مگر حضرت آدم(ع) از درخت ممنوعه نخورد؟ آیا این کار جز گناه معنای دیگری میدهد؟

مدارک اسلامى اعم از عقل و نقل به ما میگوید:

هیچ پیامبرى مرتکب گناه نمى شود، و مقام پیشوائى خلق به شخص گناهکار، واگذار نخواهد شد،«لا ینال عهدی الظالمین»[بقره/۱۲۴] و میدانیم که آدم از پیامبران الهى بود، بنابراین آنچه در این آیات ذکر شده مانند پاره اى از تعبیرات دیگر که درباره سایر پیامبران در قرآن آمده است که نسبت عصیان به آنها داده شده ، همگى به معنى عصیان نسبى و ترک اولى است ، نه گناه مطلق

توضیح اینکه:

 گناه بر دو گونه است، گناه مطلق و گناه نسبى، گناه مطلق همان مخالفت نهى تحریمى و مخالفت با فرمان قطعى خداوند است و هر گونه ترک واجب و انجام حرام را شامل میشود.

اما گناه نسبى آن است که عمل غیر حرامى از شخص بزرگى سرزند، که با توجه به مقام و موقعیتش شایسته او نباشد، ممکن است گاهى انجام یک عمل مباح و حتى مستحب درخور مقام افراد بزرگ نباشد در این صورت انجام آن عمل ، گناه نسبى محسوب میشود، مثلا اگر شخص با ایمان و ثروتمندى براى نجات فقیرى از چنگال فقر، کمک بسیار مختصرى کند، شک نیست که این کمک هر چند ناچیز باشد، کار حرامى نیست بلکه مستحب است ، ولى هر کس آن را بشنود مذمت میکند آنچنان که گوئى گناهى مرتکب شده است و این به خاطر آن است که از چنان انسان ثروتمند و با ایمانى انتظار بسیار بیشترى میرود.

به همین نسبت ، اعمالى که از بزرگان درگاه پروردگار سرمیزند، با موقعیت ممتازشان سنجیده میشود، و گاهى با مقایسه به آن کلمه عصیان و ذنب (گناه ) بر آن اطلاق میگردد، فى المثل نمازى که ممکن است از یک فرد عادى، نماز ممتازى باشد براى اولیاى حق، گناه محسوب شود، زیرا یک لحظه غفلت در حال عبادت براى آنها شایسته نیست ، بلکه باید با توجه به علم و تقوى و موقعیتشان به هنگام عبادت غرق در صفات جلال و جمال خدا باشند. سایر اعمال آنها غیر از عبادات نیز چنین است، و با توجه به موقعیت آنها سنجیده میشود، به همین دلیل اگر یک ترک اولى از آنها سر بزند، مورد عتاب و سرزنش پروردگار قرار میگیرند (منظور از ترک اولى این است که انسان کار بهتر را رها کند و سراغ کار خوب یا مباحى برود).

در روایات اسلامى میخوانیم که گرفتارى یعقوب و کشیدن آنهمه زجر فراق فرزند، به خاطر آن بود که نیازمند روزه دارى به هنگام غروب آفتاب بر در خانه او آمد و او از کمک کردن به وى غفلت نمود و آن فقیر، گرسنه و دلشکسته بازگشت.

این کار اگر از یک فرد عادى سرزده بود، شاید آنقدر مهم نبود اما از یک پیامبر بزرگ الهى و رهبر امت آنچنان با اهمیت تلقى شد که مجازات بسیار شدیدى از طرف خداوند براى آن تعیین گردید. نهى آدم از شجره ممنوعه نیز یک نهى تحریمى نبود بلکه یک ترک اولى بود، ولى با توجه به موقعیت آدم با اهمیت تلقى شد و ارتکاب مخالفت با این نهى (هر چند نهى کراهتى بود) موجب چنان مؤ اخذه و مجازاتى از طرف خدا گردید.

این احتمال نیز از طرف بعضى از مفسران داده شده است که نهى آدم از شجره ممنوعه نهى ارشادى بود، نه نهى مولوى.

