خصوصیات افرادی که اسم اعظم دارند چیست؟

اسم اعظم

اسم اعظم در اختیار بندگان خاص خدای متعال قرار دارد. امام صادق علیه السلام میفرمایند: بعیسى بن مریم دو حرف داده شد كه با آنها كار میكرد و بموسى چهار حرف و بابراهیم هشت حرف و بنوح پانزده حرف و به آدم بیست و پنج حرف داده شد و خداى تعالى تمام این حروف را براى محمد صلّى اللَّه علیه و آله جمع فرمود، همانا اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرفست و هفتاد و دو حرف آن بمحمد (ص) داده شد و یك حرف از او پنهان شد.[۱]

و هر کسی توانایی فراگیری او را ندارد. عمار ساباطى می گوید: به حضرت صادق علیه السّلام عرض كردم فدایت شوم مایلم بمن اسم اعظم را بیاموزى. فرمود تو طاقت آن را ندارى. وقتى من زیاد اصرار كردم فرمود همان جا باش آنگاه از جاى حركت كرده داخل اطاق شد، بعد مرا صدا زد كه داخل شو. من داخل شدم. فرمود این چیست؟

عرض كردم فدایت شوم برایم توضیح دهید. گفت امام دست بر روى زمین گذاشت دیدم خانه در حال دور زدن است چنان ناراحت شدم كه نزدیك بود از بین بروم. امام علیه السّلام خندید. عرضكردم فدایت شوم كافى است دیگر نمیخواهم.[۲]

و اگر بخواهیم ویژگی اساسی دارندگان اسم اعظم را بشمریم، یکی از آنها انقطاع کامل از غیر خداست که دل آنها صرفا متوجه خدا باشد و در هنگام خواندن خدا، اصلا توجهی به غیر او نداشته باشند:
از حضرت رسول اكرم (ص) پرسیدند كه: اسم اعظم پروردگار متعال كدامست؟ فرمود: هر اسمى از نامهاى خداوند متعال اعظم و بزرگ است. پس لازمست كه قلب خود را از غیر پروردگار متعال فارغ و تخلیه كرده، و سپس به هر یك از اسماء شریف او كه مى‏خواهى او را بخوان. پس او را اسم مخصوص كه اعظم و بزرگتر از اسماء دیگر باشد، نیست، بلكه او خداى یگانه و قهار است كه دعاء بندگان خود را اجابت مى‏فرماید. و فرمود رسول اكرم كه: خداوند متعال قبول نمى‏كند دعاء را از قلبى كه مشغول لهو و لعب باشد.[۳]

و حضرت صادق (ع) فرمود: چون یكى از شماها بخواهد كه آنچه دعاء مى‏كند مستجاب گردد؛ لازمست از تمام مردم مأیوس و منقطع شده، و او را امید و نظرى غیر از پروردگار متعال نباشد، و هر گاه خداوند متعال از قلب بنده خود آگاه شده و او را در چنین حالى ببیند؛ آنچه سؤال و دعاء كند به هدف اجابت رسیده و حاجت او را خواهد برآورد.[۴]

همچنین در تفسیر ابوالفتوح رازی، روایتی به این شکل از امام صادق (ع) بیان شده است:مردى به نزدیك صادق آمد- علیه السّلام. گفت: یا بن رسول اللّه! مرا خبر ده از نام مهترین  خدا. و در پیش او حوضى آب بود، و روزى  سرد بود، مرد را گفت: در این حوض  رو و غسل كن تا تو را خبر كنم. مرد در آب رفت و ساعتى بود، چون خواست كه به در آید  كسان  خود را گفت رها مكنى. (یعنی امام اجازه خروجش از آب را نداد) مرد ساعتى بود سردش شد، گفت: یا ربّ اغثنی، بار خدایا به فریاد من رس! (در حالتی که امیدش از همه غیر خدا قطع شده بود) صادق- علیه السّلام- گفت: این است كه گفتى، كه بنده در وقت درماندگى كه خداى تعالى را به این نام بخواند، خداى تعالى او را فریاد رسد.[۵]

نکته دیگری که درباره افراد دارای اسم اعظم می توان گفت، این است که این اسم، لزوما در اختیار معصومان نیست. و شخص می تواند با کمالات بسیار واجد آن باشد، هر چند این شخص معصوم نبوده و بعد از مدتی دچار گناه شود و اسم اعظم را نیز از دست بدهد. مانند بلعم باعوار که قرآن به ماجرای او اشاره می کند:
«وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوینَ * وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ[اعراف/۱۷۵-۱۷۶] و بر آنها بخوان سرگذشت آن كس را كه آیات خود را به او دادیم ولى (سرانجام) خود را از آن تهى ساخت و شیطان در پى او افتاد، و از گمراهان شد* و اگر مى‏خواستیم، (مقام) او را با این آیات (و علوم و دانشها) بالا مى‏ بردیم (اما اجبار، بر خلاف سنت ماست پس او را به حال خود رها كردیم) و او به پستى گرایید، و از هواى نفس پیروى كرد! مثل او همچون سگ (هار) است.»

« حسین بن خالد از ابى الحسن امام رضا (ع) برایم نقل كرد كه آن حضرت فرمود: بلعم باعورا داراى اسم اعظم بود، و با اسم اعظم دعا مى‏كرد و خداوند دعایش را اجابت مى‏كرد، در آخر بطرف فرعون میل كرد، و از درباریان او شد، این ببود تا آن روزى كه فرعون براى دستگیر كردن موسى و یارانش در طلب ایشان مى‏گشت، عبورش به بلعم افتاد، گفت: از خدا بخواه موسى و اصحابش را به دام ما بیندازد، بلعم بر الاغ خود سوار شد تا او نیز به جستجوى موسى برود الاغش از راه رفتن امتناع كرد، بلعم شروع كرد به زدن آن حیوان، خداوند قفل از زبان الاغ برداشت و به زبان آمد و گفت: واى بر تو براى چه مرا مى‏زنى؟ آیا مى‏خواهى با تو بیایم تا تو بر پیغمبر خدا و مردمى با ایمان نفرین كنى؟ بلعم این را كه شنید آن قدر آن حیوان را زد تا كشت، و همانجا اسم اعظم از زبانش برداشته شد، و قرآن در باره‏اش فرموده: فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوِینَ»[۶]

[۱]. الكافی، ج‏۱، ص: ۲۳۰.
[۲]. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏۲۷، ص: ۲۷.
[۳]. مصباح الشریعة- ترجمه مصطفوى، متن، ص ۷۹.
[۴]. مصباح الشریعة- ترجمه مصطفوى، متن، ص ۷۹.
[۵]. روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، ج‏۱، ص: ۶۹.
[۶]. ترجمه المیزان، ج‏۸، ص ۴۴۰.

کلمات کلیدی: 

دیدگاه‌ها

این متن جالب بود ممنون

علمایی هم هستند که معتقدند که اسم اعظم یک یا چند کلمه نیست؛ بلکه یم مقامی است که انسان براثر عبادت زیاد به ان می رسد و قدرت آن را پیدا می کند که یک سری کارهای عجیب انجام دهد.
همانطور که گردنه ها و دره های قیامت را این گونه تفسیر می کنند که اینها دره واقعی نیستند بلکه منظور از دره ها همان نماز ها و ... هستند که خیلی ها قدرت عبور از ان را ندارند.

تصویر p_qurani

بنابر آنچه از روایات به دست می آید، اگر کسی از اسم اعظم خداوند باخبر باشد، ویژگی‌های منحصری به‌فردی در او پدید خواهد آمد؛ از جمله هر دعایی بکند مستجاب می‌شود. حتی با اسم اعظم می‌تواند در قوانین جهان طبیعت دست ببرد. بر خلاف آنچه بسیاری از مردم گمان می کنند، اسم اعظم کلمه خاصی نیست که اگر بر زبان جاری شود، چنین خاصیتی داشته باشد یا حتی این گونه نیست که با حروفی غیر از حروف شناخته شده ما ساخته شده باشد؛ چرا که لفظ یک اسم به تنهایی چیزی جز حرف و صدایی نیست و معنای آن هم تنها یک تصور ذهنی است؛ و روشن است که نه صدای برخاسته از حنجره آدمی و نه تصور ذهنی گوینده، هیچ یک نمی‌تواند چنین تأثیراتی داشته باشند.
پس تأثیرات اسماء الهی و به ویژه اسم اعظم، مربوط به حقایق آنهاست و نه لفظ آنها یا معنای ذهنی آنها، و فقط مزین‌شدن شخص گوینده به صفات الهی و متصل شدنش به حقیقت اسماء الهی است که زمینه استجابت دعا را فراهم می‌کند و می‌تواند علت برخی تصرفات در عالم باشد؛ همان گونه که در دعا، حقیقت طلب و دل بریدن از دیگران، علت استجابت آن است و نه لفظ یا معنای ذهنی دعا.
البته کلمات و الفاظ نیز یاد آور حقایق هستند و از این رو مورد احترام‌اند، ولی تاثیر اصلی مربوط به همان حقایق است. پس تا کسی آمادگی درونی و صفای لازم را در خود ایجاد نکند، هرگز به اسم اعظم خداوند دست نخواهد یافت.

جالب و تکان دهنده بود
احسنت

حرف نداشت

انصافا خیلی خوب بود

سلام موضوع به ظاهر ساده ولی بایددران تامل واندیشه کردچون انسانهاظرفیت وگنجایش محدودی دارندکه همین مقدارهم باتغیرشرایط محیطی وجهانی که درآن زندگی می کنیم دستخوش هوا وهوسهای نفسانی میشود ودرجهت غیرانسانی بکارگرفته شودیااز توانایی این افرادبرای بهره کشی ازانسانهاتوسط گروهای تروریستی به کا ر می رفت

اِلهی وَرَبّی مَنْ لی غَیْرُکَ اَسْئَلُهُ کَشْفَ ضُرّی وَالنَّظَرَ فی اَمْری

اللهم صل علی محمدوآل محمد

سلام چقدر خوب بود که خداوند جل شانه کسانی که در این را قدم بر میداشتند لااقل یک بار حتی اگر طاقت ان را نداشتند به انها اسم اعظم را میاموخت تا اگر از انها گرفته میشد لااقل یقیه عمر را در حسرت از دست دادن ان سپری میکردند

تصویر soalcity

سلام
وقتی طاقتش را ندارند، چگونه به آنها داده شود؟ جدای از اینکه دل بستن به اسم اعظم هم می تواند مرتبه ای از شرک باشد.

