با مخالفت والدین در ازدواج، چه بايد كرد؟

مخالفت والدین در ازدواج

نکته قابل توجه در ازدواج جوانان اینجاست که هر مخالفتی با ما به معنای بد بودن مخالف یا سوء نیت او نیست. دقیقا همان طور که هر موافقتی با فرد انتخابی ما به معنای درست بودن نیت شخص موافق و حسن نیت او نیست.

به خاطر این که معمولا عمده مشکل سر راه انتخاب مورد مناسب برای ازدواج، عدم آشنایی با ملاک ها و لااقل نداشتن اولویت بندی و بارم بندی در آن ملاک هاست، لازم است این قضیه  یادآوری شود که اولین قدم در دفاع ما از فرد مورد نظر، این است که انتخاب ما قابلیت دفاع عقلانی داشته باشد. و این دفاع حمل بر درستی ملاک ها و بارم بندی ملاک ها و اولویت بندی آن هاست.
اگر از نظر عقلانی ما توانسته باشیم بدون هندی بازی و عاشق شدن قبل از تطبیق ملاک ها فرد مورد نظر را انتخاب کنیم و هم شانی مذهبی، اقتصادی، فرهنگی، سنتی، تحصیلات، قیافه و ... رعایت شده باشد می توان گفت فرد مورد نظر گزینه مناسبی برای ازدواج می باشد.
در چنین صورتی می توان از انتخاب خود دفاع کرد.

اما معمولا مخالفت والدین با فرد انتخابی فرزند به دلیل عدم تطابق ملاک ها و هم شانی فرد با فرزند یا خانواده است. و معمولا زمانی که فرزند قبل از تعیین ملاک ها عاشق شده باشد چنین مشکلی خواهند داشت. البته درصد بسیار کمی از والدین هم از روی تعصب و بدون دلیل با انتخاب فرزند خود مخالفت می کنند اما مطمئنا در درصد بسیار پایینی قرار دارند.

شما نیم نگاهی به ملاک های خودتان بیندازید.
آیا فرد مورد نظر را بر اساس ملاک های خود انتخاب کرده اید؟
آیا اول انتخاب کرده و بعد عاشق شده اید یا اول عاشق شده اید و بعد ملاک ها را بر اساس فرد مورد نظر تعدیل کرده اید؟
آیا صفت خاصی در محبوب نیست که به خاطر همان ویژگی خاص، شما حاضر شده اید با او ازدواج کنید و سایر داشته ها و نداشته ها را غافل نشده اید؟
اگر مطمئن شدید انتخاب شما کاملا معقول و منطقی و بر اساس ملاک بوده طبعا مخالفت والدين، غیر منطقی خواهد بود.

در گام اول شما باید در جو صمیمی و فرصت مناسب با والدين خود صحبت کنید. ملاک هایتان را برای او بازگو کنید. چرا و بر چه اساسی او را انتخاب کرده اید و محاسن او و ایده آل های شخصی تان که ممکن است با والدینتان داشته باشد با او صحبت کنید. البته اگر شخص امینی که هم والدينتان او را قبول کنند و هم با شما صمیمی باشد، قبلا با شما هماهنگ شده و در جلسه حاضر باشد تاثير مثبتی در جلسه شما خواهد داشت. البته ممکن است پدر يا مادر شما هم دلایلی داشته باشند که از نظر شما بدون دلیل باشد اما از نظر ناظر بی طرف و امین شما حرف درستی باشد و شما باید ملاک های خود را تعدیل کنید.

بعد از شنیدن دلایل شما، اگر باز هم پدر يا مادرتان، با شما مخالفت کنند معمولا مخالفت ایشان بعد از این مرحله بدون منطق و دلیل خواهد بود.
مطمئنا هیچ پدر و مادري مانع خوشبختی فرزندش نمی شود. حتی اگر با ازدواج او صد در صد مخالف باشد. والدين زیادی دیده ايم که با وجود مخالفت صد در صد با فرزندی که تا آخرین فرصت فکر می کرد انتخاب درستی داشته و حتی پدر او را تهدید به عدم حمایت و محرومیت از ارث کرده بوده اما بعداز ازدواج باز هم نظر حمایت خود را از فرزندش دریغ نکرده است.

همه ما چه قبل و چه بعد از ازدواج به نظر لطف والدینمان نیازداریم. حتی اگر والدين هیچ کمکی هم به شما نکنند سعی کنید خودو خانمتان رضایت آنان را به دست آورید. هم رضایت والدین شما و هم دختر خانم. اصلا به این گزینه فکر نکنید که بخواهید رابطه خود را با والدین تان قطع کنید. این مساله هم اکثرا اوقات امکان وقوعی ندارد و ماه های بعدی ازدواج و سردی عطش تصمیم عجولانه باز هم محبت والدین در وجود انسان روشن می شود. و هم این که والدین انسان به مانند ریشه او هستند و قطع رابطه با والدین انسان را تبدیل به موجودی بی ریشه می کند که مشکلات فراوانی فراروی خود و خانواده خود خواهد داشت. ضمن این که خداوند در قرآن شدیدا از قطع رابطه با والدین نهی می کند.

شما به جای این که از برخورد والدینتان با عروس خانم نگران باشید. بعد از اطمینان از انتخابتان بر اساس ملاک ها و اولویت های ذکر شده، از همسر آینده تان بخواهید با هم دنبال راه هایی باشید که نظر لطف والدین دو طرف همیشه بر زندگی مشترک شما سایه بیندازد.

دیدگاه‌ها

سلام.
خواستگاری دارم که در جلسه دوم این مسئله رو بیان کردند که ، ۷ سال قبل بمدت ۳ هفته با دختر خانمی عقد بودند که متاسفانه بدلیل اینکه رفتارشون جوری که در جلسات خواستگاری نشون میدادند نبوده از هم جدا شدند. خانواده بنده روی این مسائل بشدت حساس هستند. و اگر میشنیدند که خواستگاری دارم که قبلا عقد کرده اجازه نمیدادند که حتی یک جلسه هم به منزل بیایند. خانواده ام از ایشون خوششون اومده. اگر نخوام با خانواده مطرح کنم این موضوع رو مشکلی پیش میاد؟
و اگر باید مطرح کنم چه زمانی مناسبه؟

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما خواهر گرامی،
در صورتی که اطمینان دارید خانواده شما با اطلاع از این مسئله به حدی عکس العمل نشان خواهند داد تا جایی که این ازدواج برهم بخورد!!! بهتر است فعلا به آنها چیزی نگویید. اما لازم است حتما خودتان یا یک فرد دیگر، جهت اطمینان کامل از صحت گفته های ایشان و سایر مسائل ناگفته، با همسر قبلی ایشان (و در صورت لزوم خانواده همسر قبلی) صحبت کنید و در مورد این مسئله بررسی های لازم را پیش از درگیر شدن در ازدواج و عقد بعمل آورید. اگر در بررسی و تحقیقات به این اطمینان رسیدید که مشکلی در ایشان نیست که واقعا لزومی بر اعلام مطلب فوق تا بعد از تشکیل زندگی نیست، اما در صورت وجود ابهام و شک در مسئله یا اطمینان به عدم صلاحیت ایشان، مسئله را با خانواده درمیان بگذارید.
موفق باشید.

با سلام،من مدت دوسال هست که از دوست آبجیم خوشم اومد البته برای ازدواج،از آبجیم خواستم نظر ایشان رو بپرسه در موردم که متوجه شدم ایشان نظرشون مثبته به همین جهت با خانواده مطرح کردم برای خواستگاری،خانوادم رفتن خواستگاری اما خانواده دختر بهانه هایی آورده بودند که بعدا متوجه شدم همش بهانه بوده،الان نزدیک دوسال هست ما باهم در ارتباطیم طوری که خانواده من در جریان هستن و خانواده دختر هم تقریبا میدونن ولی مادر دختر با مخالفت شدیدی دارد طوری که فهمیده ام بخاطر پرس و جو از افرادی هست که به بدنامی خانواده ام گفته اند،نمیدونم چیکار باید بکنم آخه گفته اند خانواده مادرم از نظر اخلاقی مناسب نیستند اما خانواده مادر من چ ربطی به خود من دارد ینی من باید تاوان این رو بدم؟ی سری هم با مادر دختر حرف زدم ولی او رو در رو بهم نمیگه دلیل اصلی مخالفتش رو همش بهانه هایی میاره،ما همدیگر رو خیلی میخوایم همه میدونن نمیدونم باید چیکار کنم واقعا دیگ دارم دیوونه میشم ینی شما چاره ای دارید بمن بگید تا ما باهم ازدواج کنیم واقعا خیلی سخته دو نفر عاشق هم باشن ولی بخاطر مخالفت خانواده اینطوری اذیت بشن،ممنون میشم پاسخ بدید

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما دوست عزیز، به شهر سوال خوش آمدید.
به طور عادی و عرفی و طبیعی شما حق دارید به خواستگاری یک دختر بروید (یک بار یا صدبار)، و ایشان (و خانواده شان) حق دارند شما را بپذیرند یا نپذیرند. این نکته اساسی است که باید ابتدا آن را قبول کنید. اما در فرایند این کار هزاران اتفاق و فراز و نشیب میتواند وجود داشته باشد که نتیجه کار را عوض کند. حقیقت آن است که ما اطلاعات دقیق از شما و خانواده شما و خانواده دخترخانم نداریم و نمیتوانیم قضاوتی بکنیم بر این که آیا این ازدواج به صلاح است یا خیر!
اما به طور کلی عرض می کنیم اگر خانواده ها (به صورت کلی، نه این که یک نفر در یک خانواده آدم نابابی باشد) خوب باشند و به لحاظ اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و مذهبی تناسب داشته باشند، حدودا همسطح باشند. از نظر سن دختر و پسر اختلاف سنی بالایی نباشد. و هر دو آمادگی ازدواج را داشته باشند. بهتر است به یک مشاور هم مراجعه کنند تا با بررسی مسائل روانشناختی و شخصیتی ، اطمینان بیشتری نسبت به این وصلت پیدا کنند. البته خواستن دختر و پسر (یا بهتر بگوییم، اینطور نباشد که دو طرف یا یکی دیگری را نخواهد) هم که مفروض است. در این صورت میتواند تا حد زیادی به این ازدواج امیدوار بود. و اگر هم مخالفتی بدون دلیل یا بادلایل واهی از طرف خانواده ها شد، میتوان با مذاکره، بحث، ملاقات و جلسات خانوادگی، البته با حضور بزرگان فامیل، این مسائل را تا حد زیادی برطرف کرد.
اگر به انتخاب خود اطمینان دارید، کمی هم باید صبور و شکیبا باشید. انشالله به نتیجه خواهید رسید.

سایت خوبی دارید موفق باشید

سلام خسته نباشید
اسم من آرش است ۲۲ سال سن دارم قبل از هر سخنی معذرت میخوام چون خیلی خیلی رک صحبت میکنم من برای ازدواج خیلی با خوانواده پیشنهاد دادم ولی آنها قبول نکردند من مشکل مالی ندارم خودم یه خونه دو طبقه دارم بغیر از خونه پدری که جدا است خودم تو خونه پدرم زدگی میکنم کاردانی گرفتم و الان ۴ ماه است که خدمت مقدس سربازی رفته ام هر چه تلاش میکنم خوانواده راضی نمیشوند آخه من خیلی مشکل جنسی دارم که حتی حاظر نیستم دوست دختر داشته باشم که چنین کاری بکنم خیلی دارم عذاب میکشم لطفا من رو راهنمایی کنید اگه مادر داشتم خیلی بهتر بود چون اون به رحمت خدا رفته (الفاتحه) اگه بود کمک میکرد از شما میخواهم مرا کمک کنید خواهش میکنم چون مشکل شدیدی دارم .
با تشکر از شما

تصویر مشاور شهر سوال

باسلام خدمت شما دوست جوان، از حضور شما در شهرسوال متشکریم. همانطور که فرمودید نبود یکی از والدین میتواند اثرات بسیار بدی در اعضای خانواده داشته باشد و حتما در صورت حضور مادر اوضاع شما متفاوت می بود، خداوند همه عزیزان درگذشته شما و دوستانتان در شهر سوال، به ویژه پدران و مادران درگذشته را غریق رحمت کند. ببینید دوست عزیز، مشکل شما کاری نیست که ما با گفتن چند جمله آن را حل کنیم. طبعا شما دو کار را باید در پیش بگیرید، یکی دنبال کردن مسئله ازدواج و پی گیری شدید آن از طریق خانواده و هر کسی که بتواند کمکی در این زمینه بکند (قطعا خواهر ها بسیار راهگشا هستند، یا اگر مستقیما نمیتوانید پدر را قانع کنید از طریق سایرین مانند عمه ها، یا هر کسی که خودتان می دانید در آشنایان و اقوام، هم حرف شما را می فهمد و هم میتواند با پدر شما مطرح کند). کار دوم برای شما، سعی در کنترل فشار جنسی است. همانطور که میدانید نیاز جنسی، یک پدیده روانی-جسمی-هیجانی است. بنابراین، شما هم از طریق جسمی (با کنترل خورد و خوراک مؤثر در نیروی جنسی)، و هم از طریق روانی و هیجانی، (با کنترل و کاهش محرکهای جنسی ، مانند دیدن صحنه های تحریک آمیز، دوری از موقعیت های تحریک آمیز، دور شدن از افکار تحریک آمیز و ...). البته این کنترل ها نسخه نهایی و واقعی شما نیست، بلکه باید تا زمانی که ازدواج خود را به نتیجه برسانید از این طریق فشار بر خود را کاهش دهید.
از خدای مهربان میخواهیم شما را در این مسیر پاک، یاور و رهنمون باشد.

چی شد؟ ان یه سال گذشته اگه پیماممو دیدی جواب بده؟

تصویر شهرسوال

با سلام خدمت شما دوست گرامی
حجم سوالات مخصوصا در بخش مشاوره بسیار زیاد است و سوال قبلی شما که در تاریخ ۲۵ شهریور مطرح شده است، هم اکنون در نوبت پاسخگویی قرار دارد.

سلام دختری۱۹ ساله هستم که به اقایی که مدرک پیرایشگری داره و شغلش مرتبط با مدرکشه علاقه مند شدم .دوساله مدام میاد خواستگاریم اما پدرم مخالفت میکنه حتی یه جلسه هم اجازه نداده بیان خونمون.
اما منو ایشون بهم علاقه مندیم
باوجود مشکلات بسیاری که به وجود اومده اما بازهم بهم علاقه داریم .حتی خانواده ها باهم دعوا کردند چون خانواده من به خانواده ایشون بی احترامی و توهین کردند حتی خواهرم به مادر ایشوت فحش داد
اما اونا بی احترامی نکردند. پدرم همه کار واسه پشیمون کردن من و لین اقا کرد اما فایده نداشت .
امیدی به رضایت پدرم ندارم.
میخوام قانونی ازدواج کنم.
اما گفته شده طبق ماده مدنی۱۰۴۳ اگر پدر بدون دلیل موجه از دادن رضایت امتناع کند رضایت وی ساقط میشود.
من این اقا رو دوساله که میشناسم و شناخت کامل دارم
من قبل از اشنایی باایشون بد حجاب بودم اما ایشون ازمن خواستندذچادر سرم کنم اعتقاداتم خیلی محکمتر شده.ازلحاط دینی پسر مؤمنیه. فقط سربازی نرفته که من هنوز سه سال از درسم مونده.ایا اگر به دادگاه مراجعه کنم امکانش وجود دارد رأی به نفع من باشه و بتونیم ازدواج کنیم؟
مخالفت پدرم اینه ک چون اقاپسر مشهدی هستن بااینک خودمونم مشهد زندگی میکنیم. سربازی نرفته ک خب میره دیگ .
و کلا مطمئنم اگ سربازی هم بره بازم مخالفت میکنه.

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

پرسشگر گرامی،
توصیه می کنیم تا آنجایی که می توانید با قلق های ارتباطی، والدین را راضی کنید و دست به کارهای قانونی نزنید، چون فقط شما دو نفر ازدواج نمی کنید و بعد از گذشت زمان متوجه می شوید که ای کاش می توانستید آنها را هم در این مسأله سهیم می کردید!

اگر فرد مورد نظر شما براي ازدواج گزينه مناسبي باشد، شما مي توانيد از انتخاب خود دفاع کنيد يعني اگر شما از نظر عقلاني و بر اساس ملاک هايتان نه با هندي بازي و عاشق شدن افراطي، همسر آينده تان را انتخاب کرده باشيد و هم کفو بودن از نظر مذهبي، اقتصادي، فرهنگي، تحصيلات، قيافه و... را رعايت کرده باشيد مي توان گفت فرد موردنظر شما، گزينه مناسبي براي ازدواج است اما معمولا مخالفت والدين با فرد انتخابي فرزندشان، به دليل نداشتن ملاک هاي اصلي و هم کفو نبودن فرد با فرزند يا خانواده شان است. البته اين جمله به معني اين نيست که هيچ پدر و مادري در اين باره اشتباه نکرده اند و هرگز تصميم هاي آنان نادرست نخواهد بود.

دغدغه والدين را ناديده نگيريد
در بحث ازدواج، افراد بايد آمادگي هاي مختلفي را داشته باشند که يکي از اين آمادگي ها، آمادگي خانواده است. آمادگي خانواده براي ازدواج هر فرزندي در چندين بعد قابل بررسي است.

به طور مثال باورهاي خانواده اهميت دارد، در بعضي خانواده ها ترتيب سني بچه ها اصلي ترين ملاک براي ازدواج آن هاست و هيچ گاه فرزند کوچک تر نمي تواند از فرزند بزرگ تر زودتر ازدواج کند. شرايط اقتصادي خانواده براي ازدواج فرزندشان هم شامل آمادگي خانواده محسوب مي شود. وقتي خانواده به هر دليل منطقي آمادگي لازم براي عروس کردن دختر يا داماد کردن پسر را ندارد، فرزندان نبايد با ناديده گرفتن دغدغه هاي والدين براي ازدواج در يک زمان خاص اصرار کنند.

اين گونه از انتخاب تان دفاع کنيد
مطمئنا هيچ پدر و مادري مانع خوشبختي فرزندشان نمي شوند حتي اگر با ازدواج او ۱۰۰درصد مخالف باشند. بنابراين اگر پدر يا مادري با فرد موردنظر فرزندشان براي ازدواج مخالف هستند، فرزندان بايد دلايل آن ها را بشنوند. اگر اين دلايل منطقي و عقلاني باشد، جوانان نبايد احساسي تصميم بگيرند و بگويند که فقط ما ۲نفر مهم هستيم و پيوند قلبي ما ۲نفر همه مشکلات مان را حل خواهد کرد.

فرزندان بايد روي دلايل منطقي فکر کنند. اگر هم دلايل غيرمنطقي بود، در گام اول بايد در يک فضاي صميمي و يک فرصت مناسب با والدين خود صحبت کنند. جوانان بايد ملاک هايشان را براي پدر و مادرشان بازگو کنند و بگويند که چرا و بر چه اساسي از اين انتخاب شان دفاع مي کنند.

با اين حال، ممکن است پدر يا مادر شما هم دلايلي داشته باشند که از نظر شما منطقي نباشد در اين شرايط بهتر است از يک ناظر بي طرف که مي تواند بزرگ فاميل باشد، کمک بگيريد تا او دلايل را بررسي کند. اين ناظر بي طرف بايد مورد تأييد والدين و فرزندشان باشد.

صبر هم لازمه متقاعد کردن والدين است
زماني که پدر و مادر به هيچ وجه راضي نمي شوند و به عبارتي اصلا حاضر نيستند حرف هاي شما را بشنوند يا طرف مقابل را ببينند، بايد بدانيد که الان زمان قانع کردن پدر و مادر نيست. شما بايد صبر کنيد تا پدر و مادر از فضاي عاطفي و هيجاني خود بيرون بيايند چون در فضاي هيجاني آدم ها نمي توانند خوب به مسئله نگاه کنند و تصميم بگيرند، بنابراين دختر و پسر بايد با درايت، صبر کنند تا زمان مناسب براي حرف زدن فرا برسد.

توجه ويژه والدين به اختيار فرزندشان
جوانان نبايد فراموش کنند که همه ما چه قبل و چه بعد از ازدواج، به والدين مان نياز داريم. البته پدر و مادرها هم بايد به بحث اختيار در جوانان براي انتخاب همسر آينده شان توجه ويژه اي داشته باشند. بالاخره اگر جواني با فردي که هيچ علاقه اي به او ندارد، ازدواج کند به احتمال زياد زندگي او شکست خواهد خورد و شايد باعث سرشکستگي اجتماعي خانواده اش هم بشود. پدر و مادرها بايد به فرزندانشان کمک کنند تا آن ها قدرت تصميم گيري و انتخاب صحيح را در خودشان افزايش دهند زيرا در غير اين صورت، اعتماد به نفس فرزندشان به شدت کاهش مي يابد.

ازدواج پيوند ۲نفر نيست، پيوند ۲خانواده است
ازدواج در ايران به معني پيوند ۲ نفر نيست، شما با ازدواج تان ۲خانواده و در برخي مناطق کشور ۲ طايفه را به هم پيوند مي زنيد و به همين دليل، خانواده سهم بزرگي در انتخاب و زندگي آينده فرزندان دارد.

آن قدر که اگر پدر و مادر مخالف ازدواج شما باشند، سايه اين مخالفت همواره بر سر زندگي تان خواهد بود.

چه طور والدين مان را راضي کنيم؟
ازدواج با رضايت والدين، آرامش بيشتري را براي شما در پي دارد اگر والدين شما با دلايل نه چندان منطقي با ازدواج تان مخالفت مي کنند مي توانيد با چند راه حلي که در ادامه خواهيد خواند، تلاش کنيد که نظر مساعد آن ها را جلب کنيد.

۱ - اول از همه بگوييم که تهديد، پرخاشگري، دعوا يا فرار از خانه و ... به هيچ نتيجه اي نمي رسد و فقط آتش معرکه را بيشتر مي کند. بنابراين از فکر راه حل هاي بيهوده بيرون بياييد و بيشتر تلاش کنيد در سکوت و آرامش ماجرا را پيش ببريد.

۲ - با والدين تان صحبت کنيد، در شرايطي آرام و منطقي بحث را پيش بکشيد و سعي کنيد نظر مثبت شان را جلب کنيد. والدين شما، حتما دلايلي براي مخالفت شان دارند. آن ها را بشنويد و سعي کنيد فارغ از شور و شوق عاشقي و هيجانات مقطعي، اين دلايل را تحليل کنيد. شايد واقعا حق با آن ها باشد. مي توانيد اين دلايل را با فرد سومي که به بي طرفي او اطمينان داريد در ميان بگذاريد و با او مشورت کنيد. اين فرد مي تواند دوست، استاد، بزرگ فاميل يا مشاور باشد.

۳ - والدين گاهي به خاطر بي اعتمادي به شما با انتخاب تان مخالفت مي کنند، چون فکر مي کنند به قدر کافي بزرگ و عاقل نشده ايد. در اين شرايط بايد دلايل خود را از انتخاب فرد مورد نظر تشريح کنيد و با صحبت هاي منطقي به پدر و مادرتان ثابت کنيد که بزرگ و قابل اعتماد هستيد.

۴ - اگر هيچ کدام از راه ها نتيجه نداد، سعي کنيد همراه والدينتان پيش مشاور خانواده برويد و در شرايطي منصفانه درباره مشکل صحبت کنيد.

مخالفت خانواده ها را جدي بگيريد
اگر مخالفت خانواده ها به اين دليل بود که دو خانواده از نظر مذهبي در يک سطح نيستند، اگر اختلاف مالي فراوان بين خانواده ها وجود داشت، اگر فاصله سني شما و فرد مورد علاقه تان بسيار زياد است و اگر مخالفت والدين به دليل موجه نبودن شخصيت فرد موردنظر است (در حالي که شما به اشتباه فکر مي کنيد، مي توانيد با قدرت عشق و صبر او را عوض کنيد) بهتر است به توصيه والدين تان گوش دهيد و بي گدار به آب نزنيد. حساسيت والدين در اين مسائل کاملا منطقي است و شما بايد در انتخاب تان دقت بيشتري داشته باشيد.

موفق باشید.

سلام من دختری۲۲ساله ام خونمون کرجه ۴ساله با یه پسرشیرازی که۲سال ازم بزرگتره دوستم وازاول هم هدفمون ازدواج بود.جفتمون خیلی همدیگرو دوست داریم.۲سال ونیم پیش رفت سربازی وقبل سربازی پدرشون تماس گرفتن که بیان خاستگاری ولی پدرمن گفتن بعدسربازی.درواقع میخواستن که همدیگرو فراموش کنیم ولی ماهر روزبیشتربه هم دل بستیم.تاپارسال بعدسربازیش که باباش دوباره زنگ زد واجازه گرفت که بیان بعداز۲هفته پدرمن زنگ زدن که بیان بیشترآشنابشیم.ولی پدرش بهانه اورد که فعلاپول ندارم واین حرفا.البته خودشم هنوز دنبال کاره.پدرش تا۳هفته پیش راضی بود وهمش میگفت آخرماه واسه خاستگاری میریم ولی یدفعه گفتن که نمیریم وکلا زدن زیرحرفشون و هیچ جوره راضی نمیشن حتی اجازه نمیدن پسرشون راجع ب من حرف بزنه اونم دیگه ناامید شده میگه هرکاری میکنم هرچی میگم راضی نمیشن بیان.میگن اصلاکی معرفیش کرده،اینجاطاقت نمیاره زندگی کنه راه دوره.اونم کلا ناامید شده دیگه ۲روز ی باربه من زنگ میزنه ک فراموشش کنم خودشم میگه دیگه زن نمیگیرم وفقط خوشبختی تورومیخوام تا الانشم که منتظرم موندی عذاب وجدان دارم.ولی من واقعا نمیتونم ول کنم نمیدونم چکارکنم که امیدوارباشه مطمئنم هستم که خیلی دوسم داره.سطح فرهنگی واقتصادی جفتمونم یکیه کامل نسبت به هم شناخت داریم ولی خانوادش مخالفن میخواستم ببینم شماچه راهی روپیشنهاد میدید که خانوادش راضی بشن.خانوادش حتی حاضرنیستن بیان واسه آشنایی من نظرم اینه ک بیان خانواده ها آشنابشن بعد ی مدت نامزدباشیم وپیش مشاور بریم بعدواسه عقد تصمیم بگیریم ولی باباش حتی حاضرنیس۱باربیاد اینجا منو خانوادمو ببینه.من حاضرم منتظرش بمونم ولی اون کلا امیدشو ازدست داده هردومون خیلی تحت فشاریم.خیلی ممنون

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما خواهر گرامی، از این که تصمیم جدی دارید تا نسبت به امر مقدس ازدواج اقدام کنید بسیار خوشحالیم، با نظر شما هم موافقیم، اما مسئله این جاست که اصلا مشخص نیست پدر آقاپسر که تا چندی پیش مایل به این وصلت بوده به چه دلیل اکنون مخالف است. مخالفتی که دلیل آن را ندانیم، طبعا نمیتوانیم در مسیر حل آن نیز قدم برداریم. اگر همچنان هر دو طرف مایل به این وصلت هستید و بر آن اصرار دارید، بهتر است به طریقی، علت مخالفت پدر ایشان را جویا شوید و یا حداقل ایشان را راضی به شرکت در یک جلسه مشترک با پدر و برخی بزرگان دیگر خانواده کنید، تا شاید راز این مخالفت ایشان، برملا شود و بتوانید در مورد آن اقدام کنید.
موفق باشید.

با سلام
من با هم کلاسیم ۸ سال پیش آشنا شدیم، تا یک مدت به همدیگر شناخت پیدا کردیم بعد از قرار گذاشتن ازدواج به شدت از سمت خانواده پسر مخالفت دیدیم فکر میکردم کوتاه میان در زمان کوتاهی ولی متاسفانه ۸ سال از این ماجرا گذشت تو این مدت کارشناسی، ارشد، کار و همه اينارو به دست آوردیم تا خانواده موافقت کنن از ما اصرار از اونها انکار، تا اینکه الان به سنی رسیدیم که هر ۲ میخواهیم زندگی مشترک شروع کنیم حتی بدون وجود خانواده ایشان هر کسی توانستیم از مشاور، از بزرگ فامیل آقا پسر باهاشون صحبت کردن مادرشون تا حدودی راضی شدن ولی پدرشون با حرفهای بی منطق از شناسنامه حذفت میکنم ارث بهت نمیدم حق نداری دیگه تو خونم بیای تهدید کردن ولی ایشون اصرار کردن یا با من میآیید یا تنها میرم، ولی باز هم مخالفت. دیگه توانی برای راضی کردن خانوادشون تو وجودمون نیست هر خواسته ای از من داشتن همه را قبول کردم حتی پدرم قبول کرد که بدون خانواده بیاد تا دید بعد ۸ سال هنوز از عشق و علاقه ما کم نشده و هر ۲ سن ۳۰ سالگی را داریم تجربه میکنیم. من نمیدونم باید الان چیکار کنم

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

اگر فرد مورد نظر شما براي ازدواج گزينه مناسبي باشد، شما مي توانيد از انتخاب خود دفاع کنيد يعني اگر شما از نظر عقلاني و بر اساس ملاک هايتان نه با هندي بازي و عاشق شدن افراطي، همسر آينده تان را انتخاب کرده باشيد و هم کفو بودن از نظر مذهبي، اقتصادي، فرهنگي، تحصيلات، قيافه و... را رعايت کرده باشيد مي توان گفت فرد موردنظر شما، گزينه مناسبي براي ازدواج است اما معمولا مخالفت والدين با فرد انتخابي فرزندشان، به دليل نداشتن ملاک هاي اصلي و هم کفو نبودن فرد با فرزند يا خانواده شان است. البته اين جمله به معني اين نيست که هيچ پدر و مادري در اين باره اشتباه نکرده اند و هرگز تصميم هاي آنان نادرست نخواهد بود.

دغدغه والدين را ناديده نگيريد
در بحث ازدواج، افراد بايد آمادگي هاي مختلفي را داشته باشند که يکي از اين آمادگي ها، آمادگي خانواده است. آمادگي خانواده براي ازدواج هر فرزندي در چندين بعد قابل بررسي است.

به طور مثال باورهاي خانواده اهميت دارد، در بعضي خانواده ها ترتيب سني بچه ها اصلي ترين ملاک براي ازدواج آن هاست و هيچ گاه فرزند کوچک تر نمي تواند از فرزند بزرگ تر زودتر ازدواج کند. شرايط اقتصادي خانواده براي ازدواج فرزندشان هم شامل آمادگي خانواده محسوب مي شود. وقتي خانواده به هر دليل منطقي آمادگي لازم براي عروس کردن دختر يا داماد کردن پسر را ندارد، فرزندان نبايد با ناديده گرفتن دغدغه هاي والدين براي ازدواج در يک زمان خاص اصرار کنند.

اين گونه از انتخاب تان دفاع کنيد
مطمئنا هيچ پدر و مادري مانع خوشبختي فرزندشان نمي شوند حتي اگر با ازدواج او ۱۰۰درصد مخالف باشند. بنابراين اگر پدر يا مادري با فرد موردنظر فرزندشان براي ازدواج مخالف هستند، فرزندان بايد دلايل آن ها را بشنوند. اگر اين دلايل منطقي و عقلاني باشد، جوانان نبايد احساسي تصميم بگيرند و بگويند که فقط ما ۲نفر مهم هستيم و پيوند قلبي ما ۲نفر همه مشکلات مان را حل خواهد کرد.

فرزندان بايد روي دلايل منطقي فکر کنند. اگر هم دلايل غيرمنطقي بود، در گام اول بايد در يک فضاي صميمي و يک فرصت مناسب با والدين خود صحبت کنند. جوانان بايد ملاک هايشان را براي پدر و مادرشان بازگو کنند و بگويند که چرا و بر چه اساسي از اين انتخاب شان دفاع مي کنند.

با اين حال، ممکن است پدر يا مادر شما هم دلايلي داشته باشند که از نظر شما منطقي نباشد در اين شرايط بهتر است از يک ناظر بي طرف که مي تواند بزرگ فاميل باشد، کمک بگيريد تا او دلايل را بررسي کند. اين ناظر بي طرف بايد مورد تأييد والدين و فرزندشان باشد.

صبر هم لازمه متقاعد کردن والدين است
زماني که پدر و مادر به هيچ وجه راضي نمي شوند و به عبارتي اصلا حاضر نيستند حرف هاي شما را بشنوند يا طرف مقابل را ببينند، بايد بدانيد که الان زمان قانع کردن پدر و مادر نيست. شما بايد صبر کنيد تا پدر و مادر از فضاي عاطفي و هيجاني خود بيرون بيايند چون در فضاي هيجاني آدم ها نمي توانند خوب به مسئله نگاه کنند و تصميم بگيرند، بنابراين دختر و پسر بايد با درايت، صبر کنند تا زمان مناسب براي حرف زدن فرا برسد.

توجه ويژه والدين به اختيار فرزندشان
جوانان نبايد فراموش کنند که همه ما چه قبل و چه بعد از ازدواج، به والدين مان نياز داريم. البته پدر و مادرها هم بايد به بحث اختيار در جوانان براي انتخاب همسر آينده شان توجه ويژه اي داشته باشند. بالاخره اگر جواني با فردي که هيچ علاقه اي به او ندارد، ازدواج کند به احتمال زياد زندگي او شکست خواهد خورد و شايد باعث سرشکستگي اجتماعي خانواده اش هم بشود. پدر و مادرها بايد به فرزندانشان کمک کنند تا آن ها قدرت تصميم گيري و انتخاب صحيح را در خودشان افزايش دهند زيرا در غير اين صورت، اعتماد به نفس فرزندشان به شدت کاهش مي يابد.

ازدواج پيوند ۲نفر نيست، پيوند ۲خانواده است
ازدواج در ايران به معني پيوند ۲ نفر نيست، شما با ازدواج تان ۲خانواده و در برخي مناطق کشور ۲ طايفه را به هم پيوند مي زنيد و به همين دليل، خانواده سهم بزرگي در انتخاب و زندگي آينده فرزندان دارد.

آن قدر که اگر پدر و مادر مخالف ازدواج شما باشند، سايه اين مخالفت همواره بر سر زندگي تان خواهد بود.

چه طور والدين مان را راضي کنيم؟
ازدواج با رضايت والدين، آرامش بيشتري را براي شما در پي دارد اگر والدين شما با دلايل نه چندان منطقي با ازدواج تان مخالفت مي کنند مي توانيد با چند راه حلي که در ادامه خواهيد خواند، تلاش کنيد که نظر مساعد آن ها را جلب کنيد.

۱ - اول از همه بگوييم که تهديد، پرخاشگري، دعوا يا فرار از خانه و ... به هيچ نتيجه اي نمي رسد و فقط آتش معرکه را بيشتر مي کند. بنابراين از فکر راه حل هاي بيهوده بيرون بياييد و بيشتر تلاش کنيد در سکوت و آرامش ماجرا را پيش ببريد.

۲ - با والدين تان صحبت کنيد، در شرايطي آرام و منطقي بحث را پيش بکشيد و سعي کنيد نظر مثبت شان را جلب کنيد. والدين شما، حتما دلايلي براي مخالفت شان دارند. آن ها را بشنويد و سعي کنيد فارغ از شور و شوق عاشقي و هيجانات مقطعي، اين دلايل را تحليل کنيد. شايد واقعا حق با آن ها باشد. مي توانيد اين دلايل را با فرد سومي که به بي طرفي او اطمينان داريد در ميان بگذاريد و با او مشورت کنيد. اين فرد مي تواند دوست، استاد، بزرگ فاميل يا مشاور باشد.

۳ - والدين گاهي به خاطر بي اعتمادي به شما با انتخاب تان مخالفت مي کنند، چون فکر مي کنند به قدر کافي بزرگ و عاقل نشده ايد. در اين شرايط بايد دلايل خود را از انتخاب فرد مورد نظر تشريح کنيد و با صحبت هاي منطقي به پدر و مادرتان ثابت کنيد که بزرگ و قابل اعتماد هستيد.

۴ - اگر هيچ کدام از راه ها نتيجه نداد، سعي کنيد همراه والدينتان پيش مشاور خانواده برويد و در شرايطي منصفانه درباره مشکل صحبت کنيد.

مخالفت خانواده ها را جدي بگيريد
اگر مخالفت خانواده ها به اين دليل بود که دو خانواده از نظر مذهبي در يک سطح نيستند، اگر اختلاف مالي فراوان بين خانواده ها وجود داشت، اگر فاصله سني شما و فرد مورد علاقه تان بسيار زياد است و اگر مخالفت والدين به دليل موجه نبودن شخصيت فرد موردنظر است (در حالي که شما به اشتباه فکر مي کنيد، مي توانيد با قدرت عشق و صبر او را عوض کنيد) بهتر است به توصيه والدين تان گوش دهيد و بي گدار به آب نزنيد. حساسيت والدين در اين مسائل کاملا منطقي است و شما بايد در انتخاب تان دقت بيشتري داشته باشيد.

موفق باشید.

سلام دختري ٢٦ ساله هستم دوماهه كه با پسري اشنا شدم كه البته اولين بار مادر ايشون با مادرم تماس گرفتن و بعد رابطه ما شروع شد،حالا بعد دوماه كه ما به هم علاقمند شديم خونواده اون مخالفت ميكنن چون عموهاي من زنداني هستن،نامزدم هم آدمي نيس كه بتونه جلوي خونوادش بايسته،ما بايد چكار كنيم؟تورو خدا راهنماييم كنين

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما خواهر گرامی، به شهر سوال خوش آمدید. شما در گام نخست باید منطقی باشید. هرچند ازدواج مسئله ای آمیخته از عاطفه و هیجان و عقل است و البته جوانان در سن ازدواج بیشتر به جنبه احساسی و هیجانی آن تکیه می کنند، اما باید بدانید که این هیجانات و احساسات، هرچند باید درنظر گرفته شود، اما پس از مدتی (کوتاه یا کمی بیشتر) فروکش می کند و یا به کلی از بین می رود و جای خود را به سطح دیگری از علاقمندی ها و عواطف می دهد که نه بر پایه صرفا هیجانات بلکه با درنظر گرفتن سایر امور منطقی خود را نشان می دهد. در این مرحله است که خیلی از زوجهایی که در ابتدا یا حتی پیش از ازدواج به اصطلاح کشته مرده یکدیگر هستند، ناگهان تبدیل به دشمنانی کینه توز می شوند. بنابراین به شما توصیه می شود سعی کنید پیش از ازدواج روابط خود را تشدید نکنید و وارد روابط عاطفی و احساسی با طرف مقابل نشوید تا بتوانید هم راحت تر تصمیم بگیرید، و هم در صورتی که خدای نکرده ازدواجی سر نگرفت، آسیب زیادی از این موضوع نبینید.
در گام دوم (با توجه به این که ما هیچگونه اطلاعات دقیقی از شما و سایر اوضاع مسئله شما نداریم)بهتر است از حضور یک فرد آگاه و منطقی به عنوان مشاور (یا یک مشاور روانشناس در امر ازدواج یا هر فرد بزرگتر که در این مسئله باتجربه و پخته باشد) در کنار خود بهره ببرید تا هم در تصمیم گیری و همفکری شما را کمک کند، و هم در صورت مخالفت سایرین، بتواند به عنوان فرد سوم که در این ازدواج ذینفع نیست، عمل کند و انشالله اثرگذار باشد.
نکته دیگر این که رضایت بزرگتر ها مسئله کمی نیست و سعی کنید حتما رضایت آنان را جلب کنید، و از طرفی به احتمال زیاد مخالفت آنان هم دلایلی دارد که قابل تأمل خواهد بود.
نکته دیگر این که در این گونه شرایط، عجله نباید کرد و صبر و بردباری پیشه کنید تا بلکه انشالله با اندک گذر زمان، فرَجی حاصل شود.
موفق باشید

با سلام من دختری ۱۹ ساله هستم و دانشجوی دندان پزشکی به پسری علاقمند شدم که تحصیلات و وضع مالی خوبی دارد اما از نظر خانوادگی به خانواده ما نمیخورد مثلا من پدر و مادرم هردو فوق لیسانس هستند و از خانواده های اصیل اما پدر و مادر پسر هردو دیپلم هستند و ازخانواده های بسیار مومن و درستکار اما فرهنگشون مث ما نیست این پسر تصمیم دارد به خاستگاری من بیاید اما من نظر مادرم را که پرسیدم گفت اصلا نمیشه و به ما نمیخورن اما من به اون پسر علاقه دارم و اون هم عاشقمه البته الان به خاطر مخالفت مادرم اصلا با هم هیچگونه رابطه ی نداریمو من گفتم قسمت نبوده اما نمیتونم فراموشش کنم اونم اوضاش از من بدتره چیکار کنم؟مامانم میگه تو باید با پسری ازدواج کنی که خونوادش مث ما باشن و رشته ون مث تو باشه البته پسره گفته که بعد از ازدواج تغییر رشته میدهو دندون میاره اما الان شرایط نداره راهنمایی کنید

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

پرسشگر گرامی،
مطلبی که برای شما می نویسیم را بخوانید، اگر پذیرفتید که هیچ! اما اگر احساس کردید با وجود این مسایل می توانید زندگی تان را به سلامت پیش ببرید، با مشاوره های مکرر مسأله را حل کنید!

ازدواج در ایران به معنی پیوند دو فرد نیست؛ پیوند دو خانواده است. به همین دلیل باید قبل از ازدواج درخصوص خانواده شریک انتخابی تان حساسیت به خرج دهید. در این زمینه دو تناسب مهم و مقدماتی را با شما در میان می گذاریم و در مطالب بعدی به سایر تناسب ها می پردازیم.

تناسب خانوادگی در ازدواج
کفویت یا تناسب به معنای اشتراک هایی است که می توانند بین همسران در زمینه های خانوادگی، فرهنگی، اجتماعی، تحصیلات، ویژگی های فردی (سن و ...). ویژگی هایی مثل ویژگی های عاطفی، اجتماعی، شناختی، اخلاقی، دینی،... باشد. هرچه اندازه این اشتراک ها بیشتر باشد و به یکدیگر نزدیک تر و کفویت بیشتر صورت می گیرد. تناسب است که در واقع همسری را با خود به همراه دارد یعنی دو نفر که دارای سرهای مثل هم باشند. (سرهای روانی، اجتماعی، خانوادگی، فرهنگی، اخلاقی، دینی).

زن و شوهر زمانی که شباهت های بیشتری داشته باشند و تفاوت ها کمتر شود به درک بیشتری از هم می رسند. هرچه قدر آنها شبیه به هم باشند اختلاف ها کمتر، تفاوت سلایق کم رنگ تر و نزدیکی بیشتر که این به فهم بیشتر و تفاهم منجر می شود.

اگر وجوه مشترکی بین خانواده ها نباشد در اولین قدم این خود همسران هستند که آسیب می بینند مخصوصاً اگر وجوه متفاوت یکدیگر را درک نکنند و نخواهند که درک بکنند و یا نتوانند درک بکنند. در اینجاست که زن و شوهر به جای اینکه به همدیگر در زندگی کمک کنند گاهی همدیگر را تحقیر و سرزنش می کنند یا به بهانه گیری می پردازند. پس در اولین قدم آنها آسیب می بینند و در پرتو این آسیب قطعاً فرزندان و دیگران مرتبط با آنها آسیب خواهند دید. همچنین بسیاری وقتها پدیده طلاق ناشی از همین عنصر یا عامل مهم است.

تناسب اجتماعی
در این تناسب باید ارتباطات و رفت‌ و آمدهای خانوادگی، شهرت اجتماعی، رفتارهای اجتماعی و... خانواده مد‌نظر قرار گیرد. همچنین باید طبقه اجتماعی فرد مورد نظر را با طبقه اجتماعی خانواده خود مقایسه کنیم. اگر در این زمینه میان دو خانواده تفاوت زیادی وجود داشته باشد، احتمال بروز اختلاف و ناپایداری در ازدواج قابل پیش‌بینی است. اختلاف طبقاتی خانواده، بسیاری از مسائل و مشکلات را برای زوجین فراهم می‌كند. پس منطقی است که افراد با کسی ازدواج کنند که از نظر طبقه و پایگاه اجتماعی در یک سطح قرار دارند.

مثلاً فرض کنید کسی که در طبقه اجتماعی پایین زندگی کرده است با فردی از طبقه بالا یا اشرافی ازدواج کند. در این صورت فرد پس از مدتی به‌علت تناسب نداشتن طبقاتی، معاشرتی، رفتاری و... با همسر و خانواده‌اش، در مقابل آنها احساس حقارت كرده و این مطالب کم‌کم وارد زندگی افراد شده و زندگی را پر از مخاطره و درگیری می‌کند و پس از مدتی باعث دوری قلب‌های افراد خانواده از هم می‌شود، که در نهایت یا از هم جدا می‌شوند و یا به ادامه یک زندگی مکانیکی بدون روح در کنار یکدیگر ادامه می‌دهند.

در بسیاری از موارد مشاهده شده، به‌رغم اینکه خانواده‌ای از پایگاه اجتماعی خوبی در جامعه برخور بوده، ولی از لحاظ اقتصادی دارای وضعیت مناسبی نبوده‌اند. به ‌همین‌ دلیل، توصیه می‌شود که وضعیت مالی خانواده همسر به‌صورت جداگانه مورد بررسی قرار بگیرد
تناسب خانوادگی در ازدواج,قبل از ازدواج

تناسب مالی و اقتصادی
طرفین ازدواج نباید از دو طبقه مختلف اقتصادی باشند وضعیت مالی و مادی خانواده‌ها باید برابر بوده و تفاوت زیادی نداشته باشد. رعایت این موارد هم درباره زن و هم درباره مرد صدق می‌كند.

بدون شک تفاوت در اقتصاد خانواده‌ها در نوع نگرش، رفتار و چگونگی عملکرد افراد تأثیر بسزایی می‌گذارد. هرچند که در بسیاری از موارد بین وضعیت اقتصادی و پایگاه اجتماعی افراد رابطه مثبتی وجود دارد و اگر پایگاه اجتماعی خانواده همسر آینده‌تان را بررسی کنید به وضعیت اقتصادی آنها هم پی می‌برید، اما در بسیاری از موارد مشاهده شده، به‌رغم اینکه خانواده‌ای از پایگاه اجتماعی خوبی در جامعه برخور بوده، ولی از لحاظ اقتصادی دارای وضعیت مناسبی نبوده‌اند. به ‌همین‌ دلیل، توصیه می‌شود که وضعیت مالی خانواده همسر به‌صورت جداگانه مورد بررسی قرار بگیرد.

بعضاً مشاهده شده که علت جدایی‌ها و طلاق‌ها و برخی اختلافات، تناسب مالی نداشتن دو خانواده است. برای درک بهتر موضوع فرض کنید که یک دختر جوان در خانواده‌ای با درآمد بالا زندگی می‌کند و بدون هیچ محدودیتی پول خرج می‌کند و هر آنچه را که می‌بیند می‌خرد و به انواع مسافرت‌های پرهزینه می‌رود و... با پسری ساده و قناعت‌ پیشه از یک خانواده کاملاً متوسط ازدواج کند، اگر آنها بدون شناخت نسبت به شرایط مالی طرف مقابل اقدام به چنین کاری کرده باشند و خود را برای زندگی کاملاً متفاوت با گذشته آماده نکرده باشند، دچار برخی اختلافات و ناراحتی‌ها و گاه جدایی‌ها می‌شوند. مثلاً زن، مرد را به خسیس‌ بودن و مرد، زن را به ولخرج‌ بودن متهم می‌کند و هر یک ادعا می‌کنند که طرف مقابل قادر به درک یا تأمین نیازهای او نیست.

البته توجه به این نکته بسیار حائز اهمیت است که افراد نباید صرفاً به‌خاطر شرایط اقتصادی ضعیف و نامناسب شخصی او را رد و یا به ‌لحاظ وضعیت اقتصادی خوبش با او ازدواج کنند. بلکه توجه به عامل‌های دیگر نیز لازم است. در ازدواج باید شایستگی‌های فرد مقابل بیش از همه ‌چیز مدنظر قرار گیرد. چه بسیار انسان‌هایی که با فاصله طبقاتی و اقتصادی زیاد با یکدیگر ازدواج کرده و سعادتمند شده‌اند، که البته نحوه برخورد دو طرف در زندگی، گذشتشان در مسائل و بینش آنها نسبت به شرایط خاصشان باعث شکل‌گیری این سعادت شده است.

به ‌لحاظ اهمیت تناسب در مسائل خانوادگی در ابعاد اقتصادی اجتماعی، به‌طور کلی همخوانی زوجین در امور زیر کاملاً مفید بوده و توجه به این موارد را می‌توان شرط خردورزی دانست:

- عادات و آداب گروهی؛
- شأن و موفقیت خانوادگی؛
- نوع تربیت خانوادگی؛
- دغدغه‌ها، توقعات و انتظارات اجتماعی؛
- ارزش‌ها و گرایش‌های عقیدتی، فرهنگی و سیاسی؛
- سطح ارتباطات و برخورد‌های اجتماعی؛
- سطح تحصیلات و منزلت خانوادگی؛
- سطح ثروت، درآمد، مسکن و وسایل مختلف زندگی.

و در آخر:
با مخالفت شدید والدین چه کنیم؟

اگر پدر و مادر به هیچ عنوان با ازدواج موافقت نمی‌کنند، جنگیدن با آنها اصلا توصیه نمی‌شود، فرزندان بايد آنقدر درایت داشته ‌باشند تا بتوانند با دوستی و جلب اعتماد با پدر و مادر کنار بیایند، کمک یک مشاور هم می‌تواند در چنین مواقعی بسیار کمک‌کننده باشد، چرا که می‌توان با تشکیل جلسات و گفت‌وگوهای گروهی به همراه مشاور، فضا را کمی بازتر کرد تا والدین تا حدی نرم شوند. بهترین راه در اینجا صبور بودن است حتی تا چند سال، شاید کمی مشکلات سبک‌تر شوند، اگر هم مشکلات حل نشوند اما این اطمینان‌خاطر وجود خواهد داشت که به اندازه کافی سعی خود را کرده‌اید و هیچگاه احساس گناه نخواهید کرد.

موفق باشید.

با سلام من دختری ۱۹ ساله هستم و دانشجوی دندان پزشکی به پسری علاقمند شدم که تحصیلات و وضع مالی خوبی دارد ۴ سال از من بزرگتره سربازی هم رفته در حال تحصیله اما کار هم میکنه اما از نظر خانوادگی به خانواده ما نمیخورد مثلا من پدر و مادرم هردو فوق لیسانس هستند و از خانواده های اصیل اما پدر و مادر پسر هردو دیپلم هستند و ازخانواده های بسیار مومن و درستکار اما فرهنگشون مث ما نیست این پسر تصمیم دارد به خاستگاری من بیاید اما من نظر مادرم را که پرسیدم گفت اصلا نمیشه و به ما نمیخورن اما من به اون پسر علاقه دارم و اون هم عاشقمه البته الان به خاطر مخالفت مادرم اصلا با هم هیچگونه رابطه ی نداریمو من گفتم قسمت نبوده اما نمیتونم فراموشش کنم اونم اوضاش از من بدتره چیکار کنم؟مامانم میگه تو باید با پسری ازدواج کنی که خونوادش مث ما باشن و رشته اش مث تو باشه اونم گفته درس میخونم و رشته ای که تو میخای قبول میشم اما بعد از ازدواج الان شرلیط درس خوندن ندارم چیکار کنم؟لطفا راهنمایی کنید

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

پرسشگر گرامی،
مطلبی که برای شما می نویسیم را بخوانید، اگر پذیرفتید که هیچ! اما اگر احساس کردید با وجود این مسایل می توانید زندگی تان را به سلامت پیش ببرید، با مشاوره های مکرر مسأله را حل کنید!

ازدواج در ایران به معنی پیوند دو فرد نیست؛ پیوند دو خانواده است. به همین دلیل باید قبل از ازدواج درخصوص خانواده شریک انتخابی تان حساسیت به خرج دهید. در این زمینه دو تناسب مهم و مقدماتی را با شما در میان می گذاریم و در مطالب بعدی به سایر تناسب ها می پردازیم.

تناسب خانوادگی در ازدواج
کفویت یا تناسب به معنای اشتراک هایی است که می توانند بین همسران در زمینه های خانوادگی، فرهنگی، اجتماعی، تحصیلات، ویژگی های فردی (سن و ...). ویژگی هایی مثل ویژگی های عاطفی، اجتماعی، شناختی، اخلاقی، دینی،... باشد. هرچه اندازه این اشتراک ها بیشتر باشد و به یکدیگر نزدیک تر و کفویت بیشتر صورت می گیرد. تناسب است که در واقع همسری را با خود به همراه دارد یعنی دو نفر که دارای سرهای مثل هم باشند. (سرهای روانی، اجتماعی، خانوادگی، فرهنگی، اخلاقی، دینی).

زن و شوهر زمانی که شباهت های بیشتری داشته باشند و تفاوت ها کمتر شود به درک بیشتری از هم می رسند. هرچه قدر آنها شبیه به هم باشند اختلاف ها کمتر، تفاوت سلایق کم رنگ تر و نزدیکی بیشتر که این به فهم بیشتر و تفاهم منجر می شود.

