کی با فلان جایی ها ازدواج کنه بدبخت میشه و این حرفا...درحالی که این اقا با برخورد اونها منطقی برخورد میکنه و حق میده و میگه گه منو بشناسن حل میشه.اما مشکل اینجاس که پدر من حتی تحقیق هم نمیکنن...و همش منو تهدید میکنن که با ایشون رابطه ای نداشته باشم،واقعا دیگه نمیدونم باید چیکار کنم ... لطفا راهنماییم کنید

باعرض سلام و تشکر
صرف احساس عشق و علاقه که گاهی با وابستگی مشتبه می شود ضامن رضایت زناشویی نخواهد بود و شما بهتر است از طریق مشاوره ابتدا ازدواج شما از نظر همخوانی شخصیتی به تأیید روان شناس پیش از ازدواج برسید بعد می تواند روان شناس نسبت به این موضوع با خانواده شما در تماس باشد و آن ها را توجیه عقلانی کند پس با خودکنترلی و خویشتن داری و پرهیز از هر گونه احسای برخورد کردن این مسأله را با مشاوره حضوری در میان بگذارید. موفق باشید.

سلام خدمت شما مدیر محترم
بنده خواهرم یک دوست پنج ساله داره یعنی ۵ سالی هست با هم رفیق هستند و خواهرم اون دوستش رو خیلی می شناسه و میگه خیلی دختر خوبی هست و به من هم پیشنهاد کرد به باهاش ازداوج کنم و بعد از اون دوست خواهرم پدرش رو با پدرم آشنا کرد به این صورت که با هم گفتگو علمی داشته باشند چون که هم پدر من و هم پدر اون دختر طلبه هستند بعد از مدتی هم من از اون دوست خواهرم خوشم اومده هم اون از من به گفته خواهرم
بعد از مدتی این قضیه رو خواهرم به بابام گفت و بابام در جواب گفت الان صلاح نیست چون یک چیز هایی رو باید اول هر دو طرف یاد بگیرند من هم والا نفهمیدم چی رو! بعدهم گفت الان وضع اقصادی خرابه وباید مجرد باشیم
به نظر شما این منطقه ؟ دلیل مخالفت پدرم چیه؟ از روی تعصبه؟ لطفا بنده رو مقابل این عکس العمل پدرم راهنمایی کنید
در ضمن بنده ۲۲ و دوست خواهرم ۱۹ سالشه...
با تشکر
...

تصویر مشاور شهر سوال

دوست عزیز ما هم خدمت شما عرض سلام و خوش آمد داریم. واقعیت آن است که دلیل مخالفت پدر شما را باید از خود ایشان سوال کنید و پس از دانستن دلایل ایشان میتوانیم نسبت به آن نظر بدهیم و یا قضاوت کنیم که آیا منطقی است یا تعصبی یا ... . ظاهر قضیه طبق اندک اطلاعاتی که شما در اختیار ما گذاشتید مشکل خاصی را نشان نمیدهد. یعنی تا حد زیادی آشنایی از طریق خواهر و پدرتان با دختر خانم دارید که البته این آشنایی مانع از تحقیقات و بررسی های خاص ازدواج نخواهد بود. و از نظر نوع و سطح خانوادگی هم ظاهرا دارای تناسب خوبی هستید و نیز سن و سال هردوی شما برای ازدواج مناسب است. البته بسیاری از موارد لازم در زمینه مشاوره ازدواج (مثل وضعیت تحصیلات شما و دختر خانم و نیز اوضاع شغلی و درآمد شما و یک سری ریزه کاری های دیگر) مشخص نیست. اما توصیه ما آنست که شما (یا کسی که واسطه شما در بیان مطالب است مثل مادرتان) دلایل پدرتان را برای مخالفت از او بخواهید و در صورت قانع نشدن سعی کنید از سایر بزرگترهای فامیل (مثل دایی، عمو، پدربزرگ و ...) در این زمینه کمک بگیرید. به هر حال احترام شما نسبت به پدر و مادر علیرغم مخالفت آنها (در ابتدای امر) شایسته و پسندیده ترین عکس العملی است که میتوانید داشته باشید و البته در کنار آن گفتگو در فضای صمیمانه برای حل و فصل اختلاف نظرهای احتمالی.
موفق و موید باشید.

سلام دوستان خوبید؟؟؟؟
امیدوارم همه تون ب عشق هاتون برسید
نمیدونم چی بگم ولی ازعذاب ودردی ک دارم دعام کنید بمیرم
۳سال شدعاشق حسن عشقم شدم اونم دیونه واردوستم داره۵باراومد خواستگاریم ولی بامخالفت والدین.......
باباوداداشام تافهمیدن ازهمه چی محرومم کردن حتی از بیرون رفتن مثل ی زندونی شدم حتی ازدرسام محرومم کردن الانم باکلی بغض وگریه دارم واسه شما عزیزان مینویسم بخدابااینکه۱۷سالمه آرزوی مرگ ودارم راهنماییم کنید لطفا بای دوستان

تصویر مشاور شهر سوال

خواهر گرامی، از حضور شما متشکریم. از وضعیت و شرایط شما بسیار متاسفیم و امیدواریم والدین شما و البته همه والدین خوب ایرانی، با تدبیر و منطق نسبت به سرنوشت فرزندانشان اقدام کنند. ضمنا شما علاوه بر دعای خود و دوستانتان، سعی کنید از طریق سایر بزرگان (اشنایان یا اقوام) در جهت حل مشکل خود تلاش کنید.

پسری هستم ۲۴ ساله که مدت یک سال با دخترخاله خودم رابطه دارم. تا قبل فهمیدن رابطه ما خانواده ها خیلی با هم خوب بودن، اما خانواده من به دلیل اینکه طرف مقابل چون فقط فامیل هست مخالفت میکنن.فقط همین دلیل، حتی مشاوره ژنتیک هم گفته مشکلی واسه ازدواج نیست

تصویر مشاور شهر سوال

به شهر سوال خوش آمدید. رابطه پیش از ازدواج، به دلیل آسیب های مختلفی که درپی دارد به هیچ وجه توصیه نمی شود، از جمله مثل مورد شما که به هر دلیل رابطه به ازدواج منتهی نشود در صورتی که رابطه عاطفی و وابستگی بین دو طرف ایجاد شده. در اینصورت بیشترین آسیب های عاطفی و روحی روانی را شما و دختر خانم خواهید دید. اما در مورد ازدواج فامیلی در جای خود هم گفته شده که نه به جهت شرعی و نه عرفی و نه پزشکی هیچ منعی وجود ندارد. البته ازدواج فامیلی میتواند دارای معایبی نسبت به ازدواج غیرفامیلی و حتی مزایایی نسبت به آن باشد که جای بحث آن نیست. معمولا هم مخالفان چنین ازدواجی (جدای از مسائل خاص هر خانواده بایکدیگر) با تمسک به همین معایب استدلال میکنند. جالب است بدانید که یکی از معایب چنین ازدواجی همین اختلافات خانوادگی است (که اتفاقا برای شما پیش از ازدواج پیش آمده است) که با اندک کدورت بین زوجین یا اختلافات کوچک یا بزرگ، دو خانواده با هم اختلاف پیدا می کنند و حتی ممکن است دامنه چنین اختلافاتی بزرگتر و گسترده تر هم بشود. در هر صورت مخالفت خانواده ها صرفا بخاطر فامیل بودن دلیل کامل و منطقی نیست، مگر اینکه نکاتی در بین باشد که با شنیدن دلایل مخالفت آنها ما را هم مجاب کند.
اگر تصمیم شما آنست که به هر شکل ممکن فقط با دختر خاله خود ازدواج کنید که مشورت گرفتن در مورد این ازدواج خیلی جایی ندارد و شما باید سعی کنید از طریق بزرگان فامیل که مورد اعتماد شما و والدینتان نیز هستند کمک بگیرید تا با واسطه گری و صحبت با خانواده هایتان آنها را به انجام این ازدواج مجاب کنند. در صورت نبودن چنین افرادی میتوانید با مراجعه به مشاورین روانشناس در زمینه ازدواج (ترجیها مشاورین باتجربه ) از ایشان کمک بگیرید. بهتر است به هر شکل ممکن رضایت خانواده ها در این خصوص جلب شود (حتی در حد ظاهری) تا انشالله بتوانید زندگی مشترک آرام و بدون دغدغه ای را آغاز کنید.
موفق باشید

سلام ،
من پسری هستم بیست ساله و دانشجو هستم ، خانواده ما با یه یکی از خانواده های فامیلامون رابطه نزدیکی داریم و اون خانواده الان ی دختر هجده ساله دارن .... من و اون دختر نزدیک دو ساله باهم تلفنی در ارتباطیم ...ما الان میخوایم ازدواج کنیم چون واقعا بهم احتیاج داریم .... خانوادمم مخالفتی ندارن و بنظرم احترام میذارن ، ما هنوز نرفتیم خواسگاری اما من مشکلی که با خودم دارم واقعا نمیدونم میتونیم خوشبخت بشیم یا نه لطفا راهنماییم کنید .

تصویر مشاور شهر سوال

ما هم خدمت شما عرض سلام داریم و از طرح سوالتان متشکریم. دوست عزیز قصد شما برای ازدواج و ایجاد این پیوند آسمانی بسیار ارزشمند است اما باید دقت داشته باشید که به خاطر یک هدف بسیار خوب و پسندیده، مسیر اشتباه طی نکنید. اگر پرسش و پاسخهای قبلی در این صفحه و در پستهای مرتبط با این موضوع را دیده باشید، خواهید دید ما همواره به عزیزانمان توصیه میکنیم تا از ارتباطات پیش از ازدواج و یا دوستی های اینچنینی پرهیز شود. این توصه هم نه تنها به دلیل گناه آلود بودن چنین ارتباطاتی، که به خاطر آسیب های روحی روانی و عاطفی و گاهی جسمی متعاقب آن است. اکنون که شما چنین تجربه ای داشتید تصدیق خواهید کرد که شرایط بسیار سختی را میگذرانید و به ویژه اگر نتوانید با دختر دلخواهتان ازدواج کنید این تجربه از این هم سخت تر خواهد شد. همچنین حتما میدانید که این آسیب ها برای دختر خانم به مراتب عمیق تر و سخت تر است. بنابراین به نظر ما بهتر است این ارتباط را تا حد ممکن کم کنید و بحث ازدواج را از طریق رسمی و خانواده ها مطرح کرده و دنبال کنید. چون در مورد شرایط مختلف شما و دختر خانم و خانواده هایتان اطلاعاتی نداریم نمیتوانیم نظری هم در مورد مناسب بودن شما و ایشان برای تشکیل خانواده بدهیم. اما با فرض همکفو (همسطح) بودن فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، و ... آمادگی دو طرف به لحاظ جسمی، روحی و عقلی و البته مالی برای ازدواج و تشکیل زندگی (که به نظر ما در کل نباید خیلی سختگیرانه به این شرایط نگاه کرد)، میتوانید زندگی خوبی را آغاز کنید و انشالله خوشبخت شوید.
اما برای فهمیدن واطمینان نسبی از این مسئله توصیه می شود به یک مشاور ازدواج مراجعه حضوری داشته باشید تا از نزدیک بتواند شرایط شما را بداند و اعلام نظر کند. به هر صورت این را بدانید که هیچ کس نمیتواند خوشبختی شما و یا حتی موفقیت ازدواج شما را به شکل صددرصد تضمین کند چون این قضیه به هزاران عامل ریز و درشت مختلف از قبل، هنگام و بعد از ازدواج بستگی دارد. اما تا حد زیادی میتوان از مشکلات بعدی پیشگیری کرد.
موفق و سربلند باشید.

با سلام
دختری ۲۴ ساله هستم که به مدت ۱ سال و دو ماه است با پسری که ۲ ماه از من بزرگترند آشنا شدم. من اهل تهران و ایشان اهل شهر دیگری اطراف تهران هستند. اوایل اشنایی علاقه ی چندانی به ایشان نداشتم ولی با دیدن اخلاق بسیار خوب ایمان بالا ارتباط اجتماعی بالا و داشتن اهداف مرتبط با تحصیل به ایشان علاقه مند شدم. ایشان دانشجوی ارشد هستند و ۱ سال از تحصیلاتشان مانده و سربازی هم نرفته اند ولی به خاطر هوش و اسعداد بالا کاخانه ای ایشان را استخدام کرده و قصد دارد که در آینده او را مدیر کاخانه کند.همچنین با آمدن به تهران و زنذگی در اینجا هیچ مشکلی ندارد. مادر ایشان با مادر بنده تماس گرفتند طی اولین تماس مادرم تا حدودی راضی بودند ولی بعد از صحبت با اقوام به کل مخالف شدند چون ایشان اهل شهدی هستند که از نظر مادر بنده آدم های خوب و قابل اعتمادی ندارد.همچنین خانواذه ی آنها چادری هستند و با این که مادر آقا پسر گفتند که چادر برایشان مهم نیست مادرم میگوید اولش همه همین را میگویند. خیلی سعی کردم که حداقل یک بار اجازه دهند که حضوری به خاستگاری بیایند تا ببینند که بسیار آدم با شخصیتی هستند ولی نشد.
از طرف دیگر پدرم هم میگوید ۴ سال دیگر به شرایط ازدواج یعنی داشتن کار ثابت و رفتن سربازی و... میرسد. اینقدر از آدم های آن شهر بد گفته اند که منم شک کرده ام.این پسر مرا به خدا بسیار نزدیک کرده و فوق العاده مهربان و منطقی است. در این یک سال و نیم کلی از درس و زندگی اش زد تا یک کار خوب پیدا کند و پا پیش بگذارد.
چکار کنم؟در این دو ماه به اندازه ی بیست سال پیر شده ام. از طرفی میگویم اگر جدا بشویم و ازواج کنم- چون خاستگار زیاد دارم- تا ابد نمیتوانم ایمان این پسر را ار یاد ببرم هر بار سر نماز تا آخر عمر یادم می آید که او مرا با خدا آشتی داد. و از طرف دیگر اگر صبر کنم تا شرایطش جور شود و ازدواج کنیم و زندگی موفق نداشته باشیم جواب پدر و مادرم را چه بدهم؟
کمکم کنید. دارم دیوانه میشوم

باسلام خدمت شما
امیدوارم همه به خواستشون برسن
بنده پسری ۲۱ ساله هستم دانشجوی سال اخر كارشناسی سال گذشته از یكی از همكلاسیمون که یك سال از من بزرگتر بود خوشم اومد اول در موردش تحقیقات كردم از همشهریاش و پسر همسایشون بعد به خودشون گفتم اول فکر میكردن هدف من دوستیه ولی وقتی فهمیدن نیت من ازدواجه با هم ارتباط در حد تلفن و بیرون رفتن داشتیم تا اینكه بهمن سال پیش من با خانوادم درمیون گذاشتم مادرم به خاطر شهرهای متفاوت (شهرهای ما ۹۰كیلومتر فاضله دارن) و اینکه دختری که تو دانشگاه پیدا كنی دختر نیست بدون هیچ تحقیقات و پرس وجویی مخالفت كردن منم تا الان ساكت موندم حالا میخوام با توجه به اینكه درسم تمومه دوباره بگم چجوری مطرحوكنم
من اول تحثیق كردم بعد عاشق شدم و بیشتر از همه با مخالفت سر ضرب خانوادم مشكل دارم بسشتر هم مادرم مخالفه درضمن هنوز هم رابطه با دختر خانوم دارم لطفا كمكم كنین شرایط سخته

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

اگر فرد مورد نظر شما براي ازدواج گزينه مناسبي باشد، شما مي توانيد از انتخاب خود دفاع کنيد يعني اگر شما از نظر عقلاني و بر اساس ملاک هايتان نه با هندي بازي و عاشق شدن افراطي، همسر آينده تان را انتخاب کرده باشيد و هم کفو بودن از نظر مذهبي، اقتصادي، فرهنگي، تحصيلات، قيافه و... را رعايت کرده باشيد مي توان گفت فرد موردنظر شما، گزينه مناسبي براي ازدواج است اما معمولا مخالفت والدين با فرد انتخابي فرزندشان، به دليل نداشتن ملاک هاي اصلي و هم کفو نبودن فرد با فرزند يا خانواده شان است. البته اين جمله به معني اين نيست که هيچ پدر و مادري در اين باره اشتباه نکرده اند و هرگز تصميم هاي آنان نادرست نخواهد بود.

دغدغه والدين را ناديده نگيريد
در بحث ازدواج، افراد بايد آمادگي هاي مختلفي را داشته باشند که يکي از اين آمادگي ها، آمادگي خانواده است. آمادگي خانواده براي ازدواج هر فرزندي در چندين بعد قابل بررسي است.

به طور مثال باورهاي خانواده اهميت دارد، در بعضي خانواده ها ترتيب سني بچه ها اصلي ترين ملاک براي ازدواج آن هاست و هيچ گاه فرزند کوچک تر نمي تواند از فرزند بزرگ تر زودتر ازدواج کند. شرايط اقتصادي خانواده براي ازدواج فرزندشان هم شامل آمادگي خانواده محسوب مي شود. وقتي خانواده به هر دليل منطقي آمادگي لازم براي عروس کردن دختر يا داماد کردن پسر را ندارد، فرزندان نبايد با ناديده گرفتن دغدغه هاي والدين براي ازدواج در يک زمان خاص اصرار کنند.

اين گونه از انتخاب تان دفاع کنيد
مطمئنا هيچ پدر و مادري مانع خوشبختي فرزندشان نمي شوند حتي اگر با ازدواج او ۱۰۰درصد مخالف باشند. بنابراين اگر پدر يا مادري با فرد موردنظر فرزندشان براي ازدواج مخالف هستند، فرزندان بايد دلايل آن ها را بشنوند. اگر اين دلايل منطقي و عقلاني باشد، جوانان نبايد احساسي تصميم بگيرند و بگويند که فقط ما ۲نفر مهم هستيم و پيوند قلبي ما ۲نفر همه مشکلات مان را حل خواهد کرد.

فرزندان بايد روي دلايل منطقي فکر کنند. اگر هم دلايل غيرمنطقي بود، در گام اول بايد در يک فضاي صميمي و يک فرصت مناسب با والدين خود صحبت کنند. جوانان بايد ملاک هايشان را براي پدر و مادرشان بازگو کنند و بگويند که چرا و بر چه اساسي از اين انتخاب شان دفاع مي کنند.

با اين حال، ممکن است پدر يا مادر شما هم دلايلي داشته باشند که از نظر شما منطقي نباشد در اين شرايط بهتر است از يک ناظر بي طرف که مي تواند بزرگ فاميل باشد، کمک بگيريد تا او دلايل را بررسي کند. اين ناظر بي طرف بايد مورد تأييد والدين و فرزندشان باشد.

صبر هم لازمه متقاعد کردن والدين است
زماني که پدر و مادر به هيچ وجه راضي نمي شوند و به عبارتي اصلا حاضر نيستند حرف هاي شما را بشنوند يا طرف مقابل را ببينند، بايد بدانيد که الان زمان قانع کردن پدر و مادر نيست. شما بايد صبر کنيد تا پدر و مادر از فضاي عاطفي و هيجاني خود بيرون بيايند چون در فضاي هيجاني آدم ها نمي توانند خوب به مسئله نگاه کنند و تصميم بگيرند، بنابراين دختر و پسر بايد با درايت، صبر کنند تا زمان مناسب براي حرف زدن فرا برسد.

جوانان نبايد فراموش کنند که همه ما چه قبل و چه بعد از ازدواج، به والدين مان نياز داريم. البته پدر و مادرها هم بايد به بحث اختيار در جوانان براي انتخاب همسر آينده شان توجه ويژه اي داشته باشند. بالاخره اگر جواني با فردي که هيچ علاقه اي به او ندارد، ازدواج کند به احتمال زياد زندگي او شکست خواهد خورد و شايد باعث سرشکستگي اجتماعي خانواده اش هم بشود. پدر و مادرها بايد به فرزندانشان کمک کنند تا آن ها قدرت تصميم گيري و انتخاب صحيح را در خودشان افزايش دهند زيرا در غير اين صورت، اعتماد به نفس فرزندشان به شدت کاهش مي يابد.

ازدواج پيوند ۲نفر نيست، پيوند ۲خانواده است
ازدواج در ايران به معني پيوند ۲ نفر نيست، شما با ازدواج تان ۲خانواده و در برخي مناطق کشور ۲ طايفه را به هم پيوند مي زنيد و به همين دليل، خانواده سهم بزرگي در انتخاب و زندگي آينده فرزندان دارد.

آن قدر که اگر پدر و مادر مخالف ازدواج شما باشند، سايه اين مخالفت همواره بر سر زندگي تان خواهد بود.

چه طور والدين مان را راضي کنيم؟
ازدواج با رضايت والدين، آرامش بيشتري را براي شما در پي دارد اگر والدين شما با دلايل نه چندان منطقي با ازدواج تان مخالفت مي کنند مي توانيد با چند راه حلي که در ادامه خواهيد خواند، تلاش کنيد که نظر مساعد آن ها را جلب کنيد.

۱ - اول از همه بگوييم که تهديد، پرخاشگري، دعوا يا فرار از خانه و ... به هيچ نتيجه اي نمي رسد و فقط آتش معرکه را بيشتر مي کند. بنابراين از فکر راه حل هاي بيهوده بيرون بياييد و بيشتر تلاش کنيد در سکوت و آرامش ماجرا را پيش ببريد.

۲ - با والدين تان صحبت کنيد، در شرايطي آرام و منطقي بحث را پيش بکشيد و سعي کنيد نظر مثبت شان را جلب کنيد. والدين شما، حتما دلايلي براي مخالفت شان دارند. آن ها را بشنويد و سعي کنيد فارغ از شور و شوق عاشقي و هيجانات مقطعي، اين دلايل را تحليل کنيد. شايد واقعا حق با آن ها باشد. مي توانيد اين دلايل را با فرد سومي که به بي طرفي او اطمينان داريد در ميان بگذاريد و با او مشورت کنيد. اين فرد مي تواند دوست، استاد، بزرگ فاميل يا مشاور باشد.

۳ - والدين گاهي به خاطر بي اعتمادي به شما با انتخاب تان مخالفت مي کنند، چون فکر مي کنند به قدر کافي بزرگ و عاقل نشده ايد. در اين شرايط بايد دلايل خود را از انتخاب فرد مورد نظر تشريح کنيد و با صحبت هاي منطقي به پدر و مادرتان ثابت کنيد که بزرگ و قابل اعتماد هستيد.

۴ - اگر هيچ کدام از راه ها نتيجه نداد، سعي کنيد همراه والدينتان پيش مشاور خانواده برويد و در شرايطي منصفانه درباره مشکل صحبت کنيد.

مخالفت خانواده ها را جدي بگيريد
اگر مخالفت خانواده ها به اين دليل بود که دو خانواده از نظر مذهبي در يک سطح نيستند، اگر اختلاف مالي فراوان بين خانواده ها وجود داشت، اگر فاصله سني شما و فرد مورد علاقه تان بسيار زياد است و اگر مخالفت والدين به دليل موجه نبودن شخصيت فرد موردنظر است (در حالي که شما به اشتباه فکر مي کنيد، مي توانيد با قدرت عشق و صبر او را عوض کنيد) بهتر است به توصيه والدين تان گوش دهيد و بي گدار به آب نزنيد. حساسيت والدين در اين مسائل کاملا منطقي است و شما بايد در انتخاب تان دقت بيشتري داشته باشيد.

موفق باشید.

با عرض سلام من پسری ۲۶ ساله هستم حدود ۲ سال است که با دختری که ۳ سال از من کوچکتر است ارتباط دارم, و او را مناسب زندگی آینده ام میدانم, و به او قول ازدواج داده ام , ما از همه نظر با هم جور هستیم به غیر از وضعیت مالی , از نظر مالی اختلاف زیادی داریم و وضع مالی خانواده ی من بهتر است, البته این موضوع برای من اهمیتی نداره ولی برای مادرم بسیار مهم است و مادرم همیشه میگه باید کسیو انتخواب کنی که از نظر مالی همسطح ما باشد, به همین دلیل من هنوز نتونستم راجع به علاقه ام به ایشون با مادرم حرف بزنم , ولی میخوام صحبت کنم , لطفا راهنمایی کنید که چجوری صحبت کنم, با تشکر

باعرض سلام و تشکر
از تمام فاکتورهای شخصیتی و خانوادگی شما همخوانی دارد از آنجایی که در زندگی مرد باید مدیریت مالی و یا همان نفقه را داشته باشد و حمایت مالی از طرف مرد برای زندگی زناشویی است شما هیچ مشکلی نخواهید داشت در حالی برعکس این قضیه یعنی دختر وضعیت خوب پسر بد باعث احساس خقت و خواری و احساس حقارت و خودکم بینی خواهد شد از مادرتان بخواهید که با مشاور صحبت کنند مثلا تلفن ۰۹۶۴۰۰ می تواند به مادرتان برای اصلاح تفکرش کمک کند البته احتمال اینکه این موضوع بهانه ای برای یک موضوع ناگفته دیگر باشد زیاد است پس بهتر است با احترام کامل از مادر بخواهید با مشاور گفت و گو داشته باشد ناگفته نماند رضایت نسبی ایشان هم کافی است و حتی در صورت مخالفت شما یک مرد ۲۶ ساله هستید و می توانید با سیاست و زیرکی و هوشمندی به خواسته خودتان برسید موفق باشید.

با سلام و خسته نباشید.
من ۳۰ سالمه و کارشناس پرستاری هستم. مدت ۳ ساله که با خانمی ۲۰ ساله آشنا شدم و مدت یکساله که با شناختی که از هم پیدا کردیم تصمیم به ازدواج گرفتیم.
خانواده ی من با این وجود که ساکن شهرستان هستن با انتخاب من با وجود نداشتن شناخت کامل و علیرغم دونستن مواردی مانند جدایی پدر و مادر خانم مذکور و دونستن بعضی موارد دیگه که به نوعی امتیازی منفی برای خانواده ی مذکور می باشند، با ازدواج من هیچ مخالفتی ندارند و با این وجود مادر خانم مذکور که خودشو از آدمای خیلی مذهبی دونسته و فرزند روحانی بوده و شاغل در واحد عقیدتی یکی از بیمارستانای تهران هست، همه جوره با ازدواج دخترش با من مخالفه و حاضر نیست دلیل مخالفتشو به من بگه و شخص دیگه ای رو که سرباز واحد عقیدتی همون بیمارستان هستش رو واسه دخترش در نظر گرفته و به دختر ش معرفی کرده و دخترش با عنوان کردن این مطلب که بخاطر حرف مادرش مجبوره با اون پسره صحبت کنه ولی قبولش نمیکنه و حتما حتما با من ازدواج میکنه داره روزگترشو میگذرونه ومن بخاطر این موضوع کارم به بستری در بیمارستان و پارگی عروق مغزی کشیده و منجر به ۱۵ روز بستریم تو بیمارستان شده.
الان موندم که کار درست چیه؟ من بیخیال این خانم با تمام علاقه م بهش و با تمام بدیاش که ازش دیدم و شنیدم بشم یا اینکه پیگیر ازدواج باهاش بشم؟
اگه نظرتون بر پیگیری بر ازدواج با این خانمه،، لطفا راهشو بهم بگین.
لازم به ذکره که من تو این مدت عمرم فقط از ایشون حاضر شدم که خواستگاری کرده و باهاش ازدوتج کنم و به ازدواج با کسی غیر از اون هیچوقت تو این مدت نکردم

تصویر مشاور شهر سوال

کاربر عزیز، دوست گرامی سلام و خسته نباشید، به شهر سوال خوش آمدید. تصمیم شما به انجام این پیوند آسمانی و سنت حسنه بسیار جای تقدیر و خرسندی دارد. اینکه به کسی هم علاقمند باشید چیز عجیبی نیست اما شما که اکنون جوان ۳۰ ساله ای هستید، از نظر احساس و عقلانیت مانند نوجوانان یا جوانان کوچکتر نیستید و توقع آنست که پخته تر رفتار کنید. اینکه به خاطر ازدواج با کسی و شنیدن جواب رد به قدری تحت تأثیر قرار بگیرید که کار شما به خونریزی مغزی و بستری در بیمارستان کشیده شود، حقیقتاً عکس العمل قابل قبولی نیست. به طور کلی قرار نیست هر کسی در تمام عمرش فقط یک بار به کسی علاقمند شوند و یک بار هم به خواستگاری برود و پاسخ مثبت بگیرد. وجود گزینه های مختلف برای ازدواج و خواستگاری های مکرر امری طبیعی است . قطعا شما اگر خودتان چنین تجربه ای نداشته اید در اطراف خود بسیار دیده یا شنیده اید کسانی را که اینچنین زندگی خود را آغاز کرده اند. همچنین علاقه به یک فرد جدای از اینکه نباید به حدی برسد که شما را از بین ببرد، میتواند نیروبخش بوده و انگیزه شما را برای سماجت و اصرار بر ادامه این راه کمک کند. خب البته چند نکته هم وجود دارد. یکی اینکه در این شرایط اگر میل دختر خانم به ازدواج با شما زیاد نیست قطعا شما نیز نباید انرژی زیادی در این مسیر بگذارید و هرچه زودتر از این مورد منصرف شوید. اما اگر دختر خانم هم مانند شما مصرّ به این وصلت هستند و تنها مانع مادر ایشان است، خواهید توانست با صبر و شکیبایی و البته تلاش مستمر به هدف خود برسید. این نکته را هم در این میان متذکر شویم ، همانطور که بارها و بارها اعلام کردیم، روابط دختر و پسر قبل از ازدواج بیشتر از آنکه مفید باشد باعث اذیت و آزار روحی و روانی خود دو طرف میشود (همانطور که برای شما اینطور شده است) به این دلیل که این رابطه ممکن است به هر دلیلی منجر به وصلت نشود یا سالها به طول بیانجامد و البته بسیاری دلایل دیگر که اکنون مجال آن نیست آنها را ذکر کنیم. بنابراین روابط خود را به صورت مخفیانه قطع کنید یا به حداقل برسانید و سعی کنید مسیر ازدواج را طبق روال عرفی و رسمی دنبال کنید.الان ما نمیدانیم که شما به صورت رسمی و از طریق بزرگترها به خواستگاری رفته اید یا خیر؟که اگر اینچنین نیست بهتر است این کار را انجام دهید.
باتوجه به اینکه ما اطلاعات دقیقی از شما و دختر خانم نداریم قطعا نمیتوانیم توصیه کنیم که شما به درد هم میخورید یا خیر. اما بافرض اینکه شرایط مختلف شما با هم تطابق دارد و خودتان نیز به این ازدواج مایل هستید، در مورد مخالفت مادر دختر خانم، طبیعتا باید بدانیم که دلیل ایشان چیست. اگر دلیل را به شما نمی گویند، از طریق دختر خانم جویا شوید، اگر باز هم نشد از طریق بزرگترهای خودتان مثل پدر و مادر... یکی از نقاط مثبت و مزایای طی کردن فرایند ازدواج به شکل عرفی و رسمی آنست که دو طرف نظرات خود را میگویند و دلایل طرف مقابل را می شنوند.
توصیه ما به شما آنست که اولا به شکل رسمی از طریق خانواده ها برای مطرح کردن ازدواج و خواستگاری اقدام کنید. ثانیا سعی کنید دلایل مخالفت احتمالی هریک از طرفین را کاملا جویا شوید تا در صورت امکان در جهت رفع مشکلات و دغدغه های ایشان اقدام کنید. ثالثاً در کنار این روال رسمی، به شکل حضوری به یک مشاور ازدواج مراجعه کنید. در نهایت پس از تأیید مشاور و بزرگان، اگر احیانا کسی از خانواده ها مانند مادر دختر خانم مخالفتی داشتند میتوانید ضمن جویا شدن دلایل ایشان، از طریق مشاور، یا بزرگان معتمد خانواده برای حل آن اقدام کنید.
دوست عزیز، ما در همه مسیر زندگی اعم از کار، تحصیل، ازدواج، فرزندآوری و ... وابسته به لطف و کرم و عنایت خداوند مهربان هستیم. پس بهتر است در همه حال توکل بر خداوند را سرلوحه قرار دهیم.
از خدا میخواهیم شما را در این مسیر مقدس، شما را موفق گرداند.

سلام
من با بیشتر حرفاتون مخالفم به خاطر این حرفایی که شما میزنید که عشق شدید نشونه ضعف روحی و نمیدونم این حرفاس زندگی من شاید خراب شه
خانواده ای که به هیچ دلیل خاصی مخالفت میکنه رو باید چی گفت بهش،به طور کلی حرفاتون یکم غیر منطقی و شاید تو روحیه کسی اثر بذاره و یه زندگی خراب شه

منم موافقم.چرا باید تو جامعه تا این حد رو نظر خانواده ها تاکید داشت .من متاسفم برای انتخابهایی که اگر با رضایت خانواده نباشه نتیجه ای نداره .اگر پسر مورد علاقم و من به خاطر نارصایتی خانوده ها جدا بشیم این یعنی انتخاب درست؟چند ماهه به دلیل مخالفتها داریم با سختی روزارو میگذرونیم .ولی متاسفانه همه منطفین و میگن صبر .چه قدر صبر؟وقتی تو سن ۳۶ سالگی یک پسر برای دختر مورد علاقش مجبور بشه خواهش کنه از خانوادش و دایما غرور خودش و زیر پا بذاره چیزی از اون زندگی باقی میمونه ؟چرا انقدر ازدواجارو سخت میگیرید؟چرا به جای این حرفا به خانواده ها اینو نمیفهمونید که پسر و دختر باید با عشق انتخاب کنن .همونجور که مادر و پدرهامون دوست داشتن با فرد مورد علافشون ازدواج کنن.به نظر من اگر جوونها خودشون برن سرخود ازدواج کنن درس عبرتی میشه برای خانواده های بی منطق .کاش این فرهنگ غلط و این رسم و رسومات مسخره که باعث جداییه خیلی ها شده ریشه کن میشد .خیلی از دوستانم به خاطر حانواده جدا شدن خیلیا هم به خاطر خانواده بهم نرسیدن .این چه فرهنگ غلطیه که با انتشار این مطالب بهش دامن میزنید .به خدا این راهش نیست .علت اکثر مشکلات جداییها و مشجرات خانواده هان.اینجاست که ادم میگه کاش خانواده ای نبود .کاش ازدواجا انقدر با مشگلات خانواده ها مواجه نبود که وقتی دو نفر بعد کلی سختی و جنگیدن با خانواده ها بهم رسیدن دیگه ذوق و شوقی نداشته باشن و خسته باشن .ای کاش فرهنگمون تا این حد فقیر نبود .

سلام. حدود ۹ سال پیش من و پسر داییم عاشق هم شدیم دوبار اومدن خواستگاری ولی پدرم بخاطر مشکلات بین خانواده ها راضی نشد. پسر داییم ۵ سال پیش رفت با یکی که چند سال از خودش بزرگتر بود ازدواج کرد و یه بچه هم دارن. پسرداییم به من گفته که زندگی خوبی نداره و آرزوشه با من ازدواج کنه. میخواد برگرده. منم با تمام وجودم هنوز عاشقشم. دارم دیوونه میشم. تو رو خدا کمکم کنین. نیاز به راهنمایی دارم.

تصویر شهر سوال

بسمه تعالی

با سلام و تحیت خدمت جنابعالی

شرایط شما را درک می کنم و امیدوارم این موضوع به سرانجام مطلوبی ختم گردد. در عین حال اهمیت موضوع اقتضا می کند تا از یک روانشناس به صورت حضوری، مشورت بگیرید.

اما به صورت کلی می توان گفت، وضعیت موجود معلول چند خطای غیر قابل انکار است؛

۱_ درگیری هیجانی و عاطفی پیش از ازدواج نسبت به یکدیگر که متاثر از بی تجربگی دوره نوجوانی بوده است، آنهم در شرایطی که موقعیت ازدواج شما با یکدیگر نیز فراهم نبوده است

۲_ در شرایطی که شما کشش و علاقه زیادی به هم داشته اید، مخالفت پدر شما تصمیمی نادرست بوده است. با این سطح از علاقه می بایست از همان ابتدا تلاش بیشتری برای متقاعد کردن وی صورت می گرفت

۳_ ازدواج خواستگار شما با فردی دیگر آنهم در شرایطی که شما فرد مورد علاقه وی بوده اید. در چنین فضایی، عدم موفقیت وی در ازدواج چندان دور از انتظار نبوده است. بویژه که با فرد ی بزرگتر از خود ازدواج کرده است که گمان می رود متاثر از لجاجت صورت گرفته باشد

۴_ عدم تلاش لازم از سوی شما برای پذیرش واقعیت و فراموش نکردن وی بعد از ازدواجشان.

از اینرو با لحاظ خطاهای صورت گرفته و در نظر گرفتن تجربه حاصل شده لازم است از بروز خطاهای مشابه خودداری شود. به این منظور لازم است ارزیابی دقیق تری از شرایط موجود و واقعیات پیش رو داشته باشید. در این خصوص توجه به مطالب زیر ضروری است؛

_ ازدواج شما با فردی دیگر ممکن است تکرار تجربه تلخ ایشان با فردی غیر از شما باشد. مگر اینکه پیش از ازدواج بر هیجانات غلبه کرده و وی را به صورت واقعی فراموش کرده باشید

_ ازدواج شما با وی نیز خالی از دردسر نیست و مشکلات خود را دارد! به این دلیل که اولا وی دارای فرزند است که باید سطح پذیرش شما نسبت به این موضوع روشن شود، ثانیا مشکلات خانوادگی که وی با آن مواجه بوده است، چه بسا منجر به ضعف انعطاف پذیری و آستانه تحمل وی شده باشد، ثالثا این سطح از انتظار و فراغ، باعث می شود تا هر دوی شما در مدیریت انتظارات نسب به یکدیگر دچار خطا شوید و گمان ببرید که بواسطه ازدواج با یکدیگر همه مشکلات حل خواهد شد، در حالی که باید بدانید نه شما و نه ایشان نمی توانید به صورت کامل انتظارات یکدیگر را تامین کنید و اختلاف اقتضای طبیعی زندگی مشترک است!

از اینجا روشن می شود هر یک از گزینه ها، معایب و مشکلات خود را دارد، بنابراین لازم است شما گزینه ای را انتخاب کنید که وزن منفی کمتری به خود اختصاص دهد. در این رابطه بهتر است تا تصمیم گیری قطعی از سوی ایشان، مبنی بر طلاق همسر و یا ادامه زندگی مشترک، از ادامه هر نوع ارتباط با وی خودداری کنید، تا هم در تصمیم گیری وی تاثیر گذار نباشید ( چون اگر همسر خود را به امید ازدواج با شما طلاق دهد، ممکن است مشکلات بیشتر شود) و هم خود به جمع بندی دقیقتری و فارغ از عواطف دست پیدا کنید.

باسلام.ممنونم از سایت بسیار خوبتون.من دختری ۲۴ ساله هستم.وقتی ۹ ساله بودم به پسر همسایمون علاقه پیدا کردم و ایشان هم همین حس رو بهم داشت اما از اونجا رفتن.و بعد از چند سال به طور اتفاقی همدیگرو توی خیابون دیدیم و عشق ما دوباره جوانه زد.الان ۱۰ ساله که همدیگرو دوست داریم و حدود ۸ یا ۹ بار اومدن خواستگاری.اما با مخالفت های بسیار شدید خانوادم روبه رو هستم.هرچی ایستادگی کردم فایده نداشت و خیلی خیلی کتک خوردم.اما هربار که کتک می خورم به خدا علاقم بهش شدیدتر میشه.اون پسر هم بخاطر من خیلی سختی کشید.پدرم میگه تا زمانی زنده هستم اجازه نمیدم که باهاش ازدواج کنی.از هر ترفندی بود استفاده کردم از دعا گرفتن تا مشاور و واسطه کردن اقوام.اما بی فایده بود..خیلی نا امیدم...فقط دارم عمر میگذرونم.من بخاطر عشقم زجر کشیدم البته دیگه قید ازدواجم زدم.تموم نیاز هامرو سرکوب کردم و دارم روز به روز بیشتر توی این اوضاع خفه میشم.اومدم و سایت شما رو دیدم.اگه میشه لطفا کمکم کنید..بخدا مثل پیرزن ها شدم..لرزش دست دارم ناراحتی اعصاب گرفتم...توروخدا اگه راهی هست جلوی پام بذارید؟؟ممنونم...

تصویر مشاور شهر سوال

ضمن عرض سلام خدمت شما خواهر گرامی، از اظهار لطف شما نسبت به ما و از اینکه مشکل خود را با ما مطرح نمودید متشکریم. به واقع ماجرای شما هم ناراحت کننده و هم عجیب است. قاعدتاً مخالفت شدید خانواده (هم پدر و هم مادر) دلیل یا دلایلی داشته است که شما آن را برای ما بازگو نکرده اید وگرنه دلیلی ندارد که پدر و مادری که مهمترین آرزویشان سروسامان گرفتن فرزندان و نهایت آرزویشان خوشبختی آنان است با وجود علاقه بین دو جوان و خواستگاری های مکرر، همچنان با این قضیه مخالفت کنند. از شما میخواهیم تا دلایل مخالفت آنان را بگویید تا بیشتر از نظر آنان و مشکلات احتمالی این وصلت از نگاه پدرو مادرتان آگاه شویم. همچنین مشخص شود که مخالفین این ازدواج همه خانواده هستند یا فقط یک نفر یا دو نفر! شما فرمودید مشاوره هم رفته اید، بنابراین اطلاع از نظر مشاور و نتیجه نهایی آن مشاوره هم برای ما خالی از لطف نیست. ضمنا بفرمایید از چه منطقه ای هستید و احیانا با کدام فرهنگ خاص زندگی می کنید؟ در هر صورت این وضعیت شما مبهم و البته عجیب است و با این شرایط ما از اظهار نظر در مورد آن معذوریم.
امیدواریم به لطف خدا، به زودی بتوانیم با کمک خودتان مسیری که راهگشا باشد را پیدا کنیم. موفق باشید

با سلام و خسته نباشید. دختری هستم ۲۵ ساله و با اقایی که ۲۶ سالش هست به مدت ۱ سال در رابطه هستم و از همون روز اول استخاره کردیم و خیلی خوب اومد . خانواده ایشون به شدتتت مذهبی هستن . اما خود فرد یه ادم متعادلی ست که من میپذیرم .ایشون قبلا یه ازدواج ناموفق داشتن . و خانوادشون به شدت سخت گیر شدن و اجازه تصمیم گیری نمیدن بهش. و میگن که باید از تو شهر خودمون باشه. در حالی که موقعیت اجتماعی و خانوادگی خیلی خوبی دارم . اونا حتی حاضر نمیشن که جلو بیان !
یعنی بعد از مطرح کردن موضوع اونا ۱ ماه که سکوت کردن . شما چه راه حلی میدید . تو رو خدا کمکم کنید .....

