فلسفه آفرینش انسان چیست؟

 آفرینش انسان

در مورد فلسفه آفرینش انسان دیدگاه‏های مختلفی وجود دارد:

۱- عرفا معتقدند چون خداوند اراده نموده از خفا بیرون اید و جمال اسماء و صفات خود را در اشیا و افراد مشاهده نماید، پس در جهان و انسان ظهور و تجلی نمود و دست به خلقت آنان زد، پس هدف خداوند از آفرینش انسان و سایر پدیده‏ها ظهور و تجلی است. خداوند انسان و جهان را خلق نمود تا این كه ظاهر و هویدا شود، نه این كه كسی او را بشناسد.[۱]

۲- فلاسفه اسلامی گفته‏اند: چون خداوند واجد همه كمالات است و هیچ نقصی در او نبوده و بی نیاز مطلق است، هیچ گونه كمبودی ندارد تا بخواهد با آفرینش جهان یا انسان، آن را جبران نماید و یا سودی از آفرینش عالم و آدم نصیب او شود. خداوند چون كامل است، لازمه كمالش فیّاض و جواد بودن است، پس باید فیض بخشی و بخشندگی كند، در نتیجه باید جهانی زیبا و كامل بیافریند. بنابراین صدور وجود و هستی از خداوند واجب است.[۲]

۳- دیدگاه قرآن: در یكی از آیات قرآنی به صراحت هدف از خلقت انسان، عبودیت و بندگی خدا ذكر شده است: "و ما خلقتُ الجنّ و الإنس إلا لیعبدون"[۳] جن و انس را جز براى پرستش خود نیافریده ‏ام

البته منظور از عبودیت تنها به جا آوردن نماز و روزه نیست، زیرا این‏ها جزئی از عبادت‏اند، بلكه مراد، تسلیم و اطاعت بی چون و چرا از خدا به منظور تقرّب به او است.

جمع بندی :

۱. خداوند غنی بالذات است و هیچ كمبودی ندارد، و هر كمالی را كه بتوان آن را كمال تصور كرد، خدای سبحان دارای آن می‌ باشد. محال است كه كوچكترین نقص در خدا باشد، زیرا هر چیزی نقص داشته باشد، محتاج است و هر محتاج ممكن الوجود است، نه واجب الوجود. قرآن می‌ فرماید: " َ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمینَ؛[۴]  خداوند از همه جهانیان بی نیاز است".

۲. خداوند فیاض و بخشنده مطلق است؛ یعنی هر آن چه كه قابلیت موجود شدن را داشته باشد، از طرف خدای منّان به آن وجود عنایت می‌‌‌‌‌‌‌ شود، زیرا هیچ گونه بخلی برای ذات اقدس احدیت تصور ندارد، بلكه فیاضیتش اقتضا می‌‌‌‌‌‌‌ كند به چیزی كه قابلیت اخذ نعمت وجود دارد، وجود ببخشد. قرآن می‌‌‌‌‌‌‌ فرماید: "وَ رَبُّكَ الْغَنىِ‏ُّ ذُو الرَّحْمَه؛[۵] پروردگارت بی نیاز و صاحب رحمت است". و ۱۱۴ مرتبه می‌‌‌ فرماید : " بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ؛ به نام خداوند بخشنده بخشایشگر".

۳. افعال خدا غایت و هدف دار و حكیمانه است، زیرا حكیمانه بودن كار، كمال است و خداوند مستجمع جمیع كمالات است.

قرآن می‌ فرماید: "وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنهَمَا لَاعِبِینَ [۶] مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقّ‏ِ [۷] ما آسمان و زمین و آن چه را بین آن ها است، به بازیچه نیافریدیم. جهان برای ما اسباب بازی نیست. نیافریدیم مگر به حق".

پس خداوند غنی بالذات و فیّاض مطلق و حكیم است. طبق صفت فیاضیت، مقتضای ذات خداوند است كه خلق كند و جهان را بیافریند و مقتضای حكمتش این است كه آفرینشش هدف دارد و چون خدای سبحان هیچ نقصی ندارد و كمبودی برایش تصور ندارد، معنی ندارد هدف از خلقت به كمال رسیدن خودش باشد. پس هدف از خلقت وجود بخشیدن و به جهان و حفظ وجود آن و به كمال رساندن آن می‌ باشد. كمال نهایی رسیدن به جوار قرب پروردگار است . و راه نیل به قرب الهی هم عبادت و پرستش و در آزمایش نمره قبولی گرفتن است. قرآن می‌ فرماید: " وَ مَا خَلَقْتُ الجْنَّ وَ الْانسَ إِلَّا لِیَعْبُدُون؛[۸] من جن و انس را نیافردیم جز برای این كه عبادتم كنند".

و فرمود: " الَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الحْیَوةَ لِیَبْلُوَكُمْ أَیُّكمُ‏ْ أَحْسَنُ عَمَلا؛[۹] آن كسی كه مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید كه كدام یك از شما بهتر عمل می‌كند".

برای مطالعه بیشتر می توانید به كتاب معارف قرآن ، اثر استاد محمد تقی مصباح یزدی و كتاب عدل الهی از شهید مطهری و تفسیر نمونه، ج ۲۲ ، ص ۳۸۴ مراجعه فرمایید.

 


[۱]. سید حسن ابراهیمیان، انسان‏شناسی، ص ۱۱۵ و ۱۱۴.
[۲]. همان، ص ۱۱۶ و ۱۱۵، با تلخیص.
[۳]. ذاریات (۵۱) آیه ۵۶.
[۴]. آل عمران (۳) آیه ۹۷.
[۵]. انعام (۶) آیه ۱۳۳.
[۶] و [۷] . دخان (۴۴) آیه ۳۸ - ۳۹.
[۸]. ذاریات (۵۱) آیه ۵۶.
[۹]. ملك (۶۷) آیه ۲.

دیدگاه‌ها

با سلام و تشکر از مطلب مفید و آموزندتون.
من سوالی برام.پیش اومد.با توجه ب اینکه تمامی صفات را ب خدا نسبت میدیدم .مثله این صفت ک خداوند متعال عالم مطلق هستند یعنی ک از دیروز و امروز و آینده با خبرن.
خب با این تفاسیر خداوند با علم ب اینکه روزی یکیداز فرشتگانش اونو نمیپرسته و بعدا در قالب شیطان بنده هاش رو ب رته باطل میکشونه این فرشته رو خلق کرد.سواله من اینه پس چرا خداوند میدونست ک شیطان بد هست صرفا بخاطر ازمایش خلق کردن همچین موجودی غیر منطقی و غیر عقلانیه.پس چ دلیلی داشت خلقت شیطان .و از همه مهم تر اینکه بواسطه ی همین شیطان بسیاری از بنده هاش بایستی مجازات بشن.
ممنون