اگر وجوه مشترکی بین خانواده ها نباشد در اولین قدم این خود همسران هستند که آسیب می بینند مخصوصاً اگر وجوه متفاوت یکدیگر را درک نکنند و نخواهند که درک بکنند و یا نتوانند درک بکنند. در اینجاست که زن و شوهر به جای اینکه به همدیگر در زندگی کمک کنند گاهی همدیگر را تحقیر و سرزنش می کنند یا به بهانه گیری می پردازند. پس در اولین قدم آنها آسیب می بینند و در پرتو این آسیب قطعاً فرزندان و دیگران مرتبط با آنها آسیب خواهند دید. همچنین بسیاری وقتها پدیده طلاق ناشی از همین عنصر یا عامل مهم است.

تناسب اجتماعی
در این تناسب باید ارتباطات و رفت‌ و آمدهای خانوادگی، شهرت اجتماعی، رفتارهای اجتماعی و... خانواده مد‌نظر قرار گیرد. همچنین باید طبقه اجتماعی فرد مورد نظر را با طبقه اجتماعی خانواده خود مقایسه کنیم. اگر در این زمینه میان دو خانواده تفاوت زیادی وجود داشته باشد، احتمال بروز اختلاف و ناپایداری در ازدواج قابل پیش‌بینی است. اختلاف طبقاتی خانواده، بسیاری از مسائل و مشکلات را برای زوجین فراهم می‌كند. پس منطقی است که افراد با کسی ازدواج کنند که از نظر طبقه و پایگاه اجتماعی در یک سطح قرار دارند.

مثلاً فرض کنید کسی که در طبقه اجتماعی پایین زندگی کرده است با فردی از طبقه بالا یا اشرافی ازدواج کند. در این صورت فرد پس از مدتی به‌علت تناسب نداشتن طبقاتی، معاشرتی، رفتاری و... با همسر و خانواده‌اش، در مقابل آنها احساس حقارت كرده و این مطالب کم‌کم وارد زندگی افراد شده و زندگی را پر از مخاطره و درگیری می‌کند و پس از مدتی باعث دوری قلب‌های افراد خانواده از هم می‌شود، که در نهایت یا از هم جدا می‌شوند و یا به ادامه یک زندگی مکانیکی بدون روح در کنار یکدیگر ادامه می‌دهند.

در بسیاری از موارد مشاهده شده، به‌رغم اینکه خانواده‌ای از پایگاه اجتماعی خوبی در جامعه برخور بوده، ولی از لحاظ اقتصادی دارای وضعیت مناسبی نبوده‌اند. به ‌همین‌ دلیل، توصیه می‌شود که وضعیت مالی خانواده همسر به‌صورت جداگانه مورد بررسی قرار بگیرد
تناسب خانوادگی در ازدواج,قبل از ازدواج

تناسب مالی و اقتصادی
طرفین ازدواج نباید از دو طبقه مختلف اقتصادی باشند وضعیت مالی و مادی خانواده‌ها باید برابر بوده و تفاوت زیادی نداشته باشد. رعایت این موارد هم درباره زن و هم درباره مرد صدق می‌كند.

بدون شک تفاوت در اقتصاد خانواده‌ها در نوع نگرش، رفتار و چگونگی عملکرد افراد تأثیر بسزایی می‌گذارد. هرچند که در بسیاری از موارد بین وضعیت اقتصادی و پایگاه اجتماعی افراد رابطه مثبتی وجود دارد و اگر پایگاه اجتماعی خانواده همسر آینده‌تان را بررسی کنید به وضعیت اقتصادی آنها هم پی می‌برید، اما در بسیاری از موارد مشاهده شده، به‌رغم اینکه خانواده‌ای از پایگاه اجتماعی خوبی در جامعه برخور بوده، ولی از لحاظ اقتصادی دارای وضعیت مناسبی نبوده‌اند. به ‌همین‌ دلیل، توصیه می‌شود که وضعیت مالی خانواده همسر به‌صورت جداگانه مورد بررسی قرار بگیرد.

بعضاً مشاهده شده که علت جدایی‌ها و طلاق‌ها و برخی اختلافات، تناسب مالی نداشتن دو خانواده است. برای درک بهتر موضوع فرض کنید که یک دختر جوان در خانواده‌ای با درآمد بالا زندگی می‌کند و بدون هیچ محدودیتی پول خرج می‌کند و هر آنچه را که می‌بیند می‌خرد و به انواع مسافرت‌های پرهزینه می‌رود و... با پسری ساده و قناعت‌ پیشه از یک خانواده کاملاً متوسط ازدواج کند، اگر آنها بدون شناخت نسبت به شرایط مالی طرف مقابل اقدام به چنین کاری کرده باشند و خود را برای زندگی کاملاً متفاوت با گذشته آماده نکرده باشند، دچار برخی اختلافات و ناراحتی‌ها و گاه جدایی‌ها می‌شوند. مثلاً زن، مرد را به خسیس‌ بودن و مرد، زن را به ولخرج‌ بودن متهم می‌کند و هر یک ادعا می‌کنند که طرف مقابل قادر به درک یا تأمین نیازهای او نیست.

البته توجه به این نکته بسیار حائز اهمیت است که افراد نباید صرفاً به‌خاطر شرایط اقتصادی ضعیف و نامناسب شخصی او را رد و یا به ‌لحاظ وضعیت اقتصادی خوبش با او ازدواج کنند. بلکه توجه به عامل‌های دیگر نیز لازم است. در ازدواج باید شایستگی‌های فرد مقابل بیش از همه ‌چیز مدنظر قرار گیرد. چه بسیار انسان‌هایی که با فاصله طبقاتی و اقتصادی زیاد با یکدیگر ازدواج کرده و سعادتمند شده‌اند، که البته نحوه برخورد دو طرف در زندگی، گذشتشان در مسائل و بینش آنها نسبت به شرایط خاصشان باعث شکل‌گیری این سعادت شده است.

به ‌لحاظ اهمیت تناسب در مسائل خانوادگی در ابعاد اقتصادی اجتماعی، به‌طور کلی همخوانی زوجین در امور زیر کاملاً مفید بوده و توجه به این موارد را می‌توان شرط خردورزی دانست:

- عادات و آداب گروهی؛
- شأن و موفقیت خانوادگی؛
- نوع تربیت خانوادگی؛
- دغدغه‌ها، توقعات و انتظارات اجتماعی؛
- ارزش‌ها و گرایش‌های عقیدتی، فرهنگی و سیاسی؛
- سطح ارتباطات و برخورد‌های اجتماعی؛
- سطح تحصیلات و منزلت خانوادگی؛
- سطح ثروت، درآمد، مسکن و وسایل مختلف زندگی.

و در آخر:
با مخالفت شدید والدین چه کنیم؟

اگر پدر و مادر به هیچ عنوان با ازدواج موافقت نمی‌کنند، جنگیدن با آنها اصلا توصیه نمی‌شود، فرزندان بايد آنقدر درایت داشته ‌باشند تا بتوانند با دوستی و جلب اعتماد با پدر و مادر کنار بیایند، کمک یک مشاور هم می‌تواند در چنین مواقعی بسیار کمک‌کننده باشد، چرا که می‌توان با تشکیل جلسات و گفت‌وگوهای گروهی به همراه مشاور، فضا را کمی بازتر کرد تا والدین تا حدی نرم شوند. بهترین راه در اینجا صبور بودن است حتی تا چند سال، شاید کمی مشکلات سبک‌تر شوند، اگر هم مشکلات حل نشوند اما این اطمینان‌خاطر وجود خواهد داشت که به اندازه کافی سعی خود را کرده‌اید و هیچگاه احساس گناه نخواهید کرد.

موفق باشید.

سلام پسر ۲۰ ساله هستم دانشجو پزشکی سربازی معاف شدم با دختری رابطه مجازی داشتم که مدتی به هم وابسته شده بدیم ولی واقعا متوجه شدم کارم اشتباه بود و با احساسات خودم و دختر بازی میشه ضربه میخوریم که تصمیم گرفتم منطقی تر فکر کنم و وابستگی بین خودم و دختر از بین ببریم به دنبال سرنوشت واقعی خود بریم ولی احساس تنهایی زیادی میکنم تفریحات دیگر برایم جذابیت ندارد یه دختری از کودکی از دوستان پدرم بود میشنا ختم همیشه هر وقت او را میدیدم در سن ۱۶،۱۷، ۱۸سالگی یه حس عجیبی پیدا میکردم ولی موفق شدم به خودم قبول کنم که اون به درد من نمی خوره تا بعد دوسال بحث ازدواج دختر بود که دوباره به فکرش افتادم از نظر فرهنگی مثل همیم امروز با کلی کلنجار با خودم به مادرم گفتم ولی اون گفت دختری که تا ۱۸ سالگی نماز نمیخونه نمیتونی نماز خونش کنی پدر مادر دختر و پدر مادر من ۲۵ سال هست که رابطه صمیمی دارن به مادرم گفتم مادرم گفت اگر بحث ازدواج بیاد رابطه دوستانه بهم میخوره اوناهم بخاطر همین قبول نمیکنن با گفتنش پدرت کوچیک میشه ولی اصلا تنها چیزی که فک نمیکنن اینه که من دوسش دارم نمیدونم واقعا چرا همه باید برن دنبال خاستگار خونه اینو اون مگه اشکال داره اینجوری تا حرفم میزنم میگن آبرو پدرت را میبری تصمیم گرفتم برای پافشاری استخاره کنم که واقعا اگه به دردم میخوره پافشاری کنم ولی بازهم میگن برای ازدواج کوچکی پشیمان میشی من هم مطمینم اگه بخام صبر کنم بخاطر موقعیتم شاید نتونم سالم زندگی کنم دوباره درگیر رابطه های نامشروع بشم ولی کسی درک نمیکنه خیلی دوس دارم بدونم ایا افکار من اشتباهه شاید واقعا من به سن ازدواج نرسیدم افکارم بچه گانس نمیدونم من اشتباه میکنم یا حرفام درسته هنگ کردم ؟؟؟

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر گرامی، به شهر سوال خوش آمدید.
پوسترهایی بهداشتی گاهی اوقات برخی جاها دیده ام که رویش نوشته: «حتی فکر سیگار کشیدن را هم نکنید!» خیلی جالب است. حال که شما سعی کردید مسیر درست و عفیفانه ای را در پیش بگیرید، بهتر است این تابلو را جلوی چشم خود بگذارید که «حتی فکر ارتباط نامشروع را هم نکنید»... البته فکر ارتباطات مشروع را میتوانید بکنید.
در مورد مشکل شما، چون هیچ اطلاع و شناختی از دختر خانم مورد نظر شما و خانواده ایشان نداریم نمیتوانیم قضاوت درستی داشته باشیم. اما این نکته را همواره گفته ایم و باز میگوییم که: برای این که میزان احتمال شکست ازدواج و مشکلات بعد از ازدواج تا حد زیادی پایین بیاید، سعی کنید به توصیه های کارشناسان عمل کنید از جمله این که دختر و پسر و خانواده هایشان، در یک سری موضوعات باید متناسب باشند یا به اصطلاح همکفو باشند. مثلا از نظر اقتصادی، از نظر طبقه اجتماعی، از نظر فرهنگی، از نظر مذهبی و ... قطعا اگر تفاوت فاحشی بین شماها باشد، زندگی شما به اصطلاح روی خط زلزله خواهد بود. اگر خود دختر و پسر با هم هماهنگ و متناسب باشند، ولی خانواده ها نباشند، هرچند در ایران و با سبک زندگی ما باز هم مشکلات فراوان است، اما در عین حال با تمهیداتی مانند دوری و دوستی با خانواده ها، میتوان مشکلات را تحمل کردو. اما اگر اختلافات مذکور بین دختر و پسر باشد، واقعا نمیتوان امیدی به این زندگی داشت. چون خوشی های اول زندگی بعد از چندماه کمرنگ شده و در زندگی عادی و روزمره، مسائل بنیادین و تفاوتها بیشتر خودنمایی خواهند کرد. این نکته تشخیصش با خود شماست و ما نظر خاصی نداریم.
اما در مورد سن ازدواج باید بگوییم اعدادی که گفته می شود، صرفا یک ملاک کلی است و سن واقعی با بررسی و مصاحبه مشخص می شود. درست است که طبق آمار سن ازدواج بالاتر از سن شماست، اما این ملاک خوبی برای تعیین سن ازدواج نیست. خیلی اوقات افرادی پایینتر از بیست سال، ازدواج کرده اند و موفق بوده اند و توانایی تحمل بار یک زندگی را به همه لحاظ دارند، و در مقابل خیلی اوقات افراد سی چهل ساله ازدواج کرده اند و شکست خورده اند و نشان داده اند که توان مدیریت یک زندگی را ندارند! بنابراین نمیتوانیم سن شما را بهانه ازدواج نکردن بدانیم، به ویژه که به هر حال مشکلات و فشارهای جنسی و عاطفی ناشی از کمبود یک همسر، مسئله کمی نیست. در این زمینه نیز بهتر است به نحوی والدین خود را آگاه کنید. اگر میتوانید مستقیم اگرنه غیرمستقیم به آنها بفهمانید که قضیه از چه قرار است.
موفق باشید

سلام من ترسا هستم خواهش میکم نظر منو بذارید م بهش جواب بدید هردوی ما تحت فشار هستیم ممنون میشم کمکمون کنید

تصویر پاسخگو

با سلام
پرسش شما در نوبت پاسخگویی قرار گرفته
به محض آماده شدن پاسخ ، پرسش و جواب کارشناس در معرض نمایش قرار می گیرد .

از لطف شما ممنون

خیلی ممنون از راهنمایی شما خوشبختانه ما حتی تا حالا انگشتمونم بهم نخورده که من بخوام عذاب و جدان داشته باشم و رابطه ما فقط در حد تلفنی بوده من هر چند اون پسر رو دوست دارم اما سعی میکنم منطقی باشم راستش الان دیگه ما باهم دعوا کردیم و از هم جدا شدیم من چند تا لباس واسه پسره انتخاب کردم اونم خریده بود اما دیروز دیدم همون لباسا رو که فقط یه بار پوشده بود داده بود به داداشش منم خیلی بدم اومد سعی میکنم فراموشش کنم من هیچوقت راضی نمیشم به خاطر یه نفر که اینجوری میکنه دل پدر و مادرمو بشکنم در حالی که تک دخترشونم به این نتیجه رسیدم تا پدر و مادر از ته دل موافق نباشن دختر و پسر تو زندگی آیندشون خوشبخت نیستن بازم ممنون

با سلام و تشکر از و تشکر از ارتباطتان با «شهر سوال».

خواهش می کنیم،
خوشحالیم که شهر سوال، توانسته گره ای را باز کند.
انشالله که تصمیم درستی گرفته باشید.
سعی کنید با بزرگترها هم عنوان کنید تا از تصمیمتان بعدها ناراحت نشوید.

موفق باشید.

با سلام من دختری ۲۲ ساله هستم و حدودا ۵ ساله که با پسر داییم که دوسال از من کوچیکتره در رابطه هستم یه رابطه کاملا سالم، و در ابن مدت همه خانواده ازین موضوع با خبرن و خانواده من ب شدت مخالفن یکی چون اون پسر هنوز در حال تحصیله و سربازی نرفته و شرایطش برای ازدواج اماده نیست و من هم الان راضی ب اومدن خاستگاری نیستم چون هنوز درسم تموم نشده و اون هم شرایط تبده ال من رو نداره اما اون خیلی ب من کابسته شده و ب گفته خودش هر طور شده خانوادمو راضی میکنه اما ما راه موفق شدن رو نمیدونیم ک چطور برنامه هامونو هماهنگ کنیم اگر کمکمون کنین ک ی تصمیم درست بگیریم ممنون میشم

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام و عرض خوش آمدگویی خدمت شما،
خواهر گرامی، هرچند سالم بودن رابطه شما امری تحسین برانگیز است اما یکی از مهمترین مشکلات در این گونه روابط، همین مسئله وابستگی عاطفی و دلبستگی طرفین یا یک طرف است که معمولا به رنجش و فرسایش روانی او می انجامد. اگر واقعا شما دو نفر اندک علاقه ای به هم دارید، و خانواده ها نیز به صورت کلی از شما پشتیبانی و حمایت می کنند، بهتر است اجازه دهید این مسئله به صورت جدی و رسمی مطرح و دنبال شود. اگر موافقت دو خانواده با این داستان باشد، میتوانید (میتوانند) طوری برنامه ها را زمانبندی کنند تا هنگام عروسی و تشکیل زندگی مشترک (مثلا دو سال دیگر)، هم مسئله درس یا شغل و هم مسئله سربازی ایشان تا حد زیادی حل شود. هرچند فاصله بین عقد و عروسی خیلی زیاد توصیه نمی شود، اما حداقل برای شما این مزیت را دارد که تا حد زیادی از بلاتکلیفی درخواهید آمد.
اگر هم مسائل دیگری هست که ما اطلاع نداریم یا به هر دلیل دیگری، میتوانید بعد از انجام خواستگاری، پاسخ منفی به ایشان بدهید و باز هم خیال خودتان و آنان را نسبتا راحت کنید.
برای شما آرزوی سلامت و خوشبختی داریم.

سلام.بنده ۱۸ سال سن دارم خدمت سرباری معافیت دارم و طلبه علوم اسلامی هستم.از لحاظ مالی هم هیچ مشکلی ندارم.اما خانواده نسبت به ازدواج من بی تفاوت هستند.وبا بهانه سن خواسته منو رد میکنند(خانواده زیاد به مذهب اعتقاد ندارد) میگن انسان باید از جوونیش لذت ببره.حتی چند تا دخترم خودم بهشون نشون دادم.میگن چون طلبه هستی کسی بهت دختر نمیده.ممنون میشم اگه راهنمیاییم کنید این مشکلو حل کنم.با تشکر

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر گرامی، جا دارد به خاطر انتخاب این راه مقدس به شما تبریک بگوییم. امیدواریم خداوند شما را در این مسیر که خالی از دشواری ها و موانع مختلف نیست، یاری نماید. البته یک نمونه از این مشکلات همینی است که اینجا مطرح فرمودید.
دوست عزیز، این مشکل، در واقع یک مسئله بین شما و خانواده شماست. هرچند سن ۱۸ سال به لحاظ عددی سن زیادی نیست و هنوز فرصت برای ازدواج بسیار زیاد است، اما در صورت مساعد بودن همه شرایط (مثل تمایل شما، آمادگی جسمانی، آمادگی مالی، وجود فرد مورد نظر و موافقت آنان، موافقت خانواده و ...) قطعا نمیتوان ایرادی به این مسئله وارد کرد. نکته دیگر تفاوت اساسی خانواده شما با شماست در مسائل اعتقادی و تفکرات، که طبیعتا ما اطلاع دقیقی نداریم و خود شما بهتر این تفاوت را میدانید. این که میزان این تفاوت چقدر باشد هم مهم است. به هر حال باید ببینیم بقدری تفاوت دارید که والدین شما حاضر باشند نسبت به ازدواج شما بی تفاوت باشند یا خیر؟ یا شما حاضر باشید نسبت به آنان بی تفاوت باشید یا خیر؟ طبعا اگر با اندکی کوتاه آمدن شما (که البته توصیه ما هم همین است در صورت امکان چند سالی صبر کنید) و از طرف دیگر اندکی کوتاه آمدن آنان، این ازدواج و وصلت همراه با رضایت هردوطرف به خصوص رضایت پدر و مادر تان باشد، بهترین حالتی است که میتوان متصور شد. اما اگر تفاوت به گونه ای است که میدانید برای شان مهم نیست و با گذشت چند سال هم تفاوتی نخواهد کرد، خب قطعا تصمیم شما طور دیگری خواهد بود و احتمالا میتوانید خودتان (در صورت امکان) برای ازدواج به کمک دیگر بزرگان (اقوام یا اساتید و ...) اقدام کنید.
به هر حال در هر شکل ، بهتر است سعی کنید با صحبت، یا واسطه گری برخی از اقوام و آشنایان که مورد مقبولیت خانواده هم هستند، دلها و ذهن های خودتان و والدین تان را به هم نزدیک تر کنید تا به هدف مطلوب نزدیک تر شوید.
موفق و مؤید باشید

با سلام
من دختر ۳۰ ساله هستم ۸ سال با همکلاسیم در ارتباطیم البته از سال اول اقدام به خواستگاری کردن ولی خانواده ایشان به هر دلیلی از مذهب تا نسبت های بدجور دادن به من شونه خالی کردن و حتی برای رای پسرشون بزنن تهمت به من زدن، با پا در میانی بزرگ فامیل هم هیچ سودی نداشت جز اینکه بگن پیر هم بشی ما این دختر برات نمیگیریم حالا از سمت من مشاوری فرستادیم تا با آرامش باهاشون صحبت کنن ولی باز هم زیر بار نمیرن گفتن در صورتی باهاتون صحبت میکنیم که شما بتونین پای این دختر از زندگی ما بکشین بیرون. شما مگین در آرامش با مشاور با بزرگتر، ما همه راه ها را رفتیم پس کو منطقی بودن به خدا به مرز سکته کردن رسیدیم از دست مخالفت های خوخواهانه

تصویر مشاور شهر سوال

با عرض سلام خدمت شما خواهر گرامی،
دوست عزیز، راهکارهای ارائه شده از سوی کارشناسان، مشاوران و حتی روانشناسان متخصص، بر اساس تجربیات گذشته و نوع مشکل و شرایط مختلفی است که مراجعین دارند. البته هیچکدام از این نسخه ها، صددرصد نیست. بلکه بیشترین و بهترین پاسخ را دربر داشته و دارد. ضمن این که در مسائل مانند مورد شما، ما صرفا با شما طرف هستیم، درحالی که مشکل شما با کسان دیگری (مانند والدین و اعضای خانواده) است که قطعا ما نمیتوانیم تأثیری مستقیم بر آنها و نظر آنها داشته باشیم. شما راه مناسبی را انتخاب کردید. برای رسیدن به هدف خود، اگر طرف مقابل هم با شما همراه است، خسته نشوید. از افراد مختلف و مقبول برای واسطه گری کمک بگیرید. ضمن این که انشالله حضور مشاور در این میان بتواند گره گشای باشد. ضمنا مشاور مذکور با توجه به این که اطلاعات بیشتری از شما نسبت به ما دارد، و در متن ماجرا ست، بهتر و بیشتر از ما میتواند به شما کمک کند.
صبور باشید و بر خدای بزرگ توکل کنید. ما از خدای بزرگ و مهربان میخواهیم شما را در این مسیر یاری دهد و اسباب رسیدن به مطلوب را فراهم سازد. آمین

سلام تورو خدا كمكم كنيد من ١٩ سالمه كنكور دانشكاه خوب قبول شدم من عاشق دختري در شيراز شدم اوهم منو خيلي دوس داره و با هم در ارتبا طيم و ميخواهيم ازدواج كنيم ولي بدر وي اورا ميخواهد به برادر زاده اش بدهد كه ايشان بسر عمويش را دوس ندارد ولي بدر وي اصرار دار جه كار كنيم لطفا كمك كنيدد

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

اگر فرد مورد نظر شما براي ازدواج گزينه مناسبي باشد، شما مي توانيد از انتخاب خود دفاع کنيد يعني اگر شما از نظر عقلاني و بر اساس ملاک هايتان نه با هندي بازي و عاشق شدن افراطي، همسر آينده تان را انتخاب کرده باشيد و هم کفو بودن از نظر مذهبي، اقتصادي، فرهنگي، تحصيلات، قيافه و... را رعايت کرده باشيد مي توان گفت فرد موردنظر شما، گزينه مناسبي براي ازدواج است اما معمولا مخالفت والدين با فرد انتخابي فرزندشان، به دليل نداشتن ملاک هاي اصلي و هم کفو نبودن فرد با فرزند يا خانواده شان است. البته اين جمله به معني اين نيست که هيچ پدر و مادري در اين باره اشتباه نکرده اند و هرگز تصميم هاي آنان نادرست نخواهد بود.

دغدغه والدين را ناديده نگيريد
در بحث ازدواج، افراد بايد آمادگي هاي مختلفي را داشته باشند که يکي از اين آمادگي ها، آمادگي خانواده است. آمادگي خانواده براي ازدواج هر فرزندي در چندين بعد قابل بررسي است.

به طور مثال باورهاي خانواده اهميت دارد، در بعضي خانواده ها ترتيب سني بچه ها اصلي ترين ملاک براي ازدواج آن هاست و هيچ گاه فرزند کوچک تر نمي تواند از فرزند بزرگ تر زودتر ازدواج کند. شرايط اقتصادي خانواده براي ازدواج فرزندشان هم شامل آمادگي خانواده محسوب مي شود. وقتي خانواده به هر دليل منطقي آمادگي لازم براي عروس کردن دختر يا داماد کردن پسر را ندارد، فرزندان نبايد با ناديده گرفتن دغدغه هاي والدين براي ازدواج در يک زمان خاص اصرار کنند.

اين گونه از انتخاب تان دفاع کنيد
مطمئنا هيچ پدر و مادري مانع خوشبختي فرزندشان نمي شوند حتي اگر با ازدواج او ۱۰۰درصد مخالف باشند. بنابراين اگر پدر يا مادري با فرد موردنظر فرزندشان براي ازدواج مخالف هستند، فرزندان بايد دلايل آن ها را بشنوند. اگر اين دلايل منطقي و عقلاني باشد، جوانان نبايد احساسي تصميم بگيرند و بگويند که فقط ما ۲نفر مهم هستيم و پيوند قلبي ما ۲نفر همه مشکلات مان را حل خواهد کرد.

فرزندان بايد روي دلايل منطقي فکر کنند. اگر هم دلايل غيرمنطقي بود، در گام اول بايد در يک فضاي صميمي و يک فرصت مناسب با والدين خود صحبت کنند. جوانان بايد ملاک هايشان را براي پدر و مادرشان بازگو کنند و بگويند که چرا و بر چه اساسي از اين انتخاب شان دفاع مي کنند.

با اين حال، ممکن است پدر يا مادر شما هم دلايلي داشته باشند که از نظر شما منطقي نباشد در اين شرايط بهتر است از يک ناظر بي طرف که مي تواند بزرگ فاميل باشد، کمک بگيريد تا او دلايل را بررسي کند. اين ناظر بي طرف بايد مورد تأييد والدين و فرزندشان باشد.

صبر هم لازمه متقاعد کردن والدين است
زماني که پدر و مادر به هيچ وجه راضي نمي شوند و به عبارتي اصلا حاضر نيستند حرف هاي شما را بشنوند يا طرف مقابل را ببينند، بايد بدانيد که الان زمان قانع کردن پدر و مادر نيست. شما بايد صبر کنيد تا پدر و مادر از فضاي عاطفي و هيجاني خود بيرون بيايند چون در فضاي هيجاني آدم ها نمي توانند خوب به مسئله نگاه کنند و تصميم بگيرند، بنابراين دختر و پسر بايد با درايت، صبر کنند تا زمان مناسب براي حرف زدن فرا برسد.

جوانان نبايد فراموش کنند که همه ما چه قبل و چه بعد از ازدواج، به والدين مان نياز داريم. البته پدر و مادرها هم بايد به بحث اختيار در جوانان براي انتخاب همسر آينده شان توجه ويژه اي داشته باشند. بالاخره اگر جواني با فردي که هيچ علاقه اي به او ندارد، ازدواج کند به احتمال زياد زندگي او شکست خواهد خورد و شايد باعث سرشکستگي اجتماعي خانواده اش هم بشود. پدر و مادرها بايد به فرزندانشان کمک کنند تا آن ها قدرت تصميم گيري و انتخاب صحيح را در خودشان افزايش دهند زيرا در غير اين صورت، اعتماد به نفس فرزندشان به شدت کاهش مي يابد.

ازدواج پيوند ۲نفر نيست، پيوند ۲خانواده است
ازدواج در ايران به معني پيوند ۲ نفر نيست، شما با ازدواج تان ۲خانواده و در برخي مناطق کشور ۲ طايفه را به هم پيوند مي زنيد و به همين دليل، خانواده سهم بزرگي در انتخاب و زندگي آينده فرزندان دارد.

آن قدر که اگر پدر و مادر مخالف ازدواج شما باشند، سايه اين مخالفت همواره بر سر زندگي تان خواهد بود.

چه طور والدين مان را راضي کنيم؟
ازدواج با رضايت والدين، آرامش بيشتري را براي شما در پي دارد اگر والدين شما با دلايل نه چندان منطقي با ازدواج تان مخالفت مي کنند مي توانيد با چند راه حلي که در ادامه خواهيد خواند، تلاش کنيد که نظر مساعد آن ها را جلب کنيد.

۱ - اول از همه بگوييم که تهديد، پرخاشگري، دعوا يا فرار از خانه و ... به هيچ نتيجه اي نمي رسد و فقط آتش معرکه را بيشتر مي کند. بنابراين از فکر راه حل هاي بيهوده بيرون بياييد و بيشتر تلاش کنيد در سکوت و آرامش ماجرا را پيش ببريد.

۲ - با والدين تان صحبت کنيد، در شرايطي آرام و منطقي بحث را پيش بکشيد و سعي کنيد نظر مثبت شان را جلب کنيد. والدين شما، حتما دلايلي براي مخالفت شان دارند. آن ها را بشنويد و سعي کنيد فارغ از شور و شوق عاشقي و هيجانات مقطعي، اين دلايل را تحليل کنيد. شايد واقعا حق با آن ها باشد. مي توانيد اين دلايل را با فرد سومي که به بي طرفي او اطمينان داريد در ميان بگذاريد و با او مشورت کنيد. اين فرد مي تواند دوست، استاد، بزرگ فاميل يا مشاور باشد.

۳ - والدين گاهي به خاطر بي اعتمادي به شما با انتخاب تان مخالفت مي کنند، چون فکر مي کنند به قدر کافي بزرگ و عاقل نشده ايد. در اين شرايط بايد دلايل خود را از انتخاب فرد مورد نظر تشريح کنيد و با صحبت هاي منطقي به پدر و مادرتان ثابت کنيد که بزرگ و قابل اعتماد هستيد.

۴ - اگر هيچ کدام از راه ها نتيجه نداد، سعي کنيد همراه والدينتان پيش مشاور خانواده برويد و در شرايطي منصفانه درباره مشکل صحبت کنيد.

مخالفت خانواده ها را جدي بگيريد
اگر مخالفت خانواده ها به اين دليل بود که دو خانواده از نظر مذهبي در يک سطح نيستند، اگر اختلاف مالي فراوان بين خانواده ها وجود داشت، اگر فاصله سني شما و فرد مورد علاقه تان بسيار زياد است و اگر مخالفت والدين به دليل موجه نبودن شخصيت فرد موردنظر است (در حالي که شما به اشتباه فکر مي کنيد، مي توانيد با قدرت عشق و صبر او را عوض کنيد) بهتر است به توصيه والدين تان گوش دهيد و بي گدار به آب نزنيد. حساسيت والدين در اين مسائل کاملا منطقي است و شما بايد در انتخاب تان دقت بيشتري داشته باشيد.

موفق باشید.

سلام.وقتتون خوش.دختری ۱۹ ساله هستم.به نظره خودم به اون رشدی که باید میرسیدم رسیدم که احساس میکنم میتونم توی یک زندگی موفق باشم. من از نظر عاطفی با خونواده ی خودم مشکل دارم و یکم احساس کمبوده محبت دارم.چند روزه یک خواستگاره خوب اومده که شرایطه خوبی داره.قبل از عاشق شدن شرایطش سنجیده شده.مادرم حرفی نداره ولی پدرم میگه که باید درسمو بخونم فعلا. من هم چون نمیتونم روی حرف پدرم حرف بزنم ساکت میشم ولی به عنوان یک دختر دوست دارم به یکی تکیه کنم ولی نمیتونم راه حلی برای قانع کردن پدرم پیدا کنم.
ممنون میشم کمکم کنید

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما خواهر گرامی، قطعا شما به رشد مناسبی رسیدید که میتوانید خیلی از مسائل را درک کرده و تصمیم گیری کنید ، اما خواهرم این مسئله علاوه بر تشخیص شما ، نیازمند بررسی ابعاد شخصیتی خود شما و نیز داشتن اطلاعاتی از وضعیت شما در خانواده و زندگی است. به هر حال ما نمیتوانیم قضاوتی کنیم، اما در مورد سن و سال شما، هر چند خیلی بالا نیست اما ۱۹ سال میتواند سن خوبی برای یک ازدواج موفق باشد، به شرطی که سایر شرایط فراهم باشد. در مورد خواستگار تان هم چون اطلاعاتی نداریم قضاوتی نمی کنیم اما هم به نظر شما و هم به نظر والدین شما احترام می گذاریم.
کلید حل معمای شما در دستان ما نیست، اگر واقعا خواستگار شما مورد خوبی است، سعی کنید از راههای دیگر پدر را قانع کنید. مانند صحبت با واسطه ها، جلو انداختن ریش سفید های فامیل. حداقل برای این که این مسئله از درون شما را اذیت نکند، بهتر است در این زمینه هر از چند گاهی با مادر خود درد دل کنید. به هر حال مادر هم نزدیکترین و شبیه ترین فرد به شماست و هم نزدیکترین فرد به پدر شماست.
امیدوار هستیم به زودی اسباب آرامش روحی و روانی شما فراهم شود. موفق باشید

سلام
دختری ۱۹ ساله ام ک تا خواستگار ب اون صورت نداشتم و رد میشدن بدون اینکه بعدش فکری راجع بهشون انجام بدم چند مدت پیش خانمی منو در مکانی عمومی دیدن و منو برای پسرشون خواستگاری کردن پرسیدن ک قصد ازدواج دارم یا ن و من گفتم ن...درحالیکه اون خانوم رو ب عنوان مادر اون پسر ک هیچ کدوم رو هم نمیشناختم و نمیشناسم واقعن پسندیده بودم...فوق العاده طرز بیان خوبی داشتن پوشش خوب و تموم اونچیزایی ک برام شاید اهمیت داشت رو داشتن اما من گفتم ک قصد ازدواج ندارم درحالیکه وافعن دلم میخواست ازشون بپرسم شرایط پسرشون رو ک چکاره است و چند ساله و اینچیزا...من نپرسیدم چون مادرم اونجا بودن کمی بامن فاصله داشتن در حد پنج یا شش متر...چون مادرم و خانوادم تا بحال راجع ب ازدواج با من صحبت نکردن جوری ک من گاهی فکر میکنم نکنه من باید همیشه مجرد باشم...الان هم ب شدت از دست خودم ناراحتم و عذاب وجدان دارم چون واقعن نمیدونم چکار کنم...حتی کسی رو ندارم ک باهاش درد دل کنم...میخواستم بدونم در این مواقع باید چکار کنم...الان حس میکنم لگد زدم ب بخت خودم خواهش میکنم کمکم کنید من اصن نمیدونم با خانواده خودم چکار کنم؟؟و همچنین اصن نمیدونم
خانواده مقابل ک در چنین شرایطی پیشنهاد میدن رو چی بگم یا چکار ؟؟کنم....خواهشن خواهشن خواهشن راهنماییم کنید مرسی از شما

تصویر مشاور شهر سوال

ضمن عرض سلام، حضور شما را خیرمقدم عرض می کنیم.
خواهر گرامی، اولین نکته که باید توجه کنید این است که با توجه به سن نوزده سالگی، هنوز برای ازدواج شما دیر نشده و وقت بسیار است، و این بدان معناست که اصلا نباید احساس بدی نسبت به این قضیه داشته باشید یا گمان کنید که دیر شده است یا با از بین رفتن موقعیتی مثل این، احساس کنید به بخت خود لگد زده اید...
نکته دوم این است که مسائلی از این دست ، مانند خواستگاری و پیش آمدن حرف ازدواج، همیشه هم با مقدمه و طول زمان نیست. خیلی اوقات به همین شکل با یک دیدار، یا ملاقات در یک میهمانی، یا جلسات خانوادگی و ... اتفاق می افتد. و البته باید بدانید بالاخره هر مسئله ای شروعی دارد. اگر تاکنون بحث ازدواج شما در خانواده آغاز نشده، دیر یا زود به واسطه پیشنهاد ازدواج کسی از نزدیکان و یا آشنایان، زمزمه های این مسئله شنیده خواهد شد.
پس نکته سوم را عرض میکنیم که فعلا به نظر نمی رسد لازم باشد با خانواده خود کار خاصی بکنید، چون هنوز دیر نشده و خواستگارهای متعدد هم نداشته اید که خانواده رد کرده باشند. اما بالاخره شما هم گرایشات و نظراتی دارید که بد نیست به صورتی به اطلاع خانواده برسد. معمولا صمیمی ترین و نزدیک ترین فرد خانواده به ویژه در مسائل خصوصی و شخصی، مادر است. بهتر است مسائل مختلف خود و به ویژه احساسات و نظرات خود را در خصوص ازدواج با مادرتان در میان بگذارید.
و نکته آخر این که اگر چنین مواردی باز هم پیش آمد، به ویژه در مواردی که یک مادر از شما در این مورد سوال کرده (نه یک جوان که ممکن است به نیت های مختلفی این کار را بکند) و به قول خودتان ایشان را پسندیدید، جواب قاطع منفی ندهید و ایشان را به خانواده تان ارجاع دهید. این بهترین عکس العمل در چنین مواقعی است. طبعا با توجه به عدم شناخت (و حتی در صورت شناخت اندک) خانواده از طرق مختلف اقدام به تحقیق و بررسی در مورد فرد و خانواده فرد مورد نظر خواهد کرد.
انشالله در پناه الطاف حق، موفق باشید.

سلام . دختر ٢٧ ساله هستم و با جواني ٣٠ ساله به مدت ٤ است كه دوست هستم .در حال تحصيل بودم كه خواستگارهاي زيادي به خونمون ميومدن اما به دليل اينكه علاقه اي به ازدواج نداشتم هيچكدوم رو قبول نكردم با وجود اصرار پدر به ازدواج با فاميل من هيج نوع تمايلي نشون ندادم و همچنان به خواسته خودم واقف بودم تا اينكه ماه رمضان سال ٩١ با جواني آشنا شدم كه از هر لحاظ با هم سنخست داشتيم و تا به الان به هم علاقه داريم اما چون يه گرينه اي توي فاميل بود كه اصرار بابا با ازدواج با اون شخص بود هيچوقت موضوع عشقم رو مطرح نكردم و سالها منتظر شدم كه اين شخص فاميلمون ازدواج كنه تا اينكه عقد كرد و ما تصميم به علني كردن خواسته مون كرديم هر چند تا حدودي همه خونواده م به جز بابا اطلاع داشتن كه باهم رابطه داريم از فروردين امسال شروع به خواستگاري كردن كرد و همچنان بابام مخالفه البته اول راضي شد اما بعد از تحقيق از يك سري فاميل هاشون متاسفانه مخالفتشون جدي شد .و متاسفانه بايد بگم فاميلاشون به دليل حسادت و كينه قديمي قصد تلافي كردن داشتن و اين كارو كردن . بابا چند روز پيش با من صحبت كرد گفت اگه ميخواي و قبولشون داري مانعي نيست زندگي خودته اما من موافق نيستم و بعد از ازدواج توقع اينكه رفتارم مثل سابق با تو بمونه رو نداشته باش و از هيچ نظر بعد از ازدواج حامي تو و تكيه گاهت هم نخواهم شد حالا نظر نظر خودته و تصميم بگير .من هم انتظار رو انتخاب كردم و دلم روشن بود كه بالاخره موافقت ميكنه با وساطت برادرم هم مشكل ما حل نشد . امروز هم بابا مخالفت نهاييش رو اعلام كرد . و الان تصميم گرفتيم باز هم منتظر شيم و بعد از محرم و صفر دوباره مطرح بشه اين موضوع، و اين تصميم نهايي ماست كه منتظر همديگه شيم خونواده خواستگارم هم مشكلي با من ندارن و گفتن پاي انتخابتون هستيم . حالا مشكل ما رضايت بابام هست چكار كنيم كه بابا اون تحقيق مسخره رو ملاك نذاره و بذاره به خوبي و خوشي ازدواج كنيم تموم جووني ما داره با اين لجاجت بابا خراب ميشه ناگفته نمونه كه هيج چيز بدي در مورد خواستگارم نشنيده اما به كل خونواده ش نسبت دادن .ما همچنان پايبند همديگه هستم سالها هم بگذره اوضاع همينه ما انتخابمونو كرديم هر دو از هر لحاظ به هم ميايم چه مذهبي و چه چيزاي ديگه . لطفا راهنمايي كنيد كه بهترين كار براي به هم رسيدن ما چيه باز هم صبوري كنيم ؟توي استخاره ما خوب اومده و هميشه صبوري توصيه شده . سپاس از شما

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما خواهر گرامی، به شهر سوال خوش آمدید.
خواهرم، صبر و شکیبایی از صفات ویژه خوبان و مؤمنان است و همیشه آثار و برکاتی هم به دنبال داشته است. پس از صبوری خسته نشوید!
اما در مورد ازدواج شما، با توجه به این که ما هیچگونه اطلاعاتی نداریم که صلاحیت شما و خواستگارتان را تأیید یا رد کنیم، دو نکته را اشاره می کنیم.
اول این که نگرانی و دغدغه پدر هر چه باشد محترم است و قطعا از روی دلسوزی است. بنابراین ابتدا مطمئن شوید که نگرانی ایشان بیجا و بیمورد است، سپس به اقناع و متقاعد سازی او از طریق بزرگان فامیل و افراد معتمد بپردازید. گاهی اوقات با یک بار گفتن میتوان کسی را متقاعد کرد، گاهی با چندبار، گاهی یک نفر بگوید کافی است و گاهی باید چندین نفر بگویند تا متقاعد شود... صبر و شکیبایی برای همین جاست.
نکته دیگر این که در نهایت امر که فرض کنیم ایشان متقاعد نشود (که انشالله خواهد شد)، خودشان به شما گفته اند در نهایت حرفی ندارند. پس شما میتوانید با رضایت ایشان (البته با عدم شوق و میل باطنی) به این کار اقدام کنید و پس از ازدواج با تداوم مهر و محبت و بلکه تشدید آن نسبت به پدر، و البته با زندگی موفقی که به همراه همسرتان خواهید ساخت (با همدلی، صبوری و تلاش و محبت)، اندک اندک پدر را قانع کنید.
قطعا بالاترین خواسته هر پدری خوشبختی و رضایت فرزندش است، هرچند به لحاظ شخصی با آن موافق نباشد.
موفق باشید.

باسلام.دختری ۲۳ساله هستم که ۴ ساله با پسر هم دانشگاهیم که اونم ۲۳ ساله هست آشنا شدم و تو این مدت خیلی از هم شناخت پیدا کردیم و واقعا از همه لحاظ،چه شخصیتی،چه فرهنگی و مالی به هم نزدیکیم.ایشون نمازخون و خیلی پایبند و وفادار هستن و واقعا کاملا با معیارهای من همخوانی دارند.واقعا همدیگرو دوست داریم و از هم ارامش میگیریم و ایشون با گذشت چهار سال هنوز مثل روز اول عاشق من هستن و حتی بیشتر از اول، حتی با وجود اینکه تقریبا یک ساله که درسمون تموم شده و کنار هم نیستیم و از هم دوریم و هرکدوممون به شهر خودمون برگشتم.فاصله شهرامون ۹۰ کیلومتره و هم استانی هستیم.اینم بگم که ما رابطه هم داشتیم و دوسال آخر دانشگاهو تقریبا تو خونش زندگی کردم.و همین باعث شده الان مطمن باشم که احساساتمون پخته هست،چون با وجود دوسال زندگی در کنار همدیگه و این یک سال دوری ،الان میتونستیم از همدیگه سرد بشیم، چون دقیقا زن و شوهر بودیم دو سال و زندگی در کنار همدیگرو تجربه کردیم، اما واقعا از هم راضی هستیم و دوسداریم تا ابد هم کنار هم زندگی کنیم.حالا بریم سر اصل مطلب. حدودا ۳ سال پیشخونواده ایشون به پدرم زنگ زدن که بیان خواستگاری،اما با مخالفت شدید پدرم روبه رو شدن و پدرم گفت اون هنوز دانشجوه و سربازی هم نرفته، اصلا اجازه نداد و خیلی هم منو سرزنش کردن و دعوا که این پسر از کجا پیداش شده و حتما دوستین! خلاصه منم خیلی مقاومت کردم و تو اون شرایط سخت با گریه و التماس بابامو راضی کردم که ندیده ردش نکنه،پدرم اومد داخل دانشگاهمون و با ایشون قرار گذاشت تا ببینه چجور ادمیه(فقط بخاطر دل من) و خداروشکر خیلی به دلشون نشست و با همه چیش موافقت کرد اما گفت هنوزم اجازه نمیدم ازدواج کنین چون دانشجوه و سربازیم نرفته.پدرم خودش فرهنگیه و شاید سختگیریش بخاطر اینه که خودش از۲۲ سالگی کارمند بوده.با مخالفتشون بخاطر بیکاری تاحدودی موافقم اما نه در این حد.چون این دوسال اخیر چندبار خانواده پسر چنددفه رفت و امد داشتن به خونمون و پدرم واقعا شیفته خودش و خوانوادشه از هر لحاظ،اما بازم میگه بیکاری خطرناکه.بذار بره سرکار.حتی نمیذاره یه نامزدی ساده هم بکنیم تا این فشار روحی از رومون برداشته شه.ایشون الان ۶ماهه سربازه و واقعا داره به هردری میزنه که بره سرکار و زودتر ازدواج کنیم.خیلی فشار رومونه،مخصوصا اون که سربازم هست.بعضی وقتا از زندگی سیر میشم.مخالفت در این حد اصلا درست نیست،وقتی که با همه چیز طرف موافقی.الان داره تو سربازی خودشو تو دل فرمانده هاش جا میده و بهش قول دادن همونجا سپاه استخدامش میکنن،(علی رغم اینکه میدونم به کار نظامی علاقه نداره و فقط بخاطر ازدواجمون داره این کارو میکنه)فقط منتظر سهمیه استخدام هستن.اما خدامیدونه سهمیه کی بیاد،واقعا بعضی وقتا دلمون خیلی میشکنه از این همه جدایی.اما بازم با دل و جان برای هم میجنگیم تا تموم شه.خیلی عاشقشم، واقعا مرده بخدا.قابل مقایسه با پسرای امروزی نیست اصلا.دعامون کنین زودتر به هم برسیم.مشاور عزیز شما هم بهم بگید ما تو زندگی میتونیم همینقد که تاحالا از هم راضی بودیم ،همینجور راضی و خوشبخت بمونیم؟ممکنه بعدا سرد بشه؟اخه تو نظرات خوندم زیاد گفته بودین پسرا سرد میشن.با این شرایط که تا حالا علاقش بهم کم نشده،حتی بیشترم شده. ارزومون خوشبختیه، همیشه میگم کاش تاابد همینجوری بمونیم. دعا کنین زودتر بره سرکار، خیلی شرایط سختی داریم و دوری عذاب آوره.خدا ایشالله به همه جوونا کمک کنه،به ما هم کمک کنه.خیلی افسرده شدم، اون از من افسرده تر.بازم تاکید میکنم واقعا پسر فهمیده و معقولیه! هرجا میره به دل میشینه سریع ،همه قبولش دارن.پاک و سالم و باخدا و وفادار و چشم و دل پاک.یکم برام حرف بزنین مشاوره بهم بدین ممنون

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما خواهر گرامی، از این که شهر سوال را انتخاب کردید متشکریم.
با این که شما در نهایت مطالب تان، درخواست جدی برای پاسخ نداشتید، اما به دلیل وجود نکات مختلفی که شاید برای خیلی ها سوال برانگیز باشد، در متن شما، لازم دیدیم حتما یک به یک نکات را ذکر کنیم.
نکته ابتدایی این که جای تحسین و تقدیر دارد که شما بر خلاف برخی از هم نسل های خودتان، به صورت جدی، به دنبال تشکیل زندگی و ازدواج هستید. اما باید توجه داشته باشید، کار درست را از مسیر درست نیز باید انجام داد. این که فرمودید نسبت به هم شناخت پیدا کردید، ممکن است درست باشد، ممکن هم هست دچار شناخت کاذب شده باشید، یعنی به جای این که به واقعیت های هم شناخت پیدا کنید، رفتار و علایق خود را در طول این مدت به هم نزدیک کرده اید و البته در کنار این مسئله، دلبستگی و وابستگی عاطفی نیز به دلیل مجاورت و زندگی موقت، این شناخت کاذب یا نزدیک شدن ظاهری را تقویت کرده باشد. نکته دیگر این که فرمودید دو سال کنار هم زندگی کردید! در حالی که هنوز ایشان به خواستگاری شم نیامده است... و این مسئله با وجود این که فرمودید خواستگار شما انسانی مقید و اهل نماز هستند و از سوی دیگر سخت گیری خانواده شما، واقعا تعجب آور و سوال برانگیز است. هم به لحاظ شرعی، هم عرفی، و هم اخلاقی! به هر حال هرگونه روابط عاطفی پیش از ازدواج یا قطعی شدن قول و قرارها، میتواند آسیب زا باشد، چه رسد به زندگی در کنار هم !!! اکنون ما نیز امیدوار هستیم که تصورات شما درست باشد، و احساسات تان پخته باشد و شناختتان کامل.
جدای از این مسئله، باتوجه به رضایت اجمالی پدر شما و خانواده ایشان، و تحقیق و تأیید ایشان، نباید مشکل خاصی برای ازدواج شما وجود داشته باشد و تنها مسئله طبق گفته شما شغل است که از نظر ما، در صورت مساعد بودن سایر شرایط، و لایق بودن یک پسر جوان، میتوان تا پیدا کردن یک شغل مناسب اندکی صبر نمود. قطعا نداشتن شغل، به اندازه نداشتن صلاحیت اخلاقی و خانوادگی (مثلا) مهم نیست. اما لازم است.
در مورد رضایت از زندگی، ما با اطلاعات ناقص نمیتوانیم نظری بدهیم، علاوه بر این که انسانها همواره در حال تغییرات ریز و درشت هستند. اما این نکته را در نظر داشته باشید، زندگی واقعی، با زندگی دوران عقد یا چند ماه و یکی دو سال کنار هم بودن، یا یکی دو سال ابتدای ازدواج متفاوت است. باید بدانید که امکان ندارد سطح رضایت همیشه در یک سطح باقی بماند. قطعا در طول زندگی با تجربه شرایط مختلف، احساسات مختلفی را تجربه خواهید کرد و بسته به رفتار و گفتار طرف مقابل، عکس العمل شما نیز میتواند متفاوت باشد و همین مسائل میتواند تا حدی میزان رضایت شما را دچار نوسان کند. که البته تا جایی که خیلی شدید نشده باشد، میتوان گفت طبیعی است چون به صورت عادی هر زندگی مشترک، از لحظات مختلف شادی و غم و یا خوشحالی و دلخوری تشکیل شده... مهم این است که شما بتوانید به سلامت و به خوبی از قله ها و دره های زندگی عبور کنید...
از خداوند متعال میخواهیم شما را در مسیر پیوند آسمانی ازدواج، مقاوم و موفق بدارد.

با سلام و تشکر فراوان از پاسخگویی شما. بله درست فرمودین، من یادم رفت اشاره کنم که ما بین خودمون صیغه محرمیت خوندیم البته نمیدونم اصلا درست هست یا نه! چون برامون عذاب آور بود که همینطوری باهم زندگی کنیم! اینطوری نبود که به راحتی و بدون هیچ عذاب وجدانی با این مسئله کناربیایم.اگر پدر من همون دفه اول یکم به فکر دل ما هم بودن و فقط بخاطر شغل سه سال از زندگی و جوونی مارو عقب نمینداختن کار به اونجا نمیکشید. حالا خداکنه از این سه سال بیشتر نشه، واقعا روزای سختی داریم.پدرمم فقط میگه کار کار کار.دوسندارم با مخالفتشم ازدواج کنم.واقعا بعضی پدر مادرا با سختگیریای بیش از حد زندگی بچشونو تباه میکنن.خیلی تلاش کردم که بهشون بگم فقط کار ملاک یه زندگی خوب نیست، بقیه خوبیاشو درنظر بگیرین کار هم درست میشه.ولی گوششون بدهکار نیست و میگن هرچقدم که خوب باشه بیکاری مشکلات خاص خودشو داره. خدا همه جوونارو بندازه تو مسیر درست ایشالله به ماهم کمک کنه. ما از همون لحظه اول نیتمون خیر و ازدواج بود،ولی نشد و مسیرمون منحرف شد.خدا ببخشه... از مشاوره بسیار خوب شما هم ممنونم.خدا خیرتون بده

تصویر مشاور شهر سوال

خداوند با صابرین است...
از اظهار لطف شما متشکرم.

