چرا حضرت علی(ع) زنان را ناقص العقل می خواند؟

این روایت باید در پنج محور كلی مورد بررسی قرار گیرد:
اول: عرضه روایت به قران کریم؛
دوم: بررسی اسناد روایت؛
سوم: بررسی شان صدور و فضای تاریخی این روایت؛
چهارم: بررسی سیره عملی حضرت امیر (ع) در برخورد با زنان؛
پنجم: بررسی متن روایت.

محور اول: عرضه روایت به قران کریم

آیات قرآن كریم چه در مقام خلقت زن و مرد، چه در مقام بیان مسئولیت، چه در مقام مراتب ایمان و پذیرش عمل، چه در مقام بیان كرامت انسانی، چه در مقام بیان اغواء و فریب خوردن و گمراهی از حق و چه در مقام ارائه الگو و نمونه ایمانی زن و مرد را بصورت مساوی در كنار هم قرار داده و هنگام مراجعه به قرآن كریم و تلاوت این كتاب شریف و الهی، هیچ تفاوتی از جهات مذكور میان زن و مرد دیده نمی شود:

۱. در مقام خلقت: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِی خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا... .[نساء /۱] (ای مردم بترسید از آن خدایی كه شما را از نفس واحد آفرید و جفت او را از آن [ از همان نفس ] خلق كرد.»

۲. مقام بیان مسئولیت: «إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُوْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَ الْقَانِتِينَ وَ الْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَ الصَّابِرَاتِ وَ الْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقَاتِ وَ الصَّآئِمِينَ وَالصَّآئِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحَافِظَاتِ وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً؛[احزاب/۳۵] مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان با ایمان و مردان و زنان عبادت‏ پیشه و مردان و زنان راستگو و مردان و زنان شكیبا و مردان و زنان فروتن و مردان و زنان صدقه‏دهنده و مردان و زنان روزه‏ دار و مردان و زنان پاكدامن و مردان و زنانى كه خدا را فراوان یاد مى ‏كنند خدا براى [همه] آنان آمرزشى و پاداشى بزرگ فراهم ساخته است.»

۳. مقام ایمان و پذیرش عمل: «وَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّلِحَتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا يُظْلَمُونَ نَقِيراً؛[نساء/۱۲۴] و هر كس كارهاى شايسته انجام دهد، چه مرد باشد و چه زن، در حالى كه مؤمن باشد پس آنان به بهشت وارد مى ‏شوند و كمترين ستمى به آنان نمى ‏شود.»
«مَنْ عَمِلَ صَلِحاً مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى‏ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَوةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ‏؛[نحل/۹۷] هر كس از مرد يا زن كه مؤمن باشد و كار شايسته كند، حتماً به زندگى پاك وپسنديده ‏اى زنده ‏اش مى‏ داريم وقطعاً مزدشان را بر پايه‏ ى نيكوترين كارى كه مى ‏كرده ‏اند، پاداش خواهيم داد.»

۴- در مقام بیان كرامت انسانی: «يَآ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى‏ وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَ قَبَآئِلَ لِتَعَارَفُواْ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ»[حجرات/۱۳]

۵- در مقام اغواء و فریب و گمراهی: «وَقُلْنَا یَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَدًا حَیْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ* فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِیهِ»[بقره/۳۵ و ۳۶]

۶- در مقام بیان الگو و نمونه ایمانی: «وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ آمَنُوا اِمْرَأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِندَكَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ وَنَجِّنِی مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِین»[تحریم/۱۱]
«وَمَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهِ مِن رُّوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِكَلِمَاتِ رَبِّهَا وَكُتُبِهِ وَكَانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ»[تحریم/۱۲]

لذا بر اساس آیات قرآن تفاوتی در ایمان و مسئولیت پذیری و كرامت انسانی و یا بالعكس فریب و گمراهی، میان زن و مرد دیده نمی شود و هرجا صحبت از كوتاهی در انجام مسئولیت یا گمراهی است، مساله دو سویه و بر زن و مرد اطلاق دارد و جنسیت بر اساس آیات قرآن كریم در ایمان و یا گمراهی افراد نقشی ندارد و بالعكس در آیات قرآن كریم تصریح شده است كه نفس انسانی مخاطب تقوا و فجور است نه جنسیت:«وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا»[شمس/۷-۱۰]

محور دوم: بررسی اسناد روایت:

روایت فوق به صورت كامل و یا در برخی منابع بصورت ناقص و صرفا عبارت «ان النساء نواقص العقول» در منابع ذیل یافت می شوند:
۱- وسائل الشیعه/ج۲/ص۳۴۴-باب تحریم صلاه و صیام و نحوهما علی الحائض.
۲- بحار/ج۳۰/ص۷/تتمه ی کتاب فتن و محن
۳- ارشاد القلوب/ج۱/ص۱۹۲
۴- خصائص الائمه/ص۹۷
۵- غرر الحکم/باب نساء/۴
۶- اختصاص/ص ۱۷۶-
۷- خصال ج ۲/ص ۳۷۸
۸- کافی/ج۵/ص ۳۲۲
۹- نهج ص ۳۷۳-۱۴
۱۰- القرشی، حیاة الامام الحسن، ج ۲، ص ۴۴۸، عبارت « ان انساء نواقص العقول »
در تمامی منابع فوق روایت مذكور بصورت مرسل یا مرفوع وارد شده است و در منبع اخیر نیز در سلسله سند آن ابوطالب مكی دیده میشود كه دچار جنون گردیده بود و قابل اعتماد نیست.
مهدی مهریزی هم در خصوص سلسله سند اين روايت می نویسد:« برای این حدیث سند متصلی وجود ندارد و منبع قابل استنادی هم برای آن نیامده است»[۱]

سوم - بررسی شان صدور و فضای تاریخی این روایت

امام علی (ع) این خطبه را پس از پایان جنگ جمل ایراد فرمود. نوه ابن جوزی در التذكره بیان میكند كه علمای سیره گفته اند:« زمانی كه علی (ع) از جنگ جمل فارغ گردید در شهر بصره بالای منبر رفت و این خطبه را خواند.»[۲]
همچنین حضرت (ع) این سخن را در كتابی كه پس از چیره شدن عمرو عاص بر مصر و كشتن محمد بن ابوبكر، نوشته بودند، آوردند.[۳] بعید نیست كه آن حضرت (ع) این سخن را چندین مرتبه گفته باشند كه یكی از آنها پس از جنگ جمل و دیگری در آن كتاب مذكور باشد همان طور كه سید رضی این موضوع را ذكر كرده است.[۴]
نكته شایان توجه اینكه از روایت نوه ابن جوزی بر میآید كه قسمتی از خطبه شماره ۱۳ «كنتم جند امراة» و خطبه ۱۴ كه در ابتدای آن «ارضكم قریبة من الماء» آمده است با این خطبه حضرت یكی باشد؛ چون سیاق آنها با هم یكی است.[۵]
نكته دیگری كه در این محور باید بیان گردد این است كه حضرت امیر(ع) چند خطبه قبل از آغاز جنگ جمل در تقبیح كار عایشه، طلحه و زبیر و همچنین روشنگری در خصوص اهداف آنان از برافروزی آتش این جنگ داشتند و نیز بیاناتی پس از جنگ جمل و در مذمت عایشه و سرپیچی شخص او از فرمان خدا و رسول (ص) ایراد نموده اند كه در بسیاری از آنان نام عایشه به صراحت ذكر گردیده است.

چهارم – بررسی سیره عملی حضرت امیر (ع) در برخورد با زنان

امام علی (ع) در طول زندگی خویش – از كودكی تا شهادت – طوری زیستند كه اطراف حضرت(ع) را چه در محیط خانه و چه خارج آن، زنان نیك كرداری فراگرفته بودند كه به چنان ویژگی های انسانی و ملكات روحی و ایمانی دست یافتند كه بر بسیاری از مردان برتری داشتند و روایاتی كه در مورد طرز برخورد حضرت(ع) با زنان آمده چنان نیست كه از كرامت زن كم كند یا تحقیر و اهانت به زن را در بر داشته باشد بلكه عكس این مطلب بود، موضع عملی ثبت شده از حضرت (ع)، بزرگداشت، احترام و توجه قائل شدن به زن را روشن می كند، رفتار و برخورد عملی كه حضرت امیر(ع) با زنانی چون فاطمه زهرا (س)  خدیجه كبری (س)، فاطمه ام البنین، ام سلمه و یا دیگر زنانی كه جهت تظلم و دادخواهی به آن حضرت (ع) مراجعه میكردند ... اتخاذ نمودند خود گواه تامی برای رفتار و منش بزرگوارانه و محترمانه با زن در سیره عملی حضرتشان است[۶] كه در هیچ فردی از مسلمانان جز رسول خدا (ص) یافت نمی شد. و بدون شك این واقعیت و حقیقت عملی، دیدگاه امام(ع) را نسبت به زن ثابت مینماید و بنابراین موضع امام (ع) نسبت به زن با شارع مقدس و گفته رسول خدا (ص) و عمل ایشان (ص) هیچگونه تعارضی ندارد.[۷]