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
باسلام وتشکر .
ابلیس از آفریدگان خداوند و از جنیان است و مدت‏هاى طولانى خداوند را عبادت کرده بود، به واسطه نافرمانى از خداوند، از درگاه او رانده شد و از این پس به نام شیطان شناخته مى‏شود. شیطان بر هر موجودى گفته مى‏شود که انسان را فریب دهد، خواه از جنیان باشد یا از انسان‏ها، بنابراین، شیطان از ابتدا شیطان آفریده نشد. او در ابتدا پاک بود. او مخلوقى چون سایر مخلوقات خدا در اطاعت پروردگار و از مقربین درگاه ربوبى بود، اما در مقابل یک دستور الهی که سجده و تعظیم در مقابل انسان بود، لغزید (۱) و از درگاه الهى رانده شد. (۲) شیطان در برابر آن همه عبادت، از خداوند تقاضاى زنده ماندن تا روز قیامت را نمود و خداوند او را تا آن روز مهلت داد.
شیطان آفریده نشد تا خلایق را بفریبد. او فریب نفس خویش را خورد و از خداوند مهلت خواست تا دنیا هست، او نیز باشد، و از آن پس قسم خورد تا انسان‏ها را بفریبد مگر کسانى را که مؤمن باشند. (۳) و خداوند نیز این مهلت را به شیطان داد.
اما چرا این مهلت را از طرف خداوند یافت، مى‏توان گفت فلسفه وجود شیطان براى انسان، همانند وجود قواها و غرایز و نفس اماره درون انسان است که انسان‏ها را به سوى بدى و دور شدن از خدا امر مى‏کنند. از طرف دیگر گرایش به سوى کمال و نیکى و خرد و رسولان و پیامبران الهى، در مقابل آنها قرار مى‏گیرند تا انسان‏ها را به کمال و خوشبختى سوق دهند. تنها در صورت وجود هر دو نیرو در انسان است که وى مى‏تواند با اختیار خود، یکى از دو راه را انتخاب کند تا به سعادت یا شقاوت برسد.
بنابراین اگر نفس اماره و نیروهاى سرکش و شیطان‏ها نبودند، انسان نمى‏توانست در معرض آزمون الهى قرار گیرد و با نفى و طرد و مبارزه با آنها، موجب شکوفا شدن استعدادهاى عالى انسانى و سیر در مسیر کمال و خوشبختى و سعادت ابدى شود، پس شیطان شر مطلق نیست.
"علامه طباطبایى" فرموده است: "اگر شیطانى نبود، نظام عالم انسانى هم نبود، و وجود شیطانى که انسان را به شر و معصیت دعوت کند، از ارکان نظام عالم بشر است، و نسبت به صراط مستقیم، او به منزله کناره و لبه جاده است و معلوم است که تا دو طرفى براى جاده نباشد، متن جاده هم فرض نمى‏شود". (۴)
به تجریه و تحقیق ثابت شده است که فلزات براى آن که از ناخالصى و زوائد پاک شوند، باید در کوره‏هاى داغ قرار گیرند تا پس از آن به شکل فلزى با ارزش درآیند. انسان نیز براى خالص شدن، نیازمند امتحانى سخت است تا جوهره اصلى اش نمایان شود که در نتیجه وارد مرحله استحقاق و محبت الهى گردد و با خطاب "ارجعى" لایق دیدار پروردگارش شود. دنیا میدان آزمایش است و انسان هدف این آزمایش، پس حریف قدرى چون شیطان لازم است تا انسان بتواند در مصاف با او، استعدادهاى خارق‏العاده خود را شکوفا کند.
آن چه از نصوص دینی به ویژه از قرآن کریم استفاده می‏شود، قلمرو نفوذ شیطان در انسان فقط در حد وسوسه و جلوه دادن خیال یک امر باطل است، که با عناوین وسوسه، تزیین و تسویل بیان شده است و او هیچ‏گونه اکراه و اجباری برانسان ندارد.
این حقیقت را قرآن کریم در آیه ۲۲ سوره «ابراهیم» از زبان شیطان چنین نقل می‏کند: «و ما کان لی علیکم من
سلطان الاّ ان دعوتکم فاستجبتم لی فلا تلومونی ولوموا انفسکم» شیطان در قیامت خطاب به گمراهان می‏گوید: من در دنیاهیچ گونه قدرت و تسلطی بر شما نداشتم به جز اینکه شما را به سوی باطل فرا خواندم و شما نیز اجابت کردید. پس مرا بر گمراهی خویش ملامت نکنید، بلکه خود سزاوار سرزنش هستید
در تفسیر «المیزان» در ذیل آیه شریفه آمده است: خداوند در این آیه هر گونه سلطه ظاهری و معنوی را از شیطان نفی کرده؛ یعنی، نه چنین قدرتی دارد که در اراده انسان نفوذ کند و چیزی را بر او تحمیل کرده و بر کاری اجبار نماید ونه دلیل و برهانی دارد تا عقل و اندیشه انسان را تحت تصرف خود قرار دهد تا در نتیجه انسان را ناچار به پذیرشالقائات خود بکند.
تنها نقشی که او در زندگی انسان دارد، دعوت به سوی باطل است و فلسفه این اندازه تسلط شیطان بر بشر «اختیار انسان» است؛ چون مرتبه وجودی انسان در آفرینش ایجاب می‏کند که او آزاد و مختار باشد و موجودمختار، همواره باید بر سر دو راه و میان دو دعوت حق و باطل قرار گیرد تا کمال خویش را ـ که تنها از راه اختیار وانتخاب به دست می‏آید ـ تحصیل کند. همیشه در دنیا دو دعوت وجود دارد؛ از یک طرف دعوت به خیر و خوبی و از طرف دیگر دعوت به شر و فساد، و این انسان است که، در میان این دو دعوت باید به حکم اختیار خودش آن دعوت خیر و صلاح را بپذیرد. اگر این دو دعوت وجود نمی‌داشت، انتخاب راه درست از نادرست معنا نداشت و اختیار بی معنا بود.
اگر در وجود خود انسان، نفس اماره یا در خارج از وجود انسان، شیطانی نبود و اگر دعوت به شر و فساد و زشتی نبود، واگر امکان فسق و فساد درانسان نمی‌بود،خوبی هم دیگر معنای خاص خود را نداشت، در حالی که خداوند اراده فرمود موجودی دارای اختیار خلق کند که در سایه انتخاب خوب و نیک به بالاترین مرتبه کمال دست یابد، به گونه ای که حتی از فرشتگان که موجودات مقدس و پاک اند، برتر شود . اختیار آن وقت معنا می‌یابد که انسان، هم امکان خوبی داشته باشد و هم امکان بدی و از میان خوبی و بدی، خوبی را انتخاب کند و نیروهای خیر(عقل انسان در درون و دعوت پیامبران از بیرون ) و نیروهای شر(نفس اماره از درون و شیاطین از بیرون) هر دو وجود داشته باشد .
آری در قرآن بعد از آنکه هر گونه تسلط و نفوذ ابتدایی از شیطان سلب شده، یک نوع سلطنت و نفوذ ثانوی برای او نسبت به برخی از افرد پذیرفته شده است که این حقیقت را در سوره نحل چنین بیان می‏فرماید: انه لیس له سلطان علی الذین امنوا و علی ربهم یتوکلون و انّما سلطانه علی الذین یتولونه و هم به مشرکون؛ همانا شیطان بر مردمی که به خدا ایمان آورده و بر پروردگار خویش اتکا و اعتماد کرده‏اند، هیچ گونه تسلط و نفوذی ندارد وتنها تسلط او منحصر به اشخاصی است که خودشان ولایت و سرپرستی او را پذیرفته و دست ارادت و دوستی به او داده‏اند
بدیهی است این سلطنت و نفوذ ثانوی که شیطان بر گروهی ازانسان‏ها پیدا کرده است نه تنها با اراده و اختیار واستقلال انسان هیچ منافاتی ندارد؛ بلکه خود آنان با اراده و اختیار، زمام امورشان را به دست شیطان داده و ولایت وزمامداری او را پذیرفته‏اند.
بنا براین هیچ شکی وجود ندارد که خدا بندگانش را دوست دارد و از عذاب بندگانش هم خوشحال نمی‌شود و برای رهایی از عذاب، عقل و خرد را برای او قرار داده و پیامبران را برای هدایت او فرستاده است، اما اختیار انسان ایجاب می‌کند که نیروی شر(شیطان) وجود داشته باشد و کار شیطان فقط وسوسه کردن است. البته خداوند شیطان را برای وسوسه‏گری نیافریده است؛ بلکه او بر اثر گمراهی اختیاری چنین راهی را برگزید؛ در حالی که می‏توانست در طریق مقابل آن حرکت کند. به انسان نیز نیروی مقابله با وسوسه‏گری‏های او را داده است.
بنا بر این شیطان هیچ قدرتی ندارد و فقط وسوسه‏گری می‏کند.
اگر شیطان هم نبود باز امکان گناه وجود داشت زیرا گناه تابع اختیار انسان است و اختیار انسان متفرع بر وجود
شیطان نیست. شیاطین نقش دعوت به گناه را دارند و چون زمینه گناه در وجود آدمی هست، شیاطین نیز از همین زمینه بهره می‏برند. پس عامل اصلی، انسان است و شیطان، نقش وسوسه‏گری و دعوت دارد.
پی‌نوشت‌ها:
۱. بقره (۲) آیه ۳۴.
۲. حجر (۱۵) آیه ۳۴.
۳. ص (۳۸) آیه ۸۲ و ۸۳.
۴. تفسیر المیزان، ترجمه فارسى، ج ۸، ص ۵۰.

خداوند در قران فرمونده که ما رو آفریده تا فقط عبادتش کنیم.مگه خداوند به عبادت ما نیازمنده؟

