علاقه و وابستگی به همجنس

دختری هستم ۱۷ ساله که دو سالی است عشق بی حاصلی عذابم ميدهد. عشقی عظيم به يک دختر! بگذاريد از اول بگویم. سال اول دبيرستان با وی آشنا شدم از همان اول برایم خاص بود. خیلی دوستش داشتم. اما سعی می‌کردم کتمان کنم. هر روز و شب بفکرش بودم، تمام دنيا من شده بود.  حس مي‌كردم او هم دوستم دارد. باهم صميمي‌تر شديم وقتی کنارم مي‌نشست خيلي ذوق مي‌كردم و احساس و آرامش خوبی داشتم. اسمش قلبم را مي‌لرزاند. خدا ميداند به امید دوباره با او بودن تابستان رو چگونه گذراندم. در دوم دبيرستان کنار من ننشست انگار اصلا مرا نمی‌بیند. خيلي عذاب مي‌كشيدم وقتی با يكی ديگر صحبت می‌کرد. وی با دختری صميمي شد که همان دختر با من هم دوست بود و فقط ازحرفهايی كه عشقم به ایشان مي‌گفت به من می‌گفت. جملاتی چون: عاشقت هستم، خيلي دوستت دارم، من خيلي وابسته‌ تو شدم و ... . من فقط عذاب مي‌كشدم از عشقی كه عشقم نسبت به وی داشت. حتی ديگر اجازه نمی‌داد به وی دست بزنم. خلاصـه تير ماه پرسيدم چرا اينقدر اذيتم كردید. مي‌گفت از رو لجبازی بوده من تو را دوست داشتم و تو تنهاترين حسم بودی و من تظاهر ميی‌كردم كه او را دوست دارم تا به تو حرص دهم، چون دوستت داشتم. نمی‌دانم چه كنم، سخنانش را باور كنم يا نه. و از طرفی ديگر چون ميدانم اين عشق هيچ عاقبتي ندارد چون هردو دختريم، مي‌خواهم فراموشش كنم. اما نمی‌توانم صبح چشمانم را كه باز مي‌كنم تا شب موقعی كه چشمانم مي‌بندم در ذهنم است. از دلتنگی‌اش روزی دو ساعت گريه ميكنم. هر چه سعی می‌کنم دیگر فکر نکنم و رابطه‌ام را قطع کنم نمی‌شود. شما را بخدا كمكم كنيد؟ چگونه بايد از اين عشق بي حاصل راحت شوم.

 

با سلام به شما پرسشگر عزیز!
حقیقت این است که تا انسان خودش از خطرات یک کار افراطی آگاه نباشد و آن کار را به صلاح خود بداند نمی توان او را از آن کار منصرف نمود. پس ابتدا لازم است شما مطالبی را که ارائه می شود در اختیار فرد مذکور بگذارید تا به یکسری واقعیات پی ببرد و بعد در قدم بعدی خود تصمیم بر ترک اینگونه روابط افراطی بگیرد.
قبل از ارائه راهکارها باید اصل مسأله را ریشه یابی کنیم و علل اینگونه رفتارها را کشف کنیم و سپس حد و حدود آن را با توجه به مسائل شرعی و یافته های روان شناختی مشخص کنیم. بدون تردید انسان دارای یک سلسله نیازهای مادی و غیرمادی است و رشد و کمال او نیز در گرو ارضای صحیح و به موقع این نیازهاست.
یکی از مهمترین نیازهای انسان، نیازهای عاطفی است. انسان از بدو تولد تا پایان عمر باید عواطفش ارضا شود و الا دچار مشکل می شود. نیاز به محبت ورزیدن به دیگران و مورد محبت دیگران واقع شدن دقیقا یک نیاز عاطفی است. این نیاز در طی مراحل مختلف رشد و در مراحل گوناگون زندگی شکل های مختلفی پیدا می کند و در هر دوره ای به گونه ای متناسب با آن زمان باید ارضا شود. در دوره نوزادی از طریق والدین به خصوص مادر با بوسیدن نوزاد، در آغوش گرفتن او و نگاه های محبت آمیز مادر به او و با چسباندن او به خود نیاز کودک ارضا می شود. در این دوره تأمین نیازهای عاطفی کودک به اندازه نیازهای فیزیولوژیکی مانند آب و غذا و پوشاک برای رشد نوزاد ضرورت دارد. در دوره کودکی تأمین این نیاز توسط اعضای خانواده و همه کسانی که به نحوی با کودک ارتباط دارند تأمین می شود. در دوره نوجوانی از طریق دوستان و گروه همسالان و در دوره جوانی از طریق دوستان، خویشاوندان و همسر به این نیاز پاسخ داده می شود. روان شناسان علت وابستگی انسانها را به یکدیگر همین نیازهای عاطفی می دانند. اگر این نیازها از همان اول به طور صحیح و به موقع تأمین شود نوزاد، کودک و نوجوان وابستگی ایمن پیدا می کند و الا وابستگی ناایمن و مرضی در او شکل می گیرد یعنی در عین حال که به دیگران وابسته است ولی احساس امنیت کافی نیز نمی کند و مستعد انواع اختلالات روانی مانند بیماری های اضطرابی، افسردگی و... می شود و دیر یا زود به دامن یکی از این بیماری های روانی فرو می غلتند.

گفتنی است اساس و پایه دوستی ها در سن نوجوانی و جوانی که با جذبه و شور زیادی همراه است، غالبا بر مبنای عواطف و احساسات شکل می گیرد و نه بر اساس منطق و عقل. مقدمه این دوستی ممکن است جاذبیت یک فرد از نظر ظاهری یا شخصیتی یا پاره ای از صفات اخلاقی باشد که او را برای فرد دیگر دوستداشتنی می سازد که توانسته در روح و روان او تأثیر عمیقی بگذارد و خلأ عاطفی اش را به وسیله آن پر کند. ماهیت این دوستی گرچه در ابتدا دوستانه، پاک و بی شائبه است، ولی امکان آلوده شدن آن به مسایل دیگر وجود دارد. زمانی که این علاقه به اوج خود می رسد، آنها را دچار سرگردانی می کند که اکنون چه باید بکنند. این سرگردانی ممکن است با بعضی آثار مخرب دیگری همراه شود.

روانشناسان معتقدند احساس تعلق و وابستگی به دیگران از اساسی ترین نیازهای فردی است و بر رشد روانی جسمی و اجتماعی فرد تأثیر می گذارد. در واقع دوستان برای فرد تكیه گاهی هستند كه به او احساس امنیت می دهند. همسالان حكم درمانگران قابل اعتماد و سرمشقهای رفتاری را برای یكدیگر دارند. این كنشهای متقابل با دوستان باعث می شود كه آنها احساسات و عقاید یكدیگر را هر چه بیشتر درك كنند و در برابر آن حساس باشند.[۱]
مرحله اجرائی، مرحله ای است كه جوان می خواهد بهترین و ارزشمند ترین چیزی كه دارد به دوست صمیمی خود هدیه كند و این یكی از ویژگی های مهم این مرحله است كه اریكسون یكی از روانشناسان غرب، آن را مرحله صمیمت نام گذاری كرده است. جوان تمام هم و غم اش و فكر و اندیشه اش ، دوستی است كه برای او ارزش و اهمیت قائل است به همین جهت است كه روابط دوستانه اش بسیار زیاد است. بنابراین چنین حالتی در این دوران چندان غیرطبیعی نیست.
لازم به ذکر است جوانانی که از روحیه عاطفی بیشتری برخوردارند و اجتماعی تر و خونگرم هستند تحت تأثیر احساسات و عواطف دیگران بیشتر واقع می شوند.

علاقه و وابستگى به دوستان تا وقتى كه موجب اخلال در برنامه زندگى و كارى انسان، مزاحمت با حقوق والدین، مشغولیت ذهن و ضعف اراده و عدم اعتماد به نفس و ضعف ایمان نگردد اشكالى ندارد، بلكه اگر در راستاى اصلاح و قوّت بخشیدن به این امور باشد بسیار خوب و مفید خواهد بود، البته بهترین سیاست در این مسائل، میانه‏‌روى است و زیاده‌‏روى و افراط در آن موجب به وجود آمدن مشكلات ذكر شده خواهد گشت، در نتیجه اگر بخواهید در این مسأله در حد اعتدال رفتار نمایید درباره مشكلات آن فكر كنید و سعى كنید خود را قانع كنید كه افراط در این زمینه به ضرر روح و سلامت روان شما است. علاوه بر این كه افراط در این گونه دوستى‌‏ها گاهى اثر عكس مى‌‏گذارد و روابط دوست با انسان به جاى گرمى به سردى مى‏‌گراید. زیرا افراط شما موجب به وجود آمدن توقع زیادتان مى‌‏گردد و ممكن است او نتواند در حدّ توقّعتان شما را راضى نماید.

علت دیگر دوستی های افراطی نیاز جنسی است که هم پایه های زیستی دارد و هم جنبه روانی، لذا میل به جنس مخالف شدت پیدا می کند و گاهی اوقات نیز به دلایل گوناگونی ممکن است در قالب همجنس خواهی ظاهر شود. بنابراین علت این وابستگی ها در واقع نیازهایی است که انسان دارد اما سؤال اینجاست که اگر علت آنها نیازهای واقعی زیستی و روان شناختی است چرا تبدیل به اختلال رفتاری و انحراف می شود؟ علل این انحرافات رفتاری بسیار زیاد است و هر فردی ممکن است به دلایل خاصی دچار این انحرافات شود.

گاهی خانواده ها وظیفه خود را به دلیل عدم آگاهی یا اهمال کاری درست انجام نداده اند، گاهی اوقات دوستان ناباب، گاهی رسانه های جمعی و تبلیغات فرهنگی و الگوسازی های غلط، تقلیدهای کورکورانه، بالا رفتن سن ازدواج، اختلاط دختر و پسر در دانشگاه ها، نداشتن الگوهای مطلوب، جهل و ناآگاهی از پیامد انحرافات رفتاری، افراط و تفریط ها، ضعف ایمان و بی توجهی به آموزه های دینی، کم رنگ شدن ارزش های اخلاقی و معنوی و ده ها عامل دیگر می توان برشمرد که می توانند علل این مشکلات رفتاری بین نوجوانان و جوانان باشند. اما از نظر شرعی حکم این وابستگی ها چیست و حد و حدود آن چه مقدار است؟


از نظر شرعی دوستی با جنس موافق و محبت ورزیدن به یکدیگر اشکالی ندارد اما اگر تبدیل به لذات شهوی و جنسی شود در هر مرتبه ای که باشد اعم از نگاه کردن، بوسیدن و تماس بدنی، همه حرام است و باید به جوانان تذکر داده شود تا حدود شرعی را در اینگونه ارتباطات دوستانه مراعات کنند و برای پیشگیری باید قبل از این که اینگونه وابستگی ها به انحراف جنسی و رفتاری تبدیل شود از شدت گرفتن آن جلوگیری کرد.
همچنین تذکر این نکته ضروری است که افراط در اینگونه وابستگی ها به زندگی آینده آنها به صورت جدی آسیب می رساند زیرا با هزینه کردن عواطف بیش از حد معمول با دوستان، باعث می شود در آینده نتوانند روابط عاطفی وجنسی مطلوبی با همسر خود داشته باشند زیرا هر انسانی دارای یک منبع محدودی از انرژی روانی است و همین طور که توانایی جسمانی او محدود است انرژی های روانی او نیز محدود است بنابراین باید این انرژی ها را به موقع، به تدریج و با احتیاط هزینه کرد.
یکی دیگر از آسیب های خطرناک وابستگی های افراطی، ضعیف شدن اراده و محدود شدن قدرت انتخاب است زیرا افراد وابسته در تصمیم گیری های خود نیز به دیگران وابسته می شوند و نمی توانند به موقع و به نحو صحیح تصمیم بگیرند.همیشه موفق باشید!

۱. ر.ك ماسن و دیگران، رشد و شخصیت كودك، ص ۵۰۶.
 

کلمات کلیدی: 

دیدگاه‌ها

سلام تو رو خدا جواب بدید . من سوم دبیرستانم.عاشق معلم فیزیمونم. واقعا عاشقشم. اصلا هوس نیست.ما سال دیگه از این شهر میریم و دیگه نمیبینمش .مگراینکه تو طول یکسال، یک بار بیام اون شهر و ببینمش،.من حتی یه بارم نگفته بودم دوسش دارم.واصلا بهش نزدیک نشده بودم. فقط توی دلم خییییلی دوسش داشتم و لحظه شماری میکردم واسه فیزیک..اونم منو تو ۳ سال دوست داشت و خیلی بهم توجه میکرد،.مطمءنم از رفتاراش ولی الان یه مدتیه اصلا یه ذره نگام نمیکنه..دارم دیوونه میشم ،.البته دوست داشتن من ضربه ای به کارام نمیرسونه چون سه ساله که دوسش داشتم و سعی میکردم نمره هام ۲۰ بشه و واسا من هر چیزی یک زمان مشخصی داره .ولی واقعا مبمیرم براش به نظرتون بگم دوسش دارم؟ چی کار کنم اخه دوست دارم یه کار کنم او هم دوسم داشته باشه.بگید چی کار کنم براش. خواهش میکنم روش ترک کردن نگید ..اصلا چرا دیگه بهم مثل قلا توجه نمیکنه؟یعنی چیزی از من دیده.

تصویر شهر سوال

خدمت شما عرض کنم که انسان زمانی که چشم به این جهان می گشاید به تدریج دلبستگی اش به پدیده ها و موضوعات انسانی و غیر انسانی و حتی اشیاء مشخص می شود دلبستگی های به انواع و اقسام مختلفی تقسیم می شوند از ایمن گرفته تا ناایمن و -دوسوگرا و نا ایمن- اجتنابی برا اساس این سبک های دلبستگی دوران کودکی تا حد زیادی می توان نحوه دلبستگی افراد را در بزرگسالی مشخص کرد افرادی که دچار وابستگی شدید عاطفی به فردی می شوند به دلیل عدم تعادل در محبت دیدن والدین ممکن است دچار مسایلی در آینده شوند محرومیت های هیجانی و یا توجه و محبت هیجانی بیش از اندازه ممکن است باعث وابستگی و یا خودبزرگ بینی شود که هر دوی این ویژگی ها در حد افراط آن باعث اختلال در روند سلامت روان می شود.
نکته مهم دیگر اینکه ما نیاز به دوست داشتن و تأیید و ابراز علاقه مندی در ذاتمان وجود دارد،این موضوع باعث می شود که ما انسان ها یک موجود اجتماعی باشیم و در جامعه شناسی و روان شناسی هم این موضوع وجود دارد مثلا در سلسه مراتب نیازها ، نیاز به تأیید، تعلق ، محبت و احترام مطرح شده است. اما مشخص نیست شما به چه دلیلی به صورت افراطی به فردی وابستگی شدید پیدا کرده اید که مرزی بین خود و ایشان نمی توانید قایل شوید و احساس می کنید بخشی از وجود شما است که بدون ایشان نمی توانید زندگی کنید. اصرا به اینکه کسی شما را دوست داشته باشد تا حدی نشانه بی ارزش کردن ، اهمیت ندادن و احترام نگذاشتن به خود است که معمولا در شخصیت های مهر طلب این ویژگی ها وجود دارد این گونه افراد نیاز به دوست داشتن دارند در حالی استاندارد و مناسب این است ما از محبت و توجه دیگران لذت می بریم و متقابل پاداش این احترام را می دهیم اما نیاز نداریم . پس مشخص است در طور تاریخچه ارتباطی شما همیشه شما وابستگی یک طرفه بوده اید پس با یک دورن نگری و تأمل علت این وضعیت را در خود جست و جو کنید. بهترین وضعیت در ارتباطات احترام متقابل است یعنی فردی با شما نسبت به یک یا چند ویژگی شخصیتی مشترک است و این سبب دوستی می شود این دو در زمینه های دیگری دوست های دیگری هم دارند و خودخواه نیستند یعنی از اینکه طرف مقابل در کنار ایشان دوست های دیگری نیز دارد ناراحت نیستند و نگران نیستند از طرفی خود شان هم در زندگیشان با افراد دیگری دوست هستند که هر دوستی جایگاه خودش را دارد پدر ، مادر ، اعضای خانواده ، همسایه، خویشاوندان و... ممکن است ما را دوست داشته باشند و ما هم آن ها را دوست داشته باشیم اما در کنار آنها ما دوستان دیگری داشته باشیم و آن ها هم همینطور. پس برای بهتر شدن این نیاز افراطی یک طرفه و خود خواهانه راهکارهای زیر مناسب است:
۱- سعی کنید با خود شناسی بر احساس و هیجانات خود مسلط شوید و به صورت یک طرفه و تخیلی سرمایه گذاری عاطفی انجام ندهید.
۲- با احترام به خود و استقلال شخصیتی و برطرف کردن نیازها و کمبوده ها با اعتماد به نفس کامل و با هدف گذاری، ارتباطتان را تنظیم کنید.
۳- با دیدن نقاط مثبت و خوبی های خودتان و اعتماد به خود در زندگی سعی کنید اساس بی نیازی از دیگران را در خود بنا کنید و در ارتباطات مجذوب کل شخصیت فرد نشوید بلکه به خود بگویید مثلا شوخ طبعی ایشان باعث ارتباط است نه سایر ویژگی های شخصیتی ایشان
۴- سعی کنید به جای تمرکز و سرمایه گذاری روی یک نفر ، روی چند نفر برای برقراری دوستی فکر و هدف گذاری کرده و به تمایل طرف مقابل نسبت به ارتباط با شما اهمیت قایل شوید.
۵- سعی کنید خوبی های دیگران را در خود ایجاد کنید و در انتخاب کاملا آزاد از اسارت خواسته ها و نیازهای درونی باشید .به عبارت دیگر دوست کسی نیست که نیمه ناقص من را کامل کند بلکه من باید با بینش و معرفت و کار و تمرین کامل باشم تا از ارتباط لذت ببرم تا در صورت عدم تمایل خود فرد یا طرف مقابل به ادامه رابطه ، آسیب نبینم .
بنابراین با توجه به نکات بالا شما باید مالک بودن در مورد احساس ایشان را از خود دور کنید و سعی کنید با افزایش دوستی با دیگر دوستان با این احساسات تان مبارزه کنید. موفق باشید.

سلام.دوست داشتن دو طرفه هس به نظرتون؟ اگر واقعا و خالصانه طرف مقابلتو دوس داشته باشی.هم جنس باشه

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر گرامی، به نظر ما دوست داشتن، یک پدیده لزوما دوطرفه نیست. ممکن است شما چیزی یا کسی را دوست داشته باشید و در مقابل طرف دیگر شما را دوست نداشته باشد (یا خنثی باشد) یا در مورد یک شیء اصلا چنین چیزی در موردش صدق نکند.
اما دوستی و رفاقت، اگر منظور شما باشد، یک امر دو (یا چند)طرفه است، یعنی مقوله ای است که در نتیجه دوست داشتن طرفین یکدیگر را و نیز روابط دوستانه بینشان تعریف می شود.
موفق باشید

باسلام،من پسری۱۷ ساله هستم،تا چهار ماه قبل یه پسر منزوی و به قول معروف تک پر بودم،یعنی علاقه ی زیادی به ارتباط با همکلاسی هام نداشتم،که خودم فکر میکنم بخاطر کمبود اعتماد به نفسم هست،علاوه براین کسی هم علاقه به دوستی بامن و اعتماد به من رو نداشت،تا این که توجهم به یکی از همکلاسی هام زیاد شد،اون یه پسر فعال،پرانرژی،با اعتماد به نفس بالا بود،و تو درس ورزش و اخلاق هم بنطر من عالی بود و من خیلی ازش خوشم میومد.البته قبل ازاین هم از اون خوشم میومد،سعی کردم خودم رو از نظر اینکه باهاش گرم بگیرم و صمیمی شم بهش نزدیک شم،من به اون خیلی علاقه داشتم ولی من فکر میکردم اون به چشم یه دوست معمولی نگاه میکنه،یواش یواش محبتم رو بهش زیاد کردم تا بتونم تودلش جا بشم.ولی بازم اون حرفایی مثل اینکه لطف داری ولی ما همیشه دوست نیستیم و از این حرفا زد،منم خیلی ناراحت شدم وقتی ناراحتیم روبهش گفتم فهمیدم که اونم به من علاقه داره ومنو مثل داداشش دوست داذه،الانم خیلی باهم صمیمی هستیم و بیشتر ازدوتا داداش همدیگه رو دوست داریم،با توجه به گفته های بالا و اینکه باتوجه به علاقه من بهش خواستم بدونم وابستگی شدید بین من و اون(در حدی که اگه دو سه روز همو نبینیم کلافه ایم و بذای انجام کاذها رغبتی نداریم،برای حال یا آینده ی دوستم ضرر نداره؟چون آینده دوستم خیلی برام مهکه و نمیخوام که خرابش کنم،همیشه دوست دارم که بتونم کمکش کنم*سوال دیگه این که وقتی نزدیکشم احساس آرامش میکنم،بعضی وقتها از هم بوس میگیریم ولی هیچکدوممون قصدی نداریم،وفقط علاقه شدید دوستیه،من قبلا عمل خودارضایی انحام میدادم ولی مدتیه دیگه انجام ندادم،این باعث میشه نزدیک خرکسی کیشم تحریک میشم حتی با برخورد چند ثانیه ای پام با فرد خواستم بدونم با نزدیک شدنم به دوستم و تحریک شدن غیرارادی بدون قصد سوء و لذت تشکال ثاره؟من چکاری میتوانم بکنم،با تشکر از شما به پیام این بنده توجه میکنین،اگر بد نوشتم شرمنده ام.ممنون

تصویر شهر سوال

خدمت شما عرض کنم که انسان زمانی که چشم به این جهان می گشاید به تدریج دلبستگی اش به پدیده ها و موضوعات انسانی و غیر انسانی و حتی اشیاء مشخص می شود دلبستگی های به انواع و اقسام مختلفی تقسیم می شوند از ایمن گرفته تا ناایمن و -دوسوگرا و نا ایمن- اجتنابی برا اساس این سبک های دلبستگی دوران کودکی تا حد زیادی می توان نحوه دلبستگی افراد را در بزرگسالی مشخص کرد افرادی که دچار وابستگی شدید عاطفی به فردی می شوند به دلیل عدم تعادل در محبت دیدن والدین ممکن است دچار مسایلی در آینده شوند محرومیت های هیجانی و یا توجه و محبت هیجانی بیش از اندازه ممکن است باعث وابستگی و یا خودبزرگ بینی شود که هر دوی این ویژگی ها در حد افراط آن باعث اختلال در روند سلامت روان می شود.
نکته مهم دیگر اینکه ما نیاز به دوست داشتن و تأیید و ابراز علاقه مندی در ذاتمان وجود دارد،این موضوع باعث می شود که ما انسان ها یک موجود اجتماعی باشیم و در جامعه شناسی و روان شناسی هم این موضوع وجود دارد مثلا در سلسه مراتب نیازها ، نیاز به تأیید، تعلق ، محبت و احترام مطرح شده است. اما مشخص نیست شما به چه دلیلی به صورت افراطی به فردی وابستگی شدید پیدا کرده اید که مرزی بین خود و ایشان نمی توانید قایل شوید و احساس می کنید بخشی از وجود شما است که بدون ایشان نمی توانید زندگی کنید. اصرا به اینکه کسی شما را دوست داشته باشد تا حدی نشانه بی ارزش کردن ، اهمیت ندادن و احترام نگذاشتن به خود است که معمولا در شخصیت های مهر طلب این ویژگی ها وجود دارد این گونه افراد نیاز به دوست داشتن دارند در حالی استاندارد و مناسب این است ما از محبت و توجه دیگران لذت می بریم و متقابل پاداش این احترام را می دهیم اما نیاز نداریم . پس مشخص است در طور تاریخچه ارتباطی شما همیشه شما وابستگی یک طرفه بوده اید پس با یک دورن نگری و تأمل علت این وضعیت را در خود جست و جو کنید. بهترین وضعیت در ارتباطات احترام متقابل است یعنی فردی با شما نسبت به یک یا چند ویژگی شخصیتی مشترک است و این سبب دوستی می شود این دو در زمینه های دیگری دوست های دیگری هم دارند و خودخواه نیستند یعنی از اینکه طرف مقابل در کنار ایشان دوست های دیگری نیز دارد ناراحت نیستند و نگران نیستند از طرفی خود شان هم در زندگیشان با افراد دیگری دوست هستند که هر دوستی جایگاه خودش را دارد پدر ، مادر ، اعضای خانواده ، همسایه، خویشاوندان و... ممکن است ما را دوست داشته باشند و ما هم آن ها را دوست داشته باشیم اما در کنار آنها ما دوستان دیگری داشته باشیم و آن ها هم همینطور. پس برای بهتر شدن راهکارهای زیر مناسب است:
۱- سعی کنید این وابستگی را به علاقه مندی تبدیل کنید
۲- سعی کنید با خود شناسی بر احساس و هیجانات خود مسلط شوید و به صورت تخیلی سرمایه گذاری عاطفی انجام ندهید.
۳- با احترام به خود و استقلال شخصیتی و برطرف کردن نیازها و کمبوده ها با اعتماد به نفس کامل و با هدف گذاری، ارتباطتان را تنظیم کنید.
۴- با دیدن نقاط مثبت و خوبی های خودتان و اعتماد به خود در زندگی سعی کنید اساس بی نیازی از دیگران را در خود بنا کنید و در ارتباطات مجذوب کل شخصیت فرد نشوید بلکه به خود بگویید مثلا شوخ طبعی ایشان باعث ارتباط است نه سایر ویژگی های شخصیتی ایشان
۵- سعی کنید به جای تمرکز و سرمایه گذاری روی یک نفر ، روی چند نفر برای برقراری دوستی فکر و هدف گذاری کرده و به تمایل طرف مقابل نسبت به ارتباط با شما اهمیت قایل شوید.
۶- سعی کنید خوبی های دیگران را در خود ایجاد کنید و در انتخاب کاملا آزاد از اسارت خواسته ها و نیازهای درونی باشید .به عبارت دیگر دوست کسی نیست که نیمه ناقص من را کامل کند بلکه من باید با بینش و معرفت و کار و تمرین کامل باشم تا از ارتباط لذت ببرم تا در صورت عدم تمایل خود فرد یا طرف مقابل به ادامه رابطه ، آسیب نبینم .
در مورد تحریکات جنسی در موقعیت های مختلف با عدم تمرکز به این تحریکات و پذیرش به جای واکنش و مشاهده به جای درگیر شدن با این تحریکات و تمرکز بر موقعیت به جای تمرکز روی احساس می توانید تا حد بسیار بالایی این احساس را مدیریت کنید.موفق باشید.

سلام خسته نباشی!من یه دوستی دارم که تقریبا ۲۳ سالشه و شدیدا وابسته به هم اتاقیش شده که اهل تهران البته این دوست من شهرستانیه،اینا سه ساله که با همن و واقعا هردوشون همدیگرو خیلی دوست داشتن ولی الان این هم اتاقیه نامزد کرده و به همین خاطر کمتر به خوابگاه میاد و خیلی کمتر سراغ دوستمو میگیره و این برای دوستم شوک خیلی بزرگیه!!!
هر روز به من اس میده و گریه و زاری میکنه واقعا حالش خیلی بده و کلاسشو نمیره میترسم این ترم مشروط بشه!!راهنماییم کنین چه طوری کمکش کنم البته طوری که بعد به من وابسته نشه!!ممنونم

تصویر مشاور شهر سوال

خواهر گرامی، به بخش مشاوره "شهر سوال" خوش آمدید. اجازه دهید از این حس نوعدوستی و کمک به دوستتان که شما را به اینجا کشانده تقدیر کنیم که واقعا قابل تقدیر است.
اگر دوست شما، واقعا به دنبال حل مشکل خود است و تصمیم دارد در این راه گام بردارد ( نه اینکه کاری نکند و توقع داشته باشد دیگران مشکل را حل کنند)، شما میتوانید راه حل هایی را پیشنهاد کنید. در این خصوص، یک پست با عنوان (عشق های بی هدف را چگونه فراموش کنیم؟) در همین سایت وجود دارد که راهکارهایی برای فراموش کردن اینچنین عشقهایی بیان شده. البته همانطور که عرض شد باید ایشان عزم و اراده این کار را داشته باشد.
اما در غیر اینصورت یعنی اگر عزم و اراده این کار در ایشان وجود ندارد، یا میبینید که مشکل ایشان شدت و عمق زیادی دارد، ایشان را به یک مشاور روانشناس ارجاع دهید و البته در هر صورت در این مسیر کمک و همراه او باشید.
از خداوند متعال برای شما و ایشان توفقی روزافزون را خواستاریم.

با سلام
من دختری ۱۳ ساله هستم و در حال حاضر در دورهی متوسطه اول در دبیرستان شهید جواد جلالی مشغول به تحصیل هستم حدودا از ۸ ماه پیش من احساس کردم که به معلم دینی مان علاقه دارم احساسم نبت به او مثل یک معلم بود اما با گذشت زمان متوجه شدم که حس من به او دوست داشتن بعنوتن یک معلم نیست و به عنوان یک معشوق او را دوست دارم این موضوع کم کم جدی تر شد و باعث شد که من دچار مشکلات روحی و جسمی بسیاری از قبیل درد شدید معده شوم با این که ایشان به اندازه ی دانش اموزان دیگر به من توجه میکردند اما من ایشان را مانند یک بت می پرستیدم ابتدا که این موضوع را متوجه شدم با نوشتن نامه به ایشان احساسم را بروز دادم هرهفته چند بار در اغوشش می رفتم هر بار که استرس داشتم تنها چیزی که می توانست مرا ارام کند اغوش او بود قبل از عید یک وبلاگ برایش ساختم و ادرسش را به او دادم همه ی احساسم را با او در مین گذاشتم بعد از عید با دادن یک رز قرمز این احساس را بروز دادم مشاوره مدرسه ما که از حال من باخبر بود از من خواست تا با من صبحت کند با صحبت کردن با ایشان احساس بهتری پیدا کردم ایشان هم بدون همههنگی با من با خانم مدد الهی(معلم دینی)صحبت کرد و دو روز بعد خانم مدد الهی خواست که با من صحبت کند و به من گفت میدونم که منو دوست داری ولی نباید زیاد به من وابسته شی و نباید بذاری که این موضوع روی درست و سلامتیت اثر بذاره بعد از شنیدن این حرفا خیلی داغون شدم از اون روز به بعد حتی در بد ترین شرایط دوستان من به من اجازه نمی دادند که او را بغل کنم حتی گاهی گریه می کردم و به انهاالتماس میکردم که اورا بغل کنم اما انها این اجازه را نمی دادن حالا که خرداد ماه رسیده من تصمیم گرفتم که مدرسه ام را به مدسه شاهد انتقال دهم از همان ابتدا به یک مشاوره رفتم و از او کمک خواستم اما حالم بهتر نشد روز ها یخیلی سختی رو سپری می کنم و نمیتونم درک کنم که قراره دیگه نبنمش خیلی حالم بده لطفا کمکم کنید

تصویر شهر سوال

خدمت شما عرض کنم که انسان زمانی که چشم به این جهان می گشاید به تدریج دلبستگی اش به پدیده ها و موضوعات انسانی و غیر انسانی و حتی اشیاء مشخص می شود دلبستگی های به انواع و اقسام مختلفی تقسیم می شوند از ایمن گرفته تا ناایمن و -دوسوگرا و نا ایمن- اجتنابی برا اساس این سبک های دلبستگی دوران کودکی تا حد زیادی می توان نحوه دلبستگی افراد را در بزرگسالی مشخص کرد افرادی که دچار وابستگی شدید عاطفی به فردی می شوند به دلیل عدم تعادل در محبت دیدن والدین ممکن است دچار مسایلی در آینده شوند محرومیت های هیجانی و یا توجه و محبت هیجانی بیش از اندازه ممکن است باعث وابستگی و یا خودبزرگ بینی شود که هر دوی این ویژگی ها در حد افراط آن باعث اختلال در روند سلامت روان می شود.
نکته مهم دیگر اینکه ما نیاز به دوست داشتن و تأیید و ابراز علاقه مندی در ذاتمان وجود دارد،این موضوع باعث می شود که ما انسان ها یک موجود اجتماعی باشیم و در جامعه شناسی و روان شناسی هم این موضوع وجود دارد مثلا در سلسه مراتب نیازها ، نیاز به تأیید، تعلق ، محبت و احترام مطرح شده است. اما مشخص نیست شما به چه دلیلی به صورت افراطی به فردی وابستگی شدید پیدا کرده اید که مرزی بین خود و ایشان نمی توانید قایل شوید و احساس می کنید بخشی از وجود شما است که بدون ایشان نمی توانید زندگی کنید. اصرا به اینکه کسی شما را دوست داشته باشد تا حدی نشانه بی ارزش کردن ، اهمیت ندادن و احترام نگذاشتن به خود است که معمولا در شخصیت های مهر طلب این ویژگی ها وجود دارد این گونه افراد نیاز به دوست داشتن دارند در حالی استاندارد و مناسب این است ما از محبت و توجه دیگران لذت می بریم و متقابل پاداش این احترام را می دهیم اما نیاز نداریم . پس مشخص است در طور تاریخچه ارتباطی شما همیشه شما وابستگی یک طرفه بوده اید پس با یک دورن نگری و تأمل علت این وضعیت را در خود جست و جو کنید. بهترین وضعیت در ارتباطات احترام متقابل است یعنی فردی با شما نسبت به یک یا چند ویژگی شخصیتی مشترک است و این سبب دوستی می شود این دو در زمینه های دیگری دوست های دیگری هم دارند و خودخواه نیستند یعنی از اینکه طرف مقابل در کنار ایشان دوست های دیگری نیز دارد ناراحت نیستند و نگران نیستند از طرفی خود شان هم در زندگیشان با افراد دیگری دوست هستند که هر دوستی جایگاه خودش را دارد پدر ، مادر ، اعضای خانواده ، همسایه، خویشاوندان و... ممکن است ما را دوست داشته باشند و ما هم آن ها را دوست داشته باشیم اما در کنار آنها ما دوستان دیگری داشته باشیم و آن ها هم همینطور. پس برای بهتر شدن این نیاز افراطی یک طرفه و خود خواهانه راهکارهای زیر مناسب است:
۱- سعی کنید با خود شناسی بر احساس و هیجانات خود مسلط شوید و به صورت یک طرفه و تخیلی سرمایه گذاری عاطفی انجام ندهید.
۲- با احترام به خود و استقلال شخصیتی و برطرف کردن نیازها و کمبوده ها با اعتماد به نفس کامل و با هدف گذاری، ارتباطتان را تنظیم کنید.
۳- با دیدن نقاط مثبت و خوبی های خودتان و اعتماد به خود در زندگی سعی کنید اساس بی نیازی از دیگران را در خود بنا کنید و در ارتباطات مجذوب کل شخصیت فرد نشوید بلکه به خود بگویید مثلا شوخ طبعی ایشان باعث ارتباط است نه سایر ویژگی های شخصیتی ایشان
۴- سعی کنید به جای تمرکز و سرمایه گذاری روی یک نفر ، روی چند نفر برای برقراری دوستی فکر و هدف گذاری کرده و به تمایل طرف مقابل نسبت به ارتباط با شما اهمیت قایل شوید.
۵- سعی کنید خوبی های دیگران را در خود ایجاد کنید و در انتخاب کاملا آزاد از اسارت خواسته ها و نیازهای درونی باشید .به عبارت دیگر دوست کسی نیست که نیمه ناقص من را کامل کند بلکه من باید با بینش و معرفت و کار و تمرین کامل باشم تا از ارتباط لذت ببرم تا در صورت عدم تمایل خود فرد یا طرف مقابل به ادامه رابطه ، آسیب نبینم .
بنابراین با توجه به نکات بالا شما باید مالک بودن در مورد احساس ایشان را از خود دور کنید و سعی کنید با افزایش دوستی با دیگر دوستان با این احساسات تان مبارزه کنید. موفق باشید.

سلام به همه.من پسر۱۷ سالم.قربون خودم برم استغرلله نه خودارضایی کردم نه نسبت به دیگران این دیدگاهارو دارم خوشم میاد پاگ پاکم دارم ازخوشحالی کریه میکنم ابته ازنظرمذهبی.بچه یه نصیحت بهتون بدم این چیزارو ولش کنید به خدا قسم یه نماز فقط یه نماز با عشق بخونید خدا شاهده همه چیرد یخیال میشید این فکرا و این چیزای مضخرف ازیادتون میره .منم ازخودم تعریف نمیکنم.درضم برای سوال مزاهم شده بودم اه من قیافه نسبتا زشتی دارم دنیام به خاطر چهرم نابود شده هربار یه شوروشوق دلمو میدزده عاشق خدا میشم ولی وقتی یرون میرمو پسرای خوش خظوخال میبینم ازاین روبه اون رومیشم افسره میشم گوشه گیر میشم ازخدا خاستم بهم فقط یزره زیبایی ده باورکنید اونم نه برای دل ربایی دختراوو اینه نه به خدا قسم نه فقط برای اینکه توجامغه باعتمادوارد شم .باورکنید بعضی وقتا شده ازکوچه که میگذرم یه چنتد نفرکه میبینم سرمو خی میچرخونم این وراون یا دستمو جلوی صورتم میگیرم که مبادا قیافمو ببینن .اره به نظراحمقانه میاد میدونم ولی این طوریم چیکارکنم من عاشق مسجدرفتنو هیت رفتن ولی به خاظر قیافم خجالت میکشم .چند ماه بود که رفتم مسجد تاکارن بسیجیمو بگیرم ولی بازم به خاظر مشکلم ازش صرف نظرکردم .حتی داشتم تو تکواندو مقام میاوردم اونم بیخیال شدم .اونم به خاطر چندتا جوون تو مسجد وتکواندو که خوش خط وخال بودن. چندبارم نماز شبو به حخاطراون انجام دادم ولی دبگه بیخیال شدم .ازدوستام فامیلام خاله هام خجالت میکشم .اگه میشه کمک کنید من خیلی حرف دارم بازم مزاحم میشم دنیایییییی ازحرفای نگفته اه.شمارو امین دونستما حرفامو گفتم اگه امکان داره یه بخشی از وقتتونو برای تایپ جواب نسبت به سوال منه حقیر بذارید .ممنون میشم

تصویر مشاور شهر سوال

دوست گرامی، برادر عزیز، ضمن اینکه خوشحالیم شما رو اینجا ملاقات می کنیم، باید عرض کنیم بسیار هم خرسند و خوش اقبال هستیم که با یکی دیگر از نوجوانان خوب کشورمان آشنا می شویم. البته از صحبتهای شما چنین بر می آید که علیرغم گرایش شدید به سمت فعالیتهای مذهبی باز هم نوعی درگیری ذهنی با خودتان در مورد برخی مسائل دارید. شاید بدانید که سنین نوجوانی، از بحرانی ترین سنین انسان به لحاظ روانشناختی است. شدت گرفتن امیال جنسی، رشد سریع جسمی، به تبع آن تغییرات مختلف هورمونی داخلی، تغییرات ناگهانی عاطفی و گذر از گردنه حساس هویتی از جمله مسائلی است که یک نوجوان ( و البته اطرافیان وی) با آن درگیر است. البته هرچند زیبایی ظاهری از نعمتهای خدادادی است که هرکس بیشتر دارد باید بیشتر نیز قدر آن را بداند و شکر نعمت نماید اما مهمتر از زیبایی ظاهری (که تنها در نگاه اول و لحظات اول برخورد به کار می آید) زیبایی باطنی و رفتاری و فکری است که است که در ذهن و خاطر دیگران جای می گیرد.
و البته بهترین لباس انسان تقوا و پرهیزگاری است که شما دوست گرامی در این راه وارد شدید. امیدواریم روز به روز در این مسیر موفق تر باشید. حتما کارهای سخت نتایجی بسیار شیرین در پی خواهند داشت.
موفق باشید

شما لطف دارید .مدیرعزیز صحبتای شما بهم ارامش داد ولی بایید ادم اعتمادبنفس داشته باشه دیگه نه اعتمادبنفس موجب پیشرفت میشه ولی یه ادم که نداره واقعا.................دیگه حرفی ندارم.راستی این جملرو دیدم گفتم برای همه زارم منوکه خیلی متحول کرد.((ارزویت را براورده میکند همان کسی که برای خنداندن گلی اسمان را به گریه می اندازد))درپناه حق باشید.

سلام خسته نباشید

من یه پسرم که درسم خوبه قیافمم بدی نیست و توی مدرسه نمونه شهرمون درس میخوانم و یه همکلاس دارم که خیلی قشنگه و یکمم ریزه و منم خیلی دوسش دارم میگم خیلی یعنی دیگه حد و اندازه ای ندارو و به خاطرش با کل سال بالایی ها که میخوان اذیتش کنن درگیرم
این پسر شده همه زندگیه من و خیلی دوسش دارم اما اون و نمیدونم ولی میدونم که اخلاقا شبیه دختراست و با یه سال سوم رابطه داره و با هم دوستن اما اری نکردن و منم نمیدونم چکار کنم که بیشتر با من باشه یا اصلا میخواد با من دوست باشه یا نه

در ضمن۱۵ سالمه

تصویر مشاور شهر سوال

دوست نوجوان، خیلی خوش آمدید، شما که غرق در نعمتهای خدای مهربان هستید بهتر نیست که از این نعمتها به خوبی استفاده کنید و بدین وسیله شکل خدا را بجا بیاورید؟ پرورش در یک خانواده خوب، زیر سایه پدر و مادر، داشتن قیافه خوب، داشتن استعداد خوب در تحصیل، تحصیل در مدرسه نمونه، و ...بسیاری نعمتهای دیگر که شما بهتر از ما میدانید... در درجه اول توصیه ما این است که سعی نکنید خود را در این مسئله یا رابطه خرد کنید و از مسیر اصلی زندگی و تحصیل خود غافل شوید. در کنار این اصلا اشکالی ندارد که شما با همکلاسی خود دوست باشید، صمیمی باشید، با هم درس بخوانید، تفریح کنید و سالهای متمادی در خوشی ها وغم ها در کنار هم باشید. البته خودتان هم میدانید که رابطه دوستی یک مسئله دو طرفه است و اگر احساس میکنید فعلا یکطرفه از سوی شماست، صبر و شکیبایی پیشه کنید و اجازه دهید این رابطه به تدریج شکل بگیرد.
مطمئن باشید دوستی که به تدریج شکل بگیرد ، از استحکام بیشتری نیز برخوردار خواهد بود.
به خدای مهربان توکل کنید و از او کمک بگیرید. موفق باشید

سلام من تازگیا یه مشکل خیلی بزرگی پیدا کردم و اون اینه که عاشق یکی از بازیگران ایرانی شدم خیلی عذاب میکشم خواهش میکنم کمکم کنید

تصویر پاسخگو

با سلام
پاسخ شما در پرسش مشابهی در اینجا آمده است :
http://www.soalcity.ir/node/2745

با عرض سلام
من پسری ۱۷ ساله هستم که هم نماز میخونم هم روزه میگیرم اما متاسفانه از دوران بلوغ علاقم به همجنسم. بیش تر از دختر شده اما هیچ وقت از دخترا متنفر نبودم اما پسرای بور و چشم رنگی خیلی خیلی دوست دارم! و در تطرف من پسرای خوشگل زیادن چون تا الان خوطمو کنترل کردم و کسی به ایم موضوع پی نبرد حتی باهاشون. استخرم میرم چون خودم شنا گرم و باید بگم خیلی وقتا از منظور شهوت هم بهشون فک کردم!!شاید بدن تمام عریانشونم چن بار دیدم اما راستش. هیچ وقت قصد لواط نداشتم و ندارم اما به ایم مسله گاهی فک میکنم نمیدونم چ ا این حس من قوی شاید چون هیچ وقت دنبال دخترا نرفتم ولی چیزی که میدونم این که از دخترا بدم نمیا!

تمام چیزایی که گفتم یک طرف اینکه میگم یک طرف.من تابستون امسال در بر نامه های چت دوستان خارجی خیلی زیادی از امریکا .آلمان.انگلیس پیدا کردم که راسنش باید بگم بیش ترشون چه دخترا و چه پسرا کاملا اماده سکس هستن!!!
ملجرای من از اونجا شروع شد که با یه پسر آلمانی دوست بود حدود ۲ ماه و باید بگم حسابی عاشقش شدم ! چون تمام خصوصیاتی میخواستم داشت چشمای ابی و موهای طلایی و بدن سفید و ورزش کاری و قد بلند اما عشق من از شهوت نبود فقط چون تمام خوصیات پیر مورد علاقه منو داشت عاشقش بودم تا اینکه یک شب بعد نماز صبح که باهاش چت میکردم دیدم لخت خست )در skype)ازش پرسبدم چرا لختی گفت گرمه اما به شوخی گفتم میشه ببینم و عون هم وقتی از زیر پتو در ا مد دیدم کاملا عریان !راستش هم خیلی خوشم،اومد هم ترسیدم ولی،وقتی چنتا عکس از چند جاش فرستاد من شهوتی شدم وارنم ازم خوست که ایکارو بکنم ومنم انجام دادم و اون شب از طریق تصویری باهم استمنا کردیم!حالا میخوام ببینم الان این حکم لواط؟چه جور توبه کنم؟من تا الان چن بار توبه کردم حتب با اینکه دیچانه وار دیوانه وار عاشقش بودم ترکش کردم اما گاهی که یاد میفتم گریه میکنم اونم شدید!چون اون پسر هم عاشق من بود و اینو چن بار گفته بود! الان حکم اون استما تصویری چی هست؟سر ل اط و گتاهش در حد لواط؟

تصویر مشاور شهر سوال

دوست عزیز، سلام.
حس یا غریزه شهوت چیزی نیست که مختص به شما یا بعضی انسانها باشد. جزو غرایزی است که خداوند در همه موجودات قرار داده و حکمت آن را هم بقاء نسل عنوان کرده اند که در انسانها از طریق ازدواج شکل می گیرد. شکی نیست که اگر این غریزه خدادادی (مثل هر غریزه دیگر) اگر ارضاء نشود انسان به مشکل برخواهد خورد و اگر از راه درست ارضاء نشود از راههای نادرست به سمت ارضای آن پیش خواهد رفت. راه ارضای نیازهای جنسی یا شهوانی، ازدواج است ارتباط از طریق ازدواج هم موجب فروکش کردن تنشهای شهوانی و جسمی انسان و هم باعث آرامش روانی زن و مرد می گردد. بنابراین اولین راه حل برای همه کسانی که به سن ازدواج رسیده باشند ازدواج است. اما اگر شرایط هیچکدام از انواع ازدواج را ندارید، نباید از راههای نادرست به سمت ارضای این نیاز خود بروید. شما برای رهایی از این مشکل بهتر است مقدمات و شرایطی که باعث بوجود آمدن یا تشدید چنین احساسی می شود را از بین ببرید. یاد خدا اولین کاری است که در این هنگام به شما کمک می کند. اگر با دیدن تصاویر خاصی برانگیخته می شوید از دیدن آنها بپرهیزید، اگر با رفتن به مکانهای خاصی برانگیخته می شوید، از رفتن به آن مکانها حتی المقدور خودداری کنید. اگر با شنید و یا گفتن حرفهایی و خلاصه هر نوع شرایط و وضعیتی که میتواند چنین موقعیتی برای شما ایجاد کند باید از آن بپرهیزید.توجه داشته باشید که سنین نوجوانی که شما هنوز در آن بسر می برید اوج توفانهای عاطفی و آغاز توفانهای غریزی است که باید بیشتر مراقب خود باشید.
کاری هم که انجام دادید و مورد سوال شما بود، خودارضایی محسوب می شود ( که آن هم از نظر شرعی حرام و گناه است) و لواط نیست.

سلام میدونم اینجا جای این سوال نیست اما من تازگیا دچار یه وسواس فکری شدید شدم
اگر سایتی رو میشناسید بهم بگید کمکم کنید چون وسواس فکری باعث شد امتحان دین و زندگیم رو ۱۲ بشم ممنون

تصویر مشاور شهر سوال

کاربر عزیز، ضمن عرض سلام و تشکر از مراجعه شما، به جهت رعایت نظم موضوعات و مباحث، ابتدا به بخش سوالات مشاوره ای و اختلالات روانی (http://www.soalcity.ir/taxonomy/term/75) مراجعه کنید و سوالات مشابه سوال خودتان را مطالعه نمایید، در صورت نیافتن پاسخ سوال خود را در یکی از مباحث مطرح شده در همان بخش مطرح نمایید.

سلام...دختری هستم۱۴ ساله و حدود شش ماه عاشق همکلاسی خودم شدم و اصلا علاقه جنسی یا ی چیزی مثل اون نیست چون حتی یک بارم به این جور چیزا فکر نکردم...فقط دوسش دارم و حاضرم هرکاری براش بکنم...من اوایل از اون فرد متنفر بودم و دنبال چیزی بودم حالشو بگیرم که البته قبلا و فقط یکبار موفق شدم...اما کم کم دیگه دلم نمیومد اذیتش کنم و دیگه تکرارش نکردم و بعضی وقتا دیدم خیلی توی فکرشم دیدم نمیتونم نگاهم رو کنترل کنم.و به طور کلی همه چیز خیلی عجیب بود تا اینکه بعدا متوجه شدم عاشقش هستم..اون بعضی از خصوصیات اخلاقیش مثل خودمه وتقریبا رفتاراش مثل منه...من خیلی عذاب میکشیدم تا اینکه اون با دوستاش قهر کرد منم دیگه دوستم برام مهم نبود نمیدونم چرا اما دوست نداشتم کسی بجز اون پیشم باشه..که اینم یکی از نشونه های عشق بود..با دوستم قهر کردم البته اون با من..اهمیتی ندادم تازه از طرفی خوب بود چون باعث شد بهتر بشناسم دوست سابقم رو...خلاصه به دوست جدیدم گفتم و اونم بعد از عید بهش گفت..اون تنهاکاری که کرد خندید البته من از روی خجالت این موضوع رو انکار کردم.اون هیچی نگفت...یک روز قبل از تموم شدن مدارس و شروع امتحانات اون دوستش رفته بود اردو البته دوست جدیدش.خلاصه تنهابود میخواستم برم پیشش ولی بازم خجالت حس ترس...اون رفتارش عجیب بود خیلی دور و ور من بود..شروع امتحانات توی سرویس همش با من حرف میزنه و شوخیاش با دوستش رو با منم میکنه...بهم نگاه میکنه...احساس میکنم اونم علاقه مند شده بهم...حالا من میترسم مادوتا باهم باشیم ولی بعدا اون ازم سرد بشه یا من از اون...خیلی مسائل دیگه به ذهنم میاد و باعث میشه بیشتر از قبل اذیت بشم...راهنمایی کنید لطفا.

تصویر مشاور شهر سوال

خواهر عزیز، ضمن عرض سلام و خوش آمدگویی به شما، عرض می کنیم شاید خودتان هم با مطالعه مطالب قبلی به پاسخ رسیده باشید. محبت، علاقه، و الفت بین انسانها، از موهبت های الهی است. ما بارها به سایر دوستان شما تذکر داده ایم که علاقه مندی و محبت بین دوستان به خودی خود امری پسندیده است و یکی از توصیه های اخلاقی و دینی ما الفت و نزدیکی دلهای مومنین به یکدیگر است. به ویژه که خود شما میفرمایید این احساس شما به انحراف کشیده نشده است. بنابراین تا رابطه دوستانه به انحراف کشیده نشود یا بحدی افراطی نشود که زندگی عادی شما را مختل نماید، مشکلی نخواهد داشت. اما نکته بعد مسائل مختلف در روابط بین شما و دوستانتان است که طول و تفصیل آن در این مجال ممکن نیست. توصیه کلی ما این است که در روابط خود با دوستانتان (و البته در همه شئونات زندگی، تحصیل و کار) همواره تعادل را رعایت کنید و هیچگاه به افراط یا تفریط کشیده نشوید. مطمئنا محسنات اخلاقی شما و روابط عمومی خوب شما در جذب دوستان و سایرین بسیار موثر خواهد بود و بالعکس نقاط منفی در برخوردها و اخلاق شما اثر معکوس خواهد داشت. نکته دیگر ابراز دوستی و محبت به کسانی است که دوستشان دارید. فرقی نمی کند، مادرتان، پدرتان، مادربزرگ، دوست، همکلاسی، کسی که دوستش دارید به طور مثال با هدیه محبت خود را به او نشان دهید. انشالله نتیجه خواهید گرفت.
از خداوند مهربان، بهروزی و موفقیت شما را خواستاریم.

سلام خب من دختری ۱۴ ساله و بسیار احساسی هستم و خیلی با مامانم صمیمی هستم و همه چیز زندگیم رو بهش میگم و ما عین دو تا دوست راحتیم باهم من یه مربی ورزش دارم که خیلی هم دوسش دارم و اون با من کاری کرد که از شر اضافه وزنم خلاص بشم واز همون اولش ازم خوشش میومد چون رزمی کار میکردیم و من بچه سخت کوشی تو کار های سخت رزمی بودم خلاصه اون باعث شد زندگیم تغییر پیدا کنه و اعتماد به نفسم بالاتر بره حتی از خجالتی بودنم دراومدم و حالا همه بهم افتخار میکنن خب منم به خاطر اون الان حسابی دوسش دارم و بهش فکر میکنم دوست دارم وقتی ناراحته بغلش کنم ازش محافظت کنم و باهاش راحت باشم و بخندونمش باور کنید خیلی دوسش دارم و وقتی خندشو میبینم انگار روح تازه ای میگیرم و هر وقت باهاش حرف میزنم قلبم از جاش کنده میشه چون زندگیمو تغییر داده و مهارت هامو بالاتر برده فقط نمیدونم چجوری بهش بگم و ایا این احساسی که من بهش دارم اشکالی داره از نظر هر چیزی ؟(شرعی یا چیز دیگه)؟؟ یا نه؟؟ و ممنونم که وقت میذارید

تصویر مشاور شهر سوال

خواهر عزیزم، خیلی خوش آمدید. واقعا از خواندن مطالب شما که حاکی از شرایط خوب و مناسب شماست، بسیار خرسند شدیم. دختر خانم نوجوانی که در کانون پر مهر و محبت خانواده است و رابطه صمیمی و دوستانه با مادر خود دارد، واقعا جای تقدیر دارد. اگر مطالب قبلی را مطالعه کرده باشید خواهید دید که عرض کرده ایم محبت، علاقه، و الفت بین انسانها، از موهبت های الهی است. ما بارها به سایر دوستان شما تذکر داده ایم که علاقه مندی و محبت بین افراد خانواده، بین دوستان، بین همسایگان، و در کل بین امت اسلامی به خودی خود امری پسندیده است و یکی از توصیه های اخلاقی و دینی ما الفت و نزدیکی دلهای مومنین به یکدیگر است. به ویژه که خود شما میفرمایید این احساس شما به انحراف کشیده نشده است. بنابراین تا رابطه دوستانه به انحراف کشیده نشود یا بحدی افراطی نشود که زندگی عادی شما را مختل نماید، مشکلی نخواهد داشت.
رابطه خوب و محبت آمیز شما نسبت به مربی و معلمتان بسیار قابل تقدیر است. تقریبا همه ما در دورا ن تحصیل معلم یا اساتیدی داشته ایم که شیفته اخلاق و منش آنها بوده ایم و علاقه زیادی به آنها داشته ایم. این هیچ اشکالی ندارد. شما باید در ضمن عبادت خدای مهربان، او را بخاطر همه نعمتهای خوبی که به شما داده از جمله مادر و پدر مهربان، زندگی خوب، معلم مهربان و خوب، خدا را شکر کنید. قدر این محبت را بدانید. برای ابراز محبت به خود سخت نگیرید و خیلی ساده بیان کنید. حتی میتوانید در مواقع و مناسبتها با اهدای یک شاخه گل این کار را انجام دهید.
موفق باشید.

سلام مریم منم ۱۲ سالمه و با مربی باشگاهم همین طور هستم منم به اون علاقه شدیدی داشتم تا اینکه براش یه نامه نوشتم و شمارمو هم زیرش نوشتم و خودش برداشت برام اس زد الان من هر هفته باهاش حرف میزنم

سلام بچه ها
من پسری مجرد و ۲۶ساله هستم و اگر بخوام ک حقیقتو نگم ب ضررمه چون من میخوام بهم کمک بشه من الان خداروشکر به رابطه با همجنس موافق نیستم و از این رفتار بدم میاد اما میلش میاد سراغم و با هزار جور توجیه میخواد دورم بزنه خداروشکر به جلسات معتادان جنسی میرم و خود ارضای هم خیلی وقته ندارم تو دوران کودکی یه همسایه داشتیم سنش بالا بود و چون پدرم منو زیاد تنبیه میکرد میترسیدم چیزی رو بهش بگم و این همسایه ما هر وقت دلش میخواست بهمون تجاوز میکرد و منم نمیدونستم چیکار کنم یه همسایه دیگه همسن خودم داشتم ک باهم رابطه نزدیک داشتیم و گذشت تا اومد تو سن های دیگه حتی باور کنید تو سن ۲۳سالگی هم این رابطه هارو داشتم من هم تو مدرسه و تو محیط کار و اجتماع ب دوستام علاقه پیدا کردم و خداروشکر یکی پشت دیگری گذشتن ت چند سال پیش آخرین دوستی صمیمی با یه پسر هم سنم بود ک خدایش من بهش چشم داشتم ولی نمیدونستم بهم چشم داره و زیاد نزدیکم نمیشد اما بعد از مدتی نزدیکم شد و یواش یواش با هم صمیمی شدیم ... روز بعد اومد پیشم و گفت منو دوست داره و بخاطر این کارش خودشو مرد نمیدونه و گفت ک نتونستم خودمو کنترل کنم منو ببخش منم ...بخشیدم ... تا این رابطه دو طرفه بشه و این اتفاق افتاد من با احساس تنفر بهاش رابطه برقرا میکردم و فقط برای نیاز جنسی بهاش میگشتم و اونم همینطور تا گذشت و ما به دلایلی از هم دور شدیم و بعد از یکسال اومد بهم سر زد ...اما من بهش گفتم ک نیستم دیگه ...و اواونم رفت بعد از مدتی فهمیدم مرده و ناراحت نشدگم زیاد حالا چند سالی میگذره از اون موضوع اصل مطلب اینه ک من یه دوستی دارم ک واقعا دوسش دارم و اونم همینطور و میدونم ک اون هیچ نظری بهم نداره این دوست من ۱۰سال ک بهام رفیقه و هیچ و قت نه من محدودش کردم و نه اون همیشه به حرفام گوش داده منم همینطور کمک مالی کرده منم همینطر مودبه و منم همینطور و از همون ابتدای دوستیمون هیچ چشمی بهش نداشتم یادمه چندین بار در گذشته بوسش کردم بغلش کردم دوستانه و از روی عشق و شهوتی هم نداشتم نسبت بهش حتی تو تخیلات...م نمیومد چون میدونستم دوستیش پاکه اما الان که چند سال ب دلیل مسالی فقط تلفی با هم رابطه داشتیم و جدیدا باز هم رابطمون دوباره حضوری شده وقتی دست میندازم دور گردنش باور کنید چون دوسش دارم و واسم عزیزه نمیدونم چرا شهوتی میشم حتی نمیتونم مثل قبل بغلش کنم و روبوسی هم بهاش نمیکنم دوس دارم بغلش کنم اما چون میبینم شهوتی میشم این کارو نمیکنم
حالا میخوام بدونم آیا رابطه ای با دوستی داشتم و الان به رحمت خدا رفته و روابط جنسی گذشته روی این رابطه ام تاثیر گذاشته اگر بله چیکار کنم ک این شهوتو تو این رایطم از بین ببرم باور کنید وابستگی هم بهش ندارم و اصلا فکررو ذکرم نشده اما ب صورت عادی یادش تو دلمه بهم بگید چیکار کنم که این شهوت بینمون بره من دوستمو دوست دارم اونم عاشقانه دوست دارم همیشه موفق باشه و موفقیت هاشو ببینم اما این موضوع عصبانیم کرده.

تصویر مشاور شهر سوال

پاسخ مطلب صفحه قبل (http://www.soalcity.ir/comment/9249#comment-9249) :
ضمن عرض سلام خدمت شما دوست گرامی و تشکر بابت مراجعه تان به این پایگاه. نمیتوانیم احساس ناراحتی خود را از تجربیات تلخ و گناه آلوده و نیز مشکلات بوجود آمده برای شما در گذشته و حال را کتمان کنیم. و البته باعث خرسندی است که مدتی است تصمیم به حل این مشکلات داشته و اقدام نموده اید. بی شک مهمترین و اولین نقطه حل مشکل، احساس آن بعنوان یک مشکل و تصمیم و اراده برای حل آن است که خوشبختانه شما از این مرحله گذر کرده اید. در خصوص اینکه رابطه قبلی تاثیر در رابطه بعدی داشته باشد باید عرض کنیم قطعا تجربیات قبلی، روابط قبلی، حتی افکار قبلی شما در رفتار فعلی شما تأثر دارد (البته میزان این تأثیر یکسان نیست) بنابراین همانطور که رابطه همسایه دوران کودکی شما قطعا بر این مشکلات دوران نوجوانی و جوانی شما تاثیر داشته است، سایر روابط قبلی هم میتواند موثر باشد. همین طور است تمام صحبتهایی که میشنوید یا تصاویری که می بینید (در قالب عکس، فیلم، یا تجربه واقعی)، ... همه و همه در تجربیات بعدی شما دخیل است. به همین خاطر یکی از توصیه ها برای جلوگیری از بازگشت احساسات ناخواسته و نادرست، دوری از مسائلی است که آن احساس را بر می انگیزند (نظیر آنچه گفته شد). شما میتوانید با تقویت جنبه های معنوی در خودتان، به ویژه با استفاده از فرصتهای خاص در ایامی مانند ماه مبارک رمضان، در این زمینه موفق تر باشید. در خصوص این دوستتان هم واقعا در موقعیتی که میبینید امکان به خطر افتادن وجود دارد و نمیتوانید خودتان را کنترل کنید، از آن موقعیت دور شوید. البته راهکارهایی در خصوص فراموشی اینگونه مسائل مطرح شده که برخی از آنها را میتوانید در پست «عشقهای بی هدف» به آدرس (http://www.soalcity.ir/node/1700) مشاهده نمایید. اما همه اینها راهکارهایی است که با تکیه بر اراده خودتان کارایی دارند.
شما همانطور که به جلسات معتادان جنسی تشریف میبرید و در کنار این فعالیت خوب که آثار مثبتی هم داشته، بایستی به یک مشاور روانشناس مراجعه داشته باشید (درصورتی که در مرکز فوق چنین فردی حضور نداشته باشد). قطعا تصدیق می کنید که مشکلات عمیق روانشناختی و مشاوره ای با صرف سوال و جواب در چنین فضایی ، نه به طور کامل قابل تشخیص هستند و نه به طور کامل قابل حل خواهند بود.
در هر حال ضمن آرزوی سلامتی برای شما و همه جوانان این مرز و بوم، از خدای مهربان میخواهیم هم در این ماه مبارک و ضیافت رمضان، و هم در تمام دوران زندگی، همواره حافظ و راهنمای شما باشد.

