اگر بعد از پیامبر (ص) در حق حضرت علی (ع) ظلم شده، چرا خود ایشان کاری نکردند؟

 حضرت علی (ع)

متأسفانه حوادث مربوط به پس از رحلت پیامبر(ص) تا شهادت حضرت زهرا(س) بگونه ای مطرح شده است که گویا در این مدت امام علی(ع) هیچگونه اقدامی برای دفاع از حق مسلّم خود و همسرش انجام نداده است؛ حال آنکه اینگونه نبوده و آن حضرت تمام تلاش خود را برای بدست آوردن حق خود انجام داده اند،منتهی تا آنجایی یپیش رفتند که خطری متوجه اصل دین مبین اسلام نشود،و زمانی که احساس کردند ادامه دادن به طلب حقی که پیامبراکرم(ص) بارها در طول حیات خود به آن تصریح کرده بود و خود همان کسانی که اکنون آن را غصب کرده بودن شاهد آن بودند،ممکن است باعث ریشه کن شدن اسلام ناب شود،اینجا بود که سکوت کردند. خود آن حضرت در اینباره در آغاز خطبه ۳ نهج البلاغه معروف به خطبه شقشقیه؛ می فرماید:

«آگاه باشید. به خدا سوگند که « فلان » خلافت را چون جامه‏ اى بر تن کرد و نیک مى‏دانست که پایگاه من نسبت به آن چونان محور است به آسیاب. سیلها از من فرو مى‏ریزد و پرنده را یاراى پرواز به قله رفیع من نیست. پس میان خود و خلافت پرده‏اى آویختم و از آن چشم پوشیدم و به دیگر سو گشتم و رخ برتافتم. در اندیشه شدم که با دست شکسته بتازم یا بر آن فضاى ظلمانى شکیبایى ورزم، فضایى که بزرگسالان در آن سالخورده شوند و خردسالان به پیرى رسند و مؤمن، همچنان رنج کشد تا به لقاى پروردگارش نایل آید. دیدم، که شکیبایى در آن حالت خردمندانه‏ تر است و من طریق شکیبایى گزیدم، در حالى که، همانند کسى بودم که خاشاک به چشمش رفته ،و استخوان در گلویش مانده باشد. مى‏ دیدم، که میراث من به غارت مى ‏رود...».

 امام علی(ع) در فرصتهای مختلف به اینکه خلافت و رهبری جامعه پس از پیامبر اسلام(ص) حق مسلم الهی ایشان بوده است، به غصب خلافت توسط عده ای اعتراض می کردند.

هرچند پرداختن به اقدامات امام علی(ع) برای دفاع از حقش پس از غصب خلافت و غصب فدک بطور مفصل در این مجال ممکن نیست با اینحال بنده سعی می کنم بطور خلاصه و مفید مطالبی خدمت شما عرض کنم:


۱- بیان شایستگی خود برای رهبری

طبق روایات شیعه امیرالمومنین(ع) با گروهی از بنی هاشم نزد ابوبکر حاضر شده شایستگی خود را برای خلافت از طریق علم به کتاب وسنّت، وسبقت در اسلام بردیگران؛ پایداری در راه جهاد؛ فصاحت در بیان و شهامت و شجاعت روحی توجیه نمود، چنانکه فرمود:

«من در حیات پیامبر و هم پس از مرگ او به مقام و منصب او سزاوارترم؛ من وصی و وزیر و گنجینه اسرار و مخزن علوم او هستم؛ منم صدیق اکبر و فاروق اعظم،من نخستین فردی هستم که به او ایمان آورده و او را در این راه تصدیق نموده ام،من استوارترین شما در جهاد با مشرکان، و اعلم شما به کتاب و سنّت پیامبر، مطلع ترین شما بر فروع و اصول دین، و فصیح ترین شما در سخن، و قویترین و استوارترین شما در برابر ناملایمات هستم، چرا در این میراث با من به جنگ و نزاع برخاستید.[۱]


۲- دعوت از انصار برای پس گرفتن حق غصب شده

امام علی(ع) برای بازستاندن حق خویش تنها به پند و اندرز و تذکر و یادآوری اکتفا نکرد، بلکه به نوشته بسیاری از مورخین در برخی از شبها- طبق برخی نقلها تا چهل شب- همراه دختر گرامی پیامبر و نوردیدگان خود حسن و حسین(ع)، با سران انصار تماس برقرار کرد تا خلافت را به مسیر واقعی خود باز گرداند، ولی متأسفانه از آنان پاسخ مساعدی دریافت نکرد و آنان عذر آوردند که اگر علی! پیش از دیگران به فکر خلافت افتاده و از ما تقاضای بیعت می کرد ما هرگز او را رها نکرده و با دیگری بیعت نمی کردیم، اما چه کنیم که کار از کار گذشته و ما با دیگری دست بیعت داده ایم.