 توضیح اینکه:

 گاهى خداوند از چیزى نهى مى کند به عنوان اینکه صاحب اختیار انسان و مولاى او است ، و اطاعت فرمانش بر هر انسانى لازم است چنین نهى را نهى مولوى نامند، اما گاهى از چیزى نهى میکند، تنها به خاطر این که به انسان بگوید ارتکاب این عمل اثر نامطلوبى براى او دارد، درست همانند نهى پزشک از غذاهاى مضر و زیانبخش ، شک نیست اگر بیمار مخالفت دستور طبیب را کند، نه توهینى به او کرده و نه مخالفتى با شخص ‍ او نموده است ، بلکه ارشاد و راهنمائى او را نادیده گرفته و خود را به زحمت انداخته است

در مورد داستان آدم نیز خداوند به او فرموده بود که خوردن از شجره ممنوعه نتیجه اش بیرون رفتن از بهشت و افتادن در زحمت و رنج است، این یک ارشاد است، نه فرمان، و به این ترتیب آدم تنها مخالفت نهى ارشادى کرد، نه عصیان و گناه واقعى.

ولى تفسیر اول صحیحتر به نظر میرسد زیرا نهى ارشادى ، احتیاج به آمرزش و غفران ندارد، در حالى که آدم از خداوند تقاضاى غفران و آمرزش کرد، به علاوه دوران بهشت ، یک دوران تعلیماتى براى آدم محسوب میشد، دوران آشنائى با تکالیف و امر و نهى پروردگار، دوران شناختن دوست از دشمن و دوران دیدن نتیجه عصیان، و مخالفت فرمان خدا، و قبول وسوسه هاى شیطان ، و میدانیم که نهى ارشادى در حقیقت تکلیف نیست و مسئولیت نمى آورد. در پایان این بحث یادآور میشویم که گرچه کلمه نهى و عصیان و غفران و ظلم ، همه در بدو نظر به معنى گناه مطلق و حقیقى و آثار آن است ولى با توجه به مساله عصمت انبیاء که با دلیل عقلى و نقلى ثابت شده، تمام این تعبیرها، حمل بر گناه نسبى میشود، و این موضوع با توجه به عظمت مقام آدم و سایر انبیاء زیاد دور از ظاهر لفظ نیست.{تفسیر نمونه،ذیل آیه ۲۲ سوره اعراف}.

