جنگ امیرالمومنین(ع) چگونه با صلح امام حسن(ع) سازگار است؟

یکی از شبهات مطرح شده در زمینه رفتار سیاسی ائمه مساله صلح امام حسن مجتبی(ع) با معاویه است. در واقع علت صلح و سازش امام حسن علیه‏السلام با معاویه چه بود؟ آیا جنگ علی علیه‏السلام با معاویه، با صلح امام حسن علیه‏السلام سازگار است؟(۱)

در پاسخ به این سوال می توان گفت که به چند دلیل، امام حسن علیه‏السلام نتوانست به مقصد اصلی، که جنگ شرافتمندانه با معاویه بود، بپردازد؛ لذا بنا به ضرورت حفظ اصل اسلام و نیز جلوگیری از خون‏ریزی بی‏نتیجه، از جنگ خودداری کرد و صلح را تحت شرایطی خاص قبول نمود.

دلایل صلح امام حسن علیه‏ السلام

۱. روی‏گردانی مردم از جنگ، و عدم حمایت از امام علیه‏ السلام

سستی مردم در حمایت از امام، از مهم‏ترین دلایل اقدام آن حضرت برای اتخاذ موضع جدید بود. هیچ کس نمی‏تواند مدعی شود که امام به جنگ با معاویه اعتقاد نداشته است.

وقتی امام برای جنگ با معاویه اعلام بسیج نمود که استمرار کار علی علیه‏السلامبود خودش به نخیله رفت و ده روز در آنجا ماند. در این مدت چهار هزار نفر حاضر شدند، در حالی که سپاه معاویه ده‏ها هزار جنگ‏جو داشت و اکثر اهل کوفه به معاویه نامه نوشتند که ما با تو هستیم.(۲)

ماجرای ساباط نیز یکی از مهم‏ترین نشانه‏ها برای روشن ساختن عدم آمادگی مردم برای جنگ بود. در آن‏جا امام علیه‏السلامدریافت که مردم او را خوار کرده‏اند.(۳) شمار زیادی از مردم، در جنگ‏های جمل، صفین و نهروان در حمایت از حضرت علی علیه ‏السلام به قتل رسیده بودند و اینک اینان خسته از جنگ‏ ها، دیگر توان ادامه این جنگ را در خود نمی ‏دیدند و حتی خود را طلبکار حکومت دانسته، خون خود را از اهل‏بیت می ‏طلبیدند وقتی خبر فرار جمعی از سپاه به گوش امام رسید، آن حضرت رو به مردم کوفه کرد و فرمود:

«شما با پدرم مخالفت ورزیده، کار را به حکمیت کشاندید، در حالی که پدرم موافق نبود؛ پس از آن سراغ من آمدید و بیعت کردید، ولی به من خبر رسیده که اشراف شما به سوی معاویه رفته‏اند. همین برایم کافی است. مرا در مورد دین و جانم فریب ندهید».(۴)

جاحظ درباره علت کناره‏ گیری امام حسن علیه‏السلام می‏نویسد:

«وقتی پراکندگی اصحاب و درهم‏ریختگی سپاه خود را مشاهده نمود، با شناختی که از برخوردهای مختلف این مردم با پدرش داشت و می‏دانست که هر روز به نوع و رنگی رفتار می‏کنند، از جنگ کناره گرفت».(۵)

امام دریافت که به این مردم نمی‏توان اعتماد کرد. این عدم اعتماد، تنها شامل عدم همکاری آنها نبود، بلکه امام می‏فرمود:

«واللّه لو قاتلت معاویه لأخذوا بعنقی حتّی یدفعونی الیه سلما»؛(۶) «به خدا سوگند اگر با معاویه درگیر شوم، اینان گردن مرا گرفته به صورت اسیر به او تحویل می‏دهند».

و در جای دیگری فرمود:

«اهل عراق مردمانی هستند که هر کس به آنها اعتماد کند، مغلوب خواهد شد؛ زیرا هیچ کدام با دیگری در فکر و خواسته‏ها موافقت ندارند. آنان نه در خیر و نه در شر، هیچ تصمیم قاطعی ندارند».(۷)

با چنین مردمی، امکان برپایی جنگ با اهل شام، که اتحادی کامل و هدف و نیت مشخصی داشتند، وجود نداشت.

