دیوانه وار به دوستم عشق می ورزم چه کنم؟

دوستی با همجنس

من و يكی از دوستانم(همجنس) همدیگر را خیلی دوست داريم. پنج ماه است كه عاشق هم شده‌ايم. خيلي به هم دلبسته شديم. اما الان متوجه شديم كه اين رابطه‌ی ما از هر لحاظ جايز نيست و میخوايم تمام كنيم ولي نمیتوانیم! از درس و زندگی‌ام افتادم. درس نمیخوانم و رو اعصاب هم تاثير گذاشته. نمیدانم چيكار كنم و چطور فراموشش كنم.
 

اساس و پایه دوستی ها در سن نوجوانی و جوانی که با جذبه و شور زیادی همراه است، غالبا بر مبنای عواطف و احساسات شکل می گیرد و نه بر اساس منطق و عقل.
مقدمه ی این دوستی ممکن است جاذبیت یک فرد از نظر ظاهری یا شخصیتی یا پاره ای از صفات اخلاقی باشد که او را برای فرد دیگر دوست داشتنی می سازد که توانسته در روح و روان او تأثیر عمیقی بگذارد و خلأ عاطفی اش را به وسیله آن پر کند. ماهیت این دوستی گرچه در ابتدا دوستانه، پاک و بی شائبه است، ولی امکان آلوده شدن آن به مسایل دیگر وجود دارد.
زمانی که این علاقه به اوج خود می رسد، آنها را دچار سرگردانی می کند که اکنون چه باید بکنند. این سرگردانی ممکن است با بعضی آثار مخرب دیگری همراه شود.
روانشناسان معتقدند احساس تعلق و وابستگی به دیگران از اساسی ترین نیازهای فردی است و بر رشد روانی جسمی و اجتماعی فرد تأثیر می گذارد. در واقع دوستان برای فرد تكیه گاهی هستند كه به او احساس امنیت می دهند. همسالان حكم درمانگران قابل اعتماد و سرمشقهای رفتاری را برای یكدیگر دارند.
اما دوستی منطقی و عاقلانه باعث آرامش شده و به کمال و احساس مثبت در زندگی کمک می کند اما دوستی که باعث به هم ریختگی وضعیت روانی شود یک نوع وابستگی بیمارگونه است. علاقه و وابستگى به دوستان تا وقتى كه موجب اخلال در برنامه زندگى و كارى انسان، مزاحمت با حقوق والدین، مشغولیت ذهن و ضعف اراده و عدم اعتماد به نفس و ضعف ایمان نگردد اشكالى ندارد، بلكه اگر در راستاى اصلاح و قوّت بخشیدن به این امور باشد بسیار خوب و مفید خواهد بود، البته بهترین سیاست در این مسائل، میانه ‏روى است و زیاده ‏روى و افراط در آن موجب به وجود آمدن مشكلات ذكر شده خواهد گشت، در نتیجه اگر بخواهید در این مسأله در حد اعتدال رفتار نمایید درباره مشكلات آن فكر كنید و سعى كنید خود را قانع كنید كه افراط در این زمینه به ضرر روح و سلامت روان شما است.

اما برای کاهش وابستگی پیشنهادات زیر را اعمال کنید:
۱- لیستی از آسیب ها و ضرر های روانی که در این رابطه متحمل شدید را بنویسید.
۲- سعی کنید تعداد دوستانتان را زیاد کنید و رفت و آمد را با آنها بیشتر کنید.
۳- به توانایی ها و نقاط مثبت خودتان توجه کنید و سعی کنید با تکیه بر نقاط مثبت و خودگویی مثبت اعتماد به نفس و خودارزشمندی خودتان را بالا ببرید و نیاز به توجه دیگران و تحویل دیگران را به لذت تبدیل کنید یعنی شما نیاز به محبت و توجه دیگران ندارید اما از توجه دیگران لذت می برید و واکنش مثبت نشان می دهید.
۴- ورزش و تحرکات بدنی و تعاملات اجتماعی را بیش از بیش اهمیت دهید.

موفق باشید.

