فرقه اهل حق، اعتقادات صحیحی دارند؟

اهل حق

روزی پیامبر‌(صلی الله علیه وآله) در میان اصحاب خود، برای تبیین «صراط مستقیم»، خط مستقیمی را روی زمین ترسیم نمود در دو طرف آن خطوط کج و معوجی را کشید سپس (با اشاره به خطور کج و معوج) فرمود: هر کدام از این راه ها شیطانی دارد که به آن دعوت می‌کند و آنگاه آیه قرآن را تلاوت فرمود:‌‌« وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِیلِهِ[انعام/۱۵۳] و این است راه راست من. از آن پیروى كنید و به راه‏هاى گوناگون مروید كه شما را از راه خدا پراكنده مى‌‏سازد»[۱]

پس طبیعتا انسان باید توجه خود را معطوف به همان یک راه راست بکند و نشانه راه راست نیز، برهانی و دلیلی است که به نفع آن اقامه می شود: «قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقینَ [بقره/۱۱۱] بگو: اگر راست مى‌‏گویید حجّت خویش بیاورید.»

و البته باید در جامعیت دلیل نیز دقت کرد، و الا هر باطلی خود را اندکی با حق آمیخته می کند تا وجاهتی بیابد. حضرت علی (ع) می فرمایند:  همانا آغاز پدید آمدن فتنه‌‏ها، هوا پرستى، و بدعت گذارى در احكام آسمانى است، نوآورى‌‏هایى كه قرآن با آن مخالف است، ... پس اگر باطل با حق مخلوط نمى‌‏شد، بر طالبان حق پوشیده نمى‌‏ماند، و اگر حق از باطل جدا و خالص مى‌‏گشت زبان دشمنان قطع مى‌‏گردید. امّا قسمتى از حقّ و قسمتى از باطل را مى‌‏گیرند و به هم مى‌‏آمیزند ، آنجاست كه شیطان بر دوستان خود چیره مى‌‏گردد.[۲]
پس در باطل بودن همه این راه ها، مخالفت آن ها با برهان و قرآن کافیست. علاوه بر اینکه ترکیب عجیب آیین اهل حق از اعتقادات اسلامی، مانوی، زردتشتی و ... دلیل نداشتن آن ها برای مطالبشان، راه را برای هر حق جویی آشکار می کند.

در ذیل مطالبی درباره این فرقه به نقل از کتاب  فرهنگ فرق اسلامى، محمد جواد مشکور، ص: ۷۸ تا ۸۴ تقدیم می کنيم:

اسامی و مناطق زندگی معتقدان به فرقه اهل حق
« اهل حق بمعنى مردان حق است، و آن یك مذهب باطنى است كه معتقدان آن بیشتر در مغرب ایران زندگى مى‌‏كنند.
بعضى دیگر از فرق اسلام نیز مانند حروفى‏‌ها و متصوفه، خود را اهل حق یا حقیقت نامیده‌‏اند. امّا اهل حق، بمعنى اخصّ نام گروهى است، كه به ایشان با نوعى تسامح على اللهى نیز گویند، ولى آنان على اللهى واقعى نیستند، بلكه عقایدشان آمیخته‌‏اى از اعتقادات «مانوى»، و ادیان كهن «ایرانى»، و مذهب «اسماعیلى» و «تناسخ هندى» و دیگر ادیان سرى است.
مذهب اهل حق، امروز یكى از فرقه‏‌هاى وابسته به شیعه بشمار مى‏‌رود، و آنان را از غلاة شیعه به حساب مى‌‏آورند.
طوایف اهل حق به نامهاى مختلف مانند: اهل حق، اهل سرّ، یارسان، نصیرى، على اللهى معروف مى‏‌باشند، و از نشانه‌‏هاى خاص آنان «شارب» است، یعنى موى سبیل خود را نمى‌‏زنند، تا بلند شود و لب بالا را بپوشاند. آنان «شارب» را معرّف مسلك حقیقت مى‌‏دانند، و معتقدند كه شاه ولایت على (ع) نیز شارب خود را نمى‌‏زده است. از این جهت زدن شارب را گناهى بزرگ مى‌‏دانند.
اهل حق را «گوران» نیز مى‌‏گویند، و ناحیه گوران در آذربایجان، یكى از مراكز مهمّ این فرقه به شمار مى‌‏رود. گورانها در اصل از مردم حوالى كرمانشاهان هستند، كه از آن ناحیه به آذربایجان كوچیده‌‏اند، و لهجه‏‌اى مخصوص دارند، كه در نواحى غربى و جنوبى كردستان به آن تكلّم مى‌‏شود، و آن گویشى است آمیخته از لهجه كردى اورامانى و كرمانجى، و لكى.
مركز اصلى طوایف اهل حق، تا قرن هفتم هجرى در لرستان بود، سپس این مركزیت به مناطق غربى كردستان و كرمانشاهان منتقل گردید. امروز تمام طوایف كرد گوران و قلخانى و اكثر طوایف سنجابى، و شاخه‏‌هایى از طایفه كلهر و زنگنه، و ایلات عثمانه‏ وند و جلال‏وند در شهرهاى غربى ایران، از جمله قصر شیرین و سر پل ذهاب و كرند و صحنه و هلیلان از اهل حقند.

در لرستان در مناطق دلفان و پشت كوه، در میان ایلات لكستان و سكوند سكونت دارند. در آذربایجان و تبریز، بخصوص در محله چرنداب و در قریه ایلخچى در نزدیكى تبریز، و در مراغه و حوالى قزوین و تهران بومهن، شهر آباد، گلخندان، سیاه بند شمیرانات، رودهن، دماوند، هشتگرد، ورامین و در شمال كلاردشت عده‏اى از صاحبان این مذهب زندگى مى‏‌كنند.
در بیرون از مرزهاى ایران بعضى از طوایف كرد عراق عرب در شهرهاى‏ سلیمانیه، كركوك، موصل، خانقین و در نواحى كردنشین تركیه گروه فراوانى از اهل حق هستند. پیروان اهل حق غالبا چادرنشین و ده ‏نشین‌‏اند. در قفقاز و آذربایجان شوروى و سوریه و در مازندران و فارس و خراسان نیز اهل حق یافت مى‏‌شوند.

اعتقادات
اساس مذهب اهل حق كوشش براى «وصول» به حق و خداوند مى‌‏باشد و در این راه باید نخست مرحله «شریعت» یعنى انجام آداب و مراسم ظاهرى دین، و مرحله «طریقت» یعنى رسوم عرفانى و مرحله معرفت یعنى شناخت خداوند، و مرحله «حقیقت» یعنى وصول به خداوند را بپیمایند.
بعقیده این جماعت اساس مذهبشان حقیقتى است كه سبب و علت خلقت موجودات است. دین آنان آكنده از اسرار است، سرّى كه خداوند به پیغمبران گفته و آن سر «نبوت» است، كه از آدم ابو البشر آغاز شده است، و به حضرت محمد (ص) كه خاتم انبیاست مى‌‏پیوندد. از آن پس این سرّ به نام سرّ «امامت» كه حضرت محمّد به على (ع) گفته است و از او تا دوازدهمین امام كه مهدى آل محمّد (ص) باشد مى‌‏رسد. پس از غیبت امام دوازدهم این سرّ به پیروان، و اقطاب ایشان كه یكى پس از دیگرى مى‌‏آیند گفته مى‏‌شود.

مذهب ایشان مجموعه‌‏اى است از آراء و عقایدى كه تحت تأثیر افكار اسلامى، زردشتى و یهودى و مسیحى و مهرپرستى و مانوى و هندى و افكار فلاسفه قرار گرفته است. در دستورهاى دینى اهل حق، اجراى سه بوخت یا سه اصل اخلاقى زردشتى، كه «پندار نیك» و «گفتار نیك» و «كردار نیك» باشد از واجبات است. مفهوم این سه اصل در یك بیت به گویش تركى، از كلام «سرانجام» كتاب مقدس اهل حق خلاصه شده است:

 

         یارى چارچیون، باورى وجا             پاكى و راستى، نیستى وردآ


 یعنى یارى چهار چیز است به جاى آورید، پاكى و راستى، نیستى و یارى.

تناسخ و حلول:
«تناسخ» یعنى حلول روح از قالبى به قالب دیگر، كه در مذهب اهل حق سنگ اساس عقاید ایشان است.
حلول ذات را «دونادون» گویند. بعقیده ایشان در تن هر كس ذره‏اى از ذرات الهى موجود است، و ظهور روحانى حق در صورت جسمانى پاكان و برگزیدگان، همیشه در گردش مى‌‏باشد، و آن را گردش مظهر به مظهر نامند. در این باره آنان معتقد به هفت جلوه پیاپیند و مى‌‏گویند هر بار خداوند حق تعالى با چند تن از فرشتگان مقرب خدا، به صورت اتحاد در بدنهاى خاكى «حلول» مى‌‏نماید، این «حلول» به منزله لباس پوشیدن و كندن است، كه آن را به فارسى جامه و به تركى «دون» گویند و همانست كه در فلسفه برهمایى هندوئى «كارما» آمده است.
چنان كه در كتاب «سرانجام» آمده است، «خداوند در ازل درون درىّ مى‌‏زیست، و سپس براى نخستین بار تجسّم یافت، و به صورت شخصى به نام خاوندگاریا كردگار جهان مجسم شد، و بار دوم به صورت على (ع) ظاهر گشت.»
در كتب مذهبى ایشان آمده است كه از رنج مرگ نهراسید، و باكى از مرگ نیست، زیرا مرگ آدمى، شبیه به پنهان شدن مرغابى زیر آب است. یعنى در جایى پنهان مى‌‏شود، و در جاى دیگر سر بر مى‌‏دارد. منظور از این «تناسخ» و جاى به جاى شدن، و از بدنى به بدن دیگر رفتن، پاك شدن آدمى از گناهان است.
هرگاه خداوند به صورت بشر برجسته‌‏اى ظاهر شود، چهار یا پنج فرشته كه آنها را چهار ملك گویند، در ابدان دیگران تجسم مى‌‏پذیرد، همانطور كه خداوند در هفت صورت تجلى مى‏‌كند، فرشتگان نیز در هفت صورت تجلى نمایند، چنان كه در كتاب عهد سلطان سهاك فرشته‏‌اى به صورت سلمان، و در عهد خاوندگار فرشته‏‌اى به صورت بنیامین در آمد.

در كتاب «سرانجام» آمده است كه فرشتگان صادر از خداوند هستند، نخستین ایشان از زیر بغل خاوندگار پیدا شد، دومین آنها از دهان او، سومین آنها از نفسش، چهارمین از عروقش، پنجمین از نورش.
...  اهل حق درباره حضرت على (ع) مى‌‏گویند، كه او تجلى ذات خداست، و وى را «مظهر» تمام و كمال خدا مى‏‌دانند، و اوست كه در هر دوره و عصرى ظهور كرده، و در جسم پاكان و مقدسان از اهل حق تجلّى مى‏‌كند. على (ع) اصول مذهب حق را به سلمان، و به عدّه‏اى از یاران نزدیك خود بیاموخت. ...  

آفرینش جهان:
اهل حق معتقدند كه آفرینش در دو مرحله اصلى انجام شده است، یكى خلقت «جهان معنوى» و دیگرى خلقت «جهان مادى». این افسانه‏‌ها در دفترها و متون دینى ایشان به لهجه گورانى، به صورتهاى گوناگون حكایت شده است. گویند: در آنگاه اراده خداوند به آفرینش موجودات تعلّق گرفت، و نخستین مخلوق پیر بنیامین را از زیر بغل خود خلق كرد، و نام او را جبرائیل گذاشت. پس از خلقت جبرائیل خداوند او را در پهناى دریاى محیط رها كرد، هزاران سال گذشت تا به درخواست جبرائیل، شش تن دیگر از بطن درّ پیدا شدند، كه با جبرائیل هفت تن شدند ...

موعود اهل حق:
سه تن، شاه خوشین، بابا ناووس و سلطان اسحاق هستند ...

آداب و رسوم اهل حق:
از آداب و رسوم ایشان، نماز خواندن و قربانى كردن و سر سپردن و جوز شكستن و عهد و میثاق بستن و روزه گرفتن است. محل اجتماع ایشان «جمخانه» است كه مخفف كلمه جمع خانه مى‌‏باشد....  عبادت با نواختن طنبور و آلات موسیقى و خواندن سرود ودعاهاى مذهبى انجام مى‌‏پذیرد. گاهى هنگام دعا چنان از خود بیخود مى‌‏شوند، كه خویشتن را بر روى آتش افروخته افكنده و در آن حال جذبه به ایشان صدمه‏اى نمى‌‏رسد... .

كتابهاى مذهبى و مقدس: 
یكى از كتابهاى مذهبى ایشان «فرقان الاخبار» است به نثر، كه مؤلف آن حاج نعمت اللّه جیحون‏ آبادى متخلّص به مجرم است، ... حاج نعمت اللّه جیحون‏ آبادى كتابى دیگر به بحر متقارب به نام «شاهنامه حقیقت» دارد، كه در اسرار مذهب اهل حق، در آن كتاب به زبان شعر، سخن گفته است. ... دیگر از كتابهاى اهل حق كتاب «سرانجام» است. ...

ترکیب موجود در مذهب اهل حق
چنان كه در آغاز این مقاله اشاره رفت، اساس مذهب اهل حق، بر اقوال غلاة شیعه و اسماعیلیه و فرقه امامیه اثنى‏ عشریه و فرقه دروز و نصیریه است. آنان مانند درویشان داراى حلقات ذكر و سر سپردن هستند، مقدارى از عقاید خود را از اساطیر عوام گرفته‌‏اند. اینكه گویند: خداوند در ازل در «درّى» پنهان بود، مأخوذ از عقاید مانوى است. عقیده «تناسخ» را توسط اسماعیلیان از هندیان گرفته‌‏اند، و این كه عالم را به دو قسمت «الهى» و «اهریمنى» تقسیم مى‌‏كنند، تحت تأثیر دین زردشتى واقع شده‌‏اند. اما كشتن خروس را از عادات یهود گرفته‌‏اند.»

[۱]. الدر المنثور، ج ۳ ص ۵۶.
[۲]. نهج البلاغه، خطبه ۵۰.

 

دیدگاه‌ها

من از یک خوانواده سنتی، فئودالی، نظامی، و اهل حق، کرد زبان ایران میایم. ولی سالهای سال است که به عنوان یک سیتیزن آلمان، در اروپا زندگی میکنم:
از نظر من، هر کسی دارای هر دین و هر مرام و هرمسلکی که باشد، در صورتیکه زحمتکش بوده و از حاصل دسترنج دیگران زندگی ننماید، و دموکرات باشد و از طریق دانش، و فرهنگ به منظور روشن نمودن واقعییات گام بردارد، و به خاطر برقراری آزادی و دمکراتی و حقوق بشر در جامعه مبارزه نماید، یک اهل حق و یک انسان واقعیست. یارستان اهل حق ایران، که از قرن هفتم هجری برابر با قرن سیزدهم میلادی، نامشان بر سر زبانهاست، وارثان جنبشهای مبارزاتی چون سیاه جامگان، سپید جامگان، سرخ جامگان، قرمطیان، و ادامه دهنده راه صوفیان و آزاد مردانی همچون مولانا جلالالدین مولوی بلخی، منصور حلاج، عمادالدین نسیمی، و سردارانی چون یعقوب لیث صفاری میباشند، که بر علیه ظلم، و ستم، و خرافه پرستی، امیرالمومنین های خونخوار و ظالم عباسی و اموی، و دستنشاندگان شان به پا خاستند و جانشان را نیز بر سر مبارزات شان به خاطر آزادی همنوعانشان نهادند:
با تمام این تفاصیل، این هم برای من نمیتواند خوشایند باشد، که در بعضی از مراکز درویشی، یا به اصطلاح اهل حقی ایران، مانند بگتر سفلی در کرمانشاه یا جمخانه نظام آباد تهران، پیران بزرگوار یارستان اهل حق، نه تنها اموال افراد ساده لوح، و معتقد را تحت عناوین، و نذورات مندر آوردی مختلف، از آنان میگیرند، و به پسر بچه گان شان نیز تجاوز مینمایند، بلکه جوانان شان را هم به مواد مخدری مانند تریاک، معتاد نموده، و در نهایت نیز، با توسل به انواع لطاف الحیل، زنان شوهر دار جوان و بی تجربه مراجعین را به خیانت وامیدارند، بطوریکه حتی بعضی از آن زنان فریبخورده، مانند دختر آقا پروین حسینی دختر احمد آجان پیر بزرگوار یارستان اهل حق، دارای فرزندان نامشروعی از پیران بزرگواری چون آقا آسید هوشیار حسینی، پیر بزرگوار یارستان اهل حق هم گردیده اند، که امروز سرگردانند، و علیرغم داشتن یک زندگی مستقل، به دنبال پدرشان میگردند:
بدتر آنکه، کسی نیز نمیتواند اقدامی بر علیه این گونه اختلاسات، و این فریبکاری ها، و این بی ناموسیها، که در اینگونه مراکز مذهبی صورت میگیرند انجام دهد. چون شایع نموده اند، جمخانه، یا خانقاه نظام آباد تهران، شدیدا" مورد توجه مسولین جمهوری اسلامیست، و آقای آسیدهوشیار حسینی، که آن همه افراد بی گناه و معتقد را به الکل طبی معتاد نموده، و مسؤول به انحراف کشانیدن آنهمه زنان جوان مردم میباشد، با وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران همکاری نزدیک دارد، :
حقیقتش، من با وجودیکه یک سیتیزن آلمان هستم، چنین شایعاتی را نمیتوانم بپذیرم. چطور ممکن است، که مقامات جمهوری اسلامی به مرد فاسد، و زناکاری مانند آقای آسید هوشیار حسینی بگویند، آقا تو برای ما اخبار از مردم بیاور، اگر هم بعضیها را با الکل طبی بیمارستان محل کارت الکلی نمودی و به دانان الکل طبی فروختی، و یا اگر هم با سواستفاده از شغل روانشناسی ات، زنان جوان مردم را بفریبی و با آنان زنا کنی، و از زنان شوهر دار مردم بچه های نامشروعی نیز بسازی، ما چشمان مان را میبندیم.
از اینها گذشته، بطوریکه اعضای خوانواده و دوستان هوشیار حسینی، به خوبی میدانند، این مرد از ابتدا به غایت از آیت الله خمینی و سیستمش متنفر بود، و او را عامل امریکا و اسرائیل، و انگلیس میدانست. چون هوشیار از دوستان صمیمی آقای مسعود رجوی بود، بطوریکه حتی به هنگام اقامت هوشیار در شهرستان ایلام، مسعود رجوی به بیمارستان محل کارش رفته بوده و از او دیدن کرده بود. پس چطور ممکن است که هوشیار حسینی، و دوست صمیمی آقای مسعود رجوی، اکنون مامور اطلاعات جمهوری اسلامی از آب در آمده باشد:
دوست عزیز،
مسؤول سرگردانی این بچه های نا مشروعی که آقای آسید هوشیار حسینی، پیر بزرگوار یارستان اهل حق، با زنان شوهر دار مردم پس انداخته اند، کیست، چه سازمانی، چه دینی، چه مرام و مسلکی، و چه حکومتی میباشد؟!:
از این جهت، به پیوست این میل مقاله ای برایتان میفرستم، که شرح قسمتی از زندگانی من در ایران و در اروپا میباشد. چون مشگلاتی که مراکزی از نوع یا خانقاه، یا جمخانه نظام آباد تهران، برای مردم به وجود آورده اند، تنها و تنها به دست مردمان آگاه، و تحصیل کرده ای قابل حل اند، که مبارزه فرهنگی را بر مشاجره و نزاع ترجیح میدهند:
این مقاله تحقیقاتی هنوز کامل نیست، و من به زمان نیاز دارم تا تمامی اطلاعات لازم را برای روشنگری خوانندگان در آن درج نمایم. بنابراین به دو دلیل میباید همیشه تازه ترین نسخه اصلاحی این مقاله را مورد مطالعه قرار داد:
دلیل اول نزد خودم محفوظ است، و من در زمان مناسب آنرا اعلام میدارم:
دلیل دوم این است که من در حال حاضر در تخصص خودم کار نمیکنم، و کار فعلی من کار مشگلیست، بطوریکه گاهی شانزده تا هجده ساعت در روز کار میکنم لذا وقت بسیار کمی دارم. اما مطمعنم که این کارم را که به منظور روشنگری شروع کرده ام، در آینده نزدیک با موفقیت به پایان خواهم رسانید:
با توجه به مراتب فوق، از شما خواهش میکنم اگر برایتان میسر بود، آنرا مطالعه فرموده و در صورت امکان انتقادات، و نظریات، و سوالات تان را به من اعلام بفرمائید:
من از هر گونه ابراز نظر و انتقاد شما نه تنها ناراحت نخواهم شد بلکه از شما متشکر هم میشوم. چون نظریات، و انتقادات، و سوالات شما کمک بزرگی به روشن شدن حقایق خواهند نمود.

منم دنبال واقعیتها میگردم.خوشحال میشم از تحقیقاتی که انجام دادین من بی بهره نزا ید لطفا.از چه طریقی می توانم با شما ارتباط بگیرم؟

عرض سلام خدمت شما برادر یا خواهر عزیز.
اولین قدم اینه که تعصب بیجا نداشته باشیم وبا کنار گذاشتن تعصب یک قدم بزرگ به جلوبرداشتیم.دوم دفاتر نوروز وسایر کتب اهل حق رو با قرآن کریم مقایسه کنیم.خود کتاب قرآن رو که باز کنی خودش داره باهات صحبت میکنه .سوم کتاب ها و احادیث ۱۴معصوم رو مطالعه کنی واحادیث وروایات رو با افراد و کتب اهل حق مقایسه کنی .چهارم و از همه مهمتر از قدرت تفکر استفاده کنی چراکه عقل بزرگترین مخلوق خداست .فرض مثال مردمان یارستان درباره بکر زایی حرفهای زیادی زدند که نمونش همین نحوه تولد بابایادگاره که با خوردن انار بابایادگار به وجود میاد،اما خداوند درهیییچ کجا نفرموده که من این طور مخلوقی رو خلق کردم واگر چنین مخلوقی رو با این روش خلق میکرد حتما حتما حتما در جایی از قرآن اسمش میومد .مثل داستان تولد حضرت مسیح ع که در قرآن اومده.یا نحوه تولد افراد سرشناس دیگه این فرقه که طبق گفته مردم یارستان یک عقاب میاد وداخل دهن مادر یکی از افراد سرشناس میره و بار دار میشه شخصه دیگه ای به دنیا میاد .یا مثلا شخص دیگه ای که اسمش رو نمیارم نحوه تولدش اینجوره که مادر شخص موردنظر یه نور میتابه داخل دهنش و بعد اون باردار میشه که متاسفانه این داستان سرایی ها بیشتر به افسانه میخوره نه واقعیت.یا مثلا رستم برای مردم یارستان فرد مقدسیه ولی به این فکر نمیکنن که فردوسی میگه اینا همش زاده فکر منه وافسانس و........ حرفاهای زیادیی که میشه گفت.متاسفانه مردم اهل حق اجازه فکر وتفکر درباره مذهب وآیین شون رو به خودشون نمیدن وهمین باعث شده که سران این فرقه از مردمان اهل حق (هر ۱۱یا۱۲خاندان)سو استفاده کنن و وقتی سران فرقه میبینن که مردم به راحتی گول حرفاشون رو میخورن از این موقعیت سو استفاده میکنن.مثلا یکی از افراد یارستانی چن وقت پیش بمن گفت که مرکز کره زمین اون ستونیه که تو توتشامی کناره کوانه سیدبراکه هست .بنده رفتم وتحقیق کردم ودیدم نه بابا مرکز کره زمین طبق عکسهای ماهواره ای و ....خانه خدا(کعبه ) هستش نه جای دیگه.اینجوریی سر مردم رو کلاه میزارن . انشاالله خداوند نورهدایت رو به دل شما بزرگوار بتابونه .

اگر دنبال دين راحت و بدون روه و نماز هستيدبهتره كلا فقط يك كلام به خداي واحد اعتقاد داشته باشيد و مولايمان علي را معاذ الله خدا ندانيد.تجسم خدابه شكل آدمي و بطور كل هر شكلي كفر است.اگه قرآن قبول داريد پسبايد اين آيه هم قبول كني ليس مثله شي.علي تربيت شده و پيرو محمد ص است

تصویر soalcity

سلام
سخنانتان درباره نفی اولوهیت یک انسان صحیح است. اما دین اسلام بدون نماز و روزه معنا ندارد.

علی خدا نیست و از خدا جدا نیست
همانطور که پیامبر ص ایشان را مظهرالعجایب می خواند
و در مورد این آیه لیس مثل شی
زمانی که مردم از حضرت موسی ع خواستند خدا را ببینند چه دیدند.مگر غیر از این است که خداوند در کوه تور تجلی کرد
ما این سخنان را بر اساس گفته های روحانیون خودتان می گوییم و نه چیز دیگری.

تصویر soalcity

سلام
بنده متوجه نشدم که چگونه مطالب سطرهای اول را دلیل گرفته اید. اما حتما با سخنان روحانیون مخالفت کرده اید که یک فرقه جدا شده اید. و الا اگر سخن شما و روحانیون یکی است، چرا دو طیف مختلف شناخته می شوید؟

از نظر ما اهل حق ها هم شما شیعه ها هرگز قابل قبول نیستید. اگه توی این مملکت به ما هم حق راه اندازی سایت می دادند خوب میدونستیم راجع به گنده کاری های شما چیا بنویسیم. جامعه رو به فساد کشیدین و پشت نقاب اسلام قایم شدین....

تصویر soalcity

سلام
۱- قبول داشتن یا نداشتن مهم نیست. مهم این است که در پشت این قبول نداشتن، چه دلیلی بیان می شود.
۲-ایجاد سایت مجوز قبلی دولتی نمی خواهد.
۳- حالا که حتی در سایت ما هم در حال بیان نظراتتان هستید. تمام نظرات شما در همین حد است؟ از سویی می فرمایید شیعه را قبول ندارید و از سویی می فرمایید که مشکل شما با بعضی از کارهای بعضی هاست! یعنی عمل اشخاص را معیار قضاوت درباره مکتب قرار داده اید؟
تمام استدلال ها و سخنان شما در همین حد است؟

شما واقعا فرقه من دراوردی خود را با شیعه مقایسه میکنید؟
شما حضرت علی را تا خدای بردید در حالای که ایشان فرمودند من را دوست بدارید اما تا خدایی نبرید.
خوش باشید با ان سرکردهایتان که حتی اجازه تحقیق را به خود نمیدهید پس در ظلمات جاهلیتتان بمانید

در ضمن لازمه کمی بیشتر مطالعه کنی که ببینی کیا شیعه علوین و کیا شیعه ناسبین
پس برو کتاب تاریخ تشیع رو بخون
تا بدونی چه کسی من درآوردی تره....
به تو از سخن چه گویم که سخن نمی شناسی - به خدا کلام نو را ز کهن نمی شناسی
به طریق عشق ورزی تو هنوز شیر خواری - که لبان لاله گون را ز لبن نمی شناسی

گند کاری تو کل دنیا وجود داره حتی حضرت محمد هم گفته بی ثباتی تو کل دنیا وجود خواهد داشت تا روز قیامت که حضرت مهدی ظهور میکنه و تموم پلشتی ها رو از بین میبره کی گفته اجازه نمیدن که شما سایت درست نکنید میتونید برای خودتون هم سایت داشته باشید

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
گرچه در عصر غیبت وضع عالم همان خواهد بود که در سوال شما اشاره شده است ولی نکته مهم در این میان وظایف منتظران است که به اختصار باید گفت :
منتظران واقعی در عصر غیبت باید این کارهارا انجام و این صفات را دارا باشند:
۱- اطاعت از دستورهای دینی و پرهیز از گناهان،‌ تقوا را سرلوحة زندگی قرار دادن، پرهیز از اعمالی که خلاف رضای آنان است.
حضرت در این زمینه می‌فرماید: «هر یک از شما باید به آن چه که به وسیلة آن به دوستی ما نزدیک می‌شود، عمل کند، و از آن چه موجب ناخشنودی و غضب ما می‌شود، پرهیز نماید».(۱)
۲- انتظار فرج.
پیامبر اکرم(ص) فرمود: «با فضیلت‌ترین اعمال امتم انتظار فرج است».(۲)
۳- دعا برای سلامتی و فرج حضرت ولی عصر(ع)، مانند خواندن دعای فرج و دعای عهد و ندبه.
۴- صدقه برای حفظ وجود حضرت.
۵- غمگین شدن به خاطر غیبت آن جناب.
۶- انجام حج و عمره به نیابت حضرت.
۷- برخاستن به جهت تعظیم هنگام شنیدن اسم مبارک «قائم»(ع).
۸- دعا برای خود که از شرّ فتنه‌ها در امان باشیم، نیز خواندن دعای «اللهم عرّفنی نفسک...».
۹- استغاثه به آن جناب و استمداد از وجودش به هنگام گرفتاری ها.(۳)
۱۰- تأسیس حکومت اسلامی و حفظ آن، چرا که اجرای دستور و احکام نورانی اسلام در زمان غیبت از مسلمانان خواسته شده است و پیاده نمودن برنامه‌های اجتماعی اسلام بدون تشکیل حکومت اسلامی ممکن نمی‌باشد.(۴)
۱۱- عمل به فریضه مهم امر به معروف و نهی از منکر، که با رعایت آن ریشه‌های فساد قطع شده و زمینه حکومت جهانی دادگستر جهان فراهم می‌گردد.
انتظار ظهور منجی هیچ گاه به حقیقت نمی‏پیوندد مگر در صورتی که سه عنصر اساسی در آن محقّق گردد:
۱ - عنصر عقیدتی:
منتظر باید ایمان راسخی به حتمی بودن ظهور منجی و نجات‏بخشی او داشته باشد.
۲ - عنصر نفسانی: منتظر باید در حالت آمادگی دائمی به سر ببرد.
۳ - عنصر عملی و سلوکی: منتظر باید به قدر استطاعت خود در سلوک و رفتارش زمینه‏های اجتماعی و فردی را برای ظهور منجی فراهم نماید.
با نبود هر یک از این سه عنصر اساسی، انتظار حقیقتاً معنا پیدا نمی‏کند.(۵ )

پی‌نوشت‌ها:
۱. بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۷۶.
۲. لطف الله صافی، منتخب الاثر، ص ۶۲۹، حدیث ۵.
۳. شیخ عباس قمی، منتهی الآمال ، ص ۴۸۳.
۴. ابراهیم امینی، دادگستر جهان، ص ۲۶۴.
۵ . موعود شناسی ،علی اصغر رضوانی ، ص ۸۵-۸۶

با سلام. من از یک طایفه اهل حق از نواحی آذربایجان هستم. ولی بشدت این فرقه رو تکذیب میکنم چون اصلا اساسی نداره و حتی میشه گفت در اثر شیطنت انگلیس در قرون گذشته شکل گرفته. در مراسم مذهبی دیگه شرکت نمیکنیم چون هیچ مفمومی نداره و رییس طایفه که به او سید نیز میگن نه خودش میفهمه چییگه و نه اجازه میده ما سوال کنیم و چند بار با پدر من دعوا کردن. رهبر این فرقه به نام آقا نظام العان تو بهترین منطقه تهران ویلا داره که فقط ۱۵ دقیقه طول میکشه از جلوی خونش ر بشب و بشدت ملیاردر هست چون پول مفتی که مردم بعنوان نذری از سراسر ایران به ایشون میفرستن باعث شده سرمایه دار بشه. توی این فرقه ازدواج با غیر اهل حق قبول ندارن اما پسر همین آقا نظام کذاب که اسمش سام هست با یک دختر فرانسوی ازدواج کرده.
فقط اینو میتونم بگم فرقه اهل حق پوچ و تو خالیه و بیسوادی و کم عقلی پیروانش باعث عقب موندگی و ثروتمند شدن افرادی مث رهبر این فرقست.