پنجم - بررسی متن روایت

در متن روایت، عللی كه بر نقصان عقل، ایمان و بهره مالی زن مطرح شده است، عللی مذموم نیست و موجب نقص در ایمان و عقل و مال نمی شود بلكه موارد مطروحه، تفاوت میان زن ومرد را بیان میدارد.
توضیح اینكه در خصوص نقص ایمان كه علت آنرا كاستی نماز و روزه در ایام عادت ماهیانه ذكر نموده اند، باید گفت این كاستی در نماز و روزه به فرمان مولاست. همانگونه كه قصر نماز مسافر و افطار او امر مولاست و ایمان، اطاعت خداوند و امر او در هر شرایطی است لذا اسقاط نماز و روزه در ایام عادت ماهیانه امر مولاست و تبعیت از آن، عین ایمان است نه نقصان در آن مضاف بر اینكه هم روزه ها قضا میشوند و هم در زمان عادت ماهیانه زن میتواند در مصلای خود بنشیند و با ذكر خدا مشغول باشد. به این مساله، شش سال شرفیابی زودتر زنان به بارگاه تكلیف الهی را نیز باید افزود و نیز نماز و روزه كامل در ایام یائسگی و حمل، لذا بنظر نمی رسد تفاوت چندانی در كمیت عبادت میان زنان و مردان وجود داشته باشد با تاكید بر این مساله كه ایمان، عمل به دستورات مولا و خالق هستی و ذات باریتعالی است و زنان در ایام عادت ماهیانه نه به خواست خود كه به جهت تسلیم فرمان خداوند از نماز و روزه باز می ایستند و این خود عین ایمان است ونقصان و مذمتی در این مساله مشاهده نمی شود. در خصوص نقص عقل، در روایت مذكور شهادت دو زن در مقابل یك مرد علت نقصان عقل معرفی شده است در حالی كه در قرآن كریم ذیل آیه ۲۸۲ بقره آمده است:
«...فَإِنْ لَمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَآءِ أَن تَضِلَّ إِحْدَيهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَيهُمَا الْأُخْرَى‏...»
یعنی اگر یكی از دو زن فراموش نمود، دیگری یادآوری نماید و اگر بنابر فراموشی نبود و مبنای دو شاهد زن گرفتن، نقصان عقل – به معنای كمبود و نقص در عقل - بود، زن دوم نیز زن است و عقل او نیز ناقص. لذا آنچه جهت احقاق حق در آیه شریفه بدان تاكید دارد، محقق نمی شد. ضمن اینكه در مواردی شهادت مرد پذیرفته نیست؛ مثلا در مورد اثبات زنده متولد شدن طفل، شهادت مرد چیزى از ارث را براى طفل ثابت نمى ذكند ولى با شهادت هر زن «یك چهارم» از ارث ثابت مى ‏شود و در این مورد فقط شهادت زنان مسموع است. شهادت بر موارد و یا عیوب جنسى زنان نیز موارد دیگرى است كه در آن تنها شهادت زنان پذیرفته است لذا بنظر نمی رسد نقصان عقل به معنای وجود نقیصه و كاستی در عقل و درك زنان، دلیل دو شاهد زن در مقابل یك شاهد مرد باشد زیرا اگر چنین بود، بهر حال در دو زن نیز این نقیصه موجود بود و مرتفع نمی گشت.

البته دیدگاه دیگری نیز به تفاوت عقل نظری و عملی و ابزاری در زن و مرد اشاره دارد و نقص عقل مورد بحث را از زمره نقص نسبی در یكی از زمینه های فوق در زنان نسبت به مردان میداند و از این زاویه، روایت را در این زمینه موجه مینماید.[۸] در مورد نقص در بهره مالی نیز باید گفت كه اولا نصف بودن ارث در زنان، به دلیل عدم وجود تكالیف مالی در شرع اسلام بر عهده زن می باشد. به این معنا كه زن هیچ مسئولیت مالی بر عهده ندارد؛ بلكه مرد باید نفقه و مهریه و مسكن و پوشاك و خوراك او را تهیه نماید، همچنین وظایف مالی دیگری كه بر عهده مرد است و زن در قبال آنها مسئولیتی ندارد. لذا قاعدتا سهم ارث مرد باید بیشتر باشد تا گوشه ای از بار مسئولیت مالی وی تامین گردد و در ثانی همواره اینگونه نیست كه سهم ارث زنان نصف مردان باشد، زن در مقام دختر و همسر سهم ارث كمتری دارد اما در مقام مادر سهم ارثی برابر با مرد – پدر – دارد همچنین در مواردی[۹] سهم ارث زن بیشتر از مرد است. لذا نه كمتر بودن ارث زن امری مذمت بار است و نه در مواردی كه ارث او بیشتر از مرد است، تحسین آور، بلكه این مساله صرفا مربوط به دایره مسئولیتها و امور جاری زندگی است و مشمول نقص یا توصیف مذمت بار نمی شود.
بنابراین بررسی سه فراز روایت در مورد نقصان عقل، نقصان ایمان و نقصان در بهره مالی، نشان دهنده این است كه تمام سه مورد فوق صرفا از مصادیق تفاوت زن و مرد در زمینه فیزیولوژیكی، مسئولیت های زندگی و تكالیف شرعی است و به تعبیری بیان تفاوتهای زن و مرد در سه عرصه است نه نقصان و مذمت.

