آیا وجود نیروی جاذبه در قرآن بیان شده است؟

زمین

«اللَّهُ الَّذِى رَفَعَ السمَوَتِ بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَوْنهَا ثمَّ استَوَى عَلى الْعَرْشِ وَ سخَّرَ الشمْس وَ الْقَمَرَ كلُّ یجْرِى لاَجَلٍ مُّسمًّى یُدَبِّرُ الاَمْرَ یُفَصلُ الاَیَتِ لَعَلَّكُم بِلِقَاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ؛[رعد/۲] خدا همان كسى است كه آسمان را - بدون ستونى كه قابل رؤ یت باشد - آفرید سپس خدا همان كسى است كه آسمانها را چنانكه مى بینید بدون ستون بر پا داشت یا آنها را با ستونهاى نامرئى بر افراشت (الله الذى رفع السماوات بغیر عمد ترونها)»
در تفسیر نمونه، در تبیین آیه چنین می نویسد:« براى جمله (بغیر عمد ترونها) دو تفسیر گفته اند: نخست اینكه همانگونه كه مى بینید آسمان ، بیستون است (گوئى در اصل چنین بوده، ترونها بغیر عمد)
دیگر اینكه (ترونها)، صفت براى (عمد) بوده باشد كه معنیش چنین است، آسمانها را بدون ستونى كه مرئى باشد، برافراشته است، كه لازمه آن وجود ستونى براى آسمان است، اما ستونى نامرئى!.

و این همان است كه از امام على بن موسى الرضا (علیهماالسلام) در حدیث حسین بن خالد آمده است، او مى گوید از امام ابى الحسن الرضا (علیهالسلام ) پرسیدم، اینكه خداوند فرموده و السماء ذات الحبك (سوگند به آسمان كه داراى راههاست ) یعنى چه، فرمود: این آسمان راههائى به سوى زمین دارد... حسین بن خالد مى گوید عرض كردم چگونه مى تواند راه ارتباطى با زمین داشته باشد در حالى كه خداوند مى فرماید آسمانها بیستون است، امام فرمود: عجیب است، آیا خداوند نمى فرماید بدون ستونى كه قابل مشاهده باشد؟ من عرض كردم آرى، فرمود: پس ستونهائى هست و لیكن شما آنرا نمى بینید.

این آیه با توجه به حدیثى كه در تفسیر آن وارد شده است، پرده از روى یك حقیقت علمى برداشته كه در زمان نزول آیات، بر كسى آشكار نبود، چرا كه در آن زمان هیئت بطلمیوس با قدرت هر چه تمامتر، بر محافل علمى جهان و بر افكار مردم حكومت مى كرد، و طبق آن آسمانها به صورت كراتى تو در تو همانند طبقات پیاز روى هم قرار داشتند و طبعا هیچكدام معلق و بیستون نبود، بلكه هر كدام بر دیگرى تكیه داشت، ولى حدود هزار سال بعد از نزول این آیات، علم و دانش بشر به اینجا رسید كه افلاك پوست پیازى، به كلى موهوم است و آنچه واقعیت دارد، این است كه كرات آسمان هر كدام در مدار و جایگاه خود، معلق و ثابتند، بى آنكه تكیه گاهى داشته باشند، و تنها چیزى كه آنها را در جاى خود ثابت میدارد، تعادل قوه جاذبه و دافعه است كه یكى ارتباط با جرم این كرات دارد و دیگرى مربوط به حركت آنهاست.
این تعادل جاذبه و دافعه به صورت یك ستون نامرئى ، كرات آسمان را در جاى خود نگه داشته است . حدیثى كه از امیر مؤ منان على (علیهالسلام ) در این زمینه نقل شده بسیار جالب است ، طبق این حدیث امام فرمود: : این ستارگانى كه در آسمانند، شهرهائى هستند همچون شهرهاى روى زمین كه هر شهرى با شهر دیگر (هر ستاره اى با ستاره دیگر) با ستونى از نور مربوط است. آیا تعبیرى روشنتر و رساتر از ستون نامرئى یا ستونى از نور در افق ادبیات آن روز براى ذكر امواج جاذبه و تعادل آن با نیروى دافعه پیدا مى شد؟»[۱]

