آیا بدبخت تر از من کسی هست؟

بد بختی

فکر نکنم بدبخت تراز من کسی باشد.
باور نمی کنید من خانواده ای دارم که هرکدام از آنها برای من اسم های خنده دار می سازند و همیشه مسخره ام می کنند. من هم وقتی تنها باشم می نشینم و گریه می کنم. موهای من یک مقداری زبر است و همیشه به خاطر آن تمسخر می شوم حتی در بیرون از خانه، پدر من هم روشن دل(نابینا) است و نمی تواند از من دفاع کند. حالا با این اوصاف من باید چه کار کنم؟

سلام دوست عزیز

از رفتار غیر اخلاقی دیگران نسبت حضرتعالی متاسفیم اما توجه داشته باشید؛

تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
- اینكه دیگران شما را مسخره كنند چیزی از قابلیتهای شما كم نمی‌كند بلكه تنها شخصیت خود را معرفی می‌كنند. مسخره کردن دیگران نشانه جهالت است. پس برای جهالت دیگران ارزش قائل نشوید.

- همه افراد دارای نقص هستند و تنها خداوند متعال است كه فاقد نقصان است. پس بنده و جنابعالی نیز از نقص مبرا نیستیم.

- زبر بودن مو و...هیچگونه نقصی محسوب نمی‌شود و دیگران نیز به این امر واقف هستند و به نظر می‌رسد تنها قصد سر به سر گذاشتن شما را دارند.

- از خود سوال كنید كه با تمسخر دیگران آیا چیزی از شما و قابلیتهای شما كاسته می‌شود؟!! خود مستحضرید كه پاسخ منفی است.

- برای خود ارزش و احترام بیشتری قائل شوید و ارزشمندی خود را به قضاوت جاهلانه دیگران گره نزنید.

- در قبال تمسخر دیگران با شوخی و یا بی اعتنایی برخورد نمایید.

- سطح مهارتهای و توانمندیهای خود را افزایش دهید.

- به موفقیتها و امكانات خود كه در واقع آن هم الهی هستند بیشتر توجه كنید و قدر آنها را بدانید.

- به خاطر چنین موضوعاتی هیچ گاه، نه خود را سرزنش كنید و نه بدبخت بدانید و بنامید. خود را با افراد دیگری كه در سطح پایین تری نسبت به شما قرار دارند مقایسه كنید.

- نابینایی پدر بزرگوار را امتحانی الهی بدانید و همواره به ایشان افتخار كنید. آنچه كه مهم است این است كه افراد در سرای باقی نابینا محشور نگردند.

- در مشكلات از خدای متعال استعانت بجویید.

باز تكرار بیت فوق
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت.
بنابراین، مهم صفات انسانی و خدایی است و نه موی نرم یا زبر.
مهم سیرت زیباست و نه صورت زیبا.

دیدگاه‌ها

ای بابا.......همچین گفتی از من بدبخت تر کسی هست که گفتم چی شده؟؟؟؟اره من از تو بدبخت ترم............فقط چند خط از زندگیمو بخون تا متوجه بشی بدبختی چیه؟؟؟؟؟؟؟؟یه دختر روستایی ۲۲ ساله ام با هزار امید و ارزو......تا حالا خواستگاری نداشتم........پدر و مادرم واسم رفتند خواستگاری دوتا از پسرای روستامون که جواب رد شنیدند........نصف روستام به لطف پز دادن مادر این پسرا که دختر فلانی اومده خواستگاری پسرمون قضیه رو فهمیدند....روزی نشده که از طرف والدینم با القاب بدقیافه و سربار زندگی صدا نشده باشم!!!!!!بابام تهدیدم کرده که اگه تا ۳ ماه دیگه واسه خودم یه شوهر پیدا نکنم(مثلا با دوستی خیابونی)خواهر کوچیکترمو شوهر میدن......اخه من که از این کارا یاد ندارم........حتی اطرافیانم حجابمو مسخره میکنند و میگن اگه یکم از موهای قشنگتو بیرون بدی شاید چند نفر اومدند سمتت........قلبم تیر میکشه.اینا فقط چند خط از تیره بختیم بود......برین خداتون رو شکر کنید..........واسه هموطنتون هم از ته دل دعا کنید که کافر نشه............

ان مع العسر یسرا ...

تصویر soalcity

فکر می کنم، اگر قرار باشد مسابقه ای برگزار کنیم و هر کس بدبختی بیشتری از خود گفت، او را نفر اول کنیم، رقابت بسیار سخت و نفس گیر و شرکت کنندگان بسیاری خواهیم داشت که هر کدام خود را بدبخت ترین آدم روی زمین می دانند.

به نظر من، شنیدن درد و دل های اینجوری خالی از لطف نیست. حداقل اونایی که یه ذره وضعشون خوبه قدر زندگی رو که دارن بیشتر میدونن و بیشتر شکر میکنن و به دنبال اون تلاش بیشتری انجام میدن. ببعدش به نظر من باید یه جایی باشه که درد دل مردم شنیده بشه. بعد اونایی که مسئولن متوجه بشن که چقدر کم گذاشتن؟؟ مگه عبادت جز خدمت به خلقه. یعنی شما (سؤال سیتی) هم دوست ندارین به درد دل مردم گوش بدین و حداقل از ناامیدی درشون بیارین؟؟ اگه نالیدن از شرایط زندگی اشتباهه اگه ضعف از خودمونه خب اینو به مخاطب تون بگید. چرا مخاطب تون رو توانمندش نکنید. چرا دیگه همچین حرفی میگید! جای تعجب داره! مگه دین همه روح و معنای زندگی انسان نیست پس مخاطب رو توانمند و از اون شرایط روحی بد خارج کنید. یاد بدید که همه چیز حتی سختی را زیبا ببینیم.

سلام
شما مشکلاتی دارین که حداقل میتونین بازگو کنین اما من همه مشکلام جوریه که هیچ جا حتی اینجورجاها هم نمیتونم بازگو کنم و درددل کنم با کسی.....خلاصه اینکه ریز و درشت مشکلاتم همه از دم عجیب و غریبه و خودمم موندم تو مشکلاتم.....همه حرفامم واسه ابد تو دله خودمه و فقط خدام میدونه......اما بازم خدایا شکرت ممنون واسه همه چیز.
خداحافظ

سلام . اون دختر خانمی که نوشتن موهام زبره باید بگم منم دختری هستم که موهام زبره . اما فقط مشکل این نیست من چشام خیلی ضعیفن . بعدشم ستون فقراتم قوز داره یه مقد ار. ۳۵ سال دارم وهنوز خاستگار ند ارم . تازگیا یکی پید اشد ه بود اما بمحض اینکه مشکل کمرمو فهمید رفت.............شما پاسخگوی عزیز که من فک کنم اقا باشید لطفا بمن بگید چجوری با این مشکلات سر کنم؟ چیکار کنم؟ظاهرم هم چند ان زیبا نیست... بعضی وقتا نهایت بد بختی ر و احساس میکنم... ودلم از د ست مردا میگیر ه چرا که بیشترشون به زیبابیی زن اهمیت مید ن وزیبایی جسمش ......بمن بگید چرا؟

