هم كفو بودن از لحاظ فرهنگی در ازدواج لازم است؟

كفو بودن

انسان بر اساس تفكر و بینشی كه دارد دست به گزینش می زند. در زندگی همیشه دو راهی ها و لحظات سرنوشت سازی پیش می آید كه انسان را ناگزیر از انتخاب می كند، هر چه فرد از درایت بهتری برخوردار باشد به همان نسبت امكان موفقیت او در تعیین مسیر زندگی اش بیشتر خواهد بود.

البته در شكل گیری رفتار انسان در همه موارد اندیشه و تفكر ملاك عمل قرار نمی گیرد بلكه گاهی احساسات و تمایلات موجب می شوند كه او دست به اعمالی بزند كه ممكن است چندان مورد پسند منطق و فكر نباشند. حتی افرادی كه ظاهرا به طور ناآگاهانه اقدام به انتخاب شیوه زندگی خود می كنند هم به نوعی تحت تأثیر اندیشه ها، نگرشها و احساسات خود قرار می گیرند.

فرهنگ عاملی نیست كه به طور دفعی و یك شبه بوجود آید بلكه در اثر زندگی اجتماعی و به مرور زمان شكل می گیرد، تأثیر فرهنگ جامعه بر فرد به حدی است كه حتی سلایق و ذائقه افراد را هم متأثر می كند. فرهنگ در واقع در افراد یك روح جمعی ایجاد می كند كه ما می توانیم آثار و نتایج آن را بر اعمال و رفتار تك تك آنان مشاهده كنیم.

در جوامع مختلف ، آداب و رسوم متفاوتی رایج است . گاه عقاید یک جامعه با عقاید جامعه دیگر در تضاد می باشد و این موضوع بخصوص در مسئله زناشویی قابل توجه است.
آداب اجتماعی رایج در یک جامعه هم در طبقات اجتماعی و ساکنان قسمتهای مختلف یک کشور متفاوت است و گاه در پیوندهای زناشویی مشکلاتی را ایجاد می كند. آداب و رسوم ده با شهر ، و آداب و رسوم اصناف و طبقات مختلف اجتماع با یکدیگر فرق دارد. لذا ضرورت دارد، در زناشویی همه این موارد مورد توجه قرار گیرد. خانواده های سنتی اجازه نمی دهند که فرزند در حضور آنان آزادانه عمل کند. خانواده هایی که به اصطلاح متجدد هستند و از فرهنگ غرب تقلید می کنند با خانواده های سنتی نمی جوشند. طبقات کارگر و مستضعف از آداب و رسوم خاص خود پیروی می کنند. در این گونه طبقات آداب و رسوم غربی محلی ندارد. چهار زانو نشستن و استفاده از کلمات خاص در سخن گفتن و احیاناً دراز کشیدن و لم دادن در مجالس از آداب رایج است که به هیچ وجه این گونه رفتارها برای خانواده های فرنگی مآب قابل تحمل نیست و در نتیجه ازدواج هایی که در چنین خانواده هایی با آداب و رسوم متفاوت صورت می گیرد، برای زوجین و خانواده های آنان خوشایند نیست و گاه به صورت مشکل حادی خودنمایی می کند که حلاوت زندگی را از زن و شوهر می گیرد و خانواده های وابسته را نیز ناراحت می کند و به عکس العمل های ناخوشایند وا می دارد.
در ازدواج مسئله لباس پوشیدن و آرایش ظاهر در مورد خانمها بسیار حائز اهمیت است. چنانچه یک زن مؤمن محّجبه با یک مرد بی بند و بار ازدواج کند؛ زندگی برای یک عمر برای او زجرآور خواهد بود. برعکس یک زن آرایش کرده ی بد حجاب هم چنانچه با مردی متدین ازدواج کند؛ زندگی هر دو با ناراحتی و مجادله خواهد گذشت. برای دختری که تمام هـّم و غمش توجه به لباس و تجملات و خودنمایی است ، تحمل مردی که تمام اوقات خود را به مطالعه می گذراند و توجهی به لباس او و خودش و وضعیت خانه ندارد؛ مشکل است.
خوشبختانه چون نحوه لباس پوشیدن و آراستن ظاهر یک امر عینی است. بنابراین در این مورد بررسی و تصمیم گیری امر ساده ای است و هر کس در نگاه اول می تواند وضعیت خود را با طرف مقابل ارزیابی کند.