با این وجود باید توجه کرد که قرآن اگر چه از سوی خدای آگاه به تمام حقایق هستی است، اما کتابی برای هدایت بشر است. و نباید نظریات و فرضیه های علمی را در آن جستجو کرد. و کسانی که سعی می کنند، با نشان دادن فرضیه های تجربی در قرآن، (به گمان خود)، جایگاه قرآن را بالاتر ببرند، در واقع قرآن را درست نشناخته اند. هنگامی که براهین مستحکم و غیر قابل نقض لزوم رجوع به قرآن را اثبات می کند چه نیازی به تکیه بر فرضیه های تجربی است؟ آیا می توانیم به وارونگی جایگاه علوم (عقلی و تجربی) در جامعه تکیه کنیم و مطالب عقلی و مسلم را با نظریات تجربی وجاهت ببخشیم؟
و از آن بالاتر وقتی قرآن با علم حضوری ما به گستردگی وجودمان و استعدادهای وسیعمان جایگاهش روشن می شود و تبعیتش واجب می گردد، نباید قرآن را تابع فرضیه های علمی کنیم تا متاعی برای کسب افتخار باشد! در حالی که باید پناهگاه اضطرار بشر به وحی باشد که هیچ بدل و جایگزینی نمی تواند بیابد.

[۱]. تفسیر نمونه جلد ۱۰ صفحه ۱۰۸-۱۰۹.

دیدگاه‌ها

در این ایه هیچ مدرکی مربوط به جاذبه یا اثبات این که جاذبه رو بیان می کند ندارد اینا همش یک مشت تفسیرهایی هست که از ذهن بشر بیرون میاد نه خدا!!!(مثل بحث اثر انگشت در قران یا بحث های دیگه)

تصویر p_qurani

سلام. کاش به جای ادعای بی اساس متن بالا را به دقت مطالعه می کردید و بعد به صورت موردی اشکال تان را مطرح می نمویدید.

ببینید شما فک کن من متن نخوندم ولی شما به من بگو کجای ایه بالا داره درباره نیروی جاذبه حرف میزنه؟؟؟ اخه ستون اسمان چه ربطی به گردش زمین به دور خورشید و نیروی جاذبه این دو داره؟؟؟؟ شما حتی هنوز نمیدونی که عملا دیگه با علم قرن ۲۱ دیگه چیزی به اسم اسمون وجود نداره این اصطلاح ادم های معمولی مثل منو شماست که میگیم اسمون!!! الان بهش می گن فضا که نه تنها جاذبه بلکه هزاران نیرو و امواج به غیر از جاذبه هم دارد البته خود نیروی جاذبه هم فقط در منظومه ها و بین کرات و خورشیدشون هست یا ستاره ی میزبان به اصطلاح علمی. پس جواب بیارید برام لطفا!

تصویر p_qurani

اگه متن بالا رو بخونید متوجه خواهید شد که بین ستون و قضیه جاذبه چه رابطه ای وجود داره . همانطور که نوشته شده مفاد آیه این هست که آسمانها را بدون ستونى كه مرئى باشد، برافراشته است، كه لازمه آن وجود ستونى براى آسمان است، اما ستونى نامرئى!.و این ستون نامرئی همان جاذبه است که از اون به ستون تعبیر شده.حالا شما اسمش رو بزار آسمان یا فضا.این محل بحث نیست .

ببینید دوست عزیز ایه خیلی واضح داره می که اسمان ها رو بدون ستون که مرئی باشه نه زمین اما جاذبه مال زمین و خورشید هست که تمام سیارها با نیروی جاذبه خورشید حول خوده خورشید می چرخند که البته سیاره ها یک نیروی دافع هم دارن که خورشید اونا جذب نکنه حالا بازم به نظر شما اون ستونی گفته شده که برای اسمان ها هست نه زمین بازم جاذبه هست؟؟؟ این طبیعی که انسان های قدیم فکر می کردند اسمان ستون داشته چون سقف خونه های من و شما هم با ستون محکم ایستاده پس این که علما ما همه چی رو به هم می بافند درست نیست

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .

در ابتدا باید گفت در سوره مبارکه رعد فرمود : «اللَّهُ الَّذي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها؛ (رعد (۱۳)، آیه ۲. )
خدا همان كسى است كه آسمان ها را بدون ستون هايى كه براى شما ديدنى باشد، برافراشت».
برای آیه دو جور معنا ذکر شده است :
نخست : همان گونه که می بینید آسمان بی ستون است (گویی که در اصل چنین بوده "ترونها بغیر عمد")
دیگر:" ترونها " صفت برای "عمد" باشد که معنی چنین است: آسمان ها را بدون ستونی که دیدنی باشد، بر افراشته است که لازمه آن، وجود ستونی برای آسمان است اما ستونی نامرئی !
و این از امام رضا نقل شده که در پاسخ به حسین ابن خالد که سؤال کرد "والسماء ذات الحبک " یعنی چه ؟ فرمود : آسمان راه هایی به سوی زمین دارد ....
حسین ابن خالد گفت: چگونه آسمان می تواند راه ارتباطی با زمین داشته باشد ، در حالی که خدا می فرماید: آسمان ها بی ستون است ؟ امام پاسخ داد : آیا خدا نمی فرماید بدون ستونی که قابل مشاهده باشد ؟ ستون هایی هست لکن نمی بینید .
این آیه با توجه به حدیثی که در تفسیر آن وارد شده است، پرده از روی یک حقیقت علمی برداشته که در زمان نزول آیات بر کسی آشکار نبود چرا که درآن زمان هیئت بطلمیوس با قدرت هر چه تمام تر بر محافل علمی جهان و بر افکار مردم حکومت می کرد . طبق آن آسمان ها به صورت کراتی تو در تو همانند طبقات پیاز روی هم تصور می شدند .طبعا هیچ کدام معلق و بی ستون نبود بلکه هر کدام بر دیگری تکیه داشت، ولی حدود هزار سال پیش بعد از نزول آیات، دانش بشر به این جا رسید که اعتقاد به افلاک پوست پیازی به کلی موهوم است. آن چه واقعیت دارد، این است که کرات آسمان هر کدام در مدار خود معلق و ثابت اند، بی آن که تکیه گاهی داشته باشند . چیزی که آن ها را در جای خود ثابت نگه می دارد، تعادل قوه جاذبه و دافعه است که یکی ارتباط با جرم این کرات دارد و دیگری مربوط به حرکت آن ها است .
این تعادل جاذبه و دافعه به صورت یک ستون نامرئی کرات آسمان را در جای خود نگه داشته است. (۱)
آسمان بر خلاف تصور عوام، بدون ستون افراشته نشده ، بلکه ستون هایی نامرئی سقف آسمان ها را بر قائمه خود استوار کرده اند که از دید ما به خاطر وسعت نامحدود آسمان ها دیده نمی شود. ستون و سقف به معنایی که می فهمیم و در ذهن ما بناها و ساختمان های ساخته شده توسط بشر تداعی می کند، نیست، بلکه به معنایی است که توضیح آن در قسمت بالا گذشت که تعادل جاذبه و دافعه بین کرات ، ستون آسمان ها هستند .
نوشتید خدا خورشید و ماه را "رام" کرد و تعبیر خاصی که امروزه از معنای "رام" وجود دارد، ذهن شما را به خود مشغول کرده ، باید توجه کنید که تعبیر به "رام کردن " ترجمه فارسی تسخیر است که بر اساس ذوق مترجم کلمه "رام" به کار گرفته شده است ." رام" در این جا مقابل "سرکشی" است . معنای آن نیز روشن است ، یعنی ماه و ستاره در تسخیر پروردگار هستند . به اراده پروردگار در مدار معین ، بدون هرج و مرج و سرکشی جریان دارند .
بر این اساس هر موجودی در نظام هستی از تأثیر خاصی برخوردار است . تمام موجودات هرکدام دارای فعل و انفعالات خاص به خود هستند . اگر بنا باشد به اختیار خود وا نهاده شوند، هرج و مرج لازم می آید و نظام هستی را از هم می گسلند، زیرا تعارض تأثیرها که از هماوردی اثرهایشان تحصیل می شود، به سرکشی و ناآرامی می انجامد، پس ناچار تمام ذرات هستی باید در تسخیر و کنترل خالق خود بوده تا در بهترین شکل ممکن ایفای نقش کنند .
کنترل می تواند هم به معنای تسخیر باشد و هم به معنای رام کردن. رام کردن به معنای کنترل ، مدیریت ، نظم بخشیدن است . نباید به محض شنیدن کلمه تسخیر یا "رام کردن" به یاد اسب و قاطر بیفتیم و این قیاس را به تسخیر عالم با آن مقیاس وسیع سرایت دهیم.
پس ستون برای آسمان ها وجود دارد ، اما ستونی که قابل دیدن باشد نیست.
و امروز هم علم تجربی کشف کرده که جاذبه عمومی ستاره ها و سیارات نسبت به یکدیگر، همان ستون های نامریی است که ستارگان و سیارات و آسمان ها را پابرجا داشته و از به هم ریختن آن ها در هم بازداشته است.