نامه شما پرازمطالب ضدونقیض است.۱-میگی ازهمجنس بازی بدم میاد ولی بارها انجام دادی ومیدی۲- میگی از طرف همسایه مورد تجاوز قرارگرفتی ازطرفی رابطه جنسی بدون دخول با همسایه دیگه داشتی اگه تو راضی نبودی چرا مقاومت نمی کردی؟تو میگی من خواب بودم دوستم بهم تجاوز کرده مگه خواب تو چقدر سنگین بود که احساس نکردی؟ اصلا چرا وقتی متوجه شدی گریه کردی؟ ازدرد گریه کردی یا ازگناه؟چرا با پسر دعوا نکردی؟تو گه قبلا هم در کودکی مورد تجاوز واقع شده بود پس چرا اون شب گریه کردی؟پس نتیجه میگیریم که اعمال همجسبازی را دوست داری

سلام من نیاز به کمک داشتم که این چیزارو بیان میکردم و اگر خوشم میومد بون احساس گناه بکارم ادامه میدادم شما هم نظرت محترمه اما زود قضاوت نکن در ضمن اگر خودت مشکل نداری تو این سایت دنبال چی اومدی حتمن مشکل داری اما شهامتشو نداری درخواست کمک کنی برو رو غرورت کار کن و از خدا شهامت بخواه و به شما هم ربطی نداره که من خوشم میاد یا نه همین امسال شماست که باعث شدید که کسی طرف دین نره چون فکر میکنید دین چهارچوب خشک و بی روحه و به ککسی فرصت اشتباه نمیده و هر کی دین داره حق اشتباه کردن نداره برو رو اعتقادات خشک و بی روح و متعصبانت کار کن و اینقدر نکامل پرست نباش
ان اکرمک عند الله اتقاکم و اقرار به اشتباه قسمتی از تقواست اینقدر نناز به خودت معلوم نیست تو تنهایی چه خلافهایی که نمیکنی خدا شفات بده

آقا امین من کی گفتم من بیگناهم وفقط شما گناهکارید اتفاقا منم جوانی مشکلی مشابه شما داشتم برعکس شما من فاعل بودم مثل دوست مرحومت .اما حرف من این است که تو چند موضوع را باهم مطرح کردی وخودت هم نمیدوانی به دنبال چی هستی کارشناس چطوری بخواد راهنماییت بکنه؟ شما باید به صورت حضوری به یه مرکز روانکاوی قوی مراجعه کنی.

حتما مراجعه میکنم چون هم مفعول بودم و هم فاعل یعنی فاعل بودنم باعث مفعول بودنم شد به خاطر رسیدن به یک لذت آنی و ناپسند خودمو مفعول کردم تا فعل کنم و حالا وقتی میبینم عشقم با شهوتم گره خورده ناراحت میشم و نمیتونم به روابط صمیمیمیم درست برسم یعنی اینکه میدونم صمیمیت چیه و اطلاعات کامل هم دارم اما شهوت هم دخیل شده شما یه مقدار مثل متعصبا و تکامل پرستا جواب دادی منم بهم برخورد و جوابتو دادم امروز اقرار به اشتباه و تصحیح اشتباه قدرته و ضعف نیست و برای کسانی که به شکل اشتباه از این ابزار خداونگونه دوری میکنند برایشان متاسفم چون وقتی بفهمم اشتباه کردم پذیرش درمان میاد ولی اگه نپذیرم اشتباهو هیچ وقت به دنبال درمان نمیرم انسانهای که خجالت میکشن از بازگو کردن اشتباهتشون فقط رشد جسمی دارن و هیچ وقت به اون هدف والا که رسیدن به کمال نمیرسن و در ضمن مانند یه ویروس عمل میکنند و میرن خانواده آینده شون هم مریض میکنن خدا به خیر کنه من اینو به فال نیک میگیرم و اصلا ناراحت نیستم که چنین اشتباهتو مرتکب شدم اگه اشتباه نمیکردم به این فهم و درک امروزی نمیرسیدم و میرفتم این الگوهارو به بچه های آینده ام منتقل میکردم
یاحق

تأکید میکنم اول خودتو درمان کن بعد ازدواج کن.نکنه دختر مردم را بدبخت کنی وخودت هم افسرده بشی.

سلام من یک پسر ۱۳ساله هستم و الان در مقتع هشتم درس می خونم .وقتی کلاس ششم بودم عاشق یکی از همکلاسی هایمان شدم ولی نمی دونم چطوری این حس رو بهش بگم

تصویر پاسخگو

سلام دوست نوجوان گرامی
این گونه احساسات مخصوص به این دوره از سن شما تا اندازه ای طبیعی است . اما باید مراقب باشید که از حالت تعادل خارج نشده و به افراط کشیده نشود .
اگر می بینید این علاقه حالت افراطی به خود گرفته و همه فکر و ذکر و ذهن شما را به خود مشغول کرده ، سعی کنید از ایشان کناره گیری کرده و ذهن و دل خود را به مسائل دیگر مشغول کنید .
موفق باشید

هیوقت بهش نگو چون ناراحت میشه ازت فاصله میگیره

با سلام راهی وجود دارد . راهکار این توی وجودت هست باید پیداش کنی اینم بدون انسان هر چه را بخواهد بهش میرسد اما باید ....

با سلام من پسری ۱۷ ساله هستم خیلی عاشق و وابسته پسر دیگری شده ام بدون او زندگی برایم معنی نداره واسه این مشکل یه دروغ بزرگ بهش گفتم که رابطمون تموم بشه الان خیلی پشیمانم عصابم خیلی داغونه چیکار کنم راهنمایی ام کنید

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما دوست نوجوان، سوال شما خیلی کلی و مختصر بود. جواب کلی شما آن است که دوستی و علاقه و صمیمیت بین دوستان به خودی خود نه تنها اشکالی ندارد بلکه امری پسندیده و نیکوست. محبت بین دوستان و رفتارهای محبت آمیز مسئله ایست که مورد رضای خداوند است. مشکل از جایی آغاز می شود که رابطه دوستانه از مسیر سالم خود منحرف شود و به بیراهه (مثل مسائل جنسی)کشیده شود، و یا در همان مسیر سالم، به قدری شدید شود یا نامتعارف باشد که رفتار شما و احساس شما از حالت عادی خارج شده و روال زندگی شما را مختل نماید. که در هر دوصورت باید به فکر رفع مشکل باشید. اگر خودتان میتوانید با صبر و اراده خودتان و با اجرای یک سری دستورالعمل ها و راهکارها این احساس را کنترل کنید و مسیر عادی را در پیش بگیرید و اگر نمیتوانید با مراجعه حضوری به یک روانشناس از او کمک بگیرید.
موفق باشید

سلام
من امسال بنا به دلایلی مدرسم را عوض کردم و برای دوم دبیرستانم رفتم یه مدرسه دیگه همون روز اول مدرسه یه پسری را دیدم . تو کلاسمون بود خیلی ازش خوشم اومد بدون اینکه حتی باهاش حرف بزنم . گذشت تا موقعی که یکمی باهاش دوست شدم . از اخساسم هیچی بهش نگفتم و هر روز باهم صمیمی تر شدیم ‌. نمیدونم چرا ولی انگار حس میکردم اونم دوسم داره چون طرز نگاه کردنش و حرف زدنش باهام با بقیه خیلی فرق داشت . بازم گذشت تا موقعی که مدرسه اردو مشهد گذاشت . من و اون و دوتا از بچه های دیگه یه گروه ساختیم و رفتیم تو یه کوپه . اونجا اروم اروم حسم بهش خیلی بیشتر شد . طوری که بعضی موقعا وقتی بچه ها دسش مینداختن من عصابم خورد میشد و
برا شب خوابیدن تو مشهدم کنار هم میخوابیدیم روی یه تخت حتی بعضی وقتا بی اختیار دسشا میگرفتم و میخوابیدم .. گذشت تا موقعی که اون بهم گفت خیلی دوستت دارم من از رو خجالتم هیچی نگفتم و یکمی دسش انداختم ولی هر روز اون احساسه بیشتر میشد و اونم بیشتر سربه سرم میذاشت و بیشتر ابراز احساسات میکرد منم هرکاریییییی کردم که ازم بدش بیاد خیلی کارای زشتی انجام دادم ولی بهتر نشد که بدتر شد . بالاخره بهش گفتم که دوسش دارم گفت میدونسم از رفتارت پیدا بود . یه چیزی را هم بگم اینکه ماحتی از همدیگه لبم گرفتیم که بازم تو این موضوع اول اون سرشا اورد جلو و من دیگه هیچ کنترلی رو خودم نداشتم الان تابسونه و من حدود پنج روزه که ندیدمش دلم یه ذره شده براش در ضمن تا حالا دوبار خودکشی کردم که یه بارم بیمارستان رفتم خانواده ی ماهم یه خانواده تقریبا مذهبیه و اصلا کمبود عاطفی ندارم لطفا جوابمو بدید و من فردا باهاش قرار دارم

تصویر مشاور شهر سوال

خدمت شما دوست عزیز عرض سلام داریم. واقعا ناراحت کننده است که شما در سنین نوجوانی و اوج دوران شادابیکه باید بیشتر به دنبال یافتن استعدادهای درونی خود در خصوص تحصیل، ورزش، یا کار در آینده نزدیک باشید، و بیشتر از هر چیز مشغول به فعالیتهای درسی، ورزشی، تفریحات سالم و تقویت جنبه های معنوی خود باشید، در دام چنین احساسات و شرایطی گرفتار می شوید. متاسفانه افراط و تفریط ها همیشه در همه زمینه ها مخرب هستند. شما میتوانستید یک دوستی و رابطه دوستانه بسیار خوب، پایدار، صمیمی و البته درست و در چارچوب را آغاز کنید و سالهای سال این دوستی را ادامه دهید. اما متاسفانه خودتان این رابطه را کم کم به سمت بیراهه کشاندید. مطمئنا دوستی و صمیمیت شما تا قبل از اینکه وارد مقولات جنسی و روابط نادرست بشوید امری پسندیده و خوب بوده است. شما به ویژه با جوّ مذهبی خانواده و در فضای صمیمی میتوانید مسیر خود را اصلاح کنید. اما اکنون به ویژه با توجه به اقدام به خودکشی (که دلیل آن هم نامشخص است) باید در اولین فرصت به یک مشاور روانشناس باتجربه مراجعه کنید تا مشکل شما هم به صورت تخصصی و درست تشخیص داده شود و هم برای حلّ آن به شما کمک بشود. ضمنا میتوانید در این ماه مبارک از ظرفیتهای روزه داری و عبادتهای ماه رمضان به ویژه روزه داری در جهت رفع مشکلتان و نیز اصلاح رفتار به خوبی بهره ببرید.
ما هم از خداوند مهربان برای شما آرزوی سلامتی و موفقیت داریم.

ممنون واقعا ممنون از خدا میخوام هیچ وقت کسی این اتفاق واسش نیفته و این اتفاقاتی که واسم افتاده واقعا ناراحتم میکنه اما اونها را به فال نیک گرفتم با اینکه بعضی اوقات گریم میگیره بخاطر گذشتم اما چه میشه کرد شده دیگه خداروشکر کتاب زیاد میخونم و خوندنشون بهم کمک کرده انشاالله حتما مراجعه میکنم به این روانشناسان میخوام از گذشته ام رها بشم اما نه برای جلب ترحم شما اینو میگم اینو میگم واسه اینکه خداوند به چشم یه نیاز بهش نگاه کنه و دستمو پر کنه که بیام برنامه درمانیمو دنبال کنم کمی وضع مالیم خوب نیست ولی توکل بخدا تا وضعم خوب بشه میام تو بازار کار میکنم و بازارم خرابه و درآمدش پاینه اما امید دارم چون اهدافم سالم و سازنده و بلند هستند میدونم که میرسم به اون ایده آلهام ممنونم از همدردی و توجه و درکتون از دوستان خواهشم اینه که این مسال رو بی دینی و بی شخصیتی و بی تقیدی ندونن بخدا اینها مشکلات روانی و روحانی هستند من به دین احترام خاصی دارم اما وقتی که با بیماری و تربیت غلط بزرگ شدم گناهم چیه از هر پدر و مادری که تو این وب سایت هستند و پیام منو مشاهده میکنن خواهش دارم که بچه هاشون تنبیه نکن که نتیجه اش بشه مثل من من پدرمو تا حدودی بخشیدم و گفتم که به فال نیک گرفتم اما الان مراکز آمورش چگونگی ارتباط با فرزند و تربیت زیاده خواهشن برید و اسفاده کنید و اینقدر مدعی نباشید که همه چیزرو میدونید کسی که از مجردی وارد متاهلی میشه یعنی یه دنیای جدید و دنیای جدید نیاز به علم مطابق به خودشو داره نه تنبیه نه تحقیر نه محرومیت و طرد کردن پذیرش اینها ریشه اینگونه مثالو درست میکنه یعنی از ما شروع میشه ببخشید اگر حرف باب میلتون نزدم اما این احساسم بود که بیان کردم

تصویر مشاور شهر سوال

برای شما و همه جوانان این مرز و بوم آرزوی سلامتی و بهروزی داریم.

سلام. من دختری هستم ۱۶ ساله که سال پیش به یکی از همکلاسیهایم علاقمند شدم ولی همیشه احساسم را پنهان کردم و بسیار خشک و بیروح رفتار کردم. ولی مدتی پیش برای اینکه به او بگویم دوستت دارم به جای اینکه رو به رو مستقیما به او بگویم از طریق شخص دیگری ان هم در فضای مجازی به جای اینکه بگوید من او را دوست دارم گفته من از او متنفرم و حالا من بسیار پشیمانم و با اینکه سعی میکنم محبتم را به او نشان دهم و برایش هدیه میخرم تا او مرا ببخشد و باور کند که دوستش دارم و او مرا بخشید ولی باور نمیکند که من او را دوست داشته باشم . نزدیک به دو سال است که با رفتار بسیار خشک و سرد با او رفتار کرده ام و با اینکه بسیار دوستش داشتم بیان نکردم و الان که دوست داشتنم را بیان میکنم او باور نمیکند و احساس میکند من برایش نقشه ای دارم و به من اعتماد ندارد ولی من عاشقانه دوستش دارم و تحمل این بیتوجهی را ندارم. لطفا راهنمایی ام کنید. ممنون

تصویر مشاور شهر سوال

خواهر گرامی، به شهر سوال خوش آمدید، سن و سال شما به جایی رسیده که کم کم به سنین جوانی نزدیک می شوید و خیلی بیشتر از نوجوانان ۱۴-۱۵ ساله تجربه دوستی ها و ارتباطات با دوستان را داشته اید. شما میدانید که رابطه دوستی یک رابطه دو طرفه است، در این رابطه اگر هر دو طرف ظرفیت و احساس و علاقه شان ۱۰۰ درصد و کامل باشد یک دوستی صمیمی شکل می گیرد. هر طرف ، هرقدر که میزان کمتری از چنین ظرفیتی برخوردار باشد طبیعتا نتیجه کار که علاقه و دوستی بین شماست، نیز کمتر می شود. در مورد شما ، بخشی از این ضعف رابطه دوستی به دلیل رفتار (بقول خودتان) بسیار سردو خشک با دوستتان است. بنابراین نباید غیر از خودتان کسی را سرزنش کنید. شما دو سال سرد برخورد کردید و البته به زبان اعلام دوستی کردید، و اکنون توقع دارید به سرعت روابط شما عادی شود. این درست نیست. شما باید صبور باشید و در این راه علاوه بر صرف زمان، به احترام و ابراز دوستی و محبت خود ادامه دهید (البته نه به شکل افراطی که موجب پس زدن بشود).
خداوند مهربان، الفت و محبت بین بندگان مؤمنش با یکدیگر را دوست میدارد پس از او کمک بخواهید و علاوه بر دعا کردن در حق دوستانتان، از خدا برای حل این مشکل هم کمک بگیرید.
انشاء الله نتیجه خواهید گرفت.

من پسری۱۳ ساله ام که از ۱۰ سالگی تابه حال عاشق یکی از دوستانم شده ام (که پسر است) . ما خیلی هم دیگر را نمی بینیم و تقریبا مطمعنم که او نسبت به من علا قه ی زیادی ندارد حالا نمی دانم کدام بهتر است هرچه سریع تر این علاقه را در خودم نابود کنم یا به او بگویم دوستش دارم

تصویر پاسخگو

سلام دوست نوجوان گرامی این گونه احساسات مخصوص به این دوره از سن شما تا اندازه ای طبیعی است . اما باید مراقب باشید که از حالت تعادل خارج نشده و به افراط کشیده نشود .اگر می بینید این علاقه حالت افراطی به خود گرفته و همه فکر و ذکر و ذهن شما را به خود مشغول کرده ، سعی کنید از ایشان کناره گیری کرده و ذهن و دل خود را به مسائل دیگر مشغول کنید .موفق باشید

بهش بگو که دوستش داری به غرورش بر می خوره مدتی بات قهر میکنه .اون موقع متوجه اشتباه خودت میشی وخیالت راحت میشه .

سلام پسری هستم ۱۷ ساله به صورت خلاصه می گوییم عاشق و وابسته ی به پسری شده ام که بسیار وی را دوست دارم به گونه ای که اگر او با کسی دیگری حتی راه برود ناراحت می شوم شاید به او نگوییم و او نیز با من بسیار صمیمی شده به گونه ای که یک بار به او گفتم من دوستت دارم و او نیز گفت منم دوستت دارم .وقتی دستش را می گیرم ازروی (محبت لاغیره) احساس آرامش عجیبی دارم . او مرا دوست دارد ولی من حس می کنم دوستیمان یک طرفه هست و همیشه روی همین موضوع بحث می کنیم.خیلی اورا دوست دارم ووابسته ی او شده ام اما می دانم این نوع محبت با هم جنس صحیح نیست به همین خاطر می خواهم ترکش کنم اما نمی توانم چون زیاد امتحان کرده ام شما راهی بر من نشان دهید که این وابستگی که به او دارم را ازبین ببرم واین نکته را هم بیان کنم او نیز نمی خواهد این دوستی تمام شود . تشکر

تصویر مشاور شهر سوال

دوست عزیز، ضمن عرض سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما در ماه رمضان، از حضور شما در اینجا تشکر میکنیم. متاسفانه مراجعین دیگری از سایر دوستان شما مشکلات مشابه شما را مطرح کرده اند که پیشتر بارها به آن پاسخ داده شده است. پیش از ارجاع شما به آن راهکارها، این نکته را یادآور می شویم که اولین گام در حل مشکل، پذیرش مشکل است. اینکه قبول کنید مشکلی دارید اولین گام و البته اولین چراغ سبز حل مشکل است که ایتدای مسیر هم هست. خوشبختانه شما نه تنها گام اول که گام های بعدی را هم برداشته اید و آن اقدام به شناسایی و حل مشکل است. اکنون که حقیقتا اراده کردید مشکل خود را حل کنید میتوانید با کمک گرفتن از خدای متعال و نیروی اراده خود و البته با استفاده از راهکارهای ارائه شده بر مشکل خود فائق آیید.
جهت مشاهده راهکارها به پستی با عنوان «دیوانه وار به دوست عشق می ورزم» به این آدرس (http://www.soalcity.ir/node/2681) مراجعه نمایید.
موفق و پیروز باشید.

بذار وقتی خیلی عرق کردزیر بغلش را بو کن ببین چه بوی گنی میده خود به خود ازش متنفر میشی .امتحان کن ضرر نداره

با سلام علی هستم ۱۶ ساله جدیدا من به یه پسر کوچیک تر از خودم تقریبا ۱۲ ساله وابسته شدم و خیلی دوستش دارم ولی از انجا که بقیه دوستانم هم با من هستن زیاد نمیتونم ابراز علاقه از خودم به او نشان دهم و این را هم میدانم که او مرا دوست دارد ولی نه به اندازه ای که من اورا دوست دارم و وابسته او شده ام و وابستگی من به او باعث شده هر لحظه و هر جایی فکر من را به خود مشغول کند و اکثرا فکر میکنم که او همش در کنار من است و خودم دوست ندارم وابسته به شخصی باشم خواهش مندم کمک کنید از این وابستگی خلاص شوم
با تشکر

تصویر مشاور شهر سوال

دوست عزیز خوش آمدید، همانطور که خودتان هم به نوعی اشاره کردید، به نظر نمی رسد دوستی شما با ایشان به صلاح باشد و بهتر است این رابطه را یا اصلاح کنید و یا قطع ارتباط نمایید. اینکه قبول کنید مشکلی دارید اولین گام و البته اولین چراغ سبز حل مشکل است. اکنون که حقیقتا اراده کردید مشکل خود را حل کنید میتوانید با کمک گرفتن از خدای متعال و نیروی اراده خود و البته با استفاده از راهکارهای ارائه شده بر مشکل خود فائق آیید.
جهت مشاهده راهکارهای ارائه شده، به پستی که با عنوان «دیوانه وار به دوست عشق می ورزم» در بخش مشاوره سایت درج شده، به آدرس (http://www.soalcity.ir/node/2681) مراجعه نمایید.
از خدای مهربان میخواهیم شما را در این راه تنها نگذارد.

سلام. من یک دختر۳۱ ساله هستم. و تاریخ در مقطع دبیرستان تدریس میکنم. متاسفانه دچار مشکل خیلی بزرگی شدم که دوست دارم واقعا به زندگیم پایان بدم. ولی خواستم مشکلم رو با بقیه درمیون بزارم شاید راهی باشه یا شاید این مشکل برای بقیه هم پیش اومده باشه. راستش داستان من از جایی شروع شد که برادرمو تو یه سانحه رانندگی از دست دادم و بعد از اون دنیا برام جهنم شد. خیلی افسرده و درمونده بودم و دیگه دنیا برام معنی نداشت این شد که پدر و مادرم بهم گفتن بهتره سرت گرم باشه. باسه همین به واسطه یکی از دوستای دوره دانشگاهم که اونم معلمه قرار شد در یکی از دبیرستان های دخترانه تهران چند ساعتی رو در مدرسه تدریس کنم. در همین دوران بود که متوجه رفتار های عجیب یکی از دانش آموزام شدم مثلا به طور غیر معمول دستامو میگرفت و خیلی از حرفاشو برام میگفت و ...و خلاصه خیلی با هم صمیمی شدییم با هم پارک میرفتیم سینما میرفتیم وخونه ما میومد ولی من هیچ وقت خونشون نرفتم به صورت فوق العاده ای به هم دلبستگی پیدا کرده بودیم. اون همیشه با حرفاش بهم امید میداد و یه جورایی داشت غم از دست دادن برادرم رو برام کم میکرد اون همیشه به طرز احساسی منو بغل میکرد و ساعت ها ولم نمیکرد و سعی میکرد لبامو ببوسه. اون سه سال شاگرد من بود و تو این مدت یک احساسی بینمون بود که واقعا پاک و آسمونی بود. تا این که رسید به سال چهارم دبیرستان و باز هم شاگردم شد. یک روز خیلی ناراحت بود و آخر کلاس اومدپیشم و التماس کرد با هم بریم یه پارک تا چیز خیلی مهمی رو بهم بگه خیلی گریه میکرد من واقعا نمیخواستم اون رو تو اون حالت ببینم و واقعا هم تا اون لحضه و اون ساعت اون رو دوست صمیمی کوچولوی خودم میدونستم نه چیز دیگه. برای همین قبول کردم. با هم رفتیم تو یه پارک و تو یه آلاچیق نشستیم. صورتشو پاک کردم و براش یه لطیفه جالب گفتم تا حالش عوض بشه . بعد همین جوری تو صورتم نگاه میکرد. یه یک ربعی نگاهم کرد و بعد گفت میدونی خیلی وقته دوست دارم بعد شروع کرد مثل ابر بهار گریه کردن. طوری که هر کی دورو ورمون بود نگاهمون میکرد. آرومش کردم اوردمش تو ماشین واقعا نمیدونستم چی بگم یا چیکار کنم. دستامو رو دستاش گذاشتم که اروم بشه ولی اون به زور میخواست بغلم کنه و و لبامو ببوسه. التماسش کردم که این کارو نکنه و بهش گفتم همجنس بازی از گناهان کبیرست ولی ولم نمیکرد مجبور شدم از تو ماشین فرار کنم و برم خونه ولی اون هم دنبالم اومد.از اون تاریخ به بعد اون همش تو خیابون دنبالم میفته تو مدرسه تو خلوت به زور ازم لب میگیره دیگه خسته شدم حالم از خودم بهم میخوره ترو خدا کمکم کنید.

تصویر پاسخگو

سلام خواهر گرامی بی شک رفتارهایی که این دانش آموز شما از خود نشان می دهد بیانگر اختلال رفتاری همجنس خواهانه  است  و باید با کاوش دقیق در لایه های شخصیتی و تربیتی ایشان علت این گونه رفتارها ریشه یابی شده و  برای آن راه علاج پیدا کرد .به همین دلیل به شما توصیه می کنیم  ضمن هماهنگی با خانواده این دختر ، و روشن کردن وضعیت برای ایشان ، کمکشان کنید که هر چه سریعتر با یک مشاور امین و متخصص مرتبط شده و راهکارهای کنار گذاشتن این رفتارها را از ایشان بگیرند .شما نیز سعی کنید با هر ترفندی شده از قرار گرفتن در موقعیت های خلوت ، زمینه تشدید این میل و علاقه افراطی را از بین ببرید .موفق باشید

سلام ، لطفا کامل بخونید / ای کاش تا کسی من رو درک می کرد / من یک نوجوان پسر ۱۵ ساله هستم در کلاس اول دبیرستان عاشق یکی از هم مدرسه ای های خودم که هم سن خودم هم بود شدم اما در کلاس ما نبود . من خیلی خیلی دوستش دارم هر روز براش گریه می کنم و حاضرم جونمو براش بدم هر چقدر بگم دوستش دارم بازم نمیشه فهمید . اون تو کلاس ما نیست و من فقط تونستم تو حیاط مدرسه ببینمش خیلییییییی دوستش دارم البته من اصلا به مسایل جنسی در موردش فکر نکردم و من فقط و فقط خودشو دوست دارم و دوست دارم باهام دوست بشه . ولی من خیلی خیلی ازش خجالت می کشم حتی تا حالا نتونستم صداشو خوب بشنوم چه برسه که باهاش حرف بزنم . اصلا نمیتونم تو چشماش نگاه کنم چون از خجالت سکته می کنم . من هر روز و شب براش گریه می کنم و به فکرشم و دعا می کنم با من دوست بشه به هیچ وجه نمی تونم باهاش رابطه برقرار کنم چون ازش خیلی خجالت می کشم من آرزومه که فقط یک بار باهام حرف بزنه . اون خیلی خوشگله و فقط من نیستم که در مدرسمون دوستش دارم خیلی ها دوستش دارن و همیشه دورشن من اینو از این که همیشه پیشش هستن متوجه می شم / بچه ی با ایمانی هم هست ما هر دومون در مدرسه برای نماز به نمازخانه می رفتیم اون هم مسیول نمازخونه بود من همیشه سعی می کردم تو نماز نزدیکش باشم یک بار بغلم نشست نمی دونید چه حسی داشتم قلبم داشت متوقف می شد و بدنم میلرزید بعد از نماز با من دست داد و گفت قبول باشه اون لحظه که دستاش تو دستم بود بهترین لحظه ی زندگیم بود ولی حیف که چند ثانیه بیش تر طول نکشید . من وقتی دوستاشو می بینم که چقدر باهاش صمیمی هستم و لپاشو می کشن خیلی خیلی حسرت می خورم البته آرزو نمی کنم که ای کاش اونا نباشن و فقط من باشم چون با خودم فکر می کنم که شاید حسی رو که من نسبت به اون دارم اونا هم داشته باشن و همین که اون خوشحال باشه من انرژِ می گیرم . من براش هر کاری انجام میدم . درسته که حتی نمی تونم نزدیکش بشم ولی همین که هر روز ببینمش و درانتظارش باشم دو دوست دارم . من نمیتونم این موضوع رو به کسی بگم و فقط تو قلبمه خیلی دلم گرفته دوست دارم تو یه کوه یا دشت تنها باشم و تا می تونم شب و روز براش گریه کنم چون جای دیگه ای نمی تونم / همیشه دعا می کنم که اگر نمی خواد آخر سر انتظارم به پایان برسه و باهاش دوست بشم همین الان بمیرم .و از روزی می ترسم که دیگه نتونم ببینمش/ البته چند بار سعی کردم براش یه نامه بنویسم و یواشکی بزارم تو میزش ولی حتی به میزش هم نتونستم نزدیک بشم .
لطفا راهنماییم کنید چی کار کنم من نمی خوام فراموشش کنم و اگرم بخوام نمی تونم چون هر چند خیلی خیلی دارم زجر می کشم و اذیت می شم ولی می خوام راهی پیدا کنم که این انتظار برام آسون تر بشه .

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما دوست نوجوان از اینکه مشکل خودتان را با ما درمیان گذاشتید متشکریم. دوست عزیز شما در سن و سالی نیستید که اینچنین مسئله ای زندگی شما را تحت الشعاع خود قرار دهد. البته توصیف حالات و احساسات شما بسیار جالب بود و انسان را به یاد حس و حال عارفان و عاشقان می انداخت. به نظر می رسد شما نیز کمی راه را اشتباه می روید. اگر تا این اندازه شیفته و دلباخته انسانی خوش سیما و خوش اخلاق و مؤمن شده اید، پس تصور کنید اگر کسی را داشته باشید که در همه این خصوصیات از ایشان صدها و هزار ها درجه بالاتر (زیباتر، خوش اخلاق تر، با ایمان تر و ...) باشد چه خواهید کرد. به شما توصیه می کنیم به این نکته هم توجه کنید.
نکته دیگر که ما بارها در پاسخ به سایر دوستان شما نیز تذکر دادیم این است که نباید نگران هر نوع دوستی و رابطه دوستانه باشید، علاقه و محبت بین دوستان نه تنها چیز بدی نیست بلکه امری پسندیده است. خداوند متعال دوست میدارد که بندگان مؤمنش به هم عشق بورزند و بالعکس دوست نمیدارد که بندگان نسبت به هم تنفر داشته باشند. در این خصوص روایات متعددی هم داریم که برخی از آنها قبلا ذکر شده است. پیامبر عزیزمان فرمودند: بهترین كارها پس از ایمان به خدا، دوستى با مردم است (نهج الفصاحه، ص ۷۴، ح ۳۸۷). البته در دو حالت همین دوستی میتواند مضر و ممنوع باشد، یکی در حالتی که دوستی به راه انحراف و مسیر نادرست و غیر شرعی کشیده شود، و دوم جایی که همین دوستی و به اصطلاح عشق در مدت طولانی بقدری غیر عادی و شدید شود که از حالت طبیعی خارج شود و روال عادی زندگی شخص را مختل کند که در آن صورت هم یک اختلال بحساب می آید و نیاز به درمان دارد. بنابر این شما نباید نگرانی بی مورد داشته باشید و سعی کنید در یک رابطه دوستانه منطقی و معقول از لحظات با هم بودن به طور صحیح استفاده کنید، در همه حال در تحصیل و درس و مشکلات به یکدیگر کمک کنید، با هم به تفریح و ورزش بروید، به تجمعات مذهبی و دینی بروید و هزاران نمونه از کارهای دیگر که دوستان میتوانند داشته باشند.
نکته سوم این که محبت خود را به دوست خود ابراز کنید. هم به صورت زبانی و هم به صورت عملی.
موفق باشید امیدواریم در تشکیل دوستی های صمیمی و پایدار موفق باشید و دوستی هایتان مورد رضای خدا و در مسیر او باشد.

من کاملا حس شما را درک میکنم چون این مراحل روتجربه کرده ام بهترین راه این است که باش رودرو بشی وباش حرف بزنی ودوست بشی تا این حساسیت از بین بره ورابطه تون عادی بشه

سلام.من۱۳ سالمه وامسال به کلاس هشتم میرم.پارسال درکلاس هفتم یک دختری نظرمن روجلب کردومن بهش علاقه مندشدم.اماسعی کردم دربارش تحقیق کنم تاببینم آیادخترخوبی هست یانه.بنابراین ابتداچون دین برایم مهم بودنظرمعلم دینیمان رادررابطه بااوبپرسم.دبیرمان گفت اودختربسیارخوبی است وراجب ویژگیهایش به من
گفت.بعدمن به اوگفتم که میخواهم بااورابطه ی دوستانه داشته باشم.ودبیردینی هم استقبال کردوچون من خجالتی بودم دبیرمان خودش به آن دخترراجب من گفت واوهم پذیرفت وخوشحال شد.راسیتش اوازمن بزرگتراست وپارسال هشتم بودوامسال نهم.یک هفته ی اول خوب بوداوخودش به سراغ من می آمدامامن هرگزجرئت نداشتم واردکلاس آنهابشوم چون کمروبدم.اولش نسبت به دوستهای صمیمی اش حسودی ام میشدولی بعدهابادوستان اودوست شدم وآنهاسعی میکردندکاری کنندکه من درنزدآنهااحساس کمرویی نکنم مثلابامن شوخی میکردندوهرروزهرزنگ بامن سلام میکردند.من به آن دخترخیلی علاقه مندهستم وازاینکه دوسال دیگراوازاینجامیرودناراحتم.اماهرگزبه خاطراودست ازدرس وکاروزندگی نکشیدم.درعین اینکه خیلی دوست داشتم بااوزنگهای تفریح بیرون بروم امامواقعی که درس داشتم سعی میکردم درسم رابخوانم.خداراشکرخیلی نتیجه دادومن هم درمسابقات علمی وهم درامتحانات نهایی شاگرداول شدم ومعدلم ۲۰شد.درخانه هم زیادفکرم رامشغول اونمیکنم امامیدانم خیلی دوستش دارم.طوری که درزنگهای تفریح گاهی همش به اوچشم میدوزم وتعقیبش میکنم.گاهی اوقات هم فکرمیکنم اومرادوست ندارد.آیارابطه ی من بااوهمجنسگرایانه است.؟درضمن اصلاازروی شهوت ولذت واینهابااودوست نشدم.به خاطراخلاقش.واینکه من خیلی کمروام ونمیدانم چه جوری بایدآنرادرمان کنم.ازشماخواهش میکنم زودترجواب سوال من رابدهید.

تصویر مشاور شهر سوال

ضمن عرض سلام خدمت شما، فرزند عزیزم، شما مسیر عاقلانه و خوبی را برای شکل گیری یک رابطه دوستانه دنبال کردید. پیدا کردن یک نفر با مشخصه های قابل قبول اخلاقی، درسی و مذهبی، تحقیق و برررسی، و کمک گرفتن از بزرگتر ها و مشورت با اهل فن، موارد بسیار بسیار درست و قابل تقدیری هستند که شما انجام دادید. انشالله نتیجه این راه، هم یافتن یک دوست و رفیق خوب و یک رابطه دوستانه پایدار باشد. در خصوص سوالتان باید عرض کنیم (همانطور که بارها در پاسخ به سوالات مشابه دوستان شما گفتیم) رابطه شما یک رابطه دوستانه معمولی است و جای نگرانی ندارد. این هم خوب است که همیشه مراقب افکار، و رفتارتان هستید. در خصوص کمرویی هم میتوانید به این پست (http://www.soalcity.ir/node/2276) مراجعه کنید. ضمنا برای هر سوال و مشکلی در این مسیر میتوانید به همان معلم دینی تان مراجعه کنید و از او کمک بخواهید.
از خداوند بزرگ و مهربان میخواهیم همیشه یار و یاور شما باشد.

به نظر من تو با نوشتن این خاطرات فقط قصد ترویج عمل همجنسبازی وتحریک احساسات نوجوانان رو داشتی ... ؟!! .یادآوری آن اتفاقات بجز بد آموزی نکته مثبتی نداره . اگه می خواهی بدانی روز قیامت تکلیف آن شریک جنسیت که مرحوم شده چی میشه باید بگم که خداوند خودش به اعمالش رسیدگی میکند با عدالت.توبه فکر خودت باش که زنده ای وبا ارداده خودت زندگی می کنی .اگه به زنها علاقه داری ازدواج کن اگه نداری فعلا برو پیش دکتر روانکاو خودتو درمان کن بعد ازدواج کن . اگه مفعولی ومعتاد هستی بروخارج چون تو ایران جایی واسه این کارا وجود نداره .اگه احساس گناه میکنی توبه کن .خداوند گذشته ات را نادیده می گیرد .

سلام.من پسری ۱۶ ساله ام که دوست دارم به صورت یکی از دوستام که هنور امرد هسا(مو نداره) نگاه کنم.(فقط همین یکی نه همه )
۱.ایا این کار حرامه؟
۲.ایا نشانهی انحاف جنسی است؟

تصویر پاسخگو

با سلام
۱- نگاه شهوت آلود چه به زن و چه به مرد حرام هست . بنابر این اگر نگاه کردن شما از سر لذت و شهوت باشد قطعا حرام است .
۲- اگر تمایل همجنس خواهانه در شما باشد و از بودن در کنار همجنس ( بخصوص نوجوانان) احساس لذت شهوانی دارید ، باید بدانید که زمینه هایی از این انحراف در وجودتون هست . می بایست ضمن دوری از چنین فضاها و محیط ها و افرادی ، اوقات خودتون رو با موضوعات سالم فکری و علمی و تفریحات و ورزش پر کنید .

سلام.همونطور که گفتم همه نه فقط همین یکی.من اصلا متو جه نبودم تا اینکه یکی از دوستام بهم گفت که"ببین اون پسره چه خوشگله"بعدش شروع شد.البته مشکل من اینه که نمیدونم این علاقم از روی شهوته یا چیز دیگه.(البته خب تا جایی که فهمیدم همه دوست دارن باهاش حرف بزنن و اینا چون هم خوشگله-ببخشید-هم بانمک هم باهوش و با اعتماد به نفس)حالا شما میگین این ز روی شهوته یا فقط حساسیت ذهنی خودمه.(چون من هر نگاهی رو در ذهنم خودم مربوط به شهوت میدونم).در ضمن اینم بگم که تا میبینم گیج میشم و خوب نمیتونم فکر کنم(در مقابل دخترا هم همین طورم)این یکی دیگه مال چیه؟همین گیج و دستپاچه شدن باعث شده من در مقابل دخترا و این رفتاری فوق العاده سرد و خشن داشته باشم.حالا به نظر شما مشکل از چیه؟باید چه کنم؟

تصویر پاسخگو

با سلام مجدد
این طور که شما شرح می دهید بعید که این احساس شما از سر تمایلات همجنس خواهانه باشد .روی این قضیه شهوت یا غیر شهوت هم زیاد تمرکز نکنید که باعث وسواس بیشتر شما خواهد شد .
بیشتر به نظر میاد شما هم از اعتماد به نفس پایینی برخوردارید و هم دارای اضطراب هستید .همین مساله باعث بروز مشکل در روابط شما با دیگران شده .

سلام.ببخشید ولی برام مهمه.من دارای اعتماد به نفس بالایی هستم اتفاقا و خیلی مغرور و معتقدم.درسم هم خوبه (از اون پسره زیاد کم ندارم) که بخوام بگم دلیل علاقم اینه.موشکل گیج شدن من در برابر اون پسر ربطی به اعتماد به نفس نداره(مطمئنم).وقتی میبینمش تا حداقل یه روز فکرم مضغول میشه.چه کنم که دیدن اون برام مثل بقیه بشه و دیگه این اتفاقا نیوفته؟ممنون میشم راهنمایی کنید(کامل)

تصویر پاسخگو

با سلام مجدد
پیدا کردن نشانه های اعتماد به نفس یا داشتن اضطراب و ... گاهی از عهده شخص خارج است و می بایست به یک مشاور متخصص مراجعه کرده تا ریشه رفتاری را پیدا کند . دوست عزیز ، با یکی دو سوال و جواب نمی توان به همه جوانب این رفتار شما پی برد .
پیشنهاد می کنم با شماره تلفن ۰۹۶۴۰۰ بخش مشاروه مرکز ملی پاسخگویی تماس بگیرید و یا این که حضوری به یک مشاور روانشناس مراجعه فرمایید .

به قول شاعر عشق یه جور سراب حباب روی ابه ازدور یه قصر نوره از روبرو خرابه ...
اوقات خوشی را برای همتون ارزومندم

سلام پسری ۱۹ ساله هستم ودانشجو من در کلاس تربیت بدنی یک دوست به نام محمد که خوش اخلاق ومهربون وخوب پیدا کردم یعنی اون با من صحبت کرد ودوست شدیم در کلاس های دیگه هم اون خودش میاد کنارم بیشتر در مورد درس صحبت میکنیم و البته دوستان دیگری هم دارم یکی از دوستانم هم که اسمش سپهر هست خیلی خوش خلق وواقها مهربون با معرفته راستش نظرات این سایت وهمجنس بازی را که خوندم ومطلع شدم ترسیدم ایا باید رابطه دوستی ام را قطع کنم ؟ ؟ما فقط دوستیم تو دانشگاه همدیگر میبینیم بیشتر در مورد درس صحبت میکنیم وبس

تصویر پاسخگو

سلام دست عزیز
بهتر است در این زمینه زیاد وسواس به خرج ندهید .
شما با یک دقت درونی باید ببینید که علاقه شما به این دوستانتون یک علاقه همجنس خواهانه همراه با محرک های شهوانی و جنسی هست یا فارغ از این مسائل فقط روی رابطه های دوستی و صمیمیت های برخاسته از خوش خلقی و صفات پسنده هست . اگر مورد دوم بود ، نگران نباشید و فکر خودتون رو به این مسائل مشغول نکنید .

با سلام وقت بخیر من پسر ۱۸ ساله هستم که دوستان پسر زیادی دارم البته از رفت امد با اقایان ۲۵ تا حدود ۳۰ساله هم حس روحی خوبی پیدا میکنم یعنی با این اقایون درپارک یا اگه رفته باشیم برا ی خرید رفیق شدم هم سن وسال هام سرزنشم میکنند ایا کار من اشتباه که با بزرگتر از خودم رفت امد دارم . البته دوستان هم سنم چون از همین اتفاقات همجنس گرایی مطلع هستن برای اینده زندگی من نگرانند و وسواس به خرج میدهن برای همین من را منع میکنند ایا رفتار من واقعا اشتباه ؟؟؟؟

تصویر مشاور شهر سوال

سلام دوست عزیز، از مراجعه شما تشکر می کنیم. با توجه به اطلاعات مختصر از شما و جوانب مختلف این دوستی، دقیقا و به صورت ثابت نمیتوانیم شما را تشویق یا منع کنیم از این رفاقت. بهترین تشخیص دهنده درست یا نادرست بودن این کار خود شما هستید. این شما هستید که متوجه خواهید شد رابطه شما عادی است یا خیر. طبیعتا رفاقت با هم سن و سالان مفید تر بوده و توصیه می شود اما ممکن است شما با کسی کوچکتر و یا بزرگتر از خودتان یک رابطه درست و منطقی و دوستانه داشته باشید. به ویژه این اختلاف سن هرچه سن بالاتر برود کمتر اهمیت پیدا میکند. بنابراین اگر می بینید یا حس میکنید که رفتارها، صحبتها و حرکات در روابط شما به سمت بیراهه کشیده می شود و یا این احتمال دارد که از مسیر درست خود انحراف پیدا کند، خود را از این رابطه کنار بکشید یا روابط را کم کنید.
برای شما آرزوی موفقیت و سربلندی داریم.

بله اشتباهه چون هرکسی باید با هم سن وسال خودش رفت وآمد کنه تا مورد سوء ظن دیگران قرار نگیره.

سلام پسر ۱۷ساله هستم حمل بر خود ستایی وتعریف نباشه از لحاظ ظاهری دوستانم به من میگن خوشگل خوشتیپ من فقط یک دوست صمیمی دارم .بقیه سعی میکنن با من دوست بشن اما من فقط در حد سلام وعلیک برخورد میکنم سعی میکنم در رفتارم نشون بدم ازشون خوشم نمیاد مثلا اگه هم حرف بزنیم نگاشون نمیکنم اخه تو همکلاسی هام دیگه حرف های فیلم عکس سکس استمنائ و... باب هست .یک روز هم یکیشون دم در مدرسه میگفت بیا با موتور برسونمت اما من نرفتم خلاصه باید چه کار کنم بعد ا دانشگا ه درسای سختتر .با تغییر تیپ وشلخته شدن میشه این دیدگاه را از بین ببرم یا باید تغییر رفتار بدم وخوش بین بشم وبد بین نباشم ؟خواهش میکنم کمکم کنید

سلام حامد جان
به نظر من شما وسواسی که تو روابطتون به خرج میدید بجاست و مراقب خودتون هستید دوست من شما کمی تو اعتماد به دیگران ضعیف هستید و باید براتون حسن نیت دیگران نسبت به شما ثابت بشه و این هم خوبه اما تو نوشته هاتون گفتید که فقط یک دوست دارید و هر کس بهاتون میخواد دوست بشه دوری میکنید یعنی اینکه نمیتونید تشخیص بدید که چ کسی مورد اعتماده و چ کسی نیست سن شما سنی هست که میشه سریع توش آموزش دید برای شناخت دوستان قابل اعتماد شما مراجعه کنید به روانشناس ها و از اونها بخواید براتون توضیح بده که جوری میتونید قانسان قابل اعتمادی باشید چونکه زمانی تشخیص میدید که چ کسی مورد اعتماده که درون خودتون خصوصیات فرد مورد اعتماد شکل بگیره بیشتر روانشناسها اینو میگن که وقتی نقطه قوتی در درون خودتون میبینید در درون دیگران هم همونو میبینید چون خودتون داریدش و اگر نقصی در درون دیگران میبینید همون نقص در درون خودتون هست. اینو برای گسترش روابطتتون گفتم و در مورد دوستانی که در مورد مسال سکس و شهوت صحبت میکنن و فیلم رد بدل میکنن بدون ریسک نزدیک چنین اشخاصی نشید که آسیب نبینید. این نظر منه.

تصویر مشاور شهر سوال

دوست عزیز، سلام و خوش آمدید. جای تقدیر دارد که شما به خیلی نکات توجه دارید و نسبت به روابط، دوستان و اتفاقات اطرافتان حساس و مقید هستید. طبیعتا این که مراقب رفتارهایمان باشیم، مراقب دوستانمان و روابطمان با آدمها و حتی دوستانمان باشیم، و در انتخاب افراد دقت و وسواس (به معنای خوب آن) به خرج دهیم خوب است، اما این رویه نباید به سمت افراط پیش برود و ما را از جامعه و دوستان و اطرافیان دور کند. در مورد اشخاصی که اهل انحرافات شدید باشند یا به قول معروف انسانهای نابابی باشند به شما حق میدهیم که اینگونه رفتار کنید (که البته به نظر ما اگر احتمال به دام افتادن و لغزش نمی بینید با این افراد هم خوش خلق باشید) اما با بقیه افراد، بهتر است با روی خوش رفتار کنید. حسن خلق بخشی از ایمان و شخصیت مؤمن است. همزمان با رعایت و احتیاط ازانحراف میتوانید انسانی نمونه و خوش اخلاق باشید. اگر می بینید نمیتوانید، باید اراده خود را قوی تر کنید و با تقویت اعتماد به نفس بتوانید در عین حال که با دوستان و اطرافیان در ارتباط هستید به سمت انحراف و خلاف کشیده نشوید. اراده قوی و مستحکم کلید حل بسیاری از مشکلات فردی ماست. برخی از راهکارهای تقویت اراده: (http://www.soalcity.ir/node/319).
موفق و پیروز باشید.در پناه حق

سلام من دختر تقریبا ۱۶ سال هستم من یه دختری که همکلاسیمه خیییییییلیییی دوس دارم ینی از سال سوم راهنمایی تا الان که دوم دبیرستانم خیلی دلم میخواد احساسشو به من و بدونم خیلیی ولی زیاد به من اهمیت نمیده میده ولی نمیده نمیدونم چجوری بگم تقریبا از ترم دوم به بعد سال اول دبیرستان حس میکنم عاشق من شده اخه خیلی بقلم میکرد بوسم میکرد من ناراحت میشدم یا نبودم ناراحت میشد یه روزی من رفته بودم اردو دوستم تو یه کلاس دیگس دوستام میگفتن بدجوری اون روز که نبودی افسرده بود باهمه دعوا میکرد حوصله نداشت به درس گوش نمیکرد دوستام ازش پرسیدن چی شده اونم گف اخه نیستش(من)بعد هر وقت من با دوستام من و میدید چوری حرص میخورد و حسادت میکرد که همه ی دوستام یا همکلاسیام میفهمیدن منم دیدم خوشم میاد هی حرصشو در می اوردم اخه اونم قبلا این کار رو کرده بود حالا که تابستونه بهش پیام دادم اولین بار جوابمو داد ولی دومین بار جواب من و نداد خیلی ازش ناراحتم از دوستم خواهش کردم بهش پیام بده وقتی فهمیدم جواب اونو داده داغون شدم به دوستم گفته بود توو(من) ول کن نیستید دوستم گفت بهش(من)دوس داری جواب نداد دوستم گفت تب داره یه چند روزی. اتفاقا منم همون روزا تب داشتم بعد هروقت به دوستم بهش میگه چیه حرص میخوری خودش و میزنه به اون راه خلاصه اون دوسم داره یانه چجوری بفهمم درضمن من همجنس باز نیستم فقط خیلی دوسش دارم .ممنونم اگه جواب بدید بعد یه چیزی اون و دوستم نقشه کشیده بودن که حرص من و درارن که ددلم باسش (عشقم )تنگ شه.

تصویر مشاور شهر سوال

دوست نوجوان، خیلی خوش آمدید. سنین نوجوانی و دوره راهنمایی و دبیرستان دوران رشد و نموّ جسمی و بزرگتر شدن تن و بدن آدمی و همچنین نوسانات و بالاگرفتن احساسات و عواطف و شور و شرّ مختص به همان دوران است. طبیعتا دوستی های این دوره بخصوص در مدرسه و دبیرستان هم تحت تأثیر همین دوران خواهد بود. این را بدانید که بسیاری از تجربیات اینگونه که الان دارید، سه چهار سال دیگر اگر به یاد بیاورید، حتما خنده تان میگیرد.
.. اکنون چند توصیه خدمتتان عرض میکنیم. اول اینکه در هر کاری (هر رفتاری، اعم از دوستی، روابط خانوادگی، کارهای روزمره، درسی، و غیره) سعی کنید متعادل باشید و به افراط و تفریط کشیده نشوید. هر کاری حتی پسندیده ترین کارها مثل عبادت خدای متعال، اگر به ورطه افراط یا تفریط بیفتد لطف و خاصیت خود را از دست خواهد داد. انسان در این حالت مثل اتومبیلی است که یا ترمز ندارد و یا گاز(پدال گاز). بنابراین در دوستی های خودتان و در روابط دوستانه، و علائق هم سعی کنید تعادل را برقرار کنید، شما هم باید برای دوستتان ارزش قائل باشید و هم برای شأن خودتان و یکی را فدای دیگری نکنید. نکته دیگر اینکه برای فهمیدن علاقه دوستتان هم میتوانید از رفتارها و حرفهای او متوجه شوید، هم میتوانید مستقیم از خودش بپرسید و هم از طریق یک واسطه که بی طرف باشد کمک بگیرید.
با آرزوی اینکه روزی رابطه ما با بهترین دوستمان درست شود، خدانگهدار.

اخه خیلی مغروره دوستم حتی به دوستامم نمیگه چه برسه به خودم

سلام چرا هنوز جواب سوال من را ندادید

تصویر مشاور شهر سوال

گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی...
با سلام خدمت شما کاربر عزیز، پاسخ داده شد. موفق باشید.

باسلام
من
دختری ۱۵ ساله هستم که ۴_۵ ماهی میشه که به شدت عاشق یکی از بچه ها در مدرسمون شدم متاسفانه اون دختر توی کلاس ما نیست ولی من واقعا عاشقش شدم ....مشکل اینجاست که ما چهار پنج باری باهم بدجور دعوا کردیم که بیشتر هم من مقصر بودم در حالی که اون با لبخندهایش به من معلوم بود که قصد دوست شدن داشت ولی من هول شدم بهش اخم کردم تازه اون میخواست باهامون عکس بگیره من ترسیدم و از اونجا دور شدم لطفا منو راهنمایی کنین که چه جوری این اخلاق بدم رو ترک کنم
باتشکر

تصویر مشاور شهر سوال

دوست نوجوان، از اینکه سوال خود را با ما درمیان گذاشتید متشکریم. به این نکته توجه داشته باشید که پیدا کردن دوست خوب کار آسانی نیست و شاید به سرعت نتوانید کسی را که هم از نظر اخلاقی، درسی، ظاهری، ایمانی، از نظر سن و سال، از نظر خانواده و سایر شرایط مناسب باشد پیدا کرد، اما مشکل تر از این شاید بعد از یافتن دوست خوب باشد. یعنی حفظ آن. اینکه شما رابطه دوستی و رفاقت خود را ادامه دهید و در کنش ها و واکنش های دوستانه و مسائل مختلف بین دو طرف، این رفاقت را نه تنها خدشه دار نکنید بلکه آن را عمیق تر، صمیمی تر، و واقعی تر کنید. اگر مشکل شما زود عصبانی شدن و از کوره در رفتن باشد، میتوانید با مراجعه به این صفحه (http://www.soalcity.ir/node/76) راهکارهای ارائه شده را مطالعه و تا جای ممکن آن ها را عملی کنید. همچنین باید با اراده قوی و اعتماد بنفس (http://www.soalcity.ir/node/320) وارد کار شوید. انشالله در این رفاقت موفق و پایدار خواهید بود. به امید خدا.

من نمیدانم شما به جنس مخالف هم علاقه داری یا فقط به همجنس ؟ اما من دوستانه به شما توصیه میکنم تا زمانی به جنس مخالف علاقه پیدا نکرده ای ازدواج نکن وگرنه بدبخت میشی .وضعییتت از اینکی که هست بد تر میشه.

من پوریا دانشجو هستم و۲۰ سالمه .با یکی از دانشجوها به نام بهزاد در یکی از کلاسها رفیق شدم پس از گذشت زمان کم این رابطه ما خیلی قوی شد یعنی طوری که من شدیدا به بهزاد وابسته شدم ما دایم در کنا هم در کلاس هابودیم اگه من از کلاس بیرون میرفتم بهزاد پشت سر من ماومد بیرون اگه استاد به خاطر اینکه ما با هم حرف میز دیم جدامون میکرد تاسرگرم پاسخ سوالای بچه ها میشد بهزاد می اومد پیش من در واقع اون من را شیفته خودش کرد الان که کلا س ها تموم شده من فکرم شب وروز شده اون همش توی فکر اونم دل کندن از اون خیلی برام سخت شده دارم دیوونه میشم خواهش میکنم کمکم کنید میدونم این جزو همون عشقای بی هدفه ولی من چیکار کنم ؟

تصویر مشاور شهر سوال

دوست عزیز، پوریا، پیدا کردن یک رفیق و دوست خوب و ایجاد رابطه دوستانه در دوران تحصیل فرصت بسیار خوب و مغتنمی است که شما بحمدلله آن را بدست آورده اید. اما این رفاقت نباید موجب بهم ریختگی روند عادی زندگی شما باشد یا بود و نبود موقت آن موجب اضطراب و نگرانی گردد. این رفاقتها فرصتی است برای گذراندن بهترین دوران جوانی، تفریحات مشترک، مشارکت و کمک در تحصیل و درس، و درمیان گذاشتن بسیاری از ناگفته ها که فقط با دوستان صمیمی میتوان گفت و ...
البته همانطور که عرض شد این رابطه نباید از حد معمول آن بگذرد . در حال حاضر با وجود وسایل ارتباطی بسیار سریع و چند رسانه ای شما حتی اگر از عزیزان و دوستانتان هم دور باشید میتوانید با آنان ارتباط داشته باشید و از حال هم با خبر باشید. حتی هر از چند گاهی به هم سر بزنید. شما از دورترین نقطه ایران به نقطه دیگر در نهایت پس از یک روز میتوانید مسافرت کنید...
دوستی خود را حفظ کنید و آن رایک رابطه قلبی و معنوی بدانید نه یک رابطه فیزیکی، تا با فراز و نشیب های مختلف و دوری و نزدیکی مسافت چیزی از رفاقت و ارتباط شما کاسته نشود. این فاصله ها نیز مقطعی است و پس از مدتی دوباره دوستان یکدیگر را خواهند دید. در این مدت هم علاوه بر تماس با ایشان حتما با سایر دوستان، رفقا و اقوام هم در ارتباط باشید. اجازه ندهید یک رابطه شما را به هم بریزد. سعی کنید روزها بیکار نباشید و به علایق شخصی خود ( مطالعه، ورزش، سینما، و ...) بپردازید. این کار به شما کمک می کند تا خواسته های شما به سمت تعادل پیش برود.
موفق و پیروز باشید.

سلام من پسری ۱۹ ساله هستم .میخواستم به شما هم سن وسالی هام توصیه کنم که در دوست یابی همجنس خیلی خیلی زیاد دقت کنید .
راستش من چندی پیش بایک پسر سه سال از خودم بزرگتر بود ۲۲ ساله بود رفیق شدم ما باهم خیلی خوب بودیم یک روز من از طرف دوستم دعوت شدم به خونه شون برای اموزش دادن زبان بهش . رفتیم توی اتاقش .اولش رفتارش عادی بود مثل همیشه بعدا در اتاق قفل کرد شروع کرد به نشون دادن فیلم وعکس سکس مبتذل وحرف از همجنس گرایی با مقدمه چینی خودش را عریان کرد وخلاصه میگفت هم مفعول هم فاعل من ماتم برده بودشکه شده بودم دوست صمیمی من داره ایناره میگه چه اشتباه بزرگی کردم کاش هیچ وقت ندیده بودمش نشناخته بودمش
خیلی باید حواسمون به خودمون باشه بیراهه نریم سرزنشم نکنید جوونی جاهلی داره ... برا م دعا کنید دیگه توی دام این افراد که خودشون را خوب جلوه میدن وبعدش این طوری نیفتم .

