چرا در قرآن برای خدا ضمایر مذکر آمده است؟

ضمایر مذکر

خدای متعال شبیه هیچ کدام از مخلوقاتش نیست و جسمیت و نظیر آن، در او راه ندارد:
«لَیْسَ كَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ؛[شوری/۱۱] هیچ چیز همانند او نیست.»
بنابراین روشن است که استفاده از ضمیر مذکر برای خدا، در زبان عربی، به دلیل قواعد این زبان است. قرآن مجید به زبان مردم نازل شده است و مى‏بایستى كه قواعد زبان عرب- كه زبان قرآن است- در آن رعایت گردد.

در زبان عربی قمر، کتاب، قلم مذکر است و به آنها مذکر مجازی می گویند. کما اینکه مدرسه و جنه و شمس مونث مجازی هستند. حتی ممکن است اسم یک مرد، به دلیل لفظش مونث شناخته شود، مثل معاویه، طلحه و حمزه.

بنابراین مذکر بودن ضمایر برای خدای متعال یا مذکر بودن بعضی اسم ها مثل الله و رحمان هیچ معنایی خارج از ادبیات عرب ندارد.
و باید توجه داشت که از منظر الهی  مذکر بودن رجحانی بر مونث بودن ندارد همان گونه که مونث بودن نیز رجحانی بر مذکر بودن نیست.
آنجا که در میان انسان ها ملاک امتیازی بناست مطرح شود، این چنین فرموده:
«یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ؛[حجرات/۱۳] اى مردم! ما شما را از یك مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ‏ها و قبیله ‏ها قرار دادیم تا یكدیگر را بشناسید (اینها ملاك امتیاز نیست،) گرامى ‏ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست خداوند دانا و آگاه است.»

و آنجا که عده ای با کج فهمی، فرشتگان را مونث می دانند، خدای متعال چنین می فرماید:
«إِنَّ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَیُسَمُّونَ الْمَلائِكَةَ تَسْمِیَةَ الانْثى‏؛[نجم/۲۷] كسانى كه به آخرت ایمان ندارند، فرشتگان را دختر نامگذارى مى ‏كنند!»

دیدگاه‌ها

تصویر جواد1900

يعني الله مذكر مجازي است؟

تصویر شهر سوال

با سلام
درباره خداوند متعال مسئله جنسيت مطرح نيست زيرا خدا جسم و جنس ندارد كه مذكر يا مونث باشد . مذکر يا مونث بودن، مربوط به موجوداتي است که داراي جسم و جنس بوده و توليد مثل دارند در حالي که خدا از جسم و عوارض جسماني منزه مي باشد.

چرا ضماير و اوصافي که در قرآن درباره خدا به کار برده شده به صورت مذکر است؟
قرآن کريم به زبان عربي نازل شده است. بايد قواعد ادبيات عرب در آن رعايت گردد. استعمال ضمير مذكر درباره خداوند هم به سبب مطابقت با قواعد زبان عربي مي باشد، چون در زبان عرب اسامى خدا مانند: الله و رحمان از نظر لفظي مذكر مجازي محسوب مي شود. طبق قواعد ادبيات، بايد صفت با موصوف و ضمير با مرجع ضمير مطابقت نمايد. از اين رو صفاتى كه در قرآن براى خداوند آورده شده يا ضمايري كه به اسامي و اوصاف خداوند ارجاع داده شده ، مذكر است.
بنابراين لفظ جلاله «الله» و يا «رحمان» و... مذكر حقيقى نيستد، زيرا مذكر حقيقى آن است كه در برابر آن جنس ماده وجود داشته باشد. چنين چيزى در مورد خداوند وجود ندارد. اين الفاظ، مذكر مجازى اند. طبق قواعد ادبيات عرب، اوصاف و ضماير آن بايد مذكر باشند. مطابقت بدان معنا نيست كه خداوند مذكر و داراى جنس است يا اينکه جنس مذکر برتر است، بلكه صرفا تبعيت از ادبيات عرب است كه چنين اقتضايى دارد.

