آیا در غیر از قرآن نیز داستان طوفان نوح بیان شده است؟

طوفان نوح

در کتاب شریف المیزان فصلی در این باره نوشته شده است که تقدیم می شود:
« صاحب المنار در تفسیر خود مى‏ گوید در تواریخ امت‏هاى قدیم نیز جسته و گریخته ذكرى از مساله طوفان آمده، بعضى از آن سخنان با مختصر اختلافى مطابق با خبرى است كه در سفر تكوین تورات آمده و بعضى دیگر با مختصر توافقى مخالف آن است.
و از همه اخبار نزدیك‏تر به خبر سفر تكوین، اخبار كلدانیان است، و اینان همان قومى هستند كه حادثه نوح در سرزمینشان رخ داد" برهوشع" و" یوسیفوس" از این قوم نقل كرده ‏اند كه زمانى كه" زیزستروس" بعد از اینكه پدرش" اوتیرت" از دنیا رفت، در عالم رؤیا دید كه- به او گفتند- به زودى آبها طغیان مى ‏كند، و تمام افراد بشر غرق مى‏ شوند، و به او دستور دادند كه سفینه ‏اى بسازد تا به وسیله آن خودش و اهل بیت و خواص و دوستانش را از غرق شدن حفظ كند، او نیز چنین كرد، و این روایت بدین جهت كه طوفان را مخصوص دوران جبارانى دانسته كه فساد را در زمین گسترش دادند و خدا آنان را با عذاب طوفان عقاب كرد، مطابق روایت سفر تكوین است.

بعضى از انگلیسى ‏ها به الواحى از آجر دست یافتند كه در آن این روایت با حروف میخى نوشته شده و متعلق به دوره" آشور بانیپال" بود، یعنى حدود ششصد و شصت سال قبل از میلاد مسیح بوده و خود آن از نوشته ‏اى متعلق به قرن هفتم قبل از میلاد نقل شده بود، در نتیجه نمى ‏تواند از سفر تكوین تورات گرفته شده باشد چون قدیمى ‏تر از آن بوده است.

یونانیها نیز خبرى از طوفان، روایت كرده‏اند و این خبر را افلاطون در كتابش به این مضمون آورده كه: كاهنان مصرى به" سولون"- حكیم یونانى- گفتند: آسمان، طوفانى در زمین بپا كرد كه وضع زمین را به كلى تغییر داد و چند نوبت و به طرق مختلف بشر روى زمین هلاك گردید، و این امر باعث شد كه انسانهاى عصر جدید هیچ اثر و معارفى از آثار انسانهاى‏ قبل از خود را در دست نداشته باشند.

" مانیتون" داستان طوفان را آورده و تاریخ آن را بعد از" هرمس اول" كه بعد از" میناس اول" بوده ذكر كرده است، و به حسب این نقل نیز، تاریخ طوفان قدیم‏تر از تاریخى است كه تورات براى آنان ذكر كرده. و از قدماى یونان روایت شده كه در قدیم طوفانى عالم‏گیر حادث شد و همه روى زمین را فرا گرفت، تنها" دوكالیون" و همسرش" بیرا" از آن نجات یافتند.

و از قدماى فرس- ایرانیان- نیز روایت شده كه گفته‏ اند خدا طوفانى بپا كرد و زمین را كه به دست اهریمن- خداى شرور- مالامال از فساد و شر شده بود غرق كرد، و گفته‏اند كه این طوفان نخست از داخل تنورى آغاز گردید، تنورى كه در خانه عجوزه (زول كوفه) واقع بود و این عجوزه همیشه نان خود را در این تنور مى‏پخت، و لیكن مجوسیان منكر طوفانى عالم‏گیر بوده و گفته‏اند كه طوفان مورد بحث تنها در سرزمین عراق بوده و دامنه‏اش تا به حدود كردستان نیز كشیده شده بود.