شما چکار کردی ؟چرا بقیه اش رو ساسورکردی؟

یه دختر کثافتی به هر نحو نشون میداد درخواست مالیدن از من داشت...من زیاد حرکاتش درک نمی کردم...تا اینکه به پیام دادن
منو ازین رو به اون رو کرد...من بازم دست به کاری نزدم..فقط دیگه بیشتر به خودم می رسیدم...تا اینکه اون فهمید من اینکاره نیستم ...
کم کم سرد شد ولی اشتیاق من به پیام بازی باهاش اوج گرف...بعد فهمیدم دوستای نزدیکش دستمالیه پسراند...فقط من معتاد به پیام بازی شدم...
بعد یه روزی بدون اینکه کتوجه بشم به یه پسر چند پیام دادم...فکر کردم زنه...بعد مایه دردسر شد واسم...خدا لعنت کنه اون دختر که منو عادت به
پیام دادن کرد بعد خودش کنار کشید.............یادش نیستم فقط اشتباه پیام دادم خوب نبود برا شخصیتم..ان شائ الله بگذرد و سریع فراموش شود.گاه خودم رو سرزنش می کنم که بابا ...چرا پیام بازی؟؟؟؟

با سلام من پسر ۱۹ ساله ای هستم در حال حاضر دانشجو .واقعیت من در دوران دبیرستان کمی گوشه گیر ومنزوی بودم وبه تد ریج دوم دبیرستان بیشتر شد سوم بیشتر از دوم .من بیشتر ترجیح میدادم تنها باشم خیلی کم حرف بودم بقیه همکلاسی هام سعی میکردند با من صحبت کنن من باهاشون گرم نمیگرفتم یکی از هم کلاسی هام خیلی دوست داشت با من باشه حرف بزنه اون بر عکس من اجتماعی وپر رو بود ولی من اصلا محل نمیذاشتم اونجا را ترک میکردم .ببینید در واقع من به خاطر محیط ومحل زندگیمون احساس میکردم لیاقت من بیشتر از ایناست دوست داشتم بهترین مکان باشم جایی که همه دانش اموزان واقعا به درس اهمیت بدن پدر ومادرشون افرا د مهمی باشن نه مثل اینها که انگار درس بهشون تحمیل شده بود مدرسه براشون تفریح بود فقط می اومدن میخندیدن حرفای بی فایده چرت پرت میزدن
من مغرور و خود شیفته نبودم در واقع دوست داشتم با اینجور واین مدل افراد نباشم .خوب الان داخل دانشگاه خوشبختانه دو دوست خوب اونطوری که میخواستم پیدا کردم هم خوشتیپ هم خوش اخلاق ومهربون با معرفت ولی همین مدت هم کم باهم بودیم سوالی که داشتم مدتی است دچار خیالبافی شدم توی خواب وبیداری تو ذهنم تصور میکنم برگردم به گذشته وبااین دوستای خوبم در برابر اونا نشون بدم من این دوستان خوب رادارم یه جورایی پز بدم با داستان های مختلف ذهنم درگیر همون کلاس میشه . چیکار کنم ذهنم را روی زندگی واقعی متمرکز کنم ؟ باور کنید این فکرا ذهنم وزندگیمو مختل کرده ؟؟
یک خواسته دیگه هم داشتم لطفا راهکار هایی را بگید که بتونم با افراد خوب ارتباط برقرار کنم شاید این موضوع کمکم کنه من افرادی را میبینم ولی راه اولیه برقرای ارتباط را بلد نیستم چه طوری برم جلو برای دوست شدن باا ونها ؟... ممنونم

تصویر مشاور شهر سوال

سلام دوست عزیز، خوش آمدید. جای بسی خرسندی است که جوانی خوب، متفکر، درسخوان و آرمانخواه به جمع دوستان ما اضافه شده است. به شما تبریک می گوییم که توانسته اید دوستان خوبی برای خود پیدا کنید اما همانطور که میدانید حفظ رابطه دوستی و رفاقت هم بسیار اهمیت دارد که آرزو داریم شما در این زمینه هم موفق باشید. از مطالب شما یک نکته بر می آید، اینکه شما تمرکز زیادی ندارید و یک سری افکار خاص مدام به ذهن شما خطور می کند. این میتواند نوعی وسواس فکری باشد یا چیزی نزدیک به این اختلال. امیدوارم این مشکل خیلی عمیق و فراگیر نباشد و شما با به کار بستن یک سری تمهیدات و راهکارها که قبلا توسط همکاران ما به دوستان دیگر ارائه شده (http://www.soalcity.ir/node/2306) و (http://www.soalcity.ir/node/2698) خودتان بتوانید مشکل خودتان را حل کنید. اما اگر احساس می کنید که مشکل بقدری عمیق و شدید است که نمیتوانید آن را کنترل کنید، حتما به یک مشاور روانشناس مراجعه حضوری داشته باشید.
اما برای خواسته دوم شما در خصوص راهکارهایی برای ارتباط خوب، میتوانید به مطالبی که با این موضوع مطرح شده مثل این یکی (http://www.soalcity.ir/node/792) مراجعه کنید یا با مراجعه به بخش مهارتهای زندگی در بخش مشاوره و خانواده (http://www.soalcity.ir/taxonomy/term/69) به پست هایی که با موضوع مهارت های ارتباطی و نیز اعتماد به نفس مربوط می شود مطالعه کنید.
همچنین توجه شما را به مطالعه بخشی از مطلبی با همین موضوع و با عنوان زبان بدن در روزنامه جام جم به چاپ رسیده جلب می کنم:
داوری لحظه‌ای و فوری بزرگ‌ترین بخش تاثیر اول است و در این داوری، زبان بدن یكی از عناصر بسیار مهم به نظر می‌رسد. به طور كلی اقداماتی كه در لحظه اول برخورد، بشدت توی ذوق می‌زند و مانع ارتباطی ایجاد می‌كند عبارتند از خاراندن سر، جویدن عصبی گوشه لب‌ها، دوری از تماس چشمی، قوز كردن یا بی‌انعطاف ایستادن و ... .در اولین برخورد، وقتی فرد لبخند نمی‌زند، حالت بدنی خشكی دارد، به افراد نگاه نمی‌كند، باعث می‌شود افرادی را كه به او نزدیك می‌شوند، ناامید كند. انسان‌ها به طور كلی از كسانی استقبال می‌كنند كه پر انرژی و گشاده‌رو باشند و لبخند یكی از مطمئن‌ترین زبان تن است. لبخند به دیگران می‌گوید در آن لحظه خاص شما خوشحال یا راضی هستید. وقتی به كسی لبخند می‌زنید، نورون‌های منعكس‌كننده او از هم باز و شاد می‌شوند و متقابلا لبخندی را به نمایش می‌گذارد و آگاهانه یا ناآگاهانه احساس می‌كند روی شما تاثیر خوشایندی گذاشته‌اند.
در اولین برخورد، وقتی فرد لبخند نمی‌زند حالت بدنی خشكی دارد و به افراد نگاه نمی‌كند باعث می‌شود افرادی را كه به او نزدیك می‌شوند، ناامید كند. لبخند نزدن، افراد را خنثی و بی‌تفاوت نشان می‌دهد. توجه به این نكته نیز مهم است كه لبخند زمانی واقعی برداشت می‌شود كه چشم‌ها و بقیه بخش‌های صورت را هم دربرگیرد. در ضمن مهم‌ترین جنبه لبخند در تاثیرگذاری اولیه، رنگ دندان‌های شماست.
وضع ظاهرتان نخستین اطلاعاتی است كه دیگران از شما می‌گیرند. وقتی لباس آراسته و تمیز بپوشید این پیام را منتقل می‌كنید كه از اعتماد به نفس فراوان برخوردارید و به دنیای پیرامونتان بها می‌دهید. برای خوب به نظر رسیدن لزوما نباید زیبا و خوش‌چهره باشید. البته، زیبا بودن چیز بدی نیست، اما داشتن اطمینان خاطر و اعتماد به نفس مهم‌تر است. اگر خوب ، خوشایند و مورد اعتماد به نظر برسید ارتباط را جذب می‌كنید و طرف مقابل را در موقعیت آرامی قرار می‌دهید.
متخصصان بر این عقیده‌اند كه تاثیرگذاری اولیه با برنامه‌نویسی ذهن ما برای ارزیابی و طبقه‌بندی كردن در رابطه است. ما اطلاعاتی جمع‌آوری می‌كنیم تا بدانیم طرف مقابل چگونه با ما همخوانی دارد. در جلسه آغازین وقتی می‌خواهید نظر مساعد طرف مقابل را جلب كنید ، لازم است همه توجه تان را به طرف مقابل بدهید. در اینجا، تماس چشمی از اهمیت بسزایی برخوردار است. سعی كنید در ۷۰ درصد وقت، تماس چشمی برقرار كنید. وقتی در چشم‌های طرف مقابل نگاه می‌كنید در واقع به او می‌گویید حرفی كه می‌زند معنی‌دار و برای شما مهم است. برقراری تماس چشمی برای نشان دادن اعتماد و اطمینان ضرورت دارد. در برخی فرهنگ‌ها ناتوان بودن در برقراری تماس چشمی نشانه بی‌ادبی است، نشانه نداشتن اعتماد به نفس است و در مواردی اشخاص ممكن است تصور كنند شما یك فرد دروغگو هستید. این را هم بدانید كه در بعضی از نقاط دنیا مانند آسیای جنوبی، نگاه كردن در چشم نشانه بی‌ادبی است. پس این موضوع به فرهنگ فرد بستگی دارد مثلا در ایران و در بین مسلمانان این موضوع به خاطر مسائل شرعی و در بر خورد با نامحرم متفاوت است. در دین ما کلیه مسائلی که عنوان شد ،بین خانم ها وآقایان متفاوت است.
موفق باشید

به نام خدای آفریدگار علی بن ابی طالب سلام. خسته نباشید. من پسری ۱۸ ساله هستم که مشکلی مشابه مشکل بیان شده دارم یعنی من به یکی از دوستانم خیلی محبت حلال می ورزم ولی اون دم دمی مزاجه بعضی وقتا رفتار متقابل نشان میده و خوش برخورده ولی بعضی وقتام بدجور حرص منو در میاره و خودشو به ندیدن میزنه و مطمئنام منو خیلی دوس داره چون از خودش با نیت صادق شنیدم و به یکی دیگه از دوستای مشترکمون محبت میکنه و وقتیم که من در کنارشونم عمدا این کارو بیشتر میکنه. احساس خوده من اینه که یه جایی من نتونستم به خوبی درکش کنم و شاید اون الآن داره یه جورایی انتقام اون قضیه رو میگیره. لطفا بهم کمک کنید که به تونم مثل قبل راطه ی خوبی باهاش برقرار کنم. چون من احساسم خیلی قویه و احساسم داره یه من میگه که دوست داشتن بین هر دوی ما وجود داره اما منتظره یه انرژی فعال سازیه. امیدوارم با کمک خدا و راهنمای شما من موفق بشم وهمینطور شما.

تصویر مشاور شهر سوال

سلام دوست عزیز، خوش آمدید. اینکه در روابط دوستانه خود مقید هستید و سعی در اصلاح روابط دارید بسیار قابل تقدیر است. اما باید توجه داشته باشید این تقید و وسواس به ورطه افراط کشیده نشود. علاوه بر اینکه ماها با دوستان مختلفمان سطوح مختلفی از دوستی را تجربه می کنیم، با هریک از دوستان نیز تجربیات پر فراز و نشیبی داریم. ممکن است ایامی در اوج باشیم و ایامی هم کدورت هایی بینمان پدید بیاید... بنابراین اینکه نیت واقعی دوست شما چیست، از حرفهای شما نمیتوان به نیت او پی برد و باید با خودش صحبت کنیم، اما میتوان امیدوار بود که این رفتارهای او یا طبق برداشت شما مربوط به جایی می شود که شما بخوبی درکش نکرده اید و یا عامل سومی در آن دخالت دارد یا شاید شیطنت های کودکانه ای است که به این شکل خود را نشان می دهد. به هر حال ما میتوانیم آن را خیلی جدی نگیریم (به صورتی که خواب و خوراک از شما بگیرد و زندگی شما را مختل کند) و همزمان با رفتار های محبت آمیز و احترام گونه دوستانه و البته در سطح عادی و نه اغراق آمیز، به تدریج پیوند دوستی خود را بیشتر کنید.
برای شما لحظات خوب و خوش در سایه الطاف خداوند آرزو میکنیم.

من دختری هستم دبیرستانی مدت دوسال است که یکی از همسن های من عاشق من است البته این نظر او است من نمیدونم چطوری باید باهاش برخورد کنم گاهی از تعصبات افراطی وی در اذارام هرچقد از او خواستم به مشاوره برود قبول نکرد و فک میکند من او را دیوانه میدانم خاهش میکنم کمکم کنید واقعا درمانده ام و نگران برای او بعد از جدا شدن از من تمام راه های من به بن بست خورده ممنون میشم اگه راهنمایی کنید

سلام وقت شما بخیر من پسر ۱۸ ساله ای هستم که شخصی نه خیلی زیاد اجتماعی هستم نه خیلی کمروحد متوسط این دو معمولی
راستش یک روز رفته بودم خرید از اقای حدود ۲۸ تا ۳۰ ساله هست خوشم اومد از ظاهر خوشتیپ خوش اندام وهمچنین اخلاق خوبش ومهربونیش اسمش مجید هست .تصمیم گرفتم حداقل یک ماه یک بار به مغازه اش برای خرید پوشاک بروم هروز که از دبیرستان بر میگردم میرم از دور یه گوشه میایستم نگاهش میکنم شما به اقا بهزاد که سوال پرسیده بود گفتید باید هر کسی با هم سن خودش رفت امد کنه که مورد سوظن دیگران قرار نگیره بله درسته ولی این احساس ریشه در چه چیزی داره ؟
من یک روز با ظاهری زیبا لباس نو مو وصورت ارایش کرده رفتم که برم ببینمش در فاصله چند متری تو پله ها دیدمش اون من را دید وشناخت ایستاد ولبخندزد ولی من نرفتم جلو سر برگردوندم اونجارا ترک کردم اصلا اون روز نرفتم ببینمش این احساس موقعی که میخوام درس بخونم وبخوابم و... سراغم میاد کمکم کنید ...یک بار میخواستم در قالب یک نامه برایش بنویسم اما هنوز این کار را نکردم .این موضوع را فقط به شما گفتم چون میدونم اگه به دوستام بگم میگن معلومه کافیه پیشنهاد به این اقا بدی . لطفا اگه میشه دیدگاه من را برای همه نمایش ندهید وفقط پاسخ من را بذارید . ممنونم

تصویر شهر سوال

باعرض سلام وتشکر
وضعیتی که شما آن را احساس و تجربه می کنید یک وضعیتی است که نیاز به روانکاوی پیچیده و حضوری داردچون علاقه به همجنس تا این حد و از طرفی وجود افکار مزاحم و سمج و تا حدی وسواس گونه که هر وقت تمرکز می کنید سراغتان می آید نیاز به واکاوی و روان کاوی حضوری دارد. قطعا روان شناس حضوری و با تجربه با تست های شخصیت مشخص می کند که علت این موضوع آزار دهنده چیست آیا یک نوع اختلال هویت جنسی است یا یک نوع حساسیت و وسواس قطعا با مصاحبه تشخیصی شما متوجه می شوید در کنار چه جنسی دچار شرم و حیا و در کنار چه جنسی مشکلی نداریدو با پرسش های اکتشافی مشکل شناسایی و راهکارهای شناختی و رفتاری به شما ارایه می شود. موفق باشید.

بروجلو وباش صحبت کن ودلایل علاقه داشتنت بهش بگو بهرحال به یک نتیجه میرسی.از این سردرگمی که بهتره.ازدور نگاه کردن ودزیده نگاه کردن مشکلی ازت حل نمیکنه .مرگ یک بار شیون هم یک بار.

سلام دختر ۱۹ ساله هستم
ایا ازدواج با اقای ۴۰ ساله که از لحاظ مالی متمکن است پیامد واشکالی دارد ؟بنده اهل زندگی وتشکیل خانواده هستم اشتباه نشه اصلا فقط به اموال وزبونم لال به جدایی فکر نمیکنم چون این را میدونم طلاق منفور ترین حلال ها است وعواقب بدی داره میخوام مطمین ترین ودرست ترین راه را برای ازدواج واینده انتخاب کنم .لطفا کمکم کنید

تصویر مشاور شهر سوال

سلام، سوال شما را در اینجا پاسخ داده شده است:
http://www.soalcity.ir/node/2742#comment-10330

سلام دختری ۱۷ ساله هستم که دوست همونوع خودمو خیلی دوست دارم بیش از اندازه وقتی جوابمو سرد میده با خودم میگم یعنی چیکارکردم؟چرا اینطور شده میدونه من دوسش دارم وقتی بهم میگه اجی انگار دنیارو بم دادن حس قشنگی بم میده از طرفی دوس دارم برا همیشه پیشم بمونه ولی ترس از دست دادنش منو دیونه میکنه از طرفیم میدونم علاقه ام افراطیه اگه اون ناراحت باشه منم ناراحت میشم وقتی با کسی گرم میگیره یا کنار یکی دیگه بشینه اصن نمیتونم رو درس تمرکز کنم دوس دارم پیش خودم. باشه یه جور حس مالکیت دارم بهش همش بهش فکر میکنم. من این حس خواهرانه رو دوس دارم ولی خیلی میترسم چون اگه باهام سرد بشه دیونه میشم حتی ی مدت که قهر بودیم من غذا درست نمیخوردم کلا گریه میکردم . ممنون میشم راهنماییم کنین.

سلام من پسري هستم ١٦ ساله و از وقتي ديدم كه بعضي از خانم ها براي بدست آوردن پول دست به زنا كاري ميزنن از جنس مخالف خودم متنفر شدم اما در عوض به همجنس خودم خيلي خيلي علاقه مند شدم طوري كه الان به يكي از هم مدرسه اي هام كه همسن خودم هست و خيلي خيلي خوشگل هم هست علاقه بسيار زيادي پيدا كردم و حتي فكر هاي بسيار بد و شهوت آلود هم به ذهنم خطور ميكنه اما من اين پسر رو خيلي خيلي زياد دوست دارم حاضرم جونم رو براش بدم تا هميشه پيش من باشه ولي متاسفانه فقط توي زنگ هاي تفريح فقط ميتون ببينمش اما من سعي كردم تابستون پارسال ازش دور بمونم تا شايد اين عشق من نسبت بهش كمتر بشه اما متاسفانه با شروع شدن دوباره مدرسه ها همون قدر بهش علاقه دارم من خيلي خيلي دوست دارم اين پسر رو ببوسم و بهش بگم عاشقتم اما نميتونم انقدر كه من به اون علاقه دارم اون به من علاقه نداره ولي من عاشقشم انقدر عاشقش بودم كه حتي به فكرش خود ارضايي ميكردم اما خوشبختانه سه ماه هست كه خودارضايي رو ترك كردم ولي فكر اين پسر هنوز توي ذهنم مونده و هنوز هم دوست دارم ببوسمش و بگم عاشقشم اما اين كار داره ديوونم ميكنه ديگه از خودم متنفر شدم لطفا كمكم بكنيد بگيد من چيكار بكنم كه اين پسر رو فراموش بكنم خيلي خيلي بهش وابسته شدم فكر به اين پسر باعث ضعيف شدن تو درس ها و بهم ريختن سيستم خواب و خوراك من شده چون خيلي خيلي عاشقش هستم ايم عشق داره من رو ديوونه ميكنه لطفا كمكم كنيد از خودم متنفر شدم ممنون!!

تصویر مشاور شهر سوال

سلام دوست عزیز، از طرح سوالتان در شهر سوال متشکریم. ممکن است شما به دلایلی به ارتباط با همجنس خود بیاندیشید، اما آنچه که گفتید قطعا دلیل آن نیسن. درست است بعضی خانمها برای بدست آوردن پول تن فروشی میکنند، اما در مقابل آنها اکثریت قریب به اتفاق خانمها چنین کاری نمی کنند و بانوانی پاکدامن هستند. چطور شما با دیدن آن همه بانوان پاکدامن تحت تأثیر قرار نگرفتید ؟؟؟ به نظر میرسد این مطلب، توجیهی (بسیار ساده انگارانه) برای خواسته نامطلوب شماست. از طرفی خودتان اعلام کردید که با علاقه شدید به یکی از هم مدرسه ای هایتان، چنان به هم ریخته اید که اوضاع عادی زندگی، تحصیل، خواب و خوراک شما مختل شده است. پس شاید لازم نباشد ما شما را از چنین کاری نهی کنیم و از مضرات آن بگوییم. این را هم بدانید که قرار نیست وقتی دو نفر از هم خوششان می آید و یا دوست می شوند این به معنای تمایلات جنسی باشد. همه ما دوستان زیادی داریم که برخی از آنها را بیشتر از سایرین دوست میداریم و برای برخی دلمان بیشتر تنگ می شود و شاید از دیدن برخی دچار شعف شویم و به هنگام ملاقات با هم روبوسی کنیم و از دوری آنها دچار افسردگی و ناراحتی شویم، حتی گاهی اشک بریزیم. بنابراین شما (و همه نوجوانان و جوانان عزیز مانند شما)، سعی کنید روابط پاک دوستانه را با تمایلات نادرست جنسی آلوده نکنید.
دوست نوجوان، شما در سن و سالی هستید که اوج شادابی و طراوت و جنب و جوش شما ست و در عین حال به لحاظ ذهنی و فکری آماده ترین دوران سن شماست. البته این دوران از نظر عاطفی و هیجانی و غرائز نیز دوران آرامی نیست، اما در هر صورت این شمایید که میتوانید انرژی خود را جهت دهید. قطعا اگر در این دوران انرژی و ذهن خود را در مسیر نادرست قرار دهید، پیشرفت شما هم در همان زمینه خواهد بود. به شما توصیه می کنیم با کمک فکری کسانی که مورد اعتماد شما هستند و میتوانند مشاوره دهند، هدف یا اهداف درست و منطقی در مسیر تحصیل و یا ورزش یا هر گونه موفقیت خود تعیین کنید و با توکل بر خدای توانا،تمام پتانسیل خود را به همان سمت معطوف کنید... قطعا موفق خواهید شد.
اگر هم گمان می کنید وابستگی شما به آن دوست واقعا شما را رها نمی کند از راهکارهای زیر استفاده کنید:
۱- سعی کنید در بیرون هیچ آثاری از ایشان را جلوی دید خود نداشته باشید مانند عکس شماره تلفن و یادگاری های و... و آنها را محو کنید.
۲- اکنون شما خود را به قدری کوچک و حقیر کرده اید تا جایی که در نهایت وابسته به شخص دیگری شده اید. از این وابستگی و حقارت بیرون بیایید.
۳- درباره امتیازات این جدایی و خوبی های جدا شدن از ایشان نیز با خود فکر کنید و مطالبی را یاد داشت کنید.
۴- نقاط مثبت و خوبی های خودتان را فراموش نکنید و با نوشتن و مرور و نادیده و بی ارزش نکردن آنها به آینده خوشبین و امیدوار باشید.
۵- انجام کارهایی مانند ورزش های دست جمعی، تعاملات اجتماعی، سرگرمی و تفریح و پرهیز از تنهایی بسیار مفید هستند و شما حتما گزارش از حال قبل و حال بعد از این تکنیک را باید با دقت ثبت کنید.
۶- هنگام هجوم افکار و تصاویر ایشان در ذهن بدون پرورش و فکر کردن مکان را ترک کرده و یا توجه و تمرکزتان را به چیزی جلب می کنید مثلا با قطع کردن افکار مشغول گفتگو با یک فردی می شوید، با عجله از آن مکان را ترک می کنید، با روشن کردن تلویزیون سعی در تمرکز دیداری و شنیداری نسبت به نوع برنامه و حتی نوع لباس های مجریان و بازیگران و اسامی آنها می شوید.
۷ - شاید هفته اول به دلیل درگیر شدن با افکار اتوماتیک دچار نوعی استرس شوید ولی به مرور زمان افکاری که عادت داشتند همیشه و همه جا بدون اراده شما وارد ذهنتان شوند و حالتان را بگیرند با تکنیک های شما از اتوماتیک خارج شده و افکار جدید جایگزین می شود و در هفته های دوم و سوم افکارتان یک دست شده و تعارضی احساس نخواهید کرد.
۸- ارتباط خود را با خدا از طریق اعمال عبادی (هرکدام که خودتان بیشتر تمایل دارید) تقویت کنید.
برای شما آرزوی موفقیت و سربلندی و افتخار داریم.

منم پسری ۱۶ ساله هستم.
من فک میکردم این فقط مشکل منه که عاشق دوستمم ولی وقتی کامنتای دوستان رو خوندم.....
بخدا در حد جنون دوسش دارم فکر این که یه هفته ازش دور باشم نابودم میکنه.
تازگیا فک میکنم ازم سیر شده.
خدااااااااااااااا
یه را حل جلو پام بزارین.نمیدونم باید چیکارکنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تصویر مشاور شهر سوال

پاسخ شما دوست عزیز در کامنت های قبلی مانند این (http://www.soalcity.ir/comment/10854#comment-10854) داده شده است. میتوانید به آنها مراجعه کنید.

خدمت شما عرض کنم که انسان زمانی که چشم به این جهان می گشاید به تدریج دلبستگی اش به پدیده ها و موضوعات انسانی و غیر انسانی و حتی اشیاء مشخص می شود دلبستگی های به انواع و اقسام مختلفی تقسیم می شوند از ایمن گرفته تا ناایمن و -دوسوگرا و نا ایمن- اجتنابی برا اساس این سبک های دلبستگی دوران کودکی تا حد زیادی می توان نحوه دلبستگی افراد را در بزرگسالی مشخص کرد افرادی که دچار وابستگی شدید عاطفی به فردی می شوند به دلیل عدم تعادل در محبت دیدن والدین ممکن است دچار مسایلی در آینده شوند محرومیت های هیجانی و یا توجه و محبت هیجانی بیش از اندازه ممکن است باعث وابستگی و یا خودبزرگ بینی شود که هر دوی این ویژگی ها در حد افراط آن باعث اختلال در روند سلامت روان می شود.
نکته مهم دیگر اینکه ما نیاز به دوست داشتن و تأیید و ابراز علاقه مندی در ذاتمان وجود دارد،این موضوع باعث می شود که ما انسان ها یک موجود اجتماعی باشیم و در جامعه شناسی و روان شناسی هم این موضوع وجود دارد مثلا در سلسه مراتب نیازها ، نیاز به تأیید، تعلق ، محبت و احترام مطرح شده است. اما مشخص نیست شما به چه دلیلی به صورت افراطی به فردی وابستگی شدید پیدا کرده اید که مرزی بین خود و ایشان نمی توانید قایل شوید و احساس می کنید بخشی از وجود شما است که بدون ایشان نمی توانید زندگی کنید. اصرا به اینکه کسی شما را دوست داشته باشد تا حدی نشانه بی ارزش کردن ، اهمیت ندادن و احترام نگذاشتن به خود است که معمولا در شخصیت های مهر طلب این ویژگی ها وجود دارد این گونه افراد نیاز به دوست داشتن دارند در حالی استاندارد و مناسب این است ما از محبت و توجه دیگران لذت می بریم و متقابل پاداش این احترام را می دهیم اما نیاز نداریم . پس مشخص است در طور تاریخچه ارتباطی شما همیشه شما وابستگی یک طرفه بوده اید پس با یک دورن نگری و تأمل علت این وضعیت را در خود جست و جو کنید. بهترین وضعیت در ارتباطات احترام متقابل است یعنی فردی با شما نسبت به یک یا چند ویژگی شخصیتی مشترک است و این سبب دوستی می شود این دو در زمینه های دیگری دوست های دیگری هم دارند و خودخواه نیستند یعنی از اینکه طرف مقابل در کنار ایشان دوست های دیگری نیز دارد ناراحت نیستند و نگران نیستند از طرفی خود شان هم در زندگیشان با افراد دیگری دوست هستند که هر دوستی جایگاه خودش را دارد پدر ، مادر ، اعضای خانواده ، همسایه، خویشاوندان و... ممکن است ما را دوست داشته باشند و ما هم آن ها را دوست داشته باشیم اما در کنار آنها ما دوستان دیگری داشته باشیم و آن ها هم همینطور. پس برای بهتر شدن این نیاز افراطی یک طرفه و خود خواهانه راهکارهای زیر مناسب است:
۱- سعی کنید با خود شناسی بر احساس و هیجانات خود مسلط شوید و به صورت تخیلی سرمایه گذاری عاطفی انجام ندهید.
۲- با احترام به خود و استقلال شخصیتی و برطرف کردن نیازها و کمبوده ها با اعتماد به نفس کامل و با هدف گذاری، ارتباطتان را تنظیم کنید.
۳- با دیدن نقاط مثبت و خوبی های خودتان و اعتماد به خود در زندگی سعی کنید اساس بی نیازی از دیگران را در خود بنا کنید و در ارتباطات مجذوب کل شخصیت فرد نشوید بلکه به خود بگویید مثلا شوخ طبعی ایشان باعث ارتباط است نه سایر ویژگی های شخصیتی ایشان
۴- سعی کنید به جای تمرکز و سرمایه گذاری روی یک نفر ، روی چند نفر برای برقراری دوستی فکر و هدف گذاری کرده و به تمایل طرف مقابل نسبت به ارتباط با شما اهمیت قایل شوید.
۵- سعی کنید خوبی های دیگران را در خود ایجاد کنید و در انتخاب کاملا آزاد از اسارت خواسته ها و نیازهای درونی باشید .به عبارت دیگر دوست کسی نیست که نیمه ناقص من را کامل کند بلکه من باید با بینش و معرفت و کار و تمرین کامل باشم تا از ارتباط لذت ببرم تا در صورت عدم تمایل خود فرد یا طرف مقابل به ادامه رابطه ، آسیب نبینم .
بنابراین با توجه به نکات بالا شما باید مالک بودن در مورد احساس ایشان را از خود دور کنید و سعی کنید با افزایش دوستی با دیگر دوستان با این احساسات تان مبارزه کنید.
موفق باشید.

سلام.
پسري ۱۶ ساله هستم.
الحمد لله هميشه درسم خوب بوده و هيچ چيز برام مهمتر از درسم نبوده؛ولي يه ۶ ماهيه كه با يه پسري دوست شدم و از همون اول فهميدم خيلي با معرفته.
جالب اينه كه سال اول دبيرستان اصن محلش نميذاشتم و امسالم خودش پا پيش گذاشت كه باهام رفيق بشه.
ولي الان طوري شده كه نميتونم از فكرش بيام بيرون و ميخوام همش باهاش باشم.
اصنم هيچ ميل جنسي بهش ندارم فقط يه حس برادرانه هستش.
به نظرتون اين ميتونه خطرناك باشه؟
ممكنه اين مال بلوغ باشه؟
خيلي ممنون.
راستي امسال سال سوم دبيرستان ميرم و خيلي برام مهمه ولي ميترسم اين اميال درسمو تضعيف كنه.

تصویر مشاور شهر سوال

دوست نوجوان، سلام. به شهر سوال خوش آمدید. شما با توجه به گرایشی که به درس و تحصیل دارید، و نیز دوران طلایی عمر خود به لحاظ جسمی و ذهنی برای تقویت پایه تحصیلی و درسی، بهت راست اولویت را مثل گذشته به درس خود بدهید. اما این تصمیم نباید شما را از پرداختن به سایر امور زندگی غافل کند. به طور طبیعی شما زمانی را باید در کنار خانواده صرف کنید، زمانی را باید با همسالان خود مثل دوستان و اقوام سپری کنید و زمانی را هم باید به اموری مثل ورزش، عبادت و تفریح اختصاص دهید. ما از نظر روحی و روانی و جسمی نیازهای مختلفی داریم که به دریافت همه آنها باید توجه کنیم. البته این بدان معنا نیست که شما زمان مساوی برای هر یک درنظر بگیرید. زمانبندی اختصاص اوقات خود به هر یک از امور مذکور در دست شماست. بعنوان مثال طبیعتاً وقتی شما اولویت درس و تحصیل را برای خود درنظر گرفتید، یا اینکه درس و تحصیل در صدر علائق شماست، باید زمان بیشتری را به این موضوع اختصاص دهید. همچنین میتوانید برخی از دیگر فعالیت های خود را نیز هم راستا با همین موضوع قرار دهید، مثل اینکه تفریح خود را یا بخشی از تفریح خود را به گشت و گذار در نمایشگاهها و فروشگاههای کتاب و یا مکانهای فرهنگی بپردازید. یا در مورد خاص شما، میتوانید قرارها و اوقاتی که میخواهید با دوست یا دوستانتان بگذرانید صرف امور درسی، مثل بحث دونفری، مطالعه در کنار هم و ... کنید.
ضمنا نیازی نیست در مورد دوستان خود و روابط دوستانه خود وسواس گونه فکر کنید. به هر حال همه انسانها با کسانی دوست هستند و اوقاتی را با هم صرف می کنند، که از میان این دوستان با برخی صمیمی تر و با برخی رابطه عادی تری داریم. البته این خوب است که شما همیشه مراقب اعمال و رفتار خود باشید تا خدای نکرده به انحراف کشیده نشود، اما این مراقبت و حساسیت نباید به حد افراط برسد. حال اگر واقعا میبینید رفاقت با شخص خاصی، به درس شما به شکل محسوس لطمه وارد می کند، و از طرفی او فردی است که دارای خصوصیات بسیار مثبتی است و حفظ چنین دوستی ارزشمند است، سعی کنید تا با تنظیم برنامه های خود هم رابطه دوستانه خود را حفظ کنید و هم به امور درسی خود برسید. اگر به تنهایی نتوانستید از افراد باتجربه مثل معلمان و اساتید کمک بگیرید و اگر به هر شکل موفق نشدید، رابطه دوستانه خود را به حداقل برسانید تا به آینده و موفقیت تحصیلی تان لطمه ای وارد نشود.
موفق و سربلند باشید.

پسر ۲۰ ساله هستم. من در راه برگشت به خونه فروشنده بستنی فروشی را دیدم که خیلی زیاد شبیه دوستم محسن بود از دور ایستادم نگاه کردم توی چشماش خیره شدم همون لحظه اون هم همینطور خیره خیره نگاه میکرد .
فردا دوباره از اونجا که رد میشدم دوباره یک لحظه نگاه کردم صاف همون لحظه اون هم چشم تو چشم من شد اون دچار سوئ تفاهم شد وفحش داد وفریاد کشید عابروم تو خیابون رفت میدونم کارم اشتباه بوده من باید همون اول میرفتم جلو مثلا به بهانه خرید که دیگه این اتفاق نمی افتاد حالا من باید چی کار کنم تا هم اون از این سووئ تفاهم در بیاد چون اونجا مسیر عبور مرور منه وهم عابروم ...؟؟؟خواهش میکنم جوابم را بدهید ممنون

تصویر مشاور شهر سوال

دوست عزیز، سلام و تشکر از اینکه سوالتان را اینجا مطرح کردید. همانطور که خودتان هم فرمودید، کار شما اشتباه بوده است. پدران و مادران ما (و بزرگان ما) از کودکی به ما توصیه می کردند که وقتی در خیابان راه می رویم یا عبور و مرور میکنیم، یا در مجلسی نشسته ایم، خیره خیره به کسی نگاه نکنیم یا با انگشت به سمت کسی اشاره نکنیم و ... خلاصه اینها جزو آداب دهان به دهان و سینه به سینه فرهنگ ماست. اکنون بهترین کار اینست که به مغازه بستنی فروشی بروید، و ضمن یک خرید ساده (یا حتی بدون خرید) با کمال ادب و احترام سلام و علیک کنید و بابت اتفاقی که چند روز پیش افتاده از ایشان معذرت خواهی کنید. به ایشان بگویید که گویا سوء تفاهمی شده است و شما از دور ایشان را با یکی از آشنایان اشتباه گرفته بودید. همین و به همین سادگی!
مطمئن باشید اگر ایشان هم انسان منطقی و بدون مرض و غرضی باشند، حرف شما را می پذیرند و سوء تفاهم برطرف خواهد شد.
موفق باشید.

چرا سوالم را جواب نمیدید

تصویر پاسخگو

با سلام
با توجه به تعداد قابل توجه سوالات ، به نوبت به پرسش ها جواب داده می شود .
خواهش می کنم صبور باشید .

سلام. من امسال مدرسه ام تموم شد و کنکور دادم..من عاشق مدرسه و دوستامم به طوری که هر شب خواب مدرسه و دوستانمو میبینم و از شش خرداد به شدت حالم بده و هرروز حالم بدتر میشه..رتبه ی کنکورم شده هزار و پانصد و احتملا پزشکی شهرستانها رو میارم ولی اینقدر عاشق مدرسه ام که حاضرم بین پزشکی و تربیت معلم تربیت معلم رو انتخاب کنم..البته الان واسه انتخاب رشته هم پزشکی زدم و هم تربیت معلم رو زدم .ولی شهریور نتیجه اش میاد ..میشه تا اوایل شهریور جوابم رو بدید/؟ خانواده ام هرروز با من دعوا میکنن همه مسخره ام میکنن که تو مگه دیوونه ای میخوای بری تربیت معلم ..بعدا پشیمون میشی الان بچه ای ..کمک کنید...وقتی تو مدرسمون رفتم کلی واسه اون روزا گریه کردم من تو این چهارسال دبیرستان معلم فیزیکم خیلی دوست داشتم و دارم..همیشه به یادشم..یادم بهش میوفته که دیگه امسال باهاش کلاس ندارم باور کنید نفسم میگیره..عاشقشم..میشه تو مورد انتخاب رشته کمکم کنید /؟ ممنونم یه دنیاا

تصویر مشاور شهر سوال

ما هم خدمت شما خواهر گرامی سلام عرض می کنیم. از شور و حال جوانانی مانند شما را می بینیم ما هم انرژی میگیریم. مهمترین عامل انتخاب رشته برای شما باید استعداد و علاقه شما باشد. که البته به نوعی استعداد و علاقه لازم و ملزوم و مکمل یکدیگرند. بنابراین از این که مسیری را انتخاب کنید که شیفته و علاقمند به آن هستید و البته استعداد آن را هم دارید، اصلا شک به دل خود راه ندهید، حتی اگر این مسیر به لحاظ ظاهری و اجتماعی یا در چشم مردم سطح متوسط یا پایینتر از گزینه های دیگر داشته باشد.به این دلیل که اگر شما بهترین رشته را نیز انتخاب کنید و به واسطه هوش و استعدادتان بتوانید به مدارج بالای آن نیز برسید، در نهایت فقط دیگرانند که برای شما به به و چه چه خواهند کرد و خواسته های درونی شما ارضاء نخواهد شد. مقایسه کنید پزشک جراحی را که با درآمد بسیار بالا و زندگی مرفه در بالاترین سطح، هر روز به سر کار می رود و البته از زمین و زمان می نالد نه به دلیل مشکلات بلکه چون قلبا از کار خود رضایت ندارد. درمقابل معلمی که به لحاظ مادی شاید در سطح متوسط قرار دارد (و البته به لحاظ ارزش معنوی و حتی عرفی جایگاه بالایی هم دارد) ولی هر روز در عین حال که جسمش از کار خسته شده، اما روحیه بسیار بالایی دارد و با لبخند رضایت کار روزانه خود را ترک می کند...
به نظر ما با توجه به گفته های خود شما، بهتر است مسیری را انتخاب کنید که هرچند در ابتدای راه، دشوار بوده و شاید لازم باشد مقاومت زیادی در مقابل جو خانوادگی و اطرافیان داشته باشید، اما در نهایت آنها نیز با دیدن رضایت شما از مسیر زندگی و شغلی تان، این مسئله را می پذیرند.
البته توصیه اکید می کنیم که با یک ی چند نفر از معلمان (و احیانا مشاوران) مدرسه تان نیز در این خصوص مشورت کنید. طبیعتا معلمان بهترین مشاوران شما خواهند بود و شناخت بیشتری از ما و حتی شاید والدین شما نسبت به استعدادها و روحیات تحصیلی شما داشته باشند.
از خدای مهربان میخواهیم شما را در مسیر زندگی یاری کند.

سلام .رضا هستم ۲۰ ساله ودانشجو .من در کلاس برنامه سازی با پسری هم سن خودم محمد دوست شدم کم کم وبه تدریج دوستی بین ما بیشتر شد وبه اوج رسید .بهترین دوستی که تا به حال اشناشدم محمد بود هرچی صفت خوبه بگید داره دروغ نمیگه غیبت نمیکنه از غیبت کلا بدش میاد خوش اخلاق وبسیار مهربونه اصلا در رفتارش ندیدم دل کسی را بشکنه و...تقریبا همه اقایون در دانشگاه میشناسنش وبه خاطر همین اخلاق خوبش همه دوستش دارن با اون سلام علیک دارن . خلاصه هم ظاهر زیبا داره هم باطن زیبا .محمد شد الگوی من . من خیلی ازاو تاثیرات مثبت گرفتم . در دوره کلاس از من خواست که من برم به اون درس یاد بدم ولی من متاسفانه نرفتم اخه در همین درس یه کمی ضعیف بود ولی من خیلی بلد بودم روز امتحان خرداد نیومد امتحان بده وبراش غیبت رد شد . من بابت همین موضوع نمیتونم خودم ببخشم وای نکنه محمد از من متنفر بشه سوالی که داشتم اینه که این ترم اولین باری که میبینمش چی بگم ؟؟ چیکار کنم هردرسی این ترم گرفته برم بهش اموزش بدم .... تو این یک ماه شبها همش گریه میکنم از دوریش از ندیدنش از اشتباهی که کردم من نمیخوام اون اسیبی ببینه ومن از دستش بدم لطفا کمکم کنید

تصویر مشاور شهر سوال

دوست عزیز و گرامی، سلام و خوش آمدید. باعث بسیار خرسندی برای ما ست که شاهد حضور جوانان خوب و دوستان خوب در فضای دانشگاه هستیم و البته شما نیز باید چنین فرصتهایی و چنین دوستانی را قدر بدانید و به سادگی آن را از دست ندهید. همانطور که یافتن دوست خوب، کار ساده ای نیست و پیدا کردن انسانی با صفات اخلاقی خوب و مثبت مسئله ای ارزشمند است، حفظ و نگه داری از چنین رابطه دوستانه ای نیز بسیار پر اهمیت است و شاید حفظ دوست خوب از یافتن آن مهم تر باشد. پیدا کردن چنین انسانی بعنوان دوست برای شما جای تبریک دارد، اما باید سعی کنید در رابطه دوستانه، ضمن اینکه باید رابطه ای راحت و بی تکلف باشد، اما از رنجاندن نیز پرهیز شود... البته هرچند پاسخ رد شما برای کمک تحصیلی به ایشان امری ناخوشایند بوده ، اما با توصیفاتی که شما از ایشان فرمودید، نباید در این خصوص کینه ای به دل داشته باشند و رابطه دوستی با این کار به هم بخورد. به هر حال این تا حدی طبیعی است که بین دوستان، با توجه به تفاوتهای فکری و سلیقه ای که وجود دارد، چنین اختلافاتی یا حتی شدیدتر نیز بروز کند ولی به اصل رابطه دوستانه خدشه ای وارد نشود. شما نیز باید بدانید که به گوشه ای نشستن و غصه خوردن نه تنها هیچ فایده ای ندارد، بلکه هم برای شخص شما و هم برای رابطه دوستانه شما مضر خواهد بود. بهترین کار این است که با ایشان تماس بگیرید (حضوری یا تلفنی) و واقعیت را بگویید، اگر قبول نکردن شما دلیلی داشته آن را صادقانه بیان کنید و اگر دلیلی نداشته باز هم صادقانه بگویید و عذرخواهی کنید. این را بدانید تمام لحاظت زندگی انسان میتواند صحنه امتحان باشد. همانطور که پیشنهاد دوستتان برای کمک تحصیلی به ایشان برای شما یک آزمون و امتحاب بود، این اتفاق (و بازگشت شما به سمت او) نیز میتواند آزمونی برای شما و بخصوص برای دوست شما باشد. توکل بر خدا کنید و به سمت کار خیر بشتابید.
موفق و پیروز باشید.

سوال منو ج نمیدین چراااا؟؟؟

تصویر پاسخگو

با سلام
با توجه به حجم سوالات دریافتی ، سوال شما در نوبت قرار گرفته و ان شاءالله به زودی توسط کارشناس محترم جواب داده خواهد شد .

سلام. خدا قوت ...
خلاصه عرض میکنم. مشکلی که من دارم در همین موضوع اما یه کم متفاوته...
من و یکی از دوستانم { x }حدود یک ساله که همو میشناسیم. سال چهارم دبیرستان همکلاسی بودیم و الان دیگه مدرسه ایی درکار نیست. من برای سال چهارم تازه به اون مدرسه رفته بودم اما اون و دوستان دیگرش سال قبل هم انجا بودند و امور مدرسه دستشون بود. یه گروه معمولی و نرمالِ ۷-۸ نفره بودند. چون در کلاس نزدیکشون مینشستم باهاشون دوست شدم و عضوی از گروه شدم. اما بعد از مدتی x اصرار به یک رابطه ی صمیمی تری داشت. در صورتی که دوست صمیمی هم داشت. با یکی دوتا از بچه های دیگه خیلی نزدیک بود. حتی با یکیشون رابطه ی دوستانه ی خانوادگی هم دارن . از همه چیز همدیگه خبر دارن! اما خیلی خیلی به من اصرار داشت. بطوریکه حدود ۳ ماه درگیر بودیم که من میگفتم نه و اون اصرار میکرد و در جواب چرا؟ های من میگفت دوست داشتن دلیل نمیخاد؛ اما من به دلیل تجربه هایی که از آدم ها و دوستان معمولی م و ضربه ایی که درگذشته از معرفت و رفاقتم خورده بودم نمیخاستم وارد دوستیِ جدیدی بشم... اما دست بردار نبود... x خیلی خیلی آدم احساساتی و حساسی هست. حدود ۲-۳ سال پیش با یه پسری دوست شده بود که از آشنایان دور خانوادگیش بود. اما چون اون پسر ساکن شهرستان تمام ارتباطشون تلفنی بود و کم. تقریبا ۲ ماهی هسته که به دلایل زیادی رابطه ش با اون تموم شده. جدای از این، یکی از معلمهاش رو هم خیلی خیل دوست داشت.بدون دلیل خاصی جذبش شده بود و کاملا رفتارها و برخوردها و احساسات عاشقانه ایی نسبت بهش داشت و داره. اما اون خانوم ِجوان، خیلی خانوم محترم و سنگین و تقریبا جدی ای بودند و خیلی دل به دل x نمیدادند. مثلا کم جواب پیام هاشو میدادندو... تا جایی که x ناامید شده از اینکه اون خانوم هم دوسش داشته باشه یا حتی یه رابطه ی دوستانه اما جدی و واقعی باهاش داشته باشه.
من و x دوست شدیم... اما اون روز به روز احساسش نسبت به من بیشتر میشد. من دوسش داشتم اما واقعا در حد یه دوست خوب و معمولی. چون ادم با معرفتی هم هست...! هنوزم به اندازه یه دوست خیلی خوب دوسش دارم اما اون طور دیگه ایی فک میکنه... میدونم، خودم مقصر این فکرش هستم اما من واقعا نمیدونستم باید چیکار کنم و اینکه اصلا به چنین چیزی قراره تبدیل بشه...
در طی یکسال اتفاقات زیادی افتاد، نمیگم اجبارا دوستش موندم،نه، اما من هرگز چنین چیزیو نمیخاستم... من یه آدم مذهبی و مقیدی هستم. همیشه بار این وجودیت رو روی دوشم حس میکنم. خودم خسته شدم دیگه...
خیلی دوسم داره. خیلی خیلی خیلی زیاد. به خدا بدون اغراق میگم... دایم قربون صدقم میره... و واقعا هیچ جا برام کم نزاشته، مثلا اگه چیزی خاستم یا کاری داشتم و... اما احساس اون فراتر از دوستیه.
خودش میگه براش آرامش دارم و باهام آرومه. حتی خودش میگه چون توی دوسال اخیر سختی زیاد کشیده! این احساساتش قابل فهمه...
خودم بعضی جاها کم کاری کردم و باعث دامن زدن به احساسش شد... اما دیگه نمیدونم باید چیکار کنم.
ما باهم راجب این مسعله حرف زدیم. اون وابسته به تصمیم منه...البته خودش میگه طاقت یه مردن دیگه رو نداره!!
اما واقعا منم دیگه تحمل این بار رو ندارم...
فک میکنم احساس اون حتی از عاشقانه هم بیشتره...به چیزای دیگه ایی هم فک میکنه غیر از این حس دوست داشتن من. به طبع بیانشون میکنه و طلب میکنه... من واقعا دیگه نمیخام اینطوری و با این حس و احوال ادامه بدم.
اما نمیتونم بگم بهش. خجالتی نیستم ولی واقعا دلم نمیاد با نه گفتنم هم دلشو بشکنم... بارها از خودم و فکرم و احساسم گذشتم براای آروم بودنش... هم راجب x هم راجب دیگر دوستانم و حتی اعضای خانوادم گاهی... حاضرم خیلی کارها بکنم و از خیلی چیزا بگذرم اما اونا ناراحت نشن. راجب x هم همین مشکلو داشتم و دارم... اما دیگه نمیدونم باید چیکار کنم...
+ خودش برا خودش تحقیق کرده و به این نتیجه رسیده که دوجنس گراست... !! و بیشتر همجنس گرا !!
نمیدونم دیگه چه توضیحی لازمه که بگم!
اون یه آدم خیلی احساساتیه و زود وابسته میشه.نسبت به عزیزانش کمی حسوده. تعداد دوستاش معمولیه. رابطه شم با اونا معمولیه. عاقله. دوستاش و خانوادش روش حساب میکنن. در جریان جامعه س بغیر از سیاست! تقریبا زود ناراحت میشه. با کوچک ترین سردرفتاری یا بی توجهی از طرف من خیلی خیلی ناراحت میشه. راجب بعضی امور اخلاقی فرهنگی ازم میترسه! چون سختگیرم...
خودم یه آدم تقریبا جدی و حساسم. خیلی ریزبینم. به قول دوستان و آشنایانم و حتی بعضی معلم هام "مامان"ـم...! ینی به همه فکر میکنم و نگرانشونم یا تذکر میدم و مراقبم...! و من نسبت به عزیزانم خیلی حساس و حتی حسودم...

اجرتون با حضرت فاطمه زهرا
به کمکتون امید دارم ...
یاعلی

تصویر مشاور شهر سوال

با عرض سلام به خدمت شما خواهر گرامی و معذرت بابت تأخیر در پاسخ شما، به شهر سوال خوش آمدید. هرچند شما به صورت مفصلی ماجرای خود و دوستتان را بیان کردید اما پاسخ تفصیلی به شما در این فضا ممکن نیست. هم از این جهت که برای ریشه یابی دقیق آن نیاز به دانستن مطالب و نکات مختلف از جانب شما و شاید دوست شما هستیم و هم از این جهت که پس از تشخیص شاید لازم باشد سلسله جلساتی به منظور رفع مشکل طی بشود.
به شکل خلاصه به عرض شما می رسانیم ضمن تقدیر از شما به دلیل تمام ویژگی های مثبت در روابط بین فردی با دوستان و احساس مسئولیت و دلسوزی شما نسبت به دوست نزدیک خود، اما ظاهرا شما از ابتدا در برخورد با ایشان مسیر اشتباهی را طی کرده اید. البته از ابتدا شاید همه جوانب شخصیتی و رفتاری طرف مقابل برای شما مشخص نباشد، اما پس از پی بردن به برخی نکات غیر طبیعی باید با احتیاط بیشتری عمل می کردید یا به دنبال پاسخ میگشتید.
در مورد رابطه با دوستتان به نظر می رسد شما با رفتار خودتان و پاسخهای مثبت به خواسته های (صریح یا ضمنی) او، به شکل غیر مستقیم این رفتار او را تآیید و تقویت کرده اید. بنابراین یکی از کارهایی که شما باید رعایت کنید این است که همانطور که در برخی مسائل قاطعانه برخورد میکنید، در این مورد هم وقتی دیدید خواسته دوستتان یا رفتار او یا انتطار او از چارچوب تعیین شده (با توجه به میزان رابطه و دوستی شما و البته عرف روابط دوستانه) خارج است به آن پاسخ منفی بدهید. این کار هم رابطه دوستانه شما را حفظ می کند و هم رابطه را محدود میکند. در واقع شما بهتر است به جای فشار به خودتان و تحمل خیلی از مسائل (مثل فشردن یک فنر که در نهایت منجر به آزاد شدن فنر می شود) و در نهایت پس زدن و احساس تنفر، با انجام رفتاری منطقی (نوعی میانگین یا حد وسط)با توجه به روحیات خودتان و روحیات طرف مقابل و البته حدود عرفی، هم خود را از فشار برهانید و هم به تدریج دوستتان را به این سمت سوق دهید. البته اگر تلاش شما به این شکل نتیجه نداد و دوست شما در نهایت خواست این رابطه را قطع کند، تصمیم با خود اوست.
از سوی دیگر با توجه به اطلاعاتی که شما عنوان کردید، به نظر میرسد برای اطمینان از مرتب بودن همه جوانب، بهتر است دوست شما به یک روانشناس باتجربه مراجعه کند تا به لحاظ شخصیتی (و سایر جنبه ها) مورد بررسی تخصصی و دقیق قرار بگیرد. این احتمال وجود دارد که دوست شما دچار مشکل شخصیتی خاصی باشد و ناآگاهی شما و رفتار نادرست با وی موجب شود این مشکل کوچک به تدریج تبدیل به شخصیت ثابت ایشان شود و یا تشدید گردد. بنابراین سعی کنید ضمن ادامه دوستی خود با ایشان (با رعایت شرایطی که عرض شد) ایشان را به سمت حل مشکل از طریق روانشناس سوق دهید. در مورد همجنس گرا بودن ایشان هم طبعا صرف ادعا و گفته خودشان برای ما ملاک نخواهد بود، هرچند این احتمال وجود دارد. بنابراین باز هم در این خصوص باید به روانشناس متخصص رجوع شود و در صورت لزوم ایشان به متخصص سکستراپیست ارجاع داده شوند.
از خداوند متعال میخواهیم سلامتی و آرامش را به شما ارزانی دارد، موفق باشید.

وا ستایش جون مگه از جونت سیر شدی که در سن ۱۹ سالگی میخوای با یه اقای ۴۰ ساله ازدواج کنی
...

خیلی وقت سوال پرسیدم ولی هنوز جواب ندادید من هر روز دارم سر میزنم و منتظرم خواهش میکنم جوابم کمی زودتر بدهید لطفا.

تصویر شهر سوال

با سلام دوست گرامی
تعداد سوالات رسیده است. انشاءالله بزودی نظر شما تایید و پاسخ ارائه خواهد شد.
با تشکر

من در حال حاضر عاشق هیچکس جز خدا نیستم و این بهم خیلی ارامش میده به دوستان هم پیشنهاد میکنم که در زندگی فقط و فقط عاشق خدا باشم چون تنها کسیه که ههم به ادم ارامش میده و هم مطمینی که یه روزی بهش میرسی .
یاعلی

سلام دختری ۱۴ ساله هستم من ورزش رزمی کار میکنم استادم دختر۳۱ ساله است و جذبه دارد اما خب گاهی صممیمی میشو من عاشقش شدم:(( چی کار کنم
اصن نمیفهمم عشق به همجنس:((

سلام خوبین .ببخشین من یک پسر هفده ساله هستم ک میشه گفت ی جورایی عاشق همکلاسیم شدم و من خیلی خجالتیم و نمیتونم اینو بهش بروز بدم واسه همینه فقط بهش فک میکنم و از درس و مشقام افتادم و همونطور ک گفتم من خیلی خجالتیم وقتی ک در مقابل اون قرار میگیرم اصن ب کل لال میشم و همه ی اینا رو دارم با خودم حمل میکنم واسه همینه ک میخام از شما خواهش بکنم ک یه کمکی به ما بکنید چون من امسال سومم به درسم لتمه وارد نشه مم

تصویر مشاور شهر سوال

سلام. دوست عزیز شما باید تمرکز خود را از مسئله مورد نظر به مسائل دیگر و ترجیحا درس خود معطوف کنید.
نكات زير می‏تواند به عنوان راه‏كارهاى كلى، مؤثر واقع شود:
۱- در ابتدا و قبل از هر چيز، براى تمام فعاليت‏هاى درسى و غيردرسى، برنامه‏ ريزى كنيد. اوقات شبانه‏ روز را در يك جدول زمان‏بندى شده - از هنگام بيدارى تا موقع خواب - يادداشت و براى هر كارى، زمان خاص و مناسب معين كنيد. بكوشيد طبق همان برنامه تنظيم شده، به فعاليت‏هاى كلاس، مطالعه، استراحت، عبادت، ورزش و ... بپردازيد.
۲- زمان معينى را در طول روز، براى انديشيدن درباره موضوعات مختلف با تخيلات و افكار مزاحم، اختصاص دهيد. اين كار حداقل دو فايده مهم دارد: نظم و انضباط در تمام فعاليت‏ها - حتى در انديشه‏ ها و افكارتان - راه پيدا میكند كه خود بسيار ارزشمند است و نيز اگر افكار مزاحم در غير زمان معين، به سراغتان آمد و باعث حواس‏پرتى شما شد، مى‏توانيد به خود وعده بدهيد كه زمان انديشيدن در اين باره، فلان زمان خاص و معين است. پس براى هر كار و فعاليتى وقتى، مشخص كنيد و در آن زمان به هيچ امرى، غير از آن نپردازيد.
۳- به هنگام مطالعه يا حضور در كلاس، از افكار يأس آفرين، كسل كننده و غيرمنطقى بپرهيزيد و همواره اميد، قدرت و توانايى را در ذهن خود حفظ كنيد.
۴- هنگام مطالعه يا سر كلاس، كاغذ و قلمى داشته باشيد و يادداشت برداريد يا مطالب را خلاصه كنيد تا در فضاى روانى درس و مطالعه قرار داشته باشيد؛ نه اينكه به دنبال افكار و ذهنيات خود باشيد.
۵- با پيش مطالعه وارد كلاس شويد و پرسش‏ هايى كه درباره درس به ذهنتان مى‏رسد، بلافاصله از استاد بپرسيد. به خود اجازه ندهيد سؤال مطرح شده، ذهنتان را به خود مشغول دارد و به تدريج از فضاى روانى كلاس خارج شويد. با اين روش ساده، مى‏توانيد فرايند تدريجى و محتواى درسى كلاس را پى‏گيرى كنيد و خود را در فضاى درسى يا مطالعه قرار دهيد.
۶- زمان و مكان مطالعه، بايد از نظر فيزيكى و روانى، از شرايط مناسب برخوردار باشد و عامل حواس پرتى (نظير سر و صداها، سرما و گرما و نور كم يا خيلى شديد) از محيط مطالعه حذف شود.
نكته پاياني اينكه در صورتى كه موضوع يا موضوعات خاص و محدودى، باعث حواس‏پرتى شما مى‏شود، به دنبال راه حل مناسب آن باشيد؛ چرا كه اين در حكم علت عدم تمركز حواس شما است. پس براى مقابله با آن، ابتدا علت و عامل اصلى را شناسايى كنيد و در پى حذف يا تقليل آن برآييد.
همچنین به لینک های زیر مراجعه کنید:
http://www.soalcity.ir/node/2335

با عرض سلام و خسته نباشید
من دختری۱۵ساله هستم که دوسال است دییییوااااانه وار عاشق یکی از دوستانم شده ام خواهش میکنم به حرفهایم با دقت گوش کنید وکمکم کنید در این دوسال من با این دوستم همکلاسی بودم ما در ابتدا از هم متنفر بودیم و همیشه با هم دعوا میکردیم ام بعد از مدتی که باهم دوست شدیم کم کم باهم صمیمی شدیم و به هم علاقه پیدا کردیم ابتدا او علاقه ی زیادی به من پیدا کرده بود و دلش میخاست همیشه با من باشد اما زمانی که من کم کم عاشق او شدم رفتارش عوض شد و در همین حین هم به من میگف که یکی دیگر از همکلاسیهایمان که بغل دستی او بود عاشقش شده هرروز که میگذشت علاقه من به او بیشتر میشد یکسال و او بامن سردتر البته خودش هم میداند که من عاشقش هستم تا این که امسال عشقم نسبت به او خیییییییلی زیاد شد به حدی که دیگر هیچ کس را نمیبینم و فقط وفقط شبانه روز به او فکر میکنم البته امسال هم او با من خیلییی خوب بود تا این که یک اتفاقی افتاد که دعوای شدیدی باهم کردیم و نزدیک دوماه باهم قهر بودیم در این مدت انقدر من حالم بد بود که دوبار به خاطر اون خودکشی کردم که یکبارش تا حد مرگ رفنم او اخلاق خاصی داره هروقتی یجوریه اما مطمئنم که او اندازه ای که من دوستش دارم دوستم ندارد به هر حال من خیلی دارم عذاب میکشم هرلحظه به فکر اون هستم و گاهی وقتها هم به خاطرش گریه میکنم ولازم به ذکر است که بگویم ما یک بار هم همدیگر را بوسیدیم الان دارم خیلی زجر میکشم که او به من اهمیت نمیدهد و گرفتار این عشق بی حاصل شدم خواهش میکنم کمکم کنید..

تصویر مشاور شهر سوال

خواهر نوجوانم، سلام به شهر سوال خوش آمدید. توجه داشته باشید انسان سالم در همه ویژگی هایش حدود اعتدال را رعایت می کند و در صورتی که یکی از آنها از حد عادی کمتر یا بیشتر شود به بخشی از زندگی و حیات او لطمه وارد خواهد شد. مهر و محبت، نیرویی است که خداوند مهربان در دلهای ما قرار داده، و باید به درستی از آن بهره ببریم و به دیگران بهره برسانیم. همانگونه که ما انسانها به ابراز محبت نیاز داریم، و همانگونه که به دریافت محبت نیاز داریم، و این علاقه و روابط دوستانه محبت آمیز بخشی از حیات ما را تشکیل می دهد، اگر از محدوده نرمال و طبیعی خارج شود چه در سمت مثبت و چه در جهت منفی، یعنی افراط و تفریط، میتواند برای سلامت روح و روان ما مضر و خطر ناک باشد.
با این مقدمه عرض میکنیم که با توجه به اینکه محبت و دوستی (مادامی که در حد و مرز خود باشد) امری پسندیده و نیکوست، نباید از اینکه همکلاسی، معلم یا رفقای خود را دوست میدارید، ابایی داشته باشید و از اینکه یک دوست خوب و صمیمی دارید احساس شرم و خجالت کنید. حضرت علی (ع) میفرمایند: «با آشكار كردن مهرباني، محبت شكل گرفته و پديد مي آيد»(ميزان الحكمه، ح ۳۰۵۱). اما در دو حالت همین دوستی میتواند مضر و ممنوع باشد، یکی در حالتی که دوستی به راه انحراف و مسیر نادرست و غیر شرعی کشیده شود، و دوم جایی که همین دوستی و به اصطلاح عشق در مدت طولانی بقدری غیر عادی و شدید شود که از حالت طبیعی خارج شود و روال عادی زندگی شخص را مختل کند که در آن صورت هم یک اختلال بحساب می آید و نیاز به درمان دارد. بنابر این شما نباید نگرانی بی مورد داشته باشید و سعی کنید در یک رابطه دوستانه منطقی و معقول از لحظات با هم بودن به طور صحیح استفاده کنید، در همه حال در تحصیل و درس و مشکلات به یکدیگر کمک کنید، با هم به تفریح و ورزش بروید، به تجمعات مذهبی و دینی بروید و هزاران نمونه از کارهای دیگر که دوستان میتوانند داشته باشند. پس سعی کنید در حد اعتدال و بدون افراط و تفریط از این رابطه دوستانه بهره ببرید.
توصیه ما این است که شما برای این که در چنین مواقعی از آسیب های روابط دوستانه خودتان ضربه نخورید، دامنه دوستان خود را گسترده تر کنید و صمیمیت را در یک نفر منحصر نکنید. در کنار این گسترده کردن روابط دوستانه، برای اوقات خودتان، از قبل برنامه ریزی کنید. سعی کنید زمان بیشتری برای برنامه های دسته جمعی با دوستانتان صرف کنید، بیشتر به تفریحات ورزشی و سالم بپردازید.
اما اگر به هر شکل تلاش کردید و دیدید نمیتوانید این اعتدال را مراعات کنید، بهترین کار آنست که به این رابطه خاتمه دهید.
در پایان امیدواریم همه ما شیرینی دوستی با خداوند را بچشیم.