سلام من پسری ۲۵ساله هستم که چهارساله یه دخترودوست دارم واون هم منودوست داره الان یه مدته جریان روبه خانواده گفتم که قصدازدواج با این خانم رودارم اما متاسفانه قضیه ای بود که مانمیدونستیم اونم اینکه این خانم قبل ازدواج پدرومادرش بدنیا اومده یعنی دردوران نامزدی وقبل عقد ودرتحقیقاتی که کردیم معلوم شد من مشکلی با این قضیه ندارم ولی خانواده ام اصلاقبول نمیکنن لطفا بگیدچیکارکنم راضی بشن واقعا نمیتونم بدون اون زندگی کنم لطفا لطفا سریع جوابموبدین،باتشکر

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر محترم، به شهر سوال خوش آمدید. توجه داشته باشید که به لحاظ شرعی، اگر زن و مردی رابطه جنسی داشته باشند و با فرض اینکه ارتباط جنسی آنان حرام بوده و یقین دارند نطفه ی بچه ی به دنیا آمده قبل از عقد منعقد شده است، این بچه حرام زاده است، ولی به جز در مسئله ارث در سایر امور با دیگر فرزندان تفاوتی ندارد.
به لحاظ اعتقادی و شرعی در باره فرزندانی که از حرام به دنیا آمده‌اند، باید گفت: بر اساس آموزه‌های دینی آن فرزند گناه و جرمی متوجه‌اش نیست، زیرا هیچ تقصیری ندارد . عمل خلاف پدر و مادرش مسؤلیتی را متوجه او نمی‌کند. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «ولا تزر وازره وزر اُخری؛(۱) گناه هیچ کسی به گردن دیگری نیست». در روایتی نیز آمده: «لیس علی ولد الزنا وزر أبویه شیء؛(۲) بر زنازاده چیزی از گناه پدر و مادرش نیست». حرام زاده ، به خاطر عمل حرام و گناه آلودی که پدر و مادر انجام داده اند ، گناهکار نیست . همان گونه که در آیات قرآن آمده ، کسی گناه دیگری را بر دوش نمی کشد. حرام‌زاده هم می‌تواند با داشتن اعتقاد درست و انجام اعمال و دستورهای دینی به بهشت برود، همان گونه که در فرمایش امام صادق(ع) آمده است:
"زنازاده اگر اعمال خوب انجام بدهد، به او پاداش داده می‌شود . اگر کار بد از وی سر زند، مجازات می‌گردد"،(۳) یعنی زنازاده مانند سایر مردم است .
او نیز مانند دیگران مکلف به وظایف شرعی و عقلی است . می تواند به پاکی و تقوا روی آورد، همان طور که می تواند به فساد و گناه کشیده شود. چه بسا افراد حلال زاده ای هستند که از شمر بدترند . چه افراد زنا زاده ای که خود را از گناه و آلودگی نگاه داشته و اهل بهشت شده اند .
بنابر این از نظر تکلیفی و شرعی مسؤلیت گناه پدر و مادر فرزند حرام، متوجه او نیست، ولی باید توجه داشته باشید، جدای از حکم شرعی، ممکن است یک آثار وضعی نیز وجود داشته باشد. طبق روایات تولد از زنا پیآمدهای وضعی دارد، از همین روست که نوعا گفته می شود آن گونه افراد به راه درست نمی روند، چون افرادی که ولد زنا بوده اند، گرایش بیشتری به بدی ها دارند، یعنی زمینه آلودگی در آنان بیش تر است. اما در عین حال می توانند خود را از آلودگی حفظ کنند، گرچه شاید بر ای شان سخت باشد و محتاج به ریاضت و مجاهدت بیش تر با هواهای نفسانی داشته باشند.
بنابراین ما نیز نمیتوانیم در مورد سرنوشت و آینده چنین فرزندی پیشداوری کنیم، چون او نیز مانند همه ما انسانها، در مورد اعمال و رفتارش محاسبه و مواخذه خواهد شد. شاید اگر شما متوجه این مسئله نمی شدید، به سادگی با تمام شرایط آن کنار می آمدید و حساسیتی هم در شما یا خانواده پیدا نمی شد اما اکنون که شما با موشکافی و تحقیق بسیار دقیق، به این مسئله پی بردید، ما نیز به شما توصیه میکنیم حتی الامکان با چنین موردی ازدواج نکنید. از آنجا که این مسئله میتواند زمینه اختلافات، مشاجرات، بدبینی ها و ذهنیت های منفی در خانواده و حتی خود شما باشد.هرچند به لحاظ شرعی و قانونی این کار منعی ندارد.
موفق باشید.

پی نوشت:
۱. فاطر (۳۵) آیه ۱۸.
۲. میزان الحکمه، ج ۵، ص ۲۴۴.نشر دار الحدیث قم ۱۴۰۷ ق.
۳.همان.

با احترام به کارشناس محترم
باید عرض کنم که این خانم در دوران نامزدی متولد شده اند مطمعنا صیغه محرمیت جاری شده بوده است و اگر نه چون پدر مادر ایشان قصد ازدواج داشتند فکر نمی کنم لفظ حرامزاده یا ولد زنا شامل حا ایشان شود و این آقا باید با توجه به فرمایش شما قید این ازدواج رو بزنن چون با کوچک ترین اختلافی خانواده یا خود ایشان به دید دیگری که شایسته نیست به این خانم نگاه خواهند کرد

تصویر مشاور شهر سوال

ضمن تشکر از اظهار نظر و لطف شما، در بخش اول فرمایش شماباید عرض کنیم، اگر صیغه محرمیت جاری شده باشد حرف شما درست است و اصلا مشکلی وجود ندارد، اما اگر نشده باشد (چنانچه گفته شده قبل از عقد)، موارد عرض شده پیش خواهد آمد.

با سلام و عرض ادب
حدود ۴سال پیش در یکی از برنامه های تفریحی دانشجویی با جوانی آشنا شدم که در آن موقع تحصیلات او محدود به دو ترم دانشگاه بود و به اصطلاح ترک تحصیل کرده بود ایشان با توجه به اتفاقات و درخواست من به ادامه تحصیل تشویق شد و الان مدرک کارشناسی خود را اخذ نموده و در یکی از ارگان های دولتی مشغول به کار می باشند که این هم به تمنای م صورت گرفت-شغل آزاد داشتن-لازم به توضیح است که ایشان ۲سال از من بزرگترند و فرزند اول خانوادشان هستن چندی پیش برای خواستگاری و آشنایی به منزل ما آمدند و ما هم به حکم ادب بازدید انجام دادیم تا آن زمان خانواده ام تقریبا موافق بودند اما الآن مخالفت شدیدی را اعمال می کنند
دلیل:پدر این جوان پیوند کلیه دارد و دور از جان آفتاب لب بام هستند(اما من سلامت را به وضوح در چهره ایشان دیدم)
برادر کوچکتر ایشان در هنگام تولد به علت سهل انگاری پزشک مربوطه از ناحیه مغز صدمه دیده و به همین خاطر نیاز به مراقبت دارد (عقب مانده ذهنی)
و این که این آقا جز این ها از خود مسکن ندارند و بنا به ادعای پدرشان خانه پدریشان به ایشان واگذار می شود و خانواده شان به طور کامل به شهری دیگر که هم اکنون منزل دارند مهاجرت می کنند و جز برای مراجعه به پزشک به تهران نمی آیند و ضمنا گفتن وسایل زندگیشان را در اختیار پسرشان می گذارند و ۲اتاق از ۳اتاق را به ما وا گذار می کنند
اما خانواده من بشدت ازین موضوع ناراحت شدن و بنای مخالفت را بر این ۳ دلیل گذاشتن
از شما خواهش می کنمم من را راهنمایی کنید و بگویید چگونه نظرشان را تغییر دهم
من ۲۵سال سنم هست و ارشد خواندم و علاقه خاصی به واسطه این ۴سال نصبت به این آقا احساس می کنم و دور شدن ازیشان برایم مشکل است
با تشکر از لطف شما

تصویر مشاور شهر سوال

عرض سلام و ادب و احترام خدمت شما کاربر محترم.
خواهر گرامی، راهکار کلی تغییر نظر والدین، همان مسائلی است که در بالا و در پاسخ به سایر دوستان گفته شده است. کمی صبر و شکیبای و اجازه گذشت زمان؛ صحبت و به اصطلاح مذاکره و البته مفاهمه با خانواده بر سر این موضوع؛ سعی در درک دلایل و خواسته های ایشان؛ استفاده از نفر سوم در این گونه مباحث، کسانی که هم از نظر فکری منطقی و مناسب هستند و هم برای خانواده دارای وجهه و اعتبار هستند، و توکل بر قدرت لایزال خداوند و استعانت از پروردگار...
اما همانطور که احتمالا خودتان نیز میدانید، هر کدام از موارد جداگانه نیاز به بررسی دارد. در برخی موارد واقعا حق با والدین است درحالیکه گاهی واقعا حق با فرزندان است. در هرکدام از این موقعیت ها گاهی اوقات با اندک تمهیداتی میتوان به تفاهم و توافق رسید ولی گاهی بقدری فاصله ها زیاد است که یک طرف قطعا باید از خواسته خود بگذرد. گاهی اوقات مخالفت ها به دلایل پنهان است و به بهانه های واهی است. گاهی اوقات امکان ازدواج هست ولی واقعا بهتر است این کار نشود و ... سایر مسائل جزئی که باید بررسی گردد.
در مورد نکات شما (اگر تنها دلایل همین ها باشد و همین ها دلایل واقعی والدین شما باشد) باید عرض کنیم عمر واقعا دست خداست و چون پدر یک جوان بیمار باشد، بیماری آن هرچقدر سخت باشد، نمی شود پیش پیش حکم مرگ داد و مانع ازدواج با او شد. (البته ممکن است شواهد وقرائنی را خانواده شما دیده باشند که حدس بزنند در صورت این اتفاق، سرنوش خوبی برای شما رقم نخواهد خورد، که مانمیدانیم).انشالله که اولا همه بیماران عافیت یابند و همچنین این پدر بزرگوار نیز با پیوند موفق کلیه سلامت کامل خود را بدست بیاورند. در مورد برادر کوچکتر ایشان هم که ظاهرا مشکل ژنتیکی نیست، این احتمال وجود دارد خانواده شما ترس از این دارند که در سالهای بعد مراقبت و نگهداری از این فرزند به صورت کامل یا بخشی بر عهده شما باشد... (که البته چنین دغدغه ای از سوی والدین کاملا بجا و قابل درک است) اما باید ابعاد مختلف این شرایط بررسی شود.
در مورد مسکن و سایر مسائل نیز، پیشنهاد خانواده آقا بسیار خوب است اما مهم عملی شدن آن است، که باز هم مانمیدانیم شاید خانواده شما در خصوص این مسئله تردیدهای جدی دارند.
به هر حال اگر علاقه شدیدی میان شما نبود، ما هم ازدواج با چنین موردی را توصیه نمی کردیم. اما اکنون انتخاب با شماست و با زهم توصیه می شود اگر اصرار بر این وصلت دارید، سعی کنید از هر جهت وارسی و تحقیق کامل بعمل بیاورید تا در زندگی ، با مسائل غیر منتظره کمتری مواجه شوید.
موفق باشید.

سلام . ممنونم از سایت مفید و خوبتون ، من دختری۲۳ساله هستم با پسری ۲۵ ساله غیر از هر خودمان و اهل کرمانشاه که شیعه هستن اشنا شدم ، طی این ۳سال همدیگر رو تا حدودی شناختیم و با وجود مخالفت خونواده ها به خواستگاری اومدن، پدر و برادر پسر کاملاپسندیدن ولی مادرش به علت دوری میر کاملا مخالفت کرد . پسر با وجود مخالفت خانواده ش شغلش رو به شهر ما منتقل میکنه که باید راضی بشن .ما دو نفر قراره زندگی کنیم ، من خیلی ها رو رد میکنم در حالی ک میدونم شاید همونا بهتر باشتن ولی هیچوقت فکر نکنم عشق پسررو با عالم عوض کنم .لطفا راهنمایی کنید

تصویر مشاور شهر سوال

خواهر گرامی سلام، توجه داشته باشید که برای داشتن یک زندگی مشترک موفق و خوب، صرفا داشتن علاقه کافی نیست! آن هم علاقه پیش از ازدواج که عموما مانند شناخت آن دوره، تا حد زیادی سطحی و غیر عمیق است! قطعا باید علاقه باشد اما به تنهایی کفایت نمی کند. ملاک های دیگری باید رعایت شود تا در حد معمول به یک ازدواج امیدار بود. ملاک هایی مانند تناسب دو خانواده از نظر فرهنگی، تناسب از نظر اقتصادی، تناسب از نظر اجتماعی، تناسب به لحاظ اعتقادی، شخصیتی و ...
البته این ملاک هاو مسائل مختلف کاملا کلی و عمومی است و در هر مورد باید با بررسی دقیق زوجین و شرایط، نظر داد. این را گفتم تا بدانید گاهی با بررسی یک مورد، ممکن است از برخی ملاکها چشم پوشی شود ...اما بحث کلی همان است که عرض شد.
و در انتها، باید گفت حرف شما تا حدی درست است. با همه تفاوتهایی که ممکن است بین دو نفر وجود داشته باشد اگر واقعاو از ته دل به هم علاقمند باشند و نسبت به هم متعهد باشند، میتوانند (درصورت عدم دخالت عوامل دیگر مانند خانواده ها) زندگی کنند. البته این مسئله واقعا دشوار است و با صرفا حرف زدن درست نمی شود. تصور کنید که حداقل شرط لازم برای یک پسر داشتن یک شغل معمولی یا درآمد معمولی حداقلی است (مثلا با یک میلیون تومان درامد). حال اگر کسی با درآمد ماهی ۵۰۰-۶۰۰ تومان به خواستگاری دختری برود، عموما با پاسخ منفی روبرو خواهد شد. اما همین جوان در صورت داشتن اراده و عزم واقعی، و همراهی واقعی همسرش،(یعنی همسر حاضر باشد در کنار شوهرش تمام سختی های زندگی را نه برای یک شب بلکه مدتهای طولانی تحمل کند،-که البته شاید الان کم پیدا بشود چنین چیزی) میتواند تشکیل خانواده دهد و یک ازدواج موفق را تجربه کند. پس بله، درست است، همه چیز به خود شما بستگی دارد! (البته به خود شما و آقاپسر، چون فداکاری یکی از طرفین هم نتیجه مطلوبی ندارد).
موفق باشید.

سلام من چند وقتیه که با ی دختری که حدودا ۱۵ سال ازم بزرگ تره میخوام ازدواج کنم ولی سخت درگیر مخالفت خانواده ام اصلا هم قبول نمیکنن ما دوتا هم واقعا عاشق همیم نمیتونیم از هم بگذریم میشه راهنماییم کنید ممنونم....

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر گرامی، هرچند شما اطلاعات بیشتری از سایر شرایط و ملاکهای مورد توجه در ازدواج سخنی به میان نیاوردید اما همین اختلاف سن بسیار زیاد، میتواند مانع بزرگی بر سر راه ازدواج موفق شما باشد. دوست عزیز، اختلاف سنی بسیار زیاد (حتی در مواردی که پسر از دختر بزرگتر باشد) ریسک ازدواج را بسیار بالا می برد. این مسئله در مواردی که دختر خانم بزرگتر باشند، اصلا توصیه نمی شود.
موفق باشید.

سلام. من دختری ۳۱ ساله هستم. نمیدونستم در کدوم قسمت باید سوالم رو مطرح کنم. امیدوارم کسی پاسخگوی من باشه. دوره راهنمایی بودم که خواهر بزرگم منو با مسائل جنسی آشنا کرد اون هم به طرز خیلی وحشتناکی، بعد از اون مدام متوجه رابطه جنسی پدر و مادرم میشدم. کم کم که بزرگتر شدم(۲۰سالگی) زمزمه های ازدواجم در خونه بوجود اومد اما من به شدت از ازدواج و رابطه جنسی وحشت داشتم. اگه از طرف خانواده خواستگاری صورت میگرفت به مادرم میگفتم جواب منفی بده اگر هم در دانشگاه پسری قصد داشت به من نزدیک بشه با رفتارم منصرفش می کردم. از مردها فراری بودم چون پدرم مرد زورگویی بود روزها مادرم رو کتک میزد و شب ها با او رابطه داشت و این موضوع منو خیلی اذیت میکرد. کسی نبود باش حرف بزنم تنها با یکی از دوستان متاهلم تونستم حرف بزنم اون هم نه به صورت واضح. از رابطه میپرسیدم که آیا دردآوره یا نه او هم متاسفانه باعث تشدید ترسم شد. بعدها فهمیدم با شوهرش مشکل داشت به این دلیل به من اطلاعات ناجور داد. تصمیم گرفتم سخت درس بخونم. ارشدم رو در ۲۷ سالگی گرفتم بعد از اون برای دکترا دعوت به مصاحبه شدم اما نرفتم. از بعد ارشدم میل به ازدواج در من به شدت فعال شد. اصلا باورم نمیشه این منی باشم که از ترس از ازدواج بسیار گریه میکردم. الان به شدت نیاز به رابطه جنسی دارم به گونه ایی که کنترل خودم سخت شده. از وقتی به ازدواج فکر میکنم خواستگار خوبی ندارم. طی ۴ سال اخیر که به ازدواج بسیار نیاز پیدا کردم این نوع خواستگار اومده: یا اهل نماز و روزه نبودن، با چادر و کلا با حجابم مشکل داشتن، دیپلم بودن، بیکار بودن، از من کوچیکتر بودن، بعضی ها رم که من موافق بودم خانواده مخالفت کردن. خیلی احساس شکست میکنم بهترین خواستگار هارو در ۲۰-۲۵ سالگی داشتم دوره ایی که از ترس نمیتونستم به ازدواج فکر کنم.به شدت اضطراب دارم. دلم ازدواج می خواد اما نمیشه هر نوع ختم و دعا هم که برای ازدواج خوب بوده امتحان کردم. اخیرا سنم باعث انصراف یه عده از خواستگارها میشه. وای به من بگید چکار کنم؟ دارم دیوونه میشم. کل زندگیمو باختم.دوست دارم بمیرم. دلم می خواست الان بچه می داشتم.یه چیزی بگید آروم شم.

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر محترم شهر سوال. از این که جمع دوستانه ما را برای طرح سوال و مشکل خود برگزیدید، بسیار خرسندیم.
خواهر محترم، اگر چه به طور کلی سن ۳۱ سال برای دختر خانم سن بالایی است و شاید به یکی دو دهه پیش برگردیم، دخترانی در این سن کاملا از ازدواج باید مأیوس میشدند، اما خوشبختانه یا متاسفانه، در این سن در حال حاضر هنوز برای ازدواج فرصت هست! دختران بالای ۳۰ سال(و بعضا بالای چهل سال) که به دلایل مختلف اجتماعی و فرهنگی و سیاسی همچنان مجرد اند و امید به ازدواج دارند، بسیارند. پس کاملا صادقانه عرض میکنم از ازدواج ناامید نباشید.
البته قطعا حوادث پیش آمده در دوران کودکی شما (که بخشی را ذکر کردید) تأثیرات مهم مستقیم و غیر مستقیم بر وضعیت فعلی شما داشته است، اما بخشی از این وضعیت هم معلول خود شماست.
اکنون در کنار همه خوبی هایی که دنبال می کنید و کمالاتی که دارای آن هستید، به شما توصیه می کنیم اولا ناامید از آمدن خواستگار و ازدواج نباشید، ثانیا، از طریق برخی خانمهای بزرگ فامیل و دوست و آشنا (نه همه افراد و نه دوستان تان) تمایل خود برای ازدواج را اعلام کنید (مثلا از طریق مادر خود). ثالثا در مجالس مختلف خانوادگی و زنانه و اجتماعی شرکت فعال داشته باشید. رابعا، فعالیت درسی یا شغلی که دارید با شور و اشتیاق ادامه دهید. در این شرایط شاید لازم باشد اگر مورد یا موارد مناسبی برای ازدواج می شناسید یا بعدا شناخت پیدا کردید، از طریق واسطه ها تمایل خود را (نه خواستگاری رسمی) برای ازدواج اعلام کنید تا آنان درخواست ازدواج کنند. و در نهایت بهتر است هم شما و هم خانواده تان کمی در مورد شرایط و ملاکهای خود، انعطاف پذیری بیشتری داشته باشید.
انشالله به زودی شرایطی را که انتظارش را دارید ایجاد خواهد شد. موفق و سربلند باشید.

سلام وقت بخیر
مهدیه هستم و ۲۱سالمه، ۴ساله با یه اقایی اشنا شدم و عاشقانه همو دوست داریم، اما متاسفانه من مشهد زندگی میکنم و ایشون تهران هستن، چند ماه پیش اومدن خواستگاری با مادرشون و پدرم اول گفتن ک راه دوره اما وقتی ک رضایت منو دیدند گفتن باید اول بیایم تحقیق بعد جواب میدیم، مارفتیم تهران و خانوادم متوجه شدن ک پایین شهر زندگی میکنن البته من از قبل میدونستم این قضیه رو، و پدرم مخالفت کردن بازم و گفتن من روم نمیشه خانوادمو بیارم ب همچین محله ای برا عروسی، و حالا هم متاسفانه ی خواسگار دیگ اومده و پدرم تهدید کردن ک اگ خواسگار خوب بود و من مخالفت کنم عاقم میکنن و گفتن فکر اون پسره رو از سرت بنداز بیرون. راستی اینم بگم ک این اقا ک من چند ساله میشناسمشون هم سربازی رفتن و هم شغل دارن و خانه هم دارن و پدرم گفتن اگ میاد مشهد من راضیم بیاد، اما متاسفانه ایشون هم نمیتونه بیاد چون هم شغلش رو از دست میده و اگر ازدواج کنیم و بیاد اول زندگی باید اجاره خونه هم بده با اینک اونجا خودش خونه داره.. حالا لطفا ب من بگید باید چیکار کنم، من نمیتونم با اجبار ازدواج کنم، ایا پدرم حق داره منو عاق کنه بخاطر این موضوع؟

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما خواهر گرامی، از حضور شما در شهر سوال خرسندیم.
با توجه به مطالب شما (و بدون اطلاع از چند و چون شرایط و ملاکهای موجود در شما و خواستگار شما)، قضاوتی نمیتوانیم داشته باشیم. البته هم کفو بودن یا به اصطلاح تناسب اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی از مسائلی است که ما همواره در ازدواج بر آن تأکید داریم، که این منع در مواردی مصداق پیدا میکند که تفاوت در این مسائل زیاد و به اصطلاح تفاوت فاحش باشد. که البته حتی چنین مواردی هم بدون استثنا نیست! اما در مورد مانع ازدواج شما باید بگوییم، صرفا سکونت داشتن در محله ای پایین شهر، نمیتواند مانع منطقی برای ازدواج باشد. به ویژه در صورتی که سایر شرایط خواستگار، مطلوب باشد یا بالاتر از حد مطلوب باشد، از برخی ملاکهای عادی میتوان چشم پوشی نمود!
اکنون اگر واقعا تنها بهانه والدین شما همین است، سعی کنید از طریق بزرگان فامیل و افراد موجه در نزد پدرتان، این مسئله را حل کنید. در این خصوص صبر و تحمل شما ضروری است. شما همچنی میتوانید با مراجعه حضوری به یک مشاور ازدواج، هم از راهنمایی ایشان بهره ببرید و هم ایشان را واسطه این مسئله قرار دهید.
موفق باشید.

پسری هستم ۳۱ ساله . نزریک سه سال با دختری آشنا شدم که همه جوره معیار های شخصی خودش با من میخوره. اما خانواده من به شدت مخالفن. خانواده من میگن از لحاظ فرهنگی هم خوانی نداریم با خانوادش. به نظرم یکم اختلاف بین خانواده ها هست ولی نه شدید. دختر مورد نظر با شخصبت و تحصیل کرده و شغل ابرومندی هست. یا مثلا برادر های دختر ادم های بروزی هستن و به مقداری از اختلاف به خاطر سن مادر و پدر دختر هستش. مادرم مدام اینکه خانواده دختر از یک شهر کوچک هستند ایراد میگیره و اصطلاحا میگه بی کلاس هستند. واقعا دیگه بریدم و نمیدونم باید چکار کنم. چون روز به روز رابطه ها بدتر و حرف های سرد و سخیفی رد و بد میشه بین مادرم و دختر خانم.

تصویر مشاور شهر سوال

سلام. به شهر سوال خوش آمدید.
دوست عزیز، اولا لزومی ندارد که مادر شما و دختر خانم ملاقاتهای مکرر با یکدیگر داشته باشند و به اصطلاح دهان به دهان بشوند تا خدای ناکرده حرمتها و احترام ها شکسته شود. دلیلی هم ندارد تا وقتی والدین و خانواده ها میتوانند با هم ملاقات داشته باشند دختر خانم با بزرگترهای شما یا شما با بزرگترهای خانواده روابط زیاد داشته باشند. این را توجه داشته باشید، چه این ازدواج سربگیرد و چه به سرانجام نرسد، نقش مدیریتی شما در چنین مواقعی بسیار مهم است. روابط همسر شما با اعضای خانواده شما میتواند در روابط شما نیز تأثیر بگذارد.
اما در مورد به صلاح بودن این ازدواج ما نمیتوانیم نظری بدهیم چون نیاز به بررسی و کار کارشناسی دقیق دارد. این که فرمودید خانواده به خاطر تفاوت فرهنگی مخالفند، به خودی خود هم میتواند مانع ازدواج موفق باشد و هم میتواند قابل اغماض باشد، باید بررسی دقیق تر بشود. اینکه مثلا از یک شهر کوچک باشند، هم میتواند مزیت محسوب شود و هم نقص محسوب شود، باید بررسی شود. همچنین دلایل دیگر.
دو نکته مهم است دقت کنید: یکی این که ممکن است واقعا شما و دختر مورد نظرتان مناسب هم نباشید و قبول این مسئله (چه از طرف والدین و چه دیگران یا حتی روانشناس) برای شما گران باشد و به سادگی قبول نکنید چون دلتان با اوست. پس باید بتوانید با واقعیات کنار بیایید. و نکته دیگر این که ممکن است مادر یا پدر یا خانواده شما یا دختر مورد نظرتان از دختر یا پسر خوششان نیاید (به دلیل خاصی یا دلایل مختلف اما کم اهمیت) که این باعث شود سر هر مسئله و نکته ای بهانه گیری کنند و به اصطلاح ایراد بگیرند. این هم امکان دارد.
بنابراین به شما توصیه می کنیم حتما به یک مشاور ازدواج به صورت حضوری مراجعه کنید. مشاوری که نسبتا با تجربه باشد. اگر به هیچ وجه امکان نداشت میتوانید با شماره تلفن سراسری ۰۹۶۴۰۰ تماس بگیرید و از مشاوره تلفنی بهره مند شوید. اگر این هم میسر نبود میتوانید از آدم های باتجربه و خوش فکر اطراف خودتان، در فامیل، در مدرسه، در آشنایان و ... کسانی را پیدا کنید که میتوانند به شما کمک کنند و حتی در صورت لزوم نقش میانجی گری بین شما و والدین شما و یا خانواده ها را ایفا کنند.
موفق باشید.

سلام من یه دختر بیست سالم دیپلمه،دوساله دیپلم دارم اما پدرم اجازه دانشگاه رفتن رو بهم نداده،بیشتر از ۱۰ساله با پسرخالم که اونم دیپلمه اس و دوسال از من بزرگتره رابطه عاطفی دارم،به شدت هم به هم علاقه داریم دلیل اینکه اجازه دانشگاه رفتن رو ندادن همین رابطم با پسر خالمه بود که پدرم ازش مطلع شد و چن سال بعد هم که موقع دانشگاه رفتنم شد اجازشو نداد.وضع مالی ما معمولی البته نسبت به خانواده خالم،که من به پسرش علاقه دارم خیلی بهتره،پسرخالم هم صرفا هم چون علاقه ای به درس نداشت هم اینکه ترجیح می داد کار کنه یه پولی بیاد دستش...درحال حاضر هم که بیست و دوسالشه پایان خدمت،خونه،ماشین یا حتی یه حساب بانکی قابل توجه نداره،اما هنوزم کار میکنه کارش هم چون حقوق قابل توجهی نداره به جای نمیرسونتش...از نظر مالی تقریبا صفره اما ما همه جوره باهم جفتیم،همه چیمون باهم عالیه..عاشق هستیم اما چشم بسته نمیگم از نظر اخلاقی و همه چیز عالیه تنها مشکل سربازی و مالیه که مالیش برای پسرخالم خودش خیلی مهمه،دوسال پیش یه بار برادر بزرگترش(پدرش فوت شده)تماس گرفت و از پدرم اجازه خواست برای خواستگاری اما پدرم گفت نه حتی شرط نزاش اینکارو کنید،اون کاری کنید فقط گفت نه،همین...چون وضع مالی پسر خالم هم خوب نیس برادراش راضی نمیشن براش پا پیش بزارن هیچ جوره کمکش نمیکنن تقریبا میشه گفت هیشکی پشتش نیس...چندین بار ازم خواست باهم فرار کنیم اما ترس از بین رفتن آبروی خانواده اجازه نداد باهاش برم با اینکه واقعا عاشقشم...نمیدونم چکار کنم وضع روحی پسر خالمه هم افتضاحه،کم و پیش باهم در ارتباطیم ،اما این دوری هر دومون و داغون کرده مخصوصا اینکه هر کدوم تو یه شهریم که خیلی هم از هم فاصله دارن،و سالی یه بار هم که همو میبینیم از دوره چون کل خانواده ها میدونن و همه مخالفن و همه جوره حواسشون هس که ما حتی باهم حرف نزنیم.واقعا ما خسته شدیم هر دومون،خواهش میکنم راهنمایی کنید،پسر خالم انقد تحت فشار بخدا که میخواد با خلاف پول در بیاره که دهن همه بسته شه.همه جوره منصرفش میکنم خودشم از خلاف بدش میاد اما بدجور تحت فشار... خواهش میکنم زود جواب بدید و همه جوره کمک کنید خیلی ممنونم.. ببخشید خیلی طولانی شد..

تصویر مشاور شهر سوال

خواهر گرامی سلام. به شهر سوال خوش آمدید. در مورد عشق و علاقه بین شما دو نفر و شرایط اخلاقی و غیره همه چیز روی کاغذ خوب است. اما واقعیت (برای یک کارشناسی درست) اینطور مشخص نمی شود. معمولا دختر و پسرها مهمترین دلیل ازدواجشان، عشق و علاقه است (که البته خیلی اوقات پس از چند ماه زندگی آن هم زیر سوال می رود) اما قطعا خود شما هم میدانید که تنها عامل تشکیل زندگی عشق و علاقه نیست! اما یکی از عوامل ضروری و لازم است. در مورد مخالفت پدر، قطعا کاری از دست ما برنمی آید جز این که شما را به صبر وشکیبایی و تلاش از راههای گوناگون دعوت کنیم برای کسب رضایت ایشان و تغییر نظر آنها، از طریق صحبت، واسطه ها، مشاور و ... و البته گذر زمان. اما این را هم باید بدانید که دانستن دلایل مخالفت والدین بسیار مهم و ضروری است. این که بهانه این مخالفت، تماس شما با پسرخاله تان بوده است، درست است اما شاید این دلیل اصلی و واقعی نباشد. نکته دیگری که اینجا یادآور میشویم و مهم است این که داشتن پول و سرمایه در ابتدای زندگی برای مرد، بسیار خوب و مطلوب است اما به لحاظ منطقی این مسئله لزوما تضمین کننده نیست. آنچه مهم است، اطمینان به لیاقت مرد خانواده در پشتیبانی مالی خانواده است. ممکن است در حال حاضر یک جوان پولی نداشته باشد اما پشتکار و همت و لیاقتی دارد که قطعا پس از چند سال و به تدریج میتواند خانواده اش را حمایت و راهبری نماید. همینجا در مورد پسرخاله شما هم این نکته را یادآور می شویم که صرف دوست داشتن شما نمیتواند کافی باشد و ایشان باید نشان دهد که میتواند به لحاظ مالی ، هرچند به تدریج شما را حمایت نماید. اگر این مسئله برای شما یا مثلا پدر شما به اثبات نرسد، میتواند مانع ازدواج شما باشد و همچنین اگر فردی توانایی (به معنای لیاقت و استعداد) فعالیت برای تأمین مالی خانواده اش را نداشته باشد و چشم به دست این و آن داشته باشد، در مسائل دیگر خانواده و در پیش آمد کوچکترین مشکلاتی نیز شکست خواهد خورد و چشم به کمک دیگران خواهد داشت. بنابراین انتخاب چنین فردی میتواند کمی قابل تأمل باشد.
برای شما آرزوی سلامت و خوشبختی داریم. موفق باشید

سلام خدمت شما. من یه پسر ۲۵ساله. نزدیک به ۱سال هست که علاقمند به خواهر دوسته خودم شدم و میخوام برم خواستگاری. جراینو با مادرم در میان گذاشتم. مخالفت نکرد ولی گفت باید ببینم دختره رو تا ببینم قیافش چجوریه و به هم میاین یا نه. منم گفتم باشه. یه روز با ترس و لرز تو اینستاگرام به خواهر دوستم پیام دادم و ازش خواستگاری کردم. قسم دادم به برادرش نگه و اونم چیزی نگفت. گفت چند ماه دیگه درسش تموم میشه بعد اون زمان فکر میکنه. الان درس داره تموم میشه من دوباره با مادرم جریانو در میون گذاشتم. حالا اینجاش جالبه. من یه دختر دایی دارم ۳سال از من بزرگتره پدر چندین بار به من پیشنهاد ازدواج با دختر داییمو داده. منم چندین بار تذکر دادم که به هیچ وجه. بعد تذکر دادم من از ازدواج خانوادگی متنفرم. خانواده داییم خیلی گوشه گیرن. با کل فامیل قطع ارتباط کردن. اخلاله زنانه داره و دنبال حاشیه. هر خواستگاری میاد برای دخترش ایراد میزارن روش و دخترشونو شوهر نمیدن. منم وحشتناک متنفرم از دختر داییم حتی نمیتونم نگاهش کنم. چندین بار به خانوادم میگم ولم کنید من نمیخوام با این شخص ازدواج متن ولی انگار نمیشنون. منم تهدید کردم یا برای همیشه ازدواج نمیکنم یا اینکه اگه اسمش بیاد سر میزارم از خونه میرم. حالا من دوست خواهرمو پیشنهاد دادم پدرم مخالفه و سر لجبازی با من در اورده که من به هیچ وجه جای غریب زن نمیبرم و باید با فامیل ازدواج کنی. میگه دختر غریب خوب نیستن. دیگه نمیدونم باید چیکار کنم که پدرم درک کنه و قانع بشه. طرز فکر بسیار قدیمی دارن. از زندگی خسته شدم . راهنماییم کنید چجوری صحبت کنم تا قانع بشن برای ازدواج تو جای غریب؟؟؟؟

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما.
دوست جوان، ابتدا باید به شما به خاطر تصمیمتان به ازدواج تبریک بگوییم. قطعا نابرده رنج، گنج میسر نمی شود... و شما باید خود را آماده تلاش و کوشش فراوان کنید تا به مطلوب خود برسید. البته این حرف بدان معنا نیست که دختر مورد نظر شما حتما فرد مناسبی است. برای شما هم بهتر آن است که سعی کنید موارد مورد نظر خود را به صورت کلی ارزیابی کنید و بدون نزدیک شدن و برقراری ارتباط عاطفی، برای خواستگاری اقدام کنید تا عواطف و علایق بیرونی در تصمیم شما بر ازدواج تأثیر نگذارد و بتوانید با چشمان باز انتخابی درست داشته باشید.
اگر در اقوام و فامیل مواردی را میشناسید که تمایلی به ازدواج با آنها دارید یا حداقل گرایش منفی ندارید، میتوانید (باتوجه به شرط پدر که فقط با فامیل...) آنها را پیشنهاد دهید. اما اگر چنی مواردی وجود ندارد، باتوجه به این که شرط ازدواج با فامیل ، خیلی منطقی و درست نیست، بهتر است روی اقناع پدر محترمتان در ازدواج با غیر فامیل کار کنید. ما شناختی از شما و بخصوص پدرتان نداریم. شما و به ویژه مادر محترم که با روحیات ایشان آشنا هستید بهتر میدانید چگونه و از چه راهی وارد شوید و صحبت کنید تا باب میل ایشان باشد. اگر میدانید اظهار نظر برخی افراد موجه (چه در فامیل چه در همسایگی یا دوست و آشنا، دکتر ، مهندس، معلم، روحانی ...) میتواند نظر پدر را تغییر دهد (یا حداقل ایشان را اندکی نرم کند) حتما این کار را انجام دهید. منتها باید از این به بعد حرف شما این باشد که (نباید برای ازدواج محدود به فامیل شد) نه این که (من فقط و فقط باید با فلانی ازدواج کنم ، یا از فلانی بدم می آید)!
در نهایت هم توصیه اکید می شود، اگر قرار شد به خواستگاری هر دختری بروید، بهتر است به همراه او، نزد یک مشاور روانشناس که در مشاوره ازدواج تجربه و تخصص بیشتری دارد بروید تا نکات ریز روانی و شخصیتی شما را مورد بررسی قرار دهد.
موفق باشید.

سلام دختری ۲۴ساله هستم سال ۹۱با پسری آشنا شدم ک در دانشگاه فرهنگیان دانشجو بود ترم سوم چهارم بودیم ک پدرشون تماس گرفتن با پدرم واسه خواستگاری ولی پدرم با لحن خیلی بدی باهاشون برخورد کردن و اونا رو تهدید ب مرگ کردند و من را هم فحش دادن. این رو هم بگم ک پدرم اخلاق خیلی بدی داره طوری ک همه ازش میترسن و فساد اخلاقی هم داره تا حالا هیچ خواستکاری رو اجازه نداده ک پاشو توی خونه بزاره یکبار خواهر زادشو ک یه انسان فوق العاده فاسد هست رو پیشنهاد دادن حتی این خواهر زادش دیپلم هم نداره ولی من دارم واس فوق لیسانس میخونم ب زور میخواد من با کسی ازدواج کنم ک دوس ندارم و هیچوقتم منو نمیزاره ک از خونه برم بیرون همش میگ تو رو میکشم و منو تهدیدب مرگ میکنه حتی نمیزاره با مامانم از خونه برم بیرون .دیگ از این وضعیت خسته شدم چند بار قصد خودکشی کردم ولی زنده موندم منو مثل یه زندونی تو خونه زندونی کرده و فقط میتونم برم دانشگاه و بیام.فوق العاده آدم تعصبیه.مادرم و برادرام باهاش صحبت کردن ک اجازه بده این پسر ک الان معلم شده بیاد خواستگاری ولی پدرم رفتار فوق العاده بدی باهاشون داشتن.الان چندین ساله ک ما نمیتونیم ازدواج کنیم هفته بعد من به اون پسر گفتم بیاد تنهایی با پدرم صحبت کنه و مطمئنم علاوه بر اینکه با اون پسر رفتار بدی داره اونو با دسیسه از کار بی کار میکنه زیر آبشو میزنه چون کلا اخلاقش اینجوریه.من دیگ نمیتونم این وضعیت اسف بار رو تحمل کنم تصمیم گرفتم برم دادگاه یا منو میکشه یا بالاخره با کسی ک لیاقتمو داره ازدواج میکنم.شماهم خودتونو جای من بزارین و یه مشاوره درست و حسابی ای بدین لطفا من چیکار کنم با همچین پدر وحشتناکی؟

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما خواهر گرامی، به شهر سوال خوش آمدید.
از این که در چنین شرایطی به سر می برید واقعا متاسفیم اما به ما حق بدهید که صرفا با اظهارات شما در این باره قضاوت نکنیم. باور چنین شرایطی و رفتاری از یک پدر خانواده واقعا دشوار است، اما به هر حال امکان دارد. توجه داشته باشید که مشکل شما و راه حل آن میتواند دو جنبه داشته باشد. یک بحث مشاوره ای و دیگری جهات شرعی و حقوقی. بنده به شما توصیه می کنم علاوه بر این که شما و همه خانواده سعی در تلطیف فضای خانواده و آرام کردن پدر دارید، با یک کارشناس حقوق خانواده نیز مشورت کنید و نسبت به حق و حقوق متقابل خود و خانواده و پدرتان آگاه باشید. چون ممکن است در نهایت اگر از راههای دیگر به نتیجه نرسیدید مجبور باشید از راه قانونی اقدام کنید. اما نکته دیگر این که اگر قرار است کسی به خواستگاری شما بیاید و تصمیم دارد یک عمر با شما زندگی کند (و طبیعتا با شما و خانواده شما رفت و آمد نماید) بهتر است همین ابتدا شرایط را برایش شرح دهید. اگر فرضاً پدر شما یا مادر شما یا برادر شما اخلاق خاصی دارد یا بیماری خاصی دارد که بخصوص در رفتار و تعامل اجتماعی او تأثیر زیادی دارد، این مسئله را هم با خود آقاپسر و هم با خانواده او درمیان بگذارید تا هنگام ملاقات یا آمدن به خواستگاری، رفتارهای شخص مورد نظر (مثلا پدر) برای آنها خیلی غیر منتظره و غیر مترقبه نباشد. البته هماهنگی شما با سایر اعضای خانواده در ایجاد شرایط مناسب جسمی و روحی برای پدر و سعی در اقناع ایشان میتواند به این مسئله کمک زیادی کند. ضمنا بهتر است باتوجه به نوع موضوع و پیچیدگی مشکل، به صورت حضوری یا تلفنی با یک مشاور خانواده در ارتباط باشید.
آرزوی ما آرامش و سلامت شماست. موفق باشید.

عالی بود

با سلام و خسته نباشید از پاسخ های خوبتون. لطفا به مشکل منم که بسیار درگیرش هستم جواب دهید دختری هستم ۲۶ ساله دانشجوی کارشناسی ارشد و دارای یک خانواده پرجمعیت که همشون ازدواج کردن...۱۹ سالم بود که با یک پسر آشنا شدم که صاف و ساده بودن و اخلاقشونم خیلی خوب ولی از لحاظ شریط برای ازدواج آماده نبودن با این حال مامانش اومد خواستگاری و مادرم به شدت مخالفت کرد...ولی رابطه ما تموم نشد و دورادور حرف میزدیم خیلی کم .تا اینکه من بهش گفتم برو ازدواج کن چون ۱۰۰ سالم منتظر باشی مامانم راضی نمیشه...ازدواج کرد و بعد یک سال تو نامزدی طلاقش داد علتشم وقتی پرسیدم گفت خیال میکردم با اومدن یکی دیگه تو فراموش بشی ولی نشدی...مهریشو کلا داد و طلاقش داد. الان از اون قضیه ۲ سال میگذره و من حس میکنم واقعا دوسم داره چون داره شرایطش رو بدون اینکه به من مستقیم بگه درست میکنه. و میخواد از شوهرای خواهرام عقب نمونه..با اینکه تا الان خواستگارای زیادی اومدن که باب میلم مادرم بودن ولی به دلم ننشستن و هم اینکه از لحاظ منطقی با من سازگار نیستن چون من دارای شور و هیجان زیادی هستم و دلم میخواد زندگی پر از سوپریز داشته باشم که پیش این آقا هم همیشه حس خوبی دارم خانواده ایشون کلا راضی ان و مامانش منو خیلی دوست داره . الان به تازگی موضوع پسره رو به مامانم گفتم که از وقتی شنیده مثل دیونه ها فقط داد و بیداد میکنه که اون یکی رو طلاق داده تحصیلاتش از تو کمتره و کار اداری نداره... حتی همه خواهر برادرام مخالفن...ولی باید بگم اخه چرا؟ ما کاملا منطقی و خیلی با آرامش همدیگرو میخوایم سنمونم ۲۶ مال من و ۳۰ مال اونه یعنی دیگه عاقلیم و واقعا میدونم رابطمون دو طرفه هست..الانم نمیدونم چجوری با خانوادم صحبت کنم فقط داریم صبر میکنیم حتی شده چندین سال...اینم بگم خانوادم زیادی منفی نگرن در تمامی قضیه ها لطفا راهنمایی کنید آیا من در اشتباهم یا خانوادم؟ چیکار کنم؟

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شماخواهر گرامی، به شهر سوال خوش آمدید.
واقعا نمیتوان از دور قضاوت کرد و گفت که شم در اشتباهید یا خانواده (و البته یا هردو و یا هیچکدام؟). شناخت شما از آن اقا هرچند ممکن است به نظرتان کافی باشد اما به تجربه ثابت شده که شناخت دختر و پسر پیش از ازدواج (به ویژه در روابط دوستانه و ...) به هیچ وجه قابل استناد و اعتماد نیست. عموما(نه صددرصد) افراد در این دوران نمایی زیبا و جذاب از خود بروز می دهند. البته احتمال دارد حق با شما باشد (ولی احتمال کم).
نکته دیگر این که نظر خانواده نمیتواند کاملا تعیین کننده باشد اما قطعا مهم است. در فرهنگ ما، زندگی مشترک به جز زوجین، از خانواده های انهانیز تشکیل شده . البته ممکن است این سهم اندک باشد اما حتما باید درنظر گرفته شود. این در حالی است که وقتی تعداد مخالفین شما در خانواده زیادتر می شود (یعنی فقط مادر یا فقط پدر نیست) و تنوع مخالفین هم بالا می رود (یعنی فقط بزرگان مخالف نیستند بلکه جوان ها هم مخالفند)، به طور منطقی باید در ذهن شما هم یک آلارم به صدا در بیاید و در مورد دلیل این مخالفت بررسی بیشتری کنید (البته بدون جهتگیری احساسی).
نکته آخر و مهمتر این که در کلام شما همه چیز خوب بود و ظاهرا مشکلی وجود نداشت به جز یک نکته! آن هم جدا شدن آن آقا از همسرشان یا به عبارتی ازدواج ناموفق! البته ممکن است از نظر شما دلیل این ازدواج مشخص باشد (که این امکان هم وجود دارد علت واقعی را ندانید) اما در صورت شکست در ازدواج بایستی با احتیاط بیشتر جلو رفت و تصمیم گرفت. این مسئله یک هشدار جدی است که لازم است تحقیق و بررسی شود. قطعا در صورت توافق خانواده ها برای ازدواج بایستی یکی از تحقیقات مهم خانواده شما، تحقیق از همسر سابق آن آقا و خانواده ایشان باشد.
بنده به شما توصیه می کنم اولا صبر و ارامش داشته باشید. در ثانی، سعی کنید ارتباط خود را با آقا قطع کنید و صرفا از طریق خانواده ایشان را بپذیرید. ارتباط شما با ایشان مانع تصمیم گیری درست و منطقی شما خواهد شد تا جایی که حتی اگر نقطه تاریکی هم در ایشان یا سابقه ایشان وجود داشته باشد ممکن است با ارتباط شما با هم ، نسبت به آن چشم پوشی کنید. باتوجه به سابقه ازدواج ناموفق ایشان، حتی در صورت رضایت خانواده شما با وصلت، باید ایشان و شما به یک روانشناس مشاور ازدواج مراجعه کنید تا برخی زوایای پنهان شخصیتی و رفتاری و روانی شما برای یکدیگر مشخص شود.
برای راضی کردن خانواده، آرامشی که ادعا کردید ، باید به خانواده منتقل کرده و نشان دهید. قاعدتا در چنین شرایطی یکدندگی و سرسختی شما باعث همین رفتار از سوی خانواده شما خواهد شد. سعی کنید درخواست منطقی داشته باشید. از افراد منطقی به عنوان واسطه استفاده کنید تا خانواده را راضی کنند (نه برای وصلت، بلکه برای اجازه آمدن خواستگاری).
موفق باشید.

با عرض سلام من در کشور عربی زندگی میکنم ۲۴سالمه عاشق دختری هستم ۲۱st خلاص هر وقت با مادرم گفتم زن میخواهم هزارتا بهانه میآورد پدرم هیچ مخالفتی ندارد ولی به احترام مادر ساکت است میخواهم ازدواج کنم از مجردی خلاص شم و در زمن این دختر عاشقشم میگوید چرا عینکی هست و هزارتا جور عیب بالا رو دختر مردم هرچه نصیحتش میکنم خوب نیست عیب نکن فایده ندارد. چکنم؟

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما برادر گرامی. به شهر سوال خوش آمدید.
جدای از این مسئله که فرد مورد نظر، مورد تأیید باشد یا نه و یا ملاکهای ازدواج را داشته باشد و به اصطلاح مورد مناسبی برای شما باشد یا نباشد! به شما توصیه می کنیم: برای راضی نمودن مادر (ضمن احترام کامل به نظر ایشان)، از کسانی استفاده کنید که تأثیر و نفوذ بیشتری روی ایشان دارند. مثلا مادربزرگ یا پدربزرگ. مثلا دایی. مثلا ... حتی پدرتان با این که می فرمایید رعایت مادر را می کنند ولی وقتی شما در مدت زمان طولانی پی گیر این مسئله باشید ایشان هم قدری بیشتر برای رضایت مادر تلاش خواهد کرد. البته لازمه این مسئله صبر و شکیبایی است چون ممکن است زمان بر باشد، و احترام کامل به پدر و مادر در عین این که نظر خود را به ایشان منتقل می کنید.
موفق باشید.

با سلام
بنده دختری ۲۵ ساله هستم که ۸ سال هست با پسری آشنا شدم.در کنار هم خیلی خوبیم هر چند ایرادات اخلاقی و حتما داریم.
اما چون بنده تک فرزند هستم خانواده م هی تاکید می کنند که ما به درد هم نمی خوریم.در خانواده ما مادرم حرف اول و آخر را می زند و فوق العاده بد دهن و طعنه زن است.به طوری که اصلا نمی توانیم با هم صحبت کنیم.
مادرم دوست دارد در رابطه ی ما دخالت کند.هی به نامزدم اشاره می کند که پول هایت را فلان جا خرج کن،فلان جا خونه بگیر،..
نامزدم هم پسر مستقلی است که دوست ندارد کسی در رابطه ی ما دخالت کند.
نامزدم پسر خیلی خوب و چشم پاک و مومن و مهربانی ست و اصلا بی احترامی نمی کند اما در خلوت خودمان همیشه گلایه می کند.
مادرم هم به خاطر خوشبختی من این حرفها را می زند و به خیال خودش از من محافظت می کند.
وقتی با مادرم صحبت می کنم تا مشکل را رفع کنم شروع به فحاشی و کتک زدن من می کند.
حالا نمی دانم چه کار کنم..از مادرم می ترسم و قدرت رو به رویی با او را ندارم..نمی توانم بیخیال مادرم بشوم..
از طرفی هم نامزدم را خیلی دوست دارم.
ممنون می شم اگر راهنمایی بفرمایید.
با سپاس

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام. به شهر سوال خوش آمدید.
لطفا به سوالات زیر پاسخ دهید. هشت سال است با پسری فقط آشنا هستید؟ آیا به صورت رسمی نامزد شده اید و چه مدت است؟ پدر و سایر افراد خانواده از این رابطه مطلعند؟ رابطه شما در چه حدی است؟ چرا تاکنون اقدام به ازدواج نکرده اید؟

سلام خسته نباشید.دختر ۲۲یاله ای هستم که پدری مخالف با ازدواج دارم ایشان اصلا تمایلی برای اینکه اینجانب ازدواج کنم ندارند.وهمه ی خواستگار ها را قبل از اینکه بیایند و هنگام تماس رد میکند.و میگویند در سن ۲۵سالگی اگر خواستگار مناسبی امد ازدواج کن.اما شاید در ان زمان من خواستگاری نداشته باشم.نمیدانم عقیده ی ایشان درست است یا خیر؟من حتی به حرمت اعتماد ایشان با کسی دوست نبودم عاشق کسی نشدم و روی حرفشان حرفی نزدم اما به نظرم رد کردن کورکورانه همه ی خواستگاران ناراحت کننده و برای من غیر منطقی است.و بسیار از اینده میترسم که شاید به سنی برسم که دیگر خواستگاری نداشته باشم.لطفا راهنمایی کنید چکار کنم؟چگونه ایشان را متقاعد کنم؟

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام و عرض خیرمقدم خدمت شما.
خواهر گرامی، برای ما هم کمی عجیب است اگر همانطور که شما فرمودید پدر بزرگوار شما بدون هیچ دلیل و فکری خواستگارها را رد کنند. اما این سوال که چگونه ایشان را متقاعد کنید (احتمالا متقاعد نسبت به اجازه ورود خواستگار)، لازمه اش آن است که ابتدا شما با پدرتان وارد گفتگو شوید و از نیت و افکار ایشان و دلیل رد کردن ایشان مطلع بشوید. به نظر می رسد شما یا به طور کلی در گفتگو با پدر کمی مشکل دارید یا در این زمینه بخصوص دچار حجب و حیا هستید. به هر حال چه به صورت مستقل و چه از طریق کسان دیگر مانند مادر خانواده، میتوانید این بحث را آغاز کنید و اندک اندک به قصد و نیت پدرتان پی ببرید. در مرحله بعد اگر خودتان نتوانستید ایشان را قانع کنید، با وجود اطلاع از دلیل مخالفت ایشان، راحت تر میتوانید از کمک مشاورین و یا بزرگان دیگر خانواده تان، بهره ببرید.
موفق باشید.