ای بابا خوشی زده زیر دلتون بخدا.
من یه دانشجوی دکتری مکانیک هستم. دانشگاه تهران درس میخونم. قیافمم بد نیست. کسی هم مسخرم نمیکنه کلی هم دوست و رفیق دارم. کلی هم میخواند جای من باشند. اما ....
چند وقت پیش چون از ۲۵ سال بیشتر بودم بیمه تموم شد و پدرم باید بیمه آزادم میکرد. ماهی ۸۰ هزار تومن. پس از یکی دو سال مادرم گفت این پوله زیاده برامون. البته وضع مالیشون خیلی خوبه. منم الکی گفتم بیمه دانشجویی دارم و اونو کنسل کنید. پاره وقت کار میکردم و میانگین ماهی ۴۰۰ در میارم. سر یه قضیه الکی پدر مادرم گفتند سرباری و کلی چیز میز بارم کردند که فلانی اینطوریه و اون طوری. چرا کار نداری خونه نداری و ... خلاصه فحش و بد بیراه از اونا و سکوت از من.دیگه زیاد خونه نمیرم. بدتر از اون اینکه تازه فهمیدم سرطان دارم و بیمه هم ندارم. هر چی کار میکنم باید بدم دکتر تازه کلی هم درد بکشم. تازه هیچ کسی هم نمیدونه که مریضم.
ولی من زمین نمیخورم. دنیا مگر با مرگم بتونه پشتمو به خاک بزنه.

بهت افتخار می کنم روحیه ی خیلی خوبی داری خداوند یارت باشه

من افتخار می کنم ب خد ک بنده های خوبی مثل همه شماداره. همه تونو دوست دارم و ارزوی خیر بی نهایت براتون دارم

سلام، هميشه همه فكر ميكنن خودشون بدبخت تر از همه ان و مشكلاتشون بيشتر و پيچيده تره... منم دلم خيلي گرفته از همه از بس كسيو ندارم باهاش درد دل كنم گفتم حداقل اينجا بنويسم بلكه يكم آروم شم... من ٢٠ سالمه ولي روحم مثل يه آدم ٨٠ ساله پير و تنهاست... پدرم فوت كرده و من با خواهر و مادرم زندگي ميكنم خدارو شكر از نظر مالي مشكلي نداريم و زندگي خوبي داريم ولي مگه همه چيز با پول حل ميشه... خواهرم با يه پسر دوسته و ترجيح ميده كل وقتشو با اون بگذرونه تا اينكه با خانوادش باشه. اصن انگار از ما بدش مياد و همش ازمون فراريه... مامانمم اختلاف سنيش با من زياده و اصن هم زبون من نيست دوست آنچنانيم ندارم همه دوستام همش با خانواده هاشونن... من تنهاي تنهاي تنهام... هيچكس و تو اين دنيا ندارم كه يكم باهاش حرف بزنم يكم باهاش برم بيرون روحيم عوض بشه... كل زندگي من با گوشيم ميگذره از صبح كه بيدار ميشم تا شب كه ميخوام بخوابم فقط سرم تو گوشيه.. از تنهايي بداخلاق و پرخاشگر شدم و همش با همه دعوامه... بعضي وقتا از ته دل آرزو ميكنم ازدواج كنم و زندگيم يكم عوض بشه و از تنهايي دربيام... حتي به خودكشيم فكر كردم اما نميدونم بعد من چه اتفاقي واسه مامانم ميفته از بس كه خواهرم هار و گستاخه... از ته دل اميدوارم خدا سزاي اون پسر عوضي كه خواهرمو از خانودمون جدا كردو بده و همين بلا سر خواهر خودش بياد... بعضي وقتا از بس گريه ميكنم و از خدا ميخوام منو از روي زمين برداره و ببره پيش بابام خسته ميشم... اميدوارم خدا به هممون كمك كنه كه به غير از اون كسيو نداريم!

تصویر مشاور شهر سوال

سلام خدمت شما کاربر گرامی، از این که شهر سوال را برای طرح مسئله خود برگزیدید خوشحالیم. هرچند بیان مشکلات زندگی و وضعیت شما، ما و دوستانتان را می آزارد اما، از طرفی بیان این مسائل هم لحظاتی شما را آرام خواهد نمود و هم برای ما و سایر دوستانتان که مشکلات شما را ندارند، موجب شکرگذاری و دانستن قدر نعمتهای خدا ست. البته این نکته ای است که شما هم باید از زندگی سایر انسانها استفاده کنید.
نمیدانم شما از دوستان خانم ماهستید یا آقا، ولی احتمال می دهم از کاربران آقاپسر باشید. به هر حال چون تجربه فوت پدر را دارم، با درک بیشتری به شما اعلام می کنم که خداوند ایشان را غریق رحمت کند و به شما همه اعضای خانواده به ویژه مادرتان، صبر و شکیبایی عنایت فرماید. شاید کمتر کسی که از نعمت پدر برخوردار باشد، بتواند حس و حال پدر از دست دادگان را به درستی درک کند. دوست عزیز، اما این نکته جدای از همه سختی هایی که بر خانواده شما وارد کرده است، بار مسئولیت همه اعضای خانواده را سنگین تر نموده. قطعا وقتی یکی از ستونهای اصلی خانه از بین برود بار خانه بر دوش ستونهای دیگر است، و شما و خواهرتان و مادرتان بیش از پیش باید نسبت به هم ابراز مهر و محبت و مسئولیت کنید. بنابراین فرار از این وضعیت (مثل رفتن از خانه با یک شخص دیگر، یا خدای نکرده از بین بردن خود) مشکلی را حل نخواهد کرد که هیچ مشکلات را بیشتر میکند. قطعا ازدواج شما و حتی خواهرتان، هم به حال خسته خودتان کمک خواهد کرد، و هم التیامی بر زخم کهنه مادرتان خواهد بود، که آرزوی هر مادری این است. خدای متعال به ما بدن سالم و نیروی عقل داده تا به کمک آن بتوانیم اموراتمان را بگذرانیم و به اهداف خود برسیم. مشکلات خود را حل کنیم و پله های موفقیت و تعالی را طی کنیم.
وضعیت شما هرچند دردناک و ناراحت کننده است، اما قطعا بدتر از وضعیت کسی نیست که در یک شب در یک حادثه (مانند زلزله یا بمباران و ...) تمام خانواده و حتی نزدیکان و اقوام خود را ازدست داده و تنهای تنها ناگزیر به ادامه زندگی است... کسانی از این دست که در اطراف ما هستند و با قوت و قدرت به زندگی خود ادامه می دهند و آینده خود را می سازند.
به خدا توکل کنید، تصمیم بگیرید، هدف گذاری کنید (یک هدف بزرگ و بلندمدت و چندین هدف کوچک و کوتاهمدت) و از فردا حرکت کنید.
یاری و مدد خدا، قطعا با کسی است که حرکت کرده است، نه کسی که در جای خود نشسته باشد.