باسلام
من دختری ۱۵ ساله هستم که دیوااااانه وار عاشق یکی از همکلاسی هایم شده ام به طوری که به خاطر او حتی خود کشی هم کردم اما اصلا به من توجه نمیکند خواهش میکنم به من کمک کنید دارم وییونه میشم دوست دارم اونم عاشق من بشه کمکم کنید چیکار کنم که اونم عاشقم بشه انقدر عاشق او هستم که حتی ما یکبار هم همدیگر را بوسیدیم خوااااااهش میکنم کمکم کنیدوقتی او با یکی دیگه حرف میزنه من اون لحظه حس مرگ دارم.

تصویر مشاور شهر سوال

سلام دوست عزیز. لطفا به پاسخ قبلی مراجعه و توجه کنید.
موفق باشید

سلام من روانشناسی میخونم یکی ازاستادای پیش کسوتم میگف اونایی که هم جنس گران بیمارنیسن بلکه اینکه خودشون دلشون میخوادباجنس مخالف باشن واینکه اینگونه انسانهابسیاراعتمادبه نفس پایینی درمقابل جنس مخافشون دارن بخاطره همین به هم جنس خودرومیارن.....خواهرهاوبرادراخواهشااین عمل زشت ورهاکنیدوبه خداروبیاریدباکمی اراده میتونیدترکش کنیدیاحق

سلام
برنامه قدرت پنهان مجری مینا مددی که در ماهواره پخش میشه حرف هاش صحت داره ؟؟ کلی بیننده داره که دایم به اون زنگ میزنن تازه میگن شاید یک ساعت پشت خطیم
هرکی زنگ بزنه میگه از ایران عزیزم تماس میگیرم میگه عبادت میخوام اسم خودش ومادرش میگه وبعد میگه ۷ نور الهی عبات بگیرند بعدش میگه از معجزه ها که هر کسی یه حرفی میزنه مثلل بخت گشایی و شفا و... وبعد میگن به دعای هفت نور الهی شما گنجینه طلا پیدا کردیم ....
به مینا مددی میگن دستت را ببر بالا برامون دعا کن
به نظرتون این حرفا صحت داره این همه بیننده که زنگ میزنن چه کسانی هستند که ازش تعریف تمجید میکنن ؟؟
اصلا این هفت نور الهی کی اند که روی جوانان ایرانی این برنامه فراگیر این قدر تاثیر گذاشته ؟؟
توروخدا لطفا جوابمو بدهید ...

تصویر سید پاسخگو

با سلام
این کارها از نظر دینی مورد تایید نیست و معمولا از طرق غیر معمول مانند اجنه و نیروهای شیطانی کارهای خود را پیش می برندو وارد شدن در این عرصه ها یا کمک گرفتن از آنها حرام می باشد و به هیچ وجه مورد تایید دین نمی باشد.
موفق باشید.

سلام.من بدجوری به پسر علاقه دارم. دارم دیوونه میشم...
کمکم کنید. نمیخوام تو جهنم بیافتم

سلام دختری ۱۵ ساله هستم الحمدلله تو خانواده هیچ مشکلی نداشتم من بین ادمای اطرافم فقط به خانوادم اهمیت میدم اما نمیدونم چرا ۲ ساله به یکی از دخترای مدرسمون که نه با هم دوستیم و نه همکلاسی علاقه مند شدم به چشم بدی به اون نگاه نمیکنم اشتباه نشه عاشقش هم نیستم خیلی دوستش دارم و بهش اهمیت میدم مشکل من اینه که اون دختر زمین تا آسمون با من فرق داره زیاد به مسایل دینی اهمیت نمیده و یه رفتارای زشتی رو انجام میده ! من به خاطر یه سری رفتاراش واقعا دیوونه میشم و دلم میخواد به راه راست هدایت شه چون زیاد مذهبی نیست و به خاطر این ناراحت میشم میخوام علاقه ای که به اون دارم رو از بین ببرم تازه خیلی هم براش دعا میکنم به راه راست هدایت شه من واقعا باید چیکار کنم ؟

تصویر مشاور شهر سوال

دوست نوجوان، سلام. به شهر سوال خوش آمدید. از اینکه سبب آشنایی ما با یکی از کاربران خوبمان، وجود مشکلات حاد روانی یا رفتاری و مشاوره ای نیست بسیار بسیار خرسندیم و برای شما آرزوی سلامتی میکنیم. با توجه به اینکه نمیدانیم میزان پای بندی شما به امور مذهبی چقدر است و به لحاظ اعتماد به نفس دقیقا در چه سطحی قرار دارید، بهتر میدانیم که شما دوستی نزدیک و خیلی صمیمی با ایشان نداشته باشید. در عوض دورادور با هم سلام و علیک داشته باشید و ضمنا در موقعیت هایی هم میتوانید ارتباطات تحصیلی تفریحی ورزشی (تا جایی که به دلیل تفاوت زیادتان اذیت نشوید) داشته باشید. علاقه شما به او یا حتی دوست بودن شما با او اشکالی ندارد، اما باید دقت کنید این روابط باعث نشود که برخی مرزها شکسته شود. شما با اخلاق و رفتار خوب و روابط حسنه با دیگران و دوستانتان، و پایبندی به مسائل مذهبی (به خصوص واجبات و محرمات) میتوانید نه فقط این دوست عزیز بلکه هر کسی را به دین و مذهب علاقمند کنید. دقت کنید در این مسئله افراط نکنید و انتظار نداشته باشید یک شبه تفاوتها ایجاد شود. صبور باشید و برای دوستتان و همه ما همیشه دعا کنید (همانطور که تا کنون اینچنین بوده است).
ما هم از خداوند متعال میخواهیم مهر خود را در دل همه ما ، شما و دوستانمان روشن کند.

با سلام و عرض تسلیت ایام محرم
من پسری هستم که سال پیش بعد از یک دعوا پسری دعوا ی بین ما را خاتمه داد که البته چهره زیبا و معصومی هم داشت همچنین جثه کوچکی داشت که نمیدوانم به چه علتی احساس کردم نگاهان بیش از حد دوستش دارم!! نمیدانم عامل این علاقه هوس بوده یا نه؟
اما این را میدانم که در مدتی که با هم بودیم و بعضا هستیم هیچوقت نگاهی هوس الود به او نداشته و برایش احترام بسیار زیادی قائل هستم و همچنین صحبت هایمان نیز اکثرا در مورد مسائل درسی یا دینی است
درضمن در مدرسه نیز با کسی که میخواست با او شوخی زشت انجام دهد برخورد میکردم حتی کار به دعوا هم میکشید
هیچوقت شهوتی بینمان نبوده
امامشکل اینجاست شاید اگر چهره اش زیبا و معصومانه نبود این علاقه ناگهانی هیچوقت ایجاد نمیشد
البته دوستانی دارم که بخاطر مرام و صمیمیتشان خیلی دوستشان دارم که زیباروهم نیستند اما این علاقه ناگهانی نبوده و به مرور زمان صمیمیتمان افزایش پیدا کرده
اما در مورد این دوست زیبارویم علاقه ناگهانی و شدید بوده که باعث شوک روحی هم شده بود که در نهایت با کمک خدا با او طرح دوستی ریختم و سر صحبت را باز کردم و صمیمیتر شدیم
اما مسئله اینجاست که چند روز پیش در هیئت در مسجد محلمون (البته بخاطر دانشگاه از شهر خودمان رفتم در تبریز زندگی میکنم فعلا)
کنار یک پسری ایستاده بودم و سینه میزدیم که ناگهان با دیدن چهره اش حس کردم باز یک حس علاقه شدید و ناگهانی برایم ایجاد شد مثل چیزی شا شخص عزیزی که گم کرده بودم و پیدایش کردم!
البته این پسر نیز چهره زیبا و معصومانه ای دارد امام نستجیر بالله حس علاقه از روی شهوت نیست (ان شا الله) اما چند علت دارد که شاید اگر یکی از ان ها نبود علاقه ناگهانی ایجاد نمیشد
۱-چهره زیبا ۲-سینه زنی برای حسین ۳-ادب و احترامی که برای بزرگتر از خودش قائل است
حالا میخواهم اگر موقعیتی پیش اید و باز هم او را در مسجد دیدم با او طرح دوستی بریزم
نظر شما چیست؟؟
ایا اینکه علاقه ناگهانی برای من بیشتر برای زیبارویان (البته برای معدودی از ان ها)
یک دام و تله شیطانی است؟؟
البته این اطمینان را دارم که ان شا الله هیچوقت به سمت انحرافات جنسی کشیده نخواهم شد چرا که مدیون الله هستم و هیچوقت مرامم اجازه خیانت به خدا نمیدهد و در ضمن از این انحرافات متنفرم
بنظر من انسان نباید بخاطر تمایلات جنسی کسی را دوست داشته باشد ولی برای من چهره زیبا (نه برای هوس) تاثیر خیلی مهمی دارد

تصویر مشاور شهر سوال

دوست عزیز، سلام. شاید ملاحظه کرده باشید که بارها برای برخی دوستان شما در اینجا توضیح داده ایم که محبت و دوستی، موهبتی الهی است که خداوند متعال در انسانها قرار داده است. علاقه بین افراد به خودی خود نه تنها بد نیست که امری پسندیده است و خدای متعال و پیامبر گرامی اسلام و بزرگان ما همیشه ما را به محبت و مهربانی و مودت با برادران دینی مان دعوت کرده اند و البته به عکس ما را از کینه و نفرت برحذر داشته اند. همچنین توصیه شده ایم. امیرالمومنین (ع) میفرمایند: گشاده رويى و دوستى ات را براى عموم مردم و عدالت و انصافت را براى دشمنت بكار گير (خصال، ص۱۴۷، ح۱۷۸). پیامبر گرامی اسلام هم در حدیثی میفرمایند:امّت من تا هنگامى كه يكديگر را دوست بدارند، به يكديگر هديه دهند و امانتدارى كنند، در خير و خوبى خواهند بود (عيون اخبار الرضا، ج۱، ص۳۲، ح۲۵).
بنابراین شما در دوستی با برادران مومن خود ترسی به دل راه ندهید و البته سعی کنید با اخلاق خوب، و رفتار درست و اسلامی، دیگران را نیز در دوستی مجذوب خود کنید.
البته همه این خوبی ها و توصیه ها تا جایی است که رابطه دوستانه شما به انحراف کشیده نشود و مراقبت از این مسئله هم به عهده خود شماست. وسوسه های شیطان هیچگاه تمام شدنی نیست و به گفته بزرگان، ما هر لحظه در حال امتحان شدن هستیم. پس ضمن اینکه اعتماد به نفس و اطمینان شما در کشیده نشدن به سمت انحراف امری ستودنی و قابل تقدیر است، اما بدانید که در حقیقت چنین اطمینانی برای هیچ کس وجود ندارد و همیشه باید مراقب رفتار و افکارمان باشیم.
با رعایت این موضوع و چارچوب ها، ایجاد دوستی ها و پیوندهای برادرانه و دوستانه بسیار مفید و پسندیده خواهد بود و انشالله موجب رشد و شکوفایی شما خواهد شد.
موفق و پیروز باشید

سلام خسته نباشید. دختری ۱۷ ساله هستم، سه ساله که علاقه شدید به یکی از دبیرام برام عذاب آور شده. خواهش میکنم متن رو کامل بخونید و
کمکم کنید. سال اول دبیرستان وقتی برای اولین بار دیدمش، احساس کردم با بقیه متفاوته. سال اول تا چند ماه اول سال خیلی با ما بداخلاق بود.
سرکلاس تا دوماه حتی لبخند هم نمیزد. ما هم اول ازش میترسیدیم. اما من همون موقع هم یه حس خاصی بهش داشتم. اصلا جرأت نمیکردم باهاش
حرف بزنم. تا اینکه وضع فرق کرد. بعد از اینکه ما رو شناخت و باهامون بیشتر آشنا شد، رفتارش سر کلاس کم کم بهتر میشد. منم احساس میکردم
نسبت به بقیه دبیرام بیشتر دوسش دارم. هر روز که میگذشت علاقه منم به اون بیشتر میشد. اولش زیاد جدی نگرفتم ولی همینجور که زمان می
گذشت، احساس میکردم دوری و ندیدنش برام خیلی سخته. روزایی که مدرسه نمیومد بدترین روزا بود برام. همش لحظه شماری میکردم ببینمش.
اما هیچ وقت احساسم رو رودر روی خودش بروز ندادم تا اینکه عید نوروز تو تعطیلات اونقدر دلم براش تنگ شده بود که بهش پیام دادم و گفتم که
دوسش دارم. اونم بهم گفت دوسم داره اما من به حساب رو دربایستی معلم و دانش آموز گذاشتم. سال اول که تموم شد، تو تعطیلات همش به
اون فکر میکردم. شب و روزکارم شده بود فکر کردن به اون. هرکاری میکردم،هرجامیرفتم تصویرش جلو چشام بود. با پیام دادن همه چیز رو
درمورد احساسم بهش میگفتم، هفته ای نبود که بهش پیام ندم. اما اون هیچوقت هیچوقت پیام ها رو جواب نمیداد. به بهونه سوال پرسیدن
بهش پیام میدادم تا بتونم کمی باهاش حرف بزنم اما اون اصلا جواب نمیداد. تابستون به هر بدبختی بود گذشت. سال دوم هم دبیرم بود.
خیلی سعی میکردم رودر رو احساسم رو بروز ندم تا دوستام نفهمند. سر کلاس بعضی وقتا خیلی بهم خیره میشدیم اما نه اون چیزی میگفت نه
من حرفی میزدم. سرکلاس زیاد بهم نگاه میکرد من میفهمیدم اما اون سعی میکرد طوری وانمود کنه که بی تفاوته. موقعی که سرم رو از رو دفتر
بالا میاوردم داشت بهم نگاه میکرد اما تا اینکه چشمم بهش می افتاد سرش رو بر میگردوند. من خیلی دوسش داشتم چند بار خواستم فراموشش
کنم اما نمیشد. سال دوم شدید بهش وابسته شده بودم. بی محلی و سردی رفتارش واقعا منو عذاب میداد. ترس اینکه نکنه احساسم از روی هوس و هیجانات دوره نوجوانی باشه، حتی موقع سلام کردن بهش دست نمیدادم. میترسیدم این دست دادن منو امیدوار کنه بعدا که سردی رفتارش رو ببینم
بیشتر عذاب بکشم. تا قبل از عید رفتارش عادی بود منم سر کلاس عادی رفتار میکردم مثل یه دانش آموزو معلم بدون درنظر گرفتن احساسم اما بعد
از عید واقعا داغونم کرد. سر کلاس دیگه اصلا بهم نگاه نمیکرد. انگار وجود نداشتم، به همه توجه میکرد ولی به من اصلا نگاه نمیکرد، باهام خیلی کم
حرف میزد اونم فقط موقعی که خودم عمدا ازش سوال میپرسیدم. این رفتارش خیلی عذابم میداد. تو تعطیلات تابستون بهش باز پیام میدادم اما مثل قبل همه پیامام بی جواب میموند. دلیل رفتارش رو ازش پرسیدم اما جواب نداد. الان سوم متوسطه هستم وقتی شنیدم امسال دبیرم نیست داغون شدم. چیزی که بیشتر از همه عذابم میده اونه که تو مدرسمون هست اما دبیر ما دیگه نیست. خیلی با خودم کلنجار رفتم تا بتونم ابن مسئله رو تو ذهنم هضم کنم. دو تا از دوستام از احساس من نسبت به اون دبیر با خبر بودند. اون دونفر خیلی باهم صمیمی هستند و یکیشونم بامن صمیمیه.
امسال من برای اینکه اونو فراموشش کنم سعی میکنم تو مدرسه نبینمش و باهاش رو در رو نشم. شدنی نیست اما میتونم کم تر ببینمش. یکی از اون دو دوستم با همین دبیر خیلی راحته. دختری چرب زبونو پررویی هست. منظورم اینه که همه چیز رو خیلی راحت رودر روش بهش میگه. اون از رابطه من با دبیرم حسادت میکنه. امسال برای اینکه حرصمو در بیاره همش از اون برام میگه. من برای اینکه وانمود کنم برام مهم نیست جلوی اون چیزی بهش نمیگم ولی تو خونه قلبم شدید درد میگیره. یه روز اون یکی دوستم که بامن صمیمی هست وقتی برگشتیم خونه یه ماجرایی رو برام تعریف کرد که تو عمرم هیچوقت اینجوری دلم نشکسته بود. دوستم گفت با همون دختری که چرب زبونه داشتند با دبیرم صحبت میکردند. یهو اون دختره به معلممون میگه دلت برام تنگ نشده ؟ جلو بچه ها اینو بهش میگه. زنگ کلاس میخوره همه میرن کلاس اما اون داشته باهاش حرف میزده. دوستم میگفت من داشتم میومدم کلاس یهو رومو برمیگردونم تا اونم صدا بزنم بیاد، دیدنم که اون دبیر حالتش با دختره طوری هست انگار همدیگه رو بغل کردند، دست گذاشته زیر چونه اش و در گوشش میگه که جلو بچه ها این حرفو نزن، منم دلم برات تنگ شده. دوستم گفت که خود دختره بعد همه چی رو بهش گفته. چون میدونه من با اون صمیمی هستم و اونم به من میگه عمدا گفته تا حرص منو در بیاره. وقتی اینو شنیدم انگار قلبم ریخت پایین. بدترین حسی که تو عمرم داشتم همون روز بود. همش به این فک میکنم که من سه سال بهش در مورد احساسم گفتم و اون حتی یه با جواب منو نداد ولی تو دو هفته این رفتارو با اون دختر رو داشت. خواهش میکنم بهم بگید علت رفتار اون دبیر بامن چی میتونه باشه؟ خواهش میکنم کمکم کنید تا بتونم فراموشش کنم. دیگه نمیخوام بهش فک کنم. فکر کردن بهش عذابم میده.

دمت شما عرض کنم که انسان زمانی که چشم به این جهان می گشاید به تدریج دلبستگی اش به پدیده ها و موضوعات انسانی و غیر انسانی و حتی اشیاء مشخص می شود دلبستگی های به انواع و اقسام مختلفی تقسیم می شوند از ایمن گرفته تا ناایمن و -دوسوگرا و نا ایمن- اجتنابی برا اساس این سبک های دلبستگی دوران کودکی تا حد زیادی می توان نحوه دلبستگی افراد را در بزرگسالی مشخص کرد افرادی که دچار وابستگی شدید عاطفی به فردی می شوند به دلیل عدم تعادل در محبت دیدن والدین ممکن است دچار مسایلی در آینده شوند محرومیت های هیجانی و یا توجه و محبت هیجانی بیش از اندازه ممکن است باعث وابستگی و یا خودبزرگ بینی شود که هر دوی این ویژگی ها در حد افراط آن باعث اختلال در روند سلامت روان می شود.
نکته مهم دیگر اینکه ما نیاز به دوست داشتن و تأیید و ابراز علاقه مندی در ذاتمان وجود دارد،این موضوع باعث می شود که ما انسان ها یک موجود اجتماعی باشیم و در جامعه شناسی و روان شناسی هم این موضوع وجود دارد مثلا در سلسه مراتب نیازها ، نیاز به تأیید، تعلق ، محبت و احترام مطرح شده است. اما مشخص نیست شما به چه دلیلی به صورت افراطی به فردی وابستگی شدید پیدا کرده اید که مرزی بین خود و ایشان نمی توانید قایل شوید و احساس می کنید بخشی از وجود شما است که بدون ایشان نمی توانید زندگی کنید. اصرا به اینکه کسی شما را دوست داشته باشد تا حدی نشانه بی ارزش کردن ، اهمیت ندادن و احترام نگذاشتن به خود است که معمولا در شخصیت های مهر طلب این ویژگی ها وجود دارد این گونه افراد نیاز به دوست داشتن دارند در حالی استاندارد و مناسب این است ما از محبت و توجه دیگران لذت می بریم و متقابل پاداش این احترام را می دهیم اما نیاز نداریم . پس مشخص است در طور تاریخچه ارتباطی شما همیشه شما وابستگی یک طرفه بوده اید پس با یک دورن نگری و تأمل علت این وضعیت را در خود جست و جو کنید. بهترین وضعیت در ارتباطات احترام متقابل است یعنی فردی با شما نسبت به یک یا چند ویژگی شخصیتی مشترک است و این سبب دوستی می شود این دو در زمینه های دیگری دوست های دیگری هم دارند و خودخواه نیستند یعنی از اینکه طرف مقابل در کنار ایشان دوست های دیگری نیز دارد ناراحت نیستند و نگران نیستند از طرفی خود شان هم در زندگیشان با افراد دیگری دوست هستند که هر دوستی جایگاه خودش را دارد پدر ، مادر ، اعضای خانواده ، همسایه، خویشاوندان و... ممکن است ما را دوست داشته باشند و ما هم آن ها را دوست داشته باشیم اما در کنار آنها ما دوستان دیگری داشته باشیم و آن ها هم همینطور. پس برای بهتر شدن این نیاز افراطی یک طرفه و خود خواهانه راهکارهای زیر مناسب است:
۱- سعی کنید با خود شناسی بر احساس و هیجانات خود مسلط شوید و به صورت یک طرفه و تخیلی سرمایه گذاری عاطفی انجام ندهید.
۲- با احترام به خود و استقلال شخصیتی و برطرف کردن نیازها و کمبوده ها با اعتماد به نفس کامل و با هدف گذاری، ارتباطتان را تنظیم کنید.
۳- با دیدن نقاط مثبت و خوبی های خودتان و اعتماد به خود در زندگی سعی کنید اساس بی نیازی از دیگران را در خود بنا کنید و در ارتباطات مجذوب کل شخصیت فرد نشوید بلکه به خود بگویید مثلا شوخ طبعی ایشان باعث ارتباط است نه سایر ویژگی های شخصیتی ایشان
۴- سعی کنید به جای تمرکز و سرمایه گذاری روی یک نفر ، روی چند نفر برای برقراری دوستی فکر و هدف گذاری کرده و به تمایل طرف مقابل نسبت به ارتباط با شما اهمیت قایل شوید.
۵- سعی کنید خوبی های دیگران را در خود ایجاد کنید و در انتخاب کاملا آزاد از اسارت خواسته ها و نیازهای درونی باشید .به عبارت دیگر دوست کسی نیست که نیمه ناقص من را کامل کند بلکه من باید با بینش و معرفت و کار و تمرین کامل باشم تا از ارتباط لذت ببرم تا در صورت عدم تمایل خود فرد یا طرف مقابل به ادامه رابطه ، آسیب نبینم .
بنابراین با توجه به نکات بالا شما باید مالک بودن در مورد احساس ایشان را از خود دور کنید و سعی کنید با افزایش دوستی با دیگر دوستان با این احساسات تان مبارزه کنید. موفق باشید.

واقعا منتظر جواب و امیدوار بودم به سایتتون...
اما الان دو ماهه که هیچ ...
سایت چه مدیریتی داره که بعد از دوماه کارشناس نمیتونه حتی به سوالاتی که تاییدشون کردید پاسخ بدن... ؟!
از پیدا کردن راه حل ناامید شدم دیگه ...
وقتی سوال پرسیده میشه جواب در ییه بازه یزمانی ای میتونه مشکلو حل کنه... نه بعد چند ماه.

تصویر مشاور شهر سوال

سلام. از تذکر شما بسیار متشکریم و از غفلتی که در پاسخ دهی به سوال شما پیش آمده عذرخواهی میکنیم. حق با شماست. با توجه به اینکه کارشناسان صرفا به سوالات تأیید نشده مراجعه می کنند، و سوال شما تأیید شده بوده (اما بدون جواب)، متاسفانه از آن غفلت شده است.
به زودی به سوال شما پاسخ داده خواهد شد.

ممنون ...

سلام خسته نباشید، حرفام طولانی هست خواهش میکنم کامل بخونید ولطفا هرچه سریع تر کمکم کنید. دختری ۱۷ ساله هستم سال اول دبیرستان وقتی برای اولین بار دیدمش احساس کردم با بقیه دبیرا متفاوت هست و حس خاصی بهش داشتم. چون سال اولی بودیم دبیرا زیاد با ما راحت و صمیمی نبودند.کلا دبیر ریاضیمون بداخلاق و سخت گیر بود سرکلاس البته این فقط برای سه ماه اول سال ولی من روزبه روز که میگذشت علاقم بهش بیشتروبیشتر میشد. تحمل دوریش برام خیلی سخت بود. از اینکه ابراز احساسات رودر روش و کلا تو مدرسه و جلو بچه ها خوشم نمیومد.از بیوگرافی خودم هم که بخوام بگم ،کاملا مقید به دین ومذهب و از چاپلوسی وخودشیرینی هم متنفرم و...
آخرای سال قبل از عید نوروز رفتارش با بهتر شده بود و اون موقع من واقعا عاشقش شده بودم و تحمل دوریش برام خیلی سخت بود. توی تعطیلات نوروز تحمل دوریش از یه طرف،احساساتی که مثل سنگ تو گلوم گیر کرده بود هم یه طرف. اما یه روز دلم و به دریا زدم و با پیام بهش گفتم که دوسش دارم اونم بهم گفت دوسم داره اما من با ور نکردم و به حساب رودربایستی معلم و دانش آموزی گذاشتم. دوست داشتن من همیشه باترس بوده، ترس اینکه نکنه این احساسی که بهش دارم از روی هوس یا هیجانات دوران نوجوانی باشه. توی تابستون اونقدر دلتنگش شده بودم که هفته ای نبود بهش پیام ندم ، در مورد احساسی که تو این مدت بهش داشتم براش میگفتم ، پیامای عادی و مناسبتی و... ولی اون هیچ وقت پیامام رو جواب نداد. از اینکه حرفام بی جواب مونده بود ناراحت میشدم ولی اونقدر دوسش داشتم که سردی و خشکی رفتارش اصلا به چشمم نمیومد. سال دوم هم دبیرم بود و وابستگی و علاقم نسبت به سال اول دوبرابر شده بود. اما توی مدرسه به روی خودم نمیاوردم ولی وقتی باهاش حرف میزدم قلبم از تو سینم میخواست بزنه بیرون، تپش قلب میگرفتم. معلم مغروری بود و بابت همین غرورش باهم بحثمون شد. طی یه قضیه ای من ازش انتقاد کردم و تمام حرفام رو مربوط به اون ماجرا رو بهش گفتم البته یکم لحن حرفام تند بود ولی به هیچ وجه بهش توهین و بی احترامی نکردم اما اون بد برداشت کرد و به هیچ وجه قبول نمیکرد که اشتباه کرده، بابت همین دو روز تنبیهم کردو حتی تو چشام هم نگاه نمیکرد و اون دو روز من مردم و زنده شدم تا وقتی که گذشت. منم بابت رفتارش تا یه ماه سرکلاس اصلا تو چشاش نگاه نمیکردم و باهاش حرف نمیزدم فقط موقعی که ازم سوال میپرسید. خیلی عذاب کشیدم اما با این کار میخواستم فراموشش کنم ولی هیچ جوری نشد،یعنی نتونستم. بعدا رابطمون باهم بهتر شد و مثل قبل بود، عادی و معمولی. من همیشه دلم میخواست باهاش یه رابطه صمیمی و دوستانه داشته باشم ،دلم میخواست با هاش راحت حرف بزنم، راحت درد ودل کنم و از احساس اون نسبت به خودم با خبر بشم اما هیچ وقت نشد. البته این نکته رو هم بگم من با خانوادم رابطه خیلی صمیمانه ای رو دارم و از لحاظ محبت هم الحمدالله هیچی برام کم نذاشتند. اینو گفتم تا فک نکنید از روی کم بود محبت بوده که جذبش شدم و ازش توقعی داشته باشم نه، احساس من به دبیرم نه از روی هوس بوده و نه از روی هیجان، فقط یه حس عاشقانه دانش آموز به معلم بوده. بعد از عید نوروز سال دوم نمیدونم واقعا چی شده بود که با من اونطور رفتار میکرد. سر کلاس انگار وجود نداشتم، به همه خیره نگاه میکرد اما به من که میرسید روشو برمیگردوند. باهام حرف نمیزد مگر اینکه خودم عمدا ازش سوال میپرسیدم. هیچ وقت دلیل این کارش رو نفهمیدم. دو تا از هم کلاسی هام که خودشون باهم دیگه صمیمی بودن و یه کی از اونا هم با من صمیمی بود. این دو نفر از احساس من به دبیر ریاضی با خبر شده بودند البته خودشونم دوسش داشتند. اون دختری که با دوست من صمیمی بود به رابطه من با دبیر ریاضی یکم حسادت میکرد ودوست داشت منو اذیت کنه. واقعا با حرفاش بعضی اوقات عذاب میداد. الان سال سوم دبیرستانم وقتی فهمیدم اون دبیر ریاضیمون دیگه نیست قلبم داشت از جا کنده میشد، ولی تو مدرسمون بود. من سال سوم بابت اینکه تو دوره ی حساسی از تحصیلم قرار دارم تصمیم گرفتم فراموشش کنم و احساستم رو در نظر نگیرم و فقط تمرکزم روی درسام باشه. امسال بی محلش میذارم و در عوض اون دختر که با من مشکل داره خیلی راحته باهش، چیزی که آرزوی من بوده. من اصلا بهش حسادت نمیکنم. اون خیلی راحت همه چیز رو به دبیرمون میگه و باهاش صمیمیه. منم احساس میکنم دبیر ریاضیمون هم با اون راحته و دوسش داره. اون دختر امسال فهمیده که من با دبیر ریاضیمون عادی رفتار میکنم بی محلی میکنم، عمدا جلو من همیشه از اون حرف میزنه. چون میدونه خیلی دوسش دارم این کارو میکنه. از پیامایی که داده و حرفایی که اون بهش زده رو مقابل من میگه و داغونم میکنه. یه روز وقتی با دوست صمیمیم بودم یه ماجرایی رو برام تعریف کرد که تو عمرم هیچ وقت اینجوری قلبم نشکسته بود. اون میگفت یه روز با همون دختر ی که با من مشکل داره و چندتا از بچه ها پیش دبیرمون بودند و اون دختر جلو همه به معلم میگه دلش براش تنگ شده، وقتی که بچه ها میرند کلاس اون دختر با معلم هنوز باهم بودند. دوستم گفت من یه لحظه برمیگردم تا صداش کنم بیاد کلاس اما وقتی روشو برمیگردونه میبینه که حالت معلم و دختره طوری بوده که انگار همیگه رو بغل کردند و دوستم گفت که خود دختره براش تعریف کرده که دبیرمون بهش گفته، دل منم برات تنگ شده و از این حرفا..
این ماجرا قلبم و چنان شکست که حتی فک کردن بهش برام عذاب آوره. نه برای اینکه حسادتی باشه، به هیچ وجه. من فقط نمیتونم بفهمم اونکه با من اینقدر خشک و سرد رفتار میکرد چه جوری تو یه روز و با گفتن یه جمله ای که اون دختر بهش گفت، احساساتش رو نسبت به اون بروز داد. به هر حال دیگه برام مهم نیست میخوام فراموشش کنم، خواهش می کنم کمکم کنید. و لطفا بهم بگید دلیل رفتار اون با من چی بوده؟

سلام من از مطالبتون خیلی استفاده میکنم اگه ممکن باشه جواب من رو خودتون بدین و به وب های دیگه منتقل نکنین من به شدت به یکی از بازیگران ترکیه علاقه مند شدم خیلی عذاب میکشم لطفا کمک کنید کم مونده خودکشی کنم.

خدمت شما عرض کنم که انسان زمانی که چشم به این جهان می گشاید به تدریج دلبستگی اش به پدیده ها و موضوعات انسانی و غیر انسانی و حتی اشیاء مشخص می شود دلبستگی های به انواع و اقسام مختلفی تقسیم می شوند از ایمن گرفته تا ناایمن و -دوسوگرا و نا ایمن- اجتنابی برا اساس این سبک های دلبستگی دوران کودکی تا حد زیادی می توان نحوه دلبستگی افراد را در بزرگسالی مشخص کرد افرادی که دچار وابستگی شدید عاطفی به فردی می شوند به دلیل عدم تعادل در محبت دیدن والدین ممکن است دچار مسایلی در آینده شوند محرومیت های هیجانی و یا توجه و محبت هیجانی بیش از اندازه ممکن است باعث وابستگی و یا خودبزرگ بینی شود که هر دوی این ویژگی ها در حد افراط آن باعث اختلال در روند سلامت روان می شود. شخصیت های خالی برای اینکه ابراز وجود داشته باشند حتما باید در کنار یک فرد معروف و مشهوری قرار بگیرند تا هویت شان تکمیل شود و به خود خود احساس ناقص بودن دارند .
نکته مهم دیگر اینکه ما نیاز به دوست داشتن و تأیید و ابراز علاقه مندی در ذاتمان وجود دارد،این موضوع باعث می شود که ما انسان ها یک موجود اجتماعی باشیم و در جامعه شناسی و روان شناسی هم این موضوع وجود دارد مثلا در سلسه مراتب نیازها ، نیاز به تأیید، تعلق ، محبت و احترام مطرح شده است. اما مشخص نیست شما به چه دلیلی به صورت افراطی به فردی وابستگی شدید پیدا کرده اید که مرزی بین خود و ایشان نمی توانید قایل شوید و احساس می کنید بخشی از وجود شما است که بدون ایشان نمی توانید زندگی کنید. اصرا به اینکه کسی شما را دوست داشته باشد تا حدی نشانه بی ارزش کردن ، اهمیت ندادن و احترام نگذاشتن به خود است که معمولا در شخصیت های مهر طلب این ویژگی ها وجود دارد این گونه افراد نیاز به دوست داشتن دارند در حالی استاندارد و مناسب این است ما از محبت و توجه دیگران لذت می بریم و متقابل پاداش این احترام را می دهیم اما نیاز نداریم . پس مشخص است در طور تاریخچه ارتباطی شما همیشه شما وابستگی یک طرفه بوده اید پس با یک دورن نگری و تأمل علت این وضعیت را در خود جست و جو کنید. بهترین وضعیت در ارتباطات احترام متقابل است یعنی فردی با شما نسبت به یک یا چند ویژگی شخصیتی مشترک است و این سبب دوستی می شود این دو در زمینه های دیگری دوست های دیگری هم دارند و خودخواه نیستند یعنی از اینکه طرف مقابل در کنار ایشان دوست های دیگری نیز دارد ناراحت نیستند و نگران نیستند از طرفی خود شان هم در زندگیشان با افراد دیگری دوست هستند که هر دوستی جایگاه خودش را دارد پدر ، مادر ، اعضای خانواده ، همسایه، خویشاوندان و... ممکن است ما را دوست داشته باشند و ما هم آن ها را دوست داشته باشیم اما در کنار آنها ما دوستان دیگری داشته باشیم و آن ها هم همینطور. پس برای بهتر شدن این نیاز افراطی یک طرفه و خود خواهانه راهکارهای زیر مناسب است:
۱- سعی کنید با خود شناسی بر احساس و هیجانات خود مسلط شوید و به صورت یک طرفه و تخیلی سرمایه گذاری عاطفی انجام ندهید.
۲- با احترام به خود و استقلال شخصیتی و برطرف کردن نیازها و کمبوده ها با اعتماد به نفس کامل و با هدف گذاری، ارتباطتان را تنظیم کنید.
۳- با دیدن نقاط مثبت و خوبی های خودتان و اعتماد به خود در زندگی سعی کنید اساس بی نیازی از دیگران را در خود بنا کنید و در ارتباطات مجذوب کل شخصیت فرد نشوید بلکه به خود بگویید مثلا شوخ طبعی ایشان باعث ارتباط است نه سایر ویژگی های شخصیتی ایشان
۴- سعی کنید به جای تمرکز و سرمایه گذاری روی یک نفر ، روی چند نفر برای برقراری دوستی فکر و هدف گذاری کرده و به تمایل طرف مقابل نسبت به ارتباط با شما اهمیت قایل شوید.
۵- سعی کنید خوبی های دیگران را در خود ایجاد کنید و در انتخاب کاملا آزاد از اسارت خواسته ها و نیازهای درونی باشید .به عبارت دیگر دوست کسی نیست که نیمه ناقص من را کامل کند بلکه من باید با بینش و معرفت و کار و تمرین کامل باشم تا از ارتباط لذت ببرم تا در صورت عدم تمایل خود فرد یا طرف مقابل به ادامه رابطه ، آسیب نبینم .
بنابراین با توجه به نکات بالا شما باید مالک بودن در مورد احساس ایشان را از خود دور کنید و سعی کنید با افزایش دوستی با دیگر دوستان با این احساسات تان مبارزه کنید. موفق باشید.

سلام من پسری هستم ۲۰ ساله از وقتی که خودمو یاد میدم دوس داشتم دختر میبودم همین الان هم تو رویاهام خودمو دختر دارم.تو اینترنت که سرچ کردم چن سال پیش زده بود کسایی که این علاعم را داشته باشن همجنس باز نیستند ترنس هستد. و اون موقع بود که با وازه ترنس اشنا شدم. من خیلی ادم احساسی هستم خدا نکنه به یکی دل ببندم. نمیدونم من مشکلم چیه هر وقت پلیسی رو میبینم دوس دارم فقط نیگاش کنم و بهشون علاقه مند میشم ن حالا همشون ولی ۸۰ درصدشون خوشم میاد.فقط فقط حسم به پلیس ها هستش مثلا هر وقت همونا رو تو لباس شخصی میبینم اصن خوشم نمیاد. به نظرتون مشکل من چیه؟ واقعا دارم زجر میکشم تو رو خدا کمکم کنید...

باعرض سلام و تشکر
خدمت شما عرض کنم به نظر می رسد شما ظاهری مردانه داشته باشید ولی مغز ، تفکر ، احساس و کلا شخصیت زنانه دارید که بهتر بود خیلی زودتر کارهای رواندرمانی و یا در صورت لزوم تغییر جنسیت می دادید. اما اینکه شما به پلیس مرد علاقه دارید احتمالات مختلفی دارد ممکن است در گذشته ای بسیار بسیار دور زمانی که از آن فقط و فقط احساس آن را به یاد می آورید ولی اصلا آدرس کجا، کی و چند سالتان بوده را به یاد نمی آورید از سوی یک پلیس واقعی و یا اینکه شما به دلیل کودکی برداشت و تصورتان این بوده که پلیس است و یا حتی همسان سازی با کودکی در فیلمی که پلیس به آن کمک کرده است حس خوبی نسبت به این فرد دارید. اگر به صورت دقیقتر بخواهیم موضوع شما را بحث کنیم کودک زمانی به دنیا می آید تکامل مغز در پخش آمیگدال پیشرفته تر است و وظیفه آمیگدال مغز ذخیر کردن و رسیدگی به هیجان و عاطفه و احساس مثبت و منفی است و در بخش دیگر هیپوکامپ وجود دارد که شناختی است و آدرس ، زمان، مکان وووو در آن ذخیره ، بازیابی و پردازش می شود در سه سال اولیه کودک پخش شناختی بسیار مقدماتی و ابتدایی است ولی آمیگدال شاید مانند یک آدم ۴۰ سال هیجان ها را درک می کند پس ممکن است وضعیت شما به آن زمان برگردد . مانند کسی که می گوید چرا من بار اولی یک فردی را دیدم و احساس خوبی از او ندارم در حالی که هیچ رفتاری ااز ایشان ندیدم روان شناسان معتقد هستن ممکن است نشانه ای از صورت و تیپ فرد مانند رنگ مو و یاچشم وووو در این فرد هست که در زمان کودکی در فرد دیگری بوده که این کودک از آن می ترسیده و الان نوعی تداعی ایجاد می شود. پس ممکن است وضعیت شما این گونه باشد پس لزومی ندارد با این احساستان کلنجار بروید چون هیچ دردسری برای شما از نظر رفتاری ایجاد نمی کند البته ممکن هم هست که یک نوع تفکر سحری و جادویی و یا وسواس گونه باشد یعنی این موضوع ذهن شما را بیش از اندازه واقعی و منطقی به آن پرداخته پس شما در هر حال نباید سرکوب گری خنثی سازی و مبارزه با این فکر داشته باشید . وسعی کنید با پذیرش و تمرکز نکردن و اهمیت ندادن بیش از حد و از طرف تمرکز به اهداف و مسایل دیگر زندگی از این افکار فاصله بگیرید. در ضمن برای مشکل اول آقای دکتر بهنام اوحدی با این شماره و آدرس کمک زیادی می تواند برای شما داشته باشد :
تهران، خیابان ولی عصر ، ضلع جنوب شرقی تقاطع نیایش ( سر اسفندیار )، رو به روی دانشکده مامایی - پرستاری دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، نبش کوی شهید بابک بهرامی، ساختمان نگین نیایش، طبقه نخست ، واحد ۱، مطب روانپزشکی و کلینیک بهداشت و سلامت جنسی، زناشویی و خانوادگی دکتر بهنام اوحدی ( Dr.Ohadi's Tehran Sex Clinic ) ،
تلفن و دورنگار : ۳- ۲۲۰۳۸۵۳۲ / ۸۸۶۷۶۰۰۳ / ۸۸۶۷۰۶۱۷ / ۸۸۶۴۵۱۲۰ / ۰۹۱۳۱۱۷۰۶۲۴ / ۰۹۱۹۴۹۴۲۰۶۰

موفق باشید.

سلام من دختری ۱۵ساله هستم ما در مدرسه سه کلاس نهمی هستیم من با چند تا از همکلاسیام خیلی صمیمی بودم بعد از یک سال با یکی از دخترای همسن خودم که داخل یه کلاس دیگه بود آشنا شدم اون واقعا به من ارامش میداد با همه فرق داشت حس مسئولیت پذیریش واقعا عجیب بوذ خیلی ها دوست داشتند باهاش دوست بشن به من هیچ توجهی نمیکرد چند روز گذشت من از دوستام خسته شده بودم حوصله ام سر میرفت تا اینکه تصمیم گرفتم ازشون جدا بشم وبه کلاس اون دختر برم خیلی صبر وسختی کشیدم تا برم به اون کلاس وقتی رفتم تنها کسی که هوامو داشت خودش بود خوب این یکی از خصوصیاتش هست حالا من داخل این کلاسه دوستی ندارم دلم می خواد باهاش دوست بشم ولی میترسم چون دوست های سابقم خیلی ازمن کینه به دل دارند و برن بهش بگن که من اونا رو رها کردم و بهشون خیانت کردم اونوقت دیگه ازم بدش میاد نمیدونم این چه حسیه که بهش دارم اونو از خواهرم نزدیکتر حساب میکنم وقتی گریه میکنه من هم گریم میگیره اون نمیدونه من بخاطرش تمام دوستامو از دست دادم الان هم از اینکه دوستامو رها کردم ناراحت نیستم خیلی دوستش دارم میترسم دوستش بشم و بعد یکی بهتر از منو ببینه و منو رها کنه چون خصوصیاتش اینطوریه.

تصویر مشاور شهر سوال

سلام. دوست گرامی به شهر سوال خوش آمدید. همانطور که خودتان هم میدانید دوستی و رفاقت هرچه صمیمی تر باشد به این معناست که استحکام آن بیشتر است و از هم گسستن این رابطه دشوار تر خواهد بود. شما هم سعی کنید دوستی هایتان را نه فقط بر ملاکهای ظاهری و سطحی، بلکه بر اساس شناختهای عمیق تر و ملاکهای عمیق تر بنا کنید تا روابط دوستانه تان قویتر و مستحکم تر باشد. علاوه بر دوست داشتن ظاهری، قیافه ظاهری و مسائلی ازاین دست، به اخلاق و رفتار دوستان خود با خودتان و دیگران توجه کنید، با کسانی دوست شوید که خوش اخلاق و خوش برخورد هستند و از کمالات اخلاقی برخوردارند. با کسانی دوست شوید که این خصوصیات را نه فقط با شما یا دوستان خاصشان که با بیشتر افراد رعایت می کنند. با کسانی رفاقت کنید که به ارزشهای معنوی و الهی باور دارند. اینگونه آدمها دیرتر پشت شما را خالی می کنند و بیشتر به درد دوستی و تکیه کردن می خورند. البته خودتان هم باید سعی کنید چنین خصوصیاتی را داشته باشید یا در خودتان تقویت کنید. قطعا با این روش موفق خواهید شد. اگر این ملاکها را رعایت کنید دیگر نگران از دست دادن برخی از روابط دوستانه یا برخی از به ظاهر دوستان نخواهید بود. همچنین سعی کنید صداقت خود را به شکل واقعی نشان دهید. اگر خدای ناکرده به هر دلیلی یک دیگر را ناراحت کردید، و به اشتباه خود پی بردید بلافاصه از و معذرت خواهی کنید و سعی کنید به اصل رابطه دوستانه تان خللی وارد نشود. بالا و پایین شدن روابط تا حدی طبیعی است اما در یک رابطه دوستانه خوب و قوی، اصل ارتباط نباید به سادگی از بین برود.
با فرض رعایت خصوصیات درست از طرف شما و اطمینان از اینکه رفتارتان درست است، دیگر از رها کردن آنها نترسید.
موفق و پیروز باشید.

سلام.ازتون خواهش میکنم بهم کمک کنید، تو حساس ترین مرحله زندگیم دچار یه مساله ی روحی و روانی شدم. من دانش آموز پیشدانشگاهی هستم رشته ی ریاضی فیزیک. درسم هم خوبه، امسال دارم به شدت برای موفقیتم در کنکور درس میخونم. اما چند وقت پیش با یکی دوست شده بودم که از من یک سال کوچیک تر بود. باهاش شوخی کردم و اون بهم گفت: نمیخوام باهات حرف بزنم، برو پی کارت. با هام قهر کرد. اما من بهش وابسته شده بودم، چون هیچ دوست و رفیقی نداشتم و الان هم ندارم و فامیلام هم کم هستن و کسی رو تو فامیل ندارم که باهاش دوست بشم. اون پسره هم مدرسه ای من هستش و تو یه مدرسه درس میخونیم. تابستون که شد دیگه فراموشش کرده بودم چون انقد مشغول درس خوندن شده بودم که اصلا به این چیزا فکر نمیکردم. تا این که مدرسه ها باز شد و به محض این که توی مدرسه دیدمش، دوبا ره اومد تو فکرم. هر روز میاد تو فکرم. چند بار هم بهش اسمس دا دم و ماجرا رو براش تعریف کردم، اما اون اصلا نمیخواد با من صحبت کنه. خیلی هم ازش عذر خواهی کردم چندین بار ازش به خاطر حرفی که بهش به شوخی گفته بودم بهش پیامک دادم ازش عذر خواهی کردم ، اما اون اصلا نمیخواد بامن حتی یک کلمه حرف بزنه. من الان تو دوره ای هستم که زمان برام از طلا هم با ارزش تره ، ولی اون پسر از فکرم ، از ذهنم نمیره بیرون و روح و روان منو مختل کرده. خواهش میکنم کمکم کنید .شمارا به خدا قسم کمکم کنید. بدجوری دارم رنج میکشم. تو رو خدا کمکم کنید.

خدمت شما عرض کنم که انسان زمانی که چشم به این جهان می گشاید به تدریج دلبستگی اش به پدیده ها و موضوعات انسانی و غیر انسانی و حتی اشیاء مشخص می شود دلبستگی های به انواع و اقسام مختلفی تقسیم می شوند از ایمن گرفته تا ناایمن و -دوسوگرا و نا ایمن- اجتنابی برا اساس این سبک های دلبستگی دوران کودکی تا حد زیادی می توان نحوه دلبستگی افراد را در بزرگسالی مشخص کرد افرادی که دچار وابستگی شدید عاطفی به فردی می شوند به دلیل عدم تعادل در محبت دیدن والدین ممکن است دچار مسایلی در آینده شوند محرومیت های هیجانی و یا توجه و محبت هیجانی بیش از اندازه ممکن است باعث وابستگی و یا خودبزرگ بینی شود که هر دوی این ویژگی ها در حد افراط آن باعث اختلال در روند سلامت روان می شود.
نکته مهم دیگر اینکه ما نیاز به دوست داشتن و تأیید و ابراز علاقه مندی در ذاتمان وجود دارد،این موضوع باعث می شود که ما انسان ها یک موجود اجتماعی باشیم و در جامعه شناسی و روان شناسی هم این موضوع وجود دارد مثلا در سلسه مراتب نیازها ، نیاز به تأیید، تعلق ، محبت و احترام مطرح شده است. اما مشخص نیست شما به چه دلیلی به صورت افراطی به فردی وابستگی شدید پیدا کرده اید که مرزی بین خود و ایشان نمی توانید قایل شوید و احساس می کنید بخشی از وجود شما است که بدون ایشان نمی توانید زندگی کنید. اصرا به اینکه کسی شما را دوست داشته باشد تا حدی نشانه بی ارزش کردن ، اهمیت ندادن و احترام نگذاشتن به خود است که معمولا در شخصیت های مهر طلب این ویژگی ها وجود دارد این گونه افراد نیاز به دوست داشتن دارند در حالی استاندارد و مناسب این است ما از محبت و توجه دیگران لذت می بریم و متقابل پاداش این احترام را می دهیم اما نیاز نداریم . پس مشخص است در طور تاریخچه ارتباطی شما همیشه شما وابستگی یک طرفه بوده اید پس با یک دورن نگری و تأمل علت این وضعیت را در خود جست و جو کنید. بهترین وضعیت در ارتباطات احترام متقابل است یعنی فردی با شما نسبت به یک یا چند ویژگی شخصیتی مشترک است و این سبب دوستی می شود این دو در زمینه های دیگری دوست های دیگری هم دارند و خودخواه نیستند یعنی از اینکه طرف مقابل در کنار ایشان دوست های دیگری نیز دارد ناراحت نیستند و نگران نیستند از طرفی خود شان هم در زندگیشان با افراد دیگری دوست هستند که هر دوستی جایگاه خودش را دارد پدر ، مادر ، اعضای خانواده ، همسایه، خویشاوندان و... ممکن است ما را دوست داشته باشند و ما هم آن ها را دوست داشته باشیم اما در کنار آنها ما دوستان دیگری داشته باشیم و آن ها هم همینطور. پس برای بهتر شدن راهکارهای زیر مناسب است:
۱- سعی کنید این وابستگی را به علاقه مندی تبدیل کنید
۲- سعی کنید با خود شناسی بر احساس و هیجانات خود مسلط شوید و به صورت تخیلی سرمایه گذاری عاطفی انجام ندهید.
۳- با احترام به خود و استقلال شخصیتی و برطرف کردن نیازها و کمبوده ها با اعتماد به نفس کامل و با هدف گذاری، ارتباطتان را تنظیم کنید.
۴- با دیدن نقاط مثبت و خوبی های خودتان و اعتماد به خود در زندگی سعی کنید اساس بی نیازی از دیگران را در خود بنا کنید و در ارتباطات مجذوب کل شخصیت فرد نشوید بلکه به خود بگویید مثلا شوخ طبعی ایشان باعث ارتباط است نه سایر ویژگی های شخصیتی ایشان
۵- سعی کنید به جای تمرکز و سرمایه گذاری روی یک نفر ، روی چند نفر برای برقراری دوستی فکر و هدف گذاری کرده و به تمایل طرف مقابل نسبت به ارتباط با شما اهمیت قایل شوید.
۶- سعی کنید خوبی های دیگران را در خود ایجاد کنید و در انتخاب کاملا آزاد از اسارت خواسته ها و نیازهای درونی باشید .به عبارت دیگر دوست کسی نیست که نیمه ناقص من را کامل کند بلکه من باید با بینش و معرفت و کار و تمرین کامل باشم تا از ارتباط لذت ببرم تا در صورت عدم تمایل خود فرد یا طرف مقابل به ادامه رابطه ، آسیب نبینم .
قطعا اضطراب و مسایل پشت کنکور پناه بردن به ایشان را برای کاهش اضطراب بیشتر می کند بسیاری از روان شناسان عشق و وابستگی را نوعی وسواس می نامند همانطور که فرد به شست وشوی غیر عادی برای کاهش اضطراب وابسته می شود و فردی دیگر برای کاهش اضطراب خودش به مواد وابسته می شود بعضی از افراد به دلیل اینکه شخصیت آن ها قسمت های خالی زیادی دارد و اعتماد به نفس آنها به دلیل این احساس خالی بودن شخصیتی و ضعیف بودن من پایین است، دچار اضطراب می شوند این افراد همیشه در کنار دیگران خود را کامل می بینند و به واسطه این هم جواری وابستگی و نگرانی از ازدست دادن باعث چسبیدن شدید می شود .این گونه عشق های نوراتیک فرد را به باتلاق نگرانی ها و وابستگی ها و اختلالات روانی سوق می دهد. پس قطعا و قطعا سابقه این گونه دلبستگی های ناایمن نشان دهنده وجود یک نوع اضطراب و اختلال در رابطه سالم و انرژی بخش و محکم کننده شخصیت و وابستگی و دلبستگی ایمن در کنار والدین است که در حال حاضر به شکل وسواس فکری خود را نشان می دهند . بنابراین با توجه به نکات بالا سعی کنید با خودشناسی عمیق بر احساس خود غلبه کنید و آرامش را در خود بجویید تا در دیگران. موفق باشید.

سلام من پسری ۱۷ ساله هستم واز سال اول راهنمایی دوستی به نام محمدامین داشتم خیلی در ان دوران به او وابسته شده بودم قسم میخورم هیچ هوسی نسبت به او نداشتم تا همین امروز اما دبیرستان که امدم رابطه ام با او سست شد یعنی مدرسه هامون جدا شد حالا سه ساله که به یادش هرشب گریه میکنم خییییییییلی دوسش دارم اممممما بدون هییییچ هووووووووسی تازه من معدلم سال سوم راهنمایی ۱۹ شد اما از اون سال به بعد درسم خیلی ضعیف شده کلا همه ی زندگیم شده اون سال بعدم کنکور دارم اینده ام داره فنا میشه کمککککم کنید خواهش میکنم.

باعرض سلام و تشکر و تسلیت این ایام و لیالی حزن انگیز
خدمت شما عرض کنم که ما در جریان دقیق وضعیت شما از گذشته نیستیم اما انسان زمانی که چشم به این جهان می گشاید به تدریج دلبستگی اش به پدیده ها و موضوعات انسانی و غیر انسانی و حتی اشیاء مشخص می شود دلبستگی های به انواع و اقسام مختلفی تقسیم می شوند از ایمن گرفته تا ناایمن و -دوسوگرا و نا ایمن- اجتنابی برا اساس این سبک های دلبستگی دوران کودکی تا حد زیادی می توان نحوه دلبستگی افراد را در بزرگسالی مشخص کرد افرادی که دچار وابستگی شدید عاطفی به فردی می شوند به دلیل عدم تعادل در محبت دیدن والدین ممکن است دچار مسایلی در آینده شوند محرومیت های هیجانی و یا توجه و محبت هیجانی بیش از اندازه ممکن است باعث وابستگی و یا خودبزرگ بینی شود که هر دوی این ویژگی ها در حد افراط آن باعث اختلال در روند سلامت روان می شود.
نکته مهم دیگر اینکه ما نیاز به دوست داشتن و تأیید و ابراز علاقه مندی در ذاتمان وجود دارد،این موضوع باعث می شود که ما انسان ها یک موجود اجتماعی باشیم و در جامعه شناسی و روان شناسی هم این موضوع وجود دارد مثلا در سلسه مراتب نیازها ، نیاز به تأیید، تعلق ، محبت و احترام مطرح شده است. اما مشخص نیست شما به چه دلیلی به صورت افراطی به فردی وابستگی شدید پیدا کرده اید که مرزی بین خود و ایشان نمی توانید قایل شوید و احساس می کنید بخشی از وجود شما است که بدون ایشان نمی توانید زندگی کنید. اصرا به اینکه کسی شما را دوست داشته باشد تا حدی نشانه بی ارزش کردن ، اهمیت ندادن و احترام نگذاشتن به خود است که معمولا در شخصیت های مهر طلب این ویژگی ها وجود دارد این گونه افراد نیاز به دوست داشتن دارند در حالی استاندارد و مناسب این است ما از محبت و توجه دیگران لذت می بریم و متقابل پاداش این احترام را می دهیم اما نیاز نداریم . پس مشخص است در طور تاریخچه ارتباطی شما همیشه شما وابستگی یک طرفه بوده اید پس با یک دورن نگری و تأمل علت این وضعیت را در خود جست و جو کنید. بهترین وضعیت در ارتباطات احترام متقابل است یعنی فردی با شما نسبت به یک یا چند ویژگی شخصیتی مشترک است و این سبب دوستی می شود این دو در زمینه های دیگری دوست های دیگری هم دارند و خودخواه نیستند یعنی از اینکه طرف مقابل در کنار ایشان دوست های دیگری نیز دارد ناراحت نیستند و نگران نیستند از طرفی خود شان هم در زندگیشان با افراد دیگری دوست هستند که هر دوستی جایگاه خودش را دارد پدر ، مادر ، اعضای خانواده ، همسایه، خویشاوندان و... ممکن است ما را دوست داشته باشند و ما هم آن ها را دوست داشته باشیم اما در کنار آنها ما دوستان دیگری داشته باشیم و آن ها هم همینطور. پس برای بهتر شدن این نیاز افراطی یک طرفه و خود خواهانه راهکارهای زیر مناسب است:
۱- سعی کنید با خود شناسی بر احساس و هیجانات خود مسلط شوید و به صورت یک طرفه و تخیلی سرمایه گذاری عاطفی انجام ندهید.
۲- با احترام به خود و استقلال شخصیتی و برطرف کردن نیازها و کمبوده ها با اعتماد به نفس کامل و با هدف گذاری، ارتباطتان را تنظیم کنید.
۳- با دیدن نقاط مثبت و خوبی های خودتان و اعتماد به خود در زندگی سعی کنید اساس بی نیازی از دیگران را در خود بنا کنید و در ارتباطات مجذوب کل شخصیت فرد نشوید بلکه به خود بگویید مثلا شوخ طبعی ایشان باعث ارتباط است نه سایر ویژگی های شخصیتی ایشان
۴- سعی کنید به جای تمرکز و سرمایه گذاری روی یک نفر ، روی چند نفر برای برقراری دوستی فکر و هدف گذاری کرده و به تمایل طرف مقابل نسبت به ارتباط با شما اهمیت قایل شوید.
۵- سعی کنید خوبی های دیگران را در خود ایجاد کنید و در انتخاب کاملا آزاد از اسارت خواسته ها و نیازهای درونی باشید .به عبارت دیگر دوست کسی نیست که نیمه ناقص من را کامل کند بلکه من باید با بینش و معرفت و کار و تمرین کامل باشم تا از ارتباط لذت ببرم تا در صورت عدم تمایل خود فرد یا طرف مقابل به ادامه رابطه ، آسیب نبینم .
موفق باشید

سلام دوباره من بچه ی اخر خونواده مون بودم و از نظر محبت دوران کودکی هیچ کمبودی نداشتم. دوباره میگم تا خوب خوب در جریان باشین از سال اول راهنمایی عاشق یکی از هم کلاسیام شدم اون تبدیل به دوست صمیمیم شد من به این دلیل دوسش داشتم که باهوش خوشتیپ خلاصه همه چیش عااالی بود.همیشه فک میکنم به خاطر نفرین کسی اینجوری شدم و خودکشی کنم راحت میشم اما چون میدونم با خودکشی تو اون دنیا میرم جهنم این فکرو از سرم میندازم بیرون.الان سه ساله غصه میخورم همه ی زندگیم به هم ریخته به نظرتون فراموشش کنم یاااااااادوباره رابطمونو ادامه بدم با اینکه میدونم اون اندازه ی علاقه ی من نسبت به اون بهم علاقه نداره در ضمن با گوش دادن اهنگ همه خاطراتمون میاد تو ذهنم افسردگی گرفتم با این سن داره موهام میریزه اگه شما جوابی برام ندارین بگین برم پیش دکتراا

تصویر مشاور شهر سوال

کاربرگرامی، سلام. از حضور دوباره شما در شهر سوال بسیار خرسندیم. البته ممکن است به گفته خودتان، هیچ کمبودی نداشته باشید اما با توجه به این که در پرسش و پاسخ به شکل مکاتبه بسیاری از بسیاری از نکات و ظرایف غفلت می شود، قضاوت و تشخیص در این خصوص را واگذار میکنیم به زمانی که شما یا به صورت حضوری و یا تلفنی با یک کارشناس مشاوره صحبت کنید. پس توصیه ما آن است که حتی المقدور به شکل حضوری مراجعه کنید و در غیر اینصورت یا عدم امکان حضور در مرکز مشاوره، با شماره تماس همین مرکز ۰۹۶۴۰۰ تماس بگیرید تا همکاران ما با صرف زمان بیشتر و پرسش سوالات لازم از شما بتوانند کمک بهتری به شما انجام دهند. در حال حاضر و تا آن زمان، به نظر می رسد اگر از راهکارهایی استفاده کنید تا موجب فراموشی (نسبی و نه مطلق) آن خاطرات بشود بهتر است. این در حالی است که شما بالعکس، به صورت مستمر آن خاطرات را یادآوری می کنید و نشانه های برجا مانده از آن دوران (مانند آهنگ های خاطره انگیز آن دوران) را مرتبا گوش می دهید. این کار قطعا کمکی به شما نخواهد کرد و شما را بیشتر درگیر این مشکل می نماید.
موفق باشید.

