دلیل سکوت ۲۵ ساله حضرت علی (ع) در مقابل غاصبان خلافت چیست؟

حضرت علی (ع)

امام علی(ع) پس از پیامبر(ص) شایسته ترین فرد برای ادارة‌ امور جامعة‌ اسلامی بوده و در حوزة اسلام به جز پیامبر اسلام(ص) هیچ كس از نظر فضیلت، تقوا، بینش فقهی،‌قضایی، جهاد و كوشش در راه خدا و سایر صفات عالی انسانی به پایة علی(ع) نمی رسید. به دلیل همین شایستگی ها، آن حضرت بارها به دستور خدا،[۱] توسط پیامبر اسلام(ص) به عنوان رهبر آینده مسلمانان معرفی شده بود كه از همه آن‌ها مهم تر جریان "غدیر" است.[۲] از این نظر انتظار می رفت كه پس از درگذشت پیامبر(ص) بلافاصله علی(ع) زمام امور را در دست گیرد، و رهبری مسلمانان را ادامه دهد.

اما عملاً چنین نشد و مسیر رهبری اسلامی پس از پیامبر(ص) منحرف گردید، و علی (ع) از صحنه سیاسی و مركز تصمیم گیری در اداره امور جامعة اسلامی بدور ماند. البته امام (ع) این انحراف را تحمل نكرد و سكوت در برابر آن را ناروا شمرد و بارها با استدلال ها و احتجاج های متین خود، خلیفه و هواداران او را مورد انتقاد و اعتراض قرار داد، ولی مرور ایام و سیر حوادث نشان داد كه این گونه اعتراض ها چندان ثمر بخش نبوده،‌ و خلیفه و هوادارانش در حفظ و ادامه‌ قدرت خود مصرند. در این هنگام علی(ع) بر سر دو راهی حساس و سرنوشت سازی قرار گرفت؛ یا می بایست به كمك رجال خاندان رسالت و علاقه مندان راستین خویش كه حكومت جدید را مشروع و قانونی نمی دانستند،‌ بپاخیزد و با توسل به قدرت، خلافت و حكومت را قبضه كند،‌و یا آن كه وضع موجود را تحمل كند و در حدود امكان به حل مشكلات مسلمانان و انجام وظایف دینی خود بپردازد. از آن جا كه در رهبری های الهی،‌قدرت و مقام، هدف نیست، بلكه هدف چیزی بالاتر از حفظ مقام و موقعیت است و وجود رهبری برای این است كه به هدف تحقق ببخشد، لذا اگر روزی رهبر بر سر دوراهی قرار گرفت و ناگزیر شد كه از میان مقام و هدف، یكی را برگزیند،‌ باید از مقام رهبری دست بردارد و هدف را مقدم تر از حفظ مقام و موقعیت رهبری خویش بشمارد. علی(ع) كه با چنین وضعی روبرو شده بود، راه دوم را برگزید. او با ارزیابی اوضاع و احوال جامعه اسلامی به این نتیجه رسید كه اگر اصرار به قبضه كردن حكومت و حفظ مقام و موقعیت رهبری خود نماید،‌ وضعی پیش می آید كه زحمات پیامبر اسلام (ص)و خون های پاكی كه در راه این هدف و برای آبیاری نهال اسلام ریخته شده است، به هدر می رود.

امام در خطبه "شقشقیه" از این دو راهی دشوار و حساس و نیز انتخاب راه دوم چنین یاد می‌كند: "من ردای خلافت را رها ساختم، و دامن خود را از آن در پیچیدم (و كنار رفتم)، در حالی كه در این اندیشه فرو رفته بودم كه آیا با دست تنها (بدون یاور) بپاخیزم (و حق خود و مردم را بگیرم) و یا در این محیط پرخفقان و ظلمتی كه پدید آورده اند،‌ صبر كنم؟ محیطی كه پیران را فرسوده، جوانان را پیر و مردان با ایمان را واپسین دم زندگی به رنج وا می دارد. (عاقبت) دیدم بردباری و صبر، به عقل و خِرَد نزدیك تر است، لذا شكیبایی ورزیدم،‌ ولی به كسی می ماندم كه خار در چشم و استخوان در گلو دارد،‌با چشم خود می دیدم میراثم را به غارت می برند".[۳]

امام به صبر خود در برابر انحراف خلافت اسلامی از مسیر اصلی خود به منظور حفظ اساسی اسلام در موارد دیگر نیز اشاره نموده است از آن جمله در آغاز خلافت عثمان كه رأی شورا به نفع عثمان تمام شد و قدرت به دست وی افتاد، امام رو به دیگر اعضای شورا كرد و فرمود: "خوب می دانید كه من از همه كس به خلافت شایسته ترم. به خدا سوگند تا هنگامی كه اوضاع مسلمین روبراه باشد و در هم نریزد،‌ و به غیر از من به دیگری ستم نشود،‌ هم چنان مدارا خواهم كرد".[۴]

خطرهایی که حضرت علی (ع) به خاطر آنان سکوت کرد  را می توان بدین ترتیب دسته بندی كرد:
۱ـ اگر حضرت با توسل به قدرت و قیام مسلحانه در صدد قبضة حكومت و خلافت بر می آمد، بسیاری از عزیزان خود را كه از جان و دل به امامت و رهبری او معتقد بودند،‌ از دست می داد،‌ علاوه بر این ها گروه بسیاری از صحابه پیامبر(ص) كه به خلافت امام راضی نبودند، كشته می شدند. و این امر سبب تضعیف مسلمانان و دو دستگی آنان می شد.