دیدگاه‌ها

من یه دختر ۱۳ ساله ام،بطور فجیعی عاشق یه دختری که ۱۰ ماه از من بزرگتره شدم ینی خییییییییییلییییییییی دوسش دارم
من هفتم هستم و اون هشتم
من اونو دوس دارم ولی نمیدونم اون منو دوست داره یا نه
ما باهم صمیمی هستیم

اما اینکه اون با خیلیا حرف بزنه برام رنج آور نیست چون اون یه شخصیت اجتماعی داره
ولی این برای من ناراحت کنندس که اون سه تا از دوستای همکلاسیشو بنظرم بیشتر از من دوست داره
من همش دارم به اون فکر میکنم نمیدونم چیکار کنم؟
میخوام منو هم خیلی بیشتر از الان صمیمی بدونه و دوستم داشته باشه مثل اون سه نفر بخصوص یکیشون
کمک کنید

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر
خدمت شما عرض کنم که انسان زمانی که چشم به این جهان می گشاید به تدریج دلبستگی اش به پدیده ها و موضوعات انسانی و غیر انسانی و حتی اشیاء مشخص می شود دلبستگی های به انواع و اقسام مختلفی تقسیم می شوند از ایمن گرفته تا ناایمن و -دوسوگرا و نا ایمن- اجتنابی برا اساس این سبک های دلبستگی دوران کودکی تا حد زیادی می توان نحوه دلبستگی افراد را در بزرگسالی مشخص کرد افرادی که دچار وابستگی شدید عاطفی به فردی می شوند به دلیل عدم تعادل در محبت دیدن والدین ممکن است دچار مسایلی در آینده شوند محرومیت های هیجانی و یا توجه و محبت هیجانی بیش از اندازه ممکن است باعث وابستگی و یا خودبزرگ بینی شود که هر دوی این ویژگی ها در حد افراط آن باعث اختلال در روند سلامت روان می شود.
نکته مهم دیگر اینکه ما نیاز به دوست داشتن و تأیید و ابراز علاقه مندی در ذاتمان وجود دارد،این موضوع باعث می شود که ما انسان ها یک موجود اجتماعی باشیم و در جامعه شناسی و روان شناسی هم این موضوع وجود دارد مثلا در سلسه مراتب نیازها ، نیاز به تأیید، تعلق ، محبت و احترام مطرح شده است. اما مشخص نیست شما به چه دلیلی به صورت افراطی به فردی وابستگی شدید پیدا کرده اید که مرزی بین خود و ایشان نمی توانید قایل شوید و احساس می کنید بخشی از وجود شما است که بدون ایشان نمی توانید زندگی کنید. اصرا به اینکه کسی شما را دوست داشته باشد تا حدی نشانه بی ارزش کردن ، اهمیت ندادن و احترام نگذاشتن به خود است که معمولا در شخصیت های مهر طلب این ویژگی ها وجود دارد این گونه افراد نیاز به دوست داشتن دارند در حالی استاندارد و مناسب این است ما از محبت و توجه دیگران لذت می بریم و متقابل پاداش این احترام را می دهیم اما نیاز نداریم . پس مشخص است در طور تاریخچه ارتباطی شما همیشه شما وابستگی یک طرفه بوده اید پس با یک دورن نگری و تأمل علت این وضعیت را در خود جست و جو کنید. بهترین وضعیت در ارتباطات احترام متقابل است یعنی فردی با شما نسبت به یک یا چند ویژگی شخصیتی مشترک است و این سبب دوستی می شود این دو در زمینه های دیگری دوست های دیگری هم دارند و خودخواه نیستند یعنی از اینکه طرف مقابل در کنار ایشان دوست های دیگری نیز دارد ناراحت نیستند و نگران نیستند از طرفی خود شان هم در زندگیشان با افراد دیگری دوست هستند که هر دوستی جایگاه خودش را دارد پدر ، مادر ، اعضای خانواده ، همسایه، خویشاوندان و... ممکن است ما را دوست داشته باشند و ما هم آن ها را دوست داشته باشیم اما در کنار آنها ما دوستان دیگری داشته باشیم و آن ها هم همینطور. پس برای بهتر شدن این نیاز افراطی یک طرفه و خود خواهانه راهکارهای زیر مناسب است:
۱- سعی کنید با خود شناسی بر احساس و هیجانات خود مسلط شوید و به صورت یک طرفه و تخیلی سرمایه گذاری عاطفی انجام ندهید.
۲- با احترام به خود و استقلال شخصیتی و برطرف کردن نیازها و کمبوده ها با اعتماد به نفس کامل و با هدف گذاری، ارتباطتان را تنظیم کنید.
۳- با دیدن نقاط مثبت و خوبی های خودتان و اعتماد به خود در زندگی سعی کنید اساس بی نیازی از دیگران را در خود بنا کنید و در ارتباطات مجذوب کل شخصیت فرد نشوید بلکه به خود بگویید مثلا شوخ طبعی ایشان باعث ارتباط است نه سایر ویژگی های شخصیتی ایشان
۴- سعی کنید به جای تمرکز و سرمایه گذاری روی یک نفر ، روی چند نفر برای برقراری دوستی فکر و هدف گذاری کرده و به تمایل طرف مقابل نسبت به ارتباط با شما اهمیت قایل شوید.
۵- سعی کنید خوبی های دیگران را در خود ایجاد کنید و در انتخاب کاملا آزاد از اسارت خواسته ها و نیازهای درونی باشید .به عبارت دیگر دوست کسی نیست که نیمه ناقص من را کامل کند بلکه من باید با بینش و معرفت و کار و تمرین کامل باشم تا از ارتباط لذت ببرم تا در صورت عدم تمایل خود فرد یا طرف مقابل به ادامه رابطه ، آسیب نبینم .
بنابراین با توجه به نکات بالا شما باید مالک بودن در مورد احساس ایشان را از خود دور کنید و سعی کنید با افزایش دوستی با دیگر دوستان با این احساسات تان مبارزه کنید. موفق باشید.