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
در ابتدا باید گفت خداوند غنی و بی نیاز از همه چیز است، چون غیر از خدا هر چه موجود است، همه مخلوق خدا است و نیازمند به او. قرآن می‌فرماید: «ای مردم! شما همگی نیازمند به خدایید. تنها خداوند است که بی نیاز و شایستة هر گونه حمد و ستایش است».(۱)
در آیة دیگر فرمود: «هر کسی کفر ورزد و حج را ترک کند، به خود زیان رسانده است. خداوند از همة جهانیان بی‌نیاز است».(۲)
بنابر این خداوند بی نیاز مطلق است و مخلوقات همه محتاج اویند. او است که همة نیازهای مخلوقاتش را بر طرف می‌کند. ما انسان‌ها که یکی از مخلوقات خداییم، سراسر وجودمان را نیاز و احتیاج فرا گرفته است، مانند نیاز به آب و غذا و هوا و... که با نبود یکی از اینها قادر به ادامة حیات نیستیم. ما چند دقیقه یا چند ثانیه نمی‌توانیم بدون هوا زنده بمانیم. همة این نیازمندی­ها به وسیلة آب و هوا و غذا و... بر طرف می‌شود که خدای مهربان با خلق آن نیاز ما را برطرف کرده است.
آری این خدای حکیم و مهربان است که به هنگام تولد بچه، خون را تبدیل به شیر می‌کند و نوزاد آن را از پستان مادر تغذیه می‌نماید.
یکی از نیازهای ما نیازهای روحی است مثل احتیاج به محبت. از این رو بچه‌هایی که در خانوادة خود احساس کمبود محبت نسبت به خودشان کنند، دچار اختلالات روحی و روانی می‌گردند. یکی از نیازهای واقعی و اساسی روح بشر مسئله عبادت و پرستش است، چون خداوند انسان را برای تکامل آفریده است و تکامل او جز از راه عبادت و بندگی به دست نمی­آید.
بنابر این خداوند نیاز به عبادت ما ندارد، بلکه ما محتاج به عبادت او هستیم که با بندگی او به نعمت­های جاودان نایل شویم. قرآن می‌فرماید: «کسی که جهاد و تلاش کند، برای خود جهاد می‌کند؛ چرا که خداوند از همة جهانیان بی نیاز است». (۳) در جای دیگر می‌فرماید: « کسی که عمل صالحی به جا آورد، به سود خود به جا آورده است، و کسی که کار بدی انجام دهد، به زیان خود او است. سپس همة شما به سوی پروردگارتان باز می‌گردید».(۴)
در آیه دیگر فرمود: «کسی که پاکی گزیند، به نفع خود او است».(۵)
نتیجه اینکه انسان در پرتو اعمال صالح تکامل می‌یابد و به آسمان قرب خدا پرواز می‌کند و به خوشبختی همیشگی می‌رسد.
اهل عرفان گفته اند: برای رسیدن به عرفان الهی و شناخت خود و خدا مراحلی باید طی شود. مرحله اوّل، شریعت است. برای پیمودن این مرحله باید به سراغ عبادت پروردگار رفت و با استعانت و کمک از عبادت وارد مرحله دوم یعنی طریقت شد، آن گاه از طریقت عبور کرده و به حقیقت پیوست که پیوستن قطره به دریا است.
هر کدام از مکتب ها و آیین ها اَشکالی برای عبادت دارند امّا همه به دنبال پرستش و عبادت‌اند، ‌حتی موجودات دیگر نیز به عبادت و پرستش مشغولند. قرآن می‌فرماید: "کلّ قد علم صلوته و تسبیحه؛(۶)تمامی موجودات نماز و تسبیح خدا را می‌دانند". در جای دیگر می‌فرماید: "إنْ مِن شیء إلاّ یسبّح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم؛(۷)
هر موجودی با حمد، خدا را تسبیح می‌گوید، لیکن شما تسبیح آنان را نمی‌فهمید.
جمله ذرات عالم در نهان ** با تو می‌گویند روزان و شبان
ما سمیعیم و بصیریم و هشیم** با شما نامحرمان ما خاموشیم
گر شما سوی جمادی می‌روید** محرم جان جمادان کی شوید
از منابع و مآخذ اسلامی به دست می‌آید که برای رسیدن به حق و شاداب کردن روح عرفانی انسان، هیچ راهی بهتر از نماز یافت نمی‌شود. برای روح انسان شیفته هیچ غذایی سازگارتر و سرشارتر از نماز وجود ندارد، زیرا چه کسی بهتر از خداوند (که برای رسیدن به هر هدفی، ترکیب راه خاصی را مشخص فرموده است) می‌تواند مَرْکب و معجونی برای رشد و ارتقای انسان ها پدید آورد؟
آنچه زیبایی و حُسن و خیر است، در نماز سفره ای است گسترده که خداوند آن را در پنج نوبت در شبانه روز برای بندگانش باز می‌کند و بر سر این سفره انواع و اقسام غذاهای لذیذ وجودداد و هر کس مطابق استعداد و تعالی خود از آن بهره مند می‌شود.
پی‌نوشت‏ها:
۱. فاطر (۳۵) آیه ۱۵.
۲. آل عمران (۳) آیه ۹۷
۳. عنکبوت (۲۸) آیه ۶.
۴. جاثیه (۴۵) آیه ۱۵.۴
۵. فاطر ( ۳۵ ) آیه ۱۸
۶. نور (۲۴) آیه ۴۱.
۷. اسراء (۱۷) آیة ۴۴.

سلام.ممنون ک وقت گذاشتین و جواب دادین.و سپاسگذارم از توضیحاتتون.
من چون رشته ریاضی خوندم یکم دقیق ومیشم و برهان و دلیل رو بررسی میکنم.
من سوالم اینه.
شیطان در ابتدا هر چی بوده و بعدا هر چی خواهد شد و چه عملی انجام میده یا نمیده با توجه به همین تفاسیر مخلوق و افریده ی دسته خداونده.
از طرفی خداوند عالم هست.یعنی میدونه دز قبل و بعد این خلقت چه اتفاقی میفته.یعنی نتیجه افرینش این موجود ک فرشته هست در ابتدا و بعدا نافرمانی میکنه و.... میدونه.پس خداوند میدونه ک تبدیل به موجودی میشه ک در نهایت شر هستش.
با این تقاسیر علت خلقت موجود بد از سمت خداوند چیه؟
این سواله من بود.با منطق من جور در نمیاد.
(خدا همه چیو میدونه.خالقه همه چی هست.چرا موجودی خلق کنه ک میدونه در اینده بند هاشو فریب میده.چرا؟)

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
باسلام وتشکر .
اوّلاً: شیطان از آغاز خلقت موجودی پاک و بی‌عیب همانند سایر مخلوقات خدا و سایر جنیان بلکه برتر و موفق تر از دیگر همسانان خود بود . به همین دلیل،‌ سالیان دراز در صف مقربان درگاه خدا و فرشتگان بزرگش جای گرفته بود. اگر چه از نظر آفرینش جزء آنها نبود اما در عین حال ابلیس موجودی دارای اختیار و اراده و همچنین دارای امیال درونی و گرایش به نفسانیات بود ،همانند همه ما انسان ها که دارای همین صفات و گرایش متقابل هستیم. در نتیجه ابلیس با سوء استفاده از اختیار و آزادی خود، بنای طغیان و سرکشی گذاشت. راندة درگاه خداوند گردید و لقب شیطان را به خود اختصاص داد.
آنچه می تواند منشا سوال و شبهه باشد، این است که خداوند موجودی تماماً شر و پلیدی بیافریند که هیچ خیر و صلاحی در وجود آن نباشد. هیچ حکمتی هم در خلقت او متصور نگردد ، یا اگر حکمتی هست، نسبت به شرور و مفاسد آن موجود بسیار کمتر باشد ، با این فرض چنین خلقتی بیهوده و به دور از حکمت خواهد بود که از خداوند محال است؛
در هر حال خلقت شیطان هیچ نقص و عیبی به خالقیت و خداوند وارد نمی سازد. خلقت این موجود بدکردار تفاوتی با خلقت انسان های ظالم و جبار در طول تاریخ که با هواهای نفسانی و رذایل اخلاقی خود منشا خسارات و جنایات بی شمار گشته اند ندارد، زیرا این افراد هم با سوء اختیار و انحراف از اصول فطری خود به سمت ضلالت ها و گمراهی ها رفتند ، در حالی که در اصل خلقت پاک و مطهر آفریده شده بودند. می توانستند با حرکت در مسیر صحیح در زمره بهترین بندگان خدا محسوب گردند.
خلقت شیطان با قدرت های فوق العاده ای که به او عطا شده ، با توجه به حکمت ها و مصالح گوناگون وجود او در نظام آفرینش و در روند هدایت و تکامل انسان ها ، از شاهکارهای خلقت و نمونه ای از عظمت حکمت و قدرت پروردگار است ، نه نقصی در آفرینش .
نکته دیگر این که فلسفه وجود شیطان همانند وجود قواها و غرایز و نفس اماره درون انسان است که انسان‏ها را به سوى بدى و دور شدن از خدا امر مى‏کنند. از طرف دیگر گرایش به سوى کمال و نیکى و خرد و رسولان و پیامبران الهى، در مقابل آنها قرار مى‏گیرند تا انسان‏ها را به کمال و خوشبختى سوق دهند. تنها در صورت وجود هر دو نیرو در انسان است که وى مى‏تواند با اختیار خود، یکى از دو راه را انتخاب کند تا به سعادت یا شقاوت برسد.
بنابراین اگر نیروهاى سرکش و شیطان‏ها نبودند، انسان نمى‏توانست در معرض آزمون الهى قرار گیرد و با نفى و طرد و مبارزه با آنها، موجب شکوفا شدن استعدادهاى عالى انسانى و سیر در مسیر کمال و خوشبختى و سعادت ابدى شود، پس شیطان شر مطلق نیست.
"علامه طباطبایى" فرموده است: "اگر شیطانى نبود، نظام عالم انسانى هم نبود، و وجود شیطانى که انسان را به شر و معصیت دعوت کند، از ارکان نظام عالم بشر است، و نسبت به صراط مستقیم، او به منزله کناره و لبه جاده است و معلوم است که تا دو طرفى براى جاده نباشد، متن جاده هم فرض نمى‏شود". (۱)
به تجریه و تحقیق ثابت شده است که فلزات براى آن که از ناخالصى و زوائد پاک شوند، باید در کوره‏هاى داغ قرار گیرند تا پس از آن به شکل فلزى با ارزش درآیند. انسان نیز براى خالص شدن، نیازمند امتحانى سخت است تا جوهره اصلى اش نمایان شود که در نتیجه وارد مرحله استحقاق و محبت الهى گردد و با خطاب "ارجعى" لایق دیدار پروردگارش شود. دنیا میدان آزمایش است و انسان هدف این آزمایش، پس حریف قدرى چون شیطان لازم است تا انسان بتواند در مصاف با او، استعدادهاى خارق‏العاده خود را شکوفا کند.
۱- تفسیر المیزان، ترجمه فارسى، ج ۸، ص ۵۰.

