معنای اینکه گفته اند وادی جهنم در شرق بیت المقدس است، چیست؟

این مطلب در روایات آمده است و فرموده اند:

چون در سفر معراج  به كوه شرقى بيت المقدس رسيدند، بادى سوزان احساس كردند و بانگى شنيدند. رسول خدا پرسيد: اى جبريل! اين باد سوزان و هياهو چيست؟ گفت: جهنم است. (الأمالي( للصدوق)، ص: ۴۵۰)

امام صادق (ع) خدا آتشى از مغرب و آتشى از مشرق برانگيزد كه ميان آنها دو باد است، و همه مردم بسوى اين صخره كه در بيت المقدس است محشور شوند. و در سمت راست صخره بهشت، جايگاه پرهيزگاران است و در سمت چپ صخره جهنم‏ است كه در عمق زمين است، و فلق و سجين در آن قرار دارند و همه مردم از نزد صخره پراكنده شوند، و هر كس را بهشت بايد از نزد صخره در آن در آيد و هر كه را دوزخ سزد از نزد صخره بدان رود. (تحف العقول، النص، ص: ۲۴۳)

و تعابیری شبیه آن نیز وجود دارد. از جمله مطالبی درباره قبرستان وادی السلام آمده است.

امیر المومنین (ع) هیچ مؤمنی در هیچ بقعه ای از بقعه های روی زمین از دنیا نمی رود جز این که به روحش گفته می شود: به وادی السلام بپیوند، به راستی آنجا بقعه ای از بهشت برین می باشد. (کافی، ج ۳، ص ۲۴۳)

امیر المومنین (ع) :هیچ مؤمنی در مشرق و یا مغرب نمی میرد، جز این که خداوند روحش را به وادی السلام می فرستد. راوی پرسید: وادی السلام کجاست؟ فرمود : وادی السلام پشت کوفه است، گویی من با چشم خود می بینم که حلقه حلقه نشسته با یکدیگر سخن می گویند.  (تهذیب الأحکام، ج ۱، ص ۴۶۶)

این گونه تعابیر نشان دهنده ارتباطی بین بهشت و جهنم با عالم مادی که می شناسیم، است.
و از نظر مبانی اشکالی در آن نیست، جز اینکه دو تصور غلط به شکل نسبتا گسترده ای وجود دارد.
اولین تصور غلط، نسبت به تجرد مربوط به عالم دیگر است که عده ای فکر می کنند، بهشت و جهنم مکان ندارد.
حال آنکه با توجه به اصل معاد جسمانی، عقیده جسم برای انسان در بهشت یا جهنم و نعمات و عقوبت های مادی، مشخص است که بهشت و جهنم، تجرد محض ندارند و دارای مکانی برای جسمانیات هستند.

دومین تصور غلط، تصور جدایی و تمایز کامل بین عالم مجردات و عالم مادیات است که با این تصور درک ارتباط بین مکان هایی که در این دنیا می بینیم، با بهشت و جهنم برایمان سخت شده است. حال آنکه این تصور نیز باطل است.

به نظر می رسد یکی از بهترین راههای درک این گونه مسائل، توجه انسان به خود است. چرا که انسان با توجه به روح خود، نمونه ای از این عوالم را در درون خویش دارد.

مثلا انسان با توجه به خود ارتباط امور روحانی با مکان خاص را درک می کند. در حالی که درک یکی از شئون روح است، و امری مجرد است، اما در فرآیند درک، تحولاتی در بخش های خاصی از بدن رخ می دهد. علیرغم آنکه هیجان به دریافت روح مرتبط است، ضربان قلب را بالا می برد و برای اندیشیدن، فعل و انفعال بسیاری در مغز خویش درمی یابیم.
این نمونه نشان دهنده ارتباط امری مجرد با مکان خاص است.

همچنان که علیرغم تجرد روح، اما ارتباط وثیقی بین آن و جسم وجود دارد. و این گونه روح از تجرد تام خارج می شود.

به هر حال آنچه باید به آن خوب توجه کرد، اینکه حتی اگر در درک چیستی و چگونگی این گونه مسائل، موفق نباشیم، باید توجه کنیم که عدم درک، نباید به انکار و نفی کردن منجر شود.

نظرات