پی نوشت :
۱. تفسیر نمونه، ج ۱۰ ، ص ۱۱۰ و ۱۱۱ .

با سلامخدمت شما در رابطه بابعضی موضوعات که شماگفتین صحبت کنم ۱ شما میگید که ستون های اسمانی چهربطی به جاذبه نداره خب حالامن یک سوال میپرسم چطورریه که تمام کهکشان هادراسمان معلق چطور اسمان ها سرجای خودشونقراردارن اون فضایی که شما میگین منظور قران نیست منظور اون ماده تاریکیه که سبب میشه شما اسمون روتاریک بینید منظوره حال شما میتونید بگید که جاذبه از کجا اومده چطوریه که سیارات جاذبه دارن ایا علم قرن ۲۱ تونسته جواب این سوال روبده نه چون انسان ها برای فهم این موضوع ها باید بعضی نیروای متافیزکیروهمدرنظر بگیرن مظورهمون انرژی تاریکه که هنوزعلم نتونسته جووابی براش بیاره خب اگه نظری دارین بدین خیلی ممنون

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر . گرچه دقیق مشخص نیست پرسشگر محترم در صدد طرح چه مسله ی است ولی در عین حال باید گفت :
در آیه ۲ سوره رعد آمده : «اللَّهُ الَّذي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها؛ خداست آن ذات پاکی است که آسمان ها را چنان که می نگرید بی ستون برافراشت.
حال باید دید که پیام این آموزه وحیانی چیست ؟
برای آیه مورد نظر دو جور معنا ذکر شده است :
نخست : همان گونه که می بینید آسمان بی ستون است (گویی که در اصل چنین بوده "ترونها بغیر عمد")
دیگر:" ترونها " صفت برای "عمد" باشد که معنی چنین است: آسمان ها را بدون ستونی که دیدنی باشد، بر افراشته است که لازمه آن، وجود ستونی برای آسمان است اما ستونی نامرئی !
و این از امام رضا نقل شده که در پاسخ به حسین ابن خالد که سؤال کرد "والسماء ذات الحبک " یعنی چه ؟ فرمود : آسمان راه هایی به سوی زمین دارد ....
حسین ابن خالد گفت: چگونه آسمان می تواند راه ارتباطی با زمین داشته باشد ، در حالی که خدا می فرماید: آسمان ها بی ستون است ؟ امام پاسخ داد : آیا خدا نمی فرماید بدون ستونی که قابل مشاهده باشد ؟ ستون هایی هست لکن نمی بینید .
این آیه با توجه به حدیثی که در تفسیر آن وارد شده است، پرده از روی یک حقیقت علمی برداشته که در زمان نزول آیات بر کسی آشکار نبود چرا که درآن زمان هیئت بطلمیوس با قدرت هر چه تمام تر بر محافل علمی جهان و بر افکار مردم حکومت می کرد . طبق آن آسمان ها به صورت کراتی تو در تو همانند طبقات پیاز روی هم تصور می شدند .طبعا هیچ کدام معلق و بی ستون نبود بلکه هر کدام بر دیگری تکیه داشت، ولی حدود هزار سال پیش بعد از نزول آیات، دانش بشر به این جا رسید که اعتقاد به افلاک پوست پیازی به کلی موهوم است. آن چه واقعیت دارد، این است که کرات آسمان هر کدام در مدار خود معلق و ثابت اند، بی آن که تکیه گاهی داشته باشند . چیزی که آن ها را در جای خود ثابت نگه می دارد، تعادل قوه جاذبه و دافعه است که یکی ارتباط با جرم این کرات دارد و دیگری مربوط به حرکت آن ها است .