امور ماوارئئ قواعد خاص ان عالم را دارد
من لم یذق لم یعرف

سلام عالی بود ممنون شگفت زده شدم

با سلام اسم اعظم یکی از نامه های خداوند است که بنده صالح میتواند از آن استفاده نماید
چنین اسمی خیر و شر تصمیم بنده است و خدا خواسته بنده صالح را تامین میکنند و بسیار سخت و سنگین است چ.ن بنده باید خیروشر را بداند و از خدا درخواست کند

چرا بلعم به اون درجه رسیده بود که اسم اعظم داشت وحال آنکه دشمن واضح خدا رو نمیشناخت و می خواست از او پیروی کنه؟و چطور میشه که کنترل اعصاب خودشو نداشته و اون الاغ بدبختو کشته؟از دست دادن اسم اعظم بخاطر کشتن الاغ بوده یا ؟
باور قضیه اخری به این شکل برام سخته

تصویر soalcity

سلام
قرآن رمز سقوط بلعم را بیان کرده است و در بالا به آن اشاره شده است:
لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ

سلام علیکم
متشکرم از پاسختون
مگه لازمه داشتن این توفیق بالا که شامل هر کسی نمیشه این نیست که اول فرد بر روی نفس خودش مسلط باشه؟
لطفا سوال بالاییم رو مرور بفرمایید . درباره اون روایته . اگه ممکنه دباره دقیق پاسخ بدید
متشکرم
جزاک لله خیرا و انزل علیک من کل خیر

تصویر soalcity

سلام
مساله این جاست که انسان مختار است و هر لحظه ممکن است مسیر خود را عوض کند. و راهی جز آنچه قبلا می رفته، در پیش بگیرد. اگر چه معمولا انسان در یک راه رشد می کند و همان را ادامه می دهد، اما بازگشتن هم ممکن است. اعم از اینکه از کفر به ایمان بازگردد. یا از ایمان به کفر بازگردد.
و با توجه به داستان شیطان و نمازهای چند هزار ساله او، درک این مساله نباید دشوار باشد.

سلام
بله درسته
متشکرم

نه بخاطر کشتن الاغ نبوده بخاطر این بوده که مسیری رو که حضرت موسی با بنی اسراییل رفته بود رو به فرعون نشون داد بعد سوار الاغ میشه که بره به اون سمت الاغ به سخن میاد که وای برتو که پشت به پیغمبر کردی و داری راهشو به فرعون نشون میدی بعد بخاطر این جمله و حرکت نکردن الاغ اونو میکشه و خدا بخاطر اینکه بلعم از اسم اعظم برای پیدا کردن مسیر و کمک به فرعون بهره گرفته بوده اسمو ازش میگیره

بسم الله الرحمان الرحیم
یک سوال اگر کسی از ۷۳ اسم اعظم ۱۴ تاشو بفهمه چه کاری میتونه با اسم ها بکنه به فرض به فرض من ۱۴ تاشو بلدم میدونم تلفظ خالی اسم کافی نیست و باید دعا کرد ولی چه تاثیری خاصی روی فردی که اسم اعظم و میدونه میفته؟

تصویر soalcity

سلام
اسم اعظم صرف دانستن یک لفظ نیست. و اگر کسی ۱۴ اسم اعظم داشته باشد، قطعا نیازی به سوال از بنده نخواهد داشت.

پاسخ را بسیار زیبا فرمودید

کاملا با نویسنده موافقم
به نظر من اسم اعظم و اون صفت خداوند که به اون اسم میخونیمش همون استعداد و علاقه ایه که خداوند در وجود ما قرارش داده و اگه دقت کرده باشید هرکسی خداوند رو به همون اسمی میخونه که خودش خودآگاه و نیمه خودآگاه در طلب اون صفت هست مثلا عالمان یا ذکر علیم و راحمان ذکر یا ارحم الرحمین رو بیشتر از باقی صفات خداوند و از ته دل میگن
و در مقابل، اونایی که کار خلاف فطرت انجام میدن نمیتونن خدارو بخونن چونکه خداوند نام و صفتی با اون عناوین نداره
پس میتونیم نتیجه بگیریم که همه صفات خداوند اسم اعظم هستن و انسان ناخودآگاه در موقعیتهای اضطرار به اسم اعظم خاص واقف میشه

تصویر p_qurani

سلام.برای مطالعه بهتر و دوری از هر گونه از اظهار نظرهای غیر عالمانه پیرامون اسم اعظم وماهیت آن مراجعه به ادرس زیر مفید است

http://soalcity.ir/node/2016

من در مورد این چیزها زیاد دقت میکنم. به تجربه هر وقت خدا رو خالصانه صدا زدم همون لحظه (حتی ثانیه هم نگذشته) جوابمو داده. اگه اهل تفکر و مطالعه و البته تلاش برای عمل خوب باشیم خداوند به ما بینش هایی میده که لذت غیرقابل وصفی داره. برا من ثابت شده خدا عیب پوش و حکیم است و به تناسب ایمان و عمل خودمون باهامون برخورد میکنه و هیچ چیزی در زندگی ما بیهوده اتفاق نمی افته یا حاصل عمل و فکر خودمونه یا دیگران و یا هم حکمت خدا در کاره. fبه هر اندازه دین رو به تمسخر بگیریم خودمان به تمسخر گرفته میشویم. و به اندازه دین و اولیا خدا را اکرام کنیم اخلاق مون هم بهبود پیدا میکنه. برخی اخلاق بدون دین میخوان اما دین (مثل همین اسامی اعظم که میگین) راه چاره و پیشگیری برامون داره.

سلام..ببخشید من یه سوال دارم من اسمم یه اسم معمولیه یعنی جز اسامی دینی نیست..ام پدربزرگم اسمم رو موقع تولد نرجس تو گوشم زمزمه کرده اسم مادر امام زمان اما تو شناسنامه ام خانوادم اسم دیگه ای برام انتخاب کردن..میخوام بدونم ازنظر دینی اسم واقعی من چیهظ/اسمی که درگوشم اذان گفته شده یا اسم شناسنامه ایم؟ چون امام زمان رو خیلی دوس دارم و به طبع اسم مادر امام زمان رو داشتن مایه افتخار منه

تصویر پاسخگو

با سلام خدمت شما خواهر گرامی
اسم حقیقی شما همونی هست که خودتون می پسندید و دوست دارید دیگران هم با اون اسم شما رو صدا بزنند .
این که در شناسنامه چی نوشته شده باشه ، ملاک اسم نیست .

به نظر من همه اینها افسانه است چه اسم اعظمی چه..... اینطوری بود هر کس هر کاری میخواست میکرد و خداوند را بنده نمیشد... چرا خداوند درآن زمان به خزر یا موسی به جای عصاء یک موبایل نداد تا همه شگفت زده شوند یا یک هواپیما که سوارش شود و علم آن را به دیگران بیاموزد و همه به سمت خدا بروند یا چرا به جای شمشیر به آنها اسلحه گرم مثل زسه نداد و.... اگر اون موقع پیامبران این جور چیزها رو میخواستند الان میدونید چقدر پیشرفت داشتیم .....چرا همش وحی می اومد و جز پیغمبر و امامان کسی نمیشنوید و شاهدی نبودو......

در ابتدا همان طور که توضیح داده شد اسم اعظم روح و حقیقت ان است نه لفظ ظاهری و اگر انقدر خالص شدی که بحقیقت ان رسیدی جوابت را پیدا میکنی . مردم با گذشت زمان به بلوغ فکری میرسند و شاید در ان دوره مردم ظرفیت این پیشرفت را نداشته اند با این وجود معجزات پیامبران و امامان در این دوره و پیشرفت هنوز هم برای ما انسانها بسیار متحیر کننده و شگفت اور است و از درک واقعیتهای ان بسیار بسیار عاجز و معجزه و خرق عادت در هر دوره ای فراتر از ذهن انسان عادی است مردم این همه از پیامبران و امامان معجزه دیدند ایا همه هدایت شدند فقط انهایی که ظرفیت داشتند هدایت شده و سعادتمند گشتند

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام و تشکر .
در روایات زیادى در مورد اسم اعظم صحبت شده، از آن‏ها استفاده مى‏شود که اگر کسى خدا را به اسم اعظمش بخواند، دعاى او مستجاب مى‏گردد و هرچه از خدا بخواهد، به او مى‏دهد .
در روایتى وارد شده: اسم اعظم، اسمى است که اگر خدا را به آن بخوانند، عطا مى‏کند. اگر به آن دعا کنند، اجابت مى‏نماید.(۱)
تعیین اسم اعظم:
روایات فراوانى در تعیین اسم اعظم وارد شده است که در این مجال به برخى اشاره مى‏کنیم:

۱- امام عسکرى(ع) فرمود: «بسم اللَّه الرحمن الرحیم، به اسم اعظم نزدیک‏تر است از سیاهى چشم به سفیدى آن».(۲)
۲- در برخى روایات گفتن یکصد مرتبه «بسم اللَّه الرحمن الرحیم، لا حول و لا قوه الاّ باللَّه العلىّ العظیم» بعد از نماز صبح را اسم اعظم الهى شمرده‏اند.
۳- در روایات دیگرى نام‏هاى مقدّس دیگرى از نام‏هاى خداوند و اسمای حسنى ذکر شده است.(۳)
در توجیه این اختلاف و تعدد سه قول ذکر شده است:
أ) اسم اعظم یک کلمه یا یک جمله یا آیه‏اى است و این همه تأثیر و قدرت، در الفاظ و حروف آن نهفته شده، بى آن که قید و شرطى داشته باشد.
ب) اثر از الفاظ است، به ضمیمه حالات و شرایطى در گوینده از نظر تقوا و پاکى و حضور قلب و توجه خاص به خدا و قطع امید از غیر او و توکل کامل بر ذات پاک خدا.
پ) اسم اعظم از مقوله لفظ نیست و اگر پاى الفاظ به میان آمده، اشاره به حقایق و محتواى این الفاظ است . باید معانى این الفاظ در جان آدمى نهادینه شده و آراسته به این معانى گردد . به مرحله‏اى از کمال برسد که دعاى او مستجاب و حتّى تصرف او در موجودات تکوینى به فرمان خدا نافذ گردد.
از این سه احتمال، احتمال اوّل بسیار بعید به نظر مى‏رسد که حروف و الفاظ بدون تکیه بر محتوا و بدون توجه به اوصاف و حالات گوینده چنان اثرى داشته باشد . این گونه برداشت از اسم اعظم، از روح تعلیمات اسلام دور است.
اسم گفتی، رو مسمى را جوى **** ماه در بالاست، نى در آب جوى
هیچ اسم بى مسمّى دیده‏اى؟ **** یا ز گاف و لام گُل، گُل چیده‏اى؟
در روایت آمده است: بلعم باعورا پس از انحراف از مسیر پاکى و تقوا، اسم اعظم را از دست داد، یعنى حقیقت اسم اعظم را از دست داد، نه آن که لفظ را فراموش کرده و از دست داده باشد.
احتمال دوم و سوم بسیار به واقع نزدیک‏تر است. مرحوم علامه طباطبائى بعد از اشاره به اسم اعظم مى‏فرماید:
«نام‏هاى خداوند عموماً و اسم اعظمش خصوصاً، هر چند در عالم هستى و وسائط و اسباب نزول فیض در این جهان موثر است، ولى تأثیر آن مربوط به حقایق این اسما است، نه الفاظى که دلالت بر آن مى‏کند و نه به معانى متصوره در ذهن».(۴)
تفاوت در روایات ممکن است به خاطر تعدد اسم اعظم، یا تفاوت خواسته‏ها باشد، ولى آن چه مهم است، پاکى دل و خلوص نیّت و توجه به خدا و قطع امید از غیر او و آراستگى به این اوصاف است که روح اسم اعظم را تشکیل مى‏دهد. از رسول خدا(ص) در مورد اسم اعظم سؤال شد، حضرت فرمود:
«هر اسمى از اسماى الهى، اعظم است؛ پس قلب خویش را از غیر خدا خالى کن (و تمام توجهت به حق باشد) .خدا را به هر اسمى که مى‏خواهى بخوان. براى خداوند اسمى متفاوت با اسم دیگر نیست، بلکه او خداوند واحد قهار است».(۵) آنچه از دعاى بعد از نماز امیرالمؤمنین نقل نموده‏اید، دقیقاً دلالت بر اسم اعظم دارد، چرا که در ادامه دعا وارد شده:
.. پس به راستى آن بزرگ‏ترین و شریف‏ترین نام‏هاى تو است. بزرگ‏ترین و شریف‏ترین نام الهى اسم اعظم است. در آیة ۴۰ سورة نمل آمده است که شخصی در پاسخ به تقاضای حضرت سلیمان گفت: «کسی که دانشی از کتاب (آسمانی) داشت گفت: آن را بیش از آن که چشم برهم زنی، نزد تو خواهم آورد!
طبق برخی نقل ها این شخص «آصف بن برخیا» یکی از نزدیکان با ایمان و دوست خالص سلیمان بود . از اسم اعظم الهی با خبر بود و در پرتو تکامل معنوی و عبادت و بندگی حق به این مقام نائل گردید.
وجود مقدّس امام زمان(ع) از مصادیق کامل اسم اعظم الهی است . حقیقت اسم اعظم به طور کامل نزد آن بزرگوار می باشد.
طبق روایات ائمة اطهار(ع) از اسم اعظم الهی آگاهی دارند .کسانی که آشنا با اسم اعظم الهی باشند، آگاهی از تمام دانش های بشری و اسرار ماورای طبیعی پیدا می کنند.
پى نوشت‏ها:
۱. بحارالأنوار، ج ۹۳، ص ۲۲۵.
۲. همان، ج ۷۸، ص ۳۷۱، باب ۶.
۳. براى اطّلاع بیشتر به جلد ۹۰ بحارالأنوار، ص ۲۲۳، باب اسم اعظم رجوع شود.
۴. علامه طباطبائى، المیزان، ج ۸، ص ۳۷۲.
۵. مصباح الشریعه، باب ۳۱.

تصویر p_qurani

سلام . کاش قبل از قضاوت های عجولانه در رابطه با مسائلی که خیلی به آنها آشنا نیستیم دقت کنیم.همانطور که بارها گفته شد اسم اعظم صرف یک لفظ نیست بلکه حقیقت با ارزشی است که در اثر خود سازی،تهذیب نفس،عبادت و توفیقات الهی در وجود چنین افرادی پیدا میشه و استفاده از آن شرائط خاص خودش را داره .

خیلی جالب بود اما خوب خالص شدن کار سختی است این که نماز و دعا که می خوانی به کسی جز خدا فکر نکنی و نیتت را خالص کنی
راه خلوص چیس

من یه چیز بگم؟ البته نظز شخصی خودمه و برای اثباتش سند و مدرک در دست ندارم ولی به نظرم چیزی که ما دنبالشیم یه کلمه نیست بلکه یه احساس درونیه

سلام. اسم اعظم عام و اسم اعظم خاص چيست؟ چرا دانستن اسم اعظم خاص كه نبايد به كسي گفته شود بيم مرگ دارد؟ و اگر مثلا من اسم اعظم خاص خودم را بدانم چه كارهايي را ميتوانم انجام دهم؟ممنون از پاسخگوييتون

تصویر سید پاسخگو

با سلام
در ابتدا باید توجه داده شود که اسم اعظم تنها برای خداوند مطرح است .
نکته دیگر این که در باره اسم اعظم جای بحث وسخن بسیاری است که برخی آنها اشاره می شود :
قبل از همه باید گفت جز اولیاء خاص الهی کسی دیگر اطلاعی از اسم اعظم الهی ندارد و البته از ایشان نیز حرف یا حروفی پنهان مانده است.
در حدیثی از امام صادق(ع) وارد شده است:
"وَ إِنَّ اسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ ثَلَاثَةٌ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً أَعْطَى اللَّهُ مُحَمَّداً اثْنَیْنِ وَ سَبْعِینَ حَرْفاً وَ حَجَبَ عَنْهُ حَرْفاً وَاحِداً"(۱) یعنی اسم اعظم الهی هفتاد و سه حرف است که خدای متعال به رسول خدا (ص) هفتاد و دو حرف آن را اعطا کرد و از او یک حرفش را پنهان کرد. و آن یک حرف کلید معمای هستی و نشان دهنده تفاوت اصلی در مرتبت میان خالق و مخلوق است.
و باز در تایید این سخن، حدیثی از امام باقر (ع) نقل می شود. ایشان فرمود: اسم اكبر خدا هفتاد و سه حرف است و خداى تعالى از همه آن حروف به یك حرف از خلق خود محجوب شده و در نتیجه كسى نمى‏داند آنچه را كه در نزد اوست، و هفتاد و دو حرف آن را به آدم داد. و از آدم به سایر انبیا به طور توارث رسید.(۲)
پس،سادگی است اگر بپذیریم. چون انسان دارای مقامی عالی در جهان خلقت است به همین دلیل باید از همه اسرار عالم خصوصا اسم اعظم الهی اطلاع داشته باشد و جهان مشحون از اسرار غیب را در آیینه معرفت خویش مشاهده کند که این شهود برای نوع بنی بشر امکان ندارد، چون پرده های جهل و گناه و مشاغل دنیا، مانع انعکاس آن اسرار در دیدگان است و اشاره کردیم مقام آگاهی از اسماء و صفات و نیز اسم اعظم الهی در حد توان و ظرفیت،مخصوص اولیاء خاص خدای متعال است و سر انجام یک حرف برای همیشه پنهان می ماند و هرگز کشف نخواهد شد.
گرچه از یک نظر تمامی اسماء الهی اسم اعظم اند. این خود توجیه عرفانی خاص خود را دارد که اسماء و صفات الهی، چون عین ذات مقام ربوبی اند، پس در تجلی و عرفان، همه عین هم اند و هیچ کدام را بر دیگری پیشی نیست، در نتیجه هر اسمی می تواند مقام اعظم الهی را نمایان کند.
آن چنان که از رسول گرامی اسلام (ص) در مورد اسم اللَّه الاعظم سوال شد، حضرت فرمود: "كل اسم من أسماء اللَّه أعظم، ففرّغ قلبك عن كل ما سواه، و ادعه بأى اسم شئت،فلیس فی الحقیقة للَّه اسم دون اسم بل هو اللَّه الواحد القهار".(۳)
یعنی: هر اسمى از اسماى الهى،اعظم است؛ پس قلب خویش را از غیر خدا خالى کن (و تمام توجهت به حق باشد) . خدا را به هر اسمى که مى‏خواهى بخوان. براى خدای متعال اسمى متفاوت با اسم دیگر نیست، بلکه او خداوند واحد قهار است.
به هر حال تمامی اسماء و صفات خدا مظهر تجلی اسرار اند، اما به دور از تعابیر عرفانی و در مقام تجلی میان آن ها اسمی وجود دارد که اعظم اسمای الهی و به تعبیر عرفانی ام الاسماء یا اسم اعظم است.
مطابق با روایات، خدای متعال هزار اسم دارد که مجموع آن، هم در قرآن و هم در دعاها از جمله دعای جوشن کبیر آمده، یکی از آن ها اسم اعظم خدا است. اما این اسم کدام است، جز ائمة اطهار سلام الله علیهم اجمعین، کسی از آن اطلاعی ندارد، گر چه در برخی از روایات آمده است، اسم اعظم خدا " الله "می باشد که در بیش تر آیات و سوره ها آمده است.
البته وارد شده است اسم اعظم از مقوله لفظ نیست و اگر پاى الفاظ به میان آمده، اشاره به حقایق و محتواى این الفاظ است و باید معانى این الفاظ در جان آدمى نهادینه شده تا آراسته به این معانى گردد و به مرحله‏اى از کمال برسد که دعاى او مستجاب و حتّى تصرف او در موجودات تکوینى به فرمان خدا نافذ گردد.(یعنی فعال ما یشاء شود)
علامه در این باره نیز توضیح داده است:
در میان مردم شایع شده كه اسم اعظم اسمى است لفظى از اسماى خداى تعالى كه اگر خدا را به آن بخوانند دعا مستجاب مى‏شود، و در هیچ مقصدى از تاثیر باز نمى‏ماند. و چون در میان اسماء حسناى خدا به چنین اسمى دست نیافته و در اسم جلاله (اللَّه) نیز چنین اثرى ندیده‏اند معتقد شده‏اند به اینكه اسم اعظم مركب از حروفى است كه هر كس آن حروف و نحوه تركیب آن را نمى‏داند، و اگر كسى به آن دست بیابد همه موجودات در برابرش خاضع گشته و به فرمانش در مى‏آیند. و به نظر اصحاب عزیمت و دعوت، اسم اعظم داراى لفظى است كه به حسب طبع دلالت بر آن مى‏كند نه به حسب وضع لغوى، چیزى كه هست تركیب حروف آن بحسب اختلاف حوایج و مطالب مختلف مى‏شود، و براى بدست آوردن آن، راه های مخصوصى است كه ابتدا حروف آن، به آن روش ها استخراج شده، سپس آن را تركیب نموده و با آن دعا مى‏كنند، و تفصیل آن محتاج به مراجعه به آن فن است.(۴)
ایشان در ادامه نوشته است:
نام‏هاى خدای متعال عموماً و اسم اعظمش خصوصاً، هر چند در عالم هستى و وسایط و اسباب نزول فیض در این جهان موثر است، ولى تأثیر آن، مربوط به حقایق این اسماء است، نه الفاظى که دلالت بر آن مى‏ کند و نه به معانى متصوره در ذهن. بلكه معناى این تاثیر این است كه خداى تعالى كه پدید آورنده هر چیزى است، هر چیزى را به یكى از صفات كریمه‏اش كه مناسب آن چیز است و در قالب اسمى است، ایجاد مى‏كند، نه اینكه لفظ خشك و خالى اسم و یا معناى مفهوم از آن و یا حقیقت دیگرى غیر ذات متعالى خدا چنین تاثیرى داشته باشد.(۵)
پی نوشت ها:
۱. مجلسی محمدباقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، تهران، انتشارات دار الکتب الاسلامیه، چاپ مکرر، ج‏۲۷، ص ۲۶ .
۲. طباطبایی محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی محمد باقر، قم، انتشارات جامعه مدرسین، سال ۱۳۷۴ ه ش، چاپ پنجم، ج‏۶، ص ۳۶۳.
۳. مصطفوی حسن، ترجمه مصباح الشریعة منسوب به امام صادق سلام الله علیه، تهران، انتشارات انجمن حکمت و فلسفه ایران، سال ۱۳۶۰ ه ش، چاپ اول، ص ۷۹
۴. تفسیر المیزان پیشین، ج‏۸، ص ۴۶۴.
۵، همان، ص ۴۶۵.
موفق باشید.