هه . نمیتونم مشکلمو واضح بگم چون اگه کسی منو بشناسه بدبخت میشم.
فقط بگم من یه پسر ۱۴ ساله ام که اگه روزی ۵۰ هزار تمن در نیارم بدبخت میشم. فک نکنین به کسی باج میدم یا...
خیلی از این چیزا بدتره.
دزدی و کلاهبرداری شده کارم. شبا بیرون میخوابم. اخه خونه ای ندارم که برم. الان حدود یه ماهه که دنبال یه شهر خوب برای دزدی میگردم. هفته پیش میخواستم برم سمنان ولی اتوبوس ها همشون واسه فردا بودن.خواستم برگردم که یکی از مسافرای دیگه که میخواست بره سممنان ولی اتوبوس گیرش نیومده بود گفت اگه بخوام میتونم باهاش برم و منو میرسونه. وسطای راه بودیم که پیچید تو جاده خاکی. بدجوری خراب بود جاده.
میگفت میون بره تا اینکه کنار یه خونه واساد و منو انورد پایین دوتا از دوستاش که تو خونه بودن منو گرفتن و بردن تو خونه.
شاید باورتون نشه ولی بدون بیهوشی کلیه‌م رو در آوردن. فک کنم در حین کار بیهوش شده بودم، درست یادم نمیاد. وقتی به هوش اومده کنار جاده بودم ولی اثری از اون کثافت نبود. کنار جاده واسادم تا اینکه یه راننده تریلی منو سوار کرد. تو ماشینش قش کردم. منو برده بود بیمارستان. گفت خودش هزینه هامو داده. کیف پولمو از کفشم در آوردم و بهش ۱۰۰ تمن دادم با اینکه میدونستم بیشتر خرج داشتم. ولی چرا بهش خوبی کنم فقط خواستم یه خورده ادم باشم
حالا هم تو سمنانم با یه کلیه. هه به این میگن بدبختی.
راستی این وای فای هم مال زبان سرا ایرانیانه سرعتش خوبه دمش گرم راهت هک شد.

با سلام و تشکر از ارتباطتان به شهر سوال!

پرسشگر گرامی،
بعضی مصیبت ها، مصیبت ‏هایى هستند که لازمه طبیعت و فطرت انسانى است، مانند مرگ و بعضی مشکلاتى است که خدا براى توانا ساختن انسان قرار داده است. بعضى از این مشکلات انسان را از نظر جسمانى محکم مى ‏سازد و بعضى ‏ها از نظر معنوى. امام على علیه السلام در نامه معروف خودش به عثمان بن‏حنیف مى‏فرماید: «آگاه باشید درختان بیابانى، چوب‏ شان سخت ‏تر و درختان کناره جویبار پوست ‏شان نازک ‏تر است. درختان بیابانى که با باران سیراب مى ‏شوند، آتش چوبشان شعله ‏ورتر و پر دوام ‏تر است».(۱)

در سخن دیگری از مشکلاتی سخن به میان می آورد که آدمی را از نظر معنوی مستحکم می کند:«خداوند همواره بندگان خود را به انواع شداید مواجه مى‏ کند و اقسام کوشش ‏ها و مجاهدت ‏ها را پیش پاى آن ها مى ‏گذارد، تکالیفى گوناگون برخلاف طبع آسایش ‏طلب آن ها بر آن ها مقرر مى ‏دارد تا غرور و تکبر از دلشان بیرون رود، نفوس ‏شان به عبودیت خدا رام گردد و این وسیله ‏اى است براى اینکه درهاى فضل و رحمت پروردگار به روى آن ها گشوده شود» .(۲)

مواجهه شدن با مشکلات و شداید هم شامل حال افراد می شود و هم اجتماع: «خدا هرگز استخوان شکسته ملتى را بازسازى نفرمود، مگر پس از آزمایش ‏ها و تحمل مشکلات»(۳) «روزى انسان ‏ها را اندازه‏گیرى و مقدر فرمود. گاهى کم و زمانى زیاد و به تنگى و وسعت به گونه ‏اى عادلانه تقسیم کرد تا هر کس را که بخواهد با تنگى روزى یا وسعت آن بیازماید و با شکر و صبر، غنى و فقیر را مورد آزمایش قرار دهد. پس روزى گسترده را با فقر و بیچارگى درآمیخت و تندرستى را با حوادث دردناک پیوند داد، دوران شادى و سرور را با غصه و اندوه نزدیک ساخت، اجل و سرآمد زندگى را مشخص کرد، آن را گاهى طولانى و زمانى کوتاه قرار داد و مقدّم یا مؤخر داشت».(۴)

اما چرا خدا بندگانش را مورد امتحان و آزمایش قرار می دهد؟ مگر نه اینکه به جزئیات احوال بندگانش هم آگاه است؟ ... امتحان اگر فقط به معنى به کار بردن میزان و مقیاس براى کشف مجهولى باشد، البته درباره خداوند صحیح نیست. امتحان معنى دیگر هم دارد و آن از قوّه به فعل آوردن و تکمیل است. خداوند که به وسیله بلایا و شداید امتحان مى‏ کند، به معنى این است که به وسیله این ها هر کسى را به کمالى که لایق آن است، مى ‏رساند.

پی نوشت ها:
۱. نهج‏البلاغه، نامه ۴۵.
۲. همان، خطبه۱۹۲.
۳. همان، خطبه۸۸.
۴. همان، خطبه۹۱.

موفق باشید.

از من هیچکس بدبخت تر نیست من الان ۶ سال هست تو رنج و عذاب هستم . اتفاق های بد خونریزی گریه زاری اصلا تصورش کنی گریه میکنی.کسایی که با من بدرفتاری کردند .چه رفتار ظالمانه داشتند که مو به تنت سیخ میشه. همیشه یا یکی میمیره یا یه نفر نابود میشه. فکر کنم الان یک سال هست نخندیدم. هیچکس از من بد بخت تر نیست همش گریه خونریزی دعوا جنگ که دیگه دارم می رم به سمت مرگ حتی فکر کردن بهش سخته

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما دوست عزیز. از این که به شهر سوال آمدید و نظر خود را مطرح نمودید بسیار متشکریم.
دوست عزیز، ممکن است در دوره ای از تاریخ یا دوره ای از زندگی هر فردی اتفاقات ناراحت کننده یا شوک آور یا فاجعه بار روی دهد. چنان چه بسیاری از کودکان، نوجوانان، جوانان و خانواده ها در فجایعی مانند زلزله بم، حضور داشتند و به طور مثال در عرض یک شب تا صبح تمامی اقوام خود را از دست دادند یا مدتی را زیر آوار در کنار جسد نزدیکترین و عزیزترین افرادشان گذراندند و .... هزاران داستان و حکایت از این دست که میتوانید آن ها را بخوانید و بشنوید. قطعا شما بدبخت ترین فرد نیستید، اما ممکن است شما چنین تصوری یا تفکری نسبت به خود یا وضعیت خود داشته باشید.
اگر فکر میکنید این گونه افکار و احساسات به سادگی از ذهن شما جدا نمی شوند، بهتر است به یک روانشناس (باتجربه درمان افسردگی) مراجعه کنید.
ضمنا میتوانید تا زمانی که شرایط حضور در یک دفتر مشاوره برایتان فراهم شود، با تلفن سراسری ۰۹۶۴۰۰ تماس بگیرید تا مشاوران تلفنی ما شما را بیشتر راهنمایی کنند.
آرزوی ما سلامتی و آرامش شماست.

من به پسر ١٥ سالم كه هيچ دوستي رفيقي ندارم تنهام كادر و پدرم خيلي به من حسي ندارن انگار بچشون نيستم در حالي كه همه دوستام دوست و رفيق دوست دختر دارن:)

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما دوست عزیز، به شهر سوال خوش آمدید. دوست نوجوان من، این فکر اشتباه است که شما در چنین شرایطی با داشتن یک دوست غیرهمجنس هم مشکلات شما حل می شود. به ویژه در سن شما و کلا در سنین نوجوانی، داشتن دوستان صمیمی همجنس بسیار کارساز تر و مفید تر از سایر افراد است. اما این که چرا تاکنون به گفته خودتان رفیقی ندارید و یا داشته اید و از دست داده اید و یا روابط درون خانواده شما به چه صورت است، مواردی است که برای ما نامشخص است و قطعا با مراجعه به یک مشاور (یا تماس با مشاور تلفنی ۰۹۶۴۰۰) میتوانید ساده تر از این وضعیت عبور کنید.
نکته مهم دیگر این است که خداوند بزرگ و مهربان، بهترین و تنهادوستی است که با هر نوع اخلاق و نگرش و رفتار و برخوردی که از سوی ما مواجه شود، ما را تنها نخواهد گذاشت . تقویت و تحکیم رابطه معنوی خودتان با پروردگار میتواند مسیر حل مشکل شما را بسیار تسریع دهد.
موفق باشید.

