آیا نظریه اسلام تاریخی صحیح است؟

اگر منظور این است که دین اسلام تنها برای دوره ای خاص بوده است و برای زمان ما کارآمدی ندارد، باید بگوییم این سوال را از دو منظر درون دینی و برون دینی می توانیم مورد بررسی قرار دهیم.

 

از منظر درون دینی: روشن است که هیچ محدودیت زمانی برای احکام اسلام وجود ندارد. و بنابر مشهور دینی حلال و حرام این دین، تا قیامت بر جای خود ثابت هستند. و تغییر و تحولات زمانه نیز، نمی تواند احکام الهی را حذف کند. چون خدایی که این احکام را قرار داده، بر همه چیز آگاه بود و از اتفاقات آینده بی خبر نبوده است، پس اگر حکمی را قرار داده، همیشه باید از آن اطاعت کرد و هر گونه نافرمانی، عقوبت خواهد داشت. و جز این اندیشیدن به معنای ناقص دانستن و محدود شمردن علم خداست.

و در مسائل دینی غیر از احکام نیز امر روشن تر از احکام است. اینکه خدای واحدی داریم و در پس این جهان، عالمی وجود دارد و انسان ها پس از مرگ به برزخ و سپس قیامت وارد می شوند، گزاره هایی نیست که گذشت زمان هیچ تغییری در آن ایجاد کند و این حقایق برای همیشه ثابت هستند.

 

اما از منظر برون دینی: باید به چرایی نیاز انسان به دین مراجعه کرد و اینکه آیا این امر دستخوش تحول می شود؟

عده ای پس از رنسانس و تحولات عالم غرب، تصور کردند بشر به زودی بر همه چیز آگاه می شود و با مدیریت خود همه امور را تحت سیطره خویش درمی آورد. فارغ از صحت و سقم این تصور باید توجه کنیم که این ایده صرفا برای انسان مادی و موجود دنیایی مفید است. حال آنکه ما معتقدیم انسان جنبه غیر مادی نیز دارد.

و جدای از آنکه روزی با مرگ به عالم غیر مادی منتقل می شود، و البته چگونگی آن هم در این دنیا رقم می خورد، در همین عالم هم با امور غیر مادی مرتبط هستیم. و در احوال و اوضاع ما اثرگذار هستند، حال آنکه ما هیچ ابزاری برای بررسی عالم غیب نداریم، جز آنکه دست به دامان وحی شویم. در واقع این چیزی نیست که گذشت زمان در آن تغییری ایجاد کند. بنابراین همیشه محتاج دین هستیم.

اما آنان که دین را در حد اصلاح گر بعضی از اشتباهات دوران پیامبران می بینند، و فکر می کنند دین تنها کمی به بهبود اخلاق کمک می کند، پس می توان آن را کنار گذاشت، باید توجه کنند که آنچه دیده اند، تنها بخشی از دین است، و اتفاقا در همین بخش هم نمی توان دین را کنار گذاشت. جدای از آنکه در مقام نظر، جز دین هیچ پشتوانه و ضمانتی نمی توان برای اخلاق تدارک دید و در عمل هم عالم غرب علیرغم تنفر از کلیسا، دین را برای همین اخلاقیات حفظ کرد، امروز بشر با تجربه خود باید دریافته باشد که غرق در مشکلات و گرفتاریهای عجیب و غریب شده است و چاره ای جز بازگشت به دین حق ندارد.

انسان پس از هزاران سال هنوز نتوانسته برای یکی از مسائل خود مثل نیاز جنسی، نسخه درست و درمانی بنویسد که انسان را در جایگاه انسانی حفظ کند و او را از تباهی ها نجات دهد. پس با کدامین دلیل می تواند همچنان خود را برای همه چیز کافی ببیند؟

 

 

 

نظرات