سلام
من اهل کرمانشاه هستم
بشدت با حرف های شما موافقم
هیچ منطقی در دینشان وجود ندارد خانواده من توی این دین سردرگمند افراد بی سوادی توی این دین هستند
مشکلشان این است که به صورت ارثی اینو انتخاب میکنن
و اصلا از عقلشان استفاده نمیکنند
کاش بجای ترسیدن یکم در موردش تحقیق میکردن
به خدا هیچ اتفاقی نمیفته
یک لحظه تفکر بهتر از ۷۰ سال عبادت است از فرمایشات امیر المومنین علی علیه السلام
خدا هممونو به راه راست هدایت کنه انشاء الله

اولا شما اشتباه بزرگی کردید که بدون هیچ منطقی در مورد دین اهل حق نظر داده اید.
دوما اگه در مورد دین اهل حق سوالی دارید به کتاب های که در مورد اهل حق نوشته شده رجوع کنید
سوما از رفتار خودت نیز معلوم است که فردی بیسواد و تو خالی و کم عقل و عقب مونده و .... هسیتد

این آفا نظام وفرقه نورالهی اهل حق نیستند مشرک هستند اهل حق واقعی در منطقه گهواره دالاهو سکونت دارند .آقا نظام رهبر آتش بگی است که کاملا از آرمان های سلطان اسحاق منحرف شده است .به برادری که گفته بود اهل حق پوچ است توصیه میکنم به زیارت بارگاه سلطان اسحاق در پاوه و تکیه حیدری گهواره بروند .اگر بگوییم خداوند نمیتواند در جسم حضرت علی حلول کند خدا را از کاری عاجز خوانده ایم که این تناقض است با قادر بودن خداوند بزرگ .امیدوارم خداوند همه ی انسان ها را به راه راست هدایت فرماید

تصویر soalcity

سلام ظاهرا معنای قدرت الهی را درست متوجه نشده اید. با برداشت شما از قدرت، باید هر کار خلاف و ناروایی را هم به خدا نسبت داد. و الا شما فکر می کنید، خدا عاجز شده!
اینکه خدا ظلم نکند، به معنای این است که او از ظلم عاجز است؟
حلول در جسم یک انسان نیز یعنی محدودیت و نقص برای خدا، یعنی نیاز خدا به غذا و خواب، یعنی محدودیت. و شما با شعار قدرت خدا، خدا را در حد انسان ضعیف پایین می آورید.

سلام. من چند روزه دارم پیرامون اهل حق مطالعه میکنم ولی هیچ چیز خاص و قابل قبولی تو این فزقه ندیدم ک منو به سمت این فرقه سوق بده
من خواستگاری دارم ک از اهل حق است ولی بسیار پسر قابل قبول و منطقی هست و خودشم این فرقه رو قبول نداره ولی خانوادش نمیذارن با من ازدواج کنه چون تو دین اونا ازدواج با غیر خودشون اصلا درست نیست ... منو راهنمایی کنین

تصویر مشاور شهر سوال

سلام. به شهر سوال خوش آمدید. خواهر گرامی، در صورتی که اهل حق (و مشخصاً خواستگار شما) فرقه ای از تشیع باشند ظاهراً به لحاظ شرعی مانعی برای ازدواج وجود ندارد. اما به عنوان مشاور، به شما توصیه نمی کنیم که با چنین موردی ازدواج کنید. پس از ازدواج قطعا دوران سراسر خوشی و مملو از تفاهمات مختلف فکری و اخلاقی و سلیقه ای کمرنگ تر شده و اختلافات و تفاوتها بیشتر خود را نشان میدهند، به ویژه که این تفاوتها از نوع فکری و اعتقادی باشند. مگر اینکه واقعا هیچیک از دو طرف پایبندی واقعی و محکمی به اعتقاداتش نداشته باشد. بر فرض اینکه شخص ایشان هم به این مسائل اعتقادی نداشته باشند هرچند خوب است اما به شرطی میتواند آسیب کمتری داشته باشد که با اطرافیان و اقوام در محیط زندگی مشترک قرار نداشته باشید، مثل اینکه در منطقه ای دوردست یا در دو کشور مختلف زندگی کنید، چون تجربه نشان داده که در چنین موقعیت هایی روابط خانوادگی بیشتر اختلاف انگیز خواهند بود.
در هر صورت پاسخ یک جمله ای و خلاصه ما به این ازدواج منفی است، مگر با دهها اما و اگر...
برای شما آرزوی سلامتی و سربلندی داریم.

من خودم اهل حق هستم و ازدواج فرد با مذاهب دیگر تو این دین مشکلی نداره .به جای کوته فکری و انتقاد الکی از مذهبی که هیچی ازش نمیدونی یکم راجع به اون تحقیق کن البته نه تو اینترنتی که کلا بر ضد داین مذهب نظر داده. و در جواب کسانی که الکی و از رو تعصب از این مذهب ایراد میگیرن بهتره فک خودشون و مذهبشون باشن کاری به مذهب شخص دیگه نداشته باشن و توهین بی جا نکنن

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
در ابتدا باید اشاره شود که کسی حق توهین به هیچ فردی را ندارد ولی برای روشن شدن ماهیت این گروه باید گفت :
اهل حق، علی‌اللهی مذهب و مسلکی است با گرایش های عرفانی و آداب و متون مذهبی خاص که در موارد زیادی با اعتقادات و سنن اسلامی مطابقت ندارد.
این مسلک نسبت به حضرت علی(ع) غلو می کنند و برای او مقام خداوندگاری اعتقاد دارند.
آنان به جز سلطان اسحاق، که پایه‌گذار این مذهب به حساب می آید، مهم‌ترین مظهر خدا روی زمین را حضرت علی(ع) می دانند. در بسیاری از آثار اهل حق بر الوهیت حضرت علی(ع) تأکید شده است. آنان تصور می کنند که در زمان حضرت محمد(ص) خدا، در وجود علی(ع) تجلّی کرد و حضرت محمد به الوهیت حضرت علی آگاهی داشت اما به خواست حضرت علی این سر را فاش نکرد.
در واقع اهل حق، علی(ع) را مظهر ذات الهی و حضرت محمد(ص) را مظهر صفات الهی به حساب می آورند. اهل حق، هنگام برخورد با یکدیگر به جای «سلام» «یا علی» می گویند. تراشیدن یا کوتاه کردن شارب (سبیل) را گناهی بزرگ به حساب می آورند و حرام می دانند، به سبب مقدس بودن سبیل، تارهای جدا شده از آن را در جایی محفوظ نگه می دارند.
از شعائر مخصوص دیگر آنان، گرفتن روزه مخصوص است، آنان روزه ماه رمضان را ممنوع می دانند و بر این باورند که هر کس روزه یک ماه رمضان را به جا آورد، از این طایفه خارج شده است. سه روز پیاپی روزه می گیرند و زمان آن مصادف با چله زمستان کُردی می باشد، پس از سه روز، روزه مداوم ،روزه چهارم را که مصادف با پانزدهم ماه است ، جشن می گیرند که آن را «عید خاوندگاری» می نامند و نام این روز، روز «غار» است .این روزه را به یاد روزها و ساعاتی که سلطان اسحاق و یارانش در غاری سپری کرده‌اند، انجام می‌دهند.
برای اهل حق مقدس‌ترین جایگاه و کعبه مقصود «پردیوَر» می باشد. در روستای شیخان، کنار رودخانه «سیروان» در اورامان کردستان، قطعه سنگ بزرگی است که جایگاه سلطان اسحاق و یارانش را مشخص می کند. این محل را «پردیوَر» می‌نامند که زیارتگاه و محل دعا و نیاز آنان است. گویند سلطان اسحاق، در همین مکان با یارانش پیمان بست.
اهل حق معتقدند که خداوند به صورت انسان در زمان هایی تجلی یافته است .به تصور آنان، سلطان اسحاق، برترین مظهر تجلی خدا در روی زمین است.
در تاریخ ولادت سلطان اسحاق اختلاف کرده‌اند. برخی ولادت او را در سال ۶۱۲، و گروهی در سال ۶۷۵ ذکر کرده‌اند. محل ولادت او را روستای «برزنجه» از توابع «حلبچه» در استان «سلیمانیه» عراق دانسته‌اند.
به عقیده اهل حق، چون سلطان اسحاق، عقائد خود را آشکار کرد، مردم از جمله پدر و برادران اسحاق با وی به مخالفت برخاستند وقصد جان او را کردند. او با یاران خود در غاری پناه گرفت و سه روز در آن جا پنهان شد تا اینکه مهاجمان محل را ترک کردند و سلطان و همراهان به سلامت بیرون آمدند. سلطان اسحاق سپس به روستای «شیخان» رفت و در آنجا «پردیوَر» را که به منزله مرکزی روحانی و معنوی بود، برای یاران خود بنا کرد و به تقویت و نشر مذهب خود پرداخت ،سپس در روستای «شیخان» مرگ او فرا رسید. گروهی از پیروان اهل حق نوشته‌اند که وی سیصد سال عمر کرد که امری غریب به حساب می آید.
آنان بعد از سلطان اسحاق به هفت تن که برخی جزء مریدان سلطان اسحاق بوده‌اند، اعتقاد دارند و این هفت تن را جزئی از ذات سلطان اسحاق می دانند.(۱) آنان دارای عقائد خاص و پیچیده‌ای هستند که خیلی از عقائد خود را به دیگران نمی‌گویند.
راه و روش اهل حق نادرست باطل است چون آنان خیلی از معارف و احکام غیر منطقی را برای خود به وجود آورده‌اند، همچنین افرادی چون سلطان اسحاق و حضرت علی(ع) و... را به عنوان خدا و افرادی که خدا در آنان تجلی کرده و به صورت و شکل آنان در زمین آشکار شده، به حساب می آورند. به قیامت به صورتی که اسلام و قرآن می گوید، عقیده ندارند.
با دقت در افکار و عقائد آنان به خوبی روشن می گردد که مسلک و مذهب آنان بی‌پایه و اساس و باطل است.
البته ممکن است برخی از افراد اهل حق این عقاید را نداشته باشد ، اما عقاید مشهور آنها همان چیزهایی است که بیان شد.

پی‌نوشت‌ها:
۱. ر،ک: دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص ۴۶۷ ـ ۴۷۴.

به قیامت به صورتی که اسلام و قرآن می گوید، عقیده ندارند.
سوره بقره آیه ۲۸ رو بخوان ودر آن بیشتر تامل کن

عزیزم تو این فرقه ازدواج با غیر اهل حق اشکلالی نداره . حتما خانوادش از تو خوشش شون نمیاد بهانه آوردن

عرض ارادت
تاحدودی از کامنتها را خوندم . معتقدم تمام ادیان فرقه ها دلایلی برای خودشون دارند.واینکه بخوان برای ما توضیح بدن شاید ما دراون حد نیستیم .دنیا بسیج شده اسلام را زیر سوال میبره اون وقت من وشما مشگل داخلی درست میکنیم .در مرام و مسلکها نباید دخالتی کنیم تمام این فرقه و گروها برگرفته از اسلام هست .دشمن اصل را دارد تخریب میکند . بارها میخونم که ومعتقدم که ما شیعیان هم دقیقا رفتار اونهارا داریم چیزی که الحق میگه و چیزی که ما در مورد مهدی (ع) میگیم دقیقا یکیست حال با نظرات وعقاید خودمون .جنگ شیع وسنی ونفاقی که دشمن درست میکند بنگرید و زیاد دنبال حاشیه نباشید .شیعه وسنی دوبرادر هستند و بقیه ادیان که سرچشمه ای از اسلام دارند پسر عموها ونبیره و نتیجه اون هستند.
حال سوال چیست ؟ شما میخواهید مشگل جهان را حل کنید یا مشگل اسلام را . بنظر حقیر هر کسی در میان دنیا به پدر پسر .عمو و کل طایفه توهین کند دست نشانده خود انگلیس هست .ومزدور خائن هست حال میخواهد هر کسی باشد
جسارتم را ببخشید

یا علی مدد من یک اهل حق از سرپل ذهاب هستم و رهبر من آقا سید نصرالدین حیدری هست عزیزان در مذهب اهل حق هیچ منعی در ازدواج نیست و اونایی که میگن نمیتونن با فردی از قشر دیگه ازدواج کنن همش من دراوردی و دروغه در جواب عزیزی که گفته آقا نظام رهبر اهل حق میلیاردرو پول از مردم میگیره باید بگم آقانظام رهبر اهل حق نیست ایشون پیشوای مردم آتش بگی هستن درضمن رهبر اهل حق آقا سید نصردالدین هیچ به فکر مادیات و تجملات نیستن و به کسانی که نیازمند هستن کمکهای فراوانی کردن و در جواب نظری که گفتن رهبرای اهل حق بی سوادهستن عزیز من شما اگه زیاد زیاد سواد داشته باشی یه لیسانس بدرد نخوریه در حالی که رهبر عزیز ما آقا سید نصرالدین حدود ۴۰ سال پیش در بهترین دانشگاهای آلمان دکترا گرفتن در آخر خواهشی از همتان دارم در مورد هیچ کس قضاوت بد نکنید شما با این تند خویی وجبهه گیریتون نعوذوبالله بجای خدا دارین قضاوت میکنین خوب نیست خدا خودش جای حق نشسته خوبو بد خودش مشخص میکنه. در پناه حق

دین شما پوشالی هستش و آثاری از امیر المومنین نداره و هیچ منتطقی در اون نیست

قرار نشد که توهین کنید باید پاسخ منطقی بدید من خودم شیعه هستم
وشنیدم که سید نصردین شخصی محترم وصلح دوسته ایا این راسته که میگن ایشون پیشگویی هم میکنه

در مورد دین یارستان کم لطفی شده .دین یارستان گسترده تر و بهتر از این حرف های است که شما شنید ه اید....
هیچ دینی به خودی خود بنا نشده و پایه گذار هر دینی خداوند متعال بوده پس خواهش میکنم پیرو هر آیینی که هستید درمورد آیین دیگری قضاوت غلط نفرمایید..
درود بر آیین یاری.........

تصویر پاسخگوی تاریخی

پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباط تان با این مرکز

قبل از بیان توضیحاتی درباره آیین یارستان،باید توجه داشته باشیم که بسیاری از فرقه ها و آیین ها ساخته افکار نادرست بشری بوده و قطعاً آیین الهی نیستند.ادیان الهی کاملا شناخته شده و عقاید و احکام مشخصی هم دارند،البته برخی از این ادیان الهی در طول تاریخ دچار تحریف شده اند.

اما آیین یارستان:

نام فرقه اى است که در قرن هفتم هجرى در منطقه کردنشین غرب ایران مجاور کشور عراق شکل گرفت. «اهل حق» و «یارسان» دو نام مشهور براى این فرقه است؛ ولى با الفاظ دیگرى نیز همچون: طایفه سان، طایفه، یارستان، على اللهى، درویش گورانى (۱)، آیین حق، آیین حقیقت و دین حقیقت (۲) از این فرقه یاد مى شود. یارسان، بنا به قولى مخفف یارستان و به معناى یاران حق است (۳) و به قولى دیگر، مرکب از دو کلمه یار (به معناى دوست و صحابه) و سان (به معناى شاه و سلطان) است که روى هم به معناى پیروان و یاران سلطان اسحاق مى باشد. (۴)
اهل حق، علی‌اللهی مذهب و مسلکی است با گرایش های عرفانی و آداب و متون مذهبی خاص که در موارد زیادی با اعتقادات و سنن اسلامی مطابقت ندارد.

این مسلک در میان طوایفی از کردها، لرها، ترک ها، پیروانی دارد. آنان نسبت به حضرت علی (ع) غلو می کنند و برای او مقام خداوندگاری اعتقاد دارند.

آنان به جز سلطان اسحاق که پایه‌گذار این مذهب به حساب می آید، مهم‌ترین مظهر خدا روی زمین را حضرت علی(ع) می دانند. در بسیاری از آثار اهل حق، بر الوهیت حضرت علی(ع) تأکید شده است. آنان تصور می کنند که در زمان حضرت محمد(ص) خدا، در وجود علی(ع) تجلّی کرد . حضرت محمد به الوهیت حضرت علی آگاهی داشت؛ اما به خواست حضرت علی این سر را فاش نکرد.

اهل حق، علی(ع) را مظهر ذات الهی و حضرت محمد(ص) را مظهر صفات الهی به حساب می آورند. اهل حق، هنگام برخورد با یکدیگر، به جای «سلام» «یا علی» می گویند. تراشیدن یا کوتاه کردن شارب (سبیل) را گناهی بزرگ به حساب می آورند و حرام می دانند. به سبب مقدس بودن سبیل، تارهای جدا شده از آن را در جایی محفوظ نگه می دارند.

از شعائر مخصوص دیگر آنان، گرفتن روزه مخصوص است. آنان روزه ماه رمضان را انجام نمی دهند و سه روز پیاپی روزه می گیرند. زمان آن، مصادف با چله زمستان کُردی می باشد. پس از سه روز، روزه مداوم ، روزه چهارم را که مصادف با پانزدهم ماه است، جشن می گیرند که آن را «عید خاوندگاری» می نامند. نام این روز، روز «غار» است. این روزه را به یاد روزها و ساعاتی که سلطان اسحاق و یارانش در غاری سپری کرده‌اند، انجام می‌دهند.
برای اهل حق مقدس‌ترین جایگاه و کعبه مقصود، «پردیوَر» می باشد. در روستای شیخان، کنار رودخانه «سیروان» در اورامان کردستان، قطعه سنگ بزرگی است که جایگاه سلطان اسحاق و یارانش را مشخص می کند. این محل را «پردیوَر» می‌نامند که زیارتگاه و محل دعا و نیاز آنان است. گویند سلطان اسحاق، در همین مکان با یارانش پیمان بست.

اهل حق معتقدند که خداوند به صورت انسان در زمان هایی تجلی یافته است . به تصور آنان، سلطان اسحاق، برترین مظهر تجلی خدا در روی زمین است. پایه گذار این فرقه، سلطان اسحاق است.

در تاریخ ولادت سلطان اسحاق اختلاف کرده‌اند. برخی ولادت او را در سال ۶۱۲، و گروهی در سال ۶۷۵ ذکر کرده‌اند. محل ولادت او را روستای «برزنجه» از توابع «حلبچه» در استان «سلیمانیه» عراق دانسته‌اند.

به عقیده اهل حق، چون سلطان اسحاق، عقاید خود را آشکار کرد، مردم از جمله پدر و برادران اسحاق با وی به مخالفت برخاستند و قصد جان او را کردند. او با یاران خود در غاری پناه گرفت. سه روز در آن جا پنهان شد تا این که مهاجمان محل را ترک کردند و سلطان و همراهان به سلامت بیرون آمدند. سلطان اسحاق سپس به روستای «شیخان» رفت و در آن جا «پردیوَر» را که به منزله مرکزی روحانی و معنوی بود، برای یاران خود بنا کرد . به تقویت و نشر مذهب خود پرداخت. سپس در روستای «شیخان» مرگ او فرا رسید. گروهی از پیروان اهل حق نوشته‌اند که وی سیصد سال عمر کرد که امری غریب به حساب می آید.

آنان بعد از سلطان اسحاق، به هفت تن که برخی جزء مریدان سلطان اسحاق بوده‌اند، اعتقاد دارند. این هفت تن را جزئی از ذات سلطان اسحاق می دانند. (۵) آنان دارای عقاید خاص و پیچیده‌ای هستند که خیلی از عقاید خود را به دیگران نمی‌گویند.

راه و روش اهل حق، نادرست و باطل است؛ چون آنان خیلی از معارف و احکام غیر منطقی را برای خود به وجود آورده‌اند. همچنین افرادی چون سلطان اسحاق و حضرت علی(ع) و... را به عنوان خدا و افرادی که خدا در آنان تجلی کرده و به صورت و شکل آنان در زمین آشکار شده، به شمار می آورند. به قیامت به صورتی که اسلام و قرآن می گوید، عقیده ندارند.

با دقت در افکار و عقاید آنان به خوبی روشن می گردد که مسلک و مذهب آنان بی‌پایه و اساس و باطل است.
البته ممکن است برخی از افراد اهل حق این عقاید را نداشته باشد؛ اما عقاید مشهور آن ها همان چیزهایی است که بیان شد.

برای آگاهی بیش تر از عقاید و افکار آنان، به دائره المعارف بزرگ اسلامی، جلد ۱۰، و کتاب سخن با اهل حق، سید عباس طباطبایی ‌فر مراجعه نمایید.

پی ‌نوشت ها‌:
۱. شناخت فرقه اهل حق، خدابنده، عبداللّه، امیرکبیر، تهران ، ۱۳۸۲ ، ص ۱۸.
۲. حق الحقایق یا شاهنامه حقیقت، جیحون آبادى، نعمت اللّه، تصحیح محمد مکرى، کتابخانه طهورى، تهران، ۱۳۶۱ش، ص ۳۱۵، ۳۱۷ و ۴۲۰.
۳. سرسپردگان، خواجه الدین، سید محمدعلی، کتابفروشى منوچهری، تهران، ۱۳۶۲ش، مقدمه، ص ۱۰.
۴. نامه سرانجام کلام خزانه، صفى زاده (بوره که ئى)، صدیق، انتشارات هیرمند، تهران، ۱۳۷۵، ص ۲۲.
۵. کاظم موسوی بجنوردی ودیگران ،دائره المعارف بزرگ اسلامی، ، ج ۱۰، ص ۴۶۷ ـ ۴۷۴.

http://www.pasokhgoo.ir/node/38300

سلام وخسته نباشید.ببخشید گفتن ک سید نصرالدین ی اعلامیه داشته مال سال ۸۸ در مورد جایز بودن ازدواج اهل حق با اهل تسنن.اونو کجا پیدا کنم؟لطفا راهنمایی کنید مرسی

تصویر پاسخگوی تاریخی

علیک سلام.

تا جایی که بررسی کردیم چنین مطلبی نیافتیم.

با سلام من خیلی دوست دارم که در مورد فرقه اهل حق تحقیق کنم ولی منبعی کامل نداره توبیشتر یا بهتر از همه این که همه سایت ها از کتاب سرانجام میگن ولی من نمیتونم پیدا کنم تو کتاب خونه ها هم همچین کتابی نیست به نظرم این کتاب مخصوصه وهیچ جا هم پیدا نمیشه ممنون میشم که کتاب سرانجام رو برام ایمیل یا ازش عکس بگیرید وبه صورت پی دی اف برام ارسال کنید از سایت بسیار زیباتون هم ممنون

تصویر پاسخگوی تاریخی

با عرض سلام و ادب.

به این منابع مراجعه کنید:
دانشنامه کلام اسلامی نویسنده : جمعی از محققین جلد : ۱ صفحه : ۹۶

اینم لینکش:
http://lib.eshia.ir/23021/1/96

من تا جایی که میدونم . اگر این دین حقیقت دارد .چرا من تا الان ان را نمیشناختم .جناب اقا نظام مششعی که سر دسته این ها هست . فراری شده .و الان تو بومهن تهران .زندگی میکنه

یا علی.
من خودم فرزند دوخانواده ی اصیل اهل حق هستم که جدم سید خاموش میرسه.
کسانی که میخوان درباره ی اهل حق بیشتراطلاعات جمع کنند یا به دین اهل حق شک دارند بهتره که بایک اهل حق واقعی صحبت کنند که دین رو به اون ها توضیح بده.

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
باسلام وتشکر .
اهل حق، علی‌اللهی مذهب و مسلکی است با گرایش های عرفانی و آداب و متون مذهبی خاص که در موارد زیادی با اعتقادات و سنن اسلامی مطابقت ندارد.
این مسلک در میان طوایفی از کردها، لرها، ترکها، پیروانی دارد. آنان نسبت به حضرت علی(ع) غلو می کنند و برای او مقام خداوندگاری اعتقاد دارند.
آنان به جز سلطان اسحاق، که پایه‌گذار این مذهب به حساب می آید، مهم‌ترین مظهر خدا روی زمین را حضرت علی(ع) می دانند. در بسیاری از آثار اهل حق بر الوهیت حضرت علی(ع) تأکید شده است. آنان تصور می کنند که در زمان حضرت محمد(ص) خدا، در وجود علی(ع) تجلّی کرد و حضرت محمد به الوهیت حضرت علی آگاهی داشت اما به خواست حضرت علی این سر را فاش نکرد.
در واقع اهل حق، علی(ع) را مظهر ذات الهی و حضرت محمد(ص) را مظهر صفات الهی به حساب می آورند. اهل حق، هنگام برخورد با یکدیگر به جای «سلام» «یا علی» می گویند. تراشیدن یا کوتاه کردن شارب (سبیل) را گناهی بزرگ به حساب می آورند و حرام می دانند، به سبب مقدس بودن سبیل، تارهای جدا شده از آن را در جایی محفوظ نگه می دارند.
از شعائر مخصوص دیگر آنان، گرفتن روزه مخصوص است، آنان روزه ماه رمضان را ممنوع می دانند و بر این باورند که هر کس روزه یک ماه رمضان را به جا آورد، از این طایفه خارج شده است. سه روز پیاپی روزه می گیرند و زمان آن مصادف با چله زمستان کُردی می باشد، پس از سه روز، روزه مداوم ،روزه چهارم را که مصادف با پانزدهم ماه است ، جشن می گیرند که آن را «عید خاوندگاری» می نامند و نام این روز، روز «غار» است .این روزه را به یاد روزها و ساعاتی که سلطان اسحاق و یارانش در غاری سپری کرده‌اند، انجام می‌دهند.
برای اهل حق مقدس‌ترین جایگاه و کعبه مقصود «پردیوَر» می باشد. در روستای شیخان، کنار رودخانه «سیروان» در اورامان کردستان، قطعه سنگ بزرگی است که جایگاه سلطان اسحاق و یارانش را مشخص می کند. این محل را «پردیوَر» می‌نامند که زیارتگاه و محل دعا و نیاز آنان است. گویند سلطان اسحاق، در همین مکان با یارانش پیمان بست.
اهل حق معتقدند که خداوند به صورت انسان در زمان هایی تجلی یافته است .به تصور آنان، سلطان اسحاق، برترین مظهر تجلی خدا در روی زمین است.
در تاریخ ولادت سلطان اسحاق اختلاف کرده‌اند. برخی ولادت او را در سال ۶۱۲، و گروهی در سال ۶۷۵ ذکر کرده‌اند. محل ولادت او را روستای «برزنجه» از توابع «حلبچه» در استان «سلیمانیه» عراق دانسته‌اند.
به عقیده اهل حق، چون سلطان اسحاق، عقائد خود را آشکار کرد، مردم از جمله پدر و برادران اسحاق با وی به مخالفت برخاستند وقصد جان او را کردند. او با یاران خود در غاری پناه گرفت و سه روز در آن جا پنهان شد تا اینکه مهاجمان محل را ترک کردند و سلطان و همراهان به سلامت بیرون آمدند. سلطان اسحاق سپس به روستای «شیخان» رفت و در آنجا «پردیوَر» را که به منزله مرکزی روحانی و معنوی بود، برای یاران خود بنا کرد و به تقویت و نشر مذهب خود پرداخت ،سپس در روستای «شیخان» مرگ او فرا رسید. گروهی از پیروان اهل حق نوشته‌اند که وی سیصد سال عمر کرد که امری غریب به حساب می آید.
آنان بعد از سلطان اسحاق به هفت تن که برخی جزء مریدان سلطان اسحاق بوده‌اند، اعتقاد دارند و این هفت تن را جزئی از ذات سلطان اسحاق می دانند.(۱) آنان دارای عقائد خاص و پیچیده‌ای هستند که خیلی از عقائد خود را به دیگران نمی‌گویند.
راه و روش اهل حق نادرست باطل است چون آنان خیلی از معارف و احکام غیر منطقی را برای خود به وجود آورده‌اند، همچنین افرادی چون سلطان اسحاق و حضرت علی(ع) و... را به عنوان خدا و افرادی که خدا در آنان تجلی کرده و به صورت و شکل آنان در زمین آشکار شده، به حساب می آورند. به قیامت به صورتی که اسلام و قرآن می گوید، عقیده ندارند.
با دقت در افکار و عقائد آنان به خوبی روشن می گردد که مسلک و مذهب آنان بی‌پایه و اساس و باطل است.
البته ممکن است برخی از افراد اهل حق این عقاید را نداشته باشد ، اما عقاید مشهور آنها همان چیزهایی است که بیان شد.
برای آگاهی بیشتر از عقائد و افکار آنان به دائره المعارف بزرگ اسلامی، جلد ۱۰ و کتاب سخن با اهل حق، سید عباس طباطبایی‌فر مراجعه فرمایید.
پی‌نوشت‌ها:
۱. ر،ک: دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص ۴۶۷ ـ ۴۷۴.