چه کسی بدبخت تر از منی که از درگاه خدا رانده شدم و دعای من اجابت نخواهد شد و برای من یار و یاوری نیست..این نهایت بیچارگی و بدبختی است

پرسشگر گرامی؛
در سیستم دعا، کسی که باور و ایمان قوی نسبت به قدرت نامحدود الهی داشته باشد و با تمام نیاز و تضرع، خود را به او وصل کند، همان وقت که در حال دعاست اجابت هم به دست آورده است. اصلاً همین باور قوی و نیاز شدید هر گاه باهم توأم شد، خود به خود اجابت هم حاصل می‌شود. مثل اینکه بگوییم هر گاه شکر و آب باهم مخلوط شد خود به خود شربت هم آماده است.
پس دعا همان وقت که شرایط آن حاصل شد یعنی شخص، عجز خود و قدرت خدا را هردو باهم درک، و خواسته خود را مطرح کرد همان وقت اجابت می‌شود. حتی اگر ظاهر مادی این اجابت برای رخ نمودن، کمی زمان ببرد و یا با شکلی دیگر که مورد انتظار دعا کننده نبوده است، ظهور یابد.
البته گاهی دیر اجابت شدن هم به این دلیل است که ما دیر به آن باور مورد نیاز دست پیدا می‌کنیم. مثلاً برای خانه خریدن، اول به قوای خود تکیه می‌کنیم. بعد که از قدرت مادی خود و رویا پروازی‌هایمان نتیجه‌ای نگرفتیم و صد درصد از خودمان ناامید شدیم آنگاه به باور لازم برای دعا می‌رسیم آنگاه دعای چندین و چندساله ای که پشتوانه معنوی قوی برای اجابت نداشت، مستجاب می‌شود. در روایت است که امام صادق فرمود:
هر گاه یکی از شما خواست که از خداوند چیزی درخواست نکند مگر اینکه به او ببخشاید، باید از تمام مردم نومید گشته، و جز به درگاه خدا- عزّوجلّ- امید نداشته باشد، پس هر گاه که خداوند چنین حالتی را در بنده مشاهده کرد، آن بنده چیزی درخواست نمی‌کند مگر اینکه به او عطا می‌فرماید.(آمالی شیخ مفید-ترجمه استاد ولی، متن، ص: ۳۷)

دعا سیستم خاصی دارد که اگر، هر کس در آن سیستم قرار گرفته و دعا کند،مسلمان باشد یا کافر بنا بر قوانین سیستم به اجابت خواهد رسید.
بزرگ‌ترین اشکال ما این است که مسائل دینی را با هم مخلوط می‌کنیم و با بکار بردن قانون توبه، انتظار داریم چیزی را به دست آوریم که مثلاً نتیجه کاربرد قانون ادب است. در حالی که قانون توبه گناهان فرد را پاک می‌کند؛ قانون ادب محبوبیت اجتماعی فرد را زیاد می‌کند ؛قانون توسل ؛موجب شفاعت در آخرت می‌شود. و ... قوانین معنوی هم مانند قوانین مادی تداخلی در هم ندارند چه فقیر و چه پولدار هر کدام دست در آب سرد فرو برند سرما را حس می‌کنند و اگر دست در آب گرم فرو برند گرما را حس می‌کنند.
قوانین معنوی هم در کلیات خود تداخل نمی‌کنند. قانون دعا توسط هر کسی استفاده شود ،تأثیر خود را خواهد گذاشت. مؤمن و گناهکار هر کدام دعا کنند اثر دعا را خواهند دید.
فقیر اگر چه نمی‌تواند به اندازه ثروتمند خرید کند اما اگر هر دو از یک جنس خریداری کردند ،آن جنس برای هر دو یک امتیاز و خاصیت خواهد داشت. فقیر و ثروتمند هر دو می‌توانند از آب سردکن های موجود در پارک شهر استفاده کنند.

مؤمن و عاصی هم هر دو می‌توانند از امتیازاتی که خداوند برای همه بندگانش مشترک قرار داده استفاده کنند .بلکه گناهکاران اگر زیرک باشند باید از این امتیازات استفاده بیشتری ببرند .خداوند خود در قرآن خطاب به همه بندگانش می‌فرماید : وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعان (سوره البقرة ،آیه ۱۸۶): و چون بندگان من از تو سراغ مرا می‌گیرند بدانند که من نزدیکم و دعوت دعاکنندگان را اجابت می‌کنم البته در صورتی که مرا بخوانند ؛" ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ "(سوره مؤمن آیه ۶۰): با دعا کردن خودتان را مورد اجابت من قرار دهید.
آن چیزی که باعث می‌شود از این همه الطاف و امتیازات منحصر به فرد قانون دعا استفاده نکنیم، حال آنکه به شدت به آن محتاجیم، آن است که مسائل مختلف معنوی را با هم مخلوط می‌کنیم.
چون از گناهان خود خبر داریم رغبتی برای دعا کردن نداریم .وقتی وضعیت غفلت و دوری خودمان را از خداوند در نظر می‌گیریم باورمان از اجابت ضعیف می‌شود. گمان می‌کنیم که دعا امتیازی برای مؤمنان بی گناه است. در حالیکه ما در هر درجه و منزلتی که باشیم می‌توانیم دعا کنیم و همان‌طور که یک مؤمن دعا می‌کند ما هم خودمان را در سیستم دعا قرار داده و از آن بهره ببریم.

موفق باشید.

گوش دادن به بدبختی های شما مث لالایی میمونه واسه من
کاش حداقل پدر مادرم مرده بودند ، نمیمیرند که فقط زندن که منو بدبخت کنن ، کی گفته پدرو مادر بهترینو میخوان واسه بچشون؟
کاش منم پسر بودم ..
مامانم هییییییچ وقت تا حالا به درددلم گوش نداده هرچی میخوام روابطو خوب کنم اون تازه بد تر می کنه بابامم که یه .....یه که زندگیمو از پایه دگرگون کرد ، اعتقادم به خدا رو از بین برد شادی بچگانمو گرفت و نذاشت من یه روز خوش داشته باشم همش مسخرم می کنه و بهم فوحش میده و منو میزنه ...

تصویر مشاور شهر سوال

دوست عزیز. از حضور شما درشهر سوال بسیار خرسندیم. و البته متاسفیم که ظاهرا وضعیت خوبی را تجربه نمی کنید.
ما از واقعیت زندگی شما اطلاعی نداریم اما نمیتوانیم کتمان کنیم که در میان تمامی خانواده ها و والدین دلسوز و خوب کشورمان، ممکن است پدرها یا مادرهایی هم باشند که نه تنها لطف و مهربانی زیادی نسبت به فرزندانشان ندارند، بلکه به وظایف والدینی خود نیز عمل نمی کنند. البته این نبایستی باعث شود که بنده و شما از دایره ادب و احترام نسب به بزرگتر و به ویژه پدر و مادر که به هر حال حق بسیار بزرگی بر گردن هرکدام از ما دارند، خارج شویم.
به هر حال به شما توصیه میکنیم در صورت وجود هر گونه مشکل، اگر امکان مراجعه به یک مشاور روانشناس دارید، حتما این کار را انجام دهید، در غیر اینصورت میتوانید با سامانه فوریتهای اجتماعی (۱۲۳) تماس بگیرید.
آرزوی ما آرامش شماست.