سلام،خسته نباشید،ممنون که وقت ارزشمندتونو در اختیار ما جوانان قرار میدین
من دختری ۲۳ساله هستم که حدود یکماه هست که با پسری ۲۷ساله آشنا شدم،از لحاظ خانواده،فرهنگی،اقتصادی همخوانی زیادی داریم،از آنجایی که طی دیدارهاو صحبت های مکرر از رفتار همدیگر خوشمان آمد تصمیم گرفتیم موضوع را با خانواده هایمان در جریان بگذاریم،خانواده ایشان کاملا موافق بودند چون به پسرشان و تصمیمش اعتماد کامل داشتند و ضمن تحقیقاتی که از محل کار من داشتند مایل به خاستگاری شدند‌،اما خانواده من از انجایی که وجهه اجتماعی خوبی دارم و خداراشکر از اخلاق و زیبایی چهره و محبوبیت در فامیل برخوردارم انتظار دارند که حتما باید با پزشک ازدواج کنم و از انجایی که در محیط کار با پزشک های زیادی برخورد داشتم مایل به ازدواج با این قشر نیستم،(به خاطر شیفت شب و چیزای دیگه)،از طرفی برادرم کاملا مخلف هست که برایم ازدواج زود است و باید ادامه تحصیل دهم و مایل است مرا به خارج از کشور بفرستد و در ضمن از آنجایی که خواهر بزرگ من در عقد دچار مشکل زیادی با همسرش شده و در مراحل طلاق هستند خانواده ام ترس بسیاری از شکست دختر دیگرشان در زندگی دارند،خواستگارم ماشین و خانه دارد اما شغلش آزاد است که به گفته خودش توانایی اداره زندگی را دارد و خانواده اش او را حمایت می کنند اما خانواده من طی صحبت هایی که شده تنها راه رضایت خود را شغل دولتی خاستگارم اعلام کرده اند در حالیکه این روزها شغل دولتی به این راحتی به دست نمی اید

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما خواهر گرامی. به شهر سوال خوش آمدید.
در درجه اول باید بدانید که آشنایی یک ماهه شما با یک پسر نمیتواند ملاک خوبی برای تناسب شما دو نفر باشد. اولا این زمان زمان زیادی نیست، و در ثانی شما در یک زمان کوتاه و در دیدارهای بیرونی، نخواهید توانست مانند یک فرد باتجربه یا یک کارشناس، به خیلی از مسائل پی ببرید و یا حتی ممکن است ندانید که چه سوالاتی بپرسید یا از چه مسائلی صحبت کنید تا شناخت مورد نظر را به دست بیاورید. برای این منظور اگر هدفتان واقعا ازدواج و زندگی دائمی است مراجعه مداوم به یک روانشناس یا مشاور ازدواج خیلی کمکتان می کند.
اما در هر صورت، با فرض این که انتخاب شما درست باشد، قطعا مسائل دیگری وجود دارد که برخی از آنها مهم اند و برخی از آنها اثرگذار در ازدواج شما، و برخی واجد هر دو شرط هستند. به خانواده حق بدهید که با توجه به شکست ازدواج خواهرتان، روی شما حساسیت بیشتری داشته باشند. خودتان هم لازم است به همین دلیل (تجربه تلخ خواهر) دقت و توجه بیشتر و احتیاط بیشتری در این زمینه داشته باشید. با کمی سادگی و غفلت ممکن است همه رویاهای شما بر باد برود.
البته مسائل دیگری هم وجود دارد مثل این که نظر برادران و خواهران هرچند قابل احترام است، و بایستی در نظر گرفته شود، اما لازمه یک ازدواج نیست. شغل دولتی واقعا لازمه یک ازدواج موفق نیست. سن شما واقعا برای ازدواج زود نیست و ...
شاید بهتر باشد اجازه دهید مدتی از جریانات خواهرتان زمان بگذرد، با فرد مورد نظرتان ارتباطات پنهانی نداشته باشید، و از او بخواهید از طریق خانواده به صورت رسمی اقدام کند. سپس در صورت بحث و مخالفت، در هر موضوعی میتوانید با افراد خانواده مذاکره کنید و نظر کارشناسان و یا بزرگترهای فامیل را جویا شوید.
موفق باشید.

سلام.من ۲۶ سالمه.دانشجو کارشناسی بودم ک سال آخر. یکی از هم کلاسام مدام پاگیرم میشد.بعداز یکسال دوندگی و گیر دادن. ب قصد ازدواج آشنایی باعاش ارتباط برقرار کردم.هیچ شناختی نداشتم. ی مدت ک گذشت ازش پرسیدک ک تا کی باید ادامه داد.اون موقع گفت ک شرایط ندارم و خانواده رلضی نیستن.باید صبر کنی.همون سال ارشد قبول شدم. ب دلیل وابستگی زیادی ک بهم داشت اجازه نداد ک برم.تو این مدت چندبار بهم زدیم.ولی باز بهم برگشتیم.کم کم متوجه شدم ک خانواده مذهبی داره.آدم کم حرفی بود.خیلی صحبت نمیکرد.خیلی چیزهارو بعدا فهمیدم.ی روز برگشت گفت باید چادری شی.من همینجوری قبولت دارم ولی ب خاطر خانوادم بپوش.خیلی باخودم کلنجار رفتم.در آخر قبول کردم.چون حس و علاقه بهش پیدا کرده بودم.تواین مدت تمام خواستگاراما رد میکردم.از اون موقع ۴ سال میگذره. دانشگاهمون تموم شد.ب اسرار من بعداز کلی بحث فرستادمش سربازی.الان سرباز.وقتی ک رفت سربازی تصکیم گرفت ک ب خانوادش بگه.اولش ب داداش و زن داداشش.خلاصه دوریش برام سخت بود.برای هردومون.من حتی نمیتونم ب کس دیگه فکر کنم.وخانوادشم ۵ ماهی ک در جریانن.من باهاش ارتباط داشتم.همش بهم میگه ک خانوادش راضی نميشن.ی روز شماره پدرش گرفتم ک باهاش. صحبت کنم.گفتم لطفا ب کسی نگید واکه بشه حضوری صحبت کنم.پدرشون ب همه گفته بودن عصر همون روز اومدن دنبالم.ب همراه مادرشون.پدرش بهم گفت ک من مخالف بودم خیلی بعش پیشنهاد کردم.اون هی گفته نه.پیگیر شدم متوجه شدم ک کسی دوست داره.دلم نمیخواد دوتا جون اول زندگی شکست بخورن.واینکه بزار عشقت خدایی باشه ن مادی.در آخر بهم گفت ک برو ب خانوادت بگو.من هم خانواثم در جریان میگذارم.این درصورتی بود ک تو این مدت من اصلا نزاشتم ریالی برام خرج کنه.چون ب غرورم برمیخورد.من واقعا دوسش داشتم.اونم ک دستش تو جیب خودش نبود.خودش آدم مغروری بود ک از خانواده پول نمیگرفت.خلاصه من خوشحال با خانوادم درمیون گذاشتم.بعداز چهار سال اولین شبی بود ک آرو. خوابیدم.فرداش زنگ زدم بهش بهم گفت ک نمیخوادم.نمیدونستم چی شده. هیچ حرفی نمیزد.منم محلش نزاشتم تا فرداش باعاش قرار گذاشتم همون حرفا میزد ک ما قسمت هم نیستیم فلان.تهش ازش جداشدم رفتم سم خوردم.اون باز اومد دنبالم چون نگرانم بود.گریه میکرد.بردم بیمارستان. بهم قول داد ک بمونه پیشم.فرداش خواهرم بهش زنگ زد اون گفت خانوادم مخالفن و رز قبول نمیکنه.بهم اس داد ک تمومش کن.ولی مگه ب حرف بود.رفت.چند روز بعدش زنگ زدم مادرش و تمام رابطنون با جزییات براش گفتم.واون راخت بهم گفت فراموشت میشه.گذشت دوهفته ای یاهم نبودیم.بعدش باز برگشت میگه دوسم داره بدون من سخته.ولی خانواده راضی نميشن.من خستم.وعاشق.رابطمونم جدی بوده. گذشتن سخته.نمیدونم باید چکار کنم.

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما خواهر گرامی، به شهر سوال خوش آمدید.
ابتدا این نکته را متذکر میشویم که فرض ما بر آن است که رابطه شما جنسی نبوده بدین معنا که شما دوشیزگی خود را در این رابطه از دست نداده اید. وگرنه بهترین کار برای شما وصلت با ایشان و همچنین حکم شرعی برای آن آقا (ازدواج با شماست)، هرچند این ازدواج احتمال شکست داشته باشد.
خواهر گرامی، تجربه لحظات بسیار سخت و دشوار و پر فراز و نشیبی که بخشی از آن را ذکر کردید، برای ما خیلی دشوار نیست، اما بایستی بپذیرید که تصمیم گیرنده این ارتباط هیچ فرد یا نیروی سومی غیر از خود شما و آقاپسری که با او بودید ، نبوده است. بنابراین مسئولیت مستقیم همه این اتفاقات که در پی تصمیم شما بر برقراری این ارتباط پیش آمده، بر عهده خود شما دو نفر است.
از طرفی جدایی پس از دلبستگی و وابستگی، و یا شنیدن حرفهای ناامید کننده و یا شکستن عهد و پیمان و ... و... موقعیتهایی بسیار سخت و دشوار اند که شاید شما بخشی یا همه آن را در طول این جریانات، تجربه کرده باشید. اما قطعا بایستی تصمیمی بگیرید که آینده خود را دچار چالش و گرفتاری نکنید یا آن را به حداقل برسانید. ما به شما می گوییم ، طبق گفته های شما، این آقا، واقعا به درد اعتماد و تکیه گاه بودن نمی خورد. به هر دلیلی، ایشان هم در حرف های خود ضد و نقیض دارند، هم در رفتار خود. هم قول هایی داده اند که زیرش زده اند و هم حرفهایی که به آن عمل نکرده اند. هم این که تصمیم خود را در یک بازه زمانی، بارها تغییر داده اند. همانطور که عرض شد فعلا دلیل آن مهم نیست (که شخصیت خود ایشان چنین اقتضایی داشته یا فشار خانواده بوده یا هر چیز دیگر) چون در عمل، فعلا اتفاقاتی افتاده که ممکن است بعدها هم بارها پیش بیاید و ایشان از این آزمونها سربلند بیرون نیامده اند.
بهتر است شما هم ایشان را فراموش کنید و از تکنیک های کمکی برای فراموشی ایشان کمک بگیرید:
http://www.soalcity.ir/node/2657
http://www.soalcity.ir/node/318
برای شما آرزوی سلامتی و آرامش میکنیم.
موفق باشید.

با عرض سلام؛دخترى ٢٢ساله و دانشجو هستم كه در محيط دانشگاه با آقايى ٢٥ ساله و دانشجوى سال آخر و از شهرى غير از شهر خود آشنا شدم.در ابتدا به هردو خانواده اطلاع داديم تا بصورت رسمى و نيمه سنتى ازدواج صورت گيرد كه هردو طرف مخالفت شديد كردند.سپس خانواده ى پسر راضى شده و پدر من موافقت نسبى اعلام كرد اما بدليل تنفر از شهرهاى ديگر مجلس را بهم زد و اذعان داشت درصورتى موافقت مى كند كه حق طلاق و مسكن بنام دختر باشد.بعد از كشمكش ها و قرار بر نامزدى و عقد و انجام آزمايشات در روز نامزدى پدر اينجانب اعلام كردند نصف مهريه ى عرف (٥٠ سكه) را هم علاوه بر شروط قبل مى خواهند.كه خانواده ى داماد مخالفت شديد داشته و عقد انجام نشد.بعد از قراردادن واسطه هاى سن بالاتر نيز پدر اينجانب قبول نمى كنند.و خانواده ى پسر هم تنها با كم شدن مهريه حاضر به برگشت هستند.در اين دوسال كشمكش علاقه بين ما نيز ايجاد شد.
خواهشمند است درصورت امكان راهنمايى بفرماييد/با تشكر

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما خواهر گرامی. به شهر سوال خوش آمدید.
هرچند رعایت حال خانواده و بزرگترها به ویژه پدر و مادر لازم است اما این بدان معنا نیست که هر چه آنها بگویند درست باشد. در مورد مخالفت کلی پدر شما، که دلیل آن حداقل برای ما روشن نیست، اما از سلسله رفتارهای ایشان پیداست که ایشان از ابتدا و به طور کلی با این وصلت موافق نیستند اما به هر دلیلی قدم به قدم تا اینجا راه آمده اند و هر از گاهی در هر نقطه ای از این مسیر این مخالفت خود را به گونه ای نشان می دهند. به طور کلی دو راه در پیش روی شماست. اولین و بهترین راه آن است که با کمی صبر و تحمل (از دو طرف) همچنان روی مسئله رضایت و اقناع پدر محترمتان کار کنید و همانطور که در مراحل قبلی از راههای مختلف این هدف را دنبال کردید، اکنون نیز از هر راهی و هر کسی که میتوانید در این زمینه کمک بگیرید. قطعا ایشان بالاخره راضی خواهند شد (مانند موارد قبلی) اما ممکن است این مسئله به طول بیانجامد. راه دوم آن است که خانواده داماد بر سر همین شرط پدر چانه زنی کنند و با میزان کمتری از آنچه پدر گفته است، به توافق برسند و به اصطلاح قال قضیه را بکنند.
هرچند مادیات به منزله بستر زندگی و به میزان حداقلی ، لازم و ضروری است. اما قطعا اصل زندگی مشترک این نیست و والدین و خانواده ها نیز، در جایی که به طرف مقابل اطمینان کرده و از صلاحیت وی مطمئن شدند، شایسته نیست با موانع مختلف مادی و مالی، مانع ازدواج شده و یا حتی آن را به تأخیر بیاندازند.
موفق باشید.

با سلام و عرض ادب
خيلي ممنونم بابت سايت خوبتون
من يه دختر ٢٢سالم كه تا حالا ١١١ تا خواستگار داشتم ولي دلم راضي به ازدواج نميشد به خاطر يه سري موضوعات
ولي چند وقت پيش توي دانشگاه يه پسري بهم پيشنهاد آشنايي دادن و منم گفتم بايد از خانواده ام اجازه بگيرم چون در خال خاضر
موقعيتاي ديگه اي هستن كه خانواده ام پافشاري ميكنن كه با اونها آشنا بشم اين آقا هم موافقت كردن و خوششون اومد از اينكه اين حرفارو
زدم اين آقا قوميتشون لك هستش و وقتي به مادرم گفتم به شدت مخالفت كردن بعد گذشت ٢٠ روز اين آقا يكي از دوستاشو فرستادن سراغ من
و دوستش ميگفت خودش نتونسته بياد و خيلي اصرار كرد كه شماره تلفنم رو بهشون بدم منم بهشون دادم و با باهاش صحبت كردم
موقعيت كاري خوبي دارن از لحاظ ظاهري مورد پسندمه و اينكه اخلاقش و عقايدش خيلي شبيه منه طوري كه هر دوي ما تعجب ميكرديم
منم با پدر و برادرم كل جريان رو تعريف كردم و پدرم گفتن كه تشريف بيارن خونه و بعد اگه مورد تاييد هم ديگه بوديم شما با هم آشنا بشيد
منم از اونجايي كه اصلا به دوستي و احساساتي بودن اعتقادي ندارم بهشون گفتم تا قبل از اينكه واسمون وابستگي پيش بياد بهتره خانواده ها همو ببينن
ايشونم قبول كردن و گفتن راجع به شما با خانواده صحبت كردم و به زودي ميايم ولي يك ماه از اين آشنايي گذشته و ايشون اصلا انگار نه انگار
در صورتي كه ما يه خانواده سنتي هستيم و برام خيلي سخت بود گفتن اين ارتباط به پدر و برادرم و داعما خانوادم سوال ميكنن پس چيشد ؟
و من خيلي ناراحت ميشم نميدونم چي بگم
تو همين يه ماه چند تا خواستگار با موقعيتاي بالايي رو رد كردم به هاطر ايشون
و اين اولين پسري هست كه به دلم نشسته
الان نميدونم چيكار كنم
همش فكراي منفي ميكنم كه نكنه حرفاش دروغه
لطفا راهنماييم كنيد كه چيكار كنم
چقدر بايد صبر كنم
چطور بايد رفتار كنم ؟

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر محترم.
خواهر گرامی، خوشبختانه شما روش معقول و منطقی را درپیش گرفته اید و با هماهنگی و اطلاع خانواده این بحث را مطرح کردید. بنابراین بخش زیادی از دغدغه شما کاسته می شود. نکته مهم آن است که دوست داشتن شما با مناسب بودن آن آقا برای ازدواج یا صلاحیت ایشان، دو مسئه متفاوت است. ممکن است این دو مسئله همزمان وجود داشته باشد (هم صلاحیت ایشان برای ازدواج و هم علاقه شما به ایشان و البته علاقه متقابل)، و ممکن است این دو مسئله همزمان نباشد. طبیعتا توصیه ما و روش منطقی کار آن است که اگر این آقا صلاحیت نداشتند،علیرغم علاقه شدید شما، این وصلت صورت نگیرد. به دلیل این که بعدها با ایجاد عواقب مختلف در زندگی و روابط شخصی و خانوادگی، علاقه شما هم کمرنگ خواهد شد. هرگونه رفتار یا عکس العمل شما دونفر در این دوران میتواند مورد ارزیابی طرف مقابل برای ازدواج و صلاحیت او قرار بگیرد و این بی اعتنایی ایشان و بدعهدی یا بدقولی و ... یا هر رفتار دیگر ایشان، از این قاعده مستثنی نیست. شما هم بهتر است در این خصوص بیشتر بیاندیشید.
اما، این که دلیل تاخیر ایشان چیست، ما از آن بی اطلاعیم و، اگر شخص شما خیلی به این وصلت اصرار دارید، بهتر است خودتان (یا باواسطه) پی گیر آن باشید.

سلام من دختري ٢١ ساله هستم يك خواستگار با شرايط اخلاقي خوب دارم خانواده پسر بسيار مذهبي هستند و با تالار مخالف هستند ما هم اين موضوع را ملاك قرار نداديم،الان مشكل اينجاست آقا پسر مبلغي پس انداز دارند كه ميخوان دفتر بخرن و مدتي در طبقه بالاي خانه پدر را براي مدتي سكونت درنظر گرفتند كه خانواده من اصلا براي اين موضوع راضي نيستند و گفتند بايد مستقل زندگي كنيد ولي براي من مهم نيست چون به جاي پول اجاره چه مانعي است مدتي در آنجا باشيم،خانواده من هم سر اين موضوع تاكيد دارند و تبديل به شرط كردند لطفا راهنمايي كنيد كه چيكار كنم؟چه طور ميتونم خانوادم را راضي كنم؟

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما. به شهر سوال خوش آمدید.
بسیار خرسندیم که در فرایند این امر مقدس قرار دارید. و قطعا این را میدانید که نابرده رنج گنج میسر نمی شود، پس خود را آماده گذر از سختی ها و موانع برای رسیدن به مطلوب خود کنید.
خوشبختانه، ما با شما هم نظریم که نفس مادیات ملاک اصلی نیستند، و همچنین اگر واقعا شما (و خانواده) به این نتیجه رسیده باشید که طرف مقابل شما، فردی مناسب و با صلاحیت است، شایسته است از برخی تقیدات سختگیرانه چشم پوشی کنید و به تفاهم برسید. ما هم امیدواریم در نهایت اینچنین شود.
اما کسب رضایت خانواده، که قطعا لازم است، تنها از طریق مذاکره و صحبت حاصل می شود. با توجه به نوع رابطه شما و والدین، و نوع فرهنگ حاکم بر خانواده شما، و تفکرات و خصوصیات فردی پدر و مادر و ... میتوانید از راههای گوناگونی برای اقناع و کسب رضایت ایشان اقدام کنید. دو عامل در این راه کمک کننده خواهند بود، یکی صبر و شکیبایی شما و گذر زمان و دیگری، استفاده از افراد با نفوذ در برابر خانواده به عنوان واسطه این بحث.
موفق باشید.

سلام
من جوانی ۳۰ ساله هستم
دختر داییم رو میخوام اونم منو میخواد حدود ۴ سال هست که خانواده من مخالف میکنند دلیلش هم اختلاف بین خواهر و برادری ( مادر و دایی) هست چون چند سال قبل برادرم خواستگار یکی دیگه از دختر داییم بود که با دلخوری به هم خورد. الان من.و دختر داییم داریم به این دلیل میسوزیم. خانواده داییم با من موافق بودند ولی الان بعد از گذشت چند سال پسر داییم که خیلی موافقم بوده مخالفم شده. دیگه نمیدونم چکار کنم

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر محترم. به شهرسوال خوش آمدید.
برادر گرامی، مسئله اختلاف دو خانواده بر سر ازدواج برادر شما با دختر دایی تان، از دو جهت میتواند مسئله ساز و مشکل ساز باشد. جهت اول که پرواضح است، اختلافی است که بین دو خانواده پدید آمده و هم موجب کدورت بین اعضای خانواده ها گشته و هم باعث مخالفت با ازدواج شما شده است. اما جهت دیگر مشکل، همین نکته است که سابقه وصلت دو خانواده که اتفاقا ازدواج یک پسر از خانواده شما با دختری از خانواده دایی شما بوده است (دقیقا مانند شما) میتواند تجربه ای تلخ و هشدار دهنده برای شما باشد. بنابراین لازم است با توجه به شکست برادر شما در این وصلت، با مراقبت و هوشیاری بیشتری گامهای این وصلت را بردارید. طبیعتا با اطلاعات بسیار اندک ما (تقریبا هیچ) نسبت به دو خانواده و دو نفر اعلام نظر ما هم خیلی دقیق و کارشناسی نخواهد بود. لذا بهتر آن است که یا به صورت تلفنی یا حضوری با یک مشاور ازدواج مسئله را درمیان بگذارید تا با اطلاعاتی که ایشان از هردوی شما خواهد گرفت راهنمایی دقیق تری نیز داشته باشد.
موفق باشید.

سلام من در حال نوشتن یک رمان عاشقانه اجتماعی هستم
سوالم اینه که از لحاظ قانونی ممکنه پدر دختر رو طرد بکنه و به صورت کتبی اجازه ازدواجش رو با شخص خاصی بده؟یا حتی با شخص تعیین نشده؟ وممکنه این اجازه کتبی مدت دار باشه؟
خیلی برام مهمه ممنون میشم جواب بدین!

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام.
سوال شما یک سوال حقوقی است. بهتر است پاسخ سوال خود را از متخصصان و مشاوران حقوقی جویا شوید.
موفق باشید.

سلام اگر دختری از دادگاه نامه بگیرد برای ازدواج یا بخواهد از این طریق اقدام کند آیا دادگاه خانواده دختر را در جریان میگذارد؟ ممنون

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام.
سوال شما یک سوال حقوقی است. بهتر است پاسخ سوال خود را از متخصصان و مشاوران حقوقی جویا شوید.

سلام.اقایی هستم۳۴ساله.قبلا ازدواج ردم ۲سال قبل ازهم جداشدیم.حاصل ازدواجم ی دختر۸ساله ست که هم اکنون پیش خودم هست.بنده کارمند واستاد دانشگاه دریانوردی هستم وبه کشورهای زیادی سفرکردم.اکنون با دختری خوب بمدت ی سال هست اشناشدم وقصد ازدواج با ایشان رادارم.ولی خانواده ایشان مخالفن بدلیل وجود دخترم درزندگیم. لازمه بگم خیلی همدیگه رودوستداریم وخانواده طرف مقابلم بخصوص داداش بزرگش سرسخت مخالفت دارن. مادر دختر راضی هستن. لطفا راهنمایی بفرمایید

تصویر مشاور شهر سوال

با عرض سلام و خوش آمد خدمت شما کاربر محترم شهر سوال.
هم بابت تجربه ناکامی در ازدواج اول بسیار متاسفیم و هم بابت تصمیم به ازدواج دوباره و انتخاب فرد مناسب بسیار خرسندیم. واقعیت این است که موضوع شما دو بخش کاملا متفاوت دارد. یک این که اصلا چنین فردی مناسب حال شما هست یا خیر و شما مناسب حال ایشان هستید یا خیر (به غیر از علاقه بین دو نفر)؟ چون با توجه به تجربه قبلی شما و حضور یک فرزند هشت ساله، و قاعدتا ارتباط فرزند با مادرش، کمی معادله را پیچیده می کند. طبیعتا در چنین مواردی کار بسیار سخت تر خواهد بود و یکی از موانع و مشکلات ، همین مخالفت و برخورد محتاطانه خانواده دختر خانم برای ازدواج با چنین موردی است. در این حیطه ، چون اطلاعاتی نداریم نه از شما نه از ماجرای قبلی شما و نه از فرد مورد نظر فعلی شما و خانواده اش، اظهار نظری نمی کنیم. اما این توصیه را داریم که بهتر است با مشاور ازدواج در این زمینه صحبت کنید.
اما بخش دوم موضوع شما، کسب رضایت خانواده یا برادر دختر خانم است. این مسئله کاملا در حیطه عمل هوشمندانه شما و دختر خانم است. قطعا شما و بخصوص دختر خانم با شناختی که از خانواده خودشان و تک تک مخالفان این وصلت، دارند، میتوانند در حل آن به شم کمک کنند. اولین نکته صبر پیشه کردن و شکیبایی هردوی شماست تا اگر لازم شد با گذشت زمان، مخالفان ازدواج کمی از موضوع خود پایین بیایند. دومین نکته استفاده از راههای مختلف اقناع طرف مقابل،مانند صحبت کردن واسطه هاست. چهره ها و کسانی که بخصوص مورد اعتماد خانواده دختر خانم باشند (ترجیحا از میان بزرگان خودشان). ملاقات و صحبت خود شما و برادر ایشان به تنهایی و دور از بقیه نیز میتواند در این تغییر موضع مؤثر باشد. امتحان کنید.
موفق باشید.

با سلام. دختری هستم ۲۷ ساله، حدود ۵_۶ سال پیش همکلاسی دانشگاهیم از من خاستگاری کرد من با خواهرم درمیون گذاشتم که همون اول مخالفت کردن. ولی من در میون افراد خانواده اونا شناخته شده بودم. ما اهل دو شهر مختلف هستیم یکی شمال و یکی جنوب. با اختلاف یه سال هر دو برای کارشناسی ارشد دو شهر مختلف قبول شدیم و به دلیل علاقه ارتباطمون با هم ادامه پیدا کرد. بعد از قبول شدن من برای دکترا قبول شدم ازش خواستم به خانوادش بگه بیان ولی خانواده من به کل مخالفت کردن و اجازه ندادن اونا بیان. الان ایشون در حال گذروندن امریه به عنوان سربازی هست و منم دانشجو. پدر من فوت شده و مادرم هم راضی هستن ولی خواهر و برادرام شدیدا مخالف. از نظر مذهبی و اقتصادی کاملا شبیه هم هستیم و ایشون یک سال از بنده بزرگترن . خونوادم اول گفتن به هیچ عنوان تو رو به یه آدم غریبه نمیدیم و بعد از اختلافات فرهنگی حرف زدن و بعد در مورد اینکه هنوز سربازه و کار نداره هنوز. خونواده اون مرتب با برادرم تماس میگیرن که اجازه بدن بیان خاستگاری ولی قبول نمیکنن .من واقعا دچار دغدغه زیادی شدم و دوست دارم هر چه زودتر وضعیت آیندم مشخص شه چون اونجور که خودمو میشناسم محاله بتونم وارد زندگی دیگه ای بشم. خواهش میکنم کمکم کنید که چطور راضیشون کنم؟

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما خواهر گرامی، به شهر سوال خوش آمدید.
این که برای رسیدن به هدف خودتان که اتفاقا هدف مقدس و مطلوبی هم هست تلاش و صبر میکنید واقعا قابل تقدیر است و البته گذر از موانع همیشه سخت بوده. با توجه به اطلاعاتی که ما از شما و طرف مقابل شما و خانواده ها نداریم! نمیتوانیم در مورد این انتخاب قضاوتی انجام دهیم. این احتمال وجود دارد که در برخی موارد (به ویژه در خصوص تفاوت فرهنگی) حق با برادران و خواهران شما باشد و احتمال هم دارد که اینطور نباشد. در این خصوص بهتر است یا به صورت حضوری یا تلفنی با مشاور صحبت کنید. اما با فرض این که حق با شما باشد و برادران و خواهران شما (که قاعدتا از روی دلسوزی مخالفت می کنند)در اشتباه باشند، لازم است شما ایشان را متقاعد و توجیه کنید. قدم اول این توجیه شاید نظر شخص شما باشد اما برای متقاعد کردن کامل ایشان، باید در عین صبوری، از طریق دو گروه بیشتر اقدام کنید. اول کسانی که موافق این ازدواج هستند در بین اطرافیان شما (مانند مادر)، و دوم کسانی که دارای وجهه و اعتبار بیشتری نزد برادران شما می باشند (و به قول معروف حرفشان خریدار دارد). البته حتما اطلاع دارید که به لحاظ قانونی و حقوقی و هم به لحاظ شرعی، برادران و خواهران و حتی مادر شما نمیتوانند مانع ازدواج شما باشند و تنها، اجازه پدر یا جد(پدربزرگ) پدری برای این کار لازم است. اما از نظر اخلاقی پسندیده تر آن است که با خانواده خود به توافق و رضایت برسید و این امر خیر و مطلوب در فضای دوستانه و محبت آمیز به نتیجه برسد.
موفق باشید.

با سلام و عرض خسته نباشید. من دختری ۲۷ ساله هستم. حدود ۵_۶ سال پیش همکلاسین بهم ابراز علاقه کرد با خواهرم در میون گذاشتم که گفت بچه اید و به این چیزا فکر نکنید. ما به هم علاقه مند بودیم و به صحبت کردن ادامه دادیم ایشون اهل استان مازندران و من اهل شیرازم. خانواده اون کاملا موافق ازدواج ما بودن ولی خانواده من مخالف دو سال پیش اومدن خاستگاری ولی مخالفت کردن مادرم حرفی نداره پدرم فوت شده و این برادرخواهرامن که کاملا مخالفن. ایشون یه سال از من بزرگتره و الان در حال گذراندن امریه به عنوان سربازیه و کارشناسی ارشد داره و من دانشجوی دکتری در تهران. خونواده من اول گفتن که چون غریبه و از شهر دیگه ای هست به هیچ عنوان قبول نمیکنیم و الان که پدر ایشون دوباره زنگ زدن گفته که چون هنوز کار نداره نمیشه. من این وسط موندم چیکار کنم. من بهش علاقه دارم و به نظرم غیر از کار مشکلی از نظر من نداره و معتقدم تا پایان سربازیش که امساله کار هم پیدا میکنه، ولی خانواده من انگار دارن بهانه میارن و اونا کلافه شدن و ازم میخواد حرف بزنم برادرمو راضی کنم ولی متاسفانه من توان بیان درخواستمو به برادرم به خاطر خجالت ندارم نمیدونم چی بگم و چیکار کنم ممنون میشم راهنماییم کنید.

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما خواهر گرامی، به شهر سوال خوش آمدید.
خواهر گرامی، اگر واقعا چنین تمایلی در هر دو طرف هست و ملاکهای ازدواج در هر دوی شما وجود دارد، بهتر است خجالت و حیا را کنار بگذارید.
یکی از راههای رسیدن به هدف برای شما ، واسطه کردن کسانی است که هم شما را به خوبی درک میکنند هم برای برادرتان (یا هر مخالف دیگر) محترمند. مثلا مادرتان یا پدربزرگ و مادر بزرگ یا مثلا دایی و امثال این افراد. این که شما در دلتان و فکرتان چیزی باشد و آن را بروز ندهید، نه تنها مشکلی از شما حل نخواهد کرد، بلکه به مرور زمان روان شما را فرسوده و خسته خواهد نمود. ضمنا شما برای آغاز چنین بحثی نباید خواسته نهایی خود را یعنی ازدواج مطرح کنید. تمام خواسته و صحبت شما در بین افراد خانواده خودتان، فقط اجازه برای آمدن به خواستگاری باشد. اجازه دهید مرحله به مرحله این مسئله پیش برود.
البته این نکته را هم خودتان درنظر داشته باشید و هم در ضمن بیان خواسته خود به خانواده بیان کنید که: در صورت اجازه دادن ایشان و انجام خواستگاری (انشالله) قطعا لازم است که تحقیقات کامل از سوی شما و خانواده شما به عمل بیاید و صرفا به اطلاعات داشته خود اکتفا نکنید.
همچنین توصیه می شود در صورت موافقت اولیه، حتما هردوی شما بصورت حضوری نزد یک مشاور ازدواج بروید تا از یک سری از ملاکها و مسائل روانشناختی و شخصیتی که میتواند در ازدواج شما تأثیرگذار باشد نیز اطمینان حاصل نمایید.
موفق باشید.

باسلام من نمی توانم چیزی بگویم و تضمین کنم اگر این رابکنی قبول میکنند مطمعنم تو با این سن به بلوغ فکری رسیده ای به جای جبه گرفتن در برابر خانوادت دلیل مخالفت را ازانها جویا شوید و اگر دلیلی محکم نه احساسی داشتی مطرح کن مطمعن باش حل میشود و لطفا نتیجه کارتان را بنویسید و مطمعن باش اگر سرنوشتتان به هم گره خورده باشد همه این مشکلات حل میشوند

باسلام دختری هستم ۲۰ساله حدود دو سال هست ک باپسری از طریق مجازی اشناشدم و هردو بهم علاقه داریم چندین بار همدیگرو ملاقات کردیم و خیلی از علایقامون و اخلاقامون شبیه ب هم هستش چندین بار قصد امدن ب خواستگاریم را داشتن با مخالفت خانوادم هربار رو ب رو شدن اما خانواده ایشان راضی هستن...تااینکه تصمیم گرفتن همراه پدرشون بیان و شخصا باپدرم صحبت کنن ازتون میخوام کمک کنید چجوری پدرمو راضی کنم؟چون بخاطر مجازی اشناشدنمون مخالفت میکنن ایشون شاغل نیستن اما اراده ی قوی دارن و قصد خارج رفتن دارن من باقبول این موضوع میخواهم باایشون ازدواج کنم اما از طرفی خانوادم مخالفن خواهش میکنم راه حلی جلویمان بگذارید‌...
چندین بار هم باپدرم صحبت کردم اما حاضر نیس حتی ب حرفم گوش بده و منو همش تهدید میکنه...
ممنون میشم

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما خواهر گرامی، به شهر سوال خوش آمدید.
مشکل شما و مخالفتهای خانواده شما را میتوان به دو بخش کلی تقسیم کرد. بخش اول که اصل ازدواج و خواستگاری و آمدن خانواده پسر هست، و بخش دوم که مخالفت و موافقت در خصوص سایر مسائل ریز و درشت مرتبط با ازدواج هست (مثل خارج رفتن، مناسب بودن یا نبودن یک کیس بخصوص و ...).
در بخش اول، قاعدتا تصمیم منطقی این است که پدر شما اجازه بدهند خانواده پسر به خواستگاری بیایند و سپس در مورد آنها قضاوت کنند. البته ممکن است روش آشنایی شما و روش اطلاع دادن شما به خانواده و مطرح کردن موضوع و نوع ارتباط شما با آقاپسر درست نبوده است (ما نمیدانیم) و این مسئله حتما در مخالفت و مقاومت پدر یا سایر اعضای خانواده شما مؤثر است و شما نیز بایستی اشتباه خود را بپذیرید. اما تصمیم منطقی آن است که اجازه دهید خواستگار بیاید. شما هم اولا بهتر است مستقیما خیلی اصرار نکنید و از واسطه ها (مادر، عمو، عمه و ...) استفاده کنید تا پدر راضی شود به آمدن خانواده پسر.ثانیا تأکید شما و واسطه ها صرفا بر آمدن خواستگار باشد نه بر قبول ازدواج! این نکته مهم را هم به پدر بگویید و برسانید و هم خودتان حواستان باشد که بحث ازدواج جدی است و شما اول راه هستید (اطلاعات و آشنایی خودتان در روابط شخصی و دو نفره اصلا ملاک معتبری برای ازدواج نیست) و پس از موافقتهای اولیه خانواده ها بایستی تحقیقات و بررسی ها به درستی انجام شود. تا در نهایت خود شما بازنده این بازی نباشید.
اما در بخش دوم، این که این فرد بخصوص به درد میخورد یا خیر، این که خارج بروید یا خیر، این که مثلا مجلس عروسی بگیرید یا خیر یا ...سایر مسائل، اینها چیزهایی نیست که ما بتوانیم نظر یا توصیه خاصی داشته باشیم. اینها مسائلی است که بر اساس سلیقه و میل شما و خانواده شما و خانواده طرف مقابل با توجه به فرهنگ و رسوم خودتان و در نهایت توافقاتی که بین شما حاصل می شود.
موفق باشید.

با سلام و تشکر فراوان به خاطر پاسخ و لطفتان. بنده بنابه فرمایش شما خواسته و نظر خودمو نوشتم و برای برادرم فرستادم و تا حدی راضیشون کردم ولی الان حرفی که خواهربرادرم زدن اینه که چون الان این آقا کار نداره نمیشه اطمینان داشت که بعد از تموم شدن امریه کار پیداکنه،ولی من کاملا مطمینم که تا پایان امسال که امریش تموم شه میتونه شمال یا تهران کار پیداکنه و دلم میخواد اول تکلیفمون مشخص شه چون مطمینم با حضور من ایشون انگیزه بیشتری خواهد داشت و نگرانی ایشون اینه که اگه خونوادش مرتب نه بشنون حالا اونا مخالف بشن. به نظر شما بهتر نیست تا پایان سربازیش که اسفنده عقد باشیم؟چون خواسته این آقا اینه و حتی خود منم از این وضعیت خسته شدم و دلم میخواد این اتفاق بیفته که با هم حرکت کنیم.
بسیار از وقتی که میگذارید سپاسگزارم.

تصویر مشاور شهر سوال

سرکار خانم محترم... از ابراز لطف شما متشکریم.
کلّیت مطلب آن است که بتوانید رضایت نسبی بدست آورید و شکر خدا گویا این کار تا حدودی انجام شده. جزئیات کار و مسائل مربوطه، قاعدتا قابل طرح از طرف ما نیست و این چیزی است که خود شما و خانواده شما با خانواده طرف داماد بایستی به توافق برسید. از نظر ما، همین که پسر بتواند اعتماد خانواده دختر را در یافتن شغل مناسب جلب کند کافی است و میتوان در عمل به او فرصت داد و با انعطاف بیشتری برخورد کرد. همچنین در مورد اصل شغل هم لزومی ندارد که حتما فلان شغل یا سمت خاص (بر فرض مثال یک منصب اداری) را برای پسر اجبار نمود. همین که بدانیم طرف مقابل به قول معروف عرضه مدیریت و راهبری یک خانواده را از راه حلال دارد میتواند کفایت کند . این هم که عقد محرمیت خوانده شود تا زمانی که به صورت رسمی عقد صورت بگیرد، کار خوبی است که خیلی ها انجام می دهند. چانه زنی در مورد تک تک این جزئیات و مسائلی از این دست، طبیعتا به عهده خود شما و خانواده شماست.
ما امیدواریم شما با همین شوق و امید و شکیبایی به هدف اصلی نزدیک تر شوید.

دسلام پدر و مادر من با ازدواج من مخالف هستن در حالی ک پسر هیچ مشکلی نداره و خیلی هم متو دوست داده شش ماهه فقط خواستگاری میاد برق خونده و هشت سال از من بزرگتره پدرش هم مرد خوبیه و بااعتباره صجاحب کارخونه است ولی بابام راضی به ازداواج ما نیست چیکار کنم لطفا بگید

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر محترم شهر سوال. به جمع دوستانتان خوش آمدید.
دوست عزیز، مخالفت والدین یک عنوان کلی است که شما از آن سوال کردید، و ما نمیتوانیم پاسخ خاصی به آن بدهیم. برای اظهار نظر دقیقتر لازم است وضعیت شما (سن و سایرشرایط شما و پسر، وضعیت خانوادگی شما و ایشان، مقایسه وضعیت فرهنگی اقتصادی و حتی جغرافیایی شما با هم و خیلی مسائل دیگر) بررسی گردد. لطفا سوالات قبلی که دوستانتان مطرح کرده اند و پاسخ داده شده را مطالعه کنید.
موفق باشید.

سلام لطفا سریع تر جواب بدید پدرم به دلایل نامشخص با ازداوج من مخالفت میکنه پسری ک خواستگاریم اومده خیلی پسر خوبیه فقط۸سال از من بزرگتره و هنوز کار پیدا نکرده البته بی کارم نیست تو کارخونه پدرش مشغوله کاره خیلی منو میخواد و حدود ۶ماهه که هر روز و هر هفته میاد خواستگاریم افراد زیادی رو هم واسطه کرده تا با پدرم صحبت کنن و راضیش کنن اما نتونستن پدرم تنها حرفی که میزنه اینکه دخترم کوچیکه داز نظر فرهنگی و مالی تقریبا هم سطح هستیم اما پدرم راضی نمیشه لطفا بگید چیکار کنم تا راضی بشن

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام، پاسخ ذیل سوال قبلی شما عرض شد.
ممکن است همه چیز از نظر شما خوب و درست باشد اما از دید کارشناسی و بعد از بررسی دقیق نکاتی وجود داشته باشد که در زندگی مشترک شما مشکل ساز باشد. همین تفاوت سنی زیاد ، هرچند به خودی خود مانع بزرگی نیست، اما مسئله ای است که ذهن کارشناس را به بررسی بیشتر و دقیق تر راهنمایی میکند. این در حالی است که اطلاعات اولیه شما نسبت به خواستگار نیز سطحی و اندک است. برای این که به انتخاب و تصمیم خودتان اطمینان پیدا کنید پیشنهاد می شود با یک کارشناس مشاوره ازدواج ، یا بزرگانی از اقوام یا آشنایان که اطلاع و دانش و تجربه بیشتری در این زمینه دارند مشورت کنید تا در درجه اول خودتان به تصمیم تان اطمینان پیدا کنید. اینطور نباشد که بعد از مدتی بفهمید تا حالا اشتباه میکردید! در مورد پدر هم ، اولا لازم است دلایل مختلف و واقعی ایشان را بدانیم ، چون ممکن است سن شما دلیل واقعی ایشان نباشد، بعد از دانستن دلایل واقعی میتوانید از طریق واسطه های معتبر و موجّه به رایزنی ها ادامه دهید تا ایشان متقاعد شوند. این کار با عجله امکان پذیر نیست، چون پدر شما باید توجیه شوند و تغییر عقیده دهند که این ممکن است زمان بر باشد.
موفق باشید.

سلام چرا به سوالم جواب نمیدین من عجله دارم

تصویر شهرسوال

سلام بر شما و وقت بخیر.
حجم سوالات مخصوصا در بخش مشاوره، بالا هست.
سوال قبلی شما در نویت پاسخگویی قرار دارد.
موفق و سلامت باشید.

سلا م خسته نباشید واقعا معذرت میخوام میشه منو زودتر راهنمایی کنید چون احتمال دارهدیگه خانواده پسره خواستگاری نیان الان شش ماهه دارن میان

سلام بخدا دیگه طاقت ندارم لطف کنی متو راهنمایی کنید خانواده م نظرمنو قبول ندارن حس میکنن هنوز بچه ام مامانم باهام لجه یه پیشنهادی بهم بدین هر لحظه امکان داره دیگه خانواده اونم بهشون بر خورده انگار نمیخوان بیان زودی جواب منو بدین بیج زحمت

تصویر شهرسوال

اسلام و احترام.
پرسش قبلی شما پاسخگویی شده و می توانید در دو کامنت بالاتر مشاهده بفرمایید.
و البته طبیعی هست که به دلیل حجم بالای سوالات در بخش های مختلف سایت، ناچارا مجبوریم سوالات را در نوبت پاسخگویی کارشناسان قرار دهیم و از این بابت عذرخواهیم.
موفق باشید.

دختری ۲۱ساله از شیراز ودانشجوی رادیولوژی تهران هستم یک سال است با پسری ۲۶ساله از تهران اشنا شدم که دراوایل اشنایی دانشجوی پزشکی بود اما به دلیل شهریه گران این رشته به رشته ای دیگر روی اورد نزدیک به ۶ماه است در یکی از مراکز بهداشت ودرمان شهرداری به صورت قراردادی مشغول به کار است به درخواست خانواده ی من وبه دلیل مخالفت انها با موضوع نداشتن خانه اقدام به خرید خانه ای یک خوابه در یکی از مناطق سطح متوسط تهران کرد من از این پسر از لحاظ اخلاقی فرهنگی واجتماعی کاملا مطمعن هستم چون یک سال به دلیل داشتن رابطه ی دوستانه با خواهر ومادرش علاوه برخودش ورفت وامد با انها وگذراندن ساعات زیادی از هفته با خوانواده ی ایشان شناختزیادی نسبت به انها پیدا کرده ام و هردوی ما به هم علاقه ی زیادی داریم در ضمن پدر ومادر این پسر ۱۳سال پیش از یکدیگر جدا شده اند وخونواده ی من با این موضوع به شدت مشکل دارند وفکر میکنند چون فرزند طلاق است نمیتواند یک زندگی مستحکم تشکیل دهد و کار ما نیز به جدایی میکشد یکی دیگر از دلایل مخالفتشان دوری ومسافت زیاد است که بنظر من مشکل جدی نیست چون امروز راه های ارتباطی زیادی از جمله اینترنت وتلفن وقطار وهواپیما وجود داره که مسافت ها رو ناچیز میکنه در حالی که ما در حال حاضر و تا جایی که من یادم میاد رابطه ی صمیمانه ای با اقوام نداشته ایم اما میگویند با این ازدواج از اقوام جدا میشوی وما در تهران فامیلی نداریم و کل تمرکزشان بر همشهری بودن همسر بنده اس اما این موضوع اهمیت چندانی برای من ندارد و دلیل دیگر مخالفتشان این است که این پسر کارش قراردادی است وممکن است در اینده بیکار شود خرج خانواده همه بر دوش من بیوفتد اما با شناختی که من ازش دارم پسر اهل تلاش وکار است وطبق گفته های خود واطرافیانش از سن ۱۷سالگی دیگر خرجی از پدر ومادر دریافت نکرده وخودش مشغول به کار شده است ودلیل دیگر مخالفت خانواده این است که ممکن است درس خود را ادامه ندهد و از نطر رتبه ی علمی از من در سطح پایین تری باشد وقصدش از ازدواج تنها فریب دادن سپس شکنجه وطلاق دادن من است!اما خب این موضوع برای من قابل فهم نیست چ کسی برای طلاق وزندگی پرآشوب یک زندگی راشروع میکند؟؟نظر من کاملا متفاوت است وهیچکدام نمیتوانیم یکیگر را قانع کنیم خواهش میکنم در صورت امکان هرچه زودتر راه حلی را بمن پیش نهاد دهید وراهنمایی کنید با تشکر

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام و احترام خدمت شما ، به شهر سوال خوش آمدید
خواهر گرامی، ابتدا این نکته را توجه داشته باشید که پاسخ ما بر اساس یک سری کلیات و البته مطالبی است که شما فرمودید(نه بیشتر) :
حقیقتا لازم میدانم به این روشن بینی و تفکر عاقلانه شما (در عین حال که یک دختر هستید) تبریک بگویم. طبق گفته های شما، به نظر ما هم دلایل رد این خواستگار از سوی خانواده به نوعی بهانه است (به هر دلیلی). البته هرکدام از این نکات میتواند یک زمینه هشدار و احتیاط باشد که به طور معمول با تحقیقات و بررسی های پیش از ازدواج میتوانید تا حد زیادی از صحت و سقم آن ها مطلع شوید. مثلا فرزند طلاق بودن میتواند در روحیات یک فرد تأثیراتی داشته باشد اما از سویی میتواند موجب خوداتکایی و رشدیافتگی بیشتر فرد گردد. البته از گفته های شما هم چنین بر می آید که فرد مورد نظر شما، از پشتکار و تلاش خوبی برخوردار است و البته برای رسیدن به شما هم انگیزه دارد. وضعیت شغلی را بایستی به نسبت کل جامعه سنجید و همینکه ایشان در این وضعیت اقتصادی و اشتغال ، بیکار نباشد قطعا نقطه مثبتی است. به ویژه که خانه ای هم تهیه کرده است. دوری راه هم همانطور که اشاره کردید نمیتواند خیلی مسئله مهمی باشد... به طور کلی به نظر می رسد خود شما به خوبی توانایی تحلیل این موقعیت را داشته باشید.
چند نکته را تذکر میدهم: اول این که به هر صورت لازم است نظر خانواده را جلب کنید، یا گام به گام جلو بروید، از واسطه ها کمک بگیرید، و هر راهی که میتوانید. اما از جبهه گیری و لجبازی خودداری کنید. دوم این که بسیاری از دغدغه های خانواده شما که ممکن است واقعی باشد، با تحقیقات و بررسی از اطرافیان، دوستان، همکاران، اساتید و اقوام آقاپسر روشن خواهد شد. و سوم این که با توجه به همین دغدغه ها و نکاتی مانند فرزند طلاق بودن، و تفاوت فرهنگی کمی که وجود دارد ، حتما در طول مسیر (پیش از ازدواج تا پس از ازدواج) از مشورت نزدیک یک مشاور ازدواج بهره ببرید...
موفق و سربلند باشید.

تشکر فراوان از شما بابت پاسخگویی وراهنمایی به جا ومنطقیتان..در پناه حق

سلام چرا سوال من ثبت نشده؟؟؟؟!!!

تصویر شهرسوال

سلام بر شما و وقت بخیر.
حجم سوالات مخصوصا در بخش مشاوره، بالا هست.
سوال قبلی شما در نویت پاسخگویی قرار دارد.
موفق و سلامت باشید.

سلام
۲۳ سال دارم. حوالی یک سال پیش بنده با یک خانم همکار بودم و بعد از مدتی به دلیل شرایط بد از کار خودم کنار رفتم و بلافاصله بعد از من این خانم نیز به همراه بنده آن شرکت را ترک کردند و بعد از آن نیز اکثر اوقات بعنوان مشاور در کارها و پیشآمدهای زندگی شان به بنده مراجعه می کردند و بعد از مدتی من به ایشان علاقمند شدم اما به دلیل ادامه تحصیلات مجبور به مخفی کردن این رابطه از خانواده به مدت ۷ ماه شدم و بعد از اینکه به خانواده اطلاع دادم که میخواهم به خواستگاری این خانم بروید با مخالفت های شدید خانواده رو به رو شدم و بعد از کارشکنی های خانواده موفق به رفتن خواستگاری نشدیم و از طرفی با دلشکستگی این خانم و ناراحتی خانواده اش از این موضوع رو به رو شدم. این در حالی بود که این خانم از لحاظ مالی تقریبا با خانواده بنده در یک سطح اما تحصیلات خانوادگی شان کمی پایین تر نسبت به خانواده ما بود (البته خود ایشون دانشجوی کارشناسی هستند و بنده هم در حال حاضر دانشجوی کارشناسی ارشد هستم)، از نظر ایمان و اعتقاد هم خانواده متدین و دین داری هستند.
آیا برای بدست آوردن رضایت والدین و احترام آنها راهی وجود دارد تا بتوان از طریق آنها به خواستگاری دختر رفت؟

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام و احترام خدمت شما کاربر محترم شهر سوال.
دوست عزیز، در نوشته شما مشخص نیست که دلیل مخالفت خانواده شما ، آن هم به این شدت، چیست. شاید برای رسیدن به تصمیم درست تر، بهتر باشد هم دلایل شما برای ازدواج با این خانم و هم دلایل مخالفت شما با این مسئله، در یک جلسه یا چندین جلسه مشترک بین شما و خانواده و یک فرد سوم (مورد قبول طرفین) مطرح بشود. این کار به رسیدن به تفاهم خیلی کمک میکند. حضور افرادی که نزد هردو طرف بحث (یعنی شما و خانواده محترمتان) محترم و معتبرند، میتواند هم درست بودن این انتخاب شما را بهتر نشان دهد و هم احیانا نادرست بودن آن و همچنین موضع طرف مقابل را نیز متزلزل خواهد نمود. نکته دیگر این که نمیدانیم چه مدت است این مسئله را با خانواده مطرح کرده اید و با مخالفت آنها مواجه هستید. اما بدانید که در هنگام مخالفت خانواده اولا نباید جبهه گیری مستقیم و خشن داشته باشید چون این کار طرف مقابل را سخت تر خواهد کرد ، و ثانیا نبایستی عجله کنید برای رسیدن به نتیجه مطلوب. شاید چندین ماه یا حتی یک سال زمان لازم باشد تا یک خانواده در چنین تصمیم مهمی تغییر عقیده دهند. که البته این زمان هم با توجه به نوع فرهنگ خانوادگی شما، روابط شما با یکدیگر، سخت گیر و سهل گیری خانواده در مسائل اینچنینی، تلاش شما برای اقناع، وجود افراد بانفوذ بعنوان واسطه و بسیاری از متغیرهای دیگر میتواند، متفاوت باشد.
موفق باشید.

سلام دختری ۳۲ ساله معلم هستم مدتی قبل از طرف همکارا برای من موردی خواستگار معرفی شد که به دلیل اینکه پدرم با ازدواج غریب مخالف هستند مخالفت کردم.مجددا بعد از ۵ ماه شماره من را این اقا گرفتند و درخواست ملاقات دادند و من با مادرم وایشان با مادرشان قرار ملاقات گذاشتیم خانواده نسبتا خوبی بودا در جلسه اول تا حدی که تمایل داشتم مجددا باز ملاقات داشته باشم و بتوانم بیشتر انها را بشناسم
اما مجددا پدرم سر حرفشان هستند و مخالفت میکنند و میگویند من توانایی این را ندارم برای ازدواج تو با غریب تحقیق کنم و مخالفم
مدتیست واقعا ناراحتم و درگیر اینده و زندگی خودم شده ام خواهشا کمکم کنید

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام و احترام خدمت شما خواهر گرامی،
توجه داشته باشید که توجیه پدر محترم و قانع کردن ایشان، با صحبتهای ما ممکن نیست و لازم است شما و مادر محترم و سایر اعضای خانواده و خویشاوندان، به ویژه افراد معتمد این کار را انجام دهید. به نظر نمی رسد مشکل زیادی بر سر راه شما باشد و صرفاً عدم توانایی برای تحقیقات بیشتر شبیه یک بهانه است. اگر واقعا چنین باشد شما و سایر اعضای خانواده میتوانید کسانی را (ترجیحا از اقوام و آشنایان پدر) پیدا کنید که در این مسئله بتوانند به شما و خانواده شما کمک کنند. به نظر ما هم تحقیقات و بررسی های اولیه در مورد ازدواج امری لازم و ضروری است. اما این کار آنچنان پروژه پیچیده ای نیست که واقعا کسی از انجام آن ناتوان باشد. کلیات آن، صحبت با تعدادی از اقوام و آشنایان آقاپسر، صحبت با تعدادی از دوستان، همدوره ای ها یا همکلاسی و یا همکاران ایشان است. بخشی از این کار به صورت حضوری خواهد بود و بخشی نیز از طریق تماس تلفنی امکان پذیر است.
امیدوارم با منطق و تدبیر و البته تلاش و پشتکار بتوانید از این مسئله عبور کنید.
موفق باشید.

