هدف از خلقت انسان چیست؟ آیا فقط عبادت خداوند است؟

آیا فقط عبادت خداوند است؟

وقتی گفته می شود هدف خدا از آفرینش عالم یا انسان چیست؟ دو معنی ممكن است داشته باشد:
۱. این كه خدا به عنوان خالق و فاعل عالم چه هدفی از خلقت خود داشته است؟ یعنی هدف خودش از آفرینش چه بود؟
۲. این كه خدا چه هدفی را برای موجودات قرار داده است؟ یعنی غایت مخلوقات چیست؟

برای این كه جواب سؤال اول مشخص شود به خودمان رجوع می كنیم. ما انسان ها قوّه خیال و تعقل داریم؛ قوّه شنوایی و بینایی داریم، حتی كمال جویی و آگاهی جویی داریم؛ و ... اینها كمالات ذاتی ماست اگر این قوا نباشند موجودی بنام انسان نیز نخواهد بود. اگر كسی از ما بپرسد كه شما چرا می بینید یا می شنوید؟ چه جوابی می دهیم؟ جواب می دهیم كه: می شنوم و می بینیم چون انسانم و قوّه شنوایی و بینایی دارم. (داشتن چشم و گوش برای دیدن کافی نیست. برای دیدن وشنیدن نیاز به قوّه ی بینایی و شنوایی هست که قوایی روحی هستند برای همین است که انسان در حالت خواب بدون چشم وگوش نیز می بیند و می شنود) به همین صورت ما تخیّل می كنیم، تعقّل می كنیم و در پی آگاهی هستیم، چون انسانیم و اینها از ذاتیّات انسان است. موجودی كه قوّه شنوایی و بینایی ــ نه چشم و گوش ــ و تعقّل و تخیّل و علم جویی و كمال جویی ندارد یقینا انسان نیست؛ چون فاقد کمالات اولیه انسانی است.

 خدا جامع جمیع كمالات وجودیست؛ خلق می كند چون خالق است رزق می دهد چون رازق است؛ زنده می کند حی ّ و محیی است و ... اگر خدا خلق نمی كرد خدا نبود؛ چون اگر خلق نمی كرد خالق نبود؛ و اگر خالق نبود فاقد این صفت كمالی بود؛ و اگر فاقد یكی از كمالات بود ناقص بود و اگر ناقص بود واجب الوجود نبود و موجودی كه واجب الوجود نیست خدا نیست. پس خدا می آفریند چون آفریدن كمال اوست.
اگر ما تخیّل نمی كردیم پس قوّه خیال نداشتیم اگر تعقّل نمی كردیم پس عقّل نداشتیم؛ اگر اختیار نمی کردیم مختار نبودیم (از نظر فلسفی عقل، عین تعقل و تعقل عین معقول بالذات است کما اینکه قوه خیال متحد با تخیل و متخیّل است و اختیار عین مختار و عین مورد اختیار است. اگر چه در نگاه عرفی اینها جدا از هم به نظر می رسند . چون اینها مجردند؛ و صفت و فعل مجرد – بوجهی - عین اوست)  آیا بنّایی كه هیچ بنایی نساخته و نقّاشی كه هیچ نقشی نكشیده است معنی دارد. خدایی كه خالق نباشد یك موجود توهمّی است كه اسمش را خدا گذاشته ایم. لذا معنی ندارد كه بگوییم خدا ما را نمی آفرید. معنی ندارد كه بگوییم خدا اگر می خواست ما را نمی آفرید.
خدا نه تنها ذاتش واجب الوجود است اراده و علم و اختیارش هم واجب الوجود است. عبارت «اگر می خواست» یعنی «ممكن بود» و« امكان » در مقابل « وجوب» است اگر گفته شود كه: «برای خدا ممكن بود كه ما را نیافریند» معنایش این است كه در اراده و علم و اختیار خدا امكان راه دارد. در حالی در ساحت واجب الوجود امكان راه ندارد. چون از امكان صفات امكان ذات لازم می آید. و امكان وجود با وجوب وجود بالذات سازگار نیست. هر چه خدا آفریده است، ظهور علم اوست و علم او ظهور اسماء كمالیّه اوست.

بنابراین تمام موجودات ظهور اسماء خدا هستند. ظهور كمالات اویند، ظهور علم و اراده و اختیار اویند. بنابراین خدا از آفرینش، هدفی جز خود نداشت. آفرید چون آفرینندگی كمال است. آفرید چون خداست اگر آفرینش نبود پس خدایی نبود اگر معلول نباشد یقینا علّت تامّه آن هم نخواهد بود.

وقتی می گوییم خدا آفرید به این معنی نیست كه مخلوقات در عرض خدا وجود دارند. آفرینش خدا مثل كار نجّار و بنّا و نقّاش و امثال آنها نیست. آفرینش خدا مثل آفرینش قوّه خیال ماست با این تفاوت كه خدا واجب الوجود است ولی قوّه خیال ممكن الوجود است. همان طور كه قوّه خیال ما صور خیالی را به محض اراده كردن ظاهر می كند خدا نیز به محض اراده كردن، موجودات را ظاهر می كند. صور خیالی از عدم نمی آیند، بلكه كمالات خود قوّه خیالند كه ظهور می یابند. مخلوقات نیز ظهور كمالات واسماء خدا هستند. صور خیالی جدا از قوّه خیال نیستند؛ مخلوقات هم جدا از خدا معنی ندارند. صور خیالی جدا از قوّه خیال نیستند ولی عین او یا جزء او هم نیستند. مخلوقات هم خدا نیستند ولی عین او یا جز او هم نیستند.

موجودات از علم خدا آغاز شدند و با طی مراحلی تنزّل نمودند. از عالم ربوبی به عالم عقول و از عالم عقول به عالم مثال، و از عالم مثال به عالم ماده رسیدند. لذا در عین این كه در عالم مادّه هستند در عوالم مافوق نیزحضور دارند. ــ شرح جریان تنزّل موجودات از مرتبه ی علم الهی در این نامه قابل ارائه نیست چرا كه به چندین سال تحصیل فلسفه و عرفان نظری محتاج است ــ خداوند متعال می فرماید: «وَ إِن مِّن شىَ‏ْءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَائنُهُ وَ مَا نُنزَّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَّعْلُوم؛[حجر/۲۱] و هیچ چیزی نیست مگر این که خزائن آن نزد ماست و ما آن را نازل نمی كنیم مگر به اندازه معلوم و معیّن» (یعنی هر چه در عالم مادّه است و از جمله انسان، در ملكوت و جبروت و عالم ربوبی حقایقی غیرمادی و مجرد دارند كه فهم حقیقت آن از درك افراد عادی خارج است و جز با دهها سال تحصیل و تهذیب مداوم نمی توان با آن حقایق آشنا شد. آنچه در زمین و عالم مادّه است پایین ترین درجه وجود است؛ و حركت این عالم و موجودات آن ناشی از همین ضعف وجود است؛ و مسیر این حركت به سمت اصل موجودات است. هر كسی و هر چیزی از هر جا آمده به همانجا باز می گردد؛ و همه، ظهور اسماء خدایند لذا به عالم اسماء باز می گردند. «ْ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ؛[بقره/۱۵۶] ما از آن خداییم و به سوی او باز می گردیم».« وَ إِلىَ اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ؛[بقره/۲۱۰]؛ و همه امور به سوی خدا باز می گردند».

