معنای این جمله که می گوید بلا به خاطر ولایت است، چیست؟

بلاء و مصیبت هایی که در دنیا برای انسان ها پیش می آید، حکمت های مختلفی دارد. مثلا بلاء می تواند جزای کفر ورزی انسان باشد:
«وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَیْدیكُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ كَثیرٍ؛[شوری/۳۰] هر مصیبتى به شما رسد بخاطر اعمالى است كه انجام داده ‏اید، و بسیارى را نیز عفو مى ‏كند!»

اما تنها حکمت بلاء، عقوبت گناهان نیست. چون از سویی بناست که ظواهر زندگی مومن و کافر یکسان باشد:
«وَ لَوْ لا أَنْ یَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ؛[زخرف/۳۳] و اگر نه این بود كه خواستیم مردم در تحت یك نظام قرار گیرند، براى هر كس كه به رحمان كفر بورزد خانه‏ هایى داراى سقفى از نقره قرار مى‏ دادیم، و پله ‏هایى كه با آن بالا روند، و خودنمایى كنند.»

و از سویی می بینیم که خدای متعال، به کفار مهلت می دهد:
«وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ خَیْرٌ لانْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ؛[آل عمران/۱۷۸] آنها كه كافر شدند، (و راه طغیان پیش گرفتند،) تصور نكنند اگر به آنان مهلت مى ‏دهیم، به سودشان است! ما به آنان مهلت مى‏ دهیم فقط براى اینكه بر گناهان خود بیفزایند و براى آنها، عذاب خواركننده‏اى (آماده شده) است.»

بنابراین باید حکمت های دیگری نیز در این بین وجود داشته باشد. که یکی از آن ها با همین جمله " البلاء للولاء " بیان می شود، که به خاطر ولایت و سرپرستی انسان، او را دچار بلاء می کنند. و این گونه است که مقربین، جام بلای بیشتری دارند:
«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ وَ عِنْدَهُ سَدِیرٌ إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَحَبَّ عَبْداً غَتَّهُ بِالْبَلاءِ غَتّاً؛[۱] امام صادق (ع) می فرمایند: خدا زمانی که بنده ای را دوست بدارد، او را در دریای شداید غوطه ور می سازد.»
«أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ فِی الْجَنَّةِ لَمَنْزِلَةً لا یَبْلُغُهَا الْعَبْدُ إِلَّا بِبَلاءٍ فِی جَسَدِه؛[‏۲] در بهشت مقامى هست كه هیچ كس به آن جایگاه نمى‏رسد مگر اینكه در بدن خود ناراحتى و گرفتارى داشته باشد.»

در همین ولایت و سرپرستی نیز اسرار بسیاری است. یک جا امر این قدر دقیق و ظریف است که بلاء دامن گیر سلمان و ابوذر نیز می شود:
در كتاب اختصاص روایتى هست كه نشان مى‏ دهد پس از رسول و هجوم فتنه، آن‏هم فتنه ‏هایى به سیاهى شب‏هاى تاریك، همه بازگشتند جز سلمان كه تا ساعتى در او چیزهایى آمد كه گرفتار رنجى در گردنش شد و جز ابوذر كه تا ظهر در او حالتى آمد كه گرفتار شتر برهنه و ریختن گوشت از پاها شد و جز مقداد كه حتى لحظه‏ اى هم شك نكرد و حالت او دگرگون نشد. چشم در چشم على داشت و انتظار مى‏ كشید تا چه زمانى دستور دهد و او اجرا نماید.[۳]