با سلام
ببخشید در مورد اینکه در قرآن خدا را هو میگویند توضیح دهید مانند : هو الله
با تشکر

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
در ابتدا باید گفت در جاهایی که ضمیر غایب در باره خداوند آمده تفسیر خاصی دارد ولی بیشتر جاها اسم «الله» یا « رب» یا «رحمن»آمده و بعد از آن ضمیر «هو» آمده که به آن اسم بر می گردد مانند:« الله لا اله الا هو»
بعضی جاها برای شأن و عظمت خداوند ضمیر «هو» آمده مانند «قل هو الله احد»
ضمير" هو" كه ضمير مفرد غائب است از مفهوم مبهمى حكايت مى‏كند، در واقع رمز و اشاره‏اى به اين واقعيت است كه ذات مقدس او در نهايت خفاء است، و از دسترس افكار محدود انسانها بيرون، هر چند آثار او آن چنان جهان را پر كرده كه از همه چيز ظاهرتر و آشكارتر است،سپس از اين حقيقت ناشناخته پرده برمى‏دارد و مى‏گويد: هو الله احد" او خداوند يگانه و يكتا است".(۱)
در حديثى از امام باقر (ع) آمده است كه فرمود:
كفار و بت‏پرستان با اسم اشاره به بتهاى خود اشاره كرده، مى‏گفتند:" اين خدايان ما است اى محمد! تو نيز خدايت را توصيف كن تا او را ببينيم و درك كنيم" خداوند اين آيات را نازل كرد: قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ..." ها" در" هو" اشاره به تثبيت و توجه دادن به مطلب است،" واو" ضمير غائب است و اشاره به غائب از ديد چشمها و دور از لمس حواس" (۲)
در تفسیر عرفانی در بیان اینکه اسم اعظم الهی کدام اسم می تواند باشد درباره « هو » می گوید:
(هو) اشاره به هويت مطلقه و وجود بحت بسيط كه عبارت از واجب الوجود بودن است و در اين اسم احدى از ممكنات با او شركت ندارند (هو) بر اسماء ديگر ترجيح دارد و دلالتش بر ذات مطلق احدى واضح‏تر است پس به اين مناسبت شايد (هو) اسم اعظم الهى باشد.
(هو) ضمير شأن و از دو كلمه تركيب شده‏ «ها» تنبيه به امر ثابت و« واو» اشاره به غائب است و (ها) اصل كلمه هو است و واو از اشباع ضمّه پديد شده و در واقع (هو يك حرف است و اشاره به هويت مطلقه و وجود بحت بسيط است كه در اين مرتبه نه اسمى مأخوذ است و نه رسمى و نه صفتى ملحوظ است و نه اثرى بلكه او او است از آن حيث كه او است زيرا كه آن هويت مطلقه (اللَّه) ناميده شده به اعتبار صفت الوهيت (ربّ) گفته شده باعتبار صفت ربوبيّت و چون ممكن را راهى بآن حقيقت صرفه بسيطه نيست كه مبدء خود را ستايش نمايد و ملتجى باو گردد اين است كه باعتبار افعال و بروز آثار جلال و جمال اسمايى بر خود وضع گرده و خود را به آنها معرفى نموده، لكن هويت بسيطه حقّه حقيقيّة من حيث ذات مقتضى هيچ اسمى و رسمى و صفتى نيست و ذات اقدس از اسم و رسم و صفت زائد بر ذات عارى و مبرّاست خلاصه چون هو اشاره بذات بحت و وجود صرف است كه بدون وصف زائدى كه به آن حقيقت ضميمه گردد ملحوظ مي شود اين است كه بالاترين اسماء الحسنى الهى بشمار مي رود و می توان آن را اسم اعظم ناميد.(۳)

پی نوشت ها:
۱. مکارم شیرازی،ناصر، تفسير نمونه،انتشارات اسلامیه، ج‏۲۷، ص: ۴۳۳.
۲. ( فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ قَالَ قُلْ أَيْ أَظْهِر...) مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، چاپ بیروت، جلد ۳ صفحه ۲۲۱ حديث ۱۲ (با تلخيص).
۳. بانوى اصفهانى سيده نصرت امين، مخزن العرفان در تفسير قرآن،انتشارات نهضت زنان مسلمان، ج‏۱۵، ص ۳۴۳.

نظرات