و مراد از این بازگشت به سوی خدا صرفا بازگشت به بهشت و جهنم نیست. بازگشت اشیاء، ‌به اسماء الله است. هر موجودی ظهور هر اسمی است به سوی همان اسم نیز محشور می شود. لذا هدف خلقت بازگشت به خدا و اسماء اوست. حتی خود بهشت و جهنّم نیز ظهور اسماء خدا هستند و آیه « وَ إِلىَ اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ » شامل آنها هم می شود. لذا بهشت و جهنم نیز همراه با اهل بهشت و اهل جهنّم بازگشت به خدا و اسماء می كنند. بنابراین بهشت و جهنم آخر سیر انسان نیست. مراد از مقام عبودیّت نیز همین است. عبد یعنی بنده و بنده از واژه «بند» به معنی« بسته شده» است. لذا بنده و عبد یعنی بسته شده به خدا (وجود رابط). عبد كسی است كه به مرتبه اسماءالله ترقی كرده و ربط تامّ خود را به خدا مشاهده می كند. وقتی گفته می شود هدف از خلقت انسان عبادت خداست. منظور همین عبادت مرسوم (نماز و روزه و ....) نیست. بلكه منظور آن حقیقی است كه در سایه ی این اعمال برای انسان حاصل می شود. لذا خداوند متعال می فرمود: « وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبیرَةٌ إِلاّ عَلَى الْخاشِعینَ* الَّذینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَیْهِ راجِعُونَ؛[بقره، آيات ۴۵و۴۶] و به وسیله صبر (روزه) و نماز یاری جویید در حالی كه مسلماً این كار سخت است مگر بر خاشعان، كسانی كه می دانند كه آنان پروردگارشان را ملاقات می كنند و این كه آنان فقط به سوی او باز می گردند».

بهشت غایت بدن انسان است نه غایت روح انسان، روح انسان از مقام قرب خدا آمده و به سوی آن باز می گردد. خداوند متعال فرمود: «وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَئكَةِ إِنىّ‏ِ خَلِقُ  بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ* فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِى فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِینَ* فَسَجَدَ الْمَلَئكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ* إِلَّا إِبْلِیسَ أَبىَ أَن یَكُونَ مَعَ السَّجِدِینَ؛[حجر، ۲۸-۳۱] و زمانی كه پروردگار به ملائكه گفت من آفریننده بشری هستم از گل خشكیده ای كه از گل سیاه وبد بویِ شكل یافته، گرفته شده است. پس زمانی كه او را مرتب نمودم و از روح خود در او دمیدم پس برای او سجده كنید پس همه ملائك سجده كردند مگر ابلیس كه سر باز زد از این كه با سجده كنندگان باشد». در این آیه و آیات دیگر خداوند متعال روح را به خود منتسب کرده است؛ و با واژه « روحی » از آن یاد کرده است؛ که لطافت آن از اهلش پوشیده نیست. این تعبیرحتی از تعبیر « روح الله» هم بالاتر است.

این مرتبه، مرتبه خلافت الهی است كه همه موجودات در مقابل آن سر فرود می آورند. البته به شرط این كه انسان با اختیار خود به این مقام نائل شود؛ و راه رسیدن به این مقام تبعیّت از قرآن است و انسان کامل است. چون قرآن همان علم خداست كه تا حد یك كتاب تنزل كرده است؛ وحقیقت آن را انسان کامل حمل می کند. لذا قرآن و ولی خدا از همانجایی آمده اند كه روح انسان آمده است. قرآن، جامع تمام آن اسمائی است كه رسیدن به حقیقت آنها غایت انسان است. لذا قرآن نقشه راه و نقشه وجود انسان است؛ وانسان کامل تجسّم قرآن است.
سخن در این باب زیاد است به قدری كه دهها سال تحصیل برای رسیدن به كنه آن كافی نیست و اساساً به صرف درس خواندن كسی به این حقایق نمی رسد.
آنچه گفتیم برای كسی كه از فلسفه و عرفان نظری بیگانه است تنها یك سری كلمات است ولی چاره از گفتن نبود. طالب حقیقت به حقیقت این مطالب نمی رسد مگر با پرداخت هزینه آن كه عبارت است از تحمّل مشقّت تحصیل علم. در این عالم مال بی ارزش دنیا را جز با عرق جبین به كسی نمی دهد، كجا رسد حقایق الهی را.«وَ أَن لَّیْسَ لِلْانسَانِ إِلَّا مَا سَعَی؛[نجم/۳۹] اینكه: براى مردم پاداشى جز آنچه خود كرده‏‌اند نیست.»  توضیح این حقایق برای كسی كه عاری از مقدمات فلسفی و عرفانی است نظیر این است كه بخواهید زیبایی طبیعت را به نابینای مادر زاد توضیح دهید. شما هر چه از رنگ و نور و تناسبات به نابینای مادر زاد بگویید او چیز دیگری تصوّر خواهد كرد. راه چاره این است كه با عمل جراحی چشم او را باز كنید. برای رسیدن به حقیقت انسان و حقیقت اسماء و صفات خدا و بهشت و جهنم نیز چاره ای جز تحمّل تحصیل علم و تهذیب نفس نیست.

دیدگاه‌ها

عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

خوب من الان باید خدا رو عبادت کنم و منتظر بشینم تا بمیرم؟؟ هدف از خلقت انسان اینه؟؟؟

تصویر soalcity

سلام
به نظر می رسد که تصور شما، به گونه ای ناصواب است و سبب شده که این گونه اظهار نظر بفرمایید. به همین دلیل چند نکته را تقدیم می کنم:
۱-عبادت منحصر در نماز و روزه نیست. بلکه جزء جزء زندگی انسان را در بر می گیرد به عنوان مثال تلاش برای کسب معیشت خانواده، مانند جهاد در راه خدا و یکی از عبادت های بزرگ شمرده شده است. (رک: کافی، ج۵، ص ۸۸) در واقع عبادت داشتن جهت الهی در زندگی است که با آن، هیچ حرکتی از حرکات از عبادت بودن دور نیست. حتی خوردن و خوابیدن و نکاح و ...
۲-ثمره عبادت خدای متعال، در آینده دور به دست نمی آید. بلکه در زندگی مومن دیده می شود. مثل داشتن آرامش، بهره مند کردن اطرافیان از اخلاق حسنه، تامین غذای روح و ... هر چند مزد اصلی با کنار رفتن پرده های غفلت دنیا، نمایان می شود.
۳-مردن، تولد جدید و ورود به زندگی اصلی انسان است. و اگر کسی به این باور برسد، تلاش های بسیاری برای آبادانی زندگی پس از مرگ خویش انجام می دهد. اما عدم چنین باوری، تلاش برای پس از مرگ را خنده دار می سازد. مثل آنکه کشاورزی که مکانیزم زراعت را می شناسد، گندم های خود را در زیر خاک مدفون می سازد تا پس از زمانی از هر دانه، دهها دانه برداشت کند. اما آنکه این مکانیزم را نمی فهمد، مدفون کردن گندم ها را عملی احمقانه می بیند.