لطفا مرا در مورد سوال بالا راهنمایی فرمایید.

تصویر شهرسوال

باسلام و احترام. شما سوالی مطرح نکردید. اگر منظورتان سوال پرسشگر قبلی هست، آن سوال را پاسخگوی سایت جواب داده است.

سلام خدمت شما و بقیه کاربران . معذرت میخوام اگر کسی یکی دو حرف اسم اعظم خداوند را بداند و به کسی بگوید اتّفاقی می افتد ؟

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

پاسخ به این سؤال، با عنایت به مباحث ذیل میسر است:

اولا: اسماء الهی کلماتی هستند که با نظر به یکی از صفات الهی، به ذات پروردگار اشاره دارند. برای نمونه لفظ شافی با توجه به صفت “ شفادهنده” به ذات خداوند اشاره می کند .

اسماء الهی واسطه بین ما و خدا هستند و ما در هر موردی خداوند را با اسم مناسب آن مورد می خوانیم. مثلا هرگاه درخواست بخشایش گناهان خود را داشته باشیم، خداوند را با لفظ “ یا غفور” می خوانیم و برای درخواست بهبود یک بیمار، لفظ “ یا شافی” را بکار می بریم، زیرا هر کدام از اسماء الهی اثر ویژه خود را دارند .

برخی اسماء معنی عامی دارند و به جای چند اسم دیگر می توان آن ها را به کار برد، مثل لفظ علیم که اعم از سمیع و بصیر و شهید است؛ به همین دلیل شکل اسماء از نظر وسعت و ضیق معنا، در هم تداخل می کنند تا جایی که به اسمی منتهی شوند که دیگر اسمی ما فوق آن نباشد و به آن اسم اعظم یا اسم الله الاکبر گفته می شود . (البته اسم الله الاکبر به معنای دیگری هم به کار رفته است) و چون یک اسم هر چه وسیع تر باشد، آثار و برکات آن هم بیشتر خواهد بود، اسم اعظم دارای وسیع ترین محدوده اثر و برکت است، به گونه ای که هر امر و اثری را در عالم شامل خواهد شد .

ثانیا: در احادیث اسلامی وارد شده که هرکس خدا را به آن اسم اعظمش بخواند دعای او مستجاب می‏شود .

و باز وارد شده است که اسم اعظم الهی، از اسرار می‏باشد، و دانستن آن کلید گشایش بسیاری از مشکلات است، و به همین دلیل جز پیامبران و امامان (ع) کمتر کسی بدان دست‏ خواهد یافت .

امام صادق(ع) فرموده است: به عیسی بن مریم (ع) دوحرف آن عطا شده بود، موسی (ع) چهار حرف، ابراهیم(ع) هشت ‏حرف، نوح (ع)پانزده حرف، آدم (ع) بیست و پنج‏ حرف و محمد (ص) هفتاد و دو حرف را می‏دانست ،و یک حرف، از آن حضرت هم مخفی بود.

در روایت دیگری [ii] می‏خوانیم: اسم اعظم خداوند متعال هفتاد و سه حرف است، و«آصف بن برخیا» فرزند خواهر سلیمان (ع) یک حرف آن را می‏دانست، که توانست بدان تکلم کند و زمین را مهار سازد و تخت ‏بلقیس را با یک چشم به هم زدن،نزد سلیمان (ع) بیاورد و زمین به حالت اول برگردد.

در روایت دیگری آمده: به حضرت عیسی (ع) دو حرف از "اسم اعظم‏" عطا شده‏بود، که به بیان قرآن می‏توانست: به اذن خداوند کور مادرزاد و بیمار مبتلا به پیسی را شفا دهد و نیز مردگان را زنده گرداند.

در روایت دیگری می‏خوانیم: عمر بن حنظله، به امام باقر(ع) گفت: ای مولای من!من گمان می‏کنم نزد تو مقام و منزلتی دارم .

امام باقر (ع) فرمود: آری، همینطور است .

عمر بن ‏حنظله گفت: حال که چنین است، من از تو درخواستی دارم .

امام فرمود: درخواست تو چیست؟

عمر گفت: می‏خواهم "اسم اعظم خداوند" را به من بیاموزی !

امام باقر(ع) فرمود: آیا طاقت فهم و درک آن را داری؟ !

عمر گفت: آری .

امام (ع) فرمود: داخل اتاق شو .

وقتی «عمر» داخل اتاق شد، امام باقر(ع) دست ‏خود را روی زمین گذاشت، اما بدون فاصله اتاق تاریک شد، به طوری که از ترس، ناله و فریاد «عمر» بلند گردید !

امام باقر(ع) فرمود: چه می‏گویی؟ آیا "اسم اعظم‏" را به تو بیاموزم؟

عمر گفت: نه، آنگاه امام(ع) دست‏ خود را از روی زمین بر داشت و فضای اتاق به‏روشنایی و حالت اول بر گشت.

در روایاتی هم می‏خوانیم: افرادی به حضور حضرت امام حسین(ع) رسیدند و تقاضای آموختن "اسم اعظم الهی‏" را کردند، و چون از تلقی آن ناتوان ماندند،ازاین تقاضا منصرف شدند..

و امام صادق(ع) فرموده است : ان سلمان، علم الاسم الاعظم . [vii] و لذا به اسرار غیبی و وقایع پشت پرده دانا بوده و گاهی آنها را بیان می کرده است .

علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود در ذیل آیه « وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوین َ» [viii] می گوید: پدرم از حسین بن خالد از ابی الحسن امام رضا (علیه السلام ) برایم نقل کرد که آن حضرت فرمود: بلعم باعورا دارای اسم اعظم بود، و با اسم اعظم دعا می کرد و خداوند دعایش را اجابت می کرد، در آخر به طرف فرعون میل کرد، و از درباریان او شد، این ببود تا آن روزی که فرعون برای دستگیر کردن موسی و یارانش در طلب ایشان می گشت ، عبورش به بلعم افتاد، گفت : از خدا بخواه موسی و اصحابش را به دام ما بیندازد، بلعم بر الاغ خود سوار شد تا او نیز به جستجوی موسی برود، الاغش از راه رفتن امتناع کرد، بلعم شروع کرد به زدن آن حیوان ، خداوند قفل از زبان الاغ بر داشت و به زبان آمد و گفت : وای بر تو برای چه مرا می زنی ؟ آیا می خواهی با تو بیایم تا تو بر پیغمبر خدا و مردمی با ایمان نفرین کنی ؟ بلعم این را که شنید آن قدر آن حیوان را زد تا کشت ، و همان جا اسم اعظم از زبانش بر داشته شد، و قرآن درباره اش فرموده : « فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوینَ، وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی اْلأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ»

البته ما عقیده داریم که از عطایا و کراماتی که خداوند تبارک و تعالی به ائمّه اطهار علیهم السلام ارزانی فرموده است، " اسم اعظم " است و این از ویژگیهای آنهاست.

۱ - امام باقر علیه السلام می فرماید: اسم اعظم خداوند، هفتاد و سه حرف است . آصف بن برخیا فقط یکی از آن حروف را می دانست که توانست زمین را درهم نوردد و قبل از یک چشم برهم زدن، تخت بلقیس را از سرزمین سبا در نزد سلیمان حاضر سازد و ما ائمّه معصومین - هفتاد و دو حرف از آنرا می دانیم و یک حرف را هم خداوند به خودش اختصاص داده که نزد او مستور است و لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم.

۲ - امام صادق علیه السلام فرمود: به حضرت عیسی علیه السلام دو حرف از حرفهای اسم اعظم داده شده که به وسیله آن معجزات خود را ظاهر می کرد و به حضرت موسی بن عمران علیه السلام چهار حرف و به حضرت ابراهیم علیه السلام هشت حرف و به حضرت نوح علیه السلام پانزده حرف و به حضرت آدم علیه السلام بیست و پنج حرف داده شد و خداوند تمام حرفها را برای حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت او جمع فرمود و اسم اعظم هفتاد و سه حرف است که به رسول الله هفتاد و دو حرف آن داده شده و یک حرف در پرده است.

۳ - امام صادق علیه السلام فرمود: چگونه مردم، فرمایش امیرالمومنین علیه السلام را انکار می کنند که فرمود : « من اگر بخواهم با همین پایم به سینه معاویه که در شام است می زنم و او را از تختش سر نگون می نمایم» در حالی که عمل آصف بن برخیا را که تخت بلقیس را برای حضرت سلیمان علیه السلام آورد، انکار نمی کنند؟! آیا پیامبر ما افضل تمام پیامبران نیست؟ آیا وصی او بر ترین اوصیاء نیست؟

پس چرا لااقل امیرالمؤمنین را به قدر آصف نیز باور ندارند؟ خداوند بین ما و بین آنان که حق ما را انکار می کنند و برتری ما را قبول ندارند، قضاوت فرماید.