با سلام دوباره و عرض خسته نباشید. بنده قبلا مشکلمو اینجا عنوان کردم و از نظراتتون استفاده کردم . در رابطه با مشکلم باز نیاز به نظرتون دارم. پدر اون آقا با برادرم تماس گرفتن که اجازه بگیرن بیان برای خاستگاری ولی برادرم بهشون گفته که بذارید اول سربازیش تموم شه کارش مشخص شه بعد بیان صحبت کنیم ولی مثل اینکه اون آقا بهشپن برخورده میگه اگه الان نشه و خونواده من مخالف بشن من نمیتونم بابامو راضی کنم چون بهش توهین شده با این حرف. الان من این وسط واقعا تحت فشارم از طرفی خاستگارم مدام اصرار داره که داداشمو راضی کنم زودتر و از طرفی داداشم راضی نمیشه میگه عجیبه که نمیتونی پنج شش ماه صبر کنی. تو رو خدا شما من رو راهنمایی کنید که چیکار کنم؟

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام و احترام.
خواهر گرامی، متاسفانه کمک بیشتری از دست ما بر نمی آید و جزئیات کار، به صورت سوال و جواب کوتاه قابل بررسی و حل نیستند. لازم است شما یک فرد سومی که مورد قبول و اعتماد خود شما و خانواده شما باشدو از تجربه کافی برخوردار باشد، درکنار خود داشته باشید که هم از راهنمایی های ایشان استفاده کنید و هم برای واسطه گری و حل این گونه مشکلات استفاده کنید. این فرد میتواند یک مشاور باشد که حضوری نزد وی می روید و میتواند یکی از به اصطلاح ریش سفیدان یا معتمدین از میان اقوام و یا آشنایان باشد.
موفق باشید.

سلام خسته نباشید دختری هستم ۱۹ ساله تقریبا ۸ ماهی است که با پسرعموی مادر و پدرم رابطه دارم (مادرو پدرم دختر عمو پسر عمو هستند) و به من ابراز علاقه کردن و من هم از قبل همیشه خصوصیات ایشون برام قابل احترام و پسندیده بوده چون از همه لحاظ خوب هستن از بعد از رابطمون واقعا بهشون علاقه مند شدم و خیلی باهم تفاهم داریم خانواده های مذهبی داریم از همه لحاظ به هم میخوریم خانوادهامون از رابطمون خبر ندارن دوهفته ای میشه که با خانوادش صحبت کرده و اوناهم به شدت موافق هستند و اول با مادرم صحبت کردند و مادرم هم گفتن که به مادر بزرگم بگن که پدرم رو راضی کنه پدرم به مادرشون مستقیما نه نگفتن اما با ازدواج فامیلی به شدت مخالف هستن مشکل من اینجاست که پدر و مادرم به من در این باره حرفی نزدن و از رابطمون خبر ندارن و فقط خواهرم میدونه و من نمیدونم چطوری باید از احساساتم و نظرم باهاشون صحبت کنم چون هم نگرانم از اون جایی که خانواده مذهبی هستیم از دونستن اینکه من با پسر در ارتباط بودم مخالفتشون شدید تر بشه و هم اینکه کلا زیاد با مادرم راحت نیستم وهیچ وقت باهاش نتونستم درد و دل کنم لطفا کمکم کنید

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام و احترام خدمت شما.
خواهر عزیز، در ابتدای کار لازم است شما ارتباط خود با ایشان را قطع کنید. این ارتباط (همانطور که اکنون شما را آزار میدهد) در ادامه هم باعث اذیت بیشتر شما خواهد شد و ممکن است حتی در صورت افشای آن نزد خانواده مشکلات دیگری پیش بیاید. اولا به طور معمول و عرفی پسر و خانواده پسر باید پا پیش بگذارند، نه شما، بنابراین اگر به هر دلیلی آقاپسر و خانواده ایشان نخواستند به خواستگاری شما بیایند یا نظرشان عوض شد شما نمیتونید ایشان را زور کنید. ثانیا این روند بهتر است از طریق دو خانواده پی گیری شود نه خود دختر و پسر. و ثالثا شما میتوانید از طریق واسطه های مطمئن (مثل خواهر و مادر و مادربزرگ یا دیگران) برای متقاعد کردن پدرتان تلاش کنید. قطعا این مسئله نیازمند صبر و حوصله شما و تلاش شماست و ممکن است مدت زمانی طول بکشد تا بتوانید نظر پدر را جلب کنید.
موفق باشید.

سلام من دختری ۲۹ ساله و دانشجوی ارشد زبان انگلیسی هستم.حدود ۴ سال هست که از طریق ترجمه با پسری ۲۶ ساله آشنا شدم و همدیگه رو خیلی دوست داریم.اون قبلا با دختری عقد کرده ولی بعد چند ماه دختر ازش جدا شده و چهل میلیون مهریه ازش گرفته.بخاطر همین خانوادش دیگه نمیذارن با غریبه ازدواج کنه و میگن باید خودمون برات زن انتخاب کنیم.عشقم تو این مدت خیلی سعی کرد راضی شون کنه و حتی باشون قهر کرد و تو خونه خرابه ها میخوابید که عقرب زدش و دو هفته تو کما بود حالا هم داداشش گوشیش رو برداشته و نمیذاره در ارتباط باشیم.تو رو خدا راهی پیش پامون بذارید.باتشکر.

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام و احترام خدمت شما خواهر گرامی،
با توجه به این که خیلی خلاصه وار مطالبی فرمودید و اطلاعات زیادی ندادید، چند نکته تذکر داده می شود. اول این که شما در ایجاد رابطه عاطفی (و خدای نکرده بیش از آن) لازم است احتیاط لازم را داشته باشید. این را مطمئن باشید که اگر در یک رابطه به ظاهر دوستانه ولی در واقع وابستگی عاطفی گرفتار شوید، دیگر امکان تفکر و تعقل و تصمیم گیری درست نخواهید داشت. نکته دوم این که به طور معمول و عادی آقاپسر بایستی به خواستگاری شما بیاید نه شما به خواستگاری ایشان بروید، بنابراین ما چه نسخه ای میتوانیم برای شما بپیچیم اگر آقاپسر یا خانواده ایشان راضی به این وصلت نباشند؟ نکته سوم این که قطعا این مسئله بایستی از طریق خانواده ها باشد، و نه مستقیم و بدون اطلاع خانواده ها! وگرنه عواقبی خواهد داشت که بعدها هردوی شما (به ویژه شما) را پشیمان خواهد نمود. نکته چهارم درصورتی هم که خواستگاری انجام شود و موافقت اولیه برای این وصلت از سوی خانواده ها صورت بپذیرد، شما بایستی با احتیاط بیشتری نسبت به یک فردی که اولین ازدواجش هست، جلو بروید. یعنی با توجه به شکست اول ایشان در ازدواج، لازم است علاوه بر تحقیقات عادی، بررسی بیشتری از همسر قبلی ایشان و خانواده وی بعمل آورید ، این کار لازم است. نکته پنجم، این که قهر ایشان با خانواده و بقول شما خوابیدن در خرابه ها و داستانهای دیگر در کنار شکست در ازدواج اول، اگر اینها نادرست باشد به لحاظ دروغ بودن ایشان صلاحیت نخواهند داشت و اگر راست باشد، یک علامت هشدار است در مورد وجود برخی مسائل ناگفته و پنهان ایشان که ممکن است بعدها مشکل ساز شود، بنابراین در صورت اصرار شما بر این وصلت و مهیا شدن همه شرایط، لازم است بصورت حضوری به یک مشاور ازدواج مراجعه کنید و تحت نظارت ایشان و با تأیید ایشان در خصوص ازدواج اقدام کنید.
موفق باشید

سلام
من یک دختر ۱۵ساله ام و حدود یک سال هست که با پسری که دوسال از خودم بزرگتر است آشنا شدم و خیلی اون را دوست دارم و واقعا عاشقش هستم و ایشون هم به من علاقه دارند بعد از یک سال تلاش مادر ایشون راضی به ازدواج ما شدند اما خانواده من راضی نمیشن ما قصدمون نامزدی هست که بتونیم براحتی با هم ارتباط برقرار کنیم.
اینا بگم که ما واقعا و شدیدا به هم علاقه قلبی داریم و برای همین دوری برامون خیلی سخته و همین دلتنگی موجب شده که ما دست به هرکاری بزنیم تا باهم حداقل نامزد کنیم و بتونیم همیشه کنار هم باشیم
میخواستم که کمکم کنید تابتونم خانوادم را راضی کنم

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر محترم شهر سوال. خوش آمدید.
پاسخ کلی شما هم در پست ابتدایی و هم در برخی از پاسخهای نظرات آمده است. میتوانید راههای مختلفی را برای جلب نظر والدین خود انتخاب کنید. البته لازمه این کار این است که ابتدا از درستی تصمیم و انتخاب خود اطمینان حاصل کنید و این مسئله انجام نخواهد شد مگر با تحقیق و بررسی و مشورت با اهل فن، بزرگان و افراد با تجربه. پس صرفا به خواسته دلتان تکیه نکنید.
نکته نهایی این که پس از اطمینان از درستی تصمیم تان، باید بپذیرید که برای رسیدن به هدف نهایی و مطلوبتان، تلاش کنید و با موانع مبارزه کنید. این کار ممکن است طولانی باشد. شما باید آماده شرایط مختلف باشید.
موفق باشید.

باسلام.دختری ۲۱ ساله هستم با یکی از همکلاسی هایم وارد یک رابطه یدر ابتدا عقلانی و سپس عاشقانه شدم. بعد از اینکه قصد ازدواج کردیم خانواده فرد مورد نظر با ازدواجمان مخالفت کردند دلیل مخالفتشان متفاوت بودن شهر محل زندگیمان است که تقریبن سه ساعت فاصله داریم.من احساس میکنم خانواده اش حس تعصب دارند کخ مبادا پسرشان بعد از ازدواج با من شهر محل زندگی من را به سکونت انتخاب کند و از آنها دور شود.علیرغم میل خانواده ام و بدون اطلاع آن ها قبول کردم که برای زندگی به شهر محل سکونت آنها بروم ولی بازهم با مخالفت روبرو شدم. لطفن راهنمایی ام کنید.

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام و احترام،
خواهر گرامی، ابتدا توجه شما را به این نکته همیشگی خودمان جلب میکنم که برقراری ارتباطات مخفیانه دختر و پسری و ورود به روابط عاشقانه یا عاطفی (حتی به قصد ازدواج) آسیب هایی دارد که مهمترین آنها، وضعیت فعلی شماست، یعنی مخالفت خانواده ها و برخوردن به مشکلات!
واقعا نه مامیدانیم علت اصلی مخالفت خانواده پسر چیست و نه شما اطلاعات بیشتری ارائه کردید یا حتی خودتان هم نمیدانید. اما به نظر بعید می رسد اگر خانواده ای ، پسر یا دختری را برای وصلت با فرزندش بپسندد، صرفا به دلیل مسافت جغرافیایی ، آن هم فقط سه ساعت، او را ردّ کند. که اگر چنین هم باشد راهش همان است که شما رفتید، یعنی مثلا شما، میپذیرید که در شهر آنها زندگی کنید. عملا هم چند سالی را چنین زندگی کنید، اما به تدریج که هم استقلال زندگی تان بیشتر شد و برای همه جاافتاد، میتوانید در صورت نیاز تصمیم به نقل مکان بگیرید.
اکنون که میفرمایید همچنان خانواده پسر مخالفند، طبعا لازم است از دلیل یا دلایل اصلی مخالفت آنها آگاه شوید. ضمن این که توجه داشته باشید که پسر معمولا برای خواستگاری و خواستن دختر خانم پیشقدم می شود و تلاش زیاد شما ، به ویژه اگر آشکارا باشد، میتواند به وجهه شما نزد خانواده ها ضربه وارد کند. پس اگر در این زمینه کوششی میکنید آن را از طریق واسطه ها و به ویژه خانواده تان دنبال کنید.
موفق باشید.

با سلام خدمت شما
یهراستاصل قضیه روبگم که بنده به دختریقول ازدواج دادم که خیلی دور ازهمیم
با هم هم سنیم ۲۵ سالمونه...
خانوادهام ازنظررفاهیتو سطح میشه گفت تقریباخوبین و از نظر فرهنگی برادرم تحصیل کرده ارشد و یکی از مدیرای شرکت ایرانسل.خودم لیسانس ویهبرادرم دبگم هم لیسانس و دانشجویارشد هستم
در پشت این پیشنهاد صرف نظر از هرگونه علاقه و احساس و عاطفه یا به قول معروف با یک نگاه عاشق شدن،منطقی حکمفرما بوده که نباید این دختر رو تنها بزارم.چون اعتقادم اینه الان این دختر رو رها و برم دنبال یکی دیگه با ادم هرزههیچ فرقی ندارم و بارها به مادرم گفتم که با دختر مردم مسخره منوشمانیست که بخوامم باهاش بازی کنم البتهدر کمال خوشرویی و احترام
پنج ماه ازارتباطمون میگذره
خانواده دختر سخت گیر هستن ولیمادرو خواهرهاشون از علاقه من خبر دارن ودرخانواده من هم به جز پدرم همه خبر دارن به نحوی.
من پایان خدمت ندارم و خانواده ایشونبه شغل دولتی خیلی معتقد هستن و ازطرفی حق داارن وازطرفی هم خبر ندارنکه الان هر استخدامی که صورتمیگیره به صورت پیمانی و یکساله هست مخصوصات حرفه مهندسی که هیچ تضمینی وجد نداره
خانواده منم اعتقاد دارن برادرای بزرگتر بعد تو...خب برادرام تا ازدواج کنن من ده سال به سنم اضافه میشه واز طرفی بنده روحیه وعواطفم ۱۸۰ درجه با اهل منزل فرق داره و کسی من رو درک نمیکنه وحتی بنده انحراف چشم هم دارم در چشم چپم که حتی چندبار هزینه دکتر خواسستم میگن ندارم

پدرمکشاورزه..برادرام درس میخوندنو کار میکردن برای خودشون تابستونا اما من وردست پدرم تومزرعه حتی اندازه دونفر کارمیکردم .

خودمنظرم اینه دیگه بایدسر سامانی به ما بدن ..خیلی زحمتت کشیدن تا حالا خیلی به پامون پیرشدن تا درس بخونیم ..بنده میگم تا حالا دستتون درد نکنه و ناسپاس نیستیم و صحیت خواستگاری با مادردرمیون گذاشتم وایشون هر بار یه بهونه میارنیه بار برادریهنمیدونیم کیه..و من با فامیل مقایسه میکنن

میگم مادرمن اخه منو فامیلیکی هستیم مگه؟یا شما میگه اون دختر اینجوریه یاخانوادش اصلا دیدیش؟اصلا ببینین خانوادش مارو قبول میکنن؟

خلاصه مادران دختر هم اصراریداره بهازدواج زوری دختر به پای من نیستولی بدشمیاد از ازدواج زوری و اینکه ازدواج فامیلی

نمیدونم چکار کنم وحتی برای خواستگاری هم برای مراسم معارفه و اشنایی کیارو بفرستم ..خودم باشم نمیدونم بخدا

درضمن من بههم کفو بودن خیلی اعتقاد دارم

کمکم کنیدو راهنمایم کنید

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام و احترام خدمت شما کاربر محترم شهر سوال.
دوست عزیز، همانطور که از گفته های شما پیداست، در منطقه ای زندگی میکنید که نسبت به شهرهای بزرگ کمی متفاوت است. قطعا در شهرهای کوچک و روستاها ، نوع تعاملات خانواده ها و انسانها با هم متفاوت است و حتی گاهی فرهنگها به ویژه در زمینه مسائل ازدواج تفاوت میکند. البته ما همه این مسائل را تأیید نمی کنیم اما بایستی توجه داشته باشیم که در چه بستر فرهنگی زندگی کرده ایم و میخواهیم زندگی کنیم. اگر یک عادت یا رسم فرهنگی و اجتماعی کاملا بر خلاف عقل و منطق و یا شرع باشد، چه مردم بدشان بیاید یا خوششان بیاید باید با آن مخالفت کنیم. اما در مسائلی که چنین حساسیتی ندارند، میتوانیم طور دیگری رفتار کنیم. به طور مثال این که در یک خانواده ابتدا بایستی فرزندان بزرگتر ازدواج کنند در بسیاری از شهرها مرسوم است اما واقعا ریشه منطقی و شرعی در آن وجود ندارد. منطقاً اگر برای فرزند دوم خواستگار خوبی آمد یا مورد خوبی برای ازدواج پیدا شد نبایستی منتظر ازدواج اولی باشیم. این به نوعی فرصت سوزی است. یا این که ازدواج حتما با فامیل باشد! نوع برخورد با اینگونه مسائل کاملا مربوط به خود شما و اطرافیان شماست. طبیعتا ما کاری نمیتوانیم در این زمینه انجام دهیم. این که سرسختی محیط اجتماعی شما در مقابل رسم شکنی شما و سرسختی شما در مقابل آنهاچقدر باشد میتواند تعیین کننده نتیجه باشد. البته تلاش شما در قانع کردن خانواده از راه منطقی و راههایی که خودتان بهتر میدانید تأثیر دارد، بسیار تعیین کننده است. به عنوان مثال همین عدم لزوم ازدواج فرزند بزرگتر را میتوانید از طریق برخی از بزرگان فامیل و منطقه یا افراد شاخص و معتبر مانند روحانی مسجد و محل و یا معلم و مدیر مدرسه و غیره به گوش خانواده تان برسانید و تا حد زیادی آنها را متقاعد کرده یا حداقل نسبت به این قضیه نرم کنید.
موفق باشید.

باسلام خدمت شما من ۱۵سال داشتم که عاشق یه پسری شدم راستشو بخواین قبلا با یه نفر بودمکه اون دوست این اقا بود و اون اقا نیز با یه دوست من بود بعد از جدایی من از دوست پسرم و اون از دوست دخترش باهم اشنا شدیم بهم گفت هم دردیم می تونیم به هم کمک کنیم و بعد از تهمتی که دوست پسر قبلیم برام زد که ما رابطه جنسی داشتیم باهم دوست شدیم کم کم وابسته شدیم و گوشی به صورت مخفیانه به من داد همه خانواده ی اون اقا پسر می دونن بامنه واختلاف طبقاطی زیادی باهم دارین و اینکه با مادرمم چند بار مادرش حرف زده در مورد ازدواج ومادرم قبول نکرده من دختری فوق العاده ساده و احساسی ام دراین مدت که دوساله با همیم والان۱۷ سالمه خدا شاهده خیانت نکردم خودشم میدونم یه مدت باهم سر اینکه با مادر دعوا کرده بود قهر بودیم و برای اینکه دوباره برگردم تهدیدم کرد و گفت عکساتو پخش میکنم ولی بعد دست به گریه کردن کرد و گفت ببخشید رابطمون خوب شد با کلی خاطره رابطه میان من و او بسیار فراتر از داستان های رویایی بود ولی اون بعد از مدتی در تماس ها درخواست هوس بازی به صورت تلفنی می کرد در واقیت هیچ کداممان حتی اونیز نمی خواست با من رابطه داشته باشد چ
ون میگفت مردم و تورادوست دارم وهیچ وقت چنین کاری نکردیم او بسیار انسانی حساس بود فقط میگفت دوست دارم گاهی اوقات در حد تماس حالی برایم بکنی ولی چون من خجالتی بودم کمتر می توانستم یا حتی بحث را عوض میکردم مدتی بخاطر این دعوامون شد اما برگشت و گفت قول می دهم در موردش حرف نزنم و پیش دکتر رفت و الان دارو مصرف می کند برای کم کردن عارضه ی جنسی اش ولی مدتی بعد با دختر عمه ام که اهل سسندج است بیرون رفتیم او از نظر اخلاق خوب نیست و در خیابان او مرا دیده بود که این دختر هستم ومرا باطر این دعوا کرد و بعد نیز عصبانی و و فحش داد گفت تو هم مثل اونی بعده دو روز برگشت تو این ماجرا مامانم نیز فهمید هربار می امد و پوزش میخواست و چندبار هم با دختر عمه ام صبحت کرده در مورد من و اینکه اون اسمه منو رو دستش خال کوبی کرده همه میگن واسم میمیره اما دلم شکسته نمی دونم کدوم راه درسته زندگی واسم نمونده همه روزام شدن گریه و مادرم میگه تحقیق کردم مواد میفروشه و به تو نگفته نمی دونم به کی باور کنم لطفا کمکم کنید و این که فکر میکنه با یه پسره دیگه دوست شدم و هر جا میرم باهامه دلم میخواد بگم دیونه واست میمیرم اما نمی دونم کدوم راه درسته ممنون

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام و احترام خدمت شما کاربر محترم شهر سوال.
خواهر گرامی، شما علیرغم همه اطلاعات و آگاهی و تجربه ای که ممکن است در روابط با دوستان و آقایان داشته باشید، اما باید بپذیرید که سن و سال زیادی ندارید و به ویژه با وجود احساساتی بودن، ممکن است به سادگی مسیر را به غلط انتخاب کنید. لازم است ابتدا به این نکته ایمان داشته باشید که مادر و پدر شما هیچگاه نمیخواهند کمترین آزار و بدی به شما برسد و همواره خیرخواه شما هستند. حتی اگر این خیرخواهی به ظاهر برای شما خوشایند نباشد. البته این بدان معنا نیست که پدر و مادر اشتباه نمیکنند اما واقعا این مسئله بسیار اندک است و حتی اگر هم در اشتباه باشند بدانید که با نیت خیرخواهی برای شما اقدام کرده اند.
نکته دوم این که مسیر آشنایی شما با یک آقا اصلا مسیر درست و اطمینان بخشی نیست! اگر واقعا میخواهید زندگی خوب و آرامی داشته باشید، و در کنار همسر تان یک زندگی مشترک را زیر یک سقف آغاز کنید، و در این زندگی عشق و محبت خود را نثار وی کنید و از او محبت و مهر دریافت کنید، قطعا نمیتوانید با این شیوه به مطلوب خود برسید. کسی که رابطه با دیگری داشته و پس از آن با شما دوست می شود چه تضمینی دارد که پس از شما یا حتی همزمان با شما با دیگری نباشد؟ کسی که در یک رابطه به اصطلاح دوستانه از شما تقاضای صحبتهای جنسی کند، اگر شما به او پاسخ مثبت بدهید، قطعا پس از مدتی تقاضای رابطه جنسی خواهد کرد، و باز، چه تضمینی هست که چنین شخصی شما را فردی پاکدامن بداند و با شما وارد یک زندگی دائم شود؟؟ آیا تا بحال به این مسائل اندیشیده اید؟
نکته سوم این که این را بدانید که یک ازدواج موفق و یک زندگی موفق، تنها با عشق و علاقه آغازین دختر و پسر شکل نمی گیرد! چه بسیار از زندگی هایی که در همین سالها با دوستی و عشق و علاقه آتشین آغاز شدند و پس از کمتر از چهار سال و حتی کمتر از یک سال از هم متلاشی شدند.
نکته آخر این که به مادر خود اعتماد کنید. اگر این آقا یا هر فرد دیگری واقعا به شما علاقمند باشد، به او اعلام کنید که فقط و فقط باید از طریق خانواده اقدام کند و شما هم فقط از طریق خانواده به او پاسخ خواهید داد. اجازه دهید ادعاها و حرفهای عاشقانه ، به این شکل در بوته آزمایش قرار گیرند و به اصطلاح مشخص شود که کسی که ادعای عشق دارد واقعا چند مرده حلاج است! اگر ایشان خواسته شما را بپذیرد که وارد فاز خواستگاری و جلسات آشنایی خانوادگی و تحقیقات و ...غیره میشوید و در نهایت پس از بررسی و تحقیق تصمیم میگیرید. اما اگر نپذیرد یا بهانه جویی کند، میتوانید به سادگی بفهمید که چقدر در ادعای عشق و علاقه و ازدواج صادق است.
موفق و پیروز باشید.

سلام. من مدت یکساله که با پسری در حال اشنایی هستم. ایشون چهار ماه از من بزرگترن و از لحاظ اخلاقی و ملاک های دیگه بسیار شبیه هم هستیم و تفاهم داریم. ایشون با خانوادشون برای خواستگاری امدن و بدلیل اینکه پدر من لر هستن و ایشون ترک مخالفت شدیدی کردن. پدرم تنها دلیلش ترک بودن ایشون است و من نمیتونم اونو فراموش کنم. لطفا راهنماییم کنید.

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام و احترام:
لازم است افراد و بزرگان که نزد پدر شما موجّه و با اعتبار هستند، در این زمینه جهت متقاعد کردن ایشان صحبت کنند. اگر صرفا همین یک دلیل باشد و واقعا مشکل دیگری وجود نداشته باشد، به نظر می رسد قابل رفع باشد (به شرطی بتوانید پدر را راضی کنید). البته توصیه می شود در این زمینه از یک مشاور ازدواج (یا کسی در اقوام و آشنایان که دارای تجربه باشد) کمک بگیرید.
موفق باشید.

با سلام و خسته نباشید
من پسری ۲۵ ساله هستم و الان تقریبا ۵سال هست با دختری دوست هستم و این آشنایی ما طوری هست که خانواده من از همون اول میدونستن ما باهمیم کل در و همسایه و فامیل میدونن که من با این دختر هستم و خانواده دختر هم چون فهمیدن ما باهم دوست بودیم مخالفت خیلی شدیدی میکنن هر موقع هم رفتیم باخانوادم که باهاشون راجب خواستگاری حرف بزنیم مخالفت کردن اصلا راضی به این وصلت نیستن ولی من و اون دختر همچنان باهمیم ولی بدون اجازه خانوادش نمیتونیم ازدواج کنیم راه چاره ما چیه وقتی ما همدیگرو میخواییم چندبار هم شده خانواده دختر مارو باهم دیدن و دخترشون و مورد ضرب و شتم قرار دادن الان ما باید چیکار کنیم

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام و احترام.
دوست عزیز، اولا که بدانید برای بدست آوردن هر چیز باارزشی باید سختی بکشید و تلاش کنید!
ثانیا ادامه ارتباط شما با دختر خانم به صلاح نیست و باید قطع شود، هم به دلیل غیرشرعی و عرفی بودن این ارتباط و هم این که (همانطور که خودتان گفتید و دیدید) این رابطه، کار شما را سخت تر میکند و مقاومت خانواده دختر را بیشتر و شما را در ذهن آنان منفور تر از گذشته خواهد کرد (که البته حق هم دارند). تمام تمرکز شما در برقراری ارتباط با خانواده (و نه دختر خانم) باید باشد. شما باید کاری کنید که (مثلا) مادر و یا پدر خانم شما را بپسندد!
ثالثا، از افراد معتمد فامیل و دوست و آشنای هر دو خانواده و بخصوص خانواده دختر کمک بگیرید.
موفق باشید

سلام.من ۲۵ سالمه.همه ایتا که نظر نوشتن یک قدم از من جلوتر هستن.حداقل قضیه رو با خانواده مطرح کردن و جواب منفی گرفتن.اما من پدرم کلا نمیخاد من و خواهرم که دو سال بزرگتره رو شوهر بده.و کاری به شرایط خوب یا بد خواستگار نداره.کلا میگه نه.بی تقاوته به ازدواج ما با سنگ انداز حتی.اینقد با فامیل سرد و بد برخورد میکنه که همه قامیل از ترس اخلاق تندش حتی پاپیش نمیزارن.و به غریبه ها هم میگه من دختر به غریبه نمیدم..به فامیل میگه به فامیل نمیدم.و با اینکه منو خاهرم خیلی خواهان داریم..اما ای کاش نمیداشتیم..که روانمون راحت تر میبود..قابل صحبت کردن هم اصلا نیست..یه بار راجب یکی از خاستگارای خواهرم خواستم بحث و شروع کنم که کتکم زد..اصلا به کلمه ازدواج و زن و شوهر حساسیت داره.هیچ احد و ناسی تا حالا نتونسته قانعش کنه..حتی شرایط هم بدتر شده.پدرم با اینکه خیلی باباشو دوس داشت..اما همینکه راجب این مسیله باهاش صحبت کرده بود..باش قطع ارتباط کرد و پشت سرش فحش میداد..بنابراین مشاوره بیا اصلاا نیس...چون اصلا قبول نداره که مشکلی داره اصن...دیگه تا چایی که پدربزرگ مریض شد و فوت کرد کمی بهتر شد...هیچ دعایی هم روش کارساز نیست.کااملا از مخلوقات غیر نرمال خداست..و من یه چی میگم شما یه چیزی میشنوین.چه کنیم ما؟ به نظر شما؟

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام و احترام خدمت شما خواهر محترم. به شهر سوال خوش آمدید.
همانطور که خودتان هم اشاره کردید ، مورد پدر شما طبق توضیحات شما، یک مورد خاص است. مطالبی که شما در مورد پدر بزرگوارتان فرمودید به عنوان یک پدر نمیتوان به سادگی پذیرفت و قطعا این مسئله نیاز به بررسی و موشکافی بیشتر دارد که قطعا از طریق مکاتبه امکان پذیر نیست.
اما یک نکته مسلّم است و آن این که شما یا خواهرتان به هیچ وجه نبایستی تا جای ممکن خودتان این مسئله را به طور مستقیم با پدرتان مطرح کنید. بهترین کار همان است که از طریق سایر افراد و بزرگان خانواده و دوست و آشنا این مسئله (به طور کلی، ازدواج فرزندان ایشان) مطرح شود. اگر می فرمایید هیچ احدالناسی وجود ندارد که نزد پدر شما دارای ارج و قرب و احترام و اعتبار باشد، پس احتمالا مشکلی در پدر هست که عرض شد این مسئله نیاز به بررسی بیشتری دارد. اما شاید آخرین راه (پس از بررسی و نتیجه گیری نهایی) اگر واقعا پدری دچار مشکلات رفتاری یا سایر مشکلاتی باشد که برای قانون قابل تشخیص باشد، احتمال اجازه قانونی دادگاه برای ازدواج و یا سایر امور حقوقی وجود داشته باشد که طبعا این مسئله نیاز به مشورت با یک مشاور حقوقی دارد.
موفق باشید.

سلام
من و یه خانمی بیشتر از ۷ ساله که قصد ازدواج داریم. خانواده ی خانم عرب هستن و ما فارسیم. خدا میدونه چند بار خاستگاری رفتم. هم دختر خانم و هم همه خانواده موافقن بجز دو تا برادر این خانم که خدا ازشون نگذره بهونه فارس و عرب رو آوردن و هنوز توی دوره ی جاهلیت گیر کردن. هنوز که هنوزه منتظریم ولی ...!!!

سلام
دختر۲۳ساله هستم دوسال وشش ماهه ك بايكي ازهم دانشگاهي هام آشنا شديم ۸ماه ازآشناييمون ميگذشت ك خانواده هامون درجريان قرارگرفتن مامانم به بابام اطلاع دادوبابامم گفته بود الان ديگ همه باهم دوستن الان نيان بعدعروسي داداشش بيان ك حدود ۴ماه بعدميشد ماتمام اين مدتو به اميداينكه خانوادم راضين باهم زندگيمونوساختيم اما بعدعروسي برادرم يكي ازاقوام دورپدرم براي خاستگاري اومدن ومن وقتي اومدن تومراسم نيومدم چون بنظرم بايدازقبل ميدونستم نه همش نيم ساعت قبل خاستگاري،بعدرفتن خاستگارها بابام به برادرم گفت ك باكسي اشنا شدم ازهمون روز تا الان يني يه سال ونيمه ك گوشيموگرفتن نه حق بيرون رفتن دارم نه هيچ چيزديگه اي،خواستم كاركنم امانذاشتن حتي بادوستامم وقتايي ك توخونه تنهام ميتونم حرف بزنم،حتي نذاشتن بياد ببيننش بعدبگن نه فقط ازهمون لحظه ازنظرخودشون همه چيزوتموم كردن ،داييم درجريان اتفاقات قرارگرفت سعي كرد درست كنه با محمد صحبت كردن اومد با بابام صحبت كنه ك برادرم بازدادوبيدادراه انداخت وباداييمم بدبرخوردكرد،ازون به بعدم داييم خالم همه فقط براي اينك ازديدن خواهرشون محروم نشن هيچي نميگن اماهمه ناراحتن،
محمدپيمانكاره يه باشگاه ورزشي هم داره به بابام تلفني گفته بودك ماهي۳-۴مليون درامدش هست دون پيمانكاري وميتونه راحت خرج زندگيوبده اما بابام ششرط گذاشته ك اول خونه بايدبخره اونم نه هرجايي ،درحالي ك برادرخودم وقتي براش زن گرفتن حتي كارم ندشت همه خرجشوتاعروسي بابام دادخونه ماشين همه چيشوبابام دادولي محمدو ك روپاي خودش وايستاده ازبچگي رونميبينن،چيزايي ميخان كحتي خودشونم ندارن،
حتي نميخوان بدونن من چه جورادمي توذهنمه،من ۴سال دانشگاه رفتم اماتوبين اون همه پسرفقط يكي به چشمم اومد يكي بود كه واقعامردبود
من نميخوام زندگيم مثل زندگي برادرم بشه كناريكي باشم اما فكرم ذهنم قلبم پيش يكي ديگ باشه اين خودش بدترين خيانته
نميدونم چيكاركنم حتي يه بارم باهام حرف نزدن به منم اجازه نميدن حرف بزنم خيلي خستم
بعضي وقتا فكرميكنم اگ خودموبكشم راحت ميشم همه خودم هم همه

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام و احترام خدمت شما کاربر محترم شهر سوال.
خواهر گرامی، مسئولیت اتفاقات گذشته را نمیتوانیم یکسره به گردن یک نفر بیاندازیم. بدون شک بخشی از آن اتفاقات ناشی از رفتار نادرست شما و بخشی هم ناشی از برخورد نادرست خانواده بوده است که ظاهرا همچنان هم ادامه دارد. طبیعتا شما که نسبت به خانواده و نزدیکان خودتان آشنایی بیشتری از سایرین داشتید، بایستی سنجیده تر عمل میکردید.
اما به هر حال اکنون تنها راه رسیدن به مطلوب برای شما، ابتدا قطع ارتباط مخفیانه با آقاپسر است و در مرحله بعد استفاده و کمک گرفتن از واسطه های مختلف! اگر دایی های شما نتوانستند کاری بکنند ، از عمو یا عمه ها کمک بگیرید، از هر فردی که نزد خانواده شما بویژه پدر و برادرانتان دارای ارج و اعتبار بیشتری باشد و البته سخن منطقی شما را نیز درک کند. در این خصوص کاری از دست افراد بیرون از خانواده شما و به اصطلاح بیگانگان بر نمی آید.
ضمنا این نکته را هم توجه داشته باشید، هرچند رفتار و برخورد های خانواده شما (طبق آنچه شما تعریف کردید) غیر منطقی و نادرست بوده، اما این دلیل بر این نمی شود تا شما گمان کنید که پس انتخاب شما یا تصمیم شما کاملا درست است! نه! لازم است شما هم چه اکنون و چه پس از حل شدن این مشکل، واقعا و بیطرفانه و به دور از احساسات به بررسی و تحقیق در مورد پسر مورد علاقه تان پردازید و تصمیم بگیرید تا انشالله دچار مشکلات بعدی نشوید.
موفق باشید.

سلام دخترى ۲۷ ساله هستم مدت كوتاهى با بسرى اشنا شدم و از اول دوستى به قصد اشنايى براى ازدواج بود از طرف دوتامون يكى ۲ هفته ميشه به نتيجه رسيديم موضوع رو با خانواده ها مطرح كنيم ولى متاسفانه به دليل مخالفت در مورد دختر مورد علاقه قبلى ايشون در ۲ سال كذشته ترس عجيبى ايجاد شده و همش باهم بحثمون ميشه اونم ميكه ميترسم مخالفت كنن الان جند روزه ميكه مامانم ايراداى عجيب كرفته بود از قبليه و اصلا هيج وقت در مورد ازدواج من حرفى نميزنه واسه خواهرم هم خواستكار مياد ردشون ميكنه ، حرفش اينه مامانش دوست نداره ازدواج كنه و اين قضيه هم مثلا موضوع قبلى قبول نميكنن، تورو خدا بكين جيكار كنم خسته شدم خيلى هم دوسش دارم نميدونم جيكار كنم اين ترسش بريزه و به خانوادش بكه يا جه جورى بكه كه نه نشنوه ازشون ؟؟

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام و احترام خدمت شما کابر محترم شهر سوال.
خواهر گرامی، یک نکته این است که نسبت به دوست داشتن خود تأمل بیشتری داشته باشید. این که چرا به شخصی علاقمند شدید (با توجه به اینکه علاقمندی به جنس مخالف پس از مراودات و ارتباطات امری تقریبا طبیعی است، نه نشانه یک عشق الهی!)! به نظر می رسد لازم باشد خود شما نسبت به این ادعای خودتان کمی شناخت بیشتری پیدا کنید. پیشنهاد میکنیم برای این کار دو لیست جداگانه تهیه کنید و دلایل ازدواج (مزیتها) با فرد مورد نظر و دلایل ازدواج (معایب) را هرچه که به ذهنتان می رسد فهرستوار بنویسید. در نهایت با مقایسه این دو و البته به دور از احساسات، کمی بیشتر به این مسئله بیاندیشید.
نکته دوم این که ترس ایشان از تکرار مورد قبلی در خصوص ازدواج، تا حد کمی طبیعی و قابل قبول است اما در این حد که مانع اقدام برای خواستگاری و طرح مسئله ازدواج با خانواده بشود، کمی مورد تأمل است. یا واقعا چنین ترس شدیدی در ایشان هست که این غیر طبیعی است و لازم است به صورت تخصصی و توسط مشاور بررسی شود. یا چنین ترسی واقعا وجود ندارد و این صرفا یک بهانه است برای عقب انداختن خواسته شما، که در این صورت بهتر است بدانید چنین فردی وقتی در مهمترین خواسته شما اینچنین میکند میتواند در ادامه روابط و زندگی هم غیر قابل اعتماد باشد!
به نظر می رسد بهتر باشد به او یک مهلت مشخص زمانی بدهید برای اقدام عملی و رسمی از طریق خانواده. در غیر اینصورت به صورت جدی نسبت به حذف ایشان از گزینه ازدواج اقدام کنید.
در نهایت تصمیم باشماست.

سلام خسته نباشید..
من حدود ۱.۵سال هستش که با یه دختر در ارتباطم و مادرو خواهرمم در جریان هستش و پدرمم هیچ مشکلی نداره ..
من از ایشون ۵ سال کوچیکترم.. ولی واقعا همدیگه رو دوست داریم نه من نه دختره برامون سن اهمییت نداره ملاک اصلی رو عشق قرار داریم و خیلی خوب همدیگرو درک میکنیم و تابستون ۹۷ قراره با دختره قرار بذارم..
هنوز ایشون به پدر و مادرش نگفته .. ولی واقعا میگه پدرش با رابطه ای که دختر از پسر بزرگ باشه مخالفه.. و هردو ازین مسئله واقعا میترسیم که پدرش راضی نباشه..
من حدود ۷-۸ سال بعد قراره با خانوادم برم پیش پدر و مادرش ..
بنظرتون مادر پدرم میتونن راضی کنن پدر دختره رو؟
واقعا عاشق هم هستیم من با خیلیا بودم ولی الان یه عشق واقعی رو دارم تجربه میکنم ..
با سپاس..♥

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام و احترام خدمت شما کاربر محترم.
دوست عزیز، علیرغم این که خانواده شما از این ارتباط خبر دارند اما اشکالات زیادی در این نوع ارتباط شما وجودد ارد که هرکدام از آنها به تنهایی میتواند برای هر یک از شما دو نفر یا هر دوی شما آسیب زا باشد، که یکی از آنها تفاوت سنی زیاد است. اول از همه این که به طور کلی برای ازدواج در فرهنگ ما، لازم است روال معمول و ترتیب متداول آن رعایت شود! این که اول بین دو نفر رابطه برقرار بشود و عشق و دلبستگی و وابستگی بین دو نفر برقرار بشود مدت زمان طولانی هم با هم در ارتباط باشند و بعد از مدتی بخواهند تصمیم بگیرند با هم زندگی کنند یا خیر! لقمه را از پشت سر چرخاندن است! با این روش، به دلایل مختلفی که اکنون مجال توضیح آن نیست، موانع متعددی برای شما پیش خواهد آمد و ریسک ازدواج شما هم بالا خواهد رفت.

به شما توصیه میکنیم، با توجه به این که شما دو نفر به هم علاقه دارید، و خانواده شما هم مطلع هستند، حداقل این علاقه واقعی خودتان را از طریق خانواده به اطلاع خانواده دختر خانم برسانید. این که خانواده شما بتوانند خانواده دختر خانم را راضی کنند چیزی نیست که با پیش بینی ما درست و غلط از آب در بیاید! قطعا این مسئله به فضای ذهنی دو خانواده و تلاش یکدیگر در اقناع هم بستگی خواهد داشت. جدای از این مسئله، برای ازدواج صرفا نمیتوان به علائق و تشابهات و توافقات سطحی اکتفا کرد و لازم است هم شما و هم خانواده دختر خانم بررسی و تحقیق کاملی از طرف مقابل به انجام برسانند تا بتوانند برای سرنوشت فرزند خود تصمیم درستی بگیرند.
ما به اکثر دوستان، و همچنین شما، توصیه میکنیم در کنار این مسائل ، پس از جلسه خواستگاری یا اعلام پیشنهاد ازدواج به صورت رسمی، با حضور نزد یک روانشناس مشاور ازدواج، تا حدود زیادی از توافق و تفاهم روحی و شخصیتی نسبت به یکدیگر اطمینان حاصل نمایید.
موفق باشید.

سلام و خسته نباشید
خواهش میکنم جواب سوالمو بدین خیلی ذهنم پریشونه
دختری ۲۲ ساله هستم با پسری که از هر لحاظ سنجیدم و فهمیدم و به خودمم هم اثبات شد که هم دوستش دارم و هم او منو دوست دارد و از همون اول دوستی هدف ازدواج بوده الان بعد از طی ۹ ماه پدر ایشون وارد ماجرا شده و به پدر من که بسیار سخت گیر هست زنگ زدن پدرم در جواب اولیه گفتن که من شمارو نمیشناسم اما قطعا شما منو میشناسین من فکرامو میکنم و خبر میدم ازونجایی که پدر دختر هیچ وقت زنگ نمیزنه بعد از طی دو سه روز پدر پسر دوباره زنگ زدن که پدرم جوابشونو ندادن این تماس در یک روز سه بار بودکه موفق به دیدار و حتی حرف زدن هم نشدن پدر من هم در خانه هیچ گونه سوالی یا حرفی از بنده نپرسید فقط هراز گاهی تیکه هایی مینداخت
پدرشون در تلگرام پیامی مودبانه با این متن که منتظر تماس حضرتعالی و... هستیم فرستادن وای پدر من پیام هارا خواندن و جوابی ندادن
خواهش میکنم با این خلاصه هایی که گفتم به من بگین آیا امیدی هست؟ چرا پدر من جواب نمیدن حتی جواب نمیدن بگن نه دخترمو نمیدم
هیچ جوابی نمیدن و این بی احترامیه من ازین ماجرا خیلی ناراحتم خواهش میکنم به من دلیل این رفتارو بگین من باید چکار کنم؟؟ با تشکر

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام و احترام خدمت شما.
خواهر گرامی، از طرفی پریشانی و تشویش و نگرانی شما بابت چنین مسئله مهمی که هم محور اصلی آن شما هستید و هم سرنوشت شما به آن بسته است، کاملا قابل درک است. از سوی دیگر لازم است که توجه داشته باشید، چنین مسئله ای برای پدر و مادر شما هم اگر نگوییم بیشتر از شما موجب نگرانی می شود، قطعا کمتر از شما نخواهد بود. بنابراین چنین تأمل و تأخیری در پاسخ دادن، برای پدر دختر خانم، اصلا جای تعجب ندارد. بالعکس بنده به نظرم می رسد شما خیلی عجله دارید که بعد از دو سه روز انتظار دارید پاسخ نهایی را دریافت کنید! البته توجه به این مسئله هم ضروریست که انسانها حقیقتا با هم متفاوتند، برخی از آدمها، در همه امور خود سریع عمل میکنند و برخی دیگر در همه امور خود آهسته و با تآخیر و عده ای هم امور مختلف را متفاوت انجام میدهند. پس شما بایستی با شناختی که از پدر خودتان دارید نسبت به این مسئله قضاوت داشته باشید.
اما به طور کلی همین که خودشان گفتند فکر میکنند و خبر میدهند، و در این مدت جواب ردّی نداده اند، از نظر ما نشانه امیدواری است.
به شما توصیه میکنیم در چنین مواقعی ابتدا به فرد تصمیم گیرنده، اجازه و فرصت دهید تا به آرامی فکر کند و سپس از طریق برخی افراد نزدیک به ایشان (مانند مادر محترمتان) جویای پاسخ یا وضعیت تصمیم گیری ایشان بشوید. ضمنا وقتی شما (به درستی) کار را به بزرگتر ها و خانواده ها سپردید، تا جای ممکن اجازه دهید خودشان مسائل را بین خودشان حل کنند.
آرزوی ما سلامتی و خوشبختی شما است.

سلام.من یه پسر دانشجوی ۲۰ساله هستم.و مدتی است که به یکی از دخترخانم هایی که هم رشته و همکلاس هستیم باهم،علاقه مند شدم.دختر با حیا،نجیب و با حجاب برتره.از لحاظ اخلاقی و رفتاری هم که با شناختی که توی این یه سال پیدا کردم،خیلی خوب هستند.اما خانوادم با ازدواج تو این شرایط مخالفند.میگن اگه میخای ازدواج کنی،درستو باید ول کنی و کامل بری سر کار.اما من درس و رشتم رو دوست دارم.کار میکنم اما تابستون.اتفاقا تابستون خیلی هم کار کردم.تو طول ترم هم اگه بتونم پاره وقت کار پیدا کنم میرم اما مشکل من اینه که پدر و مادرم اصلا حاضر نمیشن اقدامی کنند و پا پیش بزارن برای من و بریم خواستگاری.بعد میتونیم بفهمیم خانواده اون دختر خانم چه نظری دارند.خودشون چه نظری دارند و کلا همه مراحل بعدش طی میشه.حالا نتیجه هر چی بشه،حداقل اقدام کردیم و دست رو دست نزاشتیم.لطفا راهنمایی کنید.

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام و احترام خدمت شما.
شما در دو بخش جداگانه لازم است فعال باشید. بخش اول این که سعی در پیدا کردن شغل (هرگونه درآمد) در کنار تحصیل تان، که البته این نیازمند تلاش بیش از حد شما ست. و بخش دوم، تلاش برای قانع کردن خانواده، که این کار هم تا حدی با پیدا کردن شغل شما حاصل خواهد شد، و تا حدی هم بصورت گفتگوی مستقیم با خانواده و تا حدی هم به صورت واسطه کردن افراد معتبر نزد خانواده جهت قانع کردن آنها است. انشالله موفق خواهید شد.

با سلام
من ۲۱سال سن دارم مدتی است که با مردی آشنا شدم و از نظر من مردی است که میشه تو زندگی بهش تکیه کنی و نگران چیزی نباشی یکبار خواستگاری انجام شده و با مخالفت پدرم رو به رو شده و برای بار دوم قراره مطرح شه ما نمیدونیم چجوری باید مطرح کنیم که این دفعه جواب مثبت بگیریم لطفا راهنماییم کنید ممنون

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام و احترام خدمت شما خواهر گرامی، به شهر سوال خوش آمدید.
سوال شمانیازمند دانستن اطلاعاتی است که متاسفانه ما از آن محروم هستیم. اول این که اصلا چنین مردی (که ما هیچ شناختی از وی نداریم) به درد شما (که از شما هم شناختی نداریم) میخورد یا خیر! آیا صرفا شما نظر مثبتی دارید یا دیگران هم هستند؟ آیا صرفا پدرتان مخالف این وصلت هستند یا مخالفان دیگری هم هستند؟ از همه مهمتر، دلایلی که پدرتان برای این مخالفت عنوان می کنند و دلایل احتمالی که ممکن است آن را اعلام نکنند چیست!
طبیعتا با داشتن چنین اطلاعاتی یک مشاور میتواند کمک خوبی به شما بکند. پیدا کردن راه حلی برای گرفتن پاسخ مثبت (به هر قیمتی حتی اگر حق با پدر شما باشد) نه کار درست و منطقی است و نه امکان آن ساده است! به شما توصیه میکنم یا به صورت حضوری به یک مشاور ازدواج در نزدیکی خودتان مراجعه کنید و یا با همکاران ما در بخش تلفنی ۰۹۶۴۰۰ تماس بگیرید تا شما را کمک کنند.
موفق باشید.

سلام. دختری ۲۸ ساله ام که حدود یک هفته است با پسری آشنا شدم که ۳۳ سال دارد و مشاور املاک هست.
قصد ایشون از اول ازدواج بوده. من دقیقا تموم مراحا خروجم از ایران فراهم شده. در این لحظات خزوجی من از ایران این پسر وارد زندگیم شو و تمام یک سال تلاش و هزینه و هدفم را فراموش کردم و دلم خواست بمونم و ازدواج کنم. ولی با مخالفت شدید از طرف خانواده ام و اصرار که باید بری فقط بری نفرینت میکنم اگه بمونی. و من حححححححالم بده. ترس از رفتن و تنهایی و ترس از ازدواج. چه کنم؟

تصویر مشاور شهر سوال

سرکار خانم، سلام.
به طور عادی با توجه به اینکه شما در حال حاضر در وطن خود و در کنار دوستان، اقوام و آشنایان خود هستید، و تصمیم به رفتن به دیار غربت (در شرایط کاملا ناآشنا برای اولین بار) داشتید، اگر در هر مرحله از این تصمیم دچار تردید و شک بشوید، منطقی آن است که همینجا بمانید، نه اینکه اگر شک کردید زودتر بروید! بنابراین بهتر است کمی تأمل کنید تا به یک اطمینان نسبی برسید. اگر هدف شما از رفتن به خارج از کشور، رسیدن به آرامش و ثبات یا داشتن یک زندگی خوب است، خب طبیعتا قبول دارید که شما با یک ازدواج خوب میتوانید در هرجای دنیا در کنار همسر دلخواهتان و زیر یک سقف به آرامش برسید. اما اگر دلایل ویژه دیگری در بین است (که ما نمیدانیم) بهتر است یا توضیح بیشتری بدهید و یا با کسی از آشنایان که به اوضاع شما هم اطلاع کافی دارد مشورت کنید.
البته این هم که یک هفته ای گرفتار محبت یک آقا بشوید، به خودی خود دلیل اطمینان بخشی نیست، به همین خاطر هم لازم است با چشمان باز و دقت زیادتری در مورد این مسئله بررسی و تحقیق کنید.
به طور کلی انجام کاری که به اجبار دیگران و برخلاف میل انسان باشد، احتمال شکست آن زیاد است.
موفق و سلامت باشید.