سلام هموطن عزیز
ببینید بصورت اتفاقی صحبت شما رو دیدم و منم مص شما کاربر این سایتم نه چیز دیگه خواستم راهنمایی کنم امیدوارم مفید واقع بشه یکی از مسایل مهم در روابط اصل اعتدال هست ببینید وابستگی شدید به هر فردی یک نوع اختلال و کندی در انسان ایجاد میکنه ما حتی درشریعت اسلام اشاره میکنه حتی در علادات هم اعتدال رعایت کنید و یه چیزی رو درنظربگیرید که ایا وابستگی شدید وقعا برای شما مفیده؟؟اگر نیست که نیست چرا یه انسان فهمیده به ضررخود وشخصیت خود لطمه بزنه.این که دوستی برای دوستی عزیز باشه خوبه ولی تنها راه شما اینه به این واقعیت برسی هرفردی برای خودش دارای شخصیت هست وحریمی داره چه بسا دوست شما این حس زیادی طلبی رو متوجه بشه و از شما زده بشه پس تنها کار اینه مثلا اگه روزی ۸ ساعت میحرفی در یه بازه زمانی این مقدار رو کم کنی متا مثلا برسی به روزی ۳ ساعت تا به اعتدال برسی تاکیید میکنم زمان ر هست ولی انجام میشه داد بعد یک نکته دیگه زیاد سعی کن سورهناس روبخونی امتحان کن سوره ناس یا حق نگهدارخواهرگلم

به نظرمن بهش بگو.خیلی موثره

طرح وبرنامه شما برای پاسخگویی به سوالات دینیواخلاقی وروابط اجتماعی مردم تحسین برانگیزاست.
اما بهتر است یک جایگاه رند ومشخص برای طرح سوال در تارک سایت بگنجانید تا مخاطب سردرگم نباشد

تصویر شهر سوال

با عرض سلام و تشکر از شما
طرح سوال در سایت بنا به دلایلی امکانپذیر نیست با اینحال به سوالاتی که در نظرات مطالب مطرح میگردد پاسخ داده میشود.

سلام.بهترین راه : سعی کنه همه کاراشو از جمله محبت کردن و دوست داشتن هاشو برای خدا خالص کنه.برای خدا دوست شو که دوست داره ،دوست بداره نه بخاطر دلش یا ظواهر اون شخص.سعی کنه خوبی های اون شخص و که باعث شده دوسش داشته باشه پیدا کنه و مد نظر قرار بده و چون خدا هم همه ی خوبی ها رو دوست داره تلاشش رو بکنه علت دوست داشتن شو ، خدا قرار بده که در واقع واقعیت امره که انسان ها همه خوبی ها رو دوست دارن چون سرچشمه خوبی ها رو (خدا ) دوست دارن ولی چون گمش کردن به بی راهه میرن.
برای خودم خیلی مفید بود. به یکی از دوستان هم پیشنهاد کردم ،او هم تعجب کرده بود از اثر عالی اخلاص.
خدا خودش قول داده وقتی برای اون کار کنی (فقط برای او،از همه کس دل بکنی که بهت توجه کنن) همه کس و بهت متوجه می کنه و بنده هاش انگار حالا که دیگه گدای توجهشون نیستی بهت خیلی توجه می کنند.
بالا تر از همه این که خدا پیدا میکنی و براش خالص می شی و دیگه خیالت راحته همیشه هواتو داره و هیچ کاریت بیهوده و باطل نیس و خدا س که می بینه تلاشتو و کمکاتو که برای او انجام می دی حتی محبت رو.این جور روابط بهتر و صمیمی تر می شن و هیچ وقت به زندگی فرد نه تنها ضربه نمی زنن بلکه تعالی بخشن.التماس دعا ی. یاعلی