امام هنگامی كه برای سركوبی پیمان شكنان (طلحه و زبیر) عازم بصره بود، خطبه ای ایراد كرد و در آن انگشت روی این موضوع حساس گذاشت و فرمود: "هنگامی كه خداوند پیامبر خود را قبض روح كرد،‌ قریش با خود كامگی، خود را بر ما مقدم شمرده ما را كه به رهبری امت از همه شایسته تر بودیم، از حق خود باز داشت،‌ ولی من دیدم كه صبر و بردباری بر این كار، بهتر از ایجاد تفرقه میان مسلمانان و ریخته شدن خون آنان است؛ زیرا مردم، به تازگی اسلام را پذیرفته بودند و دین مانند مشكی مملوّ از شیر بود كه كف كرده باشد و كوچك ترین سستی و غفلت آن را فاسد می سازد، و كوچك ترین فرد آن را وارونه می‌كند".[۵]

۲ـ از آن جاكه بسیاری از گروه ها و قبایلی كه در سال های آخر عمر پیامبر(ص) مسلمان شده بودند،‌هنوز آموزش های لازم اسلامی را ندیده بودند و نور ایمان كاملاً در دل آنان نفوذ نكرده بود. هنگامی كه خبر در گذشت پیامبر اسلام(ص) در میان آنان منتشر گردیده گروهی از آنان پرچم "ارتداد" و بازگشت به بت پرستی را برافراشتند و عملاً با حكومت اسلامی در مدینه مخالفت نمودند

 و گروهی نیز فرصت پیش آمده را مجالی برای عرض اندام خود می دانستند تا مالیات های اسلامی به دست آن ها باشد.

یا اینکه به دلیل ماجرای غدیر و ... حکومت مدینه را به رسمیت نمی شناختند. بنابراین جریان هایی علیه حکومت مرکزی مدینه شکل می گیرد.  

به همین جهت نخستین كاری كه حكومت جدید انجام داد این بود كه گروهی از مسلمانان را برای نبرد با "مرتدان" و سركوبی شورش آنان بسیج كرد و سرانجام آتش شورش آنان با تلاش مسلمانان خاموش گردید. در چنین موقعیتی كه دشمنان ارتجاعی اسلام، پرچم ارتداد را برافراشته و حكومت اسلامی را تهدید می كردند، ‌هرگز صحیح نبود كه اما پرچم دیگری به دست بگیرد و قیام كند.
حضرت در یكی از نامه های خود كه به مردم مصر نوشته است به این نكته اشاره می‌كند و می‌فرماید: "به خدا سوگند هرگز فكر نمی كردم و به خاطرم خطور نمی كرد كه عرب بعد از پیامبر(ص) امر امامت و رهبری را از اهل بیت او بگیرند و (در جای دیگر قرار دهند) خلافت را از من دور سازند!‌ تنها چیزی كه مرا ناراحت كرد،‌ اجتماع مردم در اطراف فلانی (ابوبكر) بود كه با او بیعت كنند. (وقتی كه چنین وضعی پیش آمد) دست نگه داشتم تا این كه با چشم خود دیدم گروهی از اسلام بازگشته و می خواهند دین محمد(ص) را نابود سازند. (در این جا بود) كه ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یاری نكنم باید شاهد نابودی و شكاف در اسلام باشم كه مصیبت آن برای من از محروم شدن از خلافت و حكومت بر شما بزرگ تر بود،‌چرا كه این بهرة دوران چند روزة دنیا است كه زایل و تمام می شود، همان طور كه "سراب" تمام می‌شود و یا ابرها از هم می پاشد. ".[۶]
این مطلب در خطبه ای دیگر نیز بیان شده است.[۷]

حضور منافقان در میان مسلمانان و كسانی كه به ظاهر اظهار اسلام كردند،‌ ولی همیشه منتظر بودند كه در یك فرصت مناسب به اسلام ضربه بزنند، یكی از عوامل اصلی عدم اعتراض مسلحانه حضرت علی(ع) بود. آن حضرت در مقابل درخواست ابوسفیان برای قیام و مبارزه با ابوبكر -‌كه وعده یاری به او داده بودند - و به دست گرفت حكومت توسط آن حضرت، به ماهیت این منافقان و علت اساسی چنین پیشنهاد كه ضربه زدن به اسلام نوپای بود،‌ اشاره می‌كند.