سلام پسری ۲۴ ساله هستم دانشجوی ترم اخر ارشد
و در محل تحصیل با دختری اشتاشد ام به مدت ۶ ماهه
من این خانوم رو تقریبا شناخته ام و دختری مناسب ازدواجم میدونم
مشکلم این که خانواده ام راضی نمیشوند ازدواج کنم باهاشون
میگن اون یزد هس نمیاد تبریز..من میخوام بمونم یزد ...لطفا راهنماییم کنید

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام و احترام خدمت شما کاربر محترم شهر سوال.
برای رسیدن به جواب لازم است علت ایجاد این مشکل مورد بررسی قرار بگیرد.شاید خانواده شما مسئله ازدواج شما را هنوز خیلی جدی تلقی نکرده اند، شاید شما آن را جدی مطرح نکرده اید، شاید واقعا مسئله جغرافیایی برای خانواده شما مسئله مهمی است و ... به هر حال پس از اطلاع از دلیل اصلی این مخالفت میتوانید تمرکز خود را بر حل آن بگذارید. اما نکته ای که لازم است توجه کنید این که تشخیص شما و یا پسند شما بخشی از تمام اطلاعاتی است که برای انجام یک ازدواج لازم است، باید بپذیرید که در صورت جدی بودن تصمیم شما، تحقیق بیشتری در مورد خانواده ها لازم است، حتی مراجعه به مشاور ازدواج توصیه می شود تا با اطمینان بیشتری وارد این مقوله مهم بشوید. از سوی دیگر این که محل سکونت دختر و پسر در دو شهر متفاوت باشد، حداقل در زمان ما، دیگر بهانه خیلی کاملی نیست و به دلیل سهولت ارتباطات این مشکل تا حد زیادی حل شده است.
پس به تلاش خود ادامه دهید . نکته دیگر این که از وجود افراد مورد اعتماد خانواده و بزرگان برای بیان مطلب خود استفاده کنید. به هر دلیلی ممکن است پدر و مادر شما خواسته شما را جدی تلقی نکنند، ولی زمانی که خواسته شما از زبان بزرگان یا فردی که مورد اعتماد همه خانواده است بیان شود، قطعا توجه بیشتری به آن خواهد شد.
موفق باشید

با سلام خدمت شما
ببخشید من یه چند تا سوال داشتم
تقربیا نزدیکه ۲،۳ ماهی میشه که با یه پسری رابطه عاطفی دارم و باهم دوستیم و اولا بخاطر معیارایی که داشتم نپسندیدمش یکی اینکه چون پسره سنش از من یک و نیم سال بزرگتر بود برا همین یکیم اینکه از لحاظ مالی خونوادشون کمی از ما پایینترن بعدش دیدم نه واقعا هم اخلافمون بهم میخوره هم اینکه اصلا خصوصیاتی داره که واقعا خوشم میاد متاسفانه مشکل من خونوادمه پسره میخواد بیاد خواستگاری گفته یکم صبر کن دانشگاهمو تموم کنم وبیام یدفعه با شرایط خوب بیام ولی خب میخواد حلقه دستم کنه بینمون باشه حالا بگذریم از اینا من مامانم اصلا قبول نمیکن یکی دوبارم سر این موضوع واقعا درگیر شدیم باهم مادرم مذهبی هستن ولی نمیدونم چرا نمیخوان اینو درک کنن که همه چی واقعا پول نیس معیار اصلیشو قرار داده که طرف باید پولدار باشع منم راضی نیستم که شوهرم پولدار باشه تو آینده با صد تا دختر تو رابطه باشه من واقعا دوسش دارم و بهش اعتماد کافی دارم و اونم میگه درسمو تموم کنم آشناهامونک کار هم پیدا میکنه خونرو هم که بگیرم بیام خواستگاری ولی نمیتونم این عقیده مادرمو عوض کنم که همه چی پول نیست وقتیم چیزی میگم میگه پول نباشه عشق و عاشقی هم درکار نیس فلانو فلان...میگه اگه باهاش ازدواج کنی کلا دیگه مارو نمیبنی اگه میشه یکم راهنماییم کنین من نمیتونم به خانوادم پسری رو واقعا بپسندونم واس هرکی یه ایرادی میگیرن کمکم کنین تورو خدا مرسی

تصویر شهرسوال

خواهر گرامي، سلام؛ از اعتماد شما به اين مجموعه از شما تشکر مي کنيم. رابطه دوستانه اگرچه با قصد ازدواج باشد شرعا جايز نيست و البته صدمات زيادي هم به دنبال دارد. يکي از صدمات آن وابستگي به هم است. به هر حال واقعيت اين است که قرار نيست صددرصد شما به هم برسيد و احتمال اين که اين رابطه به ازدواج ختم نشود هم وجود دارد و با وجود وابستگي کار سخت خواهد شد.
متاسفانه پسرها در اين رابطه قصد جدي ازدواج ندارد و حتي اگر قصد ازدواج داشته باشند معمولا شرايط آن را ندارند و در گذر زمان از دختر سرد مي شوند و رهايش مي کنند.
در ادامه سوالتان به بحث تناسب ميان خودتان پرداخته ايد.
مهم ترين ملاک ازدواج کفويت است يعني دختر و پسر در اموري مثل ايمان و اعتقادات، فرهنگ و آداب و رسوم، توقّعات از زندگي، نوع نگاه به زندگي، ويژگي هاي اخلاقي، وضعيّت خانوادگي، سن، تحصيلات، اقتصاد، هوش، زيبايي کفو و همتاي هم باشند و تفاوت زيادي با هم نداشته باشند.
بهترين فاصله سني اين است که دختر چند سالي از پسر کوچکتر باشد و با اين فاصله سني سازگاري بهتري حاصل مي شود.
در مورد تناسب اقتصادي بهتر است دختر و پسر شرايط نزديک به هم داشته باشد ولکن اگر خانواده پسر بالاتر باشند مشکلي معمولا ايجاد نمي شود.
نمي دانيم فاصله اقتصادي تان چقدر است ولي اگر اين فاصله زياد است نمره کمي در اين بحث کسب مي کنيد و مخالفت خانواده تا حدي منطقي هم هست به هر حال شما در يک فرهنگ و سطح اقتصادي خاص رشد کرده ايد و انتظاراتي و سبک زندگي خاصي داريد شايد مدتي با عشق از خواسته هايتان صرف نظر کنيد ولي همه زندگي رمانتيک نيست و گاهي زوجين از هم کدورت به دل مي گيرند، گاهي دعوا مي کنند ، گاهي قهر مي کنند و بعد از ازدواج هيجان عشق به يک علاقه و جاذبه متعادل تبديل مي شود. تازه اين در صورتي است که زوجين مهارت هاي همسر داري بلد باشند و با سوء تفاهم هاي کوچک قهر هاي طولاني نداشته باشند.
ببينيد مهم تر از راضي کردن مادر اطمينان از کفويت و تناسب ميان خودتان است. اگر شما بر خواسته تان اصرار کند مادر بالاخره راضي خواهد شد ولکن آينده از همه چيز مهم تر است.
/۲۸۵۵۳۲/

سلام من يلدا هستم الان ١سال ميشه با يك پسري دوست هستم
ولي متاسفانه خانواده پسر و بخصوص مادرش براي امدن به خاستگاري
و قبول كردن من به عنوان عروسشان راضي نيستند
ولي من و ... خيلي همديگر را دوست داريم
و كنار امدن با اين مسئله كار اساني نيست براي ما نيست
به نظر شما چه كاري انجام بديم تا راضي شوند

تصویر شهرسوال

پرسشگر گرامي، سلام بر شما. خوشحاليم که مخاطب ما هستيد.
نمي دانيم چرا مادر او مخالف ازدواج شماست و آيا از رابطه شما اطلاع دارد يا خير. معمولا اين رابطه به ازدواج ختم نمي شود.
خانواده نقش مهمي در ازدواج فرزندشان دارند و آنها به عنوان افراد با تجربه که مسئول آينده فرزندشان هم تا حدي هستند به خود اجازه مي دهند که تا حدي در آينده فرزندشان دخالت کنند، البته پدر و مادر ها نيز ممکن است اشتباه کنند.
کاري از دست شما برنمي آيد، اگر قرار باشد کسي نظر آنها را تغيير دهد اين خواستگار شماست که بايد تلاش کند و با صحبت منطقي، واسطه کردن افراد داراي نفوذ بر والدينش، محبت بيشتر به آنها و اصرار بر خواسته اش نظر آنها را جلب کند.
بايد ديد که آيا او شرايط ازدواج را دارد يا خير و اگر شرايط را ندارد شرايط را مهيا کند تا خانواده اش نيز با ازدواجش موافقت کنند.
ولکن رابطه شما در حال حاضر به صلاح شما نيست و بايد آن را قطع کنيد و چه بسا همين رابطه باعث شده است که والدين خواستگار شما نظر بدي راجع به شما داشته باشند و فکر کنند که شما دختر ناسالمي هستيد.
توصيه ما اين است که از خواستگارتان بخواهيد که تلاش خود را بکند تا بصورت رسمي به خواستگاري شما بيايد وگرنه با او قطع رابطه کنيد.
به او بگوييد که طوري رفتار کند و با آنها صحبت کند که آنها تصور نکنند که شما رابطه آزادي با هم داريد اصلا طوري صحبت کند که متوجه نشوند رابطه اي بين شما برقرار است.
بايد در عين اصرار به ازدواج با شما محبت و توجه اش به خانواده و خصوصا مادر را بيشتر کند. در مناسبت هاي مختلف برايش هديه بخرد، د رجمع از او تعريف کند و حس مهرباني و عطوفت مادرانه اش را تحريک کند و اصرار کند و البته نشان دهد که شما دختر سرسنگين و نجيب و خوبي هستيد. او بايد آنها را راضي کند که حداقل يک جلسه به خواستگاري بيايند و بگويد که بياييد بريم اگر خوب نبود اصلا هرچه شما بگوييد. اينطوري حداقل جلسه خواستگاري برقرار مي شود و شما يک قدم پيش رفته ايد.

سلام من پسری ۲۲ ساله هستم و دانشجو، ترم ۲ بودم که علاقه مند به دختری چادری شدم مسئله ازدواجو مطرح کردم ،خانواده ایشان مذهبی هستن و خانواده من هم اعتقاد مذهبی دارند اما مثل خانواده ایشان نه!مثلا مادر من مانتویی است اما حالت رسمی دارد ، با این وجود دختر پیشنهاد منو پذیرفت و من هم به ایشان قول دادم که از لحاظ مذهبی مثل خودش باشم ما بهم قول دادیم تا ترم ۸ این موضوع ازدواجو مطرح نکنیم و سه سال است که سخت در تلاش علمی بوده ایم و حتی اختراع هم کرده ام و دختر مورد علاقم طی این سه سال کلی خاستگار رد کرده، حالا که ترم ۸ هستیم دوماهیست که موضوع ازدواجو برای خانوادم مطرح کردم ولی متاسفانه مخالفت شدید میکنند که به دلیل بیکاری و سربازی نرفتن بنده است و من هیچ کسی را به جز استادم ندارم از فامیل که بتواند پادرمیانی کند واقعا موندم چه کاری کنم

تصویر شهرسوال

دوست گرامي، خوشحاليم که در خدمت شما هستيم و با شما مشاوره مي کنيم. رابطه دوستانه با دختر از نظر شرعي جايز نيست و معمولا صدمات زيادي به دنبال دارد. معمولا اين رابطه به ازدواج ختم نمي شود. حتي اگر شرايط ازدواج مهيا شود ممکن است خانواده تان يا خانواده دختر با اين ازدواج مخالفت کنند.
علاوه بر آن شما تفاوت هاي مذهبي و احتمالا فرهنگي هم داريد و اين باعث مي شود که نمره کمي در تناسب در اين زمينه ها حاصل شود.
شما دو انتخاب در اين شرايط داريد. يکي اينکه تلاش کنيد تا شغلي پيدا کنيد و اين رابطه را رسمي کنيد يا اگر شرايط اين کار را نداريد او را فراموش کنيد و اين علاقه ادامه پيدا نکند زيرا هر چقدر اين علاقه طولاني تر شود شکست و صدمه بيشتري در صورت عدم ازدواج به او وارد خواهد شد.

سلام
خسته نباشید
میخواستم راجع به مخالفتی که از خانواده در امر ازدواج پیش اومده، کمک بگیرم؛
من ۲۳ سالم، دانشجوری کارشناسی رشته هوافضا دانشگاه ازاد
طرف مقابلم، ۱۷ ساله دانش اموز رشته تجربی
خانواده من، مادرم خیلیی مذهبی! طوری که عروسی ای که ارکستر داشته باشه چند سالی نمیره، و بقیه کارای دینی را بشدت انجام میده، پدرم مذهبی ولی نه به اون شدت
یه بردار دارم کوچیکتر از خودم
مادرم لیسانس عربی، پدرم سیکل
مادرم دبیره دبستانه
پدرم نمایشگاه اتومبیل داره
اخلاق خانودم خیلی منطقی و اروم
خودم تا دوم دبیرستان معدلم ۱۹/۵ بیست بود ولی بعدش دچار افت شدم، بخاطر مدرسه و یسری شرایط دیگه و اینکه الانم درس ام عادیه
——
خانواده دختر
مادرش ارایشگر، مذهبی نیستن، بی بند و بار هم نیستن
پدرش شغل ازاد شبرنگ زنی و تزیین اتومبیل
دوتا دخترن، اون یکی کوچیکتره
اخلاق مادرش معمولی و خوب ولی پدرش بشدت عصبی و غیرتی
خودش هم دختری درس خون، مودب، نجیب و پاک که خونوادش روش خیلی حساس و از بچگی تحت کنترلشون بوده.
خیلی درس خون
——
ما فامیلیم
پدرش، دایی مامانم میشه
از بچگی مامانم میگفت فلانی و دوست دارم برا علی و اینده و خودمم همیشه دوستش داشتم از کوچیکی(۸،۹ سالگیم) و میگفتم کاش بشه همیشه و یعنی میشه
——
وارد جزییات که نشم، اتفاقی افتاد که منو این دختر تونستیم باهم صحبت کنیم، حدود سه سال پیش(سن مون خیلی کم بود) توی همون چندوقت اول مادرش فهمید و زنگ زد به من و مانع شد و گفت سن تون کمه و بعدا به کمک بزرگتر ها اقدام کنید
یه وقفه دو سه ماهه افتاد و منو اون باز تونستیم باهم شروع به حرف زدن کنیم
شرایطش طوری بود که سال اول باهم بودنمون، گوشی و ازش میگرفتن موقع مدرسه ها و دوسال اخیر، گوشی داشت بخاطر ارتباط با مشاور درسی و برنامه گرفتن ازشون.
قصد سؤ استفاده یا جنبه سرگرمی نبوده بین ما تا حالا و نخواهد بود، چون واقعا همدیگه را دوست داشتیم، هرچند شاید شیوه شروع مون اشتباه بود
همیشه حریم ها حفظ شده و برا باهم بودن اینده جلو رفتیم
خیلی پستی بلندی و دوری تحمل کردیم
همش درحد حرف پشت گوشی و تایپ کردن و خیلی کم، همدیگه را دیدن در حد یرب بیست دقیقه بعد از مدرسه اش بوده..
خیلی بهمون فشار میومد و همیشه میگفتیم کاش میشد خانواده در جریان باشن تا راحت باشیم و بدون استرس باشه وقتی بیرون میریم و الانی که تو موقعیت کنکور هست و نیاز به ارامش داره و با این فاصله، این ارامش وجود نداره.
اما دفعه قبل بخاطر تهدید مادرش که به باباش میگه و اینکه یموقع بینمون با فهمیدنشون جدایی کامل پیش بیاد، نخواستیم بهشون بگیم ، چون شرایط سنی مون برای وارد شدن بزرگتر ها مناسب نبود.
از یطرف خیلی روش فشار بود که مجبور بود به خونواده ای که اینقدر براش زحمت میکشن، اینجوری کنه و یوقتایی دروغ بگه
خلاصه چندروز پیش باهم حرف زدیم که به مامانش بگه؛
(دوتا نکنته:خانواده ما و اونا توی یکی از شهر های نزدیک اطراف اصفهان هستیم و تا مرکز شهر یه رب فاصله داریم، و دوم اینکه مادرش همیشه بهش گفته بود که وقتی رفتی دانشگاه میتونی با یکی‌دوست بشی و یکی و انتخاب کنی)
چند روزه پیش به مامانش گفته بود که من هنوز با علی هستم و عاشق همیم و میخوایم همو
مادرش خیلی ناراحت شده بود و گفته بود پس تو انتخابت و کردی
مشاوره درسیش و زنگ زده بود کنسل کرده بود
گفته بود باید فراموشش کنی تا ببخشمت وگرنه تردت میکنم
تنها لطفی که میکنم اینه که به بابات نمیگم
گفته بود من همیشه بردمت توی خوده شهر از بچگی که بری توی یه خانواده با فرهنگ و سطح بالا
علی شغل درست حسابی نداره
من تا زنده ام نمیگذارم این ازدواج صورت بگیره
دختری که عاشقه نمیتونه درس بخونه و بدرد این میخوره که بره تو خونه شوهر و فلان و بمان
بهش گفته بود که علی از همون خونوادست، الان تلاش میکنه بدستت بیاره ولی بعدا برمیگرده به همون خونواده و کلی حرفای اینطوری.
(من مثل خانوادم مذهبی نیستم، نماز و روزه انجام میدم ولی بقیه کارای دینی را نه(
اون دختر هم بخاطر مشکل معده روزه نمیگیره، نمازشم توی خوندنش سسته!
——
خلاصه اینکه ما هردو همدیگه را دوست داریم و الان توی این دوراهی مونده اون که چیکار کنه
پای من وایستاده، میگه شاید چندسال طول بکشه، میگه من اگه کنکور قبول بشم دولتی، راحتر به حرفم گوش میدن و اینجور حرفا
توی یه شرایط سخت قرار گرفته و گرفتم
بهش گفتم ببین عقلت چی میگه نه دلت
گفت اگه به عقلم گوش کنم باید خودما نابود کنم
خیلی مسایل اینجوری و مخالفت اینجوری داره مادرش، که ممکنه پای باباشم حتی وسط بکشه تا مانع ما بشه،
لطفا راهنمایی کنید تا چیکار کنیم ما و بیشتر این دختر چیکار کنه و چی بگه به مادرش
حتی چندروز پیش که قرار شد حرف بزنه با مادرش، بهش گفتم به مامانت بگه که علی میخواست به خانوادشم بگه تا بیان خاستگاری اما بخاطر شرایط درسی من قرار شد فعلا اقدام نکنه(واقعا ام بود همچین چیزی)
رابطه مامانامون خیلییی خوبه باهم و همش یجایی برن مهمونی میرن پیش هم.
توی خانواده این دختر، مامان باباش ام همدیگه را میخواست و ازدواج کردن و الانم نزدیکه دوساله خیلی اختلاف پیدا کردن و حتی‌نزدیک بود کارشون به طلاق هم بکشه!
یکی از خاله هاش هم طلاق گرفته..
با همه این تفاسیر، ازتون خواهش میکنم هر راهنمایی که میشه بهم بکنید.
باتشکر

تصویر شهرسوال

دوست گرامي، سلام؛ از اعتمادتان به اين مجموعه از شما تشکر مي کنيم. مهم ترين ملاک ازدواج کفويت است يعني دختر و پسر در اموري مثل ايمان و اعتقادات، فرهنگ و آداب و رسوم، توقّعات از زندگي، نوع نگاه به زندگي، ويژگي هاي اخلاقي، وضعيّت خانوادگي، سن، تحصيلات، اقتصاد، هوش، زيبايي کفو و همتاي هم باشند و تفاوت زيادي با هم نداشته باشند.
شما در مورد تقيدات مذهبي و فرهنگ تناسب بالايي با هم نداريد و اين يک زنگ خطر است. به هر حال هر کسي بصورت هشيار و ناهشيار از خانواده چيزهاي زيادي را مي آموزد. شخصيت شما و آن دختر با آنچه از خانواده آموخته ايد شکل گرفته است و نمي شود اين را انکار کرد اگرچه در حال حاضر به بسياري از اين آموخته ها بي توجه باشيد.
پس بنابراين اولين قدم حصول اطمينان از آينده مشترک خوب و خوشبختي است که اگر قرار نيست خوشبخت باشيد بهتر است اين عشق را فراموش کنيد اگرچه سخت است.
نکته دوم اين است که معمولا اين رابطه ها به ازدواج ختم نمي شود و شرعا نيز جايز نست.
نکته سوم اين است که اگر شما به او علاقه داريد و فکر مي کنيد با هم تناسب داريد بايد به خواستگاري رسمي اش برويد نه اينکه به او بگوييد با مادرش صحبت کند. صحبت کردن او تنها مخالفت مادر را بيشتر مي کند. شما بصورت جدي اقدام نکرده ايد پس خواستگاري شما جدي گرفته نمي شود. ممکن است مادرش تصور کند که صحبت هاي شما جدي نيست و ممکن است بعد از مدتي دخترش را رها کنيد و آينده او خراب شود. پس قدم اول پيدا کردن شغل شماست و اقدام با خانواده تا آنها بصورت جدي خواست شما را بررسي کنند و چه بسا موافقت کنند.

تصویر زهرا

سلام من دختری۲۵ساله میباشم, خواستگارای زیادی دارم ولی متاسفانه پدرم همشون رو رد میکنند به بهانه اینکه از طایفه و قوم ما نیستند یا هم لیاقت تورو ندارند, پدرم میگوید چون من برایت زحمت کشیدم به مدرسه فرستادم دانشگاه فرستادم و الان که همه فرزندام رفتن تو تنها ماندی نباید ازدواج کنی باید موقع از کار افتادگی و سالخوردگی از من مراقبت و پرستاری کنی, و کارمند بشی حقوقت را بدی من خرج کنم, تا کنون صد تا ریش سفید ادمای با نفوذ پا در میونی کردن ولی به حرف هیچکس گوش نمیدهد, همیشه از دعانویس ها دعا میگیرد که تا شاید من از امر خیر ازدواج منصرف شوم, میگوید من تحمل نمیکنم که تو بری با همسرت رابطه ج برقرار کنی نباید بری, من کلا افسرده شدم خودم مشاور حقوقی هستم برای همه راحل پیدا میکنم, انوقت زندگیم سرنوشتم افتاده دست پدر غیر منطقی ام کلافه شدم نیاز به همدم دارم, بدون اجازه اون هم نمیتونم ازدواج کنم چون باکره هستم محضر و نکاح من موقوف به اذن پدرم میباشد, تنها راحلم این است که از طریق دادگاه حکم ازدواج بگیرم ان هم نه خاستگارام همچین رسوایی رو قبول میکنن و نه من از حیا و حجب خود میتونم, خواهش میکنم راهنماییم کنین مشاوریت

تصویر شهرسوال

با سلام و احترام خدمت شما پرسشگر محترم!
ممكن است پدر و مادر كاري كنند كه از ديد و شرايط خودشان درست باشد ولي در واقع كاري درست نباشد ولي در عشق آنها به فرزندشان شك و شبهه اي نيست. مسلما شما كه اهل تلاش و كار هستيد مي توانيد گليم خود را خيلي بهتر از دختران سربار خانواده از آب بيرون بكشيد ولي تا کنون به هر دليلي احترام پدرتان را حفظ نموده ايد ولي آيا فکر کرده ايد اگر سن شما از اين هم بالاتر برود ممکن است شانس قطعي ازدواج از شما گرفته شود؟ آيا به عواقب ماندن در خانه ي پدر فکر کرده ايد؟
به نظر مي رسد همانطور که خودتان هم اشاره اي فرموديد پدرتان وابستگي زيادي به شما داشته باشد که اول لازم است مدتي ارتباط خود را با پدرتان کم کنيد. مثلا کمتر منزل بمانيد و اگر محل کار داريد ديرتر به منزل بياييد يا در منزل کمتر کارهاي پدرتان را انجام دهيد و يا کمتر در ديدرس ايشان باشيد. به هر صورت اول اين جدايي را به صورت عاطفي انجام دهيد و بعداً سعي کنيد پدرتان را يک جلسه نزد مشاور روانشناس ببريد تا باورهاي غير منطقي پدرتان را تغيير دهد و او را به شناخت برساند.
اگر اين راه نيز بي فايده بود و خواستگار مناسبي داشتيد بهتر است از همان طريق قانوني و با کمک ريش سفيدان خانواده نهايت تلاش خود را براي کسب رضايت داشته باشيد و ازدواج خود را به تأخير نيندازيد.
موفق باشيد.

باعرض سلام خدمت همه ی عزیزان...
من کمی فرق دارم، من شغل دارم، پول دارم، خانواده ی با اصل و نصب هم دارم
ولی....
همین باعث شده خانواده ی من سخت گیر بشن، بقول خودشون یکی باشه رومون بشه بگیم عروسمونه!!!!
اینها همه درست، ولی متاسفانه خانواده های خیلی خوبی پیدا میشن که ملاک های من رو هم دارن ولی شاید باورتون نشه خانواده ی من چندین مورد رو رد کردن فقط بخاطر یا پذیرایی بد، یا داشتن تلویزیون بیست و نه اینچ!!!!!!!!!!!!!!!!!!!.... نداشتن مبل!!!! و...
و اصلا نظر من رو نمیپرسن که آیا خوشم اومده از طرف یا نه!! میریم دختر رو میبینم و میگم خوبه، بابام میگه من باید بیام بپسندم و خیلی بوده رد کرده خیلی بی رحمانه...
خلاقه این درد منه که نه میتونم بخودم اجازه بدم جلوشون وایسام نه میتونم تحمل کنم این زور گفتن هارو...یکی بداد من برسه، بخدا دیگه کار کردن و... برام بی اهمیت شده و بدون هدف دارم زندگی میکنم و دریغ از یک درصد توجه خانواده ی بی فکر من...

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام وا حترام خدمت شما کاربر محترم شهر سوال. خوش آمدید.
ما همواره به دوستانی که در شُرُف ازدواج هستند، توصیه میکنیم تا با رعایت اصول توصیه شده به پیش بروند. ابتدایی ترین ملاکهای ازدواج هم همسطح بودن آندو (ظاهری و شخصیتی) و همسطح بودن خانواده ها (از نظر اقتصادی، فرهنگی، و غیره) از جهات مختلف است. هرچند ما توصیه به رعایت این مسئله میکنیم اما هیچگاه مقصود از درنظر گرفتن این هم کفّویت و همسطح بودن، اندازه گیری دقیق نیست بلکه مقصود نزدیک بودن خانواده ها و دختر و پسر به یکدیگر است. از طرفی هم خیلی اوقات با در نظر گرفتن همه شرایط، میتوانیم از برخی از این ملاکها تا حد زیادی چشم پوشی کنیم. به عبارت دیگر این ملاکها و اصول کارشناسی شده، یک ملاک قطعی صددرصدی نیستند و در نهایت به صورت نسبی و با در نظر گرفتن شرایط کلی لحاظ میگردند.
در مورد شما هم همین طور خواهد بود. همینجا به شما توصیه میکنیم با جلب نظر خانواده برای هر موردی که پیش می آید نزد یک مشاور ازدواج بروید.
اما در مورد مشکل خاص شما، آنچه که در مورد مخالفت خانواده فرمودید، بیشتر شبیه نوعی بهانه جویی است، نه یک دلیل واقعی! اندازه سایز تلویزیون یا اندازه فرش و اتاق و مبل و غیره، واقعا ملاک خوبی برای بررسی تناسب خانواده ها نیست! از این گذشته ملاک خوبی برای رسیدن به خوشبختی زوج جوان نیست.
دوست عزیز، حتما در میان بزرگان دوست و فامیل افرادی هستند که نگاه منطقی تر و واقعگرایانه تری به موضوع دارند . هرچند کار شما قدری دشوار است اما لازم است با مشورت و صحبت با چنین افرادی، و درخواست صحبت کردن آنها با خانواده شما، سعی در قانع کردن پدر و مادر کنید و رفته رفته ذهنیت آنها را به ذهنیت خودتان نزدیک کنید. البته دغدغه های درست و منطقی والدین در این میان نباید مورد غفلت واقع شود.
از خدای بزرگ میخواهیم شمارا در این مسیر یاری دهد و در نهایت به مطلوب خود برسید.
موفق باشید.

سلام من دختر ۱۷ساله هستم عاشق پسره ۲۰ساله هستم یک ساله باهمیم و همو دوست داریم فقط بخاطر ی عکس مامانم مخالف هس میگن چون باهاش قبلا ارتباط داشتی و میگه من تورو به اون باهم فامیل هستیم بخاطر اینکه مارو بهم بدن صدتا بهانه میاره ک خانوادس اونجور اونجور با اینکه نیستن خیلی بامامانم حرف زدم گفت اگه منو دوست داری یا مهمم برات دیه اسم اون پسرو نیار نگو میخوایش مگه میشه عشق ادمه بعد نگه میخادش و... خواهرع پسر هم با من لجه همش رو مخ مامانش میرع ک نزاره ما باهم باشیم و به خانوادمم گفتم اگه منو ندن خودکشی میکنم یا فرار میکنم

تصویر شهرسوال

سلام بر شما
از ارتباط شما و اعتمادتون سپاسگزارم
بزرگوار! پاسخ سؤال شما را ضمن نكات زير بيان مي كنم:
۱- اعتقاد شما به مشاوره ستودني است. اين روزها افراد زيادي با محروم كردن خود از تجارب متخصصان امر ازدواج گرفتار تصميمات غلط و طلاق و اختلافات شديد زناشويي مي شوند.
۲- قلب انسان گرايش هاي مختلفي داريد اين كه به سمت اين پسر كشش دارد اگر به دور از مقدمات گناه آلود باشد گناهي مرتكب نشده ايد مثل اين كه ما در مسيري با ماشين بسيار شيك و زيبايي روبه رو شويم و دلمان بخواهد كه ان را داشته باشيم. ولي اگر شرايط را نداشته باشيم و شبانه روز به آن ماشين فكر كنيم حالمان بدتر مي شود و از لذت زندگي در زمان حال هم محروم مي شويم. بنابراين عاقل، خواسته ها و هيجان هاي خود را متناسب با شرايط تنظيم مي كند.
۳- شما همه چيز را تمام شده ندانيد چون به اندازه موهاي سرم مواردي ديده ام كه بعد از دوستي و عشق خانواده ها، درست يا اشتباه، هرگز ازدواج دختر و پسر را تأييد نكردند.
۴- پل هاي پشت سرتان را خراب نكنيد. در متن زندگي زناشويي شما به حمايت خانواده نياز داريد. اگر به ايشان هم برسيد بي نياز حمايت خانواده نيستيد. در مسؤوليت هاي زندگي تعارف و روابط رمانتيك و احساسي پررنگ، كم رنگ مي شود و طبيعتا اختلافات خودش را نشان مي دهد حتما لازم است مطالعه كنيد و بينديشيد كه:
چرا اين روزها آمار طلاق و مشاجرات بالاست؟ اينها كه با عشق و هيجان بالا دست به گزينش زده بودند؟
چه كنيم ما گرفتار طلاق و اختلافات نشويم؟
معيارهاي يك ازدواج موفق چيست؟
اين كه مشاوران ازدواج مي گويند دختر و پسر بايد به بلوغ جسمي، جنسي، اجتماعي، ذهني، معنوي، اقتصادي، مديريتي و..برسند يعني چه؟
مشاوران ازدواج چه قدر مي توانند در گزينش موفق به ما كمك كنند؟
- براي ازدواج موفق در چه ابعادي بايد سنخيت و همتايي داشته باشيم؟

۵- از شما كه با فرهنگ مشاوره آشنا هستيد انتظار نمي رود اين قدر راحت نام خودكشي و فرار را به زبان بياوريد. اگر انسان كم بياورد و زود خودش را ببازد در مسير زندگي بارها و بارها بايد سمت خودكشي برود. همين طور كه شما با عزيزترين فرد زندگي تان، مادر، الان اختلاف نظر داريد قطعا در زندگي زناشويي هم از اين نمونه اختلافات به وفور روي مي دهد آيا وقتي فشار به ما مي آيد سريع بايد به خودكشي فكر كنيم يا دنبال راه حل ها باشيم؟
۶- پسربايد براي خواسته خود برخورد منطقي كند و شما را از معلق بودن خارج كند. يعني موضوع را با خانواده اش مطرح كند با خانواده خواستگاري بيايد و منطقي براي نگراني هاي خانواده پاسخ قانع كننده دهد. نيز براي اين كه نگراني خانواده رفع شود و از تصميمات ناپخته دوري كنيد به خانواده بگويد ما بدون تأييد مشاور ازدواج اقدامي نمي كنيم و به تخصص او اعتماد مي كنيم هرچند برخلاف نظر ما باشد.

براي مطالعه بيشتر:
مطلع عشق، اميرحسين بانكي، نشر حديث راه عشق
همسرگزيني با عشق يا خرد، دكتر يونس نابدل، نشر ارجمند
عشق ويرانگر، مؤسسه فرهنگي خدماتي رسا

سلام دختری هستم ۲۲ساله به مدت ۷ماهه که با پسری از آشنایان خانوادگیمون در رابطه هستم خودش پسر خوبو سالمه اما خانوادش مورد قبول نیست یعنی به طوری که داره چوب مشکلات خانوادگیشو میخوره اما مشکل اینجاست که خانواده من با ازدواج ما مخالفت میکنه و میگه از لحاظ فرهنگی خانواده ها بهم نمیخورن و اونا از ما پایین تر هستن، من و اون اقا بهم علاقه مند هستیم اما مشکلات سر راهمون خیلی زیاده و مشکل بزرگترش اینه ک از لحاظ مالی ام هیچ حامی نداره و وضعیت مالیش صفر! اما معیارهایی که من برای ازدواج درنظر گرفتم کاملا برعکس خانوادم هست! لطفا راهنماییم کنید مرسی

تصویر مشاور شهر سوال

سلام خدمت شما کاربر محترم شهر سوال.
خواهر گرامی، برای ازدواج در مرحله اول، یک سری ملاکهای باید مدنظر باشد تا با در نظر گرفتن آنها بتوان به مورد مناسب رسید. ازجمله ملاکهایی که کارشناسان بر اساس تجربه هزاران مورد مختلف عنوان میکنند، نزدیک بودن سطح خانواده ها به هم است. نزدیک بودن به لحاظ اقتصادی، به لحاظ فرهنگی، به لحاظ اجتماعی و برخی موارد دیگر. بنابراین اگر هرکدام از این موارد وجود نداشته باشد یا دچار مشکل باشد، ریسک ازدواج بالا خواهد رفت و یا باید از چنین موردی منصرف شوید و یا به نوعی این مسئله حل شود یا با نظارت یک راهنما و یا مشاور وارد زندگی بشوید. طبیعتا حضور شما نزد یک مشاور ازدواج و بررسی همه جانبه این مسئله توسط ایشان کار را به مراتب آسان تر خواهد نمود. طبعا گاهی اوقات ما از روی هیجان تصمیم میگیریم و یا حرفی را میزنیم (شرطی را میگذاریم یا شرطی را که باید بگذاریم نمیگذاریم) که ممکن است بعدها و پس از فروکش کردن هیجانات خودمان از این کار پشیمان باشیم. بنابراین این که معیارهای ازدواج شما با خانواده تان متفاوت است، هم بهتر است توسط یک کارشناس بررسی بشود.
خواهر گرامی، همانطور که خودتان میدانید هیچکدام از ما انسانها مصون از خطا و اشتباه نیستیم. و چیزی که خطاهای ما را جبران میکند یا به نوعی پوشش میدهد، استفاده از تجربیات گذشته مان به همراه تفکر و تعقل است. شما به این موارد، استفاده از تجربیات دیگران، را نیز اضافه کنید. بر فرض این که شما همه انرژی خود را در تحقیق و بررسی در مورد خصوصیات، رفتارها، خلقیات، روابط و سایر موارد این آقاپسر مصروف کرده باشید (که اینچنین به نظر نمی رسد) و از نظر خودتان تحقیقات کامل انجام داده باشید، اما بدانید که دیگران به ویژه بزرگترهای خانواده تجربیاتی دارند که ممکن است بنده و شما چنین تجربیاتی نداشته باشیم. پس تا اینجا به دو نکته رسیدیم، یکی اینکه ما کامل نیستیم و نباید به برداشت و نتایج خودمان اکتفا کنیم و دوم این که بهتر است از تجربیات دیگران هم بهره ببریم. اکنون به این مسئله میرسیم که شما با جوانی آشنا شده اید و به نظرتان مورد خوبی است. در این شرایط اگر هم بدون هیچ مشکلی از طرف خانواده و دیگران بتوانید ازدواج کنید باز هم بهتر است برای بررسی های بیشتر توسط خودتان و خانواده بیش از این وقت بگذارید و زود تصمیم نگیرید. ضمن این که مراجعه به یک مشاور ازدواج تا حد زیادی کار شما را جلو خواهد انداخت.
موفق باشید.

سلام لطفا هرچه سریع تر پاسخ بدین
من و اقای ۵ سال باهم دوست هستیم از همه نظر پسر خوبی فقط کار درست حسابی نداره تحصیلاتشم دیپلم ولی من فوق لیسانس مو گرفتم نسبت ب اون شرایط خوبی دارم ولی خانوادش وضعیت مالی خوبی دارن دریک سطح هستیم
تنها مشکلی این وسط هست مخالفت خانوادش راضی به ازدواجمون نمیشن هرکاری کردیم نشده به نظرتون باید چیکار کنیم
جدا شدن از اقای برام خیلی سخت اونم شرایط من داره میدونم بدون من طاقت نمیاره
و از من خواسته بدون رضایت خانوادش عقد کنیم ب نظر شما کار درستی یا نه تو رو خدا سریع جواب بدین شرایط بدی دارم

تصویر شهرسوال

با سلام
آنچه که در حال حاضر از سؤال شما برداشت مي شود، وابستگي شديدي است که به جنس مخالف پيدا کرده ايد. شرايط سخت و ناراحت کننده اي است و به نظر مي رسد که روي جسم و روح شما تأثير شديدي گذاشته باشد. در حال حاضر وابستگي افراطي و پاتولوژيک را تجربه مي کنيد و بايد پيش از هر گونه اقدامي براي مشاوره و ترک اين وابستگي داشته باشيد و پس از آن که عقل و منطق‌تان بر احساسات شما غلبه پيدا کرد، تصميم به انتخاب همسر بگيريد. ضمن اينکه حالتهايي از ترديد درباره چنين ازدواج هم شما را آزار مي‌دهد.
واقعيت اين هست که، هميشه تاريخ در حال تکرار شدن است. حالات عاطفي و اوضاع روحي که امروز دچارش هستيد اختصاصي به شما ندارد. بلکه تعداد قابل توجهي از دختران و پسراني که در سنين شما هستند چنين احساساتي را حداقل يکبار تجربه کرده‌اند؛ عاشق شده‌اند؛ دل‌باخته‌اند؛ قصد ازدواج کرده‌اند؛ با والدين‌شان کلنجار رفته‌اند؛ هر چند نسبت به سؤال شما ابهاماتي همچون سن خود و طرف مقابل و دلايل مختلف مخالفت خانواده و .... وجود دارد، اما بايد بدانيد که در حال حاضر با اين مقدار وابستگي انتخاب شما نمي‌تواند عاقلانه و منطقي باشد. به هر حال با وجود مخالفت خانواده ها نمي‌توان زندگي موفق و بدون ريسکي را تجربه کرد. ضمن اينکه شروع زندگي مشترک به صورت پنهاني و بدون موافقت خانواده ها مي‌تواند منجر به مشکلاتي در ادامه زندگي و شکستهاي متعدد در آينده شود. پس از اين گونه ازدواج اجتناب کرده و به نکات زير توجه بفرماييد:
اگر مراحل به درستي طي نشوند با آينده‌اي مبهم مواجه خواهيد بود. اولين مرحله دست يافتن يا رسيدن به شرايط بلوغ و پختگي شخصيتي، فرهنگي، اجتماعي و توانايي تشخيص صلاح و مصلحت آينده است. همچنين براي ازدواج موفق بايد خود شما از آمادگي هايي برخوردار باشيد. از جمله بلوغ در ابعاد مختلف که توضيح داده شد و همچنين آمادگي هاي اخلاقي و شخصيتي که بايد با مشاوره گرفتن و مراجعه نزد متخصص به دنبال حل انها باشيد. زيرا با وجود اين درجه از وابستگي و علاقه پاتولوژيک مشکلاتي براي زندگي خواهيد داشت.
دومين مرحله که از مهم‌ترين مراحل نيز به شمار مي‌رود «شناخت» است. شما بايد طرف مقابل خود را بشناسيد. شما نسبت به وي دچار احساس و عواطف شده‌ايد. توجه داشته باشيد که راه‌هاي شناختي انسان توسط عشق و محبت پوشيده و مسدود مي‌شوند. اگر شما به کسي علاقه داشته باشيد، شناخت خود را تحريف مي‌کنيد. يعني سعي مي‌کنيد او را به گونه‌اي بشناسيد که مطابق با علاقه و محبت‌تان باشد. بنابراين شما از اين ناحيه نيز آسيب‌پذير هستيد.
نکته بعدي اين است که شما چه مقدار پيرامون ازدواج آگاهي و اطلاعات داريد؟ اطلاعات و دانش شما پيرامون اصل ازدواج چه ميزان است؟ از فلسفه ازدواج چه ميزان اطلاعات داريد؟ از بايدها و نبايدهاي ازدواج چه ميزان آگاهيد؟ آيا نسبت به ملاک‌ها و شرايط ازدواج هم آگاهي لازم را داريد؟ تا به حال چند کتاب درباره ازدواج، فلسفه آن، شرايط، آداب ازدواج، شرايط شخصيتي، اجتماعي و ... مطالعه کرده‌ايد؟ درباره ملاک‌هاي انتخاب همسر چه ميزان اطلاعات داريد؟ انگيزه اصلي شما از ازدواج چيست؟ آيا از انگيزه‌هاي نادرست که بسياري از جوانان در شرف ازدواج با آن‌ها مواجه هستند آگاه هستيد؟ و....
خوب است با برخي مشکلات و آسيب‌هايي که در روابط عاشقانه قبل از ازدواج که شما هم در حال تجربه اش هستيد و ايجاد مي‌شوند نيز توجه کنيد:
_ رابطه با نامحرم رابطه اي پيش رونده است و با توجه به شرايط سني و هيجانات حاکم، رعايت حريمهاي شرعي در اين رابطه تقريبا ناممکن است!
_ در بسياري از موارد ممکن است قصد فرد مقابل ازدواج نباشد و از اين بهانه تنها براي پوشش دستيابي به مقاصد خود استفاده مي کند.
- اينگونه عشقها زودگذر است و فرد بعد از مدتي و با ديدن چند عيب کوچک نسبت به فردي که قبلا او را معشوق خود مي دانست بي تفاوت مي شود و با فردي که گمان مي کند از فرد قبلي بهتر است رابطه برقرار مي کند.
_ بخش قابل توجهي از روابط پيش از ازدواج در دوره نوجواني و اوائل جواني شکل مي گيرد. از ويژگيهاي اين دوره عدم شکل گيري شخصيت ثابت است. بنابراين تغيير نگاه و نگرش کاملا طبيعي است و ممکن است فرد قبل از ازدواج با بعد از ازدواج هويتي متفاوت داشته باشد.
_ نقشهايي که يک دوست بر عهده دارد با نقشهايي که يک همسر بر عهده دارد کاملا متفاوت است. رابطه پيش از ازدواج ممکن است باعث تداخل و آشفتگي نقشها شود.
_ رابطه پيش از ازدواج محدوديتهايي دارد و بواسطه فضاي احساسي و ابستگي ايجاد شده، تعارضات و نقاط ضعف کمتر قابل مشاهده و توجه است.
_ در بسياري از موارد و در ادامه راه، نظر يکي از طرفين تغيير مي کند و تصميم به ازدواج با فرد ديگري گرفته مي شود. اين امر علاوه بر اينکه باعث آسيب شديد رواني فرد مقابل مي شود که باعث مي شود برخي ديگر از فرصتهاي قبلي ازدواج از دست برود.
_ در پاره اي از موارد نيز بعد از ازدواج شاهد آن هستيم که فرد نسبت به همسر خود دچار بدبيني مي شود. به اين علت که به اشتباه بر اين باور است که همسرش ممکن است که همچنان با نامحرم ديگري رابطه داشته باشد! بنابراين توصيه ما اين است:
فکر کردن به اين موضوع و طرف مقابل تنها عطش و بيقراري شما را افزايش مي دهد، بنابراين بجاي اينکه فکر خود را درگير اين موضوع کنيد ليستي از علاقمنديهاي خود تهيه کنيد و در تامين و پيگيري انها تلاش کنيد. مشکلات و دغدغه هاي خود را با پدر و مادر، دوستان و نزديکان مورد اعتماد مطرح کنيد تا احساس راحتي بيشتري کنيد. فعاليتهاي متنوع و شادي مانند ورزش، کارهاي هنري، تفريح و ...مي تواند به آسودگي فکر و نيز افزايش نشاط و شادابي شما کمک کند.
سعي کنيد با خود شناسي بر احساس و هيجانات خود مسلط شويد و به صورت افراطي و شديد، سرمايه گذاري عاطفي انجام ندهيد.
با احترام به خود و استقلال شخصيتي و برطرف کردن نيازها و کمبودها با اعتماد به نفس کامل و با هدف گذاري ارتباطتان را تنظيم کنيد.
با ديدن نقاط مثبت و خوبي هاي خودتان و اعتماد به خود در زندگي سعي کنيد اساس بي نيازي از ديگران را در خود بنا کنيد و در ارتباطات مجذوب کل شخصيت فرد نشويد بلکه به خود بگوييد مثلا شوخ طبعي ايشان باعث ارتباط است نه ساير ويژگي هاي شخصيتي ايشان.
سعي کنيد به جاي تمرکز و سرمايه گذاري روي اين شخص، ارتباط با دوستان همجنس خود را گسترش دهيد.
بر همين اساس سفارش مي شود:
- ارتباط با ايشان را کاملا قطع کنيد.
- اگر هم قصد ازدواج داريد و ملاک ها و اهداف و شرايط خود و طرف مقابل را بررسي کرديد، پس از گذشت چند ماه (مثلا ۶ ماه) که بدون ارتباط با هم بوديد، با در جريان قرار دادن خانواده ها و وجود علاقه منطقي، اقدام به ادامه آشنايي براي تصميم گيري هاي صحيح داشته باشيد. اين را هم بدانيد که اگر قصد ازدواج با هر شخصي داريد، بهتر است مراحل آشنايي که اعم از آشنايي خانواده ها، جلسات خواستگاري، مشاوره پيش از ازدواج، تحقيق و... هست را پشت سر بگذاريد.
- اگر هم به اين نتيجه رسيديد که از نظر منطقي شرايط ازدواج را شما و يا ايشون و يا دو طرف نداري، راهکارهاي ترک وابستگي را مطالعه و عملياتي کنيد، بر همين اساس مي توانيد با ضربه بر لينک زير و ورود به اين سايت، اين راهکارها را مطالعه و عملي کنيد:
http://www.soalcity.ir/node/1700
کتاب‌هاي زير را هم در جهت آشنايي با ملاکهاي انتخاب همسر و موضوعات مرتبط با انتخاب همسر مطالعه کنيد:
o مطلع مهر، تاليف دکتر بانکي‌پورفرد، انتشارات حديث راه عشق
o آموزش پيش از ازدواج، تاليف آقاي مهدي ميرمحمدصادقي، انتشارات به‌نشر

سلام سعید هستم، ۲۰ ساله دانشجو، مدتی هست به یکی از دانشجو ها علاقه مند شدم بعد ۶ماه اول به خودش گفتم و بعد یک هفته به خانواده ولی خانواده مخالفت کردن و تازه بعد کلی صحبت مجبور شدم بگم اون خانم قبلا یکبار عقد کرده و جدا شده، این مسئله باعث شد مخالفت ۱۰۰ درصدی بشه یکی از اساتید دانشگاه رو واسطه قرار دادیم، ولی پدرم با تماس و تهدید منصرفشون کرد، پدر با تماس با پدر و مادر اون خانم حسابی نظرشون که موافق من بودن رو عوض کردن الان ۱۱ ماه میگذره ما هم دیگه رو میخوایم ولی خانواده ها کاملا مخالفن، چطور و چگونه خانواده خودمو راضی کنم دلیل طلاق اون خانم از پسر داییش، علاقه اون اقا به یه خانم دیگه و بحث و دعوا الکی بوده

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام و احترام خدمت شما کاربر شهر سوال. خوش آمدید.
دوست عزیز، دو مقوله کلی در مورد شما وجود دارد، یکی این که آیا اصلا دختر خانمی که شما برای زندگی انتخاب کردید، گزینه مناسبی برای ازدواج با شما هست یا خیر. و دوم این که مخالفت خانواده یا پدرتان با این مورد را چگونه حل کنید!
در مورد مناسب بودن این مورد ازدواج که طبعا ما اطلاعی از جزئیات آن نداریم و نمیتوانیم تشخیص و قضاوتی داشته باشیم. بنابراین ممکن است به لحاظ کارشناسی و با بررسی ملاکهای مختلف، به این نتیجه برسیم که این ازدواج (با توجه به شرایط فردی و خانوادگی شما و دختر خانم) مناسب نیست و ممکن است به این نتیجه برسیم که این ازدواج مناسب است. توصیه ما به شما و همه جوانان این است که تا جای ممکن تلاش کنند از صرفا احساساتی برخورد کردن با مقوله ازدواج پرهیز کنند و تاجای ممکن نگاه منطقی و مشورتی و کارشناسی به این مسئله داشته باشند. خودتان هم حتما دیده اید بسیاری از عشق و علاقه های اولیه آشنایی، کمتر از شش ماه پس از ازدواج دوام آورده و پس از مدتی، تفاوتها و اختلافات فکری، خانوادگی، فرهنگی، اقتصادی و غیره موجب ازهم پاشیدگی بنیان خانواده و حتی از بین رفتن عشق و علاقه هایی که ادعا میشده خیلی شدید بوده، گشته است. همینجا این نکته را هم یادآور می شویم که ازدواج قبلی یک خانم (یا یک آقا) به خودی خود نمیتواند دلیل بر عدم کفایت یا لیاقت ایشان برای ازدواج و تشکیل زندگی باشد، مگر این که پس از بررسی و تحقیقات متوجه شویم که دلیل یا دلایل اصلی این جدایی چیزی است که هنوز وجود دارد و احتمال شکست ازدواج بعدی هم وجود داشته باشد.
اما در خصوص مسئله دوم یعنی مخالفت بزرگترها، بایستی توجه داشته باشید که اولا هیچ پدر و مادری به هیچ وجه از خوشبختی فرزندش ناراحت و از شکست فرزندش خوشحال نمی شود. بنابراین مخالفتی اگر هست نه از روی دشمنی بلکه برای خوشبختی بیشتر شماست، هرچند این احتمال هست که در تشخیص راه اشتباه کرده باشند. ثانیا این واقعیتی انکار ناپذیر است که علیرغم تفاوت فکری نسلها (بزرگترها و کوچکترها) اما تجربیات والدین بنده و شما بسیار بیشتر از من و شماست و این چیزی نیست که به سادگی از ان عبور کنید. ثالثا همانطور که میدانید، افراد مختلف طرزفکر های مختلفی دارند و به اصطلاح چم و خم متفاوتی با هم ممکن است داشه باشند. بر فرض این که تشخیص شما از این ازدواج درست باشد و تشخیص پدرتان اشتباه باشد، برای اقناع و راضی کردن ایشان لازم است از راههایی وارد شوید که شاید خود شما و یا سایر نزدیکان (مادر خانواده یا عمو ها یا عمه ها و دوستان) بهتر از هر کس دیگری آن را بدانید.
پس فعلا شما چند نکته را ناچارید رعایت کنید. اولا نسبت به نظر والدین خود و دلایل مخالفتشان بیشتر بیاندیشید و فکر کنید. ثانیا صبور باشید و در راه رسیدن به هدفتان تلاش کنید. ثالثا، به جای بحث و مجادله شخصی با پدر یا مادرتان، سعی کنید از واسطه های آشنا استفاده کنید و به اصطلاح حرفتان را از زبان دیگران به ایشان منتقل کنید. و آخر این که مراجعه به یک مشاور ازدواج هم میتواند کمک بیشتری به شما بکند.
موفق و سربلند باشید.

