آیا دین و مذهب زاده جبر و جغرافیا نیست؟

انسان موجودی مختار است و می تواند مدام انتخاب کند. در هر گامی، دو راهی ای دارد که می تواند یکی را برگزیند. این چیزی است که همگان، آن را تجربه کرده اند. و حتی طفلی دو ساله هم، توان انتخاب را می فهمد. برای همین اگر او را از داغی چیزی بترسانیم، به آن نزدیک نمی شود.

با این حال جالب است بدانیم که متفکرانی، اختیار بشر را انکار کرده و قائل به جبر شده اند.

با این تفکر و نظر آنها موافق نیستیم، اما بد نیست چرایی طرح چنین سخنانی از جانب آنها را بفهمیم، چرا که این گونه افراد بی دلیل سخن نمی گویند، هر چند به اشتباه رفته باشند و واقعیت را غلط تحلیل کرده باشند.

واقعیتی که آنها یافته اند، این بوده که انسان ها، در پس انتخاب هایشان، تحت تاثیر عوامل مختلفی هستند.
از تاثیر روشن آموزش های خانواده و جامعه تا تاثیرهای مخفی تری که انسان از ژنتیک و والدین خود دارد. تا جایی که عصبانیت از پدری، به پسری می رسد.
حتی غذایی که انسان می خورد، هم در انتخاب ها و فضای اختیارش اثر می گذارد.

اما این دسته از متفکران اشتباه کرده اند، چون تنها یک گام از نگاه بسیط اولیه فراتر رفته اند، و واقعیتی که دیده اند، را درست تحلیل نکرده اند.

به همین خاطر با دو سوال ساده، می توان تمام تحلیل هایشان را نقش آب کرد.
که پس چرا دو دوقلوی همسان این قدر متفاوت عمل می کنند؟
چرا دو فرزند خانواده با والدین و تربیت مشترک، راهی متضاد برمی گزینند؟
و چرا انسانی بر خلاف محیط و اجتماع خود، راهی جدید می پوید و حتی می تواند یک تنه مسیر اجتماع را عوض کند؟

بله انسان، تحت تاثیر عوامل مختلفی قرار می گیرد، اماعوامل زمینه ساز انتخاب او هستند، نه آنکه او را مجبور کنند، چون همه این عوامل به یک سو نمی کشانند، بلکه هر عاملی به یک سمت می خواند.
و همین تضادهای عوامل، انسان را بر سر دو راهی ها و چند راهی ها قرار می دهد که در نهایت خودش انتخاب می کند.
خانواده، برای انتخاب گزینه ای تعلیم داده اند، اما دوست به سمت دیگر می خواند.
رسانه های رسمی گزینه ای را درست می دانند، اما رسانه های غیر رسمی گزینه متضاد را مطلوب نشان می دهند.

و در این میان انسانی که انتخاب های خود را هوشمندانه تر کند، و کمتر به سمت عامل قوی تر برود، از قوه اختیار خود بیشتر بهره برده است.

با این توضیح معلوم می شود که نمی توان دینداری را تحت جبر محیطی دانست، خصوصا که بسیاری خلاف محیط عمل می کنند.

در ضمن امروزه با تمدن غربی و رسانه های آن، افرادی که غیر هوشمندانه تر عمل می کنند، عموما تحت القائات آنان، به سمت بی دینی می روند. و می توان به وضوح تقلیدی بودن گفتارهایشان را هم دریافت. چه برسد به انتخاب هایی که حتی در مدل مو و لباس و سبک زندگی، تقلیدی بودن ان بسیار واضح تر است.

دیدگاه‌ها

به نظرم توضيحات قانع كننده و مستدل نيست.مممكن است ظاهر فردي تغيير كند يا عقايدي را تحت تاثير اطرافيان و يا رسانه ها عنوان نمايد. ولي ايا براي كسي كه امكان مهاجرت از كشور را ندارد يا نمي خواهد خانواده و فاميل خود و موطن خود را ترك نمايد امكان دارد كه رسما اعلام كند كه به دين ديگري اعتقاد دارد . حتي فضاي فرهنگي و فاميل خود او هم اين اجازه را به نمي دهند چه رسد به حكومت.يا بايد ترك وطن و فاميل كند و يا بايد به ظاهر در اين اعتقاد بماند. به اين طريق جبر جغرافياي وجود دارد