عزیزم دست از این رابطه بکش...هرکاری که میتونی انجام بده تا از این حس خلاص بشی...من دختری هستم که خودمم درگیر این حس شدم و خودمو نابود کردم...من وابسته معلم که ایشونم خانوم بودن شده بودم که ۵سال از من بزرگ بودن.اما بعد از اینکه فهمید چقدر وابسته ی اون شدم شروع کرد به ترسوندن من و هرروز به من میگفت شمارمو عوض میکنم و به تو نمیدم.به من میگفت گدای محبتی..همیشه حس منفی به من میداد و سر کلاس خوردم میکرد پیش بچه ها.الان ۴ سال هست که افسرذه و منزوی شدم.مشاورم وابستگیم به اون خانوم رو از بین برد اما هنوز نتونستم اون ادم قبلی بشم.اون شخص به درس و اینده من لطمه بزرگی زد و رفت...تورو خدا مواظب خودتون باشین..بعد از خدا فقط پدر و مادرتون رو دوست داشته باشین.به امید حق

سلام من کلاس هفتم هستم و عاسق یکی از همکلاسی های خودم شدم اونم منو خیلی دوس داره من واقعا نمیدونم چطوری می تونم این رابطه رو تموم کنم میترسم اتفاق هایی بیوفته که دوست ندارم و ن عاشق یکی از هشتم های مدرسمون شدم خیلی دوسش دارم ولی فقط ۲یا ۳ بار باهاش صحبت کردم و اصلا حس اونو نسبت به خودم نمیدونم ولی من همش به فکرشم هر روز به اون کر میکنم تو مدرسه وقتی میبینمش اصلا نمی تونم باهاش حرف بزنم من نمیدونم چی کار کنم لطفا در این ۲ موضوع منو راهنمایی کنید دارم دیونه میشم

