آیا ممکن است خدا کافر اهل تحقیق را به بهشت ببرد و مومن مقلد را به جهنم بیاندازد؟

در پاسخ به این سخن چند نکته گفتنی است :

۱. خدای متعال خود به وضوح گفته که چه کسانی را به بهشت می برد و فهم آن، نظریه پردازی نمی خواهد: وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ۖ (۱) به کسانی که ایمان آورده، و کارهای شایسته انجام داده اند مژده ده که باغهایی از بهشت برای آنهاست که نهرها از زیر (درختان) آن جاری است. بنابراین مشخص است که بهشت برای کسانی است که دو شرط ایمان و عمل صالح را داشته باشند.
۲. اگر قصد یافتن ارزش علم و اندیشه از منظر دین است، نیازی به این فرض های غیر واقعی نیست تا کسی بخواهد در قالب چنین پرسشی اهل فکر بودن آتئست ها را القاء کند. و تاکید مکرر بر تعقل و تفکر و تدبر و ... در دین حق اسلام، مساله را روشن می کند.

۳. حقایق با شعار و ژست گرفتن، ساخته نمی شود. کدام انسان عاقلی است که عقل و خرد او، بارها و بارها به حقانیت خدا نرسیده باشد؟ و این همه دلیل و نشانه او را به نتیجه نرسانده باشد؟ بله فراوانند کسانی که انگیزه هایشان، مانع تسلیم در برابر حق می شود، و مستمر تلاش می کنند خود را به ندیدن و ندانستن بزنند، و شاید آن قدر در این مسیر تلاش بکنند که خودشان هم فریب بخورند و توهم کنند که حقیقت چیز دیگری است! حال آنکه حق روشن تر از آن است که چشم باز و اندیشه بی تعصب از رسیدن، بدان باز ماند.

۴. حتی آنان که راه صحیح را به تقلید دیگران می روند، بهترند از کسانی که تقلید نمی کنند اما در بیراهه می روند.
کسی که خواص فلان میوه و فلان غذا را نمی داند و به ثمره فلان پرهیز علمی ندارد، و صرفا به خاطر تبعیت از یک پزشک آنها را انجام می دهد، سلامتی اش حاصل می شود ، در حالی که بررسی خواص فلان غذا، بدون خوردن آن، منفعتی به بدن نمی رساند.

پی نوشت :

۱. سوره بقره ، آیه  ۲۵.

کلمات کلیدی: 

دیدگاه‌ها

بنظر من اين مثالها اشتباهه چون داريم فعل و انفعالات مادي رو با فعل و انفعالات مادي مقايسه ميكنيم يني نتيجه يك فعل مادي رو با نتيجه فعلي كه مثلا خدا ميخواد درباره بنده بگيره مقايسه ميكنيم

