اسلام دین وحدت است، پس علت پيدايش مذاهب چيست؟

 دین وحدت

آب در سرچشمه زلال و شفاف است. اما در مسیر خود ممکن است ناخالصی هایی را همراه خود کند. اسلام در اصل و اساس یک چیز بیشتر نیست. و در مسیر تاریخی دچار بیراهه هایی شده است.
در مقابل این ناخالصی ها، باید اقداماتی به کار برد. و مشکلات ناخالصی را به حداقل رساند. یکی از این اقدامات، تاکید بر وحدت و تمرکز بر نقاط اشتراک است. و طبیعتا وحدت در جایی معنا دارد، که چند چیز موجود شده باشد. و الا نیاز به اتحاد نیست. چون در یک چیز، اتحاد معنا ندارد.
البته در کنار این راه باید تا جایی که می توان از ناخالصی ها نیز کاست و با نگاه ریشه ای، جلوی بیشتر شدن آن را گرفت. بنابراین نگاهی به عوامل اختلاف ها و انشعاب ها می کنیم:

مسئله علل پیدایش مذاهب از مباحث مهم علم مذاهب و فرق است. در بحث از هر فرقه ابتدا چگونگى پیدایش آن مطرح مى شود. دقت در این مباحث مى تواند در یافتن علل كلى پیدایش فرق اسلامى مفید باشد. اگر اختلاف بر سر معارف اعتقادى دین وجود نمى داشت ، فرق و مذاهب اعتقادى نیز پدید نمى آمدند. بنابراین بحث بر سر علل پیدایش مذاهب به بحث در باب علل پیدایش این اختلافات باز مى گردد.

در زمان حیات پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله اختلافات اعتقادى در میان امت اسلامى پدید نیامد؛ اما پس از رحلت ایشان، بلكه از همان روز، اختلاف بر سر خلافت و امامت ، امت اسلام را به دو شاخه شیعه و سنى تقسیم كرد. بنابراین خلاء حجیت و رهبر اعتقادى مورد قبول همه مسلمین، نخستین دلیل اختلافها و پیدایش مذاهب اسلامى است.
اصولا محدودیت قواى ادراكى انسان و عدم توانایى او براى حق قطعى همه مسائل اعتقادى از جمله مهمترین علل اختلاف انسانهاست. در مواردى كه مساءله به روشنى قابل حل نیست هر كس به حدس و گمانى مى رسد كه ممكن است با حدس و گمان دیگران متفاوت باشد. در نتیجه اختلاف نظرها آشكار مى شود، و این اختلافها وقتى در مسائل اساسى و مورد علاقه مردم باشد گاه به پیدایش فرقه هاى مختلف مى انجامد.

همین مساءله دلیل ارسال پیامبران و دستگیرى خداوند از طریق انبیا و اولیاست. پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله كه براى تعلیم مردم و بیان حقایق و احكام الهى مبعوث شده بود، در مدت كوتاه رسالتش فرصت بیان همه مطالب را براى مردم نیافت. از این رو، لازم بود از سوى خداوند جانشینانى همچون او كه معصوم باشند، كار او را به عنوان امامت مسلمین و تبیین معارف قرآن و سنت نبوى ادامه دهند اما اكثر مسلمانها پس از پیامبر به راه دیگرى رفتند و نه تنها از اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله استفاده نشد، بلكه كسانى كه به حكومت رسیدند دستور منع كتابت احادیث پیامبر صلى الله علیه و آله را صادر كردند و این منع تا صد سال بعد، یعنى تا زمان حكومت عمر بن عبدالعزیز، ادامه یافت.
این مساءله باعث شد كه مردم از مفسران وحى یعنى پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیه السلام او محروم شوند، در نتیجه هر كس طبق ذوق و سلیقه خود تفسیرى از قرآن و اسلام ارائه مى كرد كه در نهایت به پیدایش مذاهب مختلف اعتقادى منجر شد. بنابراین نخستین عامل اختلاف ، ناتوانى انسانها از درك همه حقایق ، و عدم بهره گیرى از سنت پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیه السلام او بود.

