اگر امامت از اصول دین است چرا هیچ آیه ای در قرآن برای آن وجود ندارد؟

قرآن در مواردی سخن کفار را نقل می کند، که از عدم نزول آیه ای بر پیامبر (ص) ابراز تعجب می کرده اند:

«وَ یَقُولُ الَّذینَ كَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ[رعد/۷و۲۷] كسانى كه كافر شدند مى‏گویند: «چرا آیه (و معجزه) اى از پروردگارش بر او نازل نشده است؟!»

«وَ یَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّه[یونس/۲۰] مى‌‏گویند: چرا معجزه‌‏اى از پروردگارش بر او نازل نمى‏‌شود؟!»

و... .

این در حالی است که همه ما می دانیم پیامبر (ص) آیات و معجزات متعددی برای مردم، ارائه کرده بود. رمز اینکه عده ای علیرغم آن همه آیه، باز چنین سخنانی مطرح می کردند، در این جاست که  انسان می تواند چشم و گوش بسته شود و تمام حقایق را انکار کند:

«صُمٌّ بُكْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ[بقره/۱۸] آنها كران، گنگها و كورانند لذا (از راه خطا) بازنمى‌‏گردند!»

 

انسان می تواند آن قدر لجوج شود که حتی اگر به آسمان ها برود و تمام آیات الهی را ببیند، باز هم آنها را انکار کند و قرآن حال چنین افرادی را این گونه بیان می کند:

«وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فیهِ یَعْرُجُونَ * لَقالُوا إِنَّما سُكِّرَتْ أَبْصارُنا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ[حجر/۱۴-۱۵] و اگر درى از آسمان به روى آنان بگشاییم، و آنها پیوسته در آن بالا روند باز مى‌‏گویند: «ما را چشم‏‌بندى كرده‌‏اند بلكه ما (سر تا پا) سحر شده‌‏ایم!»

و ظاهرا این رویه کفار بی انتهاست و همیشه کسانی هستند که چشمان خود را بر روی واقعیت ها ببندند و وجود آیات الهی را انکار کنند، کما اینکه قرآن نیز این سخن واحد از کفار متعدد را به دلیل یکسانی قلب آن کفار می داند:

«وَ قالَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ لَوْ لا یُكَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتینا آیَةٌ كَذلِكَ قالَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَیَّنَّا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ[بقره/۱۱۸] افراد ناآگاه گفتند: چرا خدا با ما سخن نمى‏‌گوید؟! و یا چرا آیه و نشانه‏اى براى خود ما نمى‏‌آید؟!» پیشینیان آنها نیز، همین گونه سخن مى‌‏گفتند دلها و افكارشان مشابه یكدیگر است ولى ما (به اندازه كافى) آیات و نشانه‏‌ها را براى اهل یقین (و حقیقت‏‌جویان) روشن ساخته‌‏ایم.»

 

با این مقدمه، آیا آیاتی که برای بیان ولایت و امامت بیان شده اند، کم هستند که عده ای حتی وجود یک مورد از آن را هم انکار می کنند؟ تاکیدهای مکرر و متعدد قرآن و رسول (ص) در این باره چگونه از دیده عده ای پنهان شده است؟

 

به راستی اگر هیچ بخش تاریخ را باور نکنیم و تمام مسلمات آن را کنار بگذاریم، این چه امر مهم و سنگینی بوده است که رسول (ص) پس از ابلاغ پیام های  الهی، اگر آن را ابلاغ نمی کرده، تمام زحماتش هدر می رفته است؟ این چه امری بوده است که عده زیادی از مردم، نسبت به آن موضع منفی داشته اند که خدا وعده حفاظت از رسول (ص) در مقابل مردم را مطرح می کند؟ آیا اندیشیدن در همین یک آیه کافی نیست تا برای چشمان باز حقیقت را روشن نماید؟

«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْكافِرینَ[مائده/۶۷] اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، كاملًا (به مردم) برسان! و اگر نكنى، رسالت او را انجام نداده‌‏اى! خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم، نگاه مى‌‏دارد و خداوند، جمعیّت كافران (لجوج) را هدایت نمى‌‏كند.»