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
در ابتدا در باره اصل پرسش تان باید گفت :
سرانجام همه انسان‏ها به یکی از دو نقطه ختم می‏شود: بهشت یا دوزخ. قرآن همه را دعوت به بهشت کرده و فرموده: "به سوی مغفرت خدا و بهشتی که وسعتش آسمان‏ها و زمین است سرعت گیرید".(۱)
اما این که غیر مسلمانان صلاحیت ورود به بهشت را دارند یا نه، در این زمینه می‏توانید به کتاب عدل الهی، ص ۲۷۰ به بعد (عمل خیر از غیر مسلمان) اثر شهید مطهری مراجعه فرمایید.
توجه به این نکته ضروری استکه محاسبه اعمال آنان، بر پایه عدل خداوندی است و بر اساس عقل و فطرتشان، هم چنین اعتقادات و باورهایشان (اگر صحیح و مطابق با اسلام باشد) مورد حساب قرار می‏گیرند، البته در صورتی که جزء مستضعفان فکری باشند.
از آیات و روایات استفاده می‏شود بهشت برای کسانی است که ایمان به خدا و پیامبر اسلام (ص) داشته باشند و عمل صالح و تقوا پیشه کرده باشند: "الذین آمنوا و عملوا الصالحات طوبی لهم و حسن مآب؛ کسانی که ایمان و عمل صالح دارند، خوشا به حال آنان که خوش جایگاهی خواهند داشت".
مراد، ایمان به خدا و پیامبر و وحی الهی است و مراد از عمل صالح، عمل به دستورهای قرآن و اطاعت از پیامبر است که از جمله دستورها اطاعت از اولی‏الامر است. محبت و اطاعت از امیرالمؤمنین(ع) و اهل بیت جزء ایمان است.
پیروان ادیان الهی هم به حکم کتاب خودشان که در آن اشاره به آمدن پیامبر اسلام شده است و هم به حکم عقل که
باید به آخرین پیام الهی گوش فرا دهند، باید دین اسلام را بپذیرند.
خداوند در آیه ۸۵ سوره آل عمران می‏فرماید: "و من یبتغ غیر الاسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فی الاخرة من الخاسرین؛ هر کس غیر از اسلام (دین واقعی) دینی را بپذیرد، هرگز از او پذیرفته نیست و او در آخرت از زیانکاران خواهد بود".
بنابراین کفار و پیروان سایر ادیان الهی وظیفه دارند درباره دین خود و دین اسلام تحقیق کنند و دستورهای ادیان را با هم مقایسه کنند. پس از تحقیق دقیق و علمی، به حقیقت اسلام و حقانیت این دین پی خواهند برد. حال اگر پس از تحقیق به این نتیجه رسیدند که دین خودشان بر حق است و از طرفی به محتوای دین خود عمل کردند و بر کسی ظلم نکردند، چون حجت و دلیل و برهان بر اعتقاد خود دارند، خداوند آنان را عذاب نمی‏کند، ولی اگر تحقیق نکردند و با لجاجت بر دین خود پای فشاری کردند و با این که احتمال می‌دادند دین اسلام دین حقی باشد، به دنبال آن نرفتند، در وظیفه خود کوتاهی کرده، در نتیجه خداوند آنان را عذاب خواهد کرد.
شهید مطهری(ره) در این باره می‏گوید: "اگر کسی در روایات دقت کند، می‏یابد که ائمه(ع) تکیه‏شان بر این مطلب بوده که هر چه بر سر انسان می‏آید، از آن است که حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصب و عناد بورزد و یا لااقل در شرایطی باشد که می‏بایست تحقیق و جستجو کند، نکند اما افرادی که ذاتاً و به واسطه قصور فهم و یا به علل دیگر در شرایطی به سر می‏برند که مصداق منکِر و یا مقصر به شمار نمی‏روند، آنان در ردیف منکران و مخالفان نیستند.
ائمه اطهار بسیاری از مردم را از این طبقه می‏دانند. این گونه افراد دارای استضعاف و قصور هستند و امید عفو الهی درباره آنان می‏رود.
وی از مرحوم علامه طباطبایی نقل می‏کند: "همان طوری که ممکن است منشأ استضعاف، عدم امکان تغییر محیط باشد، ممکن است این جهت باشد که ذهن انسان متوجه حقیقت نشده باشد و به این سبب از حقیقت محروم مانده باشد".(۲)
در باره مثال های که در پاسخ قبل از سوی کار شناس محترم دیگر ارایه شده ( البته من نمی دانم آن پاسخ را کدام یکی از اساتید داده است )
باید اشاره گردد : مسله ورود کافران ویا عدم ورود آنها در بهشت در مطالب فوق ( این پاسخ ) روشن شد ، اما در باره مومنین باید گفت :
در مسایل دینی هم تحقیق لازم است وهم تقلید ؛ در پاره ای موارد تحقیق و بررسی عقلی ضروری است .تقلید در آن موارد فایده ای ندارد مانند اصول دین یا رسیدن به دین حق در این زمان که تنها از راه تحقیق و بررسی و تامل عقلانی میسر است . اما در برخی از موارد هم تنها راه پیش رو تقلید است ؛ مثلا پذیرفتید خدایی هست و دستورهایی هم به ما داده که تبعیت از آن عقلا لازم است ؛ حال آیا می توانیم خود به آن دستورها دست یابیم ؟
مسلما خیر چون ما به مجرای وحی دستیابی نداریم بلکه مجبوریم از رسول خدا که حقانیت او را با کمک عقل دانستیم ،پیروی و تقلید کنیم و چون به رسول خدا وآموزه های او هم دستیابی کامل نداریم ،ناچار باید به افرادی که در این خصوص تبحر و تسلط دارند، رجوع کرده، از ایشان تقلید کنیم .
البته لازم است که در خصوص کلیات تعالیم دینی به دنبال ادراک حقایق و حکمت ها باشیم ،ولی این به معنای لازم دانستن ادراک عقل خودمان در همه موارد نیست ،چون در بسیاری از موارد این امر شدنی نیست .
به علاوه اصل« مراجعه جاهل به عالم» یک اصل مهم عقلانی است که همه انسان ها در طول تاریخ آن را پذیرفته ،به اشکال گوناگون به آن عمل می کردند .
پس در حقیقت حوزه های مختلف دینی در مقام ادراک شرائط گوناگونی دارند. برخی را باید از راه تحقیق به دست آورد .برخی را از راه تقلید و مراجعه به واسطه های رسیدن به علم در آن حوزه ها .

