آگاهي از تاريخ اسلام چه اهميتي دارد؟

قبل از بیان دلیل اهمیت شناخت از تاریخ اسلام نخست مناسب است ببینیم تاریخ را چگونه شناسانده اند.

هر لغت نامه و یا دائره المعارفی را بگشائید، در ذیل كلمه تاریخ برای آن معنایی خواهید یافت، به اجمال یا به تفصیل، دقیق و یا در خور ایراد. در این میان بعضی تعریف ها نیز با آن كه از جانب آشنایان به فن و یا استادان تاریخ عنوان شده است، از طنز و بذله گوئی حكایت می كند.

اما مفهومی كه می توان آن را پذیرفت این است كه تاریخ، مجموعه اطلاعاتی است از گذشته ملت ها و آن چه در طول زمان دیده اند ـ پیروزی یا شكست، پیشرفت یا عقب ماندگی، خوشبختی و یا نكبت ـ نه بر سبیل قصه و داستان سرائی آمیخته به افسانه، بلكه بر اساس آن چه رخ داده است، نه بخاطر سرگرمی، بلكه جهت بهره گیری و چاره جوئی از بررسی آن حادثه ها برای حوادثی همانند و گریز از تكرار اشتباه.

حال اگر بپذیریم كه تاریخ چنین موضوعی است و نیز بپذیریم كه هر حادثه در هر زمان كه رخ می دهد، مولود علت یا علتهای پیش از آن حادثه است و نیز آن حادثه، خود انگیزه ای برای سلسله حادثه های بعدی است، بدین نتیجه می رسیم كه زندگانی ملتها چون رشته ای دراز است و ملتها نیز مانند دانه هایی بدین رشته آویخته اند و استواری و نااستواری هر مهره وابسته به چگونگی پیوند آن مهره به مهره پیشین و پسین است. نتیجه آن كه زندگانی هر ملت را در هر مقطع از زمان نمی توان از زندگانی مردم گذشته و مردم آینده آن جدا كرد. و برای دانستن علت هر حادثه نامطلوب ـ كه مثلاً در زمان ما رخ می دهد ـ و یافتن راه چاره آن باید هم گذشته آن را خوب دانست و هم تدبیری به كار برد كه در آینده چنان مشكلی پیش نیاید.

این جا است كه ضرورت آشنایی با تاریخ ملتها ـ به طور عموم ـ و یا لااقل تاریخ ملت خود همگان و بویژه برای كسانی كه كارهای اجرائی را در سطحی گسترده به عهده می گیرند روشن می شود.

اما فراگرفتن تاریخ اسلام به خصوص ضرورتی بیشتر از آن چه گفته شد، دارد زیرا:


نزدیك به چهارده قرن است كه مردم كشور ما دین اسلام را پذیرفته اند، نه تنها این دین را پذیرفته اند، بلكه در راه پاسداری و گسترش آن و پی افكندن تمدن اسلامی از هیچ كوششی دریغ نكرده اند. پی ریزی و تكامل تمدن اسلامی بیشتر محصول كوشش دانشمندان این سرزمین است و كم تر سهم آن از آن دیگر ملت ها است. چرا چنین كوشیدند، چون در این دین روشنائی دیدند. امروز دیگر جز چند تن مغرض و یا نا آشنا به سیر تاریخ، كسی نمی گوید: اسلام دینی عربی است! و عرب آن را به ایران آورد و به زور به مردم این سرزمین تحمیل كرد! هیچ معلم تاریخ اسلام ـ در غرب یا در شرق ـ امروز پیرو این عقیده نیست، مگر آن كه برای تبلیغ چنین اندیشه نادرستی او را به مزد گرفته باشند.

اسلام از سال سیزده هجری به ایران در آمد. و طاهریان در آغاز سده دوم (۲۰۶) حكومت مستقل خود را تأسیس كردند، در حالی كه هنوز قسمت های بزرگی از این سرزمین بر آئینهای پیشین خود بودند، ولی از آن تاریخ به بعد هیچ نقطه ای به دین گذشته خود برنگشت به جای خود، سال به سال اسلام در دیگر نقطه ها نیز پیش رفت و مردم به رضا و رغبت آن را پذیرفتند، تا آن كه اسلام سراسر این سرزمین گسترده را فرا گرفت. این ها كه می گویم تكرار مكررات است و برای آشنایان به تاریخ اسلام موجب تصدیع.

كوشش دانشمندان ایران در راه تكامل تمدن اسلام از پایان سده سوم آغاز می شود، و تا سالهای پس از سقوط بغداد، مبلغان ایرانی بدون توسل به نیروی نظامی همان كاری را كردند كه عقبة بن نافع و همپایه های او در غرب اسلامی انجام دادند ـ البته وسیله پیش برد كار آنان نیروی نظامی بود. ـ در حالی كه اسلام در شرق و بخصوص در جزیره های اقیانوس هند و سرزمین چین از راه حسن عمل و كردار موافق با گفتار، جای خود را باز كرد چرا ایرانیان چنین كوششی كردند، چون گمشده خود را در این دین و این فرهنگ دیدند. حال بدانچه می خواستند، رسیدند یا نه؟ خود بحث دیگری است.

قیام های خراسانیان، طبرستانیان و ری، نشان می دهد كه این مردم از آغاز یك چیز را می خواسته اند، حكومت عدالت و پرهیزگاری را كه «اعدلوا هو اقرب للتقوی. و ان اكرمكم عند الله اتقاكم» یعنی آن چه از قرآن شنیدند و در رفتار علی ـ علیه السلام ـ دیدند.

تاریخ اسلام در ایران، تاریخ مبارزه ملتها است برای تثبیت عدالت و جای گزین ساختن تقوا بر امتیاز های نژادی و قبیله ای و دیباچه این تاریخ، آشنائی با زندگانی رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ است و ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ و بهره گیری از سیره آن بزرگواران و تخلق به اخلاق ایشان تا حد ممكن.


منبع:
دكتر سید جعفر شهیدی ـ مجموعه مقالات تاریخ اسلام، ص۵۹ - ۶۴

 

کلمات کلیدی: 

نظرات