من یه دختر ۱۵ ساله ام تو تهران زندگی میکنم نمیخوام اینا بهتون بگم که یعنی من خیلی خوبم اما از لحاظ ظاهری شاید هیچ مشکلی ندارم و از نظر تحصیل هم که همه معلما و مدیر و خلاصه همه با خیال اینکه من تو وضعیتی عالی هستم برای قبولیم تو فلان المپیاد علمی و فلان ازمون سراسری تیز هوشان رط میبندن اما راستش من اصلا در خانوادم وضع خوبی ندارم و مدارم در تنش و اظطراب هستیم و تنها دلیلشم مشکل مالیه ما تا حالا در رفاه کامل بودیم اما پدرم یه جورایی میشه گفت ور شکست شد و الان هیچیه هیچی نداریم فقط یه خونه اجاره ای ... با تمام احترامی که برای پدرم قاعلم ولی باید بگ اون از زیر بار مشکلات شونه خالی کرد و مارو گذاشت و رفت و الان منم و مادرم و برادم و سردرگمی که چکار کنم حالا با خونه ای ک اجارشو نداریم با دست خالی منم که کاری از دستم بر نمیاد با خودم فکر میکنم اگه تو یه خانواده ای معمولی و اروم بودم چه سرنوشتی میتونستم داشته باشم و واقعا میتونستم پیشرفت کنم ولی حیف.... فقط امیدم به عشقم خداست که کمکم کنه...

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام و احترام خدمت شما کاربر محترم شهر سوال.
دوست نوجوان، متاسفیم که در وضعیت خانوادگی و اقتصادی نامناسبی هستید، اما همانطور که خودتان هم اشاره کردید با امید به لطف و عنایت خداوند بزرگ و توانا و البته تلاش خودتان و تمامی اعضای خانواده انشالله از این مرحله سخت زندگی نیز عبور خواهید کرد. هرچند هیچگونه اطلاعات و شناختی از خانواده شما و پدر گرامی تان نداریم اما مطمئن هستیم که به هر صورت ایشان هم علیرغم علاقه به خانواده، به سبب فشار اقتصادی و مشکلاتی که در حال حاضر برایشان پش آمده چنین کاری کرده اند. که صدالبته ممکن است این کار ایشان و تصمیم ایشان نادرست باشد.
با این که ممکن است بسیاری از چیزهایی که تا چندی پیش از وجود آنها بهره مند بودید، درحال حاضر وجود نداشته باشد اما این را به یقین بدانید که بزرگترین سرمایه هر فرد ، خانواده او هستند و بزرگترین سرمایه هر خانواده هم افراد آن! پس قدر مادر، و برادر و خواهر را بدانید و سعی کنید اولا تا جای ممکن خود را با شرایط سخت اکنون تطبیق دهید و در مرحله بعد سعی کنید همگی به کمک هم سهمی در ساختن دوباره زندگی داشته باشید. قطعا سهم شما در این میان، درس خواندن بیشتر و تلاش بیشتر خواهد بود به علاوه این که سعی کنید هزینه ای بر خانواده اضافه نکنید.
نکته ای که باید اضافه کنیم این است که اگر در اولیا و مدیران و معلمان مدرسه، کسی را می شناسید که هم به او اطمینان و اعتماد کامل دارید و هم ایشان به لحاظ فکری و تصمیمگیری انسان توامند و با تجربه ای هستند، بهتر است وضعیت زندگی خود را با ایشان درمیان بگذارید. با این کار هم فشار روانی این مسئله اندکی کاسته می شود و هم ایشان میتوانند به شما در جهت بهبود وضعیت کمک (حداقل کمک فکری) کنند.
موفق باشید.

سلام دوستان
همه ی نوعی مشکلاتی دارن
من هم فقط برای همدردی و درد دلی کرده باشم اینجا مینویسم تا کمی خالی بشم همین .
ی پسر ۸ ساله بودم که پدر مادرم طلاق گرفتن اسیر شدم دربه در شدم با سختیها و کمبودهای زیاد بزرگ شدم ۱۵ سالم شد رفتم ارتشی شدم که ی لقمه نون داشته باشم از اون دیوانه خونه فرار کنم
فشار روحی و جسمی و کمبودهای خیلی زیادی تحمل کردم .
۱۲ سال خدمت کردم
و در اون بین ازدواج هم کردم .
در ۱۲ سال خدمت ی جریانی شد من بیناییمو و سلامتمو و زیباییم صورتم خراب شد و عذاب زیادی کشیدیم با همسرم و پسرم وهیچ حمایت کننده ای نبود
الان ۸ سال از اون ثانحه میگزه و من هنوز بیمارم و تقربا نابینا شدم .
خانومم که خانم خانه داریه پدرمو دراورده و خیلی بهم گیر و عذاب میده
پدر مادرم هم هر کدوم برای خودشون رفتن ی طرف ازدواج کردن اصلا نمیدونن من کجام و سراغ نمیگیرن هیچ طلبکارم هستن پیش کردم از من و کم هم نمیارن .
من پسرم ایندش برام مهمه اما هر از گاهی چنان فشار عصبی بهم میده خانومم که فقط بحث جدال و گیر و سرکوفت میزنه که میخام فرار کنم برم توی جوب اب بخابم یا خودمو بکشم .
فقط حقوق بازنشستگیم براش مهمه که پس انداز کته خرج نکنه و یا بره با خاهراش خوش باشه و روزی ۵ ساعت باهاشون ایرانسلی حرف بزنه .
اصلا منو نمیبینه و صدای منو نمیشنوه و منو سربار میدونه .
من بدبخت نیستم
من عمرم زندگیم سلامتیم باختم نابود شده .
ی جریانی شد به خاطر تحقیقات منو انداختن زندان تا نتیجه بیاد ۵۰ روز اسیر شدم هر وقتم زنگ میزدم خونه صد تا فوش بهم میداد
انگار من خلاف شرع کردم و یا خیانت کردم اونطور برخوردچمیکرد .

