قرآن در مقابل برده داری چه موضعی گرفت؟

 برده داری

آیین اسلام، آیین آزادی و آزادگی است. آیین رحم و مروت است و قوانین و شیوه های برخورد اسلام، با مسأله برده داری نیز یكی از مصادیق همین آزادی و آزادی خواهی است. که با دقت در شرایط تاریخی و قوانین اسلام این مساله روشن می شود.

در عصر ظهور اسلام، برده داری در سراسر جهان معمول بوده است و تا صد سال پیش نیز رسما ادامه داشته است، (هم اکنون نیز به شکل هایی ادامه دارد.) ریشه و اساس برده گیری یكی از سه چیز بوده است:
۱. زور و قلدری: مثلاً رئیس قبیله به زور می توانست دیگران را به بردگی بگیرد؛
۲. داشتن ولایت ارث و شوهری، و غیره؛ به عنوان مثال: پدر می توانست فرزند خود را بفروشد؛
۳. جنگ

دین اسلام قانونی به نام برده داری تأسیس نكرد؛ بلكه از سه روش، دو روش را ردّ و یك روش را تحت شرایطی امضا كرد. که اگر کسی به جامعه اسلامی حمله کرده و قصد نابودی آن را دارد، بعد از پایان جنگ کشته نشود، بلکه به عنوان برده در جامعه زندگی کند.

اما این كه چرا اسلام راه سوم برده گیری را مردود ندانست؛ بلكه تضییقاتی در آن ایجاد كرد؛ بدان خاطر بود كه:

۱. اصلاح عادات غلط به زمان نیازمند است؛

۲. در آن زمان بردگان فراوانی وجود داشته اند و گاهی بخش عظیمی از جامعه را بردگان تشكیل می دادند، و اگر از ابتدا بردگی به طور كلّی ملغا می شد، خود رهایی بردگان باعث نابودی آنان و خانواده هایشان می شد؛ زیرا بردگان در آن زمان نه كسب و كار مستقلی و نه زندگی مستقلی داشته اند. و حداقل اثر سوء آزاد كردن این جمعیت انبوه، مختل كردن امنیت جامعه بود. بررسی این نكته نشان می دهد كه برخورد ضربتی و دفعی با مسأله برده داری، امری غیر حكیمانه، بلكه غیر ممكن است؛ از این رو اسلام، در برخورد با این مسأله، چنان كه در مورد «شراب» عمل كرد، به اصلاح تدریجی پرداخت؛

 ۳. به طور كلی، دشمن محارب به جز افناء انسانیت و از بین بردن نسل بشر و از بین بردن آبادانی ها هدف دیگری ندارد، و بدون تردید، فطرت بشر چنین فردی را محكوم به فنا دانسته و دست كم به بردگی گرفتن او را تجویز می كند.

برده گیری كه اسلام معتبر دانسته حقی است كه با فطرت بشر مطابقت دارد كه همان برده گیری دشمنان اساس دین و مجتمع اسلامی است، و چنین كسانی به حكم اجبار به داخل جامعه جذب می شوند و در لباس بردگی درمی آیند تا به تربیت صالحه دینی تربیت یافته و بتدریج آزاد شوند. به عبارت دیگر، آنان را تحت تربیت صالحه قرار می دهد، تا این كه در آینده به طور كامل صلاحیت آزاد شدن پیدا كنند؛ همانند مریضی كه طبیب آزادی عمل او را تحت كنترل در می آورد.

و اسلام در مقابل برده داری چند اقدام را انجام داد:

الف) بستن سرچشمه های بردگی
ب) گشودن دریچه آزادی: اسلام، تمهیداتی دیگر برای آزادی بردگان اندیشیده است، از جمله:  آزادی اسیر را یكی از كفارات قرار داده است و این کار را از مستحبات بزرگ شمرده است.
ج) احیای شخصیت بردگان: در دورانی كه بناست بردگان بتدریج آزاد شوند؛ دین مبین اسلام برای اِحیای حقوق آنان اقدامات وسیعی كرده است؛ به طوری كه هیچ فرقی بین بردگان و آزادها قرار نمی دهد جزء به تقوا و پرهیزكاری؛ لذا به بردگان اجازه می دهد همه گونه پُست های اجتماعی را عهده دار شوند و از فرماندهی گرفته تا پست های حساس دیگر كه به عنوان نمونه ازسلمان، بلال و قنبر را می توان نام برد.
د) رفتار انسانی با بردگان در اسلام، دستورهای زیادی در مورد مدارا با بردگان آمده است از جمله:
پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: جبرئیل آن قدر برای آزادی برده سفارش كرد كه من فكر كردم برای آزادی برده مهلت معینی مقرر گردید. و روایاتی داریم كه در مورد بردگان، أجل هفت سال را مطرح كرده اند و فرموده اند: بعد از هفت سال برده را از كار معاف و او را آزاد كنید.[۱]
خوشرفتاري نسبت به بردگان در اين دوران انتقالي، به حدي است كه حتي بيگانگان نيز از آن تمجيد كرده اند؛ به عنوان نمونه، جرجي زيدان مي گويد: اسلام نسبت به بردگان فوق العاده مهربان است. پيامبر اين دين در مورد بردگان سفارش بسيار نموده است؛ به عنوان مثال: "كاري كه برده تاب آن را ندارد، به او واگذار نكنيد" يا "هرچه خودتان مي خوريد، به او بدهيد"[۲]

بنابراين اسلام در آن زمان که برده داري وجود داشت، وجود آن را تا حدودي تجويز کرد تا با يک برنامه حساب شده و موفق به مبارزه با آن پردازد. به هيچ وجه اسلام اين قانون را ايجاد نکرد. طريقي هم که اسلام براي مبارزه برگزيد، طريق تدريجي بود و با موفقيت قرين شد، در حالي که اگر طريق مبارزه يکباره را پيش مي گرفت، علاوه بر اينکه زيان بزرگي به جامعه نوپاي اسلامي مي زد، با موفقيت هم قرين نمي شد.

جهت اطلاع بیشتر می توانید به كتابهای ذیل مراجعه كنید.
۱ـ ترجمه تفسیر المیزان، ج ۶، ص ۴۹۴ ـ ۴۹۷،
۲ـ بحارالانوار مجلسی، ج ۷۴، ص ۱۱۴۱،
۳ـ مناظره دكتر و پیر، شهید هاشمی نژاد، ص ۱۵۹ ـ ۱۷۸.
۴ـ تفسیر نمونه، مكارم شیرازی، ج ۱۴، ص ۴۵۱ ـ ۴۶۷،

[۱]. وسائل الشيعه، همان.
[۲]. تاريخ تمدن، جرجي زيدان، ج ۴، ص ۵۴.

نظرات