قدماى هند نیز وقوع طوفان را ثبت كرده و آن را به شكلى خرافى روایت كرده و هفت بار دانسته‏اند، و در باره آخرین طوفان گفته ‏اند: پادشاه هندیان و همسرش در یك كشتى عظیم كه آن را به امر اللَّه خود" فشنو" ساخته و با میخ و لیف خرما محكم كرده بود نشستند و از غرق نجات یافتند، و این كشتى بعد از طوفان و فروكش شدن آب بر كوه" جیمافات"- هیمالیا- به زمین نشست. ولى" برهمى ‏ها" مانند مجوسیان منكر طوفانى عمومى هستند كه همه سرزمین هند را گرفته باشد، و مساله تعدد وقوع طوفان از ژاپنى ‏ها و چینى ‏ها و برزیلى ‏ها و مكزیكى ‏ها، و اقوامى دیگر نیز روایت شده، و همه این روایات متفقند در اینكه سبب پیدایش این طوفان ظلم و شرور انسانها بوده، كه خداى تعالى آنان را به این وسیله عقاب كرده است.

در كتاب" اوستا" كه كتاب مقدس مجوسیان است در نسخه ‏اى كه به زبان فرانسه ترجمه و در پاریس چاپ شده آمده است كه" اهورامزدا" به" ایما" (كه به اعتقاد مجوسیان همان جمشید پادشاه است) وحى كرد كه به زودى طوفانى واقع خواهد شد و همه زمین غرق خواهد گشت، و به او دستور داد تا چهاردیوارى بسیار بلندى بسازد بطورى كه هر كس داخل آن قرار بگیرد از غرق شدن محفوظ بماند. و نیز به او دستور داد تا از زنان و مردانى كه صالح براى نسل باشند جماعتى را برگزیده و در آن چهار دیوارى جاى دهد، و همچنین از هر جنسى اجناس‏ مختلف حیوانات یك نر و ماده داخل چهار دیوارى كند، و در داخل چهار دیوارى اطاقها و سالن‏هایى در چند طبقه بسازد تا انسانهایى كه در آنجا جمع مى‏شوند در آن اطاقها منزل كنند، و همچنین حیوانات و جانوران و مرغان نیز در آن جاى داشته باشند، و نیز به وى دستور داد تا در داخل آن چهار دیوارى، درختان میوه‏اى كه مورد حاجت مردم باشد بكارد و حبوباتى كه مایه ارتزاق جانداران است كشت و زرع كند تا در نتیجه زندگى به كلى از روى زمین قطع نشود و كسانى باشند كه در آینده زمین را آباد كنند.
و در تاریخ ادب هند بطورى كه" عبد الوهاب نجار" در قصص الانبیاى خود آورده، در باره داستان نوح آمده: در هنگامى كه" مانو" (پسر اله به اعتقاد وثنى مسلك‏ها) داشت دست خود را مى‏ شست، ناگهان یك ماهى به دستش آمد كه مایه دهشت وى شد، چون ماهى سخن مى‏ گفت و از او مى ‏خواست كه وى را از هلاكت نجات دهد و به او وعده مى ‏داد كه اگر چنین كند او نیز" مانو" را در آینده از خطرى عظیم نجات مى ‏دهد، و آن خطر عظیم و عالم‏گیر كه ماهى از آن خبر مى ‏داد عبارت بود از طوفانى كه به زودى همه مخلوقات را هلاك مى ‏كند، و بنا بر این شرط، مانو آن ماهى را در مرتبان حفظ كرد.
وقتى ماهى بزرگ شد به" مانو" از سالى خبر داد كه در آن سال طوفان واقع مى ‏شود، و سپس راه نجات را نیز به او آموخت و آن این بود كه كشتى بزرگى درست كند و هنگام بپا شدن طوفان داخل آن كشتى گردد، و مى‏ گفت من تو را از طوفان نجات مى ‏دهم، در نتیجه مانو دست به كار ساختن كشتى شد، و ماهى آن قدر بزرگ شد كه دیگر در مرتبان جاى نگرفت و به ناچار مانو آن را به دریا افكند.
چیزى نگذشت كه طوفان همانطور كه ماهى گفته بود آمد و وقتى مانو داخل كشتى مى‏ شد دوباره ماهى نزد او آمد و كشتى مانو را به شاخى كه بر سر خود داشت بست و آن را به طرف كوه‏هاى شمالى كشید و در آنجا مانو كشتى را به درختى بست و چون آب فروكش نمود و زمین خشك شد مانو تنها ماند.»[۱]

[۱]. ترجمه تفسیر المیزان، ج‏۱۰، ص: ۳۸۳.

نظرات