این تعادل جاذبه و دافعه به صورت یک ستون نامرئی کرات آسمان را در جای خود نگه داشته است. (۱)
آسمان بر خلاف تصور عوام، بدون ستون افراشته نشده ، بلکه ستون هایی نامرئی سقف آسمان ها را بر قائمه خود استوار کرده اند که از دید ما به خاطر وسعت نامحدود آسمان ها دیده نمی شود. ستون و سقف به معنایی که می فهمیم و در ذهن ما بناها و ساختمان های ساخته شده توسط بشر تداعی می کند، نیست، بلکه به معنایی است که توضیح آن در قسمت بالا گذشت که تعادل جاذبه و دافعه بین کرات ، ستون آسمان ها هستند . در نتیجه پس ستون هست، اما ستونی که قابل دیدن باشد نیست.
و امروز هم علم تجربی کشف کرده که جاذبه عمومی ستاره ها و سیارات نسبت به یکدیگر، همان ستون های نامریی است که ستارگان و سیارات و آسمان ها را پابرجا داشته و از به هم ریختن آن ها در هم بازداشته است. (۱)
پی نوشت :
۱. تفسیر نمونه، ج ۱۰ ، ص ۱۱۰ و ۱۱۱ .

درباره این آیه ای که گفتن(رعد۲) نظری ندارم ولی پیشنهاد می کنم آیات ۷ ، ۸ و ۹ سوره الرحمن رو با ترجمه فولادوند چند مرتبه بخونید دقیقا متوجه میشید منظور از "میزان" همون جاذبه زمین چرا ؟ ایهام وجود داره ۱-قران می فرماید آسمان را برافراشت و میزان(جاذبه) قرار داد تا مبادا از (حد)ش بگذرید (یعنی پرت بشیم تو هوا یا مثه فضانوردا معلق باشیم (جاذبه) توی حد خودش ما رو نگه می داره ۲- میزان(جاذبه) رو قرار داد تا با عدل وزن کنیم (مثل اینکه شما میری دم بقالی میگی ۲ کیلو فلان بده ) و در سنجش کوتاهی نکنین (گرون فروشی یا کم فروشی نکنین) و الان بعد از ۱۴۰۰ سال همه به لطف آقای نیوتون می دونیم چی باعث میشه ۲ کیلو پرتقال دقیقا ۲ کیلو پرتقال باشه و اون جاذبه س! اما قرآن ۱۴۰۰ سال پیش گفته ! و خدا می دونه چه چیزایی رو گفته که هنوزم بشر نرسیده و اون طرفیای نامسلمون صبح و شب می خونن و دنبال کشف رمز و رازن از قران ما اینور روشن فکر شدیم و بوسیدیمش گزاشتمیمش لب طاقچه

اینگونه تفسیر کردن خیلی راحته ، کافیه یک موضوع را انتخاب کنیم بعد در قرآن و انجیل دنبال مطلبی بگردیم که بتونیم به اون موضوع ارتباط بدیم، بدونه اینکه در کتاب اشاره مستقیمی به آن شده باشه. با هر کتابی میشه این کار رو انجام داد. همانطوری که خود قرآن اشاره میکنه ، خداوند قرآن رو به زبانه ساده نازل کرده. به نظرم این نوع تفسیر ها فقط از ارزش کتابهای مقدس کم میکنه! علم و دین دو مقوله جدا هستند و هر کدوم نقش خودشون رو در زندگی هر انسانی بازی میکنند. هر چقدر سعی کنیم دین رو به چیزهای دیگه پیوند بزنیم فقط به خود دین ضربه میزنیم.