سلام....دوست من مگر بندگی کردن خدا به هم راحتی هست که شما میگید...خداوند انسان را در ابتلا و آزمایش می آورد..قبول شدن در این ابتلا و آزمایشات هم به این راحتی نیست..اصلا فلسفه وجودی قرآن و نهج البلاغه هم این است که به من و شما یاد بدهند که چه جور از این آزمایشات سربلند بیرون بیایی....بعدش هم به قول بابا طاهر که میگه خوشا آنان که دایم در نمازند ........یعنی چی ؟ یعنی اینکه یک بخش قضیه اجرای عبادت هایی مثل نماز هست یک بخش دیگه ای از عبادت که بسیار هم واجب است، کسب روزی حلال یا کنترل زبان یا کنترل چشم یا بخشیدن دیگران...
به نظر شما اینها عبادت نیست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام دوست عزیز نه شما خدا رو عبادت میکنی که وقتی مردی پاک باشی و در ضمن در کنار عبادت کردن خدا انسان میتونه که برای زندگیش خوشی فراهم کنه البته نه هر خوشی

با عرض سلام و خسته نباشید و تشکر به خاطر پاسخ گویی خوبتان.
بنده هم مانند این دوست عزیز متوجه نشدم !
یعنی انسان خلق شده که عبادت کنه؟؟؟ درست زنده گی کنه ؟؟؟بعدشم بمیره؟؟؟(خوب این زنده گی چی شد چه ارزشی داره؟؟؟ )
چه سودی واسه خدا داره؟؟؟ همین طوری مارو آفرید؟؟؟
یا اینکه هدف خدا این بوده که به کی به فهمونه از همه برتره؟؟؟ به افریده های خودش؟؟؟ یا به رقبا؟!!!

تصویر soalcity

با عرض سلام
به نظر می رسد که شما مرگ را به پایان رسیدن معنا می کنید که خلقت برایتان بی معنا شده است. در حالی که مرگ شروع زندگی اصلی است. مثل آنکه جنین تازه پا به دنیا بگذارد.
وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ (۶۴ عنکبوت) اين زندگى دنيا چيزى جز سرگرمى و بازى نيست و زندگى واقعى سراى آخرت است، اگر مى دانستند!

سلام دوست عزیزمانسان میتونه در کنار این مطالبی که می فر ماییدخودش خوب زندگی کنه که زندگی خوبی داشته باشه البته خوب زندگی کردن به معنای این نیست که هر کاری دلمون خواست انجام بدیم
در ضمن خدا به هیچ عنوان نیازی به ثابت کردن قدرتش نداره و هیچ رقیبی هم نداره
و اون عبادتی که شما میکنین خدا به اون نیاز نداره این خود ما هستیم که به اون نیاز داریم ما نیاز داریم که با یکی درد و دل کنیم...وگرنه خدا نیازی به خم و راست شدن ما نداره و در این دستوراتی که خدا داده حکمتی وجود داره که ما هنوز به اون آگاهی نرسیدیم که بتونیم اون حکمتشو درک کنیم و انشالله که امام زمان ظهور کنن تا علم بشر کامل بشه

سلام برشما
از سخنانتون دریافتم که العیاذ وبالله خداوند بت خانه ای هاضمه آفریده عبادت کند ؛ تامین غذای روح کند در راه معغبود قدم بگذارد . سپس به دنیای نا متناهی برود به خدا نزدیک شود ؟ وبعد از آن یات بخلفآ جدید کند چون آفریدن کمال اوست ؟

تصویر soalcity

سلام
بنده چندان متوجه متن شما نشدم و نمی دانم اغلاط تایپی آن زیاد است یا آنکه به زبانی غیر فارسی نوشته اید!!

سلام
من دو هفته اي است كه به حالت و وظعيتي رسيدم كه شايد حتي دست خودم هم نبود بعد از كلي فكر احتمال دادم كه شايد از نظر رواني به مشكل برخوردم ولي بعد از اين كه با دو تا از استادانم كه يكي از ان ها قريب به مرجعيت هست صحبت كردم، فرمودند كه اين مشكل روحي نيست و طي طريق الي الله است و حالا دارم يه چيز هايي رو مي فهمم كه قبلا فقط مي خوندم و ظاهرشون رو مي فهميدم، قبلا فكر مي كردم همه چيز همونيه كه دارم مي خونم ولي الان مي فهمم كه همه چي فرق داره و اوني نيست كه فكر مي كردم

تصویر soalcity

سلام
بنده که متوجه مساله شما نشدم و امیدوارم آن استادها متوجه شده باشند علاوه بر اینکه امیدوارم آن استادها واقعا صالح بوده باشند.

سلام پس میخای بگی خدا مقهور صفت خودش (خالقیت) است؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!
این استدلال اشتباه است و همین طور نحوه استدلال به آیات شریفه.

تصویر soalcity

سلام
اقتضای ذاتی به معنای مقهور بودن نیست. مثلا اگر کسی به خاطر سخاوتش، به دیگری ببخشد، شما می گویید او مقهور بوده که ببخشد؟
انتخاب واژه صحیح برای بیان حقیقت، نکته مهمی است.

باسلام وتشکر وخسته نباشید لطفا با ذکر منبع باشه مطالبتون بسیار تاثیر گذار تر خواهد بود

چرا در همه ى ايه ها از كلمه ى (ما) استفاده شده است؟!! به عنوان مثال شمارا افريديم! ما به شما عقل و شعور داديم!! مگه خدا يكى نيست؟! چرا ما ؟!!

تصویر p_qurani

سلام.بی شك خداوند متعال یگانه است، وشریك ندارد، ولی آوردن ضمیر جمع به چند جهت می تواند باشد:

۱- گاهی آوردن ضمیر جمع به جهت موضوع مهمی بوده كه باید به آن اهمیّت ویژه ای داده می شد، مانند حفظ و نگه داری قرآن از تحریف. خداوند می فرماید:
«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ؛[حجر/۹] ما قرآن را نازل كردیم و خود آن را حفظ می كنیم».
این آیه متضمّن پنج ضمیر جمع است كه به جهت اهمیت دادن به قرآن است. بنابراین، جمع آوردن ضمیر گاهی به جهت اهمیت موضوع است.

۲- برخی از كارهای الهی به واسطه ملائكه كه جنود و كارگزاران الهی هستند انجام می شود، در این گونه موارد ضمیر جمع آورده می شود مانند:
«إِنَّا كلُ‏َّ شىَ‏ْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَر؛[قمر/۴۹] ما هر چیزی را به اندازه،خلق كردیم».
و چون كارگزاران الهی جدای از خدا و مستقل نیستند، به صورت ضمیر جمع می آید.