با سلام من حسن ۱۸ساله هستم
مشکل من اینه که من از آغاز تابستان خودم هم نمی دونم چطور اما وابسته دوستم که تقریبا باهم ۷سال بود هم مدرسه بودیم اما بعد از پایان پیش دانشگاهی تو این تابستان به شدت بهش وابسته شدم به طوری که حتی نمی تونستم بدون فکر کردن به اون یه روز بگذرونم وبهش هم اینو می گفتم همون طوری که آرزو می کردم الان باهم تو یه دانشگاهیم و باهم انتخاب واحد کردیم اما اونقدر وابسته هم که حتی دوری یک ثانیه هم برام کابوس شده و زمانی که از دوریش ناراحتم به این فکر می کنم که اگه من مریضی خاصی بگیرم وبهش بگم من یه ماه زندم انوقت اون بهم چطوری توجه می کنه و خوشحال می شم و یه دل سیر گریه می کنم واینم بگم که من از اول بلوغم هم به جنس مخالف هیچ تمایلی نداشتم والان هم شدیدم که اگه یه دختر ببینم ازش متنفرم فقط آرزوم همیشه کنار این دوستم بودنه واینکه این اتفاق نمی یافته در عذابم در مورد اونم بگم که اون اصلا احساس خاصی بهم نداره کاملا معمولی اما من جونم هم به می دم حتی وقتی با یه پسر دیگه سلام می کنه می خوام اون پسر رو بکشم و ازش متنفر میشم یه چیز دیگه که دوستم همیشه ازم فرار می کنه من هم همیشه در عذابم خیلی سخت می گذره این زمان ها هیچ کس هم درکم نمی کنه من مشکلات افراد دیگه رو هم خوندم ولی جواب شما فقط عوارض رو نشون می ده در صورتی که من می دونم ولی کسی نیست جواب منو بده چطور خلاص شم البته نمی تونم بگم از این حس خلاص شم فقط می خوام عذاب نکشم چون هیچ چیزی امکان نداره باعث شه من اونو دوست نداشته باشم درواقع من به محبت دوستم از لحاظ عاطفی تشنشم اما اون اب رو بهم نشون می ده ولی نمی ده من فقط محبتش نیاز دارم و این که حتی به خاطر من ازم دوری کنه نه تنها درست نمیشم که هیچ تا لحظه مرگم می رم چطور بهش بفهمونم من بدون اون نمی تونم اونم هی دوری دیگه خسته شدم از اینطور زندگی از اینکه دوستم به دوست های دیگم توجه می کنه بیشترین عذابه خواهشا یه نفر فقط یه نفر تو دنیا منو درک که و جواب قانع کننده بگه

خدمت شما عرض کنم که انسان زمانی که چشم به این جهان می گشاید به تدریج دلبستگی اش به پدیده ها و موضوعات انسانی و غیر انسانی و حتی اشیاء مشخص می شود دلبستگی های به انواع و اقسام مختلفی تقسیم می شوند از ایمن گرفته تا ناایمن و -دوسوگرا و نا ایمن- اجتنابی برا اساس این سبک های دلبستگی دوران کودکی تا حد زیادی می توان نحوه دلبستگی افراد را در بزرگسالی مشخص کرد افرادی که دچار وابستگی شدید عاطفی به فردی می شوند به دلیل عدم تعادل در محبت دیدن والدین ممکن است دچار مسایلی در آینده شوند محرومیت های هیجانی و یا توجه و محبت هیجانی بیش از اندازه ممکن است باعث وابستگی و یا خودبزرگ بینی شود که هر دوی این ویژگی ها در حد افراط آن باعث اختلال در روند سلامت روان می شود.
نکته مهم دیگر اینکه ما نیاز به دوست داشتن و تأیید و ابراز علاقه مندی در ذاتمان وجود دارد،این موضوع باعث می شود که ما انسان ها یک موجود اجتماعی باشیم و در جامعه شناسی و روان شناسی هم این موضوع وجود دارد مثلا در سلسه مراتب نیازها ، نیاز به تأیید، تعلق ، محبت و احترام مطرح شده است. اما مشخص نیست شما به چه دلیلی به صورت افراطی به فردی وابستگی شدید پیدا کرده اید که مرزی بین خود و ایشان نمی توانید قایل شوید و احساس می کنید بخشی از وجود شما است که بدون ایشان نمی توانید زندگی کنید. اصرا به اینکه کسی شما را دوست داشته باشد تا حدی نشانه بی ارزش کردن ، اهمیت ندادن و احترام نگذاشتن به خود است که معمولا در شخصیت های مهر طلب این ویژگی ها وجود دارد این گونه افراد نیاز به دوست داشتن دارند در حالی استاندارد و مناسب این است ما از محبت و توجه دیگران لذت می بریم و متقابل پاداش این احترام را می دهیم اما نیاز نداریم . پس مشخص است در طور تاریخچه ارتباطی شما همیشه شما وابستگی یک طرفه بوده اید پس با یک دورن نگری و تأمل علت این وضعیت را در خود جست و جو کنید. بهترین وضعیت در ارتباطات احترام متقابل است یعنی فردی با شما نسبت به یک یا چند ویژگی شخصیتی مشترک است و این سبب دوستی می شود این دو در زمینه های دیگری دوست های دیگری هم دارند و خودخواه نیستند یعنی از اینکه طرف مقابل در کنار ایشان دوست های دیگری نیز دارد ناراحت نیستند و نگران نیستند از طرفی خود شان هم در زندگیشان با افراد دیگری دوست هستند که هر دوستی جایگاه خودش را دارد پدر ، مادر ، اعضای خانواده ، همسایه، خویشاوندان و... ممکن است ما را دوست داشته باشند و ما هم آن ها را دوست داشته باشیم اما در کنار آنها ما دوستان دیگری داشته باشیم و آن ها هم همینطور. پس برای بهتر شدن راهکارهای زیر مناسب است:
۱- سعی کنید این وابستگی را به علاقه مندی تبدیل کنید
۲- سعی کنید با خود شناسی بر احساس و هیجانات خود مسلط شوید و به صورت تخیلی سرمایه گذاری عاطفی انجام ندهید.
۳- با احترام به خود و استقلال شخصیتی و برطرف کردن نیازها و کمبوده ها با اعتماد به نفس کامل و با هدف گذاری، ارتباطتان را تنظیم کنید.
۴- با دیدن نقاط مثبت و خوبی های خودتان و اعتماد به خود در زندگی سعی کنید اساس بی نیازی از دیگران را در خود بنا کنید و در ارتباطات مجذوب کل شخصیت فرد نشوید بلکه به خود بگویید مثلا شوخ طبعی ایشان باعث ارتباط است نه سایر ویژگی های شخصیتی ایشان
۵- سعی کنید به جای تمرکز و سرمایه گذاری روی یک نفر ، روی چند نفر برای برقراری دوستی فکر و هدف گذاری کرده و به تمایل طرف مقابل نسبت به ارتباط با شما اهمیت قایل شوید.
۶- سعی کنید خوبی های دیگران را در خود ایجاد کنید و در انتخاب کاملا آزاد از اسارت خواسته ها و نیازهای درونی باشید .به عبارت دیگر دوست کسی نیست که نیمه ناقص من را کامل کند بلکه من باید با بینش و معرفت و کار و تمرین کامل باشم تا از ارتباط لذت ببرم تا در صورت عدم تمایل خود فرد یا طرف مقابل به ادامه رابطه ، آسیب نبینم .
قطعا اضطراب و مسایل پشت کنکور پناه بردن به ایشان را برای کاهش اضطراب بیشتر می کند بسیاری از روان شناسان عشق و وابستگی را نوعی وسواس می نامند همانطور که فرد به شست وشوی غیر عادی برای کاهش اضطراب وابسته می شود و فردی دیگر برای کاهش اضطراب خودش به مواد وابسته می شود بعضی از افراد به دلیل اینکه شخصیت آن ها قسمت های خالی زیادی دارد و عدم اعتماد به نفس به دلیل این احساس خالی بودن شخصیتی و ضعیف بودن من و خود دچار اضطراب می شوند و همیشه در کنار دیگران خود را کامل می بینند و به واسطه این هم جواری وابستگی و نگرانی از ازدست دادن باعث چسبیدن شدید می شود فرد را به باتلاق نگرانی ها و وابستگی ها و اختلالات روانی سوق می دهد . نکته آخر اینکه مشخصاتی که شما از خودتان گزارش دادید خیلی شبیه به افراد مهر طلب هستید که بهتر است به این سایت برای شناسایی شخصیت خودتان مراجعه کنید http://www.moshaverfa.com/1393/12/01/%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D9%.‎.‎.‎ برای موفق باشید.

ممنونم خیلی مفید بود

با عرضه سلام و خسته نباشید من راجبه این موضوع عشق به همجنس تحقیقاتی کردم و به نتایج زیر دست یافتم اول اینکه عشق به همجنس در وجود این افراد وجود دارد وباید با روان شناسی و روش های درست درمان بشن دو کسانی که عشق به همجنس دارند خودشان اغلب زیبا هستند و عاشقه پسران زیبا چهره میشوند و سوم عشق به همجنس بیشتر از دگر جنس است و چهارم این افراد میتونن تغیر کنند این افراد منظورم همجنس گرا هاست برای ترانس ها باید صد درصد تغیر جنسیت بدن پندار نادرستی که در بین مردم وجود دارد این است که همجنسگراها نمیتونن با دگر جنس ها رابطه داشته باشند من به شما این اطمینانو میدم که این حرف پوشالیست چون اکثر پسران عاشق پسرانی میشن که زیبا هستن یا دختر نما هستن به نظر.من اگر پسری.که عاشق یک همجنسش میشه بیشتر جذبه صورتش.میشه ۹۹درصد جذبه صورت میشه حال فرض.کنید صورت همون پسرو بردارند روی یک دختر بزارند آیا این.پسر باز عاشق این دختری که صورته پسرو روش.گزاشتیم میشه میشه معلومه میشه من خودم شخصا این مشکلاتو که الان چند نمونشو خوندم مشکل از پسرا زیبا چهره است متاسفانه امروزه تشخیص دختر از پسر سخت شده مطمین باشید اگر همه پسر ها ریش داشته باشند و خودشونو دختر نما نکنند این.مشکل ۹۹درصد حل میشه من یک.خواهش از دوستان دارم که به همجنسگرایی و تبلیغات غرب توجهی نکنند چون الان خودشان توی حرفی که راجبه.همجنس گرا ها زدن و قاونون هایی که تصویب کردن موندن بیشتر سعی کنید با نماز و توصل به خدا نزدیک بشید ظمنا از دوستان خواهشمندم اگر نظر گزاشتن راجب ویژگی چهره خودشون و کسی که عاشقش شدن توضیح بدن من میخوام روی این موضوع به یک نتیجه.گیری.کلی برسم با تشکر
یاحق

سلام
یه دنیا ممنون از کمکتون
من کنکور دارم و نتونستم همه ی سوالارو بخونم تا دوباره سوال تکراری نپرسم
من یه دخترم
قضیه از این قراره که دوست همکلاسی من به شدت عااشق منه ینی یک چیزی میگم یک چیزی میشنوین بعد از اون دوستی که پیشش مینشست و از قبل با من آشنایی داشت عاشقم من شد
نمیدانم به چه حسی عشق میگویند ولی آنها که به من میگویند عاشقتیم و...............حتی حاضرند هر کاری برایم بکنند
اولین نفری که عاشقم شد هنگامی که از حس نفر دوم اطلاع پیدا کرد شروع کرد به دعوا و جنگ و جدال با او که چرا عاشق عشق من شده ای؟
این دوره حدود یک سال طول کشید
البته دعواهایشان را به من نمیگفتند ولی من کمی اطلاع داشتم
هر دو خیلی خیلی اذیت شدند
الان نفر اول حتی اجازه ی حرف زدن من با نفر دوم را نمیدهد چقدر سر این موضوع بعدها باهم دعوا کردیم
و نفر دوم با اینکه به رویش نمی آورد اما میدانم در عذاب است
حتی ازم فاصله گرفته که ناراحتی پیش نیاید اما خدا میداند در دلش چه خبر است
قضیه خیلی پیچیده تر از این حرف هایی است که گفتم
لطفا کمکم کنید
دارم دیوانه میشم دو نفر رابطه شان بخاطر من به هم خورده و یکیشان از من فاصله گرفته
من واقعا دوستشان دارم و نمیخواهم مشکلی برایشان به وجود آید چه در درس چه در زندگی البته خیلی مشکل ها برایشان به وجود آورده ام از لحاظ روحی
بخاطر یکی به دیگری بی توجه شده کسی که بی توجهی دیده بود ناراحت شده و این اتفاق دوباره برعکس شده
حتی نمیتوانم با هرکدامشان تنهایی صحبت کنم
چون با دیدن آن صحنه توسط دیگری اعصابش بر هم میریزد
میدانید انگار من دختر هستم و آنها پسر یا خواستگارهای من که کار هریک دیگری را عصبانی و آشفته میکند
حال باید چه کار کنم؟با کسی که از من دوری گزیده تا من در عذاب نباشم چطور برخورد کنم؟میخوام به طرفش بروم و با او صحبت کنم اما از واکنش دیگری میترسم
وااای
فقط میترسم به درسمان آسیب وارد شود که زحمت این همه سال را تباه کند
درسمان خوب است

تصویر مشاور شهر سوال

دوست نوجوان، سلام و به شهر سوال خوش آمدید. شرایط دشوار شما قابل درک است، اما باید بدانید شما نیز در شکل گیری این رابطه بی تقصیر نیستید. حتما چیزهایی در مورد ویژگی ها و شرایط خاص سنین نوجوانی شنیده یا خوانده اید.
اساس و پایه دوستی ها در سن نوجوانی و جوانی که با جذبه و شور زیادی همراه است، غالبا بر مبنای عواطف و احساسات شکل می گیرد و نه بر اساس منطق و عقل. مقدمه این دوستی ممکن است جاذبیت یک فرد از نظر ظاهری یا شخصیتی یا پاره ای از صفات اخلاقی باشد. مسئله ای که او را برای فرد دیگر دوست داشتنی می سازد تا جایی که توانسته در روح و روان او تأثیر عمیقی بگذارد و خلأ عاطفی اش را به وسیله آن پر کند. ماهیت این دوستی گرچه در ابتدا دوستانه، پاک و بی شائبه است، ولی امکان آلوده شدن آن به مسایل دیگر وجود دارد. زمانی که این علاقه به اوج خود می رسد، آنها را دچار سرگردانی می کند که اکنون چه باید بکنند. این سرگردانی ممکن است با بعضی آثار مخرب دیگری همراه شود. روانشناسان معتقدند احساس تعلق و وابستگی به دیگران از اساسی ترین نیازهای فردی است و بر رشد روانی جسمی و اجتماعی فرد تأثیر می گذارد. در واقع دوستان برای فرد تكیه گاهی هستند كه به او احساس امنیت می دهند.
به شما توصیه می کنیم حتما متن ابتدای این صفحه را با دقت مطالعه کنید. همچنین میتوانید مطالبی که در مورد "ویژگی های سنین نوجوانی" منتشر شده را نیز مرور کنید. در حال حاضر هرچند شاید خودتان در شروع این داستان نقشی نداشتید، اما از این به بعد نقش شما پر رنگ و اثر گذار خواهد بود. با توجه به این که در این دوره حساس تحصیلی و نزدیکی به کنکور، نیازمند آرامش و ثبات هم هستید، باید عزم خود را جزم کنید که به این داستان پایان دهید ولو به قیمت ناراحتی (موقتی) دوستانتان و شاید خودتان. به هر حال اگرچه برخی از افراد برای آدم عزیز و دوست داشتنی هستند، اما برخی امور هم به سرنوشت و آینده ما بستگی دارند (مانند کنکور و ورود به دانشگاه) بنابراین بایستی اولویت را در این مقطع حساس به بخشی که اهمیت بیشتری دارد بدهید. در روابط خود با دوستان (به ویژه این دو دوست) کمی جدی تر عمل کنید. همانطور که زمان بیشتری را به مطالعه اختصاص می دهید، زمان اختصاصی به آنها را نیز کمتر کنید. از رنجش موقت و گذرای آنها نهراسید و در صورت ایجاد شدن چنین موقعیتی، کاملا منطقی و درست به آنها بگویید که به چه دلیل(نزدیکی کنکور و لزوم آمادگی برای امتحانات) مجبور هستید روابط دوستانه و تفریحات تان را کم کنید. همزمان با این تغییر برخورد و رفتار کم کم سعی کنید نوع برخورد ها را هم با این دو نفر به هم نزدیک کنید (نه اینکه با یکی خیلی صمیمی و با دیگری بیگانه). اگر میتوانید، برنامه های تفریحی یا ورزشی یا حتی درسی مشترک ترتیب دهید که لازم باشد حداقل سه نفر باشید و شما سه نفر با هم و به صورت مشترک آن را انجام دهید و در مقابل از کارهایی که دو نفری است (به دلیل این که باید یکی را بر دیگری ترجیح دهید) تا حد ممکن بپرهیزید.
در کنار همه اینها همانطور که قبلا هم گفته شد، باید کمی جدیت به خرج دهید و محکم و با منطق رفتار کنید و اگر هم احیانا این دوستان تان ، بی دلیل و یا کاملا غیر منطقی دچار دلخوری شدند، به آن اهمیت ندهید (و البته این بدان معنا نیست که مهربان نباشید و یا همیشه و در همه جا خشک و بی روح رفتار کنید) فقط در مواردی که آنان خواسته های بیش از حد و غیر منطقی در روابط دوستانه شما دارند (مثل اینکه با دیگری حرف نزن یا به او لبخند نزن یا ...اینها حرفهای کاملا غیر منطقی است).
انشالله با مدیریت این دوره، هم روابط شما با دوستانتان متعادل تر خواهد شد و هم به درستان لطمه زیادی نخواهد خورد.
موفق باشید

سلام
پسري هستم ١٩ ساله
زماني كه دوم دبيرستان بودم با پسري آشنا شدم
باهم دوست شديم
تا دو سال بعد تا كلاس پيش دانشگاهي باهم بوديم
ومن تا اون موقع حس خاصي نسبت به اون نداشتم وتنها دوست هم بوديم اما تازگي ها حس علاقه شديدي نسبت به اون پيدا كردم و عاشقش شدم
اون هم من رو دوست داره اما در حد دوستي ولي من خيلي بيشتر از دوستي و رفاقت بهش علاقه پيدا كردم
من چيزي در اين رابطه بهش نگفتم
از شما ميخوام كمكم كنيد
لطفا از ديد روانشناسانه به اين قضيه نگاه كنيد
از نظر مسائل شرعي ميدونم كارم اشتباهست.

تصویر مشاور شهر سوال

سلام. به جمع دوستان خود در شهر سوال خوش آمدید. دوست نوجوان من، متاسفانه اطلاعات شما بسیار کلی و تا حدی مبهم است و با این مقدار اطلاعات نمیتوان تشخیص و چاره جویی مناسب را انجام داد. این که شرایط مختلف زندگی خانوادگی شما چگونه بوده و اکنون چگونه است، منظور شما دقیقا از حس علاقه شدید چیست، چه اوقاتی بیشتر چنین احساسی دارید یا کمتر، شرایط تعاملی شما دونفر در محل تحصیل چگونه است، وضعیت تحصیلی شما و دوست شما و ... و... و بسیاری از سوالات دیگر که برای اظهار نظر کارشناسیی لازم است. به شما توصیه میکنم یا از راهکارهای ارائه شده به صورت کلی در پاسخهای مختلف یا در ابتدای همین صفحه در پست اصلی مراجعه کنید و سعی کنید به کمک اراده و همت خودتان بر مشکل تان فائق آیید، یا با شماره تماس سراسری ۰۹۶۴۰۰ تماس بگیرید تا کارشناسان ما به صورت تلفنی با شما صحبت کنند.
موفق باشید

ميكنم يه مقداري به روزتر جواب بچه عاي مردمو كه هيچ جايي بهتر از اينجا نداشتن كه اومدن سوالاشونو اينجا ميپرسن بدن
به عنوان يه فرد آكادميك،همه در حد علم و سوادشون فكر ميكنم قبول دارن كه تكست بوك ها و مقالاتي كه رفرانس علم و دانش نظري و عمليه در همه رشته هااز كجا مياد،مثلا ما داروي شيمي درماني سرطان رو وارد ميكنيم بعد كه كدش شكست به اصطلاح فرمول شيميايي شو به ما هم ميگن با كيفيت پايين تري تو مملكتمون توليد ميكنيم اين علم پزشكي بود مهندسيشم همينه فيزيكشم اينه كشاورزيشم همينه سياست هم همينه مخصوصا پسابرجام
حالا تو روانشناسي چرا وعلوم انساني چرا اصرار داريم ندانسته فتوا صادر كنيم و با زندگي كلي انسان بازي كنيم و بهشون فشار و اضطراب تحميل كنيم نميدونم چرا؟
دنيا دويست سال پيش به سمت آزادي رفته در هر موردي!
همون ازادي اي كه اسلام هم قائله منتها از نوع مردسالارانه اش
همون حق بيشمار صيغه براي مردا خودش پذيرش اين حق انسانه
منتها ١٤٠٠سال پيش زنها ادم حساب نميشدن الان ديگه حساب ميشن پس بايد يه كوچولو قانونارو شل كرد...
عرض ميكردم اصولا همونطور كه در همه كشورهايي كه هممون حسرت پيشرفت و ترقيشونو ميخوريم يه اين نتيجه رسيدن كه ازادي جنسي بدن به شهرونداشون
اين تو كشور ماهم كم كم بايد جا بيفته
همونطوركه خيلي چيزا با گذشت ٤٠سال از انقلاب كن فيكون شدن...بگذريم
هر كسي آزاده در هر زمان و مكاني با هركس كه دوست داره همجنس يا غير همجنس اصلا يه سال همجنس يه سال غ همجنس سن كوچكتر يا بزرگتر از خودش هم دين يا غ همدين هر سطح از ارتباطي كه مورد توافق طرفينه داشته باشه
مشاور محترم شما وظيفه ات باز كردن ذهن بچه ها مردمه
اگه اينا باعث اضطراب و افسردگي ميشد كه كل امريكاي شمال و اروپا و ژاپن وكره بايد به خاطر نداشتن نيروي كار غير افسرده كركره مملكتشونو ميدادن پايين
پس چرا كشور ما افسردگي و اعتياد و هر بزهكاري اي بيداد ميكنه و داره قهقرا ميره؟
وقتي انسانهارو ازاد بذاري بعد از يه دوره كوتاه هيجاني تازه ميفهمن كه همه مسوليت رو دوش خودشونه
اونوقت مسوليت پذيري رو ياد ميگرن و ميفهمن كه اينده شون نه با ورد و جادو درست ميشه نه با درگير شدن با تناقضات بين چيزيكه ميخان و چيزيمه ميكنن
بلكه فقط و فقط نتيجه كاراشونه كه امروز و اينده شونو ميسازه
به عنوان روانشناس وظيفه داريد روانشناسي مستقل را ارايه بديد بدون اغشتن اش به دين و سياست...
به اميد ايراني سالم و ايرانياني با نشاط
ميدونم تاييد نميكني ولي حداقل گوشهاي خودتم باز شه كافيه شايد فردا واسه بچه خودت بدردت بخوره

تصویر مشاور شهر سوال

به نام خدا
دوست عزیز و کاربرگرامی شهر سوال، سلام. به شهر سوال خوش آمدید. از اظهار نظر شما هم متشکریم.
اصولا به دلیل اینکه شما از جهت بنیانهای فکری و اعتقادی تفاوت فاحشی با فرهنگ وطنی و دینی خود دارید، و به اصطلاح این اختلاف ما و شما مبنایی است، نباید به شما پاسخی بدهیم. اول به این دلیل که این مکان برای مناظرات و مباحث مبنایی تعریف نشده. کسانی که به اینجا مراجعه می کنند به طور معمول کسانی هستند که یک سری از مبانی اولیه را پذیرفته اند و به دنبال راه حل مشکل خود در چارچوب های پذیرفته شده هستند. دوم به این دلیل که مباحث مبنایی به نوعی تخصصی هستند و مخاطبان خاص خود را می طلبد و سوم به این دلیل که مباحث مبنایی از این دست، بسیار مفصل و طولانی هستند و با نگارش چند خط نمیتوان به آنها پرداخت (هرچند ایجاد سوال و شبهه به طور طبیعی ممکن است یک خط باشد اما پاسخ آن ممکن است یک کتاب باشد).
بنابراین، تنها خدمت شما دوست عزیز عرض می کنیم که این مبنای فکری شما به هیچ وجه قابل قبول و پذیرش نیست.
اساساً ما یکی از مشکلاتمان همین ورود مطلق علوم غربی (به ویژه علوم انسانی) بدون بومی سازی است. علومی که با مختصات غربی (مثلا فرهنگ غربی، آن هم نه فرهنگ اصیل غربی که فرهنگ ساخته شده طی یکصد سال اخیر) تدوین شده و قرار شده به همان شکل در همه جای دنیا اجرا شود. درست مثل این که شما دستورالعمل تهیه پیتزا را داشته باشید و بخواهید با لوازم و مواد تهیه آبگوشت، یک غذا درست کنید. قطعا نتیجه نهایی هیچکدام نخواهد بود و ممکن است غذای حاصل را هیچ جانوری هم میل نکند.
ما به شما توصیه می کنیم ضمن افزایش مطالعات خود و عمق بخشی به آنها، سعی کنید مسائل ریز و درشت جامعه غربی چه در سطح فرهنگی، چه علمی و چه و چه... به صورت دقیق و همه جانبه مطالعه و بررسی کنید.
برای شما آرزوی موفقیت داریم

سلام من یه دختر ۱۴ ساله ام توی مدرسه به یه دختری خیلی علاقه مند شدم و خیلی ازش خجالت میکشم...البته بگم که من دختر خیلی خجالتی ای هستم. اما حس میکنم اون دختره از من بدش میاد... حالا من چیکار کنم؟ :(

به نام خدا
با سلام
با توجه به کلیاتی که شما بیان فرموده اید لازم میبینم به نکاتی اشاره کنم:
۱. مسئله خجالتی بودن خود نیاز به گفتگو با مشاور و لازم است به علتهای آن پرداخته شود. و توصیه میشود در دوره های مهارتهای زندگی (ابراز وجود) شرکت کنید
۲. برای ایجاد ارتباط نیاز به دانستن مهارتهای ارتباطی است و توصیه میکنم در دوره های مهارتهای زندگی (مهارتهای ارتباطی) شرکت کنید.
۳. بررسی کنید و ببینید علاقمندیهای دوستتان چیست و در آن زمینه توانایی کسب کنید و اطلاعاتی داشته باشید و گاهی که بین رفقا صحبت میشود گاهی راجع به موضوع مربوطه صحبت کنید تا دیگران بدانند در آن زمینه شما هم اطلاعاتی دارید
۴. این فکر را که فلانی از من بدش می آید را از خود دور کنید و سعی کنید به توانایی های خود بیاندیشید و بدانید تصورتان از خود در رفتارهایتان منعکس میشود و به دیگران هم منتقل میشود
در پایان به علت وجود جوانب مختلف بحث توصیه میکنم با مشاوره تلفنی مرکز ملی پاسخگویی (۰۹۶۴۰۰) تماس بگیرید

سلام
من نیومدم که مشکلیرو بگم
من اومدم به همه ی شماهایی که این مشکلو دارین بگم حاما حتما درست میشه
شاید باورتون نشه ولی من موفق شدم فراموشش کنم با این که حتی تو خوابم نمیدیدم که بشه فراموشش کرو
من همه ی شماهارو درک میکنم
میدونم که وقتی از خواب پا میشین تا شب تو ذهنتونه
میدونم که تو خیلی از مسائل زندگی افت کردید
من سال اول دبیرستان با این که تو دبیرستان تیرهوشان بودم اما همیشه نفر اول مدرسه بودم...تا این که این عشق دامنمو گرفتو زندگیمو نزدیک بود به باد بده
اما حالا که اومدم دوم دبیرستان متونم بگم حوالی عید این عشق کاملا از سرم رفته چون این دفعه واقعا خواستم این دفعه با دفعه های قبل فرق داشت
اول از همه بر خدا توکل کردم واااقعااا بهم کمک کرد اصلا نمیدونم چه جوری ازش تشکر کنم اما فقط توکل کافی نیست
کافیه هر وقت تو ذهنتون میاد سریع مسیر ذهنتونو عوض کنید و یه استغفرالله بگید و هر نشونی ای ازش دارین پاک کنین و دیگ هیچ وقت نخواین ببینینش
به مرور زمان کم رنگ تر و کم رنگ تر میشه تا این که کاملا از یاد میره
اون وقته که حس آزادی افکارتونو تجربه میکنین واقعااا بهتریییین حس دنیاست این که فقط به خودتون تعلق دارین نه این که عاشق یکی....
مطمئن باشین عملی میشه ولی باید خودتون بخوااین نه این که وقتی فکر فراموش کردنش اومد تو ذهنتون بغضی گلتونو بگیره
موفق باشید

باسلام
پسری هستم ۲۰ ساله دانشجو من از ۱۸ سالگی که دانشجو شدم تا حالا که ۲ سال گذشته دایم بی قرارم در فکر اینده ام اوایل کمتر بود الان خیلی بیشتر شده این افکارم . اصلا شبها خواب کافی ندارم شاید ۲ ساعت میخوابم بقیش تو فکر اینده ام خیلی حسرت ادمای پولدار را می خورم از همون ۱۵ سالگی که بالغ شدم دوست داشتم اینده خیلی پولدار باشم دایم تو فکر درامد خونه ماشین و... هستم باور کنین از بس تو فکر این چیزام که با اینکه میدونم حالا به اینا نمیرسم ولی واقعا زندگی مختل شده سرم گیجه تورو خدا کمکم کنید از این افکار بیهوده رها بشم دارم دیوونه میشم چی کا رکنم
تورو خدا کمکم کنید

تصویر مشاور شهر سوال

سلام دوست من، به شهر سوال خوش آمدید.
طوری در مورد افکار و آرزوهای خودتان صحبت به میان آوردید که گویا در سنین میانسالی هستید و هنوز نتوانسته اید به جایی از لحاظ مادی و مالی برسید...! هرچند ما از وضعیت دقیق کنونی شما اطلاع نداریم و تصور دقیقی هم از تخیلات یا آمال و آرزوهای تان در مورد پولدار شدن نداریم اما این نکته کاملا قطعی است که شما هنوز ۲۰ سال دارید و در زمینه کسب مال (حلال) و ثروت در ابتدای راه قرار دارید. و قطعا با تلاش و انگیزه بالای خود و رعایت قواعد مربوطه، به یاری خدا خواهید توانست به اهداف خودتان برسید و قله ها را فتح نمایید. ۲۰ سال بعد را تصور کنید که به یاد این وضعیت و حرفهای خود می افتید و از حرف خودتان خواهید خندید...
البته اگر واقعا این افکار شما را آزار می دهد و زندگی عادی شما را مختل کرده است، به یک روانشناس حضوراً مراجعه کنید تا وضعیت شما را با دقت و اطلاعات بیشتری بسنجند. شاید چند جلسه مشاوره نیاز باشد.
موفق باشید

سلام
خسته نباشید
من پسری هستم ۲۰ ساله در احکام نماز و امثالهم تمام سعی خود را در تبعیت از اسلام بکار میگیرم و تقریبا از نظر مذهبی فردی معمولی ام وبر خواندن نماز و گرفتن روزه مقید.از همان دوران ابتدایی که یادم می اید در هر سال بروی شخص خاصی تمرکز میکردم و سعی در صمیمی شدن با او داشتم اما بدون داشتن منظوری نامشروع.تا کلاس پنجم ابتدایی که مدرسه ام را عوض کردم دراین کلاس با فردی بطور اتفاقی هم میزی شدم پسر منحرف یا بد صفتی نبود خلقیات و افکارش تقریبا به من شبیه بود ناخواسته با هم صمیمی شدیم بسیار صمیمی.یک علاقه و وابستگی دوطرفه.بعد ازاتمام سال تحصیلی وابستگی من ادامه یافت اما از انجایی که ارتباطی باهم نداشتی باعث ازار شدیدم میشد ولی او بی تفاوت به زندگیش و فعالیت هایش ادامه میداد.ناگفته نماند که قبل از او در همان سال در روزهای نخست بشدت وابسته و دوست صمیمی شخصی دیگر درهمان کلاس بودم اما با هم میزی شدن با فرد جدید و مذکور وابستگی به شخص قبلی بطور کامل ازبین رفت.در اول راهنمایی بدون او و در حسرت او سال را پشت سرگذاشتم و از خدای متعال خواستم که در سال بعدش (دوم راهنمایی)من و اورا در یک مدرسه یک کلاس و یک میز قرار دهد که نمیدانم چطور ولی همین اتفاق بطور دقیق رخ داد و ما هم مدرسه ای و هم کلاسی شدیم و بعد از کمی باز شدن رویمان و ریختن خجالتمان از وی بطور غیر مستقیم درخواست هم میزی شدم کردم و او با کمال میل اقدام کرد و احساس تولد دوباره یافتم.دوران صمیمیتمان دوباره اغاز شد سال بعد مدرسمان را بامشورت هم تعویض و به اتفاق هم به مدرسه دیگری رفتیم و با ثبتنام در کلاس های بجز مدرسه به هم نزدیک تر شدیم طوری که تقریبا در بعضی روز ها فقط ساعات معدودی از هم جدا بودیم که ان هم به لطف موبایل خلایی در حس با هم بودن ایجاد نمیکرد.در انتهای سوم راهنمایی برای دبیرستان با جدا کردن مدرسه به اصرار کثیر من و با وجود مخالفت او از هم کمی فاصله و بعد از ان هم با قطع کلاسهای دیگر در انتهای اول دبیرستان به میل خودم تقریبا فاصله مان روز به روز بیشتر شد. اما کسی که اسیب دید من بودم نه او.در دوم و سوم دبیرستان ۴ یا ۵ باری بیش با یکدیگر تماس و ملاقات نکردیم.باکسانی دیگر بود و فقط من اسیب دیدم و پشیمان و ناراضی از تصمیم جدایی خود.روزانه بودن درس و مدرسه و بعد کنکور طاقتش را راحت کرده بود اما بعد از دیپلم و عدم توانایی در قبولی رشته مورد علاقه در حین تلاش برای کنکور دوم و در حال حاضر سوم و نبود کلاس و در نتیجه سرگرمی کافی بشدت خودرا به او وابسته دیده و با بیش از یکسال التماس از درگاه خداوند و امام عصر(عج) چند ماه قبل در عین بی ارتباطی مطلق و عدم ملاقات و هرگونه تماس در طی سه سال تمام و در حالی که تزرع و شکوه و التماس من نزد خدا به اوج خود رسیده بود با ملاقات اتفاقی دوبار در طی دو ماه و یاداوری خاطرات خوب مشترکمان ددوباره باهم ارتباط یافتیم طوری که در حال حاضر مبهوت در این صمیمیت دوباره و اجابت حاجت هر روز خدای را سپاس می گویم واکنون هفته ای نیست که حداقل یک بار در ان وبعضا تا ۴ بارقرار ملاقات نگذاریم و تقریبا روزی نیست که در ان لااقل یکیار با یکدیگر مکالمه نکنیم که همه ی این قرار ها و تماس ها از جانب او صورت میگیرد و من که تقریبا انسان مغروری در ابراز احساسات ام بسیار کم اقدام به تماس میکنم اما ازین بابت مشکلی ندارم و میدانم دید او به این رابطه تنها یک دوستی سادست ونه حتی ذره ای وابستگی .مشکلم اینجاست که تمام زندگیم تحت تاثیر اوست اگر یکدیگر را ملاقات کنیم زندگیم زیباست اگر باهم تماس بگیریم دنیا در کف دستانم است و در صورت ایجاد فاصله یک یا دوزه و بلاشک بیشتر افسرده و ناراحتم و عدم تمرکزی سهمگین در ایجاد انگیزه در خود برای استفاده از اخرین فرصت مطالعه و سعی برای قبولی کنکور بشدت از جانب او اسیب پذیرم کرده و از این وابستگی تمامی ناپذیر ناراحت می باشم.بهر حال خوشحالم از اجابت دعایم و میدانم بودنش بهتر از نبودش است و مشکل از بی ظرفیتی من میباشد.ناگفته نماند که گاهی به او میل جنسی نیز دارم که البته میدانم علاقه ام به خاطر داشتن و مهال بودن خواسته ای چنین اسفناک و گناه الود نیست.بهرحال نظرتان را درباره ی این رابطه و کمک خداوند در ایجاد دوباره ی ان و همچنین راهنمایی شمارا برای نجات از وابستگی جویایم
تشکر فراوان
اجرکم عندالله

تصویر مشاور شهر سوال

دوست گرامی، سلام. به شهر سوال خوش آمدید. به توضیحات زیر دقت کنید:
وابستگي چيست؟ در قالب يك جمله يعني اينكه "ما در ارتباط با كسي يا چيزي آنچنان مجذوبش مي شويم كه فقدان آنرا به معناي نابودي خود مي‌دانيم". در اين حالت، ما به شدت به اتصال عاطفي، انرژيكي و ... او عادت كرده‌ايم. براي تجربهٔ اين وضعيت مي‌توانيم به كاري فكر كنيم كه ما را اذيت مي‌كند، ولي نمي‌توانيم آن را رها كنيم يا ارتباطي را تصور كنيم كه ما را اذيت مي‌كند، ولي نمي‌توانيم آن را قطع كنيم و يا مواردي را در نظر بگيريم كه وقتی به آن فكر مي‌كنيم، عذاب مي‌كشيم.
پيوستگي چيست؟ پيوستگي از نظر ما يعني اينكه "با آنچه در ارتباط قرار گرفته‌ايم و به آن عشق مي‌ورزيم يا دوستش داريم احساس وحدت و يگانگي كنيم و با وجود لذت، شادماني، سعادت و خوشي در آن، ما نيز خشنود مي‌شويم". در اين حالت، بودن يا نبودن او در كنار ما، احساس بسيار خوب يا بسيار بد به ما نمي‌دهد، بلكه وجود او باعث حس رضايت در درون ما مي‌شود. به‌ عبارتي ديگر، با نبودن او باز هم احساس رضايت در ما باقي مانده و حال خوبمان را مي‌توانيم حفظ كنيم.
وابستگي عاطفي اعتماد به نفس شما را تخريب مي‌كند و نمي‌گذارد كه حقيقتا خودتان باشيد! وابستگي عاطفي با احساس خشم، ترديد نسبت به‌خود، ترس از طردشدن، ترس از تنهايي، حس عدم‌امنيت، شرم، حقارت يا ترس از اينكه ديگر شما را دوست نداشته باشند يا از شما قدرداني نكنند همراه است. فردي كه از وابستگي عاطفي رنج مي‌برد، فقط براي ديگران زندگي مي‌كند و خودش را ناديده مي‌گيرد. زماني‌كه با دوستانش است، خودش را فراموش مي‌كند، زماني‌كه مشغول كاري مي‌شود، خودش را تمام و كمال وقف آن كار مي‌كند تا مورد پسند و قبول ديگران قرار گيرد و يا ذره‌اي از او قدرداني كنند.
اما خوب است بدانيم ميل به ناديده گرفتن خود به نفع ديگران از كجا ناشي مي‌شود؟ مطمئنا آن ‌را از جايي ياد گرفته‌ايم، اينطور نيست؟ شايد يكي از دلايل آن والديني هستند كه محبت چنداني نسبت به فرزندانشان نشان نداده‌اند و يا هيجانات و احساسات آنها را سركوب كرده‌اند.
زماني‌كه كودك جمله‌اي تأثيرگذار به پدر يا مادرش مي‌گويد مثلا« دوستت دارم» به او مي‌گوييم «دست از سرم بردار، خسته‌ام مي‌كني.» و يا وقتي مي گويد : «مامان بيا مي‌خوام بغلت كنم... .» مادر مي گويد: «نه، نه، عجله دارم! كار دارم!بايد به كارهاي خونه برسم! عجله دارم، عجله دارم!»كودك احساس مي‌كند كه طرد شده است؛ حس رها شدن، حس آزردگي. پژوهشي بيان مي دارد كه برخي از كودكان از سن ۴ سالگي عزت نفس خود را از دست مي‌دهند و احساس آزردگي خاطر مي‌كنند. تصور كنيد نتيجه آن در سنين بزرگسالي چه خواهد شد!
مهم نيست چه مدتي را با فرزندتان سپري مي‌كنيد بلكه مهم كيفيت زماني است كه با آنها مي‌گذرانيد. از اين ‌رو، برخي از دلايل وابستگي‌هاي شديد عاطفي به دوران كودكي بازمي‌گردد. دلايل ديگري هم وجود دارند. مثلا مي‌توان از ناهنجاري‌هاي خانوادگي و خانه‌هايي كه خشونت، اعتياد، بي‌توجهي و عدم ‌برقراري ارتباط در آن حكمفرماست نام برد كه بستر مناسبي براي وابستگي‌هاي عاطفي را به‌وجود مي‌آورد. همچنين درصورت نبود پدر يا مادر نيز احتمال آنكه فرد به‌طور ناخودآگاه در طول زندگي‌‌اش به ‌دنبال پر كردن خلأ زندگي‌‌اش باشد زياد است. براي آنكه سرنوشتتان را در دست گيريد و از نظر عاطفي و احساسي فرزنداني مستقل پرورش دهيد، شادي بيشتري را به زندگي خود فرا خوانيد و احساس خوبي نسبت به‌خود داشته باشيد؛ ارتباط بهتري با خودتان و با ديگران برقرار كنيد و ترس‌هايتان را كنارگذاريد.
روش هايي براي تغيير وابستگي و رسيدن به پيوستگي
۱- متوجه مشكل باشيد
انسان زماني‌كه دشمنش را نمي‌شناسد به ميدان جنگ نمي‌رود! آگاهي نسبت به‌وجود وابستگي، خود قدم بزرگي است كه در اين راه برمي‌داريد و با وجود همه مشكلاتي كه داريد، همه ترس‌ها و نگراني‌هايتان، شما همواره روي پاهاي خودتان مي‌ايستيد. شما قوي هستيد و هم‌ اكنون با استفاده از اين قدرت ترس‌هايتان را پشت سر مي‌گذاريد. همين قدرت است كه به مدد آن دنيايي شخصي بنا مي‌نهيد؛ دنيايي كه در آن خودتان را دوست داريد و با خودتان در آرامش به‌سر خواهيد برد.
۲- احساسات و نيازهاي خود را ابراز كنيد
زماني‌ كه مشكلي برايتان پيش مي‌آيد در مورد آن با يكي از افراد نزديك خود صحبت كنيد. اين امر به شما كمك مي‌كند تا احساس خيلي بهتري داشته باشيد. فردي كه مي‌توانيد به او اعتماد كنيد و نخستين كمك و همراه شما به‌شمار مي‌رود. همچنين مي‌توانيد احساساتتان را روي يك كاغذ بیوريد ؛ تشويش‌ها، ترس‌ها و نگراني‌ها. به راحتي تمام چيزهايي كه موجب عصبانيت، آزردگي و خشم شما مي‌شوند را روي كاغذ بیاوريد؛ اين عمل باعث مي‌شود تا چيزهايي كه باعث ناراحتي شما مي‌شوند، فشار كمتري روي شما بياورند. همچنين با اين كار ذهنتان را رها مي‌كنيد و روشي است تا از طريق آن زباله‌هاي فكري‌تان را تخليه كنيد. اين عمل مانع شكنجه‌هاي ذهني شما مي‌شود. اين تمرين را به فردا موكول نكنيد، هم‌اكنون آن‌ را انجام دهيد و اثر آن ‌را ببینید.
۳- سطح عزت نفستان را افزايش دهيد
وابستگي عاطفي همواره با عدم ‌عزت نفس ارتباط دارد. غير ممكن است كه در عين وابستگي‌هاي شديد احساسي، از عزت نفس بالايي برخوردار باشيد. اولين راه حل براي غلبه بر وابستگي عاطفي، آن است كه بدون شكنجه و عذاب و تخريب فكري، با مهرباني، عميقا به‌خودتان عشق بورزيد. براي آنكه دوباره به عزت نفس دست يابيد نكات زير مي‌توانند مفيد باشند :
- هر روز ساعتي را براي خوشحال كردن خودتان اختصاص دهيد.
- روي نكات مثبت و موفقيت‌هايتان تمركز كنيد.
- «نه» گفتن را ياد بگيريد.
- به خواسته هايتان توجه كنيد.
- براي آنكه مورد پسند ديگران قرار بگيريد، سعي نكنيد خودتان را تغيير دهيد.
- به‌نظر خودتان اهميت دهيد.
- در ذهنتان تصوير مثبتي از خود داشته باشيد.
- با افراد مثبت نشست و برخاست كنيد.
- از خودتان مواظبت كنيد.
- از تنها ماندن لذت ببريد.
درست است كه دوست داريد دوستتان پيش شما باشد و زماني‌كه او پيش شما نيست احساس غم و تنهايي و همچنين احساس فقدان عشق و محبت مي‌كنيد؛ ولی به اين مسئله فكر كنيد كه تنهايي نيز مي‌تواند شادي‌آفرين باشد! مي‌توانيد از اين فرصت استفاده كنيد و كارهاي مورد علاقه‌تان را انجام دهيد: كتاب‌خواندن، گوش دادن به يك فايل صوتي، ورزش كردن، يادگيري چيزهاي جديد و يا كمك به افراد نيازمند و ... .اگر تنها هستيد، لحظات كوچكي كه در تنهايي با خودتان مي‌گذرانيد، مي‌توانند لحظات ناب شادي بخشي باشند.
۴- بحران وحشت را به‌طور مؤثر اداره كنيد
براي آنكه به‌طرز چشمگيري ترس و وحشت خود را كاهش دهيد، چشم‌هايتان را ببنديد و نفس‌ هاي عميقي بكشيد. در واقع، زماني‌ كه تنفس تان عميق و طولاني باشد، فعاليت ذهني‌ تان كاهش مي‌يابد و بدن آرام مي‌شود. غيرممكن است زماني‌كه آرام و عميق نفس مي‌كشيد، عصباني شويد. با انجام اين عمل متوجه خواهيد شد كه بعد از چند دقيقه، آرامش به شما بازخواهد گشت.«خشم و اضطراب داراي نيرو هستند اما نيروي آرامش از آنها بيشتر است.»
۵- بر ترس مورد پسند واقع‌نشدن غلبه كنيد
برای این منظور، جملات مثبت زير را با خود تكرار كنيد :
«حق دارم بدون آنكه عشق و توجه ديگران را از دست دهم، به ديگران «نه» بگويم.
«هر روز كه مي‌گذرد برايم آسان‌تر مي‌شود كه افكارم را بيان كنم و مردم من را به راحتي درك مي‌كنند.»
«نمي توانم مورد پسند همه مردم قرار بگيرم و همه را از خود راضي نگه دارم و اين امري طبيعي است.»
«حق دارم كه تصميم‌گيري كنم.»
«مي‌دانم چه مي‌خواهم و آن‌را به‌وضوح بيان مي‌كنم.»
۶- خود را از احساس گناه رها كنيد
خانمي را در نظر بگيريد كه وقتي صبح‌ها از خواب بيدار مي‌شود احساس مي‌كند شوهرش از دنده چپ بلند شده است. به‌طورناخودآگاه از خودش مي‌پرسد «چه‌كار كرده‌ام؟» زماني‌كه پيش دوستانش مي‌رود و آنها روي خوش نشان نمي‌دهند، احساس مي‌كند كه تقصير اوست كه دوستانش در چنين حالتي قرار دارند و حضور او موجب رنجش آنها شده است. بايد بدانيد كه چنين احساسي اغلب موجب مي‌شود فرد سكوت كند و احساساتش را ابراز نكند.
همچنين احساس گناه همانند دور باطل عمل مي‌كند و اثر گلوله برف را دارد؛ از خود مي‌پرسيم كه چرا چنين چيزي برايمان پيش آمده است و در نهايت متقاعد مي‌شويم كه مطمئنا كار بدي انجام داده‌ايم و بعد در وجودمان به ‌دنبال نقص‌ها و خطاهاي خيالي مي‌گرديم و باز هم احساس گناه بيشتري مي‌كنيم و ... . احساس گناه به كلسترول خون شباهت دارد؛ كلسترول خوب و كلسترول بد. احساس گناه بد به‌طور پيوسته از شما يك گناهكار مي‌سازد و بدون آنكه بتوانيد اين احساس را به يك خطاي مشخص ربط دهيد، دچار احساس مبهم گناه مي‌شويد. از اين نوع احساس گناه بايد دوري كنيد!
در عوض، احساس گناه خوب، به احساس مسئوليت ربط دارد. اين احساس به امور مشخص و واقعي مربوط مي‌شود كه وجدانتان به شما ندا مي‌دهد؛ دروغ، غيبت، نيش زبان و ... . ويژگي احساس گناه خوب آن است كه مي‌توانيد به آن خاتمه دهيد. ازاين ‌رو بايد بين احساس گناه خوب و بد مرز مشخصي بگذاريد.
۷- از افراد موفق و قوي الگو بگيريد
چنانچه مشكل‌تان را با افرادي كه مثل شما دچار وابستگي شديد عاطفي هستند در ميان بگذاريد، هيچ دردي از شما دوا نمي‌شود. احتمالا افرادي را در دور و برتان مي‌شناسيد كه دچار اين مشكل بوده‌اند اما موفق شده‌اند از پس آن برآيند. آنها را از نزديك زير نظر بگيريد و از آنها به‌عنوان يك راهنما استفاده كنيد. به آنها نزديك شويد و از آنان بپرسيد معيارها، دستورالعمل‌ها و انگيزه، رفتار و رمز و راز موفقيت آنها چيست. اين ارزش‌ها را وارد ذهنتان كنيد و آنها را به‌كار گيريد.
رهائي از وابستگي و رسيدن به پيوستگي
در اوج آرامش و قدرت، آسيب‌هاي مربوط به وابستگي‌هاي قبلي خود را ترميم كنيم؛ به اين منظور :
الف) خودمان را دوست داشته باشيم و براي يادگيري مهارت‌هاي دوست داشتن خود، به جلسه‌هاي عملي آموزش مهارت‌هاي زندگي به‌منظور خودباوري و همياري برويم.
ب) همواره جهت وابستگي خود را در مسیر عشق الهي و توكل به قدرت برتر جهان هستي معطوف كنيم.
ج) رابطه‌اي را ايجاد كنيم كه در آن شكوفائي استعدادها و توانمندي‌هاي ما امكان‌پذير شود.
موارد بيان شده در صورتي مي تواند ايجاد تغيير كند كه شما واقعا بخواهيد كه تغيير كنيد چون تنها كسي كه مي تواند به شما كمك كند خودتان هستيد وهيچ كس به اندازه شما نسبت به خودتان شناخت ندارد و در صورتي كه در اين راه به كمكي نياز داشتيد، پيشنهاد مي كنم به صورت حضوری به يك مشاور مراجعه كنيد.
موفق باشيد.

سلام من دختری ۱۲ ساله هستم به یک دختری که از من یه سال بزرگتره هشتم می خونه عاشق شدم قبلنا با من خیلی خوب بود اما یه دوستی داره که دیگه نمیذاره ما به رابطمون ادامه دهیم اون وقتی میاد با من حرف بزنه دوستش نمیذاره ازش شماره تلفن خواستم گفت زنگ میزنم ولی نمیزنه به نظرتون چیکار کنم که هم زنگ بزنه و هم رابطش باهام خوب بشه؟؟؟براش کادو هم خریدم یه بارم همدیگرو بغل کردیم و بوسیدیم خودش میگه که منو دوس داره ولی... حتی به همدیگه میگیم آبجی وقتی اونو نمیبینم چیکار کنم به همدیگه نامه نوشتیم فقط یه بار جواب داده دوستش نمیذاره خواااااااهشااااااااا کمکم کنید.

تصویر مشاور شهر سوال

برای پیدا کردن دوستان خوب، ایجاد ارتباط با دوستان، و نگهداشتن این دوستان یعنی حفظ رابطه دوستی با این افراد، لازم است صبر و حوصله زیادی داشته باشید. کارهایی که انجام دادید تقریبا همگی خوب و درست است. سعی کنید به او همیشه محبت کنید و همیشه احترام بگذارید. احترام گذاشتن به کسی که دوستش دارید یعنی احترام به خواسته های او... پس به خواسته ها و نظراتش احترام بگذارید، حتی اگر خیلی از نظر و خواسته او خوشتان نیاید. برای نتیجه گیری از کارهای خود نباید عجله کنید و شاید هفته ها یا ماهها یا حتی سال لازم باشد تا رابطه های دوستانه تقویت و تثبیت شوند.
موفق باشید.

من دختری ۱۲ ساله هستم به پسری که مغازه برادرش نزدیک خونمونه عاشق شدم مامانشم معلممونه نمیدونم چجوری بگم چند بار از جلوی مدرسمون رد شده وقتی اونو میبینم دست و پام میلرزه خواشا کمکم کنید چگونه بهش بفهمونم که دوسش دارم

تصویر مشاور شهر سوال

کاربر گرامی، به شهر سوال خوش آمدی. دخترم، شما نیازی نیست که به ایشان بفهمانید دوستش دارید. با توجه به سن و سال شما اگر هم خدای نکرده چنین کاری بکنید ممکن است وارد مسائل و روابطی بشوید که شروع کننده اش خود شما هستید اما ادامه دهنده و پایان دهنده اش مشخص نیست و در کنترل شما نباشد. به شما توصیه می کنیم حتی المقدور از ایشان و از موقعیت هایی که به ایشان نزدیک می شوید دوری کنید. اما در صورت بی قراری بسیار و اصرار برای گفتن این مسئله، بهتر است با معلم خودتان صحبت کنید و در یک زمان مناسب و خلوت برای ایشان درد دل کنید.
خدانگهدار

خواهش میکنم احساس عشق رو با احساس شهوت مخلوط نکنید
من خودم یک پسرم و عاشق پسری شدم که از خودم کوچیکتره اما کوچکترین احساس شهوتی بهش ندارم حتی بهش میگم جلوی من لخت نشه پس این عشقه نه حوس
دوستان و مشاوران محترم شما که میگید این احساس ها گذرا است چرا من و دوستم الان پنج ساله بهم احساس علاقه داریم
من تو سن بیست و یک ساله بودم که باهم آشنا شدیم اونم تو سن ۱۵ سالگی بود یک سال قبلش خونشون اومد تو کوچه ما
خواهشا همه چیزو باهم قاطی نکنید ما حتی یه ذره هم علاقه مون نسبت به هم کم نشده بلکه زیادم شده.
بغضی وقتا با خودم میگم خدایا اگه عشقای اینجوری ناپسنده پس چرا دل آدما جوریه که علاقه اینجوری هم توش باشه
مشاور محترم شما به دوستان میگید اسم اینو عشق نزارید وقتی کسی حاظره به خاطر کسی که دوستش داره خودگشی کنه پس اسم این چیه ؟ حتما حوسه و بخاطر حوس خودکشی کرده

تصویر مشاور شهر سوال

ضمن تشکر از اظهار نظر شما، بارها این نکته را به دوستانمان تذکر دادیم که صرف علاقه و دوستی بین دو نفر نه تنها ایرادی ندارد بلکه الفت و محبت بین دو دوست امری پسندیده و مقبول است. این نکته را هم گفته ایم که این علاقه میتواند شدت و ضعف داشته باشد یعنی صمیمیت بین دو دوست ممکن است تا حدی باشد که یکی حاضر باشد خود را فدای دیگری کند. نظایر این دوستی ها هم در طول تاریخ تا کنون بسیار بوده و همچنان هم هست.اگر شما تمایل دارید این نوع رابطه را "عشق" بنامید خود دانید. البته این نکته را هم متذکر شویم که اگر این رابطه به انحراف کشیده شد یا اگر مثل هر نوع رفتار دیگر بقدری غیر عادی شد که زندگی عادی یکی از طرفین را مختل کرده و به زحمت انداخت (مثل هر رفتار دیگر)، دیگر نمیتوان آن را طبیعی و عادی دانست و نیاز به بررسی و اصلاح دارد.
موفق باشید.

سلام نمیدونم سوالات رو اینجا مطرح می کنند یا نه ولی امیدوارم جوابمو بگیرم من پسری هستم ۲۴ ساله که سالها پیش که شاید ۱۷ سال داشتم عاشق پسری ۱۲ ساله شدم تا ان موقع هیچ کس با من مثل او مهربان نبون شاید هم زیبایی او مرا به فکر مهر بیش از حد او انداخته بود شما همه جا نوشته اید که عاشق جنس موافق شدن حرام است و در کل من قبول میکنم که در اتش جهنم خواهم سوخت اما من به کسی ظلمی نکرده ام نماز را دوست دارم خدا را دوست دارم اما نمیدانم چه حسی در درون من است که دوست دارم با اینکه سالها از ان دوستی میگزرد پسری زیبا که هم سنو سال او باشد در اغوش بگیرم لمسش کنم و او را ببوسم و شده یک ارزوی بزرگ که اگر بهشتی شدم همبازی من پسری دلنشین برایم باشد من همه مشکلاتی را که روانشناسان گفته اند دارم یعنی پدری ترسناک مهرو محبت کم در دوران کودکی و غیره من میدانم بیمارم ولی من داشتن همسر را نیز دوست دارم مهر اورا میتوانم درک کنم ولی چرا تا این اندازه عاشق پسران نوجوان که ظاهر پاک و معصوم دارند هستم نمیدانم چون کسی نیست که احساساتم را با بغل کردنش انتقال دهم گاهی احساس میکنم که نسبت به پسرها دچار حوس شده ام و حتی اندام انها برایم مهم است همجنسگرایان نمیدانم چگونه افرادی هستند ولی من به شدت نیاز دارم تا پسری معصوم را ببوسم و در اغوش بگیرم اگر این بیماریس من نمیخاهم درمان شوم چون مسلمانم از ترس خدا هم که شده نمیخواهم حتی اگر پسری هم بود هیچ کار ناشایستی با او انجام دهم فقط میخاهم مهرو محبت را با او تقسیم کنم و میخواهم بدانم خدا از من نفرت دارد و من چه کنم که این عشق در دست من نیست ایا اگر من عاشق واقعی باشم خدا مرا میبخشد چون همه میدانیم عشق یعنی چیزی که برایش از جان شیرین خود میگزریم مثل شهادت مثل مدافعان حرم که ما ایرانی ها عاشق شهادت در چنین راههایی هستیم لطفا جوابی منطقی دهید تا هدایت شوم

کسی که سالهاست همجنسگراست برای تشخیص مشکل خود اول باید به روانشناس مراجعه کند یا به دکتر متخصص غدد؟

تصویر پاسخگو

با سلام
کسی که گرایش به همجنس دارد برای تشخیص مشکل و پیدا کردن راه درمان ابتدا باید به روانشناس امین مراجعه کند .

سلام من پسری ۱۷ ساله هستم که علاقه شدید به یکی از اشناهامون که یک ساله میشناسم و سنش زیاده تقریبا ۴۵ تا ۵۰ سالشه دارم . نه علاقه هوس و .... بلکه من رفتار و اخلاق شو خیلی دوست دارم وقتی پیششم احساس شاد و ارامشی دارم . ولی نمیتونم بهش بگم که چقدر دوستش دارم خجالت میکشم . لطفا کمکم کنید چیکار کنم که بفهمه دوستش دارم من فقط سالی یکبار میبینمش نمیتونم تحمل کنم حداقل بتونم باهاش از طریق پیام و اینترنت ارتباط داشته باشم . لطفا کمک کنید . ممنون همیشه به فکر اون و خاطرات هستم دام اذیت میشم . ممنون

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام. سوال شما تکراری است. به لینک زیر مراجعه کنید:
http://www.soalcity.ir/comment/15035#comment-15035

من دقیقا برعکس تو هستم ۵۰ سال دارم به پسرای ۱۴ تا ۱۸ سال علاقه دارم ولی جرات نمیکنم بهشون بگم دوستشان دارم میترسم ازم نارحت بشن.من نمیدانم از چه چیز این آقا خوشت میاد؟ برو جلو حست بهش بگو شاید بتونه کمکت کنه من مطمئن هستم مشکلت حل میشه.لطفا اگه نتیجه گرفتی جواب بده

سلام من یه دختر۱۶ ساله هستم.مشکل من یکم با بقیه فرق داره.چون همه دنبال اینن که چیکار کنن که بتونن طرفشونو از ذهنشونو پاک کنن ولی من نمیخوام.راستش من دوترم کلاس زبانمو عوض کردم ترم اول حس خاصی بهش نداشتم و چون صندلیش دقیقا روبهروی من بود بعضی وقتا بی دلیل و بدون منظور وقتایی که داشتم روی یه سوال فکر میکردم بهش نگاه میکردم یه مدت که گذشت فکر کنم اون نگاهمو رو منظور برداشت و وقتی نگاش میکردم اونم بهم زل میزد یه مدت که گذشت فهمیدم وقتایی که نمیاد کلاس برام مهمه یا نمره هاش یا وقتی میشینه پیش کسی دیگه حسودیم میشه این ترم فهمیدم عاشقشم.همش یه جوری میشینم که بتونم ببینمش یا وقتی دارم بهش نگاه میکنم و اون سرشو میاره بالا قلبم تند میزنه و نگامو میدزدم همش روز شماری میکنم تا بشه پنجشنبه و دوشنبه بشه و بتونم ببینمش .نمیخوام حسمو از بین ببرم اتفاقا دنبال اینم که بتونم کاری کنم که اونم از من خوشش بیاد از طرفی من خیلی خیلی مغرورم و حاظر نیستم بهش بگم دیوونشم حسم جنسی نیست فقط بعضی وقتا به این فکر میکنم اگه بهم گفت دوستم داره من ببوسمش!!به خاطرش حاظرم هر کاری بکنم حتی تغییر جنسیت الانم دارم شدید درس میخونم که اگه مشکل داشت تو درس بیاد و از من بپرسه .حتی موهامو که پنج سال کوتاه نکردمو دیروز رفتم پسرونه کوتاه کردم تا قیافم پسرونه بشه و شاید اون یکم ازم خوشش بیاد ضمنن من اصلا ادم مذهبی نیستم ولی همجنس بازیو کار خوبی نمیدونم ولی نمیدونم چرا همش دلم میخواد اون عاشقم باشه به نظظرتون بهش بگم دوستش دارم؟

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر شهرسوال. از این که بی پرده حرف دل خود را مطرح نمودید متشکریم. اگر مطالب قبلی به ویژه متن اصلی این پست را هنوز مطالعه نکرده اید، به شما توصیه می کنیم حتما مطالب را بخوانید و سعی کنید راهکارهای ارائه شده را تا جای ممکن پیاده کنید. اما با این حال نکاتی را تذکر می دهیم. به بسیاری از دوستان شما که مشکلات مشابهی داشتند این نکته را عرض کردیم که از این که به کسی از همکلاسی ها یا دوستان خود یا معلمان علاقه دارند نگران نباشند و تا زمانی که روابط دوستانه و رفاقت آمیز هرچند صمیمی به گناه کشیده نشده و از چهارچوب شرع و عرف و فرهنگ بیرون نرفته باشد منع نمی شود. به نظر نمی رسد مشکل شما امری پیچیده و لاینحل باشد. شما با توجه به زمینه فراهم برای دوستی با همکلاسی تان میتوانید یا مستقیما پیشنهاد روابط دوستانه بیشتر را به ایشان بدهید یا به هر حال پس از مدتی مراودات در کلاس درس، به وی نزدیک شوید و صمیمیت خود را بیشتر کنید. برای این کار نیاز نیست تغییر جنسیت دهید یا موهای خود را یا رفتارهای خود را پسرانه کنید.
ضمنا بدانید که چه آدم خیلی مذهبی باشید یا نباشید، یاد خداوند مهربان میتواند آرام بخش و آرامش بخش وجود و زندگیتان باشد. بنابراین توصیه می شود از آن غافل نشوید. رابطه با خدا میتواند در قالب عبادتهای بسیار سخت و یا عبادات ساده و روزمره باشد و حتی میتواند در قالب یک گفتگو یا درد دل ساده میان معبود و بنده اش باشد.
برای شما آرزوی سلامت و موفقیت داریم.

