آیا با توکل، خدا وکالت از جانب هر کسی را قبول می کند؟

توکل

شاید توکل به خدا این گونه فهمیده شده است که کاری از کارهای خود را به خدای متعال واگذار می کنیم و خدا نیز آن کار را برای ما انجام می دهد. همان گونه که مثلا به جای حضور در دادگاه، کسی را وکیل کرده و کارهای خود را به او واگذار می کنیم و خودمان دیگر هیچ اقدامی انجام نمی دهیم!

اگر این گونه برداشت از توکل سوال را به وجود آورده، باید بگوییم که معنای توکل به خدای متعال، با این برداشت، بسیار متفاوت است. در توکل به خدای متعال، انسان هرگز از اقدام باز نمی نشیند، بلکه اقدامات و تلاش خود را انجام می دهد و از وسیله ها بهره می جوید. اما همیشه متوجه مالک اصلی و سبب حقیقی و سبب ساز نیز هست. برای همین محاسبات خود را به گونه ای انجام می دهد که اگر هیچ امکاناتی نداشت، ناامید نمی شود و دست از تلاش نمی کشد. کما اینکه با توکل اگر تمام امکانات نیز در کنار او باشد، دچار غرور نمی شود.

 به قول استاد صفائی: «توكل این است كه با تمامى امكانات مغرور نشوى كه داستان حنین در پیش است و با دست خالى مأیوس نباشى كه روز بدر را دیده‏ اى.» (در جنگ حنین علیرغم کثرت سپاه اسلام نزدیک بود، شکست بخورند و در جنگ بدر علیرغم شکست قطعی بنا بر محاسبات طبیعی، مسلمانان پیروز شدند.)[۱]

استاد صفائی حائری در جایی دیگر می فرمایند: «بر خدا توكل كند، یعنى با تمام امكانات، مغرورِ پیروزى و تسلط نباشد و بدون امكانات و همراه مشكلات، ذلیل شكست و مقهور ترس نباشد، كه تجربه‏ى مستمر، نازایى وسیله‏ هاى موجود و ظهور بن‏بست‏ها را شهادت مى‏ دهد، همانطور كه طلوع امكانات جدید و ادامه‏ ى راه در بن‏ بست‏ها را گواهى مى ‏نماید و همراه این دو تجربه ‏ى مستمر، تكیه و توجه از وسیله ‏ها برداشته مى‏ شود و با توجه به آغاز و پایان و به احاطه ‏ى قیوم مقتدر، چشم و دل آرام مى ‏گیرد.»[۲]

همچنین علامه طباطبایی  رشد فکری در فهم معنای توکل را همراه با استفاده از وسیله ها می دانند. : « رشد فكرى آن است كه وقتى انسان امرى را اراده مى‏كند و به منظور رسیدن به آن، متوسل به اسباب عادى‏اى كه در دسترس اوست مى ‏شود در عین حال چنین معتقد باشد كه تنها سببى كه مستقل به تدبیر امور است خداى سبحان است، و استقلال و اصالت را از خودش و از اسبابى كه در طریق رسیدن به آن امر بكار بسته نفى نموده بر خدا توكل و اعتماد كند. معناى توكل این نیست كه انسان نسبت امور را به خودش و یا به اسباب، قطع و یا انكار كند، بلكه معنایش این است كه خود و اسباب را مستقل در تاثیر ندانسته و معتقد باشد كه استقلال و اصالت منحصرا از آن خداى سبحان است، و در عین حال سببیت غیر مستقله را براى خود و براى اسباب قائل باشد.»[۳]

با در نظر گرفتن این مطلب باید بگوییم که توکل برای مومنان است و در آیات متعدد، دستور توکل به مومنان داده شده است.

«فَلْیَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ؛ افراد باایمان، باید تنها بر خدا توكّل كنند!»

و گویا بر حق بودن، به انسان اجازه توکل بر خدا را می دهد و توکل را موثر می کند:

«فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبینِ[نمل/۷۹] پس بر خدا توكّل كن، كه تو بر حقّ آشكار هستى!»

چنین کسی که بر خدای متعال توکل می کند، باید متوجه باشد که هیچ گونه شکستی در خدای متعال راه ندارد. و خدای متعال به انجام هر کاری قادر است، البته در عین حال نباید فراموش کرد که خدای متعال اقدامات همراه حکمت را انجام می دهد و هرگز به کاری غیر حکیمانه اقدام نمی کند:

«مَنْ یَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَكیمٌ[انفال/۴۹] هر كس بر خدا توكّل كند، (پیروز مى ‏گردد) خداوند قدرتمند و حكیم است!»

پس زمانی که توکل به معنای صحیح خود فهمیده می شود، و شخص با ایمانی بر خدای متعال توکل می کند، باید به نتیجه توکل خود ایمان داشته باشد و بداند که خدای متعال برای او کافی است:

«تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ وَكیلاً[نساء/۸۱] بر خدا توكّل كن! كافى است كه او یار و مدافع تو باشد.»

«مَنْ یَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدْراً[طلاق/۳] هر كس بر خدا توكّل كند، كفایت امرش را مى ‏كند خداوند فرمان خود را به انجام مى‏رساند و خدا براى هر چیزى اندازه ‏اى قرار داده است.»

[۱]. پاسخ به پیام نهضت آزادى، ص: ۱۹.
[۲]. قیام، ص: ۲۶۶.
[۳]. ترجمه المیزان، ج‏۱۱، ص: ۲۹۷.

دیدگاه‌ها

مطلبتون خیلی آرامش بخش بود اما متاسفانه ما آدما خیلی فراموشکاریم!

نظرات