 و شاید بتوان رمز اصلی کار را این گونه بیان کرد که در مسیر سیر و سلوک عرفانی، وقتی کارها بسیار دقیق می شود، حتی ریاضت نیز مناسب نیست. چون بوی دخالت عبد و وجود او را می دهد، اینجاست که بلاء نقش اصلی را ایفا می کند:
« آنگاه كه درگیرى پیچیده ‏تر شد، نوبت بلاء و ضربه مى ‏رسد. و این ضربه ‏ها، براى تویى كه تولد یافته ‏اى و تویى كه از مركبت جدا شده ‏اى، بزرگترین نعمت و بزرگترین هدیه است. و این بلاء را از بالا مى ‏فرستند. آنچه تو با خودت انجام مى‏ دهى، خودش هوس دیگرى است كه نقطه ‏ى ضعف جدید تو مى ‏شود. تو نمى‏ توانى خودت را خوب جراحى كنى، از بالا، دست روى نقطه ‏ى درد مى‏ گذارند و چنان فشار مى ‏دهند كه در دمل، چركى نماند. این بازى ‏ها كه ما خودمان درمى ‏آوریم، در واقع نمایشى است كه مى‏ خواهیم خلقى بودنمان را توى چشم‏ها بریزیم. آن بلایى كه از بالا مى ‏فرستند و آن لقمه ‏اى را كه از آنجا برایت مى ‏گیرند، درست به اندازه ‏ى گلویت است و درست مطابق هیكل مبارك.»[۴]

و همین جاست که بنده در مقابل بلاء صبر نمی کند، بلکه حتی شکر نیز کافی نیست و باید به طلب و درخواست بلاء برسد، مانند بالغی که خود التماس جراح را می کند و به او پول می دهد تا جراحیش کند، در حالی که روزی از آمپول فرار می کرد:
« در یك مرحله، درد و رنج، در تو عقده ‏اى را به وجود مى ‏آورد و «جزع» در تو شكل مى‏ گیرد، اما در مرحله دیگر، ممكن است كه تو درد و رنج را تحمّل كنى و «صبر» داشته باشى و در مرحله بالاتر، ممكن است كه تو به «شكر» برسى و حتى بالاتر از شكر، به «طلب» برسى؛ درست مثل اینكه خودت در صف بایستى تا در جراحى، شكمت را تكه تكه كنند كه آنچه بچه ‏ها را به جزع مى‏ آورد، در تو شكر و طلب را به همراه دارد.»[۵]

قطعا برای انسان هایی که سلوکشان خیلی جدی نیست و محاسبات زندگیشان دقیق نیست، این سخنان در این حد وجود ندارد:
« یك حرص، آدم را تبعید مى ‏كند. یك بخل، پسران آدم را دور مى ‏كند و همان بخل، عامل حسادت و قتل است. یك شتاب، یونس را زندانىِ شكم ماهى مى‏ كند. ما كه جامع الشرایط هستیم و كبر و حرص و بخل و شتاب را همه یك جا داریم، ولى نه به جایى تبعید شده ‏ایم و نه در زندانى محصور؛ چون سرعت ما محدود است.»[۶]

اما می توان گفت که هر کس به اندازه جایگاه خود نیز با بلاء سرپرستی می شود، شاید برای بعضی از ما بلاء صرفا اثرش همین قدر باشد، که بفهمیم این دنیا جای ما نیست و مثل کسی باشیم که زیر پایش را داغ کرده اند، تا نایستد. و بفهمد که دنیا برای دلبستن به آن نیست. اینجاست که این آیه برایمان دلچسب می شود:
«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الامْوالِ وَ الانْفُسِ وَ الثَّمَراتِ؛[بقره/۱۵۵] ما بطور حتم و بدون استثناء همگى شما را یا با خوف و یا گرسنگى و یا نقص اموال و جانها و میوه‏ها مبتلا می کنیم!»

[۱]. بحار الأنوار ج۶۴ ص۲۰۸.
[۲]. بحار الأنوار ج۶۴ ص۲۳۷.
[۳]. الإختصاص، النص، ص: ۹.
[۴]. صراط، عین صاد، ص: ۱۰۹.
[۵]. حركت، عین صاد، ص: ۱۸۷.
[۶]. حركت، عین صاد، ص: ۱۰۶.

نظرات