در این آیه به ابلاغ رسالت اشاره می کند که پیامبر (ص) آن را انجام داده است! اما یک مساله باقی مانده است! و خود آیه نشان می دهد که همین مساله ضامن بقای پیام رسول (ص) است که اگر آن انجام نگیرد، تمام زحمات رسول (ص) از بین می رود. و عده ای نیز شدیدا در مقابل این مساله موضع دارند و هدایت پذیر نیز نیستند! شما چه مصداقی برای این مساله قرآنی، جز ولایت علی (ع) می یابید؟

دیدگاه‌ها

سوال رو اصلاح نمائید. امامت جز اصول دین نیست. اصول دین توحید و نبوت و معاد است.(کتاب دین و زندگی دوره دبیرستان)

تصویر شهر سوال

با عرض سلام
تعبیر شما از یک زاویه درست است و آن اینکه بخواهیم اصول را به گونه ای بیان نماییم که تمام فرقه های درون آن دین را شامل شود. حتی فرقه هایی که یک نوع انحراف در درون آن دین محسوب می شوند.
اما با توجه به سوال، روشن است که مطلب مد نظر در این بحث، دین حقیقی و راستین است که تنها در یکی از فرقه های دین حفظ شده است و در فرقه های دیگر، طبیعتا انحراف هایی از آن دین حقیقی رخ داده است. و الا اختلاف معنایی نداشت.

در واقع اینجا دین به معنای عام مد نظر نیست بلکه دین به معنای راه الهی که با وحی بیان شده است، مد نظر است.

خوب دوست عزیز الان که هیچ چیزی رو اثبات نکردید ؟؟
که چرا امامت رو جزو اصول دین قرار میدن ؟؟
در حالی که شما با یه مثال گفتید پیامبر معجزات فروان ارائه کرد و بعضی ها چشم و گوش بسته بودن و قبول نکردن حال که شما چیزی رو ارائه نکردید !

تصویر شهر سوال

با عرض سلام
ممنون از اینکه نوشتار ما را تائید فرمودید و نشان دادید که انسان اگر نخواهد، اصولا چیزی نمی بیند.

یه دلیل بسیار محکم اورده پایین شما اونو نمیبینید واقعا جز اصول دینه چون بعد خاتمه ی نبوت امامت راه و هدایتگر مردمه باور کنید تعصب وعلاقه به اون ۳نفر ارزش نداره شما حق ۱۲نفر دیگه که امامان هستن نادیده بگیرن درضمن منم یه مورد دیگه اشاره میکنم ایه ی ولایت که میگه ولی شما خدا ورسول وکسی است که در موقغ رکوع زکات میده واون کس که زکات داده کسی نیست جز حضرت علی که ولایتش بعد خدا به همراه پیامبر قرار گرفته ایات وروایات مختلفی درباره ولایت الهی وجانشینی ۱۲امام خصوصا امام علی به ما رسیده

یعنی هر کی دنبال جواب باشه کافر و جاهل؟فقط شما کافر نیستی

تصویر soalcity

سلام
به آنان که دنبال جواب می گردند، حقجو گفته می شود.

ممنون از پاسختون. اما چرا اصلی از دین نباید آشکار در قران بیاید؟ و اما درباره آیه ۶۷ سوره مائده شما از کجا فهمیدی منظورش امامته؟! یعنی منظور از آنچه از طرف پروردگار... همه چیزی که به پیامبر وحی شده نیست؟ و فقط یک مساله هست؟ بعد چرا خدا این همه تاکید به ختم نبوت و انقطاع وحی کرده و حتی فرموده دین کامل شده در حالیکه هم افرادی بالاتر از پیامبر باید به امامت برسند و هم با وحی در ارتباط باشند!