تصویر مشاور شهر سوال

دوست نوجوان، سلام. به شهر سوال خوش آمدید. لطفا به نکات زیر دقت کنید:
۱- انسان نیازهایی دارد که برای زنگی باید آنها را تأمین کند .نیاز به محبت کردن به دیگران و مورد محبت واقع شدن از طرف دیگران دقیقا یک نیاز عاطفی است. این نیاز در طی مراحل مختلف رشد و متناسب با مراحل گوناگون زندگی شکل های مختلفی پیدا می کند. در دوره نوجوانی از طریق دوستان و گروه همسالان و در دوره جوانی از طریق دوستان، خویشاوندان و همسر به این نیاز پاسخ داده می شود. پس: انسان از هنگام تولد تا پایان عمر باید عواطفش ارضا شود.
۲- نوجوانی دوره خاصی در مراحل زندگی انسان است. سنّ اکنون شما ویژگی های خاصی را در شما ایجاد می کند. و در یک کلام بزرگ شدن را جدی تر تجربه می کنید و کودکی را به کنار میگذارید و همین مسئله این دوره سنّی را بسیار حساس می کند. (چه خوب است که اطلاعات خود را در این خصوص زیاد کنید).
۳- اینکه دونفر یکدیگر را دوست داشته باشند یا چند نفر به هم علاقه داشته باشند، به خودی خود چیز بدی نیست. الفت و دوستی موهبتی هست که خداوند در قلب آدمها قرار داده و همگی ما، کم یا زیاد ازش برخورداریم. روانشناسان معتقدند احساس تعلق و وابستگی به دیگران از اساسی ترین نیازهای فردی است و بر رشد روانی جسمی و اجتماعی فرد تأثیر می گذارد. در واقع دوستان برای فرد تكیه گاهی هستند كه به او احساس امنیت می دهند. علاقه و دوستی بین دو مؤمن (آدمی که به خدا ایمان دارد) در اصل یک احساس و رفتار پسندیده است. در روایات آمده است اگر دو مؤمن به هم دیگر ‏رسند، وقتی مصافحه (دیده بوسی) نموده و به همدیگر دست ‏دهند، بین دستان آنها، رحمتهای الهی ریزش می‏كند، که بیشتر آنها نصیب كسی است كه دیگری را بیشتر دوست می‏دارد.(بحارالأنوار، ج ۵، ص ۳۲۳)؛... همه ما هم در اطراف خودمان کسانی را دیده ایم که از کودکی تا بزرگسالی یا حتی پیری دوستان صمیمی هستند. پس دوست داشتن حتی از نوع شدید و عمیق هم باشه به خودی خود مشکلی ندارد. مشکل شاید از آنجا آغاز شود که وابستگی به دوست از حد طبیعی خارج شده و به نوعی مرض تبدیل شود.
۴- علاقه و وابستگى به دوستان تا وقتى كه موجب اخلال در برنامه زندگى و كارى انسان، مزاحمت با حقوق والدین، مشغولیت ذهن و ضعف اراده و عدم اعتماد به نفس و ضعف ایمان نگردد اشكالى ندارد. زیاده‌‏روى و افراط در آن موجب به وجود آمدن مشكلات ذكر شده خواهد گشت. علاوه بر این كه افراط در این گونه دوستى‌‏ها گاهى اثر عكس مى‌‏گذارد و روابط دوست با انسان به جاى گرمى به سردى مى‏‌گراید. زیرا افراط شما موجب به وجود آمدن توقع زیادتان مى‌‏گردد و ممكن است او نتواند در حدّ توقّعتان شما را راضى نماید.
۵- بروز عشق‌های گذرا در مرحله نوجوانی و جوانی بسیار شایع است و این دوران با برخی امور از جمله اضطراب (که در دوران بلوغ به خاطر برخی تغییر و تحولات جسمی روانی تا حدودی فزونی می‌یابد) باعث برخی تشویشات ذهنی در فرد می‌گردد. بدیهی است اضطراب از جمله هیجان‌های منفی است که باید به طریقی کاهش یابد.
۶- همه ما وقتی مضطربیم، به چیزی پناه می‌بریم و به نوعی پناه‌جویی در ما تقویت می‌گردد. این علاقه در بسیاری موارد بدون دلیل خاص و صرفا بخاطر مجاورت فیزیکی و روانشناختی است. از آنجا که دختران معمولاً عاطفی تر و احساسی تر هستند، مقوله عشق افراطی و وابستگی روانی در آنها زیاد دیده می شود که در سنین کودکی و دبستانی تا حدودی طبیعی و گذرا است ولی چون در بعضی از خانواده ها نیاز عاطفی کودکان به درستی برطرف نمی گردد این نیاز عاطفی و کمبود محبت در آنها تشدید شده و باعث گردیده که آنها آن را در خارج از خانه و خانواده و در ارتباطات دیگر جستجو کنند.
۷- با توجه به اینکه محبت و دوستی (مادامی که در حدود شرعی باشد یا به حد افراط و بیماری در نیاید) امری پسندیده و نیکوست، از اینکه همکلاسی، معلم یا رفقای خود را دوست داشته باشید، ابایی نداشته باشید و از اینکه یک دوست خوب و صمیمی دارید احساس خرسندی و افتخار کنید. حضرت علی (ع) میفرمایند: «بالتودد تكون المحبه؛ با آشكار كردن مهربانی، محبت شكل گرفته و پدید می آید»(میزان الحكمه، ح ۳۰۵۱). دوستی خود را به دوستان خود گوشزد کنید. پیامبر عزیزمان هم میفرمایند: «هر گاه کسی را دوست دارید به او بگویید» (وسایل الشیعه، ج ۱۲، ص ۵۵). البته همیشه مراقب این باشید که در این حسّ غرق نشوید و به ورطه افراط نیفتید.
۸- برای اوقات خودتان، از قبل برنامه ریزی کنید. سعی کنید زمان بیشتری برای برنامه های دسته جمعی با دوستانتان صرف کنید، بیشتر به تفریحات ورزشی و سالم بپردازید.
۹- همانطور که خودتان هم میدانید یکی از راههای آرامش یافتن و خلاصی از دست افکار مختلف انحرافی، تقویت معنویت و ارتباط با خدا است زیرا که اوست که آرامشگر واقعی است «كسانى كه ایمان آورده و دلهایشان به یاد خدا آرامش مى‏گیرد، آگاه باشید كه تنها با یاد خدا دلها آرامش پیدا مى‏كند»(الرعد/ ۲۸). میتوانید هر زمانی که احساسات و افکار ناخواسته به ذهنتان هجوم می آورد با گفتن ذکر، آرام آرام آنها را از خود دور کنید. گاهی درباره تبعات و مشكلات آن فكر كنید و سعى كنید خود را قانع كنید كه افراط در این زمینه به ضرر روح و سلامت روان شما است.
۱۰- عشق و علاقه، اگر منجر به کاهش شدید و طولانی عملکرد (مثلا ۶ ماه) گردد، قطعاٌ یک اختلال روانی است و اگر خدای نکرده احساس میکنید چنین مشکلی دارید، حتماً باید برای مشاوره حضوری به یک روانشناس مراجعه کنید.
۱۱-در پایان باید این نکته کلی را تکرار کنیم که احساسات، مخصوصا در زمان نوجوانی، کاملا ناپخته و زود گذر بوده و به هیچ وجه قابل اعتماد نیست و در مورد هر تصمیمی که ریشه در عقل ندارد و احساسی است می بایستی با یکی از بزرگترها (ترجیحا مشاور یا روانشناس) مشورت کنید.