سلام من از شما علی اللهی ها دوسوال دارم ممنون میشم جواب بدید۱-مگه امام علی نماز نمیخوند پس چرا شما که دینتون رواز امام علی گرفتین نماز نمی خونید۲-امام علی اگر خدا بود پس چرا نماز میخوند.مگه خدا هم به نماز احتیاج داره؟

در قران امده که نوح نماز گذارد
آیا نوح مثل شما نماز خوانده؟ ابراهیم نماز گذارد؟ آیا ابراهیم مثل شما نماز خوانده؟ نماز و عبادت برای خدای یکتا فقط این چند خط عربیی هست که شما بلدی؟ یعنی اگه کسی به زبان خودش با خدا حرف بزنه خدا نمی فهمه؟
یارسان هم نماز داره ولی ظاهرش فرق داره اما اصل عبادت خدای واحد و پیروی از باطن نه ظاهر امامان شیعه رو هم داره امیخته با زبان کوردی و ترکی بومی همان روستایی هست که به سادگی بتونه حرف بزنه اصلا خودش بفمه چی میگه به خدا

خدا در ایین یارسان با اون چیزی که شما فکر میکنید تعریف متفاوت داره اینه که میگم باظرف محدود و بدون تحقیق خودتون فضاوت می کنید
در ایین یارسان فلسفه ای به نام پیر و پادشاه وجود داره که برید تحقیق کنید
دوما معلم کلاس اولت یادته با اینکه خودش لیسانس داشته رو تخته با تو تمرین بابا آب داد می کرد؟
فکر میکنی کسی که همه هستی و پیامبران به عشق اون اعتراف کردند مثل من و توی فانی و بی حد نیاز داره؟
شما فلسفه شیعه رو نفهمیدید و عرفان که میوه ی خاص شیعه بودنه رو درک نکردید برید در باره عرفان و ذکر انبیا و اولیای الهی تحقیق کنید
دیدتون بهتر میشه

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
گرچه معلوم نیست جناب پرسشگر با کی وسر چه دعوا دارد ؟
ولی در مجموع با توجه به مطلب آخر گفته هایش لازم است کمی در باره عرفان وتفوات آن با روش های صوفیانه توضیح داده شود :

عرفان در اصطلاح عبارت است از :
معرفت قلبي که از طريق کشف و شهود، نه بحث و استدلال، حاصل مي‌شود و آن را علم وجداني هم مي‌خوانند و کسي را که داراي مقام عرفان است عارف گويند. (۱) عرفان رسیدن به نوعی شناخت عمیق از حقیقت است که موجب می شود فرد عارف در اندیشه و عمل به گونه خاص و ویژه رفتار نماید و دنیا را مسیری برای سفر ببیند و خود را سالک این مسیر بداند .
عرفا براي سالک چهار سفر معتقدند :
۱. سفر از خلق به سوي خالق؛
۲. سفر در خود خالق؛
۳. سفر از خالق به سوي خلق؛ منتها همراه با خالق؛ يعني در حالي که با خداست به سوي خلق باز مي‌گردد.
۴. سفر و سير در ميان خلق با حق.
تمام دستورات و تعالیم عرفانی در محور طی نمودن همین سفرها و رسیدن به مقصود تبیین و تفسیر می شود و بر همین اساس سامان می یابد ، در نتیجه عرفان در دو بعد نظر و عمل تدوین می شود و تبیین ویژگی های مراحل و منازل و شناخت مقصد و مقصود در بعد نظر و دستور العمل ها و راهکارها در بعد عمل تبیین می گردد .

تصوف:
کلمه تصوف يا به خاطر پشمينه پوشي عارفان و زهد و دوري از لطيف پوشي و يا به خاطر تلاش به جهت کسب صفاي باطن و يا به خاطر صفه نشيني جمعي از اصحاب زاهد و بي سرمايه پيامبر اکرم (ص) در مدينه انتخاب شده است. (۲)
تصوف در اصطلاح تزکیه و تصفیه دل است از خواهش های نفسانی و ناپاکی ها و جدا شدن از خلق و خوی طبیعی و رسیدن به صفات روحانی و متخلق شدن به اخلاق الهی است و فارغ از شکل و جهت گیری پیروانش در ابتدا و ادامه حیات فرقه ای راهکاری برای رسیدن به جوهره و روح تعالیم اخلاقی دین محسوب می شود .
تصوف از قرن دوم هجري در بين مسلمانان آغاز شد که شايد بتوان گفت عرفان واقعي اسلام به همراه رهبانيت مسيحي‏ گري مشترکا موجب پيدايش صوفيه شدند و به تدریج فرقه ها و گروه های گوناگون با عقاید و آداب مختلفی در این مسیر پدیدار گشت . در نتیجه دو رویکرد معین در تصوف شکل گرفت که در یکی هدف همان سفر و سلوک باطنی فرد از حجاب های باطنی و تعلقات نفسانی و دنیایی بود که در حقیقت به کار بستن برخی شیوه ها و دستورات عرفان عملی بود و د دیگری خود تصوف ماهیت مکتب گونه یافت و شکل و صورت و فرم در آن اصل شد و به عنوان مبنا و معیار جایگاه یافت و تا حدود زیادی از حقیقت دین و تعالیم آن و حتی عرفان عملی جدا گشت .
عمده انتقادات و اشکالاتی که در طول تاریخ به تصوف و صوفی گری وارد شد در واقع به همین رویکرد دوم بود که انحرافات عدیده فکری و عملی و شکلی در آن مشهود بود و الا تصوف در رویکرد اول و حقیقی خود چنان که ذکر شد همان عرفان است اما در مرحله عمل و سلوک برای رسیدن به حق که جوهره و حقیقت دین نیز محسوب می گردد و نام بردن از این عنوان در کتاب های بزرگان نیز به همین جهت بوده است .
در مجموع می توان گفت عرفان یک مفهوم عام و کلی است و شامل دو مرحله نظر و عمل می شود و تصوف جزئی و خاص است و بیشتر ناظر به شیوه های رفتاری و عملی می شود ؛ به عبارت دیگرعرفان متضمن تصوف حقیقی وسایر نحله ها نیز می باشد و بر این اساس تصوف شاخه ای از عرفان است. بنابراین رابطه منطقی بین تصوف و عرفان عموم و خصوص من وجه است؛ چرا که در پاره ای از مصادیق جمع شده، بدین صورت که ممکن است شخصی هم عارف باشد و هم صوفی. اما هر کدام مصادیق خاصی نیز دارد؛ اینگونه که شخصی عارف باشد، اما صوفی نباشد ویا اینکه صوفی باشد اما عارف نباشد. (۳).
در نتیجه می توان گفت اتفاق نظر های فکری و عملی بین عرفان حقیقی و تصوف راستین وجود دارد اما مشکل از آنجا بروز پیدا می کند که در بعضي از اعتقادات خاصي که تفکرات صوفیانه مورد قبول قرار م گیرد نوعی تضاد و تنافی با ظواهر شرع به چشم می خورد .
در حقیقت در عرفان آنچه مورد تأييد اسلام است و روش اهل بيت(ع) بوده، آن است که هيچ عملي بر خلاف موازين شريعت اسلام نباشد. اهل بيت که در بالاترين مرتبه عرفان بوده‏اند، هيچ گاه خود را بي نياز از عبادت و ديگر احکام شرعي نمي‏دانستند. هر چه بر مراتب آن‏ها افزوده مي‏شد، بندگي و اظهار عبوديت آن‏ها نيز افزايش مي‏يافت. در واقع در سايه شريعت و احکام دين الهي و عمل به آن‏ها به مراتب عرفان رسيده بودند و بر آن تأکيد داشتند.
البته صوفياني نيز بودند که همين روش و اعتقاد را داشتند اما گروه هایی از متصوفه هم بوده و هستند که به این اصول پایبند نیستند و همین رویه باعث طرد و انزجار بدنه عارفان و مومنان از این فرقه و انتقادها و اشکالات عدیده بر آنان را پدید آورد .

پي‌نوشت‌ها:
۱. بهاء‌الدين خرمشاهي، دانشنامه قرآن، ج ۲، ص ۱۴۶۷، نشر ناهيد، تهران۱۳۷۷ ش.
۲. رک : تحقیق در تصوف وعرفان، خیرالله مردانی، چاپ سپهر، قم،۱۳۸۵
۳. رک : دهخدا، لغت نامه، نشر دانشگاه تهران،۱۳۷۳ش، ج۱۰، ص۱۳۹۵

يا علي مدد
مدعی خواست كه از بیخ كند ریشه ما*غافل از آنكه خدا هست در اندیشه ما

و در آخر:
نه چنینم که تو خوانی ونه آن گونه که گفتند و شنیدی....

درود بر جویندگان حق
من توی وبلاگهای دوستانتون که یارسان رو به چالش می کشید گفتم اینجا هم می گم
شما چه حدی دارید یارسان(اهل حق) رو نفی می کنید ؟
هفتصد سال پیش که این ایین پایه گذاری شد و مردم بسیاری گرد اون به نام امیر المومنین علی(ع) جمع شدند اجداد حضرت عالی و پیشواهایی که به عنوان مرجع برای تشخیص حق یا باطل بودن مردم شریف یارسان ذکر نام می کنید عمر و عثمان پرست بودند

شما یک خط از هزاران دفتر کلامی یارسان رو هم مطالعه نکردید گیر دادید روی علی فقط؟ طرف یه مقاله هم بخواد بنویسه یه مقدمه ای داره، اونوقت شما فکر می کنید ایین یارسان بدون مقدمه اسطوره هاشو معرفی کرده؟

در مورد اون اقایی هم که گفته سردرگم هستند عرض می کنم که:
دوست عزیز کلام یارسان می فرماید که دین به میراث نیست و تحقیق حضرت عالی لازمه
طبیعیه که به خاطر اقلیت بودن مردم و قرارگرفتن بین ملیونها تکفیری شیعه و سنی در منطقه خاور میانه برای حفظ ارامششون نخوان اسرارشون رو فاش کنن، شما اگه محقق بودید حتما با وقت گذاشتن می تونستید به واقعیتهای عرفانی و انسانی ایین یارسان پی ببرید

کدام عقل سالمی این شعار محبوب و معروف مردم یارسان رو نمی پذیره؟
یار کسی است که چهار چیز را رعایت کند پاکی،راست گویی،افتاده گی، جوانمردی
اصل کلام: یاری چوار چیون باوری و جا ، راستی و پاکی و نیستی و ردا

اسطوره های یارسان چیزی کم از شاهنامه فردوسی ندارند اگر مطالعه کنید
چنان با عشق حسین را در کلام یارسان مدح می کنند که روح در پیوندی نا گسستنی با راه علی و اهل بیتش قرار می گیرد
هیچ یاری نیست که از منتظران مهدی موعود نباشد

اما یارسان مشاهیر دیگری هم داشته مثل شما که فلان مرجع رو داشتید و فوت کرده و رساله هاشو هنوز حفظ کردید ،یارسان هم مملو از دفاتریه که انسانیت رو درس میدن متاسفانه شماها دنبال لقمه حاضر اماده هستید نمی خواهید تحقیق کنید

من هم ایمیل و هم نامم واقعیه حاظرم پاسخگوی شبهات شما باشم به عنوان انسانی که تارپود وجودم در بین مردم یارسان شکل گرفته

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
باسلام وتشکر .
اهل حق يا همان علي اللهي:
اهل حق بمعنى مردان حق است، و آن يك مذهب باطنى است كه معتقدان آن بيشتر در مغرب ايران زندگى مى‏كنند.
بعضى ديگر از فرق اسلام نيز مانند حروفى‏ها و متصوفه، خود را اهل حق يا حقيقت ناميده‏اند. اما اهل حق، بمعنى اخص نام گروهى است، كه به ايشان با نوعى تسامح على اللهى نيز گويند، ولى آنان على اللهى واقعى نيستند، بلكه عقايدشان آميخته‏اى از اعتقادات «مانوى‏»، و اديان كهن «ايرانى‏»، و مذهب «اسماعيلى‏»، و «تناسخ هندى‏» و ديگر اديان سرى است.
مذهب اهل حق، امروز يكى از فرقه‏هاى وابسته به شيعه بشمار مى‏رود، و آنان را از غلاة شيعه به حساب مى‏آورند.
طوايف اهل حق به نامهاى مختلف مانند: اهل حق، اهل سر، يارسان، نصيرى، على اللهى معروف مى‏باشند، و از نشانه‏هاى خاص آنان «شارب‏» است، يعنى موى سبيل خود را نمى‏زنند، تا بلند شود و لب بالا را بپوشاند. آنان «شارب‏» را معرف مسلك حقيقت مى‏دانند، و معتقدند كه شاه ولايت على (ع) نيز شارب خود را نمى‏زده است. از اين جهت زدن شارب را گناهى بزرگ مى‏دانند.
اهل حق را «گوران‏» نيز مى‏گويند، و ناحيه گوران در آذربايجان، يكى از مراكز مهم اين فرقه به شمار مى‏رود. گوران ها در اصل از مردم حوالى كرمانشاهان هستند، كه از آن ناحيه به آذربايجان كوچيده‏اند، و لهجه‏اى مخصوص دارند، كه در نواحى غربى و جنوبى كردستان به آن تكلم مى‏شود، و آن گويشى است آميخته از لهجه كردى اورامانى، و كرمانجى، و لكى.
مركز اصلى طوايف اهل حق، تا قرن هفتم هجرى در لرستان بود، سپس اين مركزيت ‏به مناطق غربى كردستان و كرمانشاهان منتقل گرديد. امروز تمام طوايف كرد گوران و قلخانى و اكثر طوايف سنجابى، و شاخه‏هايى از طايفه كلهر و زنگنه، و ايلات عثمانه‏وند و جلال‏وند در شهرهاى غربى ايران، از جمله قصر شيرين و سرپل ذهاب و كرند و صحنه و هليلان از اهل حقند.
در لرستان در مناطق دلفان و پشت كوه، در ميان ايلات لكستان و سكوند سكونت دارند. در آذربايجان و تبريز، بخصوص در محله چرنداب و در قريه ايلخچى در نزديكى تبريز، و در مراغه و حوالى قزوين و تهران بومهن، شهرآباد، گلخندان، سياه‏بند شميرانات، رودهن، دماوند، هشتگرد، ورامين و در شمال كلاردشت عده‏اى از صاحبان اين مذهب زندگى مى‏كنند.
در بيرون از مرزهاى ايران بعضى از طوايف كرد عراق عرب در شهرهاى سليمانيه، كركوك، موصل، خانقين و در نواحى كردنشين تركيه گروه فراوانى از اهل حق هستند. پيروان اهل حق غالبا چادر نشين و ده نشين‏اند. در قفقاز و آذربايجان شوروى و سوريه و در مازندران و فارس و خراسان نيز اهل حق يافت مى‏شوند.
اساس مذهب اهل حق كوشش براى «وصول‏» به حق و خداوند مى‏باشد و در اين راه بايد نخست مرحله «شريعت‏» يعنى انجام آداب و مراسم ظاهرى دين، و مرحله «طريقت‏» يعنى رسوم عرفانى و مرحله معرفت‏يعنى شناخت‏خداوند، و مرحله «حقيقت‏» يعنى وصول به خداوند را به پيمايند.
بعقيده اين جماعت اساس مذهبشان حقيقتى است كه سبب و علت‏خلقت موجودات است. دين آنان آكنده از اسرار است، سرى كه خداوند به پيغمبران گفته و آن سر «نبوت‏» است، كه از آدم ابوالبشر آغاز شده، و به حضرت محمد (ص) كه خاتم انبياست مى‏پيوندد. از آن پس اين سر به نام سر «امامت‏» كه حضرت محمد به على (ع) گفته است و از او تا دوازدهمين امام كه مهدى آل محمد (ص) باشد مى‏رسد. پس از غيبت امام دوازدهم اين سر به پيروان و اقطاب ايشان كه يكى پس از ديگرى مى‏آيند گفته مى‏شود.
مذهب ايشان مجموعه‏اى است از آراء و عقايد كه تحت تاثير افكار اسلامى، زردشتى و يهودى و مسيحى و مهرپرستى و مانوى و هندى و افكار فلاسفه قرار گرفته است. در دستورهاى دينى اهل حق، اجراى سه بوخت‏يا سه اصل اخلاقى زردشتى، كه «پندار نيك‏» و «گفتار نيك‏» و «كردار نيك‏» باشد از واجبات است. مفهوم اين سه اصل در يك بيت ‏به گويش تركى، از كلام «سرانجام‏» كتاب مقدس اهل حق خلاصه شده است:
يارى چارچيون، باورى وجا پاكى و راستى، نيستى وردآ
يعنى يارى چهار چيز است و به جاى آوريد، پاكى و راستى، نيستى و يارى.
تناسخ و حلول: «تناسخ‏» يعنى حلول روح از قالبى به قالب ديگر، كه در مذهب اهل حق سنگ اساس عقايد ايشان است. حلول ذات را «دونادون‏» گويند. بعقيده ايشان در تن هر كس ذره‏اى از ذرات الهى موجوداست، و ظهور روحانى حق در صورت جسمانى پاكان و برگزيدگان، هميشه در گردش مى‏باشد، و آن را گردش مظهر به مظهر نامند. در اين باره آنان معتقد به هفت جلوه پياپيند و مى‏گويند هر بار خداوند حق تعالى با چندتن از فرشتگان مقرب خدا، به صورت اتحاد در بدنهاى خاكى «حلول‏» مى‏نمايد، اين «حلول‏» به منزله لباس پوشيدن و كندن است، كه آن را به فارسى جامه و به تركى «دون‏» گويند و همانست كه در فلسفه برهمايى هندوئى «كارما» آمده است.
چنان كه در كتاب «سرانجام‏» آمده است، «خداوند در ازل درون درى مى‏زيست، و سپس براى نخستين بار تجسم يافت، و به صورت شخصى به نام خاوندگار يا كردگار جهان مجسم شد، و بار دوم به صورت على (ع) ظاهر گشت». در كتب مذهبى ايشان آمده است كه از رنج مرگ نهراسيد، و باكى از مرگ نيست، زيرا مرگ آدمى، شبيه به پنهان شدن مرغابى زير آب است. يعنى در جايى پنهان مى‏شود، و در جاى ديگر سر بر مى‏دارد. منظور از اين «تناسخ‏» و جاى به جاى شدن، و از بدنى به بدن ديگر رفتن، پاك شدن آدمى از گناهان است.
اهل حق درباره حضرت على (ع) مى‏گويند، كه او تجلى ذات خداست، و وى را «مظهر» تمام و كمال خدا مى‏دانند، و اوست كه در هر دوره و عصرى ظهور كرده، و در جسم پاكان و مقدسان از اهل حق تجلى مى‏كند. على (ع) اصول مذهب حق را به سلمان، و به عده‏اى از ياران نزديك خود بياموخت. در دعاى سفره، خطاب به حضرت على (ع) گويند: «يا على ايو الله، الحمد لله رب العالمين، سفره سلطان كرم، خاندان كرم، نور نبى، شكسته، بسته جان مدعى، بر ما حلال بر صاحبانش خير و بركت‏».
آفرينش جهان:
اهل حق معتقدند كه آفرينش در دو مرحله اصلى انجام شده است، يكى خلقت «جهان معنوى‏» و ديگرى خلقت «جهان مادى‏». اين افسانه‏ها در دفترها و متون دينى ايشان به لهجه گورانى، به صورتهاى گوناگون حكايت‏شده است.
گويند: در آنگاه اراده خداوند به آفرينش موجودات تعلق گرفت، و نخستين مخلوق پير بنيامين را از زير بغل خود خلق كرد، و نام او را جبرائيل گذاشت. پس از خلقت جبرائيل خداوند او را در پهناى درياى محيط رها كرد، هزاران سال گذشت تا به درخواست جبرائيل، شش تن ديگر از بطن در پيدا شدند، كه با جبرائيل هفت تن شدند: جبرائيل (پيربنيامين) - اسرافيل (پير داوود) - ميكائيل (پير موسى) - عزرائيل (مصطفى داوودان) - حور العين (رزباريا رمزبار) - عقيق (شاه ابراهيم) - يقين (شاه يادگار يا بابا يادگار) كه او را يادگار حسين نيز گفته‏اند و او مظهر حسين بن على (ع) است.
پس از خلقت هفت تن، خداوند نخستين عهد و ميثاق خويش را با آنان بست، و دو جهان «مادى‏» و «معنوى‏» را خلق فرمود:
مخلوقات اين عالم، بر حسب عنصر اوليه دو قسم متمايز و متضاداند، قسمتى از گل زرد آفريده شده و قمستى از گل سياه، قسم اول را «زردگلان‏» و قسمت دوم را «سياه گلان‏» نامند. «زردگلان‏» اهل نورند و ايشان را دو پيشوا بوده كه يكى پس از ديگرى آمده است، و آن دو بنيامين و سيد محمد (به صورت بزرگ سوار) ظهور كرده است.
اما قسم دوم از آتش و تاريكى‏اند، براى ايشان دو پيشوا آمد يكى «ابليس‏» و ديگرى را «خناس‏» گويند.
هفتتنان - به اعتقاد ايشان، خداوند با هفت فرشته مقربى كه از درون در خلق فرموده است‏به صورت بشر نازل شده، و در دوره‏هاى مختلف در بدنهاى پاكان تجلى كرده است. در نخستين دوره خداوند به دون (يا) تجلى كرد، و در دوره دوم بدون (على)، و به ترتيب به جامه (شاه خوشين)، بابا ناووس، و سلطان اسحق (سهاك) در آمد، و معتقدند كه اين سه تن اخير، مانند عيسى مسيح بدون پدر از مادر متولد شدند.
هفت تن در مرحله اول از ياران سلطان اسحق قرار دارند، همانطور كه سلطان اسحق «مظهر» على (ع) و على (ع) مظهر «ذات حق‏» است.
موعود اهل حق: سه تن، شاه خوشين، باباناووس و سلطان اسحق هستند:
۱- شاه خوشين:
گويند در اواخر قرن سوم هجرى مردى به نام مبارك شاه، ملقب به شاه خوشين كه او را مظهر الله مى‏دانند، در لرستان بدون پدر از مادرى بكر به نام «ماما جلاله‏» زاده شد. وى مريدان بسيار داشت، و به سير و سياحت مى‏پرداخت، و ذكر جلى را با نواختن آلات موسيقى اجرا مى‏كرد. روزى در اثناى گردش به رودخانه گاماسب افتاد و از نظر ناپديد شد.
۲- بابا ناووس:
گويند در فاصله بين قرن چهارم و پنجم، شخصى به نام بابا ناووس، بدون پدر مانند شاه خوشين، در ميان طايفه جاف از طوايف كرد، از زنى به نام خاتونه گلى تولد يافت. روزى به شكل شاهباز پنهان گشت، و پيش از آن به ياران خود گفته بود كه من ديگر باره ظهور خواهم كرد.
۳- سلطان اسحاق:
گويند سلطان اسحاق كه به زبان محلى «سلطان سهاك‏» تلفظ مى‏شود، پسر شيخ عيسى برزنجى از سادات موسى، و از پيشوايان دراويش نقشبندى است، و نسب او به امام موسى كاظم (ع) مى‏رسد، از شيخ عيسى سه پسر باقى ماند، يكى سلطان اسحاق، ديگرى سيد عبد الكريم، و نام پسر سوم معلوم نشد. سلطان اسحاق جد سادات حيدرى گوران از اهل حق است، كه از جمله غلاة شيعه به شمار مى‏روند.
آداب و رسوم اهق حق:
از آداب و رسوم ايشان، نماز خواندن و قربانى كردن و سرسپردن و جوز شكستن و عهد و ميثاق بستن و روزه گرفتن است.
محل اجتماع ايشان «جمخانه‏» است كه مخفف كلمه جمع خانه مى‏باشد.
اين اجتماع نبايد كمتر از سه تن باشد، شرط شركت در جمخانه، مرد بودن و عاقل و بالغ بودن، و قصد عبادت داشتن، و كمربند همت ‏بر كمر داشتن است، كه با گفتن يا على در آن عبادتگاه وارد شوند.
نماز ايشان به جماعت است، و نماز فرادى درست نيست، عبادت با نواختن طنبور و آلات موسيقى و خواندن سرود و دعاهاى مذهبى انجام مى‏پذيرد. گاهى هنگام دعا چنان از خود بي خود مى‏شوند كه خويشتن را بر روى آتش افروخته افكنده و در آن حال جذبه به ايشان صدمه‏اى نمى‏رسد.
سرسپردن يعنى سر تسليم و رضا به درگاه حق فرود آوردن، و در پيش پير دليل عهد و ميثاق بستن از آئين اهل حق است. هر كودكى اعم از پسر يا دختر بايد در نزد پير دليل سر بسپرد، از اصول سرسپردن شكستن يك عدد جوز هندى است، و براى شكستن جوز تشريفات خاصى در «جمخانه‏» برگزار مى‏شود.
نذر و نياز، از واجبات مذهب اهل حق است، كه بايد در ظرف هفته يا ماه يا فصل يا سال يك بار به جاى آورده شود. ديگر از مراسم، قربانى كردن است، كه در اصطلاح خود آن را كردار خوانند. قربانى بايد از حيوانات نر مانند گاونر يا گوسفند يا خروس باشد كه آنها را براى اين امر پرورش داده باشند.
اهل حق به گرفتن روزه سخت پاى بندند، ولى روزه واجب ايشان از سه روز تجاوز نكند، و در زمستان باشد و پس از آن عيد گيرند. دشمنان ايشان براى تحقير و اهانت، آنان را چراغ سوندران (چراغ‏كشان) و خروس كشان خوانند.
كتاب هاى مذهبى و مقدس:
يكى از كتاب هاى مذهبى ايشان «فرقان الاخبار» است‏ به نثر، كه مؤلف آن حاج نعمت الله جيحون آبادى متخلص به مجرم است، وى پسر ميرزا بهرام مكرى بود، و در سال ۱۲۸۸ ه. در ديه جيحون آباد واقع در بخش دينور از ناحيه كرمانشاهان، زاده شد و پس از سير و سلوك، در ۱۳۳۸ ه. در جيحون آباد در گذشت. حاج نعمت الله جيحون آبادى كتابى ديگر به بحر متقارب به نام «شاهنامه حقيقت‏» دارد، كه در اسرار مذهب اهل حق، در آن كتاب به زبان شعر، سخن گفته است.
ديگر از كتاب هاى اهل حق كتاب «سرانجام‏» است. اين كتاب را سرانجام يا كلام خزانه گويند، و هنگام نياز با آهنگ خاصى همراه با طنبور خوانده مى‏شود. اين كلام ها به گويش كردى گورانى است.
چنان كه در آغاز اين مقاله اشاره رفت، اساس مذهب اهل حق، بر اقوال غلاة شيعه و اسماعيليه و فرقه اماميه اثنى عشريه و فرقه دروز و نصيريه است. آنان مانند درويشان داراى حلقات ذكر و سرسپردن هستند، مقدارى از عقايد خود را از اساطير عوام گرفته‏اند. اين كه گويند: خداوند در ازل در «درى‏» پنهان بود، ماخوذ از عقايد مانوى است. عقيده «تناسخ‏» را توسط اسماعيليان از هنديان گرفته‏اند، و اين كه عالم را به دو قسمت «الهى‏» و «اهريمنى‏» تقسيم مى‏كنند، تحت تاثير دين زردشتى واقع شده‏اند. اما كشتن خروس را از عادات يهود گرفته‏اند. (۱)
پي نوشت :
۱. محمدجواد مشکور، فرهنگ فِرَق اسلامی، ص ۷۸ -۸۴، مشهد، آستان قدس، ۱۳۷۵ ش.