شخصی به نام علی پسر محمد نوفلی می گوید: از امام هادی علیه السلام شنیدم که می فرمود: اسم اعظم خداوند متعال ، هفتاد و سه حرف است و نزد آصف تنها یک حرف بود که وقتی تکلم به آن حرف کرد توانست به تخت و جایگاه بلقیس ملکه سباء دست یابد و آن را در اختیار سلیمان پیامبر خدا قرار دهد و همه این کارها در کمتر از چشم بهم زدنی واقع شود ولی نزد ما ائمه علیه السلام هفتاد و دو حرف از اسم اعظم خداوند وجود دارد و یک حرف هم نزد خداوند عزوجل است که در علم غیب آن حرف مخصوص خود خداوند متعال است. [xiii]

نتیجه این که از ائمّه اطهار سلام الله علیهم اجمعین به کرّات و مرّات اعمال خارق العاده ای دیده شده که در بسیاری از آنها نور وجود اسم اعظم خداوند نزد ائمه اطهار مشهود است . البته باید توجه داشت که آنها در میان خودشان قواعدی دارند که در چه موقع اسم اعظم را به کار گیرند و چه وقت ‏به کار نگیرند. ائمه علیهم‏السلام قادر بر انجام امور، از راه غیر طبیعی می باشند و یا به تعبیر دیگر تسلط بر قوانین طبیعی و مافوق طبیعی دارند ولی در عین حال با قوانین عادی و طبیعی و طبق معمول زندگی می‏کنند. اما می‏دانند که در چه حالی اسم اعظم را به کار ببرند .

پس بنابر آن چه از روایات به دست می آید، اگر کسی از اسم اعظم خداوند با خبر باشد، ویژگی هایی در او پدید خواهد آمد؛ هر دعایی بکند مستجاب می شود و حتی با اسم اعظم می تواند در جهان طبیعت تصرف کند.

ثالثا: باید توجه داشت که این اسم، از قبیل الفاظ نیست‏ بلکه برای آن، حقیقت و واقعیت دیگری است .

البته در میان مردم مشهور است که خدا اسمی از قبیل الفاظ به نام اسم اعظم دارد که هرگاه به آن اسم خوانده شود، دعا مستجاب می‏شود; ولی به هنگام مراجعه به اسمای لفظی، چنین اسمی را پیدا نکردند. از این جهت گفته‏اند این اسم از حروف مجهول برای ما، ترکیب یافته است و اگر ما بر آن دست ‏یابیم، همه چیز را تحت اراده‏ی خود در می‏آوریم .

گر چه در برخی از روایات اشاراتی به این نظر هست، چنان که وارد شده است که بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏ به اسم اعظم نزدیک‏تر از سفیدی چشم به سیاهی آن است و نیز آمده است که در آیة الکرسی و اول سوره‏ی آل‏عمران، حروف اسم اعظم پخش شده است و یا در میان حروف سوره حمد موجود است و امام آن حروف را می‏شناسد و آنها را ترکیب می‏کند و دعای او مستجاب می‏شود .

و هم چنین همان طوری که بیان شد و معروف است؛ آصف بن برخیا ، از اسم اعظم اطلاع داشت و آن را بر زبان آورد و توانست تخت ملکه سبا را در کمتر از یک چشم به هم زدن، نزد سلیمان بیاورد و اسم اعظم دارای هفتاد و سه حرف است، خدا هفتاد و دو حرف آن را به پیامبران آموخته، ولی یکی را برای خود برگزیده است .

ولی بحثهای حقیقی از علت و معلول و خواص آن، این نظر را رد می‏کند، زیرا در جهان هر پدیده‏ای برای خود علت ویژه‏ای دارد و ضعف و قوت معلول بستگی به کیفیت علت از نظر قوه و ضعف دارد; هرگاه اسم اعظم از قبیل الفاظ باشد، سرانجام از دو حالت‏ بیرون نیست، اگر تلفظ شود از مقوله کیف مسموع و اگر تصور نشود از مقوله امور ذهنی خواهد بود، و در هر دو صورت چگونه می‏توان گفت: کیف مسموع و یا صورت خیالی یک شیی‏ء دارای چنین قوه و قدرتی است که در جهان تحولی ایجاد می‏کند، درحالی که خود اسم اعظم بنابر این فرض، معلول نفس و ذهن انسان است .

ﭘس اگر اسمای الهی اعم از اسم وسیع و عام، یا اسم خاص تاثیری در آفرینش دارند، به خاطر واقعیتهای آنها است، نه به خاطر الفاظی که از آنها حکایت می‏کند و نه به خاطر معانی بی اثری که از آنها در ذهن پدید می‏آید; طبعا باید گفت مؤثر در هر چیز خدا است. از آن نظر که واقعیت این اسماء را دارد، نه لفظ مسموع مؤثر بوده و نه مفاهیم محض .

از طرف دیگر خدا نوید می‏دهد که من دعای دعوت‏کنندگان را اجابت می‏کنم و می‏فرماید: «... اجیب دعوة الداع اذا دعان... [xiv] » ، ولی مقصود آیه هر نوع دعا نیست، ولو دعایی که هنوز از اسباب طبیعی منقطع نشده و توجه کامل به خدا تحقق نیافته است، بلکه ناظر به کسی است که از هر سببی چشم بپوشد و فقط به پروردگار خود توجه کند; در این صورت با حقیقت اسمی که با در خواست او کاملا مناسب است، ارتباط پیدا می‏کند و واقعیت، اثر خود را می‏گذارد و دعای او مستجاب می‏شود و این است معنی خواندن با اسم، و لذا هرگاه انسان با اسمی که ارتباط برقرار کرده، اسم اعظم باشد، همه چیز از او اطاعت می‏کند و دعای او مستجاب می‏شود .

این که می‏گویند خدا اسم اعظم را به برخی از پیامبران آموزش داده، مقصود این است که راه انقطاع از غیر خدا و توجه به خدا را به روی آنان باز کرده که در همه جا با و اقعیت این اسم، ارتباط برقرار می‏کنند و دعای آنان مستجاب می‏ شود. و روایات دیگر را هم باید چنین تفسیر کرد و اسمای لفظی و صور ذهنی را، اسم اسم نامید.

پس خواص تاثیرات اسماء الهی و به ویژه اسم اعظم، مربوط به حقایق آن هاست و نه لفظ آنها و یا معنای ذهنی آن ها، و تخلق شخص گوینده به صفات الهی و متصل شدن او به حقیقت اسمای الهی خداوند است که زمینه استجابت دعا را فراهم می کند و می تواند علت برخی تصرفات باشد؛ همان گونه که در دعا حقیقت طلب و دل بریدن از دیگران، یکی از علل بهره مندی از فیوضات است و نه لفظ و یا معنای ذهنی دعا . البته کلمات و الفاظ نیز یاد آور حقایق هستند و از این رو مورد احترامند، ولی تاثیر اصلی مربوط به همان حقایق است. پس تا کسی آمادگی درونی و صفای لازم را حاصل ننماید، هرگز به اسم اعظم خداوند دست نخواهد یافت، به خلاف اسم لفظی که ممکن است از هر کسی خارج شود .

رابعا: در عرفان اسلامی، آمده است که از سویی نظام اسمای الهی در واقع توجیه کننده ی خلقت عالم است و عالم همه عرصه ی جلوه نمایی اسماء و صفات حق است وهر یک مظهر اسمی از اسماء الهیه می باشند و از سویی دیگر ازجمله ی اسماء اسم اعظم است و اسم اعظم جامع جمیع صفات حق می باشد ، پس مظهر اسم اعظم باید حائز کمالات مظاهر دیگر باشد و این همان انسان کامل است که از آن به حقیقت محمدیه هم تعبیر می آورند.

نتیجه این که شما با دقت در این چند نکته ای که بیان کرده ایم می توانید به پاسخ هر دو سؤال خود دست یابید. (دقت کنید)

اما در پایان خوب است به این جمله هم توجه کنید:

از مرحوم دولابی نقل است که فرمود: تو اسم اصغر خدا را به من نشان بده تا من اسم اعظم را به تو نشان بدهم. مگر می شود اسم خدا اصغر باشد؟

موفق باشید.

به نام خدا
نقطه به نقطه، حرف به حرف قران کریم اسم اعظمه...
سالها دل طلب جام جم از ما می کرد
اسم اعظم رو همه دارن. ولی ...
وقتی از اول صبح تا موقع خواب فکر و ذکر همه آدما فقط پوله ...
اون لحظه ای که قلبت از همه قطع امید میکنه و فقط از خدا کمک می خوای، از ترس قلب شروع به تپیدن می کنه، اشکت در میاد همون موقع اون جوری که معصومین سفارش کردن
یعنی با همون آداب دعا کنی دعا مستجاب می شه. اون موقعی که نه به پول، نه به این و اون، نه به پست، نه به هیچی دیگه فکر و امید نداری...
ولی اگه حتی به اندازه یه سر سوزن به غیر خدا فکر کنی یا امید ببندی اسم اعظم که توی دلته هیچ اثری نداره...
گاهی یه کم صبر هم لازمه تا...
بعد از مستجاب شدن و رسیدن به هدف یه چیز دیگه هم شرطه تا دفعه بعدی هم بتونی ازش استفاده کنی:
شکر.
به همین سادگی.
خدا از رگ گردن هم...
بسم الله

سلام
به نظر من تاثیری نداره و مهم خود فرد هست که در چه شرایطی و چطور و در چه فرهنگی رشد کرده و خودش برای رشدش چکار کرده

اسم اعظم خدا برای هر کس یک چیز متفاوت است که با ان ارامش میابد مانند الله برای مسلمانان یا برای یک کافر فقط یاد چیزی در وجود که همه بخشش ها و خوبی ها را از او میداند