پی‌نوشت‌ها:
۱. آل عمران (۳) آیه ۱۳۳.
۲. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج ۱، ص ۳۲۰ به بعد.

سلام .
روز بخیر. سال نو مبارک ...
سوال دارم :
من دلیل وجود خودم رو نه باور دارم و نه میفهمم ، چرا باید به دنیا می اومدم ؟
من خسته شدم از خودم . از زندگی . از همه . از خدا
خستم از این همه ظاهر و باطن ناهمخوان . از این همه اول و آخر بی ارزش و بیهوده
خدا هرچی هست یه موجود خودخواه یک رای لجباز و مغروره .
خدا هرکی هست از بازی دادن و سردرگم کردن آدما با تضاد های درونیشون
لذت می بره
خدا خودخواه و حق به جانب و خشمگینه
آخرش من جهنمی هستم میدونم میرم به درک
به درک ...
خستم.
شما میفهمی خستگی یعنی چی ؟؟؟

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ:
باسلام وتشکر .
در پاسخ به سوال شما نکات ذیل ذکر می کنیم:
اوّل: بر اساس آیات و روایات در زمینه حکمت و فلسفه آفرینش انسان گفته مى شود که آدمى براى آزمایش خلق شده است. او به این جهان آمده که در صحنه‏هاى مختلف زندگى دنیوى و بر سر دو راهى‏ها با اختیار خود خوبى و زیبایى را انتخاب کند و از زشتى و پلیدى دورى نماید تا نتیجه آزمایش را در سراى دیگر مشاهده کند. در سراى دیگر نیکوکاران که از عرصه‏هاى آزمون سرافراز بیرون آمده‏اند در نعمت‏هاى بهشتى اند و بدکاران در جهنم و عذاب الهى به سر مى برند. پس در حقیقت انسان به دنیا آمده است که آزمایش شود و نتیجه آزمون را ببیند.
دوم: انسان در دنیا براى عبادت خلق شده، یعنى آمده است که عمرى عبادت خدا کند و پس از آن به سوى معشوق و معبود حقیقى سفر کند.
سوم: انسان براى پیمودن سیر تکامل خویش پا به این جهان گذارده است. او آمده است که پله‏هاى ترقى و کمال را یک به یک طى کند و خود را به کمال نهایى برساند.
روشن است که راه اوّل و دوم یعنى آزمایش و عبادت بازگشت به راه سوم خواهد بود، یعنى مى توان گفت انسان پس از آن که از امتحان سربلند بیرون آمد و عمرى را به عبادت و بندگى خدا گذراند، کمال پیدا مى کند و پله‏هاى ترقى را پشت سر مى گذارد.
در قرآن کریم به فلسفه آفرینش انسان اشاره شده است. در حقیقت سه جوابى که در پاسخ گفته شد، برگرفته از مضامین آیات بود. در سوره ص مى خوانیم: «ما خلقنا السّماء و الارض و ما بینهما باطلاً ذلک ظن الّذین کفروا؛ ما آسمان و زمین و آنچه را میان آن‏ها است بیهوده نیافریدیم واین گمان (که جهان را بیهوده و بى هدف آفریده‏ایم) گمان انسان‏هاى کافر است».(۱)
این آیه صراحتاً اعلام مى کند، خلقت جهان که انسان جزئى از آن است بى هدف نیست. در سوره ملک مى خوانیم: «الّذى خلق الموت و الحیاة لیبلوکم ایکم احسن عملاً؛ او است که مرگ و زندگى را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکارتر هستید».(۲) در این آیه هدف از خلقت انسان آزمودن او دانسته شده، در سوره ذاریات آمده است: «و ما خلقت الجنّ و الانس الا لیعبدون؛ و ما جن و انسان را نیافریدیم مگر براى آنکه عبادت خدا را به جاى آورند».(۳)
از آنچه گفته شد به روشنى معلوم مى شود که هدف از خلقت انسان آن است که در فرصت محدود زندگى دنیوى از سرمایه‏هاى وجودى خود بهره گیرد و بیشترین سودها را به دست آورد، زیرا انسان بیهوده آفریده نشده است.
سؤال دیگر: درست است که انسان درجهان هدفى دارد و زندگى او عبث و بیهوده نیست اما خدا که هیچ احتیاجى به موجودى ندارد چرا جهان و انسان را آفریده است؟ مگر او به عبادت مخلوقات محتاج است و یا نتیجه آزمایش و امور را با علم بى نهایت خود نمى داند؟