با سلام
چند سوال از محضر تحصیلکرده های عزیز
اگر ما پدیده دونادون را قبول داشته باشیم چرا هر زمان از زندگی خسته میشویم خودکشی نمیکنیم؟ وقتی خدا ۱۰۰۰بار فرصت داده،خب این نشد بار دیگر. اگر کسی شش دانگ به
بر این عقیده معتقد است چنین امتحانی بکند شاید هم نکیر و منکر نباشند و دوباره زنده شدند
انسان اگر خودش را یک درصد عاقل و تابع قانون بیمه بداند باید درصدی را هم برای شکست عقیده اش قائل باشد
نه بنده و نه هیچکسی از آن دنیا برنگشته و اگر هم برگشته باز هم قابل باور برای دیگر اشخاص نیست چون این ریسک خطرناکی است که با جهل بدترین حالت در باب مرگ را نادیده بگیریم.چرا که انسان
۱_ یا با مرگ معدوم می شود
۲_ یا دونادون است
۳_ یا در بدترین حالت زنده شده و سوال قبر خواهد داشت
در نتیجه حالت سوم به معنای تبعیت از عقل و قانون بیمه است ودیگر باور به به حالت نخست راه برای هرگونه فساد و پلشتی را باز میگذارد و اخلاق گرا بودن نیز مساوی با سفاهت است و حالت دوم نیز تابع قانون بیمه نبوده و تبعیت از نوعی خوش خیالی را به همراه دارد .... لطفا از کتاب تاریخ و ذکر نام های بزرگ هم جهت عوام فریبی استفاده نفرمایید چون واقعا انسان مورچه نیست که دنبال اسامی همچون مولوی،سلطان اسحاق و... برود
ما هر کدام میتوانیم بفهمیم و بهترین باشیم و نه فقط طرفدار افکار و عقاید دیگران بمانیم

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
مسله زندگی پسین وحیات مجدد بعد از عالم دنیا نه تنها در آموزه های وحیانی بلکه در نگاه عقلی حقیقتی انکار نا پذیر است .
گرچه جزئیات مسله ممکن است برای همگان به آسانی قابل درک نباشد ولی اصل مسله تردید پذیر نیست . در این جا فقط به داده های عقلی در این باب اشاره می شود :
دلایل مختلفی برای اثبات عقلی معاد اقامه می‌شود که در این باره به دو برهان حکمت و عدالت اشاره می‌شود:
۱. برهان حکمت
اندکی تأمل در جزئیات این عالم و خط سیری که انسان در زندگی خود در پیش می‌گیرد، نشان می‌دهد که وجود عالمی دیگر در پس این دنیا، لازمه حکیمانه بودن خلقت این عالم و انسان است. اگر زندگى این جهان را بدون جهان دیگر در نظر بگیریم، پوچ و بى‏معنا خواهد بود؛ درست به این مى‏ماند كه زندگى دوران جنین را بدون زندگى این دنیا فرض كنیم. اگر قانون خلقت این بود كه تمام جنین‌ها در لحظه تولد خفه مى‏شدند و مى‏مردند، چقدر دوران جنینى بى‏مفهوم جلوه مى‏كرد؟ همچنین اگر زندگى این جهان بریده از جهان دیگر تصور شود، این سر در گمى وجود خواهد داشت.
زیرا چه لزومى دارد كه ما هفتاد سال یا كمتر و بیشتر در این دنیا در میان مشكلات دست و پا زنیم، مدتى خام و بى‏تجربه باشیم، مدتى هم به دنبال تحصیل علم و دانش باشیم و هنگامى كه از نظر معلومات به جایى رسیدیم، برف پیرى بر سر ما نشسته، تازه از خود می‌پرسیم که براى چه زندگى مى‏كنیم؟ خوردن مقدارى غذا و پوشیدن چند دست لباس و خوابیدن و بیدار شدن‌هاى مكرر و ادامه دادن این برنامه خسته كننده تكرارى برای چیست؟ آیا به‌راستى این آسمان گسترده، این زمین پهناور و این همه مقدمات و مؤخرات و این همه استادان و مربیان و این همه كتابخانه‏هاى بزرگ و این ریزه‌كاری‌هایى كه در آفرینش ما و سایر موجودات به كار رفته، همه فقط براى همان خوردن و نوشیدن و پوشیدن و زندگى مادى است؟ آیا این امر، با حکیم بودن خداوند و خالق این مجموعه عظیم هماهنگی دارد؟ مسلماً، خیر. حکمت خداوند می‌طلبد که حتماً در پس این عالم، عالم دیگری باشد که اعمال این دنیا و قابلیت‌هایی را که انسان در پس یک عمر زندگی کسب می‌کند، در آن سرا به کار بندد و لذت واقعی زندگی انسانی را بچشد.
قرآن مجید به همین نکته عقلی اشاره دارد که مى‏گوید: «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَینا لا تُرْجَعُونَ؛ (۱) آیا گمان كردید بیهوده آفریده شده‏اید و به سوى ما باز نمى‏گردید؟» با توجه به این‌که انسان دارای روح قابل بقا است و می‌تواند دارای کمالات ابدی و جاودانی گردد، آن هم کمالاتی که از نظر مرتبه و ارزش وجودی قابل مقایسه با کمالات مادی نیست، اگر حیات او منحصر به حیات دنیوی محدود باشد، با حکمت الهی سازگار نخواهد بود. (۲)
با توجه به این‌که یکی از غرایز اصیل انسان، حبّ به بقا و جاودانگی است که دست آفرینش الهی در فطرت او به ودیعت نهاده و رفتارهایی نظیر ترس انسان‌ها از مرگ یا تلاش برای فرار از آن، بهترین شاهد بر وجود چنین میل فطری در درون انسان‌ها است، این غریزه حُکم نیروی محرک فزاینده‌ای را دارد که او را به سوی ابدیت سوق می‌دهد و همواره بر شتاب حرکتش می‌افزاید.
اکنون اگر فرض شود که سرنوشت چنین متحرکی جز این نیست که در اوج شتاب حرکت به صخره‌ای برخورد کند و متلاشی شود، آیا ایجاد آن نیروی فزاینده با چنین غایت و سرنوشتی متناسب خواهد بود؟ پس وجود چنین میل فطری، هنگامی با حکمت الهی سازگار است که زندگی دیگری جز این زندگی محکوم به فنا و مرگ در انتظار او باشد.
با توجه به این دو مطلب، به این نتیجه می‌رسیم که می‌باید زندگی دیگری برای انسان ورای این زندگی محدود دنیوی وجود داشته باشد تا مخالف حکمت الهی نباشد. می‌توان میل فطری به جاودانگی را مقدمه دیگری قرار داد و به ضمیمه حکمت الهی، آن را برهان دیگری به حساب آورد. (۳)
۲. برهان عدالت
دلیل دیگر در این باب، برهان عدالت است. در این جهان انسان‌ها در انتخاب و انجام کارهای خوب و بد آزادند. ‌از یک سو، کسانی یافت می‌شوند که تمام عمر خود را صرف عبادت خدا و خدمت به بندگان او می‌کنند. از سوی دیگر، تبهکارانی دیده می‌شوند که برای رسیدن به هوس‌های شیطانی خودشان، بدترین و زشت‌‌ترین گناهان را مرتکب می‌گردند.
اما می‌بینیم که در جهان، نیکوکاران و تبهکاران به پاداش و کیفری که درخور اعمال‌شان باشد، نمی‌رسند. چه بسا تبهکارانی که از نعمت‌های بیش‌تری برخوردار بوده و هستند. زندگی دنیا، ظرفیت پاداش و کیفر بسیاری از کارها را ندارد؛ مثلاً کسی که هزاران شخص بی‌گناه را به قتل رسانیده است، نمی‌توان او را جز یک بار قصاص کرد و سایر جنایاتش بی‌کیفر می‌ماند؛ در صورتی که مقتضای عدل الهی این است که هر کس کوچک‌ترین کار خوب یا بدی انجام می‌دهد، به نتیجه آن برسد.
پس همچنان که جهان، سرای آزمایش و تکلیف است، باید جهان دیگر باشد که سرای پاداش و کیفر و ظهور نتایج اعمال باشد؛ هر فردی به آنچه شایسته است، نایل گردد تا عدالت الهی تحقق عینی یابد. (۴)
پی‌نوشت‌‌ها:
۱. مؤمنون (۲۳)، آیه ۱۱۵.
۲. ر.ک: آیت الله مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه‌، دار الکتب الإسلامیه‌، تهران‌، ۱۳۷۴ ش، ج ۱۸، ص ۴۸۰.
۳. ر.ک: محمد تقی مصباح، آموزش عقاید، نشر بین الملل، تهران، ۱۳۸۱ش، ص ۳۶۴-۳۶۵.
۴. همان، ص ۳۶۶.

با درود دوست عزیز دونادون با تناسخ تفاوت داره باور اهل حق تناسخ نیست.اهل حق هم معاد رو قبول داره اما با این تفاوت که تا هزارو یک دون میتونه جبران کنه و اگه نکنه یادر یک دون کناه کار باشه مجازات میشه و دردون بعدی حتی ممکنه حیوان باشه شاید تفاوت نگاه در مورد برزخ باشه که روح اونجا تا قیامت منتظر میمونه .اما اهل حق معاد و قیامت رو قبول داره.ولی یک چیزی این وسط هست که حتی نظرات خود اهل حق ها هم میتونه با هم متفاوت باشه و این به این دلیله که این دین یا مرام یا مکتب ناشناخته و سری بوده و هست چرا چون این دین زمانی به وجود اومده که ایران تحت سلطه اعراب بوده و در واقع دین اهل حق انقلاب مردمان اصیل ایرانیه که تسلیم اسلام واعراب نشدن واومدن مکتبشون رو طوری مطرح کردن که کشته نشن در واقع اهل حق بازگشت کردها ایرانین اصیل به آیین و مکتب باستانیشونه یعنی یکتا پرستی یعنی زرتشتی .

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
در این باره به چند نکته دقت نمایید :
۱- قبولی همه اصول اعتقادی از جمله معاد باید مستند ومستدل به قران وسنت قطعی بوده وعقل پسند باشد
آنچه در تناسخ ویا باور شما به عنوان کسی که مدعی اهل حق هستید ودر نشر وتبیین عقاید آن تلاش می کنید
مطرح شده نه تنها بر خلاف قران وسنت قطعی است بلکه بر خلاف عقل است لذا نمی تواند در جهان معاصر مشتری داشته باشد
وبعید است کسی آن را بپذیرد .
۲- نژاد گرایی در همه چیز بخصوص در باره امور دینی واعتقادی بر خلاف عقل وفطرت وقران وعترت است .
برخلاف نظر شما ما معتقدیم که اسلام یک دین فرا زبانی و فرامنطقه ای است و نمی توان آن را دینی عربی دانست زیرا تعالیم و دستورها و آموزه های آن کاملا انسانی و فطری است و مرتبط با زبان و نژاد خاصی نیست؛
۳- بر خلاف تصور شما که اعراب، اسلام را بر ایرانیان تحمیل نمودند، غیر واقعی و بی اساس و پایه است،‌بلکه اسلام جهان‌بینی ایرانی را دگرگون ساخت.
اسلام، ثنویت و آتش‌پرستی و آفتاب‌پرستی را از ایران گرفت و یکتاپرستی را جایگزین آن ساخت. اسلام در ایران، قدرت‌های ناحق و ستمگر را در هم شکست. سایة شوم موبدها را کوتاه کرد. زنجیرها را از دست و پای نزدیک به یکصد و چهل میلیون ایرانی باز کرد. به توده محروم، آزادی داد.
شمشیر اسلام همواره علیه ستمگران و به سود ستمکشان فرود می‌آمد. اسلام همواره در خدمت مظلومان بود. اسلام، اجتماع طبقاتی که هیچ طبقه‌ای حق وارد شدن در طبقه دیگر را نداشت و ریشة بسیار کهنی داشت و بر دو رکن «خون و مالکیت» استوار بود،‌ از بین برد، نیز همه قوانین و رسوم و آداب و سنن را که بر محور این دو رکن می‌چرخید و تأیید دین زرتشتی با آن بود، در هم ریخت و جامعه‌ای بر اساس علم و فضیلت و پرهیزکاری بنا نمود.
خسرو دوم (پرویز) خود را چنین می‌خواند:
«آدمی فناناپذیر از میان خدایان و خدایی بسیار جلیل»
مردم فکر می‌کردند تنها یک نژاد صلاحیت فرمانروایی بر مردم را دارد و اگر کسی از آن نژاد نباشد، هر اندازه که دارای شایستگی باشد، حق فرمانروایی ندارد!(۱)
اسلام، استعداد و نبوغ ایرانی را به خودشان و بیگانگان شناساند. اسلام، از نظر تودة زجر کشیده ایرانی، یک تهاجم نبود، بلکه به تمام معنی یک انقلاب بود.
در نتیجه بر خلاف گفته شما کرد های اصیل ایرانی معتقید به اسلام وقران وسنت است ونه آیین زردشتی . تنها عده اندک ممکن است گرایش های آن گونه داشته باشد که شما مدعی هستید .

پی‌نوشت‌ها:
۱. خدمات متقابل اسلام و ایران، شهید مطهری، ص ۳۲۰ ـ ۳۲۴.

دوست عزیز خودکشی در یارسان منع شده ما با کسی کاری نداریم و تمام پیامبران الهی را قبول داریم ؛فقط تنها انتظاری که از دیگران داریم عدم توهین و احترام متقابل و عدم تکفیر است؛لا تکلم ان لا تعلم؛لا اکراه فی دین؛در ضمن قهرمانی کیانوش رستمی پهلوان یارسانی را به تمام ایرانیان تبریک عرض میکنم

با عرض سلام خدمت دوستان، حقیقت این که منم مشکلی مثل یکی از کاربران دارم، دختر آذری هستم که قصد ازدواج با آقایی کرد دارم که متوجه شدم جز فرقه حق (نورعلی الهی) هستند ، یه سری کتاب معرفی کرد مثل راه کمال که خوندم و چون که خودم هم به زندگی متوالی اعتقاد دارم تو این کتاب و مطالب دیگه ای که خوندم مشکلی نداشتم، و اینکه ایشون نخاسته که جز این فرقه بشم و صرفا بخاطر آشنایی با اعتقاداتشون از من خواست که مطالعه کنم. تو حرفا و چیزهایی که قبول دارن (البته تا اونجایی که خوندم و متوجه شدم) مشکلی با اعتقاداتشون ندارم و تا حد خیلی زیادی اعتقادات خودم هم همینطوری هستش ولی تو این جستجو ها متوجه یه سری آداب و رسوم مثل روزه و جمع شدن تو جمخانه و اینجور چیزا شدم و تردیدم و بیشتر کرد که باهم تفاوت داریم، دوست دارم دوستانی که به این فرقه معتقد هستن کمکم کنن و بگن که اگه یکی غیر از این فرقه باهاشون وصلت کنه ممکن چه اتفاقا و اختلاف هایی پیش بیاد، مطمئنا تجربه های مشابه تو خونوادشون داشتن، و یا اینکه چه آداب رسوم دیگه ای دارن که تو این سایت ها بش اشاره ای نشده، ممنون میشم از دوستان با راهنمایی بی قرض بهم کمک کنن

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

اهل حق فرقه های مختلفی هستند که همه آن ها منحرف اند؛ بعضی از آن ها مسلمان و بعضی از آن ها کافر اند.
اگر اهل حق مسلمان باشد و از فرقه ای که علی علیه السلام را خدا می دانند نباشد، ازدواج با او اشکال ندارد.
ولی با توجه به انحراف در عقاید فرقه اهل حق ازدواج با آن ها به مصلحت نيست.
ازدواج امر مهمی است. یک عمر زندگی و تربیت فرزندان و حفظ اعتقادات صحیح از وظایف بسیار مهم در ازدواج است. ازدواج با فرقه های انحرافی مسلمان مانند اهل حق ، هر چند شرعا اشکال ندارد ، ولی با توجه به اختلاف عقیده بین زن و مرد ممکن است در آینده زندگی اثر منفی بگذارد و در سرنوشت فرزندان نیز اثر منفی داشته باشد، بر این اساس بهتر است از ازدواج با این فرقه خودداری شود، مگر آن که آن ها از اعتقاد انحرافی خود دست بردارند و عقیده شیعه دوازده امامی را قبول نمایند.

*** آداب و رسوم و باورهای فرقه اهل حق

آداب و رسوم و باورهای فرقه اهل حق با مذاهب و ادیان دیگر شباهت هایی دارد که اینک به برخی از آن اشاره می شود.

در مسایل مربوط به نذر و قربانی آمده است که آب به جم "جمع" آورده می شود که جم نشینان هر یک جرعه ای از آن را می خورند و اگر کسی تشنه هم نباشد باید حتماً یک قطره بخورد این رسم در آیین زردشتیان و نیز در آیین مسیحیت است.

اهل حق در موقع ذبح قربانی و نیز در جم خانه در هنگام انجام مراسم لباس سفید می پوشند و در حالت شبیه همین رسم (لباس سفید در میان زرتشتیان وجود دارد.)

در آیین یاری به پیشوایان خود "پیر" خطاب می کنند در آیین مسیحیت نیز چنین است.

در آیین یاری مادامی که مرید از عهده امتحان پیر بر نیاید عقاید مذهبی از او مخفی نگاه داشته می شود عین همین مطلب در آیین مهر پرستی (مسیحیت) وجود دارد.

- در آیین یاری آمده است که بنیانگذاران این مسلک "شاه خوشین" و "سلطان صحاک" از مادران باکره به دنیا آمده اند، نظیر همین در مسیحیت است.

روزه گرفتن در آیین یاری شباهت زیادی به روزه های یهودیان دارد، روزه های یهودی روی علت و حوادث معینی که مربوط به پیشوایان آنها بود برقرار گردید؛ در میان اهل حق، روزه سه روز، دوازدهم تا چهاردهم دی ماه(=روزه مرنو) و نیز پانزدهم تا هفدهم دی ماه (= روزه قولطاسی) روی حوادث و عللی که برای پیشوایان آنان به وجود آمده مرسوم شده است.

در مسلک یاری شرط یارستان شدن سرسپردگی است شبیه همین در مسیحیت است که شرط مسیحی شدن غسل تعمید است.

در اجرای سنتهای مراسم در ذکر جلی و خفی که بین مسلک یاری رواج دارد، شبیه این در مسلک متصوفه وجود دارد.

همه این مطالب نشان می دهد که عقاید ایشان، مخالف دستورات اسلام است. و با این عقاید قطعاً شامل تعریف مراجع محترم از کافر می شوند. مگر آنکه شخص به این عقاید ایمان نداشته باشد و معتقد به معتقدات شیعه شود.

موفق باشید.

هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ» «او است اول و آخر و ظاهر و باطن و او به همه چیز دانا است» (۵۷ / ۳ )
باسلام و احترام ؛
از تضادهایی که در فرقه اهل حق دیده می شود این است که می گویند: ما قرآن را قبول داریم و دوازده امام را قبول دارم ولی دین ما دین کامل شده اسلام است ( با این که پر از نقص و تضاد و اختلاف نظر است) همان طور که اسلام کامل شده ی دین های قبل از خود است.
اهل حق می گوید: قرآن کریم علاوه بر ۳۰ جزء دو جزء دیگری دارد که نزد ماست و سر مگو نام دارد که حضرت محمد (ص) به علی (ع) گفته و همین طور ادامه داشته که در آخر به حضرت مهدی (عج) رسیده و ایشان نیز این سر را به زبان کردی به سران این فرقه گفته است. حتی سر این هم اختلاف دارند, یعنی در جایی می گویند این سر( راز ) از حضرت مهدی (عج) به دست آنها رسیده ولی در جایی دیگر می گویند این سر از حضرت علی (ع) به دست آنها رسیده است.
این در حالی است که طبق گفتار و کردارتان نه قرآن را قبول دارید و نه خدا را, چه برسد به این که پیامبر و امامان را قبول داشته باشید. ؟؟؟؟!!!!
سلطان حقیقت ( بنیان گذار این فرقه) خود را خدا می دانست و به پدرش گفته که به زیارت خانه خدا نرود بلکه او را زیارت کند, همچنین در کتاب سرانجام ( که از کتاب های مقدس فرقه یارسان به شمار می رود ) نوشته سلطان حقیقت نماز وجود ندارد و روزه در این فرقه سه روز است .
همچنین در کلام گور( یکی دیگر از کتاب های مقدس این فرقه ) آمده است که قرآن گذاف و دروغ است و قرآن ناحق است .
حال می بینیم که این فرقه علاوه بر این که خدا و قرآن و پیغمبر و امامان را قبول ندارند حتی کفر نیز گفته اند .
اهل حق گر چه از لحاظ علمی پشتوانه ضعیفی دارند و اصلاً ازپشتوانه علمی برخوردار نیستند . و شاید بتوان گفت که اصلاً پشتوانه ای علمی ندارند .
لطفاً به متن بالا پاسخ های خود را مستند و با ادله خواص پسند و نه با عوام فریبی ، مرقوم فرمایید. ممنون می شوم .

راستی اینا میگن که دوست دختر داشته باشی ایراد نداره
درست میگن.....

تصویر پاسخگو

با سلام
هر گونه ارتباط عاطفی و دوستانه دختر و پسر نامحرم (پیامکی، تلفنی، حضوری، مکاتبه ای، چت و ...) و با هر توجیهی (بدون نیت بد، بدون شهوت، به قصد شناخت بیشتر، به قصد ازدواج و ...) از نظر شرعی اشکال دارد و جایز نیست. گفتنی است رابطه علمی و کاری زن و مرد هنگام ضرورت، با رعایت کامل مسائل شرعی اشکالی ندارد ولی آن جا هم باید بسیار مراقب بود که این رابطه شکل دوستانه و عاطفی به خود نگیرد.

مبادا قومی یا کسی را به تمسخر بگیرید حال شاید ان قوم یا آن شخص بهتر از شما باشد...
اگر به قیامتی ایمان دارید شما رو به صرف شیعه یا سنی بودن یا اهل حق و باطل بودن به بهشت و جهنم نمی برند ... مقیاس رفتار و اعمال شماست ....
چه نماز و روزه خوانانی که قتل ها نمی کنند! اما دلیلی نمی شود که همه نمازخوانها قاتل شوند ....
چه شیعیانی که دزدی نمی کنند اما دلیل نمی شود بگوییم همه شیعه مسلک ها دزدند...
به همه ادیان الهی احترام بگذارید...
سعادت اخروی در نهایت به دست خود خالق شماست اما باید در سو ، قدمهای مثبت برداشت اما نه با زیر سوال بردن کسی ....عده ای .. گروهی...
خداوند ستار العیوب است ازش ذره ای یاد بگیریم ......
چیزی که حقیقت است مثل نور روشن واضح است نه نیازی به تبلیغ دارد نه هیپ تبلیغ منفی بشری آنرا مکدر خواهد کرد .
اهل حق علی الله ... همه اینها زیباترین واژگانی هستند که همیشه جاودانه بودند و هستند و خواهند بود ......چه شما خوشتان بیاید چه نیاید....
بی سوادی آر نیست ... و سواد همه اش خواندن و نوشتن نیست .... با سواد بودن و درک نکردن و عدم خودشناسی آر است و ننگ ....
ننگ آن است که شیعه باشی و از شیعه بد بگویی ....
ننگ آن است که سنی باشی و از مذهبت بد بگویی ...
ننگ آن است که اهل حق باشی و مسلکت را زیر سوال ببری .....
اگر دین ندارید حداقل آراده باشید ....
اگر غیرت ندارید حداقل بی غیرتی نکنید ...
بیایید در خود شویم و خویشتن خویش شناسیم شاید خداوند نوربخش هستی مان شود. حقیقت همیشه حق است و حق چیزی جز خدا و علی نیست علی هم گر خدا نیست از خدا جدا نیست ....یا حق

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
باسلام وتشکر .
در ابتدا باید اشاره شود آنچه را اهل حق خوانده اید در این بحث جای ندارد ونادرست بودن این باور باید در جای خود وبه طور مستقل بحث شود اما در باره مذهب شیعه واهل سنت باید گفت :
بحث در مورد عمل اشخاص نیست، بلکه بحث اصلی در مورد مذهب شیعه و سنی است که در این مورد باید گفت : مذهب تشیع کامل تر از مذهب اهل سنت، بلکه تنها مذهب حق در این زمان محسوب می شود، در نتیجه شیعیان هم به خاطر همین عقیده ،برتر از اهل سنت هستند ؛ البته بدیهی است که هر یک از مذاهب همین اعتقاد را در مورد عقیده خود داشته باشند ، در نتیجه معیار و میزان دلایلی است که برای این ادعا اقامه می شود .
البته اختلافات ما شیعیان با برادران اهل سنت در مسائل متعددی( از تاریخی گرفته تا فقهی و کلامی و تفسیری و... )است . در هر مورد دو طرف دلایلی برای خود دارند که مشروح دلایل در کتب گوناگون نقل و نقد شده ؛ اما در هر حال منشا همه این مسائل به اصل اختلافی که سبب پیدایش چنین دو دستگی شده است، بر می گردد ؛ پس باید دید علت اصلی اختلاف عقیدتی شیعه با اهل سنت چیست.
نقطه اصلي اختلاف شیعه و سنی در این است که پس از رحلت پیامبر اکرم، چه کسی باید عهده‌دار مقام خلافت شود و آن را از چه کسی دریافت کند؟ آیا همان گونه که خداوند این منصب را به پیامبر و پیامبران دیگر عطا فرموده ، به دیگران به عنوان امام یا خلیفه عطا کرده است؟
شیعیان بر این عقیده‌اند که امامت منصبی است الهی که باید از طرف خدا به کسانی که صلاحیت آن را دارند، داده شود . خداوند به وسیله پیامبر این کار را انجام داده، امام علی(ع) و یازده نفر از فرزندان وی را برای مقام امامت تعیین کرده است. بر این امر دلایل مختلفی ارائه می کنند ؛ اما اهل سنت بر این باورند که امامت همانند نبوت و رسالت با رحلت پیامبر پایان یافت . از آن پس، تعیین امام به مردم واگذاشته شد. حتی برخی از بزرگان اهل سنت تصریح کرده‌اند که اگر کسی به اجبار بر مردم مسلط شود، بعد از تسلط،‌اطاعت وی بر دیگران لازم است.(۱)
اما دلایل دو طرف:
دلایل شیعیان بر حقانیت مذهب‌شان و اینکه علی و یازده امام معصوم علیهم السلام امامان بر حق‌اند و اعتقاد بر امامت آن ها واجب است، غیر از آیات قرآن، ‌روایات فراوانی است که از رسول خدا نقل شده ، حتی در منابع متعدد اهل سنت آمده است ؛ مثلاً ابن عباس از رسول خدا پرسید:‌امامان پس از شما چند نفرند؟فرمود: به عدد حواریان عیسی و اسباط موسی و برگزیدگان بنی اسرائیل، امامان پس از من دوازده نفرند. نخستین آنان علی ابن ابی طالب است . پس از او دو سبط من حسن و حسین. پس از وفات حسین فرزندش علی . پس از وفات علی، فرزندش محمد، پس از او فرزندش محمد، سپس جعفر، بعد موسی و پس از او فرزندش علی، پس از او فرزند محمد،‌سپس علی و پس از او فرزندش حسن و پس از او حجت.(۲)
اگر این روایت مذکور در منابع شیعه را هم نپذیریم، روایات عدیده ای در منابع دست اول اهل سنت ذکر شده که رسول خدا عدد جانشینان خود را دوازده نفر ذکر فرموده ، در حالی که هیچ یک از فرقه های اهل سنت تا کنون دوازده امام نداشته و نتوانسته اند منظور از این دوازده امام را توضیح بدهند. در نهایت گفته اند این از آن روایاتی است که منظور آن را نمی فهمیم !
اما برادران اهل سنت از قرآن و روایات، دلیل بر صحت باورهای شان ندارند. تنها به این مسئله تمسک می‌کنند که بر خلافت خلفا اجماع امت صورت گرفته است . مردم آن ها را به رهبری برگزیده‌اند. این مهم‌ترین دلیل آن هاست که یقینا قانع کننده برای افراد حقیقت‌جو نیست، زیرا از کجا معلوم امامت مثل نبوت و رسالت مقامی نباشد که باید از طرف خداوند تعیین گردد؟ چنان که این امر بدیهی به نظر می رسد چون امامت ادامه مسیر نبوت است . امام با درک عقلی بشر قابل فهم و انتصاب نیست.
ثانیا اگر خلافت به انتخاب مردم است، پس چرا عمر از جانب ابوبکر و عثمان با انتخاب شورای شش نفره به خلافت رسید؟
البته جدای از این اصل کلی ، ده ها بلکه صدها دلیل دیگر از قرآن يا منابع اهل سنت داریم که به طور صریح یا غیر صریح بر امامت و برتری امام علی علیه السلام نسبت به دیگران گواهی می دهد . خلافت را متعلق به او دانسته ، صلاحیت هر فرد دیگر را در این زمینه نادرست قلمداد می نماید ؛ در نتیجه وقتی مذهب اهل سنت از ابتدا از مسیر صحیح مورد نظر خدا و رسول خارج شده ، معارف و مفاهیم دینی آن هم از مجرایی غیر صحیح تدوین شده ،می توان به روشنی نتیجه گرفت که كاستي هاي بسیار عقیدتی و عملی در این تفکر وجود دارد و به یقین تفکر شیعی تفکر بر حق است .