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام و تشکر .
با توجه به فراز های معتدد ومختلف پرسش تان به چند نکته دقت نمایید :
۱- چه کسی گفته اصل دین به صورت روشن در قران نیامده ؟
در حالی که قرآن کریم نور است :« یا اءیها الناس قد جاء کم برهان من ربکم و اءنزلنا الیکم نورا مبینا (۱)، فامنوا بالله و رسوله و النور الذى اءنزلنا (۲)، ( و اتبعوا النور الذى اءنزل معه ) (۳)، قد جاء کم من الله نور و کتاب مبین (۴)» اما نورى است ثقیل و وزین ، نه خفیف و سخیف : « انا سنلقى علیک قولا ثقیلا » (۵) . از این رو براى دیدن چنین نور وزینى چاره اى جز تحصیل بصر حدید(بصیرت) و بینش ‍عمیق علمى نیست .
درباره قرآن گفته اند: قرآن طلبکارى است که هرگز وام او پرداخت نمى شود و غریبى است که هیچ گاه حق او ادا نخواهد شد: «القرآن غریم لا یقضى دینه و غریب لا یؤ دى حقه» ؛ زیرا اوج معارف آن و عمق مطالب آن فقط در اختیار اندیشه تابناک معصومین (علیهم السلام ) است :« انه لقرآن کریمَ فى کتاب مکنونَ لا یمسه الا المطهرون» (۶) . از این جهت در تعریف مفهوم تفسیر قرآن ، قید به قدر طاقت و توان بشرى اخذ شده است . بنابراین ، ضمن لزوم بصیر و بینا بودن مفسر لازم است براى بهره ورى بیشتر از معارف قرآن کریم به مطهرون که اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام ) هستند رجوع شود .
۲- امامت و جانشینی رسول خدا از عقاید اصولی است که در قرآن به وضوح مطرح شده ، آیات فراوان که در این زمینه وارد گردیده ،به گونه ای هستند که برای انکار عذر و بهانه ای نگذارده اند. خداوند هدایتگر است .هدایتگری خدا اقتضا دارد همان گونه که پیامبران را به وضوح معرفی می کند،جانشینان آنان را هم به وضوح معرفی کند و گر نه مردم در نشناختن و اطاعت نکردن عذر و بهانه داشته ، خداوند نمی تواند آنان را بر نشناختن و اطاعت نکردن از امام مؤاخذه کند.
در خصوص آیه یاد شده در پرسش باید اشاره شود : با توجه به شواهد روایی و سایر مسایل معلوم می‌شود که آیة تبلیغ در صدد بیان آن است که حکمی بر پیامبر نازل شده بود که در صورت ابلاغ آن، رسول خدا در معرض این اتهام قرار می‌گرفت که به دنبال منافع شخصی خود است و تبلیغ اسلام را بر پایه منافع خود انجام می‌دهد . پیامبر از ترس ایراد این اتهام و افکندن آتش تردید در الهی بودن رسالتش، ابلاغ آن را به تأخیر می‌انداخت، با توجه به شأن نزول آیه، این حکم چیزی جز امامت و خلافت علی نبوده است . ترس پیامبر نیز از آن بود که با اعلام این امر، به رعایت روابط نسبی و فامیلی و ترجیح آن بر مصالح امت متهم شود. تفصیل مسله را در منبع ذیل جویا شوید ( ۷)
۳- در باره فراز اخر سوال تان باید اشاره شود : هیچ کسی نگفته است که ائمه از پیامبر بالاتر اند بلکه بر عکس همه آموزه های وحیانی (اعم از آیات و روایات ) بر این نکته تاکید دارند که ائمه ع جلوه ای از نور وجود پیامبر اند وهر چه دارند همه پرتوی از صفات وکمالات نبوی است که به اهل بیت او به ارث رسیده است
پاورقی :
۱- نساء(۴) آیه ۱۷۴ .
۲- تغابن (۶۴) آیه ۸.
۳- اعراف (۷) آیه ۱۵۷ .
۴- مائده (۵) آیه ۱۵ .
۵- مزمل (۷۳) آیه ۵.
۶- واقعه (۵۶)آیات ۷۷ ۷۹ .
۷- آموزش کلام اسلامی، ج ۲، ص ۱۶۰، نشر مؤسسه فرهنگی طه، قم ۱۳۷۸ش.

سلام و عرض ادب و احترام
این آیه منظور همان ابلاغ رسالت هست میگه ما انزل الیک من ربک.
اول سوره احزاب میفرماید و اتبع ما یوحی الیک من ربک خب حالا اگر اینجوری بخواییم تفسیر کنیم که باید بگیم یه وحی خاصی منظورش هست که باید پیامبر تبعیت کنه.
و شما با ذهن خالی آیه رو بخونید هر پیامی رو میبینید الا غدیر.
ما دو تا بیعت داریم در قرآن کریم
۱- لَّقَدْ رَضِيَ اللَّـهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا فتج ۱۸
۲-يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَىٰ أَن لَّا يُشْرِكْنَ بِاللَّـهِ شَيْئًا وَلَا يَسْرِقْنَ وَلَا يَزْنِينَ وَلَا يَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَلَا يَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلَا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ ۙ فَبَايِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّـهَ ۖ إِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ۱۲ ممتحنه
ولی بیعت غدیر که از همه مهم تره طبق نظر شیعیان اصلاً اشاره ایی بهش نشده تو قرآن