پاسخ: خداوند از آن جا که «علم» و «قدرت» و «فضل» و «جود» بى نهایت دارد جهان و انسان را آفریده است و لازمه این سه صفت آن است که خلقت خداوند بهترین و کامل‏ترین آفرینش باشد، یعنى در مجموعه هستى اگر وجود مخلوقى، زیبایى و کمال آفرینش مجموعه عالم را افزایش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق کند، زیرا عدم خلقت آن موجود، یا ناشى از عدم اطلاع و آگاهى از زیبایى آن مى باشد، یا در اثر ضعف و ناتوانى از خلقت آن است. چنانچه خدا با توجه به علم و قدرت بى نهایت، باز آن زیبایى را خلق نکند ناشى از عدم «فضل» و «جود» و بخشندگى است که خدا از بخل منزه است و «جود» و رحمت و بخشندگى او بى نهایت است. پس جهانى که خدا خلق مى کند، باید کامل‏ترین صورت ممکن را داشته باشد.
در مجموعه خلقت باید انسان خلق مى شد؛ زیرا در جهان خلقت پیش از خلق انسان، ملائک بودند که موجوداتى نورانى و پاک بودند که خدا را همواره عبادت مى کردند. فرشتگان به دلیل شرایط ویژه خلقت خود بر سر دو راهى قرار نمى گرفتند که با اختیار خویش (در حالى که میل باطنى آن‏ها به جهت دیگرى تمایل داشته باشد) رضایت خداوند را انتخاب کنند. آن‏ها همواره حضور و عظمت خدا را درک مى کنند و در مقابل آن همه عظمت راهى جز عبادت ندارند. اما در صحنه هستى، مى توان یک نمایش زیباتر از این را هم تصویر کرد و آن این که موجودى وجود داشته باشد که از یک طرف همانند ملائک در اوج جذبه الهى و عشق و عبادت به خدا باشد و در عین حال موانعى پیش روى او براى برگرداندن وى از مسیر عشق و عبادت قرار داشته باشد. این موجود انسان است. او خدا و عظمتش را بى واسطه مى بیند و از سوى دیگر گرچه فطرت الهى او همواره در درونش وى را به سوى خوبى‏ها و پاکى‏ها دعوت مى کند ولى امیال حیوانى و شهوانى او قدرت فراوانى دارند. وى این گونه خلق شده که از یک سو با خواسته‏ها و تمایلات شهوانى و حیوانى رو به رو است واز سوى دیگر فطرت الهى اش و راهنمایى‏هاى پیامبران او را به سوى خوبى‏ها فرا مى خواند. او در عرصه‏هاى مختلف زندگى مى تواند با ایمان به خداوند و محبّت او، بر سر دوراهى‏ها عشق به خدا را انتخاب کند و مظاهر فریبنده دنیا را رها سازد. چنین صحنه هایى از محبّت و عشق انسان نظیر یوسف که در اوج جوانى و زیبایى در سخت‏ترین صحنه آزمایش خدا را رها نکرد، براى هر کسى در طول زندگى پیدا مى شود. همواره چنین صحنه‏هایى در طول تاریخ حیات بشرى تکرار مى شود.
اگر خداوند زمینه پدید آمدن چنین صحنه‏هاى زیبایى از تجلّى محبّت و عشق مخلوقات خویش را که با اختیار کامل به سوى او مى آیند فراهم نمى کرد باز جهان کامل‏ترین و زیباترین بود؟ آیا در علم و قدرت و فیض و «جود» مطلق خداوند که اقتضاى آفرینش بهترین و زیباترین صورت آفرینش را دارد، تردید نمى بود؟ آیا جاى این سؤال از خدا باقى نمى ماند که قدرت و علم و فیض تو مطلق بود، پس چرا زیباترین جهان را خلق نکردى؟! پس از خدا، خلقتى چنین لازم و ضرورى است وگرنه خداوند نیازى به آزمون و عبادت انسان‏ها ندارد. اگر در آیات قرآن آزمایش و عبادت به عنوان علّت آفرینش انسان شناخته شده و کمال انسان هدف نهایى شمرده شده، این خصوصیّات و فوائد متوجه انسان است و نیازى را از خدا بر طرف نمى کند زیرا اصولاً ذات الهى بى نیاز مطلق است.
پى نوشت‏ها:
۱. ص (۳۸) آیه ۲۷.
۲. الملک (۶۷) آیه ۲.
۳. الذاریات (۵۱) آیه ۵۶.