سلام ..من یک دوستی دارم که هم خانواده ی خیلی مذهبی ای داره هم خودش هم خیلی خیلی مذهبی هستش ولی به شدت عاشق همکلاسی خودش شده بطوریکه تاحالا چند بار به اون شخص نامه های عاشقانه نوشته و..
میخواستم بدونم ایا این کارش همجنسگرایی محسوب میشه
واینکه طرف مقابل اون دختر چه رفتاری داشته باشه که اون ضربه نخوره ؟

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما خواهر گرامی، باید عرض کنیم احساس دلسوزی و نگرانی شما نسبت به دوست تان واقعا قابل تقدیر و ارزشمند است. مطالبی خدمت شما عرض میکنیم که پیشتر نیز خدمت سایر دوستان ارائه کرده ایم:
در علم روانشناسی دنیا، یک نکته اساسی برای طبقه بندی اختلالات هست، وآن اینکه رفتار که از حالت تعادل خارج شود(هرچقدر بیشتر از رفتار عادی و طبیعی اکثریت آدمها فاصله بگیرد) میتواند یک مشکل روانشناختی و در درجه بالاتر، یک اختلال روانی به حساب آید. یعنی آدم تا وقتی رفتارش شبیه اکثریت انسانهاست، میگویند رفتارش طبیعی است و وقتی از این دایره خارج شد میشود غیر طبیعی. حال این غیر طبیعی بودن خودش درجه بندی دارد؛ اگر کمی غیر طبیعی باشد با یک مشاوره ساده حل میشود ولی اگر خیلی غیر طبیعی باشد و به حد افراط برسد حتما یک اختلال محسوب شده و باید به طور جدی برای درمانش اقدام شود.
یک سری چیزها هم که حتما خودتان میدانید طبق فرهنگ و اعتقادات هر ملّتی مراعات میشود و برای ما هم طبق فرهنگمان و دستورات دینی برچسب خوب و بد یا حرام و حلال خورده که باید رعایت شود.
نتیجه: در مورد سوالتان، اینکه دونفر همدیگر را دوست داشته باشند یا یک عده آدم یک نفر را دوست داشته باشند، به خودی خود چیز بدی نیست. الفت و دوستی موهبتی هست که خداوند در قلب آدمها گذاشته و همه کم یا زیاد از آن برخوردارند و بیشتر وقتها هم یک حس و رفتار پسندیده است. من مادرم را دوست دارم، برادرم مرا دوست دارد... شما هم مادرتان را دوست دارید یا با فرزندان عمه یا دایی مثلا خیلی صمیمی هستید ... یا مثلا خیلی از ما در دوران تحصیلدوست یا دوستانی داشتیم که سالهای سال با هم بودیم و صمیمی و علاقمند بودیم به حدی که انگار برادر هم بودیم، سرکلاس، سر سفره، ورزش، تفریح، خرید، سفر، مهمانی... . تا جایی که سالها بعد از دور شدن از همدیگر هرکس یکی از ما را میدید تعجب میکرد و حال آن یکی را از او میپرسید...از این نمونه ها حتما خودتان هم دیدید یا سراغ دارید. پس دوست داشتن حتی اگر خیلی عمیق هم باشد به خودی خود مشکلی ندارد. مشکل از آنجا ممکن است آغاز شود که وابستگی به دوست یا هر شخص دیگر از حد طبیعی خارج شود.
بنابراین ما توصیه نمیکنیم که افراد نسبت به دوستان بی علاقه یا خدای نکرده متنفر باشند، بلکه برعکس، به نظر ما انسانهای خوب اطرافمان کسانی هستند که باید با آنها دوست شویم و رفت و آمد و نشست و برخاست داشته باشیم. اگر دوست خوبی داریم باید دوستی مان را با او حفظ کنیم. اما باید مراقب باشید این عشق و علاقه به انحراف کشیده نشود. یعنی چی؟ یعنی اولا آنقدر در این عشق و وابستگی ذوب نشوید که زندگی عادی و طبیعی تان مختل شود(از دایره رفتارهای عادی و طبیعی بیرون نزند). و ثانیا دوستی و علاقه پاک و خالصت رو با مسائل جنسی و امیال شیطانی مخلوط نکنید که این خیلی خیلی خطرناک است... (در اینصورت، همان پاسخ های قبلی را که خط به خط خواندید دوباره به دقت مطالعه کنید).
پیامبر عزیزمان فرمودند: بهترین كارها پس از ایمان به خدا، دوستى با مردم است.۱
امام صادق هم میفرمایند: هنگامى كه كسى را دوست مى دارى، او را از این محبّت آگاه كن زیرا این كار، دوستى بین شما را محكم تر مى كند.
در موردی که شما فرمودی طرف مقابل باید محتاطانه برخورد کند. یعنی نه طوری باشد که این احساسات به اصطلاح عاشقانه دوست شما تقویت و تشدید گردد و نه طوری که او را به اصطلاح از خود براند یا پس بزند... یک رابطه دوستانه عادی و حتی در حد صمیمی را ادامه دهد. قطعا این دوره حساس از نظر سنی اقتضائاتی دارد که با گذر زمان و تغییر شرایط از بین می رود.
سایر لینک های مرتبط:http://www.soalcity.ir/comment/13181#comment-13181
موفق باشید

با سلام من پسری ۱۶ ساله از تهرانم...میخواستم یک مشکلی رو مطرح کنم که اگه بتونین کمکم کنین خیلی سپاسگزارم...من دوم دبیرستان هستم و درسم خیلی خوبه و دارم برای المپیاد میخونم که انشاءالله اگه قسمت بشه به هدفم برسم ولی مشکلی که هست آینه که من از اول دبیرستان با یه پسر آشنا شدم و الان با هم دوستای خیلی صمیمی هستیم و اون پسری خیلی حساسه و زودرنجه من علاقه شدیدی بهش دارم طوری که ذهنم بیشتر وقتها درگیر اونه... وقتی هم که میبینم با بقیه بگو بخند داره خیلی ناراحت میشم و اگر هم با هم قهر کنیم خیلی غصه میخورم و همش تو فکرشم نمیخام به درسام لطمه وارد شه نمیخام هم دوستمو از دست بدم فقط چجوری این احساسات رو کنترل کنم و نسبت به دوستیش با دیگران بی تفاوت بشم....خیلی ممنون از سایت خوبتون... سپاسگزارم

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر گرامی، به شهر سوال خوش آمدید.
دوست نوجوان، خودتان تا حدی پاسخ را در کنار سوالتان مطرح کردید. کنترل و مهار احساسات و روابط. هرچند اینگونه وابستگی و دلبستگی شدید به یک دوست که سایر بخشهای زندگی را تحت الشعاع خود قرار دهد در هر صورت پسندیده و مناسب نیست اما در شرایط کنونی شما که فرمودید در آستانه آزمون المپیاد هستید باید با اراده استوار، تصمیمی جدی در این خصوص بگیرید. اگر احساس می کنید این رابطه دوستانه شما قابل کنترل نیست و از طرفی به آینده علمی شما لطمه وارد می کند، شاید مجبور باشید این ارتباط را با دوستتان بسیار کاهش دهید یا حتی آن را قطع کنید. به هر حال توصیه کلی ما این است که در موقعیت فعلی اولویت را بر درس و آزمون قرار دهید و همانطور که عرض شد ارتباطات را به اختیار خود کاهش دهید. ملاقات ها را کم کنید. تفریح و مهمانی ها را کاهش دهید و حتی تماس های تلفنی یا شکلهای دیگر را نیز محدود کنید تا از این برحه زمانی به خوبی بتوانید بگذرید. اما در شرایط عادی و کلی برای تعدیل این احساس و تنظیم رابطه دوستانه تان، توصیه می شود دوستی های گروهی یعنی بیش از دونفر، دوستی های سه نفره یا چهارنفره تشکیل دهید و ارتباطات و لحظات دوستانه خود را به جای دو نفر بین سه یا چهار نفر تقسیم کنید...
موفق باشید

به نظر من همجنسگرایی یک میل درونی است وتا آخر عمر درون ذهن انسان وجود دارد حتی با ازدواج هم درمان نمیشود.شاید از هزار نفر یکنفر بتونه ترکش کنه اون هم اگه با دختری ازدواج کنه شبیه دوست پسرشه!!

تصویر مشاور شهر سوال

ضمن احترام به اظهار نظر شما باید به اطلاعتان برسانیم اینطور نیست. این مسئله پس از تشخیص درست (چون در بسیاری موارد افراد توهم همجنسگرایی دارند و برای تشخیص باید تحت معاینات روانی و پزشکی خاص قرار بگیرند) قابل درمان است. مراکزی ازجمله انجمن ملی پژوهش و درمان همجنس‌گرایی در آمریکا سالهاست در این زمینه تحقیقات علمی انجام می دهد و در مقالات متعددی این موضوع را بررسی کرده اند. میتوانید به http://www.narth.com مراجعه کنید.
موفق باشید

سلام پسری هستم ۱۴ ساله و هشت ماه است که من به یکی از دوستانم که پسر است و ۱۸ سال دارد وابستگی شدیدی پیدا کردم و به اندازه ای او را دوست دارم که حاضرم برایش جونم رو هم بدم من دز شرایطی هستم که دوست هم سن و سال خود ندارم و تنها دوست خوب برای من اوست ام او بیشتر با همسن و سالای خودش میره بیرون و زیاد پیش من نمیاد ولی من خیلی دوستش دارم و طاقت دوری او را ندارم میخواهم اما او تا ۲ ماه دیگه به ایران میرود و من اورا نمیتوانم ببینم و این مرا خیلی آزار میدهد من حتی دوروز تحمل دوری او را ندارم اما او زیاد پیش من نمیاد و بیشتر با همسن و سالای خودشه میخوام بدونم اونم منو دوست داره یا فقط منم که همچین احساسی نسبت بهش دارم ولی از بعضی رفتاراش اینو میفهمم که اونم منو دوست داره.علاقه و عشق من به اون از روی هوس و شهوت نیست و من او را دوستانه دوست دارم لطفا راهنمایی کنید خیلی ذهنمو درگیر خودش کرده و من نمیتونم اونو فراموش کنم گاهی وقت ها احساس مرگ میکنم...

با سلام من دختری هستم ۱۴ ساله یک ساله ک با دختری ک همکلاسی منه اشنا شدم و عاشق همدیگر شدیم ب حدی ک زبان زد خاص و عام در مدرسه شده ایم اما من مشکلی دارم اول اینک او با دختری دوست شده ک با من هم دوست است و من اصلا حس خوبی ب دوستی ان دو ندارم و میترسم ان دختر کاری کند ک عشقم از نسبت ب من سرد شود حس و علاقه ما ب حدی است ک روزی هزااااااااار بار هم را میبوسیم و الان هم ک تابستان از راه میرسد من برای جدا شدن از ان روزی چند بار گریه میکنک و نمیدانم چکار کنم ک برای همیشه پیش من باشد خیلی برایم سخت است از طرفی سال بعد انتخاب رشته داریم و ما هر دو دو رشته مختلف را در نظر داریم و یکی از ما باید قید خاسته اش را بزند ک اینجور ک بنظر مساید ان منم ولی خانواده ام شدید مخالف اند و او هم راضی نیس ک ب رشته من بیاید کمکم کنید چگونه راضی اش کنم

تصویر مشاور شهر سوال

سلام خدمت شما کاربر گرامی. خواهر گرامی، همانطور که پیشتر هم عرض کردیم اگر کسی بتواند دوست خوبی برای خود پیدا کند و این دوستی را حفظ کند بسیار ارزشمند است. طبیعتا بهترین خاطرات همه ما از دورانی است که با دوستان و همکلاسی هایمان سپری کرده ایم. علاقه شما به یکدیگر و نگرانی شما از دوری ایشان قابل احترام و قابل درک است. اما باید توجه داشته باشید که ما در رفتار مان هیچگاه نباید بقدری در افکار و امیال خودمان غوطه ور شویم که از واقعیت غافل شویم. همواره واقعیت نگر باشید. واقعیت آنست که شما نمیتوانید به واسطه دوستی و ارتباط دوستانه با کسی او را مجبور به اطاعت از خود کنید یا مجبور به زندگی به شیوه مورد علاقه خودتان کنید. اگر شما کسی را صمیمانه و از ته قلب خود دوست میدارید، باید به افکار و نظرات او هم احترام بگذارید. او را همراه با تمام خصوصیات و ویژگیهایش بپذیرید. وگر نه ادعای شما در عشق و علاقه شدید، تنها یک ادعای بی پایه و اساس خواهد بود. بنابراین اجازه دهید هرکدام از شما ضمن علاقه به یکیدیگر و ارتباط در حد متعارف، انتخاب های خودتان را داشته باشید و برای مسیر زندگیتان خودتان تصمیم گیری کنید.
در نهایت از احساس رضایتمندی دوستتان شما هم احساس رضایت خواهید کرد.
موفق باشید

سلام
من پسری ۱۷ ساله هستم حدود یک ماهی میشه که عاشق یکی از همکلاسی هام شدم که جدیدا هم ارتباطمون بیشتر شده.
من تا حدی دوسش دارم که وقتی با پسر دیگه ای داره حرف میزنه غیرتی میشم و اعصابم داغون میشه.
از این حسی هم که دارم پشیمون نیستم ( منظورم عشق به همکلاسیم ) البته نمیگم که همجنسباز هستم واقیتش من هم از جنس مخالف خوشم میاد وگاهی اوقات هم به جنس موافق روی میارم.
این اولین باریه که من عاشق یه پسر شدم، میخوام این حس رو بهش بگم ولی نمیدونم که اگه بگم ناراحت میشه یا نه
البته از رفتار هاش احساس میکنم که اونم به من علاقه داره ولی مطمئن نیستم که حقیقت داره یا نه
لطفا در این زمینه راهنماییم کنین که حسش رو در مورد خودم بدونم.
ممنون.

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر محترم. دوست نوجوان، هرچند دوستی و رفاقت به ویژه با هم سن و سالان، همانطور که بارها گفتیم، امری پسندیده، مفید و حتی برای انسان لازم است اما باید توجه داشته باشید این رابطه دوستانه در حد تعادل برقرار باشد. این کار هم خیلی دشوار نیست، یکی از موارد رعایت تعادل در دوستی همین است که شما از آن (به جای الفاظ عشق و عاشقی) از واژه های صمصمیت، علاقه شدید، دوست داشتن، ارادت و امثال آن استفاده کنید. این کار هم دیگران را به این رابطه حساس نمی کند و هم به نوعی تلقین ذهنی برای خود شماست. قطعا اگر هم بخواهید علاقه خود را به دوستتان اعلام کنید (که این کار نیز بسیار پسندیده است)، رعایت این مسئله در ایشان هم اثر خوب و متعادلی خواهد گذاشت. در مورد حس ایشان به شما هم ما نمیتوانیم نظری بدهیم.
موفق باشید.

تاکنون هیچ روش علمی و معتبری بدست نیامده که حاکی از «درمان» موفق همجنس‌گرا و تبدیل او به یک دگرجنس‌گرا باشد[۷۱][۵][۷۲] و حتی برخی افراد در اثر چنین «درمان» هایی دچار صدمات خطرناک و جدی شده‌اند.] با این حال طرفداران درمان همجنس‌گرایی به افرادی اشاره می‌کنند که به زعم آنها «موفق» شده‌اند.[۷۵] به هر جهت تنهٔ اصلی جامعهٔ پزشکی و روانشناسی این ادعاها را مردود می‌داند و تلاش برای تغییر گرایش جنسی را بی‌اثر و بالقوه خطرناک تلقی می‌کند.[۷۶][۳۱][۵][۶۳] به طور مثال در یک نظرسنجی از ۱٬۳۰۰ روانشناس انگلیسی فقط ۵۵ تن از آنان درمان همجنس‌گرایی را پیشنهاد کرده‌اند.
منابع:Study: Some Gays Can Go Straight". The Washington Post. May 9, 2001.
۷۰.↑ “Psychiatry Giant Sorry for Backing Gay ‘Cure’”.‎ NY Times.‎ Retrieved 25 ژوئیه ۲۰۱۲.
۷۱.↑ “Attempts To Change Sexual Orientation”.‎ Retrieved 28 مارس ۲۰۱۲.
۷۲.↑ Czyzselska, Jane.‎ “Stop trying to cure homosexuality”.‎ گاردین, ۲۷ March 2009. Retrieved 13 آوریل ۲۰۱۲.

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام. سطرهایی از دائره المعارف اینترنتی ویکی پدیا را کپی کرده و در اینجا قرار دادید. از اظهار نظر شما متشکریم.

باز خدا شانس بده اینا همشون عاشق دخترن.من چه خاکی تو سرم بریزم من عاشق یک زن میان سال که دبیر ریاضی
هست شدم.همه بهم میخندن میگن همجنس باز خانوم حالا یک دختر خوشگل مشگل جوون نبود که باید عاشق
زن میان سال میشدی.ولی من شدیدا عاشقشم ولی از وقتی بهش گفتم دوسش دارم دیگه باهام حرف نمیزنه دیگه مثل
همیشه سرکلاس ریاضی ازم تعریف نمیکنه.دیگه محلم نمیده ولی من اونقد عاشقشم که همیشه دنبال یک بهونم که برم پیشش
خیلی هم ناراحتم اخه امسال اخرین سالیه که دیگه تو مدرسه ای که اون درس میده درس میخونم.خواهش میکنم کمکم کنید
شبا از غم ندیدنش خوابم نمیبره.دیگه دارم داغون میشم به هیچ یک از درسامم اهمیتی به غیر از ریاضی که درس اونه اهمیت نمیدم
از درسای دیگم به کل موندم به طوری که معدلم حسابی ترم اول افت کرد وشد ۱۹/۸۶واز این بابت خیلی ناراحتم.لطفا یک راه برای فراموش کردنش به من بگین دیگه فک کنم کار من با نصیحت حل نمیشه چون من علاقه عاطفی دارم نه جنسی یا به خاطر ظاهر

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام، از حضور شما در شهر سوال متشکریم. خواهر عزیز، به نظر می رسد اشکال کار شما در نوع مطرح کردن علاقه تان بوده است. اگر به سوالات و پاسخهای ما به دیگر دوستان دقت کنید بارها تأکید کردیم دوستی، محبت، دوست داشتن، علاقه و ... به هیچ وجه نه از نظر عرفی و نه شرعی و نه روانی مشکلی ندارد (البته تا جایی که از حالت طبیعی خود خارج نشده و شما و دیگران را به رنج و زحمت نیانداخته است). متاسفانه برخی مفاهیم و واژه ها در بین نوجوانان به شکل افسارگسیخته و با معانی نادرستی رواج یافته است که از جمله آنها عشق است. به این لینک مراجعه کنید (http://soalcity.ir/comment/15745#comment-15745).
امیدواریم در تحصیل و زندگی موفق باشید.

سلام
من ۱۵ سالمه و عشق به یه معلم ۲ - ۳ سالیه عذابم میده
در حدی که شب تا صبح تو پی ویشم که ببینم کی آنلاین میشه در صورتی که هیچ کاری باهاش ندارم بعدشم مثله روانیا سایت دانشگاهی رو که ازش فارغ التحصیل شده رو پکوندم دیگه اینقد گشتم تا بالاخره موفق شدم پایان نامشو پیدا کنم و دانلود کنم
تمرکزم رو هم از دست دادم
توروخدا راهنماییم کنید
دارم دیونه مسشم

تصویر مشاور شهر سوال

سلام. پاسخ قبل را مطالعه کنید. موفق باشید

باسلام دختری ۱۷ساله هستم.دراولین سال دبیرستان به علت بروزبیماری باسختی های زیادی روبه روشدم وبااینکه روابط اجتماعی خوب ودوستان زیادی داشتم ازهمه دوری کردم...تااین که بایکی ازمعلمین مدرسه رابطه ی صمیمانه ای برقرارکردم.خیلی سعی میکردبه من نزدیک بشه وبه من دل داری بده تااینکه متوجه رابطه پیش ازحدووابستگی پیش ازحدخودم شدم.همه رفتارهاش برام خاص بودمدام بهش فکرمیکردم تاحدی که دلم نمیخواست دانش آموزی رومثل من دوست داشته باشه اون سال تحصیلی که تموم شدمن درتمام تابستان به همه چیزفکرکردم وبه این نتیجه رسیدم درسال بعدازایشون دوری کنم وهمین طورهم شدبااین حال هنوزهم فکرم درگیرگذشته است ممنون میشم منوراهنمایی کنید

تصویر مشاور شهر سوال

با عرض سلام خدمت شما. همانطور که احتمالا دیده باشید در پاسخ به بسیاری از عزیزان گفته ایم که روابط دوستانه و رفاقت و صمیمیت به خودی خود هیچ عیبی ندارد و حتی دو نفر ممکن است به قدری با هم صمیمی باشند که حاضر باشند به اصطلاح جان خود را فدای هم کنند. مهم آن است که رفتارها از چارچوب عرف و فرهنگ و شرع خارج نشود و ضمنا روال عادی زندگی خود شخص آسیب نبیند.
اکنون با این مقدمات شما دو راه دارید، اگر مشکل چندانی با این ارتباط نداشتید و ایشان هم پذیرای این رفاقت بودند با رعایت نکات گفته شده به این دوستی ادامه دهید. اما اگر واقعا از این رابطه یا بهتر بگوییم این علاقه اذیت می شدید، اکنون که مدتی از ایشان دوری کردید، همچنان دور بمانید و این شرایط را حفظ کنید.
موفق باشید.

سلام من یه دختر ۱۶ ساله ام که امسال سال آخریه که تو ی مدرسه راهنماییم و به دبرستان میرم از سال دوم که توی این مدرسه بودم دختری به مدرسمون اومد ..قبلش باید بگم که من از لحاظ ظاهری (به گفته ی دیگران) خیلی زیبا و جذابم به خاطر همینم دوستای زیادی دارم و دورم شلوغه شاید میشه گفت به خاطر این موضوع خیلیم مغرورم تو این سه سال راهنمایی حدود پنج شیشتا از همدرسه ای هام چه هم سن و چه کوچیک تر از خودم عاشق من شدن و برام نامه نوشتن که آدم جذاب و باحالی هستم و ازم خوششون میاد و میخوان که رابطه ی صمیمی باهام داشته باشن ولی از اونجایی که اصلا نمیتونم با همه گرم بگیرم و همرو ب عنوان دوست بپذیرم ، رفتار سردی از خودم نشون دادم حالا توی این دوسال که با اون دختر اشنا شدم که اسمش سبا هست خیلی بهش علاقه پیدا کردم و از نظرم آدم خاصیه اولاش فقط یه حس دوست داشتن ساده بود ولی الان بهشدت عاشقشم البته چون هم من صمیمی ترین دوستشم هم اون صمیمی ترین دوستمه ولی یه حسی بهم میگه که اونم منو دوست داره ولی از اونجایی که جفتمون خیلی مغروریم اصلا به هم ابراز نمکنیم
ولی این موضوع همیشه عذابم میده که چرا من که خودم همه عاشقمن خودم عاشق یکی شدم
و همش نگران از دست دادنشم و روش حس غیرت و مالکیت دارم اینم بگم که رابطمه مون اصلا به جاهای بد و گناه حتی یه بار هم کشیده نشده از این بابت هم خیلی خوش حالم ولی به خاطر عشقم بهش خیلی آشفته ام خواهشا راهکار پیشنهاد بدید

تصویر مشاور شهر سوال

ما هم خدمت شما کاربر گرامی عرض سلام داریم. دوست نوجوان، جای بسی خرسندی و شکرگزاری هم برای ما و هم برای شماست که هم از نعمت زیبایی ظاهری برخوردارید و هم از زیبایی درون. همچنین جای شکر دارد که هم دوستان خوبی دارید و هم دوست خوبی برای دیگران هستید. البته نقاط ضعف در همه انسانها کم و زیاد وجود دارد و طبعا همه تلاش می کنند این نقاط را از بین ببرند و بر نیکویی های خود بیافزایند. این که شما به یکی از بندگان خوب خداوند، علاقه مند شدید و او را از ته دل دوست می دارید اصلا جای نگرانی و عذاب ندارد. بالعکس شما باید از این موقعیت که با کسی دوست صمیمی هستید که او نیز شما را از صمیم قلب دوست دارد و هر دو در مسیر تکامل روح و زندگی خود به یکدیگر کمک می کنید، خوشحال باشید. به این فکر کنید که اگر این دوست خوب را نداشتید چه نعمتی را از دست می دادید یا اگر به جای او فردی دیگر که دارای خصوصیات رفتاری و اخلاقی بسیار بدی می بود و شما (بی دلیل) او را دوست میداشتید چه بد بود! به نظرم این نکته جای شکر دارد. البته از دست دادن یک دوست خوب واقعا میتواند یک خسارت در زندگی باشد، اما انشالله اینطور نخواهد شد و این ترس کوچک باید باعث شود تا در کنار شکر به درگاه خدا، برای حضور و سلامتی او در کنار خودتان نیز دعا کنید. البته فاصله جغرافیایی، هرچند اندکی رنج آور است، اما به واقع لطمه ای به یک رابطه دوستانه و صمیمی وارد نمی کند.
از این دوستی و صمیمیت اشفته نباشید. سعی کنید دوستی و صمیمیت با یک نفر شما را از دوستی با اصلی ترین دوستتان (خدای بزرگ و مهربان) دور نکند.
موفق باشید

سلام.
اول بگم که ۱۷ سالمه. حدود چهارساله خود ارضایی میکنم حدود سه ساله soft sex دارم با همجنس.در همون سال اول که با پسر خالم شروع کردم این کارو با یکی از دوستانم در حدود نیم ساعت سافت سکس داشتم . خیلی محدود بود حتی من التشم بطور کامل ندیدم .بعد اون حدود دو هفته گذشت که کلاس های زبان شروع شد و اون رابطشو به طرز فجیعی با من قطع کرد یعنی حتی نگفت دیگه نمیخوام اینکارو انجام بدم که البته اگه میگفت من خیلی راحت تر باهاش کنار میومدم من درمورد موهاش نظر دادم اونم زد تو برجکم .بعدشم دیگه کنارم ننشست بعد اون ازش کاملا جدا بودم و هیچ پیامی رو جواب نمیداد. من به اون احساس شدیدی داشتم .حتی وقتی به موضوعات جنسی فکر میکردم مدام اون جلوی چشام بود یا حتی مسایل عاطفی .اینم بگم که به نظر خودم دو جنس گرا باشم تا همجنس گرا چون به هر دوجنس علاقه دارم. در رابطه با پسر خالم ,رابطه من با اون منحصرا جنسیه و احساسی توش نیست یعنی اصلا به لحاظ عاطفی وابستش نیستم .من تا حالا روم دخول انجام نگرفته( اقدام کردم ولی درد شدید مانع شد) . سکس تراپیست تو شهرمون نداریم و مشاوره وروانشناس هم شرایطش واسه کسی که به استقلال کامل نرسیده و والدین بهش نظارت دارند مهیا نیست به هیچ عنوان هم حاضر نیستم والدینم موضوع رو بفهمند. در نهایت درخواست من از شما اینه که چه راهی برای ترک موضوع بهم پیشنهاد میکنید ( من در ماه رمضون روزه میگیرم ولی پیش اومده خود ارضایی بکنم به همین دلیل روزه رو اصلا گزینه مناسبی نمیبینم ورزشم به همین شکل راهی که من نرفته باشم رو بگید هروقت هم بشه نماز میخونم) بیشتر وابستگی من احساسیه الان سه ماهیه با پسر خالم قطع ارتباط کردم و وقتی اینترنت نباشه کمتر خود ارضایی میکنم ( بزودی این مورد برطرف میشه و کلا دسترسی نخواهم داشت) و تو ماه رمضون هم میخوام کلا خود ارضایی نکنم .ولی ذهن پویایی دارم بطوری که با تخیلم میتونم یک فیلم پورن را درست کنم و با اون خود ارضایی کنم .ابن افکار هرجایی ممکنه بیاد سراغم پس به نظرم اینطوری سوالمو مطرح کنم بهتر باشه تا از کلیشه هم در بیاد : افکارمو چجوری کنترل کنم؟؟؟؟

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر گرامی، به شهر سوال خوش آمدید. از این که در این وضعیت به سر می برید بسیار متاسفیم. البته باید به شما تبریک بگوییم به خاطر این که گامی را در جهت سلامتی روح و روان خود برداشته اید. امیدوار هستیم در این مسیر روز به روز بهتر و بهتر شوید. روابط جنسی خارج از عرف و چارچوب، از هر نوع رفتاری که باشد (ارتباط با غیر همجنس، ارتباط با همجنس، یا خود ارضایی) میتواند به دلایل مختلف و انگیزه های گوناگون باشد. یک نوع آن که برای هر انسانی ممکن است در طول زندگی رخ بدهد، کنجکاوی کودکانه به همراه کمی حس جنسی است. گروهی دیگر ممکن است صرفا به دلیل نیاز جنسی باشد که این خود میتواند ناشی از یک نیاز طبیعی باشد و یا ناشی از یک نیاز غیرطبیعی و خودساخته (با تحریک خود به واسطه دیدن تصاویر یا صحبت کردن در این مورد و خلاسه تجسم ذهنی این گونه صحنه هاست)، و برخی دیگر از اینگونه رفتارها ناشی از یک نوع اعتیاد ذهنی و یا عملی است (که بدیهی است این مورد هم خود به خود ایجاد نمی شود و از یکی از موارد قبلی آغاز میگردد و به اینجا ختم می شود). البته این امکان هم وجود دارد که کسی به صورت مختلط دچار همه این انواع رفتارهای جنسی باشد.
راهکارهای ارائه شده در اینجا تقریبا حالت کلی داشته و برای همه این گروهها مفید است. البته لازمه نتیجه گیری از این رهنمودها، در درجه اول تصمیم قاطع شما (یا هر کسی که دچار مشکل است) برای حل مشکل است و در درجه دوم پیاده سازی هرچه کاملتر این راهکار هاست.
بنابراین مطالب ما مکمل و در کنار اصل راهکارهایی است که در بالا ذکر شده و آن ها را اجرا کنید.
دوست عزیز، یک سری از راهکارهای مفید در حل مشکلتان را نیز، خودتان بهتر از هر درمانگری میدانید، مثل اینترنت، که برای شما عامل تعیین کننده است. بنابراین مواردی از این دست را که خودتان در ایجاد حس شهوت و در نهایت خودارضایی دخیل میدانید، بهتر است خودتان شناسایی کنید و اگر امکان دارد آن را حذف و در غیر اینصورت آن را کنترل کنید و تا جای ممکن کاهش دهید. به عنوان مثال شاید برای کسی قطع ارتباط کامل با اینترنت ممکن نباشد ولی بتواند محتواهایی را که در اینترنت مشاهده میکند یا مراجعه می کند کنترل کند، پس باید همان کار را بکند (کنترل خود در دسترسی به محتواهای جنسی). یا مثلا ممکن است کسی ممکن است نتواند اینترنت را حذف کند ولی میتواند مدت زمان استفاده خود را بسیار کاهش دهد، مثلا از روزی چهار ساعت برساند به روزی یک ساعت یا نیم ساعت (البته معمولا کاهش تدریجی و گام به گام مؤثر تر است). بنابراین در مشاوره های کتبی اینگونه، تشخیص بخشهایی از جزئیات کار با خود شماست و مشاورین تنها راهکار های کلی را بازگو می کنند. نکاتی مانند قطع ارتباط با افرادی که شما را بسیار تحریک میکننند هم میتواند از همین نمونه مثالها باشد.
نکته مهم دیگر که در تمام طول درمان خود باید توجه داشته باشید، ثبت وقایع و روند درمان است. شما از ابتدا باید دفتری داشته باشید تا راهکارهایی را که میخواهید اجرا کنید به ترتیب زمان یا به صورت جدول بندی یادداشت کنید و در پایان هر هفته و هر ماه بتوانید به صورت خلاصه وار عملکرد خود را مشاهده کنید. باز هم به عنوان مثال می گویم، اگر در جدول خودتان ستونی دارید به عنوان زمان استفاده از اینترنت، باید ببینید در عرض یک هفته مثلا چقدر کاهش پیدا کرده یا اگر ستونی دارید با عنوان عبادت (یا نماز یا روزه یا هر چیزی که خودتان دوست دارید) باید بتوانید در اخر هفته یا آخر ماه ببینید مثلا میزان عبادت شما (تعداد اعمال عبادی و مدت زمان صرف شده برای آن) چقدر نسبت به اوایل، افزایش یافته است. و به همی ترتیب در همه موارد...
نکته دیگر این که همه ما انسانها دچار خطا و اشتباه می شویم. تنها معصومین ع هستند که از خطا مصون هستند . بنابراین توقع ما از شما و حتی انتظار خودتان از خودتان نباید این باشد که به نقطه ای برسید که هیچ خطایی نداشته باشید (هرچند این میتواند یک هدف آرمانی و مطلوب باشد). بلکه باید انتظار داشته باشید اگر جایی خطا کردید یا به خطا رفتید، به سرعت خطای خود را متوجه شوید و برگردید.
در مورد ارتباط با خدا و تقویت معنویت، درکنار سایر کارها میتوانید چند دقیقه در روز (مثلا ۱۰ دقیقه) را طبق برنامه اختصاص دهید برای این که چند جمله ای به خدا پیام دهید (نامه بنویسید، یا پیامک بدهید، یا درد دل خود را بنویسید).
این روشها به ویژه برنامه ریزی و نظارت خودتان بر رفتارهایتان، قطعا باعث خواهد شد تا نتایج شگفت انگیزی از خودتان و رفتارتان ببینید. و همچنین در کنترل افکارتان هم تأثیر خواهد گذاشت. اما اگر مایلید در مورد کنترل افکار بصورت خاص کار کنید میتوانید مطالب مربوطه را در پستهای مخصوص آن دنبال کنید:
http://soalcity.ir/node/2412
http://soalcity.ir/node/2303
در نهایت برای شما آرزوی آرامش و پیشرفت داریم.

سلام دخختری ۱۵ ساله هستم از بچگی به احکام شرعی اهمیت میدادمو یه جورایی همیشه در بین اطرافیان بچه مثبت به حساب میام من از اول بلوغ دارم سعی میکنم تا چیزای بدی که تو خودم دارم مثل اخلاقا و عادتای بدو تو خودم از بین ببرم که البته خیلی هم سخته و کاملا هم موفق نشدم ولی خیلی سعی میکنم من تا دو سال پیش اصلا اهنگای غیر مجاز گوش نمیدادم ولی بعد از مدتی توسط دوستام به اهنگای زیر زمینی ایرانی علاقه مند شدم کلی با خودم کلنجار رفتمو بعد از یکی دو ماه کاملا ترکشون کردم بعد از اون خواهرم چند تا فیلم بدون سانسور کره ای اورد که اونقدر هم بد نبودم ولی خوب براای بچه چشم و گوش بسته ای مثل من بد بودن دوباره معتاد اونا شدم ترکشون از دفعه اول سخت تر بود ولی یگه ترک کردم یه اتتفاقایی افتاد که من از طریق اینترننت و دوستام با چند تا گرووه خوانندگی یا بهتر بگم رقص کره ای اشنا شدم از بین این گرو ه ها گروه سوپر جونیور از همه برام جذاب تر بودن که یه گروهه پسرونس کم کم با اعضا گروه بیشتر اشنا شدم و با اینکه همشونو دوست داشتم اما چند تاشون برام از همه جذااب تر هستن بعد از مدتی با اینکه خیلی خیلی سخت بود ترکشون کردم ولی الان اتفاق خیلی بد تری برام افتاده من به نویسندگی خیلی علاقه دارمو ذهنم فقط دنبال یه سوزش که یه داستان درست کنه علاوه بر اونهمه داستانی کهه تو ذهنم درست کردم چند تا عکس و داستان که البته داستاناش واقعی نبودن رو از این گروه خوندم که درمورد همجنس بازی بود الان با اینکه اصلا عکس فیلم یا هر چیز بدی رو به خودم اجازه نمیدم استفاده کنم ولی چند تتا داستان با این افراد و شخصیت داستان های خودم درست کردم که به شدت درباره همجنس بهزیه یعنی منن کاملا اینارو تصور میکنم و از اونجاایی که به داستان نویسی معتادم به فکرکردن هم معتادم ولی هردفعه که میخوام داستان های خوبم رو ادامه بدم این داستانا میاد تو ذهنم و واقعا این داستاناروخیلی دوست دارم راستش من به همجنس بازی علاقه ندارم ولی نمیدونم این داستاناچر اینقدر برام جذاب شده و جالبیش اینجاس که اینقد رعذاب وجدان میگیرم که ته ایمن داستانا شخصیت ها خوب میشن و به راه راست هدایت میشن با اینکه داسان خوب تموم میشه ولی هر موقع میخوام درباارش فکرکنم ااون قسمت بدا میاد تو ذهنم حالا موندم چه جوری ترکش کنم چون ذهنم اینترنت یا لپ تاپ نیست که نرم سمتش ببخید خیلی حرف زدم ولی خخواهشا کمکم کنید چون روم نمیشه به کسی بگم مممنونننن

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر گرامی، به شهر سوال خوش آمدید. خواهر عزیز، همانطور که گفتید افکار ذهنی را نمیتوان مانند اینترنت کنارگذاشت. اما باید بدانیم که افکار و ذهنیات ما باید فعالیتی متعادل داشته باشد. اگر افکار ما بیش از حد از کنترل ما خارج باشد و یا افکاری ناخواسته و مکرر به ذهن ما هجوم بیاورد تا جایی که یا ما را به زحمت و رنج زیاد دچار کند یا ما را مجبور به یک رفتار نامتعادل نماید، باید کمی بیشتر مراقب باشیم. این نوع افکار و ذهنیات که شما نیز از آن صحبت میکنید، افکار وسواس گونه است که لازم است به طور صحیحی با آن برخورد و کنترل شود. خب اگر میتوانید خودتان این افکار را کنترل کنید (چنانچه چندین بار این کار را کرده اید) که چه بهتر. در این خصوص میتوانید از دستورالعمل هایی که در پست هایی نظیر این (http://soalcity.ir/comment/reply/2237/15551) آمده بهره بگیرید و راحت تر مشکل را حل کنید. اما اگر مشاهده کردید که تلاشهای خودتان به جایی نمیرسد به شما توصیه می کنیم یک مشاور روانشناس باتجربه پیدا کنید و به صورت حضوری چند جلسه مراجعه داشته باشید تا با کمک مشاور و به صورت گام به گام بتوانید به حل مشکل دست یابید.
موفق باشید.

سلام من تا اونجایی که تونستم نظرات رو خوندم با دقت

مشکل همه اینه که به جنس موافق خودشون به شدت علاقه مند شدن.این درد خیلی بزرگیه که توی همون سال اول و دوم میتونن جلوگیری کنن

وقتی که این علاقه تا سالها همراه شما باشه ترک کردنش با خداس چون این علاقه شیرین و دوست داشتنیه و خود طرف دوس نداره دل بکنه

تنها چیزی که میتونم بگم اینه که بی توجه باشید ب ای مسائل

در مورد خودم هم بگم که من ۶ ساله به پسری علاقمند شدم که سه سال از خودم کوچیکتر اون اویل اون منو خیلی دوس داشت بعد اینکه

من وابسته شدم اون نسبت به من بی توجه ی میکرد و این بی توجه ی ایشون تا الان هم ادامه داره توی مطالب خوندم که خیلیا عاشق و کشته

مرده ی هم بودن اما بینشون زیاد نبود مثه من .

شما هر کاری رو که فک کنید تجربه کردم که بتونم این دوستمو فراموش کنم

من اسمش رو روی دستم خالکوبی کردم و تمام یادگاری هاش رو دارم با اینکه سعی میکنم کمتر اونو ببینم اما بازم فکر و خیالش همرامه

در ضمن اینم بگم که من ورزشکارم و به صورت حرفه ای هم دنبال میکنم ورزش رو پس حتی با ورزش کردن هم نتونستم ایشون رو از یادم ببرم

علاقه ی من بهش جوریه که با کوچیکترین حرفش مثه بچه ۵ ساله گریه م میگیره خیلی سر این مسئله عذاب کشیدم دوست داشتن من توی

کل منطقه زبان زده اما متاسفانه هیچوقت نتونستم مثه قبل توجه ش رو جلب کنم

تنها راه دل کندن من ازش اینه که از این شهر برم چون همسایه ی ماست و همیشه باهاش چشم تو چشمم . اما هیچ آدم عاقلی بخاطر یه دوس

داشتن شهرش و تمام اقوامش رو نمیزاره که بره یه جای دیگه بتونه یه نفر رو فراموش کنه

جالب ترین نقطه ی این ماجرا اینه که خود دوستمون میدونه که چقد ایشون و دوست دارم اما بازم اعتنایی نمیکنه

فقط میتونم بگم خدا هیچکی رو به این درد گرفتار نکنه

من هم همدرد شما هستم

با سلام یه سوال داشتم اینکه چن وقته به یکی از دوستانم (x) واقعا علاقمند شدم و هر روز و هرشب به او فکر میکنم به قدری که علاقه زیادی برای برقراری ارتباط جنسی با او دارم موضوع از این قراره که من تا ۲ هفته پیش یک دوست بسیار صمیمی داشتم که تمام راز هامونو بهم میگفتیم یه روز اومد گفت که من با (X) ارتباط جنسی برقرار میکنم منم از قبل میدونستم که شخص (X) باهاش ارتباطی داشته بنا به دلایلی دوستیم با دوست صمیمیم قطع شد و به شخص (x) گفتم که دوستیشو باهاش قطع کنه ولی بهش نگفتم که موضوع رو میدونم و کم کم بهش علاقه شدیدی بهش پیدا کردم و الانم خیلی بهم اعتماد داره و اینکه به گفته ی خودش که به دوست صمیمی سابقم گفته بود که دوست داره ارتباط با همچنس رو امتحان کنه لطفا کمکم کنید!!!

تصویر مشاور شهر سوال

سلام. به شهر سوال خوش آمدید. دوست عزیز! ما چه کمکی میتوانیم بکنیم؟ زمانی که شما مقدمات این ارتباط را خودتان فراهم کرده اید! قطعا به قول معروف، افکار شما به کلام شما و کلام شما به رفتار شما تبدیل می شود. پس بهترین کار این است که زمینه این گناه و انحراف را از بین ببرید. به جای دوستی و ارتباط بر قرار کردن با کسی که میدانید چنین عاداتی و روابطی داشته و در چنین فضایی سیر می کند، بهتر است به دنبال یافتن دوستان خوب و صالح و در صورت وجود این افراد، به دنبال تحکیم و تقویت روابط با اینان باشید.
از خدای بزرگ می خواهیم شما را در این مسیر یاری دهد.

سلام خسته نباشید و پیش پیش تشکر بابت وقتی که میذارید راستش من یه دختر ۲۰/۵ هستم و دانشجو پزشکی و مذهبی و از نظر عاطفی کمبودی ندارم و در خانواده توجه کافی را دریافت میکنم بنده از اول دبیرستان شیفته یکی از معلم هایم شدم که ایشون هم به شدت ادم مذهبی هستن من خیلی از اعتقادات مذهبیم به خاطر حرفایی که ایشون سر کلاس مطرح میکردن تغییر کرد مثلا اگه تا دیروز خدا رو با بهشت وجهنمش میشناختم حالا فک میکنم خدا ناظم و قاضی نیس خدا عاشقه و معشوق اگه تا قبلش فک میکردم امام زمان میاد تا گناهکارا رو سر بزنه حالا فک میکنم ا مام ینی کسی که عاشقانه پای من بیمعرفت وایساده البته از این حدود ۶ سالی که من با ایشون اشنا شدم تا ۳سال اولش که اصلا نشون نمیدادم خب من مغرور بودم البته هر سال هدیه روز معلم میگرفتم و همین حالا هم هر ۳ یا ۴ ماه به دیدنشون میرم اما تا ۲ماه پیش من حتی یه بار هم بهشون نگفته بودم که خاطرشون رو میخوام ولی ۲ ماه پیش بهشون گفتم که این فاصله زمانی,۳ ماهه واسه من خیلی زیاد و اذیت میشم و همدیگرو زوتر ببینیم مثلا ماهی یه بار که ایشون گفتن نه وابسته میشی و من اینو نمیخوام و ۴۵ دیقه واسه من وایسادن توضیح دادن که منو قانع کنن اینم بگم که دیدن هر ۳ماه ما هم در حد,۱۰ دیقس نه بیشتر راستش من خیلی حس وابستگی بهشون میکنم و با اینکه خدارو شکر حالم با زندگی خوبه اما شاد نیستم راستش من به,شدت دلتنگشونم و یه تایم زیادی رو درگیر و از طرفی هم عذاب وجدان دارم که چرا غیر خدارو تو دلم راه دادم و اینکه همین قدری,که دلتنگ ایشونم یک دهمش رو دلتنگ امام زمانم هستم؟و اینکه خدا کلی ادم بی نظیر تو زندگی من قرار داده که عاشقانه دوستشون دارم و دوستم دارن ولی با همه اینها من دلتنگ و بی قرار کس دیگه ای هستم در حالی که خدا هیچ چیزی,رو از من دریغ نکرده و اینقدر بهم نعمت داده که البته لایقش نبودم که سیراب باشم از مهر و محبت و بی نیاز از عشق دیگه ولی باهمه ی اینها من به شدت دلتنگ و بی قرار ایشونم البته اینم بگم من یه مقدار از پست های دوستا ن رو خوندم راستش من خدای نکرده نوع نگاهم به ایشون به هیچ وجه از روی هوس نیس من ایشون رو به خاطر خودشون دوس دارم و مشکلم اینه که من علاوه بر اینکه دوستشون دارم بهشون به شدت وابسته هم هستم اینقدر که یه جاهایی ریتم زندگی منو تغییر داده مثلا من لار ها پیش اومده که به خاطر ۵دیقه دیدن ایشون ۶ساعت دم مدرسه قدم زدم ببخشید,پر حرفی های منو راستش من ادم احساساتی نیستم و درون گرا هستم به خاطر همین تا حالا راجبه این موضوع حتی با نزدیک ترین های زندگیم هم صحبت نکردم راسی ایشون سنشون تقریبا بالاس و حدود,۴۷ ،۴۸ سالی,دارن

تصویر مشاور شهر سوال

خواهر عزیز، سلام. به شهر سوال خوش امدید. به نظر نمی رسد مشکل خاصی داشته باشید که به مشاوره روانشناختی نیاز داشته باشد. مشکل شما در واقع به جای این که از یک کمبود یا اختلال باشد، ناشی از شوق شما به تعالی و بهتر شدن است. که البته در جای خود ارزشمند است. اما باید توجه داشته باشید که نباید به قدری شما را تحت فشار روحی و روانی قرار دهد که زندگی شما مختل گردد یا تحت الشعاع این احساس بد قرار بگیرد. این که با معلم خود که به واقع مربی شما بوده و هست، ارتباط عاطفی دارید امری عجیب نیست. و صدهزارمرتبه شکر و آفرین بر معلمی که شاگردانش را به آفریننده شان علاقمند سازد، آفرین بر ایشان که معرفت شما را نسبت به امام زمانتان بیشتر کردند. همواره سعی کنید تا با معرفت بیشتر نسبت به امام خود به خدای خود نیز نزدیک تر شوید و عاشق تر گردید، از اینکه هنوز به حدی نرسیده اید که ایشان را بیشتر از هر موجودی در دنیا دوست بدارید، اندوهگین باشید و افسوس بخورید اما از این موضوع برای تقویت بیشتر ارتباط معنوی خود استفاده کنید نه برای سرکوفت زدن شبانه روزی به خودتان و کند کردن حرکت به سمت تعالی!
ضمنا با وجود چنین استاد و مربی، به نظر می رسد در این گونه مسائل میتوانید با خود ایشان نیز مشورت کنید.
ما برای شما موفقیت و تعالی روز افزون را آرزومندیم.

با سلام من دختری ۱۵ ساله هستم و به یکی از همکلاسی های خودم علاقه خاصی پیدا کردم .میدونم این علاقه از روی شهوت و این جور چیزا نیس چون من مثل خواهرم که از خودمم بیشتر برام مهمه دوسش دارم و چون همکلاسیمه زیاد باهاش ارتباط ندارم . اون هم میدونه که من دیووونه وار دوسش دارم و عاشقشم اما بیشتر از من دوری میکنه .من دوس دارم که با اون مثل دوتا دوست خیلی صمیمی باشیم اما اون هیچ وقت با من چشم تو چشم نشده و باهام در این مورد حرف نزده اما من نمیتونم بدون اون زندگی کنم و مطمئنم حتی وقتی که بزرگ بشم هم بازم یاد و خاطرات اون منو ناراحت میکنه. من براش شعر هم درست کردم و چندین بار بهش گفتم که خیلی دوسش دارم البته نه با روبرو حرف زدن. وقتی برای اولین بار بهش گفتم که عاشقشم اما مثل یه خواهر اون از من دوری کرد و من هم برای همین خواستم ازش متنفر بشم و در ظاهر این طور نشون بدم اما نشد .من هیچ وقت ناراحتش نکردم اما نمیدونم چرا از من دوری میکنه تو رو خدا کمکم کنید

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام و خوش آمدگویی خدمت شما، احتمالا رفتار یا گفتار شما ناشی از احساس غلیظ و شدید عاطفی به ایشان، باعث شده که دوستتان احساس اعتمادو راحتی قبل را نسبت به شما نداشته باشد و یا شاید احساس شما نسبت به ایشان در ذهن او کمی مبهم و عجیب باشد. به هر حال راه آن این است که سعی کنید دوست داشتن دیوانه وار خود را کنترل کنید و تنها در قلب خود نگه دارید، و با او مانند یک دوست عادی رابطه را ادامه دهید . و البته اندکی هم صبر و حوصله کنید تا دوباره روابط شما به حال عادی برگردد.
موفق باشید.

سلام
من اون کارهایی رو که میگفتید انجام دادم ولی بازم بی فایده بود. به همین خاطر به سمت خدا رفتم و ازش خواستم که کمکم کنه فراموشش کنم تقریبا موفق هم بودم واسه اینکه از وقتی با خدام دیگه بادیدنش مثل قبلنا دلم نمیلرزه. امسال هم مدرسمون تغییر میکنه و برای همیشه با توکل بر خدا از قلبم هم فراموش میشه.
راستی من قبلنا بنده گناهکاری بودم چون خودارضایی میکردم ولی از وقتی که به خدا روی آوردم از گناهم توبه کردم و الان پاک پاکم شکرخدا
مرسی ازراهنمایی هاتون

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

بابت اقداماتی که داتید، به شما تبریک می گوییم و در ادامه راهكارهايي براي بي ميلي به جنس موافق ودرمان همجنس گرایی:
۱- قبل از هر اقدامي چه خوب است با مراجعه به روان پزشك و انجام برخي معاينات و آزمايشات، از ترشح عادي و نرمال غدد درونريز خود مطمين شويد. چه بسا در اثر ترشح غيرعادي غدد درون ريز چنين تمايلاتي به وجود آمده و با تنظيم ترشح غدد با مصرف دارو تمايلات جنسي شما نرمال شده و به سادگي درمان خواهد شد. يادآوري مي شود از مراجعه به روان پزشك امتناع نكنيد و خجالت نكشيد، كه این مسأله احتمالا يك مشكل جسماني است و همچون ديگر مشكلات قابل درمان. بايد درمان شده و قبل از تشديد بيماري، آن را حل كرد.
۲- عدم توجه به ذهنيت ها و افکار مبتني بر تمایل به همجنس و عدم تمايل به جنس مخالف. هیچ گاه به خود تلقین نکنید که: «من به جنس مخالف هیچ علاقه‌ای ندارم و نمی‌توانم این علاقه را در خودم ایجاد کنم». هیچ گاه به خود تلقین نکنید که «علاقه به همجنس و تمایل به برقراری رابطه با جنس مخالف در وجود من نهادینه شده است و امکان تغییر آن وجود ندارد»، چون اولا این گونه نیست و شما با تلاش خود می‌توانید این مشکل را برطرف سازید، و ثانیا، این تصور جلوی هر گونه تلاش اصلاحی شما برای تغییر را می‌گیرد.

۳- گاهي اوقات شيطان براي وادار کردن آدمي به گناه از اين کانال بهره مي گيرد يعني مسير هر گناهي را به شکلي هموار مي سازد در اينجا نيز مسير آلوده شدن به برخي گناهان از کانال پشت کردن به جنس مخالف و ازدواج مي گذرد و اين نوع افکار و ذهنيت مقدمه ي ورود به آن وادي است بايد با اين گونه افکار که جز افکار شيطاني نام ديگري بر آن نمي توان نهاد بايد به مقابله پرداخت يعني ذره اي در شيطاني بودن اين افکار ترديد نداشته باشيد.
۴ - صحنه هائي از زندگي که در آن شخص همجنس گرا نقش يک مرد، پدر، همسر و پسر خانواده را بر عهده دارد تصور کند و به آن بال و پر دهد و نقش خود را پر رنگ و کاملا مردانه بيان کند. لازم است اين تصوير گري را در قالب ذهن پروري و نوشته ها و رفتار روزانه و تمام حالات واقعي و خيالي و... استمرار دهيد. در يک کلام به مرد بودن خود فکر کند، و همانگونه عمل کند، زندگي مردي و اجتماعي خود را تعقيب کند اگر شش ماه با اين طرز تفكر زندگي كند براي هميشه از آن افكار رهائي خواهد يافت.
۵- اجتناب از نگاه شهوت‌آمیز به پسرها. مراقب نگاه خود باشید و همان طور که از نگاه شهوت آمیز به جنس مخالف اجتناب می‌کنید از نگاه هوس آلود به پسرها نیز بپرهیزید. چون از نظر شرعی، نگاه از روی شهوت به همجنس هم حرام است. رسول اکرم صلی الله وعلیه وآله فتنه جوان زیبا را از فتنه دختر باکره بیش‌تر دانسته است (وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۲۵۷).
۶ - اجتناب ازتمام ارتباطها، مكانها و موقعيت هائي كه انجام انديشه همجنس گرایی را تداعي مي كند.

۷- افکار خود را کنترل کنید. سعی کنید به افکار هوس‌آلود در مورد رابطه جنسی با همجنس فکر نکنید. هیچگاه در ذهنتان به این افکار بال و پر ندهید و آن را برای خود نیارایید. برای این کار، تلاش کنید تنها نمانید، چون این گونه افکار بیشتر در هنگام تنهایی به سراغ انسان می‌آید. اگر این افکار، به طور ناخواسته به سراغتان آمد، آن را قطع کنید، از جای خود برخیزید و به میان دوستان یا اهل خانواده بروید و تا زمانی که این افکار کاملا از ذهنتان خارج نشده، جمع دوستان یا خانواده را ترک نکنید.

۸- توجه به آثار و عواقب همجنس بازی: انسان به صورت طبیعی تمایل به جنس مخالف دارد. هرگونه کاری که تمایل طبیعی او را منحرف سازد، یک نوع بیماری تلقی می شود. از دست دادن احساسات طبیعی بر جسم و روح انسان تأثیر می گذارد. چه بسا افرادی که به این بیماری مبتلا باشند، گرفتار ضعف قوه جنسی و به اصطلاح سرد مزاجی شوند. از امام صادق علیه‌السلام در مورد فلسفه تحریم لواط سؤال شد، فرمود: اگر آمیزش با پسران حلال بود، مردان از زن‌ها بی نیاز می شدند و این باعث قطع نسل انسان می شد و باعث از بین رفتن آمیزش طبیعی می گشت و این کار مفاسد زیاد اخلاقی و اجتماعی به بار می آورد. ازدواج شرعی، چون موافق فطرت است، به فرمایش قرآن آرام بخش است (سوره روم، آیه ۲۱). ولی هم جنس بازی و لواط، عملی بر خلاف فطرت است و هر چه با فطرت هم خوانی نداشت، تأثیر سوء دارد، یعنی نه تنها فاعل و مفعول با این عمل به آرامش نمی رسند، بلکه بر تحیر و سرگردانی آن‌ها افزوده می شود. به همین دلیل روایات زیادی درباره هم جنس بازی نقل شده که بسیار تکان دهنده است. با مطالعه آن روایات، می توان به پلید بودن این عمل پی برد. قطعاً روایات در جلوگیری از این عادت ناپسند مؤثر است. پیامبر اکرم (صلی الله وعلیه وآله) فرموده‌اند: هر کس با نوجوانی آمیزش جنسی کند، روز قیامت ناپاک وارد محشر می‌شود، آن چنان که تمام آب‌های جهان او را پاک نخواهند کرد و خداوند او را غضب می‌کند و از رحمت خویش دور میدارد و دوزخ را برای او آماده ساخته و چه بد جایگاهی است. سپس فرمود: هرگاه جنس مذکر با مذکر آمیزش کند، عرش خداوند به لرزه درمی‌آید (وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۲۴۹). البته واضح است‌ که با توبه، این گناه مانند گناهان دیگر بخشیده می‌شود.

۹ - از خوابیدن با پسر در یک بستر اجتناب کنید: رسول خدا صلی الله وعلیه وآله می فرماید: بستر فرزندان خود را از سن ده سالگی جدا سازید، یعنی دو برادر یا دو خواهر یا برادر و خواهر زیر یک لحاف نخوابند (وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۱۷۱).

۱۰- قطع ارتباط با دوستاني که انسان را به سمت اين گونه رفتارها و افكار دعوت مي كنند و همچنین دوری از موقعيت هایی كه وقتي در كنار آنها قرار مي گيرد اين افكار را برايش تداعي مي کنند.

۱۱- نهایت تلاش خود را بکنید که بیکار نباشید. برای این کار، برای ساعات شبانه روز خود برنامه ریزی کنید. اوقات خود را با مطالعه، گردش با دوستان، ورزش، و... پر کنید.

۱۲- روابط اجتماعی‌تان را گسترش دهید. سعی کنید روابطتان را با دوستان و همکلاسی‌های خوبی که دارید توسعه دهید. با آنان به گردش، سینما، کوهنوردی، شنا، و... بروید و از تنها ماندن دوری کنید. به هر حال، سعی کنید تا حد امکان از انزوا و گوشه‌گیری به در آیید.

در روزها و موقعيت هاي نخستين، عمل كردن به اين راهكارها و دل بريدن از اين حالت سخت و چه بسا ناممكن جلوه كند اما بايد توجه داشته باشيد كه به گفته ي علي(ع) «با ارزش ترين كارها دشوارترين آنهاست» پس اين حالت نشان از ارزشمندي و اهميت تصميم شخص دارد و بايد در مسير عمل كردن به اين تصميم بجا و ارزشمند گامهاي بهتر و بلندتر بردارد.

موفق باشید.

سلام. من یادمه سوم دبیرستان که بودم اومدم اینجا و گفتم عاشق معلممون هستم. بدون او نمیتونم. امسال سال اول دانشگاهم بود.الان به اون روزام میخندم.باور کنید این چیزا توی این سن خیلی عادیه. این دوره نوجوونی که تموم شد همه چی درست میشه. اومدم اینجا تجدید خاطری بشه. یادش بخیر..

سلام و جداً خسته نباشید . دختری ۱۷ ساله و تک فرزندم . از راهنمایی تا الان در بهترین مدارس شهرم تحصیل کردم . در اینگونه مدارس همه درس خوان هستند و این باعث رقابت های شدید و گاهی نگران کننده میشود و رفتار های تندی که همه یا هم دارند . حالا شما تصور کنید در این جَو آدم یک نفر را ببیند که اخلاقش اینطور نباشد ، خاکی ، مهربان ، زیبا و خوش اندام ، از همه مهم تر درس خوان باشد . من از همان ابتدا دوره های دو ساله عاشق یک نفر میشدم . عاشق آدم های خاص که معمولا محبوب طیف کثیری هستند و این کار من را سخت تر میکرد . هیچ وقت غرورم یا گاهی اوقات خجالتم اجازه ابراز احساسات و زیاد صمیمی شدن را به من نمیدهد . هرچند خودم زبانم خیلی چرب و شیرین است اما سعی میکنم با محبت کردن به همه عطشم را کمی فروکش کنم.... . این ماجراها باعث افت شدید تحصیلی ام و سرزنش ها و تحقیرهای خانواده ام شده . طوری که با معدل دیپلم ۱۹/۵ دیگر امیدی به ادامه تحصیل و کنکور ندارم . الان چند روز است همه شبکه های اجتماعی ام را حذف کردم تا حتی فعالیت ها را هم نبینم . همیشه به طرف کسی میروم که از جهات مختلف خیییییلی از من دور است . خواهش میکنم راهنمایی ام کنید .
پ. ن : لطفا پاسخ را به ایمیلم ارسال کنید تا مطلع شوم با تشکر.