تصویر شهر سوال

بسمه تعالی
با سلام و تحیت خدمت جنابعالی
ازدواج موفق ارکانی دارد که از جمله آنها موافقت و حمایت خانواده هاست و معمولا ازدواجی که با قرار دختر و پسر و بدون موافقت و حمایت خانواده ها رقم بخورد، چه پیش از ازدواج و چه بعد از ازدواج فراز و نشیبهای غیر قابل انکاری را تجربه خواهد کرد. بنابراین تداوم ارتباط پیش از خواستگاری رسمی، بواسطه اینکه عاقبت و نتیجه آن مشخص نیست، سبب هزینه روانی طرفین و بویژه دختر خواهد شد.
بنابراین لازم است یک دامنه زمانی مشخص کنید (بدون اینکه رابطه ای داشته باشید). اگر در مدت زمان تعیین شده، خواستگار شما موفق به جلب رضایت خانواده نشد و اقدام عملی لازم برای ازدواج با شما انجام نداد، می بایست با دوراندیشی و غلبه بر احساسات، ارتباط را به صورت کامل قطع کنید تا نه بیشتر از این آرامش خود را از دست بدهید و نه دیگر فرصتهای ازدواج را از دست بدهید.
در پناه خدای بزرگ موفق باشید

سلام ممنونم از سایت خوبتون

سلام دختری ۲۴ ساله هستم .حدود ۱۰ ساله خواستگاری دارم که خانوادم شدیدا مخالفند..خیلی ایستادگی کردم و خیلی کتک خوردم اما فایده نداشت.هر روز علاقم شدیدتر میشه.اون پسر هم خیلی بخاطر من سختی کشید و واقعا به پام ایستاد و غرورش رو له کرد بخاطر من.هرکاری از دستم بر می اومد کردم از دعا گرفتن تا مشاوره و واسطه توی فامیل.اما فایده نداشت.با این سنم ناراحتی اعصاب گرفتم لرزش دست دارم.الان چندساله شب و روز کارم شده گریه.اصلا مامان بابام و خواهرم حرفهای منو نمیفهمن.ما خیلی از هم دوریم...دیگه همه انگیزه هام از بین رفته.اگر میتونید کمکم کنید راهی جلو پام بذارید.ممنونم...

تصویر شهر سوال

با سلام و تحیت خدمت شما خواهر محترم
وضعیت شما را درک می کنم و از این بابت متاسفم.
هر چند که خانواده ها می بایست تسهیل گر ازدواج فرزندان باشند و با سخت گیریهای بی مورد مانع از ازدواج جوانان نباشند، اما شما نیز خوب است توجه داشته باشید که چه بسا مقاومت خانواده شما بدون دلیل نباشد.
جای انکار نیست که والدین شما هم از هر فرد دیگری نسبت به شما دلسوزتر هستند و هم دارای تجربه ای پر بها هستند که یک جوان از چنین تجربه ای برخوردار نیست. بنابراین سعی کنید از زاویه دیگری و با ابزار منطق به دلائل مخالفت آنها بنگرید و نه عواطف و احساسات! علاقه روزافزون شما به ایشان در شرایطی که تعامل فراگیری میان شما برقرار نیست، می تواند نشانه ای از یک برخورد هیجانی باشد. لذا این احتمال وجود دارد که حتی اگر ازدواج شما رقم بخورد، تا حدودی از ازدواج و ایشان دلسرد شوید!!
بنابراین بهتر این بود که این موضوع تا ۱۰ سال کش نیابد تا شاهد چنین وضعیت روانی نباشید. اما اگر همچنان دلائل خانواده را قانع کننده نمی دانید و اصرار بر چنین پیوندی دارید، با لحاظ آسیبهای این ازدواج (از قبیل عدم حمایت خانواده ها، فضای هیجانی و...) می توانید از طریق دادگاه اقدام نمائید. شاید از نگاه دادگاه نیز، مخالفت خانواده شما غیر منطقی باشد!

در کنار این واقعیت ضرورت دارد تا به حفظ سلامتی و نشاط خود اهتمام بیشتری داشته باشید و بیشتر از این سلامتی خود را به مخاطره نیاندازید، چرا که شما هم برای ادامه زندگی و هم برای ایفای نقش همسری و مادری نیازمند نشاط و سلامتی هستید. سعی کنید با برنامه ریزی در صدد ارتقاء سطح پیشرفتها و به فعلیت رساندن استعدادهای خود باشید. با ایجاد تنوع در زندگی خود بواسطه تقویت حضور اجتماعی، کارهای گروهی و ورزشی، کسب مهارتهای جدید، ادامه تحصیل و... هم از روزمرگی و یکنواختی فاصله بگیرید و هم از تمرکز به این موضوع اجتناب نمائید.
در صورت تداوم چنین وضعیتی لازم است از یک متخصص اعصاب و روان کمک بگیرید

در پناه خداوند متعال موفق باشید.

با سلام و خسته نباشید من دخترعموم همو دوس داریم ولی خانوادش سخت مخالفن دلایلیم که به من گفت این بود که دختر به طایفه ما نمیخواد بده وقتیم که با دخترش حرف زدم باباش نشسته با دخترش حرف زده که من هیچی ندارم و خواستگارا از من بهتر داره که خیلی از من پولدارترن و موقعیتشونم بهتره تازه میونه خانواده هامون خوب نبوده با این اتفاقا عموم حتی نگامم نمیکنه بخدا خسته شدم یه راهی پیش روم بذارید مرسی

تصویر شهر سوال

با سلام و عرض تحیت خدمت شما دوست گرامی

همانطور که بارها گفته شد موافقت، همراهی و حمایت خانواده از جمله شرایط موفقیت یک ازدواج است. بنابراین لازم است تلاش کنید تا با ارتقاء سطح توانمندی و لیاقتهای خود، دغدغه خانواده دختر را برطرف کنید تا زمینه موافقت آنها فراهم آید. به این منظور ضرورت دارد تا یک دامنه زمانی معین، مشخص کنید، در صورتی که در این دامنه زمانی موفق به جلب موافقت خانواده دختر نشدید، بهتر است از اصرار و پیگیری اجتناب کنید. همچنین سعی کنید از افراد دارای نفوذ به عنوان واسطه، کمک بگیرید.

سلام.من ۱۹سال دارم و دانشجوی کارشناسی مدیریت دولتی ام.یه ساله ک با پسری ارتباط دارم ک یکسال از من بزرگتره ولی چون من نیمه ی اولم و ایشون نیمه ی دوم واسه همین یجورایی از نظر درسی هم مقطع محسوب میشیم.پارسال دوتامونم کنکور دادیم و چون نتیجه مطلوب نبود ایشون یه سال پشت کنکور موند تا نتیجه ی بهتری بگیره ولی امسال اصلا نتیجه ی قابل قبولی بدست نیاورد و میخواد راههای دیگه ی دانشگاه رفتن رو امتحان کنه.چون سربازی نرفته نمیتونه جواز کار بگیره تا یه کاری شروع کنه و خیلی دلش میخواد کاری دست و پا کنه تا بتونه با خونواده ش راجب ازدواج صحبت کنه ولی چون فرزند دوم هستش و یه خواهر بزرگتر از خودش داره ک متاهله و تو خونواده ش ایشون رو بچه میدونن و بعنوان یه پسر ک در سن ازدواجه بهش نگا نمیکنن نمیتونه حرفی بزنه و خوانواده ش رو درجریان عشقمون بذاره.با خواهرش صحبت کرده ک اونم به من گفت رو پیشنهاد های دیگه ی ازدواجت هم فکر کن چون هنوز زوده ک ما برای داداشم زن بگیریم و ممکنه برات سخت باشه ک به پای داداشم صبر کنی تا شرایطش جور بشه.این آقا چون یدونه پسره مطمینن پدرش ازش حمایت خواهد کرد ولی فعلا نمیتونه با پدرش صحبت کنه و میترسه اگه ماجرا رو بهشون بگه اونا سرکوفت بزنن و بگن بخاطره عشقوعاشقیه ک امسال کنکورتو خراب کردی.
حالا واقعا نمیدونم چیکار کنم چون خیلی همدیگه رو دوست داریم و از نظر خوانوادگیو اخلاقی هم کاملا باهم جور هستیم.من نمیدونم چندسال باید صبر کنم و نمیدونم چه مدت دیگه هم میتونم با این اوضاع ادامه بدم چون من دلم میخاد زودتر ازدواج کنیم .ما باهم رابطه ی جنسی هم داریم و از همه لحاظ هم با هم مث یه زوج واقعی رفتار میکنیم...

تصویر مشاور شهر سوال

خواهر گرامی، سلام. به شهر سوال خوش آمدید. شاید نظرات مکرر کارشناسان شهرسوال را لابلای مطالب و سوال و جواب های مطرح شده در خصوص ارتباط دوستانه یا پیش از ازدواج مطالعه کرده باشید. هرچند انگیزه و نیت شما برای ایجاد پیوند آسمانی ازدواج قابل تقدیر است، اما رفتار و عملکرد شما تا حدودی مغایر با این هدف بود است.
خواهرم، ازدواج موفق ارکانی دارد که از جمله آنها موافقت و حمایت خانواده هاست و معمولا ازدواجی که با قول و قرار دختر و پسر و بدون موافقت و حمایت خانواده ها رقم بخورد، چه پیش از ازدواج و چه بعد از ازدواج فراز و نشیبهای غیر قابل تحمل و دشواری را تجربه خواهد کرد. بنابراین تداوم ارتباط پیش از خواستگاری رسمی، و تقویت علاقه و وابستگی در این برحه، بواسطه اینکه سرانجام و نتیجه آن هنوز مشخص نشده، سبب تحمل هزینه های گزاف روحی-روانی (و بعضا جسمی) طرفین و بویژه شما (دختر) خواهد شد. چنان که شاید همین الان هم برخی از مشکلات و فشارهای روانی و روحی را درحال تجربه باشید. ارتباط شما به شکلی که بیان کردید به هیچ وجه به صلاح شما نبوده، نیست و نخواهد بود و متاسفانه اگر آن را مهار یا قطع نکنید، پشیمانی آن گریبانگیر خودتان خواهد شد و بیشترین لطمه را شما خواهید خورد. متاسفانه در چنین موقعیتهایی، بازنده واقعی و نهایی معمولا دخترخانم هستند، نه آقاپسر.
اکنون بهتر است تصمیم ازدواجتان را (بخصوص آقا پسر) به صورت کاملا جدی و فوری با خانواده درمیان بگذارید. همچنین شما لازم است یک مهلت زمانی برای پسر مشخص کنید (بدون اینکه رابطه ای داشته باشید). اگر در مدت زمان تعیین شده، خواستگار شما موفق به جلب رضایت خانواده نشد و اقدام عملی لازم برای ازدواج با شما انجام نداد، می بایست با نگاه منطقی و غلبه بر احساسات، ارتباط را به صورت کامل قطع کنید تا بیش از این آرامش خود را مختل نکرده و دیگر فرصتهای ازدواج را از دست ندهید.
ازخدامیخواهیم شما را در طی مسیر درست یاری دهد.

سلام خسته نباشید من مدتی هست که با یک خانمی آشنا شدم و از نظر فرهنگ و مذهب یکی هستیم و من فقط یک بررسی کردم اوضاع این خانمو و کاملا مناضب بودن فقط یکم علاقه هم بینمون به وجود اومده که هردو ابراز کردیم اون خانم از پدرش ااجازه گرفتن و اجازه خواستگاری دادن و منم به پدرم وقتی از طرف مقابل خیالم راحت شد گفتم و شرح دادم ولی پدرم مخالفت کردن و بدون هیچ دلیلی نمیزارن ختی خرف این موضوعو بزنم من ۲۷ سالمه وقتی اسرار کردم و حتی محکم تر موندم سر تصمیم پدرم حتی گفت میتونی خودت برو جلو زندگی کن و منم متعجب شدم واقعا از بابت روحی واقعا داره بهم فشار میاد جوری بود که یکی از دوستانم متوجه حالم شد و منو بردن دو روزی دور از خونه لطفا کمکم کنید بدجوری کم آوردم واقعا دارم افسرده میشم!

تصویر مشاور شهر سوال

دوست عزیز، سلام و خوش آمدید. تصمیم شما برای رسیدن به آرامش در سایه پیوند آسمانی آن هم با طی کردن مسیر درست آن واقعا قابل تقدیر است. البته از شما که جوانی ۲۷ ساله هستید انتظار می رود صبر و استقامت بیشتری داشته باشید و به سادگی از تلاش برای رسیدن به هدفتان خسته و سرخورده نشوید. اگرچه توقع ما از والدین نیز تشویق فرزندان و حتی کمک به آنان (به هر طریقی، اعم از مادی یا معنوی) در رسیدن به این نقطه است اما ممکن است گاهی به دلایل مختلف در این زمینه ضعیف عمل کنند. شما در ابتدای راه هستید و انشالله با ممارست و پیگیری و تلاش خودتان به نتیجه مطلوب خواهید رسید. اما این را هم بدانید که باید در فضای گفتگو و منطق با پدر خود به تفاهم دوطرفه برسید، نظرات و دلایل خود را بگویید و از دلایل مخالفت و نظرات و پیشنهادات ایشان مطلع شوید. با توجه به شناختی که خودتان از روحیات پدرتان دارید میتوانید چنین جوّی را با کمک مادر، خواهر ، برادر یا سایر بزرگانی که مورد اعتماد و احترام پدرتان هستند پدید بیاورید. هرچند پدرتان دلیل مخالفت خود را ذکر نکرده اند (یا شما آن را برای ما ذکر نکردید) اما از جمله شما چنین برداشت می شود که شاید ایشان به لحاظ مالی و مادی نگران ازدواج و تشکیل زندگی شما هستند. طبیعی است که معمولا در چنین مواقعی پدر، بیشترین بار را به دوش میکشد و نگرانی ایشان قابل درک است، اما شما اولا بهتر است ابتدا اطمینان پیدا کنید که دلیل مخالفت ایشان چیست و ثانیا خودتان را لایق و مناسب برای این موقعیت نشان دهید. اگر شغل مناسبی ندارید، سعی کنید به آن دست پیدا کنید و اگر درآمدتان مکفی نیست با تلاش بیشتر آن را افزایش دهید و با خرج کمتر سعی کنید توان مالی خود را برای ازدواج افزایش دهید. این را مطمئن باشید که انفعال و افسردگی راه حل مشکل شما نیست!!
موفق، پیروز و سربلند باشید.

چهارسال است با دختر دختر دایی بابام قصد ازدواج داریم،اما پدرم به شدت مخالف است و کمی هم مادرم،من الان ۳۱ سالمه و ایشان ۲۱ ساله هستد،من کارمندم و دانشجوی ارشد و خانم دانشجوی کارشناسی،خانوادهامون هردو در یه طبقن ،بارها خاله هام واسطه شدن،عموم واسطه شده،دوستای خودم،اما هردفعه به مخالفت بابام و دعوا و مشاجره ختم شده،علت مخالفت بابام۱-چون قبلا با داییش که پدربزرگ این دختر هست که قصد ازدواج داریم دعواش شده و الان با هم قهرن۲-میگه مادر این دختر خانم به شوهرش دستوره میده و شوهرش زن ذلیله و دارایی به اسم زن خونس این دختر هم مثل مادرشه و تو هم اینجوری اذیت میکنه و اون همه کاره میشه۳-میگه اخلاق مادر دخترخوب نیست اینم اونجوری میشه۴-اینا خانواده خوبی نیستن
الان من واقعا دیگه خسته شدم از این صبر و بلاتکلیفی خواهشمندم راهنمایی فرمایید.

تصویر مشاور شهر سوال

سلام دوست عزیز، از اینکه سوال خود را اینجا مطرح کردید متشکریم. همانطور که شاید بدانید، به لحاظ شرعی، تنها دختر (باکره) است که برای ازدواج نیازمند اجازه پدرش (یا جدّ پدری) است و به اصلاح بیوه گان و پسران شرعا و قانوناً نیازی به کسب اجازه پدر شان ندارند. این نکته را صرفا جهت یادآوری شرعی عرض کردیم. اما به لحاظ عرفی و اخلاقی طبیعتاً کمتر کسی حاضر می شود بر خلاف میل و بلکه با مخالفت صریح پدر و مادرش به ازدواج اقدام کند و ما هم به هیچ وجه چنین توصیه ای نمی کنیم، مگر در شرایط خاص که امیدواریم مورد شما اینچنین نباشد. البته کسانی که با والدین شما صحبت میکنند در جهت قانع نمودن ایشان، حتما باید این نکته را ضمنا به ایشان برسانند که شما صرفا به جهت احترام و حرمت صبر کرده اید وگرنه به لحاظ قانونی و شرعی راه برای شما باز است. به هر حال اگر واقعا طرف شما خانواده خوبی باشند و به نظر همه بزرگان این وصلت مناسب و متناسب است و فقط پدر و مادر شما مخالفت میکنند و تنها دلایل آنها برای مخالفت همین موارد که ذکر کردید باشد (که بیشتر دو دلیل اول خودنمایی میکند و گویا به نوعی بهانه تراشی باشد) به نظر می رسد راهی ندارید جز اینکه ایشان را راضی کنید. مگر اینکه دلایل دیگری داشته باشند و رسما آن را اعلام نمی کنند. مشکلی که شما عنوان فرمودید ظاهرا با وجود یک دندگی پدر و مادر یکی از طرفین و نپذیرفتن حرف دیگران، به جایی نخواهد رسید. پیشنهاد ما آنست که از کسانی در این زمینه کمک بگیرید که شأن و منزلت بالایی نزد پدرتان دارند (مثلا انسانهای مذهبی برای روحانیون و حرف و نظر آنان شأن بیشتری قائلند) و میدانید که کمتر احتمال دارد که پدر شما با حرف آنان مخالفت کند. این افراد میتوانند از اقوام شما باشند، از همسایگان، و یا سایر افراد متشخص باشند. از طرفی از اینکه هر فردی را از کوچک و بزرگ گرفته برای وساطت و قانع کردن پدر و مادر نزد ایشان بفرستید، بپرهیزید چون این کار نتیجه معکوس خواهد داد.
باید صبور باشید و به خدا توکل کنید و البته با توجه به نکاتی که عرض شد در جهت اقناع و جلب نظر پدر و مادر تلاش بی وقفه داشته باشید.
موفق باشید

باسلام وخسته نباشید
من پسری هستم ۲۱ ساله ۶ ساله عاشقه دختری هستم ک ۶ ماه از من کوچیکتره ۶ سال پیش ک رابطه ام با اون دختر خانوم شروع شد من عاشق اون دختر شدم اونموقع من دوم دبیرستان بودم هرچقد پیشه خونوادم اصرار کردم خواستگاری نرفتن اون زمان من هنوز ن شغلم معلوم بود ن سنی داشتم پدر و مادرم با ازدواجم مخالفت کردند پیش دانشگاهی بودم ک خانمی ک بهش علاقه داشتم و اونم بهم علاقه داشت ازدواج کرد ایشون نمیتونست منتظرم بمونه چون حرف اول وآخرو پدر ایشون تو خونه میزنه اون زمان من بدترین ضربه روحی رو خوردم و بهمین خاطر از درسم زده شدم و میل زیادی ب درس خوندن نشون ندادم هر طوری بود کنکور دادم و دانشگاه فرهنگیان رشته دبیری فیزیک قبول شدم بعد از مدتی دخترخانومی ک بش علاقه داشتم از همسرش جداشد دوباره آتش عشقم ب ایشون شعله ور شد هر چند توی این دوسالی ک ایشون با همسرشون عقد بودند من کارم شبو روز گریه شده بود و الان دوباره با ایشون رابطه دارم خونواده ی دختر خانم ۶ ماه بهم فرصت دادن تا خونوادمو راضی کنم توی ۶ ماهی ک گذشت من ب ایشون بسیار وابسته شدم و۶ ماهی ک در پیشه رویه فرصت دارم ک خونوادمو راضی کنم لازم ب ذکر است ک پدر ومادرم در روستا ک محیط کوچکی است زندگی میکنندو خانواده ی دختر خانوم نیز رفت و آمد زیادی ب روستای ما دارن و تقریبا ساکن روستایه ما هستن
پدر و مادرم و خونوادمون ب خاطر آبروی خودشون با این ازدواج مخالفت میکنند
سطح اقتصادی خانواده ی دختر خانوم کمی پایین تر از خونواده ماست
همچنین من و دختر خانوم با مراجعه ب مشاور حرم از هزار امتیاز ۸۶۰ را برای مناسب بودن برای هم کسب کردیم
لطفا راهنماییم کنید چند وقته کارم شده گریه از زندگی سیرم نمیتونم درس بخونم و تقریبا ی جورایی فراموشی گرقتم

تصویر مشاور شهر سوال

دوست گرامی، ما هم خدمت شما عرض سلام و خوش آمدگویی داریم. توجه داشته باشید که اصل ازدواج به نظر ما با صرفاً علاقه (اولیه) به سرانجام نمی رسد ، چون زندگی واقعی شامل همه ابعاد مختلف موجود در دنیا اعم از مادی و معنوی و ... است. بنابراین اصل بحث شما که سالها با کسی به یکدیگر علاقمند بودید از نظر کارشناسی نمیتواند دلیل بر مناسب و متناسب بودن شما برای یکدیگر باشد. چرا که شاخصه ها و شرایط و ملاکهای مختلف فردی و خانواگی باید بررسی شوند تا بتوانیم چنین نتیجه ای بگیریم. اما اکنون که شما متعرض این بحث نشدید، ما هم بدان نمی پردازیم. نکته دیگر در مورد شما و البته همه افراد که میخواهند ازدواج کنند و تشکیل زندگی بدهند، غیر از مسائل و شرایط مختلف فردی، مسائل خانوادگی و عرفی است. به این معنا که عرف جامعه تا حدی باید رعایت شود، هر چند این مسئله تا حدی قابل چشم پوشی است. نکته ای که در مباحث اجتماعی و عرفی وجود دارد، آنست که خیلی اوقات حقیقتاً مشکلی وجود ندارد و تنها مسئله آنست، امری که از نظر قانونی، شرعی، و عملی بدون هیچ مانع و مشکل است، از نظر عرف (یک محله، شهر، منطقه ، یا کشور ) ناپسند است. در این موارد، چند راه وجود دارد، یکی اینکه از قوانین عرفی تبعیت کنیم و آنها را مراعات کنیم و در آرامش زندگی کنیم، راه دوم آنست که عرف و هنجار مورد نظر را نادیده بگیریم و به نوعی هنجار شکنی کنیم، که قطعا این کار آرامش خود ما و اطرافیان ما را برهم خواهد زد. و راه سوم آنست که کاری که بر خلاف عرف یک منطقه است (و البته بر خلاف شرع و قانون نیست) انجام دهید ولی از آن منطقه دور باشید. در مورد شما هم چنین وضعیتی وجود دارد. یعنی قاعدتا ازدواج شما مسئله ایست که نه تنها به شما بلکه به تمام خانواده و اطرافیان شما را درگیر خواهد کرد و جنبه های اجتماعی و عرفی آن شاید اطرافیان را بیش از شما درگیر کند. بنابراین قطعا به پدرو مادر و خانواده تان حق خواهید داد که نگران مردم باشند. البته ما اطلاعی از مکان و موقعیت شما و شرایط و رسومات عرفی منطقه شما نداریم، چون میزان ناپسند بودن یک عمل، متفاوت است و ممکن است ازدواج شما آنقدر که گفتید هم مسئله زننده و ناپسندی نباشد. بنابراین ضمن اینکه باید پدر و مادر شما و شرایط ایشان را درک کنیم، به شما پیشنهاد میکنیم تلاش کنید نظر والدین خودتان را به این کار جلب کنید و برای این کار از افراد و بزرگتر هایی که مورد اعتماد والدین شما هستند استفاده کنید و آنها را واسطه قرار دهید. افرادی که منطقی تر هستند کمتر تحت تأثیر برخی رسومات عرفی محلی قرار می گیرند. گذشته از آنکه عجیب است از شما که میخواهید به عنوان یک مرد، سکان یک زندگی را به دست بگیرید و قرار است فردی با تکیه بر شما زندگی کند، بعید است که مانند دختران به گریه و زاری بپردازید. این را بدانید که باید برای رسیدن به هدفتان تلاش کنید و نشستن و غصه خوردن قطعاً مشکلی از شما حل نخواهد کرد.
برای شما آرزوی موفقیت و سربلندی داریم

با سلام و احترام
ممنون از سایت خوبتون.من ۲۵ سال دارم و کارمند یک اداره دولتی هستم.خانواده خیلی سختگیر دارم .به آقایی علاقمند هستم که ایشون هم تحصیلکرده هستند و وضع مالی مناسبی دارند ولی همشهری نیستیم.و این یعنی بزرگترین مشکل .جمعه هفته پیش مراسم خواستگاری بود.شرط خانواده آقا رفتن من به شهرشان و شرط خانواده من نرفتن .ما شدیدا به هم علاقه داریم.این یک هفته فقط زجر کشیدیم.هیچ کس از حرفش عقب نشینی نمی کنه.مخالف اصلی از طرف من مادرم هستن.رفتار خانواده ها روز جمعه کمی تند بود.به خاطر خانواده ها ما داریم می سوزیم.من توکل کردم به خدا.و میدونم که خدا راستگو ترین هستن و خلف وعده نمی کنن.خدا جواب کسی که توسل واقعی می کنه رو میده.فقط در حال نماز و ذکر و دعا هستم.شرایط روحی اون آقا هم از من بدتر هست.خانواده ها به هر دو نفر ما گفتن اگر تصمیم به رفتن گرفتید قیدتان را می زنیم.از این وضعیت ناراحتم و افسرده شدم.

تصویر مشاور شهر سوال

سلام. خواهر عزیز به شهر سوال خوش آمدید. خوشحالیم و ناراحت. خوشحال از اینکه با توکل بر خدا در آستانه بهترین اتفاق زندگی تان هستید و قصد ازدواج دارید و ناراحت از اینکه با وجود آمادگی لازم از دو طرف به مانعی برخورد کرده اید. خواهرم شما از شرایط مختلف دو طرف جهت ازدواج صحبتی نکردید و احتمالا مشکلی در آن زمینه وجود ندارد. این که دو خانواده که شاید هر کدام رسومات، افکار، شرایط و وضعیت متفاوتی دارند با هم صحبت (کم یا زیاد) بکنند تا در نهایت به توافقی برسند که وصلت صورت بگیرد چیز جدید و عجیبی نیست. البته ممکن است به دلیل تفاوتهای زیاد یا بعضی اختلاف نظرات مثل مورد شما، این بحث ها به طول بیانجامد ولی در نهایت به لطف خدا حل خواهد شد. حقیقت آن است که هرچند برای برخی از خانواده ها بخصوص مادران، دوری از فرزندان و بخصوص دختران بسیار سخت است، که این هم ممکن است ریشه در تجربیات شخصی یا اطرافیان داشته باشد. اما در کل به نظر نمی رسد مسئله ای باشد که به صورت جدی مانع ازدواج بشود. به ویژه طرف آقاپسر که قاعدتاً ایشان باید استقلال بیشتری از شما داشته باشند میتوانند به طور موقتی با پذیرش شرط خانواده شما این مشکل را حل کنند. البته حال و هوای شما به هر حال قابل درک است که حتی با یک بار پاسخ منفی شنیدن دچار ناراحتی و اندوه بشوید اما اگر خودتان هم بیشتر بیاندیشید متوجه خواهید شد این مسئله آنچنان جدی نیست که مانع ازدواج شود و حتما راه حل هایی برای آن خواهید یافت. اکنون چند راه حل به شما پیشنهاد می کنیم: (البته این نکته را توجه داشته باشید که هیچگاه این مخالفتها باعث نشود احترام ایشان را زیرپابگذارید یا به نحوی باعث دلشکستگی آنها بشوید)
راه اول اینکه سعی کنید خانواده ها را به نحوی متقاعد و راضی کنید تا به نحوی شرایط دوری محل زندگی شما را بپذیرند. برای این کا رمیتوانید از افراد و بزرگتر هایی که هم شما را بهتر درک می کنند و هم وجهه مناسبی نزد مادرتان(بر فرض مثال) دارند و مورد اعتماد هستند و البته در بحث ها منطقی تر هستند کمک بگیرید. از ایشان بخواهید که هم از نظر فکری شما را کمک کنند و هم با خانواده شما صحبت کنند. همچنین میتوانید به یک مشاور ازدواج به صورت حضوری مراجعه کنید و از وی کمک بگیرید. این کار شاید با یک جلسه و شاید با چندین جلسه و حتی با صحبت کردن چندین نفر مختلف به انجام برسد، اما در نهایت به نتیجه خواهد رسید. چون هرچند مادران به راحتی دوری فرزند را تحمل نمی کنند اما ناراحتی و افسردگی او را نیز هرگز تحمل نمی کنند و خوشبختی فرزندان نهایت آرزوی هر پدر و مادری است. یک راه حل دیگر آن است که یکی از دو طرف (آقا یا خانم) که شرایط بهتری دارد ، به صورت موقت شرط طرف مقابل را بپذیرد. مثلا آقا اگر از نظر شغلی و غیره امکانش را دارد، قبول کند و برای مدت حداقل یکی دو سال در شهر شما زندگی کند و سپس در صورت لزوم به شهر دیگری نقل مکان کنید. قطعا خداوند در وعده هایش خلف وعده نخواهد کرد و انشالله به نتیجه مطلوب خواهید رسید. پس سعی کنید قوی باشید، در راه هدفتان تلاش و مبارزه کنید و به سادگی میدان را خالی نکنید.
برای شما از خدای مهربان، سربلندی و خوشبختی را خواستاریم.

سلام وقتتون بخیر
راستش من قبلا سوال پرسیده بودم برای مخالفت خانواده که رفع شد
خیلی ممنون از کمکتون
ما الان مشکل مهریه داریم
یعنی بعد از اینکه ما جواب مثبت دادیم مادر و عمه ایشون از طرف پدرشون اومدن و گفتن یه سری شرابط داریم
۱-مهریه ۱۴ سکه
۲-حق کار و تحصیل نداشته باشن!
من به شخصه قصد ادامه تحصیلات عالی رو ندارم چون الان لیسانس دارم و سر کار هم دوست ندارم برم چون مادر خودم شاغل بودن و خیلی اذیت بودیم.
برای مهریه حقیقتش خودم ۱۱۴تا دوست داشتم .خانواده هم گفتن مقداری که اونها گفتن کم هستش و اینا
به خونواده پسر جواب منفی دادن.. ما داغون بودیم...
پدرشون راضی نمیشدن باز پا پیش بذارن و بیان که با وساطت اقوامشون راضی شدن که به شرط ملاقات و صحبت با من بیان
وقتی با من صحبت کردن نظرشون نسبت به من مثبت شدو چون ما قصد سفر و اسباب کشی داشتیم گفتن هروقت مایل بودی اعلام کن که ما بیایم اما بار اخره
حالا ازون مذت گذشته و میخوام بهشون بگم که بیان

حقیقتش توی این مدت خیلی تحقیق کردم من باب مبحث مهریه و مستحب بودن مهریه پایین
خودم الان راضی به ۱۴ سکه ام با این نیت که ۱۴ معصوم شافی ما باشن پیش خدا و کمکون کنن که خوشبخت بشیم

مشکل من الان اینه که میترسم از اینکه خونوادش زنگ بزنن و مامانم اینا چون خیلی بدشون اومده بود نگذارن بیان
و انشاءالله وقتی اجازه دادن با مهریه پایین مخالفت کنن باز..

میخوام که برای این دوتا ترس و راهکار راهنماییم کنید..

من خودم واقعا از ته قلبم به ۱۴ سکه راضیم..
میشه راهنمایی کنید چجوری راضیشون کنم ؟من تاحالا نشیندم کسی با مهریه پایین بدبخت شه اما کلی مهریه بالا دیدم که متاسفانه شکست خوردن...

ایا من ساده لوحم ؟

ممنون که وقت میگذارید

تصویر مشاور شهر سوال

سلام. خیلی خوشحال هستیم که از مانع قبلی عبور کردید و چند قدم به ازدواج با فرد مورد نظر خود نزدیک شده اید. خواهر گرامی، توجه داشته باشید که در فرایند ازدواج و انتخاب باید دقت زیادی داشت و به قول معروف با چشمان باز جلو رفت و به عبارتی کمی باید سخت گرفت، اما پس از اطمینان از صلاحیت ها و ازدواج بایستی چشمان خود را به روی خیلی چیزها بست و سخت گیری نکرد. این نکته را یادآور شدیم تا بدانید سختگیری های والدین تا حدی قابل درک است و البته (در غیر موارد خاصی که بی مورد و بدون دلیل مخالفت یا سختگیری می کنند) تا حدی هم حق با ایشان است. از سوی دیگر بدانید که اگر این سختگیری ها و تأملات خانواده ها و والدین نباشد، خیلی اوقات، دختر و پسر ها بی درنگ و بدون تحقیق و تأمل ازدواج خواهند کرد و طبعا مدتی بعد هم با پشیمانی از تصمیم خود دچار مشکلات خواهند شد.
نکته دیگر آنست که ظاهرا شما خیلی نگران و مضطرب هستید و به نظر می رسد نگرانی شما از آنست که نکند خانواده پسر در صورت عدم پاسخ خانواده شما ، دوباره بیایند و در نهایت این ازدواج به هم بخورد. در این خصوص اگر حدس ما درست باشد، باید به عرض شما برسانیم که در صورتی که واقعا خانواده آقاپسر و بخصوص خود ایشان به ازدواج و تشکیل زندگی با شما متمایل باشند، قطعا پی گیر خواهند شد و با یک بار جواب رد شنیدن منصرف نخواهند شد، مگر اینکه واقعا به آن اندازه که شما تصور می کنید در این تصمیم جدی نباشند. که در این صورت هم به نظر نمی رسد شما برای ازدواج با کسی که خیلی مشتاق به این کار نیست، اشتیاق داشته باشید. این کار نه خیلی منطقی است و نه نشانه خوبی از عواقب این ازدواج خواهد بود.
اما در مورد مهریه، ضمن این که امیدواریم روزی همه جوانان خوب میهن با مهریه های کم و سبک و البته در کنار آن شرایط آسان به خانه بخت بروند، اما به هر حال بر سر این موضوع دو خانواده باید به توافق برسند و خانواده شما و در واقع خود شما این حق را هم دارید که هر مقداری مهریه تعیین کنید. البته همانطور که عرض کردیم اگر مهریه پایین باشد و در کنار آن همه شرایط ازدواج از طرف هردو خانواده آسان گرفته شود بسیار خوب است. اما اینکه فقط شما مهریه را ۱۴ سکه اعلام کنید و در مقابل سایر شرایط از طرف مقابل سخت گرفته شود به نظر نمیرسد توافق متعادل و درستی باشد. قطعا بزرگان فامیل و خانواده در این مسائل اطلاع و تجربه بیشتری دارند و بهتر است این مسائل را به آنان بسپارید و البته همزمان نظر خود را هم اعلام کنید تا بدانند. تعیین مهریه کم با شرایطی که عرض کردیم اصلا نشانه ساده لوحی شما نیست. اما ممکن است در اینطور شرایط، عده ای از حسن نیت طرف مقابل سوء استفاده کنند، که انشالله در مورد شما اینچنین نخواهد بود.
از خداوند میخواهیم عاقبت امر شما را به خیر و خوشی ختم نماید انشالله.

سلام تو خدا جواب منو بدین چیکار کنم دو سال پیش من یا یک اقای مومن نماز خون با خانواده اشنا شدم اردیبهشت ۹۳ اومدن خواستگاری ولی بابام بخاطر اینکه وضع مالیشون زیاد خوب نیس رد کردن و ایشون دس ور دار نبودن هی گفتن میایم میایم الان یه ساله این ماه میخوان بیان یه کاری پیش میاد همش هم مسئله مالی هست در واقع پول و خرج عروسی رو ندارن میترسن باز بابام حرفه پول بزنه منم بخدا دیگه خسته شدم ابجیم میگه دیگه قسمت نیس بیخیال شو منم دیگه نمیتونم بعدشم واقعا مومن هستن خواستگارایی که بهم میاد زیاد مومن نیس بخاطر همون نمیتونم دل بکنم چند بار پیام دادم ج ندادی تورو خدا بخاطر امام زمان ج بدین

تصویر مشاور شهر سوال

کاربر گرامی، ما هم خدمت شما عرض سلام و خوش آمد داریم. از اینکه مشکل خود را با ما درمیان گذاشتید خوشحالیم. در پیام شما اطلاعات زیادی از خود و آقای مورد نظرتان و خانواده ها ارائه نکردید. پیش از این هم در این صفحه مطلبی از جانب شما به ما نرسیده است. بنابراین بدون اینکه در مورد خوب بودن این وصلت و متناسب بودن شما دو نفر نظری بدهیم کلیاتی را به عرض میرسانیم. توقع ما از جوانانی که پا به عرصه ازدواج می گذارند و یا در شرایط ازدواج قرار می گیرند آنست که اگر مطالبی در خصوص ملاکهای ازدواج نمیدانند با مطالعه و جستجو آن را بدست آورند. جای تقدیر و خرسندی بسیار دارد که شما به فکر تشکیل خانواده و ازدواج هستید و بالاتر از آن اینکه به دنبال همسری باایمان و باخدا هستید، و مادیات خیلی در نظر شما جایی ندارد. اما این را بدانید که در ازدواج ملاکهای مختلفی باید درنظر گرفته شوند که یکی از آنها دینداری طرف مقابل است. به طور کلی میتوانیم ملاکها را به دو بخش ملاکهای عمومی و ملاکهای شخصی تقسیم کنیم. ملاکهای عمومی آنچیزی است که تا حدی در همه موارد ازدواج باید رعایت شوند تا احتمال موفقیت این ازدواج بالاتر باشد مثل اینکه از نظر سطح مالی و اقتصادی دو خانواده به هم نزدیک باشند. ملاکهای شخصی یا اختصاصی، در واقع شاخصهایی است که شخص شما (یا هر دختر و پسری) با توجه به علایق و سلیقه خود برای همسر آینده اش در نظر می گیرد، مثل اینکه از نظر قیافه دوست داشته باشید همسرتان قدبلند باشد یا قدبلند نباشد. در مورد ایمان و مذهبی بودن افراد نیز به طول کلی میتوان ملاک قرار داد که سطح دو طرف به هم نزدیک باشد یا در مورد افراد مذهبی اینچنین گفت که به واجبات (مثل نماز و روزه و ...) پایبند باشند، اما ممکن است فردی به شکل اختصاصی علاقمند باشد همسرش در سطح مذهبی بسیار بالا و شدید باشد یا نباشد که این میشود ملاک شخصی او.
آنچه به ما بعنوان مشاور مربوط می شود آنست که یادآور شویم، صرف مذهبی بودن دلیل بر خوب بودن و استحکام یک ازدواج نیست. گاهی اوقات فردی از نظر ظاهری به مسائل مذهبی پایبند است اما در اخلاق و رفتار خود دچار مشکلات جدی است. بنابراین لازم است سایر ملاکها را در حد متوسط و عرفی در همسر آینده تان پیدا کنید و در تحقیقات پیش از ازدواج به آنها توجه کنید. برای دیدن ملاکهای ازدواج میتوانید به این بخش (http://www.soalcity.ir/node/796) یا اینجا (http://www.soalcity.ir/node/330) مراجعه کنید و یا از طریق جستجو در سایت مطالب مرتبط را پیدا کرده و ببینید. در نهایت پس از ملاحظه ملاکهای مختلف اگر فرد مورد نظر در یکی از آنها قویتر و دیگری ضعیفتر بود باید ببینید کدام ملاک مهمتر است و طبق آن تصمیم بگیرید. مثلا: اگر از نظر اخلاقی در سطح بسیار بالایی قرار داشت و از نظر مذهبی هم خوب بود، میتوان از ضعف مالی او چشم پوشی کرد. و به همین ترتیب میتوان سایر ملاکها را نیز بررسی کرد.
امیدوار هستیم از این توضیحات مختصر اصل مطلب را فراگرفته باشید. اما اگر باز هم نیاز به توضیحات بیشتر و کمک داشتید، میتوانید با بخش مشاوره تلفنی (شماره تماس سراسری) ۰۹۶۴۰۰ تماس بگیرید یا با مراجعه حضوری به مشاوران با تجربه و دارای مهارت خاص در امر ازدواج، مشکل خود را حل کنید.
آرزوی ما خوشبختی و سربلندی شماست.

با سلام وخسته نباشید خدمت شما
ببخشید من همون آقایی هستم ک گفتم خونوادم مخالفن و تو ی محیط کوچک زندگی میکنن
ببخشید من ک عرض کردم من و دختر خانوم مورد علاقم با مراجعه ب مشاوره از نظر مناسب بودن از طریق مشاور تایید شدیم
من از یک بزرگتر ب عنوان میانجی استفاده کردم ولی متاسفانه ایشون هم با خونوادم هم عقیده بود ک خوب ک نشد هیچ بدتر هم شده بود
نمیدونم چرا خونواده من با ازدواج من با ی خونواده ی پولدار وباکلاس تر ک دخترشان ۴ یا ۵ سالی از من بزرگتر است مشکلی ندارند ولی با این ازدواج مخالفت میکنند البته یک چیز جالبتر این است ک هیچ شناختی نسبت ب اون دختر خانوما ندارن
پدر مادرم ب من گفتن هر کسی جز این دختر خانومی ک تو میگی این در صورتی بود ک قبلا خودشون وخواهرام هر روز از اخلاق خوب این دختر خانوم تعریف میکردن ولی الان نمیدونم چشون شده
ی چیز دگ هم هست اونم اینه ک پدر مادرم قبل کنکورم تو دهمون برای من ی جا رفتن خواستگاری ک وقتی مادرم جواب منفی شنیده بود غروری ک تو دهمون داشت خدشه دار شده بود و الانم تحت تاثیر این ازدواج میگن ما باید ی عروسی بگیرم ک همه مردم انگشت ب دهان بمونن و خونواده اون دختر و خونواده شوهرش هر روز غبطه چنین خونواده ای رو بخورن
حالا با چنین شرایطی میشه ی راه خوب جلو پام بذارین ک بتونم راضیشون کنم و طرز فکرشونو عوض کنم

تصویر مشاور شهر سوال

سلام مجدد خدمت شما دوست عزیز. خدمت شما عرض شد که از کسانی استفاده کنید که افراد منطقی تر هستند و شما و موقعیت شما را درک می کنند. وقتی توصیه می شود که از بزرگترهای معتمد استفاده کنید، شما خودتان باید بدانید که وقتی کسی را واسطه میکنید که با شما مخالف است، طبیعتا این وساطت هم به سود شما نخواهد بود. این راهکار را به این منظور عرض کردیم که ما اطلاعات کامل و دقیقی از وضعیت شما و دختر خانم و شرایط محیط زندگی و اجتماعی شما نداریم. و بهترین کمک را کسانی می توانند بکنند که یا اهل منطقه خود شما باشند یا آگاهی کامل داشته باشند. به همین دلیل هم تشخیص مشاور حرم، ضمن احترام به ایشان، ممکن است کامل نباشد و فقط شما و دختر خانم را از جهت شخصیتی بررسی کرده باشند. اگر ما یا هر مشاوری ، با اطلاعات کامل و بررسی همه جنبه ها موضوع شما را بررسی کنیم، ممکن است با این وصلت اعلام مخالفت یا موافقت کنیم. طبیعتا خانواده شما و دختر خانم هم بخشی از این ماجرا هستند و حرفها و دلایل ایشان را باید شنید. بنابراین ما مسیری را به شما نشان دادیم که به حل مشکل شما کمک کند چون طبیعتا ما نمیتوانیم به شکل حضوری و کامل با شما به صحبت بنشینیم. سعی کنید از مشورت بزرگتر ها و باتجربه ها استفاده کنید، و البته اگر احیاناً نظر همه بزرگان و اهل تجربه نسبت به این وصلت منفی باشد، بهتر آنست که شما نیز آن را بپذیرید، هرچند به لحاظ شرعی و قانونی شما ملزم به کسب رضایت پدر و مادرتان نیستید و تصمیم نهایی با شماست.
ضمنا صبر و شکیبایی در رسیدن به هدفتان ضروری است. پس صبور و پر تلاش باشید.
موفق باشید.