در یک دورهمی خانوادگی با پسری آشنا شدم در همان نگاه اول که اون منو دید خیلی عجیب نگام میکرد و معذبم میکرد و چون پسر تاپی بود دخترای زیادی سمتش میرفتن ولی خوب نگاه اون فقط به من بود بعد ها متوجه شدم که در یک نگاه یعنی در نگاه اول عاشقم شده بود با وجود اینکه تحمل نگاه های سنگینش برام سخت بود ولی خوب بازم به این حسی که اون بهم داد بها ندادم چون تا قبل از اون به هیچ پسری اجازه نداده بودم که در زندگیم وارد بشه چون از اینکه شکست بخورم میترسیدم در واقع تا حالا هیچ عشقی رو در زندگیم تجربه نکرده بودم وقتی که من و خانوادم داشتیم مهمونی رو ترک میکردم با وجود آشنایی کمی که باهاش داشتم ازش خداحافظی کردم به محض این که دیده بود خانوادم دارن میرن با استرس داشت دنبال من میگشت وقتی منو دید یکم آروم شد ازش خداحافظی کردم ولی اون سر تا پای منو برانداز میکرد و دست رو سینه به من تعظیم کرد و ازم خداحافظی کرد ۱ ماه بعد پدرم اون رو اتفاقی دید و پسر حال من رو جویا شد از پدرم و خوب پدرم متوجه شده بود که اون از من خوشش اومده و به خاطر همین باهاش ارتباط دوستی برقرار کرد چون ما اونو برای بار اول تو مهمونی دیده بودیم و نمیشناختیمش البته پدرم به من بعد از مدتی جریان رو گفت اون اشتیاق نشون داد به دیدن من و حتی یبارم رفتیم محل کارش اون چون لباس مناسبی نداشت خودش رو قایم کرد ولی من بعدا متوجه شدم که اونجا بود و داشت از دور منو یواشکی نگاه میکرد اینو یکی از کارکنای اونجا بهم گفت خلاصه این داستان گذشت و موقعیت پیش آمد که پدرم اون رو به یک مراسم خیلی مهم دعوت کرد و اون به پدرم گفت ای کاش زودتر اطلاع میدادید چون من متاسفانه اصلا تهران نیستم و نیومد!اما حتی یبار هم تماس نگرفت از پدرم عذرخواهی کنه بخاطر رد این دعوت .همون هفته رفتیم مهمونی یکی از دوستای پدرم که اون اونجا بود وخیلی اتفاقی اون رو دیدم اونجا من رو که دید رنگ پوستش کبود شد و خیلی به هم ریخته و غمیگن و عصبی به نظر میرسید واقعیتش ترسیدم از چهر ه اش با خودم گفتم که نکنه یه چیزیش بشه و با یه نگاه بغض کرده رو به پایین از قسمت که ما اونجا بودیم دور شد و من خیلی جا خوردم خیلی ناراحت شدم ولی هی میرفت و میومد و آه میکشید و نگام میکرد انگار میخواست بیاد سلامی کنه ولی نمیدونم چرا انگار میترسید واقعا ترس و نگرانی رو تو چهر ه اش دیدم و بی قراری هاش چند بار اومد سمت ما ولی خوب ازونجایی که پدرم به من گفته بود حق نداری اون رو تحویل بگیری من به روی خودم نیاوردم بدون این که چیزی بگم و حتی پدرم هم اجازه نداد یجورایی بهش فهموند همون دور بمون و اون فقط ماتم چهره اش زیاد تر میشد و ما از مهمونی رفتیم اون توی پیجش در اینستا که یکی از کسایی که میشناختم برام گذاشته بود دیدم توی یکی از پست هاش پیام گذاشت که منو دوست داره و میخواد که من برگردم و بپذیرمش تا چندین ماه این قضیه ادامه داشت و دائم پیام میذاشت ولی مادرم به شدت مخالف این قضیه بود و میگفت اون در حد و اندازه خانواده ما نیست و اصالت و جایگاهش مثل ما نیست و البته خواستگارایی که هم سطح ما باشن هم همیشه داشتم و بخاطر احساسی که اون بهم داده بود ردشون میکردم چون شغل پر مشغله ای داشت و مادرم میگفت تو اصلا آرامش نخواهی داشت و اون همش در حال مسافرته و تو خیلی سر تر از اونی این حرفای مادرم دید پدرم رو هم به مرور خراب کرد و پدرم دیگه هیچ تمایلی نداشت که اون بیاد سمت من میگفت من که تو رو از سر راه پیدا نکردم پسرایی هستن که فقط میمیرن تو بهشون سلام کنی هر چقدر هم که خوب باشه و دخترا ازش خواستگاری هم بکنن باز به اندازه تو نمیرسه،بعد از مدت ها که عکسش رو دیدم باورم نمیشد خیلی خیلی شکسته شده بود ولی اون پسر باعث شده بود که بهش احساس پیدا کنم و هنوزم که هنوزه منتظر منه ولی پدرم به من گفت که حق نداری دیگه اسمش رو بیاری و با من برخورد خیلی جدی و بدی کرد مادرمم همینطور و من نزدیک ۲ ماهه که سکوت کردم و چیزی راجب این قضیه نگفتم جدیدا پدرم هی بحثش رو باز میکنه ولی من بحثو عوض میکنم حتی طوری شده که دلم نمیخواد هیچکدومشون روببینم و مدت هاست خیلی کم از اتاقم بیرون میام چون من هم اون رو دوست داشتم و دارم ولی واقعا نمیدونم باید چیکار کنم من با شرایط کاری اون کنار میام ولی خانواده ام نمیخوان قبول کنن حتی مادرم با وجود اینکه دیده بود رفتار اونو حتی برای این که فکر اونو از سرم بندازه گفت اصلا به تو احساس نداره ولی پدرم که باهاش برخورد داشت مطمئن بود ولی از رفتار خام اون پسر ناراحت شده بود و گفت من ردش میکنم و حق نداری دیگه چیزی بگی خواهش میکنم من خیلی دارم اذیت میشم همش دارم خودم رو قایم میکنم تا پدر و مادرم رو نبینم و جدیدا هم پدرم به بهانه های مختلف اسمش رو میاره و هر دفعه قلب من میخواد از حرکت بایسته من خیلی میترسم که هم اون آسیب ببینه و هم من تا جایی که دیگه اصلا دلم نمیخواد ازدواج کنم چون فکرم پیش اونه نگاه هاش از یادم نمیره پست هایی که میزاره و اذیتم میکنه من حتی به خودم اجازه ندادم که بهش پیامی بدم چون مطمئن بودم خانوادم برخورد جدی باهاش میکنن حتی با من هم برخورد میکنن نمیدونم انگار براشون حس مالکیت دارم انگار فقط هر چی که اونا میگن باید باشه و من حق انتخابی ندارم و مطمئنم بالاخره مجبور میشم به یکی جواب مثبت بدم من باید چیکار کنم خواهش میکنم تمام زندگیم جهنم شده

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام و احترام خدمت شما، از این که درد دل خود را با ما و دوستانتان در شهر سوال در میان گذاشتید بسیار ممنونیم.
هرچند شما سوالی نداشتید اما ذکر چند نکته خالی از لطف نیست. اول این که اطلاعات زیادی از خودتان نداریم ولی به نظر می رسد در نویسندگی دارای استعداد هستید و شاید با پیگیری این توانایی خودتان بتوانید موفقیتهای بیشتری کسب کنید. دوم این که اگر همانقدر که این آقا (فرد مورد نظر) در متن شما و برای مخاطبین مبهم و ناشناخته است، برای شما و خانواده تان هم ناشناخته باشد، به نظر نمی رسد ، حتی با وجود احساس علاقه، گزینه مناسبی باشد. هر فردی تنها در صورتی میتواند گزینه جدی برای ازدواج باشد که شما (و خانواده شما) شناخت نسبتا کافی از او داشته باشید. یا شناخت قبلی و یا از طریق تحقیقات و بررسی های مختلف (شغلی، خانوادگی، تحصیلی، دوستان و غیره). نکته سوم این که طبعا مخالفت بی دلیل (توجه کنید، عرض کردیم بی دلیل) یا به اصطلاح بهانه تراشی برای ممانعت از یک ازدواج، از طرف هر کسی که باشد پسندیده و جالب نیست. بنابراین به شما توصیه میکنیم به جای سکوت و خودخوری، به ویژه اکنون که والدین شما تمایل به طرح بحث داردند، این مطلب را درمیان بگذارید و دلایل اصلی و واقعی مخالفت آنان را بشنوید و در صورت لزوم از افراد موجه و معتبر فامیل و یا آشنایان برای کمک کردن به این بحث (قانع شدن شما یا قانع شدن خانواده) استفاده کنید.
آرزوی ما خوشبختی شما در سایه الطاف خداوند بزرگ است.

بسیار سپاسگزارم از پاسخ و توجه شما در رابطه با اون پسر از نظر شغلی و خانوادگی و شخصیتی پدرم به صورت کامل تحقیق کرده بودند و چیز بدی از ایشون پیدا نکردن و برعکس خیلی هم از شخصیت و اخلاق این پسر تعریف میکردند ولی بنا به همین کارهای خام و بچگانه این پسر پدرم کمی دلگیر شدن و نظرشون برگشته بود و البته جدیدا هم ظاهرا دوباره به نوعی ارتباط دوباره با ایشون برقرار کردن و البته مادرم هم ظاهرا به خاطر حال بدی که در این چند ماه داشتم کمی بیشتر با من مدارا میکنن و اون پسر هم همیشه برای من پیام و پست میزاره و من از احساس اون نسبت به خودم مطمئنم و فقط امیدوارم خدا به هر دومون کمک کنه چون به ایشون واقعا علاقه دارم برایم دعا کنید .باز هم تشکر میکنم از شما و پاسختون.

با سلام خدمت شما
من دختری ۲۳ ساله هستم که تا به امروز خواستگارهای زیادی داشتم و خودم تمایل دارم ازدواج کنم ولی پدرم اصلا موافق نیست میگن اول باید یه شغل خوب پیدا کنم بعدا ازدواج کنم منم میترسم خواستگارهایی که الان دارمو چند سال دیگه نداشته باشم ، از این بابت خیلی دلهره دارم و باعث شده تو درسم افت تحصیلی کنم چه کار باید کرد ؟؟؟؟ ممنونم اگه کمکم کنین

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر محترم. به شهر سوال خوش آمدید.
این نکته را توجه داشته باشید که پاسخ ما بر اساس اطلاعات دو سه خطی است که شما ارائه کردید، بنابراین ممکن است با داشتن اطلاعات دقیقتر و زیادتر، پاسخ ما هم تغییر کند.خواهر گرامی،دغدغه ازدواج و تشکیل زندگی مشترک و سالم قطعا یک دغدغه با ارزش و خوب است. البته همواره بایستی واقع بینانه و متعادل به قضایا نگاه کنید. طبعا برای یک دختر خانم، که مانند آقاپسر ها نیازمند فراهم آوردن شرایط گوناگون مالی، شغلی، و امکانات مختلف زندگی نیست، هم این که خودش آمادگی و تمایل به ازدواج داشته باشد و البته خواستگارهای مناسبی هم داشته باشد تا حد زیادی به تشکیل زندگی نزدیک شده است. هرچند هنوز برای ازدواج شما دیر نشده اما این دغدغه شما که ممکن است خواستگارهای فعلی شما (یا بهتر بگوییم خواستگارهایی با شرایط خواستگارهای فعلی شما) در سالهای آینده به سراغ شما نیایند. این دغدغه کاملا منطقی است. البته این امکان هم وجود دارد که افرادی بهتر و متفاوت با خواستگارهای فعلی مراجعه کنند! امابه صورت طبیعی وقتی همه چیز و همه شرایط برای تشکیل یک زندگی مهیا باشد، به تعویق انداختن آن کاری منطقی نیست و تجربه هم نشان داده با گذر زمان هیچگاه شرایط بهتر از قبل نخواهد شد.
اکنون واقعا این سوال پیش می آید که پدر شما بر چه مبنایی (اگر خواستگارهای مناسبی وجود دارند) با ازدواج شما موافق نیستند و شرطی عجیب که برای یک خانم ضروری نیست (مثل پیدا کردن شغل خوب) میگذارند! این نکته ای است که ما از آن بی اطلاعیم و طبیعتا شما بایستی از آن سر دربیاورید.
اگر روابط شما با پدرتان طوری است که مستقیم میتوانید در این باره صحبت کنید خب بهتر است اصل مطلب را از خودش سوال کنید وگرنه از طریق افراد نزدیک مشترک، که بهترین آنها مادر خانواده است، یا سایرین، علت یا علل اصلی مخالفت پدر را بفهمید. در مرحله بعد باز هم از طریق ریش سفیدان خانواده و بزرگان برای متقاعد کردن ایشان اقدام کنید. قطعا خواست قلبی هر پدر و مادری خوشبختی فرزندش است.
از خداوند بزرگ، آرزوی موفقیت و خوشبختی شمارا خواستاریم و امیدواریم در جضور بعدی شما، سوال از مراحل بعدی ازدواج داشته باشید.

سلام.وقتتون بخیر.۲۱ سالمه و دانشجوی رشته مامایی هستم.دوسال و نیم پیش از طریق چندتا از دوستام با پسری آشنا شدم.ی ارتباط پاک و سالم.کم کم متوجه شدیم ک واقعا دنیامون مشترکه و کلی عقاید مشترک داریم.حرف همو خوب درک میکنیم و کنار هم آرامش داریم‌.از لحاظ اقتصادی،فرهنگ و خانواده و اعتقادات هر دو در یک سطح هستیم.پسر فوق العاده پاک و مودبه.۲۸ سالشه و ارشد دانشگاه تهران رو یک ساله تمام کرده و در حال حاضر استخدام ی شرکت معتبر شدن.اهل کار وتلاشگر و کلا پسر سالمی هستش.قراره بیاد خواستگاری و قرار بر این شد ک کم کم خانواده هارو در جریان بذاریم.ایشون شیرازی هستن و من بختیاری!مادرم تا اینو فهمید میگه نه نمیشه باید هم زبون خودموت باشه و من دختر ب غریبه نمیدم هرچقدرم بهش میگم خب اجازه بده بیان خونه،ببینیدشون بعد بگید نه!شاید شمام خوشتون اومد:/یکم متقاعد شده ولی میگه من اصلا ب پدرت نمیگم ب من ربطی نداره!:/نمیتونم بعدا اگه زندگیت خراب شد پدرت همش بگه تقصیر تو بود ک حمایتش کردی ویا پیشنهادشو ب من دادی!اینم بدون بابات تورو ب غریب نمیده حالا خود دانی!:(اینم بهتون بگم که نمیتونم از کسی ب عنوان واسطه استفاده کنم و دوم اینکه عمرا برن پیش مشاور!میشه راهنماییم کنید بگید چطور این مسئله رو حل کنم؟ ممنون

تصویر مشاور شهر سوال

با عرض سلام و خوش آمد خدمت شما. خواهر گرامی، اولا همانطور که خودتان پاسخ را میدانستید مهمترین راه حل شما، کمک گرفتن از سایر بزرگان و افراد موجه خانواده است. قطعا انتظار ندارید که ما (یا هر کارشناس مشاوره) از راه دور، با خواندن وِردی، مشکل شما را حل کنیم! چرا نباید بتوانید کسی را به عنوان واسطه وارد این بحث کنید؟ چرا نباید بتوانید به مشاور مراجعه کنید؟ (قرار نیست پدر و مادر شما نزد مشاور بروند! شما باید بروید و از وی کمک بگیرید).
ثانیا، ما هم با شما هم نظریم که اختلاف نژاد و فرهنگ به تنهایی نمیتواند مانع ازدواج باشد. هرچند یکی از ملاکهای تناسب دختر و پسر برای ازدواج، تناسب فرهنگی و اجتماعی است، و حتما باید توجه داشت که تفاوت فرهنگی میتواند زمینه ساز برخی اختلافات زوجین و یا خانواده های آنان پس از ازدواج باشد اما این مسئله در کنار سایر ملاکها در نظر گرفته و کارشناسی می شود . جدای از این مطلب، امروزه در بسیاری موارد افرادی که از فرهنگهای مختلف در یک جا جمع شده و به تحصیل و کار می پردازند، تا حد زیادی دارای یک فرهنگ سوم مشترک می شوند که این ، خود ، آنان را به هم نزدیک تر میکند. در مورد شما و فرد مورد نظرتان هم میتواند چنین چیزی صدق کند.
ثالثا، برای شروع طرح این مسئله لازم نیست شما حتما ابتدا بصورت پنهانی با آقاپسر حرف بزنید ، سپس با مادرتان پنهانی صحبت کنید و در نهایت پدرتان خبردار شود! خیلی ساده تر با تماس خانواده آقاپسر (به عنوان خواستگار) با خانواده شما این مسئله میتواند آغاز گردد و سایر مباحث و مراحل، بعد پیگیری گردد.
بنابراین به شما توصیه میکنیم اول آقا پسر را راهنمایی کنید تا از طریق خانواده تماس بگیرند و مسئله را مطرح کنند، دوم سعی کنید این مسئله در خانواده مطرح شود و دلایل واقعی مخالفت احتمالی (و نه بهانه تراشی) پدر یا مادر مشخص شود تا در صورت لزوم، به دنبال حل واقعی مسئله (برطرف کردن دلیل واقعی مخالفت، و یا پذیرفتن دلیل واقعی مخالفت) باشید، سوم، توجه داشته باشید که هم رضایت خانواده بسیار اهمیت دارد و هم دغدغه آنها ممکن است یک دغدغه واقعی باشد. و چهارم این که از وجود واسطه ها (ریش سفیدان و بزرگان و افراد موجه) برای حل بسیاری از مشکلات میتوانید استفاده کنید.
موفق و سربلند باشید.

سلام و تشکر از سایت خوبتون.من دختری ۳۰ ساله هستم که ۷ سال باپسری آشنا و در ارتباط هستم که فوق العاده پسر خوبی هستن.از اول هم نیت ازدواج بود و خانواده ها اطلاع داشتن.منتها تنهامشکلی که وجود داره اینه که ایشون متولد ایران هستن، اما شناسنامه ایرانی ندارن و با اینکه خانوادشون بالغ بر ۴۰ ساله ایران زندکی میکنن، از اتباع هستن.و اینکه من تحصیلاتم و درامدم از ایشون بالاتر هست.اما پسر سالم و کاری هست.ما هیچ مشکل و ناراحتی با هم نداریم و من واقعا جز با ایشون نمیتونم با کسی ازدواج کنم و یا حتی فکر کنم به ازدواج.بعد از سالها تلاش ایشون،بالاخره پدرم قبول کردن که بیان.از نظر فرهگی و مذهبی خانواده ها کاملا مشابه هستن.و خانواده بسیااااار خوبی هم دارن.دقیقا عین خودمون هستن.اما پدرم میگه چون ایرانی نیست قبول نمیکنم.بعد از ۷ سال واقعا برامون غیر ممکنه.توروخدا راهنمایی کنین که چیکار کنم پدرم راضی بشن.درضمن از کسی حرف شنوی ندارن که بخوایم واسطه کنیم کسی رو...ا

تصویر شهرسوال

سلام بر شما
ممنون از اعتمادتون
به هر حال پدر و مادر شما نگراني هاي خاص خودشان را دارند و هر نظري كه مي دهند با توجه به عشقي كه به شما دارند است هر چند با ميل و رغبت شما همخواني نداشته باشد.
حتما با مشورت با افراد مختلف و خانم هايي كه چنين ازدواج هايي داشته اند آگاهي خود را افزايش دهيد. به عنوان نمونه، ممكن است ايشان بعد از مدتي بخواهند از ايران بروند و شما ناچار باشيد با او همراه شويد. گاهي آنها تنهايي مي روند و نسبت به شرايط او و نسبت به كشوري كه هستند آمدنشان ممكن است با تأخير زيادي همراه شود.
اين مشكل چاره اي جز اين ندارد كه خانواده ها بنشنيد و با هم گفتگو كنيد و براي ادله والدين تان دليل قانع كننده و آرام بخش بياوريد. مي توانيد از نظر حقوقي مشورت كنيد و براي رفع نگراني ها موقع عقد شروط ضمن عقدي در عقدنامه درج كنيد. نيز بايد بررسي كنيد ببينيد آيا تعهدات ايشان از نظر حقوقي قابل پيگيري است. حتما با مشاوران حقوقدان و دفاتر ثبت ازدواج مشورت كنيد.
نكته ديگر اين كه
ازدواج موفق براساس معيارها و تناسب هاي عقيدتي، اخلاقي، فرهنگي، شخصيتي، اقتصادي، خانوادگي و.. است. با گفتگوهاي خانوادگي و دونفره و تحقيقات مفصل از كانال هاي مختلف بايد شناخت عميقي نسبت به هم و خانواده ها پيدا كنيد و در آخر زير نظر مشاور ازدواج باشيد.
هفت سال چيز كمي نيست ممكن است شما قلبا بترسيد از تحقيق و مشاوره چون اين مدت كه ارتباط داشته ايد وابسته شده ايد اما واقع بين باشيد كمي اطراف خود نگاه كنيد. سري به دادگاه هاي خانواده بزنيد. از نظر عقل پيشگيري مقدم بر درمان است بنابراين بر احساس خود مديريت داشته باشيد و اجازه دهيد حتي در صورتي كه والدين قبول كردند ازدواج با تأييد متخصص يعني مشاور خانواده باشد.
نيز در صورت تأييد مشاور و رضايت خانواده ها براي مشخص شدن اختلافات حتما مدت عقدتان كمتر از يكسال نباشد و بعد ازدواج كنيد.
از توسل و دعا و صدقه غفلت نكنيد
خداوندا مرا آن ده كه آن به

براي دريافت راهنمايي بيشتر
با مشاوران تلفني ما تماس بگيريد ۰۹۶۴۰۰

در هنگام عدم پذیرش و مخالفت خانواده با نامزد شما چه باید کرد؟
ازدواج یکی از تصمیمات مهم شما در طول زندگی است و در این حین، خانواده شما می خواهد عشق و حس حمایت خود را در هنگام آغاز زندگی زناشویی شما ابراز کنند. از سوی دیگر ، از دید خانواده این یک تصمیم مناسب در انتخاب همسر مناسب شما نیست و معتقدند که نامزد شما معیارهای دستیابی به یک ازدواج موفق را ندارد و زندگی شما بعد از ازدواج به طلاق می انجامد.

سلام
دختري هستم ٢٥ ساله كه حدود ٤ سال پيش با آقايي آشنا شدم و ايشون سال گذشته به خاستگاري من اومدن، از ابتدا مادر من و كل خانواده ايشون در جريان اين رابطه بودن، بعد از ٢ سال كه از رابطه ما گذشت برادرم متوجه شد و به مدت ٦ ماه با من و مادرم قهر كرد كه چرا من با اين آقا در ارتباطم و بايد حتما اين آقا به خاستگاري من بياد، حتي يك روزم برادرم و اون آقا باهم قرار گذاشتن و صحبت كردن و برادرم گفت ٦٠٪؜ اين آقارو مناسب ميدونن و باز اصرار كرد كه بايد بيان خاستگاري، مادر اون آقاهم كه منو خيلي دوست دارن اصرار داشتن كه زودتر براي خاستگاري بيان، يك روز با مادرم تماس گرفتن و خواستن باهم قرار بذارن، بعد از اين قرار مادرم هم گفت بيان خاستگاري و با پدرم مطرح كردن، متاسفانه شبي كه براي خاستگاري اومدن با رفتار تند و بد مادر و برادرم مواجه شديم در صورتي كه در حين جلسه پدرم به نظر واضي بود اما تحت تاثير حرفاي برادر و مادرم ايشونم مخالفت كردن و دليلشونم اين هست كه به هم نميخوريم، ٥ ماه بعد اون آقا عموي منو واسطه قرار دادن اما باز مادر و پدرم همون مخالفت هارو كردن و الان ديگه نميدونيم بايد چه اقدامي انجام بديم، لطفا راهنمايي كنين.

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام و احترام.
خواهر گرامی، با توجه به اینکه پدر و مادر شما (پس از خود شما) اصلی ترین بستگان شما در رابطه با موضوع ازدواج هستند و جلب رضایت آنها لازم است. تنها مسیر شما هم همین است. ممکن است با یک یا دو بار صحبت کردن بتوانید والدین خود را راضی کنید، و ممکن هم هست با سی بار (مثلا) صحبت کردن رضایت آنها جلب شود. البته استفاده از افراد مورد تأیید والدین برای وساطت بسیار مفید خواهد بود. پس حتما توجه داشته باشید که صبر و شکیبایی و مداومت شما لازم است.
اما خواهر گرامی، به عنوان فردی بی طرف و بدون اطلاع از جزئیات مشکل و بدون شناخت از شما و فرد موردنظرتان عرض میکنیم، همه این مسائل که عرض شد به منظور راضی کردن خانواده و رسیدن به کسی است که ظاهرا دوستش دارید. اما این مطالب دلیل بر این نیست که این ازدواج شما مناسب است و یا فردی که انتخاب کردید به درد زندگی میخورد! طبعا شما برای فهمیدن این مسئله، جدای از این که خودتان به هم علاقه دارید، بایستی تحقیقات مختلفی خودتان و خانواده تان انجام دهید و حتی توصیه می شود در صورت موافقت های اولیه، هردو به یک مشاور جهت مشاوره پیش از ازدواج مراجعه کنید. این که والدین یا خانواده شما مخالف این وصلت هستند یک مسئله است و این که دلیل آنها چیست هم یک مسئله دیگر است که بایستی بررسی و مورد توجه قرار گیرد.
موفق باشید.

با سلام من عاشق دختري شدم ما الان ١٩ ماهي هست كه با هم ارتباط داريم در خد روزي بيس دقه با تلفن صحبت ميكنيم
مادر من كمي عصبيه و خواهرم طلاق گرفته به همين دليل خانواده دختر با ازدواج ما مخالفت ميكنند ميخواستم اگه ميشه راهنماييم كنيد در اين مورد
البته لازم به ذكر كه والدين دختر به حرف كسي گوش نميدن

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام و احترام خدمت شما کاربر شهر سوال. خوش آمدید.
اجازه بدهید نکته ای را یادآور شویم. همانطور که خودتان هم میدانید، برای ازدواج که یک مسئله سرنوشت ساز برای هر انسانی است، نباید بدون مشورت، تحقیق و بررسی اقدام کرد. در بسیاری از موارد، ممکن است موردی که شما قصد ازدواج با او را دارید، از بسیاری جهات فردی مناسب و خوب باشد اما در برخی موضوعات و موارد دارای ایراد باشد. حتی ممکن است فردی بدون عیب و ایراد باشد ولی با توجه به ویژگی های طرف مقابل، تناسب لازم را نداشته باشد.
ما همواره به کسانی که قصد ازدواج دارند توصیه می کنیم که هم از تجربیات بزرگترها استفاده کنند، هم تحقیق و بررسی کافی انجام دهند و هم به یک مشاور جهت مشاوره پیش از ازدواج مراجعه کنند. قطعا با رعایت چنین مواردی خطر برخوردن به مشکلات ازدواج برای شما بسیار کمتر می شود (هرچند هیچ کاری نمیتواند پایداری یک ازدواج را صددرصد تضمین کند) و نهایتا هم اگر با همه هشدارها شما تصمیم به یک ازدواج بگیرید مسئولیت عواقب آن هم بر عهده خود شما خواهد بود.
اما در مورد شما هم بهترین صورت این بود که اولا از طریق خانواده اقدام میکردید، و هم خودتان تحقیق و بررسی کافی انجام میدادید و هم به خانواده دختر خانم این حق و فرصت را میدادید تا با تحقیق و بررسی به شما پاسخ دهند. در حال حاضر با وجود نزدیک به دو سال ارتباط شما با این دختر خانم مطمئنا کار شما کمی دشوار خواهد شد.
باتوجه به این که ما اطلاعاتی در مورد شما و دختر خانم نداریم نمیتوانیم قضاوتی در خصوص درست بودن یا مناسب بودن این ازدواج داشته باشیم. پس
با این شرایط و با نکاتی که شما در مورد خانواده دختر خانم گفتید، به نظر می رسد لازم است با احتیاط بیشتری گام بردارید. بنابراین توصیه می کنم به صور حضوری به یک مشاور خانواده یا ازدواج مراجعه کنید تا با بررسی کامل شرایط شما و دختر خانم و خانواده ها، شما را راهنمایی کنند.
به طور کلی برای رفع مشکل مخالفت والدین، در گام اول بایستی دلیل مخالفت آنها بررسی شود و در صورت موجه نبودن آن، از طریق افراد معتمد آشنا و فامیل و یا متخصصان و مشاوران برای رضایت آنها تلاش کرد.
موفق باشید.

باسلام
سه سال هست که با پسری آشنا شدیم مااز همان ابتدا قصد ازدواج داشتیم وبه هم علاقه ی شدیدی داریم در این سه سال سه یاچهاربار به خواستگاری آماده است ولی هربار با مخالفت خانواده ی من مواجه شدیم وهرچقدر هم دلیل می آورم که لااقل یک بار جلسه خواستگاری برگزار شود قبول نمیکنن ومشکل اصلی آنها تفاوت قومی واصلیت ایشان است وهمین طور اینکه باید پسر پولدار باشد به همین خاطر هربار لجاجت کرده نظر شما چیست؟؟به نظر شما میتوانم خود اقدام به ازدواج کنم بدون رضایت خانواده؟؟

تصویر شهرسوال

خواهر گرامي، سلام؛ خوشحاليم که در خدمت شما هستيم. ازدواج مهم ترين تصميم در سن جواني است. خانواده ها با توجه به اهميت اين تصميم سعي مي کنند به وظيفه خود عمل کنند و به فرزندشان کمک کنند و از اموري که فکر مي کنند به صلاح او نيست جلوگيري به عمل آورند. اولا بايد ديد که شما چقدر با هم تناسب داريد. اين مهم است که بر چيزي اصرار کنيد که درست باشد و به سود و صلاح شما باشد. بايد ديد چقدر او را مي شناسيد و چقدر از اين شناخت اطمينان داريد. در اين رابطه معمولا شناخت دقيقي صورت نمي گيرد زيرا طرفين سعي مي کنند خود را سانسور کنند.
همچنين بايد ديد که علت مخالفت خانواده چيست. گاهي علت مخالفت اين است که آنها از رابطه دختر و پسر اطلاع دارند و تصور مي کنند فرد مقابل سلامت اخلاقي ندارد. گاهي اصرار کردن به معني اين است که ما با هم رابطه داريم. شما مي توانيد افرادي را واسطه کنيد تا با انها صحبت کنند و نظرشان را جلب کنند.

بازهم سلام
من قبلن تمام کارهایی که شما گفته اید راکرده ام مثل واسطه،مشورت ،صحبت کردن وحتی خانواده ام به او وخانواده اش توهین کرده اند و به هیج وجه راضی نمیشن من واون پسرهم شناخت کامل رو روی هم داریم واز همان ابتدا مانند یک خواستگار حرف هایمان را زدیم وباهم به تفاهم رسیده ایم.درضمن خانواده ام هم درباره ی رابطه ی ما فهمیده بودند.و تنها دلیل آنها تفاوت قومی وپول و...وهزار دلیل وبهانه پیش پا افتاده که تنها به این ختم میشود که به فکر حرف فامیل هستند.به نظرشما ما باید چه کنیم بخاطر حرف مردم که نمیشودسوخت.

تصویر مشاور شهر سوال

سلام مجدد.
خواهر گرامی، بدون داشتن اطلاعات کافی و جزئیات مشکل شما، نمیتوانیم راهکار مشخصی به شما ارائه کنیم. طبعا به همین راهکارهای کلی باید اکتفا کنید.
به طور مثال در مورد واسطه ، این که این واسطه چه فردی باشد، چه سن و سالی داشته باشدش، چه جایگاهی در خانواده داشته باشد، دیدگاههایش نسبت به وصلت شما با این فرد چگونه باشد، ذهنیت مادر شما یا پدر شما یا سایر افراد خانواده نسبت به خود این فرد واسطه چطور باشد، یا اصلا این که فقط یک نفر را برای وساطت داشتید یا بیشتر! همه اینها میتواند نتیجه این معادله را تغییر دهد. در مورد صحبت کردن و مشورت هم مسائل جزیی فراوانی وجود دارد که نیازمند بررسی از نزدیک است.
اگر واقعا همه این راهها را رفته اید و به نتیجه ای نرسیده اید، بهتر است در تصمیم خود تجدید نظر کنید، چون به نظر نمیرسد همه افراد خانواده شما و اطرافیان، در کمال بی منطقی و بدون شناخت و بی دلیل نسبت به این وصلت مخالفت کنند!!! از سوی دیگر اگر کار به توهین و مشاجره کشیده باشد ، خود این میتواند کار شما را پیچیده تر کند.
و بعد از همه اینها میزان صبر و شکیبایی و مقاومت شما و تلاش شما برای رسیدن به هدف مطلوبتان است که میزان موفقیت شما را تعیین می کند.
توصیه میکنیم به یک مشاور ازدواج (ترجیحا با تجربه بالا) مراجعه کنید و از مشورتهای ایشان به صورت حضوری استفاده کنید.
موفق باشید.

با سلام من پسری هستم ۲۱ ساله من با دختری اشنا شدم و بر مرور زمان بهم علاقه مند شدیم مادر دختر خانم متوجه شدن و گفتن اگر واقعا هم دیگر را دوست دارید پدر مادر خودتونو در میان بگذارید من به هیچ کس جز پدرم اعتماد نداشتم باهاش موضوع را درمیان گذاشتم و گفت من با خانواده دختر صحبت میکنم پدرم از اعتمادی که بهش کرده بودم سو استفاده کرد و به خانواده دختر من را خراب کرد وه به بنده دروغ گفت و بنده اول حرفش را باور کردم سیم کارت هایم را شکستم که ارتباطی نداشته باشم ولی ۵ هفته بیشتر تحمل نکردم دوباره وارد رابطه باهاش شدم البته من میدونم پدرم بهم دروغ گفته ولی پدرم نمیداند که من دروغ هایش را متوجه شدم . با توجه به اینکه پدرم من را پیش خانواده دختر بد جلوه داده خانواده دختر رضایت نمیدهند لطفا کمکم کنید چگونه خانواده ها را راضی کنم

تصویر شهرسوال

با سلام
هر چند به ظاهر قصد راضي کردن را خانواده داريد و براي همين مسأله هم گويا سابقا مشکلاتي هم براي شما به وجود آمده و به دنبال راهي براي راضي کردن پدرتان هستيد، اما بايد بدانيد که اين مسأله شما بيشتر از جهات ديگر قابل بررسي است. مانند اينکه اساسا با چنين علاقه افراطي و رابطه‌اي، ازدواج منطقي خواهد بود؟ قطعا براي ازدواج علاقه هم نياز است، اما اساسا علاقه و عشق به تنهايي نمي‌تواند منجر به يک ازدواج موفق شود. به خصوص عشقي که رنگ و بوي عشق پاتولوژيک و بيمارگونه داشته باشد. براي تشخيص دقيق و راهنمايي کاملتر نياز به اطلاعات بيشتري داريم. با اين حال همين که شما در قالب يک رابطه دوستانه قصد ازدواج داريد و خانواده مخالف هستند، نشان از ريسک اين ازدواج مي تواند داشته باشد. ضمن اينکه ازدواج هايي که با رابطه پيش از ازدواج شروع شده، معمولا با چالش هايي همچون: سوء‌ظن، شک و ترديدهاي افراطي و همچنين عدم درک در شرايط سخت و بالا آمدن اختلافات جدي پس از ازدواج همراه خواهد بود. در حقيقت ماهيت ارتباط‌ پيش از ازدواج به گونه اي است که اگر منجر به ازدواج شود، چالش هاي فوق و مشکلات ديگر را به همراه خواهد داشت. اگر هم منجر به ازدواج نشود، به خاطر وابستگي شديد افسردگي، از دست دادن فرصت ازدواج موفق و... را به همراه خواهد داشت.
به هر حال اگر پس از چند ماه که ارتباط با اين شخص نداشتيد و اگر شرايط‌تان و ملاک‌هاي شما با يکديگر تناسب داشت، مي‌توانيد خودتان با پدرتان صحبت کنيد و يا از واسطه اي بخواهيد که با پدرتان صحبت کند و او را راضي براي ادامه آشنايي کند. البته منظور از آشنايي پيش از ازدواج، ارتباط در چارچوب خانواده و همچنين با گذراندن مراحلي همچون: آشنايي خانواده‌ها جلسات خواستگاري، مشاوره پيش از ازدواج و تحقيق است. هر چند نمي‌توان الان به صورت دقيق ازدواج شما با اين شخص را مورد بررسي قرار داد. زيرا از سن ايشان، تحصيلات هر دو، همچنين ملاکهاي هر دوي شما و ميزان احساسي بودن تصميم آگاهي نداريم. هر چند از اينکه پس از ۵ هفته باز نتوانسته ايد ايشان را فراموش کنيد، مي توان احساسي بودن تصميم‌تان را تا حدودي تشخيص داد. با اين حال اگر به اين نتيجه رسيديد که از نظر منطقي ايشان نمي‌تواند شخص مناسبي براي ازدواج باشد، راههاي ترک وابستگي را امتحان کنيد. بر همين اساس اگر به اين نتيجه رسيديد، به نکات زير را رعايت فرماييد؛ اما پيش از آن به برخي از آسيب‌هاي رابطه‌هاي پيش از ازدواج، دقت نماييد:
_ رابطه با نامحرم رابطه اي پيش رونده است و با توجه به شرايط سني و هيجانات حاکم، رعايت حريمهاي شرعي در اين رابطه تقريبا ناممکن است!
_ در بسياري از موارد ممکن است قصد فرد مقابل ازدواج نباشد و از اين بهانه تنها براي پوشش دستيابي به مقاصد خود استفاده مي کند.
- اينگونه عشقها زودگذر است و فرد بعد از مدتي و با ديدن چند عيب کوچک نسبت به فردي که قبلا او را معشوق خود مي دانست بي تفاوت مي شود و با فردي که گمان مي کند از فرد قبلي بهتر است رابطه برقرار مي کند.
_ بخش قابل توجهي از روابط پيش از ازدواج در دوره نوجواني و اوائل جواني شکل مي گيرد. از ويژگيهاي اين دوره عدم شکل گيري شخصيت ثابت است. بنابراين تغيير نگاه و نگرش کاملا طبيعي است و ممکن است فرد قبل از ازدواج با بعد از ازدواج هويتي متفاوت داشته باشد.
_ نقشهايي که يک دوست بر عهده دارد با نقشهايي که يک همسر بر عهده دارد کاملا متفاوت است. رابطه پيش از ازدواج ممکن است باعث تداخل و آشفتگي نقشها شود.
_ رابطه پيش از ازدواج محدوديتهايي دارد و بواسطه فضاي احساسي و ابستگي ايجاد شده، تعارضات و نقاط ضعف کمتر قابل مشاهده و توجه است.
_ در بسياري از موارد و در ادامه راه، نظر يکي از طرفين تغيير مي کند و تصميم به ازدواج با فرد ديگري گرفته مي شود. اين امر علاوه بر اينکه باعث آسيب شديد رواني فرد مقابل مي شود که باعث مي شود برخي ديگر از فرصتهاي قبلي ازدواج از دست برود.
_ در پاره اي از موارد نيز بعد از ازدواج شاهد آن هستيم که فرد نسبت به همسر خود دچار بدبيني مي شود. به اين علت که به اشتباه بر اين باور است که همسرش ممکن است که همچنان با نامحرم ديگري رابطه داشته باشد!
از همين رو با توجه به ريسک چنين رابطه ها و ازدواجي، اگر تصميم به ترک اين رابطه را منطقي ديديد، به راهکارهاي زير دقت بفرماييد:
فکر کردن به اين موضوع و دخترخانم مورد نظر تنها عطش و بيقراري شما را افزايش مي دهد، بنابراين بجاي اينکه فکر خود را درگير اين موضوع کنيد ليستي از علاقمنديهاي خود تهيه کنيد و در تامين و پيگيري انها تلاش کنيد. مشکلات و دغدغه هاي خود را با پدر و مادر، دوستان و نزديکان مورد اعتماد مطرح کنيد تا احساس راحتي بيشتري کنيد. فعاليتهاي متنوع و شادي مانند ورزش، کارهاي هنري، تفريح و ...مي تواند به آسودگي فکر و نيز افزايش نشاط و شادابي شما کمک کند.
سعي کنيد با خود شناسي بر احساس و هيجانات خود مسلط شويد و به صورت افراطي و شديد، سرمايه گذاري عاطفي انجام ندهيد.
با احترام به خود و استقلال شخصيتي و برطرف کردن نيازها و کمبودها با اعتماد به نفس کامل و با هدف گذاري ارتباطتان را تنظيم کنيد.
با ديدن نقاط مثبت و خوبي هاي خودتان و اعتماد به خود در زندگي سعي کنيد اساس بي نيازي از ديگران را در خود بنا کنيد و در ارتباطات مجذوب کل شخصيت فرد نشويد بلکه به خود بگوييد مثلا شوخ طبعي ايشان باعث ارتباط است نه ساير ويژگي هاي شخصيتي ايشان.
سعي کنيد به جاي تمرکز و سرمايه گذاري روي اين شخص، ارتباط با دوستان همجنس خود را گسترش دهيد.
بر همين اساس سفارش مي شود:
- ارتباط با ايشان را کاملا قطع کنيد.
- اگر هم قصد ازدواج داريد و ملاک ها و اهداف و شرايط خود و طرف مقابل را بررسي کرديد، پس از گذشت چند ماه که بدون ارتباط با هم بوديد، با در جريان قرار دادن خانواده ها و وجود علاقه منطقي، اقدام به ادامه آشنايي براي تصميم گيري هاي صحيح داشته باشيد.
- اگر هم به اين نتيجه رسيديد که از نظر منطقي شرايط ازدواج را شما و يا ايشون و يا دو طرف نداري، راهکارهاي ترک وابستگي را مطالعه و عملياتي کنيد، بر همين اساس مي توانيد با ضربه بر لينک زير و ورود به اين سايت، اين راهکارها را مطالعه و عملي کنيد:
http://www.soalcity.ir/node/1700
کتاب‌هاي زير را مطالعه کنيد:
o مطلع مهر، تاليف دکتر بانکي‌پورفرد، انتشارات حديث راه عشق
o آموزش پيش از ازدواج، تاليف آقاي مهدي ميرمحمدصادقي، انتشارات به‌نشر

سلام یه سوالی داشتم ک خیلی به کمکتون احتیاج دارم.
من از ۱۷ سالگلی تا الان ک ۲۱ سالو نیمم هستش ینی ۴ سال و نیمه با اقایی اشنا شدم و ایشون از اول خواستگاری کردن ولی خانواده من چون فوق العاده مذهبی و سنتی اند اجازه ندادند حتی به خونمون بیان. ایشون ۱۰ سال ازمن بزرگتره و مسافتشون هم طولانیه .حدودا ۷ یا ۸ ساعت مسافتمونه البته فعلا موقتا جایی ک ساکنیم تا شهر اون خوانوادخ ۳ ساعته ولی ما بعد برمگیردیم شهرستان خودمون. از لحاظ اخلاقی و و رفتاری و شخصیتی هم خودش و هم خانوادش خیلی خوبن ما هربا هم دیگه رو دیدیم خانوادش بودن.ولی خب خانواده من از این ارتباط بی خبرن. پدرم چندان مخالفت شدیدی نکرده اما مامانم خیلی خیلی وحشتناااک مخالفت کرده و چون خانوادم خیلی حساسن ممیتونم از ارتباطم بگم چون میدونم بعدش عواقب وحشتناک تری داره... پسر خیلی عاقله یکبار بصورت رسمی زنگ زدن خاستگاری کردن جواب منفی دادن خانوادم. الان هم میگن بخاطر شماها باز ما زنگ میزنیم خاستگاری میکنیم ولی این دفعه اگه باز جواب منفی بدن دیگه فک کنم همه چیز تموم بشه ...شرایط خیلی سختی دارم نه میتونم بیخیالش بشم ن میتونم باهاش ادامه بدم از طرفی من میخوام خانوادم حداقل رضایت بدن ک بیان خاستگاری لاقد پسره رو ببینن ممکنه خودشون متوجه بشن پسره چقد باشخصیته ولی اصلا خانوادم حاضر نیستن چه تحت عنوان خاستگار یا اشنایی دوخانواده ها بعنوان مهمان حتی اینا بیان. لطفا راهنمایی کنید چیکار کنم الان؟؟؟

تصویر شهرسوال

پرسشگر محترم! با سلام و ضمن سپاس از همراهي شما با اين مرکز، همانطور كه مي دانيد ازدواج يكي از مسائل مهم زندگي هر انساني است زيرا در همه ابعاد زندگي تأثير دارد. ازدواج موفق مي‌تواند باعث پيشرفت انسان در زمينه هاي مختلف شود كما اينكه اگر ازدواج ناموفق باشد مشكلات زيادي را براي انسان به وجود مي آورد و مانع رشد و ترقي مي شود بنابراين بايد با اين امر مهم سنجيده برخورد كرد و از هر گونه شتابزدگي، يك جانبه گرايي، ظاهر بيني و سطحي نگري اجتناب كرد.
يكي از ملاك هاي ازدواج سن مي باشد. براي رسيدن به موفقيت و خوشبختي در ازدواج طرفين بايد در ازدواج توافق داشته باشند يعني مرد اندكي بزرگتر از زن باشد، تا بتوانند با كمال خوشي و سازگاري در كنار يكديگر زندگي كنند و با تفاهم و درك متقابل بتوانند همسر ايده الي براي يكديگر باشند.
طبق تحقيقات، بهترين اختلاف سني بين دختر و پسر براي ازدواج سه تا شش سال مي باشد. كه با لحاظ اين اين تفاوت سني، زن و شوهر تفاهم بيشتري خواهند داشت و در نحوه تفكر، زندگي و سلايق، اشتراك بيشتري خواهند داشت و زمينه اختلاف سليقه و به تبع آن اختلافات زناشويي كمتر مي گردد.
در صورت اختلاف سني زياد يعني اينكه پسر اختلاف سني فاحشي نسبت به دختر داشته باشد مشكلاتي از جمله، عدم تفاهم كافي و عدم درك متقابل و اختلاف سلايق به وجود مي آيد. البته ممكن است بصورت استثناء اتفاق بيفتد كه زوجين در همه ملاك هاي ازدواج شرايط آرماني داشته باشند و شرايط ايده ال و كاملا مطلوبي داشته باشند كه معمولا بسيار نادر است و حتي با داشتن اختلاف سني زياد با كمال خوشي در كنار يكديگر زندگي كنند. ولي بصورت معمول اختلاف سني زياد باعث ناسازگاري و نارضايتي از زندگي زناشويي در آينده مي گردد. و توصيه نمي گردد. به علت اينكه زوجين زماني كه داراي اختلاف سني زيادي باشند از دو نسل متفاوت خواهند بود با درك هاي متفاوت. آنها قضايا را به روش هاي مختلفي ادراك و ارزيابي مي كنند. سلايق متفاوتي دارند و انتخاب هاي مختلفي نيز خواهند داشت كه سازگاري در چنين شرايطي مشكل خواهد بود. خانمي كه با مردي بزرگتر از خودش ازدواج مي كند ممكن است در ادامه زندگي دچار ترديد گردد و احساس شكست كند. كه گاها ديده شده كه كار به مشكلات بعدي كشيده است حتي در مواردي باعث سوء ظن هاي بي موردي نيز گشته است. به طور معمول زماني كه زن چنين احساسي در زندگي مشترك داشته باشد، رفتاري ناسازگارانه نيز خواهد داشت كه باعث بوجود آمدن جر و بحث و كشمش در زندگي مشترك مي گردد.
پس ده سال اختلاف سني شما با اين فرد مشکلات زيادي مخصوصا عدم تفاهم را به دنبال خواهد داشت. بنابراين اگر از موضوع دوري شهر ايشان بگذريم و آن را معيار اصلي ندانيم از موضوع اختلاف سني زياد نمي توان گذر کرد و آن را مهم مي دانيم. پس توصيه مي کنيم اگر هنوز شانس داشتن خواستگارهاي بهتر را داريد خودتان را اسير اين ازدواج نکنيد. حتي اگر فرد مقابل معيارهاي عالي دارد ولي اين اختلاف آسيب زيادي در آينده خواهد داشت. مخالفت خانواده را جدي تلقي کنيد و نکات بالا را دقت داشته باشيد و تصميم عجولانه نگيريد.
موفق باشيد.