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
باسلام وتشکر .
در این باره به نکته های ذیل دقت نمایید :
در روایات زیادى در مورد اسم اعظم صحبت شده، از آن‏ها استفاده مى‏شود که اگر کسى خدا را به اسم اعظمش بخواند، دعاى او مستجاب مى‏گردد و هرچه از خدا بخواهد، به او مى‏دهد .
اسم اعظم، اسمى است که اگر خدا را به آن بخوانند، عطا مى‏کند. اگر به آن دعا کنند، اجابت مى‏نماید.(۱)
تعیین اسم اعظم:
روایات فراوانى در تعیین اسم اعظم وارد شده است که در این مجال به برخى اشاره مى‏کنیم:
۱- امام عسکرى(ع) فرمود: «بسم اللَّه الرحمن الرحیم، به اسم اعظم نزدیک‏تر است از سیاهى چشم به سفیدى آن».(۲)
۲- در برخى روایات گفتن یکصد مرتبه «بسم اللَّه الرحمن الرحیم، لا حول و لا قوه الاّ باللَّه العلىّ العظیم» بعد از نماز صبح را اسم اعظم الهى شمرده‏اند.
۳- در روایات دیگرى نام‏هاى مقدّس دیگرى از نام‏هاى خداوند و اسمای حسنى ذکر شده است.(۳)
در توجیه این اختلاف و تعدد، سه قول ذکر شده است:
أ) اسم اعظم یک کلمه یا یک جمله یا آیه‏اى است . این همه تأثیر و قدرت، در الفاظ و حروف آن نهفته شده، بى آن که قید و شرطى داشته باشد.
ب) اثر از الفاظ است، به ضمیمه حالات و شرایطى در گوینده از نظر تقوا و پاکى و حضور قلب و توجه خاص به خدا و قطع امید از غیر او و توکل کامل بر ذات پاک خدا.
پ) اسم اعظم از مقوله لفظ نیست . اگر پاى الفاظ به میان آمده، اشاره به حقایق و محتواى این الفاظ است . باید معانى این الفاظ در جان آدمى نهادینه شده و آراسته به این معانى گردد . به مرحله‏اى از کمال برسد که دعاى او مستجاب و حتّى تصرف او در موجودات تکوینى به فرمان خدا نافذ گردد.
از این سه احتمال، احتمال اوّل بسیار بعید به نظر مى‏رسد که حروف و الفاظ بدون تکیه بر محتوا و بدون توجه به اوصاف و حالات گوینده چنان اثرى داشته باشد . این گونه برداشت از اسم اعظم، از روح تعلیمات اسلام دور است.
اسم گفتی، رو مسمى را بجوى ** ماه در بالاست، نى در آب جوى
هیچ اسم بى مسمّى دیده‏اى؟ ** یا ز گاف و لام گُل، گُل چیده‏اى؟
در روایت آمده است: بلعم باعورا پس از انحراف از مسیر پاکى و تقوا، اسم اعظم را از دست داد، یعنى حقیقت اسم اعظم را از دست داد، نه آن که لفظ را فراموش کرده و از دست داده باشد.
احتمال دوم و سوم بسیار به واقع نزدیک‏تر است. مرحوم علامه طباطبائى بعد از اشاره به اسم اعظم مى‏فرماید:
«نام‏هاى خداوند عموماً و اسم اعظمش خصوصاً، هر چند در عالم هستى و وسائط و اسباب نزول فیض در این جهان موثر است، ولى تأثیر آن مربوط به حقایق این اسما است، نه الفاظى که دلالت بر آن مى‏کند و نه به معانى متصوره در ذهن».(۴)
تفاوت در روایات ممکن است به خاطر تعدد اسم اعظم، یا تفاوت خواسته‏ها باشد، ولى آن چه مهم است، پاکى دل و خلوص نیّت و توجه به خدا و قطع امید از غیر او و آراستگى به این اوصاف است که روح اسم اعظم را تشکیل مى‏دهد. از رسول خدا(ص) در مورد اسم اعظم سؤال شد، حضرت فرمود:
«هر اسمى از اسماى الهى، اعظم است؛ پس قلب خویش را از غیر خدا خالى کن (و تمام توجهت به حق باشد) . خدا را به هر اسمى که مى‏خواهى بخوان. براى خداوند اسمى متفاوت با اسم دیگر نیست، بلکه او خداوند واحد قهار است».(۵)
« وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذینَ یُلْحِدُونَ فی‏ أَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ»(۶)
بنابراین ،
گر انگشت سلیمانی نباشد ** چه خاصیت دهد نقش نگینی
یعنی آن اسمای الهی که بر انگشتر حضرت سلیمان نقش بسته است، در صورتی اثر می‏گذارد که در انگشت شخصی همچون سلیمان باشد. از این‏رو اگر آن انگشتر به دست ما باشد، نخواهیم توانست کار سلیمانی کنیم، به همین خاطر گفته‏اند: اسم اعظم در حقیقت اسم عینی است، نه کتابتی و لفظی؛ بلکه وجود انسان کامل ـ که دارای جمیع مظاهر حق می‏باشد ـ اسم اعظم الهی است؛ همان‏گونه که قرآن می‏فرماید: وعلّم آدم الأسماء کلّها (۷) چون آدم دارای جمیع اسمای الهی است، مظهر اسم اعظم الهی نیز خواهد بود.
لفظ الله اسم اسم اعظم است صورت این اسم اعظم آدم است
پیامبر عظیم‏الشأن اسلام نیز که مقامی فوق مقام حضرت آدم دارد ـ اسم اعظم الهی است. از این‏ رو هر چه بخواهد و هر چه اراده کند، تحقق می‏یابد: از سبز شدن درخت خشک، گویا شدن سوسمار وحشی، شق‏القمر و...، به همین خاطر است که انسان هر چه بیش تر به حضرت تقرّب پیدا کند، به اسم اعظم حق نزدیک شده است.
بنابراین در تحقق اثرات اسم اعظم الهی ، تحقق شرائط آن لازم است.بدون تحقق آن شرائط آن اثرات محقق نخواهد شد . از جمله آن شرائط همان گونه که از روایات در این باب به دست می آید، خلوص دل و انقطاع کامل از غیر حق و پیوستن دل و بستن امید به صورت کامل به خدای متعال ، می باشد.

پى نوشت‏ها:
۱. بحارالأنوار، ج ۹۳، ص ۲۲۵.
۲. همان، ج ۷۸، ص ۳۷۱، باب ۶.
۳. براى اطّلاع بیش تر به جلد ۹۰ بحارالأنوار، ص ۲۲۳، باب اسم اعظم رجوع شود.
۴. علامه طباطبائى، المیزان، ج ۸، ص ۳۷۲.
۵. مصباح الشریعه، باب ۳۱.
۶.اعراف(۷) آیه ۱۸۰ .

تشکر

هر نفس خدا را شکر
با تشکر از شما خدا قوت

با سلام
موضوع بحث نام اعظم خدا بود نه اسم هایی که میدانیم و با آن خدا را می نامیم و صدا میکنیم هیچ کس ظاهرا مطلع نیست و یا اگر حتی یکی را میداند حاضر به گفتن نیست چون میترسد که شاید همان را هم از دست بدهد چون همانطور که میدانید فقط محرمان درگاه حق به این اسم دست پیدا میکنند
اما من اگر در جایگاه . منزلت یاران امام صادق بودم حتی اگر می مردم هم میخواستم بدانم همه ما میخواهیم از من و تو و شما و ما ، او شویم
وقتی او شدیم دیگر نه من و نه تو و نه شما و نه ما معنی نمیدهد و کسی که او شد دیگر از ما نیست وقتی راجع به فرشتگان مقرب درگاه احدیت مطالعه میکنید متوجه میشوید که چرا نزدیک شدن به او افتخار تهیت و آرامش و آسایش است
بسم الله الرحمن رحیم آرزو میکنم او شوم و برای او باشم و در کنار او باشم و برای او باشم امیددارم از ذات پاک الله که خواسته ام را اجابت کند

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

اولا: اسماء الهی کلماتی هستند که با نظر به یکی از صفات الهی، به ذات پروردگار اشاره دارند. برای نمونه لفظ شافی با توجه به صفت “ شفادهنده” به ذات خداوند اشاره می کند .

اسماء الهی واسطه بین ما و خدا هستند و ما در هر موردی خداوند را با اسم مناسب آن مورد می خوانیم. مثلا هرگاه درخواست بخشایش گناهان خود را داشته باشیم، خداوند را با لفظ “ یا غفور” می خوانیم و برای درخواست بهبود یک بیمار، لفظ “ یا شافی” را بکار می بریم، زیرا هر کدام از اسماء الهی اثر ویژه خود را دارند .

برخی اسماء معنی عامی دارند و به جای چند اسم دیگر می توان آن ها را به کار برد، مثل لفظ علیم که اعم از سمیع و بصیر و شهید است؛ به همین دلیل شکل اسماء از نظر وسعت و ضیق معنا، در هم تداخل می کنند تا جایی که به اسمی منتهی شوند که دیگر اسمی ما فوق آن نباشد و به آن اسم اعظم یا اسم الله الاکبر گفته می شود . (البته اسم الله الاکبر به معنای دیگری هم به کار رفته است) و چون یک اسم هر چه وسیع تر باشد، آثار و برکات آن هم بیشتر خواهد بود، اسم اعظم دارای وسیع ترین محدوده اثر و برکت است، به گونه ای که هر امر و اثری را در عالم شامل خواهد شد .

ثانیا: در احادیث اسلامی وارد شده که هرکس خدا را به آن اسم اعظمش بخواند دعای او مستجاب می‏شود .

و باز وارد شده است که اسم اعظم الهی، از اسرار می‏باشد، و دانستن آن کلید گشایش بسیاری از مشکلات است، و به همین دلیل جز پیامبران و امامان (ع) کمتر کسی بدان دست‏ خواهد یافت .

امام صادق(ع) فرموده است: به عیسی بن مریم (ع) دوحرف آن عطا شده بود، موسی (ع) چهار حرف، ابراهیم(ع) هشت ‏حرف، نوح (ع)پانزده حرف، آدم (ع) بیست و پنج‏ حرف و محمد (ص) هفتاد و دو حرف را می‏دانست ،و یک حرف، از آن حضرت هم مخفی بود [i] .

در روایت دیگری [ii] می‏خوانیم: اسم اعظم خداوند متعال هفتاد و سه حرف است، و«آصف بن برخیا» فرزند خواهر سلیمان (ع) یک حرف آن را می‏دانست، که توانست بدان تکلم کند و زمین را مهار سازد و تخت ‏بلقیس را با یک چشم به هم زدن،نزد سلیمان (ع) بیاورد و زمین به حالت اول برگردد [iii] .

در روایت دیگری آمده: به حضرت عیسی (ع) دو حرف از "اسم اعظم‏" عطا شده‏بود، که به بیان قرآن می‏توانست: به اذن خداوند کور مادرزاد و بیمار مبتلا به پیسی را شفا دهد و نیز مردگان را زنده گرداند [iv] .

در روایت دیگری می‏خوانیم: عمر بن حنظله، به امام باقر(ع) گفت: ای مولای من!من گمان می‏کنم نزد تو مقام و منزلتی دارم .

امام باقر (ع) فرمود: آری، همینطور است .

عمر بن ‏حنظله گفت: حال که چنین است، من از تو درخواستی دارم .

امام فرمود: درخواست تو چیست؟

عمر گفت: می‏خواهم "اسم اعظم خداوند" را به من بیاموزی !

امام باقر(ع) فرمود: آیا طاقت فهم و درک آن را داری؟ !

عمر گفت: آری .

امام (ع) فرمود: داخل اتاق شو .

وقتی «عمر» داخل اتاق شد، امام باقر(ع) دست ‏خود را روی زمین گذاشت، اما بدون فاصله اتاق تاریک شد، به طوری که از ترس، ناله و فریاد «عمر» بلند گردید !

امام باقر(ع) فرمود: چه می‏گویی؟ آیا "اسم اعظم‏" را به تو بیاموزم؟

عمر گفت: نه، آنگاه امام(ع) دست‏ خود را از روی زمین بر داشت و فضای اتاق به‏روشنایی و حالت اول بر گشت. [v]

در روایاتی هم می‏خوانیم: افرادی به حضور حضرت امام حسین(ع) رسیدند و تقاضای آموختن "اسم اعظم الهی‏" را کردند، و چون از تلقی آن ناتوان ماندند،ازاین تقاضا منصرف شدند. [vi]

و امام صادق(ع) فرموده است : ان سلمان، علم الاسم الاعظم . [vii] و لذا به اسرار غیبی و وقایع پشت پرده دانا بوده و گاهی آنها را بیان می کرده است .

علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود در ذیل آیه « وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوین َ» [viii] می گوید: پدرم از حسین بن خالد از ابی الحسن امام رضا (علیه السلام ) برایم نقل کرد که آن حضرت فرمود: بلعم باعورا دارای اسم اعظم بود، و با اسم اعظم دعا می کرد و خداوند دعایش را اجابت می کرد، در آخر به طرف فرعون میل کرد، و از درباریان او شد، این ببود تا آن روزی که فرعون برای دستگیر کردن موسی و یارانش در طلب ایشان می گشت ، عبورش به بلعم افتاد، گفت : از خدا بخواه موسی و اصحابش را به دام ما بیندازد، بلعم بر الاغ خود سوار شد تا او نیز به جستجوی موسی برود، الاغش از راه رفتن امتناع کرد، بلعم شروع کرد به زدن آن حیوان ، خداوند قفل از زبان الاغ بر داشت و به زبان آمد و گفت : وای بر تو برای چه مرا می زنی ؟ آیا می خواهی با تو بیایم تا تو بر پیغمبر خدا و مردمی با ایمان نفرین کنی ؟ بلعم این را که شنید آن قدر آن حیوان را زد تا کشت ، و همان جا اسم اعظم از زبانش بر داشته شد، و قرآن درباره اش فرموده : « فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوینَ، وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی اْلأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ َ» [ix] .

البته ما عقیده داریم که از عطایا و کراماتی که خداوند تبارک و تعالی به ائمّه اطهار علیهم السلام ارزانی فرموده است، " اسم اعظم " است و این از ویژگیهای آنهاست.

۱ - امام باقر علیه السلام می فرماید: اسم اعظم خداوند، هفتاد و سه حرف است . آصف بن برخیا فقط یکی از آن حروف را می دانست که توانست زمین را درهم نوردد و قبل از یک چشم برهم زدن، تخت بلقیس را از سرزمین سبا در نزد سلیمان حاضر سازد و ما ائمّه معصومین - هفتاد و دو حرف از آنرا می دانیم و یک حرف را هم خداوند به خودش اختصاص داده که نزد او مستور است و لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم [x] .

۲ - امام صادق علیه السلام فرمود: به حضرت عیسی علیه السلام دو حرف از حرفهای اسم اعظم داده شده که به وسیله آن معجزات خود را ظاهر می کرد و به حضرت موسی بن عمران علیه السلام چهار حرف و به حضرت ابراهیم علیه السلام هشت حرف و به حضرت نوح علیه السلام پانزده حرف و به حضرت آدم علیه السلام بیست و پنج حرف داده شد و خداوند تمام حرفها را برای حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت او جمع فرمود و اسم اعظم هفتاد و سه حرف است که به رسول الله هفتاد و دو حرف آن داده شده و یک حرف در پرده است. [xi]

۳ - امام صادق علیه السلام فرمود: چگونه مردم، فرمایش امیرالمومنین علیه السلام را انکار می کنند که فرمود : « من اگر بخواهم با همین پایم به سینه معاویه که در شام است می زنم و او را از تختش سر نگون می نمایم» در حالی که عمل آصف بن برخیا را که تخت بلقیس را برای حضرت سلیمان علیه السلام آورد، انکار نمی کنند؟! آیا پیامبر ما افضل تمام پیامبران نیست؟ آیا وصی او بر ترین اوصیاء نیست؟

پس چرا لااقل امیرالمؤمنین را به قدر آصف نیز باور ندارند؟ خداوند بین ما و بین آنان که حق ما را انکار می کنند و برتری ما را قبول ندارند، قضاوت فرماید. [xii]

شخصی به نام علی پسر محمد نوفلی می گوید: از امام هادی علیه السلام شنیدم که می فرمود: اسم اعظم خداوند متعال ، هفتاد و سه حرف است و نزد آصف تنها یک حرف بود که وقتی تکلم به آن حرف کرد توانست به تخت و جایگاه بلقیس ملکه سباء دست یابد و آن را در اختیار سلیمان پیامبر خدا قرار دهد و همه این کارها در کمتر از چشم بهم زدنی واقع شود ولی نزد ما ائمه علیه السلام هفتاد و دو حرف از اسم اعظم خداوند وجود دارد و یک حرف هم نزد خداوند عزوجل است که در علم غیب آن حرف مخصوص خود خداوند متعال است. [xiii]

نتیجه این که از ائمّه اطهار سلام الله علیهم اجمعین به کرّات و مرّات اعمال خارق العاده ای دیده شده که در بسیاری از آنها نور وجود اسم اعظم خداوند نزد ائمه اطهار مشهود است . البته باید توجه داشت که آنها در میان خودشان قواعدی دارند که در چه موقع اسم اعظم را به کار گیرند و چه وقت ‏به کار نگیرند. ائمه علیهم‏السلام قادر بر انجام امور، از راه غیر طبیعی می باشند و یا به تعبیر دیگر تسلط بر قوانین طبیعی و مافوق طبیعی دارند ولی در عین حال با قوانین عادی و طبیعی و طبق معمول زندگی می‏کنند. اما می‏دانند که در چه حالی اسم اعظم را به کار ببرند .

پس بنابر آن چه از روایات به دست می آید، اگر کسی از اسم اعظم خداوند با خبر باشد، ویژگی هایی در او پدید خواهد آمد؛ هر دعایی بکند مستجاب می شود و حتی با اسم اعظم می تواند در جهان طبیعت تصرف کند.

ثالثا: باید توجه داشت که این اسم، از قبیل الفاظ نیست‏ بلکه برای آن، حقیقت و واقعیت دیگری است .

البته در میان مردم مشهور است که خدا اسمی از قبیل الفاظ به نام اسم اعظم دارد که هرگاه به آن اسم خوانده شود، دعا مستجاب می‏شود; ولی به هنگام مراجعه به اسمای لفظی، چنین اسمی را پیدا نکردند. از این جهت گفته‏اند این اسم از حروف مجهول برای ما، ترکیب یافته است و اگر ما بر آن دست ‏یابیم، همه چیز را تحت اراده‏ی خود در می‏آوریم .

گر چه در برخی از روایات اشاراتی به این نظر هست، چنان که وارد شده است که بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏ به اسم اعظم نزدیک‏تر از سفیدی چشم به سیاهی آن است و نیز آمده است که در آیة الکرسی و اول سوره‏ی آل‏عمران، حروف اسم اعظم پخش شده است و یا در میان حروف سوره حمد موجود است و امام آن حروف را می‏شناسد و آنها را ترکیب می‏کند و دعای او مستجاب می‏شود .

و هم چنین همان طوری که بیان شد و معروف است؛ آصف بن برخیا ، از اسم اعظم اطلاع داشت و آن را بر زبان آورد و توانست تخت ملکه سبا را در کمتر از یک چشم به هم زدن، نزد سلیمان بیاورد و اسم اعظم دارای هفتاد و سه حرف است، خدا هفتاد و دو حرف آن را به پیامبران آموخته، ولی یکی را برای خود برگزیده است .

ولی بحثهای حقیقی از علت و معلول و خواص آن، این نظر را رد می‏کند، زیرا در جهان هر پدیده‏ای برای خود علت ویژه‏ای دارد و ضعف و قوت معلول بستگی به کیفیت علت از نظر قوه و ضعف دارد; هرگاه اسم اعظم از قبیل الفاظ باشد، سرانجام از دو حالت‏ بیرون نیست، اگر تلفظ شود از مقوله کیف مسموع و اگر تصور نشود از مقوله امور ذهنی خواهد بود، و در هر دو صورت چگونه می‏توان گفت: کیف مسموع و یا صورت خیالی یک شیی‏ء دارای چنین قوه و قدرتی است که در جهان تحولی ایجاد می‏کند، درحالی که خود اسم اعظم بنابر این فرض، معلول نفس و ذهن انسان است .

ﭘس اگر اسمای الهی اعم از اسم وسیع و عام، یا اسم خاص تاثیری در آفرینش دارند، به خاطر واقعیتهای آنها است، نه به خاطر الفاظی که از آنها حکایت می‏کند و نه به خاطر معانی بی اثری که از آنها در ذهن پدید می‏آید; طبعا باید گفت مؤثر در هر چیز خدا است. از آن نظر که واقعیت این اسماء را دارد، نه لفظ مسموع مؤثر بوده و نه مفاهیم محض .

از طرف دیگر خدا نوید می‏دهد که من دعای دعوت‏کنندگان را اجابت می‏کنم و می‏فرماید: «... اجیب دعوة الداع اذا دعان... [xiv] » ، ولی مقصود آیه هر نوع دعا نیست، ولو دعایی که هنوز از اسباب طبیعی منقطع نشده و توجه کامل به خدا تحقق نیافته است، بلکه ناظر به کسی است که از هر سببی چشم بپوشد و فقط به پروردگار خود توجه کند; در این صورت با حقیقت اسمی که با در خواست او کاملا مناسب است، ارتباط پیدا می‏کند و واقعیت، اثر خود را می‏گذارد و دعای او مستجاب می‏شود و این است معنی خواندن با اسم، و لذا هرگاه انسان با اسمی که ارتباط برقرار کرده، اسم اعظم باشد، همه چیز از او اطاعت می‏کند و دعای او مستجاب می‏شود .

این که می‏گویند خدا اسم اعظم را به برخی از پیامبران آموزش داده، مقصود این است که راه انقطاع از غیر خدا و توجه به خدا را به روی آنان باز کرده که در همه جا با و اقعیت این اسم، ارتباط برقرار می‏کنند و دعای آنان مستجاب می‏شود . [xv] و روایات دیگر را هم باید چنین تفسیر کرد و اسمای لفظی و صور ذهنی را، اسم اسم نامید.

پس خواص تاثیرات اسماء الهی و به ویژه اسم اعظم، مربوط به حقایق آن هاست و نه لفظ آنها و یا معنای ذهنی آن ها، و تخلق شخص گوینده به صفات الهی و متصل شدن او به حقیقت اسمای الهی خداوند است که زمینه استجابت دعا را فراهم می کند و می تواند علت برخی تصرفات باشد؛ همان گونه که در دعا حقیقت طلب و دل بریدن از دیگران، یکی از علل بهره مندی از فیوضات است و نه لفظ و یا معنای ذهنی دعا . البته کلمات و الفاظ نیز یاد آور حقایق هستند و از این رو مورد احترامند، ولی تاثیر اصلی مربوط به همان حقایق است. پس تا کسی آمادگی درونی و صفای لازم را حاصل ننماید، هرگز به اسم اعظم خداوند دست نخواهد یافت، به خلاف اسم لفظی که ممکن است از هر کسی خارج شود .