نتیجه:

با توجه به بررسی پنج محور فوق در خصوص توصیفاتی كه از زنان در خطبه ۸۰ نهج البلاغه ذكر شده است یعنی بررسی سندی روایت، عرضه آن به قرآن كریم، فضای صدور روایت، سیره عملی حضرت امیر(ع) در برخورد با زنان در زمان زندگی و حكومت خویش و نیز بررسی محتوای روایت، ناگزیر از سه راه هستیم:

الف: یا روایت را معارض قرآن دانسته و آن را طرح نماییم.
ب: یا آنرا توجیه نموده و نقص را به معنای تفاوت بدانیم و به تفاوت زن و مرد در سه عرصه مورد اشاره در روایت قائل شویم.
ج: و یا اصولا روایت را صرفا در خصوص مورد صدورش یعنی جریان جنگ جمل، حمل نماییم زیرا در این جنگ كه عایشه در آن نقش كلیدی داشت و رهبر سپاه بود، حضرت امیر (ع) باید روشی قاطع و شدید در هشیاری مردم انتخاب نمایند كه متناسب با شكاف عمیقی باشد كه عایشه با كار خود آن را ایجاد كرد و متناسب با عواقب ناگواری باشد كه ضربه سختی بر اتحاد مسلمین وارد ساخت[۱۰]، اما مساله جمل صرفا با عایشه به تنهایی برپا نشد بلكه در پس و پیش این مساله مردانی چون طلحه و زبیر بعنوان گردانندگان اصلی آن و مردانی بسیاری بعنوان سپاه آنان وجود داشتند لذا مذمت حضرت امیر (ع) صرفا متوجه عایشه – یعنی یك زن – نیست و در ضمن ایراد خطبه ها و سخنانی در جهت بیداری مردم و بیان هدف و راهی كه عایشه بر خلاف دستور خدا و رسول (ص) در التزام همسران پیامبر (ص) به ماندن در خانه، داشتند در خطبه ۸۰، با شدت و قاطعیت بیشتری وی را هدف قرار داده و از او انتقاد مینمایند همانگونه كه مردم بصره و مردان آنان را قبل و پس از جنگ مورد مذمت قرار داد. آن حضرت قبل از آغاز جنگ جمل به اهل بصره خطاب كردند: « سرزمین شما به آب نزدیك و از آسمان دور است، عقل های شما سست و افكار شما سفیهانه است ...»[۱۱]
و پس از جنگ جمل خطاب به آنان فرمودند:« شما سپاه یك زن و پیروان حیوان – شتر عایشه- بودید تا شتر صدا میكرد می جنگیدید و تا دست و پای آن قطع گردید فرار كردید»[۱۲]
همچنین در تبیین زشتی كار طلحه و زبیر در خارج نمودن حریم رسول خدا (ص) فرمودند: « طلحه و زبیر و یارانشان بر من خروج كردند در حالی كه همسر رسول خدا (ص) را به همراه خود می كشیدند چونان كنیزی كه به بازار برده فروشان برندبه بصره روی آوردند در حالی كه همسران خود را پشت پرده نگاه داشتند لیكن همسر ( پرده نشین ) رسول خدا (ص) را در برابر دیدگان خود و دیگران قرار دادند.»[۱۳]

از دیگر نصوصی كه قبل از جنگ جمل بیان فرمودند و عایشه را مورد خطاب قرار دادند خطبه ای بود كه در آن وی را صراحتا به دلیل زن بودن از جنگ و جهاد بر حذر داشتند: «ای عایشه ! تو از خانه خویش بیرون آمدی در حالی كه از دستور خدا و رسول او (ص)سرپیچی كردی و كاری كه از عهده توساقط بود، طلبیدی، و گمان می بری خواهان اصلاح میان مسلمانان هستی، به من بگو زنان را با رهبری سپاه و ظاهر شدن در برابر مردان و به راه افتادن فتنه میان اهل قبله و ریختن خونهای پاك و محترم چه كار ؟ ...»[۱۴]

آیت الله جوادی آملی نیز شان صدور روایت را در مورد خاصی میدانند و قائلند كه گاهی‌ حادثه‌ و یا موضوعی، در اثر یك‌ سلسله‌ عوامل‌ تاریخی، زمان، مكان، افراد، شرایط‌ و علل‌ و اسباب‌ آن، ستایش‌ یا نكوهش‌ می‌شود. معنای‌ ستایش‌ یا نكوهش‌ بعضی‌ حوادث‌ یا امور جنبی‌ حادثه، این‌ نیست‌ كه‌ اصل‌ طبیعت‌ آن‌ شیء، ستایش‌ و یا نكوهش‌ شده، بلكه‌ احتمال‌ دارد زمینه خاصی‌ سبب‌ این‌ ستایش‌ یا نكوهش‌ شده‌ است‌ و این‌ نكوهش‌ نهج‌البلاغه‌ راجع‌ به‌ زن، ظاهراً‌ به‌ جریان‌ جنگ‌ جمل‌ برمی‌گردد. همان‌ گونه‌ كه‌ از بصره‌ و كوفه‌ نیز در این‌ زمینه‌ نكوهش‌ شده‌ است‌ با این‌ كه‌ بصره، رجال‌ علمی‌ فراوانی‌ تربیت‌ كرده‌ و كوفه‌ نیز مردان‌ مبارز و كم‌ نظیری‌ را تقدیم‌ اسلام‌ نموده‌ و بسیاری‌ از كسانی‌ كه‌ به‌ خوانخواهی‌ سالار شهیدان‌ برخاستند از كوفه، نشأت‌ گرفتند و هم‌اكنون‌ نیز كوفه‌ جایی‌ است‌ كه‌ به‌ انتظار ظهور حضرت‌ مهدی(عج) در آنجا نماز می‌خوانند، مسجدی‌ دارد كه‌ مقامات‌ بسیاری‌ از صالحین‌ و صدیقین‌ در آن‌ واقع‌ شده‌ و نمی‌توان‌ گفت‌ كه‌ چون‌ مثلاً‌ از كوفه‌ یا بصره‌ نكوهش‌ شده، آن‌ دو شهر برای‌ همیشه‌ و ذاتاً‌ سزاوار نكوهش‌ می‌باشند. قضایای‌ تاریخی‌ در یك‌ مقطع‌ خاص‌ و حساس، زمینة‌ ستایش‌ یا نكوهش‌ فراهم‌ كرده‌ و سپس‌ با گذشت‌ آن‌ مقطع، مدح‌ و ذم‌ نیز منتفی‌ می‌شود.[۱۵]