دیدگاه‌ها

##در مورد داستان آدم نیز خداوند به او فرموده بود که خوردن از شجره ممنوعه نتیجه اش بیرون رفتن از بهشت و افتادن در زحمت و رنج است، این یک ارشاد است، نه فرمان، و به این ترتیب آدم تنها مخالفت نهى ارشادى کرد، نه عصیان و گناه واقعى##
متن پایینو از جزوه درس اندیشه اسلامیمون برداشتم!
****تبیین سئوال علم پیشین(ازلی)الهی و اختیار انسان:خداوند میداند که شخص الف در ساعت ب فلان عمل را انجام میدهد.در خارج و مقام تحقق واقعیت از دو حال خارج نیست یا آن عمل انجام نمیگیرد در اینصورت علم خداوند درست نبوده و جهل خدا اثبات میشود یا آن عمل انجام میگیرد و با توجه به اینکه ما معتقدیم خداوند علم پیشین دارد ممکن نیست آن عمل خاص انجام نگیرد فلذا هرچه که خداوند از قبل بداند باید همان واقع شود واین همان مجبور بودن انسان است و چون تمام افعال و اعمال انسان را خداوند از قبل میداند پس باید دائما مجبور باشد ولی خودش نمیداند.
پاسخ(تو همون جزوه!):جواب سئوال فوق بسیار واضح و روشن است و آن اینکه علم پیشین خداوند به فعل انسان با تمام خصوصیات آن تعلق گرفته استو از جمله خصوصیات فعل و عمل انسان اینست که روی اختیار و اراده آن را انجام میدهد.به عبارت دیگر خداوند میداند که شخص الف در زمان ب فلان عمل را با اختیار خودش انجام میدهد و ...........................................****
نظر من: درسته انسان کاراشو به اختیار خودش انجام میده و خدا هم از قبل اینو میدونه که انسان فلان کار خوب یا بد رو به اختیار خودش انجام میده - و اینکه تمام انسان ها جز ۱۴ معصوم وقتی میمیرن عذاب میبینن بعضیا کمتر بعضیا هم بیشتر-یعنی بالاخره عذابی هست دیگه-یعنی هرکسی باید عذاب ببینه-خب دیگه واس چی خدا با توجه به اینکه میدونه این حقیقتو که اگه ما با اختیار هم کارامونو انجام بدیم باز باید یه عذابی ببینیم ما رو افرید!؟ نمیخوام بگید که اگه هر عذاب یا پاداشی باشه تجسم همین اعمال نیک و بد ما تو این دنیاس ها-یا اینکه هدف خدا عذاب دادن نبوده و تامین سعادت ابدی بوده- من فقط میگم وقتی خدا میدونه ما با کارامون(با اختیار خودمون) تو اخرت باید عذاب ببینیم چرا ما رو بوجود اورد؟چون بالاخره هرکی باید عذاب ببینه و اینکه از اولش برا خدا روشنه که مثلا من رو که افرید نمیتونم اونطوری که باید باشم, باشم واین مربوط به اختیار منه و من کارامو با اختیار خودم انجام میدم اما خدا که میدونه سرانجام من باید عذاب دیدن باشه چرا منو آورد؟- بوجود اومدنمونم به دست خودمون نبوده پس ما اومدیم که حداقل یه ذره عذابو ببینیم-مثلا تو این زمان آیت الله بهجت با اون درجش بدون عذاب که تو بهشت نمیره اونم یه عذابی میبینه-یعنی برا ما عذاب هس چه کم چه زیاد-واسه چی اخه؟؟؟؟؟؟ ما که ناخواسته اومدیم دست خودمون نبود که
مثلا خدا میدونست حضرت آدم با اختیار خودش اون شجره ممنوعه(سیب یا ...) رو میخوره-پس دیگه چرا از اول آدم تو بهشت بود بعد اومد اینجا؟؟؟؟خب از همون اول چرا گذاشته بودش تو بهشت که با اینکارش از اونجا رونده بشه؟؟؟
شاید سوالم مربوط به چند بحث باشه اما خواهش میکنم جوابمو بدید همینجا هم بدید...یا ایمیل کنید_+_+_+_+_ تشکر(ضمنا من بی دین نیستم و خدا و اسلام و مذهب شیعه رو هم قبول دارم بدجور!)

تصویر شهر سوال

با عرض سلام
آنچه تاکید بر آن لازم است، این اندیشه شماست که همه انسان ها، جز معصوم عذاب می شوند! هیچ دلیلی بر این سخن وجود ندارد.
حتی در بسیاری از موارد می توانیم بگوییم که عذاب، نبودن انسان را دارای ترجیح نمی کند. چرا که این عذاب می تواند اندک و همراه دریاهای بیکران نعمت باشد. مثل اینکه کسی در هنگام مرگ سختی می کشد و پس از مرگ در دریای بیکران رحمت الهی غوطه ور می شود. آیا می توانیم بگوییم اگر چنین کسی اصلا وجود نداشت، برایش بهتر بود؟
به عنوان مثال فرض کنید به شما بگویند این اتاق را تمییز کنید، به شما ده میلیارد می دهیم! آیا با در نظر گرفتن آن مزد، سختی تمیز کردن اتاق، به حساب می آید.
اما همین سوال شما درباره کسانی که در جهنم الهی عذابی ابدی خواهند داشت، قابل طرح است که برای جواب آن لطفا مراجعه فرمایید:
http://www.soalcity.ir/node/2108

و درباره اینکه چرا حضرت آدم (ع) اول در بهشت بوده و سپس تبعید شده، مراجعه فرمایید: http://www.soalcity.ir/node/1990

نظرات