با تشکر

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
باسلام وتشکر .
بحث رابطه علم و دین بسیار مفصّل و دقیق است و علم دارای مبانی گوناگون می‏باشد، امّا آنچه در ذبل آمده به عنوان نمونه ،در باره علم تجربی می‏باشد.
در ابتدا بایدگفت علم تجربی دارای ویژگی‏های ذیل است:
أ) ظنی است و مانند علوم فلسفی و ریاضیات مبتنی بر براهین قطعی نمی‏باشد.
ب) دارای سند تجربی است.
ج) مرکب از گزاره درست و نادرست است.
اگر به دقت ویژگی‏های علوم تجربی مورد برّرسی قرار گیرد، به خوبی می‏توان فهمید که آیا بین گزاره‏های دینی و علمی تعارضی وجود دارد یا نه!
این دسته از علوم به دو بخش تقسیم می‏شود:
أ) قوانین علمی، این بخش از گزاره‏های علمی تا حدّی از قطعیت برخوردار است و تأثیر پذیری کمتری از عوامل ظنی دارد. این قضایا معمولاً با گزاره‏های قطعی دینی هیچ گونه برخورد و تعارضی ندارد.
ب) نظریات علمی، با توجه به این که از قطعیت برخوردار نیست و در موارد بسیاری این نظریات دچار ابطال و دگرگونی می‏شوند، نباید انتظار داشت که همیشه نظریات علمی با داده‏های دینی هماهنگ و کاملاً سازگار باشد، زیرا لازمه آن این است که دین مانند آرای ظنی و تجربی دانشمندان همواره دستخوش تفسیر و دگرگونی شود.
بنابراین ممکن است برخی از گزاره‏های دینی با برخی از گزاره‏های علمی، در زمانی با هم تعارض داشته باشند و در زمان دیگر تعارض نداشته باشند، به عنوان نمونه می‏توان دیدگاه قرآن درباره پیوند بیولوژیک جنین با والدین را در نظر داشت، که تا اواخر قرن نوزدهم، مغایر نگرش علمی رایج زیست‏شناسی بود، ولی در نیمه دوم قرن نوزدهم نظریات مبتنی بر پیوند یکسویه فرزند با پدر و مادر منسوخ گردید و علم جدید با دیدگاه قرآن در این زمینه همسو شد.
از طرف دیگر باید توجه داشت که کاروان علمی بشر هنوز در نیمه راه است و بسیاری از نظریات علمی موجود در آینده دگرگون خواهد شد. طبیعی است در این میان آرا و اندیشه‏های صحیح و سقیم بسیاری وجود خواهد داشت. بنابراین انتظار هماهنگی کامل دین و علم به معنای دانش تجربی، انتظار نابجایی است ولی مسلّم است که بین قطعیات دین و علم تعارضی وجود ندارد. البته مشکل گاهی اوقات در طرف دیگر تعارض می‏باشد، یعنی گاهی فهم از دین اشتباه است و تعارض میان فهم خاص از دین با علم، به عنوان تعارض علم و دین انگاشته می‏شود، در حالی که یک نوع فهم از گزاره دینی مانند فهم از ظاهر آیات، با علم تعارض یافته است، نه با خود دین. گاهی نیز آنچه دین انگاشته می‏شود، دین نیست، یعنی برخی از روایاتی که دارای سند صحیحی نمی‏باشند و به صورت مجعول بوده، به عنوان حدیث معصوم نقل شده است. در چنین مواردی تعارض ظاهری است و تعارض میان علم و دین نمی‏باشد.
نکته قابل اهمیت تفکیک بیان تعارض ظاهری و واقعی است. اگر مراد تعارض ظاهری باشد، در وجود این تعارض میان علم و دین هیچ شکی نیست، ولی اندیشمندان راه‏های متعددی برای رفع تعارض ذکر کرده‏اند. تعارض واقعی بین گزاره‏های علمی و گزاره‏های دینی متصوّر نیست.(۱)