امیرالمومنین(ع) در پاسخ آنان گفت: آیا صحیح بود که من جسد پیامبر را در گوشه خانه ترک کنم و به فکر خلافت و رأی گیری افتم، دخت گرامی پیامبر در تأیید سخنان علی(ع) فرمود: علی به وظیفه خود از دیگران آشناتر است حساب این گروه که علی را از حق خویش بازداشته اند،با خداست.[۲]

 ۳- عدم بیعت با ابوبکر

یکی دیگر از اقدامات امام علی(ع) برای اعلام مخالفت خود با خلافت ابوبکر،عدم بیعت با او بود تا آنجایی که آن حضرت را به وضعی فجیع به مسجد برده و به زور از آن حضرت بیعت گرفتند. این اهانت و جسارت به حدّی بود که تعداد زیادی از علما و مورخین اهل سنّت هم نتوانستند آن را مخفی کنند. در مورد هجوم به خانه حضرت زهرا(س) برای بیعت گرفتن از امام علی(ع) و برخی از یاران نزدیک آن حضرت که در منزل آن حضرت متحصن شده بودند در منابع متعدد اهل سنت بیاناتی آمده است.

بعنوان نمونه عرض می کنم که: معاویه در یکی از نامه های خود به امام علی(ع) به موضوع بردن آن حضرت به مسجد برای گرفتن بیعت اشاره کرده می گوید:«... تا آنجا که دستگاه خلافت تو را مهار کرده و بسان شتر برای بیعت سوق دادند».[۳]

امیرالمومنین(ع) در پاسخ نامه معاویه، بطور تلویحی اصل موضوع را می پذیرد و آن را نشانه مظلومیت خود دانسته و می گوید:

«در نامه خود نوشته بودی که من بسان شتر سرکش برای بیعت سوق داده شدم، بخدا سوگند خواستی از من انتقاد کنی،ولی در واقع مرا ستودی و خواستی رسوا کنی اما خود را رسوا کردی،هرگز برمسلمانی ایرادی نیست که مظلوم واقع شود».[۴]

 
۴- امام علی(ع) و فدک

پس از غصب فدک توسط دستگاه خلافت،وقتی ابوبکر از حضرت زهرا(س) درخواست شاهد کرد، یکی از کسانی که به هدیه کردن فدک از طرف پیامبر(ص) به حضرت زهرا(س) شهادت داد،امام علی(ع) بود. ولی ابوبکر شاهدان آن حضرت را کافی نداست. در این زمان امام علی(ع) خلیفه را به اشتباهش متوجه ساخت، زیرا خلیفه از کسی شاهد می خواست که فدک در تصرف او بود، ومطالبه شاهد از متصرف بر خلاف موازین قضایی اسلام است، از این رو رو به خلیفه کرد و فرمود:
«هرگاه من مدعی مالی باشم که در دست مسلمانی است از چه کسی شاهد می طلبی؟ از من شاهد می طلبی که مدعی هستم،یا از شخص دیگر که مال در اختیار و تصرف او است، خلیفه گفت: در این موقع من از تو گواه می طلبم. علی(ع) فرمود:
مدتهاست که فدک در اختیار و تصرف ما است اکنون که مسلمانان می گویند فدک از اموال عمومی است باید آنان شاهد بیاورند نه این که شما از ما شاهد بخواهی؟!
خلیفه در برابر منطق نیرومند امام سکوت اختیار کرد.[۵]

و ابوبکر مالکیت فاطمه(س) را تصدیق کرد، و در یک ورقه ای قباله فدک را به نام آن حضرت نوشت، و به حضرت زهرا(س) داد. اما عمر در بین راه آن را از حضرت زهرا(س) گرفته، ونزد ابوبکر آمده وآب دهن در نامه انداخت و آن را پاره کرد.[۶]

با بیان این نمونه ها مشخص شده است که امام علی(ع) تا آنجایی که امکان داشته است از حق مسلّم خود دفاع کرده وبرای احقاق حق خود از هیچ کاری دریغ نکردند، و هنگامی که دیدند با پند و اندرز و یادآوری موقعیت خود نمی تواند به حق خود برسد و اقدام نظامی هم به مصلحت نبوده است، سکوت اختیار کردند.


[۱]. احتجاج طبرسی، ج۱ص۹۵.
[۲]. الامامة والسیاسة، ج۱ص۱۲، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲ص۴۷.
[۳]. متن نامه معاویه را ابن ابی الحدید در شرح خود، ج۱۵ص۱۸۶، نقل کرده است.
[۴]. نهج البلاغه، نامه۳۸.
[۵]. احتجاج طبرسی، ج۱ص۱۲۲.
[۶]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۶ص۲۷۴.

نظرات