بله متوجه شدم ...
ما فقط برای خدمت به خدا خلق شدیم و نه برعکس.
ما برای کنار گذاشتن اختیارمون به نفع خداوند خلق شدیم و در صورت پرداختن به خودمون و امیال و هواهایی که خدا در وجودمون قرار داده محکوم و گمراهیم.
ما صرفا خلق شدیم تا خداوند به خودش بباله و بقول شما نیافریدن ما نشانه ی ضعف او نباشه یا نیافریدن ما این سوال رو پیش نیاره که چرا جهان رو زیبا خلق نکرده ...
ما خلق شدیم و مجبوریم و بیچاره و ناچار به زندگی
ما باید حیواناتی باشیم که بجای حیوان بودن فرشتگی کنیم و رفتار و خلق و خوی فرشته ها رو داشته باشیم
یعنی مایی که تحت تاثیر غریزه ایم نباید تحت تاثیرش قرار بگیریم . و مایی که به خاطر اختیارمون که تاثیر پذیر نیست مجبوریم تحت تاثیر خداوند و فرشته بودن قرار بگیریم ...
ما در کل محکوم و بی کس و بیچاره ایم
و حق اعتراض و مغرور بودن و انتظار داشتن از خداوند رو نداریم ...
ما نباید ما باشیم
باید خدا باشیم
ما باید خدایی باشیم که نه دیده ایم و نه شنیده ایم و نه لمس کرده ایم ...
ما باید در عین گمراهی و بی خبری از خدا ، در راه راست و باخبر از خدا باشیم ...
ما محکومیم به انسان بودن ...
و در صورت عدم قبول این فرض کافر و گمراه و ... ایم.
ممنونم از شما !!!