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
باسلام وتشکر .
نکته‌ای که در ابتدا باید بیان کنم این است که تقریبا تمامی جغرافیدانان دنیا از چین تا آمریکا، از استرالیا و نیوزلند تا کانادا، از اوگاندا و تانزانیا تا فرانسه و انگلیس و آلمان (جز موارد معدود آن هم تحت شرائطی خاص) جبر جغرافیایی را رد کرده‌اند. وتنها کسانی جبر جغرافیا را طرح وتبلیغ نمود اند که این را وسیله خوب برای رسیدن به اهداف شخصی وسیاسی وحتی مذهبی خود تصور نموده اند . پیروی نیز از روی انتخاب صورت می گیرد، اما این دلیل بر جبر انسان نیست. بلکه حتی همین صورت به انتخاب انسان است، انتخابی که تحت تأثیر عوانل بیرونی است. سخن رد آن نیست که هیچ عاملی خارج از وجود انسان در انتخاب تأثیر نمی گذارد، سخن در آن است که تأثیر عوامل خارجی به نحو علت تامه و قطعی و یقینی و صد در صد نیست، بلکه در نهایت اختیار انسان است که تعیین کننده می شود. اگر عامل خارجی علت تامه بود، نتیجه آن جبر مورد نظر شما بود.انسان مى‏تواند در محیط ناپاک، پاک زندگى کند، همانند آسیه در کنار فرعون، یا برعکس، در محیط­هاى پاک، انسان ناشایست باشد، همچون فرزندان یا همسران برخى انبیاى الهى. وضع محیط، علت اصلى و تمام علت در خوبى و بدى افراد نیست، ولى ممکن است اثر ف ه‏اى در روحیات و اعمال داشته باشد ، آن چه تربیت پذیرى انسان را محدود مى کند اراده است. از این رو، با این که انسان شایسته و مستعد تربیت است، ولى با انتخاب خود در برابر تربیت و هدایت مربیان به خصوص پیامبران و سفیران الهى مقاومت کرده و راه ضلالت را بر مى گزیند، اما فرد دیگرى با انتخاب طریق مستقیم و پیروى از دستورات الهى راه هدایت را مى پیماید و به صفات پسندیده متصف مى گردد.
بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که:
۱- هیچ انسانی مجبور نیست که بد باشد، گرچه محیط و خانواده فاسد در بد شدن افراد نقش دارد، امّا عامل مهمّ بازدارنده در وجود انسان،‌عقل و پیامبران و کتاب های آسمانی و تبلیغ مبلغان است و اینها همه هدایت گرند و در انتخاب راه درست و پاکی نقش دارند.
۲- نقش پدر و مادر در آفرینش فرزند، نقش کارگزار و زمینه ساز است. امّا اختیار و انتخاب در نهایت به دست فرزند است.
۴- نوزاد در هر خانواده ای که به دنیا بیاید، زمینه هدایت و ضلالت در او وجود دارد و با اختیار خود می‌تواند راه صحیح یا فساد را انتخاب کند. خداوند می‌فرماید : «انا هدیناه السبیل امّا شاکراً و امّا کفوراً».( نمل (۱۶)، آیه ۹۳.)
۵- تولد یافتن دراین و آن خانه، در این روستا و آن شهر، این کشور و آن کشور اثر کامل و تمام عیار در هدایت و ضلالت ندارد. انسان می‌تواند در خانواده ای بد و ناپاک متولد شود ولی انسانی کامل شود، یا در خانواده ای پیامبری متولد شود، ولی بی دین و بی تقوا باشد.از این نمونه‌ها در تاریخ متعدد است.
هابیل و قابیل هر دو در یک خانواده متولد می‌شوند، اما یکی جنایتکار می‌شود و دیگری انسان شایسته و مورد رضایت خداوند. یا حارث بن زیادو کمیل بن زیاد در یک خانواده‌اند، اما یکی قاتل فرزندان مسلم بن عقیل می‌شود و دیگری از اصحاب سرّ امیرمومنان.
آسیه در خانواده فرعون است، اما زنی پاک می‌شود که خداوند از او به عنوان الگوی مومنان یاد می‌کند، یا معاویه دوم فرزند یزید پس از رسیدن به خلافت از عمل پدر خود اعلام بیزاری می‌جوید و خلافت را غصبی اعلان نموده و ترک می‌کند، اما پسر نوح پیامبر از هدایت خدا روی بر می‌گرداند ونافرمانی خدا و پیامبرش نموده و هلاک می‌گردد.
آری می‌توان گفت که زمینه هدایت در خانواده پاک بیشتر فراهم است و زمینه گمراهی در خانواده ناپاک و کافر و فاسد، کمتر است، اما باید توجه داشت که اگر برای پسر نوح زمینه هدایت بیشتر فراهم است تا فلان شخص روستایی دور افتاده، به همین میزان انتظارات الهی از آنان فرق می‌کند و بازخواست الهی از آن دو یکسان نیست.

نظرات