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
توجه دارید که منبع عقاید اسلامی تنها قران کریم نیست بلکه سنت رسول الله ص نیر به عنوان عدل قران معتبر و مبین آیات قران کریم است .
چه اینکه از شما سوال می شود آیا در قران آمده که در شبانه روز باید پنج نوبت نماز واجب خوانده شود ؟
در حالی که درقران کریم فقط سخن از وجوب نماز است ونه تعداد ویا مقدار رکعات آن .
حال باید گفت :
نه تنها شیعه بلکه اکثر دانشمندان اهل سنت جریان و حدیث غدیر را در کتاب های خود با صراحت بیان کرده‌اند، که به بعضی آنها اشاره می شود :
حافظ ابونعیم اصفهانی در کتاب ما نزل من القرآن فی علی (به نقل از خصائص ،صفحه ۲۹).
و ابوالحسن واحدی نیشابوری در اسباب النزول ،صفحه ۱۵۰.
و حافظ ابوسعید سجستانی در کتاب الولایه ( به نقل از کتاب طرائف).
و ابن عساکر شافعی ( بنا به نقل درالمنثور ،جلد ۲ ،صفحه ۲۹۸).
و فخر رازی در تفسیر کبیر خود ،جلد ۳ ،صفحه ۶۳۶.
و ابواسحاق حموینی در فرائد السمطین.
و ابن صباغ مالکی در فصول المهمة ،صفحه ۲۷.
و جلال الدین سیوطی در درالمنثور ،جلد ۲ ،صفحه ۲۹۸.
و قاضی شوکانی در فتح القدیر ،جلد سوم ،ص ۵۷.
و شهاب الدین آلوسی شافعی در روح المعانی ،جلد ۶ ،صفحه ۱۷۲.
و شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع المودة ،صفحه ۱۲۰.
و بدر الدین حنفی در عمدة القاری فی شرح صحیح البخاری ،جلد ۸، صفه ۵۸۴.
و شیخ محمد عبده مصری در تفسیر المنار ،جلد ۶ ،صفحه ۴۶۳.
به طور کلی جریان غدیر هم در منابع اهل سنت وهم شیعه چنین آمده است:
در سال دهم هجری در روز هیجدهم ذی‏حجه رسول خدا (ص) در محل غدیرخم به کاروانیان دستور توقف داد. فرمود تا پیش رفتگان را فراخوانده و منتظر بمانند تا واپس ماندگان نیز از راه برسند .آن گاه فرمان داد تا آن جمعیت بسیار- که در باره تعداد آن اختلاف است- جمع شوند .
حضرت بعد از ادای نماز ظهور به سخنرانی پرداخت. در آغاز حمد و ثنای خدا به جای آورد و در پند و نصیحت و ذکر و موعظه همگان پر داخت. در آن روز حضرت بیش از یک ساعت از فضایل علی(ع) سخن گفت و دست علی(ع) را گرفت و بلند کرد تا آن جا که همه مردم سپیدی زیر بغل آن حضرت را دیدند. سپس فرمود:
«من کنت مولاه فهذا علی مولاه»، هر کس که من مولی و سرپرست او هستم ،پس علی هم مولی و سرپرست او است.
بعد از آن در حق حضرت علی(ع) دعا کرد: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله»، خدایا دوست بدار کسی را که علی را دوست می‏دارد . دشمن باش با دشمنان علی. یاری کن کسی را که یار و یاور علی است . واگذار کسی که علی را واگذارد.
همه حاضران آمین گفتند.
بیشتر اندیشمندان اهل سنت قبول دارند که حدیث «مَن کنتُ مولاه فهذا علی مولاه»(۱) مربوط به امام علی(ع) است. علامه امینی اسامی تعداد زیادی از محدثان اهل سنت را آورده است که این حدیث را ذکر کرده و آن را مربوط به امام علی(ع) دانسته اند.(۲)