دومین عامل اختلاف تعصبات قبیله اى است. تعصب به طور كلى یكى از ریشه هاى اختلاف است، اما نوع خاصى از تعصب كه تعصب قبیله اى است در میان اعراب به شدت رایج بود و همین مساءله قبل از اسلام نیز همواره باعث جنگ و خونریزى مى گشت، گفته اند كه وقتى مسیلمه كذاب ادعاى پیامبرى كرد برخى از پیروانش گفتند: ما مى دانیم كه او دروغگوست و پیامبر اسلام راستگوست، اما دروغگویى كه از ربعیین است در نزد ما از راستگویى كه از قبیله مضر است محبوبتر است.

گفته مى شود كه اكثر خوارج از همین قبیله ربعیین بوده اند. درباره مساءله خلافت و امامت كه مهترین اختلاف مذهبى در اسلام است، نقش تعصب قبیله اى آشكار است، چرا كه پس از وفات پیامبر صلى الله علیه و آله مردم به جاى اینكه در مراسم خاكسپارى پیامبر شركت كنند و توصیه هاى او را درباره جانشینى خود به كار بندند، هر گروهى مدعى شد كه حق خلافت از آن اوست. نكته جالب اینجاست كه بنا بر شواهد تاریخى، هیچ یك از انصار و مهاجرین در تعیین جانشین پیامبر از قرآن و سنت رسول خدا یا از مصلحت امت سخن نگفت بلكه سخن در این بود كه جانشینى پیامبر حق گروه انصار است یا مهاجرین؛ و چون در میان انصار دو قبیله اوس و خزرج وجود داشت و این دو با هم رقابت داشتند، به دلیل همین اختلاف، قبیله قریش یعنى مهاجرین ، غالب شدند.

سومین عامل اختلاف، پیروى از اهوا و گرایش به منافع مادى و لجاجت مى باشد. قرآن كریم در آیات متعدد علت راه نیافتن انسانها به حقیقت را رذائل اخلاقى مانند هواى نفس ، قساوت قلب ، كبر و استكبار، بخل و برترى جویى و نیز ارتكاب معاصى همچون ظلم و فسق مى داند. براى مثال، هنگامى كه امام على علیه السلام به تمام شبهات خوارج پاسخ گفت و حجت را بر آنان تمام كرد، با وجود اینكه اكثر آنان توبه كردند و از جنگ با حضرت منصرف شدند، اما باز برخى از آنان در نهروان با امام جنگیدند و تاریخ گواهى مى دهد كه پیروى از هواى نفسانى و روحیه لجاجت و تعصب در این ماجرا سخت مؤ ثر بود.

چهارمین عامل ، فتوحات مسلمانان و گسترش حوزه جغرافیایى اسلام بود كه باعث گردید پیروان ادیان و عقاید دیگر به تدریج وارد حوزه حكومت اسلامى شوند. دسته اى از این افراد كه مسلمان شده بودند، به طرح مسائل و مشكلات خود براى مسلمانها مى پرداختند، و آنها كه بر دین خود باقى مانده بودند در این مسائل با مسلمانان مجادله مى كردند. ترجمه فلسفه یونان در اواخر حكومت بنى امیه و اوایل حكومت عباسیان به این فرایند شدت بخشید و زمینه بروز شبهات و پرسشها را قوت بخشید. این سوالها و شبهات پاسخ مى طلبید و پاسخ متفكران مسلمان گاه یكسان نبود كه این امر باعث اختلاف در میان مسلمانان مى شد.

دیدگاه‌ها

واقعادلیل پیدایش مذاهب فرقه هاچیست.وهیچ یک ازموضع خود کوتاه نمی آیدهریکی کتابی داردوبه آن استنادمیکنداین می گویدمن راست می گویم ودیگری دروغ وآن می گویدمن راستم واودروغ است.ایااین جزتنفرازاسلام برای غیرمسلمان چیزدیگری به همراه دارد...

تصویر soalcity

سلام
انسان همیشه تابع عقل نیست و گرایش ها و تمایلات در بسیاری از مواقع سبب می شود که انسان به حق پشت کند، و همین باعث چند دستگی می شود در حالی که راه حق یکی بیش نیست:
وَ ما تَفَرَّقُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ (۱۴ شوری) و فقط پس از آنكه علم برايشان آمد، راه تفرقه پيمودند [آن هم‏] به صرف حسد [و برترى جويى‏] ميان همديگر.
و تنها کار صحیحی که می توان انجام داد، تقویت حق و دفاع از آن است.

نظرات