سلام.دختری هستم ۱۸ ساله و عاشق پسری همسن خودمم.قراره تا ۲سالدیگه عقد کنیم خانواده اون شخص کاملا راضین و دوسم دارن ولی خانواده من مخالف این قضین.به پدرش تهمت میزنن تا منو منصرف کنن.درسته پدرش آدم زیاد درستی نیست ولی خودش اخلاقش با پدرش خیلی فرق داره.من چجوری میتونم پدر و مادرم وراضی کنم.خواهش میکنم زودتر جوابمو بدین

تصویر مشاور شهر سوال

خواهر گرامی سلام علیکم. به شهر سوال خوش آمدید. بسیار خوشحالیم که از اکنون برای تشکیل زندگی مشترک و پیوند مقدس ازدواج تصمیم گرفته اید. اما به این نکته توجه داشته باشید که صرفا داشتن علاقه بین دو نفر نمیتواند تداوم ازدواج و استحکام آن را ضمانت کند. بی شک هم علاقه و هم سایر ملاکهای ازدواج (مثل سطوح شخصیتی، اجتماعی، اقتصادی، تحصیلاتی، فرهنگی و ...)باید در این مورد رعایت شوند تا حتی المقدور ازدواجی کم حاشیه و موفق را تجربه کرده و با آرامش در کنار زوج خود زندگی کنید. ما هم چون اطلاعات کاملی از شما و خانواده تان و طرف مقابل نداریم نمیتوانیم در مورد مناسب بودن این پیوند و متناسب بودن شما دو نفر اظهار نظری کنیم. بنابراین به شما توصیه می کنیم به یک مشاور ازدواج ترجیحا باتجربه مراجعه کنید و ضمن مطرح کردن این مسئله از ایشان بخواهید تناسب شما را برای ازدواج با یکدیگر بسنجد و در صورت تأیید ایشان برای راضی کردن پدر و مادر از طریق خود مشاور و نیز برخی بزرگان فامیل که مورد اعتماد والدین شما هستند استفاده کنید.
موفق باشید

با سلام و خسته نباشید خدمت شما
من با اقایی برای ازدواج اشنا شدم الان ۴ سال است که به هم علاقه داریم و هیچ مشگلی با هم نداریم کاملا منطقی تصمیم به ازدواج گرفتیم اما خانواده ایشون مخالف هستن چون من ساکن تهران هستم و ایشون ساکن بندرعباس . خانواده ایشون هیچ دلیل منطقی ندارند برای مخالفت و از طرفی ما به دلیل علاقه بهم و اینکه فکر می کنیم تصمیم درستی گرفتیم و با توجه به ایتکه سن هر دو ما بالاست و دیگه به سنی رسیدیم که بد و خوب رو تشخیص بدیم چرا باید به خاطر دلیل های غیر منطقی از هم جدا بشیم الان ۴ سال است که صبر کردیم تا موافقت بگیریم وز از طرفی مادر ایشون هم بیمار هستند و ما رعایت کردیم که باعث ناراحتی ایشون نشیم اما از هم نمی تونیم جدابشیم حالا ما چه جوری می تونیم موفق بشیم

تصویر مشاور شهر سوال

سلام. ما هم خدمت شما عرض سلام داریم.
با توجه به اینکه هیچ اطلاعی از شرایط مختلف شما و فرد مورد نظرتان و نیز خانواده ها نداریم نمیتوانیم در خصوص مناسب بودن یا نبودن این ازدواج پیشنهادی بدهیم جز اینکه برای اطمینان بیشتر، هر دو به یک مشاور ازدواج هم مراجعه کنید تا از نظر ملاکهای مختلف مورد نظر کارشناسان ازجمله ملاکهای شخصیتی و غیره نیز مورد بررسی قرار بگیرید. اما با فرض اینکه از همه نظر شما دو نفر مناسب یکدیگر باشید و همه شرایط مساعد باشد به غیر از رضایت خانواده آقا، نکاتی را یادآور میشویم. به نظر ما نیز اینکه خانواده دختر و پسر در دو شهر یا دو منطقه متفاوت باشند و صرفا به جهت دوری مسافت (و نه دوری فرهنگها از یکدیگر که گاهی اوقات موجب مشکل میشود) نمیتوانیم مانع ازدواج باشیم یا توصیه به عدم آن بکنیم. به ویژه در روزگار کنونی که بعد مسافت مانند قدیم اثرگذار نیست و وسایل ارتباطی و وسائط نقلیه این مسافت ها را بسیار نزدیک کرده اند. البته احساس برخی پدر و مادر ها (بخصوص مادرها) در این قضیه قابل درک است که به دلیل داشتن چنین تجربه ای در خودشان یا اطرافیان و نزدیکان و لمس کردن رنج دوری، با این نوع وصلت مخالفت کنند. اما بعید است که به شکل منطقی و دور از احساسات مخالف خوشبختی و آرامش فرزندشان باشند.
اکنون چند پیشنهاد داریم. یکی اینکه به جهت رعایت حال بزرگتر ها، سعی کنید با رفت و آمد با آنها رابطه عاطفی را با خانواده ایشان بیشتر کنید. دوم اینکه به همین طریق و البته از طریق واسطه قرار دادن اشخاص و افراد پر نفوذ و معتمد که البته موافق این وصلت هستند به تدریج دیدگاه ایشان را ملایم تر کرده و کم کم رضایت ایشان را جلب نمایید. و سوم اینکه اگر واقعا مانع دیگری برای این وصلت نیست، شاید ارزش داشته باشد برای مدتی (یکی دو سال) یکی از دو طرف کوتاه بیاید مثلا شما و خانواده شما رضایت دهند که شما پس از ازدواج به شهر آنها بروید و در کنار آنها (نه لزوما در یک منزل بلکه در یک منطقه و شهر) زندگی کنید تا نظر آنها نیز تأمین گردد. و پس از این مدت در صورت لزوم شهر مورد سکونت را تغییر دهید. ضمنا این نکته را توجه داشته باشید و گوشزد کنید (به طور غیر مستقیم) که رضایت والدین پسر، از نظر شرعی و قانونی برای ازدواج لازم نیست و آقاپسر میتواند هر جایی که خواست و با هر شخصی ازدواج کند، به لحاظ عرفی و اخلاقی در فرهنگ ما صحیح نیست که بدون رضایت والدین و یا برخلاف نظر آنها چنین کاری انجام دهیم، مگر اینکه واقعا راه دیگری نباشد و به نظر صاحبنظران چنین کاری به صلاح باشد.
ضمنا در همه امور به ویژه این مسئله مهم و سرنوشت ساز بر خداوند توکل کنید که بیگمان هرکس بر خداتوکل کند خداوند او را کفایت می کند و نیاز به بندگان او نخواهد داشت ((سوره طلاق ، آيه ۳)).
موفق و پیروز باشید

سلام.
خانمی هستم ۲۹ ساله که یکساله پیش از همسرم به دلیل اعتیاد وبی مسئولیتی و خیانت های بیشماری که به من میکرد جدا شدم .در محیط کاری ام با پسری آشنا شدم که بسیار متعهد و با ایمان است وبا توجه به شرایطی که من داشتم به هم نزدیکتر شدیم.من چون برای جدا شدنم از همسر خود پیشه مشاور رفتم در ابتدای آشنایی با این آقا هم زیره نظر مشاور بودیم.وبه گفته مشاور مشکلی از نظر شخصیتی با هم نداریم با توجه به اینکه ۲.۵ از من کوچکتر است.الان بعد ۶ ماه رابطه با خانواده اش در میان گذاشته وپدرش به شدت مخالف این ازدواج است به خاطر زندگی گذشته من و مادرش با توجه از شناختی که از من داشت از قبل بیشتر از حرف اطرافیان میترسد وبا خوده من مشکلی ندارد ومیشه گفت تا حدی موافق است.میخواستم بدانم باید. چه کار کنیم؟؟؟من واین آقا خیلی برایمان مهم است رضایت پدرش باشد حتی به این فکر کردیم اگر راضی نشد نمیشود بدونه حمایت معنوی خانواده با هم باشیم.خواهشمندم راهنمایی کنید.

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

پرسشگر گرامی!
خانم ها(که شما هم جزوی از آنها هستید) در ازدواج به دنبال دستیابی به دو هدف عمده هستند.
این دو هدف شامل موارد زیر است:

۱- نخستین هدف، یافتن فردی قابل اتکاست؛ کسی که بتوان در مواقع ضروری و بحران، از او کمک گرفت. اصولاً شخصیت خانم ها بیشتر پیرو است تا پیشرو(البته تفاوت های فردی هم وجود دارد)؛ یعنی برای مثال حتی اگر خانمی درآمد بسیار زیادی داشته باشد باز هم دوست دارد از شوهرش پول توجیبی بگیرد. این پول گرفتن به دلیل نیاز مالی نیست بلکه خانم ها به این وسیله مطمئن می شوند که کسی هست که در مواقع بحران بتوان روی او حساب باز کرد. به همین دلیل مرد باید از لحاظ سنی، جایگاه اجتماعی و درآمدی، بالاتر از زن باشد وگرنه منبع مطمئنی برای اتکا به شمار نمی آید. خانم ها خیلی دوست ندارند نگران آینده وضعیت مالی و کاری باشند به همین دلیل معمولاً دوست دارند بیشتر مردها مسئولیت مالی را به عهده بگیرند. اگر مرد به لحاظ سنی کوچک تر باشد یا هنوز بیکار و بی درآمد باشد و خانم از نظر شغلی جایگاه تثبیت شده تری داشته باشد و بزرگ تر از او هم باشد، ناخودآگاه نوعی نگرانی برای آینده در خانم به وجود می آید که در ابتدا این نگرانی خود را به صورت اعتراض به بیکاری و تصمیمات شوهر بروز می دهد و در مراحل بعدی به مشاجره های لفظی و کنار کشیدن از چرخه زندگی تبدیل می شود.

۲- هدف بعدی خانم ها در ازدواج ارضای نیازهای عاطفی است. در ناخودآگاه تمام خانم ها این مسئله وجود دارد که یک شریک عاطفی با ثبات پیدا کنند. خانم ها برای اطمینان به یک مرد ابتدا او را از نظر عاطفی ارزیابی می کنند، این که عاطفه لازم را از این مرد دریافت خواهند کرد یا خیر. اگر مطمئن شوند که مردی به لحاظ عاطفی قابل سرمایه گذاری است و می تواند نیازهای عاطفی آن ها را تامین کند، آن وقت با خیال راحت برای ادامه زندگی مشترک روی او سرمایه گذاری روانی و عاطفی می کنند. وقتی خانمی یک بار ازدواج می کند و جدا می شود، قاعده ذهنی او به هم می خورد. او می فهمد که هر مردی نمی تواند از نظر عاطفی او را درک کند و بنابراین برای بار دوم به راحتی به کسی اعتماد نمی کند؛ برای مثال اگر کسی در کاری سرمایه گذاری کند و ورشکسته شود، احتمال خیلی کمی دارد که دوباره در همان کار سرمایه گذاری کند ولی اگر بخواهد دوباره همان کار را در پیش بگیرد، این بار با بدبینی زیاد و کلافه کننده ای به سراغ آن خواهد رفت. مثال خانمی هم که یک بار ازدواج ناموفق داشته همین طور است. او یک بار روی کسی سرمایه گذاری کرده و حالا ورشکسته عاطفی است و چنین فردی معمولاً در ازدواج دوم نهایت احتیاط و خساست را در خرج کردن احساس و عاطفه خواهد داشت. مسئله مهم دیگر مقایسه کردن های ناخودآگاه یا آگاهانه دو همسر با یکدیگر است. یک همسر هر چقدر هم که بد باشد، باز هم یک سری ویژگی های مثبت دارد که چنانچه این ویژگی ها در همسر دوم نباشد، اطمینان عاطفی خانم را به تعویق می اندازد.

*** اختلاف سن:

نکته مهم پایانی اینکه انسان ها تمایل دارند یک ضعف یا شکست را با موقعیت بهتر جبران کنند. بسیاری از خانم ها یا آقایانی که یک بار در ازدواج شکست می خورند به دنبال یافتن همسر کم سن و سال تر یا زیباتر و با شرایط بهتری هستند. این نوعی فرار از مسئله و کنار نیامدن با قضیه است. مثلاً خانمی را در نظر بگیرید که در سن ۳۵ سالگی جدا می شود و بعد با پسری ۲۵ ساله ازدواج می کند. این تصمیم او نوعی جبران عمر هدر رفته اش است، یعنی ناخودآگاه با خود این جمله را تکرار می کند که درست است عمرم را به پای کسی هدر داده ام ولی هنوز آنقدر جوان و جذاب هستم که یک پسر ۲۵ ساله جذب من شود. ولی واقعیت تلخ این است که بعد از ازدواج اولین مسئله ای که خیلی برای دیگران قابل توجه است و برای خانم جای نگرانی، همین مسئله اختلاف سنی است. آن جاست که خانم دوباره اشتغال فکری جدیدی پیدا می کند و باید تمام توجهش به کم کردن و کم نشان دادن این اختلاف سنی باشد و عملاً در چرخه ای باطل وارد می شود که می بینیم هر کاری انجام می دهد غیر از زندگی کردن. اگر شما جزو آن دسته از افراد هستید که می گویند برخی از این خانم ها آنقدر از لحاظ شخصیتی پخته و عاقل هستند که به نظر دیگران توجه نمی کنند و زندگی خود را ادامه می دهند، باید گفت؛ باز هم یک سر قضیه ایراد دارد چون اگر پخته بودند، با پسری کم سن و سال تر از خود ازدواج نمی کردند.

*** دیدگاه کارشناسان:

در نهایت اینکه به اعتقاد بیشتر روان شناسان بهتر است افرادی که تجربه شکست در زندگی مشترک داشته اند، با کسانی ازدواج کنند که آن ها هم چنین تجربه ای را داشته اند. این نوع ازدواج، احتمال درک همدیگر را افزایش می دهد و جایی برای سرزنش و احساس حقارت باقی نمی گذارد. صحبت کردن درباره تمام زوایا و شرایط زندگی جدید، توافق درباره بچه ها و سرپرستی آن ها و مهم تر از همه روراست بودن و آگاهانه و منطقی تصمیم گرفتن در این گونه مواقع می تواند از بسیاری از مشکلات احتمالی آینده پیشگیری کند. نکته مهم تر این که حتماً باید بین جدا شدن و ازدواج مجددتان حداقل یک سال فاصله باشد تا با ازدواج اول و عواطف منفی آن کنار بیایید.

موفق باشید.

با عرض سلام .من ۲۹ سالمه ویکبار ازدواج ناموفق داشتم والان با پسری آشنا شدم که دوسال ونیم از من کوچکتره وقصد ازدواج با هم رو داریم.خانواده این پسر مادرش تقریبا راضی به ازدواج ماست ولی پدرش به شدت مخالفت داره تا جایی که چند روزه پیش به خاطر جرو بحث پدرشون سکته خفیف میکنن و این پسر داره کنار میکشه وبه من میگه اگر خانواده من تا این حد مخالفن هیچ عزت واحترامی واسه من قائل نمیشن بعدها در زندگی.نمیدونم چیکار کنم .۷ ماه هست که با هم آشنا شدیم و پیشه مشاورم رفتیم گفته از نظر شخصیتی مشکلی ندارین.وتمامه مشکله پدرش گذشته من هست که نمیتونن به فامیل توضیح بدن.دارم دیونه میشم کمکم کنید

باعرض سلام و تشکر
مشخص نیست علت ناموفق قلمداد کردن ازدواج قبلی تان چیست و چرا تصمیم به جدایی گرفته اید بنابراین اول باید ناموفق بودن ازدواج قبلی را آسیب شناسی کنید و در صورت صلاحدید یک متخصص ازدواج بعدی داشته باشید از طرفی مشخص نیست که مشاور محترم شما تجربه زندگی شما و تجربه زندگی نداشتن را چگونه توجیه کرده است چون معمولا افرادی که تجربه زندگی زناشویی گذشته داشته اند با فردی که اصلا تجربه نداشته است دچار مشکلاتی البته بعد از گذشت مدتی از باهم بودن و زیر یک سقف زندگی کردن ، دارند. پس صرف عشق و علاقه زندگی زناشویی موفق را برای شما و طرف مقابلتان به ارمغان نمی آورد. پس چهارتا عامل در این ازدواج ممکن است شما را در آینده پشیمان کند ۱- شروع این رابطه با دوستی و مستقیم که خود باعث پردازش شناختی مثبت نسبت به طرف مقابل می کند و باعث می شود به صورت منطقی نگاه نکنید.۲- تجربه زندگی زناشویی شما و نداشتن تجربه زندگی زناشویی طرف مقابل باعث پشیمانی طرف مقابل وسط راه زندگی می شود و ممکن صرف احساس اینکه شما با یک مردی دیگر بوده اید برایش زجرآور و متنفر کننده و مولد انرژهای منفی باشد. ۳- کوچکتر بودن ایشان خودش باعث احساس حقارت و کاهش احساس مردانگی و اقتدار می شود و باعث دردسرهایی توی زندگی است ۴- عدم حمایت خانواده پسر مخصوصا پدر خانواده که باعث مشکلات زیادی خواهد شد. نکته دیگر اینکه شما به جای حل این موانع، به صورت مستقیم و بدون برنامه ریزی و به سرعت سرمایه گذاری روانی کرده اید پس با نگاهی منطقی سعی کنید خونسردی خود را حفظ کنید با گفت و گویی که می توانید از زوج هایی که راه دادگاه خانواده برای طلاق مراجعه کرده اند داشته باشید متوجه می شوید که در حال روز شما را در ابتدای زندگی داشته اند و الان به دلیل منطقی و عاقلانه نبودن ازدواجشان در حال جداشدن هستند. پس قطعا قطعاتنها راه دیوانه نشدن ازدواج با این آقا نیست و باید شما روی ظرفیت های روانی خود کار کنید تا یک موضوع هر چند مهم شما را تهدید به دیوانه شدن نکند موفق باشید.

باسلام
پسری هستم ۲۶ ساله. ۲ساله که با خانومی آشنا شدم که ۶ ماه از من بزرگتر هستن. (همکار هستیم و هردومون کارمند) بعد از ۳ماه آشناییمون، از خانوادم خواستم که برای خواستگاری اقدام کنند. بعد از گذشت ۲ماه زنگ زدند و یک جلسه مادرم و خواهرم که کوچکتر هست رفتن. با پدربزرگم که بزرگ فامیل هستن هم موضوع رو گفتن. ولی هم پدربزرگم و هم پدر و مادرم مخالفن. پدر خانوم شغل آزاد (کلی فروشی) دارند ولی خانواده ما همه مهندس و کارمند هستند. دلیل مخالفتشون نخوردن خانواده ها به هم هست. تا به امروز کلی صحبت کردم، پیش مشاور رفتم، مشاور باهاشون صحبت کرده، ولی راضی نشدن. خیلی از خانواده من خارج از کشور زندگی میکنن و خانواده منم میخوان که من برم. قبل از اینکه من عاشق این خانوم بشم، میخواستم برم، ولی الان دیگه نه. فقط با اون میتونم برم. اونم مشکلی با این موضوع نداره.
واقعا نمیدونم چه کار کنم که راضیشون کنم. هر دفعه که صحبت میکنم چون پندسال پیش پدرم عمل قلب کرده اند، مادرم دائم بحث بیماری پدرم را وسط میکشه و میگه اگر پدرت کاریش بشه....
من خودم تو این ۱.۵ سال فشارم متغیر شده و اعصابم کلا بهم ریخته. توروخدا کمک کنید که چه کار کنم

تصویر مشاور شهر سوال

سلام دوست عزیز، از اینکه مشکل خود را با کارشناسان شهر سوال مطرح کردید، متشکریم. از آنجا که ما از زیر و بم مسائل شما اطلاعی نداریم و از طرفی شما مدتی است که تمام تلاش خود را کرده اید و حتی به مشاور نیز مراجعه داشتید، بنابراین، یک سری نکات کلی میتوانیم ذکر کنیم. نکته اول این است که سعی کنید یک ازدواج موفق و سالم داشته باشید، و بدانید یک ازدواج موفق و پایدار لزوما با عاشق شدن اولیه دختر و پسر ایجاد نمی شود و بایستی دختر و پسر و خانواده ها، دارای حداقل شرایطی باشند ازجمله اینکه به هم علاقه هم داشته باشند. بنابراین اینکه شما و دختر خانم تصور کنید کاملا برای یکدیگر مناسب هستید یا اینکه خیلی یکدیگر را دوست دارید، دلیل بر مناسب بودن این وصلت نیست و نتیجه اینکه ممکن است حق با والدین شما باشد و البته ممکن هم هست حق با آنها نباشد. لازمه قضاوت صحیح در این مورد آنست که هم صحبتها و نظرات شما و دختر خانم را بدانیم و هم پای حرف بزرگترهایتان بنشینیم.
اما با فرض اینکه حرف و دلایل بزرگترها برای مخالفت با ازدواج شما خیلی منطقی نباشد و به عبارتی حق با شما باشد عرض میکنیم:
اولا سعی کنید تا جای ممکن بدون رضایت خانواده، حتی یک رضایت نسبی اندک، اقدام به ازدواج نکنید. این جلب رضایت هم اکنون و هم پس از ازدواج به لحاظ روحی و روانی و حتی مادی، جنبه حمایتی برای شما و خانواده تان خواهد داشت.
دوم، بدانید این فرایند متقاعد کردن و جلب نظر بزرگترها ممکن است زمانی طولانی بخواهد و شما باید به خاطر رسیدن به محبوبتان این سختی و گذر زمان را تحمل کنید.
سوم، از کلام واسطه ها و میانجی گری آنها استفاده کنید، کسانی که معتمد والدین شما باشند، و حرفشان به اصطلاح خریدار داشته باشد. استفاده از مشاور هم خوب است، به ویژه مشاور با تجربه، اما ممکن است لزوما آقا یا خانم مشاور مورد اعتماد شما، مورد تأیید یا مورد اعتماد والدین یا بزرگترهای شما نباشد. بنابراین، چهره ها و شخصیت هایی که نظرات و کلامشان برای والدین شما قابل احترام است و البته حرف شما را میفهمند و به نفع شما میتوانند صحبت کنند، در این روند بسیار مهم است.
چهارم، در بحث ها و گفتگو ها در این زمینه منطقی باشید و اگر برخی دلایل بزرگترها منطقی است، آن را بپذیرید و سعی کنید به طور منطقی برای آن راه حل ارائه دهید.
پنجم، از خداوند مهربان کمک بخواهید، اگر ازدواج شما خیر و مناسب است در انجام آن شما را یاری دهد و اگر مشکلی هست که شما در حال حاضر از آن بی اطلاعید از خداوند بخواهید اسباب اصلاح و مصلحت آن را فراهم کند.
آرزوی ما سلامتی و خوشبختی شماست.

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما.پسری ۲۲ ساله هستم و ۳ سال است که با دختری همسن خود آشنا شده ام.در این مدت تمام جنیه های ایشان را بررسی کرده ام.ایشان فردی مانتویی و با فهم ومنطقی و با احساس مسئولیت بالا و کنترل روابطشان با افراد جامعه هستند.که به درخواست من ۱ سال گذشته موهای خود را پوشاندند و با حجاب در جامعه حاضر شدند ولی بدون چادر.سطح مالی خانواده ایشان متوسط است.خواهر بزرگتر ایشان حجاب کاملی ندارند و ۵ سال پیش ازدواج کرده و زندگی خوبی با همسرشان دارند.مادر ایشان فردی بازنشسته فرهنگی و مذهبی هستند.
زمانی که موضوع را با مادرم در میان گذاشتم ایشان با اصرار بر این موضوع که دو نفر همسن هستید و سطح مالی و مذهبی ۲ خانواده متفاوت است مخالفت کردند و با درخواست پرس و جوی بیشتر از سوی من اظهار ناراحتی زیادی میکنند.لطفا راهنمایی کنید

باعرض سلام و تشکر از ارتباطتان با این بخش
خدمت شما عرض کنم صرف احساس عشق و علاقه آن هم در سن ۱۹ سالگی که حداقل از سن استاندارد زندگی ۴سال کمتر است رضایت زندگی مشترک را برای شما و طرف مقابلتان به ارمغان نمی آورد . نکته دیگر تغییراتی که در ظاهر ایشان به خاطر اصرار و درخواست شما بوده است به دلیل وجود انگیزه بیرونی خیلی نمی تواند پایدار باشد چون انگیزه درونی ایشان به دلیل جو خانوادگی بعد از ازدواج به حالت اول برخواهد گذشت اصولا شخصیت یک فرد را نمی توان بعد از ۴یا۵ سال اول زندگی تغییر داد. نسبت به عوامل دیگر شخصیتی هم باید قبل از ادامه با مشاوره پیش از ازدواج و انجام آزمایشات و تست های شخصیتی نسبت به همخوانی خمیرمایه اصلی شخصیت مطمءن شوید تا احساسی تصمیم نگیرید اگر سری به دادگاه های خانواده بزنید خواهید دید که چه لیلی و مجنونهایی در حال جداشدن هستند. پس پدر و مادر خود را قانع کنید که اگر مشاوره و متخصص روان شناس ازدواج شما را تأیید کنند آنها دیگر مخالفت نکند موفق باشید.

باسلام و خسته نباشيد.
دختري ۱۸ ساله هستم و با پسري ۲۳ ساله كه تقريبا ۴ سال هست كه همديگرو دوست داريم و تصميم به ازدواج گرفتيم.چندين بار هم خانوادم فهميدن كه باهاش رابطه دارم و سر اين مسائل باهام دعوا كردن و... شديدا مخالفت كردن.به گفته خانوادم و آنچه از حرفاشون معلومه از پسره خوششون مياد ولي از خانوادش خوششون نمياد و ميگن ما از قديم اختلاف داريم باهاشون و پدرش اخلاق خوبي نداره و تو لياقت اونارو نداري و سنت كمه و...
امسال هم كه كنكور دارم و حرفاي خانوادم كه با حرفيدن با اون پسره آبرومونو بردي و همش ميگن فلاني هم دختره داره چرا از اين غلطا نكرده؟خيلي عصابمو زدن به هم و همش گريه ميكنم و افسردگي گرفتم.ولي بازم توكلم به خداس.۵تا برادر دارم و ۱ دونه دختر م و همشونم مخالفن با ازدواجمون و ميگن زمين به آسمون بره و آسمون بياد زمين همچين وصلتي محاله.به من و پسره هم توجهي ندارن كه اخلاقمون از همه نظر باهم جور در مياد و واقعا عاشق هميم.خانواده پسر كاملا موافق هستن.هنوز خواستگاريم نيومده بخاطر اينكه منتظر استخدامشه.ميخواستم بدونم چطوري خانوادمو راضي كنم؟اونا كه اصلا نظر منو نميپرسن.خواهش ميكنم جوابمو بدين.ممنون

باعرض سلام و تشکر
خدمت شما عرض کنم معلوم نیست شما با چه هدفی در سن ۱۴ سالگی زمانی که دختر خانم های این مملکت دنبال کشف استعداد و افزایش کارامدی و ارتقاء تجربه و افزایش آگاهی و شناخت و اهدافی مانند تحصیلات و رسیدن به یک مرتبه علمی هستند شما وارد رابطه دختر و پسری شده اید و بدون هیچ اطلاعی از آینده روابط و بدون هیچ آگاهی از آسیب های این گونه روابط ۴ سال خود را به باد فنا داده اید. قطعا پسری هم که در سن ۱۹سالگی انتخاب می کند انتخابی احساسی داشته و چون در سن استاندارد انتخاب نیست ممکن است دچار سردی و پشیمانی شود. به هر حال بهتر است بدانید سن ازدواج دختران ۱۸تا۲۸ و پسرها ۲۴تا ۲۸ است . بنده چون مشاوره طلاق هم هستم در حال حاضر شاهد طلاق زیادی بوده ام که در سن کم ارتباط شروع شده و الان هر دو احساس می کنند عاقلانه انتخاب نکرده اند . اگر سری به دادگاه های خانواده بزنید متوجه می شوید چه عاشق و معشوق هایی در حال جداشدن با یک تنفر شدید از هم هستند. پس صرف احساس عشق و علاقه برای یک زندگی کافی نیست و باید از نظر منطقی هم ازدواج شما مورد تأیید واقع شود. نکته ای که در اینجا مهم است حمایت عاطفی خانواده شماست که یک سرمایه بسیار عظیمی است و بنده شاهد افرادی بودم که به دلایل شرایط سخت زندگی باهمسر و به دلیل اینکه خانواده خودشان راضی به ازدواج نبودن دچار سردرگمی و اختلال روانی شده اند. از طرفی اگر خانوده شما حتی راضی هم باشند دو موضوع بسیار مهم یکی شخصیت اصلی ایشان و اینکه چرا مهمترین اتفاق زندگیش را با رابطه مستقیم رقم زده است و نکته دیگر بدبینی و وسواس فکری و نگرانی هایی است که در بیشتر ازدواج هایی که با دوستی شروع می شود وجود دارد که معمولا پسر ها نسبت به همسری که از راه دوستی انتخاب کرده اند به شدت بدبین و نگرانی بی وفای همسرشان هستند و کم نداریم این جور ازدواج ها که نهایت به دلیل فشار روانی و نگرانی و گیردادن های الکی شوهر به طلاق کشیده شده است. از طرفی تفاوت های شخصیت و فرهنگی و خانوادگی به دلیل وجود احساسات در لایه های زیرین شخصیت پنهان شده و به محض ازدواج و به هم رسیدن و کاهش تدریجی احساسات آن ویژگی های مهم و اصلی آشکار شده و هر دو از خودتان خواهید پرسید واقعا این همان کسی بود که ۴ سال در کنارش به آرامش می رسیدم؟ پس دلسوزانه به عنوان یک مشاور که شاهد طلاق های سرسام آور می باشد به شما عرض می کنم که حتما برای ادامه زندگی و ارتباط با ایشان با توجه به این مشکلات فعلی و مشکلات آینده با متخصص صحبت کنید و بی گدار به آب نزنید. موفق باشید.

ضمن عرض سلام. من ۲۸ سال دارم و مدتی است با دختری اشنا شدم. ایشون ۲۱ سال دارن .بعد از مدتی از اشنایی تصمیم به ازدواج گرفتیم که خانواده من کامل در جریان هستن و موافق ایشون هستن ولی مشکلی که ذهن ایشونو درگیر کرده اینه که ممکنه خانوادش بخاطر اصلیت ما که عرب هستیم کخالفت کنند. از لحاظ شغلی و مسکن مشکلی ندارم خانوادم هم متمکن هستن. بارها با ایشون صحبت کردم و گفتم که پیش داوری نکنن ولی این مسله پررنگی هست در خانواده ایشون و کلن از عربها خوششون نمیاد که اینم باید اضافه کنم که شناسنامه ایرانی دارم و متولد ایران هستم و در همین جامعه بزرگ شدم. خانوادم هم با ازدواجم از این خانم هیچ مشکلی ندارن و گفتن که از لحاظ مالی منو تامین میکنن.. از لحاظ فرهنگی نیز اختلافی وجود نداره چون خانوادم تحصیل کرده هستن و مدتی نیز خارج از کشور زندگی کردن و میشه اینطور بیان کنم که فرهنگه خانوادگیم چه بسا بیشتر از اون چیزی که ذهنیت خانواده ایشون هست، میباشد. الان با این شرایط باید چکار کنم؟ مخالفت خانواده خانم منطقیه؟ چطوری میتونم موافقت خانوادشو جلب کنم؟ اگر راهنمایی کنید سپاسگذار میشم

باعرض سلام و تشکر
خدمت شما عرض کنم صرف احساس عشق و علاقه مندی و همخوانی اقتصادی برای یک زندگی زناشویی کافی نیست و در فرهنگ ما رضایت پدر و مادر دختر و همخوانی فرهنگی هم نیاز است البته نکته مهم این است که شما و ایشان در ویژگی های اصلی و اساسی شخصیت با هم دیگر نزدیک باشید که هیچ راهی برای رسیدن به موضوع یعنی همخوانی شخصیتی به جز آزمایش شخصیت از طریق مراجعه به یک روان شناس خبره و کاربلد نیست . بسیاری از افراد به دلیل وابستگی آرامشی که در این رابطه دارند دچار خطای شناختی شده اند و فکر می کنند که طرف مقابل را شناخته اند چون آرامش دارند در حالی که در وابستگی بالا شخصیت اصلی پشت این احساسات پنهان می شود و بعد از مدتی زندگی زناشویی و کاهش احساسات، شخصیت اصلی آشکار شده و ممکن است دردسر ساز بشود. نکته دیگر اینکه سعی کنید خودتان خیلی وابسته نشوید و تا زمان مشخص شدن طرف مقابل را هم به خود وابسته نکنید. قطعا اگر قبل از وابستگی با خودکنترلی و خویشتن داری فرایند را پیش می بردید در صورت عدم رضایت قطعی راحتر می توانستید فاصله بگیرید و به انتخاب دیگری فکر کنید و طرف مقابلتان هم کمتر اذیت می شد. در حال حاضر شما از واسطه هایی استفاده کنید و خودتان هم با پدر ایشان گفت و گوی صادقانه داشته باشید و علت مخالفت ایشان را جویا شوید و دلایل منطقی در باره غیر منطقی و غیر معقول بودن مخالفت ایشان ارایه دهید بعد از این در صورت اصرار بر مخالفت و عدم رضایت به قول معروف دنیا به آخر نرسیده و شما سعی کنید این موضوع را فرسایش نکنید و در بازه زمانی یکماه تمامش کنید و بعد با فاصله گرفتن احساسی و ذهنی و روانی و کار بر روی احساسات با استفاده از روان شناس به انتخاب دیگری البته با شرایطی که خدمت شما عرض شد فکر کنید موفق باشید.

سلام من دختری ۲۲ساله هستم ۵سال است باپسرهمسایه مان رابطه دارم وقصدازدواج داریم ماازبچگی به هم علاقه مندشدیم یعنی قبل ازشروع شدن رابطه مان..اکنون ایشون درسشون تموم شده وسربازهستند..ایشون به من میگه بیافعلانامزد بشیم وچندسال بعدکه یه کارپیداکردم عروسی بگیریم..اماخانوادم مخالفن چون کارنداره فعلا..وباباهم نداره که کمکش بکنه..خانوادم میگن تاخودش همه چی نداشته باشه مانمیتونیم قبول کنیم چون هیچکس پشت ایشون نیس...ازطرفی خودمون ازمخفی کاری های رابطمون خسته شدیم وواقعاهم به هم علاقه داریم...واقعاجداازینکه بهش علاقه دارم واقعاپسرمهربون وکاری وزحمتکشی هست..یعنی بدردزندگی میخوره ومن واقعابش علاقه دارم..اماخانوادم مخالفن..لطفاکمکم کنید.چکارکنم؟

باعرض سلام و تشکر
مشخص نیست چطور از ۱۷ سالگی شما با پسری که در آن زمان سن استاندارد ازدواج را نداشته به مدت ۵ سال رابطه داشته اید به هر حال در این رابطه وابستگی ایجاد می شود و وابستگی موجب نادیده گرفتن و اهمیت ندادن واقعیت های ازدواج و انتخاب شریک زندگی می شود در وابستگی ویژگی های شخصیتی که در لایه های زیرین شخصیت پنهان است و همچنین ویژگی های فرهنگی و خانوادگی و هزاران هزار اطلاعات و آگاهی ها مخفی می ماند و بعد از اینکه شما کاملاو آزادانه به هم رسیدید دقیقا بعد از ۲ یا ۳سال آن مسایلی که به دلیل وابستگی نادیده و بی اهمیت گرفته شده بود آشکار می شود. در کنار این آشکار شدن غافل گیرانه و پشیمان کننده به دلیل نحوه انتخاب و سبک انتخاب و سبک ارتباط مشکل بدبینی ، وسواس فکری و نگرانی از تعهد و وفاداری به ویژه در پسر ها آشکار می شود کم نداریم افرادی که دایما کنترل می کنند و یا دایما نگران هستند و به دلیل مشغولیت فکری نسبت به این موضوع نه خود آرامش دارند و نه در شریک زندگی شان آرامش ایجاد می کنند و نه به وظایف همسرداری خود می توانند به صورت کامل بپردازند چون بخشی از ذهن درگیر افکار منفی است. پس ابتدا باید برای پیشگیری از این آسیب ها توسط یک متخصص روان شناس ازدواج شما تأیید شده و راه های پیشگیری از این اتفاقات احتمالی آموخته شود. نکته دیگر اینکه اگر چه علاقه به طرف مقابل در زندگی لازم است ولی کافی نیست و حتما برای مدیریت اقتصادی و خرج و مخارج زندگی یک پس انداز و یک کار ثابتی طرف مقابلتان باید داشته باشد پس شما می توانید نقش محرک و انگیزه بخشی برای ایشان باشید و از ایشان بخواهید که برای اطمینان خانواده تان نیاز به شغل و حرفه ای و درآمد است و اگر ایشان بعد از ۵ سال همان انگیزه سال اول را داشته باشد برای به دست آوردن شما ، انتظارات خانواده تان را برآورده می کند و اگر بعد ۵ سال آن انگیزه را معمولا پسرها در وضعیت شما یعنی ۵ سال ارتباط نداشته باشد شاید نیاز به مراجعه به مشاوره حضوری باشد پس سعی کنید انگیزه ایشان را تا زمان برآورده کردن انتظارات خانواده که این موضوع شما را به هم می رساند ، گرم نگه دارید و این گرم نگه داشتن فقط و فقط با انجام دادن این کار یعنی "خودتان را کامل و تمام در اختیار ایشان قرار ندهید" میسر می شود قطعا در این مرحله خطرناک شما اگر به صورت تمام و کمال در اختیار ایشان باشید چون ضمانتی برای شما نیست به راحتی احساس یکنواختی کرده و با این بهانه های ظاهری ممکن است کناره گیری کند چون اساس تمایل یک مرد به یک زن کشف ناشناخته ها و مجهولات زن است و این باعث نگه داشتن یک رابطه از نظر روان شناسی محسوب می شود .موفق باشید.

با سلام من نزدیک ۳ ماه پیش از طریق خاستگاری سنتی با پسری اشنا شدم و همه ی خانواده موافق بودند . ۲ ماه که از این رفتو آمد های خانوادگی گذشت خانواده ی من به دلیل اینکه اعتقاد دارند این اقا وقتی روز اول حرف زدند که یک خونه ی معمولی ۶۰ متری برام میخرن و بارها این حرفو زدند و الان پدرشون گفته که من نمیتونم این کارو انجام دهم ( یعنی اعتقاد دارند دوروغ گفته اند ) مخالفت شدیدی می کنند. و هیچ جوره راضی به این ازدواج نمی شن . بااین که اشنایی ما کاملا رسمی و سنتی و با رضایت همه بوده و بعد از گذشت این زمان من یقین دارم این پسر با معیارای من تطابق زیادی داره و مورد تایید حتی مشاور بوده که به درد هم می خوریم بنظرتون چجوری خانواده رو متقاعد کنم ؟

باعرض سلام و تشکر
متأسفیم که این موضوع باعث توقف در فرایند ازدواج شما شده است . البته باید بدانید که احترام به حرف پدر و مادر یک تکلیفی است که فایده های زیادی دارد از طرفی حمایت پدر و مادر از زندگی شما که دختر هستید سرمایه بسیار گرانبهایی است که نمی توان نادیده گرفت . از طرفی تعهد و وفاداری به عهد و قراری که طرف مقابلتان متقبل شده مانند تعهد و وفاداری نسبت به شماست. کسی که بدون تدبیر و دوراندیشی و بدون دیدن محدودیت و یا هر چیز دیگر تعهدی را متقبل می شود باید یک بازنگری نسبت به خود و زندگی داشته باشد زیرا احتمال اینکه در زندگی زناشویی در فضای احساسی تصمیماتی بگیرد که توانایی انجام آن را نداشته باشد بسیار زیاد است و شما هم به تکرار این موضوع راضی نیستید. از طرفی باید به طرف مقابلتان فرصت دهید و علت این قبول کردن تعهد و انجام ندادن تعهد را جویا شوید و فرصت دهید که ایشان با بررسی موضوعی که مانع این انجام تعهد شده راه های به دست آوردن دوباره اعتماد و اطمینان والدینتان را فراهم کند موفق باشید.

با عرض سلام و خسته نباشید.دختری هستم ۲۳ ساله و دانشجوی ترم آخر مهندسی ک البته در شهری دور از خانواده درس میخونم.۳ ساله که باپسری ارتباط دارم ولی خانوادش راضی به ازدواج نمیشن.ترم ۳ باهاش بیرون از محیط دانشگاه آشنا شدم، یک سال از خودم بزرگتره و شغل دولتی و رسمی داره، قرار شد ک ازهم شناخت بیشتری پیدا کنیم بعد از ۶ ماه تصمیمون جدی شد و به مشاور مراجعه کردیم و شرایط فرهنگی و خانوادگی و خصوصیات فردی مون رو بررسی کردیم و مشاور بهمون اطمینان داد که مشکلی نداریم.همون موقع آقا پسر با خانوادش درمیان گذاشت و پدرش مخالفت کرد و گفت فعلا زوده.یک سال ونیم بعدش دوباره مطرح کرد پدرش موافقت کرد ولی مادرش به شدت مخالفت کرد که ما غریبه هستیم و خانوادشون رو نمیشناسیم.ایشون تایه مدت بعدش خیلی باهاشون صحبت کرد ولی بی فایده بود والان دیگه حرفی نمیزنه میگه بی فایدست.خیلی همو دوست داریم و همیشه حامی همدیگه بودیم تو این مدت و شناخت کامل از روحیات همدیگه و خانوادهامون پیدا کردیم و خانواده من هم درجریان هستند و راضی هستند.من آخر این ترم برمیگردم شهرم ودیگه ممکنه نتونم ببینمش.بنظر شما باید چیکار کنیم؟مادرشون خیلی سرسخت هستند و کوتاه نمیان چجوری باید نظر مثبتشون رو جلب کرد؟آقا پسر باید چیکار کنن که موثر واقع بشه؟ ممنون میشم راهنمایی کنید.