لذا بنظر می رسد كلماتی كه در خطبه ۸۰ در خصوص زنان بكارگرفته شده است، كنایه ای به عایشه در تقبیح برپایی بلوای جمل است. از میان سه راهكار فوق آنچه مناسب تر از همه بنظر می رسد این است كه راه دوم را برگزینیم و به توضیح روایت و بیان تفاوت زن و مرد در سه مورد مطروحه بپردازیم. زیرا آنچه روایت را به جمل و حوادث آن پیوند میدهد، وجه تفاوت میان زن و مرد در وجوه مختلف است، تفاوتی كه دقیقا در سه زمینه مختلف بیان شده و نشان دهنده این است كه برای زن و مردی كه از ساختار فیزیكی و خلقت متفاوت برخوردارند، در حوزه های خاص و مجزایی تعیین مسئولیت شده است و ورود هر یك در حوزه دیگری و نیز نادیده گرفتن این تفاوت و پیروی از اصول تخطی شده، میتواند حوادث ناگوار و غیر قابل جبرانی بوجود آورد، توضیح دقیق تر اینكه، زنان نباید در حوزه ی جنگ و جهاد كه بر طبق تفاوت ساختاری زن و مرد، از وظایف خاص مردان بر شمرده شده، وارد شوند و هدایت و ریاست حوزه ای را بدست گیرند كه هیچ تجربه، مهارت، دانش و توانمندی در آن ندارند زیرا حاصل آن جنگی خانمانسوز و پر كشتار و تفرقه افكن و نهایتا شكست بار خواهد شد همانگونه كه جمل چنین بود.
اگر نقص در روایت معنای تفاوت بدهد[۱۶] بوضوح میتوان سه حوزه متفاوتی كه حضرت امیر(ع) میان زن و مرد ترسیم نموده اند را مورد ملاحظه و عمل قرار داد و از این حیث نه نیاز به طرح روایت است و نه اختصاص آن به یك شان صدور خاص و نه در تعارض با سیره عملی حضرتشان(ع).


[۱]. شخصیت و حقوق زن در اسلام، استاد مهدی مهریزی، انتشارات علمی و فرهنگی:۱۳۸۲.
[۲]. التذكره الخواص، سبط ابن جوزی، ص ۸۵.
[۳]. دكتر نجوا صالح، زن در نهج البلاغه، ترجمه وروود سلامی، نشر زمزمه زندگی، چاپ اول، سال ۸۴، ص ۶۵.
[۴]. زن در نهج البلاغه، همان، به نقل از الخطیب، ج ۲،ص ۸۶.
[۵]. زن در نهج البلاغه، همان.
[۶]. به عنوان نمونه ماجرای دادخواهی سوده دختر اسك از یكی از كارگزاران حضرت (ع) نزد حضرت امیر (ع) و ترتیب اثر دادن حضرت (ع) به دادخواهی او و توبیخ و عزل كارگزار مربوطه ر. ك : الااخلاق الاسلامیة ،‌علی فضل الله، چاپ سوم، دارالزهراء، بیروت ،ص ۱۳۰ – به نقل از زن در نهج البلاغه.
[۷]. زن در نهج البلاغه، ص ۲۷۳.
[۸]. دانشورانی چون آیت‌الله جوادی آملی تصریح کرده‌اند که در صورت پذیرش تفاوت عقلی، این تفاوت صرفاً در ناحیه عقل ابزاری است.[عبدالله جوادی آملی، زن در آینة جلال و جمال، ص ۲۲۸.] لبیب بیضون، شارح نهج البلاغه، بر تفاوت در عقل عملی تصریح کرده ‌است[لبیب بیضون، «زن در اسلام»، فصلنامه پژوهشی و اطلاع‌رسانی نهج البلاغه، ش ۹ و ۱۰، بهار ۱۳۸۳، ص ۴۲ـ۴۵.] و برخی چون آیت‌الله محمدتقی جعفری نقص را ناظر به عقل نظری دانسته‌اند.[ محمدتقی جعفری، زن از دیدگاه امام علی۷، ص ۹۸.]
[۹]. مانند موردی كه میت غیر از پدر و دختر، وارث دیگری نداشته باشد كه در این جا پدر یك ششم می برد و دختر بیش از آن. نیز مانند موردی كه میت دارای نوه باشد و فرزندان او در زمان حیات وی مرده باشند كه در این جا نوه پسری سهم پسر را می برد و نوه دختری سهم دختر را، یعنی اگر نوه پسری دختر باشد و نوه دختری پسر باشد، دختر دو برابر پسر ارث می برد.
[۱۰]. زن در نهج البلاغه، ص ۲۷۸.
[۱۱]. نهج البلاغه، خطبه ۱۴.
[۱۲]. نهج البلاغه، خطبه ۱۳.
[۱۳]. نهج البلاغه، خطبه۱۷۲.
[۱۴]. سبط ابن جوزی، فی ذكر حرب الجمل.
[۱۵]. زن در آیینه جلال و جمال، عبد الله جوادی آملی، صص ۳۳۰-۳۳۲.
[۱۶]. همانگونه كه در آیه۳ سوره ملك تفاوت به معنای نقص بكار گرفته شده است.