سلام
منم ۱۴ سالمه و به یکی از هم کلاسی هایم علاقه دارم و اونم منو دوست داره ولی من این وسط ی مشکلی دارم . ایشون دختر درس خونی هست و همیشه رتبه ی سوم کلاس است ودوتا دوست دیگرش هم ۱ و۲ کلاس هستند . این ۳ نفر من رو به بقیه ی بچه های کلاسمون ترجیح میدهند و معمولا باهم هم گروهی هستیم ولی هیچ وقت باهم نبودیم البته من محبت های زیادی بهشون کردم این سه تا مشهورن به سه تفنگدر اما مشکل من چیه ؟
مشکل من این هستش که اون سه تا یعنی غیر از اونی که منو دوست داره خیلی دوست ندارن که به عنوان دوست باهاشون باشم البته اونم اون دوتا دوستش رو بیشتر از من دوست داره ولی خب منم دوست داره بهم گفته تا ابد باهم هستیم و دوست های صمیمی میمونیم .
البته من ی خصوصیتی دارم که به احساسات دیگران شکاکم احساس خوب البته بخاطر همین نمیتونم بفهمم که حسش نسبت به من واقعیه یا نه
ایشون پدرش رو به علت بیماری کرونا از دست داد و تک فرزند است به نظرم بیشتر به محبت ما احتیاج داره و ی نکته من همیشه بهش با استیکر و عکسنوشته ابراز علاقه ی زیادی میکنم و اونم هم بعضی وقت ها ابراز علاقه بهم میکنه و اگر حالم بد باشه ازم میپرسه و تا جایی که بتونه کمکم می کنه.
توی این قرنطیه ها خیلی دلم براش تنگ میشه و این رو همش بهش میگم و اینکه من میل جنسی فقط توی بغل کردن و بوسیدن دستش دارم و گرفتن دستش و اینکه همه ی اینکار ها را بخاطر اینکه دوستیم میکنم نه به خاطر گرایش جنسی
لطفا بهم بگید که حس اون نسبت به من چیه