بعد بیرون اومدن میخاستم توی خواب خفه کنمش اما به خاطر بچم بیخیال شدم .حسرت ی گردش به دلم مونده .
خونوادش باجناق و خواهراش خیلی بعد ثانحه بهم بی احترامی کردن .با مادرم که یکم میخاستم صحبت کنم کاری کردن نمایشهایی دراوردن که مادرم گفت یا زنت یا من و من به خاطر اینکه بچم مثل من یتیم نشه کاری نکردم و مادرم باز رهام کرد .
الانم که پیام میدم تعطیلات عیده تنهایی چن روزه خونه موندم و نه توانایی بیرون رفتن دارم و نه جایی برای رفتن .
احتمالا روزی حانواده زنم بخان بلایی هم سرم بیارن تا راحت باشن
چون خانومم اواخر بهونه میکنه میگه از پدر مادرت میترسم خونمون رو به اسم من کن که این کار عمرا نمیکنم خانومم پیش مردم نمایش میده و خودشو زن خانه دار و دلسوز نشون میده که با من مونده تا همه تاییدش کنن اما در خونه جهنمی ساخته برام که نه میتونم به کسی بگم و نه راه نجاتی دارم .این هستش عاقبت ی ارتشی که قرار بود از ملت و میهنش محافظت کنه و الان خودش عاجزه .
اینقدر ناله نکنید بدبختید
تن سالم دارید برین از زندگیتون لذت ببرین ولی نامردی نکنید ظلم نکنید خنجر نزنید
زندگی ارزش این کارهارو نداره .
موفق باشید سال نو۹۷ مبارک

من یه ادمیم که تو یه خانواده فقیر به دنیا اومدم فامیلامون همه پولدارن وبه خاطر فقرمون همیشه ما رو به تمسخر میگیرن حتی تو حرف حق مادرم به ظاهر منو دوست داره ولی پدرم همیشه اخماش تو همه و وقتی عصبی میشه زن وبچه حالیش نیست وهمه رو حتی اسباب اساسیه خونه رو میزاره زیر لگد مخصوصا مامانمو طلبکارا بعضیاشون دم خونه داد وفریاد میزنن بعضی وقتا ارزو میکنم بمیره یه داداش دارم چاپلوس که حواس خانوادمو به خودش جذب میکنه منم خیلی دوسش دارما ولی بعضی بدبختیام تقصیر اونه وبه خاطر وضع زندگیم درسام زیاد خوب نیست اخه مدرسم شده جای پارتی بازی نیست و یه چیز دیگه چون من دختر ارومیم همه دستم میندارن به خدا تاحالا بارها فکر خودکشی به سرم زده

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام و احترام خدمت شما کاربر محترم شهر سوال. خوش آمدید.
دوست گرامی، ما از دو چیز اطمینان داریم، یکی این که شما در شرایط مناسبی به سر نمی برید و احیانا به دلیل مشکلات مختلفی (مثلا مسائل مالی، خانوادگی یا غیره) موقعیت ها و لحظات بدی را تجربه میکنید. از سوی دیگر اطمینان داریم که زندگی شما مانند یک لیوان کاملا خالی نیست و قطعا نکته های مثبت و خوبی وجود دارد که شما یا از آن ها غافلید، یا آنها را حساب نمیکنید. به هر حال این میزان بدبختی و منفی نگری در زندگی یک دختر خانواده امری طبیعی نیست. ضمن آرزوی سلامتی برای شما و خانواده محترمتان و نیز آرزوی رسیدن به روزهای بهتر در زندگی توصیه اکید میکنیم با یک مشاور حتی المقدور به صور حضوری و درصورت عدم امکان، به صورت تلفنی تماس بگیرید. همکاران ما در بخش تلفنی (۹۶۴۰۰) آماده شنیدن صدای شما هستند.
امیدواریم در این ماه مبارک، هم خودتان و هم سایر دوستانتان و ما را از دعا فراموش نکنید.
موفق باشید.

از من بدبخت تر کسی نیست ۲۲سالمه و تویه کنکور موندم

بدبخت واقعی کسی هست که مشکلات روحی داره ینی ارامش نداره
بدبخت واقعی بدسرپرست هست کسی که پدرش بدترین و وحشی ترین ادم میشه

توخونه همش دعوای پدر و مادر و ناراحتی های مادرت اذیتت میکنه دیگه اینده و دلخوشی نداری

خوش به حالت که پدرت روشن دل هست و اهل زن بازی و هوسرانی نیست چون هیچی بدتر از خیانت ادمو اذیت نمیکنه از ناراحتی مادرت ناراحت میشی کل دنیا جلو چشمات تیره و تاره

تصویر شهرسوال

با سلام و سپاس از همراهي شما با اين مرکز، هرچند دغدغه، ناراحتي و تأسف شما را از سوء رفتار پدرتان و كار ناپسندش درك مي‌كنيم. به هر حال گرچه در شرايط سخت و پرفشاري قرار داريد ولي از نظر ما تا مي توانيد اتفاقا وارد اختلافات و حل مسائل پدر و مادرتان نشويد.
در مورد پدر و مادرتان طبيعتا کار زيادي از عهده شما ساخته نيست الا اينکه بتوانيد ايشان را مجددا به مشاور خانواده ارجاع دهيد ولي در عين حال سعي کنيد تا مي توانيد با ايشان تعامل کنيد و فقط زمينه بروز اختلاف را در بين ايشان کاهش دهيد. تا مي توانيد بي طرفانه رفتار کنيد و موقع اختلاف در منزل حضور نداشته باشيد و يا به هر دو تفهيم کنيد که اين اختلاف به نفع هيچ طرفي نيست. در هيچ کجاي دين نيز توصيه اي مبني بر حل اختلاف والدين توسط فرزندان نداريم. تنها وظيفه شما اين است که با هر دو طرف رفتار خوبي داشته باشيد ولي اگر اختلاف داشتند بي طرف باشيد ولو اينکه مي دانيد حق با مادرتان است ولي به احترام پدرتان حرفي نزنيد و بگذاريد خودشان با هم کنار بيايند. اين در طولاني مدت هم به نفع شماست و هم به نفع مادرتان...
اما در مورد پدرتان گاهي برخي از افراد تحت تأثير، برنامه‌هاي مخرّب ماهواره و ديگر رسانه‌هاي جمعي، شهوت و تمايلات جنسي فزون يافته‌اي در خود پديد مي‌آورند و يا به خاطر ناكامي‌هاي جنسي، وسوسه‌هاي شيطاني، اعتياد به الكل و مواد مخدر، ضعف شخصيتي، آشفتگي‌هاي روحي و اختلالات رواني، ضعف فرهنگي، ضعف اعتقادي، ضعف ايمان و... دچار برخي خيانت‌ها و كژ رفتاري‌هايي در زندگي مي‌شوند. گاهي بروز و پيدايش برخي اختلافات زناشويي و خانوادگي سبب تجميع نيازهاي برآورده نشده در همسران يا يكي از آنها شده كه آنها در زندگي مشترك خود نتوانسته‌اند آنها را به درستي ارضا كنند؛ به همين خاطر چون پدرتان از اين جهت شديداً احساس نياز مي‌كند، راه را اشتباهي رفته و ارتباطات با زن ديگر را چاره كار خود دانسته است؛ به همين خاطر ممكن است خيلي تعمدي در ادامه ارتباطات نامشروع نداشته باشد و بيشتر به خاطر همان نيازهاي برآورده نشده كه امروز به صورت عادت نابهنجاري درآمده است، دست به چنين كار ناروايي مي‌زند.
اين را بدانيد، بر فرض صحت ماجرا، مسلماً اين دسته از مسايل به لحاظ بار مسئوليتي خاصي كه دارد، هيچ ارتباطي به شما و ساير فرزندان ندارد. اين قضيه بيشتر به رابطه پدرتان با مادرتان مربوط مي‌شود و شما نبايد دخالتي در اين خصوص داشته باشيد و نبايد مستقيماً با پدرتان برخورد كنيد.
اگر پدرتان مرتكب خيانت در زندگي مشترك خويش شده است و روابط نامشروع با زنان ديگر دارد، وي در مقابل اين گونه رفتارش مسئول است و بايد در پيشگاه الهي پاسخگو باشد. با اين وجود، شما به هيچ وجه مُجاز نيستيد در برابر سوء رفتار پدرتان، واكنش و عكس‌العمل نامناسب نشان دهيد، بلكه همچنان موظفيد، حرمت او را نگه داريد و به وي احترام كنيد.
وظيفه شما هم در همه حال اين است كه حرمت و احترام پدرتان را نگه داريد و به هيچ وجه سعي در بي‌احترامي به او و مقابله به مثل نسبت به رفتارهاي نارواي وي نداشته باشيد، بلكه به جاي آن در حق او دعا كنيد تا به راه راست هدايت شود و خداوند از سر تقصيرات او بگذرد. البته اگر پدرتان از سوء رفتار خويش، اظهار پشيماني مي‌كند و يا نشانه‌هاي از اصلاح در رفتارهاي او مي‌بينيد، در آن صورت شايسته است شما نيز بزرگوارانه او را ببخشيد و به روي او نيز نياوريد. ضمنا سعي کنيد پدر و مادرتان را براي حل مشکلات اساسي شان به مشاور خانواده ارجاع دهيد.
همواره موفق و كامروا باشيد.