دیدگاه‌ها

عالی بود . یا علی

سایت خوبی دارید ممنون.....

درود به سیرت پاک شما

سپاسگذارم از زحمات خوبتون...

برای تفسیر معنای این روایت، جستجوی زیادی کردم که هیچ کدام قانع کننده نبود و بیشترشان توجیه های مضحکی بودند؛ در میان تفاسیر، مطلب شما وزین تر و معقول تر بود. ممنو.ن

تصویر p_qurani

لطفا توجیه هایی که به نظرتان صحیح نیست را بنویسید تا مورد بررسی قرار گیرد.

ممنونم. از بین همه سایتها مطلب شما قابل درک تر و قانع کنندهدبود. خدا خیرتون بده

من امشب در جایی این موضوع را خواندم و به جستجو پرداختم و باور نداشتم که این مطلب صراحتا در نهج البلاغه، آمده باشد که با کمال ناباوری متوجه شدم که این داستان صحت دارد ،جالب است بدانید که این قضیه بعد از ۱۴ قرن ملعبه ای شده دردستان مردانی و آنرا بر سر زنان می کوبند ،آنهم برای رسیدن به مقاصد شوم و نادرست ، سوال این است كه آیا با عنایت به این که این فرهنگ ضدیت با جنس زن در اعراب بوده مانند زنده به گور کردن دختر ، چگونه امیر المومنین در چنان دورانی این گفته را روا می دارد که اینک پس از سالها و قرنها آنهم در بلاد دیگری همچون سرزمین پارس جایی که فرمانرواییش زن را پاس نگه می داشت و حتی مقام پادشاهی هم به آن می دهد تاثیر منفی گذاشته است وای به حال اعراب به هر حال در ایراد این خطبه تفکر و دوراندیشی و عاقبت اندیشی کمتر در نظر گرفته شده و به جای آن که عایشه زن پیامبر سرزنش شود همه زنان خطاب داده شده اند ، پس خسرو پرویز شاید این دوراندیشی را داشت كه آن گونه با پیغام بر ، پیامبر برخورد کرد

تصویر soalcity

اشکال شما و امثال شما این جاست که تا کنون یک بار ننشسته اید نهج البلاغه را بخوانید! و بعد برای شناخت نهج البلاغه به برش های تحریف کننده از زبان دشمنان روی آورده اید. و با آن می خواهید نهج البلاغه را بشناسید!
شما از تمام یک منش و سیستم فکری، به گوشه ای خیره شده اید و اجازه داده اید فهم شما از حقیقت را با آن گوشه منحرف کنند!
کما اینکه فهم شما از تاریخ ایران نیز همین گونه است و اموری چون حرمسراهای شاهان پارس را از جلوی چشم تان کنار زده اید و با چند دروغ در ذهن شما جا انداخته اند که زن چه مقامی!!! داشته است!
بله قبل از اسلام، زن مثل باقی اموال شوهر به ارث می رسید. زن در سرزمین پارس در ایام عادت ماهانه باید در طویله می ماند تا پلیدی هایش برطرف شود و خود را با ادرار گاو تمیز می کرد.
حالا می توانید همچنان به تصاویر بریده بریده روی بیاورید و حقایق را با تبعیت از نگاه های مغرضانه دیگران بنگرید! یا آنکه به مطالعه عمیق و دقیقی برای شناخت امور روی بیاورید.

مشکل این نیست که زن در طول تاریخ بهش ظلم شده.
خدا زن رو ابن طور خلق کرده که همیشه بهش ظلم بشه. خدا هم ظالمه.
این حرفها چندان هم قانع کننده نیست .
این ظلم را خدا خلق کرده. پس اگر دل خدا هم میسوخت زن را طوری خلق نمیکرد که این همه ظلم بهس روا بشه. در اصل خدا ظالمه.