۳- گاهی جمع آوردن ضمیر فقط برای تفخیم و تعظیم است، مانند:
«إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ؛[انسان/۳] ما راه را به شما نشان دادیم».[۱]

به این نکته باید توجه داشت که ضمیر جمع در كارهایی به كار می رود كه نظام اسباب و مسببات در آن حاکم است. بنابراین، كاربرد ضمیر جمع به این معنا است كه علت ها و اسباب دیگر نیز تاثیر گذار در پیدایش هستند و خداوند علت بی واسطه افعال نیست. اما از آنجا كه این اسباب و علل جدای از خداوند نیستند و در واقع مظاهر اسماء و صفات الهی و نشأت گرفته از ذات الهی هستند، تعبیر به "ما" منافاتی با یكتایی ذات الهی و شریك نداشتن ندارد، زیرا شریك در جایی است كه دو موجود مستقل و جدای از هم كاری را انجام دهند و در این عالم چیزی جدای از ذات الهی و مستقل از او نیست.

[۱]. آیت الله صافی، معارف دین، ج ۱، ص

سلام و خسته نباشيد ويژه واقعا دستتون درد نكنه موجى از سوالات ذهنمو درگير كرده بود جواب بيشترشونو اينجا پيدا كردم ، فقط اگه ممكن باشه در همين زمينه كه رسالت انسان تو اين دنيا چيه كتابى واسم معرفى كنيد بازم ممنون

تصویر پاسخگو

با سلام
کتابهایی که می تونم به شما معرفی کنم :
انسان در قرآن ، تالیف شهید مرتضی مطهری
انسانشناسی در قرآن ، تالیف آیت الله مصباح یزدی

سلام من هرچی درموردهدف زندگی مان فکرکردم هدفی ندیدم جز ضجرکش شدن انسانها.من یه زن هستم ازاولش که بدنیااومدم اختیارنداشتم بعدش یه پدرجباربالای سرم بودکه برای به کرسی نشوندن عقاید وخواسته هاش از دین مایه میذاشت.اول فکر میکردم ایرادازپدرمه بعددیدم همه ی این زورگوییهاتقصیردین هست.ماهم بااستفاده از همین دین ازدست پدربه سایه شوهر پناه بردیم که بلکه تقدیرالهی وعوض کنیم امانشد!یه شوهرجبارترازپدرمونبایه خانواده ی ظاهرادین دار نصیبمون شد که زورگوترازپدرمون بود.الانم گذاشتم حامله بشم که بلکه سرزایمان بمیرم وازدست این تقدیروقضارهابشم.اگرمن اختیارداشتم الان ارزوی مرگ نداشتم.اگه خدامن ودوست داشت حداقل توخونه ی شوهر خوشبختم میکرد.انگارهرچی بدبختیه مال منه.حالااگه من نبودم بهتر بودیاباشم وارزوی مرگ کنم؟دین به زن هیچ اختیاری نداده.امامردهراختیاری داره.اونیکه بایدازش جواب بگیرن وسرش وبذارندروی سینه اش یه مرده.تودین بهش اجازه داه شده برای برطرف کردن نیاز جنسیش اجازه داره هرچه قدرمیخوادزن بگیره۴تادایم بینهایت صیغه وقتیکه پول داره.اگه هم بگیره نه نهادقانونی نه مجتهدنه خودخداجلوشومیگیره تاراحت کیف کنه.زن بدبختم هرچقدردوستداره کتک بزنه.دیه شوبده اگه هم نخوادزن وطلاق بده یانده احدالناسی نمیتونه جلوشوبگیره مگه اینکه زنه پولدارباشه.اگه فرشته بودم نه عذابی داشتم نه پیشرفتی.ازعبادت خداهم خسته نمیشدم.بی اختیاربودن بهترازداشتن اختیارناقص هست.منیکه دنیای بدی دارم صددرصددنیای خوبی نخواهم داشت وبچه ام هم محکوم به بدبختی هست.اینهارومراجع می تونندجواب بدهند؟