/۴۳۳۶۱۶/

بابا شماها ک اوضاعتون خیلی خوبه دربرابر من خوشبختید.
من یه دختر۳۳ساله ام. که مادرزادی یک چشمم کم بیناست وانحراف داره، پای راستم ازلگن وزانو به داخل چرخیده که ظاهرخیلی زشتی داره .مادرزادی رحمم ناقص بود و تو۱۷ سالگی یکی از تخمدان هامو دراوردن وهمیشه دردهای پریود وحشتناک داشتم مجبور بودم از شیفاف ومسکن استفاده کنم سه سال پیش بخاطر چسبندگی رحم و وروده هام دوباره عملم کردن ولی همچنان اون دردای لعنتی رو دارم به جزاین میگرن شدید دارم ک گاهی از شدت درد سرمو میکوبم به دیوار. ۴سال پیش فهمیدم کلیه هام کوچیک شده ویکسال دیالیز شدم و الانم دوساله که پیوند کلیه شدم و بخاطر مصرف کورتون و داروهای پیوند کلیه پوکی استخون گرفتم و ریزش موی وحشتناک دارم دسته دسته موهام میریزه..دندونام هم کج و بدفرمه پول ندارم ارتودنسی کنم.هیکلم خیلی زشته کمرخیلی پهن و شکم بزرگ دارم ولی پاهام خییییلی لاغر و استخونیه روم نمیشه شلوار تنگ بپوشم. به شدت استرسی و ترسو هستم نمیتونم توی جمع باشم دستام میلرزه و صورتم سرخ میشه نمیتونم حرف بزنم،توحرف زدن عادیم هم سوتی میدم.نمیتونم از حقم دفاع کنم و همیشه سرخورده میشم.خیلی هواس پرت و گیجم اصلا تمرکزندارم هیچ کاری رو نمیتونم درست انجام بدم همیشه گندمیزنم حتی یه غذای ساده رو هیچ وقت نمیتونم خوب درست کنم. اصلانمیتونم باکسی معاشرت کنم همیشه ازجمع فرارمیکنم .پدرم فوت کرده بامادرپیرم که ۷۵ سالشه زندگی میکنم خیلی غرغرو بددهنه و گیرالکی میده ونفرینم میکنه وطرز فکرقدیمی داره باحقوق بخور نمیر بازنشستگی بابام میگذرونیم ک اخر ماه کم میاریم بااین خرج و مخارج سنگین و داروهای گرون ازخانواده ام خجالت میکشم که نمیتونم خودم کارکنم و خرج دکتر و دارومو بدم. ۹ سال پیش عاشق پسری شدم هیچ وقت باهاش هم کلام نشدم اونم از من خوشش میومد خانواده اش منو از بابام خاستگاری کردن ولی بخاطر همین شرایطم مجبور شدم رد کنم الان اون زن و بچه داره ولی من هنوزم تو حسرت داشتنش میسوزم هیچ وقتم نمیتونم ازدواج کنم وتا آخر عمرم باید تنها بمونم .فکر نمیکنم کسی از من بدتر باشه

تصویر شهرسوال

با سلام و تقديم احترام خدمت شما خواهر گرامي! اميدواريم راهنماي خوبي برايتان باشيم. سوال شما را با دقت خواندم؛ سعي كردم با احساسي كه شما با آن در خانواده روبرو هستيد مواجه شوم و كمي شما را درك كنم.
زندگي دنيا به اقتضاي دنيوي بودن دچار پيچ و خم‌هاي فراوان و فراز و فرودهاي بسياري است و همه افراد به نحوي در حال پيمودن اين پستي و بلندي‌ها هستند و شايد كسي را نتوان يافت كه در زندگي خود گرفتار مشكل و گرهي نباشد. گاهي كسي كه مشكل مالي و اقتصادي دارد و كسي مشكل خانوادگي و اداري، كسي ممكن است مشكل روحي و عاطفي داشته باشد و كسي مشكل... آنچه مهم است آن كه چگونه بتوان اين مشكلات را تحليل كرد و براي حل و رفع آنها اقدام نمود. اگر ما بتوانيم مشكلات را درست و واقع بينانه تحليل و بررسي نمائيم آن وقت چه بسا آنها را نه تنها مشكل، كه رحمت و لطف نيز تلقي كنيم. بنابراين ارزيابي ما از مشکلات بسيار مهم است و اگر سعي در تقويت ايمان نماييم نه تنها راضي به رضاي خداي متعال مي شويم بلکه خداوند نيز در حل آنها بيشتر به ما کمک خواهد کرد. ان شاء الله. مطمئن باشيد دعاي شما به آسمان مي رسد و مستجاب خواهد شد.
پرسشگر محترم! گرچه مشکلات متعددي داريد به لحاظ جسماني داريد ولي نبايد نااميد شويد و اين را بدانيد که خداي متعال نيز شما را ياري خواهد نمود تا بالاخره از اين همه آزمايش موفق بيرون آييد و ازدواج کنيد. آزمايشات الهي براي همه ي انسان ها هست اما سهم شما به دليل ايمانتان کمي بيشتر است. پس صبور باشيد و بدانيد که اجر زيادي به درگاه الهي داريد.
خواهر گرامي! درست است كه ازدواج براي همه جوانان خصوصا خانم ها از اهميت خاصي برخوردار است و معمولا يك خانم دوست دارد با ازدواج و بعد مادر شدن به احساس آرامش و تكامل برسد، اما اين مسئله نبايد آنقدر بزرگ و مهم شود كه تمام زندگي ما را تحت الشعاع قرار داده و مثل يك ابر سياه و تيره بر سراسر وجود و زندگي ما سايه بيندازد. ازدواج بخشي از زندگي ما انسانهاست نه همه آن. آيا عاقلانه است كه به خاطر بخشي از زندگي همه آن را خراب كنيم؟ بنابراين در صورتي كه به هر دري زديم، ولي موفق به اين كار نشديم، نبايد فكر كنيم نابود شده ايم. زندگي ما جنبه هاي ديگري هم دارد؛ كار، ورزش، هنر، تحصيل، فعاليتهاي فرهنگي و مذهبي، تفريح و... كه بايد به آنها پرداخت و اين مسأله را فراموش كرد تا زمينه آن فراهم شود. بنابراين توصيه ما اين است كه ديگر به اين مسأله فكر نكنيد و به ساير ابعاد زندگي خود مشغول باشيد. مي دانيم كه سخت است و هيچ گاه به طور كلي فراموش نخواهد شد. اما بي توجهي به آن، فشارها را كمتر مي كند و تحمل زندگي را براي شما آسانتر مي نمايد. با اين كار از زندگي بيشتر لذت خواهيد برد.
همچنين توصيه مي کنيم از دعا نيز غافل نشويد تا ان شاء الله خواستگاران خوبي برايتان از راه برسد.
موفق باشيد.