سیره پیامبر صلی‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله و علی علیه ‏السلام نشان می‏دهد که در بعضی از جاها نمی‏توان مردم را به زور وادار به جنگ و حمایت کرد. امام مجتبی علیه ‏السلام نیز به همین سیره پایبند بود. زمانی که می‏دید مردم، خود مایل به داشتن چنین امامی نیستند، طبیعی بود که بعد از نصایح لازم، عراق را رها کند و به مدینه برود. امام علیه‏السلام در این باره می‏فرماید:

«من دیدم که بیش‏ترین شما از جنگ روی‏گردان، و بدان بی‏رغبت شده‏اید، و من شما را بر آنچه ناخوش دارید اجبار نمی‏کنم».(۸)

و در جای دیگر می‏فرماید:

«به خدا سوگند، من از آن جهت کار را به او (معاویه) سپردم که یاوری نداشتم. اگر یاوری می‏داشتم شبانه‏روز با او می‏جنگیدم تا خداوند میان من و آنان حکم کند».(۹)

۲. حفظ جان شیعیان

یکی دیگر از دلایل امام علیه‏السلام برای پذیرش صلح، حفظ جان شیعیان بود. معترضان به امام از دو گروه بودند: خوارج و نیز برخی از شیعیان قلبا راضی به صلح با معاویه نبودند و به امام معترض شدند. امام با درک حال آنها با نرمی آنها را ساکت نمود(۱۰) و فرمود:

«زمانی که دیدم شما قدرت کافی در اختیار ندارید، کار را تسلیم کردم تا من و شما بمانیم (منظور امام از ماندن، حفظ تشیع بوده است)».(۱۱)

امام در سخن دیگری فرمود:

«من برای حفظ جان شیعیان، مصالحه کردم...» (۱۲)

امام در پاسخ اعتراض حجر بن عدی نیز فرمود:

«ای حجر! همه مردم آنچه را تو دوست داری، خوش نمی‏دارند. من این اقدام را جز به قصد زنده ماندن تو (و امثال تو) نکردم...»(۱۳)

در هر صورت، حفظ شیعه یکی از ضروریاتی بود که امام را وادار به پذیرش اقدامی کرد که انجام آن، رشادت خاص خود را می‏طلبید. آنچه برای امام و هر فرد مکتبی‏ای، اهمیت دارد، عمل به رسالت شرعی خویش است، نه آن‏که به دلیل احتمال طعنه‏های مردم، خود را به دامی اندازد که جز نابودی خود و همراهان حاصلی ندارد.

با توجه به مطالب فوق، اگر امام علی علیه‏السلام نیز در آن شرایط قرار می‏گرفت، جز این راهی نداشت. توجه به برخورد امام علیه‏السلام با مسئله حکمیت، این اصل را ثابت می‏کند.

امام علی علیه‏السلام به برخی از معترضان به پذیرش حکمیت، که اصرار بر ادامه جنگ داشتند، فرمود:

«شما جمعیتی کوچک در میان اکثریتِ آن‏چنانی هستید. اگر جنگ را آغاز کنیم، همین اکثریت مخالف جنگ، دشمنی‏شان با شما بیش‏تر از اهل شام است. به خدا سوگند من نیز به این حکمیت راضی نیستم؛ امّا تسلیم خواست اکثریت شدم، بدان جهت که بر جان شما می‏ترسیدم».(۱۴)

خلاصه این‏که، آنچه امام حسن علیه‏السلام انجام داد، صددرصد به نفع شیعیان بود؛ هم‏چنان که حضرت می‏فرمایند:

«واللّه، الذی عملتُ خیرٌ لشیعتی مما طلعتْ علیه الشمس او غربت»؛(۱۵) «به خدا قسم، آنچه من عمل کردم، برای شیعیانم بهتر و پرمنفعت‏تر از طلوع و غروب خورشید است».