تصویر soalcity

تا زمانی که سر جنگ با طبیعت وجود داشته باشد و عده ای خصائص زنانه و زن بودن را منفی بدانند، طبیعی است که زن به سعادت خویش نرسد.
خدا زن و مرد را دو انسان مکمل یکدیگر خلق کرده است. نگاه هایی که زن و مرد را در تقابل یکدیگر می دانند و احساس حضور در میدان جنگ دارند و پدر و برادر و شوهر خویش را دشمن خویش می دانند، طبیعتا آسایش و آرامش نخواهند داشت. حال آنکه می توانند با نگاهی عاطفی و انسانی سعادت را برای خود و اطرافیانشان به ارمغان آورند.

چرا این حرفهای مسخره را تحویل میدهید

تصویر soalcity

انسان باید تلاش کند نظراتش را مبتنی بر ادله عقلی بسازد و برای آنچه ادعا می کند، دلیل ارائه کند. و در وجود خودش نیز عقل را بر احساسات حاکم کند. اما متاسفانه کلام شما به همراه دلیلی نیست.

سلام وقت بخیر
بسیار ممنون از تحلیل عالیتون
منتهی یه سوالی پیش اومد که فرمودین ابوطالب مکی دچار جنون شده بود ولی من یه جستجوی سطحی در گوگل کردم جیزی در این رابطه پیدا نکردم امکانش هست راهنماییم کنید
ممنون

تصویر پاسخگوی اعتقادی

سلام
پاسخ قبلی را نمی دانم کدام کارشناس محترم ارایه نموده ولی شناخت دقیق در باره ایشان این است :
«ابوطالب محمد بن علی بن عطیه مکی»، زاهد و عارف سده چهارم است که در اصل از مردم جبل ایران بود و چون در مکه پرورش یافت، به مکی معروف شد.
وی از مولفان مشهور صوفیه بوده است و در دوره‌های بعد همواره به اقوال و روایات او استناد می‌کرده‌اند، آگاهی درباره زندگانی و احوال شخصی او بسیار اندک است.
از گستردگی و تنوع مطالب و موضوعاتی که در کتاب « قوت القلوب » او دیده می‌شود، چنین بر می‌آید که وی در اوایل عمر در علوم مرسوم زمان خود به تحصیل و تعلم مشغول بوده و خصوصا به استماع حدیث و روایت آن رغبت و توجه تمام داشته است. وی صحیح بخاری را نزد ابوزید استماع کرده و از عبدالله بن جعفر بن فارس اجازه روایت گرفته بود و از کسانی چون ابوبکر آجری ، علی بن احمد مصیصی ، محمد بن عبدالحمید صنعانی و احمد ضحاک روایت می‌کرد و کسانی چون عبدالعزیز ازجی و محمد بن مظفر خیاط از او روایت کرده‌اند.
ابوطالب روزگاری به ریاضت‌های سخت عمر می‌گذرانده و گفته‌اند که سال‌ها خوراکش برگ و ریشه گیاهان صحرا بوده است، تا جایی که رنگ چهره اش دگرگون شده بود. نسبت ابوطالب در تصوف به دو واسطه از طریق ابوالحسن احمد و پدر او ابوعبدالله محمد بن سالم به سهل تستری می‌رسید. وی با ابن جلاء نیز مصاحبت داشت و از او با عنوان شیخنا ابوبکر بن جلاء یاد می‌کرد.
وی در سال ۳۸۶ ق در بغداد درگذشت و در جانب شرقی مقبره مالکیه به خاک سپرده شد.
قوت القلوب مهمترین اثری است که از ابوطالب محمد بن علی مکی بر جای مانده و از آغاز همواره از شهرت و اعتباری خاص برخودار بوده است.
همانگونه که مولف آن شیخ ابوطالب محمد بن علی مکی در اول کتاب تصریح نموده است، نام کامل آن «قوت القلوب فی معامله المحبوب و وصف طریق المرید الی مقام التوحید» می‌باشد. لکن به «قوت القلوب» شهرت پیدا کرده است.
این کتاب مهمترین اثری است که از ابوطالب بر جای مانده و از آغاز همواره از شهرت و اعتباری خاص برخودار بوده است.
عین القضاه همدانی گوید که ابوطالب را در این علوم، کلامی است که پیش از آن کسی را نبوده (عین‌القضاة همدانی، تمهیدات، ص ۳۶) و از آغاز اسلام در این علم کتابی چون قوت القلوب تصنیف نشده است. (جامی، نفحات الانس، ص ۱۲۲)
قوت القلوب را می‌توان روشن‌ترین و کامل‌ترین بیان تصوف زاهدانه سده‌های اولیه و از نخستین کوششهای جامع و منظم در تطبیق و سازگار کردن آداب و آراء صوفیه با موازین شریعت به شمار آورد.
تاریخ تالیف این کتاب به درستی معلوم نیست، ولی چون در آن ابوالحسن بن سالم را چون درگذشتگان با عبارت رحمه الله یاد می‌کند، می‌توان گفت که زمان نگارش آن بعد از ۳۶۰ ق بوده است». (دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج ۵، ص۶۳۱)
موضوع این کتاب بیان مایحتاج مرید تا رسیدن به توحید است، اعم از فقه اصغر که فروع دین و تکالیف شرعی است، و فقه اوسط که علم اخلاق است و فقه اکبر که عقاید است، و تطبیق تصوف با تشرع و طریقت با شریعت است.
قوت القلوب در حیات فکری و روحی بسیاری از عرفای دورانهای بعد، چون ابوحامد محمد عزالی، شهاب الدین سهروردی، ابوالحسن شاذلی و صوفیه طریقه شاذلیه، تاثیر کلی داشته و معمولا برای سالکان همچون کتاب راهنما و جامع احکام لوازم و شرایط سلوک به شمار می‌رفته است.
ابوحامد غزالی در تالیف احیاء العلوم از طرح و شیوه تصنیف این کتاب پیروی کرده است و در هر دو کتاب بسیاری از آیات و احادیث و اخبار و نیز شماری از حکایات و روایاتی که در بیان مطالب به آنها استشهاد و استناد شده مشابه است.
قوت القلوب یکی از کتابهایی بوده است که ملای رومی قبل از تصنیف مثنوی با آن انس داشته است، و این نبوده مگر بخاطر اینکه قوت القلوب در آن زمان مشهور و معروف دانشمندان بوده است، و دلیل این مدعا را دو بیت زیر می‌آورند.
نوح نهصد سال در راه سوی بود هر روزیش تذکیر نوی
لعل او گویا ز یاقوت القلوب نه رساله خوانده نه قوت القلوب
که مرادش از رساله، رساله قشیریه تالیف ابوالقاسم قشیری، و از قوت القلوب، کتاب مذکور است.
باسل عیون سود در مقدمه قوت القلوب می‌نویسد: «کتاب قوت القلوب از کتابهای سترگ و بزرگ در دانش تصوف است و از منابع اصیل به شمار می‌آید. امام محمد غزالی در تالیف کتاب احیاء علوم الدین به این کتاب اعتماد داشته است، چنانچه استاد بروکلمان (روکلمان، تاریخ الادب العربی، ج۴، ص۷۹) ذکر کرده است. بلکه خود غزالی در کتاب «المنقذ من الضلال» می‌گوید: «پس شروع به تحصیل دانش صوفیه از کتابهایشان نمود، مثل قوت القلوب ابوطالب مکی رحمه‌الله‌علیه و آثار پراکنده از جنید و شبلی و ابویزید بسطامی، و غیر از اینها از کلام مشایخ ایشان، تا به مقاصد علمی ایشان آگاهی یافتیم، و آنچه از طریقت ایشان امکان داشت با خواندن و شنیدن تحصیل شود، بدست آوردم.