تصویر مشاور شهر سوال

سلام دوست عزیز، از اینکه مشکل خود را با کارشناسان شهر سوال مطرح میکنید، متشکریم. از آنجا که ما از زیر و بم مسائل شما اطلاعی نداریم و از طرفی شما مدتی است که تمام تلاش خود را کرده اید و حتی به مشاور نیز مراجعه داشتید، بنابراین، یک سری نکات کلی را ذکر میکنیم.
اما با فرض اینکه حرف و دلایل بزرگترها برای مخالفت با ازدواج شما خیلی منطقی نباشد و به عبارتی حق با شما باشد عرض میکنیم:
اولا سعی کنید تا جای ممکن بدون رضایت خانواده، حتی یک رضایت نسبی اندک، اقدام به ازدواج نکنید. این جلب رضایت هم اکنون و هم پس از ازدواج به لحاظ روحی و روانی و حتی مادی، جنبه حمایتی برای شما و خانواده تان خواهد داشت.
دوم، بدانید این فرایند متقاعد کردن و جلب نظر بزرگترها ممکن است زمانی طولانی بخواهد و شما باید به خاطر رسیدن به محبوبتان این سختی و گذر زمان را تحمل کنید.
سوم، از کلام واسطه ها و میانجی گری آنها استفاده کنید، کسانی که معتمد والدین شما و ایشان باشند، و حرفشان به اصطلاح خریدار داشته باشد. استفاده از مشاور هم خوب است، به ویژه مشاور با تجربه، اما ممکن است لزوما آقا یا خانم مشاور مورد اعتماد شما، مورد تأیید یا مورد اعتماد والدین یا بزرگترهای شما نباشد. بنابراین، چهره ها و شخصیت هایی که نظرات و کلامشان برای والدین شما قابل احترام اند و البته حرف شما را میفهمند و به نفع شما میتوانند صحبت کنند، در این روند بسیار مهم است.
چهارم، در بحث ها و گفتگو ها در این زمینه منطقی باشید و اگر برخی دلایل بزرگترها منطقی است، آن را بپذیرید و سعی کنید به طور منطقی برای آن راه حل ارائه دهید.
پنجم، از این که قرار است از آن شهر به شهر خود بازگردید واهمه نداشته باشید، روابط قلبی با بعد مسافت، قطع نمی شوند.
ششم، از خداوند مهربان کمک بخواهید، اگر ازدواج شما خیر و مناسب است در انجام آن شما را یاری دهد و اگر مشکلی هست که شما در حال حاضر از آن بی اطلاعید از خداوند بخواهید اسباب اصلاح و مصلحت آن را فراهم کند.ضمنا در همه امور به ویژه این مسئله مهم و سرنوشت ساز بر خداوند توکل کنید که بیگمان هرکس بر خداتوکل کند خداوند او را کفایت می کند و نیاز به بندگان او نخواهد داشت ((سوره طلاق ، آيه ۳)).
برایتان آرزوی سلامتی و خوشبختی داریم.

سلام
من تو انتخابم مسائل فرهنگی اقتصادی رو در نظر نگرفتم.
البته از نظر دینی هم کفو هستیم.
ضمن اینکه شهرهامون هم فاصله شمال تا جنوب داره.
اون اقا و خانوادشون به شدت به من علاقه مند هستند.به خصوص خود اون اقا.
اما خانواده من کاملا مخالفن و میخوان با بقیه خواستگارها ازدواج کنم.
با خیلی مشاورها حرف زدم همه گفتن باید به پدرم بگم.
اما نمیدونم چجوری بگم.با چه جملاتی. اصلا نمیتونم عکس العملشونو پیش بینی کنم.
از علاقه بیش از حد اون اقا میترسم...اگر پدرم رضایت نده و جای دیگه ازدواج کنم نمیدونم چی به سرش میاد.

سلام واقعامتشکرم که جوابمودادید...خیلی کمکم کردید...

سلام من مدتیه که توی فضای مجازی با آقای y (یه فرد مذهبی) آشنا شدم و ایشون از اول آشنایی که متوجه شدن پشت کنکوری هستم
یک سره به من برنامه و مشاوره دادن(خودشون رتبه خوبی داشتن)
کم کم که از اخلاقیات هم دیگه با خبر شدیم (طی ۲ ماه) از رفتارا و عقاید همدیگه خوشمون اومد ایشون با بعضی حرفاشون من رو به حجاب علاقه مند کردن و....
بعد از یه مدتی از من خواستن که مادرم رو ببینن و راجع به رابطمون صحبت کنن
مسافت خیلی زیادی رو اومدن با مادرم صحبت کردن و گفتن راجع به علاقشون و اینکه نمیخوان رابطه مجازی بمونه و میخواستن حقیقی بشه
به دل مادرمم نشستن ایشون
حالا اینا به کنار اصل مطلب!
وقتی ایشون قضیه رو با پدرشون در میون گذاشتن انتقاد تندی دیدن، که توی شهر خودمون کلی دختر خوب و تحصیلکرده هست چرا راه دور که هیچ شناختی نداریم و...
که باعث درگیری و بحث ایشون با خونوادشون شد
به نظرتون چیکار باید کرد
من تو این مدت علاقه مند شدم بهشون
با این اتفاقای بد انگیزه درس خوندنمم رفته:(((((
اصلا دلم نمیخواد زندگی مشترکمون با ناراحتی شروع شه:(
واقعا یه مسافت انقد اذیت کنندست!؟

تصویر مشاور شهر سوال

ما هم خدمت شما کاربر گرامی، عرض سلام و خوش آمد داریم. شاید شما از معدود افرادی باشید که در این فضای بسیار ملتهب و آلوده فضاهای مجازی، از این طریق به نتایج بسیار خوبی رسیده باشید. ما به شما توصیه می کنیم که در هر عرصه از عرصه های مختلف زندگی، کار، و تحصیل سعی کنید با درایت و منطق پیش بروید و تا جای ممکن تصمیماتی درست اتخاذ کنید. یکی از مسائل درستی که در کار شما وجود داشته است و باید بر آن تأکید کنیم و آن را تقدیر کنیم، همین اقدام از طریق خانواده هاست. درست ترین کار پس از آشنایی و تصمیم به رابطه شرعی یا ازدواج همین است که این تصمیم با خانواده درمیان گذاشته شود و ادامه مسیر از طریق رسمی و عرفی پی گیری شود. این که در هر تصمیم برای ازدواج برخی از اعضای خانواده دو طرف مخالف و برخی موافق باشند امری غیر طبیعی نیست، به ویژه که به اذعان خودتان رابطه و آشنایی شما کمی غیر عرفی بوده است. مهم این است که هر دو طرف وصلت در این شرایط در دو مسئله سرمایه گذاری کنند؛ یکی این که برای شناخت بیشتر به تحقیقات و بررسی های خود از طرق مختلف ادامه دهند و دیگری این که در جهت قانع کردن عضو مخالف خانواده و راضی نمودن ایشان تلاش کنند. البته ظاهرا در مورد شما ، طرف شما مشکل و مانعی ندارد و ما برای شما توصیه ای نداریم جز صبر و بردباری.
اما در مورد آقاپسر که با مخالفت یکی از والدینشان مواجه شده اند، این نکته را بدانند کسی که با یک تصمیم مثل ازدواج فرزندش مخالف باشد (جدای از اینکه حتما دلایلی دارد و باید دلایلش را شنید و در صورت لزوم پاسخ داد)، به سادگی و با چند جمله یا یک جلسه صحبت نمیتوان قانع و راضی نمود. بنابراین از طریق صحبتهای مکرر، شنیدن دلایل پدرشان، پاسخ دادن به ایرادات ایشان و روشن نمودن ذهن ایشان، و البته کمک گرفتن از افراد معتبر و موثق فامیل و دوستان، کسانی که حرف و صحبتشان برای پدر ایشان، قابل قبول باشد، و عجله نکردن در رسیدن به نتیجه مطلوب، همه این موارد در کنار هم میتواند شما را در رسیدن به هدف یاری کند.
توکل بر خداوند متعال و کمک خواستن از قدرت لایزال الهی در راه این وصلت مقدس نیز کاری است که هم ایشان و هم شما باید فراموش نکنید و هر لحظه و قدم به قدم در مراحل مختلف این راه، به آن توجه کنید. با این کار هم از خداوند برای رفع مشکل خود کمک خواهید گرفت و هم به آرامش خودتان در این مسیر کمک خواهید نمود. همانا که یاد خداوند آرامش دهنده دل هاست.
انشاءالله به یاری خداوند به مراد دلتان خواهید رسید.

سلام و خسته نباشید.سارا هستم ۲۱ ساله .۳ ساله با یک فردی دوست هستم که هرچه بیشتر میگذر بیشتر متوجه این قضیه میشویم که چقدر از نظر درک و تفاهمات همدیگر را متوجه میشویم درضمن باید بگویم دوستی ما از طریق معرفی شدن یکی از دوستان صمیمی و خانوادگی یمان صورت گرفت.خلاصه بگویم که مادرم درجریان دوستی ما از همان اول بود ولی دایما مخالفت میکرد.الان با بیرون رفتنمان کنار امده ولی تا حرف از ازدواج و خواستگاری و اینها میشه سریعا میگه:بخاطر همین چیزا بود که من میگفتمدوست نشی دیگه که این چیزا به سرتون نزنه. مامان بهنام (دوستم) و خواهراش و همه ی افراد فامیلش مرا میششناسند و با هم زیاد بیرون میرویم.اول مامانم قضیه شغل و خونه بهنام و بهونه کرد که خونه نداره و شغلش خوب نیست بعد الان هم بهنام م خونه داره هم ماشین هم شغل خوب و درامد خوب (کلا دنبال بحونس مامانم میگه پشیمون میشیو بعدا مورد بهتر برات پیدا میشه و از این حرفا)
حتی یکبار مامان بهنام با مامانم صحبت کرد برای خواستگاری و دعوت من به یک مهمانی خانوادگی مامانم زد تو ذوقش و مسیله ی سن بهنام رو وسط کشید (لازم به ذکره که بگم ۹ سال تفاوت سنی داریم ما و این از نظر جفتمون خیلی هم عالیه) و گفتکدیگه لطفا مهمونیاتون سارا رو دعوت نکنید چون ما از این رسم ها نداریم و خانواده ما مذهبی هستش. خلاصه مامان بهنام کلی ناراحت شد و تا مدتی با من هم سرد بود.اما الان که گذشته بهتر شده.خلاصه مامانم هیچوقت حاضر نیست من باهاش درمورد این قضیه صحبت کنم و همیشه تا میاد تو اتاقم منکه سر صحبت رو بازز میکنم میذاره از اتاق میره بیرون.دیگه اعتماد به نفسمو از دست دادمو حس میکنم عقلم نمیرسه با این رفتار مامانم.
حتی قضیه دوستیمان را با دایی و دختر خاله بزرگم در میان گذاشتم اونها هم گفتند رفتار مامانت غر منطقیه و حق را به دادند . راستش من دیگه خسته شدم نمیدونم چیکار کنم؟اصلا هم دیگه حاضر نیستم راجبش به مامانم بگم چون منو کوچیک میکنه و به حرفم گوش نمیده.
شما راهنمایی کنید من چه رفتار و عکس العملی باید در مقابلش داشته باشم؟

تصویر سید پاسخگو

با سلام و عرض تحیت
لازم است تا تکلیف رابطه شما روشن شود؛ به این معنا که اگر امکان ازدواج شما با یکدیگر وجود دارد، با برطرف کردن مانع مخالفت مادر، مقدمات ازدواج را فراهم اورید. اما در صورتی که امکان برطرف شدن چنین مانعی وجود ندارد بهتر است از تداوم رابطه با هم پرهیز کنید چون ادامه چنین ارتباطی می تواند فرصتهای دیگر را برای ازدواج شما از بین ببرد.
کمک گرفتن از افرادی مانند عمو، دایی و دیگر افراد موجه که می توانند اعتماد مادرتان را جلب کنند از جمله مواردی است که می تواند در این موضوع به شما کمک کند.
برای پاسخ دقیقتر می توانید با شماره ۰۹۶۴۰ بخش مشاوره تماس داشته باشید.
موفق باشید.

سلام
من یک سال و نیم هست با پسری آشنا شدم. البته آشنایی ما با خواستگاری خانواده ایشون شروع شد.من حساسیت پوستی دارم و موقع خواستگاری خودم به پسر گفتم ولی مادرش راضی نبود تا این که بلخره بعد از گذشت ۱.۵ سال راضی شد و اومدن خواستگاری.البته این دفه فقط مادر و خواهرش اومدن.و در مورد حساسیتم سوال کردن و من گفتم که این حساسیت به چه صورتی است .بعد از این ک خواستگاری تموم شد و رفتن ..پسر بمن پیام داد که چرا در مورد حساسیتت توضیح دادی و مادرم دوباره ساز مخالف میزنه ...ما خیلی همدیگرو دوس داریم و تنها قصد ازدواج داریم و حتی حساسیتم اونقدرام مهم نیست نمیدونم چیکار کنیم میگه بازم صبر کن تا راضیش کنم ولی از کجا معلوم راضی بشه بعدشم خونواده من دیگه بمن اجازه نمیدن که بخام بیشتر از این صبر کنم.چیکار کنم تو رو خدا منو راهنمایی کنید جفتمون داریم دیونه میشیم

تصویر پاسخگو

با سلام و عرض تحیت جنابعالی

در ارتباط با موضوعی که مطرح فرمودید و با لحاظ اینکه ظاهرا در شرایط موجود حضور خواستگار دیگری مطرح نیست، به نظر می رسد گزینه مطلوب این است که یک بازه زمانی چند ماهه، به عنوان فرصتی مجدد در نظر گرفته شود، تا راه نرفته ای باقی نماند. در فرصت لحاظ شده لازم است تا خواستگار شما نیز راههای نرفته از جمله کمک گرفتن از واسطه هایی نظیر افراد موجه خانواده و فامیل، مشاور، روحانی محل و... را برای تغییر نظر مادر طی کنند.

در صورتی که در مدت زمان مقرر نتیجه مطلوب حاصل نشود، لازم است فرایند فراموش کردن وی را آغاز کنید، تا دیگر فرصتهای ازدواج را از دست ندهید.

بهتر است در مدت زمان تعیین شده از هر گونه ارتباط خودداری شود.

سلام
ممنون از راهنماییتون..
ده روز هست که ارتباطمونو قطع کردم...گفتم تا یک ماه دیگه منتظرت هستم اگم راضی نشد که دیگه هیچ
.خیلی سخته ... من تو این مدت ۴ تا خواستگار داشتم ولی اصلا اجازه ندادم که بیان خواستگاری و از این که بشون اجازه ندادم اصلا احساس پشیمونی نمیکنم چون ما واقعا همدیگرو دوست داریم.. مساله حساسیتمم زیاد مساله مهمی نیست ..بخدا توکل کردم هر چی خدا بخاد

باسلام.نزدیک به یک سال ونیم باپسری درفضای مجازی اشنا شدم ایشان با خانواده خودمطرح کرده.اما پدرایشان اعتقادبه ازدواج فامیلی داردومخالفت کرده اند.ومی گویند به اشنامی شوداعتمادکرد اما به غریبه نه.درصورتی که نه من نه خانواده ام مشکلی نداریم.اون پسر به دایی بزرگترش هم گفته برای وساطت اما پدرایشان حاضر نیستند حتی اسم بنده را بدانند درضمن باایشان مسافتی دارم اما خیلی زیادنیست.درضمن ایشان بخاطر پدرشان دوباربرای احترام به حرفشان به خواستگاری رفته اند.ایا راه حلی وجود دارد؟

باعرض سلام ازدواج یک موضوع بسیار مهمی است که باید با دقت و از مسیر منطقی و استاندارد این موضوع مهم دنبال شود متأسفانه شما در یک فضای مجازی که مبهم است اقدام به ارتباط مستقیم کرده اید. در این نحوه خواستگاری ها پارامترهای اصلی شخصیت در پشت این وابستگی ها مخفی می شود و فرد به گمان اینکه چون در کنار این فرد به آرامش می رسد پس مورد مناسبی برای ازدواج است و با توهم اینکه شناخت ایجاد شده است اقدام می کند در حالی این احساس آرامش نشانه وابستگی است و وابستگی باعث بسته شدن چشم عقل و منطق است . پس اگر هم پدر و مادر طرف مقابل اجازه ازدواج بدهند احتمال اینکه شما بعد از مدتی باهم بودن و زندگی زناشویی دچار مشکل شوید بسیار زیاد است معمولا مشکلاتی که دختر و پسرها دچار می شود یک آشکار شدن شخصیت اصلی با کاهش احساسات و ناسازگاری ها و نکته دوم که خیلی مشاهده شده بدبینی ها و شکاکیت ها و وسواس فکری و نگرانی نسبت به تعهد و وفاداری دوطرف نسبت به همدیگر . شما اگر سری به دادگاه های خانواده بزنید با عاشق و معشوق هایی مواجه می شوید که ازدواج آنها با دوستی آغاز شده و اکثرا هم در فضای مجازی هم بوده است . کم نداریم افرادی که به مشاور مراجعه می کنند و می گویند شوهر به محض اس ام اس یا استفاده از کامپیوتر به هم می ریزد و دچار پرخاشگری و بدبینی می شود . یا مرتب به من زنگ می زند و سین جین می کند. از طرفی شما بعد از ازدواج هم با خانواده ایشان باید در تماس و ارتباط باشید و قطعا چون حمایت والدین ایشان یا پدر ایشان را ندارید ممکن است دچار درد سر شوید پس این موضوع را در یک بازه زمانی دوهفته باید تکلیفش را روشن کنید اگر رضایت حاصل شما باید بایک آزمایش شخصیت و یک مشاوره پیش از ازدواج از احساسی نبودن این ازدواج مطمئن شوید و برای پیشگیری از آسیب ازدواج هایی که بادوستی شروع شده جلسات پیشگیرانه داشته باشید و در نهایت ازدواج شما به تأیید یک متخصص روان شناس برسد موفق باشید.

سلام من دختری ۲۱ ساله هستم دوساله که با پسر همسایمون حرف میزنم ما چون از بچگی ها باهم بودیم کاملا میشناسمش قصدمونم ازدواجه قراره سال بعد بیاد بیاد خاستگاری ولی پدر ومادر من اصلا از پسره خوششون نمیاد واز خانوادشون چون پدرش زن اولشو با سه تا بچه طلاق داده میگن اینم پسره همون پدره من چن بار خاستم رابطمو باهاش قطع کنم ولی واقعا خ سخته نمیتونم مادرمم گفته من دختر به اون نمیدم لطفا راهنماییم کنین دارم افسردگی میگیرم ممنون

باعرض سلام و تشکر
متأسفانه شما ابتدا علاقه مند و وابسته شدید و الان دنبال حل و فصل نگرانی های بیرونی هستید . قطعا بدانید رابطه مستقیم و گفت و گوهایی که شما با هم داشتید چیزی جز وابستگی با رنگ و لعاب همخوانی شخصیتی و تفاهم نیست و اگر با این احساس ازدواج کنید قطعا مثل تمام دختر و پسرهایی که عاشق همدیگر شده اند و با هم رابطه مستقیم داشته اند زندگی شما به شکست منجر خواهد شد. فکر می کنید آن دختر و پسرهای عاشق و معشوق وقت احساس رد و بدل می کنند نه ، آن ها هم در باره آینده و آمال و آرزوهایشان و اهدافشان صحبت می کنند البته اول عاشق می شوند و بعد با جان و دل پای صحبت های همدیگر می نشینند و به دلیل وابستگی و عشق و علاقه شرایط همدیگر را ایدآل می پندارند. به هر حال شما ابتدا با خودکنترلی و خویشتن داری رضایت خانواده ها را به نحوی جلب کنید و با خودکنترلی و پرهیز از قضاوت های شتاب زده برای پیشگیری از عاقبت ازدواج های احساسی به ظاهر منطقی و تأیید این پیوند به مشاوره پیش از ازدواج اقدام کنید. وضعیتی که خدمت شما عرض شد یک وضعیتی است که امکان ازدواج باشد اما در صورت عدم امکان ازدواج شما باید به تدریج باید آنچه در بیرون ایشان را به یاد شما می اندازد را حذف کنید و همچنین تصاویر و خاطر های ذهنی و در واقع آنچه در درون ایشان را به یاد شما می اندازد را هم سعی کنید از آن ها هم فاصله بگیرید. در یک مکانی بنشینید و آسیب های احتمالی این ازدواجی که حمایت والدین در آن نباشد و از طرفی مشکلاتی هم در خانواده طرف مقابل هست زمانی که شخصیت آن پسر باید با امنیت و آرامش باشد در گیر مسایل و اختلافات و تنش ها می شود قطعا در شخصیت فرد تأثیر می گذارد . پس صرف علاقه و شناختن و دوستی رضایت زندگی زناشویی به همراه ندارد موفق باشید.

با سلام
فردین هستم
حدود یک سال پیش با دختری آشنا شدیم و یکی از دوستان ما دو نفر را بهم معرفی کرد. اصلا فکر نمیکردیم قصد ازدواج با هم را پیدا کنیم ولی واقعا شوخی شوخی همه چی جدی شد و به فکر ازدواج افتادیم ولی نه به این زودیا.
میترا خواستگار های زیادی داره و همه خواستگار ها ول کن نیستن و میترا به همه جواب منفی میده. الان دیگه کارمون به حجایی رسیده که خانواده میترا سر آخرین خواستگارش گیر دادن که باید باهاش چند ماه آشنا یشی و واقعا نمیدونیم چیکار کنیم.
به هر نحوی شده من به خالم گفتم که به مادرم این موضوع رو بگه چون من روم نمیشه که این موضوع رو خودم بیان بکنم.
این موضوع بیان شده و مادر من گفته تا سربازی نره و داداش بزگترش ازدواج نکنه براش قدم جلو نمیذارم.

سوال اول:چطوری میشه به خانواده فهموند که بزرگی و کوچیکی تو این موضوع بیان نیستش و شاید داداش من نخواد تا ۴۰ سالگی ازدواج کنه و من نمیتونم به خاطر برادر بزرگم ازدواجم رو به تاخیر بندازم؟
سوال دوم: فردی که با یه خورده تلاش معافیت میگیره چرا الکی به سربازی گیر میدن؟
سوال سوم: چرا خانواده من به به من احترام نذاشتن و حتی حاضر نشدن انتخاب منو حتی ببینن؟
شرایط خیلی سختیه
عشقم داره از سمت خانوادش عذاب میکشه
من از سمت خانوادم عذاب میکشم

باعرض سلام و تشکر
خدمت شما عرض کنم بهتر بود قبل از اینکه شما به وابستگی کامل و عشق و علاقه برسید ، به رضایت خانواده و شروط خانواده خودتان فکر می کردید قطعا اگر در روزهای اول این وابستگی و علاقه با مخالفت خانواده روبرو می شدید دل کندن برایتان و یا تحمل این مخالفت برایتان آسان تر بود. نکته دیگر اینکه سن ازدواج از نظر روان شناسان برای پسر ۲۴ تا ۲۸ سالگی و دختر ۲۰تا ۲۴ سالگی است پس بهتر است که تا آن زمان برنامه ریزی برای مدیریت احساسات و عواطف داشته باشید. از موضوعاتی که برای هر پدر و مادری مهم است موضوع تحصیل ، سربازی ، کار و مهارت های مدیریت زندگی است . البته به نظر می رسد پدر و مادر شما قدری نسبت به عدم اطلاع دادن شما هم ناراحت باشند که شما می توانید نسبت به این موضوع هم با آن ها صحبت داشته و دل آن ها را بدست بیاورید. نکته مهم آخر اینکه صرف احساس عشق و علاقه زندگی زناشویی موفقی را برای شما به ارمغان نمی آورد. شما به جای درنظر گرفتن شرایط و رضایت تصمیم گیرندگان ایشان و سایر شرایط به صورت چشم بسته و مستقیم وابسته شده اید. پس با تبدیل عشق و علاقه به آشنایی و علاقه کم و فعال کردن عقل و منطق نسبت به تفاوت های فرهنگی ، خانوادگی و شخصیتی حساس شوید و با کمک یک مشاوره پیش از ازدواج از منطقی بودن علاقه و عشق و ازدواجتان اطمینان حاصل کنید و بعد از مشاوره بخواهید تا پدر و مادرتان گفت و گو داشته باشند موفق باشید.

سلام و خسته نباشید
من دانشجو هستم و در دانشگاه به یک دختر که از یک خانواده مذهبی هسن از طریق واسطه اشنا شدم.
من تقریبا یک و سال و نیمه که ازش خوشم اومده و بدر و مادرم هم با این قضیه کنار اومدن ولی به تازگی فهمیدم که بدر دختره اونو برا یکی از اقوامشون قول داده که...
من و دختره یک ساله باهم حرف میزنیم و خییییییلی به هم وابسته شدیم و هم دیگه رو خیلی دوس داریم.
و بابای دختره هم تقریبا مخالفه...
بنظرتون چجوری راضیش کنم؟
در ضمن بیشتر از سربازی نرفتن من و نداشتن کار ایراد میگیرن.
بیشابیش از جوابتون ممنون.

باعرض سلام و تشکر
خدمت شما عرض کنم بهتر بود قبل از اینکه شما به وابستگی کامل و عشق و علاقه برسید ، به رضایت خانواده و شروط خانواده خودتان فکر می کردید قطعا اگر در روزهای اول این وابستگی و علاقه با مخالفت خانواده روبرو می شدید دل کندن برایتان و یا تحمل این مخالفت برایتان آسان تر بود. نکته دیگر اینکه سن ازدواج از نظر روان شناسان برای پسر ۲۴ تا ۲۸ سالگی و دختر ۲۰تا ۲۴ سالگی است پس بهتر است که تا آن زمان برنامه ریزی برای مدیریت احساسات و عواطف داشته باشید. از موضوعاتی که برای هر پدر و مادری مهم است موضوع تحصیل ، سربازی ، کار و مهارت های مدیریت زندگی است . البته به نظر می رسد پدر و مادر شما قدری نسبت به عدم اطلاع دادن شما هم ناراحت باشند که شما می توانید نسبت به این موضوع هم با آن ها صحبت داشته و دل آن ها را بدست بیاورید. نکته مهم آخر اینکه صرف احساس عشق و علاقه زندگی زناشویی موفقی را برای شما به ارمغان نمی آورد. شما به جای درنظر گرفتن شرایط و رضایت تصمیم گیرندگان ایشان و سایر شرایط به صورت چشم بسته و مستقیم وابسته شده اید. پس با تبدیل عشق و علاقه به آشنایی و علاقه کم و فعال کردن عقل و منطق نسبت به تفاوت های فرهنگی ، خانوادگی و شخصیتی حساس شوید و با کمک یک مشاوره پیش از ازدواج از منطقی بودن علاقه و عشق و ازدواجتان اطمینان حاصل کنید و بعد از مشاوره بخواهید تا پدر و مادرتان گفت و گو داشته باشند موفق باشید.

سلام چرا جواب سوال منو نمیدین تو روخدا راهنماییم کنین من دختر بیست ساله هستم با پسر همسایمون دوسال ارتباط دارم البته رابطه سالم وحریم ها رعایت شده من اونو از بچگی میشناسم از اون موقع همدیگرو دوس داشتیم‌قراره سال بعد کارشو درس کنه بیاد خاستگاری ما اول با خونوادشون رابطه خوبی داشتیم من درس دوساله کارم شده گریه چون من تا حالا با هیچ‌پسری حرف نمیزدم وپدر ومادرم بهم اعتماد خیلی داشتن من خودم دختر منطقی هستم و نمیتونم روپدرمادرم بایستم ودوست ندارم بدبخت بشم استخاره هم بیرون گفتم گرفتن فوق العاده عالی اومد من رفتم به مادرم گفتم که با علیرضا حرف میزنم اونم خ عصبی شد ورفت دعوا کردباهاش بابامم فهمید دعوام کرد گفت پدر اون نتونسته زن اولشو نگه داره با سه تا بچه طلاق داده اونم مثل پدرشه حق نداری دیگه ن باخونوادشون ن با خودش رابطه برقرار کنی ولی بعدسه ماه من بازم حرف زدم باهاش من خ میترسم یعنی مثل پدرش میشه یا اینکه اگه واقعا پافشاری کنم برا ازدواج سنش که کمه میترسم بعد چن سال منو نخاد برام واقعا خ سخت شده شبا کارم شده گریه چن بار خاستم بهم بزنم ولی نمیشه هربار قانعم کرده که من خوشبختت میکنم خواهش میکنم کمکم کنید

تصویر مشاور شهر سوال

سلام. پاسخ شما داده شد. http://www.soalcity.ir/comment/12930#comment-12930

سلام
دسری۱۸ساله هستم از ۱۴سالگی عاشق دختر عموم شدم و اون هم منو دویت داره
ولی ارتباط خانوادگیمون اصلا خوب نیست بنظر شما چکار کتم‌‌ ک این ارتباط بهتر بشه
از ی طرف خواهرم‌ک‌عروس اون‌خانواده هست زیاد از ازدواجش راضی نیست مگه‌نمیزارم داداشم دوباره مثل من بدبخا بشه و...
مونپم‌چکار کنم
از طرف دیگه پسر دایی دختر عموم ک ۲۰اندی سالشه از عشق من خوشش میاد هم کار داره‌هم‌خونه داره و... داره ولی دختر قبول نمیکنه میترسم ب زور بهش بدن‌
موندم دارم داغون میشم بهم کمک کنید چهکنم

تصویر مشاور شهر سوال

دوست نوجوان،از حضور و دیدار شما در اینجا بسیار خرسندیم، خوش آمدید. در مورد ازدواج شما در این سن با دختر عمویتان قضاوتی نمیکنیم چون اطلاعات زیادی نداریم. اصولا سن ازدواج یک مبنای حدودی و تا حدی نسبی دارد بنابراین یک مشاور تنها با داشتن اطلاعات کافی از خود فرد و شرایط خانوادگی و اطراف وی میتواند در این خصوص قضاوت کند(پیشنهاد میکنیم برای این منظور یک جلسه حضوری با یک روانشناس مشاور ازدواج داشته باشید). اما یک مسئله کاملا قطعی است و آن اینکه شما به تایید، حمایت و کمک خانواده نیازمندید. اگر واقعا قصد ازدواج دارید و شرایط مختلف ازدواج (به لحاظ مادی و معنوی و جسمی و ...) را دارید بهتر است این مسئله را درون خود نگه ندارید و با یکی از افراد خانواده (مثل مادر) که صمیمیت بیشتری با وی دارید و البته نگاه خیلی منفی نسبت به آنها ندارند درمیان بگذارید. این را هم بدانید که به طور عادی فرایند ازدواج زمانبر و نیازمند صبر و حوصله است. در این مدت از ارتباطات مکرر با دختر عمویتان بپرهیزید زیرا این رابطه تا پیش از به نتیجه رسیدن، به لحاظ عاطفی و روانی و در نهایت خانوادگی میتواند آسیب زا و برای خودتان زجر آور باشد. در کنار این مسائل ، با توجه به اینکه فرمودید رابطه خانوادگی تان مناسب نیست، شاید بد نباشد که شما که اکنون انگیزه زیادی هم دارید در جهت صلح و صفا و ارتباط دوباره خانواده ها تلاش بیشتری کنید، هم خودتان و هم از طریق سایر افراد فامیل و بزرگان...(البته توجه داشته باشید که اختلاف خانوادگی به لحاظ نوع و شکل و شدت و ضعف ممکن است مختلف باشد و بهتر است در این خصوص با یکی از افراد بی طرف فامیل مشورت کنید).
در نهایت این کار به تلاش خودتان وابسته است. قطعا با میزان علاقه زیاد شما، و هدف مقدس شما که همان ازدواج است، و البته استعانت از خداوند متعال، تلاش خستگی ناپذیر، و صبر و شکیبایی میتوانید به نتیجه مطلوب برسید.
موفق و پیروز باشید.

با سلام.من با یک پر حدود ۸ماه اشنا بودم وخیلی همو دوست داریم تا اینکه بعذ یک مدت خانوادم متوجه شدن و سرزنشم کردن اما اونسر بعد یک ماه به مادرم زنگ زد و خاستگاری کرد مامانم خیلی مخالفت کرد اما من دوسش دارم اما چون دوسش داشتم چند بار باهاش رابطه ج داشتم الان اون عشقم همش به مادرم پیام میده و خاهش التماس میکنه که اجازه بده بیاد خاستگاری .فقط میترسم اگه داغ کنه یک وقت به مامانم بگه که دخترتون بام نم چندشب بوده اما واقعا خیلی دوسش دارم همش فکرم مشغولشه کمکم کنید تور خدا بهش برسم

تصویر مشاور شهر سوال

خواهر گرامی، سلام. به شهر سوال خوش آمدید. دوست عزیز، البته سن خودتان و آقاپسر و توضیحات بیشتر را ذکر نکردید اما سعی میکنیم نکاتی را به عرضتان برسانیم.
نخست اشتباه بزرگ شما در برقراری ارتباط مداوم با پسری غریبه آن هم در این حد بوده است. متاسفانه قربانی این نوع ارتباطات چه به لحاظ جسمی، چه به لحاظ روحی و چه به لحاظ اجتماعی شما هستید و همیشه طرف دختر بیشترین آسیب را از اینچنین ارتباطات ساده لوحانه می بیند. این جدای از گناهی است که با چنین کاری در پیشگاه خداوند متعال مرتکب آن شده اید و پاکدامنی خود را نیز لکه دار نمودید. متاسفانه در این شرایط و با کاری که شما کرده اید اگر خدای ناکرده، آقاپسر به دلیل عدم رضایت والدین شما یا به دلیل عدم رضایت خانواده خودش یا به هر دلیل کاملا شخصی یا غیره از ازدواج با شما منصرف شود یا به هر دلیل دیگری این ازدواج صورت نگیرد، آنگاه متوجه توصیه ما خواهید شد و شاید آنگاه پشیمانی هم سودی نداشته باشد. اولین توصیه آن است که ضمن این که همچنان به ازدواج با ایشان علاقمند هستید اما این خطا را ادامه ندهید و در گام اول ارتباط حضوری را قطع کنید.
در گام بعدی هم شما و هم آقاپسر بدانید که باید تلاش مداوم و خستگی ناپذیر داشته باشید. ازدواج در صورتی که همه شرایط اقتصادی، مادی، جسمی، معنوی، خانوادگی و غیره هم که آماده و مهیا باشد، ممکن است بیش از یک سال به طور بیانجامد. این در حالیست که ممکن است شما و آقاپسر در هریک از این موارد هنوز شرایط لازم را مهیا نکرده باشید و طبیعتا این مسئله زمان و فرایند ازدواج را طولانی می کند. پس صبر و حوصله هم بخشی از کار است.
برای راضی کردن مادر و یا سایر والدین، از واسطه ها کمک بگیرید. بخصوص بزرگان. کسانی که حرف و نظر آنها برای مادرتان معتبر و قابل احترام است. این کار را به صورت مکرر و با افراد مختلف ادامه دهید تا انشالله رضایت خانواده را بدست آورید (و مجبور نشوید برای راضی شدن مادر، رازی را که از برملاشدنش بیم دارید، خودتان با مادرتان درمیان بگذارید).
از خدای متعال غافل نشوید. ما نیز از خداوند مهربان، خوشبختی و آرامش را برای شما آرزومندیم.

سلام من مدتی است با پسری دوست شدم وهم من وهم پسر همدیگرو خیلی دوست داریم و خانواده پسر برای من به خواستگاری امدند و من با اصرار فراوان خانواده ام را راضی کردم اما بعداز یک جلسه خواستگاری خانواده پسرمخالفت کردند و الان نیز مخالفت میکنن و دلیل مخالفتشون اینه ک ب پسرشون میگن ما میخوایم ی جای دیگه خواستگاری بریم چون تو تک پسری وازاین حرفا... اما من وپسره همدیگرو خیلی میخوایم به نظرتون الان باید چیکارکنیم توروخدا کمکم کنین وراه حلی بزارین تا پسره بتونه خانوادشوراضی کنه؟؟؟؟؟؟

تصویر مشاور شهر سوال

خواهر گرامی، حضور شما در شهرسوال را خیرمقدم عرض می کنیم. دقت داشته باشید که جدای از مشکلات شرعی و فرهنگی و حتی روحی روانی متعاقب ارتباطات دوستانه دختروپسر (حتی با نیت ازدواج)، باید توجه داشته باشید که دوست بودن یا آشنایی شما (به هر میزان که باشد) به هیچ وجه نمی تواند ملاک درستی برای متناسب بودن شما دو نفر با هم و مناسب بودن این وصلت و ازدواج باشد. این تنها و تنها یک آشنایی است که میتواند نقطه شروع باشد. این دوستی تنها در صورتی قابل اطمینان و اعتماد است که شما فردی با تجربه در زمینه مسائل مختلف ازدواج، مشاوره و روانشناسی باشید و با نگاه عمیق و کارشناسانه به دور از هیجانات، عواطف و احساسات طرف مقابل خود را شناخته باشید. بنابراین اگر حقیقتا میخواهید یک زندگی را آغاز کنید و به فکر آینده خودتان هستید، از تصمیمات و افکار لحظه ای و هیجانی به شدت بپرهیزید. آشنایی شما و یک آقاپسر هرچقدر هم که باشدآن را کنار بگذارید و در یک فضای رسمی و منطقی در مورد ازدواج اقدام و تصمیم گیری کنید، که البته اولین گام آن تقاضای ازدواج و خواستگاری است. این ذهنیت را هم در خودتان پرورش ندهید که من تنها و تنها با این فرد خوشبخت خواهم شد و باید فقط با او ازدواج کنم. البته شما تلاش و نهایت تلاش خود را در رسیدن به این هدف انجام دهید ولی با این ذهنیت که" انشالله و به لطف خدا این کار بشود، اگر هم نشد میدانم خواست خداوند این بوده، چون من نهایت تلاش خود را در این خصوص انجام دادم، هرچند سخت است.
اما با فرض این که شما و آقاپسر بهترین گزینه ها برای یکدیگر هستید (که این مسئله باید از نظر یک متخصص و کارشناس و البته بزرگان باتجربه تأیید شود) و تنها مشکل در این میان، مخالفت خانواده ایشان ظاهرا به دلیل تک پسری (و ممکن است واقعا دلایل دیگری داشته باشد) باشد: در این صورت اولا بدانید که کسی نمیتواند پسری را به اجبار به ازدواج و عقد دختری دیگر درآورد مگر اینکه خودش بخواهد یا راضی شود (پس مطمئن شوید که او به چنین کاری رضایت نمی دهد). ثانیا، فرایند ازدواج از این فراز و نشیب ها بسیار دارد، ممکن است کسی چندین بار به خواستگاری فردی برود و نتیجه نگیرد و کسی با یک جلسه نتیجه بگیرد، یا کسی چندین جا خواستگاری برود و در نهایت با مورد اول به نتیجه برسد یا بالعکس در مورد دختر خانم هم همینطور... بنابراین با یکبار خواستگاری و احیانا اعلام انصراف آنها گمان نکنید که همه چیز تمام شده است. پس اگر از عشق ایشان به خودتان واقعا اطمینان دارید، نترسید از اینکه یکجا یا دو جای دیگر هم به خواستگاری برود. ثالثا، این که به هر حال باید در این راه تلاش کنید. هم شما و هم آقا پسر. از طریق واسطه ها و ریش سفیدان فامیل و آشنایان و یا از طریق یک مشاور ازدواج (ترجیحا کارکشته و باتجربه) حضوری. انشالله نتیجه تلاشها و صبوری های خودتان را در این راه مقدس (ازدواج) خواهید گرفت.
موفق و خوشبخت باشید

سلام با عرض خسته نباشيد من در طى دو ماه پيش با فردى اشنا شدم ک قصدش ازدواج بوده و ۵سال از من بزرگتر است وقتى مسئله ازدواجمون رو براى خانوادش تعريف کرد با مخالفت شديدى موجه شد زيرا پدرشون رسم دارن از فک و فاميلاشون براى ايشون خانم انتخاب کنن و ميگن يه رسميه ک زير پا نميذارن ما واقعا بهم علاقه داريم و واقعا هم بهم وابستگى پيدا کرديم من هماکان خيلى خاستگار زگدارم ولى دلم پيشه ايشونه ... اين مشکل هم براى ايشون پيش اومده که مجبور شدند با دوست دخترشون بهم بزنن و تن به ازدواج فاميلى دهند . به همين دليل ايشون هم خيلى نا اميدن

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر محترم. اگرچه شما به طور مشخص سوالی مطرح نکردید و مطالب هم کمی مبهم هستند اما نکاتی خدمتتان عرض میکنیم. اول از هم این که سن و سال شما و آقاپسر را نفرمودید. تصمیم شما و ایشان برای ازدواج، خیر و قابل تقدیر است . اما توجه کنید با نیت و قصد خیر و انجام یک امر پسندیده، مرتکب اشتباه نشوید. البته همانطور که عرض شد مطالب کمی مبهم هستند، ازجمله اینکه خانواده ای رسم داشته باشند فقط از فامیل همسر انتخاب کنند باید بررسی دقیق و واقعی بشود چون خیلی قابل قبول و قابل درک نیست. البته شاید این یک بهانه برای جواب رد به درخواست ایشان باشد (فقط یک احتمال که باید بررسی بشود). در بخش دیگری فرمودید ایشان دوست دختر داشتند و بهم زدند و... این مطلب هم مبهم است. اگر منظور خود شما هستید که هیچ اما اگر با فرد (یا افراد دیگر) رابطه داشته اند و اکنون مجبورند رابطه را قطع کنند و ازدواج فامیلی داشته باشند، در اصل این مسئله به خود ایشان مربوط میشود اما بخشی که مربوط به شماست این است که شاید چنین فردی (بسته به رابطه یا روابطی که با دیگران داشته) مناسب ازدواج و اعتماد دوطرفه نباشد که این نکته هم در صورت تصمیم به ازدواج با این فرد، نیازمند تحقیق و بررسی از سوی شما و خانواده شماست. اما به هر حال در شرایط فعلی به ویژه این که میفرمایید خواستگار هم دارید، و با فرض اینکه موارد خوبی در بین ایشان وجود داشته باشد، بهتر است به آنها بپردازید و از این مورد به دلایلی دست بکشید. یکی این که ایشان دارای رابطه یا روابطی بوده و هستند و این نوع رفتار ممکن است باز هم حتی پس از ازدواج ادامه پیدا کند. دوم این که خانواده ایشان طبق ادعای شما رسم عجیبی دارند که این احتمال میرود رسومات خاص و فرهنگ خاص با ویژگی های عجیب دیگری نیز داشته باشند که بعدبرای شما مشکل ایجاد کند (مگر با جدی شدن مسئله ازدواج به خوبی در این خصوص تحقیق کنید). سوم این که ایشان (هرچند سنشان برای ما مشخص نیست) اعتماد به نفس و استقلال یا به عبارتی رابطه دوطرفه و تعاملی با خانواده خودشان در این حد ندارند که بتوانند با فرد مورد نظرشان ازدواج کنند یا این که با فردی که تمایل ندارند ازدواج نکنند... و چنین فردی به نظر نمی رسد پس از ازدواج نیز استقلال لازم را داشته باشد و به احتمال زیاد همیشه متکی یا در شرایطی حتی تحت فرمان خانواده خود خواهد بود و این مسئله قطعا برای شما گران تمام خواهد شد.
به هر حال ساده ترین راه آنست که از این مورد عبور کنید و به موارد دیگر فکر کنید. اما اگر به شکل جدی تصمیم دارید باید اولا خانواده ها را تا حد ممکن راضی کنید و ثانیا تحقیقات و بررسی های کافی پیش از ازدواج انجام دهید. و نکته آخر این که حتمادر این صورت هردونفر به یک مشاور ازدواج که روانشناس هم باشد مراجعه کنید تا در زمینه خصوصیات شخصیتی هم تا حد ممکن از همسان بودنتان اطمینان نسبی پیدا کنید.
برای شما آرزوی موفقیت داریم.