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
باسلام وتشکر .
بر خلاف تصور شما دین بشترین بها را به زن داده است برای روشن شدن مسله باید گفت :
با آن که زن نیمی از پیکره اجتماع را تشکیل می‌دهد و در طول تاریخ دوشادوش مردان درساختار اجتماع ایفا نقش نموده، به عنوان مقهور ترین قشر اجتماع به سر برده و تاریخ پرماجرا و درد آلودی را پشت سرگذرانده است. در قسمت‌هایی از تاریخ، ارزش زن به مقدار کالای بوده که قابل معامله با دیگران باشد یا در حد یک حیوان چهارپا و یا یک برده بوده است که به کار های طاقت فرسا گماشته می شد.
زن در دوره بربریت، چنان زندگی مظلومانه داشته است که عنوان انسان بودن به هیچ وجه، برزن اطلاق نمی شده، درردیف چار پایان وغلامان قرارداشته است. کلیه حقوق بلکه کرامت زن پایمال و با منتهای خشونت باآن رفتار می شده است. فاقد هر نوع اراده واختیاراز خود بوده اند بلکه اختیار دختران وزنان در دست پدران وشوهران بوده است. آنان حق کشتن زنان را نیز برای خود محفوظ می دانستند. زن حق غذا خوردن و یا حتی حق سکونت با شوهران را در یک­جا یگاه نداشتند. با کوچک ترین بهانه زیر ضربات طاقت فرسای شلاق شوهران قرار می‌گرفتند. (۱)
در یونان، شخصیت زن درحد یک حیوان تنزل یافته بود، به گونه‌ای که شوهر می­توانست زن خود را همچون حیوان، به عنوان قرض یا کرایه یا هبه، دراختیار دیگری قرار بدهد. (۲) و یا همچون کالای بی ارزش دربازار برای خریدو فروش عرضه می‌کردند، گاهی به عنوان وصیّت به دیگران واگذار می‌کردند. (۳)
در روم قدیم نیز زنان و دختران صاحب کرامت و شخصیت حقوقی به حساب نمی‌آمدند، بلکه زن موجود ناقص و بدون فضیلت دانسته می‌شد. پدران حق تام برای خود قایل بودند. در هنگام ازدواج، اختیارات خود را در قبال مبلغی با شوهر دخترش معامله می‌کردند. به همین جهت شوهر می­توانست او را به ‌دیگری بفروشد. (۴)
در استرالیا، زنان همچون حیوانات اهلی محسوب می­شدند. فقط برای دفع شهوت و تولید نسل به کار گرفته می­شدند. (۵) در هنگام قحطی آنان را می­کشتند. از گوشت آنان استفاده می­کردند.
در آفریقا، سنگین­ترین کارها از قبیل ساختن عمارات، پاشیدن بذر و کشاورزی وآبیاری آن به عهده زنان بوده است. مردان حاضر نبودند که حتی کو چک ترین کمک را به زنان نمایند. (۶)
درهند، زندگی زن نیز تابع شوهر بوده، بعد از مردن شوهر با جسد شوهر سوزانده می شد یا خوار و زبون زند‌گی می‌کرد و دیگر نمی‌توانست شوهر کند. (۷)
در قرن پنچم وششم میلادی میان پیشوایان مذهبی پیروان حضرت مسیح اختلاف بود که : آیا زن دارای نفس ناطقه وجزء انسان است؟ برای رفع این مشاجره درسال(۵۷۶. م) درماکون، مجمعی مرکب از کشیشان بزرک تشکیل گردید. پس از مدت‌ها گفتگو و صحبت رأی انجمن بر این قرار گرفت که زنان، جزء انسان هستند. تنها برای خدمت به مردان آفریده شده اند. (۸)
در دوره جاهلیت اعراب، منتها درجه مظلومیت زن مشاهده می شود، زیرا زنان، گرفتار ننگ آورترین بد بختی ها ودچار سخت ترین مصیبت ها گردیده بودند. کرامت و شخصیت زن به وحشتناک ترین صورت لگد مال می شد تاآن جا که دختران نوزاد را زنده زنده در زیر خروارهای خاک دفن می کردند. در بعضی قبائل دختران نوزاد را سر می بریدند؛ دربعضی دیگر از بالای قله کوه به پائین پرتاب می کردند. بعضی قبائل هم؛ آنان را در آب غرق وخفه می نمودند. عرب جاهلی به دنیا‌آمدن دختران را شوم ومایه ننگ می دانستند. آن را ازدوستان مخفی می نمودند، گویا خانواده دختر مرتکب جرمی شده است. (۹)
با ظهور اسلام، زندگی زن وارد مرحله نوین گردید. در اثر تعلیمات احکام اسلام درجامعه، زن از کلیه حقوق فردی واجتماعی خود برخوردار گردید.
اسلام از آغاز ظهور در اثر مبارزه با بی عدالتی های اجتماعی انسانی نسبت به زنان، کرامت زن را حفظ و آن ها را از سوختن در آتش مرد سالاری مطلق جاهلیت نجات بخشید. در عین حال برای هریک از مرد و زن مطابق وظایف طبیعی شان در اجتماع حقوقی را معین نمود.
تفاوت وظائف هریک از زن و مرد در دستگاه خلقت آفرینش، در برخی از موارد منشأ تفاوت حقوق مرد و زن گردید. کسانی که از حکمت و مصالح تفاوت حقوقی در برخی موارد در اسلام بی اطلاع بودند و یا نسبت به اسلام دید مغرضانه داشته و دارند، تفاوت حقوقی را بلندگوی تبلیغات سوء علیه اسلام و نظام حقوقی آن قرار دادند.
نظام حقوقی اسلام بهترین کرامت را به زن بخشیده، بهترین دفاع را از شخصیت حقیقی وحقوقی زن نموده است.
کرامتی‌که اسلام برای زنان بخشیده، در هیچ تمدّن قبل از اسلام، وجود نداشته است. پس از پیدایش اسلام هم هیچ تمدن پدید نیامده که کرامتی بهتر از آن را برای زنان بیان کرده باشد. اسلام چنان کرامتی به زن بخشیده است که ستم‌و خطاهای دوران گذشته را که ازجانب مردان، نسبت به زنان سرزده، جبران نموده است.
اگر در پاره­ای از قوانین اسلام به خاطر تفاوت وظایف و خصوصیات روحی زن و مرد، تفاوت‌هایی در برخی از موارد حقوقی و نیز از نظر مسئولیت‌های اجتماعی دیده می شود، به هیچ وجه به ارزش معنوی و کرامت زن لطمه نمی­زند. از این لحاظ زن و مرد با یکدیگر تفاوتی ندارند. درهای سعادت به طور یک‌نواخت روی هر دو باز است.
اسلام در زمان در جزیرة العرب ظهور نمود که زنان حیثیت انسانی و اجتماعی خود را از دست داده بودند. درآتش ستم بی عدالتی و تبعیض می‌سوختند. اسلام با تبعیضات رایج در بین زن و مرد و تحقیر و توهین زنان توسط مردان، به مبارزه برخاست. زنجیرهای اسارت خرافات و جهل را از دست و پای زنان برداشت. زن را عملا به عنوان یک عنصر اصلی انسانی، برخوردار از همه نوع حقوق انسانی و اجتماعی قرارداد. قرآن کریم بهترین کرامت را برای زن بیان داشته، عالی­ترین دفاع را از حقوق آنان نموده است، به نحوی که هم موافق با مصالح اجتماعی و هم مطابق با طبیعت و وظائف که آنان عهده دار هستند، می­باشد، برای اثبات کرامت زن در اسلام بهترین دلیل آیات نورانی آن است که به طور فشرده نمونه­های از آن بیان می­گردد:
۱- کرامت زن در تساوی با مردان در خطابات قرآنی:
قرآن کریم مرد و زن را از نظر ارزش انسانی و معنوی، در یک صف قرارداد. ”با خطاب­های یا ایها الناس” و”یا ایها الذین آمنوا“ مرد و زن را به صورت یک نواخت مورد خطاب قرارداده است. در هیچ یک از خطابات قرآن کوچک ترین تفاوت بین زن و مرد مشاهده نمی‌شود بلکه منظور اصلی این خطابات زن و مرد می باشد.
۲- تثبیت هویت انسانی زن یا تساوی کرامت زن با مرد در اصل خلقت:
در شرائطی که بعضی از ملل قدیم، زن را جزء حیوانات و شیاطین به حساب می آوردند و انسان بودن اش را باور نمی­کردند، چنان که بعضی از یونانی­ها معتقد بودند که زن دارای روح انسانی نمی باشد، (۱۰) اسلام با صراحت برابری زن را با مرد در اصل خلقت و هویت انسانی بیان فرمود. زن را یکی از دو عنصری که انسان ها از آن دو
عنصر پدیدار گشته اند، معرفی نمود.
از نظر قرآن حقیقت مرد و زن یک چیز است و آن انسانیت است. مرد و زن بودن از خصوصیات این حقیقت است که برای تکمیل آفرینش با دو خصوصیت ظهور نموده است. امتیاز هریک از دیگری با داشتن تقوای الهی روشن می­گردد. به برخی از آیات در این زمینه توجه نمایم:
« یاایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقاکم» (۱۱).
"ای مردم، شما را از دو جنس مرد و زن آفریدیم. شما را به صورت گروه و قبیله­ها قرار دادیم تا همدیگر را بشناسید. گرامی­ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست".