تصویر شهرسوال

با سلام و احترام خدمت شما کاربر گرامي.
دوست نوجوان، اولاً اينکه دونفر همديگر را دوست داشته باشند يا يک عده آدم يک نفر را دوست داشته باشند، به خودي خود چيز بدي نيست. الفت و دوستي موهبتي هست که خداوند در قلب آدمها گذاشته و همه کم يا زياد از آن برخوردارند و رفتار مهربانانه و دوستانه همواره يک رفتار پسنديده است. محبت و صميميت بين همه انسانها مثل اعضاي خانواده از اين قبيل است... گاه دوستاني هستند سالهاي سال به قدري با هم بوده اند و علاقمند بوده اند که انگار عضو يک خانواده بودند. سرکلاس، سر سفره، تفريح، ورزش، باشگاه، مهماني و غيره. پس دوست داشتن حتي اگر خيلي عميق هم باشد به خودي خود مشکلي ندارد. پيامبر عزيزمان (ص) فرمودند: بهترين كارها پس از ايمان به خدا، دوستى با مردم است.
دوم اين که مشکل جاييست که وابستگيتان به دوستتان از حد طبيعي خارج شود. بنابراين ما توصيه نميکنيم که نسبت به دوستانتان بي علاقه يا خداي نکرده متنفر باشيد، برعکس، به نظر ما انسانهاي خوب کساني هستند که بايد با آنها دوست شويم و اگر دوست خوبي داريم بايد دوستي مان را با او حفظ کنيم. به دوستان خود محبت کنيد، محبت کلامي (با به زبان آوردن آن)، و رفتاري (احترام گذاشتن، هديه دادن و ...) البته بايد مراقب باشيد اين عشق و علاقه به انحراف کشيده نشود. يعني چي؟ يعني اولا آنقدر در اين عشق و وابستگي ذوب نشويد که زندگي عادي و طبيعي تان مختل شود (از دايره رفتارهاي عادي و طبيعي بيرون نزند.) و ثانيا دوستي و علاقه پاک و خالصت رو با مسائل جنسي و اميال شيطاني مخلوط نکنيد که اين خيلي خيلي خطرناک است!!
نکته سوم اين که در دوستي صميمانه اگر واقعا مدعي هستيد، بايستي سختي هاي آن را بپذيريد و نگاه معامله گرانه نداشته باشيد. يعني ممکن است شما کسي را دوست داشته باشيد اما او کمي به شما بي ميل باشد يا زماني رفتاري ناخوشايند شما داشته باشد يا با کسي رفت و آمد کند که شما نمي پسنديد يا هر چيز ديگر. طبعا شما بايستي به خواسته و ميل او احترام بگذاريد و تمرين کنيد که از اين مسئله شاکي نباشيد.
نکته چهارم اين که پيدا کردن دوست خوب (خوب به معناي اين که فردي کامل ، مثبت، مفيد و دلسوز باشد) خيلي ساده تر از نگهداري اوست. پس اگر دوست خوبي داريد، براي حفظ اين دوستي بايستي از خيلي چيزها بگذريد.
و نکته آخر اين که نه ما و نه ديگري بدون هيچگونه اطلاعات و آشنايي و ملاقات با شما دو نفر نمي تواند بگويد دوستتان چقدر به شما علاقه دارد!!!
موفق باشيد.

/۴۲۴۲۵۲/

سلام من ۱۵ سالم هست دو ساله با یک پسر ۱۹ ساله دوستم خیلی هم دیگر رو دوست داریم اون مثل برادر من هست فقط لازمه یک کار بدی چیزی انجام بدم زود مثل یک برادر میاد نصیحتم میکنه اون پسر مذهبی هست همیشه میره مسجد منم مثل خودش نماز خوان و اهل مسجد و حتی بسیجی کرده ... مثل چند سال پیش مادرم فوت کرد الان تنها با پدر و خواهرم زندگی میکنم ... اون پسر همیشه بهم میگه هیچ وقت احساس تنهایی نکن چون من همیشه کنارتم داداشی.... اون پسر بهترین دوستم هست با هشکی عوضش نمیکنم ....
حالا میخام ببینم نظر شما چیه در مورد این پسر

تصویر شهرسوال

با عرض سلام و احترام؛ سپاس از اينکه اين مرکز را براي مشاوره خود انتخاب کرده‌ايد، اميدواريم راهنمايي خوبي براي شما باشيم.
احساس و نگراني‌تان قابل درک است، اما با توجه به ويژگي‌هاي مثبتي که از ايشان مطرح کرديد، دليل ترديد و يا سوال در زمينه ادامه رفاقت با ايشان مشخص نيست، به عبارتي نگراني‌تان بابت چيست؟ در هر صورت با توجه امتيازات و نقاط مثبتي که از ايشان بيان کرديد، و البته با توجه به اينکه سوال و منظور شما به صورت مشخص بيان نشده است، به طور کلي ادامه اين ارتباط و دوستي مشکلي ندارد.
انشالله موفق باشيد.

/۴۳۵۳۷۸/

نظرات