سلام،من دختري ٢٢ساله هستم سال اخر دانشگاه ،تك دخترم هستم ،با يه پسري ٢ماه به قصد ازدواج اشنا شدم ،قرار عيد بيان خواستگاري ،چون با مادرم راحتم بهش گفتم كه بابا رو اماده كنه چون تا حالا خانوادم با اين شرايط روبه رو نشدن،اما بابام تا اسم خواستگار مياد ميگه نه دخترمو شوهر نميدم و داد. بيداد ميكنه :( من خيلي نگرانم ،مامانم هم نميتونه كاري كنه ...لطفا يه راه بگيد (بي دليل ميگه نه ،كلا با ازدواج من مخالفه حتي نميگه پسره كيه به مامانم )

تصویر مشاور شهر سوال

خواهر گرامی، سلام. از حضور و طرح مسئله شما در شهر سوال بسیار خرسندیم.
بسیار بسیار جای تقدیر دارد که همچون یک بانوی عفیف و بافکر، مسیر درست را طی نموده اید. تصمیم به ازدواج، عدم ارتباطات مخفیانه، طرح مسئله با خانواده، و قرار خواستگاری...اینها مسیر درست یک فرایند ازدواج است. و البته ادامه مسیر که در انتها به ازدواج ختم شود. حقیقت آن است که اگرچه شناختی از پدر محترم شما نداریم اما از این واکنش ایشان خیلی متحیر و متعجب نشدیم. همانطور که خودتان هم اشاره کردید، خانواده تا به حال با این شرایط روبرو نشده اند. به طور طبیعی این شرایط سرنوشت ساز هرچقدر برای شما که میخواهید از آغوش خانواده جدا شوید خطیر و مهم باشد، برای پدر و مادر شما سختی آن دوچندان است. به این دلیل که شما به ازای یک جدایی، به یک وصال خواهید رسید و آنها به ازای این جدایی تنها جای خالی شما را خواهند داشت. این در حالی است که پدر ها نیز در این بین نقش محوری دارند و هم بار مادی و معنوی این کار بر دوششان است و هم به لحاظ ارتباط عاطفی با دختر (آن هم تک دختر)، به ویژه برای اولین بار و اولین تجربه، چنین کاری برایشان بسیار سخت و دشوار خواهد بود. این ها را عرض کردیم تا بدانید چنین حس و حال و رفتاری از سوی پدر یک خانواده خیلی دور از ذهن نیست. بنابراین قدم اول آنست که این شرایط را از نگاه پدر ببینید و تا حدی ایشان را درک کنید. دوم این که هم خودتان صبر پیشه کنید و صبور باشید و هم آقاپسر و خانواده شان را به شکیبایی دعوت کنید و مهلت بخواهید از آنها تا پدر آمادگی پیدا کند. در قدم سوم باید از هر راهی که میتوانید در جهت آماده سازی پدر اقدام کنید. بهترین کار پس از وساطت مادر، وساطت بزرگان مثل پدربزرگ و مادربزرگ خودتان یا هم نسلان آنها و نیز سایر افراد باتجربه در این زمینه هستند که میتوانید خودتان یا از طریق مادر آنها را به صحبت و اقناع پدرتان دعوت کنید. انشالله این مسئله کم کم حل خواهد شد. ضمنا توجه داشته باشید که به همین دلایلی که ذکر شد، قطعا پدر شما (چه در این مورد یا هر خواستگار دیگری) بسیار سخت گیرانه عمل خواهد کرد. بنابراین خانواده پسر و خود آقاپسر باید از این مسئله و ریشه ها و علل این سخت گیری آگاه باشند تا بتوانند بهتر تعامل کنند.
خداوند شما را یاری خواهد نمود، ما هم برای موفقیت و خوشبختی شما دعا می کنیم.

با سلام واحترام
خواهر همسرم با پسري صحبت كرده اند و مجموعا همديگر را در جلسه خاستگاري پسنديده اند.خواهر همسرم به دليل مخالفت پدر روند را به گونه اي جلو برد تا قضيه ادامه پيدا نكند ،من شباهت و تفاهم زيادي بينشان ميبينم آيا از نظر شما دخالت من و صحبت با پسر براي آگاه كردنش از اين مخالفت عقلانيست؟

تصویر مشاور شهر سوال

ضمن عرض سلام و ادب و احترام خدمت شما خواهر گرامی، هرچند احساس دلسوزانه و نگرانی شما بابت زندگی آینده ایشان قابل تقدیر و ستودنی است. اما اگر هم خانواده ایشان مخالفند و هم خود ایشان با این مسئله کنار آمده اند و به گفته شما قضیه را هم به گونه ای جلو برده اند تا ادامه پیدا نکند، لزومی ندارد شما برای تغییر این روند کاری بکنید. اولا به نظر می رسد شرایط طوری است که نیاز به کمک ندارند، در ثانی شما با این روحیه دلسوزانه و دغدغه مند، اگر کاری بکنید و نتیجه ای عکس نظر شما به دست بیاید یا به هر شکلی نتیجه دلخواه نباشد، اولین کسی که بیشترین سرزنش را خواهد نمود و خواهد شنید، خود شما هستید.
این کار توصیه نمی شود. موفق باشید.

سلام...
وقتتون بخیر
دختری ۲۵ ساله هستم که ۳ ساله هست با پسری دوست هستم. ان آشنایی از دوران دانشگاه شروع شد... بعد از تمام شدن درسمون و سرکار رفتن پسر ایشون اومدن خواستگاری...
ولی مادرشون با این ازدواج مخالفن و دلیل مخالفتشون اینه که پدر من سنی هستن... قرار بود بعد محرم و صفر عقد کنیم ولی بعد از اینکه از خواستگاری رفتن تا بعد محرم و صفر اصلا با ما تماس نگرفتن تا دو هفته پیش... دو هفته پیش که مادرش تماس گرفت خیلی بد با مادرم صحبت کرد و کلا نشون میداد که مخالفه جوری حرف زد که کلا بهم بزنه.... بعد از اینکه مادرش زنگ زد دو روز بعدش پدرش زنگ زد با بابام حرف زد عذرخواهی کرد..... ما ساکن تهرانیم و اونا ساکن آمل .... و قرار بر اینه که آمل زندگی کنیم.. با وجود این رفتار مادرش و مخالفتش و نوع حرف زدنش خانوادم نگرانن و میگن جواب رد بدیم ، منم موندم چیکار کنم اصلا نمیدونم.... با شناختی که از پسره دارم آدم دهن بینی نیست و مرد زندگیه ... آدم احساساتی نیستم و انتخاب این آقا پسر املا از رو عقل بود ولی الان بخاطر رفتار مادرش تو شک و تردیدم.....ممنون میشم راهنماییم کنید

تصویر مشاور شهر سوال

سلام. وقت شما هم بخیر و خوش آمدید. خواهر گرامی، اگر درست متوجه شده باشم پدر شما اهل سنت هستند و البته در مورد بقیه خانواده حرفی نزدید. در مورد ازدواج، هم کفو بودن بسیار مهم و مورد توصیه کارشناسان است. ما توصیه می کنیم علاوه بر دقت در انتخاب یک همسر همکفو یا به عبارتی هم سطح به لحاظ طبقه اجتماعی، اقتصادی و سایر موارد، در مورد نزدیک بودن افکار و عقاید نیز دقت لازم را به عمل آورند. اگر دختر و پسر به لحاظ فکری و اعتقادی اختلافات جدی داشته باشند به هیچ وجه توصیه به این ازدواج نمی شود، اما اگر این اختلافات واقعا جزئی باشند با ملاحظه سایر شرایط و مساعد بودن آنها میتوان توصیه به ازدواج نمود. اما در مورد خانواده ها نیز جدای از خود دختر و پسر باید دقت داشت که رعایت یک سری شرایط مهم است. برای ما که ایرانی هستیم و در ایران و جامعه ایرانی زندگی می کنیم شاید یک سری نکات از سایر جوامع (بخصوص غربی) متفاوت باشد. در غرب هنگام ازدواج، خانواده ها و شرایط مختلف آنها تقریبا هیچ اهمیتی ندارد. به این دلیل که دختر و پسر پس از رسیدن به سن خاصی مستقل می شوند و از خانواده جدا زندگی میکنند و اگر هم اینطور نشود پس از ازدواج قطعا کاری به کار خانواده نخواهند داشت و ارتباطاتشان بسیار کم خواهد بود. پس به طور طبیعی خانواده هیچ تأثیر و تأثری بر روابط زناشویی ندارند. اما در فرهنگ ما و در شرایطی که ما زندگی می کنیم اینطور نیست. حتما خودتان می پذیرید که ما به دلیل شرایط خاص اجتماعی و فرهنگی، حتی در انتخاب همسایه و محله زندگی هم باید دقت کنیم و چه بسا به این خاطر مجبور به ترک یک خانه و جابجایی شویم، چه رسد در مورد ازدواج و خانواده های طرفین. اگر قرار باشد ما در کنار خانواده هایمان زندگی کنیم یا نه، در کنارشان نباشیم ولی به طور معمول ارتباط خانوادگی داشته باشیم (که کم و زیاد آن میتواند متفاوت باشد) قطعا شرایط مختلف خانواده ها ازجمله اعتقادات و افکار هم میتواند متغیر مهمی در مسائل و مشکلات زناشویی و ازدواج باشند. بنابراین اگر اینگونه شرایطی دارید باز هم خیلی توصیه به این ازدواج نمی شود.
اما اگر قرار نیست در یک منطقه باشید و در نقاط جغرافیایی دور از هم و با ارتباطات بسیار اندک (یا بدون ارتباط) قرار است زندگی کنید، خب طبیعتا تمام مسئله بین خود شما دو نفر خواهد بود و به قول معروف، مهم شما دو نفر هستید. یا اینکه آنقدر توانایی مدیریت بالایی دارید که میتوانید خانواده ها را در این کشاکش مدیریت کنید، که در این صورت هم این وصلت قابل قبول است.
ای کاش همانطور که همواره توصیه کردیم، شما پیش از خواستگاری و ازدواج، رابطه و مراوده ای برقرار نمی کردید تا اکنون به راحتی و کاملا در فضای عاقلانه بتوانید در مورد زندگی آینده تان تصمیم بگیرید. قطعا با وجود آشنایی چندین ساله و وابستگی عاطفی احتمالی این کار بسیار دشوار خواهد بود.
اما گذشته از همه این حرفها، به طور کلی در رسیدن به هدف، نباید زود خسته و ناامید شوید. نابرده رنج گنج میسر نمی شود*مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد. شما(ی نوعی) برای رسیدن به گنجتان باید رنج بکشید و سختی ها را پشت سر بگذارید. با توجه به این که مورد وصلت شما از نظر شرعی مشکلی ندارد و از طرفی از کلام شما هم چنین برنمی آید که مخالفت مادر آقاپسر خیلی سرسختانه و جدی باشد یا دستکم به نظر می رسد در این مخالفت تنها هستند، با توکل بر خدا و تلاش خودتان ( و البته بیشتر تلاش آقاپسر) میتوانید حتی رضایت مادر را نیز جلب کنید و زندگی مشترک خود را آغاز نمایید. اما با این شرایط چه پیش از ازدواج و په پس از ازدواج همواره باید برای مواجهه با شرایط خاص و مدیریت آن آمادگی داشته باشید.
موفق باشید

با سلام.دختری۲۷ ساله هستم.بکپ سری ۳۰ساله جهت ازدواج اش نوشتم البته ازطریق معرفی.پسر دکتر دامپزشک هستم ومن لیسانس حسابداری.ایشون آدم معتقدی هستم ازنظر اخلاقی رفتاری بسیار ایده آل. مدتی طول کشید به خواستگاری بیان به دلیل شرایط و جور نبودن کارشون بلافاصله بعد حل این مشکل اقدام کردم برا خواستگاری.خانواده سنتی دارن پدرشان بی سواد ودارای سن بالا هست ومن حس کردم زن سالاری دراین خانواده حاکمه.خانواده تحقیقاتم انجام دادن البته به اصرار پسر وراجی منزل ما شدن ومن نپسندیدن وبعد رفتن از منزل ما با پسر بحثشون میشه که بهم نمایید دختر لاغر و قد بل نده درسش کمتر توست و شاید حتی پول دارن بودن خانواده ما..
بعد پنجاه روز اصرار پسر مادرش تماس گرفت و گفت پسرم دخترشمارا میخواهد وما راضی نیستیم ومن ازطرف شما میگم گفتی نه اما پدر من زیر بار گرفت با آینده من و اون پسر بازی کنه گفت ازطرف ما حرفی نزنید مشکل خودت ونه حلش کنید تا اینکه چند روز بعدش پسر با مادر ولایی اومدن منزل ما واینکه مادر به پرسش دروغ گفته بود که دیگه همراه یه میکنم اومدن ومراسما مادرش بهم زد و هرچی خواست بار من کرد.دوروز بعدش رفته بود سراغ دامادمان که به دختر بگو بپا پس من نشینه وهزارحرف تهمت دیگه.بعد این قضایا پسر خوش اک مد جلو با اشک گریه ناراحتی از رفتار خانوادش که واقعا خودش کردن الپ دلم فرصت خواست که راصیشون کنه وپدرمنم فرصت همه جو ره بهش داد.درحال حاضر هنوز خانوادش راضی نشدن ومن کلا دختر آروم وبی آزاریم از ازدواج با وجود مخالف تا ترس دارم بعدم به مشکل بخورم چون اهل دعوت نیستم.الان خواستگار دارم باید چه کنم...پسر همه جو ره خواستار منه و حتی قید ازدواجم با شخص دیگه زده.چه کنم که زندگی کسی این و سز تباه نشه واینکه بخاطر روحیات من پسر حتی به ازدواج من راضی شده میگه من خوشبختی توی دلم مهمه اما خانواده تاوان رفتار شوند میدن.کمکم کنید

تصویر مشاور شهر سوال

ضمن عرض سلام خدمت شما خواهر گرامی، حضور شما را در شهر سوال ارج می نهیم. ابتدا اجازه دهید این نکته را متذکر شوم که اشکالات بسیار زیاد تایپی در نوشته شما هم باعث کندی کار شده و هم در برخی موارد فهم مطالب را دشوار یا ناممکن نموده است، هرچند کلیات مطلب روشن شد. بنابراین لطف بفرمایید در پیامهای بعدی با دقت بیشتری تایپ کنید. متشکر.
اما در مورد مسئله ای که برای شما پدید آمده است، این نکته را باید گوشزد کنیم که هیچگاه به خاطر ترحم و دلسوزی دست به اقداماتی نزنید که به سرنوشت خود و خانواده تان بسته است. در فرایند طبیعی ازدواج پسر و خانواده ایشان وظایف و اختیاراتی دارند، در مقابل شما و خانواده تان هم وظایف و اختیاراتی دارید. در این ماجرایی که شما بیان کردید، ظاهرا شما و خانواد تان در این مسیر کوتاهی نکرده اید و نباید نسبت به این مسئله عذاب وجدان داشته باشید. بسیاری از مجالس خواستگاری به دلایل مختلف (مثل مخالفت یکی از اعضای خانواده یا نپسندیدن یکی از دو طرف یا ...) به هم میخورد و به نتیجه نمی رسد. این مسئله نه نشانه پایان زندگی و کار است، و نه نشانه دشمنی و عداوت. به هر حال ممکن است چنین شرایطی پیش بیاید.
البته شاید شما با صبر و حوصله زیاد و همکاری خانواده خودتان و با هزار ترفند در نهایت بتوانید این ازدواج را صورت دهید، (حتی این احتمال ضعیف هم هست که ازدواج بدون مشکل بوده و اصطلاحا ازدواج موفقی داشته باشید) اما در شرایط عادی و با توجه به مسائلی که فرمودید به نظر نمی رسد چنین عاقبتی در انتظارتان باشد. توصیفاتی که شما از خانواده پسر و خود ایشان داشتید و مخالفت آنها و ظاهرا تفاوت فرهنگی بین خانواده ها، این مجال را نخواهد داد که این وصلت به آرامی شکل بگیرد و در ادامه آن زندگی شما دو نفر همراه با آرامش باشد.
ما به شما توصیه می کنیم اولاً اجازه دهید خواستگارها (تا وقتی که با یکی از آنها قول و قراری ندارید) به منزل شما بیایند و این رفت و آمد را تعطیل نکنید. ثانیا تا جای ممکن در موارد مشکل امور را به بزرگتر ها واگذار کنید. و ثالثا در هر موردی، چه این مورد که تعریف کردید یا موارد دیگر، حتما پیش از ازدواج و قول و قرار گذاشتن، تحقیقات کامل را انجام دهید تا در صورت لزوم قبل از این که قول و قراری بین خانواده ها بشود یا عشق و علاقه ای بین دو نفر پدید بیاید بتوانید از این اقدام خودداری کنید.
به خداوند بزرگ و مهربان توکل کنید که حتما صلاح شما در آن خواهد بود و با چشمان باز انتخاب کنید.
موفق باشید

سلام
من یه دخترو میخوام که باباش خیلی پولداره مامان هم نداره..باباشم تحقیق کردم میگن تو کار خلافه...ولی دخترش دوساله بدجورعاشقمه و دخترخوبیه..چیکاکنم دادا؟؟؟؟؟؟

تصویر مشاور شهر سوال

سلام خدمت شما، به شهر سوال خوش آمدید. حتما خودتان میدانید که با یک خط اطلاعات نمیتوان تصمیمی گرفت، به ویژه در مورد مسئله حساس ازدواج که اطلاعات بیش از یک نفر لازم است دانسته شود. بنابراین فقط میتوانیم بگوییم با این اطلاعات کم به این کار اقدام نکنید. البته به طور کلی زمانی که افراد نزدیک به ویژه پدر و مادر شخص مورد نظر شما، از وضعیت مناسبی برخوردار نیستند، توصیه نمی شود اقدام کنید مگر در شرایط خاصی و با بررسی بیشتر.
برای نتیجه گیری، یا به صورت حضوری به یک مشاور مراجعه کنید و یا با شماره تلفن ۰۹۶۴۰۰ تماس بگیرید.
موفق باشید.

باسلام من نزدیک یک سالی میشه باپسری اشناشدم ازطریق یکی ازدوستنام ...بعدچندماه این دوستم نمیدونم چراازمن بدگفتش پیش خانواده این اقا الان مادراین اقاتقریباراضی نمیشه تاماازدواج کنیم ..این اقاهم بخاطرمن جلومادرشون وایستادن گفتن فقط من این خانمورومیخوام خواهش میکنم بهم کمک کنیدتامادراین اقارو راضی بشه تاماازدواج کنیم

با سلام
و تشکر از تماستون با این سامانه
به نظر من این نکته خیلی مهمه که انسان فردی رو که بهش علاقمنده و این علاقه هم چهارچوب منطقی داره دیگران هم این موضوع رو متوجهه بشوند و بتوانند حال انسان رو درک کنند.
اما لازمه که نکات مهمی رو خدمت شما عرض کنم
اگر میشد با خانواده ایشان صحبت کرد خیلی خوب بود ولی متاسفانه این شرایط فراهم نیست و من مجبورم نکات مربوط به شما رو عرض کنم

نکته اول اینکه گرچه رضایت والدین برای ازدواج پسر شرط قانونی نیست ولی این رضایتمندی تاثیر بسیار زیادی در زندگی شما خواهد داشت و بارها شده است وقتی خانم از برخوردهای ناراحت کننده خانواده شوهر می نالد، همسر وی در پاسخ اینگونه گفته است که تو از ابتدا مورد پسند خانواده ام نبودی و ....
نکته دوم: توصیه میکنم برای مدتی ولو کوتاه، مسئله علاقه به همدیگر را کاملا کنار بگذارید و ملاکهای دیگر زندگی را بررسی کنید و ببینید در این شرایط پاسختان چیست
نکته سوم: یادتان باشد شما به عنوان عروس باید جایی قدم بگذارید که همه با علاقه و شوق منتظرتان باشند که زندگی به کامتان شیرین باشد
نکته چهارم: یکی از باورهای غلط این است که چون به هم علاقمندیم پس زندگیمان بیمه خواهد شد و چیز دیگه ای نیاز نیست و علاقه همه چیز است. مراقب باشید در دام این اشتباه نیافتید

نکته پنجم ؛ در این شرایط هر چقدر شما سعی کنید مادر ایشان را راضی کنید نتیجه عکس دارد و عمل شما بد تعبیر میشود
نکته ششم؛ فکر می کنم برای جلب رضایت خانواده ایشان، از این تکنیک استفاده کنید که کلا از پسر فاصله بگیرید و بگویید هر وقت که مادرتان راضی شدند من راضی میشوم . این امر باعث می شود مادر آقا پسر شما را در تیم خودش ببیند و ارزش شما افزایش یابد. در این صورت امکان همکاری مادر خواهد بود.
نکته هفتم: در نهایت اگر به هیچ عنوان این ازدواج صورت نگرفت، دنیا را تمام شده فرض نکنید و بدانید آمار بخشی از طلاقها را عاشقان تشکیل میدهند. چرا که عشق وعلاقه باعث شده خیلی از واقعیتها را نبینند و هنگامی که زیر یک سقف قرار گرفته اند تازه فهمیده اند چقدر ناهمگون هستند
موفق و پیروز باشید
در صورت نیاز، با مشاوره تلفنی مرکز ملی پاسخگویی تماس بگیرید.

سلام...خسته نباشید
من با یکی از همکارام قصد ازدواج دارم...هر دو عاشقیمو خیلی همدیگه رو میخوایم...متاسفانه مادر این اقا مخالفه ازدواج ماست..بزرگتر ها نتونستن راضیشون کنن....ما کاملا هم کفو هستیم...ولی بهانه مادر ایشون اینه ک قومیت ما بهم نمیخوره...همین خیلی مارو اذیت کرده...۴ ساله صبر کردیم ک مادرش راضی بشه...منطقی باهاش حرف زدیم...ولی کوتاه نمیاد....باید دیگه چیکار کنیم؟راه حلی جلو پامون بذارین...ب مشاوره هم راضی نیس...

به نام خدا
با سلام و تشکر از اعتمادتون به این سایت
باید عرض کنم شرایط سختی رو پشت سر میگذارید که ناچارید از علاقتون صرف نظر کنید به خاطر مخالفت یک نفر
اما ازتون اجازه میخوام کمی به جوانب این مشکل بپردازیم، شاید راهی روشن تر وجود داشته باشه که حداقل اینقدر اذیت نباشید.
یه نکته بسیار مهم وجود داره که شما به ایشان علاقمند هستید؛ و ای کاش فردی که میتوانست به خوبی صدای امام صادق علیه السلام رو به خانواده ایشان برساند که در شرایط مشابه و در مواجهه با این سئوال که «من به دختری علاقمندم ولی خانواده نمی پسندند» حق را به فرزندان دادند و حتما این برخورد امام ع باعث پذیرش خانواده فرد شده و بسیاری از مشکلات را از میان برمیدارد.
ولی متاسفانه این امر محقق نشده است پس باید مراقب باشید که به بهانه علاقه، خودتان را در دام مشکلات نیاندازید.
یادتان باشد این باور غلط موجب نابودی زندگی انسان میشود که «علاقه ما هست پس نیازی به چیز دیگری نیست»
در مواردی من برخورد کرده ام که بعد از کلی سختی و مبارزه دو نفر با هم ازدواج کرده اند و بعد از گذشت ۶ ماه از زندگی تازه فهمیدند که چقدر نیاز دارند به اینکه خانواده همسر قبولشون داشته باشه و مورد پذیرش باشند و متاسفانه در تمام دعواها، مرد می گوید: تو خودت خواستی و میدونستی که خانواده من تو رو نمی خواستند.
در این شرایط مادر به این فکر میکند که این دختر خانم پسر من را ربوده و این به راحتی از ذهنشون پاک نمیشود لذا ناچارید یک عمر برای رضایت مادر شوهر تلاش کنید و البته نمیتوانید نسبت به این موضوع بی تفاوت باشید چرا که موجب عدم رضایت شوهرتون و بهم ریختن زندگی میشود
در صحبت های شما این عبارت بود که بهانه مادر ایشون اینه که قومیت ما بهم نمیخوره، این نکته نیاز به توضیح بیشتری داره ولی در همین حدی که فرمودید باید عرض کنم، به اعتقاد من اگر به لحاظ فرهنگی با هم متفاوت هستید نکته بسیار مهمی برای عدم دوام زندگی خواهد بود و ریسک ازدواج را بالا می برد. در چنین شرایطی دختر و پسر فکر میکنند که «ما دو نفر مهم هستیم و ما که قرار نیست با خانواده ها زندگی کنیم» این مطلب هم از باورهای غلطی است که باعث تصمیم اشتباه میشود و به قول برخی خانمها که دچار این تصمیم شده اند «خودم خواستم و باید بسوزم و بسازم»
با تمام این توضیحات گرچه سخته ولی باید بگیم ناچاریم از این خواسته دست برداریم
شاید اگر از بالا به این موضوع زندگیمون نگاه کنیم و کمی خودمون رو از فضای احساسی این تصمیم بیرون بکشیم و منطقی فکر کنیم، به این نتیجه برسیم که همیشه اون راهی که ما برای خودمون خوب میدونیم لزوما باعث خوشبختیمون نمیشه و .....
بنابراین توصیه میکنم برای مدتی علاقتون رو کلا یه گوشه ای بگذارید و خلع سلاح بشید و مدتی فقط به مزایا و معایب این تصمیم فکر کنید بدون داخل کردن علاقه و بعدش ببینید تصمیمتون باز هم همینه یا نه
تکنیک دیگری عرض میکنم: خودتان را به جای مشاوره بگذارید و ببینید در پاسخ به فردی که همین خواسته و مشکل را دارد چه مشاوره ای میدهید
به طور کلی چشم پوشی از این خواسته گاهی اثرش این است که مادر آقا پسر، مجاب شود که این خانم ارزش عروس من شدن را دارد چون که به خواسته مادر احترام گذاشته است و اگر این اثر محقق نشد حداقل زندگی شما خیلی متلاطم نمیشود و تصمیمات بهتر اتخاذ میشود و برای پذیرش واقعیت و مواجهه با تصمیمات جدید آماده میشوید

امیدوارم موفق باشید

سلام دختری ۲۳ ساله هستم که خواستگاری ۲۶ ساله دارم از تمام ابعاد مورد تایید خانواده است اما مشکل این که فرزند طلاق هستند و این موضوع باعث تردید خانواده‌ام شده است هر چند که این آقا همراه با پدر زندگی کرده اما پدرشان ازدواج کرده اند و در واقع ایشان در کنار خانواده بزرگ شده است
آیا این انتخاب اشتباه است.اگر نیست چطور خانواده‌ام را توجیح کنم

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

با رشد طلاق در جامعه پدیده «بچه های طلاق» هم روز به روز بیشتر می شود. بچه هایی که معمولا به دلیل جدایی پدر و مادرشان همیشه از یک برچسب نامنصفانه رنج می کشند. برچسبی از ترحم، بی اعتمادی و نگاه از بالا که آنها را بیش از هر چیز رنج می دهد.

فرزندان طلاق به دلیل زندگی در یک فضای مشوش همیشه آسیب پذیری بیشتری دارند و از سوی دیگر، نداشتن یک الگوی سالم و منطقی از خانواده و روابط زن و مرد، خیلی وقت ها آنها را در زندگی آینده شان دچار تشویش می کند و زندگی مشترک را برایشان دشوار می سازد.

با این حال فرزندان طلاق هم می توانند ازدواج های موفقی داشته باشند. تصور رایجی که درباره آنها وجود دارد و آنها را آسیب دیده، رشد نیافته و آسیب رسان می داند، در بیشتر موارد درست نیست.

خیلی ها تصور می کنند که قبح طلاق برای فرزندان طلاق ریخته و ممکن است در زندگی شخصی شان هم با کوچکترین اختلافی به دنبال جدایی باشند. به همین دلیل اگر خانواده ای متوجه شود که فرد مقابل فرزند طلاق است از ازدواج فرزندشان با وی جلوگیری می کنند.

اما واقعیت این است که اگرچه گاهی این مساله در بچه های طلاق وجود دارد اما درباره همه آنها صدق نمی کند. بسیاری از بچه های طلاق هستند که بر پایه جوهر وجودی خود به بهترین و برترین جایگاه های علمی، اخلاقی، فرهنگی و... رسیده اند و نمی توان آنها را نادیده گرفت.

بنابراین توصیه می کنیم اگر موردی برای ازدواج داشتید که طرف مقابل فرزند طلاق بود، به صرف این موضوع از ازدواج با وی انصراف ندهید.

توجه به برخی امور و آزمودن فرد مقابل در آنها تا حد بسیار بالایی زندگی را از خطرات ایمن و مطمئن می گرداند.

۱.خلاء عاطفی

معمولاً فرزندان طلاق به دلیل فقدان پدر یا مادر و یا هر دو از خلاء عاطفی بسیاری رنج می برند. باید توجه داشت که فرزندان برای اینکه به رشد عاطفی کامل برسند به محبت و توجه پدر و مادر نیاز دارند. اما اگر این محبت و توجه نصف شود و یا از سوی افراد دیگری چون پدر بزرگ و مادر بزرگ تامین شود خلاء های عاطفی بسیاری در فرد ایجاد می کند. خلاهای عاطفی و نرسیدن به رشد عاطفی یکی از مهمترین علل کمبودهای عاطفی زن و مرد در زندگی زناشویی است که می تواند گاهی مشکل ساز شود. اما به یاد داشته باشید که پذیرفتن همسرتان در خانواده شما، سیراب کردن او از محبت و حمایت های عاطفی خانواده شما از او می تواند این مشکلات را به حداقل برساند.

۲.آسیب های روحی و روانی

این افراد به دلیل اینکه سال ها شاهد دعواها، درگیری ها و حتی کتک کاری های والدین خود بوده اند، آسیب های روحی و روانی بسیاری دیده اند. ترمیم این آسیب ها و فراموش کردن آنها قبل از ورود به زندگی مشترک یک اصل مهم تلقی می شود. بنابراین مطمئن شوید که همسر آینده شما توانسته این مسائل را برای خود حل و فصل کند و به سبک و سیاق خود ساخته ای در زندگی فردی اش برسد.

۳. عدم مهارت آموزی

البته آنچه در این راستا بسیار مهم تلقی می شود، این است که مشکلات اشاره شده در بالا تنها و تنها مختص فرزندان طلاق نیست. چه بسیار افرادی که در ضمن جدایی پدر و مادرشان از یکدیگر هیچ یک از مشکلات بالا را ندارند و چه بسیار افرادی که در خانواده و ذیل سایه پدر و مادر زندگی کرده اند و مشکلات بالا را دارند. پس توجه همه افراد به مشکلات قید شده و آزمون آنها مهم است باید رعایت و توجه به آنها در ازدواج با فرزندان طلاق ضروری تر و مهم تر است.

موفق باشید.

سلام
من با پسر معقولی ۵ سال است ارتباط دارم و به دلیل مسائل مالی و درسی قصد ازدواج نداشتیم تا الان!
من خانواده بسیار متعصب و بسته ای دارم که با ازدواچ با غریبه مخالف هستن!من سنی هستم و ایشون شیعه! از نظر من هیچ اهمیتی نداره این موضع چون هیچکدوممون آدم دین داری نیستیم
از انتخابم مطمئنم فقط نمی دونم چه جوری باید این موضوع رو با خانوادم در جریان بزارن؟
اگه مخالفت کردن چیکار کنم؟ وقت برای راضی کردنشون نداریم چون چند ماه دیگه برای ادامه تحصیل می خواهیم به خارج از کشور مهاجرت کنیم
ممنون میشم راهنمایی بفرمایید

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

اگر فرد مورد نظر شما براي ازدواج گزينه مناسبي باشد، شما مي توانيد از انتخاب خود دفاع کنيد يعني اگر شما از نظر عقلاني و بر اساس ملاک هايتان نه با هندي بازي و عاشق شدن افراطي، همسر آينده تان را انتخاب کرده باشيد و هم کفو بودن از نظر مذهبي، اقتصادي، فرهنگي، تحصيلات، قيافه و... را رعايت کرده باشيد مي توان گفت فرد موردنظر شما، گزينه مناسبي براي ازدواج است اما معمولا مخالفت والدين با فرد انتخابي فرزندشان، به دليل نداشتن ملاک هاي اصلي و هم کفو نبودن فرد با فرزند يا خانواده شان است. البته اين جمله به معني اين نيست که هيچ پدر و مادري در اين باره اشتباه نکرده اند و هرگز تصميم هاي آنان نادرست نخواهد بود.

دغدغه والدين را ناديده نگيريد
مطمئنا هيچ پدر و مادري مانع خوشبختي فرزندشان نمي شوند حتي اگر با ازدواج او ۱۰۰درصد مخالف باشند. بنابراين اگر پدر يا مادري با فرد موردنظر فرزندشان براي ازدواج مخالف هستند، فرزندان بايد دلايل آن ها را بشنوند. اگر اين دلايل منطقي و عقلاني باشد، جوانان نبايد احساسي تصميم بگيرند و بگويند که فقط ما ۲نفر مهم هستيم و پيوند قلبي ما ۲نفر همه مشکلات مان را حل خواهد کرد.

فرزندان بايد روي دلايل منطقي فکر کنند. اگر هم دلايل غيرمنطقي بود، در گام اول بايد در يک فضاي صميمي و يک فرصت مناسب با والدين خود صحبت کنند. جوانان بايد ملاک هايشان را براي پدر و مادرشان بازگو کنند و بگويند که چرا و بر چه اساسي از اين انتخاب شان دفاع مي کنند.

با اين حال، ممکن است پدر يا مادر شما هم دلايلي داشته باشند که از نظر شما منطقي نباشد در اين شرايط بهتر است از يک ناظر بي طرف که مي تواند بزرگ فاميل باشد، کمک بگيريد تا او دلايل را بررسي کند. اين ناظر بي طرف بايد مورد تأييد والدين و فرزندشان باشد.

صبر هم لازمه متقاعد کردن والدين است
زماني که پدر و مادر به هيچ وجه راضي نمي شوند و به عبارتي اصلا حاضر نيستند حرف هاي شما را بشنوند يا طرف مقابل را ببينند، بايد بدانيد که الان زمان قانع کردن پدر و مادر نيست. شما بايد صبر کنيد تا پدر و مادر از فضاي عاطفي و هيجاني خود بيرون بيايند چون در فضاي هيجاني آدم ها نمي توانند خوب به مسئله نگاه کنند و تصميم بگيرند، بنابراين دختر و پسر بايد با درايت، صبر کنند تا زمان مناسب براي حرف زدن فرا برسد.

این نکته را نیز توجه داشته باشید که ازدواج در ايران به معني پيوند ۲ نفر نيست، شما با ازدواج تان ۲خانواده و در برخي مناطق کشور ۲ طايفه را به هم پيوند مي زنيد و به همين دليل، خانواده سهم بزرگي در انتخاب و زندگي آينده فرزندان دارد. آن قدر که اگر پدر و مادر مخالف ازدواج شما باشند، سايه اين مخالفت همواره بر سر زندگي تان خواهد بود.

چه طور والدين مان را راضي کنيم؟
ازدواج با رضايت والدين، آرامش بيشتري را براي شما در پي دارد اگر والدين شما با دلايل نه چندان منطقي با ازدواج تان مخالفت مي کنند مي توانيد با چند راه حلي که در ادامه خواهيد خواند، تلاش کنيد که نظر مساعد آن ها را جلب کنيد.

۱ - اول از همه بگوييم که تهديد، پرخاشگري، دعوا يا فرار از خانه و ... به هيچ نتيجه اي نمي رسد و فقط آتش معرکه را بيشتر مي کند. بنابراين از فکر راه حل هاي بيهوده بيرون بياييد و بيشتر تلاش کنيد در سکوت و آرامش ماجرا را پيش ببريد.

۲ - با والدين تان صحبت کنيد، در شرايطي آرام و منطقي بحث را پيش بکشيد و سعي کنيد نظر مثبت شان را جلب کنيد. والدين شما، حتما دلايلي براي مخالفت شان دارند. آن ها را بشنويد و سعي کنيد فارغ از شور و شوق عاشقي و هيجانات مقطعي، اين دلايل را تحليل کنيد. شايد واقعا حق با آن ها باشد. مي توانيد اين دلايل را با فرد سومي که به بي طرفي او اطمينان داريد در ميان بگذاريد و با او مشورت کنيد. اين فرد مي تواند دوست، استاد، بزرگ فاميل يا مشاور باشد.

۳ - والدين گاهي به خاطر بي اعتمادي به شما با انتخاب تان مخالفت مي کنند، چون فکر مي کنند به قدر کافي بزرگ و عاقل نشده ايد. در اين شرايط بايد دلايل خود را از انتخاب فرد مورد نظر تشريح کنيد و با صحبت هاي منطقي به پدر و مادرتان ثابت کنيد که بزرگ و قابل اعتماد هستيد.

۴ - اگر هيچ کدام از راه ها نتيجه نداد، سعي کنيد همراه والدينتان پيش مشاور خانواده برويد و در شرايطي منصفانه درباره مشکل صحبت کنيد.

مخالفت خانواده ها را جدي بگيريد
اگر مخالفت خانواده ها به اين دليل بود که دو خانواده از نظر مذهبي در يک سطح نيستند، اگر اختلاف مالي فراوان بين خانواده ها وجود داشت، اگر فاصله سني شما و فرد مورد علاقه تان بسيار زياد است و اگر مخالفت والدين به دليل موجه نبودن شخصيت فرد موردنظر است (در حالي که شما به اشتباه فکر مي کنيد، مي توانيد با قدرت عشق و صبر او را عوض کنيد) بهتر است به توصيه والدين تان گوش دهيد و بي گدار به آب نزنيد. حساسيت والدين در اين مسائل کاملا منطقي است و شما بايد در انتخاب تان دقت بيشتري داشته باشيد.

موفق باشید.

سلام
دختری ۲۱ ساله هستم. ۳سال پیش با یکی ازهم دانشگاهیم اشنا شدم وتصمیم ب ازدواج گرفتیم وخواستگاری صورت گرفت .پدرم به دلایلی با این ازدواج مخالفن مثل مشسئه تفاوت فرهنگ ایشون میگن چون فامیل پسر ترک هستن ما ازنظ رفرهنگی متفاوتیم واز این نظر تعصب شدید دارن. دلایل دیگه ای هم مثل سربازی نرفتن نداشتن شغل مناسب بلاتکلیف بودن درس پسر هم هست. من باید چکارکنم؟درضمن من دانشجوی کارشناسی فناوری اطلاعات هستم و پسر هم دنشجوی کاردانی کامپیوتر که به دلیل مشکل داشتن با رشتش نتونسته خوب درس بخونه وقصد تغییر رشته داره البته بعد از سربازی رفتنش تا چن روز دیگه هم میره سریازی.کارش هم پخت سمنو وپخش اون هست که فعلا پیش پدرش کارمیکنه من باید چکارکنم از طرفی مشکل خانوادم با کارو درس سربازی منطقی هست اما حرفاشون رو مبنی براین که چون ترک هستن و دریه منطقه پایین تر ازمحل زندگی ماسکونت دارن قبول ندارم.ازطرفی وقتی بهشون گفتم میخام دوسال به سرفرصت بدم ناراحت شدن ودعوامون شد.الان پدرم خیلی داره باهام خشک برخورد میکنه.حتی به مامانم گفته چون رفته دانشگه اینجوری شده ودر اینده نمیذارم ادامه تحصیل بده وبره سرکار تا ازدواج کنه خواهش میکنم راهنمایی کنیدو پاسختون رو ایمیل بزنید خیلی به کمک نیاز دارم

به نام خدا
با سلام
این حالت که انسان فردی را برای ازدواج می پسندد ولی شرایط مناسب نیست و دیگران تأیید نمیکنند خیلی ناراحت کننده است و قابل درک است. تجربه سالها مشاوره های پیش از ازدواج موجب میشود عرض کنم در حال حاضر با تمام سختی که دارد فعلا موضوع را منتفی کنید و اجازه بدهید مدتی بگذرد. شرایطی که ترسیم میکنید اصلا مناسب ازدواج نیست و این ازدواج ریسک بالایی دارد. از آنجایی که جوانب بسیاری از بحث هست که لازم به گفتگوست من ترجیح میدهم با مشاوره تلفنی مرکز ملی تماس بگیرید و بنده با کد ۹۰۳۰ در خدمت خواهم بود
موفق باشید

سلام.خسته نباشید
من دختری هستم۲۲ساله و۴سال ونیم که با یه پسری که ۳سال ازودم بزرگتره دوست شدم وایشون همسایه پدربزرگم بودن.خیلی پسر خوبیه واز همه لحاظ به هم شبیه هستیم و تصمیم به ازدواج داریم.یکبار هم خواهرش به مامانم زنگ زد ولی مامانم با بداخلاقی باهاش حرف زد ومخالفت کرد که من دختر به شما نمیدم.آخه سال اولی که دوست بودیم خانواده من فهمیدن وبه این دلیل مخالفن.چون خانواده من خیلی سنتی هستن ومخالف رابطه دوستی بین دختر وپسر هستن.عشقمم الان داره کار میکنه که پولاشو جمع کنه و انشالله سال ۹۵یا۹۶بیاد خودش با بابام صحبت کنه.ولی خانواده من کلا مخالف هستن هم بابام هم مامانم هم خواهر وبرادرم وگفتن به هیچ وجه نمیذارن.البته اینم بگم که خانواده عشقم همه موافق هستن وخیلیم منو دوست دارن.
وقتی عشقم بیاد خواستگاریم چطور باید با خانواده م صحبت کنم که راضی بشن چون واقعا از برخورد خانواده م میترسم که چطورمیخوان باهام رفتار کنن.بخدا صبح که ازخواب بیدار میشم استرس دارم تا شب که باز بخوام بخوابم.
لطفا راهنماییم کنین
مــــــــــــــــــــــــرسی

تصویر پاسخگو

با سلام و پوزش بخاطر تاخیر پاسخگویی

درباره موضوعی که مطرح کردید توجه داشته باشید که ازدواج یک تصمیم مهم و سرنوشت ساز در زندگی است . مطمئنا این انتخاب با رضايت والدين، آرامش بيشتري را براي شما در پي دارد. اگر والدين شما با دلايل نه چندان منطقي با ازدواج تان مخالفت مي کنند مي توانيد با چند راه حلي که در ادامه خواهيد خواند، تلاش کنيد که نظر مساعد آن ها را جلب کنيد:

۱ - اول از همه بگوييم که تهديد، پرخاشگري، دعوا و جر و بحث و ... به هيچ نتيجه اي نمي رسد و فقط آتش معرکه را بيشتر مي کند. بنابراين از فکر راه حل هاي بيهوده بيرون بياييد و بيشتر تلاش کنيد در سکوت و آرامش ماجرا را پيش ببريد.

۲ - با والدين تان در شرايطي آرام و منطقي صحبت کنيد، و سعي کنيد نظر مثبت شان را با دلیل و منطق جلب کنيد. والدين شما، حتما دلايلي براي مخالفت شان دارند. آن ها را بشنويد و سعي کنيد فارغ از شور و شوق عاشقي و هيجانات مقطعي، اين دلايل را تحليل کنيد. شايد واقعا حق با آن ها باشد. مي توانيد اين دلايل را با فرد سومي که به بي طرفي او اطمينان داريد در ميان بگذاريد و با او مشورت کنيد. اين فرد مي تواند دوست، استاد، بزرگ فاميل يا مشاور باشد.

۳ - والدين گاهي به خاطر بي اعتمادي به شما با انتخاب تان مخالفت مي کنند، چون فکر مي کنند به قدر کافي بزرگ و عاقل نشده ايد. در اين شرايط بايد دلايل خود را از انتخاب فرد مورد نظر تشريح کنيد و با صحبت هاي منطقي به پدر و مادرتان ثابت کنيد که بزرگ و قابل اعتماد هستيد.

۴ - اگر هيچ کدام از راه ها نتيجه نداد، سعي کنيد همراه والدينتان پيش مشاور خانواده برويد و در شرايطي منصفانه درباره مشکل صحبت کنيد.اگر خانواده هم راضی به مراجعه به مشاور نشدند ، خودتان این کار را حتما انجام دهید .