در آیه دیگر تصریح درتساوی خلقت مرد و زن دارد. به روشنی بیان می کند که زن و مرد از یک حقیقت به وجود آمدند و آن انسان بودن است :«یاایها الناس التقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها وبثّ منهما رجالا کثیرا و نساءاً… »(۱۲)
" ای مردم از پروردگارتان بپرهیزید که همه شما را از یک انسان آفرید. همسر او را (نیز) از جنس او آفرید. از آن دو، مردان و زنان فراوانی ( در روی زمین) منتشر ساخت".
در آیه سوم علاوه براینکه حقیقت مرد و زن را واحد شمرده، زن ها را مایه آرامش مردان دانسته است: «و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها(۱۳)؛ از نشانه­های قدرت خدا این است که همسران شما را از جنس شما قرارداد تا به وسیله آن ها آرامش بیابید".
۳- برابری زن با مرد در کرامت ذاتی:
قرآن کریم در داشتن کرامت ذاتی، هیچ فرق بین مرد و زن نمی‌گذارد بلکه به طور مطلق می فرماید: و لقد کرمنا بنی آدم؛ (۱۴) فرزندان آدم را بسیار گرامی داشتیم". جمله بنی آدم نص در نوع انسان است که به مرد و زن به صورت تساوی اطلاق می‌گردد. هم چنین در آیه دیگر با اشاره به احسن التقویم بودن انسان، کرامت مرد و زن را به طور مساوی بیان می کند :«لقد خلقنا الانسان فی احسن التقویم (۱۵) ؛ انسان را در بهترین صورت ممکن آفریدیم". انسان، چه زن و چه مرد در میان همه مخلوقات عالم در بهترین شکل از نظر صورت و سیرت آفریده شده است.
در مجموع آیات قرآنی که بیانگر کرامت ذاتی انسان هستند، هیچ فرق بین زن و مرد وجود ندارد. هر دو جنس را به طور یک نواخت شریک در کرامت ذاتی می‌دانند.
۴- برابری زن بامرد درکرامت اکتسابی:
با آن که بسیاری از ملل پیشین، زن را شایسته دینداری نمی دانستند، و معتقد بودند که زن موجود خبیث است که عبادت­اش در پیشگاه خدا مقبول نیست، اسلام بیان فرمود که از نظر قبولی عبادات و طاعات بین زن و مرد فرقی وجود ندارد. راه پیمودن کمال و سعادت برای هردو به طور یک نواخت باز می‌باشد. قرآن کریم، در برنامه­های تربیتی، اخلاقی، علمی و. . .، زن را در ردیف مردان به حساب آورد. رسیدن به سعادت و کمال هر دو جنس را بدون تفاوت، در پرتو عمل صالح تضمین فرمود. به آیاتی چند در این زمینه توجه نمایم:
۱- «من عمل صالحا من ذکر او انث و هو مؤمن فلنحیینه حیواة طیبة و لنجزینهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون»(۱۶)
این آیه ثابت می­کند که زندگی پاک که از درون این زندگی بر می­خیزد و باعث روشنائی قلب و نشانه کمال و قرب انسان است، به واسطه عمل صالح، هم برای مرد میسر است و هم برای زن. هیچ تفاوتی در بین نمی­باشد.
۲- «و من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مؤمن فاولئک یدخلون الجنة یرزقون فیها بغیر حساب» (۱۷)
” هرکس کارشایسته انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حال که مؤمن باشد، آن ها وارد بهشت می شوند. در آن، روزی بی حساب به آن ها داده خواهد شد. “
۳- در آیه دیگر با صراحت خبر از عدم تضییع اجر عمل می‌دهد، چه عامل مرد باشد یا زن :« اِنّی لا اُضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی بعضکم من بعض. . . »(۱۸). "عمل هیچ کس را ضایع نمی نمایم، خواه مرد باشد یا زن، بعض شما از بعض دیگر هستید “ ( همگی از یگدیگر خلق شدید ؛ مرد مولود از زن و زن مولود از مرد و همه از آدم هستید).
ام سلمه یکی ازهمسران پیامبر به حضرت عرض نمود : چرا نام زن ها همرا ه با نام مهاجرین نیامده است؟ خداوند این آیه را نازل فرمود که در قبولی طاعت و دادن پاداش معنوی هیچ فرق بین زن و مرد وجود ندارد. (۱۹)
بنا براین از نظر قرآن، زنان در ارزش های انسانی و معنوی و کرامت اکتسابی در پیشگاه خداوند، هیچ گونه فرقی
با مردان ندارند. ارزش­های اصلی تکامل انسانی مانند اعتقاد، اخلاق و عمل، برای زن و مرد یک سان ذکرشده است. هر دو جنس می­توانند با تکیه فکری و عملی به این اصول، به سوی کمال و هدف عالی خلقت پرواز نمایند.
از نظر اسلام، هر یک از زنان و مردان، در دنیا و آخرت، درگرو اعمال و رفتار خوب یابد خود می باشند. هرکس عمل خوب انجام بدهد پاداش می گیرد. عمل بد انجام بدهد مجازات می­شود، بدون فرق بین زن یا مرد. زن نیز در کرامت اکتسابی مثل مردان می‌توانند از راه تقوا، تلاش و کوشش معنوی و رفتار شایسته و انسانی به کرامت بسیار دست یابد. براین اساس قرآن کریم نمونه هایی از زنان مانند حضرت مریم، آسیه همسر فرعون و. . . را بیان می‌نماید که از راه تلاش و کرامت اکتسابی از بسیاری مردان جلو افتادند
۵- برابری زن با مرد در کرامت حقوقی :
حق مالکیت:
از موضوعات مهم حقوقی، حق اداره اموال ودارای است. قبل ازاسلام، در بسیاری از ملل، برای زن مالکیت نسبت به مسائل اقتصادی و غیره قائل نبودند، برهمین اساس از ارث محروم بودند. اگر در بعضی ملل زن، دارای مال می­شد، نمی­توانست در اموالش تصرف کند. بخشیدن، معامله، معاوضه و موارد تصرف برای زن در اموالش ممنوع بود.
قرآن کریم دستور داد : زنان، نسبت به اموال و دارای خود، مثل مردان، حق هر نوع تصرف و مداخله را دارا می­باشند:
للرّجال نصیبٌ ممّا اکتسبوا و للنّساء نصیبٌ ممّا اکتسبن(۲۰)” مردان را از آنچه کسب کرده اند، بهره ای است. زنان را نیز از آنچه به دست آورده‌اند، بهره­ای می­باشد“
حقوق خانوادگی:
در روزگاری که برخی ملل دنیا، به زن، حق غذاخوردن با شوهر و زندگی کردن با شوهر را در یک جایگاه نمی دادند، و زنان را هم چون حیوانات به صورت قرض، هبه، کرایه و معامله با دیگران دست به دست نموده، کرامت و شخصیت­اش را آلوده و خورد می­کردند، قرآن کریم این روش ظالمانه و افکار موهوم را محکوم نمود. زن را در حقوق خانوادگی نیز برابر با مردان دانست : « هنّ لباس لکم وانتم لباس لهنّ (۲۱) ” زنان لباس شما و شما لباس زنان هستید“
یعنی همان گونه که لباس هم مایه زینت است و هم در برابر آفات گوناگون وسیله حفاظتی می باشد‌، زن و مرد نسبت به همدیگر، همین حالات را پیدا می‌کنند. نباید تبعیض در بین روا داشته شود.
اسلام برای زن‌ها حقوق خانوادگی حتی بالاتر از مردان را در نظر گرفته است که به طور فشرده عبارت انداز:
· حق انتخاب همسر:
· حق مهریه
· حق نفقه
· حق رفتار انسانی وشایسته شوهر با زن
· حق مسکن
۳- برابری درکرامت در حقوق اجتماعی:
اسلام، زنان را مطابق با شرائط فطرت آفرینش بر برخی از امور اجتماعی، دوشادوش مردان، وارد اجتماع نموده است ازجمله:
۱- بیعت
پیامبر اسلام(ص) بعد از فتح مکه، همان گونه که از مردان بیعت اخذ نمود، به زنان هم امر فرمود که با شیوه خاص با حضرت بیعت نمایند، به این ترتیب که حضرت دستش را در ظرف آبی قرار داد. زنان هم دست خود را در طرف دیگر ظرف گذاشتند. بعضی گفته اند پیامبر از روی لباس با آن ها بیعت نمود. (۲۲). این بیعت هم براساس دستور قرآن کریم بود:
«یاایُّهاالنّبیّ اذا جائک المؤمنات یبایعنک علی ان لا یشرِکنَ بِاللهِ شیئًا و لا یسرقن و لا یز نین و لا یقتُلنَ او لادهُنَّ و لا یاْتین ببهتانٍ یفترینه بین ایدیهنّ و ارجلهنّ و لا یعصینک فی معروفٍ فبایعهنّ و استغفر لهنّ الله انّ الله غفور رحیم» (۲۳)
”ای پیامبر هنگامی که زنان مؤمن نزد تو آیند و با تو بیعت کنند که چیزی را شریک قرار خدا ندهند، دزدی نکنند،
آلوده زنا نشوند، فرزندان خود را نکشند، تهمت و افترائی پیش دست و پای خود نیاورند، درهیچ کار شایسته ای
مخالفت فرمان تو نکنند، با آن ها بیعت کن، برای آن ها از درگاه خداوند طلب آمرزش نما که خدا آمرزنده و مهربان است.