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
بر خلاف بر داشت شما مانه برای خدمت به خدا بلکه برای بندگی خدا وخدمت به خود وبه فعلیت رساندن مقام خلافت الهی خود آفریده شده ایم .
خلاصه ما بنده خدا ودر عین حال خلیفه او در زمین هستیم برای درک عمق مسله در ابتدا باید معنای خلافت الهی انسان روشن گردد:
واژة خلافت به لحاظ کاربردهای مختلف معانی متفاوتی را می‌رساند، ولی در معنای جانشینی و نیابت، شهرت و کاربرد بیش تری دارد،(۱) اما درباره مفهوم عرفانی و وحیانی خلافت الهی گفته شده: حق تعالى ذاتاً بی‌نیاز از عالم است، ولی اسمای الهی هر کدام مظاهری دارند که آثار آن اسما به وسیله آن ها ظاهر می‌گردد، بنابر این لازم است مظهر اسم الله که جامع جمیع اسما و صفات حق تعالی ، خلیفه خدا در عالم باشد تا به وسیله او همه عالم این به کمال لایق‌شان برسند. مظهر وخلیفه ، انسان کامل است که یکی از افراد نوع انسان است ؛ بنابراین خلیفه خدا در زمین نه همه انسان ها ، بلکه انسان کامل است که اسما و صفات الهی در او تجلی یافته است.
بنابر این خلافت الهی در واقع تعبیر دیگری از مظهریت اسما و صفات الهی است و گرنه خداوند که «بکلّ شیء محیط»(۲) و«علی کلّ شیء شهید»(۳)است. از هیچ جا و از هیچ نشئه و عالم غایب نیست تا خلیفه جای او را بگیرد و جانشین او گردد. پس مراد از خلافت الهی انسان این است که او مظهر اسما و صفات خداوند و آیت وجود او در عالم است.(۴)
خلافت الهی انسان امر تکوینی و واقعی عینی در نظام وجود و جهان هستی است. این امر که هیچ یک از موجودات حتى موجوداتی نظیر فرشتگان مقّرب الهی که از سعه وجودی بسیار بالای برخوردارند، نتوانستند به این مقام راه یابند ، شگفت‌آور و تأمل برانگیز است و این خود بر اسرارآمیز بودن مسئله دلالت دارد.
چگونه فرشتگان مقرب که بهره‌مند از کمالات والایند و اسما و صفات حق در آن‌ها به روشنی جلوه‌گر است و جلوه‌های کامل‌تری از جمال و جلال حق را نشان می‌دهند، نتوانسته‌اند به این مقام بار یابند؟ فهم این نکته که فرشتگان چرا و چگونه نتوانستند حق خلافت را ادا کند ،نیازمند دقت و تأمل بیش‌تر از حد معمول است.
مراد از خلافت الهی انسان جلوه جامع بودن اوست .از طرفی فرشتگان با وجود این که آیینه شفاف صفات حق‌اند، از جامعیت لازم برخوردار نیستند تا همه اسما و صفات در وجود آن ها متجلی گردد. از این رو انسان که از گستره وجودی و جامعیت کامل بهره دارد، شایسته پوشیدن ردای خلافت الهی شده است.(۵)
بنابراین یکی از اسرار اختصاص مقام خلافت الهی به انسان این است که آدمی به دلیل جامعیتی که در عرفان از آن به وجود جامع تعبیر شده ، شایسته مقام خلافت است ؛یعنی آدمی اگر درست عمل کند ،می‌تواند همه اسما و صفات خدا را در وجود خود تجلی کند و مظهر همه اسما شود، گرچه این امر عملاً تنها در وجود انسان کامل (انبیا و اولیای معصوم) تحقیق می‌یابد، ولی به هر حال انسان از این جامعیت برخوردار است ،بر خلاف سایر موجودات و حتى فرشتگان که تنها می‌توانند مظهر برخی اسمای الهی باشند و نه همه اسما.

پی‌نوشت‌ها:
۱. لغت‌نامه دهخدا، ماده خلافت و خلیفه.
۲. فصلت (۴۱) آیه ۵۴.
۳. نساء (۴) آیه ۳۳.
۴. پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، ص ۱۷۵، نشر مؤسسه آثار امام، ۱۳۸۶ش.
۵. همان، ص ۱۸۰.

نظرات