سلام
خیلی اتفاقی اینجا رو پیدا کردم و وقتی دیدم با حوصله و دید باز پاسخگو هستین تصمیم گرفتم مشکلم رو مطرح کنم
من یه دختر ۲۷ ساله هستم که دو سال پیش پسر عمم بهم ابراز علاقه کرد. اون موقع هر دو دانشجوی کارشناسی ارشد بودیم و تهران درس میخوندیم
پسر عمم گفت که از دوران دبیرستان بهم علاقه داره اما میترسیده ابراز کنه و فکر میکرده که من قبولش ندارم و همیشه ترس از دست دادن منو داشته
خانواده عمم مذهبی هستن و از نظز حجاب همگی چادری و پایبند به اصول مدهبی اما من حجابم معمول و چادری نیستم و البته جوری هم نیست که از عرف خانواده و جامعه خارج باشه. بخاطز اینکه فامیل بود بهش فرصت دادم باهم آشنا شیم توو این مدت سر یک مسایلی جزِیی اختلا ف د اشتیم که تونستیم با تفاهم حلش کنیم یعنی اونقدر مشکل ساز نبود که نتونیم باهاش کنار بیایم. ضمن اینکه ایشون یک سال و چند ماه از من کوچکتر هستن و اوایل خیلی شک داشتم ولی به مرور زمان به این نتیجه رسیدم که سن یه عدده و اینه این اختلاف جزیی سن نمیتونه زیاد تاثیر گذار باشه و همه چی طی این مدت به خوبی می گذشت. من به پسر عمم فرصت دادم که از پایان نامش دفاع کنه و بعد از پیدا کردن کار مناسب موضوع رو با خانوادش مطرح کنه. بعد از اتمام درس پسر عمم، عمم به طور خیلی اتفاقی متوجه شد که پسر عمم به من علاقه داره و به شدت واکنش نشون داد
اینکه حجاب من مثل دختراش نیست یا اینکه با پسر های فامیل دست میدم (این مسایل رو قبلا من با پسر عمم صحبت کرده بودیم و خودم سر این مسایل کوتاه اومده و پذیرفته بودم که به خواست پسر عمم به عنوان همسر آینده احترام بزارم و خیلی راحت این مشکل حل شده بود ) و بعد عمم از پسر عمم پرسید که رابطه ای بین من و اون هست یا نه؟ که ابراز علاقه کرده به من یا نه که پسر عمم با شناختی که از خانوادش داشت و بخاطر جلوگیری از یک سری مشکلات گفت اصلا رابطه ای نبوده و اون (یعنی من) اصلا خبر نداره وخود پسر عمم میخواسته شرایظش رو محیا کنه بعد با خانواده مطرح کنه ولی عمم به شدت مخالفت کرده و گفت که اصلا راضی نیست و به هیچ وجه کوتاه نمیاد و پسر عمم هم در کمال احترام به ایشون گفت که همسرم رو خودم مطابق با معیار های خودم البته نه دور از معیار های خانواده انتخاب میکنم.
وقتی عمم متوجه شد که پسر عمم جدیه شروع به متهم کردن من کرد. اینکه من این حرفا رو یادش دادم و توو این دو سال درس خوندن جفتمون توو تهران پسرش رو فریب دادم. الان چند ماه از این مسایل میگذره و عمم اصلا کوتاه نیومده . من و پسر عمم هم سکوت کردیم چون من قصد ادامه تحصل در مقطع دکترا رو دارم و واقعا به آرامش ذهنی به دور از هر گونه تنشی نیاز دارم و قرار بود بعد از کنکورم مجداد پسر عمم خواستش رو مطرح کنه
اما عمم به شدت حس مالکیت به پسرش داره (ضمن اینکه ایشون تک پسرن و شوهرشون هم فوت شده) و همه جوره داره مخالفت خودش رو مطرح میکنه. طوری که به اون یکی عمم ( خواهر خودش) زنگ زده و گفته این دختر پسرمو گول زده و فریبش داده پسر من ساده هس از پسرم بزرگتره و من هیچ جوره موافق نیستم و حتی پیش مشاور خانواده هم رفته اما به پسرش حرفی نزده و همه ی این حرفایی که در مورد من به اون یکی عمم گفته رو با پسرش مطرح نکرده و میخواد از این طریق مخالفتش به گوش ما برسه و ما جواب رد بدیم تا رابطه خودش هم با پسرش بهم نریزه
اینم بگم که ما هیچ مشکل خانوادگی نداریم و رفت و آمد هامون همیشه برقرار بود و حتی مسافرت های خانوادگی هم با هم می رفتیم و همچنان قبل این مسایل رفت و آمد برقرار بود. اما عمم به یک مورعجیب!!!!!!!!!!! بی احترامی پدرم به شوهرشون در زمان حیات شوهرشون اشاره کرده و گفته که به هیچ عنوان بخاطر این موضوع کوتاه نمیاد در صورتی که پسر عمم میگه مادرم خیلی حساسه و اصلا این موضوع اونقدر مهم نیس که بخاد مطرحش کنه و هیچ بی احترامی ای صورت نگرفته و ضمن اینکه خود پدرم هم به شدت به دایی علاقه داشته. ضمن اینکه پدر من اصلا خبر دار نیس و نمیدونه این مسایل رو و میخواستیم همه چی سنتی پیش بره اما خب این مشکلات ایجاد شد و حالا نمیدونیم چیکار کنیم
خواهشا ما رو راهنمایی کنید. ممنون

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

این پاسخ را به خواستگارتان هم بدهید تا مطالعه کنند.

اگر فرد مورد نظر شما براي ازدواج گزينه مناسبي باشد، شما مي توانيد از انتخاب خود دفاع کنيد يعني اگر شما از نظر عقلاني و بر اساس ملاک هايتان نه با هندي بازي و عاشق شدن افراطي، همسر آينده تان را انتخاب کرده باشيد و هم کفو بودن از نظر مذهبي، اقتصادي، فرهنگي، تحصيلات، قيافه و... را رعايت کرده باشيد مي توان گفت فرد موردنظر شما، گزينه مناسبي براي ازدواج است اما معمولا مخالفت والدين با فرد انتخابي فرزندشان، به دليل نداشتن ملاک هاي اصلي و هم کفو نبودن فرد با فرزند يا خانواده شان است. البته اين جمله به معني اين نيست که هيچ پدر و مادري در اين باره اشتباه نکرده اند و هرگز تصميم هاي آنان نادرست نخواهد بود.

دغدغه والدين را ناديده نگيريد
در بحث ازدواج، افراد بايد آمادگي هاي مختلفي را داشته باشند که يکي از اين آمادگي ها، آمادگي خانواده است. آمادگي خانواده براي ازدواج هر فرزندي در چندين بعد قابل بررسي است.

به طور مثال باورهاي خانواده اهميت دارد، در بعضي خانواده ها ترتيب سني بچه ها اصلي ترين ملاک براي ازدواج آن هاست و هيچ گاه فرزند کوچک تر نمي تواند از فرزند بزرگ تر زودتر ازدواج کند. شرايط اقتصادي خانواده براي ازدواج فرزندشان هم شامل آمادگي خانواده محسوب مي شود. وقتي خانواده به هر دليل منطقي آمادگي لازم براي عروس کردن دختر يا داماد کردن پسر را ندارد، فرزندان نبايد با ناديده گرفتن دغدغه هاي والدين براي ازدواج در يک زمان خاص اصرار کنند.

اين گونه از انتخاب تان دفاع کنيد
مطمئنا هيچ پدر و مادري مانع خوشبختي فرزندشان نمي شوند حتي اگر با ازدواج او ۱۰۰درصد مخالف باشند. بنابراين اگر پدر يا مادري با فرد موردنظر فرزندشان براي ازدواج مخالف هستند، فرزندان بايد دلايل آن ها را بشنوند. اگر اين دلايل منطقي و عقلاني باشد، جوانان نبايد احساسي تصميم بگيرند و بگويند که فقط ما ۲نفر مهم هستيم و پيوند قلبي ما ۲نفر همه مشکلات مان را حل خواهد کرد.

فرزندان بايد روي دلايل منطقي فکر کنند. اگر هم دلايل غيرمنطقي بود، در گام اول بايد در يک فضاي صميمي و يک فرصت مناسب با والدين خود صحبت کنند. جوانان بايد ملاک هايشان را براي پدر و مادرشان بازگو کنند و بگويند که چرا و بر چه اساسي از اين انتخاب شان دفاع مي کنند.

با اين حال، ممکن است پدر يا مادر شما و یا ایشان هم دلايلي داشته باشند که از نظر شما منطقي نباشد در اين شرايط بهتر است از يک ناظر بي طرف که مي تواند بزرگ فاميل باشد، کمک بگيريد تا او دلايل را بررسي کند. اين ناظر بي طرف بايد مورد تأييد والدين و فرزندشان باشد.

صبر هم لازمه متقاعد کردن والدين است
زماني که پدر و مادر به هيچ وجه راضي نمي شوند و به عبارتي اصلا حاضر نيستند حرف هاي شما و ایشان را بشنوند يا طرف مقابل را ببينند، بايد بدانيد که الان زمان قانع کردن پدر و مادر نيست. شما بايد صبر کنيد تا پدر و مادر از فضاي عاطفي و هيجاني خود بيرون بيايند چون در فضاي هيجاني آدم ها نمي توانند خوب به مسئله نگاه کنند و تصميم بگيرند، بنابراين دختر و پسر بايد با درايت، صبر کنند تا زمان مناسب براي حرف زدن فرا برسد.

توجه ويژه والدين به اختيار فرزندشان
جوانان نبايد فراموش کنند که همه ما چه قبل و چه بعد از ازدواج، به والدين مان نياز داريم. البته پدر و مادرها هم بايد به بحث اختيار در جوانان براي انتخاب همسر آينده شان توجه ويژه اي داشته باشند. بالاخره اگر جواني با فردي که هيچ علاقه اي به او ندارد، ازدواج کند به احتمال زياد زندگي او شکست خواهد خورد و شايد باعث سرشکستگي اجتماعي خانواده اش هم بشود. پدر و مادرها بايد به فرزندانشان کمک کنند تا آن ها قدرت تصميم گيري و انتخاب صحيح را در خودشان افزايش دهند زيرا در غير اين صورت، اعتماد به نفس فرزندشان به شدت کاهش مي يابد.

ازدواج پيوند ۲نفر نيست، پيوند ۲خانواده است
ازدواج در ايران به معني پيوند ۲ نفر نيست، شما با ازدواج تان ۲خانواده و در برخي مناطق کشور ۲ طايفه را به هم پيوند مي زنيد و به همين دليل، خانواده سهم بزرگي در انتخاب و زندگي آينده فرزندان دارد.

آن قدر که اگر پدر و مادر مخالف ازدواج شما باشند، سايه اين مخالفت همواره بر سر زندگي تان خواهد بود.

چه طور والدين مان را راضي کنيم؟
ازدواج با رضايت والدين، آرامش بيشتري را براي شما در پي دارد اگر والدين شما با دلايل نه چندان منطقي با ازدواج تان مخالفت مي کنند مي توانيد با چند راه حلي که در ادامه خواهيد خواند، تلاش کنيد که نظر مساعد آن ها را جلب کنيد.

۱ - اول از همه بگوييم که تهديد، پرخاشگري، دعوا يا فرار از خانه و ... به هيچ نتيجه اي نمي رسد و فقط آتش معرکه را بيشتر مي کند. بنابراين از فکر راه حل هاي بيهوده بيرون بياييد و بيشتر تلاش کنيد در سکوت و آرامش ماجرا را پيش ببريد.

۲ - با والدين تان صحبت کنيد، در شرايطي آرام و منطقي بحث را پيش بکشيد و سعي کنيد نظر مثبت شان را جلب کنيد. والدين شما، حتما دلايلي براي مخالفت شان دارند. آن ها را بشنويد و سعي کنيد فارغ از شور و شوق عاشقي و هيجانات مقطعي، اين دلايل را تحليل کنيد. شايد واقعا حق با آن ها باشد. مي توانيد اين دلايل را با فرد سومي که به بي طرفي او اطمينان داريد در ميان بگذاريد و با او مشورت کنيد. اين فرد مي تواند دوست، استاد، بزرگ فاميل يا مشاور باشد.

۳ - والدين گاهي به خاطر بي اعتمادي به شما با انتخاب تان مخالفت مي کنند، چون فکر مي کنند به قدر کافي بزرگ و عاقل نشده ايد. در اين شرايط بايد دلايل خود را از انتخاب فرد مورد نظر تشريح کنيد و با صحبت هاي منطقي به پدر و مادرتان ثابت کنيد که بزرگ و قابل اعتماد هستيد.

۴ - اگر هيچ کدام از راه ها نتيجه نداد، سعي کنيد همراه والدينتان پيش مشاور خانواده برويد و در شرايطي منصفانه درباره مشکل صحبت کنيد.

مخالفت خانواده ها را جدي بگيريد
اگر مخالفت خانواده ها به اين دليل بود که دو خانواده از نظر مذهبي در يک سطح نيستند، اگر اختلاف مالي فراوان بين خانواده ها وجود داشت، اگر فاصله سني شما و فرد مورد علاقه تان بسيار زياد است و اگر مخالفت والدين به دليل موجه نبودن شخصيت فرد موردنظر است (در حالي که شما به اشتباه فکر مي کنيد، مي توانيد با قدرت عشق و صبر او را عوض کنيد) بهتر است به توصيه والدين تان گوش دهيد و بي گدار به آب نزنيد. حساسيت والدين در اين مسائل کاملا منطقي است و شما بايد در انتخاب تان دقت بيشتري داشته باشيد.

موفق باشید.

سلام.
من میخواهم با همکلاسی خودم که ترم آخربرق هستیم ازدواج کنم ولی متاسفانه به دلیل همسن بودنمان پدرو مادر من راضی نمیشن.
میخواستم بپرسم چطور مادرم را راضی کنم تا بامادر همکااسیم حرف بزند؟

تصویر پاسخگو

با سلام حضور شما خواهر گرامی
در بحث معیار های ازدواج یکی از معیارهای تفاوت منطقی سنی بین دختر و پسر است . به طوری که دختر چند سالی از پسر کوچک تر باشد . البته این معیار نمی تواند غیر قابل تغییر و چشم پوشی باشد و در صورتی که بقیه شرایط و معیار ها در سطح بالایی از تناسب باشند ، می توان از آن چشم پوشی کرد . شما برای این که والیدن خود را به این ازدواج راضی کنید باید با توضیح و برجشته کردن سایر معیارها آنها را به چشم پوشی از این معیار متقاعد کنید .
توجه کنید که والدين شما، حتما دلايلي براي مخالفت شان دارند. آن ها را بشنويد و سعي کنيد فارغ از شور و شوق عاشقي و هيجانات مقطعي، اين دلايل را تحليل کنيد. شايد واقعا حق با آن ها باشد. مي توانيد اين دلايل را با فرد سومي که به بي طرفي او اطمينان داريد در ميان بگذاريد و با او مشورت کنيد. اين فرد مي تواند دوست، استاد، بزرگ فاميل يا مشاور باشد.

با سلام
پسری ۳۰ ساله هستم و دارای شغل مناسب و چهار سال است ک با یکی از همکلاسیانم در ارتباطم تا اینکه یکماه پیش به خواستگاری ایشان رفتیم ولی مادر بنده مخالف این وصلت هستند چون وضعیت ظاهری خانه و زندگی خانواده دختر در سطح پایینتری نسبت به خانوده خودم است کما اینکه از نظر اداب و رفتار بسیار ساده بنظر میرسند، خانه محقر و کوچکی دارند، لطفا بفرمایید ایا با علاقه ای ک بین دختر و پسر وجود دارد موضوع چگونه باید مدیریت شود.

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

اگر فرد مورد نظر شما براي ازدواج گزينه مناسبي باشد، شما مي توانيد از انتخاب خود دفاع کنيد يعني اگر شما از نظر عقلاني و بر اساس ملاک هايتان نه با هندي بازي و عاشق شدن افراطي، همسر آينده تان را انتخاب کرده باشيد و هم کفو بودن از نظر مذهبي، اقتصادي، فرهنگي، تحصيلات، قيافه و... را رعايت کرده باشيد مي توان گفت فرد موردنظر شما، گزينه مناسبي براي ازدواج است اما معمولا مخالفت والدين با فرد انتخابي فرزندشان، به دليل نداشتن ملاک هاي اصلي و هم کفو نبودن فرد با فرزند يا خانواده شان است. البته اين جمله به معني اين نيست که هيچ پدر و مادري در اين باره اشتباه نکرده اند و هرگز تصميم هاي آنان نادرست نخواهد بود.

دغدغه والدين را ناديده نگيريد
در بحث ازدواج، افراد بايد آمادگي هاي مختلفي را داشته باشند که يکي از اين آمادگي ها، آمادگي خانواده است. آمادگي خانواده براي ازدواج هر فرزندي در چندين بعد قابل بررسي است.

به طور مثال باورهاي خانواده اهميت دارد، در بعضي خانواده ها ترتيب سني بچه ها اصلي ترين ملاک براي ازدواج آن هاست و هيچ گاه فرزند کوچک تر نمي تواند از فرزند بزرگ تر زودتر ازدواج کند. شرايط اقتصادي خانواده براي ازدواج فرزندشان هم شامل آمادگي خانواده محسوب مي شود. وقتي خانواده به هر دليل منطقي آمادگي لازم براي عروس کردن دختر يا داماد کردن پسر را ندارد، فرزندان نبايد با ناديده گرفتن دغدغه هاي والدين براي ازدواج در يک زمان خاص اصرار کنند.

اين گونه از انتخاب تان دفاع کنيد
مطمئنا هيچ پدر و مادري مانع خوشبختي فرزندشان نمي شوند حتي اگر با ازدواج او ۱۰۰درصد مخالف باشند. بنابراين اگر پدر يا مادري با فرد موردنظر فرزندشان براي ازدواج مخالف هستند، فرزندان بايد دلايل آن ها را بشنوند. اگر اين دلايل منطقي و عقلاني باشد، جوانان نبايد احساسي تصميم بگيرند و بگويند که فقط ما ۲نفر مهم هستيم و پيوند قلبي ما ۲نفر همه مشکلات مان را حل خواهد کرد.

فرزندان بايد روي دلايل منطقي فکر کنند. اگر هم دلايل غيرمنطقي بود، در گام اول بايد در يک فضاي صميمي و يک فرصت مناسب با والدين خود صحبت کنند. جوانان بايد ملاک هايشان را براي پدر و مادرشان بازگو کنند و بگويند که چرا و بر چه اساسي از اين انتخاب شان دفاع مي کنند.

با اين حال، ممکن است پدر يا مادر شما هم دلايلي داشته باشند که از نظر شما منطقي نباشد در اين شرايط بهتر است از يک ناظر بي طرف که مي تواند بزرگ فاميل باشد، کمک بگيريد تا او دلايل را بررسي کند. اين ناظر بي طرف بايد مورد تأييد والدين و فرزندشان باشد.

صبر هم لازمه متقاعد کردن والدين است
زماني که پدر و مادر به هيچ وجه راضي نمي شوند و به عبارتي اصلا حاضر نيستند حرف هاي شما را بشنوند يا طرف مقابل را ببينند، بايد بدانيد که الان زمان قانع کردن پدر و مادر نيست. شما بايد صبر کنيد تا پدر و مادر از فضاي عاطفي و هيجاني خود بيرون بيايند چون در فضاي هيجاني آدم ها نمي توانند خوب به مسئله نگاه کنند و تصميم بگيرند، بنابراين دختر و پسر بايد با درايت، صبر کنند تا زمان مناسب براي حرف زدن فرا برسد.

توجه ويژه والدين به اختيار فرزندشان
جوانان نبايد فراموش کنند که همه ما چه قبل و چه بعد از ازدواج، به والدين مان نياز داريم. البته پدر و مادرها هم بايد به بحث اختيار در جوانان براي انتخاب همسر آينده شان توجه ويژه اي داشته باشند. بالاخره اگر جواني با فردي که هيچ علاقه اي به او ندارد، ازدواج کند به احتمال زياد زندگي او شکست خواهد خورد و شايد باعث سرشکستگي اجتماعي خانواده اش هم بشود. پدر و مادرها بايد به فرزندانشان کمک کنند تا آن ها قدرت تصميم گيري و انتخاب صحيح را در خودشان افزايش دهند زيرا در غير اين صورت، اعتماد به نفس فرزندشان به شدت کاهش مي يابد.

ازدواج پيوند ۲نفر نيست، پيوند ۲خانواده است
ازدواج در ايران به معني پيوند ۲ نفر نيست، شما با ازدواج تان ۲خانواده و در برخي مناطق کشور ۲ طايفه را به هم پيوند مي زنيد و به همين دليل، خانواده سهم بزرگي در انتخاب و زندگي آينده فرزندان دارد.

آن قدر که اگر پدر و مادر مخالف ازدواج شما باشند، سايه اين مخالفت همواره بر سر زندگي تان خواهد بود.

چه طور والدين مان را راضي کنيم؟
ازدواج با رضايت والدين، آرامش بيشتري را براي شما در پي دارد اگر والدين شما با دلايل نه چندان منطقي با ازدواج تان مخالفت مي کنند مي توانيد با چند راه حلي که در ادامه خواهيد خواند، تلاش کنيد که نظر مساعد آن ها را جلب کنيد.

۱ - اول از همه بگوييم که تهديد، پرخاشگري، دعوا يا فرار از خانه و ... به هيچ نتيجه اي نمي رسد و فقط آتش معرکه را بيشتر مي کند. بنابراين از فکر راه حل هاي بيهوده بيرون بياييد و بيشتر تلاش کنيد در سکوت و آرامش ماجرا را پيش ببريد.

۲ - با والدين تان صحبت کنيد، در شرايطي آرام و منطقي بحث را پيش بکشيد و سعي کنيد نظر مثبت شان را جلب کنيد. والدين شما، حتما دلايلي براي مخالفت شان دارند. آن ها را بشنويد و سعي کنيد فارغ از شور و شوق عاشقي و هيجانات مقطعي، اين دلايل را تحليل کنيد. شايد واقعا حق با آن ها باشد. مي توانيد اين دلايل را با فرد سومي که به بي طرفي او اطمينان داريد در ميان بگذاريد و با او مشورت کنيد. اين فرد مي تواند دوست، استاد، بزرگ فاميل يا مشاور باشد.

۳ - والدين گاهي به خاطر بي اعتمادي به شما با انتخاب تان مخالفت مي کنند، چون فکر مي کنند به قدر کافي بزرگ و عاقل نشده ايد. در اين شرايط بايد دلايل خود را از انتخاب فرد مورد نظر تشريح کنيد و با صحبت هاي منطقي به پدر و مادرتان ثابت کنيد که بزرگ و قابل اعتماد هستيد.

۴ - اگر هيچ کدام از راه ها نتيجه نداد، سعي کنيد همراه والدينتان پيش مشاور خانواده برويد و در شرايطي منصفانه درباره مشکل صحبت کنيد.

مخالفت خانواده ها را جدي بگيريد
اگر مخالفت خانواده ها به اين دليل بود که دو خانواده از نظر مذهبي در يک سطح نيستند، اگر اختلاف مالي فراوان بين خانواده ها وجود داشت، اگر فاصله سني شما و فرد مورد علاقه تان بسيار زياد است و اگر مخالفت والدين به دليل موجه نبودن شخصيت فرد موردنظر است (در حالي که شما به اشتباه فکر مي کنيد، مي توانيد با قدرت عشق و صبر او را عوض کنيد) بهتر است به توصيه والدين تان گوش دهيد و بي گدار به آب نزنيد. حساسيت والدين در اين مسائل کاملا منطقي است و شما بايد در انتخاب تان دقت بيشتري داشته باشيد.

موفق باشید.

سلام . از اینکه وقت گرانبهای خودتان را در اختیار حقیر قرار می دهید بسیار ممنون و سپاسگزارم. من جوانی ۲۶ساله دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی نرم افزار هستم. پدر و مادرم، هردو فرهنگی بازنشسته هستند. کارمند دانشکده علوم پزشکی هستم. شش سال است که دخترخانمی را که در یکی از دانشگاه های دیگر شهرمان شاغل است را جهت ازدواج مدنظر دارم که بحمدلله شاخص های مورد پسند حقیر را دارا هستند و دلیل اینکه شش سال به طول انجامیده این بوده که درسم تمام نشده بود و خدمت سربازی نرفته بودم و شغلی نداشتم. البته یکبار ابتدای آشنایی با پدرم درمیان گذاشتم و مخالفت کردند. دوباره قبل از رفتن به سربازی مطرح کردم بازهم ایشان مخالفت کردند. و سومین بار بهمن ماه سال ۹۳ گفتم که بازهم مخالفت ایشان ماحصل گفتگویمان بود.
اکنون که حدود چهار ماه است کار پیداکرده ام، در نظر داشتم که مراسم عقد خود را در شب میلاد پر برکت مادرمان حضرت زهرا س بگیرم. اما زمانی که با خانواده در رابطه با ازدواج با این دخترخانم صحبت کردم با مخالفت شدید آنها مواجه شدم. من ذره ای نمیخواهم به پدر و مادرم که جانم به فدای آنها باد، جسارت و اهانت کنم. اما به هرحال انتخابم را ضمن اینکه دوست دارم بسیار بسیار هم قبول دارم. چند مورد از مزیت های انتخابم که برگرفته شده از اولویت های خاص حقیر در مورد ازدواج بوده را در ذیل می آورم.
۱- با شناخت کاملی که دارم مؤمنه هستند و نماز و روزه ایشان ترک نمی شود.
۲- از نظر حجاب، مانتویی هستند اما پوشیدگی کامل یک زن مسلمان را دارند.
۳- از نظر تحصیلی، هم رشته بنده و دانشجوی فوق لیسانس هستند.
۴- از نظر وجهه اجتماعی، در اکثر مراسمات ملی و مذهبی شرکت دارند.
۵- از لحاظ خانوادگی، پدرشان فرهنگی بازنشسته هستند و مادرخدابیامرز ایشان خانه دار بوده اند. و تمامی خواهران و برادرانشان دارای تحصیلات بالا و خط فکری همسو با حقیر را دارند.
۶- از نظر مالی، هردو خانواده در یک سطح هستیم.
۷- از نظر شغلی، هر دو کارمند هستیم.
۸- از نظر ظاهری، قیافه و هیکل متناسب هم داریم.
۹- از نظر اخلاقی، آشنایی کامل از ایشان دارم و سنخیت زیادی باهم داریم.
۱۰- تنها مسئله ای که خانواده را مصر بر مخالفت کرده است اختلاف سنی مان است. من متولد ۱۳۶۹ هستم و دخترخانم متولد ۱۳۶۲
عاجزانه از مادرمان حضرت زهرا س و امام عصر عج خواستم که از استیصال و درماندگی نجاتم دهند. شما را به مولایمان امام زمان عج کاری برایم بکنید. من از گناه بیزارم و نمیخواهم به گناه آلوده شوم. دستم از همه جا کوتاه است. کمکم کنید لطفا. برای جلب رضایت پدرم چکار کنم؟ بخداوندی خدا شب و روز خوشی ندارم اصلا.
یاعلی ع
(ک)
لطفا اطلاعات تماسم نمایش داده نشود. ممنونم و منتظر پاسخگویی زود شما عزیزان

تصویر مشاور شهر سوال

دوست عزیز، ضمن عرض سلام و خوش آمد گویی به شما ، بابت تأخیر در پاسخ پوزش می طلبیم، که علت آن کثرت سوالات و قلت کارشناسان و تعطیلات ابتدای سال بود.
مطالب شما را به دقت مطالعه کردم. اخلاق و احترام شما نسبت به خانواده و والدین و نیز ملاکهای نیکوی شما برای ازدواج و البته ایمان و ترس از گناه در شما حقیقتاً امری ارزشمند و نیکو ست. البته تفاوت سنی معکوس (دختر بزرگتر از پسر) شما واقعا قابل توجه است و نمی شود به سادگی از آن گذشت و باید به خانواده شما هم حق داد. تفاوت سنی به این شکل، چیزی است که در آینده هردوی شما را تحت تأثیر قرار خواهد داد و میتواند درزندگی خلل وارد کند، اما به لحاظ کارشناسی اگر واقعا همه ملاکها در حد استاندارد یا بالاتر از آن باشد، میتوان از آن چشم پوشی کرد. البته قطعا همه چیز آنچیزی نیست که شما نوشته اید و برای اظهار نظر کارشناسی و بررسی بیشتر، حضور نزد یک روانشناس باتجربه لازم است. گاهی اوقات تفاوت سنی از نظر ظاهری هم آنچنان به چشم نمی آید و گاهی بالعکس. به هر حال همانطور که عرض شد یک مشاور باتجربه میتواند با صحبت با شما و فرد موردنظر شما تا حد زیادی نسبت به تناسب شما دو نفر اظهار نظر کارشناسی کند و از طرفی به متقاعد شدن خانواده تان نیز کمک کند.
پس حتما به یک مشاور باتجربه و غیر جوان مراجعه کنید.
برای شما آرزوی آرامش و موفقیت داریم.

سلام
اول از همه بگم که ۳۰سالمه ۴ ساله بایه فردی که هم کف هستیم همدیگه را میخایم وفقط مادرش بخاطر اینکه خودش خانزاده است نمی خواهد منو برای پسرش بگیره وکلا طایفه شوهرشم قبول نداره
وعرضم به شما اینه که تمام حرف های شما رو هرنصیحت گر یا فرد عادی میتونه بگه این راهنمایی ها رو ول کنید اگر واقعا راه بلدین بسم الله وگرنه همه اینا رو حفظ شدیم

تصویر مشاور شهر سوال

کاربر گرامی، سلام. از حضور و ابراز عقیده شما در شهر سوال متشکریم.
در خصوص دیدگاه شما چند نکته به عرضتان میرسانم. نخست این که مشاور همیشه نقش تسهیل کننده و کمک کننده دارد و حقیقت آنست که کلید حل مشکلات در دستان خود شماست. نکته دیگر این که نباید هیچگاه از یک مشاوره چند جلسه ای(حتی به شکل حضوری) و از مشاور انتظار معجزه داشته باشید، این درحالیست که در مشاوره حضوری تقریبا بسیاری از اطلاعات مختلفی که مدنظر متخصص است و برای تشخیص و درمان نیاز دارد، از نظر فردی، موقعیتی و روانی قابل دستیابی است. ولی در مورد مشاوره غیرحضوری اینگونه نیست به ویژه در مورد مشاور کتبی به شکل سوال و جواب که صرفا رهنمودیست برای رفع مشکل به دست مبارک خود فرد.
شما هم انشالله با ذکاوتی که دارید مشکل خود را به بهترین شکل حل خواهید نمود. موفق باشید

سلام خسته نباشید ممنپن از سایت عالیتون
تورو خدا کمکم کنید.ما سوپر مارکت داریم نزدیک مغازمونم یه مدرسه دخترونس خدارو شکر ازقیاه و هیکل خوبیم برخوردارم جوری که دخترای همون مدرسه واسه شماره گرفتن از من کل کل داشتن اینو چن نفر بم گفتن اما اهل این کارا نبودم حدود یه ماه بود یه دختر و زیر نظر داشتم همه جیزش عالی بود همه چیزش نمیخام از خودم تعریف کنم ولی من به زن شوهر دار هم شماره دادم گرفته این کار مال قبل توبه مه . اما وقتی به این دختره شماره دادم نگرف به خاهرمو مادرم نشونش دادم همه تایید ش کردن اما مادرم میکف سنت کمه مخالفت میکرد من بیست و یک سالمه بلاخره راضی ش کردمو رفتن واسه تحقیق نتیجه شم این شد که باباش دوتا زن داره بعدشم همسایه شون به خانوادم گفتن که یه خاستگار داشته بهش گفتن قبلا ازدواج کرده. من تو مخم نرف خیلی دوسش دارم به یکی دیگه از دخترا مدرسه شماره دادم که بشه واسطه منو اون میگف اونم دوست داره . من گفتم قضیه ازدواج قبلیش چی بوده اونم گف چون خاستگارش پیله بوده اینو گفته تورو خداااا کمک کنید از یه طرف نمیتونم به خانوادم بگم که ازدواج قبلیش دروغ بوده چون اولین فکری که میکنن اینه که با من دوسته دختره .اینم یعنی خدافظ. دومین بهانه ی که میارن باباشه که دوتا زن داره

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

پرسشگر گرامی،
قبل از هر چیزی به این مسأله مهم دقت فرمایید:

ازدواج مهمترین مرحله در زندگی هر شخص و انتخاب همسر مناسب اصلی ترین تصمیم فرد می باشد، این انتخاب در گذشته توسط دیگران انجام می شد و چه بسا که زوجین تا هنگام عقد همدیگر را نمی دیدند، اما در زمان فعلی خود جوانان هستند که اگر نگوئیم انتخاب، می توان گفت که تصمیم گیرنده اصلی هستند. امروزه، از یک طرف والدین با توجه به تجربه معتقدند : (چیزی که پیر در خشت خام می بیند جوان در آینه هم نمی بینند) یعنی تصمیم آنها برخاسته از سبک و سنگین کردن همه جانبه این ازدواج می باشد و همه جوانب را می سنجند، اما فرزندان معتقدند که انتخاب خود را انجام داده و چون به سن بلوغ رسیده اند دوست ندارند که دیگران برای آنها تصمیم بگیرند و دخالت و نظر دادن والدین را نوعی (کاسه داغ تر از آش) بودن تلقی می کنند و معتقدند خودشان به شناخت کافی رسیده اند و می توانند (گلیم خود را از آب بیرون بکشند) در انتخاب هایی که توسط خود جوانان انجام می شود دخالت والدین فقط در سر سفره عقد خلاصه می شود که عروس خانم هنگام مجوز دادن عقد می گوید : با اجازه بزرگترها، بله.

به هر صورت آنچه که در این نوشتار به آن اشاره ای می شود این است که آیا والدین باید در ازدواج فرزندان دخالت کنند؟ و این میزان دخالت در چه حد باید باشد؟ متخصصین روانشناسی و جامعه شناسی معتقدند که میزان دخالت والدین به موقعیت والدین و سن و میزان بلوغ فرزندان بستگی دارد. اگر سن فرزند پایین باشد لازم است والدین دقت و دخالت بیشتری داشته باشند و در صورت نیاز مخالفت جدی داشته باشند، چون در اکثر موارد تصمیم گیری در مورد ازدواج تحت تأثیر احساسات گذرا می باشد و چندان اعتبار ندارد و به احتمال زیاد می تواند اشتباه باشد. البته در این خصوص که مخاطرات ازدواج در سن پایین بسیار بیشتر از ازدواج در سن بالا است استثنائاتی هم وجود دارد و فقط می توان گفت در موارد بسیار اندک شناخت همسران از یکدیگر در سن پایین صحیح می باشد. در سن پایین بیشتر افراد تحت تأثیر خودرائی و احساسات هستند که با زندگی مشترک منافات دارد. احتمال موفقیت ازدواج هایی که به دنبال دوستی های خیابانی و پافشاری و ایستادگی در مقابل خانواده انجام می شود بسیار پایین است در اکثر موارد عشق این افراد به سرعت عادی می شود، پس والدین نباید به پا فشاری و اصرار آنها اهمیت بدهند چون این موج گذرا به سرعت فروکش می کند.

اگر سن فرزندان بالاست، والدین باید کمتر دخالت کنند، بعد از سن ۲۴ و ۲۵ سالگی معمولا فرد به بلوغ فکری می رسد بخصوص اگر فرزند از نظر شخصیتی معقول باشد و احساساتی نباشد والدین باید بیشتر به او اعتماد کنند، با این حال اگر والدین خود افراد موفقی باشند و تشخیص بدهند که انتخاب فرزندشان اشتباه است می توانند دخالت کنند، در این خصوص چه فرزندان و چه والدین باید ابعاد همه جانبه را بسنجند و براساس تناسب و هماهنگی شخصیتی، نزدیکی ارزشهای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و …. را در نظر داشته باشند. اهمیت دخالت والدین در امر ازدواج فرزندان و دلیل توجه کردن فرزندان به نظرات منطقی والدین به این علت است که طبق آمار ۲۵ درصد ازدواج ها در تهران به طلاق می انجامد و این وضعیت در شهرهای بزرگ هم تفاوت چندانی ندارد و علاوه بر آن ۳۰ تا ۴۰ درصد ازدواج هایی هم که پا بر جا می مانند دچار مشکل های جدی هستند. پس به طور کلی در هر ازدواج احتمال ۶۰ درصد مشکل و شکست وجود دارد پس باید والدین دقت بیشتری داشته باشند و جوانان را در امر ازدواج حتی المقدور رها نکنند، پشتیبانی، هدایت، رهبری و کمک، وظیفه والدین است و جوانان هم باید بدانند که پایداری عشق احساسی ۲ سال است و بعد از آن جوانان کم سنی که با پا فشاری ازدواج کرده اند به مشکل بر می خورند و ناهنجاری هایی در زندگی شان پیش می آید، البته والدین هم باید در این انتخاب دید و نظری منطقی داشته باشند و به علت مسائل و موضوعات کوچک و جزیی مخالفت خود را ابراز نکنند بلکه جامع نگر و منطقی، برخورد کنند. هر چند که می دانیم والدین همیشه خیر و صلاح فرزندان را می خواهند و براساس عشق و محبت به فرزند در صدد انتخاب و تأیید همسر برای فرزندشان می باشد اما این به معنای آن نیست که والدین هم اشتباه نمی کنند در نهایت باید گفت والدین و فرزندان باید با عاقلانه تصمیم گرفتن زمینه شروع یک زندگی موفق را برای فرزندانشان در آینده رقم زنند.

موفق باشید.

با سلام و تشکر از سایت بسیار عالیتون
دختری ۱۹ ساله و دارای خانواده ای از لحاظ فرهنگی و اجتماعی بالا هستم،و از آنجا که تنها دختر و فرزند آخر خانواده هستم حساسیت روی من بسیار زیاده
۲سال پیش با پسری آشنا شدم که از لحاظ ظاهری و خانوادگی از ما کمی پایین تر بودند.بعد از آشنایی علاقه ی زیادی بوجود اومد اما بعد از مدتی مادرم متوجه قضیه شدند و ما از هم جدا شدیم.ایشون همچنین ملاقاتی با مادر من داشتن و گفتن که فعلا بدلیل شرایط قصد دوستی دارند فقط!اما من رو دوست دارن!و با توجه به مذهبی بودن مادر من طبیعی بود که مادرم دید کاملا منفی نسبت به این پسر پیدا کردن
من با وجود دلتنگی زیاد رابطم رو به کلی با ایشون قطع کردم اما از راه های مختلف متوجه پایبندی ایشون به رابطه می شدم!و ایشون پیغام میفرستادن که من صبر کنم چون میخواد آخر امسال به خواستگاری بیاد!
اما الان من فکر میکنم با بالا رفتن سن ام دیگه تمایلی به آشنایی های اینجوری ندارم و دلم میخواد مطابق با خانواده ازدواج کنم که خدای نگرده نخوام تو روی پدر مادرم بایستم!و از طرفی قطعا موارد بهتری هم با توجه به شرایطم برای من ایجاد خواهد شد!اما مهر این آقا توی دل من باقی مونده و فکر میکنم اگه به کس دیگه ای فکر کنم و مهر ایشون هنوز تو دل من بمونه یه خیانته و از طرفی هم میگم اگه با این آقا ازدواج کنم نکنه بعد بگم کاش به مورد های بهتر فکر کرده بودم (با توجه به اینکه هر دوی ما توی سن بحرانی احساسی هستیم).البته این را هم بگم که بسیار پسر اهل کار و متعهد و با جربزه و با اخلاقی هست و نسبت به زمانی که با مادرم صحبت کرده زمین تا آسمون عوض شده و من رو هم خیلی دوست داره و بعد از گذشت حدود ده ماه عدم ارتباط با هم، هنوز نسبت به هم وابستگی داریم هردومون.همچنین سن ازدواج توی خانواده ی ما تقریبا بالاست و قاعدتاً من اصلا روم نمیشه با خانوادم حتی کلمه ی ازدواج رو مطرح کنم!ببخشید طولانی شد. ازتون میخوام کمکم کنید و نظرتون رو بگید لطفا.ممنونم بسیار زیاد
(ضمناً اون پسر ۲۳ سالش هست)

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر محترم. به شهر سوال خوش آمدید. مطالب شما بنده را یاد ضرب المثلی قدیمی می اندازد: «شتر سواری دولا دولا نمی شود».
این شرایطی که شما برای ما تصویر کردید و خواستهای شما همه با هم امکان پذیر نیست و شما باید بالاخره از یکی از آنها کوتاه بیایید. اینکه هم بخواهید با کسی که فعلا دوست دارید ازدواج کنید و هم بخواهید اگر کسی بهتر آمد با آن ازدواج کنید، هم به حرف والدین گوش کنید هم شأن خانوادگی را حفظ کنید هم ارتباط داشته باشید و خلاصه ...همه اینها با هم نمی شود.
بهترین پیشنهاد برای شما کمی تحمل سختی و شکیبایی و جدیت است. اگر واقعا میخواهید با ایشان ازدواج کنید یا حداقل ترجیح دارد برای شما، به او بگویید از طریق خانواده خود و به صورت رسمی اقدام کند. در این میان شما دو نفر نباید با هم ارتباطی داشته باشید و شما با کمی سختی باید سعی کنید ایشان را به چشم یک تازه وارد ببینید تا در صورت عدم توافق بتوانید از او دل بکنید. در این حالت هم جدی بودن آقا پسر در تصمیم خود مشخص خواهد شد و هم تمام شرایط کلی و جزئی ازدواج ایشان رو خواهد شد و انشالله اگر مشکلی نباشد به سلامتی این ازدواج سر خواهد گرفت. در مورد برخی از مسائل هم معمولا خانواده ها میتوانند چند سال فرصت به طرف مقابل بدهند مانند اتمام تحصیل یا فراهم کردن مسکن یا مسائلی از این دست...
با این کار وجدان شما هم آرامش خواهد داشت.هرچند چنین دلمشغولی خیلی منطقی و عاقلانه نیست. چون اگر ایشان هدفشان واقعا ازدواج باشد هر کاری برای سرگرفتن این ازدواج به شکل رسمی می کنند و اگر کاری نکند مقصر خودش خواهد بود.
موفق باشید.

سلام من پسری ۲۳ ساله هستم ک عاشق دختری ۱۹ ساله شدم.۲ ساله همدیگرو میخوایم مامانش راضی شده و تازه با باباش در میون گذاشتیم.باباش اول ک گیر داده بود بچه این بعد گیر داده بود فوق لیسانس باید بگیری الانم ب گفته خودش اومده برا تحقیق و دیده به درد هم نمیخوریم من از خودم مطمئنم ک هیچ اشتباهی نکردم ک ب خاطرش بخوان بهم ج رد بدن پدرشم ب هیچ وجه دلیلشو نمیگه فقط میگه ب صلاحتون نیس .دختره با زبون خوش باهاش حرف زد جواب نداشت داییاش و عموهاش حرف زدن ج نداد همش میگه کسی دخالت نکنه الانم دیگه زدن تو فاز لج هر دو لج میکنن حتی دانشگاهم دیگه نمیره و همش تو اتاق زندانیه.میخواستم ببینم باید چیکار کنیم؟

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر گرامی شهر سوال. این که واقعا شما دو نفر مناسب و متناسب یکدیگر هستید یا خیر، چون ما اطلاعاتی نداریم و بررسی نکرده ایم نمیتوانیم نظر بدهیم. اما به طور کلی مسیر خوبی را در پیش گرفته اید. لازمه این راه صبر و شکیبایی است تا انشالله به مطلوب برسید. پیشنهاد می شود همین گفت و شنود های منطقی را نه به طور مستقیم که از طریق واسطه های موجّه و منطقی و کسانی که دارای اعتبار نزد پدر ایشان هستند ادامه دهید. قطعا این مخالفت ایشان دلیلی دارد که بالاخره باید مشخص شود... این نکته هم قابل ذکر است که در هر صورت چه شما و چه دختر خانم نباید از مدار احترام و عزت نسبت به بزرگترهای خانواده بخصوص پدر و مادر خارج شوید. این مسئله چه اکنون و چه بعد از ازدواج میتواند از نقاط قوت و مثبت شما محسوب شود.
موفق باشید.