۲- امر به معروف ونهی ازمنکر
امر به معروف ونهی از منکر، در میدان عقل، دو واجب عقلی، در میدان فقه، دو واجب شرعی. در بعد اجتماعی دو واجب انسانی و اجتماعی اند، که تمام اصلاحات اجتماعی روی این دو اصل مهم استوار می باشند. در اهمیت امر به معروف و نهی از منکر همین کافی است که امام علی(ع) می فرماید:
« وَ ما اَعْمالُ البِرِّ کُلَّها وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیْلِ اللهِ، عِنْدَ الْاَمْرِ بِالْمَعْرُوْفِ وَالنَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ إِ لاّ کَنَفْثَةٍ فِیْ بَحْرٍ لُجِّیٍّ. . . »(۲۴)
” تمام اعمال نیک، حتی جهاد در راه خدا، در برابر امر به معروف و نهی از منکر(از نظر پاداش و ثواب) همچون قطره ای است در مقابل یک دریای پهناور. . . “.
دلیل این همه عظمت و فضیلت برای امر به معروف و نهی ازمنکر را، امام باقر(ع )چنین بیان می فرماید:
« إِنَّ الاَمْرَ بِالْمَعْرُوْفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ سَبِیْلُ الاَنْبِیاَ ءِ وَ مِنْهاَجُ الصّالِحِیْنَ فَرِیْضَةٌ عَظِیْمَةٌ بِهاَ تُـقاَمُ الْفَراَئِضُ وَ تَأْمَنُ الْمَذاَ هِبُ وَ تَحِلُّ الْمَـکاَ سِبُ وَ تُرَدُّ الْمَظاَلِمُ وَ تُعْمَرُ الاَرْضُ وَ یُنْتَصَفُ مِنَ الاَعْداَ ء ِ وَ یَسْتَقِیْمُ الاَمْرُ. . » (۲۵)” امر به معروف ونهی ازمنکر، روش وطریقه انبیاء و راه روشن صلحا است، دو فریضه بزرگ الهی است که بقیه فرائض، به واسطه این دو فریضه، برپا می شوند. به وسیله این دو، راه ها امن می گردد. کسب و کار مردم حلال می شود. حقوق افراد تأمین می­گردد. در سایه آن زمین­ها آباد، و از دشمنان انتقام گرفته می­شود. در پرتو آن همه کارها روبراه می گردد“.
قرآن کریم، زنان را مثل مردان، در چنین فریضه مهم اجتماعی، شریک دانسته و می­فرماید:
«و المؤمِنُونَ والمؤُمِناَتُ بَعضُهُم أولِیاَءُ بَعْضٍ یأَمُرُونَ بِالمَعرُوفِ وَ یَنْهَونَ عَنِ الـمُنکَرِ وَ یُقیمونَ الصَّلوةَ ویُؤتونَ الزّکوةَ و یُطیعُون الله و رَسُو لَه أُولئِکَ سِیَرحَمَهُمُ الله ُ إِ نَّ اللهَ عزیزٌ حکیم. (۲۶).
” مردان وزنان با ایمان ولی ( و یاور) یکدیگرند، امر به معروف و نهی از منکر می کنند، نماز رابر پا می دارند،
زکات را می­پردازند، خدا و رسولش را اطاعت می نمایند، خداوند به زودی آن­ها را مورد رحمت خویش قرار می­دهد. خداوند توانا و حکیم است“.
اسلام برای منقلب ساختن اوضاع تأسف بار جاهلیت که تولد دختر را شوم و مایه ننگ می دانستند و آنان را در اثر عواملی همچون ترس از فقر و اسارت دشمن، زنده به گور می کردند، ندای ملکوتی سر می دهد: ”واذ الموئودة سئلت بای ذنب قتلت” (۲۷) و درآن هنگام که از دختران زنده به گورشده سؤال شود، به کدامین گناه کشته شدند؟
این جنایت بشری را ممنوع فرمود. عملا تشویق و تمجید از نگهداری و تربیت دختر را آغاز نمود.
پیامبر با گفتار و رفتار اش کرامت و حقوق زن را با زیبایی و کمال به صفحات تاریخ ثبت نمود که به نمونه هایی از آن توجه نماییم:
۱- احترام گذاشتن به حضرت زهرا:
پیامبر اسلام برای اثبات کرامت زن عملا چنان به احترام دخترش زهرا(س) برخاست که مردم تعجب می‌کردند. (۲۸)پیامبر دست زهرا را می­بوسید. به او احترام می گذاشت تا عملا ثابت کند که وجود دختر مایه ننگ وعیب نمی باشد. پیامبر تنها به احترام گذاشتن به زهرا( س) اکتفا نکرد بلکه در موارد مختلف، حفظ احترام به دختران و حفظ شخصیت آنان را گوشزد می­نمود.
۲- دختر حسنه است:
پیامبر اسلام طبق حدیث شریف فرمود: البنات حسنات والبنون نعمة والحسنات یثاب علیها والنعمة یسأل عنه. (۲۹)
دختران حسنات­اند و پسران نعمت. بر حسنات پاداش و ثواب داده می­شود (اما) از نعمت سؤال می­شود.
تعبیر به حسنات، حکایت از یک ارزش بسیار عالی می­کند که آمدن دختر در خانواده، موجب ثواب و پاداش الهی است.
در بیان زیبایی دیگر فرمود:« نعم الولد البنات ملطفات مجهزات مؤنسات” … (۳۰)دختر، فرزندی خوب و نیکو است هم با محبت است و هم کمک­کار و…
۳- دختر ریحانه است:
روزی به پیامبر خبر دادند که خدا دختری به ایشان عنایت فرموده، در اثر بقایای رسوبات زنگار جاهلی، آثار ناخشنودی، در چهره یاران حضرت پدیدار گردید، فرمود:« مالکم؟ ریحانة أشـمّها و رزقها علی الله ؛ این چه حالتی است که در شما می بینم؟! خداوند گلی به من عنایت فرموده که آن را می­بویم. روزی او را خدا می دهد. (۳۱). “ در این بیان حضرت، دختر را به عنوان گلی زیبای باغچه انسانیت معرفی نموده است.
۴- بهشت در زیر پای مادران:
از وظایف مهم زن، مادر بودن و مادر شدن است. اسلام مقام بسیار والایی را برای مادر در نظر گرفته است، مقام که کرامت او را در حد اعلای از کمال به اثبات می رساند.
پیامبر اسلام فرمود:« الْجَنَّةُ تَحْتَ أَقْدَامِ الْأُمَّهَاتِ»(۳۲) "یعنی با احترام به مادران و حفظ کرامت و حقوق شان، بهشت را به دست آورید".
۵- دستور احترام به دختران :
پیامبر اسلام فرمود: کسی که تحفه برای خانواده خود می خرد، همچون کسی است که می خواهد به نیازمندانی کمک کند. هنگا می که می خواهد تحفه را تقسیم کند، نخست باید به دختر و بعد به پسران بدهد چرا که هر کس دخترش را شاد و مسرور کند، چنان است که گوئی کسی از فرزندان اسمعیل را آزاد کرده باشد.
(۳۳) هم چنین فرمود: هر که سه دختر یا سه خواهر را سرپرستی کند، بهشت برایش واجب و حتمی است (۳۴)
۶- احترام به زن ها:
پیامبر فرمود:”انّ لنسائکم علیکم حقا و لکم علیهن حقا(۳۵) ؛ بانوان شما بر شما حقوقی دارند و شما نیز برآنان حقوقی دارید ".
در مورد اکرام به زنان فرمود : ما اَکْرَمَ النساءَ الاّ کریمُ ولا أَهانَهُنَ الاّلئیمٌ (۳۶). یعنی تکریم زنان شیوه بزرگواران و اهانت به آنان، کار فرومایگان است.
براستی کدام قانون و کدام مکتب غیر از اسلام این گونه برتثبیت کرامت، شخصیت و حفظ حقوق اجتماعی
و انسانی زنان پافشاری ومردم را تشویق نموده است. اسلام تمام تلاش اش را بکار برده است تا زنان عالم، کرامت و شخصیت پامال شده خود را بدست آورند و در نتیجه خانواده و اجتماع سالم به وجود آید.
پی نوشت ها :
۱. صدر، حقوق زن دراسلام و اروپا، ص ۲۱.
۲. همان، ص ۱۴.
۳. حاذقی، زن از نظر حقوق اسلامی، ص۲۳-۲۴.
۴. همان، ص ۷-۱ و۶۲- ۲۵.
۵. حقوق زن دراسلام و اروپا، ص ۴۶.
۶. همان، ص ۴۹.
۷. تفسیر المیزان، ج ۲ ص ۳۷۲.
۸. همان، ص ۲۶.
۹. حقوق زن در اسلام و اروپا، ص۳۴-۳۵.
۱۰. گوستاولبون فرانسوی، تمدن اسلام و غرب، به نقل از زنان مرد آفرین، ص ۲۲.
۱۱. حجرات(۴۹)آیه ۱۳
۱۲. نساء (۴)آیه ۱.
۱۳. روم(۳۰)آیه ۲۱.
۱۴. اسرا(ا۷آیه۷۰
۱۵. تین(۹۵)آیه۴
۱۶. نحل(۱۶)آیه ۹۷.
۱۷. غافر(۴۰)آیه ۴۰.
۱۸. آل عمران(۳)آیه۱۹۵
۱۹. تفسیر عاملی، ج ۲، ص ۳۰۴.
۲۰. نساء (۴)آیه ۳۲.
۲۱. بقره(۲)آیه۱۸۷.
۲۲. تفسیر نمونه، ج۲۴ ص۴۵.
۲۳. ممتحنه(۶۰)ایه۱۲.
۲۴. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره ۳۷۴.
۲۵. شیخ مفید، تهذیب الاحکام، ج ۶، ص۱۸۰، باب ۸۰، باب امر به معروف ونهی ازمنکر.
۲۶. توبه(۹)آیه۷۱.
۲۷. تکویر (۸۱)آیات۸و۹.
۲۸. تفسیر نمونه، ج۱۱، ص۲۷۵ به بعد.
۲۹. همان، ص۳۶۲.
۳۰. وسائل الشیعه، ج ۲۱، ص ۳۶۲.
۳۱. همان، ص۳۶۵.
۳۲. ثقة الاسلام نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۵، ص ۱۸۰.
۳۳. مکارم الا خلاق، ص ۵۴، به نقل از تفسیر نمونه، ج۱۱، ص۲۷۶.
۳۴. وسائل، ج ۲۱، ص۳۶۲؛ کافی، ج۶، ص۶.
۳۵. شیخ حر عاملی، وسائل ج ۲۱، ص۵۶۷. بحار، ج ۷۳، ص ۳۴۸.
۳۶. کنز العمال ج، ۱۶، ص ۳۷۱.