پی‌نوشت‌ها:
۱. الاحکام السلطانیه، ابویعلی و ترجمه السواد الأعظم، ابوالقاسم سمرقندی، ص ۴۰ ـ ۴۲.
۲. بحار الانوار، ج ۳۶، ص ۲۸۶،‌حدیث ۱۰۷،‌نشر دار الاحیاء لتراث العربی، بیروت، ۱۴۰۳ق.

یا علی مدد
همانطور که دوست عزیزمان می گوید
دین ملاک سنجش اعمال نیست چه بسا در زمان ظهور حضرت افرادی را پشت سر ایشان خواهید دید که شیعه نیستند از دیگر ادیان الهی می باشند مهم انسانیت و اعمال شماست.همانگونه که قرآن میفرماید" با تقوا ترین شما پرهیزگارترین شماست.

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر - کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
کزین همرهان سست عناصر دلم گرفت - شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
حضرت مولانا
شماهایی که برا حسین ع تو سر کله میزنین یه کم فکر کنین و به گفته های این امام بر حق جامعه عمل بپوشانید
به گفته ایشان میفرمایند اگر دین ندارید آزاد مرد باشید
بترسید از ظلم کردن به مظلومی که پناهگاهی جز خدا ندارد

موی بشکافی به عیب دیگران - چو به خود رسی کوری از آن حضرت مولانا

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام و تشکر .
بر خلاف تصور شما ملاک دین اسلام ومذهب دوازده امام است همه چیز در سایه دین مهر مقبولیت می خورد بدین بیان :
در این خصوص قرآن مى گوید: «و من یبتغ غیر الاسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرین؛ هر که دینى جز اسلام اختیار کند، ‌از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت از زیانکاران خواهد بود».( ۱)
شهید مرتضى مطهرى با استناد به آیة «و من یبتغ غیرالاسلام دیناً فلن یقبل منه» مى‌فرماید : دین تسلیم است، ‌ولى حقیقت تسلیم در هر زمان، ‌شکلى دارد و در این زمان، شکل آن، ‌دین گران مایه‌اى است که به دست حضرت خاتم الانبیا ظهور یافته است. لازمه‌تسلیم خدا بودن، پذیرفتن دستورهاى او است.
روشن است که همواره به آخرین دستور خدا باید عمل کرد و آخرین دستور همان است که آخرین رسول آورده است.( ۲)
با توجه به این نکته برای روشن مسله عزا داری باید گفت :
اصل عزاداری و سوگواری از اهل بیت پیامبر به ما رسیده است. شناخت فلسفه و برخی از حکمت‌های عزاداری نقش واهمیت آن را روشن نموده وپاسخ مفید برای شما خواهد بود لذا باید گفت :
۱- محبت و دوستی:
قرآن و روایات، دوستی خاندان رسول اکرم(ص) و اهل‏بیت(ع) را بر مسلمانان واجب کرده است.( ۳)
روشن است که دوستی لوازمی دارد که با وجود آن لوازم می­توان گفت که محبت و دوستی وجود دارد. محبّ در مورد کسی صادق است که شرط دوستی را - چنان که باید و شاید - به جا آورد.
یکی از مهم‏ترین لوازم دوستی همدردی و همدلی با دوستان در مواقع سوگ یا شادی آنان است؛( ۴)
از این رو در احادیث، به برپایی جشن و سرور در ایام شادی اهل‏بیت(ع) و ابراز حزن و اندوه در مواقع سوگ آنان، تأکید فراوان شده است. حضرت علی(ع) در روایتی می‏فرماید:
«شیعه و پیروان ما در شادی و حزن ما شریکند». «یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا»؛ ( ۵)
امام صادق(ع) فرمود : «شیعتنا جزء منا خلقوا من فضل طینتنا یسوؤهم ما یسؤنا و یسرّهم ما یسرّنا؛
شیعیان ما پاره‏ای از خود ما هستند و از زیادی گل ما خلق شده‏اند؛ آن چه که ما را بدحال یا خوشحال می‏سازد، آنان را نیز بدحال و خوشحال می‏گرداند».( ۶)
بنا بر این لازم است که در ایام عزاداری اهل‏بیت به ویژه امام حسین (ع)، حزن و اندوه خود را با «زبان حال» ابراز بداریم؛ یعنی، با اشک، آه و ناله و زاری و کم خوردن و کم آشامیدن و...‏
امام صادق(ع) به معاویه بن وهب فرمود: «عزاداران سیدالشهدا در روز عاشورا از آب و غذا دوری جویند تا آن که یک ساعت از وقت فضیلت نماز عصر بگذرد، و در حد لزوم به غذای معمول صاحبان مصیبت، سدّ جوع و عطش کنند.(۷)
نیز از نظر پوشاک، با پوشیدن لباسی که از حیث جنس و رنگ و نحوه پوشش در عرف، حکایتگر اندوه و ناراحتی است، آشکار سازیم.
۲- رشد معنوی و انسان‏سازی:
از آن جا که در فرهنگ شیعی، عزاداری باید از سر معرفت و شناخت باشد؛ همدردی با آن عزیزان، در واقع یادآوری فضایل، مناقب و آرمان‏های آنان بوده و بدین شکل، آدمی را به سمت الگوگیری و الگوپذیری از آنان سوق می‏دهد.
فردی که با معرفت در مجالس عزاداری، شرکت می‏کند؛ شعور و شور، شناخت و عاطفه را درهم می‏آمیزد و در پرتو آن، انگیزه‏ای قوی در او پدیدار می­شود . هنگام خروج از مراسم عزاداری، مانند محبی می‏شود که فعّال و شتابان، به دنبال پیاده کردن اوصاف محبوب در وجود خویشتن است.
۳- فرهنگ سازی:
هنگامی که مجلس عزاداری، موجب رشد معنوی وانسان‏سازی می­شود، تغییر درونی انسان به عرصه جامعه نیز کشیده می‏شود و آدمی می‏کوشد تا آرمان‏های اهل‏بیت(ع) را در جامعه حکم‏فرما کند.
عزاداری بر اهل‏بیت(ع) با یک واسطه زمینه را برای حفظ آرمان‏های آنان و پیاده کردن آن‌ها فراهم می‏سازد. به همین دلیل می‏توان گفت: یکی از حکمت‏های عزاداری، ساختن جامعه براساس الگوی ارائه شده از سوی اسلام است.
۴- انتقال‏دهنده فرهنگ شیعی به نسل بعد:
کسی نمی‏تواند منکر این حقیقت شود که نسل جدید در سنین کودکی، در مجالس عزاداری با فرهنگ اهل‏بیت(ع) آشنا می‏شوند. به راستی عزاداری و مجالس تعزیه، یکی از عناصر و عوامل برجسته‏ای است تا آموزه‏های نظری و عملی امامان راستین، به نسل‏های آینده منتقل شود. مراسم عزاداری، به دلیل قالب و محتوا، بهترین راه برای تعلیم و تربیت نسل جدید و آشنایی آنان با گفتار و کردار اهل‏بیت(ع) است.
با توجه به مواردی که بیان شد، روشن است که این عمل برای همة زمان‌ها می تواند مفید، سازنده، حرکت‌بخش و شورآفرین باشد.
پی‌نوشت‌ها:
۱. آل عمران (۳) آیه‌.
۲. ر.ک: مرتضى مطهری، عدل الهی، ص ۳۲۹ تا۳۳۴.
۳. شوری (۴۲)، آیه ۲۳؛ هود (۱۱)، آیه ۲۹؛ میزان‏الحکمه، ج ۲، ص ۲۳۶.
۴. المحبة فی الکتاب والسنة، ص ۱۶۹ - ۱۷۰ و ۱۸۱ - ۱۸۲.
۵. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۸۷.
۶. امالی، ص ۳۰۵.
۷. تاریخ النیاحة الامام الشهید الحسین بن علی، ج ۱، ص ۱۵۷-۱۵۹.

با سلام خدمت همه دوستاران ولایت علی ع
متاسفانه برخی به دلیل گمراهی و کوری و کج فهمی مطالب غیر منطقی را ارائه داده بدون اینکه تحقیق و جستجو کرده باشند.
دین ما دین مبین اسلام است مذهب شیعه جعفری و مسلک اهل حق است.خواهشمند است کلمه اهل حق را جز به جز معنا نموده نه از روی تعصب و دشمنی (فقط ما اهل حق نیستیم هرآنکه در مسیر رضایت حق گام بردارد در هر دینی که باشد اهل حق است) افرادی که به دیگر ادیان تهمت و افترا و ناروا میگویند همان حرامزاده هایی اند که از خوارج به جا مانده - همان کسانی اند که مقابل امام حسین ع ایستادند و امام به آنان اینگونه فرمود"میدانم شکم هایتان از لقمه حرام پر شده به خاطر همین است که سخنانم در شما اثری ندارد-این گروه و مسلک به جز خدا- قرآن- محمد ص و دیگر معصومین شخص دیگری را قبول ندارند ومثل برخی همچنان بت پرست نیستند(زن خوب ساختمان و ماشین و ...بخواهند و همچون ابوذر و دیگر یاران تهت شکنجه می باشند-شکنجه روحی و روانی) واما شاربی که میگذارن به خاطر شناختن خودی هاست نه اینکه این گروه مو پرست باشند-هر آیین و مسلکی در دنیا دارای پرچم ونشانه ای می باشد (در زمان پیامبر ص مسلمانان معمولا لباس سفید می پوشیدند)که گروه اهل حق شارب میگذارند. از دوستاران ولایت علی ع خواهشمند است که بیشتر تحقیق کرده و امام زمان خویش را بشناسید واقع کربلا در حال وقوع است(طبق نشانه های قرآنی و احادیث ائمه ظهور آقا و مولایمان امام عصر عج نزدیک است) تشخیص حق از باطل خیلی راحت است مبادا از جمله لشکریان باطل باشید-همانگونه که مولایمان علی ع می فرمایند بین حق و باطل ۴ انگشت فاصله است پس ایمانتان را با همین صحبتهای ناروا (افترا و تهمت) از دست ندهید-مانیز در راه این انقلاب چه خونها و چه جانبازها داده ایم- لازم است که سخنرانی سرکار خانم مرحوم مهدیه الهی قمشه ای در رابطه با این فرقه را نیز در اینترنت سرچ کرده و بخوانید.
راه در جهان یکیست و آن صراط مستقیم الله است ...

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام .
از عقاید شحص شما اطلاعی نداریم انشا ء الله که مسلمان و شیعه دوازده امامی باشید .
ولی باید توجه داشته باشید که اهل حق بر گروه های مختلف اطلاق می شود وعقاید وباور های گوناگون دارند که به اختصار ذبلا اشاره میشود :
در ابتدا باید گفت اهل حق بمعنى مردان حق است، و آن يك مذهب باطنى است .
بعضى ديگر از فرق اسلام نيز مانند حروفى‏ها و متصوفه، خود را اهل حق يا حقيقت ناميده ‏اند. اما اهل حق، بمعنى اخص نام گروهى است، كه به ايشان با نوعى تسامح على اللهى نيز گويند، ولى آنان على اللهى واقعى نيستند، بلكه عقايدشان آميخته‏ اى از اعتقادات «مانوى‏»، و اديان كهن «ايرانى‏»، و مذهب «اسماعيلى‏»، و «تناسخ هندى‏» و ديگر اديان سرى است.
مذهب اهل حق، امروز يكى از فرقه ‏هاى وابسته به شيعه بشمار مى‏رود، و آنان را از غلاة شيعه به حساب مى‏آورند.
طوايف اهل حق به نامهاى مختلف مانند: اهل حق، اهل سر، يارسان، نصيرى، على اللهى معروف مى‏باشند، و از نشانه‏هاى خاص آنان «شارب‏» است، يعنى موى سبيل خود را نمى‏زنند، تا بلند شود و لب بالا را بپوشاند. آنان «شارب‏» را معرف مسلك حقيقت مى‏دانند، و معتقدند كه شاه ولايت على (ع) نيز شارب خود را نمى‏زده است. از اين جهت زدن شارب را گناهى بزرگ مى‏دانند.
اهل حق را «گوران‏» نيز مى‏گويند، و ناحيه گوران در آذربايجان، يكى از مراكز مهم اين فرقه به شمار مى‏رود. گوران ها در اصل از مردم حوالى كرمانشاهان هستند، كه از آن ناحيه به آذربايجان كوچيده‏اند، و لهجه‏ اى مخصوص دارند، كه در نواحى غربى و جنوبى كردستان به آن تكلم مى‏شود، و آن گويشى است آميخته از لهجه كردى اورامانى، و كرمانجى، و لكى.
مركز اصلى طوايف اهل حق، تا قرن هفتم هجرى در لرستان بود، سپس اين مركزيت ‏به مناطق غربى كردستان و كرمانشاهان منتقل گرديد. امروز تمام طوايف كرد گوران و قلخانى و اكثر طوايف سنجابى، و شاخه‏هايى از طايفه كلهر و زنگنه، و ايلات عثمانه‏وند و جلال‏وند در شهرهاى غربى ايران، از جمله قصر شيرين و سرپل ذهاب و كرند و صحنه و هليلان از اهل حقند.
در لرستان در مناطق دلفان و پشت كوه، در ميان ايلات لكستان و سكوند سكونت دارند. در آذربايجان و تبريز، بخصوص در محله چرنداب و در قريه ايلخچى در نزديكى تبريز، و در مراغه و حوالى قزوين و تهران بومهن، شهرآباد، گلخندان، سياه‏بند شميرانات، رودهن، دماوند، هشتگرد، ورامين و در شمال كلاردشت عده‏اى از صاحبان اين مذهب زندگى مى‏كنند.
در بيرون از مرزهاى ايران بعضى از طوايف كرد عراق عرب در شهرهاى سليمانيه، كركوك، موصل، خانقين و در نواحى كردنشين تركيه گروه فراوانى از اهل حق هستند. پيروان اهل حق غالبا چادر نشين و ده نشين‏اند. در قفقاز و آذربايجان شوروى و سوريه و در مازندران و فارس و خراسان نيز اهل حق يافت مى‏شوند.
اساس مذهب اهل حق كوشش براى «وصول‏» به حق و خداوند مى‏باشد و در اين راه بايد نخست مرحله «شريعت‏» يعنى انجام آداب و مراسم ظاهرى دين، و مرحله «طريقت‏» يعنى رسوم عرفانى و مرحله معرفت‏ يعنى شناخت‏ خداوند، و مرحله «حقيقت‏» يعنى وصول به خداوند را به پيمايند.
بعقيده اين جماعت اساس مذهبشان حقيقتى است كه سبب و علت ‏خلقت موجودات است. دين آنان آكنده از اسرار است، سرى كه خداوند به پيغمبران گفته و آن سر «نبوت‏» است، كه از آدم ابوالبشر آغاز شده، و به حضرت محمد (ص) كه خاتم انبياست مى‏ پيوندد. از آن پس اين سر به نام سر «امامت‏» كه حضرت محمد به على (ع) گفته است و از او تا دوازدهمين امام كه مهدى آل محمد (ص) باشد مى‏رسد. پس از غيبت امام دوازدهم اين سر به پيروان و اقطاب ايشان كه يكى پس از ديگرى مى‏آيند گفته مى‏شود. تفصل این بحث را در منبع ذیل جویا شوید :
. محمدجواد مشکور، فرهنگ فِرَق اسلامی، ص ۷۸ -۸۴، مشهد، آستان قدس، ۱۳۷۵ ش.

هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ» «او است اول و آخر و ظاهر و باطن و او به همه چیز دانا است» (۵۷ / ۳)
با سلام ، عرض ادب و احترام به تمام کسانی که نظر خود را چه موافق و چه مخالف در این پست بیان می کنند و از کوره در نمی روند .
جامعه یارسان ؟ شما کتاب آسمانی را قرآن می دانید ؟؟؟؟!!!! از ( باصطلاح سادات ، پیران ، دلیلان ، صاحب نظران و مدعیان اهل حق ) شما چند سوال به شرح زیر داریم لطف فرمایید به تک تک آنها پاسخ مستدل و مستند و قانع کننده دهید و دیگر اصرار بر باطل و منحرف بودن جامعه یارسان (اهل حق ) نخواهیم کرد وازحاشیه سازی و طفره رفتن خودداری نمایید .
۱- اصول دین را از نظر جامعه یارسان بطور مشروح بنویسید.( توحید ، نبوت ، معاد ، عدل و امامت )
۲- فروع دین را از نظر جامعه یارسان بطور مشروح پاسخ دهید . ( نماز ، روزه ، خمس ، زکات ، حج ، جهاد ، امربه معروف و نهی از منکر ، تبری و تولی )
۳- تناسخ ، حلول و الوهیت (دونادون ، جامه به جامه ، مظهر به مظهر) را از نظر جامعه یارسان شرح دهید .
۴- معتقدید که کتاب آسمانی جامعه یارسان قرآن است و معتقدید در جوار قرآن دفاتر یارسان دارید و باورمندیهایتان را از قرآن و دفاتر یارسان اخذ می نمایید نه از تفاسیر مفسرین » ؟؟!! . لطف فرمایید آن را شرح مفصل دهید .
۵- حضرت نوروز سورانی بزرگ اندیشمند جامعه بشریت کیست ؟! ( که تاکنون از چشم وگوش بشریت ناشناخته مانده است ) ؟؟!! و در کجا و در چه قرنی بدنیا آمده اند ؟ و درکدام مکتب خانه ، حوزه علمیه و یا دانشگاه تحصیل علم کرده اند ؟؟!! و درجات علمی و مکتوبات و دیوان شعری وی را شرح کامل داده و در کجا مدفن هستند ؟! لطف کنید مشروح بنویسید .
۶- اعتقاد دارید دفاتر یارسان براساس کشف وشهود وذوق بیان شده است درواقع شیوه ای غیر متعارف درنقل حدیث است وآن این است که اشخاص عارف (دراویش یارسان) درمکاشفه حدیثی را مستقیمآ ازپیامبر ودیگرامامان می شنوند دراین صورت دیگرازبررسی سند ، جامعه یارسان فارغ خواهد شد ومی توانید به آن حدیث باورمند وعمل کنید وحتی آنرا اززبان امامان وپیامبر نقل کنید دراین رابطه چه بسا احادیثی که ازنطر سند شیعی وسنی ضعیف اند ولی عارفان ودراویش یارسان درشهود خود به صحت آن واقف شده وآنها را به عنوان احادیث صحیح نقل می کنند دراین حالت دراویش یارسان درست مانند کسی می شوند که درحالت عادی آنرا ازلبان پیامبر ودیگرامامان شنیده است وبرعکس درمورد احادیثی که ظاهراً ازنظر سند (شیعی و سنی) صحیح اند ممکن است دراویش یارسان درمکاشفه ازشخص پیامبر ودیگرامامان بشنوند که چنین چیزی نفرموده است دراین صورت آن حدیث ازنظر جامعه ترقیخواه ؟! یارسان بی اعتبار می شود کما اینکه احادیث متعددی بدین شیوه روایت شده است مثلا حدیث( الله خلق آدم علی صورة ) این حدیثی است که صحت آن ازراه کشف اثبات شده است آنجا که نوروز سورانی می فرمایند (ای ملک صورت ساقی چلانه) هرچند که نزد اصحاب نقل صحتش اثبات نشده است (خدا انسان کامل را به صورت رحمان آفرید) ویا حدیث گنج پنهان که ازراه کشف وشهود صحتش اثبات شده است هرچند که نقلا اثبات نگشته است وارد شده است ؟؟ (گنج ناشناخته ای بودم پس دوست داشتم شناخته شوم پس مخلوقات را خلق کرده (که همان پنهان شدن درعالم در‍‍‍ است که نوروز سورانی بزرگ اندیشمند جامعه بشریت بدان اشاره دارند ) (البته واژه (در) در دفترنوروز سورانی حامل چند بار معنایی است که درمتن شعر مشخص میشود که منظور ومفهوم آن چیست .
سوال : براساس نوشته های محقیقین و پژوهشگران ادیان و مذاهب اعم از اهل حق و غیر اهل حق ، یارسان در قرون هفتم و یا هشتم بوجود آمده است ، پس چگونه ممکن است ؟؟ عرفای یارسان با پیامبرو امامان مصاحبتی داشته اند و کدام عرفای یارسان لطف نمایید نام آنها را با سند ذکر نمایید . و آیا این از نظر عقل ، نقل ، شرع و مورخین همخوانی دارد ؟ و ممکن بوده ؟ و یا از نظر یارسان امکان دارد ؟ آیا این عوام فریبی نیست ؟؟!!!. و این نوشتار شماها در گمراه و ضلالت نگاه داشتن عوام الناس یارسان نمی باشد . ؟؟؟؟!!! و شیوه ای غیرمتعارف و مکاشفه در نزد جامعه یارسان چیست و چگونه انجام می گیرد ؟!.
۷- ... کلاردشتی پرچمی بالای خانقاه خود می افراشت که این جمله ( علی الله و باطل ما سوی ) درب منقوش بود تابلویی در جم خانه ... درکنار قبر وی بر دیوار نصب گردیده که جملات زیر را نوشته اند : اول و آخر یار ... جم حقیقت کعبه باطن است شرط بنیامین ذوالفقار دوسر است مویی از سبیل یار برابر قرآن است مال یارستان همه نذر و نیاز است . لطف فرمایید پاسخ خود را به این سوال که مویی از سبیل یار برابر قرآن است را مستدل شرح دهید .
۸- جامعه یارسان (اهل حق) معتقد هستند که کلیه روایات واحادیثی که بوی نفی قیام وتخریب شخصیت های (یارسان ) وتکفیر و رد تناسخ بدهد و به مشام برسد جعلی و ساختگی است ، پاسختان را به سوال مستند بطور مشروح بیان کنید.
۹- گویند اهل حق فرقه خاصی از صوفیه است که در قرن هفتم در غرب ایران به وجود آمده است پاسختان به این سوال چیست ؟
۱۰- دفاتر یارسان براساس کشف وشهود وذوق بیان شده است . این جمله شماها یعنی چه ؟!!! لطف فرمایید دقیق شرح دهید و از بیان کلی گویی پرهیزنمایید .
۱۱- اهل حق (یارسان ) معتقدند که اولاً تمام باورمندیهای یارسان همسو وهماهنگ با قران است (البته با آیات نسخ نشده) . ثانیاً تاکید می کنید برای شناخت باورمندی هرگروه مذهبی ونحله ای باید به متون مقدس آن گروه مراجعه کرد نه به افراد داخل پارک وخیابان وغیره . ثالثاً خدمت شما عرض شود نوروز سورانی می فرمایند .
گروی یارسان گمرک درهم بعضی ومراد بعضی خاطر غم
یعنی اینکه گروه موسوم به یارسان همانند کالاهایی موجود درگمرک هستند بدین معنی ومفهوم که بعضی ازکالاها استاندارد ومرغوب هستند وبعضی ازآن کالاها نامرغوب وغیر استاندارد براین اساس بعضی ازمردم یارسان درتمام لحظات مراد وخاطر خوب وخوش برآنان گذر خواهد کرد وگروهی وبعضی دیگر حتی برای یک لحظه شادمانی وبی غم بودن برآنان راه نمی یابد وهمیشه پریشان خاطر هستند .
سوال : خدمتتان عرض شود کلمه گمرک و استاندارد در زمان حضرات نوروز سورانی ها استعمال نمی شده است و این از ساخته های شماست و می خواهید عظمت وی را بزرگ جلوه نمایید و ارزش و اهمیت وی را در پیش عوام جامعه یارسان بالا ببرید . منظورتان از معنی و مفهومی که بعضی از کالاها استاندارد و مرغوب هستند و بعضی از آنها نا مرغوب و غیر استاندارد یعنی چه ؟ منظورتان این است که یارسانیها افراد مرغوب و استاندارد هستند و غیر از یارسانیها نا مرغوب و غیر استاندارد می باشند . لطف کنید پاسختان را شرح دهید .
۱۲- عیب و ایراد جامعه یارسان این است که آدمهای زود باور هستند که هرچه شنیده اند بدون بررسی آن را می پذیرند و به خود زحمت نمی دهند که صحت و سقم قضایا را بررسی کرده و سند آن را ارزیابی نمایند . آیا شماها (یارسان ) احادیثی که از طرف پیامبر(ص) و یا امامان (ع) نقل شده و اسناد آنها هم متواتر بوده و صحت آنها هم از طرف مورخین ، فقهاء و... مورد بررسی قرار گرفته و تأیید شده است را نمی پذیرید . ؟؟؟!!! پاسخ قانع کننده ارایه نمایید .
۱۳- زحمت کشیده آیات قرآن کریم که به نظر شماها نسخ شده است را تک تک مشخص کرده و آیاتی که جامعه یارسان به آن اعتقاد دارند و تفسیر به رأی می نمایید آن آیات را هم ذکر کنید !!!؟؟؟
۱۴- متون مقدس یارسان مورد ادعای خودتان را مستند بنویسید و به چه چیزی متون مقدس می گویید و متون مقدس در نزد جامعه یارسان چیست ؟.
۱۵- منظور از جامعه ترقیخواه یارسان چیست ؟ مرحمت فرمایید آن جامعه ترقیخواه یارسان را مستدل بنویسید .
۱۶- توصیه می نمایید غیر یارسانیها (غیراهل حق ها) در باورمندیهایشان رفورم ایجاد کنند و تأکید می کنید که رفورم در اندیشه جهت اصلاح اندیشه نه بدعت است و نه بدیع ، و با حاشیه سازی و توجیهات غیر معقول اذهان خوانندگان را منحرف کرده و بدعتهای حضرت سلطان ضحاک و نوروز سورانی ها را موجه جلوه می نمایید و آن را برحق و برابر با پیامبران اولوالعزم همتراز و برابر می دانید .
آیا سلطان ضحاک و نوروز سورانی ها و براگه ها و... یارسانیها هم از سوی خدا جهت اصلاح مکارم اخلاق و رفورم در اندیشه بوده است . ؟؟؟!!!
۱۷- منظورتان از اسطوره خلقت از دیدگاه جامعه یارسان همان حضرات سلطان ضحاک و نوروز سورانی و براگه ها هستند و... ؟؟ .
۱۸- جامعه اهل حق (یارسانیها ) معتقدند ؛ اگرآن کلید واژه هایی که دراینگونه احادیث به کاربرده شده موشکافی شود تمام علمای قم ونجف چاره ای ندارند جز اینکه اقرار کنند آن احادیث جعلی هستند . منظورتان از آن کلید وا‌‌‌ژه ها چیست ؟ که علماء ، فقهاء ، مورخین و اندیشمندان قم و نجف از آن عاجز هستند ؟ لطف کنید مستندات آن را بنویسید .
۱۹- معتقد و تأکید می کنید که تمام باورمندیهای یارسان همسو وهماهنگ با قرآن است ( البته با آیات نسخ نشده ) » . یعنی آیات نسخ شده قرآن کریم را قبول نمی کنید و آن را نمی پذیرید . یعنی این باور مندی یارسان همسو و هماهنگ با قرآن کریم نمی باشد .
از این اعتقادتان معلوم می گردد که شما هر آنچه که از آیات قرآن بر ضررتان است قبول ندارید و آیاتی را قبول و می پذیرید که تفسیر به رأی خودتان باشد ؟!!!!! . لطف کنید با دلیل و برهان قانع کننده پاسخ دهید و از طفره رفتن خود داری کنید .
۲۰- منظورو اعتقاد یارسانیها نفی قرآن کریم ، احادیث ، روایات پیامبر اسلام (ص) ، امامان (ع) ، مورخین اسلامی ، اندیشمندان مسلمان ، فقهاء و علمای مسلمین می باشد ؛ لطف نمایید پاسخ خود را شرح داده و از حاشیه رفتن هم پرهیزکنید و لازم هم نیست ، ازعلم فیزیک ، زمین شناسی و کیهان شناسی کلاس دایر نمایید و بخواهید از آن طریق از پاسخ دادن طفره روید و حاشیه سازی کنید و اذهان جامعه یارسانتان را از تحقیق منحرف کنید .