سلام. یه سوال داشتم اگر لطف کنید نظرتون را بگید ممنون میشم.من سی سال دارم ، اخیرا مادرم که دیدگاههای سنتی و معتقد به نقش پر رنگ والدین در انتخاب همسر برای فرزندانش داره دختری را برام انتخاب کرده که بریم خواستگاریش و من اون دختر را ندیدم.از طرفی خودمم در دانشگاه با دختری آشنا شده ام و ازش خوشم اومده.حالا به نظرتون اول به خواستگاری اون دختری که مادرم معرفی کرده برم و بعد دختر مورد نظر خودم را معرفی کنم یا قبل از رفتن به خواستگاری دختر مورد نظر مادرم ، دختر مد نظر خودم را به مادرم معرفی کنم؟

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

در ابتدا در مورد اتفاقي كه در مسير ازدواجتان صورت گرفته خدمتتان بيان مي داريم كه فقط شما نيستيد كه با چنين مسأله اي در ازدواج خود مواجهيد؛ بسياري از هم سن و سالان شما نيز وجود داشته اند كه با شرايط مشابه مواجه بوده ولي توانستند با درايت، چنين مسأله اي را به درستي حل نمايند. براي اين كار همانطور كه خود مي دانيد شايسته است ابتدا با واقع نگري و به دور از هر گونه مسائل جانبي ، مسأله اصلي خود را شناسايي نموده و توان خود را براي حل آن تجميع نماييد.
در مورد اين اتفاق سوالاتي مطرح است كه جواب آنها مي تواند در روشن شدن موضوع و نحوه مديريت آن به شما كمك نمايد :
۱- آيا از ابتدا مخالف بودند يا در مسير خواستگاري مخالف شدند؟
۲- علت اصلي مطرح شدن خواستگاري چه بوده است؟
۳-دختر چه تلاش هايي در اعتماد سازي خانواده پسر انجام داده است؟
۴- واقعا دليل مخالفت خانواده پسر چيست؟

چند نكته مهم
نكته ۱- پرسشگر گرامي مطمئنا شما خوب مى‏دانيد كه ازدواج بزرگ‏ترين و مهم‏ترين حادثه زندگى انسان است و موفقيت يا شكست در آن سرنوشت ساز خواهد بود. ازدواج و زندگى مشترك وقتى ثمر بخش، سودمند و ماندگار است كه عقربه روحيه‏ها، غرايز و طرز تفكر دو طرف، همسو و نزديك باشد. در غير اين صورت، ريسمان وحدت و يگانگى به ضعف و سستى مى‏گرايد و سرانجام گسسته مى‏شود. ما در زندگى خود شاهد پديده‏هاى تلخ و درد آورى هستيم كه دختران و پسران و خانواده‏هاشان را مى‏آزارد و كاخ زندگى مشترك زوجين را فرو مى‏پاشد. بى‏ترديد محاسبات غلط، احساسات زودگذر، خيالات و توهمات بى‏اساس عامل اصلى تحقق اين پديده‏ها به شمار مى‏آيد.
نكته ۲- با توجه به تفاوت موقعيتي و فرهنگي به اين نكته توجه داشته باشيد ازدواج دختر و پسر تنها پيوند و تركيب دو فرد نيست بلكه پيوند دو خانواده است و نمي توان گفت من مي خواهم با خود اين فرد ازدواج كنم و كاري به خانواده و فاميلش ندارم زيرا اين فرد شاخه اي است از اين خانواده و از ريشه هاي همان درخت خانواده تغذيه كرده است و صفات اخلاقي , روحي، عقلي و جسمي آن خانواده از راه وراثت و محيط و عادات به اين فرد منتقل شده است .لذا موقعيت هاي اجتماعي و شغلي خانواده همسر مي تواند در انتخاب شما دخيل باشد .دقت نمايد اگر خانواده ها بر اثر فشارهاي رواني كه به آنها وارد نماييد به اين ازدواج رضايت دهند، تفاوت فرهنگي و نوع شروع رابطه شما مي تواند در آينده براي شما مشكل ساز شود لذا از كنار اين تفاوت ها نباید به سادگي عبور کرد.
نكته ۳- همانطور كه خودتان مي دانيد ازدواج بي بهره از سرمايه رضايت والدين در واقع به نوعي ازدواج بي بهره از موفقيت كامل خواهد بود. اما آيا مفهوم اين سخن آن است كه به محض مخالفت والدين با ازدواج خاصي بايد از آن دست شست؟ نه بلكه بايد در تحصيل رضايت آنها كوشيد.
نكته ۴- با خود كمي صادقانه برخورد نمايد. در امر ازدواج نبايد قبل از انتخاب، عاشق و دلباخته‏ كسى شد (نه پسر نسبت به دختر و نه دختر نسبت به پسر)؛ البته علاقه در حدّى كه انگيزه‏اى شود براى انتخاب اشكالى ندارد بلكه لازم است اما اگر اين علاقه تبديل به عشق شد مشكلات زيادى را دارد از جمله اينكه عشق‏هاى اين چنيني كه جنبه‏ احساسى دارد عليرغم اينكه پايدار نيست اما موجب مى‏شود كه فرد مورد نظر را بخوبى نتوانيم ارزيابى كنيم و جنبه‏هاى مثبت و منفى او برایمان پنهان بماند؛ چنين عشق‏هايى مى‏تواند بطور كلى قدرت انتخاب را از انسان سلب كند. بنابراين علاقه‏هاى اوليه را بايد مهار كرد. اگر بعد از تحقيقات لازم، انسان به اين نتيجه رسيد كه مورد مناسب است، آنگاه علاقه‏ها را تقويت كرد؛ ولى اگر مورد مناسب نيست يعنى كفو نيست و فقط ظاهر او چشم انسان را گرفته اما ساير شرايط را ندارد و حتى اعضاء خانواده نيز موافق نيستند، طبيعى است كه در اين صورت بايد آن علاقه‏هاى خام اوليه را نيز از صفحه‏ دل زدود، زيرا دليلى ندارد به فردى كه همسر آينده ما نيست عشق بورزيم و علاقه‏ او را در دل خود جاى دهيم.
نكته ۵- اگر در عمق نهان خانه وجدان، آنگاه كه با خود خلوت مي كنيد، بدون در نظر گرفتن عشق و علاقه، به دختر نگاه نماييد و ببينيد آيا او مطابق معيارها و ملاكهاي شما هست و يا اينكه اين علاقه عاملي براي ناديده گرفتن اين اصول در انتخاب شده است. اگر اینگونه بود، اين نتيجه را با مخالفت والدين كنار هم قرار دهيد؛ پس اگراين مخالفت را بجا مي شماريد، تسليم حق شويد و اصرار بر تصميم غلط خود نداشته باشيد و ليكن اگر اینگونه نبود و مخالفت آنها را بي مورد مي شماريد هرگز به دو گروه مخالف و موافق تقسيم نشويد و دو جبهه در برابر هم را تشكيل ندهيد و هر يك بر طبل رأي خود مشت مكوبيد، بلكه در صدد جلب رضايت آنها برآئيد.
نكته ۶- براي جلب رضايت خانواده خود بايد از راهكار محبت، انديشه، عشق ورزي و مصلحت انديشي خانوادگي استفاده نماييد. همچنين از همكاري و ميانجي گري خيرانديشان و فاميلهاي نزديك و صاحب نفوذ بر روي آنها بهره بگيريد و اصرار و سماجت آميخته به محبت و فرمانبري و دعا به درگاه حضرت حق را فراموش نكنيد.
بكارگيري تمام راهكارهاي ارائه شده قلب والدين را به اعلام رضايت خاطر، آن هم از صميم دل نرم مي سازد. لازم به يادآوري است كه اگر آنها علي رغم سعي و تلاش شما رضايت ندادند به مصلحت شماست كه از اين ازدواج دست بكشيد و حتي در برخي موارد از گذر زمان به عنوان يك عامل مؤثر و هموار كننده در مسير نيل به هدف بهره بگيريد. به هر حال بدون رضايت والدين اقدام نكنيد؛ مگر آنكه مخالفت آنها را برطرف ساخته و به رضايت بكشانيد.

موفق باشید.

من دختری ۳۱ ساله هستم که از ۲۵ سالگی پدر خود را از دست داده و همراه مادر و خواهر کوچکترم زنذگی میکنم.
حدود دو سال است که در یک سازمان دولتی استخدام شده و مشغول به کار شدم. در آنجا با پسری که رئیس من نیز بود آشنا شدم و پس از یک شناخت نسبی که در طول این مدت به دست آوردیم به هم علاقه مند شدیم. مادرم با توجه به تعریف های من در ایتدا موافق این ازدواج بود. اما پس از مدتی با وجودی که این پسر را دیده و بنا به گفته خودش داماد خوبی برای او خواهد بود و همچنین با توجه به اینکه این فرد تمام مسائل و مشکلات خانواده ما را پذیرفته است، به بهانه هایی همچون اختلاف مذهب دو خانواده و اینکه ما فارس و آنها ترک زبان میباشند و در تهران سکونت ندارند و امکان رفت و آمد و شناخت دو خانواده به شکلی که مد نظر مادر من است وجود ندارد و به علاوه با بیان این نکته که که افراد در دوران آشنایی چهره خوب خود را نشان میدهند و بنابراین ممکن است وی فردی متفاوت با آنچه در طول این دو سال نشان داده است باشد، اقدام به مخالفت های شدید و نشان دادن رفتارهای هیجانی و پرخاشگرانه نموده و در نهایت با وجود همه مقاومت ها و صحبتهای من مرا به مرزی رسانده که قبول به ترک فردی کنم که با استدلال، منطق و تجربه نسبی که دارم تشخیص میدهم مرد مناسبی برای زندگی من میباشد. نمیدانم چگونه فضا را آرام و مادرم را به سمت منطقی فکر کردن سوق دهم.لطفا مرا راهنمایی نمایید. متشکرم

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

مخالفت والدین در ازدواج اتفاقی است که برای خیلی ها می افتد. در این مواقع باید چه کار کرد؟ پا پس کشید و تسلیم خواسته خانواده شد یا همچنان بر خواسته خود اصرار ورزید؟

هیچ مخالفتی به معنی رد گزینه شما نیست و هیچ موافقتی هم به معنی تایید کامل آن نیست. پس اگر والدینتان با انتخاب شما مخالفت کردند، فکر نکنید فرد مورد نظرتان از هر حیث مردود است. یک بار دیگر به معیارهایتان نگاه کنید و فرد منتخبتان را با آنها بسنجید و بعد، از او در مقابل خانواده تان دفاع کنید. در واقع از انتخاب خودتان دفاع کنید.

قدم اول
اولین قدم در دفاع ما از فرد مورد نظر، این است که انتخاب ما قابلیت دفاع عقلانی داشته باشد. و این دفاع حمل بر درستی ملاک ها و بارم بندی ملاک ها و اولویت بندی آن هاست.
اگر از نظر عقلانی ما توانسته باشیم بدون هندی بازی و عاشق شدن قبل از تطبیق ملاک ها فرد مورد نظر را انتخاب کنیم و هم شانی مذهبی، اقتصادی، فرهنگی، سنتی، تحصیلات، قیافه و ... رعایت شده باشد می توان گفت فرد مورد نظر گزینه مناسبی برای ازدواج می باشد.
در چنین صورتی می توان از انتخاب خود دفاع کرد.
اما معمولا مخالفت والدین با فرد انتخابی فرزند به دلیل عدم تطابق ملاک ها و هم شانی فرد با فرزند یا خانواده است. و معمولا زمانی که فرزند قبل از تعیین ملاک ها عاشق شده باشد چنین مشکلی خواهند داشت. البته درصد بسیار کمی از والدین هم از روی تعصب و بدون دلیل با انتخاب فرزند خود مخالفت می کنند اما مطمئنا در درصد بسیار پایینی قرار دارند.

قدم دوم
شما نیم نگاهی به ملاک های خودتان بیندازید.
آیا فرد مورد نظر را بر اساس ملاک های خود انتخاب کرده اید؟
آیا اول انتخاب کرده و بعد عاشق شده اید یا اول عاشق شده اید و بعد ملاک ها را بر اساس فرد مورد نظر تعدیل کرده اید؟
آیا صفت خاصی در محبوب نیست که به خاطر همان ویژگی خاص، شما حاضر شده اید با او ازدواج کنید و سایر داشته ها و نداشته ها را غافل نشده اید؟
اگر مطمئن شدید انتخاب شما کاملا معقول و منطقی و بر اساس ملاک بوده طبعا مخالفت والدین، غیر منطقی خواهد بود.

قدم سوم
شما باید در جو صمیمی و فرصت مناسب با والدین خود صحبت کنید. ملاک هایتان را برای او بازگو کنید. چرا و بر چه اساسی او را انتخاب کرده اید و محاسن او و ایده آل های شخصی تان که ممکن است با والدینتان داشته باشد با او صحبت کنید. البته اگر شخص امینی که هم والدینتان او را قبول کنند و هم با شما صمیمی باشد، قبلا با شما هماهنگ شده و در جلسه حاضر باشد تاثیر مثبتی در جلسه شما خواهد داشت. البته ممکن است پدر یا مادر شما هم دلایلی داشته باشند که از نظر شما بدون دلیل باشد اما از نظر ناظر بی طرف و امین شما حرف درستی باشد و شما باید ملاک های خود را تعدیل کنید.

بیشتر بدانید!
مطمئنا هیچ پدر و مادری مانع خوشبختی فرزندش نمی شود. حتی اگر با ازدواج او صد در صد مخالف باشد. والدین زیادی دیده ایم که با وجود مخالفت صد در صد با فرزندی که تا آخرین فرصت فکر می کرد انتخاب درستی داشته و حتی پدر او را تهدید به عدم حمایت و محرومیت از ارث کرده بوده اما بعداز ازدواج باز هم نظر حمایت خود را از فرزندش دریغ نکرده است.
همه ما چه قبل و چه بعد از ازدواج به نظر لطف والدینمان نیازداریم. حتی اگر والدین هیچ کمکی هم به شما نکنند سعی کنید خودو خانمتان رضایت آنان را به دست آورید. هم رضایت والدین شما و هم دختر خانم. اصلا به این گزینه فکر نکنید که بخواهید رابطه خود را با والدین تان قطع کنید. این مساله هم اکثرا اوقات امکان وقوعی ندارد و ماه های بعدی ازدواج و سردی عطش تصمیم عجولانه باز هم محبت والدین در وجود انسان روشن می شود. و هم این که والدین انسان به مانند ریشه او هستند و قطع رابطه با والدین انسان را تبدیل به موجودی بی ریشه می کند که مشکلات فراوانی فراروی خود و خانواده خود خواهد داشت. ضمن این که خداوند در قرآن شدیدا از قطع رابطه با والدین نهی می کند.
شما به جای این که از برخورد والدینتان با عروس خانم نگران باشید. بعد از اطمینان از انتخابتان بر اساس ملاک ها و اولویت های ذکر شده، از همسر آینده تان بخواهید با هم دنبال راه هایی باشید که نظر لطف والدین دو طرف همیشه بر زندگی مشترک شما سایه بیندازد.

موفق باشید.

سلام،من ۱۸ سالمه وادم مذهبی هستم(ولی خانواده زیاد اعتقاد به مذهب ندارن)و از لحاظ مالی هم کاملا تامیین هستم،من بار ها به خانواده در مورد ازدواج صحبت کردم،ولی اونا با بهانه سن خواسته منو رد میکنن،حتی چندتا دخترم خودم بهشون نشون دادم،ولی اونا کاملا بی تفاوت هستن،میگن انسان باید از جوونیش لذت ببره،اخه لذت به چه قیمتی،به قیمت انجام گناه،ازتون میخوام منو راهنمایی کنید، با تشکر

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

در زندگی هر کدام از ما، والدین مان نقش مهمی دارند اما گاهی دخالت های نابجای آنها می تواند آسیب های فراوانی داشته باشد به خصوص در مرحله انتخاب همسر، وقتی مخالفت های آنها آنقدر زیاد باشد که امکان تصمیم گیری را از ما بگیرد.

اما در این مواقع چه باید کرد؟معمولا چه قبل از ازدواج، چه بعد از ازدواج حضور والدین و همیاری و کمک شان می تواند مفید و موثر باشد و ما این امر را کتمان نمی کنیم و چه بسا در ابتدای زندگی زناشویی کمک های مالی آنها، راهنمایی هایشان و همچنین دلگرمی آنها کمک فراوانی به زوج ها كرده و مسیری را برای آنها مهیا می کند تا آجرهای زندگی آنها تا به آخر درست و صاف روی هم چیده شود و بالا رود. اما والدین همان قدر که می توانند تاثیرگذاری مثبت داشته باشند، می توانند تاثیرگذاری منفی هم داشته باشند که تشخیص تفاوت بین این دو حالت کار چندان ساده ای نیست.

در اینجا ضمن بررسی این اختلاف نظرها، درباره سبک های ازدواج هم بحث می کنیم و اینکه هرکدام چه معایب و مزایایی دارد.همه انسان ها احساس تعلق به گروه و به خصوص خانواده را دوست دارند، حالا کسانی که از خانواده هایشان به طور کلی جدا می شوند و بدون رضایت آنها زندگی مشترک تشکیل می دهند، ممکن است در سال های اول چندان به مشکل برنخورند، اما بعد از چند سال همین احساس بدون خانواده بودن غم هایی را برایشان به ارمغان می آورد که می تواند در زندگی تاثیرات بدی را به جا بگذارد.

انتخاب نهایی با چه کسی است؟
پدرها و مادرها وقتی قبل از ازدواج می گویند: «تو باید با شخص موردنظر من ازدواج کنی» یا «تو نباید با فرد موردنظرت به فلان دلایل ازدواج کنی و من او را دوست ندارم» و… اینهاباعث به وجود آمدن کدورت می شود و خواه ناخواه از فرزندشان فاصله می گیرند. شاید اینجا این سؤال پیش بیاید که پدرها و مادرها تا کجا می توانند برای ازدواج فرزندشان نظر بدهند؟ والدین نباید به گونه ای رفتار کنند که فرزندشان احساس کند از خودش هیچ اراده ای ندارد.

باید به جرات گفت در این موضوع نظر نهایی را باید خود فرزند بدهد چون یک عمر زندگی را با یک مسئولیت بزرگ پیش رو دارد وکسی تا آخر این مسئولیت را به دوش می کشد که خودش از اول انتخاب کرده باشد. در واقع بهترین حالت این است که والدین نظر موافق یا مخالف خودشان اعلام را کنند ولی در نهایت تصمیم گیری را به عهده خود فرزند بگذارند. پدر و مادر باید به جای دخالت کردن در كار فرزندشان این فضا را به او بدهند تا خودش فکر کند و تنها به اعلام نظر قناعت کنند.
همیشه حق با پدر و مادرها نیست
امروز فضای سنتی ازدواج تا حد زیادی تغییر کرده و بچه ها ترجیح می دهند خودشان انتخابگر باشند و تصمیم بگیرند و انصافا باید گفت گاهی ملاک های واقعی تری هم برای ازدواج دارند. مثلا من بین مراجعانم جوان هایی را داشتم که وقتی درباره دلایل مخالفت های والدین و نظرات خودشان صحبت می کردند، می دیدم دلایل بچه ها خیلی منطقی تر است. البته در کشور ما نمی توان بدون خانواده زندگی کرد.

اگر خانواده ها برای ازدواج موافق نباشند بچه ها هم امروز به مشکل برمی خورند و هم فردا. آنها چند سال بعد از ازدواج مشکلاتی هم در رابطه شان و هم احساسات بدی را درون خودشان تجربه می کنند. وقتی جوانی با خانواده اش قهر باشد عملا با خودش و همه آدم های اطراف به طور ناخودآگاه دچار تنش هایی می شود، اضطراب ها و احساس گناه را تجربه می کند و همه اینها می تواند روی زندگی شخصی و زناشویی تاثیر منفی بگذارد.
ازدواج پنهانی چه عواقبی دارد
متاسفانه برخی مواقع هیجان ها و آن کودک درون بر رفتارهای ما مسلط می شود و ما را به سوی تصمیم گیری هایی می برد که شاید در شرایط عقلانی به آنها تن ندهیم، تنها چیزی که فکر می کنیم این است که من او را دوست دارم پس باید با او ازدواج کنم و تحت تاثیر همین هیجانات و احساسات اقدام هم می کنیم و بدون اطلاع پدر و مادر تن به ازدواج می دهیم، در چنین موقعیتی اول از همه باید در نظر بگیریم تمام مسئولیت این انتخاب بر عهده خودمان است و نباید انتظار داشته باشید والدین به همین راحتی ها شما را ببخشند.

اگر خودتان را هم جای آنها بگذارید می بینید، حق دارند. زمان می برد تا وضعیت به حالت عادی برگردد، حتی ممکن است تا مدت ها واکنش های منفی بسیاری چون متلک، حرف های نامناسب و… از خود بروز دهند. اما بچه ها باید عذرخواهی كرده و سعی کنند آرامش را به همراه هم به فضا بازگردانند تا نشان دهند که انتخاب درست بوده است. در چنین شرایطی شاید پدر و مادر ببخشند و آن اعتماد گذشته بازگردد و شاید هم شرایط هیچ وقت عادی نشود.
چه زمانی خودتان باید برای ازدواج تصمیم بگیرید
هرچند دل کندن سخت است ولی پیشنهاد ما این است که بدون رضایت والدین تن به ازدواج ندهید، مگر اینکه پدر و مادر یا آگاهی مناسب یا سلامت روانی چندانی نداشته باشند. مثلا پدری را می شناختم که دچار بیماری پارانوئید بود و با همه رفتار های اطرافیان دچار سوءظن می شد، مسلما مخالفت چنین پدری با ازدواج جای اما و اگر بسیاری دارد.

در چنین جاهایی شاید ازدواج بدون رضایت خانواده چندان بد نباشد چرا که همان محیط ناسالم خانواده می تواند آسیب زا باشد، چون پدر و مادرهایی که به لحاظ روانی چندان سالم نیستند برای اعضای خانواده و فرزندانشان نیز تصمیمات ناسالمی می گیرند. البته ناگفته نماند که بهتر است در چنین مواردی حداقل با یک مشاور مشورت کنید تا مطمئن شوید تصمیم درستی گرفته اید.
با مخالفت شدید والدین چه کنیم؟
اگر پدر و مادر به هیچ عنوان با ازدواج موافقت نمی کنند، جنگیدن با آنها اصلا توصیه نمی شود، فرزندان باید آنقدر درایت داشته باشند تا بتوانند با دوستی و جلب اعتماد با پدر و مادر کنار بیایند، کمک یک مشاور هم می تواند در چنین مواقعی بسیار کمک کننده باشد، چرا که می توان با تشکیل جلسات و گفت وگوهای گروهی به همراه مشاور، فضا را کمی بازتر کرد تا والدین تا حدی نرم شوند.

بهترین راه در اینجا صبور بودن است حتی تا چند سال، شاید کمی مشکلات سبک تر شوند، اگر هم مشکلات حل نشوند اما این اطمینان خاطر وجود خواهد داشت که به اندازه کافی سعی خود را کرده اید و هیچگاه احساس گناه نخواهید کرد.

کدام بهتر است؟
من نه کاملا ازدواج به سبک سنتی را توصیه می کنم نه غیر سنتی را بلکه می گویم باید چیزهای خوبی را که در ازدواج سنتی وجود دارد با خوبی های ازدواج غیر سنتی ترکیب کرد تا بهترین تصمیم گرفته شود. باید بدانید هنر ما در تلفیق است نه در حذف یکی به نفع دیگری.
ازدواج های سنتی روز به روز کمتر می شود
آمار ازدواج های سنتی روز به روز کمتر می شود به خصوص در شهرهای بزرگ و در میان افراد تحصیلکرده، از جهت دیگر فاصله نگرش بین پدر و مادرها و بچه ها روزبه روز بیشتر می شود چرا که والدین خودشان را به روز نمی کنند و در نتیجه تفاوت سلیقه ها بیشتر می شود و همین می تواند تنش ها را بیشتر کند.

گاهی والدین فراموش می کنند که دیگر گذشت آن دورانی که در مهمانی های زنانه یا حمام ها برای پسرانشان همسر انتخاب می کردند، حالا بچه ها می خواهند خودشان انتخاب کنند. از طرف دیگر گاهی ملاک های پدر و مادر خیلی متفاوت از بچه هاست چون عموما از نظر آنها ظاهر، میزان تمکن مالی، اصالت خانواده و… مهم است در حالی که فرزندان این طور فکر نمی کنند.

موفق باشید.

سلام.من پسری ۱۹ساله و بسیار معتقد هستم.دانشجوی مکانیکم.با هیچ دختری هم ارتباط ندارم خداروشکر.فقط احساس میکنم که بسیار به یک همسر نیازمندم . با والدینم هم صحبت کردم ولی متاسفانه قبول نمیکنن و میگن که باید ارشد قبول بشی تا بعد بریم دنبال ازدواج لطفا کمکم کنین.لطفا پاسخ رو برام ایمیل هم بکنین.ممنون

تصویر مشاور شهر سوال

کاربرگرامی، به شهر سوال خوش آمدید. متاسفانه امکان ارسال پاسخ به ایمیل کاربران وجود ندارد و اصلا ایمیل و سایر مشخصات کاربران برای کارشناسان قابل دسترسی نیست.
اما در مورد مشکل شما، با توجه به متفاوت و مختلف بودن سلائق و فرهنگها و شرایط مختلف اجتماعی خانواده ها برای اینکه جواب مشخصی به شما بدهیم لازم است اطلاعات بیشتری از خود شما و والدین شما و ویژگی های فکری و خانوادگی شما و ایشان و نوع روابط بین فردی شماها داشته باشیم. ضمن این که به هر حال غیر از آمادگی جسمی و روحی روانی برای تشکیل زندگی و ازدواج، باید برخی زمینه های دیگر مانند مسائل اقتصادی و شغل نیز فراهم باشد و از طرفی مورد مناسب هم وجود داشته باشد. بنابراین به طور کلی میتوان تا حدی از این نظر حق را به والدین داد. اما در هر صورت شما در گام اول بهتر است به صورت صریح با خود والدین صحبت کنید. برای این که متوجه بشوند نیاز شما و قصد شما جدی است شاید لازم باشد این مرحله را مدتی تکرار کنید و بر خواسته خود اصرار کنید. در مرحله بعد از طریق سایر بزرگان خانواده که مورد احترام و توجه والدین شما هم هستند این موضوع را مطرح و پی گیری کنید. اگر کسانی مانند پدربزرگ یا مادر بزرگ یا مثلا دایی و عموی پدر یا مادر در قید حیات باشند و البته با توجه به شناختی که شما از ایشان دارید بتوانند خواسته شما را درک و باور کنند، میتوانند گزینه های مناسبی برای این منظور باشند.
قطعا از آرزوهای هر پدر و مادری است که ازدواج فرزند خود را ببیند. مگر این که مشکلی در سر راه وجود داشته باشد (مثل مسائل اقتصادی).
برای شما آرزوی سلامت و آرامش داریم.

ﺳﻼﻡ
ﻣﻦ ﺩﺧﺘﺮﯼ ۲۴ﺳﺎﻟﻪ ﻫﺴﺘﻢ ﻫﻔﺖ ﺳﺎﻝ ﭘﻴﺶ ﻳﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ و ﻧﺎﻣﺰﺩﺷﻮﻥ ﭘﺴﺮﯼ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺷﻨﺎﻳﯽ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﻤﻦ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﻭﻧﻤﻮﻗﻊ ﻣﻦ ﺳﻦ ﺯﻳﺎﺩﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﺍﻧﻘﺪﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺨﺎﻡ ﺑﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ و ﺍﻭﻥ ﺍﻗﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﻴﻨﻄﻮﺭ. ﺧﺼﻮﺻﻴﺎﺕ ﻇﺎﻫﺮﯼ ﺍﻳﻦ ﺍﻗﺎ ﺟﻮﺭﯼ ﻧﺒﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺧﻮﺷﻢ ﺑﻴﺎﺩ ﺩﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﺍﻭﻝ ﺍﺻﻦ ﺍﻭﻧﯽ ﻧﺒﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺫﻫﻨﻢ ﺑﻮﺩ ﺧﻮﺷﻢ ﻧﻴﻮﻣﺪ ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﮐﻪ ﻣﻴﮕﻔﺖ ﺍﻳﻦ ﻓﺮﺩﻩ ﭘﺎﮐﯽ ﻫﺴﺖ ﻫﺮﺩﻭﻣﻮﻥ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩﻳﻢ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺍﺷﻨﺎ ﺷﻴﻢ ﻣﻦ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﻴﭻ ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﺷﺨﺼﻴﺖ ﺍﻳﺸﻮﻧﻮ ﺑﺮﺍﻧﺪﺍﺯ ﮐﺮﺩﻡ و ﻣﺪﺗﯽ ﮐﻪ ﮔﺬﺷﺖ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺧﺼﻮﺻﻴﺖ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺑﺸﻮﻥ ﺍﺯﻳﺸﻮﻥ ﺧﻮﺷﻢ ﺍﻭﻣﺪ ﻭﻟﯽ ﺍﻭﻥ ﺍﻗﺎ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﻦ ﺷﺪ ﺩﻭﺳﺍﻟﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﻣﻨﻮﺍﻝ ﮔﺬﺷﺖ و ﭼﻮﻥ ﺍﺻﻼ ﺷﺮﺍﻳﻂ ﺍﻭﻟﺒﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﭘﺎ ﭘﻴﺶ ﻧﮕﺬﺍﺷﺖ ﺳﺎﻝ ﺳﻮﻡ ﻣﻨﻮ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﺵ ﺍﺷﻨﺎ ﮐﺮﺩ و ﻣﻦ ﺗﺎﺯﻩ ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ ﺍﺯ ﻟﺤﺎﻅ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺟﻮﺭﯼ ﻧﻴﺴﺘﻦ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻣﻦ ﭘﺬﻳﺮﺵ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻦ..ﻳﻌﻨﯽ ﻣﻴﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﺨﺘﻴﺎﺭﯼ ﻫﺴﺘﻦ ﺍﻣﺎ ﭼﻮﻥ ﺗﻮ ﻳﺸﻬﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻴﮑﺮﺩﻳﻢ و ﺧﻮﺩﻣﻮﻧﻢ ﻣﺎﻝ ﻳﺮﻭﺳﺘﺎ ﻫﺴﺖ ﺍﺻﻠﻴﺘﻤﻮﻥ ﻭﻟﯽ ﺗﻮﯼ ﺷﻬﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻴﮑﺮﺩﻳﻢ ﻓﮏ ﻣﻴﮑﺮﺩﻡ ﺍﻭﻧﺎ ﻫﻢ ﺧﺐ ﻫﺮ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺩﺍﺭﻥ ﻣﺜﻪ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺮﯼ ﮐﻪ ﺗﻮﺵ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻴﮑﻨﻦ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻏﻠﺒﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﻭﻟﯽ ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﺍﻭﻧﺎ ﺣﺘﯽ ﺯﺑﻮﻧﺸﻮﻧﻢ ﻣﻦ ﻧﻤﻴﻔﻬﻤﻴﺪﻡ ﻃﯽ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻫﺎﻳﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ ﺧﻴﻠﯽ ﺍﺫﻳﺖ ﺷﺪﻡ ﻭﻟﯽ ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﺷﺪﻳﺪﯼ ﺩﺍﺷﺘﻢ و ﺣﺘﯽ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺠﺪﺍﻳﯽ ﺑﺎﻋﺚ ﺍﻓﺴﺮﮔﻴﻢ ﻣﻴﺸﺪ..ﺧﻼﺻﻪ ﺍﻼﻥ ﻫﺸﺖ ﺳﺎﻟﻪ ﺑﺎﻫﻤﻴﻢ..ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﺧﻴﻠﯽ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﭘﺬﻳﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﻳﻌﻨﯽ ﮐﻤﮑﻢ ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ ﺍﻭﻧﺎ ﻫﻢ ﻣﺜﻪ ﻣﺎﻫﺴﺖ ﻧﻮﺩ ﺩﺭﺻﺪ ﺯﻧﺪﮔﻴﺸﻮﻥ ﻓﻘﻂ ﺯﺑﻮﻧﺸﻮﻥ و ﻳﺴﺮﯼ ﺍﻳﻴﻦ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﺎﻣﺎ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺩﺍﺭﻥ..ﺍﻧﻘﺪﺭ ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻤﺸﻮﻥ ﮐﻪ ﺭﻳﺰﺗﺮﻳﻦ ﺧﺼﻮﺻﻴﺎﺕ ﭘﺪﺭ ﻣﺎﺩﺭ و ﺧﻮﺩﻩ ﺍﻭﻥ ﺍﻗﺎ ﺭﻭ ﻣﻴﺪﻭﻧﻢ ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﻫﺸﺖ ﺳﺎﻝ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﺩﻋﻮﺍ ﺟﻨﮓ ﺳﺨﺘﯽ ﺑﯽ ﭘﻮﻟﯽ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰﻭ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻴﻢ و ﺑﺨﻮﺑﯽ ﻣﺸﮑﻼﺗﻮ ﺑﺎﻫﻤﺪﻟﯽ ﺑﺎﻫﻢ ﺣﻞ ﮐﺮﺩﻳﻢ..ﺍﻣﺎ ﻣﺸﮑﻞ ﻃﺎﻗﺖ ﻓﺮﺳﺎ ﺍﺯﻳﻨﺠﺎ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﻴﺸﻪ ﮐﻪ ﺍﻳﻨﺎ ﺧﻴﻠﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﻣﻦ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﻭﻟﯽ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﻦ ﺑﺸﺸﺪﺩﺩﺩﺕ ﻣﺨﺎﻟﻔﻪ و ﺍﺻﻦ ﻳﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻌﻴﺎﺭﺍﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﺵ ﺍﻳﻨﻪ ﮐﻪ ﺑﺨﺘﻴﺎﺭﯼ ﻧﺒﺎﺷﻦ ..ﺑﺪﺵ ﻣﻴﺎﺩ..ﺑﺎﺭ ﺍﺧﺮ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺍﻳﻦ ﺍﻗﺎ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻥ و ﻣﺎﺩﺭ ﻣﻦ ﺍﺻﻦ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﻤﻴﺪﻩ ﭘﺎﯼ ﺍﻳﻨﺎ ﺑﺨﻮﻧﻪ ﺑﺮﺳﻪ. ﺑﺮﺍ ﻫﻤﻴﻦ ﺗﻠﻔﻨﯽ ﺑﺎ ﺧﻮﺍﻫﺮﺷﻮﻥ ﺩﻋﻮﺍﺷﻮﻥ ﺷﺪ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﻦ ﻳﺠﻮﺭﯼ ﻏﻴﺮ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ ﺍﻭﻧﺎ ﺭﻭ ﺗﺤﻘﻴر ﮐﺮﺩ..ﺍﻼﻥ ﺍﺯ ﻃﺮﻓﯽ ﺩﻳﮕﻪ ﻣﻴﺘﺮﺳﻴﻢ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺩﻋﻮﺍ ﮐﻪ ﺷﺪﻩ ﭘﺎ ﭘﻴﺶ ﺑﺰﺍﺭﻳﻢ ﺍﺯ ﻃﺮﻓﯽ ﻣﺨﺎﻟﻔﺘﻪ ﺷﺪﻳﺪﯼ ﻫﺴﺖ و ﺍﺯ ﻃﺮﻓﯽ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﺷﺪﻳﺪﻩ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﺮﮒ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﻪ ﺟﺪﺍﻳﯽ ﻣﻴﺒﻴﻨﻢ ﭼﻮﻥ ﻣﻦ ﻫﺸﺖ ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻡ.و ﺩﻳﮕﻪ ﺣﺘﯽ ﻧﻤﻴﺘﻮﻧﻢ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ..ﻣﻦ ﭼﻴﮑﺎﺭ ﮐﻨﻢ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺧﻮﻧﻮﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺩﻟﻴل ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺣﺐ و ﺑﻐﺾ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ز ﻳﻪ ﻃﺎﻳﻔﻪ ﻣﻨﻮ ﻣﻨﻊ ﻣﻴﮑﻨﻦ ﭼﻄﻮﺭ ﺭﺍﺿﻴﺸﻮﻥ ﮐﻨﻢ ﺗﺮﺧﺪﺍ ﺟﻮﺍﺑﻤﻮ ﺑﺪﻳﺪ ﮐﻪ ﺑﺪﺟﻮﺭ ﺧﺴﺘﻪ و ﻟﻬﻢ..ﻫﻤﻪ ﻋﺎﺍﺍﺍﻟﻢ ﻣﻨﻮ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﺩﻳﺪﻥ و ﻫﯽ ﻣﻴﮕﻦ ﭼﻴﺸﺪ ﭘﺲ ﺗﺎ ﮐﯽ ﻣﻴﺨﺎﯼ ﺍﻳﻨﺠﻮﺭ ﺑﻤﻮﻧﯽ؟

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر عزیز. از حضور شما در شهر سوال خرسندیم. راستش ابتدای مطالب شما نشان از رابطه پیش از ازدواج شما داشت ولی اواسط مطلب بخصوص با اطلاع از هشت سال ارتباط مطمئن شدم ازدواج کردید اما با کمال تعجب در انتها متوجه شدم اینگونه نیست. خواهر عزیزم، این نکته را ما بارها و بارها و به مناسبت های مختلف به کاربران و پرسشگران این سایت اعلام کردیم که ارتباطات دوستانه دختر و پسر، در هر صورت به صلاح هیچکدام از طرفین، به ویژه دختر خانم، نیست. جدای از مسائل مذهبی شرعی و عرفی و فرهنگی ناشی از آن، این ارتباطات در بهترین صورت خود ، که منجر به ازدواج بشود، موجب اذیت و ازار روحی طولانی مدت (تا زمان ازدواج) خواهد شد و روابط پس از ازدواج دو نفر را تحت تأثیر قرار خواهد داد... ، و در بدترین شکل خود (چنانچه موارد متعددی گزارش شده) میتواند منجر به آسیب های روحی و جسمی دوطرف به خصوص دختر خانم و مسائلی مانند خیانت بشود که در نهایت هم به ازدواج منتهی نمی گردد. البته در برخی نمونه ها هم مانند شما دلبستگی و وابستگی شدید ایجاد می شود و در مقابل دو خانواده برای ازدواج به یک توافق نهایی نمی رسند و این خود باعث پدید آمدن مشکلات بیشتر می گردد.
بنابراین اولین اشتباه شما ارتباط و البته تداوم آن بوده است. در ثانی این مدت زمان بسیار طولانی برای ارتباط، حتی برای زوج عقد کرده نیز توصیه نمی شود. دلیل ان هم روشن است چون آفت های متعددی از جمله ، سردی روابط زوجین، پررنگ شدن روز به روز اختلافات جزئی ، و گاهی اوقات اختلافات خانوادگی و غیره می گردد.. که همه این موارد همراه با آسیب های روانی و روحی و به اصلاح جنگ اعصاب خواهد بود!
در مورد مشکل اصلی شما، توصیه کلی ما این است که اگر حرف مادر شما بی پایه و اساس است، همچنان تلاش خود را بر این متمرکز کنید که از هر راهی ایشان را متقاعد به این ازدواج کنید. البته این بیشتر از اینکه کار خود شما باشد باید توسط اطرافیان و افراد واسطه انجام بگیرد. سعی کنید از کسانی که نفوذ بیشتری در مادر شما دارند کمک بگیرید. اما اگر در واقع حق با مادر شماست (یعنی این اختلاف فرهنگی خیلی عمیق است)، شما دو راه دارید، یا باید قید این ازدواج را بزنید و منصرف شوید، و یا به صورتهای دیگر این مشکل را حل کنید. مثلا عرض میکنم، بیشتر اختلافات فرهنگی و خانوادگی ( اگر زوجین خودشان با هم توافق داشته باشند و تفاوت فرهنگی خودشان بالا نباشد)، زمانی بروز می کند که روابط خانوادگی وجود داشته باشد. بنابراین سعی کنید با تمهیدی این رابطه را کمتر (و نه قطع) کنید. مثلا زندگی کردن در شهرستان دیگر یا نقطه ای دورتر که باعث ارتباطات کمتر می شود میتواند به این مسئله کمک کند.
به هر حال توجه داشته باشید که در ارتباطات خانوادگی و فرهنگی نقش خانواده پررنگ است و نمیتوانید بدون در نظر گرفتن آن اقدام به ازدواج کنید چون بعدها گرفتار تبعات ان خواهید شد.
با همه حرفهایی که عرض شد، اما از آنجا که موضوع شما تا حد زیادی وابسته به فرهنگ منطقه خودتان مربوط می شود و ما طبیعتا آشنایی و اطلاعات زیادی از زیر و بم آن نداریم، بهتر است به یک مشاور روانشناس (باتجربه و سرشناس) در استان خودتان مراجعه کنید تا ایشان هم در مورد تناسب یا عدم تناسب شما دو نفر برای ازدواج نظر کارشناسی و درست تری بدهند، و هم با توجه به شناخت بیشترشان از مسائل فرهنگی شما، در حل این مشکل کمک کنند.
موفق باشید.

سلام، دختري ٢٤ ساله هستم ، ترم اخر پزشكي، و مدت ٦ سال است با همكلاسيم دوست هستم. با توجه به اينكه اين قضيه بيت هم دانشگاهيها و همكارانمان پخش شده و به نوعي اسم ايشان روي من است ، خانواده شان با ازدواجمان مخالفند و ميگويند با اينكه ان دختر زيباست و تحصيلكرده ولي اينها لازمه ازدواج نيست ، ما انها را نميشناسيم ، و گاهي بهانه اين را مياورند كه او همسن توست، و با اينكه پسرشان به انها ميگويد راجب خانواده اش تحقيق كنيد ميگويند الان سن ازدواج تو نيست و هروقت زمانش شد راجب ازدواجت صحبت ميكنيم... وقتي پسرشان ميگويد من دختري را معطل خود كردم، ميگويند خب نكن و باهم رابطه نداشته باشيد...ولي ما همديگر را دوست داريم و مشكلي نداريم. او ميگويد سه سال ديگر صبر كن ، ان موقع سنم بيشتر است و حرفم را گوش ميدهند، اما من نميدانم چه كنم... ميترسم باز هم صبر كنم و باز بگويند نه و من فقط تمام موقعيت هايم را از دست داده ام...