سلام اول این که همین دلایل رو تو دبیرستان به ما هم گفتند ما هم سوال کردیم هرچی هم می گفتیم این ها همین چیز هارو میگفتند تا الان هم قانع نشدیم دوما این که ما نه استاد ادبیات هستیم نه متخصص در ادبیات که این همه با تکلف مینویسید هم شما هم بقیه سایت ها سوما بسیار بسیار بسیار پر حرف هستید و به گونه ای کاملا واضح مغلطه می کنید به طوری که این متنی که نوشتید رو میشه تو یه بند خلاصه کرد حداقلش دو یا سه بند اولش که کلا اضافیه . اگه تو گوگل بزنید اکثرا سرچ کردند هدف از خلقت به زبان ساده که معلومه همه ی ما هم همین مشکل نفهمیدن متن شما به دلیل کلی تکلف گویی و پرحرفی داریم. این نظر من حقیر بود اگه می خواهید با منصف باشید چاپ کنید چون که توهینی نکردم ولی اگه پاک کردید خودتون و خدای خودتون خدا آن شااللع که همه ی مارو هدایت کنه

تصویر پاسخگو

با سلام و تشکر از اظهار نظر شما
حقیقت این هست که با توجه به طیف وسیع مخاطبان شهر سوال و اختلاف سطح تحصیلات و سن و ... قبول داریم که برخی متن ها برای عده ای سنگین است . با عرض معذرت از این عده از آنها دعوت می کنیم که پاسخ های ساده ما را مطالعه بفرمایید . یا اگر نیست درخواست کنند که کارشناسان محترم با زبان ساده موضوع را برای آنان توضیح دهد .
موفق باشید

نظرات