چرا خدا بعضی از بندگان را بیشتر از باقی بندگان دوست دارد؟

باقی بندگان

در پاسخ به این سوال باید چند مطلب را مد نظر قرار داد:

۱- اگر فرض کنیم خدا بین بنده های خود فرق گذاشته، هیچ اشکالی بر او وارد نیست. چون هیچ کس هیچ طلبی از خدا ندارد. و خدای متعال هر چه در حق ما انجام دهد لطف است. فرض کنید کسی به یک گدا هزار تومان می دهد و فردا به گدایی دیگر دو هزار تومان می دهد. آیا گدای اول می تواند از کسی که به او پول داده شکایت کند و بگوید حق من را تضییع کرده است؟

۲- منظور از فرقی که خدای متعال بین بندگان خود میگذارد، آیا فرق ابتدایی است یا غیر ابتدایی؟ قطعا بندگان در اعمال و رفتار خود بسیار متفاوت هستند. و اگر بنا باشد که خدای متعال همه آنها را یکسان در نظر بگیرد، در حق خوبان ظلم کرده است. بنابراین اگر فرق گذاشتن بد است، آن فرقی که بدون در نظر گرفتن اعمال و رفتار وجود دارد، ممکن است بد باشد. نه آن فرقی که به سبب عمل خود اشخاص به وجود می آید. فرض کنید که یک نفر به دو کارگر حقوق می دهد و علیرغم اینکه یکی دو برابر دیگری کار کرده، بخواهد به هر دوی آنها یکسان حقوق دهد. قطعا چنین کاری ناروا است.

۳- منظور از دوست داشتن خدا چیست؟ ما غالبا نعمت های زودگذر دنیا را دلیل دوستی خدا می دانیم:

«فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَكْرَمَنِ[فجر/۱۵] امّا انسان هنگامى كه پروردگارش او را براى آزمایش، اكرام مى‏كند و نعمت مى‏ بخشد (مغرور مى ‏شود و) مى‏ گوید: «پروردگارم مرا گرامى داشته است!»

در حالی که خدا محبوب ترین بندگان خویش را در انواع سختی ها و مرارت ها قرار داده است و کم نبوده اند دشمنان خدا (نظیر قارون ها و فرعون ها)  که ثروت های بسیار در اختیار آنها قرار گرفته است. برای درک روشن تر این معنا حدیثی از پیامبر (ص) نقل می کنیم:

هنگامى كه رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله از سفر مراجعت كردند نزد فاطمه علیها السّلام رفتند، یاران آن جناب كنار در ایستادند تا حضرت مراجعت كند، توقف رسول خدا در خانه‏ فاطمه بطول انجامید بطورى كه آنها سرگردان شدند و نمى‏دانستند توقف كنند تا رسول خدا بیرون شود و یا از آن جا بروند. در این هنگام رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله بیرون شدند در حالى كه آثار غضب در چهره مبارك آن جناب ظاهر بود، رسول خدا وارد مسجد شدند و در كنار منبر قرار گرفتند، فاطمه دریافت پدرش چرا ناراحت شده و دانست كه رسول خدا از دیدن گردن‏بند و پرده و گوشواره‏ها به غضب آمده است.

فاطمه آنها را از بدنش در آورد و پرده را هم از جلو در برداشت و آنها را خدمت حضرت رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرستاد و به قاصد گفت: این‏ها را مقابل رسول خدا بگذار و بگو دخترت سلام مى‏رساند و عرض مى‏كند این اشیاء را در راه خداوند انفاق كن.

هنگامى كه قاصد آن‏ها را مقابل رسول خدا گذاشت پیامبر فرمود: او این كار را كرد پدرش فدایش باد و این سخن را سه بار تكرار كرد و بعد فرمود: دنیا براى محمد و آل محمد نیست اگر دنیا به اندازه بال مگسى ارزش داشت خداوند شربتى آب هم به كافر نمى‏داد، بعد از آن رسول خدا از مسجد به خانه فاطمه رفت.[۱]

بنابراین باید در نظر داشته باشیم که ملاک و معیار ارزش در نزد خدای متعال تقوا است و نمی توان در دنیا، میزان محبوبیت یک شخص نسبت به دیگران در نزد خدای متعال را به راحتی به دست آورد:

«إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ[حجرات/۱۳] گرامى‏ ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست.»

 

[۱]. بحار الأنوار، ج‏۷۰، ص: ۸۷.

دیدگاه‌ها

با سلام خدمت شما بزرگوار محترم به نظر اینجانب این داستان پیامبر و حضرت فاطمه جزء اسرائلیات هست چرا که حضرت فاطمه (س)به هیچ عنوان از زیورآلات مثل گردن‏بند و گوشواره‏ استفاده نمی کردند.و بعید میدانم که بانوی دو عالم از همچین وسایلی استفاده میکردند............با تشکر

تصویر soalcity

سلام
استفاده از زیور آلات برای زنان هیچ اشکالی ندارد. و بلکه می تواند مستحب باشد. اما در آن زمان شاید به خاطر فقر مردم، حضرت در همان مقدار را هم خوب نمی دانستند.

نظرات