با سلام عزیز جان.باید خدمتتون عرض کنم که اگر میخواهید واقعیت این دینو بفهمید مطالعه بکنید و تحقیق.چرا چون این دین ناشناخته س بدلیل اینکه چیزی که این مردمان میگن وقتی که بوجود اومده حکومتهای اون وقت قبول نداشتن در واقع این دین یک قیام بوده شما باید تاریخ ایران رو بخونید بخصوص تاریخ بعد از اسلام و قیامهایی که مردم ایران بعدها کردن و قیامهایی که ایرانیها بر علیه عباسبان و اموین کردن و باید کتاب خدای الموت و بخونید این مردم حتی خودشون هم درست در مورد دین خودشون نمیدونن چون هیچ وقت رسما مورد قبول هیچ حکومتی نبودن.نتونستن اشکارا تبلیغ کنن نتونستن کتابهاشونو چاپ کنن و متا سفانه بعد از نفو ذ انگلیسها به ایران دچار اختلافات داخلی و تفرقه شدن که این کارو انگلیسیها کردن این مردم یک قوم متحد بودن انگلیسیها ازشون ترس داشتن بینشون اختلاف انداختن.اینا تاریخ داشتن برید بخونید بعد داوری کنید .الان هم با فشار و محدودیت روبرون بجای اینکه یک تحقیق درست و حسابی در موردشون بشه بهشون توهین میشه میگن بی سوادن وقتی که استخدام نمیشن چطور باید با سواد باشن برا دفاع از وطن و مرزبانی شهید دادن میخانشون اما برا تحصیل و کار نه.وقتی با آ واره های سوری قاطی میشن میرن اون ور نامه میدن به رهبراشون که نذارین مرزها خالی بشه اما ازشون درست و حسابی پرسیده نمیشه اصلا شما چی میگید.زیاد حرف زدن فایده نداره اما ختم کلام اهل حق آ ییینیه که ایرا نیهای اصیل یعنی کردها با توجه به آیین باستانی و ملی خو دشون البته با یه شکلی که اون موقع مورد پذیرش نسبی حکومتها باشه بر گزیدن.یه به نظر من که یک اهل حق هستم اهل حق یعنی آیین باستانی ایران یعنی زرتشتی و من بهش افتخار میکنم هر چند در طول دوران دچار تحریف شده اصولش هم همونه پندار نیک گفتار نیک و کردار نیک۶۰

تصویر soalcity

سلام
جسارتا به نظر می رسد شما بیش از مطالعه به درک ضوابط مطالعه نیاز دارید. و الا واقعیت دین را باید از متون دینی مثل قرآن و حدیث فهمید، نه در کتاب خدای الموت و ...
و اگر شما دنبال زرتشتی گری هستید، چرا خودتان را پشت شعارهای اسلامی و به نام اهل حق مخفی کرده اید؟

دوستان میشه کسی منو کمک کنه؟؟؟
با عرض سلام خدمت دوستان، حقیقت این که منم مشکلی مثل یکی از کاربران دارم، دختر آذری هستم که قصد ازدواج با آقایی کرد دارم که متوجه شدم جز فرقه حق (نورعلی الهی) هستند ، یه سری کتاب معرفی کرد مثل راه کمال که خوندم و چون که خودم هم به زندگی متوالی اعتقاد دارم تو این کتاب و مطالب دیگه ای که خوندم مشکلی نداشتم، و اینکه ایشون نخاسته که جز این فرقه بشم و صرفا بخاطر آشنایی با اعتقاداتشون از من خواست که مطالعه کنم. تو حرفا و چیزهایی که قبول دارن (البته تا اونجایی که خوندم و متوجه شدم) مشکلی با اعتقاداتشون ندارم و تا حد خیلی زیادی اعتقادات خودم هم همینطوری هستش ولی تو این جستجو ها متوجه یه سری آداب و رسوم مثل روزه و جمع شدن تو جمخانه و اینجور چیزا شدم و تردیدم و بیشتر کرد که باهم تفاوت داریم، دوست دارم دوستانی که به این فرقه معتقد هستن کمکم کنن و بگن که اگه یکی غیر از این فرقه باهاشون وصلت کنه ممکن چه اتفاقا و اختلاف هایی پیش بیاد، مطمئنا تجربه های مشابه تو خونوادشون داشتن، و یا اینکه چه آداب رسوم دیگه ای دارن که تو این سایت ها بش اشاره ای نشده، ممنون میشم از دوستان با راهنمایی بی قرض بهم کمک کنن

هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ» (حدید / ۳) .
داستان افسانه ای سلطان اسحاق (صحاک) وچگونگی بوجود آمدن فرقه ضاله یارسان / اهل حق
داستان افسانه ای شیخ عیسی که به اعتقاد یارسانی ها / اهل حق ها پدرظاهری سلطان صحاک بوده است یعنی پدر واقعیش نبوده که حضرت سلطان صحاک از پدرنامعلومی متولد شده است ، و براساس نوشته های خود نویسندگان یارسان ، حضرات شیخ عیسی و سلطان صحاک را همتراز و هم شأن پیامبران اولوالعزم قرار داده اند و معتقدند که برای آنان مثل پیامبران الاهی وحی نازل می شده است ؛ یک نمونه آن در این متن چنین آمده است : « بطوریکه در نقل و قولها و دستورات اهل حق آمده است مدتی قبل از پیدایش سلطان اسحاق (صحاک) یک روز فردی بنام شیخ عیسی برزنجه ای که اهل تسنن و از مشایخ سلسله نقشبندی است مشغول تاریخچه نماز خواندن می شود که در حین خواندن نماز در عالم سیر باطنی یک لحظه نوری را در بالای سر خود مشاهده می کند و متعجب می شود ، ناگهان وحی از نور نازل می شود و بزبان شیخ عیسی می گوید (زبان کردی ) ورجه دعایی ورجه تکبیری – دردانه بیانی ظلماتم وست او پیری – ها میردان کفتن اوشون نجیری که .
ترجمه فارسی : قبل از دعا و قبل از تکبیر در دانه ای بودم که در تاریکی به پیری بستم و مردان جویای شکار هستند ، که اهل حق نظم کردی فوق را چنین تفسیر می کنند : قبل از اینکه به دنیا بیاییم و قبل از این که دعا و تکبیری در خصوص نماز داشته باشیم من در دانه ای بودم که بال و پر جبرئیل را سوزاندم و در جامه بابانائوس وعده پا گذاری حقیقت را داده ام این مردان که عبارتند از بنیامین و پیر موسی را قبلاً فرستاده ام و منتظر آمدن من هستند .
بعد شیخ عیسی در جواب می گوید : ورچه تکبیری ورچه سبحانی – نوری ویم دیم وردکانی- حجم قویلاً پی من شکرانی . ترجمه فارسی : قبل از تکبیر و قبل از سبحان الله خودم نوری دیدم که حجم قبول شد و شکر گذارم . مجددا نور جواب می دهد و می گوید : ورچه تکبیری ورچه سبحانی حجت قویلاً پی شکرانی – یری تنانم کیانت ویانی – جام جمشیدن قدرش بذانی .
ترجمه فارسی : قبل از تکبیر و سبحان الله حج تو قبول شده به تو تبریک می گوییم ویری تن ( بنیامین ، پیر موسی ، داود ) را بمنزل تو فرستادیم و آنها جام جمشید هستند قدرشان را بدانید یعنی این سه نفر مانند جام جم و کیخسرو که از روی خطوط آن اوضاع کواکب را درک می کنند و اوضاع و احوال عالم را می دانند ( این گفت وشنود درعالم باطن بوده است !!! ) .

خوانندگان محترم متن بالا را مطالعه کردند و متوجه شدند که چه خرافاتی افراد فرست طلب ، شهوتران و منفعت طلب در زمان های گذشته خرافات وموهوماتی سرهم کرده اند و عده ای از عوام الناس را به دنبال خود کشانده و از دسترنج آنان و... سوء استفاده کرده و ارتزاق می کردند و هم اکنون هم ، عده ای از مردم عوام دنباله رو آن خرافات و موهومات گذشته مانده اند و اکنون هم سران ( باصطلاح سادات ، پیران ، ذلیلان و... ) این فرقه ضاله و گمراه روش سلف خود را پی گرفته و اجازه نمی دهند جوانان تحصیل کرده ی فرقه اهل حق اقدام به تحقیق و تفحص در مسلک و باورمندی هایشان نمایند و سره را از ناسره تمیز دهند

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
گرچه پرسشی در این متن مطرح نشده ولی فی الجمله باید گفت :
چنان که اشاره نموده اید راهکار نجات از این گونه خرافات همانا تحقیق و باز خوانی
گفته های این گروه است . البته باور های صوفیانه آنان همه نا معقول است و به تعبیر شما (( سره و نا سره ) ندارد بلکه
همه نا سره اند جوانان با دقت در آموزه های قران و سنت و با بکار گیری عقل حرف های نا معقول آنها نقد عالمانه نمایند
تا همگان از باوره های نادرست آنها راهای یافته و طبق آنچه در معارف اهل بیت ع آمده اعتقاد وعمل شان را اصلاح کنند .

هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ» «او است اول و آخر و ظاهر و باطن و او به همه چیز دانا است» (۵۷ / ۳)

متن زیر گوشه ای از تاریخ بوجود آمدن بنیانگذار و آیین یارسان و به قول شماها اهل حق است . که سرتاپا ضد و نقیض است . که معلوم نیست در چه تاریخی و از کدام پدری این حضرت سلطان تان بدنیا آمده اند .
شماها معنا و مفهوم کلام را نمی دانید که به چند بیت شعر ، افراد یارسان از روی ذوق سروده اند به آن کلام می گویید .
درنامه ی سرانجام یا دوره هفتوانه موسس و مقنن اهل حق را سلطان اسحاق ( ۶۱۲ متولد ۳۰۰ سال عمر) می داند که سده هفتم یا هشتم بوده است . قاسم افضلی می گوید : این مسلک ابتداء در قرن چهارم به وسیله شاه خوشین رواج یافته و او وعده داده که پس از رحلت خود روح ذاتی اش به جسم شخصی به نام سلطان اسحاق حلول خواهد کرد .
نعمت اله جیحون آبادی درکتاب شاهنامه حقیقت ( حق الحقایق ) آداب و قوانین اهل حق را که بصورت شعر سروده است مختصری از تاریخچه این فرقه را بازگو می کند : در قرن چهارم هجری مبارک شاه ملقب به شاه خوشین درایلات ظهور کرد و در قرن هشتم هجری میان مناطق کردنشین سلطان اسحاق ظهور کرد . عده ای از اهل حق ، این ایام و تواریخی که در شاه نامه حقیقت ذکر گردیده سندیت تاریخی نمی دانند و سلطان صحاک را مظهر حیدر و ذات حق می دانند که معتقدند پیروانش در باطن ملک بوده و بظاهربصورت غلامان آن حضرت جلوه گر گشتند .
حق : ذات خداوندگار ( به مخفف خاونکار هم گفته می شود ) را گویند و اهل حق خدا را به این نام خوانند . شاه خوشین همان سلطان اسحاق است . شاه خوشین اسم مولا است یعنی در جم بنام حضرت علی (ع) گردهم جمع می شوند .
تعیین تاریخ پیدایش اهل حق کار ساده و آسانی نیست زیرا به قول نویسنده کتاب سرسپردگان منبعی که بتواند تاریخ حقیقی پیدایش آئین اهل حق را نشان دهد ، سراغ نداریم . مجید القاضی در رمز یاری چنین می نویسد .
موحد بشیری در نامه ی خود برای سازمان تبلیغات چنین می نویسد :
کتاب جامعی که تمام آثار و تاریخچه ی زندگانی و گفتار بنیانگذاران حقیقت و اهل حق را دربرداشته باشد ، نه تنها تألیف نشده ، بلکه امکان تألیف آن هم برای هیچ فردی به تنهایی میسر نیست .
جیحون آبادی اسفاری را در کتاب شاهنامه حقیقت می آورد که مؤسس و پایه گذار اهل حق را نصیردانسته و او را غلام حضرت علی (ع) می داند .
ولی آنچه در مورد پیدایش این فرقه از شهرت و اتقان بیشتری برخوردار است ، این است که زمینه های پیدایش این فرقه در قرون دوم و سوم هجری وجود داشته ولی پیدایش این فرقه در قرن ششم توسط فردی به نام (سلطان اسحاق ) فرزند شیخ عیسی برزنجه ای که از عراق به ایران مهاجرت می نماید و درمنطقه ی اورامان قریه ی شیخان سکنی می گزیند صورت پذیرفته است .
مینورسکی می نویسد : « اهل حق در قرن نهم به وجود آمده اند » .
نورالدین مدرسی چهاردهی بنیانگذار اهل حق را شیخ صفی الدین اردبیلی می داند . و این قول بعید به نظرمی رسد زیرا او صوفی بوده نه اهل حق .
صفی زاده می نویسد : آئین اهل حق در قرن دوم هجری توسط بهلول ماهی و یارانش پی ریزی شده است .
نورعلی اللهی در یک قسمت از کتابش می نویسد : در قرن سوم هجری شخصی به نام شاه فضل ولی ، مسلک اهل حق را تأسیس کرده است ... اما قول جیحون آبادی را افرادی از سران اهل حق بمانند شیخ امیر و داود وکیل سلطان که هر دو اشعاری به زبان کردی آورده اند و نصیر را موسس این فرقه می دانند تأیید می نماید . و البته با توجه به تاریخ و رجال چنین شخصی در دوران حضرت علی (ع) وجود نداشته است .
علی محمدی برنجه درمجله پیک آذر به تاریخ شهریور ۱۳۸۰ چنین می نویسد : اهل حق یا عاشقان مولای متقیان حضرت علی ابن ابی طالب علیه السلام که به نام های مختلف دیگر از جمله علوی ، علویون ، نصیریه ، سیدطالبی [ سرطالبی – گوران – خروسی – ابدال خانان – ملک طاووسی که نام شیطان است – علی اللهی – طایفه ، یارسان] و در جمع ،اهل حق خوانده می شوند ، بنا به اقوالی که از سلف به خلف رسیده ، بازماندگان همان اصحاب سر هستند که در بین جانشینان حضرت رسول (ص) را بر خویشتن مراد دانسته و به فرمان و عشق او قدم بر داشته اند . گفتنی است از نخستین روز ظهور پیدایش این فرقه ، بعضی اجداد آنان مسیحی ، ارمنی ، آشوری دانند . اما اهل حق می گویند که فرقه ای از ریشه اثناعشریه و یکی از سلسله عرفا به شمار می آیند و در عین حال میان خود و متصوفه اهل تفاوتی قایلند ؛ چه متصوفه بیشتر معتقد به وصول اند ، لیکن اهل حق معتقد به سلوک هستند ، و چون سر سلسله ی اهل حق حضرت علی ابن ابی طالب [ع] است ، لذا به اهل حق مشهور شده اند .
رشید شهمردان رئیس انجمن زردشتیان در بمبئی هند ، معتقدند که مسلک اهل حق از دین زردشتی متأثر و اخذ شده است و این نظریه بطورکامل مقرون به صحت نیست ، فرقه اهل حق از زردشتی ، مانوی ، مهرپرستی ، فلسفه یوگی ، یهودیت ، مسیحیت و تصوف اسلامی متأثر گردیده و ازهر یک مطالبی برداشت کرده و از مجموعه آن ، آئین اهل حق پدیدار شده است . !! ( خاکسار و اهل حق – مدرسی چهاردهی )
اسکندراسفندیاری در کتاب پژوهشی درباره طوایف غلات « حروفیه » می نویسد : این فرقه که خود را اهل حق یا اهل الحقیقه می دانستند . پیرو فضل اله نعیمی تبریزی استرآبادی بودند که در زمان امیر تیمور آن مذهب را بدعت گذارد ... القابی نظیر « و من عنده علم الکتاب ، خاتم اولیا ، خاتم ثانی ، مظهرالوهیت ، صاحب ولایت ، مسیح قائم ، قائم آل محمد ، مهدی شهید ، صاحب بیان ، صاحب تأویل ، مظهر کلام قدیم و شهاب الدین نسبت داده شد ... آنان عالم را قدیم می دانند که به سمت دوران ازلی سرمدی همواره در حرکت می باشد . تغییراتی که در عالم مشاهده می شود معلول همان حرکت است . خداوند تعالی در شخص انسان متجلی می شود . این مظاهر الهی در صورمتوالیه انبیا و اولیا عاقبت به صورت الوهیت ظهور می کند ... عده ای معتقدند که نماز وروزه توسط صاحب تأویل یعنی فضل اله انجام گرفت و دیگر تکلیفی بردوش ما نیست . ( ص ۱۷۴ و ۱۷۵ )
بالاخره ما از تاریخچه بوجود آمدن این مسلک یارسان سر درنیاوردیم ولی این جماعت غافل و عوام یارسان از بزرگانشان باصطلاح سادات جعلی و انتصابی سلطان صحاک و پیران و ذلیلان نمی پرسند . البته بنده می دانم و مطلع هستم وآنها را می شناسم واقعیت را از عوام مردم یارسان مخفی و پنهان می کنند .

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
گرچه پرسشی خاصی در باره این جریان مطرح نشده ولی برای آگاهی از باورها مبانی اعتقادی آنها باید گفت :
اهل حق بمعنى مردان حق است، و آن يك مذهب باطنى است كه معتقدان آن بيشتر در مغرب ايران زندگى مى‏كنند.
بعضى ديگر از فرق اسلام نيز مانند حروفى‏ها و متصوفه، خود را اهل حق يا حقيقت ناميده‏اند. اما اهل حق، بمعنى اخص نام گروهى است، كه به ايشان با نوعى تسامح على اللهى نيز گويند، ولى آنان على اللهى واقعى نيستند، بلكه عقايدشان آميخته‏اى از اعتقادات «مانوى‏»، و اديان كهن «ايرانى‏»، و مذهب «اسماعيلى‏»، و «تناسخ هندى‏» و ديگر اديان سرى است.
مذهب اهل حق، امروز يكى از فرقه‏ هاى وابسته به شيعه بشمار مى‏رود، و آنان را از غلاة شيعه به حساب مى‏آورند.
طوايف اهل حق به نامهاى مختلف مانند: اهل حق، اهل سر، يارسان، نصيرى، على اللهى معروف مى‏باشند، و از نشانه‏هاى خاص آنان «شارب‏» است، يعنى موى سبيل خود را نمى‏زنند، تا بلند شود و لب بالا را بپوشاند. آنان «شارب‏» را معرف مسلك حقيقت مى‏دانند، و معتقدند كه شاه ولايت على (ع) نيز شارب خود را نمى‏زده است. از اين جهت زدن شارب را گناهى بزرگ مى‏دانند.
اهل حق را «گوران‏» نيز مى‏گويند، و ناحيه گوران در آذربايجان، يكى از مراكز مهم اين فرقه به شمار مى‏رود. گوران ها در اصل از مردم حوالى كرمانشاهان هستند، كه از آن ناحيه به آذربايجان كوچيده‏اند، و لهجه‏اى مخصوص دارند، كه در نواحى غربى و جنوبى كردستان به آن تكلم مى‏شود، و آن گويشى است آميخته از لهجه كردى اورامانى، و كرمانجى، و لكى.
مركز اصلى طوايف اهل حق، تا قرن هفتم هجرى در لرستان بود، سپس اين مركزيت ‏به مناطق غربى كردستان و كرمانشاهان منتقل گرديد. امروز تمام طوايف كرد گوران و قلخانى و اكثر طوايف سنجابى، و شاخه‏هايى از طايفه كلهر و زنگنه، و ايلات عثمانه‏وند و جلال‏وند در شهرهاى غربى ايران، از جمله قصر شيرين و سرپل ذهاب و كرند و صحنه و هليلان از اهل حقند.
در لرستان در مناطق دلفان و پشت كوه، در ميان ايلات لكستان و سكوند سكونت دارند. در آذربايجان و تبريز، بخصوص در محله چرنداب و در قريه ايلخچى در نزديكى تبريز، و در مراغه و حوالى قزوين و تهران بومهن، شهرآباد، گلخندان، سياه‏بند شميرانات، رودهن، دماوند، هشتگرد، ورامين و در شمال كلاردشت عده‏اى از صاحبان اين مذهب زندگى مى‏كنند.
در بيرون از مرزهاى ايران بعضى از طوايف كرد عراق عرب در شهرهاى سليمانيه، كركوك، موصل، خانقين و در نواحى كردنشين تركيه گروه فراوانى از اهل حق هستند. پيروان اهل حق غالبا چادر نشين و ده نشين‏اند. در قفقاز و آذربايجان شوروى و سوريه و در مازندران و فارس و خراسان نيز اهل حق يافت مى‏شوند.
اساس مذهب اهل حق كوشش براى «وصول‏» به حق و خداوند مى‏باشد و در اين راه بايد نخست مرحله «شريعت‏» يعنى انجام آداب و مراسم ظاهرى دين، و مرحله «طريقت‏» يعنى رسوم عرفانى و مرحله معرفت‏يعنى شناخت‏خداوند، و مرحله «حقيقت‏» يعنى وصول به خداوند را به پيمايند.
بعقيده اين جماعت اساس مذهبشان حقيقتى است كه سبب و علت‏ خلقت موجودات است. دين آنان آكنده از اسرار است، سرى كه خداوند به پيغمبران گفته و آن سر «نبوت‏» است، كه از آدم ابوالبشر آغاز شده، و به حضرت محمد (ص) كه خاتم انبياست مى‏پيوندد. از آن پس اين سر به نام سر «امامت‏» كه حضرت محمد به على (ع) گفته است و از او تا دوازدهمين امام كه مهدى آل محمد (ص) باشد مى‏رسد. پس از غيبت امام دوازدهم اين سر به پيروان و اقطاب ايشان كه يكى پس از ديگرى مى‏آيند گفته مى‏شود.
مذهب ايشان مجموعه ‏اى است از آراء و عقايد كه تحت تاثير افكار اسلامى، زردشتى و يهودى و مسيحى و مهرپرستى و مانوى و هندى و افكار فلاسفه قرار گرفته است. در دستورهاى دينى اهل حق، اجراى سه بوخت‏يا سه اصل اخلاقى زردشتى، كه «پندار نيك‏» و «گفتار نيك‏» و «كردار نيك‏» باشد از واجبات است. مفهوم اين سه اصل در يك بيت ‏به گويش تركى، از كلام «سرانجام‏» كتاب مقدس اهل حق خلاصه شده است:
يارى چارچيون، باورى وجا پاكى و راستى، نيستى وردآ
يعنى يارى چهار چيز است و به جاى آوريد، پاكى و راستى، نيستى و يارى.
تناسخ و حلول: «تناسخ‏» يعنى حلول روح از قالبى به قالب ديگر، كه در مذهب اهل حق سنگ اساس عقايد ايشان است. حلول ذات را «دونادون‏» گويند. بعقيده ايشان در تن هر كس ذره‏اى از ذرات الهى موجوداست، و ظهور روحانى حق در صورت جسمانى پاكان و برگزيدگان، هميشه در گردش مى‏باشد، و آن را گردش مظهر به مظهر نامند. در اين باره آنان معتقد به هفت جلوه پياپيند و مى‏گويند هر بار خداوند حق تعالى با چندتن از فرشتگان مقرب خدا، به صورت اتحاد در بدنهاى خاكى «حلول‏» مى‏نمايد، اين «حلول‏» به منزله لباس پوشيدن و كندن است، كه آن را به فارسى جامه و به تركى «دون‏» گويند و همانست كه در فلسفه برهمايى هندوئى «كارما» آمده است.
چنان كه در كتاب «سرانجام‏» آمده است، «خداوند در ازل درون درى مى‏زيست، و سپس براى نخستين بار تجسم يافت، و به صورت شخصى به نام خاوندگار يا كردگار جهان مجسم شد، و بار دوم به صورت على (ع) ظاهر گشت». در كتب مذهبى ايشان آمده است كه از رنج مرگ نهراسيد، و باكى از مرگ نيست، زيرا مرگ آدمى، شبيه به پنهان شدن مرغابى زير آب است. يعنى در جايى پنهان مى‏شود، و در جاى ديگر سر بر مى‏دارد. منظور از اين «تناسخ‏» و جاى به جاى شدن، و از بدنى به بدن ديگر رفتن، پاك شدن آدمى از گناهان است.
اهل حق درباره حضرت على (ع) مى‏گويند، كه او تجلى ذات خداست، و وى را «مظهر» تمام و كمال خدا مى‏دانند، و اوست كه در هر دوره و عصرى ظهور كرده، و در جسم پاكان و مقدسان از اهل حق تجلى مى‏كند. على (ع) اصول مذهب حق را به سلمان، و به عده‏اى از ياران نزديك خود بياموخت. در دعاى سفره، خطاب به حضرت على (ع) گويند: «يا على ايو الله، الحمد لله رب العالمين، سفره سلطان كرم، خاندان كرم، نور نبى، شكسته، بسته جان مدعى، بر ما حلال بر صاحبانش خير و بركت‏».
آفرينش جهان:
اهل حق معتقدند كه آفرينش در دو مرحله اصلى انجام شده است، يكى خلقت «جهان معنوى‏» و ديگرى خلقت «جهان مادى‏». اين افسانه‏ها در دفترها و متون دينى ايشان به لهجه گورانى، به صورتهاى گوناگون حكايت‏شده است.
گويند: در آنگاه اراده خداوند به آفرينش موجودات تعلق گرفت، و نخستين مخلوق پير بنيامين را از زير بغل خود خلق كرد، و نام او را جبرائيل گذاشت. پس از خلقت جبرائيل خداوند او را در پهناى درياى محيط رها كرد، هزاران سال گذشت تا به درخواست جبرائيل، شش تن ديگر از بطن در پيدا شدند، كه با جبرائيل هفت تن شدند: جبرائيل (پيربنيامين) - اسرافيل (پير داوود) - ميكائيل (پير موسى) - عزرائيل (مصطفى داوودان) - حور العين (رزباريا رمزبار) - عقيق (شاه ابراهيم) - يقين (شاه يادگار يا بابا يادگار) كه او را يادگار حسين نيز گفته‏اند و او مظهر حسين بن على (ع) است.
پس از خلقت هفت تن، خداوند نخستين عهد و ميثاق خويش را با آنان بست، و دو جهان «مادى‏» و «معنوى‏» را خلق فرمود:
مخلوقات اين عالم، بر حسب عنصر اوليه دو قسم متمايز و متضاداند، قسمتى از گل زرد آفريده شده و قمستى از گل سياه، قسم اول را «زردگلان‏» و قسمت دوم را «سياه گلان‏» نامند. «زردگلان‏» اهل نورند و ايشان را دو پيشوا بوده كه يكى پس از ديگرى آمده است، و آن دو بنيامين و سيد محمد (به صورت بزرگ سوار) ظهور كرده است.
اما قسم دوم از آتش و تاريكى‏اند، براى ايشان دو پيشوا آمد يكى «ابليس‏» و ديگرى را «خناس‏» گويند.
هفتتنان - به اعتقاد ايشان، خداوند با هفت فرشته مقربى كه از درون در خلق فرموده است‏به صورت بشر نازل شده، و در دوره‏هاى مختلف در بدنهاى پاكان تجلى كرده است. در نخستين دوره خداوند به دون (يا) تجلى كرد، و در دوره دوم بدون (على)، و به ترتيب به جامه (شاه خوشين)، بابا ناووس، و سلطان اسحق (سهاك) در آمد، و معتقدند كه اين سه تن اخير، مانند عيسى مسيح بدون پدر از مادر متولد شدند.
هفت تن در مرحله اول از ياران سلطان اسحق قرار دارند، همانطور كه سلطان اسحق «مظهر» على (ع) و على (ع) مظهر «ذات حق‏» است.
موعود اهل حق: سه تن، شاه خوشين، باباناووس و سلطان اسحق هستند:
۱- شاه خوشين:
گويند در اواخر قرن سوم هجرى مردى به نام مبارك شاه، ملقب به شاه خوشين كه او را مظهر الله مى‏دانند، در لرستان بدون پدر از مادرى بكر به نام «ماما جلاله‏» زاده شد. وى مريدان بسيار داشت، و به سير و سياحت مى‏پرداخت، و ذكر جلى را با نواختن آلات موسيقى اجرا مى‏كرد. روزى در اثناى گردش به رودخانه گاماسب افتاد و از نظر ناپديد شد.
۲- بابا ناووس:
گويند در فاصله بين قرن چهارم و پنجم، شخصى به نام بابا ناووس، بدون پدر مانند شاه خوشين، در ميان طايفه جاف از طوايف كرد، از زنى به نام خاتونه گلى تولد يافت. روزى به شكل شاهباز پنهان گشت، و پيش از آن به ياران خود گفته بود كه من ديگر باره ظهور خواهم كرد.
۳- سلطان اسحاق:
گويند سلطان اسحاق كه به زبان محلى «سلطان سهاك‏» تلفظ مى‏شود، پسر شيخ عيسى برزنجى از سادات موسى، و از پيشوايان دراويش نقشبندى است، و نسب او به امام موسى كاظم (ع) مى‏رسد، از شيخ عيسى سه پسر باقى ماند، يكى سلطان اسحاق، ديگرى سيد عبد الكريم، و نام پسر سوم معلوم نشد. سلطان اسحاق جد سادات حيدرى گوران از اهل حق است، كه از جمله غلاة شيعه به شمار مى‏روند.
آداب و رسوم اهق حق:
از آداب و رسوم ايشان، نماز خواندن و قربانى كردن و سرسپردن و جوز شكستن و عهد و ميثاق بستن و روزه گرفتن است.
محل اجتماع ايشان «جمخانه‏» است كه مخفف كلمه جمع خانه مى‏باشد.
اين اجتماع نبايد كمتر از سه تن باشد، شرط شركت در جمخانه، مرد بودن و عاقل و بالغ بودن، و قصد عبادت داشتن، و كمربند همت ‏بر كمر داشتن است، كه با گفتن يا على در آن عبادتگاه وارد شوند.
نماز ايشان به جماعت است، و نماز فرادى درست نيست، عبادت با نواختن طنبور و آلات موسيقى و خواندن سرود و دعاهاى مذهبى انجام مى‏پذيرد. گاهى هنگام دعا چنان از خود بي خود مى‏شوند كه خويشتن را بر روى آتش افروخته افكنده و در آن حال جذبه به ايشان صدمه‏اى نمى‏رسد.
سرسپردن يعنى سر تسليم و رضا به درگاه حق فرود آوردن، و در پيش پير دليل عهد و ميثاق بستن از آئين اهل حق است. هر كودكى اعم از پسر يا دختر بايد در نزد پير دليل سر بسپرد، از اصول سرسپردن شكستن يك عدد جوز هندى است، و براى شكستن جوز تشريفات خاصى در «جمخانه‏» برگزار مى‏شود.
نذر و نياز، از واجبات مذهب اهل حق است، كه بايد در ظرف هفته يا ماه يا فصل يا سال يك بار به جاى آورده شود. ديگر از مراسم، قربانى كردن است، كه در اصطلاح خود آن را كردار خوانند. قربانى بايد از حيوانات نر مانند گاونر يا گوسفند يا خروس باشد كه آنها را براى اين امر پرورش داده باشند.
اهل حق به گرفتن روزه سخت پاى بندند، ولى روزه واجب ايشان از سه روز تجاوز نكند، و در زمستان باشد و پس از آن عيد گيرند. دشمنان ايشان براى تحقير و اهانت، آنان را چراغ سوندران (چراغ‏كشان) و خروس كشان خوانند.
كتاب هاى مذهبى و مقدس:
يكى از كتاب هاى مذهبى ايشان «فرقان الاخبار» است‏ به نثر، كه مؤلف آن حاج نعمت الله جيحون آبادى متخلص به مجرم است، وى پسر ميرزا بهرام مكرى بود، و در سال ۱۲۸۸ ه. در ديه جيحون آباد واقع در بخش دينور از ناحيه كرمانشاهان، زاده شد و پس از سير و سلوك، در ۱۳۳۸ ه. در جيحون آباد در گذشت. حاج نعمت الله جيحون آبادى كتابى ديگر به بحر متقارب به نام «شاهنامه حقيقت‏» دارد، كه در اسرار مذهب اهل حق، در آن كتاب به زبان شعر، سخن گفته است.
ديگر از كتاب هاى اهل حق كتاب «سرانجام‏» است. اين كتاب را سرانجام يا كلام خزانه گويند، و هنگام نياز با آهنگ خاصى همراه با طنبور خوانده مى‏شود. اين كلام ها به گويش كردى گورانى است.
چنان كه در آغاز اين مقاله اشاره رفت، اساس مذهب اهل حق، بر اقوال غلاة شيعه و اسماعيليه و فرقه اماميه اثنى عشريه و فرقه دروز و نصيريه است. آنان مانند درويشان داراى حلقات ذكر و سرسپردن هستند، مقدارى از عقايد خود را از اساطير عوام گرفته‏اند. اين كه گويند: خداوند در ازل در «درى‏» پنهان بود، ماخوذ از عقايد مانوى است. عقيده «تناسخ‏» را توسط اسماعيليان از هنديان گرفته‏اند، و اين كه عالم را به دو قسمت «الهى‏» و «اهريمنى‏» تقسيم مى‏كنند، تحت تاثير دين زردشتى واقع شده‏اند. اما كشتن خروس را از عادات يهود گرفته‏اند. (۱)
پي نوشت :
۱. محمدجواد مشکور، فرهنگ فِرَق اسلامی، ص ۷۸ -۸۴، مشهد، آستان قدس، ۱۳۷۵ ش.

هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ»
این جماعت چقدرعوام ، غافل و خوش باورند . متن زیر را در سایت (zare1515.blogfa.com/‎ میری ) مطالعه کرده و خودتان قضاوت نمایید .
طبق متون کلام بعد از پردیور هر کس بخواهد که به دین یاری وارد شود باید به خاندان میر سور سرسپرده شود در حضور خور سلطان عالم بابا هندو . بابا دروزی . عابدین جاف . شیخ سفی الدین اردبیلی همه به میر سور سرسپرده شدن و در دوره گلیمه کول به دستور سلطان عالم میر سور با داود کشتی گرفته و داود را در کوره انداخت تا دوباره قالب گیرد چون جاماعت کشتی باید به میر سرسپرده میشدند .

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
جناب حافظ می گوید :
حرف هفتاد دو ملت را همه عذر بنه
چون ندیدند حقیقت رهی افسانه زدند .
این گروه های صوفیانه بدلیل ندیدن حقایق نورانی معارف قران وعترت مثل کور اند که بهر بی راهه راهی هستند
برای نجات آن کوران باید تلاش نمود و حقایق را از راه های منا سب برای آنان بیان نمود تا راه درست را پیدا کند واز خرفه
باوری نجات یابند .

دوستان خواننده نظرات به این نظرات بی پایه و اساس اعتماد نکنین من خودم از پیروان خاندان اتش بیگی هستم . چطور علی(ع) رابر سر نماز زدند در حالی که ما به ایشان ارادت خاصی داریم (نه خدایی) نماز نخوانیم .همان که طور که بعضی از شیعیان نماز نمی خوانند بعضی از اهل حقی ها هم همینطور هستن.در جواب دوستی که گه اقانظام با نذر مردم میلیاردی شده برای خود کاخ ساخته و پیروانش ادم های بیسوادی هستن به شما هیچ ربطی ندارد ایشان کجا زندگی می کنن شما به رهبر خودتان برسید که داراییش به ۳۰میلیارد می رسد ما به شما نمی گیم رهبر شما چه قدر دارایی دارد پس شما هم نظر ندید در مورد رهبر ما .در جواب ان خارج شده از دین که گفته بود ازدواج با شیعه در این دین حرام است خیر حرام نیس پیروان ازاد هستن که همسری از دین مسیحی بودایی و...انتخاب نمایند

دوست عزیز، اگر واقعا شما پیرو اون فرقه هستی، لطف کن یک آدرس یا یک نسخه از رساله یا کتاب مسائل دینتون رو معرفی کن تا ما مراجعه کنیم ببینم کی درست میگه!!! ما دنبال حقیقتیم.

من خانواده ی پدریم اهل حق هستند اما مادرم شیعه ی اثنی عشری بدون مطالعه با هم ازدواج کردن میخواستم ببینم ایا ازدواجشون مشکل داشته؟؟؟ واینکه من بخوام شیعه ی اثنی عشری بشم باید کار خاصی انجام بدم یا نه؟؟فقط به زبون بیارم؟

تصویر پاسخگوی احکام

سلام

تشکر از ارتباط شما

اگر پدرتان از اهل حقی است که حضرت علی علیه السلام را خدا می دانند کافر است و ازدواج او با مادرتان هم باطل است (البته شما حلال زاده هستید.).
ولی اگر حضرت علی علیه السلام را خدا نمی داند مسلمان است و ازدواجشان صحیح است. برای شیعه شدن هم گفتن لفظ خاصی لازم نیست و باید اعتقادات خود را مطابق باورهای شیعی تغییر دهید.

سلام
لطفا تعصب را کنار بگذارید ما مالک دین نیستیم بلکه دین وسیله ای است تا ما را به هدف آفرینش (خودشناسی و به تبع آن خداشناسی) برساند که البته بدون رهبر (ولی، پیر یا...) امکان پذیر نیست و ما شیعیان منتظر ظهور ایشان هستیم. خوش آن عارفانی که طالب حق شدند و لوح وجودشان را از نقش پراکنده پاک کردند و در زمان غیبت، ایشان را شناختند و از او به حق رسیدند. پیامبر (ص) فرمودند: " لی مع الله وقت لا یسعنی فیه ملک مقرب و لا نبی مرسل "یعنی مرا با خداوند وقتی است که در آن وقت هیچ ملک مقرب و هیچ پیغمبر مرسل نمی گنجد.
اما در مورد بحث تناسخ شما را دعوت می کنم به خواندن آیه شریفه: "وإِذ أَخذ ربّك من بني‌ءَادم من ظهورهم ذريّتهم و أَشهدهم علي أَنفسهم أَلست بربّكم قالوا بلي شهدنا أَن تقولوا يوم القيمَه إنّا كنّا عن هَذا غَفلين‌، أو تقولوا إِنّما أَشرك ءَاباؤُنا من قبل و كنّا ذريه من بعدهم أفتهلكنا بما فعل المبطلون‌"(اعراف‌، ۱۷۲ و ۱۷۳.) و هنگامى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذريه آنان را برگرفت و ايشان را بر خودشان گواه ساخت كه آيا پروردگار شما نيستم گفتند چرا گواهى داديم تا مبادا روز قيامت بگوييد ما از اين [امر] غافل بوديم (۱۷۲) يا بگوييد پدران ما پيش از اين مشرك بوده‏ اند و ما فرزندانى پس از ايشان بوديم آيا ما را به خاطر آنچه باطل‏ انديشان انجام داده‏ اند هلاك مى ‏كنى (۱۷۳) (ترجمه فولادوند).
مفسران نظرات گوناگونی را از این آیات ارئه کردند. که شاید دو نقطه نظر متقابل آن یکی تفسر بر پیمان فطری است و دیگری اعتقاد به عالمی که تناسخ را توجیه می‌کند.
بساری از امامان شیعه (ع) و حضرت خاتم (ص) احادیثی مشابه خَلَقَ اللَّهُ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَجْسَادِ بِأَلْفَيْ عَامٍ و ... (خداوند ارواح را دو هزار سال پيش از بدنها آفريد) فرمودند. نکته قابل تامل این است که به امامان علیه السلام وحی نمی شد پس این احادیث برگرفته از بصیرت باز و باطن قوی آنها می باشد که توانسته اند اقرار عالم ذر را به یاد بیاورند.
یا حق

تصویر پاسخگوی اعتقادی

با سلام وتشکر .
در ابتدا باید گفت عالم ذر هیچ ربطی به توهم تناسخ ندارد برای آگاهی تان از عالم ذر و چند وچون قضیه باید توجه نمایید :
آیاتی(۱) وجود دارد که مفادش آن است که از فرزندان آدم پیمان بر ربوبیت خدا گرفته شده، اما پیمان چگونه و در چه زمان بوده است، توضیحی نمی‏دهد. از این جهت مفسران درباره پیمان اختلاف کرده‏اند.
در ذیل به برخی از نظریه‏ها اشاره می‏کنیم:
أ) نظریه محدّثان اسلامی‏
محدثان اسلامی براساس فهم برخی از روایات بر این باورند که خداوند هنگام آفرینش آدم، تمام فرزندان آینده او را به صورت موجودات ریز درآورد و به آنان گفت: "ألست بربّکم" آنان گفتند "بلی" سپس همگی را به صلب و پشت آدم بازگردانید. آنان هنگام خطاب الهی دارای عقل و شعور کافی بودند و سخن خدا را شنیدند و پاسخ او را گفتند.
پیمان به این خاطر از آنان گرفته شد که راه‏های عذر در روز رستاخیز را روی آنان ببندد.(۲)
اشکالاتی بر این نظر وارد شده است که محققان به آن اشاره کرده‏اند. (۳)
ب) نظریه برخی مفسران‏
گروهی از مفسران معتقدند باید آیه را بر توحید فطری حمل نمود. در توضیح نظریه خود گفته‏اند: انسان با رشته غرائز و استعدادها و انواع تقاضاها و درخواست‏های طبیعی و فطری به جهان گام می‏نهد. آدمی هنگام تولد و خروج از صلب پدر و دخول به رحم مادر و در وقت انعقاد نطفه، ذره‏ای بیش نیست، ولی در این ذره استعدادهای فراوان و لیاقت‏های قابل توجهی است، از آن جمله استعداد و فطرت خداشناسی. با تکامل این ذره در بیرون رحم، تمام استعدادها شکفته شده و به مرحله کمال و فعلیت می‏رسد.
به عبارت دیگر: خدا انسان‏ها را از پشت پدران و رحم مادران بیرون آورد . آفرینش آن‏ها را با خصوصیاتی ترکیب داد که پیوسته پروردگار خود را بشناسند و نیاز خود را به او احساس کنند.
هنگامی که انسان‏ها به نیاز خود به خدا توجه پیدا کردند و خود را غرق در نیاز دیدند، گویی به آنان گفته می‏شود:
من خدای شما نیستم؟ آنان می‏گویند: چرا ،گواهی می‏دهیم که خدای ما هستی.(۴)
ج) نظریه علامه طباطبایی‏
علامه طباطبایی معتقدند این آیه ناظر به وجود و حضور جمعی انسان‏ها در حضور خدا است؛ حضوری که غیبت در آن متصور نیست، گویی همه فرزندان آدم یک جا از پشت پدران گرفته شده، گرد هم جمع آمده‏اند و در برابر خدا حضور دارند. در این حالت هر انسانی خود را حضورا می‏یابد و یافته‏اش گواهی روشن بر وجود خدا و خداوندگاری او است، ولی قرار گرفتن انسان‏ها در گردونه زمان و تحولات جهان، آدمی را چنان مشغول و از خود بی خود می‏کند که از آن علم حضوری که به آفریدگار خود داشت، غافل می‏گردد.(۵)
آن چه تا این جا آوردیم، دیدگاه‏های برخی از محدثان، متکلمان و مفسران راجع به تفسیر آیه ذر بود.
پس از بیان نظریات مختلف می‏گوییم:
ظاهراً آیه گفت و گویی بین خدا و انسان می‏باشد. در این گفت و گو خداوند از انسان‏ها اقرار می‏گیرد که پروردگار آنان است. اقرار گرفتن برای اتمام حجت بر انسان می‏باشد که درآینده ادعای غفلت نکند.
آیا گفت و گو به همین صورت که در آیه آمده، اتفاق افتاده است؟ موطن و عالمی که این میثاق گرفته شده، کجا است؟ دنیا یا غیر آن؟ آیا این میثاق قبل از تولد انسان گرفته شده یا بعد از آن؟
در پاسخ به این سئوالات نظریات مختلفی ارائه شده است.
آیت الله جوادی آملی بعد از بررسی نظریات مفسران در آیه، دو احتمال را موجه دانسته‏اند.
أ) بیان تمثیلی: هر چند ظاهر آیه حاکی از گفت و گویی بین خدا و انسان و گرفتن اقرار است، ولی این آیه در مقام بیان واقع نیست، بلکه مقصود صرفاً تمثیل است.
خداوند در واقع از فرزندان آدم اقرار نگرفته، بلکه مراد آن است که گویا خداوند از همه انسان‏ها اقرار گرفته است. ربوبیت خدا و عبودیت انسان به قدری روشن است که گویا همه انسان‏ها گفتند "بلی". شیوه بیان آیه بیان تمثیلی است، مانند آیه یازدهم سوره فصلت : "سپس آهنگ آفرینش آسمان کرد و آن بخاری بود، پس از آن به زمین فرمود:
خواه یا ناخواه بیایید. آن دو گفتند: فرمان‏پذیر آمدیم"(۶) آن دو گفتند با رغبت می‏آییم، در حالی که در واقع گفت و گویی بین خدا و آسمان و زمین واقع نشده است.
پس در آیه میثاق (عالم ذر) امر و نهی لفظی نیست، بلکه در حقیقت تمثیل است.
باید توجه داشت که قرآن بیان نموده که درصدد تمثیل است.
"اگر قرآن را برکوهی فرو می‏فرستادیم، آن کوه را از بیم خدا فروتن و از هم پاشیده می‏دیدی . این مثل‏ها را برای مردم می‏زنیم؛ باشد که آنان بیندیشند".(۷)
در این آیه خداوند می‏فرماید که انزال قرآن بر کوه مثلی است که برای به تفکر واداشتن انسان به کار رفته است، بنابراین احتمال گفت و گوی ذکر شده در آیه میثاق، صرفاً تمثیلی است برای بیان وضوح ربوبیت خدا و عبودیت انسان.(۸)
ب)بیان واقعی: معنای دوم که بیشتر مورد نظر است، این می‏باشد که آیه صرفاً تمثیل نیست، بلکه به لسان گفت و گو از واقعیتی سخن می‏گوید که در خارج رخ داده ،واقعیت این است که خداوند با زبان دو حجت خود با انسان سخن گفته است: یکی زبان عقل (پیمبر درونی انسان) و دیگری زبان وحی از طریق انبیا (پیامبران بیرونی). این دو حجت، خدا را به انسان می‏نمایانند و ربوبیت او را بیان می‏کنند. این دو از هیچ انسانی دریغ نشده است.
با وجود این دو حجت، دیگر انسان نمی‏تواند ادعای فراموشی و غفلت کند.
نکته‏ای که از آیه به دست می‏آید، نوعی تقدم این میثاق بر زندگی انسان می‏باشد. از این رو حجت باطنی (عقل) و ظاهری(وحی) هر چند تقدم زمانی بر انسان و اعمال ارادی او ندارد، ولی بر مکلف شدن انسان حداقل تقدم رتبی دارد؛ یعنی ابتدا حجت بر عبد تمام می‏شود، سپس مکلف به تکالیف الهی می‏گردد. بنابراین مقصود آیه، گفت و گوی لفظی بین خدا و انسان نیست، بلکه اعطای دو حجت محکم الهی به انسان است.
با توجه به معنای فوق موطن و عالمی که این میثاق الهی در آن رخ داده، دنیا می‏باشد و برای هر انسانی بعد از تولد او چنین چیزی رخ می‏دهد.
بنابراین آیه میثاق هیچ دلالتی بر ازلی بودن انسان یا حتی هرگونه وجودی قبل از تولد برای آدمی ندارد، بلکه آیه یا صرفاً یک تمثیل است، نه بیان واقع و یا از واقعیت اعطای حجت باطنی و ظاهری سخن می‏گوید که مربوط به بعد از تولد انسان می‏باشد.(۹)

پی‏نوشت‏ها:
۱ . اعراف(۷) آیه ۱۷۲ - ۱۷۴.
۲ . مجمع‏البیان، ج‏۵، ص ۳۹۰، بیروت، مؤسسه اعلمی؛ تفسیر فخررازی، ج‏۱۵، ص ۴۷ - ۴۶، چ داراحیاءالتراث، بیروت.
۳ . تفسیر تبیان، ج‏۵، ص ۲۸؛ مجمع‏البیان، ج ۴، ص ۳۹۰.
۴ . مجمع‏البیان، ج‏۴، ص ۳۹۱؛ تفسیر ظلال القرآن، ج‏۹، ص ۵۹ - ۵۸؛ تفسیر رازی، ج‏۱۵، ص ۵۳.
۵ . تفسیر المیزان،ج‏۸،ص ۴۵۵.
۶ . فصلت(۴۱) آیه ۱۶.
۷ . حشر(۵۹) آیه‏۲۱.
۸ . جوادی آملی، عبدالله، فطرت در قرآن، ص ۱۲۳ - ۱۲۶ و ۱۳۵.
۹. جوادی آملی، فطرت در قرآن، ص ۱۲۳ - ۱۲۶ و ۱۳۵.

با سلام
خب نظر جنابعالی که احتمالا روحانی و یا طلبه ای با مطالعات زیاد هستید برای من قابل احترام می باشد
ولی همچنان بر این باور هستم که وقتی به موضوعی از روی تعصب نگاه شود به نتیجه ای نمی رسد. چرا که وقتی شما از واژه توهم استفاده می کنید نیازمند توجیهی محکم و قاطع می باشد.
بیایید فرض کنیم که تناسخ محدود وجود دارد. چه تناقضی با اصول دین دارد؟ من به شخصه آیه ای را پیدا نکردم که این موضوع را انکار کند. البته دو آیه در مورد مسخ وجود دارد (سوره مریم و اعراف) که حتما از نظر شما قابل توجیه است.
در کل دوست دارم عرض کنم که پاسخ به این مساله و مسائل مشابه (چه درست و چه غلط) هیچ دردی را دوا نمی کند. اگر من بحث تناسخ را مطرح کردم به این دلیل بود که دوستی آنرا متناقض با معاد می دانست. به هر حال آنچه که اهمیت دارد دل انسان است که باید پاک گردد که دروازه آن چشم می باشد. هر چه چشم ببیند به دل راه می یابد و دل پر به زبان جاری می شود و هرچه از آن برآید با گوش شنیده می شود به قول سعدی: از دل برود هر آنکه از دیده برفت
در پناه حق

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام :
باید توجه داشت که تناسخ چه محدودش وچه مبسوطش نه تنها خلاف داده های دینی بلکه خلاف عقل نیز است لذا فلاسفه بزرگی همانند ملاصدرا تناسخ را دارای تنافی وتضاد با اصول معین فلسفی و عقلی دانسته و آن را نا معقول خوانده اند ؛ مثلا صدر المتألهین تناسخ را با دیدگاه فلسفی خود در مورد نفس انسان و کیفیت ارتباط نفس با بدن در تعارض دیده می‌گوید:
«دانستی که نفس در اولین مرحله تکوین، درجه اش درجه طبیعت است. سپس به تناسب حرکت استکمالی ماده، ترقی می‌کند تا از مرز نبات و حیوان بگذرد. بنابراین وقتی نفس درمرحله­ای از قوه به فعلیت می­رسد، هر چند آن فعلیت ناچیز باشد ،محال است دوباره به قوه محض و استعداد صرف برگردد. به علاوه صورت و ماده، شیء واحدی هستند که دارای دو جهت فعل و قوه می‌باشند و با هم مسیر حرکت استکمالی را می‌پیمایند و در مقابل هر استعداد و قابلیت به فعلیت مخصوصی نایل می‌شوند ، بنابراین محال است روحی که از حد نباتی و حیوانی گذشته ،به ماده منی و جنین تعلق بگیرد». (۱)
یعنی از حالت فعلیت به حالت قوه که بدون هیچ فعلیتی است، باز گردد. در حقیقت از نظر ملاصدرا بطلان تناسخ از این جهت است که وقتی نفس به تدبیر نطفه ای اشتغال یافت، اگر طبق نظر تناسخی‌ها نفس دیگری هم بر آن تعلق گیرد ، نتیجه آن می‌شود که بدن دارای دو روح گردد و این غیر ممکن است؛ زیرا محال است یک چیز دارای دو ذات یعنی دو نفس باشد، چون هر فردی درون خود فقط یک نفس احساس می‌کند، بنابراین تناسخ مطلقا ممتنع است. (۲)
توجه داشته باشید گرچه پاکی قلب لازم است ولی این پاکی باید در مرحله عمل نیز خود را نشان دهد .
۱. شواهد الربوبیه، ص۱۶۱.
۲. مبدء و معاد، ص ۲۳۸اقتباس از معاد؛ گفتار فلسفی، ج ۱، ص ۲۶۳ تا ۲۸۰ به اختصار.

با سلام فراوان و تسلیت ایام فاطمیه (س)
بله فرمایش جنابعالی کاملا درست است اما بعید می دانم کسانی (به گفته شا تناسخی ها) بر این باور باشند که دو روح در یک بدن حلول کند.
مهم نیست اجازه دهید از اینجا شروع کنیم: معنی جئ چیست؟ (معنی غالب آن چیست)
مفهوم کفر چیست؟
امام زمان (ع) امثال چند ساله می شوند؟
غرض از این پرسش ها این است که تا شناختن هر چیزی مفهوم نشود دانستن آن میسر نمی شود.
سپاس

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
بر خلاف بر داشت شما اهل تناسخ به حلول یک روح در دو بدن باور دارند .
سوال اول تان مبهم است _ معنی جئی...)
در باره معنای کافر باید گفت :
کافر کسی است که خدا را قبول نداشته باشد یا برای خدا شریک قرار دهد یا پیامبری پیامیر اسلام ( ص ) راقبول نداشته باشد. در نتیجه به چند گروه کافر اطلاق می شود :
۱- منکر خدا; ۲- مشرک ; ۳- منکر نبوت حضرت خاتم الأنبیا(ص) ۴- منکر یکی از ضروریات دین ; مثل نماز و روزه که مسلمانان آن را جزء ضروری دین اسلام می دانند; البته در صورتی که انکارش به انکار خدا یارسول خدا(ص)منجر شود; ۵ -غلات , کسانی که یکی از ائمه (ع)راخدا بدانند یا بگویند: خدا در آن ها حلول کرده است ; ۶- خوارج , کسانی علیه امام شورش کردند; ۷ -نواصب , آن هایی که با ائمه اطهار(ع)اظهار دشمنی وعداوات می کنند;
در باره مقدار عمر شریف آقا باید گفت : دوازدهمین پیشواى معصوم، حضرت حجة بن الحسن المهدى، امام زمان - عج - در نیمه شعبان سال ۲۵۵ هجرى در شهر «سامرأ» دیده به جهان گشود. (۱) محاسبه بفرمایید امسال ( ۱۴۳۷قمری )حضرت چند ساله است .

پی نوشت ها:
۱. شیخ مفید، الارشاد، ص ۳۴۶

با سلام
باید عرض کنم هر کلمه‌ای وزنی دارد و باید مطابق با وزنی که دارد بکار گرفته شود. کفر به معنی ناسپاسی و بی دینی است که نقطه مقابل ایمان است. البته مواردی که شما فرمودید و موارد دیگری که در قرآن آمده است نیز در نهایت ممکن است به کفر بیانجامد اما به معنی کفر نیست.
شما جسارتاً با بی انصافی به کافر بودن اهل حق اشاره کردید اما چنین نیست به دلایل زیر:
۱. اهل حق به توحید و یگانگی خداوند ایمان دارند. بنابراین، اگر ما کسی را تا درجه خدایی بالا ببریم یا اینکه منزلت پروردگار را در حد یک انسان پایین بیاوریم مشرک هستیم که با اصول دین متناقض است.
۲. اهل حق به معاد ایمان دارند. اما نمی‌دانم که چرا عده ای تناسخ را با عدم اعتقاد به معاد گره می زنند.
۳. در مورد نماز، مگر می‌شود کسی دین داشته باشد اما خدا را یاد نکند (أقم الصّلاة لذکرى)
۴. چه کسی گفته اهل حق روزه نمی‌گیرد. مفهوم روزه چیست؟ آیا برای صرفه نان است؟ خیر. نه فقط اهل حق بلکه هر مسلمانی باید همیشه از دست و پا و چشم و زبان و گوش و حتی افکار باطل روزه باشند. چه طور ممکن است افرادی که بسیار انفاق می‌کنند و انفاق کردن را رسم شاهان و بزرگان می دانند ، روزه نگیرند (واقاً که مضحک است)
از یک جوان اهل حق در مورد علت کوتاه نکردن سبیل پرسیدم که پاسخ قابل تأملی داد و گفت:
مادر من چه در دوران حکومت جمهوری اسلامی و چه در دوران شاهنشاهی همیشه چادر به سر می‌کرد و می‌کند و حجاب برای او یک ارزش است. به همین ترتیب سبیل هم برای مردان ما یک ارزش است. پرسیدم "خب مرتب کردنش که ایرادی نداره" گفت: هر چیزی کامل بودنش ارزش است. اگر در چادر سوراخ بزرگی باشد، دیگر آن حجاب چه ارزشی دارد.
به طور کل قضاوت کردن در مورد آدم‌ها کار درستی نیست و اینکه می فرمایید ازدواج کردن با آن‌ها کراهت دارد به نظر من بار مسولیت شما را سنگین می‌کند. اگر اهل حقی خود را مسلمان شیعی می داند حتماً به اصول دین، اصول مذهب و فروع دین اعتقاد دارد در غیر این صورت ریاکار و مردود است
اما در مورد سوال اولم شما را دعوت می کنم به مطالعه سوره مبارکه نساء آیه ۴۱.
و در مورد سوال سوم (که برای آگاهی خودم می پرسم) آیا در بین علمای دین و مراجع عالیقدر، کسانی بوده و یا هستند که امام زمان (عج) را دیده باشند و او را از نظر ظاهر تفسیر کرده باشند؟ آیا همگی امام زمان (عج) را به یک شکل ظاهری تشریح کرده اند؟

سلام
اقا من ی شیعه اثنی عشری هستم سه سال و نیمه عاشق ی دختر اهل حق شدم تو این مدت هزاربار ازش خواستگاری کردم و هر بار جواب منفی گرفتم ولی ناامید نشدم گفتم شاید هنوز ب من اعتماد نداره تا اینکه بعد از سه بهم گفت ک راه منو از تو از هم جداس چون من اهل حق هستم و تو از مانیسنی خانواده من اجازه ازدواج نمیدن با این وجود بیشتر راجبش تحقیق کردم و ب حرفش رسیدم ولی باز ناامید نشدم گفتم تو به خانوادت بگو قبول میکنن ب والله قسم همین امشب ک این متن مینویسم گف صحبت کردم با خانواده گفتن باید ازخودمون باشه و کلا قطع امیدم کرد و این متن در جوای کسایی مینویسم ک میگن اهل حق دختر به غیر حق میدن میخوام بگم نمیدددددن بقران قسم دیدم ک میگم ب خاک کربلایی ک رفتم دیدم ک میگن تمام اون اعتقاداتی ک دارن و در بالا اشاره شده حقیقته چون از خودشون شنیدم و دیدم
وسلام.....