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر گرامی، در ابتدا باید یاداور شویم که اولا کارشناسان پاسخگو به ایمیل کاربران دسترسی ندارند و ثانیا در این پایگاه صرفا به سوالاتی که در قالب نظرات درج شده پاسخ داده خواهد شد. خواهر گرامی، به نظر می رسد شما آدم بسیار حساسی باشید. ممکن است این مسئله دلایل مختلفی داشته باشد مانند نوع تربیت دوران کودکی به ویژه تک فرزندی و یا اقتضائات سنین نوجوانی و یا دلایل دیگر... ، اما مهم آنست که شما تا جای ممکن نقاط ضعف این حساسیت خود را از بین ببرید. همانطور که به نظر ما معدل ۱۹.۵ اصلا نمره کمی نیست و نمیتوانیم آن را افت شدید بنامیم، احتمالا به همین نسبت شما از اندکی محدود شدن احساسات خود، برآشفته شده اید. به هر حال درمورد تحصیل به نظر می رسد نگرانی شما کاملا بیجا بوده و با این معدل و استعداد حتما در کنکور موفق خواهیدشد. البته حذف شبکه های اجتماعی اگر تصمیمی لحظه ای و احساسی نبوده باشد و در نهایت منجر به بازگشت دوباره وشدید شما به همین شبکه ها نشود، بسیار تصمیم خوبی است برای اینکه بتوانید مدتی را با آسودگی بیشتر به مسائل درسی و تحصیلی خود بپردازید.
در مورد بهبود رابطه با دیگران و همکلاسی ها هم میتوانید از راهکارها و نکات زیر بهره ببرید:
۱- سعی کنید دیگران را همانطور که هستند به عنوان یک انسان که دارای قدرت تفکر هستند تحویل بگیرید و در رابطه با آنها نسبی فکر کنید زیرا هر انسانی یک خوبی هایی دارد و یک بدی ها اگر ما انسان ها فقط به بدی های همدیگر نگاه کنیم هیچ جامعه و اجتماعی تشکیل نخواهد شد؛
۲- زندگی خود را کاملا وقف دیگران نکنید و زندگیتان را با دیگران تنظیم نکنید؛
۳- از آنجا که هیچ انسانی توانایی خواندن ذهن دیگران را ندارد، بنابراین به هیچ وجه ذهن خوانی نکنید و به برداشت های شخصی خود از رفتارهای دیگران اعتماد نکنید؛
۴- بد را با بد جواب ندهید زیرا مانند خود فرد بدکار خواهید شد؛
۵- گذشت و بخشش نشانه آگاهی و شناخت بالاست بنابراین دیگران را ببخشید و به آنها نیکی کنید؛
۶- همیشه با خود بگویید که ارزش روان و ذهن من بسیار بالاتر از آن است که به خاطر رفتار یا گفتار دیگران خود را تنبیه کنم؛
۷- نقاط مثبت و خوبی های دیگران را هم ببینید؛
۸- احساسات خودتان را اعم از ناراحتی و خوشحالی در فضای مناسب و با احترام به دیگران بگوید و نظر دیگران را جویا شوید؛
۹ - سعی کنید جرأت نه گفته را تمرین کنید و تعارفات را کنار بگذارید.

موفق باشید

سلام من ۲۰ سالمه تو سن ۱۶ سالگی عاشق یه نفر شدم که هم جنس خودم بود،اولش برام فقط جذاب بود بعد سعی کردم بهش نزدیک شم اما خدا شاهده که شاید اونزمان حس میکردم حسم عاشقیه نه دوستی ولی هرگز حرکات ناشایست از خودم در نیاوردم تا اینکه با هم دوست شدیم راستش اوایل من بیشتر دوسش داشتم اون دوس پسر داشت و من عذاب میکشیدم تا اینکه با دوست پسرش بهم زد و بیشتر به من نزدیک شد ولی حرکاتش شبیه حرکات آدمهایی که فقط با هم دوستن نبود من دوسش داشتم ولی احساس اونو نسبت به خودم نمیدونستم و نمیدونم غرورم مانعم میشد که بهش بگم از اون روزا چهار سال میگذره من الان دانشجوام و اون با یه نفر دیگه دوسته و میخواد باهاش ازدواج کنه تصمیم گرفتم رابطمو باهاش کم کنم که بتونم زندگی کنم راستش خیلی عذاب کشیدم بخاطرش میدونم بیهودست و ارزششو نداره ولی خیلی عذاب کشیدم و ارم میکشم میخوام تمومش کنم چون میدونم عاقبتی نداره ولی نمیدونم چطوری؟؟؟؟

تصویر مشاور شهر سوال

ضمن عرض سلام به شما، حضورتان در شهر سوال را گرامی میداریم. دوست عزیز، بنده از وضعیت شخصیتی شما و دوست شما اطلاعی ندارم، اما به طول کلی یک دوستی طبیعی و سالم (هرچقدر هم که صمیمی باشد) مشکلی ندارد. حتی پس از ازدواج یکی از دوستان، این دوستی میتواند ادامه پیدا کند، البته طبیعتا در اوایل ازدواج فرد، ارتباط با دوستان کمرنگ می شود ولی به تدریج و در طول زندگی عادی، دوباره ارتباط با دوستان پررنگ می شود. ضمنا قرار نیست که شما هم مجرد بمانید، شما هم ممکن است طی همین زمان، ازدواج کنید و موقعیت مشابهی پیدا کنید. بنابراین بخشی از این پدیده طبیعی است.
برای فراموش کردن یک مقطع از زندگی یا یک فرد خاص (یا بهتر بگوییم برای کمرنگ تر شدن ، و نه فراموشی کامل)، پست هایی در همین سایت قرار داده شده که میتوانید استفاده کنید. (http://soalcity.ir/node/2335 - http://soalcity.ir/node/318 - http://soalcity.ir/node/1700) البته اگر شما دوست خوبی را در طول زمان پیدا کرده اید، توصیه نمی کنیم به همین سادگی او را از دست بدهید.
موفق باشید.

سلام .این حرفهای روانشناسا بیخوده .تنها راه ظهوره امام زمانه .این یه بایده واینو بایدو شیطان صد ملیون سال اززمان پیدایش بشر وقت صرف این باید کرده وواقعا مشکله.روانشناسا فقط دارن سفسطه.اصطلاحات بیخودو بکار میبرن. واقعا دکترین تا کی .اینا همه مشکلی است که یه جریانه .باید اینجوری میشده .ذات اخر زمان اینه اینو بفهمید.حالا شاید با مذهب ومشاوره روانشناس تا حدودی از این مشکلات کم بشه ولی این جریان از بین نمیره.خیلی ها شروع به درمان میکنند ولی نود درصد این افراد ناکام میمونند . چون تا کی میخوایید خودتون گول بزنید ،فساد .تباهی تو پوست خون وگوشت جامعه بشری نفوذ کرده واین با توصیه عای روانشناسی که خودش هم شاید از گفته شده کلمه دختر یا پسر به شهوت بیفته ،حل نمیشه
شاید خیلی ها این حرف منو رد کنن بگن مریضی باید درمان شی خصوصا روانش ناس ها
توصیه.از بلا های اخر زمان است باید با سختی زیاد ودامن نزدن به این مسایل
دفع شهوت بوسیله اذکار وحرز های مذهبی تواینترنت خیلی زیاده .این تجربه ونتیجه خوبی داده چون عقل سلیم میگه تو که این همه راه رفتی این یکی روهم برو
دعا برای ظههور امام اخر زمان ،به برکت وجودش تمام این مسایل وغیره بطور اتومات حل میشه
این جانب کتاب زده ،عقده ای یا ...نیستم
از شما بدتر بودم تو همه چیز بهترینم ولی نتیجه سالها اینو بمن فهموند فقط باید یه جوری تا کرد .

ولی دوستان بهتون حق کامل میدم باز باین همه اوصاف سخته
بخاطر همین پیامبر میگه خدا او دنیا خدا از لحاظ حساب وکتاب با مردمان لاعلاج اخرزمان دولا پهنا حساب میکنه تا اینجوری خیلی از کناه ها نادیده گرفته شه
الهم صل علی محد وال محمد

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
باسلام وتشکر .
بی تردید با ظهور ودر زمان ظهور عدل گستر جهانی عدالت در همه ساحات زندگی بشر متجلی می شود ولی باید توجه داشت :
گرچه امام زمان غایب است ، اما حضرت مانند سایر امامان هدایت مردم و جامعه را بر عهده دارد. با این تفاوت که حضرت- به حسب ظاهر - در میان ما نیست. غیبت به معنای عدم حضور نیست بلکه به معنای عدم ظهور می باشد، پس حضرت هدایت جامعه را بر عهده دارد. افزون بر آن فقهای واجد شرایط را به عنوان نایبان خود قرار داده و به مردم سفارش نموده است که درزمینه مسایل دینی ، سیاسی و اجتماعی به آ نان رجوع کنند.
باید توجه داشت معنی انتظار این نیست که ما در زمان غیبت امام زمان (ع)، منزوی و در عرصه های سیاسی و اجتماعی حضور نداشته باشیم، بلکه ما وظفیه داریم که در زمان غیبت با ظلم و گناه مبارزه نمائیم و به خود سازی و اصلاح جامعه بپردازیم، زیرا این امور زمینه ی ظهور امام زمان (ع) را فراهم می نمایند ،از این رو است که از خصوصیات یاران امام زمان تقوا بیان شده است، یعنی اینکه هم خود با تقوا باشند وهم جامعه را به سمت وسوی تقوا حر کت دهند، مهمتر از همه اینکه در زمان غیبت، منتظران وظایفی دارند که با انجام آن زمینه ی ظهور امام زمان را فراهم ودربرابر امام زمان احساس خجالت نمی کنند
چه این که نباید از رحمت الهی ناامید بود در قرآن در باره پیامد "یاس از رحمت و گشایش خداوند" آمده:
لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُون؛ (۱)
تنها گروه كافران، از رحمت خدا مأيوس مى‏شوند.
وَ مَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّالُّونَ؛ (۲)
جز گمراهان، چه كسى از رحمت پروردگارش مأيوس مى‏شود؟
پی نوشت ها:
۱. یوسف (۱۲) آیه ۸۷.
۲. حجر (۱۵) ایه ۵۶.

من زخم دارم تو نمیفهمی

چقدر دیر جواب میدید

تصویر پاسخگو

با سلام
با توجه به حجم سوالات کارشناسان محترم به نوبت پاسخ خواهند داد .
لطفا صبور باشید .

با عرض سلام خدمت شما
دختری ۱۸ ساله هستم...
قبل از سن بلوغ روحیات و احساسات عجیبی رو در خودم حس کردم که وقتی میدیدم بقیه به اون عکس العمل نشون نمیدن تعجب میکردم...
مثلا نسبت به بسته شدن دست و پای فردی توی فیلمهای کاملا عادی تلوزیون تحریک میشدم و مدتها از ذهنم اون سکانس از فیلم بیرون نمیرفت...
به سن بلوغ که رسیدم با آشنا شدنم با اینترنت و فضاهای مجازی فهمیدم چیزی که من باهاش تحریک میشم فقط،خصوصیت من نیست و خیلی از افراد هم این خصوصیت رو دارند...
با دیدن عکسهای سایتهایی که درباره ی این موضوع بود بشدت تحریک میشدم و دقیقا یادم نمیاد چه اتفاقی افتاد که با عمل خو.دارض.ایی اشنا شدم...
البته چون میدونستم که نباید از نظر جسمی به خودم اسیب بزنم این عمل رو فقط درحد فشار و گاهی قلقلک دادن اعمال میکردم و بعد از اون با ترشح مایعی از واژن بالاخره ارض.ا میشدم و بعدش حالم از خودم بهم میخورد...
گریه میکردم و...
اوایل اصلا فکر نمیکردم اصلا این کار چیه...اما الان که بزرگتر شدم و کاملا درباره ی این موضوع_ که نمیخوام اسمشو بیارم تا باعث انحراف بقیه بشه_اطلاعات پیدا کردم و اگاه تر شدم نگران تر شدم...
با خوندن داستان های مختلف از گ/ی ها خودم رو سرگرم میکردم و کوچک ترین قسمتی که از صحنه های خشن میخوندم به شدت ته دلم تکون میخورد و در آخر حداکثر تا روز،بعدش دوباره نیاز،پیدا میکردم...
بطوری که اگه همون لحظه نیاز،داشتم حتی اگه نت نداشتم به سرعت تهیه میکردم و به سراغ سایتها و پیج در رابطه با این موضوع میرفتم...
خیلی مایل بودم بیشتر بگم تا بیشتر از وضع من آگاه شید ولی در اینجا و ملا عام درست نیست...
من خدا پیغمبر سرمه...
آدم بی آزار منزوی و ساکتی ام
تا چندی پیش نمازم قضا نمیشد اما جدیدا کاهل نماز،شده ام...
اما همیشه به یاد خدا هستم...بار ها ازش کمک خواستم و به درگاهش گریه کردم که چرا منو اینجوری افریده که تمایلاتی این چنین وحشیانه و انحرافی داشته باشم...که حتی با یاد گرفتن انواع اون اعمال خشن (در رابطه ی زوری با اعمال انواع ابزار مهار کننده و........)...خودم هم برای رفع نیاز،خودم داستان های کثیف بنویسم
در باره ی این موضوع در تمام این سالها فقط خدا میدونست...من نگرانم ...برا آینده...و قیامتم...
من خانواده مذهبی ای دارم...
خودم هم معتقدم...
نمیدونم چرا اینجوری ام ...فقط،تا جایی که یادمه از کلاس پنجم یا اول راهنمایی شروع شد...
قبل از ار.ضا شدنم برای تصوراتم له له میزنم ولی بعدش به حدی از خودم و کارم و اون کارا متنفر میشم که حد نداره...
چند سالی هست که بشدت به رابطه ی گ.ی ها(با اینکه خود دختر هستم) علاقه مند شده ام و با آن ها ارض.ا میشوم...
من دختری درسخوان هستم و میخوام ارزوهای پدر و مادرم رو براورده کنم...
عاشق کارهای هنری و به راحتی مشغول میشوم...
گاهی وقتی با تمرکز تمام درس میخوانم یهو تصوری میکنم و تا ار.ضا نشوم دیگر تمرکز نخواهم یافت و این گاهی حتی روزی دو یا سه بار هم اتفاق میفتد...و هر بار وقت مرا حداقل یک ساعت میگیرد و چون من در سال کنکور هستم و زمان و تمرکز برایم مهم است بسیار نگرانم...
تازگی ها هم یکی از دوستان صمیمی ام به من دائما ابراز علاقه میکند...میگوید من تمام زندگیش هستم و...
اوایل فکر کردم از سر دوست داشتن عادی بین دو دوسته صمیمی است ولی او به اصطلاح خودش روی رابطه مان بسیار حساس شده و اگر من به کسی بیشتر از او توجه کنم بلافاصله دلخور میشود...
حرفهای عاشقانه میزند و...
اوایل به این رفتارش حسی نداشتم...اما هر بار که ابراز علاقه میکند قلبم بیشتر میلغزد و احساساتم تغیر میکند...او هم فرد خدا شناسی است...روز و شب دعا میکند به هم برسیم و...
چون من بسیار احساساتی هستم برای شادی او در ابراز علاقه هایش،شریک میشوم...چون نمیخواهم کسی از،من برنجد...
از طرفی دوستان این چنینی هم اطرافمان هست...
البته نه رابطه ی همج.نسگرایی رسمی...من احساس میکنم بیشتر برای شوخی و مسخره بازی اما هر روز درباره ی مشکلاتم نگران تر میشوم...ضمن اینکه من تاکنون با هیچ پسری در رابطه عاشقانه نبوده ام...البته او هم مستقیما اعتراف به همج.نسگرا بودن نکرده...ولی من برای هردویمان نگرانم...چون ما در بدترین شرایط،به هم کمک کرده ایم.
من در این دوران به تمرکز نیاز دارم و او دم از،دلتنگی و "بی تو هرگز حتی یک ثانیه میزند".من مشکلات بسیاری دارم و خیلی زود نیاز،به کمک افراد آگاه چون شما دارم چون اولین بار است رازهای زندگی ام را برملا میکنم و امیدوارم با وجود خاص بودن مشکل شماره ی یک من کمکهایتان را از بنده دریغ نکنید...
دلم میخواهد همانند افراد دیگر و دوستان بزرگ سال ترم که اکنون در شرف ازدواج هستند زندگی سالم و عادی ای داشته باشم...ضمن اینکه بارها تلاش بسیار در ترک این اعمال داشته ام...
با تشکر

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما خواهر گرامی، به شهر سوال خوش آمدید.
بسیار متاسفیم که در شرایط روحی بدی به سر می برید و امیدواریم به زودی از این مشکلات فارغ شوید. توجه داشته باشید که وجود مشکل در هر زمینه ای برای همه ما انسانها هست و هیچ انسانی نیست که در طول زندگی بدون مشکل و دغدغه باشد. بنابراین به طور کلی نباید با پدید آمدن یک مشکل یا وجود یک اختلال یا مشکل در خود یا اطرافیانمان، از همه چیز ناامید شویم و گمان کنیم بدبخت ترین انسان روی زمین هستیم. پس به طور طبیعی مشکلات پدید می آید و ما باید به دنبال راه حل آن باشیم. اما در مورد وضعیت شما نیز باید بگوییم هرچند این امکان وجود دارد که کسی به طور مادرزادی و به لحاظ جسمی دارای هورمونهای زنانه یا مردانه بیش از معمول باشد و به دلایل دیگر در نهایت به مسیر انحرافات جنسی کشیده شود اما چنین مواردی واقعا اندک هستند. در اکثر موارد مسائل جنسی ناشی از غریزه شهوت هستند و گاهی در کنار این مسئله سطوحی از وسواس نیز وجود دارد و این دو مسئله در کنار زمینه های تحریک آمیز مختلف (مانند محیط، دوستان، فیلمها و تصاویر، داستانها، و ...) هر کسی را به سویی میکشانند.بنابراین در این خصوص نیز نباید خدای خود را سرزنش کنید. البته گاهی نیز اختلالات روانشناختی هستند که موجب چنین مسائلی می شوند که طبیعتا این موارد نیز اندک هستند.
طبیعتا در مواردی که ریشه انحراف جنسی، غرایز شهوانی باشد، باید سعی کنید محیط را پاکیزه کنید. موارد تحریک آمیز را در اطراف خود کاهش دهید، ارتباط با افرادی که به هر نحوی موجب تحریک ذهن و جسم شما می شوند را کاهش دهید، دیدن تصاویر را کاهش داده و در نهایت قطع کنید، و ...
در مواردی که سطحی از وسواس وجود دارد، یعنی شما دوست دارید چنین افکاری به ذهن شما نیاید و سعی خود را می کنید اما با این وجود، ناخودآگاه افکار مختلف (در اینجا افکار جنسی) به ذهن شما هجوم می آورد، و با تلاش خود نتوانسته اید بر این مسائل غلبه کنید. در این موارد باید به یک روانشناس مراجعه کنید تا شما را طبق اصول درمانی وسواس، طی جلسات درمانی متعدد کمک نماید.
موفق باشید.

خواهش میکنم به نظرم جواب بدید

تصویر پاسخگو

با سلام
سوال شما در نوبت پاسخگویی است .
انشاءاله به زودی مشاور محترم پاسخ شما را در سایت قرار می دهند .

سلام پسری ۱۶ ساله هستم .در سال سوم راهنمایی با پسری هم کلاس شدم که تا حد زیادی شبیه خودم بود البته زیباتر از من.بعد از مدتی متوجه شدم بهش علاقه دارم ولی این علاقه اصلا شهوانی نبود .در فوتبال همیشه رقیب هم بودیم باهاش چند بار حرف زدم ولی اون اصلا تمایلی برای حرف زدن با من نداشت الان سال دوم دبیرستانم و از اون دورم با این که باهوش بودم و الان ریاضی میخونم حاضر بودم پارسال به رشته ای برم که اون میخونه ولی نشد والان در مدرسه ای جدا هستیم من نمازمو میخونم و اصلا همجنسباز نیستم ولی هیچ وقتدنتونستم فراموشش کنم خواهشن راهنماییم کنید

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

پرسشگر گرامی،
یکی‌ از مسائلی‌ که‌ در ایام‌ نوجوانی‌ و جوانی‌ مطرح‌ است‌، افراط در دوستی‌ و محبت‌ به‌ هم‌سالان‌ است‌. متأسفانه‌ این‌ حالت‌ در شما دیده‌ می‌شود ( حتی به حدی که نمی توانید با او یک رابطه عدی داشته باشید و به طور عادی سخن گویید.) دستور اسلام‌ میانه‌ روی‌ در رفاقت‌ و مهرورزی‌ است‌. امام‌ علی‌ (ع‌) می‌فرماید: "با دوست‌ مورد علاقه‌ ات‌ به‌ مدارا دوستی‌ کن‌ ؛ شاید روزی‌ دشمنت‌ گردد، و در اظهار بی‌ مهری‌ نسبت‌ به‌ کسی‌ که‌ مورد خشمت‌ قرار گرفته‌ مدارا کن‌ ؛ شاید روزی‌ دوستت‌ شود".(۱)

محبت‌ افراطی‌ پیامدهای‌ ناگواری‌ دارد که‌ توجه‌ به‌ آن‌ها می‌تواند تا حد زیادی‌ در تعدیل‌ محبت‌مؤثر باشد. مهم‌ترین‌ اثرش‌ آن‌ است‌ که‌ وابستگی ‌ شدید روحی‌ ایجاد کند. توصیه ما آن‌ است‌ که‌ هر چه‌ زودتر این‌ وابستگی‌ را کم‌ کنید، زیرا هر چه‌ رابطه‌ شما با دوستتان‌ ناگستنی‌ باشد، سرانجام‌ باید روزی‌ از هم‌ جدا شوید. در دوران‌ تحصیلی‌ در کنار یکدیگر هستید اما پس‌ از فراغ‌ از تحصیل‌ و تشکیل‌ خانواده‌، ناگزیر باید همدیگر را ترک‌ نمایید. از طرفی‌ با گزینش‌ همسر بخش‌ عظیمی‌ از محبت‌ و عاطفة‌ شما به‌ سمت‌ همسرتان‌ گسیل‌ خواهد شد. بنابراین‌ عقل‌ و منطق‌ حکم‌ می‌کند رابطة‌ دوستی‌ را که‌ سرانجامی‌ چنان‌ دارد، از ابتدا تعدیل‌ کنیم‌ تا به‌ افسردگی‌ و روان‌ پریشی‌ مبتلا نشویم‌ .
نکته‌ دیگر که‌ در تعدیل‌ دوستی‌ بسیار مؤثر است‌، تقویت‌ محبت‌ و عشق‌ به‌ معشوق‌ واقعی‌ است‌. امام‌ سجاد (ع‌) عرض‌ می‌کند: "ای‌ خدا، کیست‌ که‌ شیرینی‌ محبت‌ تو را چشیده‌ و جز تو کسی‌ را طلب‌ کرد؟!".(۲)

محبتی‌ که‌ در راستای‌ محبت‌ به‌ خدا نباشد، سرابی‌ بیش‌ نیست‌. قلب‌ مانند ظرفی‌ است‌ که‌ بیش‌ از یک‌ چیز در آن‌ جای‌ نمی‌گیرد. اگر در آن‌ آب‌ باشد، دیگر نمی‌توان‌ درون‌ آن‌ سرکه‌ ریخت‌ مگر این‌ که‌ از آب‌ خالی‌ شود. اگر در قلب‌، محبوبی‌ غیر از خداوند منان‌ باشد، دیگر محبت‌ الهی‌ معنی‌ ندارد. از قدیم‌ گفته‌اند: یک‌ دل‌، دو دوستی‌ بر نمی‌دارد. قرآن‌ مجید بر این‌ نکته‌ تأکید دارد و می‌فرماید: "ما جعل‌ الله‌ لرجل‌ من‌ قلبین‌ فی‌ جوفه‌ ؛ خداوند در درون‌ انسان‌ دو قلب‌ قرار نداده‌ است‌".(۳)
امام‌ علی‌ (ع‌) می‌فرماید: "دوستی‌ خدا آتشی‌ است‌ که‌ به‌ هیچ‌ چیز نمی‌گذرد مگر این‌ که‌ او را می‌سوزاند".(۴) یعنی‌ هیچ‌ چیز با محبت‌ به‌ پروردگار برابری‌ نمی‌کند. با شناخت‌ خدا همة‌ محبت‌ها از دل‌ انسان‌ خارج‌ می‌شود. منقول‌ است‌ که‌ چون‌ زلیخا ایمان‌ آورد، یوسف‌ با او ازدواج‌ کرد، ولی‌ از یوسف‌ کناره‌ گرفت‌ و به‌ عبادت‌ مشغول شد. وقتی‌ یوسف‌ دلیلش‌ را جویا شد گفت‌: ای‌ پیغمبر خدا! من‌ تو را وقتی‌ دوست‌ داشتم‌ که‌ خدای‌ تو را نشناخته‌ بودم‌، اما چون‌ او را شناختم‌ همة‌ محبت‌ها را از دل‌ خود بیرون‌ کردم‌.(۵)
نظامی‌ گنجوی‌ شاعر معروف‌ می‌گوید: در پایان‌ امر که‌ لیلی‌ مریض‌ شد، به‌ مادرش‌ وصیت‌ کرد و گفت‌: پیام‌ مرا به‌ مجنون‌ برسان‌ و به‌ او بگو: اگر خواستی‌ به‌ کسی‌ علاقه‌ پیدا کنی‌، به‌ موجودی‌ که‌ با یک‌ تب‌ از بین‌ می‌رود دل‌ نبند.(۶)
البته دوستی خداوند با علاقه و محبت با انسان ها قابل جمع است ، زیرا همه آفریده های خداوند منان هستند و دوستی انسان ها نیز می تواند دوستی خدا باشد.
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست.
اما مهم این است که در طریق دوستی دیگران (همسالان و دوستان) از طریق اعتدال خارج نشویم.
با ذکر خدا و توجه‌ بیش‌تر به‌ عبادات‌ و دعاها، از جمله‌ خواندن‌ دعای‌ شعبانیه‌ و خمسة‌ عشر و حضور قلب‌ در نماز و استمداد از عنایات‌ الهی‌، احساسات‌ خود را نسبت‌ به‌ دوستتان‌ تعدیل‌ نمایید.
البته نگران این مساله نباشید با گذشت زمان و ازدواج و تشکیل خانواده این علاقه تعدیل خواهد شد.
پی نوشت ها:
۱. نهج البلاغه، قصار ۲۶۰.
۲. مفاتیح الجنان، مناجات المحبین.
۳. احزاب (۳۳) آیة ۴.
۴. معراج السعاده، ص ۵۷۱.
۵. همان، ص ۵۸۴.
۶. جوادى آملی، اسرار عبارت، ص ۹۴، به نقل از دیوان نظامى گنجوی.

موفق باشید.

آقا پسر ۱۶ ساله salam : همه دوستی ها اوایل جنبه غریزه جنسی نداره ولی به مرور جنبه شهوانی به خود میگیرند وخود به خود به سمت همجنسبازی پیش میر وند همینکه درذهنت نمیتونی فراموشش کنی یعنی وابسته شدی ودرکنار اون آروم میشی به نظر من تا دیر نشده ازش فاصله بگیر وگرنه به جاهای باریک میکشه از ما گفتن!

سلام :) یه دختر ۱۶ ساله ام ... خوب راستش منم از یکی از دوستام که تو یه کلاس دیگه بود خوشم امد از نوع رفتارش از شخصیتش از کارایی که میکرد در کل ... بیشتر اوقات تو مدرسه ناراحت بودم دوستام ازم سوال میکردن هر وقت میدیمش بهش نگاه میکردم و.... به یکی از دوستام گفتم یک کمی کمکم کرد :)
مدرسه داشت تموم میشد و من باز هم بهش نگفتم ... تا این که یه روز خودش گفت ۰_۰ برام جالب بود چون یه حسی رو وقتی بهش داشتم اونم مطقابلن همون حس رو بهم داشت :) باهم صمیمی تر شدیم عین دو دوست صمیمی یا بهتر بگم خواهر ... اما الان مدتی که باهم سردیم...قبلا صمیمی تر بودم.

با سلام، ممنون بسيييار خوب و فوق العاده شما.منم از مخاطبين شما هستم.هر چند روز به سايتتون سر ميزنم.لطفا نظرات رو منتشر کنيد تا دلگرم بشيم و نظرات بيشتري بديم.مرسي

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام، از اظهار لطف شما کاربر گرامی، متشکریم.
موفق باشید.

من پارسال رفتم مشهد برای زیارت در حرم امامرضا (ع) از یک عالم دینی شنیدم کسانی که همجنس باز باشند وقبل از مرگ توبه نکنند در شب اول قبر دچار فشار شدید قبر میشن وجسدشان متلاشی میشود ایشان میگفت اینقدر این افراد منفور هستند که حتی زمین هم تحمل پذیرش آنها را نداره وجسدشان را به بیرون پرتاب میکند.من از موقعی که این حرفها را شنیدم از ترس توبه کردم.

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
انشا ء الله که توبه تان قبول باشد .
در تکمیل سخنی که شنیده اید باید عرض نمایم :
پیامبر اعظم (ص)فرمودند:« لَا تَنْظُرُوا إِلَى صَغِيرِ الذَّنْبِ وَ لَكِنِ انْظُرُوا إِلَى مَا اجْتَرَأْتُمْ(۱)
نگاه نکنید به کوچکی گناه، بلکه نگاه کنید به جرأتی که بر خداوند پیدا کرده اید به سبب گناه تان.» چه برسد به زنا و لواط که از گناهان بزرگ هستند. در ذیل چند نمونه از روایات در مورد لواط را می آوریم تا پیآمد این گناهان واضح تر شود.
لواط از گناهان کبیره است و کسی که این کار را مرتکب شود، دچار عقوبت سخت الهی می گردد.در چندین سوره از جمله سوره‌های اعراف، هود، حجر، انبیا، نمل و عنکبوت به وضع قوم لوط و گناه کثیف لواط اشاره شده، این عمل زشت را نتیجه نادانی از پیامدهای شوم جسمی و روانی، دنیایی و آخرتی دانسته است. نیز آن عمل را به عنوان تجاوز از قانون الهی، انحراف از فطرت دور شدن از شأن و شخصیت و منزلت انسانی، اسراف (زیاده‌روی) و فسق، و فاعل و مفعول را به عنوان فاسق و خبیث معرفی کرده است. در گذشته برخی از اجتماعات بشری ـ مانند قوم لوط ـ به خاطر ارتکاب عمل پلید لواط هلاک و نابود شدند، به گونه‌ای که وقتی عذاب آسمانی بر آنان نازل شد، اثری از آنان باقی نماند.
در مذمّت لواط در قرآن از قول حضرت لوط به قومش آمده است: «أتأتون الذکران من العالمین؛(۲) آیا در میان جهانیان شما به سراغ جنس مرد می روید و همسرانی را که خدا برای شما آفریده است، رها می کنید؟!‌شما قوم تجاوزگری هستید».
روایاتی که در نکوهش لواط از پیشوایان اسلام نقل شده، آن قدر زیاد و تکان دهنده است که هر کس با مطالعه آن احساس می‌کند زشتی این گناه به اندازه‌ای است که کم تر گناهی در پایه و ردیف آن قرار دارد. همجنس بازی و آثار شوم آن بر کسی پوشیده نیست. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «بوی بهشت به مشام کسی که مورد همجنس گرایی واقع می شود، نخواهد رسید».(۳)
امام رضا (ع) فرمود: از زنا و لواط دوری کن زیرا هر دو از گناهانی هستند که ۷۲ نوع بیماری و عذاب دنیوی و اخروی به دنبال دارد .
فرمود: هرکس دچار لواط شود ،عقوبت او این است که او را بسوزانند .... در روز قیامت او را در لب پرتگاه جهنم به دار مجازات می آویزند( وبه این صورت نزد همه خلایق رسوا می شود وبه حالت می ماند ) تا مردم از حساب فارغ شوند، سپس او را در آتش جهنم می اندازند و او را در طبقات جهنم یکی پس از دیگری معذب می کنند تا به طبقه زیرین جهنم برسد و هرگز از آن جا بیرون نمی آید .(۴)
پیامبر فرمود: "لعن خدا بر مردان لواط کار و زنان همجنس باز باد"!(۵)
پی نوشت ها:
۱. شيخ حر عاملى، وسائل الشيعة، مؤسسه آل البيت (ع) قم، ۱۴۰۹، ه.ق ،ج ۱۵، ص ۳۱۳.
۲. شعراء (۱۵) آیه‌۱۶۵.
۳. مكارم شيرازى ناصر، تفسير نمونه، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ اول، ۱۳۷۴ ش، ج ۱۵، ‌ص ۳۲۰.
۴ . محدث نورى، مستدرك الوسائل، مؤسسه آل البيت عليهم السلام قم، ۱۴۰۸ هجرى قمر، ج ۱۴ ،ص ۳۴۳
۵. وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۲۵۵.

سلام من یه دختر ۱۴ ساله هستم که خیلی دوست دارم پسر باشم ارزومه چون من عاشق دخترا می شم من از کلاس پیش دبستانی عاشق دخترا می شدم تا الان که کلاس هشتم من حتی عاشق معلم هام هم می شدم الان من عاشق یک بازیگر هستم یعنی خانوم علیدوستی خیلی عاشقشم خیلی دوسش دارم دوست داشتم یه پسر ۳۵ ساله باشم دنبالش بگردم هر طور شده باهاش ازدواج کنم من نمی تونم بهش فکر نکنم کمک کنید من حتی روان شناسم رفتم

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

نياز به محبت ورزيدن به ديگران و مورد محبت ديگران واقع شدن دقيقا يک نياز عاطفي است. اين نياز در طي مراحل مختلف رشد و در مراحل گوناگون زندگي شکل هاي مختلفي پيدا مي کند و در هر دوره اي به گونه اي متناسب با آن زمان بايد ارضا شود. در دوره نوزادي از طريق والدين به خصوص مادر با بوسيدن نوزاد، در آغوش گرفتن او و نگاه هاي محبت آميز مادر به او و با چسباندن او به خود نياز کودک ارضا مي شود. در اين دوره تأمين نيازهاي عاطفي کودک به اندازه نيازهاي فيزيولوژيکي مانند آب و غذا و پوشاک براي رشد نوزاد ضرورت دارد. در دوره کودکي تأمين اين نياز توسط اعضاي خانواده و همه کساني که به نحوي با کودک ارتباط دارند تأمين مي شود. در دوره نوجواني از طريق دوستان و گروه همسالان و در دوره جواني از طريق دوستان، خويشاوندان و همسر به اين نياز پاسخ داده مي شود. روان شناسان علت وابستگي انسانها را به يکديگر همين نيازهاي عاطفي مي دانند. اگر اين نيازها از همان اول به طور صحيح و به موقع تأمين شود نوزاد، کودک و نوجوان وابستگي ايمن پيدا مي کند و الا وابستگي ناايمن و مرضي در او شکل مي گيرد يعني در عين حال که به ديگران وابسته است ولي احساس امنيت کافي نيز نمي کند و مستعد انواع اختلالات رواني مانند بيماري هاي اضطرابي، افسردگي و... مي شود و دير يا زود به دامن يکي از اين بيماري هاي رواني فرو مي غلتند.
گفتني است اساس و پايه دوستي ها در سن نوجواني و جواني که با جذبه و شور زيادي همراه است، غالبا بر مبناي عواطف و احساسات شکل مي گيرد و نه بر اساس منطق و عقل.
مقدمه اين دوستي ها ممکن است جاذبيت يک فرد از نظر ظاهري يا شخصيتي يا پاره اي از صفات اخلاقي باشد که او را براي فرد ديگر دوست داشتني مي سازد که توانسته در روح و روان او تأثير عميقي بگذارد و خلأ عاطفي اش را به وسيله آن پر کند. ماهيت اين دوستي گرچه در ابتدا دوستانه، پاک و بي شائبه است، ولي امکان آلوده شدن آن به مسايل ديگر وجود دارد. زماني که اين علاقه به اوج خود مي رسد، آنها را دچار سرگرداني مي کند که اکنون چه بايد بکنند. اين سرگرداني ممکن است با بعضي آثار مخرب ديگري همراه شود.
دوست گرامی، در مورد علل روي آوردن به همجنس گرايي هنوز توضيحي كه مورد قبول همه ي پزشكان وروانشناسان باشد وجود ندارد و برخي متخصصان به علل رواني – اجتماعي وبرخي به ديگر عوامل زيستي (کارکرد نامتعادل غدد و هورمونهای جنسی) اشاره داشته اند. علل هم جنس بازي از ديدگاه رواني ـ اجتماعي آشفته بودن روابط ميان والدين وفرزندان، يادگيري هاي نادرست ومحيط اجتماعي ناسالم مي باشد و به طور خلاصه مي توان به كنترل نداشتن بر غريزه جنسي اشاره داشت. اما آنچه مسلم است اين كه چنين رفتاري حتي از جانب افراد مبتلا به اين عمل نابهنجار تلقي مي شود و لازم است کنار گذاشته شود.
همجنس گرايي (homosexuality) يعني ارضاي غريزه جنسي از طريق همجنس (مانند لواط- در مردان - و مساحقه- در زنان) به هر شکل که باشد حرام و گناه کبيره محسوب مي شود. خوب است بدانید اصل همجنسگرایی، گناه محسوب نمی شود چون یک رفتار نیست بلکه میلی است درونی که گاه بدلیل کارکرد نامناسب هورمونی رخ می دهد و گاه فرد از این حالت بیزار است. البته رفتار جنسی مطابق با این کشش، در اسلام و همه اديان الهي حرام است و علاوه بر عقوبت شديد دنيوي و اخروي اثرات و پيامدهاي شديد و غير قابل جبران در پي دارد. چون همجنس گرايي نوعي انحراف جنسي به حساب مي آيد و مانند هر انحرافي پيامد خاص خود را در بدنبال دارد مانند اينکه موجب تنفر از جنس مخالف و علاقه به جنس موافق مي شود. همجنس بازي علاوه بر مضرات بهداشتي و رواني که دارد با فطرت انساني مغايرت دارد و اين امر باعث تعطيل شدن توالد و تناسل و گرايش افراد به جنس موافق و در نتيجه موجب تعطيلي توالد و تناسل خواهد شد. بديهي است اين امر با هدف آفرينش منافات خواهد داشت. پس همجنس بازي حرام بوده و از گناهان کبيره به حساب مي آيد.
اصولا طبيعت زن و مرد آن چنان آفريده شده است كه آرامش و اشباع غرايز خود را در علاقه به جنس مخالف (از طريق ازدواج سالم) مي جويد، و هر گونه رفتار جنسي غير اين صورت، انحراف از طبع سالم انساني و يكنوع بيماري رواني است كه اگر به آن ادامه داده شود روز به روز تشديد مي گردد و نتيجه اش بي ميلي به «جنس مخالف» و اشباع ناسالم از طريق «جنس موافق» است.
اين گونه روابط نامشروع در ارگانيسم و بدن انسان و حتي در سلسله اعصاب و روح اثرات ويرانگري دارد. در نگاه کلي آدمي را از پدر و مادر خوب بودن باز مي دارد و گاه قدرت بر توليد فرزندان را به كلي از انسان سلب مي کند، افراد همجنس گرا تدريجا به انزوا و بيگانگي از اجتماع و سپس بيگانگي از خويشتن رو مي آورند، و گرفتار تضاد پيچيده رواني مي شوند و اگر به اصلاح خويش نپردازند ممكن است به بيماري هاي جسمي و رواني مختلفي گرفتار مي شوند.
به همين دليل و به دلايل اخلاقي و اجتماعي ديگر، اسلام شديدا همجنس گرايي، را در هر شكل و صورت تحريم كرده و براي آن مجازاتي شديد كه گاه به سر حد اعدام مي رسد قرار داده است.( تفسير نمونه، ج ۱۶، ص ۲۷۵)
انواع هم‌جنس‌گرايي
علم روان‌پزشكي امروز هم‌جنس‌گراها را به دو گروه تقسيم مي‌كند.
گروه اول: كه اصطلاحاً به آنها (اگوديستانيك) مي‌گويند اين افراد از اين‌كه داراي تمايلات هم‌جنس‌گرايي هستند احساس ناراحتي مي‌نمايند و اين احساس را متعلق به درون خود نمي‌دانند و خود مايل هستند درمان شوند اين اختلال به راحتي قابل مداوا است و درمان اكثر اين افراد موفقيت‌آميز است. و پس از درمان، به جنس مخالف علاقه پيدا مي‌كنند و مي‌توانند ازدواج كنند.
گروه دوم: كه اصطلاحاً به آنها (اگوسينتانيك) مي‌گويند، اين افراد داراي تمايلات همجنس‌گرايانه هستند اما از داشتن چنين تمايلاتي ناراحت نيستند و آن را با درون خود موافق و مطابق مي‌بينند و برعكس نسبت به جنس مخالف احساس كششي ندارند و بعضاً از جنس مخالف بيزار و متنفرند و اين افراد اگر سراغ درمان جدي نروند در زندگي زناشويي خود دچار مشكل مي‌شوند و معمولاً ازدواج آنها به طلاق و جدايي مي‌انجامد.
دليل تحريم همجنس گرايي
همجنس گرايي چه درميان مردان باشد و يا زنان، در اسلام از گناهان بسيار بزرگ است و هر دو داراي حد شرعي است. حد همجنس گرايي در زنان پس از چهار بار اقرار و يا ثبوت بوسيله چهار شاهد عادل (به شرايطي كه در فقه گفته شده) صد تازيانه است و بعضي از فقها گفته اند اگر زن شوهر داري اين عمل را انجام بدهد حد او اعدام است.( تفسير نمونه، ج ۸، ص ۱۹۳)
رواياتي كه در مذمت همجنس گرايي از پيشوايان اسلام نقل شده آن قدر زياد و تكان دهنده است كه با مطالعه آن هر كس احساس مي كند كه زشتي اين گناه به اندازه اي است كه كمتر گناهي در پايه آن قرار دارد.
از جمله در روايتي از پيامبر(ص) مي خوانيم: «هنگامي كه قوم لوط آن عمل ننگين را انجام دادن (مردها به مرد و زنها هم به زنان اکتفا کردند) زمين آن چنان ناله و گريه سر داد كه اشكهايش به آسمان رسيد و آسمان چنان گريه كرد كه اشك هايش به عرش رسيد در اين هنگام خداوند به آسمان وحي فرستاد كه آنها را سنگ باران كن و به زمين وحي فرستاد كه آنها را فرو بر».( تفسير نمونه، ج ۸، ص ۱۹۳)
در روايت ديگري از امام علي(ع) مي خوانيم كه فرمود: از پيامبر(ص) شنيدم چنين مي گفت: «لعن الله المشتبهين من الرجال بالنساء و المشتبهات من النساء بالرجال؛ لعنت خدا بر آن مرداني باد كه خود را شبيه زنان مي سازند، (با مردان آميزش جنسي مي كنند) و لعنت خداوند بر زناني باد كه خود را شبيه مردان مي كنند (با هم مساحقه مي نمايند)» (وسائل الشيعه، ص ۲۵۵، ح ۱۴) صاحب جواهر يكي از فقهاي بزرگ شيعه مي فرمايد: «از بعضي از ائمه(ع) روايت شده مساحقه در زنان مثل لواط در مردان مي باشد لكن مجازات مساحقه صد تازيانه مي باشد زيرا در مساحقه آلتي داخل آلت ديگر نمي شود. در روايت ديگر است كه مساحقه، زناي اكبر است كه دختر ابليس در زنان ايجاد كرده همان طور كه ابليس لواط را ايجاد كرده است.»( جواهر الكلام، ج ۴۱، ص ۳۸۸)
و نيز در روايت آمده است: «زني از امام صادق(ع) درباره مساحقه سؤال نمود حضرت فرمود: حد زناكار را دارد زن گفت: چگونه؟ در حالي كه در قرآن ذكر نشده است، امام فرمود: چرا در قرآن ذكر شده است زيرا آنان با اين كارشان جز اصحاب «رس» هستند.»( وسائل الشيعه، ج ۱۴، ص ۲۶۲، ح ۸)
در دنياي غرب كه آلودگي هاي جنسي فوق العاده زياد است براي توجيه عملشان مي گويند با هيچ گونه منعي طبي براي آن سراغ نداريم، ولي آنها فراموش كرده اند كه اصولا هر گونه انحراف جنسي در تمام روحيات و ساختمان وجود انسان اثر مي گذارد و تعادل او را بر هم مي زند، زيرا مرد و يا زني كه تمايل به جنس موافق دارند هيچ كدام يك مرد و زن كامل نيستند، در كتاب هاي امور جنسي «هموسکچوآليسم» (همجنس گرايي) به عنوان يكي از مهم ترين انحراف ذكر شده است. ادامه اين كار تمايلات جنسي را نسبت به جنس مخالف در انسان تدريجا مي كشد و احساسات طبيعي را از بين برده و موجب سرگرداني رواني و روآوري به مواد مخدر و مشروبات الكي و انحرافات اخلاقي ديگر خواهد شد.
بنابراين مساحقه، مخالف با فطرت سالم و الهي انسان است و طبق روايات فراوان مرتكب آن مستوجب لعن خداوند متعال و فرشتگان مي گردد، و حتي در در برخي از روايات همان گونه كه ملاحظه شد از اين عمل به زناي اكبر يعني بزرگترين زنا تعبير شده است.
راهكارهايي براي بي ميلي به جنس موافق ودرمان همجنس گرایی
۱- قبل از هر اقدامي چه خوب است با مراجعه به روان پزشك و انجام برخي معاينات و آزمايشات، از ترشح عادي و نرمال غدد درونريز خود مطمين شويد. چه بسا در اثر ترشح غيرعادي غدد درون ريز چنين تمايلاتي به وجود آمده و با تنظيم ترشح غدد با مصرف دارو تمايلات جنسي شما نرمال شده و به سادگي درمان خواهد شد. يادآوري مي شود از مراجعه به روان پزشك امتناع نكنيد و خجالت نكشيد، كه این مسأله احتمالا يك مشكل جسماني است و همچون ديگر مشكلات قابل درمان. بايد درمان شده و قبل از تشديد بيماري، آن را حل كرد.
۲- عدم توجه به ذهنيت ها و افکار مبتني بر تمایل به همجنس و عدم تمايل به جنس مخالف. هیچ گاه به خود تلقین نکنید که: «من به جنس مخالف هیچ علاقه‌ای ندارم و نمی‌توانم این علاقه را در خودم ایجاد کنم». هیچ گاه به خود تلقین نکنید که «علاقه به همجنس و تمایل به برقراری رابطه با جنس مخالف در وجود من نهادینه شده است و امکان تغییر آن وجود ندارد»، چون اولا این گونه نیست و شما با تلاش خود می‌توانید این مشکل را برطرف سازید، و ثانیا، این تصور جلوی هر گونه تلاش اصلاحی شما برای تغییر را می‌گیرد.
۳- گاهي اوقات شيطان براي وادار کردن آدمي به گناه از اين کانال بهره مي گيرد يعني مسير هر گناهي را به شکلي هموار مي سازد در اينجا نيز مسير آلوده شدن به برخي گناهان از کانال پشت کردن به جنس مخالف و ازدواج مي گذرد و اين نوع افکار و ذهنيت مقدمه ي ورود به آن وادي است بايد با اين گونه افکار که جز افکار شيطاني نام ديگري بر آن نمي توان نهاد بايد به مقابله پرداخت يعني ذره اي در شيطاني بودن اين افکار ترديد نداشته باشيد.
۴ - صحنه هائي از زندگي که در آن شخص همجنس گرا نقش يک مرد، پدر، همسر و پسر خانواده را بر عهده دارد تصور کند و به آن بال و پر دهد و نقش خود را پر رنگ و کاملا مردانه بيان کند. لازم است اين تصوير گري را در قالب ذهن پروري و نوشته ها و رفتار روزانه و تمام حالات واقعي و خيالي و... استمرار دهيد. در يک کلام به مرد بودن خود فکر کند، و همانگونه عمل کند، زندگي مردي و اجتماعي خود را تعقيب کند اگر شش ماه با اين طرز تفكر زندگي كند براي هميشه از آن افكار رهائي خواهد يافت.
۵- اجتناب از نگاه شهوت‌آمیز به پسرها. مراقب نگاه خود باشید و همان طور که از نگاه شهوت آمیز به جنس مخالف اجتناب می‌کنید از نگاه هوس آلود به پسرها نیز بپرهیزید. چون از نظر شرعی، نگاه از روی شهوت به همجنس هم حرام است. رسول اکرم صلی الله وعلیه وآله فتنه جوان زیبا را از فتنه دختر باکره بیش‌تر دانسته است (وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۲۵۷).
۶ - اجتناب ازتمام ارتباطها، مكانها و موقعيت هائي كه انجام انديشه همجنس گرایی را تداعي مي كند.
۷- افکار خود را کنترل کنید. سعی کنید به افکار هوس‌آلود در مورد رابطه جنسی با همجنس فکر نکنید. هیچگاه در ذهنتان به این افکار بال و پر ندهید و آن را برای خود نیارایید. برای این کار، تلاش کنید تنها نمانید، چون این گونه افکار بیشتر در هنگام تنهایی به سراغ انسان می‌آید. اگر این افکار، به طور ناخواسته به سراغتان آمد، آن را قطع کنید، از جای خود برخیزید و به میان دوستان یا اهل خانواده بروید و تا زمانی که این افکار کاملا از ذهنتان خارج نشده، جمع دوستان یا خانواده را ترک نکنید.
۸- توجه به آثار و عواقب همجنس بازی: انسان به صورت طبیعی تمایل به جنس مخالف دارد. هرگونه کاری که تمایل طبیعی او را منحرف سازد، یک نوع بیماری تلقی می شود. از دست دادن احساسات طبیعی بر جسم و روح انسان تأثیر می گذارد. چه بسا افرادی که به این بیماری مبتلا باشند، گرفتار ضعف قوه جنسی و به اصطلاح سرد مزاجی شوند. از امام صادق علیه‌السلام در مورد فلسفه تحریم لواط سؤال شد، فرمود: اگر آمیزش با پسران حلال بود، مردان از زن‌ها بی نیاز می شدند و این باعث قطع نسل انسان می شد و باعث از بین رفتن آمیزش طبیعی می گشت و این کار مفاسد زیاد اخلاقی و اجتماعی به بار می آورد. ازدواج شرعی، چون موافق فطرت است، به فرمایش قرآن آرام بخش است (سوره روم، آیه ۲۱). ولی هم جنس بازی و لواط، عملی بر خلاف فطرت است و هر چه با فطرت هم خوانی نداشت، تأثیر سوء دارد، یعنی نه تنها فاعل و مفعول با این عمل به آرامش نمی رسند، بلکه بر تحیر و سرگردانی آن‌ها افزوده می شود. به همین دلیل روایات زیادی درباره هم جنس بازی نقل شده که بسیار تکان دهنده است. با مطالعه آن روایات، می توان به پلید بودن این عمل پی برد. قطعاً روایات در جلوگیری از این عادت ناپسند مؤثر است. پیامبر اکرم (صلی الله وعلیه وآله) فرموده‌اند: هر کس با نوجوانی آمیزش جنسی کند، روز قیامت ناپاک وارد محشر می‌شود، آن چنان که تمام آب‌های جهان او را پاک نخواهند کرد و خداوند او را غضب می‌کند و از رحمت خویش دور میدارد و دوزخ را برای او آماده ساخته و چه بد جایگاهی است. سپس فرمود: هرگاه جنس مذکر با مذکر آمیزش کند، عرش خداوند به لرزه درمی‌آید (وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۲۴۹). البته واضح است‌ که با توبه، این گناه مانند گناهان دیگر بخشیده می‌شود.
۹-از خوابیدن با پسر در یک بستر اجتناب کنید: رسول خدا صلی الله وعلیه وآله می فرماید: بستر فرزندان خود را از سن ده سالگی جدا سازید، یعنی دو برادر یا دو خواهر یا برادر و خواهر زیر یک لحاف نخوابند (وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۱۷۱).
۱۰- قطع ارتباط با دوستاني که انسان را به سمت اين گونه رفتارها و افكار دعوت مي كنند و همچنین دوری از موقعيت هایی كه وقتي در كنار آنها قرار مي گيرد اين افكار را برايش تداعي مي کنند.
۱۱- نهایت تلاش خود را بکنید که بیکار نباشید. برای این کار، برای ساعات شبانه روز خود برنامه ریزی کنید. اوقات خود را با مطالعه، گردش با دوستان، ورزش، و... پر کنید.
۱۲- روابط اجتماعی‌تان را گسترش دهید. سعی کنید روابطتان را با دوستان و همکلاسی‌های خوبی که دارید توسعه دهید. با آنان به گردش، سینما، کوهنوردی، شنا، و... بروید و از تنها ماندن دوری کنید. به هر حال، سعی کنید تا حد امکان از انزوا و گوشه‌گیری به در آیید.
در روزها و موقعيت هاي نخستين، عمل كردن به اين راهكارها و دل بريدن از اين حالت سخت و چه بسا ناممكن جلوه كند اما بايد توجه داشته باشيد كه به گفته ي علي(ع) «با ارزش ترين كارها دشوارترين آنهاست» پس اين حالت نشان از ارزشمندي و اهميت تصميم شخص دارد و بايد در مسير عمل كردن به اين تصميم بجا و ارزشمند گامهاي بهتر و بلندتر بردارد.
نکات مهم وقابل توجه
۱- حساس ترين دوره ي زندگي جواني است مي توان گفت سعادت وشقاوت انسان در اين دوره رقم مي خورد بنابراين درک اين مطلب در پيدا کردن مسيرها وهمچنين کنترل غرايز نقش مهمي دارد.
۲- موارد تحريک کننده اعم از شنيدني ها، خواندني ها، افکار و... همانند جرقه اي است که کنار مواد محترقه قرار گرفته در اين صورت نتيحه اي جز اشتعال و آتش سوزي مورد انتظار نخواهد بود.
۳- معنويات به ويژه نماز نيروهاي خارق العاده اي هستند که خداوند آن ها را قرارداده تا او در دام شياطين گرفتار نشود.
۴- تلقين در جهت منفي و مثبت اثر خود را به همراه دارد پس سيگنال هاي منفي راباید كنار گذاشت.
۵- آنچه اهميت دارد تعديل وکنترل غريزه جنسي است واين مهم ميسر نمي شود مگر با دور کردن نفس از محرمات ومحرک هايي که خود شخص آن ها را بيشتر از همه مي شناسد.
۶- اگر چه لذائذ حرام ونامشروع در ابتدا، قدري خوشايند بوده اما اگر دقت کنيم خواهيم ديد بعد از مدتي پشيماني، ندامت وکدورت رابراي انسان به ارمغان مي آورد.
۷- دستور قرآن براي کنترل غريزه جنسي راهگشا است. قرآن مي فرمايد: جوانان مجرد بايد ازدواج کنند واگر نمي توانند عفت به خرج دهند. در واقع راه سومي وجود ندارد واگر باشد به ضرر انسان مي باشد.
۸- به دستورات شرعي اعتماد كرده و يقين داشته باشيد سعادت شما در گرو اطاعت از دستورات ديني مي باشد.
۹- رسيدگي به خواهش ها نفس را قوي تر کرده وتداوم اين کار باعث ضعيف شدن انسان در مقابل نفس خواهد شد.
۱۰- به خود اميدوار بوده و مصمم باشيد که مي توانيد همه ي گناهان را ترک کنيد.
۱۱- از خداوند وائمه ي اطهار (عليهم السلام) کمک بگيريد و بدانيد اقدام شما براي حل مسايل نفساني نشان از پاک بودن طينت و توجه خداوند به شما است در اين صورت طرد شدن كاملا بي معني خواهد بود.
۱۲- توبه يعني تولد دوباره و باز كردن فصل جديد در زندگي.
۱۳- براي ترك گناه روحيه اي شاد و همراه با نشاط لازم است و با ناراحتي و نا اميدي به جنگ گناهان نمي روند.
۱۴- در خانه خدا هميشه به روي بندگانش باز بوده وخداوند از بازگشت بنده اش بسيار خوشحال مي گردد.
۱۵- فراموش نكنيد بهترين كار كنترل افكار مخربي است كه سراغ انسان مي آيد پس باید اوقات خالي خود را با برنامه هاي مفيد پر کرده، براي زندگي برنامه ريزي داشت و از تنهايي وبيكاري پرهيز نمود.
۱۶- از ازدواج ناامید نباشید. اگر مدتی تمایل خود را به همجنس کنترل کنید، به تدریج خواهید دید که شما هم مانند هر جوان دیگری به جنس مخالف علاقه دارید و خواهان ازدواج هستید.
۱۷- شكست در اين اقدام امري طبيعي است ولي مهم اين است كه شكست باعث پيمودن راه باشد نه توقف در مسير.
۱۸- هر كاري كه عادت انسان شده باشد يك شبه قابل تغيير نيست. در این راه، باید با آگاهی و پشتکار قدم برداشت.
۱۹- باز هم تكرار مي كنم ازدواج بهترين گزينه است.
۲۰- شكست در اين اقدام امري طبيعي است ولي مهم اين است كه شكست باعث پيمودن راه باشد نه توقف در مسير.
منابعی که شما می تواند اطلاعات بیشتری در این موضوع به شما دهد:
ضمنا برای افزایش آگاهی های خود در این موضوع مي توانيد به كتاب هاي زیر مراجعه نمایید:
۱. روان شناسي رفتار جنسي، محمد باقر كجباف، نشر روان، تهران، ۱۳۸۱
۲. خلاصه روانپزشكي، كاپلان - سادوك، ترجمه نصرت الله پور افكاري، انتشارات آزاده، تهران، ۱۳۷۳.
۳. روانشناسی جرائم و انحرافات جنسی، مسعود انصاری، چاپ دوم، تهران، ۱۳۵۹، نشر کتابفروشی اشراقی
منابعی که در این پاسخ از آنها استفاده شد:
۱- مكارم شيرازي و همكاران، تفسير نمونه، تهران: دارالكتب الاسلاميه، ۱۳۶۳
۴- حر عاملي، وسائل الشيعه، تهران: مطبعه الاسلاميه، ۱۳۸۴
۵- محمدحسن بن باقر صاحب جواهر، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، تهران: دار اکتب الأسلامیه، ۱۳۸۶

موفق باشید.

با عرض سلام پسری ۱۵ساله هستم که سه سالی میشود به همکلاسی ام احساساتی پیدا کرده ام یعنی از سال ششم و این علاقه رفته رفته بیشتر شده است من هزار بار به او ابراز علاقه کرده ام ولی میگوید من تو را دوست صمیمی ام میدانم من هم که اصلا از رفیق و دوست خوشم نمیاد یعنی اصلا دوست و رفیقی ندارم به او گفته ام که به او احساس عشقی دارم و او هم از کنار این موضوع ساده گذشته است نمیدانم چرا ولی من خیلی دوس دارم که او را ببوسم وبغل کنم تا حالا هم دو سه بار بغلش کرده ام ولی دوستانه اما نمیدانم چرا الان این حس من تبدیل به هوس شده است ومیخواهم که با او رابطه های بیشتر از دوستی داشته باشم ولی یکطرف هم قلبم اجازه نمیدهد یعنی نمیخاهم ولی بازم در فکرم به او هوس هایی دارم و میخاهم این پاکی ام همچنان سر جایش نگه دارم.باتشکر

تصویر مشاور شهر سوال

دوست نوجوان، سلام. حتما میدانید که روابط ما با دوستانمان تا زمانی که به هوس و گناه آلوده نشده باشد و از مسیر عادی منحرف نشده باشد، هیچ منع و حدی ندارد. شما میتوانید با دوستتان، همکلاسی خود، اقوام خود، دوست باشید، یکدیگر را دوست داشته باشید، یا به قول خودتان عاشق هم باشید، تا جایی که جان خود را فدای یکدیگر کنید...حتما داستانهای اینگونه رفاقت ها را کم و بیش شنیده اید...رفقایی که جان خود را فدای یکدیگر کردند ... البته هیچگاه نگاه هوس آلود به هم نداشتند...
از طرفی هم بد نیست بدانید، همه ما انسانها همواره در طول زندگی در طول شبانه روز و در همه اوقات در حال انتخاب هستیم... ما همواره در حال تصمیم گیری هستیم. .. ما هر روز میتوانیم از دو یا چند مسیر مختلف به محل کار، مدرسه، دانشگاه، مغازه و ... برویم. قطعا بهترین راه را انتخاب می کنیم. ما میتوانیم خیلی چیزها را بخوریم و بیاشامیم اما فکر میکنیم و بهترین ها را انتخاب می کنیم یا به عبارتی موارد نامناسب را انتخاب نمی کنیم... اینها دو سه نمونه مثال بود شما در ریزترین کار روزمره تا بزرگترین تصمیم های زندگی در حال انتخاب هستید. همه ما خیلی وقتها با انتخابهایی روبرو هستیم که یک طرف آن هوس، گناه، انحراف، و مشکلات اخلاقی است، که در اکثر موارد هم سمت آن نمی رویم. شما هم باید در بین این انتخابها، گزینه های بهتر و درست تر را انتخاب کنید...شاید لازم باشد گاهی انتخاب کنید با دوستتان به یک تفریح و ورزش بروید، شاید هم لازم باشد گاهی به درخواست او پاسخ منفی بدهید، گاهی انتخاب درست نزدیک شدن است و گاهی انتخاب درست دور شدن... به هر حال تصمیم گیر نهایی شما هستید.
ما امید واریم این پاکی (که اشاره کردید) همچنان پایدار و استوار باشد... از نیروی معنوی و کمک خداوند غافل نشوید و در تصمیمات درست بیاندیشید.
موفق باشید.