تصویر مشاور شهر سوال

کاربر محترم شهر سوال، سلام. خواهر گرامی ما به شما حق می دهیم که نگران این وضعیت و انتظار کشیدن بی هدف و مبهم خود باشید، و حق هم همین است. اما از طرفی هم در شگفتیم که شما چگونه ۶ سال به گفته خودتان با پسری دوست بوده اید بدون صحبت ازدواج؟ یا اگر صحبت ازدواج بوده چرا اکنون این مسائل را جدی گرفته اید؟ قطعا کنار آمدن با شرایط مختلف در سال اول یا دوم آشنایی خیلی آسان تر از اکنون بوده است که مدت مدیدی با هم بوده اید و وابستگی عاطفی بینتان ایجاد شده است.
در خصوص صحبت خانواده آقاپسر، به نظر می رسد این چیزی که شما می فرمایید بیشتر بهانه باشد و مشخص نیست علت اصلی این مخالفت چیست. در این خصوص لازم است که آقا پسر از خود همت و به اصطلاح عرضه نشان دهد و خودش و یا از طریق واسطه هایی این مسئله را به صورت جدی با خانواده اش مطرح کند تا چند و چون کار و بهانه جویی آنان مشخص گردد.
ضمنا این نکته را توجه داشته باشید که جلو افتادن شما به عنوان دختر، و ساکت نشستن اقاپسر اصلا توصیه نمی شود. بهتر است شما با تأمل بیشتر گام بردارید و این مراحل و فرایند را به عهده ایشان بگذارید، که جدای از رسم و رسومات و مسائل فرهنگی ما در خصوص پیشنهاد ازدواج از سوی خانواده پسر ، این مسئله خودش میتواند امتحانی برای اقاپسر نیز باشد. قطعا با فهمیدن دلیل اصلی مخالفت خانواده بهتر میتوان تصمیم گرفت یا احیانا در جهت متقاعد کردن آنان گام برداشت.
از سوی دیگر خانواده خود شما نیز هستند و نظر آنان هم برای این وصلت شرط است که البته پس از خواستگاری به طور طبیعی این روند طی خواهد شد.
به شما توصیه می کنیم برای این که بیش از این به اصطلاح پاسوز این قضیه نشوید، کمی جدی تر با اقا صحبت کنید و با تعیین یک مهلت معقول (مثلا یک ماهه) از ایشان بخواهید هرچه سریعتر این مسئله را پیگیری کنند.
موفق باشید.

دلیل این همه مخالفت چی هست که خانواده ها میکنن ؟؟

من با یه دختری اشنا شدم که حدود ۸ ساله باهم و کنار هم بزرگ شدیم تو یک ساختمون و من از اون موقع اون رو دوست داشتم و همیشه خواستم که با اون زندگی کنم و باهم در کنار هم باشیم اما این میان یک مشکلی که داریم دختر از من یک سال بزرگ هست اما از همه لحاظ خانواده ها با هم جور هستند اما به این دلیل خانواده من با من مخالفت میکنند و نمیخوان برن خواستگاری و هی میگن که با ما نمیگیرن و اخلاق دختره یک جوری هست و با تو نمیتونه زندگی کنه ..
البته این رو هم بگم که الان دختر خانم در یکی از اموزشگاه های زبان در حال تدریس هست و من هم در کنار پدرم مشغول کار هستم و و در حال تحصیل ..(سن من ۲۳ سال هست)
ازتون خواهش میکنم اگه بتونید منو راه نمایی کنید تا از این مشکل خارج بشم ؟؟:( :( :( :(

تصویر مشاور شهر سوال

با عرض سلام خدمت شما کاربر محترم. هرچند کارشناسان همواره توصیه می کنند در ازدواج، تفاوت سنی بین سه تا پنج سال (پسر بزرگتر از دختر) مناسبت است، اما این شرط کاملا انعطاف پذیر است. در صورت مساعد بودن سایر شرایط طرفین و یا حتی زمانی که وضعیت و شرایط خیلی ایده آل باشد، تفاوت سنی زوجین قابل اغماض است و حتی بزرگتر بودن دختر از پسر (نه با اختلاف زیاد) نیز قابل پذیرش است. این طبعا بستگی به بررسی همه شرایط دارد. اما در مورد خانواده شما و مخالفت آنان با این مورد، به نظر نمی رسد که تنها دلیلشان سن و سال باشد و شاید دلایل دیگری وجود دارد که لازم است شنیده شده و بحث شود.
امیدواریم انشالله به زودی مشکلات شما بر سر راه ازدواج حل شده و در کنار همسر مطلوبتان زندگی را آغاز کنید.

منظورتون از شرایت طرفین چی هست ؟؟

سلام و خسته نباشید
از نظر شما چه شرایطی لازم هست ؟؟
و البته مشکل سنی که وجود دارد خانواده من میگن که باید ۵یا ۶ سالی صبرکنم تا وقت ازدواجم برسه و بیخودی کسی رو علاف نکن و بگم به زندگیش برسه ، اما وقتی که من شخص مورد نظر رو میشناسم و اون هم منو میشناسه و خانواده ها هم همدیگرو مشیناسن دلیل مخالفت خانواده من نمیدونم چی هست ، هر کاری هم که میکنم تا دلیل کارشون رو بدونم هیچی بهم نمیگن ؟؟!!فقط میگن که زوده برام!!!

و این رو هم بگم که من خودم تا حد زیادی به دختر خانم علاقه دارم و همه اخلاقیات همو میشناسیم

در مورد خواستگاری هم باهم به تفاهم رسیدیم که بعد از خواستگاری رفتن خانواده من و فهمیدن خانواده ایشون از علاقه من به دخترشون راحت تر بتونیم با همدیگه در ارتباط باشیم تا زمانی که به زندگی خودمون وارد بشیم ، چون تو این دوره زمونه افرادی پیدا میشن که پشت سر ادم حرف های زیادی درست کنن و هزارتا حرف دربیارن اما اگه خواستگاری بشه هیچ کدوم از این اتفاق ها نمیوفته ..

اما الان واقعا تو بد موقعیتی قرار گرفتم که از یک طرفی خانواده خودم و از طرف دیگه طرف مقابلم با خانوادش که باهام حرف نمیزنن .. ؟!!

تصویر مشاور شهر سوال

با عرض سلام و خسته نباشید، همانطور که عرض شد این مسئله نیازمند بررسی دقیق است و صرفا با کلی گویی از طریق مکاتبه قابل حل نخواهد بود. منظور ما از همه شرایط، به عنوان مثال، شرایط روحی و شخصیتی و روانی شما و فرد دلخواهتان است که باید با مراجعه به یک مشاور روانشناس مورد بررسی قرار بگیرد. یکی از شرایط، وضعیت اجتماعی دو طرف است که باید در یک سطح باشد، یکی از شرایط وضعیت اقتصادی است، یکی از شرایط وضعیت فرهنگی و مذهبی است، و ... سایر شرایط و ملاک های مختلف ازدواج. ضمن این که دلایل مخالفت خانواده شما نیز توسط کارشناس باید بررسی شود تا مشخص شود تنها یک بهانه است یا واقعا دلایلی وجود دارد. بنابراین به شما توصیه می کنیم به یک مشاور ازدواج مراجعه حضوری داشته باشید.
موفق باشید.

سلام-مرسی از سایت خوبتون-
۳ماه که با دختر خانوم اشنا شدم البته تو دانشگاه.
۲۴ سالمه.
البته میتونم خوب یا بد بودن دختر و تا حدی تشخیص بدم
و اینکه اول شناختمش بعد علاقه مند شدم

ایشون درسشون تموم شده -۱.۵ سال کوچیکنر هستن.
وضعیت مالی بهتری نسبت به خانواده دختره داریم.
فرهنگمون یکیه تقریبا-جفتمون فرزند ارشد هستیمو-
بهمن تموم میشه درسم ایشالله.سربازیم نرفتم -
شغل داشتم ولی به دلیل بازار و ... الان بیکارم.اما میتونم به زودی کار اداری داشته باشم-
یه زمینم هست که دارم اقدام میکنم یه کاسبی داشته باشم توش-
با مادرم راححترم-بهشم گفنم داستانو-
لظفا راهنمایی کنین که چی بگم اصن از کجا شروع کنم.

از نظر فکری دختره خولبه -منم امادگیشو دارم- واسه سربازی نگرانم-
و اما مشکا اصلی!
با پدرم زیاد راحت نیستم.نظرش اینه که من خودم کیس ازدواجمو پیدا کنم..۱-نمیدونم چظوری بگم بهش
۲-اگه محالفنت کرد چی بگم
۳-اگه گفن کار و سربازی و درست مونده چی بگم؟

۴-

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر گرامی، از این که شهر سوال را برای طرح سوالات خود انتخاب کردید متشکریم. گویا لازم است ما ابتدای مطلب به شما تبریک بگوییم، چون تقریبا مشکل عمده ای وجود ندارد و نگرانی های شما احتمالی و به قول برخی «اگری» است. این مطالب و مواردی که فرموید همه بسیار خوب و مناسب است. البته میدانید که بررسی ملاکهای ازدواج بسیار مفصل تر از این چند خطی است که شما اعلام کردید. پس همینجا باید بگوییم ضمن این که ممکن است همه چیز در حد بسیار خوبی باشد باز هم بهتر است یکی دو ساعت با یک مشاور ازدواج به صورت مفصل صحبت کنید (در صورت عدم امکان با شماره ۰۹۶۴۰۰ تماس بگیرید جهت مشاوره). نکته بعد نگرانی شما در مورد سربازی است که البته تا حدی گریزی از آن نیست. هرچند بنده الان دقیق از مقررات و اوضاع خبر ندارم ولی اگر شرایط معاف شدن را ندارید، بهتر است خود را آماده کنید برای سربازی. البته این نکته را میدانیم که در صورت متاهل بودن شما، برای سربازی تسهیلاتی (مانند انتخاب محل خدمت) درنظر گرفته شده که انشالله بتوانید از آن استفاده کنید. در مورد پدرتان، طبیعتا در ابتدا باید کار را به مادر واگذار کنید، و منتظر باشید تا پدر بخواهد با شما صحبت کند. اگر هم طبق گفت شما معتقدند خودتان باید مورد را پیدا کنید که شما چندگام جلو هستید. انشالله که مخالفت بی دلیل نخواهند نمود و در صورت مخالفت هم بهتر است ابتدا از حقیقت دلیل مخالفت ایشان مطلع شوید، چون گاهی برخی ملاحظات را والدین بهتر از فرزندان توجه دارند و درنظر می گیرند. در نهایت کمی بحث و موافقت و مخالفت و توجیه و دلیل و استدلال و شاید کمی مشاجره جزو فرایند عادی همه ازدواجها است. پس نگرانی از این جهت به دل راه ندهید و توکل بر خدا کنید.

با سلام.
من دختری ۲۵ ساله هستم،از دوسال پیش با پسری توی اینترنت آشنا شدم که ۲۳ سال دارن و البته من از همون اول هیچ قصد ازدواجی نداشتم،بعد که ایشون این مسئله رو کم کم و بعد از شناخت بیشتر،یعنی بعد از یکسال مطرح کرد،من اولش مخالفت کردم،چون احتمال میدادم که خانوادم ناراضی باشن.بعد از یکسال صحبت و آشنایی بیشتر با ایشون،کاملا متوجه شدم تمام اون خصوصیاتی که فکر میکنم مناسبه در ایشون هست.قضیه رو با مادرم مطرح کردم،ایشون نظر خاصی ندادن،گفتن میتونین باهم صحبت کنین ولی من اصلا به ازدواج تو فکر نمیکنم.
بعد با پدرم صحبت کردم و ایشون اجازه آشنایی بیشتر و حضوری رو به من دادن و من هم بیشتر آشنا شدم.
مادرم هم موافق شدن و داشت همه چی خوب پیش میرفت،تا این که سر مسائل مهریه کمی تنش ایجاد شد،البته نه بین خانواده ها،در واقع من میگفتم بذاریم هرچی که درتوان اون فرد هست مثلا ۱۰۰ سکه مهریه باشه درحالی که خانوادم به کمتر از ۱۰۰۰ تا راضی نیستن.خلاصه بین من و خانوادم کمی تنش ایجاد شد و متاسفانه اون ها ناگهان کلا مخالف شدن. -_- حتی برادر بزرگترم هم هیچ موافقتی ندارن چون به نظرشون باید یک خواستگار که برای من میاد،حتما باید شغل خیلی خیلی بالایی داشته باشه.در حالی که این اقا پسر که میگم ،هم الان شغل مناسبی دارن،یعنی کارهای کامپیوتری انجام میدن و هم این که از نظر استخدامی رسمی از الان همه تضمین هاشو آماده کردن،چون پدرشون هم کاملا تضمین میکنن.خانواده اون پسر کاملا موافقن.من از مادرم خواستم که حداقل اجازه خواستگاری بدن،ولی ایشون اصلا موافقت نمیکنن،اخه پدرم نیستن،و مادرم میگن که نمیشه بدون پدرم جلسه ای برگزار بشه،در حالی که پدرم ممکنه خیلی دیرتر بیان از ماموریتشون،و همه چی رو هم به مادرم سپردن و گفتن مشکلی نیست،ولی باز هم مادرم خیلی نگرانن و حاضر نیستن به هیچ وجه حتی در مورد این مسئله من حرفی بزنم.
من واقعا نظر و تصمیمم قطعیه و حتی به خانوادم تعهد دادم که تمام مسئولیت این ازدواج رو می پذیرم،ولی اون ها هنوز هم نگرانن .کلا همیشه برای همه تصمیم ها شکشون خیلی خیلی زیاده،الان هم به من میگن که مسئولیت این که این ازدواج نشه رو نمی پذیرن از طرفی اجازه خواستگاری رو هم نمیدن! اخه من چی کار کنم؟ باور کنین موندم -_- خانواده من حرف هیچ مشاوری رو قبول ندارن یا معرف وواسط رو،از نظر اون ها،خودشون هر تصمیمی که درست باشه میگیرن و کسی نیست که بتونه از اون ها بیشتر بدونه.
من با این اقا تمام حرفا و مباحث مهم رو داشتم،و دوستش دارم،اگر با ایشون باشم ممکنه مشکل پیش بیاد تو زندگیم،ولی چون کسی رو دوس داشته باشم،اجازه نمیدم اذیت بشه،مطمئنم زندگی موفقی خواهم داشت،درحالی که اگر با کسی دیگه باشم،ممکنه یک زندگی معمولی داشته باشم ولی هیچ وقت مطمئنم چنین دوس داشتن و عشقی توی زندگیم نخواهد بود که توی این دوسال به تدریج و با صحبتای زیاد به دست اومده. -_-
به من کمک کنین،خب من باید چی کار کنم؟ باور کنین من دختر ضعیفی نیستم،ولی گاهی فکرای عجیبی به سرم میزنه. لطفا راهنماییم کنین.
در ضمن ما اصلا با اقوام در ارتباط نیستیم! یعنی خانوادم اصلا اونا رو قبول ندارن،کلا سخت گیر هستن توی ارتباطشون. -_-
باسپاس ازاین که میخونین حرفامونو.

تصویر مشاور شهر سوال

با عرض سلام و خوش امد گویی خدمت شما، از این که شهر سوال را جهت طرح نظرات و مشکلات خودتان انتخاب کردید متشکریم. در مورد شما دو بخش کلی وجود دارد. یکی اصل این که ازدواج شما با چنین فردی مناسب است یا خیر(یعنی شرایط و ملاکهای مختلف ازدواج وجود داشته باشد و تناسب طرفین در موضوعات مختلف وجود داشته باشد و ...) که طبعا ما نمیتوانیم قضاوتی بکنیم چون هیچ اطلاعات دقیقی از ایشان و شما و خانواده هایتان نداریم. ولی همین قدر به شما توصیه می کنیم که به ارتباطات تلفنی یا دوران خوش پیش از ازدواج اکتفا نکنید و تشخیص خود را از خوب و مناسب بودن منحصر بر این اطلاعات نکنید. به صورت معمول در این دوران و در این ارتباطات همه خوب هستند و اگر هم نکات ضعفی وجود داشته باشد یا به قول معروف از دست در برود، طرف مقابل (با توجه به فضای بسیار مثبت) ان را نادیده می گیرد یا قابل توجه نمی داند. پس تحقیق و بررسی کامل پیش از ازدواج بهتر از تحمل رنجهای پس از آن است. این مطلب تمام. ما فرض را بر این می گیریم که شما با چشمان کاملا باز فرد مورد نظر را انتخاب کرده اید، خانواده و خودتان بررسی های لازم را انجام دادیدو مشکلی نبوده، به مشاور روانشناس هم مراجعه کرده اید و از نظر ایشان هم شخصیت و منش هر دو هم با هم سازگار است.
در مرحله دوم این که اکنون با وجود چنین مورد بسیار خوبی با مخالفت بقیه چه کنیم! اگر واقعا مخالفت خانواده شما بر سر یک عدد است و پشت این مخالفت مسائل دیگر یا دلایل دیگری وجود ندارد، دو راه دارید، یکی این که به هر حال با صبر و حوصله (و همان راهکارهای همیشگی مثل میانجی گران و ...) سعی کنید نظر دو طرف را به هم نزدیک کنید. یعنی هم خانواده شما کمی کوتاه بیاید و هم خانواده آقاپسر، تا انشالله سر یک میزان مشخص به توافق برسند. شما هم سرسختی نکنید تا این ازدواج سر بگیرد. توجه داشته باشید که به نظر ما هم مهریه باید سبک باشد و پیشنهاد شما را مناسب می دانیم اما از طرفی هم با بخشش کامل مهریه و مسائلی از این دست کاملا موافق نیستیم به این دلیل که وجود مهریه یک حکمت هایی دارد که در صورت نبود آن ممکن است مشکلات دیگری پدید اید. اما به هر حال پس از ازدواج اختیار با خود شماست (خودِ خود شما). میتوانید مهریه چند هزار سکه یی را کاملا به همسرتان ببخشید یا میتوانید هر میزان از آن را که خواستید ببخشید.
در مورد جلسه خواستگاری هم بهتر است صبر کنید تا با حضور پدرتان برگزار گردد، عجله در این مورد صلاح نیست، به ویژه که مادر و برادرتان هم مخالف اند. در کل صبر و شکیبایی به همراه تلاش برای رسیدن به هدف، در هر کاری لازم است.
موفق باشید.

سلام خسته نباشید پسری هستم ۲۴ ساله. هفت سال پیش عاشق دختری شدم وبا اینکه نوجوان بودم اما می دانستم که شرایط ازدواج را ندارم بعد از اینکه عاشق اون خانوم شدم فهمیدم که وضعیت فرهنگی خانواده شان به شدت با ما تضاد دارد. قبل از شناخت از خانواده بهش قول ازدواج بعد از هفت سال را دادم که مدرک بگیرم برم خدمت کار پیدا کنم بعد. بعدش فهمیدم که پدرومادر باهم زندگی نمی کنند و جدا شده اند. ازش خواستم که از هم جدا شویم که نمی توانیم ازدواج کنیم. از طرفی هم علاقه بسیار بسیار شدیدی به او داشتم و نمیتونستم به دست دیگری بسپارمش.اون گفت که ما میتوانیم برای خودمان تصمیم بگیریم و با هم ازدواج کنیم. خلاصه بهش گفتم که پات میمونم وقول ازدواج دادم. بعد از سه سال دوستی خیلی عاشقونه وطی مخالفت های شدید پدرو مادرم به اون دختر گفتم که نمیتونم باهات ازدواج کنم هرچند که از قبل میدونستم پدرم مخالفت خواهد کرد و پدرم شرط کرد که در صورت فراموش کردن اون دختر هزینه دانشگاه را خواهد پرداخت و من هم قبول کردم . چهار سال پیش به من گفتند که بیا با یکی دیگه ازدواج کن از فامیل اونو فراموش میکنی .قبول کردم وبعد از اینکه پدرم فهمید با دختر خواهرش در ارتباطم بدون اینکه به من بگه رفت و قول و قرار خواستگاری با خواهرش گذاشت. بحث همه جا پیچید و من بسیار شاکی بودم که چرا پدرم اینکار را کرده اصلا معلوم نبود به دختر فامیل علاقه دارم یا نه فقط دو بار گفته بودم شاید با اون ازدواج کنم. همیشه با پدرم رودربایستی داشتم و حتی نمی توانستم بهش سلام کنم یادمه روزایی که به دخشد مورد علاقم میگفتم منو ول کنه چقد التماس می کرد که اینکارو باهاش نکنم خودمم دوست نداشتم.سه سال پیش قبل از خدمت پدرم گفت فلان روز میریم خواستگاری و به من شوک وارد شد و اصلا دوس نداشتم برم خواستگاری منتها چون نتونستم بگم که نمیخوام باهاش ازدواج کنم بنابراین رفتیم خواستگاری تو نامزدی خیلی باهاش مشکل داشتم الانم ۶ ماه عروسی مردم اما آنچنان لذتی از زندگی نمیبرم. هنوزم تو فکر اون دخترم ازشم خبری ندارم . الان احساس میکنم همه استعدادهای زندگیم دفن شدن. نه تونستم درس بخونم نه رشته ورزشی دنبال کنم. نه حرفه ای یاد بگیرم. الان میل به زندگی ندارم نمیدونم چیکار کنم. دلم برا عشقم خیلی تنگ شده. چیکار باید بکنم.میشه راهنمایی کنید. اگه شد پاسخشو به ایمیل بزنید

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر گرامی، به شهر سوال خوش آمدید.
دوست عزیز، داستان پر فراز و نشیب ازدواج شما را خواندیم. متاسفانه یا خوشبختانه، اکنون که شما نزدیک یک سال است عروسی کرده اید و این به معنای یک پیمان و عهد بین شما و همسرتان است (و به نوعی بین شما و خانواده هایتان) بهتر است برخی مسائل را به کلی به فراموشی بسپارید و تنها و تنها به ساختن زندگی به همراه همسرتان باشید. هرچند شما در ابتدای راه زندگی هستید و به نوعی نوداماد محسوب میشوید، اما این را بدانید که بسیاری از افراد در مقاطع مختلف زندگی و به دلایل گوناگون ممکن است از ازدواج خود احساس یا ابراز ناخرسندی کنند ، بسیاری افراد ممکن است به یاد افرادی که سابقا در زندگی آنان بوده اند بیافتند، یا ... اما هیچکدام از این مسائل دلیل بر این نمی شود که زندگی فعلی خود را به سادگی و صرفا با پدید آمدن یک احساس بد یا یک اختلاف موقتی یا هر دلیل مقطعی، از بین ببرند. حتی ارزش آن را ندارد که با فکر کردن زیاد به این مسئله بخشی از زمان طلایی زندگی خود را با این افکار خراب کرده و خودشان به خودشان احساس ناخوشایندی تزریق نمایند.
دوست عزیزم، مطمئن باشید هر گونه کوچکترین رفتار شما ، نگاه شما، نفس کشیدن شما، چه رسد به کلام شما زیر ذره بین نگاه و احساس همسرتان است و تمام امیدی که او به شما به عنوان همسر و تکیه گاه بسته است میتواند با این گونه افکار و احساسات و خدای ناکرده حرف ها، به ناامیدی تبدیل شود. و این مسئله با توجه به تعاملی بودن ارتباط همسران، مانند یک دومینو یا به قولی دور منطقی، به نوبه خود باعث ناامید تر شدن خود شما و به دنبال آن بدتر شدن اوضاع می شود. در مقابل، با فراموش کردن خاطرات گذشته و امید به آینده، حتی در ابتدای راه با تظاهر به آن، این انرژی مثبت با تعامل دو طرف تقویت شده و رفته رفته به نیرویی بزرگتر بین شما و همسرتان تبدیل خواهد شد.
استفاده از راهکارهای ارائه شده در دو پست که لینک آن در زیر آمده، در این راه بسیار به شما کمک خواهد کرد:
http://soalcity.ir/node/318
http://soalcity.ir/node/2657
به خدا توکل کنید و از او کمک بخواهید برای سعادت و خوشبختی و آرامش. موفق باشید

درود بیکران بر شما
مطالب رو میخوندم اکثرن مشکل پدر مادر ها بودن اونم اینکه اکثرن اول دختر پسر عاشق هم میشدن بعد به پدر مادر ها میگفتن و اونا میگفتن نه و داستان شروع میشد ./ اما بزارید داستان خودمو بگم ببنیم نظر شما چیه
من با کسی که از بچه گی دوستش داشتم و هماسیمون بود سال اول کارشناسی ارشد سر صحبتو باز کردم . دیدارمونم تو اتوبوسی بود اتوبوسی که همیشه اخر هفنه ها از شهری که دانشجو بودیم به شهر خودمون میومدیم.
صحبتای اولیه رو کردیم نامزدم از همون روز اول قضیه رو به مامانش گقته بود . بعد کم کم مادرش گفته بود تحت نظر من همو بیشتر بشناسید . کمی گذتشه و مادرشون نظرش دیگه مثبت بود. با اینکه من کار ثابت نداشتم و سربازی نداشتم موافق بود بیام خواستگاری . قرار هم بر این بود کخ بعد از ارش ما عقد کنیم و بعد سربازیمو که رفتم عروسی کنیم .
رفتیم خواستگاری و همه چیز اکی بود . چند ماهی ما باهم میرفتیمو میومدیم و خونوادها حسابی از هم خوششون اومده بود . تا اینکه بعد از عید دیگه پدر ایشون گفت با هم نیاد تو اتوبوس .و استارت مخالف ها رو به نوعی از اونجا زدن . گذشت و گذشت تا رسیدم به شب تولد نامزدم که پدرم یه هدیه ناقابل ساعت دادن . فرداش مادر ایشون رفته بود ساعات رو قیمت کرده بود و گفته بود اینا در شان ما نیست وباید بیشتر از اینا برای ما میخریدن . پس بهشون بگو دیگه تمومه . نامزدمم که به من گفت من یکم تند روی کردم و با به مادرشون پیام های تندی دادم که خلاصه اش این بود که شما ارزش ادمی رو به پول می بنید نه به خود ادم .
از لحاظ مالی اونها پایین تر از ما هم هستن ولی خب کلاس شون به گفته خودشون بالاتره . از اشنایمون تا این قضایا حدود ۹ ماه گذشت که دیگه نزاشن ما ارتباط تلفنی هم داشته باشیم . بعد از یه هفته چون از دست نامزدم کلافه شده بودن گفتن بیاد برای مشخص کردم ماجرا . رفتیم و خواسته اصلیشون این بود که بعد از پایان ارشد ما ازدواج کنیم و پدرم هزینه های ما رو بده . پدر من هم قبول کرد . همه چیز به خوشی تموم شد البته اون شب ولی از فرداش مادر نامزدم دوباره گفت نه این پسره خوب نیست و. . . .در اخر تهدید کردن که اگر با این پسره ((قبلن بودم داماد عزیز)) بگردی میفرستیمت خارج از کشور پیش عموت . و عملن چاره ایی نذاشتن برای ما الا اینکه الان نزدیک ۹ ماه هست که نامزدم به دروغ میکه باهاش ارتباطی ندارم . البته خونواده من در جریان هستن و پشت ما هستن .
حالا هدف ما اینه که درسمون که تموم شد در اخر بهمن امسال به صورت رسمی بریم جلو و دوباره خواستگاری کنیم . سوال من اینجاست که ما توجه به دلبستگی شدیدی که بین ما دو نفر هست و شرایطی که پیش اومده اگر خونواده ایشون اجازه ندادن . چه کاری باید انجام بدیم که بتونیم باهم ازدواج کینم . اون قضیه فامیل بزرگتر هم میدونیم که باید واسطه کینم ولی فرض بر اینکه اجازه ندن ااون زمان باید چکار کرد . ۱. با کسب اجازه از دادگاه عقد کتیم . ۲. صبر کنیم تا عاقل بشن هر زمانی که میخواد طول بکشه ۳. فرار کنیم ((این گزنیه رو برای فان قضیه گفتم . چون فرار کینم میان میکشنمون راحت میشیم به خدا :) )) ۴.گزینه مجرد موندن من و نامزدم و اینکه در حد دوست دختر پسر بمونیم ((شاید مسخره باشه اما ما دو نفر به حدی از رابطه رسیدم که فقط همین که صدای همو بشونیم و با اسکایپ تصویر همو ببنیم برامون کافی . درواقع به کس دیگه ایی نمی تونیم فک کنیم . و اگر با کس دیگه ای ازدواج کنیم در واقع خیانت به اون بنده خدا کردیم پس قرار گذاشتیم هر چی شد تا اخرش پای هم بمونیم

ببخشید طولانی شد
ادم بعضی وقتا همین که درد دل میکنه سبک میشه .

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر شهر سوال. بسیار خرسندیم که نظرات و مشکلات خود را در جمع دوستان خودتان در شهر سوال مطرح می کنید. انشالله هم سرگذشت شما و دوستانتان و هم پاسخهای کارشناسان، برای خودتان و سایر مراجعه کنندگان مفید باشد.
سرگذشت نه چندان طولانی ولی پر فراز و نشیبی بود که هرچند خلاصه اما قابل تأمل است. در مورد ایجاد مشکل یعنی مخالفت خانواده دختر و راه حل ان تقریبا میشود گفت که سوالی نکرده اید و ما نیز پاسخی نمیدهیم، به این دلیل که شما تنها ماجرا را به صورت خلاصه توصیف کردید. به هر حال گردش ۱۸۰ درجه پدر و مادر دختر خانم بسیار عجیب است و هر کسی در صدد حل این مشکل باشد باید ابتدا از چند و چون واقعی این قضیه سر در بیاورد. البته میشود حدس هایی زد مانند این که پای یک خانواده دیگر یا شخص دیگری در میان باشد و یا... اما اینها تنها حدس است.
به هر حال با توجه به این که شما رسما خواستگاری رفته اید و اجمالا پاسخ مثبت گرفته اید و نامزد کرده اید و در پی آن مدتی هم با هم مرتبط بودید، و از همه مهم تر این که همچنان شما دو نفر در این تصمیم راسخ هستید و از تصمیم خود منصرف نشدید، بهترین گزینه ادامه این راه و پافشاری بر انجام این ازدواج است، هرچند اگر عقد کرده بودید (که در متن شما این نکته مشخص نیست) طبیعتا اکنون در شرایط بهتری قرار داشتید. اما با این حال قطعا در این مسیر آخرین مرحله اجازه از دادگاه است و باید تمام سعی خود را بکنید تا اولا با رفتارها یا حرفهای ناپخته و نسنجیده این وضعیت را بدتر از این نکنید، و در ثانی نظر خانواده دختر خانم را نسبت به خودتان مثبت تر کنید.
آرزوی قلبی ما، خوشبختی و آرامش شما در کنار همسر دلخواهتان است.
موفق باشید.

سلام من دختری ۲۰ساله هستم که مدت۵سال است با یه آقا پسری آشنا شدم که بین ما علاقه و دوست داشتن زیادی به وجود آمده و این آقا پسروخانوادشون چندبار برای ازدواج اقدام کردند اما با مخالفت شدید خانوادم روبرو شدند مخصوصا مادرم. که مهمترین دلیل مخالفتشون ترک بودن آقا پسر و فارس بودن ماست. اما من با این مسله مشکلی ندارم و بخاطره اون پسر دارم ترکی یاد میگیرم و اینکه من در حال حاضر دانشجو هستم اما پسر دیپلم و درسشو ادامه نداده و مادرم اینارو دلیل مخالفتش میدونه اما اون پسر اونقدر منو دوست داره که من اگه ازش بخوام درس بخونه میخونه . اما مشکل اصلی از نظره مادرم ترک بودنشه که نمیشه عوض کرد. تو این پنجسال خانوادم هرکاری کردن تا اون پسر منو ول کنه حتی یه بار بابام زدش . یه بار خواهرش برا خواستگاری اقدام کرد و تلفنی به مامانم گفت دخترتونو برا داداشم میخوایم که مامانم بهشون توهین کرد و گفت من داداشتو سنگسار میکنم حق ندارید بیاید ما دختر به غریب نمیدیم به گدای وطن میدیم با اینکه این پسر و خانوادش ۲۰ساله در شهرما زندگی میکنن و من واقعا رو این پسر آشنایی کامل دارم و سالم بودنش برام اثبات شده و این برام ملاکه . الان منو این آقاپسر واقعا داریم عذاب میکشیم که مادرم مانع ازدواجمونه از این وضع خسته شدیم بعده ۶سال دوست داریم تکلیفمون زودتر مشخص بشه الان باز چندوقته خانواده و خوده پسر به من میگن با مادرم صحبت کنم ک برای خواستگاری بیان اما من میترسم باز جریانو با مادرم بازگو کنم و جواب منفی بشنوم از طرفی هم نمیتونم قیده اون پسرو بزنم و با تمام وجودم میخوام که زودتر بهش برسم و اون آقا پسرم همینطور و عشقشو برام ثابت کرده به طوریکه مطمنم اون خیلی بیشتر به من وابسته است

تصویر مشاور شهر سوال

سرکار خانم محترم، سلام و به شهر سوال خوش آمدید.
در ابتدا باید عرض کنیم که شرایط خاص، نیازمند داشتن اطلاعات خاص است. طبعا ما به دلیل این که اطلاعات کافی از شما و آقاپسر و وضعیت خانواده هایتان نداریم، توصیه های ما نیز قطعی و کامل نیست. از طرفی نکات و توصیه ها و در طرف مقابل هشدار های مشاوران، برای کاهش ریسک ازدواج است و هیچگاه تضمین کننده نخواهد بود . نکته اول: در ازدواج باید یک سری مسائل و ملاکها بین دو طرف (هم پسر و دختر و هم خانواده هایشان) بررسی شود مثل تناسب فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی... چون در صورت تفاوت و یا تعارض در این مسائل، احتمال شکست ازدواج بالا خواهد رفت. این که خانواده شما واقعا چرا مخالفند، باید با صحبت با خودشان کاملا روشن شود اما دو دلیلی که شما ذکر کردید، مسئله زبان و تحصیلات: زبان به خودی خود هیچ تأثیری در ازدواج ندارد و آنچه مهم است فرهنگ است (یعنی اگر گفته می شود ترک و فارس، نشان دهنده دو فرهنگ و سبک زندگی و طرز تفکر کاملا متفاوت باشد) که در این صورت توصیه ما هم عدم وصلت است. اما اگر فرهنگها واقعا آنقدر دور نیستند (مثل دو خانواده که یکی فارس و یکی ترک هستند و هردو سی چهل سال در تهران در یک منطقه زندگی کرده اند) واقعا خطر بزرگی نیست چنانچه ما موارد بسیاری داریم که حتی یکی عرب زبان و دیگری ترک زبان بوده و ازدواج موفقی هم داشته اند.
در مورد تحصیلات هم هرچند این امکان وجود دارد (و موارد اینگونه هم وجود دارد) که با سطح تحصیلات متفاوت زندگی آرامی تجربه بشود، اما به طور کلی اختلاف سطح تحصیلات، به ویژه جایی که دخترخانم بالاتر باشد، توصیه نمی شود و معمولا این موارد در زندگی به چالشهای مختلفی برمیخورند.
نکته آخر این که امیدواریم پس از کش و قوس های فراوان بالاخره این ازدواج صورت بگیرد، اما توجه داشته باشید که سازگاری خانواده ها با هم ، نیز ، مسئله مهمی است. اگر خانواده شما همچنان سر ناسازگاری داشته باشند، حتی درصورت رضایت به ازدواج، میتواند بعدها مشکل ساز باشد، و لازم است این مسئله بعدها توسط زن و شوهر مدیریت شود.
ضمنا بهتر است ارتباطات خودتان با آقاپسر را قطع کنید و صرفا از طریق خانواده این مسئله را دنبال کنید.
توصیه های قبلی در سوالات قبلی در جهت کسب رضایت خانواده را به کار ببندید.
انشالله گره کار شما به زودی و با عنایت پروردگار باز شود.
موفق باشید.

سلام و وقت بخير
نزديك به ٤ سال هستش با فردى در دانشگاه اشنا شدم و ارتباط دارم
اوايل فقط قصدم دوستى بود اما به مرور زمان به او علاقه مند شدم البته به صورت شديد.
بنده از سن ٥ سالگى با مادرم زندگى ميكنم ، پدرم فوت شده
مشكل سربازى ندارم ،معفيت دارم
خانواده ى اون دختر خانواده ى خوبى هستند و كلى تحقيق كردم و از كسى در موردشون بد نشنيدم
اما از نظر مالى خانواده ى متوسط رو پايينى هستند
از نظر فرهنگ هم با اينكه انها در شهرستان هستند واقعا فرهنگ بالايي دارند و انگار نه انگار كه در شهرستان زندگى ميكنند ، بسيار منطقى هستند
اين موضوع رو من به مادرم به صورت بسيار صميمى گفتم كه شديدا مخالفت كردند و به هر درى زدم تا راضيش كنم اما مادرم حتى راضى نشد كه اورا ببيند
و در نتيجه بعد چندين ماه من دوباره اين مسله را بيان كردم كه به دعوايي فجيح ختم شد و ايشون من رو از خانه بيرون انداخت و ٥ ماه است كه من نه به خانه رفتم نه اورا ديده ام البته چند بار رفتم كه متاسفانه ايشون به مامور زنگ زدند خلاصه عمويي هم دارم كه واسطه شد و اون بنده خدا هم كباب شد، در حال حاظر حامى من عمويم هست و با ايشان هم كه صحبت ميكنم ميگند فعلا به اين مسائل فكر نكن و به درست فكر كن البته فرد ملايم و منطقى هست
اين خانم اهل زنجان هستش اما عموى من ميگند ترك ها به فارس ها زن نمى دهند مگر برايشان منفعتى وجود داشته باشد كه به هيچ وجه اينطور نيست
اما هنوز با ايشان به صورت جدى صحبت نكردم
در نهايت بايد بگويم كه از سمت مادرم به طور كامل ترد شدم و به ايشان هيچ اميدى ندارم و هيچ راه برگشتى نمانده اما تنها فردى كه به او اميد دارم عمويم هست و سوالم اينه كه چطورى اورا قانع كنم
من ٢٣ سالمه و اون خانم ٢٤ سالشه كه ٩ ماه از من بزرگتر هست
الان واقعا نميدونم چطورى خودم رو از اين بحران خارج كنم ممنون ميشم اگر راهنماييم كنيد

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر گرامی، به شهر سوال خوش امدید.
دوست من، بسیار متاسفیم که چنین اتفاقاتی برایتان افتاده. اول از همه نکته ای را تذکر می دهیم که خود شما بهتر میدانید و آن هم ارتباط با مادر و حفظ حرمت ایشان است. شما سعی کنید در هر صورت (چه این ازدواج بشود یا نشود) از مادر قطع ارتباط نکنید. تا جای ممکن سعی کنید ایشان را راضی از خودتان نگهدارید، البته این بدان معنا نیست که هر خواسته غیر منطقی و خدای نکرده غیر مشروع ایشان را بپذیرید. حفظ حرمت مادر و مهر و محبت نسبت به این فرشته الهی مسئله ای است که حتی پیامبر مهربانی ها (حضرت محمد) نیز در مواردی که مسلمانی، مادری غیرمسلمان داشت، باز او را توصیه و اصرار به این امر می کردند.
اما در مورد ازدواج، بهتر است با کسی که شرایط شما را از نزدیک میداند و البته اهل مشورت و نظر است (مانند بزرگتری در فامیل -که خودتان فرمودید عمو- یا یک مشاور ازدواج باتجربه در شهر خودتان) مشورت کنید.
قطعا صرفاً همزبان نبودن، یا اختلاف سنی جزئی نمیتواند دلیل خوبی برای عدم ازدواج با یک مورد مناسب باشد. اما از طرفی هم سعی کنید منطقی(و نه احساسی) با موضوع برخورد کنید.بدین معنا که اگر چند نفر آدم منطقی و باتجربه و یا یک روانشناس باتجربه توصیه کرد این کار را نکنید، از روی احساس تصمیم نگیرید.
مخالفت مادر شما با این پیشنهاد، تا حدی قابل قبول است، به این دلیل که معمولا مادر ها از سنین پایین در ذهن خود کسانی را برای ازدواج فرزندانشان در نظر دارند و به سادگی با گزینه های دیگر کنار نمی آیند، اما نوع برخورد ایشان واقعا عجیب است. باتوجه به برخورد شدید مادر شما با این قضیه ،که البته شاید ناشی از شخصیت طبیعی ایشان باشد، بهتر است از طریق بزرگان و معتمدین خانواده (ازجمله عموی عزیزتان)و به مرور این مسئله را پیش ببرید. اگر لازم شد برای این کار یک یا دو سال زمان بگذارید تا حتی المقدور با رضایت مادر (یاحداقل عدم مخالفت ایشان) به نتیجه برسد.
از خداوند میخواهیم شما را در موفقیت و رسیدن به آرامش یاری دهد.

دختری ۲۶ ساله هستم. سال گذشته آقا پسری به خواستگاری من آمدند و جلسات ادامه پیدا کرد تا اینکه خانوادش مخالف شدند و اصلا کوتاه نیامدند و گفتند باید حرف ما بشود.
تمام این یک سال آقا پسر هر نوع تلاشی را کردند (استخاره، رفتن به خواستگاری سوری، ریش سفید ، وساطت، تهدید) اما خانواده اش راضی نشدند و ایشان در نهایت تنها آمدند و خودم دیدم تحمل سختیهای آن را ندارم.. و ریسک بالایی دارد.. و خانواده ایشان هم رفتار درستی نداشتند و توهین و لجبازی کردند.
بنابراین رد کردم و با وجود علاقه و زوربودن تحکم آنها کامل ناامید شدم..
چکار کنم بعدا پشیمان نشوم؟ و آیا کار عاقلانه ای کردم؟
خانواده شان محال بود کوتاه بیایند و اینکه تنهایی عرفا خیلی مورد مذمت واقع میشدیم.

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما خواهر گرامی. با توجه به وضعیت فرهنگی و اجتماعی ما، شما گزینه مناسبی را انتخاب کردید. به این دلیل که ارتباطات خانواده ها و اثرگذاری آنها بر زندگی پسران و دختران، زیاد است و طبعا شما بعدا به مشکلات زیادی برمی خوردید. انشالله پشیمان نخواهید شد. ما در انتخاب همسر، هم به شخص و ویژگی های او توجه می کنیم و هم به خانواده و ویژگی های خانواده... البته قطعا سهم خود فرد در این میان بیشتر است.
موفق باشید.

واقعا خسته شدم.
۱۰ ماهه دارم تلاش شبانه روزی میکنم. دختر خانم هیچ مشکلی ندارند خانوادم با بهانه میگن نه. واقعا هیچ مشکلی نیست. تک پسرم حساسیت بالاست.
نمیتونم فراموشش کنم. مذهبی هستیم کار دیگه ای نمیتونیم بکنیم. خانوادمو نفرین کردم. خدا ازشون نگذره. هربار فقط داد و بیداد کردن.
هزار نفرو بردم پیششون حاضرن منو خورد کنن اما زیربار خواستگاری نرن.
تنها خ اصرار کردم خانوادش میترسن جا بزنم.
چکار کنم؟

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما. خوش آمدید. انشالله همینطور که شما میفرمایید هیچ مشکلی نداشته باشند ولی لازم است کمی فضا را ارام تر کنید. در فضای متشنج و با داد و بیداد و پرخاشگری قطعا مشکل حق نخواهد شد. شاید لازم باشد هم خانواده شما در فضایی ارام به این موضوع نگاهی دوباره کنند و شاید هم لازم باشد خود شما نیز در شرایط آرام، و منطقی دوباره به انتخاب خودتان و نظرات دیگران بیاندیشید. ضمنا شما نباید هزار نفر را ببرید پیش آنها، یک نفر آدم منطقی که مورد اعتماد و اعتنای خانواده باشد میتواند کافی باشد. گاهی اوقات اگر خانواده بهانه تراشی می کنند (و واقعا مشکلی در بین نیست)، بهتر است با صبر و حوصله بهانه های آن ها را از دستشان خارج کنید.
با اطلاعات کلی و اندک شما کمک بیشتری نمیتوانیم بکنیم. امیدواریم هرچه زودتر نتیجه کار به خیر و صلاح شما ختم شود.
موفق باشید.

نظرات