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
جریان شخصی شما را اطلاع ندارم ولی مسله شرعی در نظر مراجع این است :
اگر دختر اهل حق، از فرقه ای باشد که حضرت امیر المؤمنین علیه السلام را خدا بدانند یا منکر ضرورى دین مانند نماز و روزه شوند، کافرند . واضح است که ازدواج با آن ها جائز نیست و باطل است . اگر آن بزرگوار را خدا ندانند و منکر ضرورى دین هم نشوند، چون انحرافات عقیدتى و اخلاقى و عملى بسیار دارند، ازدواج با آن ها دارای اشکال است بلکه اجتناب از آن لازم است.(۱)
پی نوشت:
۱. آیت الله صافی،جامع الأحکام ، ج‌، سؤال ۱۵۰۵.

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
جریان شخصی شما را اطلاع ندارم ولی مسله شرعی در نظر مراجع این است :
اگر دختر اهل حق، از فرقه ای باشد که حضرت امیر المؤمنین علیه السلام را خدا بدانند یا منکر ضرورى دین مانند نماز و روزه شوند، کافرند . واضح است که ازدواج با آن ها جائز نیست و باطل است . اگر آن بزرگوار را خدا ندانند و منکر ضرورى دین هم نشوند، چون انحرافات عقیدتى و اخلاقى و عملى بسیار دارند، ازدواج با آن ها دارای اشکال است بلکه اجتناب از آن لازم است.(۱)
پی نوشت:
۱. آیت الله صافی،جامع الأحکام ، ج‌، سؤال ۱۵۰۵.

با سلام
من نیز مثل خیلی از شما مدعی هستم که شیعۀ اثنی اعشری هستم و اقرار می کنم که در عمل هنوز نتوانستم حقیقتاً شیعه واقعی باشم ولی تلاش می کنم که باشم و امید دارم انشاء الله به فضل پروردگار بتوانم شیعه واقعی امیرالمومنین علی (ع) باشم ، با این وجود پسری از اهل حق (گوران ) به خواستگاری دخترم آمده و مدعی است مادرشان (مقدم ) شیعه بوده و با اینکه پدرشان اهل حق است ولی وی از آئین پدری تبعیت نکرده و تابع اعتقادات مادرشان بوده و مراسمات مذهبی اهل حق را به دلیل وجود برخی خرافات قبول نداشته و نوعی افراط و تفریط می نامد ، جوان موجهی با ظاهری آراسته است ، با این حال من تردید دارم که ازدواج دخترم با ایشان صحیح باشد ؟ لطفاً راهنمائی فرمائید آیا این ازدواج از نظر شرعی اشکال دارد یا نه ؟

با سلام
من نیز مثل خیلی از شما مدعی هستم که شیعۀ اثنی اعشری هستم و اقرار می کنم که در عمل هنوز نتوانستم حقیقتاً شیعه واقعی باشم ولی تلاش می کنم که باشم و امید دارم انشاء الله به فضل پروردگار بتوانم شیعه واقعی امیرالمومنین علی (ع) باشم ، با این وجود پسری از اهل حق (گوران ) به خواستگاری دخترم آمده و مدعی است مادرشان (مقدم ) شیعه بوده و با اینکه پدرشان اهل حق است ولی وی از آئین پدری تبعیت نکرده و تابع اعتقادات مادرشان بوده و مراسمات مذهبی اهل حق را به دلیل وجود برخی خرافات قبول نداشته و نوعی افراط و تفریط می نامد ، جوان موجهی با ظاهری آراسته است ، با این حال من تردید دارم که ازدواج دخترم با ایشان صحیح باشد ؟ لطفاً راهنمائی فرمائید آیا این ازدواج از نظر شرعی اشکال دارد یا نه ؟

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام .
اگر اهل حق،حضرت علی (ع) را خدا بداند یا منکر معاد ویا منکر یکی از ضروریات دین مثل نماز و روزه باشد ،کافر است و ازدواج با او جایز نیست .
اگر چنین عقیده ای ندارد و منکر ضروریات دین اسلام نیست ،مسلمان است و ازدواج با او اشکال ندارد. ولی با توجه به انحراف در عقاید اهل حق، ازدواج با آن ها کراهت دارد، ولی عقد باطل نیست(۱).
پی نوشت:
۱. سؤال تلفنی از (۷۱۱۲۴۷۱-۰۲۵۰)و(۷۷۴۳۲۳۲-۰۲۵۰) از دفتر آیت الله خامنه ای.

گاف یک اهل حق
سید محمد حسینی نویسنده کتاب دیوان گوره می باشد و اکثر مردم اهل حق این فرد را می شناسند.
مهمترین شاخصه این کتاب دور بودن از سانسور می باشد که در این کتاب علی رغم میل مردم اهل حق و رهبران اهل حق حتی قضیه زنا زاده بودن سلطان اسحاق را هم مطرح نموده است.(رجوع کنید به کتاب دیوان گوره و بحث درگیری های پسرهای شیخ عیسی با سلطان اسحاق صفحات ۱۰ تا ۲۰)

در اوئل چاپ این کتاب حمله های بسیار شدیدی بر علیه ایشان گردید،هم اکنون هم دفتر بابانوروز را جمع آوری نموده که باز هم ظاهرا به مردم اهل حق و سران آنها سخت و گران آمده است.

برگرفته از وبلاگ ماندانا یادگاری .

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام .
با هر کس و همه گروه ها با منطق و برهان و دلیل وحیانی و عقلانی باید سخن نمود .

ياعلي مدد
مدعی خواست كه از بیخ كند ریشه ما*غافل از آنكه خدا هست در اندیشه ما
.
و در پايان :
نه چنینم که تو خوانی ونه آن گونه که گفتند و شنیدی...

ضمن عرض سلام و وقت بخير
دليل اينكه نظر بنده و برخي از دوستان ديگر در سايت قرار نميگيرد چيست؟

تصویر شهرسوال

باسلام و احترام.
تمام نظراتی که حاوی توهین به پرسشگر، پاسخگو و یا اعتقادات دیگران نباشد، در سایت منتشر می شود، اما به دلیل حجم بالای نظرات، برای پاسخگویی به مرور منتشر می شود تا کارشناسان قادر به رسیدگی و پاسخ به نظر باشند.
موفق باشید.

به طور حتم و قوياً اين نكته از سوي كليه ي كاربران محترم قابل درك و پذيرش مي باشد.
اما
نظرات و مطالب ارسالي بنده و برخي از كاربران كه آري از هرگونه توهين بوده و خصوصا در برخي از نقاط مستقيما در جوابيه ي عرايض و مطالب شهر سوال ارسال شده ، متأسفانه عمدا يا سهوا در سايت قرار نگرفته است.
لذا خواهشمندم در مرور نظرات كاربران محترم بازنگري يا دقت بيشتري گردد.
باتشكر

من شنیدم این فرقه به دسته تقسیم میشه. اینو از یکی از سنی های روستا های کرمانشاه پرسیدم. ولی نمیدونم به چند دسته تقیسم میشه. میشه بگید؟؟

تصویر پاسخگوی اعتقادی

با سلام .
فرقه اهل حق از جمله آیین‏هاى مخلوطى از عقاید باستانى و نیز ادیان مسیحیت، اسلام و... مى‏باشد. در حال حاضر، اهل حق به سه گروه عمده تقسیم شده‏اند.
۱- شیطان پرست ها ؛این گروه شیطان را تقدیس کرده و خوک را مقدس مى‏دانند و با طهارت مخالف‏اند. بیشتر پیروان این گروه در کرند، سرپل‏ذهاب و نواحى مجاور آن سکونت دارند. (۱)
۲- على اللهى‏ ها ؛این گروه مى‏پندارند که حضرت على(ع) خدا است و یا تا مقام خدایی برای او می رسند و دین خود را از اسلام جدا مى‏دانند. این گروه نیز عمدتاً در شمال غرب ایران و در برخى نواحى دیگر پراکنده‏اند.
۳- گروه اهل حق مسلمان ؛این گروه خود را شیعه مى‏دانند، ولى در سیر و سلوک و آداب متفاوت از شیعه هستند.
عمده آثار در دست ، مربوط به گروه سوم است؛ چون دو گروه اول، اساسا فاقد هرگونه پایه فکرى بوده و تنها از پیشینیان خود تقلید کورکورانه مى‏کنند و تقریبا آیین و یا معتقدات قابل توجهى ندارند.(۲)
پی نوشت:
۱- دایره المعارف تشیع ج۲ ص۶۱۳.
۲- براى مطالعه بیشتر درباره این گروه به منابع زیر مى‏توانید مراجعه کنید: شاهنامه حقیقت (حق الحقایق) جیحون آبادى؛ برهان الحق حاج نور على؛ آثار الحق حاج نور على؛ اهل حق قاسم افضلى.

با عرض سلام
خیلی بی انصافی است که بدون تحقیقات میدانی این چنین به برادران هم وطن خود تاخته اید
هیچکدام از اهل حق ها شیطان پرست نیستند بلکه شیطان را فرشته و مامور خداوند برای آزمایش بشر میدانند
ما فقط خدا سبحان جبار قهار مکار و... را میپرستیم
در مورد تجلی روح نیز اگر بگوییم امکان ندارد خداوند قادر را محدود ساخته ایم
در قرآن آمده است قرب الهی
قرب الهی از نظر من یعنی حد در بینهایت
میگوییم بی نهایت وجود ندارد ولی چگونه در ریاضیات حسابش میکنم
در نهایت از شما عزیزان درخواست دارم
مطالبی را که باعث اشاعه تنفر و تفرقه در میان هر قومی در ایران میشود خودداری کنید و به ریسمان واحد الهی چنگ بزنید
همه ی ما در مقابل خدا تسلیمیم
پس مسلمان هستیم
یاعلی مددی

تصویر پاسخگوی اعتقادی

شیطان از جنیان است، نه از فرشتگان. در آیه ای بر جن بودن ابلیس تصریح شده است: "فسجدوا الا ابلیس کان من الجن ففسق عن امر ربّه ; تمام فرشتگان سجده کردند جز ابلیس که از جنس جن بود.. . ". (۱)
دلیل دیگر بر جن بودن آن که فرشتگان پاک و معصوم اند، ولی ابلیس معصیت کرد.
دلیل سوم: قرآن مجید خلقت جن را از شلعه های آتش می داند. (۲) که ابلیس هم جنس آنها است. چنان که قرآن از او حکایت می کند که گفت: "مرا از آتش آفریدی و آدم را از خاک ". (۳) اما فرشتگان به بیان پیامبر از نور آفریده شده اند. (۴)
دلیل چهارم: ابلیس دارای زن و فرزند است. قرآن مجید می فرماید: "ابلیس و فرزندانش را که دشمنان شمایند، دوستان خود می گیرید"(۵) ولی فرشتگان فرزند ندارند. از طرفی روایاتی از پیامبر اکرم (ص) و امامان (ع) رسیده است که بر جن بودن ابلیس دلالت دارد. از امام صادق (ع) در مورد ابلیس سؤال شد که آیا از فرشتگان بود؟حضرت فرمود: "ابلیس از جن بود، ولی همراه فرشتگان بود، چنان که فکر می کردند از جنس آنان است، ولی خدا می دانست از آن ها نیست ".(۷)

پی نوشت ها:
۱. کهف(۱۸) آیه۵۰.
۲. الرحمن(۵۵) آیة ۱۵.
۳. اعراف (۷) آیه ۱۲.
۴. کنز العمال، ج ۶، ص ۱۳۶.
۵. الرحمن، (۵۵) آیه ۱۵.
۶. کهف، آیه ۵۰.
۷. تفسیر نمونه، ج ۱۲، ص ۴۶۷.

سلام
من خودم تا ۲ سال پیش اهل حق بودم.ولی خدا رو شکر الان نیستم.
حالا به شدت از این مذهب متنفرم.باید بگم که تو ایران هر کسی از جاش بلند شده اسم خودشو گذاشته پیر و یه عده مردم ساده دل و زودباور رو فریب داده و رهبریِ تعدادی از مردم رو به دست گرفته و از این راه منافعی کسب کرده.
افراد این فرقه هم به شدت متعصب هستند و به هیچوجه هیچ نقدی از مذهب شون رو قبول نمی کنند و بطور مضحکی خودشون رو کامل ترین مذهب دنیا میدونند.
مراسم مذهبی شون اینه که یه سری شعر رو با ساز و آواز تو جم هاشون میخونن.فرقه ای که من عضوش بودم خودشون رو مسلمان میدونند ولی در مجموع یک جز از قرآن رو هم نخونده اند و هیچوقت نمی خونند و اصلا اهمیتی نمیدن.بجاش همون شعر های خودشونو که بهش میگن کلام دائم میخونن و اونرو کلام خدا میدونند.
فساد و مشکلی که در این فرقه پیش میاید این است که باورمندان به این فرقه , پیر یا رهبر شان را موجودی ماورایی و برتر از خودشان می دانند و راه را برای سو استفاده های مختلف آن به اصطلاح پیر باز می گذارند.و به نوعی سیستم ارباب رعیتی را بوجود میاورند.افراد فرقه حتی برای اینکه موقعیت بهتری در جامعه کوچک خودشان پیدا کنند سعی میکنند خودشان را به پیر , نزدیک تر و مخلص تر و وفادارتر از بقیه نشان دهند و با یکدیگر در چاپلوسی از پیر مسابقه می دهند.
در این شرایط , در نظر مردم این فرقه , پیر از هر خطایی مصون می شود و مجاز به هر کاری است و حتی اگر هم تو اشتباهی از پیر دیدی حق اعتراض و انتقاد نداری و می گویند اشتباه از نوع نگاه تو بوده.یا پیر میخواسته تو را امتحان کند.
خلاصه این پیر ها برای خودشان دم و دستگاهی راه انداخته اند و از باور مردم ساده سو استفاده ها می کنند.
خواهش من از مسئولین جمهوری اسلامی این است که با تمام افرادی که خودشان را پیر یا رهبر فرقه اهل حق می دانند برخورد کنند.چرا که اینها جمعیت هایی از مردم را فریب داده اند و می دهند و قانون موظف است در مسائلی که عموم مردم درگیر آن هستند وارد شود و جلوی ضرر دیدن و فریب عمومی مردم را بگیرد.البته این پیران و رهبران مصداق کلاهبردار و شیاد هم می شوند.
قصد توهین ندارم.اما وقتی کسی ادعاهای دروغ مثل شفا دادن مریض یا اینکه تناسخ هر فرد دیگری است را دارد اسمی جز شیاد و کلاهبردار ندارد.

تصویر پاسخگوی اعتقادی

سلام .
باید در راه قران وعترت بوده و از گروه های انحرافی دوری جست .

سلام خدمت شما برادر عزیز آقا محسن .بنده هم اهل ناحق بودم و تغیر مذهب دادم وقصدم این بود که به شما برادر عزیز تبریک بگم .بنده افرادی رو میشناسم که اهل حق بوده وشیعه شدن .امیدوارم هرکجا که هستید سالم وسرحال باشید .خدانگهدارتان باشد انشاالله.

عرض سلام دارم خدمت شما برادر عزیز .بندهم اهل حق بودم ودست از اعتقادات پوچ وتوخالی این فرقه کشیدم .قصدم فقط وفقط عرض تبریک خدمت شما بود .یاعلی

درود بی پایان بنده به برادرها و خواهران بزرگواری که در این محیط نه چندان وسیع ولی بسیار نزدیک باهم تبادل نظر میکنند و به بحث میپردازن. بنده چند مورد از اظهارنظرهای دوستان عزیزم رو درمورد آیین اهل حق خوندم و همینطور پاسخهایی که به این نظرها و بعضا سوالها داده شده. پیشتر باید متذکر شد که همه ما جمع شده‌ایم که نکته ای بیاموزیم و فقط و فقط در زندگی‌مان گامی رو به جلو برداریم. مبادا بی احتیاطی ما در گفتار منجر به بی احترامی و بی نزاکتی به سایرین شود. علی ای حال فضا ایجاب میکند که همگان در این تبادل نظر حضور داشته باشند. به گاه سخن از هر شیئی یا هرکسی و بالاخص آیین عظیم اهل حق ضروری است که پیش از غوطه ور شدن در بطن نص، قدری واژه‌ها مورد ارزیابی و تعریف قرار گیرد. از خودمان بپرسیم آیا ما اصلا واژه‌ها را شناخته‌ایم؟ اگر جوابمان مثبت بود پس اینک زمان ورود به بحث است. لاجرم عرض این نکته وجوب می‌نماید که آیین اهل حق به جمله‌ای معروف است متشکل از چهار کلمه‌ی بسیار ساده. پاکی و راستی و نیستی و ردا. ظاهر واژه‌ها خود بیانگر عمق معنایشان هستند به جز واژه‌ی ردا که باید گفت ردا تاکید بر جوانمردی و مردانگی است. (مبادا گمان شود که منظور از مردانگی در آیین اهل حق، حفظ شارب است که این برداشت سطحی‌ترین برداشتی است که میتوان از آن داشت. شارب را مقالی است که در حوصله این مقاله نیست.) این اجازه را از شما میخواهم که شما را دعوت کنم به دنبال تبیین و تفسیر این چهار واژه باشید ولو در تورات و انجیل و زبور و قران و سرانحام در کلامات یاری. انگاه به پاسخهایتان خواهید رسید. خواهری فرمودند ازدواج من با یک جوان اهل حق از سوی خانواده آن جوان قابل انجام نیست. به این خواهر عزیز باید عرض کنم که اگر آن خانواده دین را مانعی بر این ازدواج قرار داده‌اند به شدت از آنها دوری کنید و بدانید که آن خانواده شمه‌ای از عطر آیین اهل حق نبرده‌اند؛ چراکه آیین اهل حق شعار عشق دارد و آیین یاری و عشق ورزیدن است. آنکه را منکر عشق است جایی در این وادی نیست. دوستان دیگری به زعم بنده‌ی حقیر عامدانه یا غیرعامدانه و تنها از روی ملاعبه خود را اهل حق معرفی کردند و بیان نمودند که هیچ سودی در این آیین ندیده‌اند و آن را پوچ معرفی کردند. در پاسخ این عزیزانم باید عرض شود که اگر شما اهل حق بوده‌اید و دیگر نیستید مژده میدهم شما عزیزانم را که این آیین هیچ بن بستی ندارد و راه خروج برای شکاکان باز است همانگونه که راه برای ورود به این آیین برای تمام عاشقان عشق الهی از هر دین و آیین و تباری باز است. هوش دارید که مقصد یکی است. خاک پای همه‌ی شما: کامیار طلایی. یاعلی

تصویر پاسخگوی اعتقادی

سلام .
برای مزید اطلاع همگان باید گفت :
فرقه اهل حق از جمله آیین‏هاى مخلوطى از عقاید باستانى و نیز ادیان مسیحیت، اسلام و... مى‏باشد. در حال حاضر، اهل حق به سه گروه عمده تقسیم شده‏اند.
۱- شیطان پرست ها ؛این گروه شیطان را تقدیس کرده و خوک را مقدس مى‏دانند و با طهارت مخالف‏اند. بیشتر پیروان این گروه در کرند، سرپل‏ذهاب و نواحى مجاور آن سکونت دارند. (۱)
۲- على اللهى‏ها ؛این گروه مى‏پندارند که حضرت على(ع) خدا است و یا تا مقام خدایی برای او می رسند و دین خود را از اسلام جدا مى‏دانند. این گروه نیز عمدتاً در شمال غرب ایران و در برخى نواحى دیگر پراکنده‏اند.
۳- گروه اهل حق مسلمان ؛این گروه خود را شیعه مى‏دانند، ولى در سیر و سلوک و آداب متفاوت از شیعه هستند.
عمده آثار در دست ، مربوط به گروه سوم است؛ چون دو گروه اول، اساسا فاقد هرگونه پایه فکرى بوده و تنها از پیشینیان خود تقلید کورکورانه مى‏کنند و تقریبا آیین و یا معتقدات قابل توجهى ندارند.(۲)
پی نوشت:
۱- دایره المعارف تشیع ج۲ ص۶۱۳.

باسلام وارادت به همه جویندگان علم وفضیلت
چیزی غیر ازحق وجودندارد ،وهرچیز دیگری تزویر وریاست .
پس بیائیم متفکرانه بیندیشیم وراه خودراانتخاب کنیم .
تمام جزئیاتی که مسلمانان انجام میدهند برای رسیدن به حق است .
هرکس به اندازه ارادت خود از کرامات اهل بیت وخاندان برخوردارخواهد شد .
درنهایت صاحب حقیقت به خداوند بزرگ متصل است .

برای جلوگیری از گم راهی وانحراف از دین ومسیر حق توصیه میکنم به قرآن رجوع کنید .چون تمام مسلکهای بشری نقص دارند اهل حق هم ازاین قاعده مستثنا نیست

سلام میکنم خدمت عزیزان .دوستان بنده اهل حق (اهل ناحق )بودم و دو یا سه سالی میشه تغیر مذهب دادم وشیعه شدم البته شیعه واقعی شدن بسیار سخته وکسانی مانند سلمان فارسی و.....شیعیان واقعی هستد وما فقط میتونیم بگیم محب هستیم .بنده اهل کرمانشاه هستم. در این فرقه هیچ چیزی بجز دروغ وجود نداره وبسیار پوچ و توخالی هست.دوستانی در نظرات بالا نوشته بودن که اهل حق واقعی رو باید در کرمانشاه ودر گهواره و...جستو جو کرد.من باید به اون دوستمون بگم کرمانشاه یا غیر کرمانشاه هیچ چیزی رو ثابت نمیکنه .یه ضرب المثل جالب هست که میگه خشت اول چون نهد معمار کج تاثریا میرود دیوار کج. .بنده قصد توهین ندارم واگر توهین کنم شامل پدر ومادر خودمم میشه .در پایین به گوشه ای بسیار ناچیز درباره خرافه پرستی این فرقه میپردازم.
.از صد درصد این افراد تقریبا ۹۵درصد اعتقاد دارند که حضرت علی ع خداست ولی این نظر رو پیش یک سنی یاشیعه نقل نمیکنن وفقط پیش کسانی که خودی باشند نقل میکنن.هیچ اعتقادی به نماز و روزه و...ندارند .سوال من ازاین جماعت اینه که حضرت علی ع نعوذوبلا نفهمید نماز خوندن الکیه ولی شما فهمیدین .حضرت علی که وارث علم پیامبره ،حضرت علیی که میگه مردم قبل از اینکه ازبین شما برم از هر چیزی که میخواید از من سوال کنید .از زمین از آسمان از هرچیزی که نظرتون میرسه بپرسید.
میگن ما پیرو حضرت علی هستیم اما این جمله فقط وفقط لفظیه .سوال دارم آیا حضرت علی ع گوشت خوک وحشی(گراز )میخوردن ،آیا حضرت علی شراب میخوردن (نعوذوبلا)،آیا حضرت علی تنبور نوازی میکردن . بنده چند وقت پیش به همراه نزدیکانم به زیارتگاه سلطان صحاک رفتم .در اونجا یک نفر تنبور میزد و میگفت سلطان خدای علی است .
این جماعت واقعا ساده لو هستند وبه راحتی توسط بزرگانشون گول میخورند .
یکی از دیگر اعتقادات این فرقه اینه که نباید شیطان رو لعنت کرد این درحالیه که خدا درقرآن میفرماد که شیطان دشمن آشکار شماست. افراد این فرقه میگن که شیعه نمازی وما (اهل حق)نیازی هستیم یعنی بجای نماز نیاز دعا میدیم .شاید کسی بگه نیاز چیه .نیاز همون شکلات ،ابنبات،بادام و...هست که به سیدشون میدن و سیدهم روش دعا میخونه وبعد تقسیم میکنن.سوال :آیا حضرت علی ع به جای نماز نیاز دعا میدادن،راستی حضرت علی در چه ساعتی ودر چه مکانی ودرحال انجام چه چیزی به شهادت رسیدن.
یکی دیگه از اعتقادات این فرقه اینه که اگر کسی بمیره روح اون شخص از بدن جداشده وبه بدن شخص دیگه ای میره واعتقادی به برزخ ،بهشت وجهنم ندارند وحتی مدعی میشن که روح شخص مرده امکان داره داخل بدن یه انسان یا یه حیوان بره .خلاصه اعتقاد به حلولیت وتناسخ دارند.

یکی از زیارتگاه های این فرقه مکانیه به نام بابا یادگار که درکرمانشاه وجود داره .افراد این فرقه معتقد هستند که یک زن پاک دامن که شوهر هم نکرده با خوردن یک دانه انار (یک میوه کامل نه فقط یک دانه انار)باردارمیشه وشخص بابایادگار رو به دنیا میاره .و جالبترش اینه که میگن این بابا یادگار همون امام حسینه .وبعضی افراد دیگه درباره این مسئله خرافات دیگه ای ساختن .
یکی از مراسمات این فرقه اینه که عید نوروز میرن منزل سید نصر الدین که واقع در گهواره روستای توتشامی (البته منزل شیکی هم در کرمانشاه دارند)هستش ودر اونجا چه زن وچه مرد چه دختر وچه پسر چه پیر وچه جوان دست نصرالدین رو میبوسند .البته یه مدتیه که پسرشو جانشین خودش کرده ومردم دست پسرشو میبوسن.
این فرقه کتابی دارند به اسم نوروز (دفتر نوروز )که ابه اصطلاح کتاب مقدسشونه.در این کتاب نام افرادی ذکر شده ودرباره شون داستان پردازی شده که وجود خارجی ندارند مثل رستم ،سهراب و...
این فرقه خودش از داخل به چند فرقه دیگه تقسیم میشه .
افرادی دراین فرقه خودشون رو سید تلقی میکنن اما سید بودنشون رو هواست .کار این سید ها دعا خواندن روی نذر ونیازه .به گفته افراد خود این فرقه سید نصرالدین یه خوک وحشی (گراز )رو نذر کردن وخوردن واین حرکت جواز خوردن گوشت خوک (گراز ) شده.
من از دهن نزدیکانم شنیدم که سید نصرالدین خداست (نعوذبلا).
بجز حضرت علی وامام حسین ع اعتقادی به بقیه معصومین ندارندوبعضی هم هر ۱۴معصوم رو قبول ندارن مگر از ۱۰۰درصد ۲یا ۳درصد قبول دارن.
کسی که اهل حق باشه حق نداره تا آخر عمر سبیل هاشو کوتاه یا تیغ بزنه واگر این کارو کرد دیگه نمیزارن تو مراسم دعا دادن نذر ونیاز بشینه .خود سید نصر چند وقت پیش داخل یه جماعت گفته بود که اگر ((((((خود مولا (علی ع)دست به سبیلهاش بزنه نباید تو مراسم نذر ونیاز دعا دادن بشینه ))))))))).یکی نیست بگه آخه مردک تو کی هستی که برا حضرت علی تعیین تکلیف کنی.
به راحتی غذای حرام ونوشیدنی حرام میخورن (البته تعدادی انگشت شمار از این حرام خوری دوری میکنن).
الحمدولله افرادی هستند که این خرافه پرستی رو کنار گذاشتن و شیعه شدن وبنده به شخصه افرادی رو میشناسم که به مسجد محل میان ونماز میخونن .خود بنده به عنایت آقا امام حسین ع که تموم زندگیم وعمرم فدای ایشون وپدرومادش باشه ،به عنایت ایشان شیعه شدم .
هیچ اعتقادی به قرآن ندارند وحتی وقتی قرآن خونده میشه یا تلویزیون رو خاموش میکنن یا میزنن یه کانال دیگه ویا توهین میکنن .البته بازهم افراد انگشت شماری هستند که اعتقاد به قرآن دارن.
این افراد پیش افراد مسئول وپایه بلند هیچ وقت حقیقت اعتقاداتشون رو نمیگن مگر کسانی که تغییر مذهب دادن .
عزیزان این تنها یه گوشه ناچیز از اعتقادات ومراسمات این فرقه بود .به امید روزی که مولای ما حضرت مهدی ع ظهور کنن انتنها این فرقه بلکه تمام فرقهای تقلبی و خرافی رو به راه راست هدایت کنند .
((((اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم))))

نظرات