/۴۳۴۵۳۷/

فکر نمیکنم از من بدبخت تر وجود داشته باشه،تو این زمونه که همه حداقل یه نفرو دارن که حامیشون باشه قلبن دوسشون داشته باشه کمکش کنه یا پدر یا مادر خوبی داشته باشه یا خواهر یا برادر یا نه یه دوست یا همسر دلسوز داشته باشه یا فامیل خوب دورش باشه،خداروشکر من هیچکسو ندارم که خوبمو بخواد حمایتم کنه،از ته دلش دوسم داشته باشه،همشون یجورایی تحملم میکنن،هیچکس از من خوشش نمیاد،هرکی سمتم بیاد فقط واسه نفع خودش میاد،همه سعی دارن منو بکوبن سرکوبم کنن،تحقیرم کنن،هیچکی تابحال دستمو نگرفته که ازین حالتی که اعتماد بنفسم خورد شده بیرون بیارم،همه انگار لذت میبرن از نابود کردن من،یه بابای بیشعور دارم که ولم کرده یه مادر دارم که یروز خوبه دو دقیقه دیگه بده عاقل نیس کمک حال نیس یکی باید به اون کمک کنه،یه خواهر دارم که نرمال نیس توهم داره یهو قاطی میکنه بد میشه توهم میزنه قصد ازارشو داریم،همشون ادعای عقل کلی دارن،یه شوهر دارم‌‌ که کلا حواسش بهم نیس بقول خودش با من احساس خوشی نمیکنه،همش فکر زن سابقشه و حرفای اونو تکرار میکنه،حامله که شدم دیگه هیچی،هیچکدومشون درکشون نمیرسید کمک حالم باشن،هر کدومشون یجوری به مدلای خودشون اعصابمو داغون کردن،شوهرم اینقد تنمو لرزوند که حالم از این زندگی داغون بهم میخوره،من اگه یه مقدار از نظر عقلی عاقل تر ازینا بودم الان نابودم کردن،از بچگی فشار و کتک و تحقیر تا این لحظه که اینجا مینویسم،دلم میخواد بچمو بردارم و از این دیوونه خونه فرار کنم اما چه فایده پول میخواد که ندارم،شوهرم وضعش خیلی خوبه ولی منو تو بی پولی میزاره،خب چه مدلی بزبون بیاره نمیخامت،حتی تو خونه باهام صحبت نمیکنه،رفتار خوبی باهام نداره،مسخرم میکنه،یه عکس باهاش ندارم چون خوشش نمیاد ازم،هر چی هم اصرار کنم پاچمو میگیره یا داد و هوار و ابروریزی و کتک میزنه،خب اینم حق داره منو نخواد وقتی هیچ پشتی ندارم خونوادم داغونن و فکر منفعت خودشونن هر کی یجور بهم ضربه زده عقده هاشو تو سرم خالی کرده چه توقعی ازین دارم،من بدبخت ترین آدم روی زمینم،حتی وقتی داشتم تو زندگی موفق میشدم همه آدمای دورم دست به دست دادن نابودم کنن،ورشکسته شدم تا خواستم از جام پاشمیکی اوار شد سرم لای دستو پامو گرفتن که حتی یه قدمم نتونم بردارم،خیلی دلم پره زخمام هیچ وقت خوب نمیشه!خدایا شکرت واسه این آدمای مضخرفی که تو زندگیم فرستادی پاگیر من باشن حتی خنده رو لبام نیاد،حتی خنده معمولیو ازم گرفتن!هیچکی حتی یه نفر دوسم نداره.

تصویر شهرسوال

دوست گرامي، سلام؛ از اعتماد شما به اين مجموعه از شما تشکر مي کنيم. شما خيلي از دست ديگران ناراحت و دلشکسته ايد و دوست داريد که ديگران شما را درک کنند ولي ظاهرا هيچ وقت چنين نبوده است. ظاهرا سالهاي زيادي است که چنين است و شما کسي را نداشته ايد که با او صحبت کنيد و حال شما و نيازهاي شما را درک کند. ولي بايد به اين فکر کنيد که چه شده که کسي شما را درک نمي کند. چرا هيچ کس حتي يک دوست نداريد که با او راحت صحبت کنيد. شايد شما هم از کودکي در خانواده ياد گرفته ايد که به کسي نزديک نشويد و رابطه صميمي با کسي نداشته باشيد.
به هر حال اين خيلي ناراحت کننده است و ادم با خواندن سوال شما از صميم قلب ناراحت مي شود. هر کسي نياز دارد که حداقل يک نفر را داشته باشد که حرف هايش و درد و دل هايش را با او بگويد و بداند که مسخره اش نمي کند يا گفته هايش را عليه او استفاده نمي کند.
اين شرايط بايد تغيير کند و اين تغيير از يک جا بايد شروع شود ولي از کجا و توسط چه کسي. فعلا که جز شما کسي نيست که تلاش کند و شرايط را تغيير دهد. نمي دانيم شما انرژي و انگيزه لازم براي اين تغيير را داريد يا خير. خب تغيير نياز به انگيزه و تلاش دارد.
در اين مسير بهترين کاري که مي توانيد انجام دهيد کمک گرفتن از مشاور خانواده است. شايد اگر رابطه تان را با همسرتان بهبود دهيد سريع تر به مقصودتان برسيد. براي اينکار بايد با او صحبت کنيد که با هم براي مشاوره اقدام کنيد.
چيزي که باعث مي شود از آينده نااميد باشيد اين است که فکر مي کنيد او شما را دوست ندارد ولي شايد او هم حسش مثل شماست. شايد او هم از آينده نااميد است. مشکل نوع رابطه شما و اعصاب هاي خورد است نه اينکه به شما علاقه نداشته باشد. خب طبيعتا وقتي رابطه مشکل دارد عکس گرفتن هم نيست و صميميت هم نيست. مشکل نوع رابطه شما با هم است نه اينکه به شما علاقه نداشته باشد.
توصيه ما اين است که سعي کنيد ابتدائا با تغيير برنامه زندگي تان کمي انرژي و انگيزه پيدا کنيد. سعي کنيد کاري را شروع کنيد. کار هنري، علمي، يک کتاب براي مطالعه يا يک کلاس ورزشي، همه مي تواند رنگ زندگي شما را تغيير دهد. شما مي توانيد دوستان جديدي پيدا کنيد و گاهي با آنها حرف بزنيد. دوستان خوبي که شما را تاييد کنند. وقتي روحيه تان کمي عوض شد با همسرتان بصورت صميمي صحبت کنيد و بگوييد که دوست داريد زندگي تان تغيير کند و براي آن برنامه بريزيد و البته براي مشاوره اقدام کنيد.
خوشحال مي شويم باز هم در خدمت تان باشيم.

/۴۴۰۹۶۹/

هعیی بدختی ها یکسان نیست اما همه به یک اندازه و نامساوی دردناک هستم یک نفر پدر نداره!ینفرم داره و میخواد نداشته باشه چون پدرش از سگ بد تره و خانوادش میخوان کمکش کنن اما بلد نستم بدنترش میکنن اینه زندگی ما نه بیش نه کم

نظرات