سلام خسته نباشید.من یه سوال دارم که زندگی انسان اجباریه یا اختیاری؟

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
آنچه مسلم ومهم است، اختیار داشتن انسان در اعمال فردیش است؛ یعنی ما بالوجدان در می یابیم که نسبت به کارهای مختلفی که از ما سر می زند ،چه در امور جزئی وچه در تصمیمات کلی و اساسی خودمانیم که آن کار را انجام می دهیم . هرچند شرائط و موقعیت های خاص و فشارهای بیرونی ما رابه سمت انتخاب یک گزینه خاص در بین چند گزینه سوق دهد ، اما باز خودماییم که آن را انتخاب می کنیم و درون خود احساس اراده و توان دوری از آن را می یابیم ؛ این یعنی اختیار و اراده در انسان .
از آن جا که سرنوشت انسان ها و اتفاقاتی که در آینده برای آنها رقم می خورد، متاثر از اعمال خود آنهاست، می توان گفت: اختیار انسان در حوزه تعیین سرنوشت و آینده او نیز تعمیم دارد ؛ بلکه بالاتر انسان ها با اختیار و اراده خود می توانند سرنوشت اجتماعی خود را نیز تغییر داده، آن را به نفع خود رقم بزنند، زیرا جامعه چیزی جز تک تک افراد موجود در آن نیست و با اراده های فردی اجزای اراده جمعی در مجموعه نیز شکل می گیرد . این حقیقت همان است که خداوند در قرآن کریم به آن اشاره فرموده است : « خداوند سرنوشت هیچ ملتی را تغییر نمی دهد ، مگر آنکه خود تغییر دهند.»
البته همه اینها تابع اصل کلی یعنی اختیار انسان در اعمال خودش است . در عین حال انسان تعیین کننده همه موقعیت ها و شرائطی که در برابر او قرار می گیرد نیست ؛ در واقع انسان در طول زندگی در موقعیت های متفاوت زمانی و مکانی قرار می گیرد یا حوادثی در برابر او رقم می خورد که او را در محدوده خاصی از شرائط و موقعیت ها محدود می کند ؛ این همان است که از آن به نوعی جبر تاریخی یا زمانی یاد می شود ؛ اما نباید فراموش کنیم که همین جبر هم معلول اختیار سایر انسان ها بوده ،نه چیز دیگر ؛ مثلا وقتی کودکی به دنیا می آید، ناچار در شرائط خاص فکری ، فرهنگی ، اقتصادی و اجتماعی خانواده رشد می کند . قرار گرفتن در آن موقعیت خاص در تحت اراده و اختیار او نبود اما همین شرائط ویژه در بسیاری از موارد با اراده واختیار والدین او رقم خورده است .
به علاوه جبر های مختلفی در عالم وجود دارد که بسیاری از آنها به صلاح نظام خلقت و از ضروریات آن به شمار می رود مانند جبر علی و معلولی ؛یعنی هر چیز بر اساس علت‌های شناخته شده یا ناشناخته‌ تحقق می یابد . محال است معلولی بدون علت پدید آید ؛آتش می‌سوزاند، آب سرد می کند، ابر به بارش در می‌آید، ویروس بیماری می‌آفریند و دارو درمان می‌کند؛ همه این حوادث بر اساس ضابطه معینی نظام عالم را تشکیل می‌دهند . اهمیت نظام در این است که تخلف ناپذیر و همیشگی یا جبری باشد ،یعنی آتش همواره بسوزاند و آب همواره سرد کند و... بر همین اساس است که قوانین عالم شکل گرفته ،می توان در مورد کارها و رفتارها و نتایج آنها تصمیم گرفت و عمل نمود و منتظر نتیجه بود . جبر و قانون همیشگی نه تنها قبیح و مذموم نیست بلکه زیر بنای زندگی ما در دنیا است که اگر نباشد، همه تصمیمات واعمال ما در دنیا دچار تزلزل و تردید خواهد شد .
آنچه به انسان نسبت داده می شود، تعیین و انتخاب مسیری است که برای زندگی خود برمی گزیند .در این امر مختار است هرچند شکل و تعداد گزینه ها در موارد خاص محدود باشد اما در هر حال اصل اختیار او پا برجاست . در موارد دیگر در جبرهای گوناگون مانند جبر محیطی و... انسان نقشی ندارد تا بگوییم او مجبور است . البته در مانند جبر علی و معلولی دست زدن به علت لاجرم معلول را در پی دارد . اگر انسانی به آتش دست بزند، بدون اختیار دستش خواهد سوخت اما در این موارد نیز او مجبور نبوده زیرا می توانسته از علت پرهیز کند تا مجبور به تحمل معلول نباشد.
بسیاری از حوادث و رویدادها و اتفاقات در زندگی انسان پیش می آید که به ظاهردر تحقق آنها نقش ندارد مانند مرگ ، ازدست دادن مال یا بستگان ، آسیب دیدن از بلایای طبیعی و... ولی در همه این موارد انسان در نحوه عکس العمل وبرخورد با آنها آزاد ومختار است. باز برای ادامه مسیر گزینه های متعددی در برابر او قرار دارد .
پاره ای از منابع در این خصوص عبارتند از :
۱.نگاه سوم به جبر واختیار ،نوشته محمد حسن قدردان قراملکی، انتشارات فرهنگ واندیشه اسلامی
۲. جبر واختیار، نوشته علامه محمد تقی جعفری

۳.معارف قرآن ، استاد محمد تقی مصباح، بحث جبرتاریخی

انگار که خداوند میدونه ۲+۲=۴ هستش بعد دوباره میاد اونو بررسی میکنه یعنی خداوند میدونی در این زمان شیطان سرپیچی میکنه و انسان خلق میکنه شیطانو ابزار قرار میده تا انسان ها رو امتحان کنه بعد خدا هم میدونی بعضی از انسان ها به جهنم میرن و بعضیا به بهشت و در آخر شیطان هم از بین میرن بقیه آدما هم یا در جهنم هستن یا در بهشت کل خلقت ما طبق گفته های بالای شما اینه و این برای یک انسانی که روی زمینه داری فک میکنه که علت خلقت
خلقتش در کل یه عمل برنامه ریزی شده که جوابشم معلومه هستش یکم غیر منطقیه یعنی در کل ما ایجاد شدیم تا آزمایش بشیم و به جهنم یا بهشت بریم خوب اینا همش برای من که انسانم غیر منطقیه یعنی همه ی اینا برای رسیدن به بهشته و آزمایش شدن ماست اصلا چه دلیلی برای این کار هستش چرا یه انسان باید خلق بشه تا بعدش جهنمم تجربه کنه همش به خاطر اینه که یکی از صفاته خدا اینه که باید همیشه به وجود بیاره اینجا بین صفات تناقضی موجود نیس که از یک طرف به خاطر یک عمل برنامه ریزی شده یک نفر به جهنم میرود از اون طرف میگیم خدا مهربانه آخه چرا خدا باید یه نفر به وجود بیاری که بعدش به جهنم بره در حالی که خدا خودش میدونه که اون فرد به جهنم خواهد رفت این مهربانه نیس که آخه ما اختیاری هم در اعمالمون نداریم طبق آخرین تحقیقاتی که صورت گرفته بعضی از افراد نسبت لذت های که زود بهش میرسن بیشتر تمایل دارن تا لذت های دیر بهش میرسن و اینم ژنتیکی هستش