مسئله دیگرِ حائز اهمیت، فهم رابطه علیت الهی و علیت طبیعی در جهان ماده و طبیعت است. بسیاری از مردم و حتی دانشمندان توجیه می‏کنند که علیت الهی در عرض علیت طبیعی قرار دارد، یعنی عامل و علت یک پدیده مانند سیل، زلزله و بیماری در جهان طبیعت، یا خدا است و یا عامل طبیعی، پس هر جا که عامل و علت طبیعی پاسخ داد، علیت الهی در کار نیست و هر جا که با مشکل برخورد کردیم و نفهمیدیم که علت طبیعی و مادی چیست، آن را به خدا یا علت ماوراء الطبیعی نسبت می‏دهیم. اگر بیماری پیش آمد، اگر کاری از دارو و درمان بر نیامد، به سراغ علت ماوراء الطبیعی می‏رویم. این فهم کاملاً اشتباه است.
خداوند علت تمام پدیده‏های عالم هستی است، خواه در آن زمان که دارو تأثیر می‏گذارد و خواه در زمانی که داروی خاص (و راه شناخته شده برای ما) تأثیر نمی‏گذارد و خداوند از راه دیگری که برای ما ناشناخته است (با حفظ قانوت علیت و بر اساس آن) درمان می‏کند. پس در هر دو صورت او شفا دهنده است.
مواردی که مثال زده شده، ناشی از همین اشتباه است. اگر گفته می‏شود که قهر و غضب الهی موجب ایجاد زلزله و از بین رفتن انسان‏ها می‏باشد، معنای آن چنین نیست که قانون علیت طبیعی و مادی در این جا نقض شده باشد، بکله از همان راه قانون علیت، این عمل تحقق می‏یابد، با این تفاوت که گاهی آن علت برای ما شناخته شده است، مثلاً گسل زمین‏ها و انرژی متراکم (که علت گسل و بسیاری از امور ایجاد کننده آن، هم چنان برای ما شناخته شده نیست) اما گاهی علت آن برای ما شناخته شده نیست و خداوند از طریق علت ناشناخته، زلزله را ایجاد می‏کند، به این معنا که برای به وجود آمدن پدیده طبیعی، علت‏های متعدد وجود دارد که برخی از آن‏ها برای بشر شناخته شده و بعضی ناشناخته است. خداوند همان گونه که قادراست از طریق علت‏های شناخته شده برای بشر، آن پدیده را ایجاد نماید، هم چنین قدرت دارد از راه ناشناخته برای انسان‏ها، آن را ایجاد نماید. معجزه چیزی جز این نمی‏باشد، یعنی در معجزه، پدیده بدون علت، به وجود نیامده یا حتی بدون علت طبیعی، بلکه از راه علتی که برای ما ناشناخته است، ایجاد شده است.
به همین خاطر گفته می‏شود که معجزه خَرْق عادت است، یعنی نقض علیتی است که برای ما شناخته شده و بدان عادت کرده‏ایم، نه این که علت نداشته و بدون علت به وجود آمده است.
بنابراین اگر هواشناسی پیش بینی نماید در منطقه‏ای تا یک هفته باران نمی‏بارد، تنها از راه علت‏های شناخته شده برای انسان پیش بینی می‏نماید، اما چه بسا علت‏های دیگری وجود داشته باشد که برای بشر شناخته شده نبوده، و در آینده کشف شود. نشانه آن ایجاد باران مصنوعی با بارور کردن ابرها است، یا حتی از راه علت‏های آن در آینده کشف نشود. با توجه به این مطلب، قهر و غضب الهی، دعا و راز و نیاز انسان و... معنا دار شده و طبق قانون علیت بوده و با علیت طبیعی تناقضی ندارد.
حال ضمن توجه دقیق این مطالب، باید گفت:
اوّلاً: اگر نیک بنگریم، تعالیم آسمانی هیچ گاه کشفیات علمی را نفی نکرده و بر آن صحّه گذاشته‏اند، ضمن این که ما را به عوامل فرا مادی توجه داده‏اند، به طور مثال دانشمندان قائلند که علت زلزله، فعل وانفعالات درونی زمین و جا به جایی گدازه‏های درونی زمین است. این گزاره تجربی بیان کننده هر چه که علت زلزله است نمی‏باشد، بلکه تنها به یک علت آن اشاره نموده است. مؤید این سخن تحقیقات فراوانی است که اکنون در دنیا برای شناخت بیشتر این پدیده طبیعی جریان دارد. اگر تمامی جوانب زلزله شناخته شده بود، این تحقیقات بی معنا بود.
با این همه پیشرفت هنوز بشر نتوانسته وقوع زلزله راحتی یک ساعت زودتر پیش بینی کند، در حالی که طبق تحقیقات، حیواناتی همچون اسب قادر به پیش بینی این پدیده به صورت غریزی می‏باشند.
ثانیاً: با توجه به این که خداوند دانا و توانا است، می‏توان گفت برای عذاب انسان‏های گنه کار و یا برای بیداری از خواب غفلت و یا هر دلیل دیگری، اراده کند که بلایای طبیعی بر ناحیه‏ای نازل شود، بدون این که خارج از قانون علیت باشد، بلکه به صورت معجزه در آنِ واحد، زمینه زلزله یا سیل و طوفان فراهم گردد، همان طور که در زمان حضرت نوح در جایی که با دریا فاصله زیادی داشت، به فرمان الهی از زمین آب فراوان جوشید و باران فراوانی هم از آسمان نازل شد که همه گناهکاران را غرق نمود. برعکس می‏تواند در جایی که همه عوامل طبیعی شناخته شده برای وقوع زلزله فراهم است، از راه علتی که برای ما ناشناخته می‏باشد، جلوی زلزله را بگیرد.
با سیری در آیات قرآن به درستی این سخن پی برده می‏شود.
حال ابرها عامل باران است، اما هیچ شگفتی ندارد که خداوند به سبب نماز باران و طلب و دعای مردم، به یکباره ابرها را توسط باد به منطقه‏ای منتقل نموده و آن سرزمین را سیراب نماید. همان طور که در زمان امام رضا(ع) و موارد دیگری به وقوع پیوست.
ثالثاً: مهم‏تر این که نه تنها بین علوم تجربی و دین تعارض نیست، بلکه همسویی کامل است، چرا که وظیفه علم کشف حقایق جهان هستی است و سرمنشاء تمامی حقایق جهان هستی (اعم از تجربی و غیر تجربی) یکی است.
گزاره‏های دینی که از همان سرمنشأ ایجاد شده، همخوان با حقایق جهان هستی است.
رابعاً: روشن شد که هیچ گاه برای رفع تناقض نیازی به دست برداشتن از علم به خاطر دین و یا از دین به خاطر علم نمی‏باشد، بلکه بایداز علم پرستی و جُمود بر یافته‏های تجربی دست برداشت و فهم خود از دین را نیز اصلاح نمود.
ضمن تأیید هر دو، جایگاه هر کدام را به خوبی شناخت و بر اساس همان شأن و جایگاه به آن نگاه کرد.
خامساً: حال اگر موردی تعارض واقعی جلوه نموده و نتوانستیم بفهمیم کدامین حق است، چه باید کرد؟
آنچه سابق گفتیم، جواب را آشکار می‏کند و با گذشت زمان شاید جواب آشکار شود، ولی اگر آشکار نشد، دلیل بر نقصان فهم ما ودانش بشر است که توانایی کشف همه مجهولات را ندارد. دین هیچ نقصی ندارد و گذشت زمان این مسئله را بیشتر روشن می‏سازد.
پی‌نوشت‏ها:
۱. برگرفته از برنامه پرسمان و جزوه علم و دین، استاد مصطفی ملکیان.

نظرات