سلام من با یه آقایی۴ساله رابطه دارم و از همون اول قصدمون ازدواج بود ولی خونواده ام راضی نمیشن این مسائل باعث شده که مشکلاتی برام با ایشون پیش بیاد که میترسم بعدا حل نشه وادامه داشته باشه به نظرتون چیکار میتونم بکنم؟
از نظرعاطفی خیلی همدیگه رو دوست داریم حتی بخاطر خانوادم هم چند بار خواستم با اون بهم بزنم ولی هر بار بعد چندماه نتونستیم وبرگشتیم پیش هم از نظرخانواده هن از نظرمذهبی بودن مثل خانواده ما هستن واز نظر اقتصادی یکم سطح اقتصاد اونا بهتره
همه اخلاقش باب میلمه ودوست ندارم از دستش بدم ولی با این حال یکم شکاک وبددله
از یه طرف هم بخاطر مخالفت های خانوادم ویکم هم توهین هایی که به هم دیگه کردن این آقا وخانواده من با مشکل برخوردن.و این آقا میگن که اونا۴سال زندگی مارو خراب کردن ویه جورایی از پدر ومادرم خوششون نمیاد.
واقعا نمیدونم چیکار کنم میترسم بعد از ازدواج هم این مشکل پیش روم باشه
اطرافیان هم مدام بهم میگن بدبخت میشی واین حرفا

تصویر شهرسوال

خواهر گرامي، سلام؛ از اعتماد شما به اين مجموعه از شما تشکر مي کنيم. گفتيد که به هم علاقه داريد. ولي خانواده شما مخالفند. بايد ديد علت مخالفت آنها چيست. براي حل هر مشکلي انسان بايد ابتدا علت مشکل را پيدا کند.
معمولا شناخت در اين رابطه دقيق نيست و افراد خيلي پيش مي آيد که دچار احساسات مي شوند و ويژگي هاي خود را بهتر از آنچه هست نشان مي دهند. ولي در زندگي واقعي انسان خودش است با همه ويژگي هاي مثبت و منفي.
اگر با اين شرايط با او ازدواج کنيد احتمالا همانطور که گفتيد خانواده نگرش خوبي به او نخواهند داشت و روابط سردي بين شما برقرار باشد.
اگر فکر مي کنيد که واقعا با هم تناسب داريد و گزينه مناسبي است بهتر است او براي شما تلاش بيشتري کند. نمي دانيم قبلا به چه شکلي اقدام کرده است و آيا خانواده اقدام کرده يا خير. بهتر است بصورت رسمي باز هم اقدام کند و يا کسي را واسطه کند تا نظر خانواده شما را جلب کند.
/۳۷۲۰۲۰/

باسلام،من مدت دوساله باپسری آشناشدم وخیلی همودوس داریم ،ی مدت باپسره دعوام شدمنم به مادش پیام دادم ونفرینش کردم الان خانواده اش فهمیدن میخوان ی دختردیگه براش بگیرن نمیدونم چیکارکنم توروخدا راهنمایی کنین چطورخانواده پسره راضی بشن

تصویر شهرسوال

سلام بر شما
ممنون از اعتمادتون به اين مركز
طبيعتا دو سال وقت كمي نيست و اين مدت از نظر عاطفي و احساسي تا حدود زيادي وابستگي ايجاد شده است. بي ترديد هدف شما از اين ارتباط رسيدن به آرامش و ازدواجي موفق است. اما آيا به اين فكر كرديد كه واقعا شما تناسب ها (اخلاقي، مذهبي، فرهنگي، خانوادگي، اقتصادي، شخصيتي و..) و معيارهاي لازم براي ازدواج موفقي را داريد؟
به اين فكر كرده ايد كه چرا اين قدر آمار طلاق و مشاجرات خانوادگي و خيانت رشد كرده است؟
به اين فكر كرده ايد كه در دنيا اختلافات عروس و مادر شوهر خيلي زياد است و اگر مادر شوهري عروسي را نپذيرد زندگي او خراب و ويران مي شود؟
بنابراين حتي اگر امروز خانواده او تماس بگيرند و رسما بخواهند خواستگاري كنند شما كه اهل مشاوره ايد نبايد خام باشيد. بايد براي شناخت عميق تر جلسات زيادي خانواده ها و دو نفري گفتگو كنيد. شرايط تحقيق از كانال هاي متعدد را براي خانواده خواستگار و خودتان فراهم بياوريد ودر آخر زير نظر مشاور ازدواج باشيد.
فردي كه بعد از دو سال نتوانسته خانواده اش را راضي كند و زود همراه مادر شده است طبيعتا در متن زندگي هم استقلال لازم را ندارد و هر آن ممكن است با نظر ديگران زندگي اش خراب شود
البته اين در شرايطي است كه سن شما به بلوغ كافي و لازم رسيده باشد.
اگر به اين نتيجه رسيديد كه تصميم تان خام بوده و لازم است فراموشش كنيد مي توانيد براي مديريت اين وابستگي مشاوره بگيريد.
/۳۷۲۰۳۳/

با سلام خسته نباشید دختری هستم ۳۰ ساله ب واسطه دوستم با یکی از همکارش که ۳۵ سالست آشنا شدم در اصل معرفم دوستم بود چون خودم فقط ازدواج سنتی رو میپسندم با این آقا طی ی هفته تا ده روز صحبت کردم چون اون هم فقط نطرشون رو ازدواج سنتی بود ما طی ده روزی که همصحبت بودیم تو صحبت های اولیه معیارهامون شبیه هم بود ایشون با خانوادشون صحبت کردن مادر و خواهرشون برای دیدن من با خانه اومدن؛ بعد از گذشت ی هفته قرار خواستگاری گذاشته شد ک مامان پسر با کل خانوادش مخالف شدن و هرچی پسر ازشون خواست ک دلیل مخالفت چیه بهش نمیگفتن فقط پدر موافق بود ک طی چند ماه بعد اون هم مخالف شد حتی درباره خانواده من هم تحقیق کرده بودن جواب مثبت شنیده بودن طی چندماه تلاش خودش رو کرد داییش رو واسطه قرار داد باز راضی نشدن و باز هم دلیلی نمیوردن؛من اون همدیگرو دوست داریم بخاطر اینکه خیلی عذاب کشید سختی کشید تو یکسال خودم رو کم کم ازش دور کشیدم پیاما تماسا رو کم کردم الانم ب صفر رسیده نمیدونم کار درستی کردم یا نه

تصویر شهرسوال

سلام.
لطفا حرف هاي مرا تاااا آخر بخوانيد. شما خانم جواني هستيد که دوست داريد ازدواج کنيد و زندگيِ سالم و شادي در کنار همسرتان داشته باشيد. ازدواج پيوند تنها دو نفر نيست، بلکه پيوند دو خانواده است. اگر بدون موافقتِ پدر و مادرِ يک طرفْ ازدواج صورت گيرد، همه معادله هاي خانوادگي به هم مي خورد. به همين دليلْ تنش و اختلاف نظر در اين خانواده ها بيشتر ديده مي شود.
رضايت خانواده پسر خيلي مهم است. زيرا اگر رضايت آنها نباشد، مشکلات خاصّي بروز مي کند. ممکن است اين آقا نياز به حمايت مالي خانواده اش داشته باشد. در صورت مخالفت مادرش، پدرش نيز از پسرش حمايت مالي نمي کند. شايد بگوييد:«اين آقا شاغل است و نياز مالي به پدرش ندارد، خودش داماد مي شود و مجلس ميگيرد». بالاخره اين پسر حمايت عاطفي و اجتماعي از طرف پدر و مادرش نياز دارد و شما به حمايت پدر شوهر و مادر شوهر نياز داريد. مهم تر از آن با مخالفت مادر شوهر نمي توان کنار آمد. چون مادر در زندگيْ رکن اساسي است. اگر از پسرش و شما حمايت نکند، مشکلات زيادي بروز مي کند. فرض کنيد اين ازدواج بدون موافقت خانواده پسر صورت مي گرفت. اگر مادر شوهر از عروس خود حمايت نکند، اعتنا نکند و حتي بي حرمتي بکند، در اين صورت، اين عروس خانم است که لطمه مي خورد. شما خانم هستيد و به توجه نياز داريد. براي آقايان توجه ديگران چندان مهم نيست و با بي توجهيِ ديگران، به هم نمي ريزند. ولي شما در زندگي خيلي رنج مي بريد . يک ضرب المثل ايرلندي مي گويد:«اگر زن را دو نيم کني، برايش آسان تر است تا به او بي اعتنايي کني».
بنابراين از قطع رابطه تان ناراحت نباشيد و خدا را شکر کنيد. براي اينکه کمي از احساس غم تان کم شود، به دادگاه خانواده در شهرتان مراجعه نماييد و ساعتي را به تماشاي زن و شوهرهايي که براي جدايي آمده اند نگاه کنيد. بيشتر اين زن و شوهرها با موافقت خانواده هايشان ازدواج کرده اند؛ اما کارشان به اختلاف و طلاق کشيده است. کمي فکر کنيد که آيا دوست داريد جاي يکي از آن خانم ها باشيد؟ مسلّم است که دوست نداريد دچار چنين سرنوشتي شويد.
براي اينکه ان شاءالله خواستگار خوب و شايسته اي براي تان بيايد، راهي به شما مي گويم: تعداد زيادي از مادرهايي که پسر نجيب دارند، به دنبال عروسي نجيب مي گردند. از آنجايي که در سال هاي اخير تبليغات زيادي عليه ازدواج فاميلي شده؛ اين خانم ها از فاميل، عروس انتخاب نمي کنند. اين خانم ها بيشتر در جلسات مذهبي به دنبال يافتن دختر خانم هاي محجبه و نجيب هستند. پيشنهاد من به شما اين است که در همه جلسات مذهبي _ همچون دعاي ندبه، جلسات مولودي ائمه اطهار(عليهم السلام)، نماز جماعت، جلسات روضه و عزاداري _ شرکت کنيد. آرايش نکنيد و حجاب کامل را در محلّه اي که در آن زندگي مي کنيد، رعايت نماييد. با رعايت حجاب و وارد نشدن در دوستي ها و روابط نامناسب در فضاي مجازي و دنياي واقعي و شرکت در اين جلسات، ان شاءالله، مي توانيد خواستگار خوب و مناسبي بيابيد. براي برآورده شدنِ حاجت تان، زياد صلوات بفرستيد. پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند:«هر کسي که حاجتي دارد که به آن نمي رسد، زياد بر من صلوات بفرستد. زيرا صلوات غم و غصه را از بين مي برد و روزي را زياد مي کند و حاجت ها را برآورده مي سازد».
آمدن خواستگار يک جنبه از ازدواج است و برخورد درستِ دخترخانم در جلسات خواستگاريْ جنبه ديگري است که بدون توجه به آن، دخترخانم ها خواستگاران مناسب را از دست مي دهند. براي موفقيت بيشتر در جلسات خواستگاري، مهارت هاي زير را در خود پرورش دهيد و تمرين نماييد:
- مردهاي جوان به دنبال خانمي هستند که مهربان بوده و تشنه عشق و محبت باشد. مردها دوست دارند مورد دوست داشتن قرار بگيرند و خودشان نيز کسي را دوست بدارند. بعضي از خانم هاي جوان خيلي سخت گير بوده و براي جزئيات اهميت بيش از اندازه اي قائل مي‌شوند. برخي از خانم ها نيز هنگام خواستگاري برخوردي سرد و بي احساس با مادر خواستگار دارند. اين مسائل، مشکل را دو چندان مي نمايد. براي اينکه جذاب تر باشيد سعي کنيد بيشتر لبخند بزنيد. لازم نيست جلوي مادر خواستگارتان، قهقهه سر دهيد. بلکه لبخندي مليح شما را زيباتر مي کند. از همين امروز شروع به مراقبت از گل هاي آپارتماني نماييد. پرورش دهنده هاي گل، در نظر مردم، مهربان تر از بقيه هستند. اينکه مردها به دنبال خانم هايي با روحيه زنانه و مهربان مي‌گردند؛ به اين دليل است که چنين خصوصياتي باعث مي‌شود يک زن بتواند مادر بهتري براي بچه هايش باشد. البته اين امر بدان خاطر نيست که مردها انتظار دارند خانم ها آنها را نيز تر و خشک کنند، بلکه بدان خاطر است که دوست دارند فرزندانشان در آغوش مادر مهربان و دلسوزي پرورش پيدا کنند.
- خانم ها اغلب تصور مي‌کنند که مردها خيلي سطحي نگر بوده و تنها چيزي که برايشان اهميت دارد وضعيت ظاهري خانم مي‌باشد. مردها لزوما به دنبال خانم هاي زيبا نمي‌گردند ، بلکه آنها مي‌خواهند کسي را داشته باشد که به وضعيت ظاهري خود افتخار کند. براي اين کار لازم نيست لباس هاي گران قيمت بپوشيد و آرايش غليظ نماييد يا خداي نکرده بيني خود را عمل کنيد. بلکه همين که لباس هاي ساده بپوشيد و با اعتماد به نفس رفتار نماييد، کافي است. خوب است هنرهاي زنانه مانند: خياطي، آشپزي و شيريني پزي را تا حدّي ياد بگيريد و جلوي مادر خواستگارها به جاي استفاده از لباس هاي آماده گران قيمت، لباسي که دوخته خودتان است را بپوشيد. مادرها به وضعيت اقتصادي پسرانشان و صرفه جويي همسر آينده اش اهميت زيادي مي دهند.
- مردها به دنبال خانم هايي هستند که بتوانند به آنها اعتماد کنند. کسي که آنها را به خاطر خودشان بخواهد، کسي که بتوانند به او ايمان داشته باشند. شايد برايتان عجيب باشد اما برخي از خانم ها قابل اعتماد نبوده و بسيار بي وفا هستند. همين امر باعث مي‌شود که مردها محتاط تر عمل کنند. آقايان به شدت از بي وفايي و بد قولي بيزار هستند و به دنبال کسي مي‌گردند که بتوانند از صميم قلب به او اعتماد کنند. در جلسات خواستگاري به هيچ وجه به موضوع خواستگاران سابق خود اشاره نکنيد. اشاره به خواستگارهاي زياد شما را در نظر ديگران بهتر جلوه نمي دهد، بلکه باعث مي شود فکرکنند خداي نکرده شما ايرادي داشته ايد که تاکنون موفق به ازدواج نشده ايد.
- مردها از زني خوششان مي آيد که زنانه رفتار کند و خلق و خوي پسرانه نداشته باشد. پس مثل پسرها رفتار نکنيد. ظريف رفتار کنيد و خود را علاقه مند به داشتن همسري نشان دهيد که بتوانيد به او اعتماد کنيد و تکيه نماييد. خود را بي نياز و کاملا مستقل نشان ندهيد. اگر تاکنون به مسافرت هاي مجردي بدون خانواده رفته ايد، آنها را فراموش کنيد و از آنها جلوي کسي حرفي به ميان نياوريد. به هيچ وجه خود را زني بزن بهادر معرفي ننماييد. اين ويژگي، مادر پسرها را فراري مي دهد.
- مردها همسري را مي‌خواهند که حامي و پشتيبانشان باشد. خيلي از خانم ها منتظر هستند اشتباه کوچکي از آقا سر بزند تا همسرشان را به باد انتقاد بگيرند و در مسائل خصوصي و حتي شغلي اش دخالت کنند. آقايان به ارتباط خود به عنوان يک سيستم محافظ نگاه مي‌کنند. زمانيکه خانم نتواند يک چنين حسي را در آنها به وجود آورد و از اين گذشته تا آنجا که مي‌تواند از آنها انتقاد هم بکند، چيزي نمي گذرد که دلسردي پيش مي‌آورد.
- مردها از خانم هاي عصبي که تمام مدت داد و فرياد مي‌کنند، خوششان نمي آيد. آنها خانم هايي را مي‌پسندند که اهل بحث و گفتگو باشند و قادر باشند که مشکلاتشان را از راه هاي منطقي حل کنند.
- سطح توقع مادي خود را کاهش دهيد. از پدر و مادرتان بپرسيد که چگونه زندگي شان را شروع کردند. بيشتر خانواده هاي نسل قبل، زندگي خود را در خانه هاي استيجاري آغاز نمودند. پس انتظار نداشته باشيد همسر آينده تان خانه و ماشين از خود داشته باشد. همين که همسري مؤمن، مهربان و تلاشگر بيابيد، نعمت بزرگي است که بايد قدرش را بدانيد. قناعت را تمرين نماييد. انتظار نداشته باشيد خيلي زود به همه خواسته هاي مادّيتان برسيد.
تأکيد مي کنم که ويژگي هاي بالا را در خود پرورش دهيد و پس از ازدواج نيزآنها را تمرين نماييد. اگر تظاهر به اين ويژگي ها کنيد، خيلي زود آشکار مي شود و ديگر کسي به شما اعتماد نمي کند. نااميد نشويد و با برنامه ريزي به کسب مهارت هاي مختلف بپردازيد. زماني که شاد و بانشاط باشيد، همچنين مهارت هاي بالا را کسب نماييد، قطعاً افراد بيشتري ترغيب مي شوند که به خواستگاري شما بيايند.
هفت راهکار براي فراموش کردن اين فرد که به او علاقه مند شده بوديد، به شما مي گويم:
- اتفاقي که افتاده را بپذيريد: اتفاقاتي وجود دارد که احتمال وقوع آنها کم است. مانند اينکه شايد برگردد يا شايد همه چيز عوض شود. فکرکردن به اين موضوعات سودي ندارد. فکرکردن به آنها را کناربگذاريد. به هيچ وجه به دنبال خبرگرفتن از آن فرد نباشيد. اگر رابطه شما با او قطع شده، بهتر است واقعيت را قبول کنيد و با فکرکردن به مسايل غيرواقعي خودتان را آزار ندهيد.
- پاکسازي کنيد: زندگي تان را از وسايلي که شما را به ياد او مي اندازد، پاک کنيد. عکس ها، هديه ها و يادگاري ها را دور بياندازيد. شماره تماس و پروفايل او را پاک کنيد تا به صورت ذهني اين رابطه به تدريج پاک شود.
- سرتان را شلوغ کنيد: هيچ چيز به اندازه مشغول کردن، شما را از فکرکردن به آن فرد دور نمي کند. هر قدر آدم توانمندي باشيد و قدرت فکرکردنِ همزمان به چند موضوع داشته باشيد؛ وقتي ذهنتان به معناي واقعي درگير کار شود، نمي توانيد آن فرد را در اولويت فکرکردن قرار دهيد. در اين صورت، خاطراتش در ذهن مرور نمي شود و رابطه عاطفي به تدريج کم رنگ مي گردد. بهتر است يک پروژه درسي يا کار جدي را قبول کنيد و مشغول انجام دادن آن شويد. اين طور انگيزه پيشرفت شما بيشتر مي شود. از نظر علمي مشخص شده که هر چه انگيزه پيشرفت بيشتر شود، انگيزه براي ادامه رابطه عاطفيِ شکست خورده کمتر مي شود.
- وارد گروه هاي مفيد شويد: در جمع بودن، تأثير بسيار زيادي در فکرنکردن به يک فرد خاص دارد. بهتر است جمعي را انتخاب کنيد که در ابتدا آشنايي کمي با آن داريد تا به صورت جدي تري وارد مسايل گروه شويد. با توجه به علاقه تان مي توانيد دوستان جديدي پيدا کنيد. عضويت در گروه ها و انجمن هاي مختلف ورزشي، ادبي، هنري و علمي مي تواند بسيار مفيد باشد. منظورم گروه هاي فضاي مجازي نيست؛ بلکه منظورم عضويت در گروه هاي مفيد در واقعيت است. زيرا پژوهش ها نشان داده که فضاي مجازي با همه مزايايي که دارد، باعث افزايش افسردگي مي شود.
- به گذشته برگرديد: منظورم اين نيست که خاطراتتان را با آن فرد دوباره مرور کنيد. منظورم گذشته هاي دور است. به دوران قبل از آشنايي با آن فرد برگرديد. خودتان را با چيزهايي سرگرم کنيد که ساليان سال قبل - پيش از آمدن فضاي مجازي - خود را با آنها سرگرم مي کرديد. مثلا کاردستي درست کنيد. بازي هاي فکري انجام دهيد. جدول حل کنيد.
- موسيقي: آهنگ هاي غمگين که شما را به ياد آن فرد مي اندازد و حال شما را خراب مي کند، گوش ندهيد.
- ورزش کنيد: ورزش کردن باعث افزايش فعاليت و نيز ارتقاي انگيزه پيشرفت مي شود. منظور ورزش هايي است که تحرک زيادي مي طلبد. طناب زني کنيد. ورزش هاي هوازي انجام دهيد که سوخت و ساز بدنتان را بيشتر مي کند و گردش اکسيژن را افزايش مي دهد.
آگاهي خود را در مسائل مختلف بالا ببريد. چند کتاب به شما معرفي مي کنم. حتما کتاب «مطلع مهر» که در مورد معيارهاي انتخاب همسر و آداب خواستگاري است را از اينترنت به صورت رايگان دانلود کنيد و چند بار مطالعه نماييد و با مطالب آن کتاب به خوبي آشنا شويد تا بدانيد در جلسات خواستگاري چه چيزهايي را بررسي کنيد. پس از آن، کتاب «مهارت گفتگو براي همسران»، نوشته خانم زهره شيري را نيز به صورت رايگان از اينترنت دانلود کنيد و بسياااااار مطالعه کنيد تا با مهارت گفتگو آشنا شويد. اين مهارت براي همسران واقعا ضروري است.
فهرست کتاب هاي مفيد براي شما:
- مطلع مهر، تاليف دکتر بانکي‌پورفرد، انتشارات حديث راه عشق(پي دي اف رايگان در اينترنت).
- دختران و انتخاب همسر، تاليف آقاي علي اکبر مظاهري، انتشارات عطش.
- آموزش پيش از ازدواج، تاليف آقاي مهدي ميرمحمدصادقي، انتشارات بِه‌نشر.
- آيين خواستگاري و ازدواج، سيدحسين حسيني، نشر مُنير.
- مهارت هاي زناشويي، نوشته مَتيو مَک کِي، انتشارات ارجمند و نشر ابن سينا.
- مهارت گفتگو براي همسران، نوشته خانم زهره شيري، (پي دي اف رايگان در اينترنت).
در مراحل بعدي زندگي نيز هميشه از مشاوره با روانشناسان خبره استفاده نماييد.
موفق باشيد.
/۳۷۳۰۸۳/

سلام .من دختری ۱۹ ساله هستم و به مدت ۵ سال هست که با آقا پسری ۲۱ ساله ارتباط دارم و هدفِ اصلیمون ازدواجه البته در سنین بالاتر .این آقا پسر از اقوام نزدیکمون هستند ینی مادرش و پدرش دختر عمه و پسر عمه ی پدرم هستند .به خاطر یک سری مشکلات اساسی بین خانواده ها ینی بین خاتواده پدریِ بنده و خانواده مادریِ اون آقاپسر و اینک چند سالی هست که خانواده هامون قطع رابطه هستند ،خاتواده ی من با ارتباط ما ب شدت مخالف هستند و اونجور ک نشون میدن اجازه ی ازدواج نخواهند داد ،ولی اون آقا پسر به شدت متین و عاقله و در حال تحصیله و از لحاظ مالی هم قراره اوکی بشه و ب شدت به هم علاقه داریم و همو درک میکنیم .حالا ما برای این وصلت چه کاری میتونیم بکنیم ؟ممنون ک کمک میکنین

تصویر شهرسوال

با سلام و احترام خدمت شما کاربر محترم.
خواهر گرامي، ضمن احترام به شما و آقاپسر مورد نظر تان و اطمينان از اين که شما مراقب حفظ حدود و ملاحظات عرفي و شرعي هستيد، اما بايستي عرض کنيم که اولين اشتباه شما همين برقراري ارتباط مخفيانه ۵ ساله است. اين نکته را آويزه گوش کنيد که نقش مخرب ارتباط پيش از ازدواج بسيار بيشتر از نقش مفيد آن است، حال اگر اين ارتباط مخفيانه و بدون اطلاع خانواده ها باشد، اين آسيب به مراتب بيشتر خواهد بود.
اگر يکي از چندين آسيب متصور از اين ارتباط را بخواهيم براي شما ملموس کنيم کافي است همين الان تصور کنيد که شما اين ارتباط ۵ ساله را نميداشتيد و به تازگي با اين آقاپسر آشنا مي شديد و يا ايشان به خواستگاري شما مي آمدند. اکنون پس از مخالفت شديد خانواده خودتان و خانواده ايشان، به سادگي ميتوانستيد قيد اين خواستگار را بزنيد و پاسخ رد بدهيد. اين در حالي است که اکنون پس از ۵ سال ارتباط با ايشان و طبعا ايجاد علاقه و وابستگي، اين کار (يعني قطع ارتباط و فراموش کردن يکديگر) به مراتب سخت و دشوار خواهد بود تا جايي که شايد گمان کنيد غير ممکن است! اين فقط يکي از آسيب هاي رابطه پيش از ازدواج است که اکنون کاملا آن را تجربه کرده و درک ميکنيد.
براي تصميم گيري در مورد اين وصلت و بهتر بگوييم براي تصميم گيري براي تمام زندگي مشترک آينده خودتان، بهتر است غير از اطلاعات و شناختي که در مدت ارتباط با اين آقاپسر کسب کرده ايد، نظر ديگران را نيز بشنويد و از راههاي ديگر نيز تحقيقات کنيد. قطعا زندگي مشترک بسيار پيچيده تر و جدي تر از يک ارتباط ساده (حال حاضر شما) است. لازمه اين کار هم ورود خانواده ها به مسئله ازدواج است.
خواهر گرامي، اگر فکر ميکنيد خانواده ها با اين ارتباط مخالف هستند، بدانيد که نظر ما هم همين است يعني در اين مقطع (چه قرار باشد وصلت انجام شود و چه قرار باشد وصلتي انجام نشود، بهتر است رابطه را به حداقل برسانيد و در صورت امکان قطع کنيد). با اين کار هم رضايت خانواده و والدين را جلب ميکنيد هم اجازه ميدهيد که روند اين کار بدون تأثير گذاري عواطف و وابستگي هاي دونفره، پيش برود. احتمال اين زياد است خانواده شما هم در صورت پيشقدم شدن خانواده ايشان به صورت رسمي، مخالفت زيادي داشته باشند. به ويژه که ميفرماييد آقاپسر فردي متين و عاقل و درسخوان و انشالله مذهبي است. اگر هم مخالفتي بود، بهتر است از وجود افراد شاخص و معتمد استفاده کنيد. بنده گمان نميکنم در تمام دو خانواده، حداقل ۲ نفر آدم عاقل و بي غرض و دلسوز (يکي از خانواده شما و يکي از خانواده ايشان) وجود نداشته باشد!!! پس بهتر است شما از اين گونه افراد که البته ترجيحا افراد مورد اعتماد و معتبر نزد پدر و مادرتان باشند، استفاده کنيد تا به ايجاد جوّ مطلوب اين وصلت در خانواده کمک کنند.
نکته بعدي، انجام مشاوره پيش از ازدواج نزد يک مشاور روانشناس است. اين کار مشخص کننده نکاتي از شما دو نفر است که ميتواند براي تصميم گيري آينده شما اثرگذار باشد.
در نهايت توکل بر خداوند متعال و طلب خير از خداوند هم به آرامش شما کمک ميکند و هم نيروي لايزال الهي را به کمک خواهد آورد.
موفق و پيروز باشيد.

/۳۷۶۴۰۳/

با سلام و خسته نباشید
من ۴ سال پیش با پسری در دانشگاه اشنا شدم،بسیار پسر سالم،اهل کار،تک فرزند،از نظر فرهنگی و اجتماعی خانواده ها بهم نزدیکیم،تنها مشکل ما تفاوت سطح مالی خانواده هاست که ما تقریبا خیلی بالاتر از خانواده پسر هستیم.
این اقا در حال حاضر سرباز هستند،با رضایت پدر و مادرم به خواستگاری آمدند و در جلسه مطرح کردند که ما یک واحد آپارتمان در اختیار پسرمون قرار میدیم و فعلا یه صیغه محرمیت خونده بشه چون ما ۴ سال دوست هستیم،تا بعد سربازی که این اقا کار پیدا کرد عقد کنیم
پدر و مادرم به شدت مخالفتت کردند و مادرم فردای خواستگاری با لحن بسیار بدی به اونها زنگ زد و گفت دیگه نیاین.
الان خانواده هر دو طرف کاملا مخالف ازدواج ما هستند
مشکل خانواده من این است که چرا پدر و مادر اون اقا حاضر نیستند اون خونه رو به نام پسرشون بکنند یعنی پشتوانه مالی نداره اون پسر،
خانواده اون اقا هم چون شناختی از ما ندارند فکر میکنند این همه اصرار پدر و مادرم برای به نام زدن خونه به این خاطره که میخوایم بعدا طلاق بگیریم و این خونه رو از چنگ اونا در بیاریم
خلاصه اینکه سر مسائل مالی به مشکل خوردیم و ریشه اصلی این مشکل در اینه که مادرا از هم خوششون نیومده و با هم سر لج افتادن.
هیچ کدام از طرفین کوتاه نمیاد و راضی نمیشه،و هر دو طرف اصرار به تموم شدن رابطه دارند
به نظر شما با گذشت زمان و صبر و تغییر شرایط این اقا(پیدا کردن کار) امکانش هست بتونیم به وصلت امیدوار باشیم؟
با تشکر از شما

تصویر شهرسوال

با عرض سلام و احترام؛ سپاس از اينکه اين مرکز را براي مشاوره خود انتخاب کرده‌ايد، اميدواريم راهنمايي خوبي براي شما باشيم.
احساس و شرايط شما را به عنوان دو جواني که علاقمند هم شده و قصد ازدواج دارند و براي تحقق آرزوي‌شان با موانعي مواجه شده‌اند، درک مي کنم و اميدوارم که اين مشکلات و موانع برطرف شود. با توجه به مخالفت خانواده‌ها و اينکه طرفين قصدي براي کوتاه آمدن ندارند، بهتر است براي ادامه اين ارتباط زمان و محدوديتي مشخص کنيد و تمام راه‌هاي احتمالي براي برطرف شدن مانع و مشکل را انجام دهيد. در هر صورت گذر زمان و عدم توافق خانواده‌ها به ضرر شما خواهد بود، چرا که در صورت عدم توافق خانواده ها فرصت هاي ازدواج شما از دست خواهد رفت، لذا همانطور که گفته شد سعي کنيد زمان و محدوديتي را مشخص کنيد، و فرصت هاي ازدواج را از دست ندهيد.
برفرض که اين وصلت شکل نگرفت، با خودتان به شکلي منطقي و سازنده مواجه شويد. لزومي ندارد نااميد شويد، لذا براي رهايي از شرايط پيش آمده، شرايط بهينه اي براي خود مهيا کنيد.
انشاالله موفق باشيد.

/۳۸۰۲۱۸/

سلام
یک خواستگار دارم مورد پسند همدیگر قرار گرفتیم ولی پدرم مخالف هستش میگه سربازه و کار ندارد ودر حالی که در کنار سربازی کار می‌کند، پدر پسره استخاره کرد خوب در اومد، الان دو جوون که همدیگر را می‌خواهند با مخالفت پدر دختر باید چیکار کنن؟!

تصویر شهرسوال

سلام بر شما
ممنون از اعتمادتون به اين مركز
نياز به جنس مكمل وشريك زندگي شما طبيعي است. پسنديدن همديگر نيز براي ازدواج بسيار مهم است. اما كافي نيست. مثل اين كه براي درست كردن ميز چوبي، چوب لازم است ولي داشتن چوب به تنهايي براي ساختن ميز كافي نيست و به مواد و لوازم و شرايط و مهارت هاي ديگري نياز است. براي گفتگو با پدرتان بهترين تدبير راه منطقي است. از ايشان بخواهيد كه زير نظر مشاور ازدواج باشيد. طبق راهنماي او جلو برويم . اگر تناسب ها و شرايط لازم را داشتيم اقدام كنيم وگرنه صرف نظر كنيم.
اين روزها متأسفانه شاهد طلاق ها و اختلافات بسياري زياد هستيم. حتي اگر ايشان شغل مي داشت وسربازي هم رفته بود و پدرتان هم اشكالي نمي گرفت عاقلانه بود كه براي بررسي معيارها و كمك از تجارب موفق، و دفع آسيب ها از مشاوران با تجربه كمك بگيريد. نيز از افراد با تجربه و امين و مورد قبول خودتان و پدرتان كمك بگيريد

براي مطالعه بيشتر
آموزش مشاوره پيش از ازدواج
https://eitaa.com/premaritalcounceling

/۳۸۵۲۲۶/

سلام عرض میکنم
ممنون میشیم کمکم کنید
منم۲۱سالمه حدود۳سال باهمیم وقتی ک خانوادم فهمیدن اینکه رابطه داشتیم برخورد بدی باهام داشتن ولی درنهایت این اقااومدن خواستگاری وخانوادم شروع ب بهانه گیری کردن ک ۱۰سال بزرگترع یا سربازی نرفتع و رفتیم تحقیق بد گفتن راجبش ...منو اون اقا واقعا دوس داریم همو وفقط خانواده من ناراضین خانواده اون اقا کاملن راضی هستن و من هم هرکاری از دستم براومده کردم ولی پدرو مادرم ناراضی میخوان حرف خودشون باشه اصلا ب من گوش نمیدنوفقط حرف خودشونه میگن نه دیگه حرفشونزن مگه میشه من خیلی حالم بد این روزا خواهش میکنم کمکم کنید

تصویر شهرسوال

سلام
شما خانمي جوان هستيد که دوست داريد ازدواجي موفق داشته باشيد تا بتوانيد در کنار همسرتان زندگيِ شاد و آرامش بخشي داشته باشيد. به دليل مخالفت پدر و مادرتان با اين ازدواج، با شرايط سختي مواجه هستيد.
در فرهنگ ما ايرانيان، خانواده‌ها در تصميم گيري براي ازدواج نقشي اساسي دارند. زيرا پدر و مادر از جايگاه ويژه‌اي برخوردارند و احترام گذاشتن به آنها و جلب موافقت شان يکي از شرط‌ هاي اساسي براي ازدواج است. در ايران ازدواج تنها پيوند دو نفر نيست، بلکه پيوند دو خانواده نيز هست. مواقعي پيش مي آيد که والدين با فرزندانشان در انتخاب فرد مناسب براي ازدواج توافق نظر ندارند. چون در فرهنگ ما، داشتنِ يک ازدواج موفق بدون رضايت خانواده‌ها به سختي ممکن است، بايد از هر اقدام نسنجيده خودداري نمود. زيرا اين گونه اقدامات مي تواند آينده زندگيِ مشترک را به خطر بيندازد.
پژوهش ها نشان داده در ايران، ازدواج بدون رضايت والدين احتمال طلاق را افزايش مي‌دهد. اگر شما بدون جلب موافقت پدر و مادرتان با اين آقا ازدواج کنيد، به احتمال زياد از حمايت عاطفيِ خانواده تان پس از ازدواج محروم مي شويد. اما هر دختري به حمايت عاطفي و احساسي از طرف پدر و مادرش نياز دارد. فرض کنيد با وجود مخالفت والدين شما اين ازدواج صورت بگيرد. اگر مادر و پدرتان اين آقا را به عنوان داماد خود نپذيرند، اين شما هستيد که لطمه مي خوريد. همچنين به احتمال زياد، رفت و آمدهايتان به خانه پدر و مادرتان با تنش همراه خواهد بود. امکان دارد با وجود پذيرش اين ازدواج از سوي پدر و مادرتان، حسّ منفيِ آنها نسبت به اين آقا ادامه پيدا کند و باعث بروز اختلافات زيادي بين شما و همسرتان و خانواده خودتان بشود.
اگر واقعا اين آقا دوره خدمت سربازي اش را نگذرانده است، مسأله اي قابل تأمّل است. تعداد قابل توجهي از مرداني که وضعيت خدمت سربازيِ شان را مشخص نمي کنند، افرادي هستند که از پذيرش مسؤوليت ها سر باز مي زنند. به اين مردها نمي توان اعتماد و تکيه کرد. از سوي ديگر ازدواج با مرداني كه حاضر نيستند وضعيت سربازي شان را مشخص کند، باعث بروز مشكلات زيادي در زندگي فردي و زناشويي مي شود. زيرا جامعه و قانون در کشورِ ما براي آنها محدوديت هايي ايجاد نموده است. طبق قوانين كشور، استخدام و به كارگيري فردي كه سربازي نرفته و غايب محسوب مي شود، به خصوص در ادارات دولتي و نيمه دولتي ممنوع است. نقل و انتقال هرگونه سند رسمي براي اين افراد غير ممكن است. به عنوان مثال اين افراد حق خريد و فروش خانه، مغازه و ... به نام خود را ندارند. حق خروج از كشور و رفتن به سفرهاي برون كشوري از اين افراد سلب شده است. زيرا به اين افراد گذرنامه داده نمي شود.
همچنين فاصله سنّيِ ده سال کم نيست. تفاوت سني زياد ميان خانم و آقا هنگام ازدواج مي تواند احتمال شکست ازدواج را به صورت چشمگيري افزايش دهد. فردِ مُسِن تر ممکن است ترس از دست دادن همسر، وابستگي به او، احساس برتري و کامل بودن، موظف دانستن خود واحساس مسئوليت نسبت به کنترل رفتارهاي فردِ کوچک تر، زير سوال بردن تعدادي از رفتارهاي او، کهولت سنّ و زوال جسمي و غيره را تجربه نمايد.
فرد کوچک تر نيز با نگراني هايي مانند: دلزدگي و سردشدن نسبت به رابطه زناشويي، احساس بي حوصلگي و تمايل به انزوا، احساس خجالت زدگي از حضور در جمع و معرفي همسر به دوستان و آشنايان، حس پشيماني و ... دست و پنجه نرم مي کند. وجود فاصله سني زياد باعث مي شود که زن و شوهر نتوانند به خوبي يکديگر را درک کنند و دنيايِ شان فاصله زيادي با هم داشته باشد. اجازه دهيد گفته هاي يک کاربر فضاي مجازي درباره اختلاف سنّيِ پدر و مادرش را عيناً ذکر کنم:
«مادر من با پدرم ۱۱ سال اختلاف سني داره ولي اگر ببينيدش اصلا متوجه اين اختلاف سني نميشين چون واااقعا راسته که شوهر سن بالا زن رو هم پير ميکنه روابطشونم اصلا خوب نيس همونطور که شما ذکر کردين پدرم سعي داره روي مادرم حکومت کنه و مادرم هم زير بار نميره و اينطوريه که همش کارشون دعواس».
براي آن که با پدر و مادرتان به يک راه حل برسيد، توصيه هاي زير را انجام دهيد:
- با پدر و مادرتان از احساستان نسبت به اين آقا صحبت كنيد. سعي كنيد در اين صحبت ها فضا را كاملا آرام نگه داريد تا به دور از فضاي هيجاني در مورد خودتان، در مورد اين آقا، در مورد احساستان، در مورد انتخابتان و در مورد اينكه احساس و نگراني پدر و مادرتان را درك مي كنيد با آنها صحبت كنيد. خيلي از اوقات يكي از دلايل اصلي كه مشكل بين فرزند و پدر و مادر حل نمي شود، اين است كه فرزند هم در آن فضاي هيجاني قرار مي گيرد؛ يعني وقتي پدر و مادر به هر طريق مخالفت خود را اعلام مي كنند، فرزند نيز برخورد نامناسبي مثل قهر يا دعوا از خود نشان مي دهد. پيشنهاد من اين است كه حفظ آرامش و رفتار مناسب و آرام در يك زمان مناسب بهترين راه حل است. وقتي پدر و مادر شما آرام هستند، بهتر به حرف هاي شما گوش مي دهند. به اين نکته توجه كنيد که بايد در صحبت هاي خود به اين اشاره نماييد كه پدر و مادرتان و نگراني هايشان را درك مي كنيد. به پدر و مادرتان بفهمانيد كه كاملا تمام احساساتِ شان را مي فهميد تا راه را براي گفتگو باز كنيد.
- بسيار مهم است که به نظرات پدر و مادرتان و نگراني هايي که دارند گوش دهيد. هنگامي که به صحبت هاي آنها گوش مي دهيد، از کنار حرف هايشان با تعصب ردّ نشويد. شايد شما بيشتر از پدر و مادرتان تحصيل کرده باشيد؛ اما آنها بيشتر از شما تجربه دارند و انسان ها را بهتر مي شناسند. بدون تعصب، حرف ها و نظرات پدر و مادرتان را بررسي کنيد.
- در مورد اين آقا گفته ايد: «رفتيم تحقيق بد گفتن راجبش». اين نيز مانند مسأله سربازي نرفتن اين آقا نکته اي قابل تأمل است. چرا تعدادي از افراد درباره اين آقا بد گفته اند؟ اگر مشخص شود که اين افراد با اين آقا خصومتي نداشته اند، احتمال اينکه اين آقا فردي داراي صلاحيت نباشد زياد است. شما گفته ايد: «منو اون اقا واقعا دوس داريم همو». به نظر مي رسد شما درگير احساسات شديدِ جواني شده ايد. اما بايد بدانيد زندگي مشترک بايد بيشتر بر اساس منطق و عقل پايه ريزي شود. براي اينکه واقعيت زندگيِ مشترک را ببينيد، در اولين فرصت به يک دادگاه خانواده در محل زندگيِ تان برويد. ورود به مجتمع هاي قضاييِ خانواده براي همه آزاد است. هيچ فردي مانع ورود شما نخواهد شد. به آنجا برويد و روي يکي از صندلي هاي بيرونِ دادگاه خانواده بنشينيد و دقايقي به زوج هايي که به آنجا آمده اند نگاه کنيد. تصور نکنيد که شما استثنا هستيد و عشقي که بين شماست، ضامن خوشبختيِ شما خواهد شد. بسياري از اين زن و شوهرها زندگيِ شان را با شور و عشق وصف ناپذير آغاز کرده اند. اما به خاطر کوتاهي در بررسيِ تناسب و سازگاريِ ويژگي هاي شخصيّتي به نقطه اي رسيده اند که راهي جز متارکه و طلاق نيافته اند و براي همين به دادگاه مراجعه نمودند تا از يکديگر جدا شوند. به همين دليل، روانشناس مشهور آمريکايي، "آرون تي بِک" کتابي نوشته به نام «عشق هرگز کافي نيست».
- اگر بعد از گفتگو با پدر و مادرتان به راه حلّي نرسيديد، به همراه پدر و مادرتان به يک روانشناس خبره مراجعه نماييد. شايد پدر و مادرتان از شما حرف شنوي ندارند؛ اما به احتمال بسيار زياد از يک روانشناس خبره حرف شنوي دارند. اين روانشناس خبره مي تواند از اين آقا نيز دعوت کند تا به مرکز مشاوره برود و از هر دوي شما آزمون هاي شخصيت معتبر بگيرد تا تناسب ميان شما دو نفر را به صورت علمي مشخص کند. اگر شما و اين آقا واقعا تناسب داشته باشيد، اين روانشناس خبره مي تواند با پدر و مادرتان صحبت کند و آنها را قانع نمايد که با ازدواج تان مخالفت نکنند.
موفق باشيد.

/۴۳۳۵۸۸/

سلام من دختری ۱۷ ساله هستم. یک سال هست با فردی آشنا شدم بیست سالشون هست و دورگه هستن. باباشون ایرانی و مادرشون آلمانی هستن. ما علاقه شدیدی بهم داریم و باهم سازگار هستیم. در حال حاضر در آلمان تحصیل میکنند و قصد دارند بعد از ازدواج من رو هم ببرند. خانواده من مخالف این ازدواج هستند به خصوص که خودمون بدون اطلاع به دیگران آشنا شدیم. و بحث حجاب خانواده من بسیار مذهبی هستن اما من خودم روسری هم به زور سرم میکنم و با فرهنگ اونجا مشکل ندارم. از طرفی خانواده ام میخواهند که من با یک فرد مذهبی حتی بر خلاف میلم ازدواج کنم تا شاید مجبور بشم چادر سرم کنم. خانواده اون آقا کاملا راضی هستن و حتی ایشون گفتند که به خاطر ازدواج با من مسلمان میشوند اما خانواده من به شدت مخالف هستن. برای راضی کردنشون چه کار کنم.

تصویر شهرسوال

پرسشگر گرامي، سلام؛ از اعتماد شما به اين مجموعه از شما تشکر مي کنيم. نمي دانيم که اين خانواده در ايران ساکن هستند و در شهر شما هستند يا در خارج از کشور. اگر در محل زندگي شما نباشند خب کار سخت مي شود. معمولا خانواده ها در چنين شرايطي به فرد مقابل اعتماد نمي کنند زيرا شناخت در اين شرايط کمي سخت مي شود. البته اين مسئله خيلي هم دور از منطق نيست و در بسياري از موارد اتفاق افتاده است که فرد اصلا دروغ گرفته است و در خارج از کشور نبوده است يا خانواده اش در جريان نبوده اند يا اصلا شرايط ازدواج نداشته است. به هر حال حواشي چنين رابطه هايي زياد است. با توجه به شرايط پيش آمده خانواده شما احتمال به شدت مخالفت خواهند کرد. شما و او وارد يک رابطه عاطفي شده ايد و شايد ديگران اين را درک نکنند ولي شما هم نمي توانيد نگراني خانواده را درک کنيد. نگراني از واقعيت هاي تلخي که هر روز در اين دنيا بخاطر اين آشنايي ها تکرار مي شود. اولين قدم اين است که مطمئن شويد او را شناخته ايد. اگر مي خواهيد خانواده اين خواستگاري را جدي بگيرند آنها بايد بصورت رسمي اقدام کنند. دانستن اينکه با او در ارتباط هستيد کار را سخت مي کند و باعث مي شود که خانواده مخالفت بيشتري داشته باشند. بنابراين سعي کنيد خود بر ازدواج با آنها اصرار نکنيد بلکه آنها اقدام به خواستگاري کنند تا بصورت رسمي باشد.
شما بايد براي جلب رضايت والدين، محبّت و توجه تان را به ايشان بيشتر کنيد و البته با رعايت ادب روي خواسته تان نيز تاکيد کنيد.
چنانچه فردي در آشنايان روي پدر و مادرتان تاثير گذار است او را واسطه خود قرار دهيد تا با آنها صحبت کند.
هرچند مطمئنيم ادب را سرلوحه تعامل با والدين قرار داده‌ايد اما براي تأكيد بيشتر در جهت جلب رضايت والدينتان نكات زير را تقديمتان مي‌كنيم:
۱. سعى كنيد روابط عاطفى خود را با او بيشتر كنيد و بيشتر از گذشته به ايشان احترام بگذاريد.
۲. صريحا با نظراتش مخالفت نكنيد، بلكه در ابتدا بپذيريد و به تدريج نظرات خود را يادآور شويد.
۳. در راه تحصيل رضايت والدين از همكاري و ميانجي‏گري خير انديشان، فاميلهاي نزديك و صاحب نفوذ بر روي او و هم نظر با شما، بهره بگيريد.
۴. سخن رنجش آور به آنها نگوييد.
۵. بر سر والدين داد و فرياد نكنيد. (بلكه با آنها با سخن نيكو صحبت نماييد).
۶. با تواضع و فروتني با آنان رفتار كنيد.
۷. تا آنجا كه مي توانيد نيازهاي والدين را برآورده سازيد .
۸. در مناسبت هاي مختلف مثل روز مادر ياپدر به آنها هديه بدهيد.
۹. در حق آنها و براي سلامتي آنها دعا كنيد.
۱۰. در كارهاي خانه به آنها كمك كنيد.
۱۱. هرگز زبان به شكوه و گلايه از آنها نگشاييد بلكه از آنها تعريف و تمجيد كنيد و از زحمات شان تشكر و قدرداني كنيد.
۱۲. در حضور ديگران از ويژگي هاي مثبت آنها تعريف كرده و سپاسگزار آنها باشيد.
۱۳. هر جا و در هر موقعيتي كه نيازمند كمك شما هستند سريعا و با كمال احترام به خصوص در حضور ديگران به كمك آنها بشتابيد.
۱۴. از طرح مسائل اختلافي ولو چيز كوچك و پيش پا افتاده اجتناب كنيد.
۱۵. اگر والدين با شما بد رفتاري كردند سعي كنيد تحمّل كنيد.
۱۶. ويژگي دلسوزي والدين تان يك ويژگي و خصوصيّت ارزشمندي است كه هر چند ممكن است از سطح سواد پائيني برخوردار است ولي دلسوزي و عطوفت و شفقت آنها نسبت به يكايك فرزندان از جمله نسبت به شما بسيار ارزشمند است و آن را قدر بشناسيد و از همين خصوصيّت آنها كمك گرفته و با برجسته كردن آن، گفتگوها و ارتباطات بين خودتان را گسترش دهيد.
۱۷. ممكن است رسيدن به هدف، مدتي زمان ببرد. نااميد نشويد و صبورانه از برخورد درست با والدينتان نكاهيد.
۱۸. احتمالا در ميان فاميل، دوستان يا همسايگان كسي هست كه نفوذ خوبي بر مادرتان دارد؛ از او ياري بگيريد. مثلا شما مي توانيد از خاله يا دايي تان براي وساطت استفاده کنيد.
۱۹. دعا به درگاه حضرت حق و توسل به حضرات معصومين (عليهم السلام) را فراموش نكنيد.
۲۰.شايد خواست خداوند اين باشد که اين ازدواج اتفاق نفتد و تقدير الهي بر ازدواج شما با اين فرد نباشد و تقدير بهتري براي شما رقم خورده باشد. شما سعي و تلاش خود را بکنيد ولي اگر سعي تان به سرانجام نرسيد ناراحت نشويد زيرا آنچه خداوند متعال در تقديرتان مقدّر ساخته باشد همان اتفاق خواهد افتاد و آن تقدير مسلما به خير و صلاح شما خواهد بود. خوشحال مي شويم باز هم در خدمت تان باشيم.

/۴۴۲۱۵۴/

سلام. من الان ۳۷- سالمه. فرزند آخر- به خاطر اینکه خواهر بزرگتر داشتم مادرم تا ۲۵ سالگی اجازه نداد ازدواج کنم. یکبار یک خواستگارم را که من هم شرایطش خوشم می آمد بدون اجازه من و بدون اینکه به من بگویند برای خواهرم گفت بیایند - یکبار برای یک خواستگار دیگه چون هنوز خواهرم ازدواج نکرده بود اجازه داد بیایند ولی اینقدر به من بی اعتنایی کرد و اینقدر نشست دعا کرد پسر بیچاره در راه آمدن افتاد پایش شکست - یک خواستگار دیگر هم که باز معرف معتبری داشت را از ترس مادرم که می دانستم اجازه نمی دهد رد کردم و اصلا به مادرم نگفتم - یک خواستگار دیگر که مرد هندی بود و هم اون خواهان من بود و هم من علاقمند به اون ولی چون می دانستم تا خواهرم ازدواج نکند به من اجازه ازدواج نمی دهد و خواستگار را رد می کند این مورد را هم خودم با نادانی و قطع یکطرفه از دست دادم و این مسائل مربوط به ۱۸-۱۹ سالگی من است که دانشجو هم بودم (دانشگاهم هم دخترانه بود و دختری هم نبودم و نیستم که با جنس مخالف دوستی کنم ولی برایم مهم بود که سن کم ازدواج کنم حداکثر ۲۱ سالگی) تنها خوشحالی من این است که الحمدلله خواهرم ازدواج کرد - ولی من از زندگی ام راضی نیستم این مسایل به درسم آسیب زد به روحیاتم آسیب زد الان حس خوبی ندارم نسبت به خودم ، چون سنم هم کم بود تجربه کافی نداشتم و فکر می کردم پدر و مادر هر کاری بکنند خیر فرزند را می خواهند ولی من به عنوان یک مانع بودم یک آدم اضافی حس می کنم کاش همان وقت که به دنیا آمده بودم مرده بودم - نه به خاطر اینکه ازدواج نکردم به خاطر اینکه برای نظر و علایق من هیچ کس ارزش قایل نشد نتوانستم برای زندگی ام تصمیم بگیرم و اختیار از من سلب شد حتی در این مخالفت مودبانه و منطقی با من برخورد نشد- زمان ما هم اینقدر مشاوره های اینترنتی و غیراینترنتی نبود حس های خیلی بدی دارم ولی دوست ندارم کسی به خاطر من توی زندگی اش شکست بخورد یا بد ببیند - فقط از خدا می خواهم که زودتر من را از این دنیا ببرد - الان حس رضایت از زندگی ندارم در درون خودم از زندگی ام راضی نیستم با اینکه خداوند الحمدلله خیلی نعمت های زیاد مادی و معنوی هم به من داده اند ولی از ۱۸ - ۳۰ سالگی ام اصلا رضایت ندارم و بیشترش هم به مخالفت ها غیر منطقی و برخوردهای بی ادبانه اطرافیان دارد

تصویر شهرسوال

سلام دوست گرامی و تشکر از ارتباطتان با این مرکز

با عرض معذرت، متاسفانه امکان پاسخگویی از این سامانه دیگر مقدور نیست.

برای ارسال پرسش و دریافت پاسخ، از راه های ارتباطی ذیل استفاده بفرمایید. دوستان کارشناس در این بخش ها خدمت شما هستند:

۱) نسخه جدید "اپلیکیشن پاسخگو"

این برنامه را می توانید از این لینک دریافت کنید:
https://cafebazaar.ir/app/ir.pasokhgoo.app

۲) اگر امکان نصب و استفاده از برنامه فوق را ندارید، می توانید با مراجعه به این آدرس اینترنتی و ثبت مشخصات، پرسش خود را از طریق وبسایت مطرح نمایید:
https://user.pasokhgoo.ir

سلام من پسر ۲۱ ساله ای هستم که بین کسی که عاشقش شدم و پدر مادرم گیر کردم
من بک مهندس برنامه نویس هستم
پدرم مادرم نمیزارن برم سر کار خونه بخرم ازدواج کنم عین زندونه
البته قبلا به خاطر همین مشکل متاسفانه چیزای بدی مصرف میکردم
ولی الان که ادم شدم اجاره اب خوردن نمیدن
چه برسه ازدواج
به من کمک کنید

تصویر شهرسوال

سلام دوست گرامی و تشکر از ارتباطتان با این مرکز

با عرض معذرت، متاسفانه امکان پاسخگویی از این سامانه دیگر مقدور نیست.

برای ارسال پرسش و دریافت پاسخ، از راه های ارتباطی ذیل استفاده بفرمایید. دوستان کارشناس در این بخش ها خدمت شما هستند:

۱) نسخه جدید "اپلیکیشن پاسخگو"

این برنامه را می توانید از این لینک دریافت کنید:
https://cafebazaar.ir/app/ir.pasokhgoo.app

۲) اگر امکان نصب و استفاده از برنامه فوق را ندارید، می توانید با مراجعه به این آدرس اینترنتی و ثبت مشخصات، پرسش خود را از طریق وبسایت مطرح نمایید:
https://user.pasokhgoo.ir

سلام من با شخصی ۴ساله در رابطه ام و اخیرا از خانواده هم خواستگاری کرده اند
ولی مادرم بسیار واکنش های بدی از خودش نشان داد و اینکه پدرم با وصلتمان بسیار موافق است و از نظر مالی فرهنگی و موقعیت اجتماعی هم به هم میخوریم و توسط واسطه هایی که فرستادند مادرم به واسطه ها گفت که چون دخترم با پسر هم اشنا شدن مخالفم...به هرکی این دلیل و گفتیم خندید و هیچ راهنمایی نتونستن بکنن ممنون میشم راهنمایی کنید

تصویر شهرسوال

سلام دوست گرامی و تشکر از ارتباطتان با این مرکز

با عرض معذرت، متاسفانه امکان پاسخگویی از این سامانه دیگر مقدور نیست.

برای ارسال پرسش و دریافت پاسخ، از راه های ارتباطی ذیل استفاده بفرمایید. دوستان کارشناس در این بخش ها خدمت شما هستند:

۱) نسخه جدید "اپلیکیشن پاسخگو"

این برنامه را می توانید از این لینک دریافت کنید:
https://cafebazaar.ir/app/ir.pasokhgoo.app

۲) اگر امکان نصب و استفاده از برنامه فوق را ندارید، می توانید با مراجعه به این آدرس اینترنتی و ثبت مشخصات، پرسش خود را از طریق وبسایت مطرح نمایید:
https://user.pasokhgoo.ir

سلام . من از دختری خوشم اومده که پدرشان متاسفانه نابینا هستند و گدایی میکنند چند سال هست که ایشون و پدرشان را میبینم من به این دختر علاقه مند شدم من با مادرم حرف زدم که برای آشنایی بیشتر با این خانواده حرف بزند اما قبول نمیکند میشه بدونم باید چیکار کنم تا راضی بشه من با این دختر ازدواج کنم ؟؟

تصویر شهرسوال

سلام دوست گرامی و تشکر از ارتباطتان با این مرکز

با عرض معذرت، متاسفانه امکان پاسخگویی از این سامانه دیگر مقدور نیست.

برای ارسال پرسش و دریافت پاسخ، از راه های ارتباطی ذیل استفاده بفرمایید. دوستان کارشناس در این بخش ها خدمت شما هستند:

۱) نسخه جدید "اپلیکیشن پاسخگو"

این برنامه را می توانید از این لینک دریافت کنید:
https://cafebazaar.ir/app/ir.pasokhgoo.app

۲) اگر امکان نصب و استفاده از برنامه فوق را ندارید، می توانید با مراجعه به این آدرس اینترنتی و ثبت مشخصات، پرسش خود را از طریق وبسایت مطرح نمایید:
https://user.pasokhgoo.ir

سلام وقت بخیر
من مدتی هست با یه اقایی اشنا شدم از یه شهر متفاوت هستیم.خانواده ها از اول موافق بودن فقط خانواده من سر نداشتن مسکن ایراد گرفتن و متاسفانه بااین شرایط اقتصادی نمیدونم کیا میتونن خونه بگیرن.چندروز دیگه قرار بود مراسم اشنایی و خواستگاری باشه که متاسفانه بازم بحث خونه و مهریه شد و پدرم با لحن نه چندان مناسبی گفتن که بعد اوکی شدن شرایط اطلاع بدین.الانم که طرف اقا هم پدرش هم خودش بشدت ناراحتن و نمیدونم چیکار باید بکنیم
لطفا کمک کنید

تصویر شهرسوال

سلام دوست گرامی و تشکر از ارتباطتان با این مرکز

با عرض معذرت، متاسفانه امکان پاسخگویی از این سامانه دیگر مقدور نیست.

برای ارسال پرسش و دریافت پاسخ، از راه های ارتباطی ذیل استفاده بفرمایید. دوستان کارشناس در این بخش ها خدمت شما هستند:

۱) نسخه جدید "اپلیکیشن پاسخگو"

این برنامه را می توانید از این لینک دریافت کنید:
https://cafebazaar.ir/app/ir.pasokhgoo.app

۲) اگر امکان نصب و استفاده از برنامه فوق را ندارید، می توانید با مراجعه به این آدرس اینترنتی و ثبت مشخصات، پرسش خود را از طریق وبسایت مطرح نمایید:
https://user.pasokhgoo.ir

با عرض سلام
من یک مشکلی برایم پیش آمده و خواهشمندم از هرکسی که میتواند من را راهنمایی کند من فوق لیسانس میخونم و زمان لیسانسم با یک فردی که معلولیت دارد در دانشگاه است آشنا شدم به مدت ۳ سال است که باهم هستیم و همدیگر را خیلی دوست داریم و عاشق هم هستیم اما من خودم سالم هستم و پدر مادرم شرط های سنگین میگذارند ما میخواهیم ازدواج کنیم و یک زندگی خوب داشته باشیم من چه کار کنم که شرط های سنگین نگذارند و راضی شوند خیلی غمگینم چون نمیتوانم بدون ایشون زندگی کنم خواهش مندم هر کس راه حلی در ذهن دارد دریغ نکند و انشالله همه عاشقان بهم برسند و خوشبخت شوند.

تصویر شهرسوال

سلام و تشکر از ارتباطتان با این مرکز

با عرض معذرت، متاسفانه امکان پاسخگویی از این سامانه دیگر مقدور نیست.

برای ارسال پرسش و دریافت پاسخ، از راه های ارتباطی ذیل استفاده بفرمایید. دوستان کارشناس در این بخش ها خدمت شما هستند:

۱) نسخه جدید "اپلیکیشن پاسخگو"

این برنامه را می توانید از این لینک دریافت کنید:
https://cafebazaar.ir/app/ir.pasokhgoo.app

۲) اگر امکان نصب و استفاده از برنامه فوق را ندارید، می توانید با مراجعه به این آدرس اینترنتی و ثبت مشخصات، پرسش خود را از طریق وبسایت مطرح نمایید:
https://user.pasokhgoo.ir

نظرات