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
بر خلاف تصور شما اسرار بسیاری در آفرینش انسان نهفته است چه این که تردیدی وجود ندارد که انسان در همه عمل های خود مختار است ونه مجبور در توضیح مسله باید گفت :
فلسفه آفرینش انسان همانند هر موجود دیگری بر اساس فیاضیت مطلق خداوند تعریف می شود ، یعنی خداوند به واسطه فیض مطلق خود هر موجودی را که لایق خلقت بوده و امکان آفریده شدن داشت و خلقت او به زیبایی و شکوه جهان خلقت می افزاید، از نعمت وجود محروم نمی نماید و او را خلق می کند. (۱)
اما در عین حال حکمت خداوند اقتضا دارد که خلقت، حکیمانه و هدفمند و دارای سرانجام و مسیری معین برای مخلوق باشد . بر این اساس تکامل انسان و رسیدن به مراتب بالای حیات بهشتی، هدف خلقت او بیان می شود .
در نتیجه برای هر انسانی مسیری معین و ابزاری لازم برای رسیدن به سعادت ابدی و تکامل عمیق روحی و معنوی تعریف می شود.امتحانات لازم و متناسب با ظرفیت های خاص خودش برای او در نظر گرفته می شود . نمی توان قبل از برگزاری آزمون فرد را از فرصت حضور در آزمون محروم ساخت تنها به این دلیل که نتیجه عملکرد او برای ما روشن است .
علم و آگاهی پیشین خداوند از نحوه برخورد افراد با اختیار و حق انتخابی که به آن ها داده شده ، در خصوص همه افراد یکسان است. همان گونه که کفر و عصیان و ظلم بندگان و در نتیجه جهنمی شدن آن ها ضرری به حال خداوند ندارد ، عبادت و تقوا و بندگی آنان و در نتیجه بهشتی شدن شان هم فایده ای به حال خداوند ندارد تا خداوند تنها بهشتیان را در آزمون سرنوشت ساز حاضر سازد و رفوزه ها را از ابتدا از این فرصت محروم نماید .
در فلسفه آفرینش و شکوه داستان خلقت تنها با بهشتی شدن انسان ها یا خلقت کسانی که با حسن انتخاب های خود گناه نكرده و اهل بهشت می شوند، شکل نمی گیرد، بلکه زیبایی و شکوه این داستان به آن است که همه افراد به طور مساوی از فرصت خود بهره ببرند . هیچ کس نداند که چه نتیجه ای در برابر او قرار دارد ، اگر قرار بود که تنها اهل بهشت در دنیا خلق شوند، دیگر آزمون دنیا ، آزمونی صوری و نمایشی بود و همه به نوعی می دانستند که در هر صورت اهل بهشت خواهند شد .
خدا کسی را جهنمی و کس دیگر را بهشتی نمی کند؛ البته خدا نسبت به اموری که افراد انتخاب می‌کنند و به نتایجی که می‌رسند، آگاه است‌، آن هم به دلیل احاطه‌ای که به همه امور در کل عالم دارد. اگر دو اتومبیل با سرعت زیاد به سوی هم در حرکت باشند، هلی‌کوپتری که بر بالای مسیر این ها حرکت می‌کند، صحنه را می‌بیند و می‌داند که تا چند لحظه دیگر این دو اتومبیل با هم برخورد و تصادف می‌کنند. ولی تصادف زاییده علم خلبان نیست‌، بلکه زاییده سرعت زیادی است که راننده‌ها با انتخاب خود برگزیده‌اند. اگر سرعت را انتخاب نمی‌کردند، تصادف پیش نمی‌آمد. حال در مورد خدا‌، آیا می‌توان سوء اختیار یک فرد و در نتیجه بدبخت شدن او را بر عهده ولی‌ّ نعمتی گذاشت که به او امکاناتی را برای انتخاب بهترین‌ها عطا کرده است‌؟
گفته شما درست است که در علم خداوند بوده که مثلا عده ای از افراد اگر آفریده شوند، در نهایت وارد جهنم خواهند شد ، ولی فرجام بهشت یا دوزخ برای انسان از مقوله «شدنی» هاست؛ یعنی باید به دنیا بیاییم تا بهشتی یا جهنمی «بشویم» . ظرف وجود ما با حضور در دنیا و طی مراحل علمی و عملی و گذر از فراز و نشیب ها شکل می گیرد. بنابراین تا به دنیا نیاییم پاداش و کیفر معنا پیدا نمی کند.
اساساً اختیار آدمی، زمینه پاداش و جزا را در جهان فراهم می نماید. اگر قرار باشد که همه انسان‏ها خوب باشند یا تنها انسان‏های خوب آفریده شوند، اختیار و حق انتخاب معنا نداشت. تا راه کج وجود نداشته باشد که عده‏ای دچار آن شوند، انتخاب راه درست معنا ندارد. نیک و خوب بودن در کنار بدی‏ها معنا می یابد.
در واقع آنچه خداوند آفرید، موجود انسانی است و انسان با اختیار و حق انتخاب معنا می یابد . اگر انتخاب و اختیار او نباشد، فرقی با مثلاً فرشتگان ندارد، یعنی اگر فقط انسان پاک ‌آفریده می شد، چیزی جز فرشته نبود، در حالی که انسان موجود و نوعی جدای از فرشته است . چون چنین است و پای اختیار و انتخاب به میان‌ آمد، باید راه نیک و بد هر دو وجود داشته و هر یک از این دو راه نیز برای خود رهروانی داشته باشد. اگر قرار باشد که راه بدی از همان ابتدا به جهت علم ازلی خدا بسته باشد، دیگر اختیار نیک از میان نیک و بد معنا نداشت.
به علاوه این علم مانع فیض خداوند در حق بندگان هم نخواهد شد ، همان طور که آموزگاری قبل از امتحان یا حتی از ابتدای سال می داند که کدام دانش آموز موفق و کدام یک رفوزه خواهد شد ، اما نه در طول سال در تدریس و آموزش آن ها تفاوتی قائل می شود و نه در وقت امتحان فرصت را از برخی دریغ می نماید ؛ این لازمه یک آزمون مهم و کامل است .
پس در فلسفه آفرینش هیچ تفاوتی بین انسان های گوناگون در استفاده از فرصت خلقت نیست. خداوند به دلیل علم به سرانجام افراد نمی تواند برخی را از فیض وجود محروم نماید ، زیرا این محروم کردن فرد از یک نعمت به خاطر جرمی است که مرتکب نشده است .
از طرف دیگر به یقین دنیا محل آزمون برای همه انسان هاست (۲) ؛ اما بزرگی و زیبایی و شکوه آزمون دنیا برای همه افراد در این است که به هر فرد امکان شکست خود را بدهد . از نحوه رفتار و عملکرد دیگران درس عبرت بگیرد . به علاوه عملکرد افراد گمراه و بدکار مهم ترین آزمون دیگر انسان ها در برابر گزینه های امتحانات الهی است . در نتیجه می توان گفت بدون وجود این افراد و این فضا در آزمون دنیا حتی بهشتی شدن بهشتیان هم ارزش چندانی ندارد. اگر قرار باشد که همه انسان‏ها خوب باشند یا تنها انسان‏های خوب آفریده شوند، انتخاب درست و صحیح معنا یا ارزش نداشت .
در نتیجه می توان دریافت که خلقت انسان ها با مهربانی خداوند هم منافاتی ندارد. زیرا کمک و لطفی به مجموعه انسان ها و عامل مهمی در مسیر شکل دادن به ساختار عظیم و جدی آزمون دنیا است که به کمال رسیدن همه انسان ها در خلال این آزمون مهم و جدی و پر از عبرت و سرشار از خطر شکل گرفته و سامان می یابد . البته در این میان لطف و رافت و مهربانی خداوند در هزاران شکل و صورت شامل حال بندگان حتی گنهکاران و اهل عذاب می شود و بسیاری از ایشان در نهایت به سعادت و نجات می رسند .
پس وجود افرادی که راه نادرست را می روند، به خاطر حقیقت وجودی نوع بشر و انسان است که ترکیبی از حیوان و فرشته، یا ترکیبی از ماده و ملکوت، ترکیبی از شهوت و عقل است . به طور کاملاً‌ ممکن و طبیعی باید در هر دو چهره افرادی وجود داشته باشند، اما افراد به انتخاب خود به آن مسیر می روند .
بهشت و جهنمی بودن نتیجه کار انسان است که از اختیار داشتن آدمی ناشی می شود ؛ پس جهنمی شدن جهنمیان به خاطر گناهان خودشان بود . می توانستند با حسن انتخاب ، بهشت را برای خود رقم بزنند .
گناه ما انسان ها معمولا در مراحل گوناگون با توبه يا زمينه سازي هاي عفو و رحمت خداوند برطرف شده و سرانجام بسياري از گنهكاران در نهايت بهشت و سعادت خواهد بود ، پس اين كه ما گناه مي كنيم ،دليلي بر آفريده نشدن مان نيست.

پی‌نوشت‌ها:
۱. سید حسن ابراهیمیان، انسان‏شناسى، ص ۱۱۵ و ۱۱۶. نشر معارف - تهران ، ۱۳۸۱ شمسى.
۲. ملک (۶۷) آیه ۲.

سلام.
بعضی از آیات قران اینجوری معنی شده "ما به شما (تو) گفتیم"
اما من هرچی فکر میکنم یادم نمیاد ممنون از اینکه جواب سوال رو بهم ایمیل کنید.

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
ممکن است مطالبي بسياري در اين رابطه قابل طرح باشد. ولي سخن زيباي امير بيان علي(ع) را دقت نمایید :
«خداوند پيامبراني را از فرزندان آدم برگزيد و از آنان در ابلاغ و امانتداري در رساندن الهي به مردم پيمان گرفت، در زماني که بيشتر مردم چيزي ديگري به جاي آن نشانده بودند، و حق او را نشناخته و براي خدا شريک قرار داده و شياطين آنان را از معرفت به او باز داشتند، و رشته پرستش خدا را بريده بودند، در چنين زمانه‌اي بود که خداوند رسولان خود را برانگيخت و پيامبرانش را پي در پي به سوي مردم فرستاد، تا از آنان بخواهند که عهد فطرت الهي را ادا نمايند و نعمت‌هاي فراموش شدة خدا را به يادشان آورند و با ابلاغ احکام الهي يا ارائه دلايل حجت را براي‌شان تمام کنند و توانمندي‌هاي پنهان عقل‌هاي آنان را برانگيزانند، و آيات با عظمت الهي را به آنان بنمايانند. همچون آسمان بلند که مانند سقفي بر بالاي سرشان برافراشته و زمين که چون گهواره‌اي زير پاي آنان گسترده و معيشت‌هايي که ايشان را زنده مي‌دارد». (۱(
پس اگر یادت نمی آید باید به قران وسنت مراجعه نمایید تا متذکر شوید وبه یاد بیاورید .
پي‌نوشت‌ها:
۱. نهج البلاغه، خطبه ۱.

به نام خدا
در جهت شناخت خدا می توان گفت که وجودی بدون نقص و کامل محض است و نیاز به چیزی در او وجود ندارد . حال اگر خلقت عالم ، مظهر صفات خدا باشد یعنی نیاز به این اظهار بوده ؟ اگر این نیاز نبوده چه دلیلی بر خلقت بوده به این معنی که اگر خلقتی نبود چه اتفاقی می افتاد؟

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام .
به چندنکته توجه نماييد:
۱. خداوند متعال موجودي كامل و غني است. در او نقصي نيست تا با انجام چيزي آن نقص را برطرف سازد.
۲.آفرينش نوعي احسان و فيض از جانب خدا نسبت به موجودات ممكن است. چنين آفرينشي «حسن ذاتي» دارد . اقدام به چنين فعلي كه ذاتاً پسنديده است، جز اين كه خود فعل زيبا باشد، ‌به چيز ديگر نياز ندارد. بنابراين، اگر هر موجودي كه ممكن بود آفريده شود، آفريده نمي‌شد، جاي پرسش داشت كه چرا خداوند متعال با اين كه مي‌توانست موجودي را بيافريند و به كمال مطلوب خود برساند، اين كار پسنديده را انجام نداده است.
نيافريدن ريزترين موجود و بي‌اهميت‌ترين آن ـ از نظر ما ـ ملازم با بخل خداوند و امساك او از فيض است كه اين امر از ساحت او به دور مي‌باشد.(۱)
۳. يكي از صفات خداوند، حكيم بودن است. حكيم به معناي كسي است كه از اسرار و حكمت‌ها، آگاه است . حكيم به معناي كسي است كه براساس حكمت و درايت كار مي‌كند و چون اين صفت متكي به علم و قدرت خداوند است، افعال خداوند هميشه به صورتي تحقق مي‌يابد كه داراي مصلحت است، يعني بيش ترين كمال و خير بر آن ها مترتب گردد. بر اين اساس همه موجودات جهان داراي مصلحت و فايده مي‌باشند.
۴. دانش بشري نقص ذاتي دارد. به اين معنا كه انسان با همه تلاش‌ها و پيشرفت‌هاي علمي كه داشته، هنوز با مجهولات بسياري مواجه است، حتي دانشمندان از شناخت كامل انسان و همه اعضا و جوارح او و فايده‌هاي او عاجزند، به طوري كه دانشمنداني كتاب‌هايي با عنوان «انسان موجودي ناشناخته» نوشته‌اند.۲