رابعا: در عرفان اسلامی، آمده است که از سویی نظام اسمای الهی در واقع توجیه کننده ی خلقت عالم است و عالم همه عرصه ی جلوه نمایی اسماء و صفات حق است وهر یک مظهر اسمی از اسماء الهیه می باشند و از سویی دیگر ازجمله ی اسماء اسم اعظم است و اسم اعظم جامع جمیع صفات حق می باشد ، پس مظهر اسم اعظم باید حائز کمالات مظاهر دیگر باشد و این همان انسان کامل است که از آن به حقیقت محمدیه هم تعبیر می آورند . [xvi]

نتیجه این که شما با دقت در این چند نکته ای که بیان کرده ایم می توانید به پاسخ هر دو سؤال خود دست یابید. (دقت کنید)

اما در پایان خوب است به این جمله هم توجه کنید:

از مرحوم دولابی نقل است که فرمود: تو اسم اصغر خدا را به من نشان بده تا من اسم اعظم را به تو نشان بدهم. مگر می شود اسم خدا اصغر باشد؟ [xvii]

[i] نفس‏الرحمن، ص ۳۱۰; بصائر الدرجات، ص ۹ – ۲۲ ۸.

[ii] نفس الرحمن، ص ۳۱۰; بصائر الدرجات، ص ۹ - ۲۲۸ .

[iii] ن مل /۴۰

[iv] سوره آل عمران، آیه ۴۹; نفس الرحمن، ص ۳۱۰ .

[v] نفس الرحمن، ص ۳۱۱; بصائر الدرجات، ص ۲۳۰ .

[vi] نفس الرحمن، ص ۳۱۱; اثبات الهداة، ج ۵، ص ۱۹۴ .

[vii] .‎ الاختصاص،ص ۸; اختیار معرفة الرجال، ص ۱۱; بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۴۱; بهجة الامال، ج ۴، ص‏۴۱۲;الدرجات الرفیعة، ص ۲۱۰ .

[viii] اعراف/۱۷۵ "و بر آنها بخوان سر گذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم ،ولی (سرانجام) خود را از آن تهی ساخت و شیطان در پی او افتاد و از گمراهان شد"

[ix] اعراف/۱۷۵ و۱۷۶ " ولی (سرانجام) خود را از آن تهی ساخت و شیطان در پی او افتاد و از گمراهان شد و اگر می خواستیم (مقام) او را با این آیات (و علوم و دانشها) بالا می بردیم (اما اجبار بر خلاف سنت ماست ،پس او را به حال خود رها کردیم)و او به پستی گرائید ، و از هوای نفس خود پیروی کرد ، مثل او همچون سگ (هار)است که اگر به او حمله کنی ، دهانش را باز فو زبانش را برون می آورد، و اگر او را به حال خود واگذاری ،باز همین کار را میکند ، (گوئی چنان تشنه دنیا پرستی است که هرگز سیراب نمی شود) این مثل گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند ."

[x] ب حارالانوار، ج ۲۷، ص ۲۵

[xi] ب حارالانوار، ج ۲۷، ص ۲۵ و۲۶

‎‎ [xii] ب حارالانوار، ج ۲۷، ص ۲۸‏ ‎ - ‎ تفسیر نمونه، ج ۷ف ص ۳۰‏ ‎ ‎ ، جلد ۱۵ صفحه ۴۶۸ -۴۷۶- دانشنامه رشد ، ذیل اسم اعظم

[xiii] بحار الانوار، ج ۵۰، ص ۱۷۶، شماره ۵۵. دانشنامه رشد ، ذیل اسم اعظم

[xiv] بقره/۱۸۶ (دعای دعا کننده را ، به هنگامی که مرا می خواند ، پاسخ می گویم. )

[xv] تفسیر ‏ المیزان ج ۸ / ۳۷ ۰و ۳۷ ۱ ‏ ‎

[xvi] تجلی و ظهور در عرفان نظری ، سعید رحیمیان ص ۲۵۵-۲۵۹

[xvii] برای آگاهی از اختلاف نظر محققان در باره ی اسم اعظم، ر.ک.دائره المعارف تشیع ج ۲ ص ۱۶۷

موفق باشید.

باسلام
من در امثال اين حوزه صاحب نظر نيستم؛ تنها چند مطلب قابل ذكر است:
۱- اسم اعظم دلالت بر درجه كمال انسان ها دارد. به بياني ديگر؛ اسم اعظم نشانه اي مراتب انسان است كه با رسيدن به آن مقام در صورت قبولي امتحان به او عنايت مي شود.
۲- آنكه صاحب اسم اعظم است و درجات كمال را مي پيمايد، مسلماً از عالم غيب و شهادت آگاهي مي يابد.
۳- نتيجه: صاحبان اسم اعظم، انسان هاي كامل اند و در طي مدارج آن مي باشند.
بلعم باعورا صاحب اسم اعظم نبود و خداوند هم در قرآن چنين اشاره اي نمي كند، نمي توان به احاديث آحاد هم تمسك جست. او به اصطلاح امروزي مستجاب الدعوه بود و انسان هاي زيادي هم امروز مي بينيم كه به قول ما «نفس گرمي دارند».
صاحبان اسم اعظم را نبايد با جادوگران و ساحران يكي بگيريم. گويا دوستان فكر مي كنند كه آنها با گفتن اسم اعظم (يا مثلاً وِرد) كارهاي خارق العادده انجام مي دهند. غالب آنچه به نام كرامات و معجزات به نام پيامبران و ائمه اطهار عليهم السلام نسبت داده شده است ساخته غاليان و تراوش ذهن آنهاست كه خود ائمه اطهار عليهم السلام فرموده اند كه از آنان دور باشيم. دقت شود كه در صورت قبول اين موضوع، مرتاضان حتماً اسم اعظم مي دانند!!!
از بعضي احاديث صحيح و از رويدادهايي كه مورخين براي ائمه اطهار عليهم السلام نوشته اند و بر سر ايشان آمد، ظاهر مي شود كه از اسم اعظم استفاده اي نكرده اند، گويا يك كلاغ چهل كلاغ شدن گفتار عوام باعث چنين تصوري شده است.
در احاديث اشاره صريح به اسم اعظم نمي شود و حتي اصرار ديگران هم راه به جايي نمي برد، آنچه مسلم است عالم مظهر اسماء الهي است و ظهور اين اسماء جز با اكمال، اكرميت، خلوص و قطع از غير خدا، بر غير خدا ميسور نيست.
انسان هاي زيادي را مي شناسيم كه قدم در اين راه نهاده ا ند اما هيچ كدام مدعي اسم اعظم نيستند.
پايان اينكه دانستن اسم اعظم شرط كافي نيست، و تنها به عاملينِ حامل، داده مي شود.
با تشكر

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

پرسشگر گرامی،
در اینگونه مسایل و تطبیق آن با موارد دیگر اختلاف نظر وجود دارد که برخی از اهل فن نکات یادشده از طرف شما را صحیح و برخی دیگر مخدوش می دانند.
در هر صورت از شما به خاطر دغدغه علمی که داشتید و به خاطر آن وارد بحث شدید، نهایت سپاس را داریم.

موفق باشید.

سلام خدا قوت
به نظر من همه انسان ها می توانند به مرحله ای از زندگی برسند که دارای اسم اعظم شوند
به شرط آنکه خود را باور کنند
اگر انسان توانایی ها و ظرفیت های وجودی خود را به درستی بشناسد،می تواند با مراقبت از ذهن و رو ح خود این ظرفیت ها را جامه عمل بپوشاند

پرسشگر گرامی؛
در بین مردم شایع است که اسم اعظم یکی از اسامی خداوند متعال است که اگر خدا را به آن بخوانند، دعا مستجاب می‏شود و چون در میان اسماء حسنای الهی به چنین اسمی دست نیافته و در سایر اسماء خداوند چنین اثری ندیده‏اند، معتقد شده اند به اینکه اسم اعظم مرکب از حروفی است که هر کسی آن حروف و نحوه ترکیب آنها را نمی‏داند و اگر کسی به آن دست یابد، همه موجودات در برابرش خاضع گشته و به فرمانش در می‏آیند.
لیکن حقیقت این است که تأثیر اسماء الهی و مخصوصا اسم اعظم او در عالم، بخاطر حقایق آنها است نه به الفاظشان و نه به معانی که از الفاظ فهمیده می‏شود، بلکه معنای این تأثیر این است که خدای تعالی که پدیده آورنده هر چیزی است، هر چیزی را به یکی از صفات کریمه‏اش که مناسب آن چیز است و در قالب اسمی است، ایجاد می‏کند، نه اینکه لفظ خشک و خالی اسم، و یا معنای آن و یا چیز دیگری غیر از ذات متعالی خداوند چنین تأثیری داشته باشد.
و اینکه در روایات آمده است که خداوند اسمی از اسماء خود و یا چیزی از اسم اعظم خود را به پیامبری از پیامبران خود آموخته است معنایش این است که راه انقطاع وی را به سوی خود، به او آموخته است، پس اگر واقعا آن‏پیغمبر دعا و الفاظی داشته و الفاظش معنایی را می‏رسانده، باز هم تأثیر آن دعا از این باب است که الفاظ و معانی، وسائل و اسبابی هستند که حقایق را به نحوی حفظ می‏کنند.
پس آنچه در استجابت دعا مؤثر است کیفیت دعا است به این نحو که از هر آنچه غیر خداست دست و دل را بشوید و تنها به پروردگارش متصل شود که اگر چنین شود متصل به حقیقت اسمی شده است که مناسب با حاجتش است و در نتیجه آن اسم نیز به حقیقتش تأثیر کرده و دعای او مستجاب می‏شود.
این است حقیقت دعای به اسم و به همین جهت عمومیت و خصوصیت تأثیر بحسب حال آن اسمی است که حاجتمند به آن تمسک جسته است.
پس اگر این اسم، اسم اعظم باشد یعنی در همه حوائج ‏اش به خداوند متصل شده باشد، در حقیقت خدا را به حقیقت اسمی خوانده است که مناسب با تمام حوائجش، این دعا اثر کرده و تمام حوائجش برآورده می‏ شود.(۱)

پی نوشت:
۱. بر گرفته شده از : تفسیر المیزان جلد ۸ از ص ۴۶۵ تا ص ۴۶۷.

سلام
مي خواستم بدونم آيا امكانش هست اسم اعظم اسمم رو بدونم؟
ممنون ميشم راهنمايي بفرماييد

تصویر پاسخگوی اعتقادی

با سلام
اسم اعظم اختصاص به خداوند دارد .
اسم شما اسم اعظم ندارد تا برای تان آروزی دانستن آن پیش آید

نظرات