من ۲۵سالمه ووابسته یک نوجوان ۱۸ساله شدم .خداشاهده که هیچ فکر سوء وبدی وخدای نکرده از روی شهوت بهش ندارم فقط احساس علاقه ومحبت فراوان بهش دارم بطوریکه اگه نبینمش دلتنگش میشم ،البته گاهی اوقات همدیگه رو میبینیم ،به همدیگه علاقمند هستیم وهمدیگه رو دوست داریم ،ولی مطمئناً من اونه بیشتر دوست دارم طوریکه خیلی وقتها فکر وخیالش همراه منه ،سه راه جلوی منه:۱-یاباید بیشتر اوقاتم با اون بگذرونم که فکر میکنم عزت نفسم یا شاید غرورم اجازه نمیده که به یک پسر ۱۸ساله اینقدر بها بدم ۲-یا اینکه باید جلوی افراط رفاقت بگیرم که خیلی سخته همه فکر و خیالم شده ۳-یاباید بطور کل فراموشش کنم که اصلاً به هیچ وجه نمیتونم بدجوری وابسته ش شدم
کمکم کنید تا بااین مسئله کنار بیام

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر محترم شهر سوال!
دوست عزیز، رفاقت شما و ارتباط دوستانه شما با ایشان در یک چارچوب عرفی و منطقی و شرعی هیچ ایرادی ندارد. از این جهت خود را سرزنش نکنید. اما بهتر است از میان سه راهی که خودتان عنوان کردید، راه دوم یعنی جلوگیری از افراط را در پیش بگیرید. هرچند سخت است. این را بدانید که همیشه مسیرهای راحت تر، مسیر های درستی نیستند، و از سوی دیگر گاهی اوقات مسیرهای سخت، نتایج خوب و غیر قابل منتظره ای را به دنبال دارند.
موفق باشید.

سلام. من یه دختر۱۵ساله ام . دختری که توی عمرش به هیچکس کلمه ی دوستت دارم رو نگفته و اینکه جلوی دیگران به هیچ وجه بهشون ابراز محبت واحساسات نکرده. نمیدونم اسم این رو چی میزارن غرور یا...
من تو پایه ی هشتم تحصیل میکنم . پارسال که به داخل این مدرسه اومدم با معلمی آشنا شدم که الانه تمام وجودم و همه چیزم و نفسم شده آشنا شدم. اون معلم عربی ما بود که از پارسال واسمون تدریس میکرد.روز های اول که میدیدمش به نظرم معلم مسخره و عصبانی میومد ولی روز به روز که می گذشت من بیشتر و بیشتر بهش وابسته میشدم وقتی پایه هفتم به پایان رسید ما میخواستیم از اون خونه اسباب کشی کنیم . با اسباب کشی مدرسه ی منم باید تغییر میکرد . کل تابستون رو با عذاب و ترس و استرس میگذروندم که نکنه از اون مدرسه بریم و دیدار من و خانوم حمیدزاده یعنی من و معلم عربیم به قیامت بیفته. خلاصه باهزار نقشه و کلک و تلاش فراوون تونستم خانوادم رو راضی کنم که به همون مدرسه قبلیم برم . سال تحصیلی جدید شروع شد وقتی به مدرسه اومدم تمام حواسم به در بود که بیاد و من واسه چند ثانیه ببینمش خلاصه مدتی گذشت من هر روز و هر روز هر جلسه و هر جلسه بیشتر دیوونه ی معلمم میشدم و میشوم. وقتی میبینمش قلبم تند تند میزنه وقتیم که اسمش میاد از خوشحالی بال در میارم. روزایی که دلم براش تنگ میشه حاضرم همه چیزمو بدم تا واسه چند ثانیه کوتاه ببینمش .حس میکنم دارم دیوونش میشم باید بهش بگم که چقد دوستش دادم اما این توانایی رو ندارم وقتی واسه هرکس تعریف میکنم مسخرم میکنه و میگه اوووووووو این که کاری نداره خو برو بغلش کن بهش بگو که دوستش داری یا اینکه میگه خوب که حالا جنس مخالف نیست اینطور میکنی ولی خب اخلاقای معلمم از طرفی طوری نیست که بشه خیلی راحت بهش گفت و از طرف دیگه همونطور که گفتم اخلاقای من طوری نیس که بتونم راحت بهش بگم . کمک کنید اگه نتونم بهش بگم که دوستش دارم دق میکنم. با اینکه با رفتارام معلمم فهمیده که دوستش دارم ولی بازم برای اینکه دل خودم آروم بگیره باید این کلمه رو بهش بگم. کمکم کنید چطوری این کار رو انجام بدم؟

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر محترم شهر سوال.
امیدوار هستیم به سایر پرسش و پاسخ های مشابه نیز توجه داشته باشید. شاید پاسخ شما در پاسخ دیگر دوستانتات وجود داشته باشد(مانند این: http://www.soalcity.ir/node/2632).
اما در مورد ابراز محبت، آن هم به معلم تان، واقعا هیچ عملیات پیچیده و خاصی نیاز نیست. سعی کنید با ساده ترین شکل ممکن به او بگویید. (البته شاید لازم باشد کمی با ملایمت و شدت کمتر این کار را انجام دهید تا طرف مقابل فکردیگری نکند). به قول شاعر معروف، مولوی:
هـیـچ آدابـی و تـرتـیبی مـجـو هـر چه میخواهد دل ِ تـنگت بـگـو
این نکته را هم توجه داشته باشید که معلم شما به احتمال زیاد با توجه به تجربیاتی که هر ساله در برخورد با هم سن و سالان شما دارد، به احساس شما پی برده است. اما شما هم از اینکه علاقه خود را به او ابراز کنید نباید خودداری کنید. موفق باشید.

سلام دختري ١٨ ساله هستم .٣سال هست با يه دختر رابطه ي خيلي عاشقانه داشتم.حدود ٦ماه پيش يهو سرد بي حس شد يه جوري كه انگار از اول هيچي بينمون نبوده.من انقد وابسته و عاشق بودم كه همه كار كردم براي برگشتش .تو اين چن ماه دچار افسردگي شدم حتي فكر خودكشي هم به سرم زد.ولي الان ديگه به نبودنش عادت كردم.اونم اصلا حال و روز من براش مهم نيست.فقط نميدونم با اين حس خيلي عميقي كه نسبت بهش دارم چيكار كنم.انگار اصلا دوس ندارم از دستش بدم...لطفا راهنماييم كنيد
ممنون.

تصویر مشاور شهر سوال

کاربر گرامی، سلام. همانطور که خودتان هم میدانید، دوستی و روابط با دوستان، امری است دو طرفه! این علاقه و عاطفه، مانند احساس (مثلا) مادر به فرزند نیست که یک طرف (مادر) عاشقانه طرف دیگر را دوست داشته باشد و طرف دیگر (فرزند) ممکن است به همان میزان یا کمتر یا بیشتر یا حتی در حد صفر به طرف مقابل علاقه داشته باشد، و میزان علاقه یا عدم علاقه فرزند به مادر به هیچ وجه از میزان علاقه و عشق مادر به فرزند نمی کاهد! در روابط دوستانه جدای از اینکه ممکن است ما (به هر دلیلی یا بدون دلیل) از کسی خوشمان بیاید و او را دوست داشته باشیم، نمیتوانیم از او توقع داشته باشیم که او هم به همین میزان به ما علاقه داشته باشد! بنابراین هیچ انتظاری هم بر اساس این تفکر نباید از او داشته باشیم. به طور معمول روابط به صورت دو طرفه و بر اساس بده بستان های رفتاری و کلامی دو طرف شکی می گیرد و بر همین اساس هم تقویت یا تضعیف میگردد. پس اگر میخواهید یک رابطه منطقی داشته باشید، بر اساس احترام و ارتباط متقابل، با دیگران رابطه داشته باشید. اما اگر بی دلیل کسی را دوست دارید، توقع زیادی از او نداشته باشید، و بدون هیچگونه چشمداشت و انتظار، او را دوست داشته باشید. طبیعتا میل و نظر او هم جزئی از او محسوب می شود و همانطور که او را دوست میدارید و به او احترام میگذارید، به میل و نظرات او هم باید احترام بگذارید!
اکون که ایشان سرد شده و شما هم پس از مدتی سرد شده اید، شاید بتوانید راحت تر و منطقی تر در این خصوص تصمیم بگیرید.
موفق باشید.

سلام چرا جواب منو نميديد من هرروز ميام چك ميكنم :(

تصویر مشاور شهر سوال

پاسخ شما داده شد.

سلام و ممنون پیشاپیش بابت وقتی که برام میگذارید.
شوهرم فرد بسیار منفعل خجالتی و با اعتماد بنفس پایینه. توی دوره نامزدی مشکلات زیادی داشتیم و حتی تا پای طلاق هم پیش رفتیم ولی واقعا دیدم بعد طلاق شرایطم سخت تر می شه و تصمیم به سازش گرفتم. همیشه نسبت به مرد های دیگه که میدیدم نسبت به من سرد تر برخورد میکرد، گاهی قهر که میکردیم حتی تا یکی دو ماه سراغی از من نمیگرفت خیلی خود را بی تفاوت نشان میداد. در ضمن هیچ گونه حس غیرتی هم نسبت به من نداره و اصلا مهم نیست که کجا بروم و با چه کسانی ارتباط داشته باشم.
حدود یکسال است که عروسی کرده ایم و من باردار هستم. واقعا توی این یکسال مشکل حادی با هم نداشتیم و من از زندگی با او راضی بودم، از نظر جنسی مشکل خاصی نداریم. در حد معمول روابط جنسی داریم و علاقه و محبتش را به من نشان میدهد، کار میکند و از نظر مالی هم زندگی متوسطی داریم.
از همان ابتدا متوجه روابط غیر معمول او با پسرهای کم سن و سال تر از خودش بودم ولی هیچوقت این قضیه را جدی نمیگرفتم. هرچند هم چیزهایی پشت سر او شنیده بودم. بعد از عروسی بیشتر روی روابطش دقت کردم. بدون اینکه بداند پسورد گوشیش را دارم و هر چند وقت گوشیش رو چک میکنم البته میدونم که کار درستی نیست.
ارتباطاتش و چت هاش رو توی شبکه های مجازی که پیگیری کردم متاسفانه متوجه حقایق بسیار وحشتناکی شدم که تمام زندگیم رو تیره و تار کرده. سعی زیادی در ایجاد ارتباط با پسر بچه های حدود۱۰-۱۲ داره که بعضی هاشون آشنان و بعضی هاشون رو تو دنیای مجازی پیدا کرده. حتی گاهی برای حفظ ارتباط خودش رو هم سن اونا معرفی میکنه. توی صحبت هاش با یکی نوشته بود که توی کودکی توسط پسر همسایه مورد تجاوز جنسی قرار گرفته. خیلی زیاد توی چت هاش بطور بسیار وقیحانه ای در مورد مسائل جنسی صحبت میکنه و از طرفش برای انجام رابطه دعوت میکنه و از کلمات رکیکی استفاده میکنند. حتی یه جا دیدم یکی بهش میگفت عکسایی از رابطه با شوهرم داره و تهدید به پخش کردن اونا کرده بود. و مورد خیلی بدتر اینکه این اواخر دیدم گوشیش پر بود از فیلم های اصطلاحا گی از روابط همجنس بازی هست که حالم خیلی بد شد.
جالب اینکه شوهرم از عکس و فیلم های پورن جنس مخالف بدش میاد و هیچوقت نگاه نمیکنه و به دوستاش هم گفته بود که ازین چیزا براش نفرستن و گفته بود از روابط زن و مردی بدش میاد و فقط دوست داره فیلم های همجنس بازی رو ببینه.
خیلی خیلی باور و هضم چیزایی که گفتم برام سخته اوایل همش به شوخی میگرفتم و به شوهرم اطمینان داشتم ولی کم کم داره باورم میشه. تا دوره نامزدی اصلا نماز و روزه هاش قضا نمیشد و اهل مسجد و دعا و... بود ولی بعد عروسی همشو گذاشته کنار و گاهی میخونه گاهی نه. وقتایی که جنب هست رو من متوجه میشم ولی اون نمیدونه اوایل فکر میکردم خود ارضایی میکنه ولی الان دیگه دارم دیوونه میشم. احساس میکنم این اواخر اوضاش بدتر شده چون قبلا روابط جنسیمون مرتب تر بود. خدا میدونه که از نظر جنسی سعی کردم هیچوقت براش کم نذارم ولی ظاهرا مشکل جای دیگه است.
تو رو خدا کمکم کنید نمیدونم چکار کنم ازش بدم اومده ولی مطمئنم اگه به روش بیارم شرایط بدتر میشه پیش روانشناس هم مطمئنم نمیاد. خواهش میکنم راهنماییم کنید.

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر محترم شهر سوال. خوش آمدید.
خواهر گرامی، شرایط دشواری را پشت سر میگذارید، اما لازمه رهایی از این شرایط صبر و بردباری به همراه تلاش شماست. نکته مهم در مورد مشکل شما آن است که مربوط به خود شما نیست. زمانی که یک واسطه برای حل مشکل رفتاری یا روانی یا ... شخصی مراجعه میکند، طبیعتا یا نمیتواند هیچ کمکی به فرد بیمار نمود، و یا تنها میتوان به این واسطه دلداری داد. بنابراین شما راهی ندارید جز این که مسئله را طوری برای همسرتان مطرح کنید (باتوجه به شناختی که شما از روحیات و خلقیات وی دارید و بدون ایجاد حساسیت خیلی زیاد). طبیعتا این همسر شماست که می بایست به روانشناس یا روانپزشک مراجعه کند و مشکل وی تشخیص داده شده و درمان شود.
اکنون ما هیچ قضاوت و تشخیصی نسبت به مشکل همسرتان نمی کنیم. این که ایشان همجنس گرا هستند یا صرفا گاهی همجنس بازی میکنند یا دچار اختلال هویت جنسی هستند یا ...سایر اختلالات جنسی، مسئله ای است که بایستی پس از معاینات و آزمایشات مربوطه توسط متخصص مشخص شود. اما تا زمانی که شما بتوانید مسئله را مطرح و ایشان را راضی کنید به رفتن نزد پزشک یا روانپزشک، میتوانید زمینه های این مسئله را کم کنید. توجه داشته باشید که اختلالات روانی و رفتاری مانند مشکلات و بیماری های جسمی، علاوه بر علت بیماری یا اختلال، نیازمند زمینه مساعد هستند. قطعا بسیاری از مشکلات (جسمی یا روانی) با وجود زمینه مساعد برای آن، حاد تر و عمیق تر می شود و با از بین بردن زمینه های آن خفیف تر شده و شاید از بین برود. همانطور که در یک سرماخوردگی، یا مثلا آنفولانزا، هوای سرد میتواند زمینه مساعد بیماری باشد و با گرم کردن محیط و فرد بیمار میتوانیم زمینه را برای رشد بیماری نامساعد کنیم، برای مشکلات جنسی یا انحرافات جنسی هم وجود زمینه آن، میتواند آن را تشدید یا تعمیق نماید. همین که شما خیلی فضای کار یا فکر کردن به همسرتان ندهید (البته با امور مثبت) . همین که ایشان فرصت بیکاری برای مشغول شدن به گوشی و شبکه های مجازی یا مشغول شدن به اینترنت و تماشای تصاویر نباشند، میتواند به شما کمک کند. این که چطور شما بتوانید سر ایشان را گرم کنید یا حواسش را پرت کنید دیگر با شماست. (فعالیت های مختلف مشترک، تفریحی، خرید، ورزشی، دید و بازدید خانوادگی و ... البته در صورتی که خودش زمینه ساز مشکل ایشان نباشد).
اما برای تشخیص و درمان ایشان بایستی به یک روانشناس متخصص در امور جنسی یا یک روانپزشک متخصص در این مسئله مراجعه کنید. به صورت متمرکز مراکز اندکی در این زمینه وجود دارند. یکی از جاهایی که میتوانید مراجعه کنید کلینیک تخصصی اختلالات جنسی وابسته به انستیتو روانپزشکی تهران است که امکانات لازم را برای همه مراحل کار داراست:
تلفن: ۶۶۵۵۱۵۱۵ - ۶۶۵۵۱۶۱۶
آدرس: ستارخان- خيابان نيايش- خيابان منصوري- جنب بيمارستان رسول اکرم(ص) - انستيتو روانپزشکي تهران
موفق باشید.

سلام و عرض ادب خدمت شما
من يه بار مشكلمو نوشتم براتون ولي فك كنم ذخيره نشد
من يه دختر ٢٣ساله هستم
با رشته اي كه خوندم و كتاباي روانشناسي كه خيلي خوندم همه اختلالات شخصيتيو ميشناسم و ميدونم كه چه كمبودهايي داشتم كه همچين مشكلي برام پيش اومد و همچين اشتباهي كردم .
من از بچگي زياد مورد توجه و محبت خونوادم نبودم ،زياد با عمه هام وقت ميگذروندم كه الان با قطعيت ميگم ...
...
يكم طولاني شد ببخشيد
ممنون ميشم يه راهي بهم نشون بدين
اگه امكانش هست نوشته هامو رو سايت نذاريد

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر محترم و عرض خوش آمد خدمت شما. خواهر گرامی، اولا هیچ گاه فکر نکنید که با خواندن چند کتاب روانشناسی، گذراندن چند ترم، یا دوره، توانایی تشخیص یا درمان مشکلات را حتی در خودتان دارید. البته ممکن است چنین توانایی داشته باشید اما نه لزوماً. همه ما، حتی ما روان شناسان، گاهی نیاز به کمک داریم. نکته دیگر این که سرگذشت تراژیک شما هم تأسف انگیز و هم پندآموز و امید بخش است. حتما میدانید که رفتارها و تصمیمات ما در "اکنون" نتیجه یک یا دو علت خاص نیستند. رخدادهای اطراف ما و ماجرای حال ما، قطعا ریشه در گذشته ما، بخصوص خانواده و اطرافیان نزدیک ما دارد، اما این تنها متغیر تأثیرگذار در ما نیست، استعدادها و خصوصیات ذاتی ما، دوستان ما، اساتید ما (در مدرسه و دانشگاه)، یادگیری های ما، اطلاعاتی که از طریق رسانه ها دریافت میکنیم، و...و... همه و همه درونداد های ذهن ما محسوب می شوند. و در نهایت این ، ما هستیم که تصمیم میگیریم. قطعا شرایط نقش مهمی در تصمیمات ما دارد ،اما باز هم ما خودمان تصمیم میگیریم که چه رفتاری داشته باشیم. پس کمرنگ کردن یا نادیده گرفتن نقش خودمان، درست نیست. اکنون نیز با توجه به این که شما تا حدودی به این دانش مسلط هستید، توصیه می کنیم، هرچند به لحاظ شرایط خانوادگی و محیطی در شرایط مطلوبی نیستید، اما سعی کنید خود را بیش از پیش مدیریت کنید. از باورها و شناخت های خود شروع کنید، چرا که باورها، تصمیمات ما را شکل می دهند... با اصلاح رویه ها و مسیر ها، بعد از این، خطاهای گذشته خود را جبران کنید.
و نکته دیگر این که در مقابل مشکلات مقاوم باشید. البته لازم است تکیه گاه مطمئنی داشته باشید، که قطعا دارید. کسی که همیشه حواسش به ما هست، هرچند شاید ما او را فراموش کنیم یا حواسمان به او نباشد! به این نکته ایمان داشته باشید که به غیر از نیروهای مادی اطراف ما، نیروی معنوی خداوند، ما را همراهی خواهد کرد. البته به شرط این که ما قدمی سوی او برداریم و به او اعتماد و توکل کنیم.
آرزو میکنیم مشکلات خانوادگی شما به زودی مرتفع گردد. انشالله در زمان خود، که خیلی دور هم نیست، مورد مناسب جهت تشکیل زندگی مراجعه خواهد کرد.
موفق باشید.

با سلام مجدد
ممنون كه كمكم ميكنيد .
پاسخ و راهنمايي شما درست.اما من تو همه اين قضايا اگه زياد از شرايط حرف زدم فقط ميخاستم با جزييات تمام در جريان باشيد.من خودمو مقصر اصلي اشتباهاتم ميدونم و سعي دارم گذشتمو جبران كنم .فقط يه سوال ديگه:دوستم بيشتر از من گناه كار بود ،البته من در مورد گذشتش قضاوت نميكنم فقط در رابطش با من مطمئنم كه بيشتر از من گناه كار بود ،اما چرا فقط من تاوان ميدم؟چرا همه چيزاي خوب واسه اون اتفاق افتاد؟و همه درا به روي من بسته شد؟؟من يه جورايي به خاطر اين فكرم بعد معنوي زندگيم كمرنگ شده،به همه چي شك كردم؟به خوب بودن شك كردم؟اينكه اين اتفاقات عادلانه نيست حالمو ريخته بهم،من با دوستم هيچ رابطه اي ندارم فقط چند روز يه بار اون حالمو ميپرسه كه خيلي سرد جوابشو ميدم .اين رابطه با اينكه خيلي ديره ولي از طرف من از بين رفته و كم كم از طرف اون هم از بين ميره .فقط بهم بگين چطوري ببخشمش تو دل خودم تا عاروم بگيرم ؟؟؟هم به خاطر رابطه گناهمون و هم به خاطر بي معرفتي كه نسبت به احساسم به اون پسر كرد ؟؟؟

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام مجدد. از اظهار لطف شما متشکریم.
خواهر گرامی، در این مطالبی که خودتان نوشته اید قطعا پاسخی هم در ذهن خودتان برای آن ساخته اید اما پاسخش با واقعیت مطابقت ندارد. البته ممکن است حتی صورت معادله ساخته و پرداخته ذهن شما هم با واقعیت تطابق چندانی نداشته باشد، چه رسد به پاسخ ذهنی آن. ما قطعا نمیتوانیم قضاوتی در مورد شما یا دوست شما یا هر کس دیگری داشته باشیم چون نه علم حقوق و قضاوت خوانده ایم و نه از علوم عرفانی و غیبی بهره ای برده ایم. پس ، این که چرا شما تاوان میدهید؟ سوالی است مبتنی بر این که ایشان از شما گناهکار تر است و این قضاوتی است که خود شما انجام داده اید. شاید، شاید اگر ما به تمام زیر و بم و تاریخچه زندگی شما و البته دوستتان و شرایط مختلف زندگی هر دوی شما اشراف کامل میداشتیم میتوانستیم پاسخی بدهیم اما این هم بسیار دور از ذهن است. از نظر ما در یک اتفاق که دو طرف دارد، هر دو مقصرند! بیشتر و کمتر نداریم. به دنبال مجازات و تقاص هم نیستیم بلکه تلاش در بازسازی خرابی ها و بهبود شرایط داریم.
به این جمله که حتما قبلا دیده اید بسیار فکر کنید و بیاندیشید: «هیچگاه باطن زندگی خود را با ظاهر زندگی دیگری مقایسه نکنید» چرا که این مسئله میتواند منشأ قضاوتها و افکار اشتباه و غلط شما و در نتیجه سرخوردگی و نارضایتی بی هدف شما باشد.
نه در این مورد بخصوص، بلکه همواره در زندگی خود، افکار و احساس مثبت را تقویت و زنده کنید. یکی از این مقولات، بخشش یا عفو است... ببخشید تا بخشوده شوید... به دنبال آباد کردن و ساختن باشید ، نه خراب کردن و ویران ساختن.
موفق باشید.

تشكر مجدد از نكات ظريف و مهمتون
من با ايشون رابطمو كلا قطع كنم ؟؟؟

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام. بهتر آن است که با حفظ رابطه دوستانه، نقاط ضعف و نواقص آن را برطرف کنید. اما اگر امکان اصلاح رابطه وجود ندارد، بهتر است قطع ارتباط کنید. موفق باشید.

سلام من ۱۹ سالمه و ۱۰ ماهه که به یکی از دوستای جدیدم به شدت حس دارم و اصلا این حس جنسی نیست و فقط حس عاطفیه . درحدی برام عزیزه که میتونم رابطمو با همه ی دوستام قطع کنم و برام کافیه تو هر زمینه ای .و همیشه بغلش میکنم و دستشو میگیرم و بغلش میخوابم .میخواستم بدونم مشکلی وجود داره؟

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما دوست عزیز. به شهر سوال خوش آمدید. پاسخ شما در لینک زیر موجود است:
http://www.soalcity.ir/comment/18845#comment-18845
موفق باشید.

سلام
من یه دختر ۱۴ ساله هستم امسال رفتم تو ی مدرسه جدید یه دختری تو کلاسمونه خیییییلی دوسش دارم الانم باهم دوست شدیم همه چیش برام جذابه همش دارم به اون فک میکنم الانم فقط میخام اونم منو دوست داشته باشه خواهش میکنم یه راهایی پینهاد بدین نمیخام بهش بگم دوسش دارم راستش خیلی مغرورم بیشتر دوستامم میدونن دوسش دارم ولی من میخام علاقش بیشتر و بیشتر شه ...

تصویر مشاور شهر سوال

کاربر محترم شهر سوال، سلام. اینکه دونفر همدیگر را دوست داشته باشند یا یک عده آدم یک نفر را دوست داشته باشند، به خودی خود چیز بدی نیست. الفت و دوستی موهبتی هست که خداوند در قلب آدمها گذاشته و همه کم یا زیاد از آن برخوردارند و بیشتر وقتها هم یک حس و رفتار پسندیده است. پدر و مادر یکدیگر را دوست دارند، برادرم مرا دوست دارد، من او را دوست دارم... شما هم مادرتان را دوست دارید یا با دخترعمه یا دختردایی مثلا خیلی صمیمی هستید ... گاه دوستانی هستند سالهای سال به قدری با هم بوده اند و علاقمند بوده اند که انگار عضو یک خانواده بودند. سرکلاس، سر سفره، تفریح، ورزش، باشگاه، مهمانی... . پس دوست داشتن حتی اگر خیلی عمیق هم باشد به خودی خود مشکلی ندارد. مشکل از آنجا ممکن است آغاز شود که وابستگیتان به دوستتان از حد طبیعی خارج شود.
بنابراین ما توصیه نمیکنیم که نسبت به دوستانتان بی علاقه یا خدای نکرده متنفر باشید، برعکس، به نظر ما انسانهای خوب کسانی هستند که باید با آنها دوست شویم و اگر دوست خوبی داریم باید دوستی مان را با او حفظ کنیم. به دوستان خود محبت کنید، محبت کلامی (با به زبان آوردن آن)،و رفتاری (احترام گذاشتن، هدیه دادن و ...). البته باید مراقب باشید این عشق و علاقه به انحراف کشیده نشود. یعنی چی؟ یعنی اولا آنقدر در این عشق و وابستگی ذوب نشوید که زندگی عادی و طبیعی تان مختل شود(از دایره رفتارهای عادی و طبیعی بیرون نزند). و ثانیا دوستی و علاقه پاک و خالصت رو با مسائل جنسی و امیال شیطانی مخلوط نکنید که این خیلی خیلی خطرناک است... (در اینصورت، همان پاسخ های قبلی را که خط به خط خواندید دوباره به دقت مطالعه کنید).
پیامبر عزیزمان فرمودند: بهترین كارها پس از ایمان به خدا، دوستى با مردم است.۱
امام صادق هم میفرمایند: هنگامى كه كسى را دوست مى دارى، او را از این محبّت آگاه كن زیرا این كار، دوستى بین شما را محكم تر مى كند.۲
موفق باشید.

پی نوشت:
۱. نهج الفصاحه، ص ۷۴، ح ۳۸۷.
۲. كافى، ج ۲، ص ۶۴۴، ح ۲.

سلام من یدختر ۱۳سالم.سال پیش تو مدرسه علشق یدختر شدم که از خودم یسال بزرگتر بود خآدشم میدآنست من ازش خوشم میاد همش میخواست نزدیک بشه ولی من خجالت میکشیدم و زود فلنگو میبستم .اخر سال رفت کلاس دهم و منم دیگه اونو ندیدیم .خیلی ناراحتم نمیدونم چیکار کنم.امسالم چند تا دختر دیگه هظتند که از اونا هم خوشم میاد ولی نه به اندازه اون.میشه به ‌چند تا سوالم جواب بدید؟
۱-چرا بعضی افراد عاشق همجنسشان میشوند؟؟؟
۲-ایا این کار بد است؟(فقط بعنوان یک دوست)
۳-راه حلی برای اینکه از دلتنگیش بیرون بیام .

خیلی ممنون میشم اگه کمکم کنید

تصویر مشاور شهر سوال

ضمن عرض سلام خدمت شما خواهر گرامی، به شهر سوال خوش آمدید. همانطو رکه بارها تذکر دادیم، دوستی و محبت بین مسلمانها، بین اعضای خانواده، بین اقوام، بین همسایگان، بین همکلاسی ها بین انسانها، و ... نه تنها ذاتا چیز بدی نیست بلکه موهبتی الهی است که در وجود تک تک ما قرار داده شده. البته ممکن است میزان آن در قلب هر کسی کمتر یا زیادتر از دیگران باشد، یا میزان بهره برداری از آن توسط خود شخص کمتر و بیشتر باشد و یا از این موهبت در مسیر نادرست بهره ببرد، اما اصالتا این مسئله یک پدیده مثبت است.
با توجه به این که پاسخ شما چندین بار به سوالات مشابه داده شده است، به لینکهای زیر و همچنین پاسخ کامنت قبلی مراجعه نمایید.
http://www.soalcity.ir/node/2619
http://www.soalcity.ir/comment/13181#comment-13181

از حضو شما متشکریم. موفق باشید.

اقا من تو مدرسمون یه دختری هست که مث پسرا رفتار میکنه من و خیلی از بچه های مدرسع شاید از ۴۰۰نفر۳۰۰نفر دوسش دارن و خودشم میدونه...من قبلنا باهاش دوس بودم ولی یهو دیگه بم محل نزاشت اضافه کنم که یه بار بهش گفتم عجیب غریب...حالا دارم میسوزم.امتحانات شروع شده و یک ماه نمیبینمش.اون تمام زندگیمه.روم نمیشع بجز چند تا از دوستام که اونا هم عاشقشن به کسی بگم...
چیکار کنم که زندگیم بهم محل بزاره...اون عاشق دیونه بازی و خوشبختانه من تو دیونه بازی استادم.یه راهی پیش پام بزارید.اگه بانامه بهش بگم میدونم که جنبه نداره چیکار کنم........

تصویر مشاور شهر سوال

برای اینکه بتوانید رابطه خود را با دیگران بهتر کنید به موضوعات زیر دقت فرمایید:

۱- سعی کنید دیگران را همانطور که هستند به عنوان یک انسان که دارای قدرت تفکر هستند تحویل بگیرید و در رابطه با آنها نسبی فکر کنید زیرا هر انسانی یک خوبی هایی دارد و یک بدی ها اگر ما انسان ها فقط به بدی های همدیگر نگاه کنیم هیچ جامعه و اجتماعی تشکیل نخواهد شد؛
۲- زندگی خود را کاملا وقف دیگران نکنید و زندگیتان را با دیگران تنظیم نکنید؛
۳- از آنجا که هیچ انسانی توانایی خواندن ذهن دیگران را ندارد، بنابراین به هیچ وجه ذهن خوانی نکنید و به برداشت های شخصی خود از رفتارهای دیگران اعتماد نکنید؛
۴- بد را با بد جواب ندهید زیرا مانند خود فرد بدکار خواهید شد؛
۵- گذشت و بخشش نشانه آگاهی و شناخت بالاست بنابراین دیگران را ببخشید و به آنها نیکی کنید؛
۶- همیشه با خود بگویید که ارزش روان و ذهن من بسیار بالاتر از آن است که به خاطر رفتار یا گفتار دیگران خود را تنبیه کنم؛
۷- نقاط مثبت و خوبی های دیگران را هم ببینید (اما به حدی در این زمینه افراطی نباشید که دیگر هیچ چیز را نتوانید ببینید) ؛
۸- احساسات خودتان را اعم از ناراحتی و خوشحالی در فضای مناسب و با احترام به دیگران بگوید و نظر دیگران را جویا شوید؛
۹ - سعی کنید جرأت نه گفته را تمرین کنید و تعارفات را کنار بگذارید.
موفق باشید

سلام من دختری ۱۴ ساله هستم که واقعا احتیاج به کمک دارم من عاشق همجنس خودم شدم . عاشق یه معلم ! توی مدرسمون معلم ادبیاتی است که واسه ی نهم و هفتم است من کلاس هشتمم . خوب شب و روز بهش فکر می کنم و این باعث شده من در درسام افت کنم . از نظر روحی واقعا دا,ون
شدم دوست ندارم اسمم بشه همجنس گرا . وقتی زنگ تفریح می خوره من منتظر میشم تا از کلاسش بیاد هر جا میره دنبالش میرم
و هی دنبال بهونم که برم جایی که اونجاست
لطفا بهم کمک کنید من چه جوری باید از این عشق ره شم ؟

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر محترم. به شهر سوال خوش آمدید.
دوست نوجوان، این علاقه ای که شما می فرمایید، به هیچ وجه همجنس گرایی و یا چیزی شبیه آن نیست! اصلا بارها در پاسخ به دیگر دوستانتان در همین شهر سوال تذکر داده ایم که علاقه مندی و محبت بین دوستان به خودی خود، نه تنها چیز بدی نیست بلکه امری پسندیده است و یکی از توصیه های اخلاقی و دینی ما الفت و نزدیکی دلهای مومنین به یکدیگر است. به ویژه که خود شما میفرمایید این احساس شما به انحراف کشیده نشده است. بنابراین تا رابطه دوستانه به انحراف کشیده نشود یا بحدی افراطی نشود که زندگی عادی شما را مختل نماید، مشکلی نخواهد داشت. اما نکته بعد مسائل مختلف در روابط بین شما و دوستانتان است که طول و تفصیل آن در این مجال ممکن نیست. توصیه کلی ما این است که در روابط خود با دوستانتان (و البته در همه شئونات زندگی، تحصیل و کار) همواره تعادل را رعایت کنید و هیچگاه به افراط یا تفریط سوق پیدا نکنید.
راهکارهای ارائه شده در متن اصلی این پست را هم مطالعه بفرمایید.
موفق باشید.

سلام من دختری ۱۵ ساله هستم
من علاقه شدیدی به یکی از دوستانم دارم که گاهی باعث میشه همدیگر را ببوسیم ولی ما به هم میل جنسی نداریم
میخواستم ببینم ایا این کار حرامه؟

تصویر پاسخگوی احکام

سلام

تشکر از ارتباط شما

اگر با این ارتباط تحریک نمی شوید این ارتباطتان حرام نیست. (البته اگر بترسید که به گناه بیفتید رابطه تان را کمتر کنید.)

سلام دختری۱۴ساله هستم که اصلا کمبود محبت و ....ندارم و از خانواده خودم هم راضیم از زندگی از دوستام از قیافم و از همه چیز . امسال تازه وارد کلاس هفتم شدم و دوستان جدیدی هم پیداکردم بعد با دختری اشنا شدم که احساس خاصی نسبت بهش نداشتم ولی کم کم فهمیدم که خیلی درکش میکنم و خیلی شبیه منه اون اولا عاشقش بودم و میدونستم که اون هیچ حسی به من نداره ولی از وقتی که رفتارش عجیب شد. نسبت به من و همین منو دیوونه میکرد حالا دیگه نمیدونم اون چه حسی به من داره قبلنا برام مهم نبود ولی از وقتی اینجوری رفتار میکنه خیلی برام مهم شده لطفا کمکم کنید تا چجوری احساس اونو نسبت به خودم بفهمم

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر محترم شهر سوال.
فرزند نوجوانم، دوستی و دوست شدن به ویژه در کلاس و مدرسه ، مسئله ای پیچیده ای نیست که شما (و یا دوستان شبیه شما) ذهن خود را خیلی درگیر آن بکنید. در کلاس درس حتی با یک سلام و لبخند هر روزه میتوان باب دوستی را با همکلاسی خود باز کرد. با یک سوال درسی، با یک امانت گرفتن کتاب یا دفتر یا ... . در خصوص دوستتان هم از راههای مختلف مثل، نوع رفتار و برخورد او با شما (دوستانه یا غیر دوستانه باشد)، پرسیدن از طریق یک واسطه مثل دوست یا همکلاسی مشترک، و پرسیدن از خود او بصورت مستقیم، میتوانید جویا شوید.
موفق باشید

سلام.من یه دختر۱۵ساله هستم.ازنه سالگیم به یه دخترعلاقه مند شدم.اون موقع هادوست صمیمیم بودامابعدازشروع سال چهارم ماازهم دورشدیم ومن سال پنجم یه کاراشتباه کردم اشتباه بزرگی نبودامامن به خاطرش هیچ وقت خودمونمیبخشم اینوبهش گفتم بعدازچندسال.سال ششم من فقط برای اینکه بتونم خلا بینمونوپرکنم رفتم میزبعدی که اون میشت نشستم وتقریباهم نتیجه دادامانه خیلی زیاد.شانس خوبی که داشتم این بودکه هردومون نمونه قبول شدیم سال هفتم شروع شد امااواسط اون سال اون بایه نفرخیلی صمیمی شدبود به طوری که حتی دست هموسرکلاس میگرفتن ومنم که پشت میزشون بودم بادیدن این صحنه اتیش می گرفتم حالم خراب میشدواشکم درمیومدودیگه هیچی ازکلاس نمیفهمیدم تااینکه یه روزچندنفربهم گفتن که اون ودوست صمیمیش عاشق همن اوایل باورنکردم امادوست صمیمیم گفت که اوناروفیس توفیس دیده این خبروهمچنین نزدیک شدن بیش ازحداونابهم باعث شدمن قبول کنم که عاشق همن وتقریبانابودشدم.سال هشتم خوب بوددوستای صمیمی اون که ازموضوع خبرداشتن بهم گفتن که به اون دوتاگفتن که این راه پایانی نداره واوناکم کم داشتن ازهم فاصله میگرفتن امانه خیلی زیاد.اون سال یه دوست عالی پیداکردم ودلیل نزدیکی اوناروفهمیدم بعداونا مابه عنوان عاشقانه کلاسیم.همون سال یه اتفاقی افتادویکی ازدوستام عاشق اون یکی دوستم شد اون برای عشقش اهنگ نوشت اونوازکلاس بیرون انداخت واهنگوبرای همه ی ماخوند ومن بایدبگم اون اهنگ وصف حال ودردایه من بودومن برای همین زدم زیرگریه ورفتم بیرون وجالبش اینجابودکه اولین نفراون منوپیداکردوبهم گفت که چی شده ومنم گفتم که منم مثه اون دختریم که اهنگ خوندورفتم بالا.اون سالاون بغلم کردو من دلم می خواست زمان همونجابایسته چون اون لحظه شیرین ترین وناب ترین لحظه ی عمرم بود.واماامسال من امسال توتلگرام باهاش حرف زدم بهش گفتم که توالگوی منی ومن میخوام مثه توباشم واونم درمقابل چیزی ازم پرسید.ازم پرسیدکه سال هشتم برای کی گریه کردم وگفت که البته خودش یه حدسایی میزنه ومن بهش گفتم که خودشه واون کاملا هنگ کرد اماتوی مدرسه اصلا بدبرخوردنمیکرد وخیلی عادی بود.امااخیرا من دارم خیلی بی توجه رفتارمیکنم واونم داره همین کارومیکنه ازش گلایه ندارم حق داره.اینافقط زندگی چندساله من بوداماخارج ازاونایه چیزایی هست که لازم به ذکره:من اصلا مثل موردای بالا تمام ۲۴ساعت به اون فک نمیکنم وروی ذهنم کنترل دارم،فکراون باعث نشده که افت تحصیلی داشته باشم،اون بهم هیچ ابرازعلاقه ای نکرده،من باناراحتیش ناراحت وباخوشحالیش خوشحالم،نمیتونم حتی یه نفرونزدیکش ببینم که باهاش میخنده یالمس میکنه یابغل،من بااینکه بعضی مواقع احتیاج دارم که بهش بگم چه احساسی بهش دارم امااینکارونمیکنم چون نمیخوام خسته ناراحت واذیتش کنم،بااینکه فک میکنم ازنظرخیلیامسخره باشه امامن به ازدواج باهاش فکرکردم واصلاراضی به اینکه عمل کنه نیستم من همینطوری میخوامش واگه لازم باشه قیدنیازهای جنسیمم میزنم.
باتمام این پرحرفیام فک میکنم کاملا فهمیده باشیدکه اون بیشترازاینکه توی ذهنم باشه توی قلبمه ومن بیشترازهرکسی توی این دنیادوستش دارم دلتنگش میشم وبه یادشم!!واماسوالم!لطفابه من چندتا راه حل منطقی بدیدکه بتونم ازتوی قلبم بیرونش کنم ومثه یه دخترعادی باهاش برخوردکنم بدون اینکه حسودی کنم وعاشقانه نگاش کنم وکاملا مثه یه دوست عادی ببینمش!!!

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر محترم شهر سوال. خوش آمدید. دختر عزیزم، خوشبختانه علیرغم داستان و ماجراهای طولانی که در وصف عشق و علاقه بین خود و دوستانتان بیان کردید که شاید به نظر شما مشکل و یک دغدغه به حساب بیاید، خودتان نیز راه و چاره هایی را در همین لابه لا گفتید. به نظر روشن ترین و امیدوار کننده ترین نقطه در مطالب شما همین اراده قوی شماست. عشق و علاقه (به درجات مختلف) بالاخره پیش می آید و در طول زندگی انسان چه در خانواده و چه در بین دوستان وجود دارد، کم یا زیاد. اما این شما هستید که به عنوان شخصیت اصلی و محوری این داستان (زندگی)، بایستی همواره یا تصمیم بگیرید، یا رفتار کنید، یا حرف بزنید و یا بشنوید. شما با توجه به توصیفاتی که فرمودید قطعا توانایی کنترل، مهار و حتی قطع این ارتباط را دارید. البته از نظر ما لزومی به قطع ارتباط با دوستان نیست. همین که بتوانید روابط را کنترل کنید کافی است. اگر به دنبال راهکارهایی هستید تا شما را در این راه کمک کند به لینک های زیر مراجعه کنید:
http://www.soalcity.ir/node/2335
http://www.soalcity.ir/node/1700
موفق باشید.

سلام چرا جواب منو ندادید؟

تصویر پاسخگو

سلام خواهر گرامی
سوال شما در نویت پاسخگویی قرار دارد .
لطفا صبور باشید.

سلام
من دختری ۱۲ ساله هستم . در مدرسه بیشتر بچه ها مرا دوست دارند ولی من نمی دانم با انها چه طور رفتار کنم و دوستانم از این رفتار من بدشان می اید و فکر می کنند که من ادم بدی هستم و به انها هیچ توجه ای نمی کنم من یک دختر ۱۴ ساله راخیلی دوست دارم حاضرم به خاطرش هر کاری کنم او هم مرا دوست دارد و به من ثابت کرد من نمی دانم چه طور به او ثابت کنم و او فکر میکند که من می خواهم اذیتش کنم به خاطر این حتی رفت که شاهرگش را با کاتر بزند که یکی از دوسانم به دادش رسید و به خاطر من هر روز گریه میکند کمکم کنید من چه کار کنم

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام. دختر عزیزم، به شهر سوال خوش آمدید.
بایدخداوند را شکر کنید که در شما جاذبه ای قرار داده که دیگران شما را دوست دارند. و البته شکر این نعمت با مهربانی و رفتار خوب متقابل خواهد بود. لازم نیست که شما برای همه دوستانتان از جان و دل کار انجام دهید یا خود را به زحمت و مشقت زیاد بیاندازید تا فکر کنید که رفتار خوبی انجام داده اید. همین که به آنها لبخند بزنید، به لبخند آنها پاسخ دهید، سلام کنید و به سلام شان جواب دهید. همیشه با روی خوش برخورد کنید. به تنهایی میتواند شما را در این راه کمک کند.
در مورد دوست دیگرتان هم بهتر است بدانید که اگر من و شما کسی را دوست داریم، بنابراین نظر و خواست او باید برای ما قابل احترام باشد. پس حتی اگر او با محبت زیاد ما ناراحت می شود، ما نباید این کار را انجام دهیم. ضمنا دختر عزیزم، رفتار دوست شما (رگ زدن) نیز رفتار طبیعی و متعادلی نیست و شاید لازم باشد ایشان هم به یک مشاور (مشاور مدرسه یا بیرون یا یکی از معلمان مهربان) مراجعه کند تا به او بیشتر کمک کنند. شما نیز میتوانید در مورد مسائل بین خودتان و دوستانتان در مدرسه، با مشاور مدرسه یا یکی از معلمان که بیشتر دوستش دارید و با او راحت تر هستید مشورت کنید.
موفق باشید.

خوب من با همه وجودم عاشقشم :) دختره مث خودم ... طرز نگاه کردنش ... دستامون توی دست هم ... اما بهم گفت عشق نه .. دوست دارم خیلی زیاد شادی حیلی زیاد اما عشق نه ! از عشق میترسه .. دلم میشکنه وقتی میگه ... چون میدونم حسم به اون عشقه اما ازم میخواد عاشقش نباشم ......

تصویر مشاور شهر سوال

دوست عزیز، دوست داشتن میتواند درجات مختلفی داشته باشد. شما میتوانید دوستتان را بحدی دوست داشته باشید که حتی حاضر باشید بخاطرش از عزیز ترین چیزها در زندگی بگذرید. یک دوستی عمیق و صمیمی و یک ارتباط دلی! اولا لزومی ندارد این ارتباط و دوستی را در بوق و کرنا کنید، و درثانی نیاز نیست نام آن را عشق بگذارید. البته باید بدانید که اگر واقعا کسی را از جان و دل دوست دارید یا به قول خودتان عاشق هستید، باید به خواست و علاقه او احترام بگذارید. درغیر اینصورت ادعای شما در دوست داشتن یک ادعای بی پایه و اساس خواهد بود.
موفق باشید.

سلام من دختری ۱۸ ساله هستم.زمانی که ۱۶ سالم بود بطور اتفاقی تعریف یه دختر را شنیدم و همین تعریفا باعث شد من بیشتر درموردش کنجکاو بشم و همین کنجکاوی کار خودش را کرد من عکس هایش را دیدم و ازش خوشم امد بعد از مدتی احساس کردم که دوستش دارم.اون هم با توجه به تعریفایی که ازش شنیده بودم مث پسرا رفتار میکرد.یک روز تصمیم گرفتم بهش بگم که دوستش دارم چون واقعا داشتم و حتی دوست داشتم باهم رابطه داشته باشیم.واقعا عذاب میکشیدم.بهش گفتم و او مرا رد کرد چون خودش با دختری دوست بود و دوستش داشت.من در همه ی این ۲ سال به یادش بودم.چندبار دیگر هم داخل مدرسه با یک نگاه به دختر ها ازان ها خوشم می امد و دوست داشتم با ان ها دوست بشم اما خیلی زودگذر بود.وارد دانشگاه شدم ودر دانشگاهه ما جنس مخالف وجود ندارد.دراین چندوقت هم علاقمند به یک دختر شدم ک او هم مانند پسرها لباس میپوشد.من واقعا عذاب میکشم و نمیتوانم این حس را کنترل کنم و از خدای خودم خجالت میکشم که گاهی فکرم به سمت روابط با همجنس خودم میرود و گاهی گریه میکنم چون میدانم بیمارم.لطفا به من کمک کنید مرا راهنمایی کنید

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما خواهر گرامی. به شهر سوال خوش آمدید.
مقصود شما از ارتباط و روابط دقیقا برای ما واضح نیست اما این را بدانید که هر نوع ارتباطی از نظر ما ممنوع نیست. دقت داشته باشید که نباید خود را به خاطر دوست داشتن همنوعانتان سرزنش کنید. ما بارها این نکته را یادآوری کردیم که دوستی و محبت بین مؤمنین از ویژگی ها و دستورات مؤکد پیامبر گرامی اسلام و مورد رضای خداوند متعال است. انسان نیز ذاتا موجودی عاطفی و اجتماعی است و نیاز به برقراری ارتباط عاطفی با همنوعانش دارد. به همین خاطر هم هست که بسیاری از توصیه های اخلاقی و دینی ما در خصوص "دوست" بیان شده است. پس قدر دوستانتان را بدانید، در انتخاب دوستان دقت کنید، و در حفظ دوستی ها با دوستان خوب کوشا باشید.
البته بایستی دو نکته در روابط دوستانه رعایت شود. اول این که این دوستی از چارچوب شرع خارج نشود و خدای ناکرده به روابط نامشروع کشیده نگردد، و ثانیا از چارچوب عرفی خارج نشود بدین معنا که زندگی عادی شما را مختل ننماید. (چرا که افراط و تفریط در هر کاری غلط است).
نکته دیگر این که سعی کنید مهارتهای ارتباطی خود را بالا ببرید. برای اینکه بتوانید رابطه خود را با دیگران بهتر کنید به موضوعات زیر دقت فرمایید:
۱- سعی کنید دیگران را همانطور که هستند به عنوان یک انسان که دارای قدرت تفکر هستند تحویل بگیرید و در رابطه با آنها نسبی فکر کنید زیرا هر انسانی یک خوبی هایی دارد و یک بدی ها اگر ما انسان ها فقط به بدی های همدیگر نگاه کنیم هیچ جامعه و اجتماعی تشکیل نخواهد شد؛
۲- زندگی خود را کاملا وقف دیگران نکنید و زندگیتان را با دیگران تنظیم نکنید؛
۳- از آنجا که هیچ انسانی توانایی خواندن ذهن دیگران را ندارد، بنابراین به هیچ وجه ذهن خوانی نکنید و به برداشت های شخصی خود از رفتارهای دیگران اعتماد نکنید؛
۴- بد را با بد جواب ندهید زیرا مانند خود فرد بدکار خواهید شد؛
۵- گذشت و بخشش نشانه آگاهی و شناخت بالاست بنابراین دیگران را ببخشید و به آنها نیکی کنید؛
۶- همیشه با خود بگویید که ارزش روان و ذهن من بسیار بالاتر از آن است که به خاطر رفتار یا گفتار دیگران خود را تنبیه کنم؛
۷- نقاط مثبت و خوبی های دیگران را هم ببینید؛
۸- احساسات خودتان را اعم از ناراحتی و خوشحالی در فضای مناسب و با احترام به دیگران بگوید و نظر دیگران را جویا شوید؛
۹ - سعی کنید جرأت نه گفته را تمرین کنید و تعارفات را کنار بگذارید.
موفق باشید.

سلام.جواب منو نمیدید؟

تصویر شهرسوال

سلام بر شما و وقت بخیر.
حجم سوالات مخصوصا در بخش مشاوره، بالا هست.
سوال شما در نویت پاسخگویی قرار دارد.
موفق و سلامت باشید.

سلام لطفا كمكم كنيد من اصلا ادم احساساتي نيستم و با همه ي دوستانم رابطه ي عادي و غير افراطي دارم ولي از وقتي كه با يكي از دوستانم دعوا كردم به شدت ذهنمو مشغول كرده البته نميشه بهش گفت عشق ولي تمام مدت ذهن من مشغوله و نميتونم درس بخونم هر روز كه سر كلاس ميبينمش با اينكه ميتونم رفتارم رو كنترل كنم ولي كلي اذيت ميشم و كلي حس بد و ضعف پيدا ميكنم چند باري هم گريه كردم
اين مسئله خيلي خيلي واسم وحشتناكه چون نميتونم مث گذشته باشم و حس كاملا عادي بهش داشته باشم هرچقدر هم تلاش ميكنم احساسم رو ناديده بگيرم نميشه

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر محترم شهر سوال. خوش آمدید.
سن و جنسیت خود را برای ما مشخص نکردید. دوست عزیز به نظر می رسد لازم است راجع به مهارت های ارتباطی خود با دیگران، کمی مطالعه و تمرین بیشتری داشته باشید تا انشالله از اینچنین مشکلاتی کمتر برایتان پیش بیاید.
برای اینکه بتوانید رابطه خود را با دیگران بهتر کنید به موضوعات زیر دقت فرمایید:
۱- سعی کنید دیگران را همانطور که هستند به عنوان یک انسان که دارای قدرت تفکر هستند تحویل بگیرید و در رابطه با آنها نسبی فکر کنید زیرا هر انسانی یک خوبی هایی دارد و یک بدی ها اگر ما انسان ها فقط به بدی های همدیگر نگاه کنیم هیچ جامعه و اجتماعی تشکیل نخواهد شد؛
۲- زندگی خود را کاملا وقف دیگران نکنید و زندگیتان را با دیگران تنظیم نکنید؛
۳- از آنجا که هیچ انسانی توانایی خواندن ذهن دیگران را ندارد، بنابراین به هیچ وجه ذهن خوانی نکنید و به برداشت های شخصی خود از رفتارهای دیگران اعتماد نکنید؛
۴- بد را با بد جواب ندهید زیرا مانند خود فرد بدکار خواهید شد؛
۵- گذشت و بخشش نشانه آگاهی و شناخت بالاست بنابراین دیگران را ببخشید و به آنها نیکی کنید؛
۶- همیشه با خود بگویید که ارزش روان و ذهن من بسیار بالاتر از آن است که به خاطر رفتار یا گفتار دیگران خود را تنبیه کنم؛
۷- نقاط مثبت و خوبی های دیگران را هم ببینید؛
۸- احساسات خودتان را اعم از ناراحتی و خوشحالی در فضای مناسب و با احترام به دیگران بگوید و نظر دیگران را جویا شوید؛
۹ - سعی کنید جرأت نه گفته را تمرین کنید و تعارفات را کنار بگذارید.
موفق باشید.

من دخترم و الان سوم دبیرستانم و ۱۷سالمه هیچوفقت به همجنس خودم کشش نداشتم حتی همین الانم پسرا برام جذابیت دارن نه دخترا
اما به یکی از همکلاسیم حس خاصی دارم نمیدونم اسمشو چی باید بزارم حدود یک هفتس ک متوجه این حسم شدم و هرچی ک فکر میکنم میبینم از خیلی وقت پیش حرکاتش استایلش همه چیش برام جالب بوده و من ناخوداگاه بهش توجه میکردم
درسمم خوبه و همیشه جز برترینای مدرسم و همیشه همه بهم میگن ک جذابم اما هیچوقت اعتماد به نفس نداشتم و الانم ک متوجه این حسم شدم شروع کردم به مقایسه کردن خودم و پیدا کردن ضعفام از لحاظ روحی دارم نابود میشم
و یه جورایی میترسم بهش نزدیک تر شم به هیج عنوانم قصد بیان احساسمو بهش ندارم چون یجورایی مطمئنم ک اون همچین حسی نداره
خیلی کلافه ام
فقط میخوام هرچی زودتر این حسم ازبین بره چجوری میتونم؟
از همه ی کسایی ک حس میکنن دارن بیش از حد به کسی اهمیت میدن خواهش میکنم تا دیر نشده جلوشو بگیرن من اون موقع نمیدونستم ک اینجوری میشم وگرنه شاید راحت تر میتونستم فراموشش کنم

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر محترم شهر سوال.
خواهر گرامی، حقیقتا بدون داشتن اطلاعات ریز و دقیق نمیتوان اظهار نظر قطعی و درستی نمود. توجه داشته باشید که خیلی اوقات، جوانانی در سن و سال شما فراموش می کنند که فراتر از دختر و یا پسر بودن، انسان هستند. ما انسانها به طور طبیعی میتوانیم نسبت به یکدیگر حس و عاطفه داشته باشیم. در دوران خردسالی، کودکی و نوجوانی و حتی جوانی تا پیش از ازدواج این حس خدادی کاملا عادی و طبیعی میتواند بین شما و دوستانتان وجود داشته باشد، همانطور که یک عاطفه بین شما و مادر یا خواهرتان هست. البته با کم و زیاد. بنابراین نباید حتی صمیمیت و علاقه های شدید را به سادگی ، یک گرایش همجنسگرایانه یا چیزی شبیه این تلقی کنیم و یا نسبت به این مسئله مشکوک شویم. مطمئن باشید، علیرغم این که از این مسئله زیاد صحبت می شود اما در عمل بسیار اندک اند کسانی که واقعا دچار چنین مسئله ای باشند.
نکته دیگر این که در بسیاری موارد، دوری میتواند احساسات را کاهش دهد. بقول معروف "از دل برود هر آن که از دیده برفت". انتظار نداشته باشید کسی یا کسانی را که نسبت به آنها نگاه خاصی دارید یا علاقه ای (هرچند اندک) دارید، در کنار شما و هر روز جلوی چشمان شما باشند، و شما با استفاده از یک راهکار بخواهید به آنها بی توجه شوید یا برایتان بی اهمیت شوند. این یک امر طبیعی است و به سختی میتوان از آن دوری کرد، مگر این که با تغییر وضعیت دیگر یکدیگر را نبینید، یا ارتباطی با هم نداشته باشید. طبیعتا در چنین شرایطی بسیار سهل و آسان می توانید بر این حس ناخواسته خود غلبه پیدا کنید.
پس همه چیز در دستان خود شماست.
موفق باشید.

من دختری ۱۵ ساله هستم به هیچ وجه به جنس مخالف علاقه ندارم ولی از ۱۳ سالگی (متوسطه اول) تا حالا سه بار از جنس موافقم خوشم اومده که دوتاشون دبیرم بودن به محض اینکه علاقه ام نسبت به یکیشون از بین میرفت دوباره خیلی زود به یکی دیگه علاقه پیدا می کردم الان به یه دختر همسن خودم (برای اولین بار) از مدرسه رقیب مون علاقه پیدا کردم من زیاد اون نمی دیدم فقط چند وقت یکبار ، برای همین نمی تونم به این بگم دوستی افراطی ، این علاقه منطق ام رو تحت تاثیر قرار داده و جلو گرفتن تصمیم منطقی رو گرفته و فکر و ذهنم رو از اونی که بود مشغول تر کرده من مجبورم همه این ها رو توی ذهنم نگهدارم و هیچ وقت درموردش با کس صحبت نکنم
چه طور باید از این وضعیت ها خلاص بشم ؟

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما خواهر گرامی، به شهر سوال خوش آمدید.
دوست عزیز، این گونه غلیان احساسات و عواطف در سنین نوجوانی که شما هم در همین سنین قرار دارید، تا حدی طبیعی است و اگر به حد افراط و آزارنده نیست، نباید بیش از حد نسبت به آن حساس شوید. ضمن این که همانطور که بارها عرض کردیم، اینکه دونفر همدیگر را دوست داشته باشند یا یک عده آدم یک نفر را دوست داشته باشند، به خودی خود چیز بدی نیست. الفت و دوستی موهبتی هست که خداوند در قلب آدمها گذاشته و همه کم یا زیاد از آن برخوردارند و بیشتر وقتها هم یک حس و رفتار پسندیده است. برای اطلاعات بیشتر میتوانید به این لینک زیر مراجعه کنید:
http://www.soalcity.ir/node/3569
به شما توصیه می کنیم کمی اطلاعات خود را در خصوص ویژگی های سنین نوجوانی و به ویژه دختران نوجوان از طریق مطالعه کتاب و منابع اطلاعاتی معتبر افزایش دهید.
موفق باشید.

دختری ۱۵ ساله هستم به هیچ وجه به جنس مخالف علاقه ندارم (بدم میاد)،از نظر دبیر ها شخصیت مردونه دارم , و دختری صادق، مذهبی،کنجکاو هستم و علم علاقه ی زیادی دارم دوستان زیادی هم دارم احساساتم رو مخفی می کنم و آدم جدی ای به نظر میام متسفانه از ۱۳ سالگی تا حالا ۴،۵ بار به همجنسم علاقه پیدا کردم که ۴ تاشون دبیر بودن الان به دوست به یک دختر همسن خودم (برای اولین بار) علاقه پیدا کردم من فقط هر از گاهی اونو می دیدم پس نمیشه به این گفت دوستی افراطی از نظر خانوادگی هر دومون فرهنگی هستیم، حتی الان بعضی موقع با دید یه دختر همسن با ادب و خوب و خوشگل استرس هیجان پیدا می کنم ، برای همینا فکر می کنم یه همجنس گرا هستم. ولی علاقه پیدا کردن به اون دوست منطقم رو تحت تاثیر گذاشته و فکر ذهنم رو از اونی که بوده مشغول تر کرده. من فقط اول کار در مورد این قضایا با دوستم (فقط با دوستم ) صحبت می کردم تا شاید یه راه حلی به من بده ولی حالا این احساساتم رو تو ذهنم نگه می دارم و با هیچ کس در موردش صحبت نمی کنم.

دلیل اینکه به جنس موافقم علاقه پیدا می کنم چیه ؟
چه طور باید از این وضعیت خلاص بشم ؟ (بعضی موقع دلم نمی خواد خلاص بشم ولی باید خلاص بشم )

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما دوست گرامی، لطفا برای ملاحظه پاسخ خود به لینک زیر مراجعه کنید:
http://www.soalcity.ir/comment/20032#comment-20032

سلام من با یکی توی مدرسه دوست شدم...ما اولش الکی باهم شوخی میکردیم و اون به من میگفت همسرم منم بهش میگفتم شوهرم.اما حالا واقعا حس میکنم روی من تاثیر منفی گذاشته و انگار داره به واقعیت تبدیل میشه.خودم هم میدونم که گرایش به همجنس گناهه ولی اصلا طاقت دوریشو ندارم و میترسم بهش بگم بیا تموم کنیم این موضوع رو و اون باهام قهر کنه یا ناراحت بشه.نمیدونم چیکار کنم خسته شدم میترسم خدا منو نبخشه یا مجازاتم کنه...چیکار کنم؟:(

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما دوست عزیز.
رفتار و حرکات و تعاملات ما باید در یک چارچوب قابل قبول فرهنگی و عرفی باشد و هرگاه قرار باشد از این چارچوب خارج شود، نباید برای توقف آن رودربایستی یا خجالت داشته باشیم. مضاف بر این که بسیاری از اوقات شما فکر میکنید مشکلی پیش می آید، در حالیکه با رعایت چارچوب ها نگاه دیگران به شما هم بهتر خواهد شد. خداوند پشت و پناه تا ن باشد.

نظرات