پي نوشت ها:
۱. سبحاني، جعفر، پرسش ها و پاسخ ها، موسسه سيد الشهداء، قم، ۱۳۶۹ش، ص ۹۰.
۲. مكارم شيرازي و سبحاني،‌ پرسش ها و پاسخ هاي مذهبي، نسل جوان، قم،۱۳۷۰ش، ج۱ ص۱۰۰

با سلام
اینکه خداوند میفرماید جن و انس را جز براى پرستش خود نیافریده ‏ام هدف خدا از خلفت انسان نیست بلکه هدفی که خداوند برای انسان و دیگر موجودات مقرر کرده تا با عمل به آن به خداوند تقرب یابند

اینکه خداوند فیاض و بخشنده مطلق است صحیح اما این هدف را مشخص نمیکند

اینکه هدف خداوند از آفرینش انسان و سایر پدیده‏ها ظهور و تجلی است اصلا منطقی نیست زیرا مانند این می ماند که فردی دستگاهی را اختراع کند و بسازد تا به آن دستگاه ثابت کند خالق اوست و توانایی ساخت او را دارد که کاری بیهوده است

از طرف دیگر خداوند حکیم است یعنی کار بیهوده و عبث انجام نمیدهد و همه ی کارهایش پی هدفی است

ولی سوال اصلی این است که هدف خدا از آفرینش انسان و دیگر موجودات چیست ؟

تصویر پاسخگوی اعتقادی

سلام .
اوّل: بر اساس آیات و روایات در زمینه حکمت و فلسفه آفرینش انسان گفته مى شود که آدمى براى آزمایش خلق شده است. او به این جهان آمده که در صحنه‏هاى مختلف زندگى دنیوى و بر سر دو راهى‏ها با اختیار خود خوبى و زیبایى را انتخاب کند و از زشتى و پلیدى دورى نماید تا نتیجه آزمایش را در سراى دیگر مشاهده کند. در سراى دیگر نیکوکاران که از عرصه‏هاى آزمون سرافراز بیرون آمده‏اند در نعمت‏هاى بهشتى اند و بدکاران در جهنم و عذاب الهى به سر مى برند. پس در حقیقت انسان به دنیا آمده است که آزمایش شود و نتیجه آزمون را ببیند.
دوم: انسان در دنیا براى عبادت خلق شده، یعنى آمده است که عمرى عبادت خدا کند و پس از آن به سوى معشوق و معبود حقیقى سفر کند.
سوم: انسان براى پیمودن سیر تکامل خویش پا به این جهان گذارده است. او آمده است که پله‏هاى ترقى و کمال را یک به یک طى کند و خود را به کمال نهایى برساند.
روشن است که راه اوّل و دوم یعنى آزمایش و عبادت بازگشت به راه سوم خواهد بود، یعنى مى توان گفت انسان پس از آن که از امتحان سربلند بیرون آمد و عمرى را به عبادت و بندگى خدا گذراند، کمال پیدا مى کند و پله‏هاى ترقى را پشت سر مى گذارد.
در قرآن کریم به فلسفه آفرینش انسان اشاره شده است. در حقیقت سه جوابى که در پاسخ گفته شد، برگرفته از مضامین آیات بود. در سوره ص مى خوانیم: «ما خلقنا السّماء و الارض و ما بینهما باطلاً ذلک ظن الّذین کفروا؛ ما آسمان و زمین و آنچه را میان آن‏ها است بیهوده نیافریدیم واین گمان (که جهان را بیهوده و بى هدف آفریده‏ایم) گمان انسان‏هاى کافر است».(۱)
این آیه صراحتاً اعلام مى کند، خلقت جهان که انسان جزئى از آن است بى هدف نیست. در سوره ملک مى خوانیم: «الّذى خلق الموت و الحیاة لیبلوکم ایکم احسن عملاً؛ او است که مرگ و زندگى را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکارتر هستید».(۲) در این آیه هدف از خلقت انسان آزمودن او دانسته شده، در سوره ذاریات آمده است: «و ما خلقت الجنّ و الانس الا لیعبدون؛ و ما جن و انسان را نیافریدیم مگر براى آنکه عبادت خدا را به جاى آورند».(۳)
از آنچه گفته شد به روشنى معلوم مى شود که هدف از خلقت انسان آن است که در فرصت محدود زندگى دنیوى از سرمایه‏هاى وجودى خود بهره گیرد و بیشترین سودها را به دست آورد، زیرا انسان بیهوده آفریده نشده است.
سؤال دیگر: درست است که انسان درجهان هدفى دارد و زندگى او عبث و بیهوده نیست اما خدا که هیچ احتیاجى به موجودى ندارد چرا جهان و انسان را آفریده است؟ مگر او به عبادت مخلوقات محتاج است و یا نتیجه آزمایش و امور را با علم بى نهایت خود نمى داند؟
پاسخ: خداوند از آن جا که «علم» و «قدرت» و «فضل» و «جود» بى نهایت دارد جهان و انسان را آفریده ، لازمه این سه صفت آن است که خلقت خداوند بهترین و کامل‏ترین آفرینش باشد، یعنى در مجموعه هستى اگر وجود مخلوقى، زیبایى و کمال آفرینش مجموعه عالم را افزایش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق کند، زیرا عدم خلقت آن موجود، یا ناشى از عدم اطلاع و آگاهى از زیبایى آن مى باشد، یا در اثر ضعف و ناتوانى از خلقت آن است. چنانچه خدا با توجه به علم و قدرت بى نهایت، باز آن زیبایى را خلق نکند ناشى از عدم «فضل» و «جود» و بخشندگى است که خدا از بخل منزه است و «جود» و رحمت و بخشندگى او بى نهایت است. پس جهانى که خدا خلق مى کند، باید کامل‏ترین صورت ممکن را داشته باشد.
در مجموعه خلقت باید انسان خلق مى شد؛ زیرا در جهان خلقت پیش از خلق انسان، ملائک بودند که موجوداتى نورانى و پاک بودند که خدا را همواره عبادت مى کردند. فرشتگان به دلیل شرایط ویژه خلقت خود بر سر دو راهى قرار نمى گرفتند که با اختیار خویش (در حالى که میل باطنى آن‏ها به جهت دیگرى تمایل داشته باشد) رضایت خداوند را انتخاب کنند. آن‏ها همواره حضور و عظمت خدا را درک مى کنند و در مقابل آن همه عظمت راهى جز عبادت ندارند. اما در صحنه هستى، مى توان یک نمایش زیباتر از این را هم تصویر کرد و آن این که موجودى وجود داشته باشد که از یک طرف همانند ملائک در اوج جذبه الهى و عشق و عبادت به خدا باشد و در عین حال موانعى پیش روى او براى برگرداندن وى از مسیر عشق و عبادت قرار داشته باشد. این موجود انسان است. او خدا و عظمتش را بى واسطه مى بیند و از سوى دیگر گرچه فطرت الهى او همواره در درونش وى را به سوى خوبى‏ها و پاکى‏ها دعوت مى کند ولى امیال حیوانى و شهوانى او قدرت فراوانى دارند. وى این گونه خلق شده که از یک سو با خواسته‏ها و تمایلات شهوانى و حیوانى رو به رو است واز سوى دیگر فطرت الهى اش و راهنمایى‏هاى پیامبران او را به سوى خوبى‏ها فرا مى خواند. او در عرصه‏هاى مختلف زندگى مى تواند با ایمان به خداوند و محبّت او، بر سر دوراهى‏ها عشق به خدا را انتخاب کند و مظاهر فریبنده دنیا را رها سازد. چنین صحنه هایى از محبّت و عشق انسان نظیر یوسف که در اوج جوانى و زیبایى در سخت‏ترین صحنه آزمایش خدا را رها نکرد، براى هر کسى در طول زندگى پیدا مى شود. همواره چنین صحنه‏هایى در طول تاریخ حیات بشرى تکرار مى شود.
اگر خداوند زمینه پدید آمدن چنین صحنه‏هاى زیبایى از تجلّى محبّت و عشق مخلوقات خویش را که با اختیار کامل به سوى او مى آیند فراهم نمى کرد باز جهان کامل‏ترین و زیباترین بود؟ آیا در علم و قدرت و فیض و «جود» مطلق خداوند که اقتضاى آفرینش بهترین و زیباترین صورت آفرینش را دارد، تردید نمى بود؟ آیا جاى این سؤال از خدا باقى نمى ماند که قدرت و علم و فیض تو مطلق بود، پس چرا زیباترین جهان را خلق نکردى؟! پس از خدا، خلقتى چنین لازم و ضرورى است وگرنه خداوند نیازى به آزمون و عبادت انسان‏ها ندارد. اگر در آیات قرآن آزمایش و عبادت به عنوان علّت آفرینش انسان شناخته شده و کمال انسان هدف نهایى شمرده شده، این خصوصیّات و فوائد متوجه انسان است و نیازى را از خدا بر طرف نمى کند زیرا اصولاً ذات الهى بى نیاز مطلق است.
پى نوشت‏ها:
۱. ص (۳۸) آیه ۲۷.
۲. الملک (۶۷) آیه ۲.
۳. الذاریات (۵۱) آیه ۵۶.