برخی از مفسران اهل سنت در هنگام تفسیر آیه ۶۷ مائده «یا ایّها الرّسول بَلِّغ ما أنزل إلیک...» یادآورد شده اند که شأن نزول آن امام علی(ع) بوده و حدیث «من کنت مولاه...» در جریان غدیر بیان شده است. سیوطی در الدرالمنثور،(۳) ابوالحسن واحدی نیشابوری،(۴) حافظ حکانی،(۵) شهاب الدین آلوسی،(۶) ابن صباغ مالکی(۷)، قاضی شوکانی(۸) و ... تصریح کرده اند که این آیه و حدیث مذکور مربوط به حضرت علی(ع) است. از این جهت برخی از دانشمندان اهل سنت با شیعیان اختلاف ندارند. اختلاف آنان در معنای ولایت و پیام حدیث «من کنت مولاه...» ظهور می کند.
شیعیان باور دارند که ماهیت حادثه غدیر و سخنان پیامبر(ص) نصی صریح و قاطع بر امامت و پیشوایی حضرت علی(ع) است. قراین و شواهد به گونه ای است که هرگز نمی توان آن را تنها به دوستی و محبت تفسیر کرد. شیعیان دلائل متعددی بر امامت علی(ع) بیان کرده اند که به برخی از آن ها اشاره می شود:
۱ـ لغت شناسان لفظ «ولی» را به معنای سرپرستی، عهده داری امور، چیرگی و رهبری معنا کرده اند. راغب اصفهانی می نویسد: ولایت یعنی یاری کردن، زمامداری و حقیقت آن سرپرستی است.(۹)
ابن اثیر می نویسد: «ولیّ یعنی یاور، و هر کس امری را بر عهده گیرد» سپس می افزاید: «از همین قبیل است حدیث «من کنت مولاه فعلیٌ مولاه» و سخن عمر که به علی(ع) گفت: «تو مولای هر مؤمن شدی» یعنی ولیّ مؤمنان گشتی.(۱۰)
صاحب صحاح اللغه(۱۱) و مقایس اللغه نیز «ولیّ» را به معنای سرپرستی دانسته اند.(۱۲) بر این اساس نگرش اندیشمندان اهل سنت (که ولایت را تنها به معنای دوستی معنا کرده اند) قابل قبول نیست.
۲ـ اگر معنای «ولیّ» به معنای دوست و دوستی باشد، عاقلانه نیست که پیامبر اسلام(ص) بیش از یکصد هزار نفر را در هوای گرم و در وسط بیابان های خشک و سوزان متوقف سازد تا به مردم بگوید: «هر که من دوست او هستم، علی هم دوست او است و او را دوست بدارد»، زیرا دوستی مسلمانان با یکدیگر یکی از بدیهی ترین مسایل اسلامی است که از آغاز اسلام وجود داشته و بارها پیامبر(ص) مردم را به دوستی امام علی(ع) فرا خوانده بود.(۱۳)
۳ـ خطاب تند و قاطع خداوند بیانگر آن است که حادثه غدیر صرفاً اعلام دوستی علی(ع) نبوده است. مسئله آن قدر اهمیت داشت که خداوند خطاب به پیامبرش وحی می کند که اگر آن را ابلاغ نکنی، رسالت الهی را انجام نداده ای! خداوند فرمود:
«... و إنْ لم تفعل فما بلغت رسالته»
۴ـ خداوند در آیه ۶۷ مائده به پیامبرش دلداری می دهد: «والله یعصمک من النّاس؛ خداوند تو را از خطرات احتمالی مردم نگاه می دارد».(۱۴) آیا این مسئله نشان نمی دهد که مأموریت، مسئله مهمی بوده است که پیامبر(ص) بیم آن داشته برخی بر اثر هواهای نفسانی به مقابله برخاسته و توطئه کنند؟
آنچه که موجب خطر برای پیامبر(ص) به حساب می آمد، طرح ولایت و رهبری امام علی(ع) بود، نه دوستی حضرت ، مضافاً بر این که بارها پیامبر از محبت امام علی(ع) سخن گفته بود و بیان آن، چالش های جدی را در پی نداشت.
۵ـ بعد از آن که پیامبر(ص) علی(ع) را به عنوان رهبر تعیین کرد، مردم با علی بیعت کردند. ابوبکر و عمر نیز به علی تبریک گفته، با حضرت بیعت کردند و گفتند: مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان با ایمان شدی.(۱۵)
همه حاضران، از خطابه پیامبر مسئله «امامت» علی(ع) را فهمیدند، از این رو با او بیعت کرده و برخی از آنان در ستایش علی شعر سرودند. حسان بن ثابت انصاری از پیامبر(ص) اجازه گرفت و اشعار زیبا سرود:
قــم یــا علـــی فــإنّنـــــی رضیتُک من بعدی اماماً و هادیاً
؛ای علی، برخیز، خرسندم که تو امام و هادی بعد از من باشی.(۱۶)
۶) بعد از آن که پیامبر(ص) علی (ع) را به عنوان زمامدار معرفی کرد، این آیه نازل شد:
«الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً»؛(۱۷) امروز آیین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم». بعد از نزول آیه پیامبر فرمود:
«خداوند بزرگ است؛ همان خدایی که آیین خود را کامل و نعمت خود را بر ما تمام کرد و از نبوّت و رسالت من و ولایت علی پس از من راضی و خشنود گشت».(۱۸) به رغم آن که محبت علی(ع) جایگاه بلند دارد و یکی از نشانه های ایمان است؛ لیکن آیه دلالت ندارد که مسئله بالاتر از محبت است. آیا فقط با دوستی حضرت علی(ع) (نه رهبری او) دین کامل شد و خداوند اسلام را پسندید؟
اگر مسئله فقط محبّت بود، در این باره قبلاً آیه نازل شده و از این جهت نقصی در دین نبود، زیرا آیه «قل لا أسئلکم علیه اجراً إلاّ المودة فی القربی»(۱۹) قبلاً نازل گشته بود. بر این اساس آیه اکمال دین پیام دیگری دارد.
با توجه به دلایل فوق جانشینی بلافصل علی(ع) قطعی است و عدم قبولی ولایت امام علی(ع) به عنوان جانشین بلافصل پیامبر ریشه در عوامل دیگر دارد.
یکی از عوامل مهم در مخالفت با ولایت امام علی(ع) دنیاگرایی و حُبّ ریاست بود. آنانی که سقیفه را تشکیل دادند و سفارش پیامبر را نادیده گرفتند، بر آن بودند که خود به قدرت برسند. بنیانگذاران سقیفه می دانستند که علی(ع) لایق ترین فرد برای رهبری جهان اسلام است، ولی آنان با انحراف امامت و خلافت، زمینه مخالفت های عقیدتی و سیاسی بعد از خود را فراهم کردند.
شکل گیری سقیفه موجب شد که در حوزه اندیشه سیاسی این نگرش به وجود آید که پیامبر(ص) امر امامت را به مردم وا گذار کرده و کسی را بعد از خود به عنوان جانشین منصوب ننموده است. برخی از اندیشمندان اهل سنت آگاهانه و یا ناآگاهانه عملکرد بنیانگذاران سقیفه را معیار قرار داده و در صدد برآمدند حدیث «من کنت مولاه...» را توجیه کنند.
البته برخی از عالمان سنت بر اساس تعصبان مذهبی به مخالفت رهبری علی(ع) برخاسته و حدیث غدیر را توجیه کرده اند. عده ای نیز با انگیزه های دیگر، ولایت امام علی(ع) را قبول نکردند که باید در جای دیگر بدان پرداخته شود.
بر این اساس مخالفت اهل سنت با امام علی(ع) ریشه و مبنای علمی نداشته و بلکه بر اساس دنیاگرایی و تعصبات مذهبی... بوده است.

پی نوشت ها:
۱. تفسیر نمونه، ج ۵، ص ۱۱ به بعد.
۲. علامه امینی، ج ۱، ص ۱۹۶ ـ ۲۰۹.
۳. الدرالمنثور، ج ۲، ص ۶۳۶.
۴. اسباب النزول، ص ۱۵۰.
۵. شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۱۸۸.
۶. روح المعانی، ج ۶، ص ۱۷۲.
۷. فصول المهمه، ص۲۷.
۸. فتح الغدیر، ج ۳، ص ۵۷.
۹. المفردات، ص ۵۷۰.
۱۰. النهایه، ج ۵، ص ۲۲۷.
۱۱. الصحاح فی لغه العرب، ج ۶، ص ۲۵۲۸.
۱۲. معجم مقایس اللغه، ج ۶، ص ۱۴۱.
۱۳. تفسیر نمونه، ج ۵، ص ۱۶.
۱۴. فروغ ولایت، ص ۱۳۵.
۱۵. تفسیر نمونه، ج ۵، ص ۱۲.
۱۶. همان.
۱۷. مائده (۵) آیه ۷۰.
۱۸. تفسیر نمونه، ج ۵، ص ۱۲.
۱۹. شوری (۴۲) آیة ۲۳.

نظرات