بعضی از خانواده ها سنت های فرهنگی خود را حفظ کرده و آنها را به دیده احترام می نگرند و عمل می نمایند.
در زندگی هر فرد ارزش ها و ضد ارزش های فرهنگی نقش مهمی دارد؛ باید توجه داشت که کدام ارزش و عقیده خوب یا بد است. در اینجا آنچه مطرح است، اختلاف اعتقادات و باورها و نقش آنها در زندگی خانوادگی است. این موضوع باید قبل از ازدواج مورد توجه قرار بگیرد و فرد همسری انتخاب کند که اعتقادات و باورهای او به اعتقادات و باورهای وی نزدیک باشد. در این صورت آنها خواهند توانست با روش های منطقی بر اعتقادات و باورهای یکدیگر تأثیر بگذارند و اختلاف های جزیی را حل و ایجاد تفاهم نمایند.

دیدگاه‌ها

سلام.من یه دختر۲۲ساله هستم.چندسالی هست که خواستگارای زیادی دارم اماهرکدوم وپدرم بدون اینکه نظرمن وبدونه ردمیکردالبته خودم هم چندان تمایلی برای ازدواج نداشتم تااینکه به یکی ازخواستگارام اجازه دادتابیان من همون جلسه ااول چون ایشون ونپسندیدم جواب رددادم یعنی اصلاحس خوبی نسبت به ایشون نداشتم تااینکه چندروزپیش یه خواستگاردیگه برام اومدایشون ۲۵سالشون هست ولیسانس دارن وشغل مناسبی هم دارن.منم یک سال دیگه لیسانسم ومیگیرم ازنظرتحصیلی وسن هیچ مشکلی وجودنداره.همون جلسه اول ازایشون خوشم اومدیعنی ازنظرظاهرایشون وپسندیدم ومهرشون به دلم افتادبرعکس خواستگارقبلی که حس بدی داشتم.اماپدرم اجازه ندادهمون جلسه صحبت کنیم وقرارشدیه جلسه دیگه باهم صحبت کنیم تاشرایط همدیگه روبدونیم .موضوعی که ذهنم ومشغول کرذه اینه خانواده ایشون ازنظروضعیت مالی یکم ازماسطحشون بالاترهست وازنظرفرهنگی هم کمی بینمون تفاوت هست البته این تفاوت خیلی زیادنیست.ولی خب نمیخوام خانوادم پیش خانواده ایشون کم بیارن .یکی ازمعلم های دوران دبیرستانم میگفت همیشه بایکی بالاترازخودتون ازدواج کنیدنمیدونم این حرف درست هست یانه.میخوام بدونم این تفاوت میتونه باعث بشه دراینده مشکلی پیش بیادیانه؟؟؟میخوام اگ باهم صحبت کردیم وبه تفاهم رسیدیم این موضوع حل شده باشه ممنون میشم راهنماییم کنیداین موضوع بدجورذهنم ومشغول کرده.

تصویر مشاور شهر سوال

سلام. حضور شما در شهر سوال را خیرمقدم عرض می کنیم. با اطلاعاتی که شما در اختیار ما گذاشتید به نظر نمیرسد مشکل خاصی در بین باشد. هم کفو بودن به معنای هم سطحی کلی ،و نه دقیق و در تمام جرئیات، است. حتی به گفته معلم شما اگر کمی مرد به لحاظ مالی بالاتر باشد، مطلوب تر است که شکر خدا مورد شما هم همینطور است. اما این که از الان نگران مشکلات بعدی باشید شاید کمی وسواس به خرج دادن باشد. دو نفر به طور کلی با هر شرایطی که با هم ازدواج کنند (حتی در ایده آل ترین صورت)، باز هم مسائل ریز و درشتی در زندگی پیش خواهد آمد چه به لحاظ مالی، چه فکری، و ...غیره که یا مستقیم به خود زوجین مربوط می شود یا به خانواده هرکدام . این مسائل هرکدام میتواند ظرفیت پدید آوردن یک جرو بحث کوچک تا یک اختلاف بزرگ را داشته باشد. اما مهم نحوه برخورد شما (بخصوص زن و شوهر) و مدیریت آن مسئله است.
بنابراین در شرایط کنونی سعی کنید بررسی ها و تحقیقات لازم را تا جای ممکن انجام دهید و به قول معروف با چشمان باز و البته مهمتر از همه توکل بر خدای متعال وارد ازدواج شوید. و در زندگی و پس از ازدواج هم سعی کنید با همکاری و گذشت برخورد کنید و به قول معروف چشم پوشی کنید از خیلی مسائلی که میتواند برای زندگی مضر باشد.
پیروز و سربلند باشید.

نظرات