با سلام دوباره و ممنون از پاسختون
همه این اظهارات صحیح
اینکه میفرمایید انسان برای آزمایش خلق شده
و قادر است بین سعادت و رذالت با اختیار خود تصمیم بگیرد
یا اینکه خلق شده برای عبادت
یا اینکه انسان باید خلق میشد زیرا قبل از او موجودی دارای اختیار وجود نداشت و این نشانه فضل خداست
این ها هم درست هستند ولی سؤال من و بقیه دوستان چیز دیگری است
سؤال ما این است که چرا خداوند انسان را آفرید تا او را آزمایش کند
هدف خدا از قرار دادن بهشت و جهنم برای او چیست بر فرض هم همه انسان ها در روز حساب پاداش و عذاب خود را دریافت کردند عده ای به بهشت و عده ای به جهنم رفتند و در آن جاودانه شدند بعد چه؟ همانطور که میبینید عرصه جهان دوباره از موجودی دارای اختیار و قدرت تصمیم گیری بین خطا و ثواب خالی میشود آیا خداوند دوباره دست به خلق موجودی دارای اختیار میزند؟
هدف خداوند از خلقت و آزمایش و در نهایت پاداش و یا عذاب آنها چیست
و همانطور که مستحضر هستید خداوند حکیم است و باید هدفی برای این آزمایشات و آفرینش ها داشته باشد

تصویر پاسخگوی اعتقادی

سلام
یکی از مهم‌ترين سوالاتى كه از قدیم الایام تا به حال ذهن بشر را به خود مشغول کرده است، اين است كه به راستی خداوند متعال ما را براى چه آفريد؟ و هدف آفرينش انسان و آمدن به اين جهان چه بود؟ قرآن کریم در بیانی بسیار زیبا در رابطه با «هدف از خلقت» می‌فرماید: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون [سوره الذاريات/۵۶] من، جن و انس را نيافريدم جز براى اين‌كه عبادتم كنند.(و از اين طريق تكامل يابند و به من نزديك شوند)
بدون شك هر فرد عاقل و حكيمى كه كارى انجام می‌دهد، هدفى براى آن در نظر دارد، و از آن‌جا كه خداوند از همه عالم‌تر و حكيم‌تر است، اين سوال پيش می‌آيد كه او چرا انسان را آفريد؟ آيا كمبودى داشت كه با آفرينش انسان بر طرف می‌شد؟ آيا نيازى داشته كه ما را براى پاسخ‌گويى به آن نیاز آفريده باشد؟ از طرفی می‌دانیم که وجود خداوند متعال از هر جهت كامل بوده و جمیع کمالات را دارد و غنى بالذات است. پس طبق مقدمه اول بايد قبول كنيم كه او هدفى داشته و طبق مقدمه دوم بايد بپذيريم كه هدف او از آفرينش انسان چيزى نيست كه سودی برای خود او داشته باشد و بازگشتش به ذات مقدس باشد. بنابراین بايد اين هدف را در بيرون ذات او جستجو كرد، هدفى كه به خود مخلوقات باز می‌گردد و مايه كمال خود آن‌ها است.
از طرفی می‌بینیم که در آيات قرآن، تعبيرهاى مختلفى درباره هدف آفرينش انسان وجود دارد؛ يك جا می‌فرماید: «الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا [ملک/۲] او كسى است كه مرگ و زندگى را آفريد تا شما را آزمايش كند که كدام یک بهتر عمل می‌كنيد».
در اين‌جا مساله آزمايش و امتحان انسان‌ها از نظر «حسن عمل» به عنوان يك هدف معرفى شده است. در آيه‌ای ديگر می‌فرماید: «اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عِلْماً [طلاق/۱۲] خداوند كسى است كه هفت آسمان را آفريده و از زمين نيز مانند آن خلق كرده است، فرمان او در ميان آن‌ها نازل می‌شود تا بدانيد خداوند بر هر چيز توانا است، و علم او به همه موجودات احاطه دارد». در اين‌جا «علم و آگاهى از قدرت و علم خداوند» به عنوان هدفى براى آفرينش آسمان‌ها و زمين (و آن‌چه در آن‌ها است) ذكر شده است.
در آيه‌ای ديگر آمده: «وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفِينَ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُم [هود/۱۱۸] اگر پروردگارت می‌خواست همه مردم را امت واحد قرار می‌داد، ولى آن‌ها همواره مختلف‌اند- مگر آن‌چه پروردگارت رحم كند، و براى همين (رحمت) آن‌ها را آفريده است». بر طبق اين آيه رحمت الهى هدف اصلى آفرينش انسان است. اما آيه مورد بحث، تنها روى مساله عبوديت و بندگى تكيه می‌كند، و با صراحت تمام آن‌را به عنوان هدف نهايى آفرينش جن و انسان معرفى می‌کند.
با اندكى تامل در مفهوم اين آيات و مشابه آن، می‌توان گفت: هيچ تضاد و اختلافى در ميان آن‌ها نيست، در واقع بعضى هدف مقدماتى و بعضى متوسط و بعضى هدف نهايی‌اند و بعضى نتيجه آن.
هدف اصلى همان «عبوديت» است كه در آيات مورد بحث به آن اشاره شده و مساله «علم و دانش» و «امتحان و آزمايش» اهدافى هستند كه در مسير عبوديت قرار می‌گيرند و «رحمت واسعه خداوند» نتيجه اين عبوديت است. به اين ترتيب روشن می‌شود كه انسان براى عبادت پروردگار آفريده شده‏ است. «عبد» از نظر لغت عرب به انسانى می‌گويند كه سر تا پا متعلق به مولا و صاحب خود است، اراده‌‏اش تابع اراده او و خواستش تابع خواست اوست. در برابر او مالك چيزى نيست و در اطاعت او هرگز سستى به خود راه نمی‌دهد. بنابراين، «عبوديت» نهايت اوج تكامل يك انسان و قرب او به خداوند متعال است.
اين است هدف نهايى آفرينش بشر كه خدا براى وصول به آن، ميدان آزمايشى فراهم ساخته و علم و آگاهى به انسان داده و نتيجه نهائي‌اش نيز غرق شدن در اقيانوس «رحمت» اوست.
در نتیجه: او چشمه‌‏اى است فياض و مبدئی‌است نعمت‏‌آفرين كه موجودات را در كنف حمايت خود می‌گيرد و آن‌ها را پرورش داده، از نقص به كمال می‌رساند و اين است هدف واقعى عبوديت و بندگى بنی آدم و اين است فلسفه عبادات و نيايش‌هاى انسان، همه آن‌ها كلاس‌هایی‌ است برای تربيت و تكامل انسان. به اين ترتيب نتيجه می‌گيريم كه هدف آفرينش انسان پيشرفت و تكامل اوست.
در اين‌جا سوالى پيش می‌آيد، و آن این‌که اگر هدف خلقت جود بر بندگان است و اين جود از طريق تكامل انسان‌ها به دست می‌آید، چرا خداوند جواد و كريم، از آغاز بندگان را كامل نيافريد، تا همه آن‌ها در جوار قرب او جاى گيرند و از بركات نزديكى به ذات پاكش بهره‌مند شوند؟
جواب اين سؤال روشن است، تكامل انسانى چيزى نيست كه بتوان آن‌را به «اجبار» آفريد، بلكه راه طولانى و درازى است كه انسان‌ها بايد با پاى خود آن‌را طى كنند و با اراده و تصميم و افعال اختيارى خويش، آن‌را بپیمایند؛ آيا اگر از كسى به اجبار و با زور سرنيزه مبلغ هنگفتى براى ساختن يك بيمارستان بگيرند، اين عمل او ارزشی دارد؟ مسلما نه، امّا اگر به اراده و ميل خويش، حتى يك ريال به چنين هدف مقدسى كمك كند به همان نسبت راه كمال اخلاقى را پيموده است. از اين سخن چنين نتيجه می‌گيريم كه خداوند بايد با اوامر و تكاليف و برنامه‌‏هاى تربيتى كه وسيله پيامبران او و نيروى عقل ابلاغ می‌شود، اين مسير را براى ما مشخص كند، و ما با اختيار و اراده خويش اين راه را بپيمایيم.
سوال ديگرى که مطرح می‌شود این است که به راستی هدف از اين تكامل چيست؟ پاسخ اين سوال نيز با اين جمله روشن می‌شود كه تكامل، هدف نهايى يا به تعبير ديگر «غاية الغايات» است. با یک مثال این مساله را توضیح می‌دهیم، اگر از محصلى سوال شود هدف او از درس خواندن چیست؟ طبیعتا خواهد گفت: براى اين‌كه به دانشگاه راه يابم. باز اگر سوال كنيم دانشگاه را براى چه می‌خواهى؟ خواهد گفت: براى اين‌كه دكتر يا مهندس یا... شوم.
اگر بپرسیم مدرك دكترا و مهندسى را براى چه می‌خواهى؟ خواهد گفت: براى اين‌كه هم آدم مثبتى برای جامعه باشم و هم درآمد خوبى داشته باشم. باز اگر بپرسید: درآمد خوب را براى چه می‌خواهى؟ خواهد گفت: براى اين‌كه زندگى آبرومند و خوبی داشته باشم. سرانجام می‌پرسيم زندگى مرفه و آبرومند را براى چه می‌خواهى؟ در اين‌جا می‌بينيم لحن سخن او عوض می‌شود و می‌گويد: خوب، براى اين‌كه زندگى مرفه و آبرومندى داشته باشم، يعنى همان پاسخ سابق را تكرار می‌كند. اين دليل بر آن است كه او به پاسخ نهايى، و به اصطلاح به «غاية الغايات» كار خويش رسيده است كه ماوراى آن پاسخ ديگرى وجود ندارد، و هدف نهايى را تشكيل می‌دهد.
در زندگى معنوى نيز مطلب همين‌گونه است، وقتى گفته می‌شود آمدن انبياء و نزول كتب آسمانى و تكاليف و برنامه‏‌هاى تربيتى براى چيست؟ می‌گویيم: براى تكامل انسانى و قرب به خدا. اگر سوال كنند تكامل و قرب پروردگار براى چه منظورى است؟ می‌گویيم براى قرب به پروردگار، يعنى اين هدف نهايى است و به تعبير ديگر ما همه چيز را براى تكامل و قرب به خدا می‌خواهيم امّا قرب به خدا را براى خودش (يعنى براى قرب به پروردگار).[۱]
در حديث زیبایی از امام صادق(عليه‌السلام) نیز آمده است: امام حسين(علیه‌السلام) در برابر اصحابش چنين فرمود: «خداوند بزرگ، بندگان را نيافريده مگر به خاطر اين‌كه او را بشناسند، هنگامی‌كه او را بشناسند عبادتش می‌كنند و هنگامی‌كه بندگى كنند، از بندگى غير او بی‌نياز می‌شوند».[۲]
---------------------------
پی‌نوشت:
[۱]. بر گرفته از تفسير نمونه، ج‏۲۲، ص۳۹۸- ۳۸۶.
[۲]. علل الشرایع، ج۱، ص ۹.