علاوه بر دلایل فوق که امام را مجبور به قبول صلح نمود، یکی از دلایل مهم سستی عهد کوفیان است که امام علی علیه‏السلامدرباره آنها فرمود:

«حاضرم ده تن از شما را با یکی از یاران معاویه عوض کنم. آنها در باطل خود از شما که در حقید، استوارترند».(۱۶)

یاران معاویه سخت مطیع او بودند و معاویه نیز در خدعه و نیرنگ و مکر نظیری نداشت و مشاوران و فرماندهان سپاهی، مانند عمرو عاص و صحاک بن قیس داشت که در اطاعت از او جان باخته و سر می‏دادند، در حالی که همین عناصر در سپاه امام حسن، افرادی سست‏عهد و گول‏خورده و دنیاطلب مانند عبیداللّه بن عباس و... بودند که با تطمیع و مکر معاویه سپاه را بدون فرمانده گذاشتند و به سپاه معاویه ملحق شدند؛ لذا امام با این شرایط تحمیل شده بهترین گزینه را که صلح و حفظ یاران مخلص بود، انتخاب نمود. معاویه با تطمیع و شایعه‏پراکنی(۱۷) در بین سپاه امام طوری زمینه‏سازی کرد که امام چاره‏ای جز صلح نداشته باشد. چنان‏که مورخین معتبر می‏نویسند: عده‏ای رؤسای قبایل، مخفیانه با معاویه مکاتبه داشتند و سازش کرده بودند که امام را تسلیم معاویه کنند.(۱۸)

 

پی نوشت:

(۱) برگرفته از: صباح، ۸-۷، مرکز مطالعات و پژوهش‏های فرهنگی حوزه علمیه.

(۲) مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۴ (تهران، اسلامیه، ۶۹)، ص ۴۴.

(۳) شیخ مفید، الارشاد، ج ۲ (قم، چ اول، مؤسسه آل البیت، ۱۴۱۳ ق)، ص ۱۳.

(۴) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱۶، ص ۲۲.

(۵) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۳ (بیروت، دار صادر)، ص ۴۰۵.

(۶) طبرسی، اعلام الوری (تهران، دارالکتب الاسلامیه)، ص ۲۰۵؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۴، چ دوم (تهران، اسلامیه، ۱۳۶۹)، ص ۲۰؛ عبداللّه بحرانی، عوالم العلوم، ج ۱۶، ص ۱۷۵.

(۷) ابن اثیر، همان، ج ۳، ص ۴۰۵.

(۸) دینوری، اخبار الطوال (قاهره)، ص ۲۲۰.

(۹) مجلسی، همان، ص ۱۴۷.

(۱۰) مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۴ (بیروت، مؤسسة الوفاء، ۱۴۰۳، چ دوم)، ص ۲۸ و ۲۹؛ ابن اعثم، الفتوح (تهران، انقلاب اسلامی، ۱۳۷۲) چ اول، ص ۷۷۰.

(۱۱) همان، ص ۱۹؛ تحف العقول، ص ۲۲۷؛ عبداللّه بحرانی، همان، ج ۱۶، ص ۱۷۵؛ فرائد السمطین، تحقیق محمّد باقر محمودی (بیروت)، ج ۲، ص ۱۲۰.

(۱۲) دینوری، همان، ص ۲۲۰.

(۱۳) بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۹؛ ابن شهرآشوب، مناقب، ج ۴، ص ۳۵؛ عبداللّه بحرانی، همان، ج ۱۶، ص ۱۷۰.

(۱۴) بلاذری، انساب الاشراف (مصر، دارالمعارف)، ج ۲، ص ۳۳۸.

(۱۵) فرائد السمطین (تحقیق علامه محمّدباقر المحمودی، بیروت)، ص ۱۲۴؛ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۱۹.

(۱۶) نهج البلاغه، خطبه ۹۷، «به خدا سوگند دوست دارم معاویه شما را با نفرات خود مانند مبادله درهم و دینار با من سودا کند. ده نفر از شما را بگیرد و یک نفر از آنها را به من بدهد!!»

(۱۷) شیخ مفید، الارشاد، ج ۲، ص ۱۲ ـ ۱۴.

(۱۸) همان، ص ۱۲.

 

 

نظرات