کتاب قوت القلوب از کتابهایی است که شهرت چشم گیری پیدا کرد و مورد توجه و اهتمام دانشمندان قرار گرفت». (ابوطالب مکی، قوت القلوب، مقدمه، ص ۳-۴)

دکتر محسن جهانگیری در کتاب «محیی الدین بن عربی چهره برجسته عرفان اسلامی» می‌گوید: «ابوطالب مکی: عبارتی که در تکریم و تعظیم این شیخ آورده است، با شکوهتر از سایر عبارات اوست. برای نمونه، در فتوحات مکیه، آنجا که نظر می‌دهد: بهایم امتهایی هستند، مانند سایر امتها و آنها را تسبیحات و نمازهایی است مخصوص خود آنها، می‌نویسد:

و ساعدنا علی هذا القول شیخنا و امامنا المتقدم حجه الله علی المحققین ابوطالب المکی صاحب قوت القلوب. ( ابن عربی، فتوحات مکیه، ج۳، ص۴۸۸)
باز آنجا که اظهار عقیده می‌کند: اتساع الهی ایجاب می‌کند در وجود شیئ تکرر نیابد، ابوطالب مکی را از مردان الهی به شمار می‌آورد و برای تایید عقیده خود به نقل قول او می‌پردازد و می‌نویسد: «یقول الشیخ ابوطالب المکی صاحب قوت القلوب و غیره من رجال الله عزّوجلّ ان الله سبحانه ما تجلی قط فی صوره واحده لشخصین و لا فی صوره واحده مرتین، و لهذا اختلفت الاثار فی العالم و کنی عنها بالرضا و الغصب»( محیی الدین بن عربی چهره برجسته عرفان اسلامی، ص۱۴۴) (ابن عربی، فتوحات مکیه، ج۱، ص۲۲۶)
علامه عارف استاد حسن حسن زاده آملی (مد ظله العالی) می‌فرماید:
«در نظر این کمترین اول «مفتاح الفلاح» شیخ بهایی، و پس از آن «عده الداعی» ابن فهد حلی، و بعد از آن «قوت القلوب» ابوطالب مکی و سپس «اقبال» سید بن طاوس، و در آخر انجیل اهل بیت و زبور آل محمد «صحیفه کامله سجادیه» در عداد کتب درس درآیند که نقش خوبی در احیای معارف اصیل اسلامی دارند»( رساله نور علی نور، در ذکر و ذاکر و مذکور، ص ۱۱)

نظرات