فلسفه آفرینش انسان اینه عبادت کنه و خداوند هم احتیاج به عبادت ما نداره ولی اگه عبادت نکنیم به جهنم میریم ,این دنیا هم که چیز قشنگی نیست همش گرفتاری و لذتهاش هم بدرد نخور ,همش باید عبادت کنیم لذت هم تعطیل پس دقیقا فلسفه آفرینش چیه؟

تصویر پاسخگوی اعتقادی

سلام
تصور ما از انجام کارها ، به دست آوردن سود یا رفع نیاز است ؛ زیرا ما انسان ها موجودات محدود و ناقص هستیم و همواره اعمال ما به یکی از این دو امر برمی گردد . به همین خاطر تصور میکنیم هرکاری که از هر فاعلی سر بزند، باید به منظور رفع نیاز او باشد و یا برای به دست آوردن سودی ( البته به دست آوردن سود ، حاکی از وجود نوعی نیاز و میل به بر طرف کردن آن است) این قاعده را حتی در مورد خداوند نیز جاری می کنیم ؛ در حالی که خداوند موجود نامحدود ، کامل و بی نیاز مطلق است .
آری هدف انسان در کارهایش، رسیدن به کمال و سود یا رفع نقص است؛ مثلاً غذا می‏خورد تا رفع گرسنگی کند. لباس می‏پوشد تا خود را از سرما و گرما حفظ کند.ازدواج می‏کند برای ارضای نیازی که احساس می‏کند .
اما خداوند، هیچ نقصی ندارد که با افعالش، قصد رفع آن را داشته باشد و هیچ کمالی را فاقد نیست، تا به کمال رسیدن برای او فرض شود. بلکه خدایی او اقتضای آفرینش دارد؛ زیرا «آفریدن» به معنای ایجاد کردن است و هر وجودی خیر است و لازمه فیاض(بخشنده) بودن خداوند، عطا کردن او است: «و ما کان عطاء ربک محظورا؛ و عطای پروردگارت منع نشده است»، (۱).
هر چیزی که اقتضای وجود و هستی داشته یا امکان وجود داشتن آن باشد ، فیض وجود از خدا دریافت می کند .خداوند بخل در وجود و هستی دادن ندارد ، تا موجودی که امکان وجود آن است ، وجود را دریافت نکند.
برای توضیح بیشتر در مورد آفرینش جهان و هدف از آفرینش می گوییم:
جهان هستی با تمام نظم و زیبایی هایش نمادی از لطف، مهربانی، علم، قدرت، حکمت و... خداست ،به طوری که بدون آفرینش، صفات جمال و جلال خدا مخفی و پنهان می ماند .
هر «بود»ی ، «نمود»ی دارد؛ نمی شود فیاض باشد ، اما فیضی نداشته باشد ، همان گونه که نمی تواند نور باشد اما روشنایی نداشته باشد و رحمت باشد اما بخشش نداشته باشد!
بنابراین از همین جا می توان نتیجه گرفت که خلقت جهان نتیجه صفات خداوند است .
خداوند فیض و بخشش دارد و لازمه آن این است که هر چه امکان وجود دارد ، فیض و هستی خداوند را دریافت کند و چون قابلیت وجود برای جهان هستی بود ، خداوند آن را آفرید؛ بنابراین جهان هستی ، نشان دهنده صفات خداوند است.
از این رو هستی بخشی جهان، با تمامی نظم و زیباییش و صورتگری انسان با تمامی استعداد و توامندیش، جلوه گر جلال و جمال خداست و شایسته است .
خداوند از آن جا که "علم" و "قدرت" و "فضل" و "جود" بی نهایت دارد ، جهان و انسان را آفریده ،لازمه این صفات آن است که خلقت خداوند بهترین و کامل‏ترین آفرینش باشد، یعنی در مجموعه هستی اگر وجود مخلوقی، زیبایی و کمال آفرینش مجموعه عالم را افزایش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق کند، زیرا عدم خلقت آن موجود، ناشی از عدم اطلاع و آگاهی از زیبایی آن است، یا در اثر ضعف و ناتوانی از خلقت آن است.
چنانچه خدا با توجه به علم و قدرت بی نهایت، باز آن زیبایی را خلق نکند ،ناشی از عدم "فضل" و "جود" و بخشندگی است که خدا از بخل منزه است و "جود" و رحمت و بخشندگی او بی نهایت است. پس جهانی که خدا خلق می کند، باید کامل‏ترین صورت ممکن را داشته باشد و هر چه امکان تحقق دارد ، از طرف خداوند فیض وجود دریافت کند.
باید انسان خلق می شد؛ زیرا در جهان خلقت پیش از خلق انسان، ملائک بودند که موجوداتی نورانی و پاک بودند که خدا را همواره عبادت می کردند. فرشتگان به دلیل شرایط ویژه خلقت خود بر سر دو راهی قرار نمی گرفتند که با اختیار خویش (در حالی که میل باطنی آن‏ها به جهت دیگری تمایل داشته باشد) رضایت خداوند را انتخاب کنند.
آن‏ها همواره حضور و عظمت خدا را درک می کنند و در مقابل آن همه عظمت ، راهی جز عبادت ندارند. اما در صحنه هستی، می توان یک نمایش زیباتر از این را هم تصویر کرد و آن این که موجودی وجود داشته باشد که از یک طرف همانند ملائک در اوج جذبه الهی و عشق و عبادت به خدا باشد و در عین حال موانعی پیش روی او برای برگرداندن وی از مسیر عشق و عبادت قرار داشته باشد.
این موجود انسان است. او خدا و عظمتش را بی واسطه می بیند و از سوی دیگر گرچه فطرت الهی او همواره در درونش وی را به سوی خوبی‏ها و پاکی‏ها دعوت می کند ، ولی امیال حیوانی و شهوانی او قدرت فراوانی دارند. وی این گونه خلق شده که از یک سو با خواسته‏ها و تمایلات شهوانی و حیوانی رو به رو است و از سوی دیگر فطرت الهی اش و راهنمایی‏های پیامبران او را به سوی خوبی‏ها فرا می خواند. او در عرصه‏های مختلف زندگی می تواند با ایمان به خداوند و محبّت او، بر سر دوراهی‏ها ، عشق به خدا را انتخاب کند و مظاهر فریبنده دنیا را رها سازد.
چنین صحنه هایی از محبّت و عشق انسان نظیر یوسف که در اوج جوانی و زیبایی در سخت‏ترین صحنه آزمایش خدا را رها نکرد، برای هر کسی در طول زندگی پیدا می شود. همواره چنین صحنه‏هایی در طول تاریخ حیات بشری تکرار می شود.
اگر خداوند زمینه پدید آمدن چنین صحنه‏های زیبایی از تجلّی محبّت و عشق مخلوقات خویش را که با اختیار کامل به سوی او می آیند ،فراهم نمی کرد ،باز جهان کامل‏ترین و زیباترین بود؟ آیا در علم و قدرت و فیض و "جود" مطلق خداوند که اقتضای آفرینش بهترین و زیباترین صورت آفرینش را دارد، تردید نبود؟ آیا جای این سؤال از خدا باقی نمی ماند که قدرت و علم و فیض تو مطلق بود، پس چرا زیباترین جهان را خلق نکردی؟! پس از خدا، چنین خلقتی لازم و ضروری است و گرنه خداوند نیازی به آزمون و عبادت انسان‏ها ندارد.
اگر در آیات قرآن آزمایش و عبادت به عنوان علّت آفرینش انسان شناخته شده و کمال انسان هدف نهایی شمرده شده، این خصوصیّات و فوائد متوجه انسان است و هدف و مسیری است که در مورد خلقت حکیمانه انسان در نظر گرفته شده ،در واقع ابزاری است که خداوند برای تعالی و رسیدن انسان به کمالی که در وجودش امکان تجلی دارد ،تعیین فرموده اما عبادات ما نیازی را از خدا بر طرف نمی کند؛ زیرا اصولاً ذات الهی بی نیاز مطلق است.
پی‌نوشت‌ها:
۱. اسراء (۱۷) آیه‏ ۲۰.

نظرات