۳ـ علاوه بر خطر مرتدین،‌ مدعیان نبوت و پیامبران دروغین مانند "مسیلمه كذاب"، "طلیحه" و "سجاح" نیز در صحنه ظاهر شده و هر كدام طرفداران و نیروهایی دور خود گرد آوردند و قصد حمله به مدینه را داشتند كه با همكاری و اتحاد مسلمانان پس از زحماتی نیروهای آنان شكست خوردند.

۴ـ خطر حمله احتمالی رومیان نیز می توانست مایة نگرانی دیگری برای جبهة مسلمانان باشد؛ زیرا تا آن زمان مسلمانان سه بار با رومیان رو در رو، یا درگیر شده بودند، و رومیان مسلمانان را خطری جدی تلقی می كردند و در پی فرصتی بودند كه به مركز اسلام حمله كنند. اگر علی(ع) دست به قیام مسلحانه می زد،‌ با تضعیف جبهة داخلی مسلمانان، بهترین فرصت به دست رومی ها می افتاد كه از این ضعف استفاده كنند.

با در نظر گرفتن نكات مذكور، به خوبی روشن می‌شود كه چرا امام(ع) بعد از آن كه مكرر حق خود را مطالبه نمود و شدیداً بر غاصبان حقش اعتراض كرد،‌ صبر را بر قیام ترجیح داد و چگونه با صبر و تحمّل و تدبیر و دور اندیشی، جامعة اسلامی را از خطرهای بزرگ نجات داد،‌و اگر علاقه به اتحاد مسلمانان نداشت و از عواقب وخیم اختلاف و دودستگی نمی ترسید،‌ هرگز اجازه نمی داد رهبری مسلمانان از دست اوصیا و خلفای راستین پیامبر خارج شود و به دست دیگران افتد.[۸]
بنابراین،‌امام به صورت های مختلف در مقابل موضوع سقیفه اعتراض كرد و چنین نبود كه هیچ اعتراضی نكرده باشد و حتی بعضی از یاران خاص او نیز اعتراض كردند و اجتماع چند نفر در خانة حضرت علی و عدم بیعت اولیه با ابوبكر نشانة همین اعتراض بود كه در تاریخ آمده كه حضرت علی(ع) تا شهادت حضرت فاطمه، بیعت نكرد.[۹]


[۱]. ماءده (۵) آیة ۶۷.
[۲]. ر.ك: آیت الله جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ص ۴۷۳.
[۳]. نهج البلاغه‌ (فیض الاسلام) ص ۳۷،‌ خطبة ۳.
[۴]. همان، ص ۱۶۲، خطبة ۷۳.
[۵]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۳۰۸.
[۶]. نهج البلاغه (فیض الاسلام) ص ۱۰۳۹، نامة ‌۴۲.
[۷]. تاریخ طبری، ج ۲، ص ۴۴۹.
[۸]. آیت الله جعفر سبحانی،‌ فروغ ولایت،‌ ص ۱۵۱ - ۱۷۳ و مهدی پیشوایی، سیرة پیشوایان، ‌ص ۶۳ - ۷۱.
[۹]. تاریخ طبری، ج ۲، ص ۴۴۸.

دیدگاه‌ها

سلام علیکم
با اینکه حضرت علی علیه السلام معدن علم و باب علم نبوی بود چرا در این ۲۵ سال بجای اینکه دست بقلم شود دست به کلنگ شد و کشاورزی پیشه کرد و بجای اینکه با کاغذ و قلم درد دل کند بچاه پناه بردند!و مسلمان نسلهای بعد را از علم الهی خویش در انواع علوم دینی و پزشکی و طبیعی محروم کردند؟!

تصویر soalcity

با عرض سلام
امام علی (علیه السلام) وظیفه ای در جهت نشر و ترویج علوم طبیعی نداشته اند. علاوه بر آنکه هر امری برای زمان خویش مناسب است. به عنوان مثال، در زمانی که چوب درختان خشک شده، و روغن حیوانات ذبح شده و ...نیاز مردم به انرژی را تامین می کرده است، استخراج نفت چه جایگاهی داشته است؟ طبیعت گنج های بیشماری در خود دارد که خارج شدن هر کدام در زمان خودش مناسب است.
و درباره علوم دینی، اولا که در بسیاری از این رشته ها، ریشه علم خود را از حضرت علی (ع) بر می شمارند. از نحو گرفته تا عرفان. ثانیا در تاسیس علوم کیفیت مهم تر از کمیت است. و همان مقدار که حضرت گفته اند و منتشر کرده اند، خود دریایی از علوم را به ما هدیه می کند. ثالثا امام در همان زمان ۲۵ ساله، مشغول تربیت نفوس مستعد بوده اند. و دلیل روشن آن اینکه بعد از رحلت نبی مکرم اسلام(ص) مطابق روایات، سه نفر در تبعیت از حضرت ثابت قدم بودند اما ۲۵ سال بعد تمام جامعه، به ایشان روی آورد. و مالک اشترها و ... در همین زمان تربیت شده اند. رابعا با غصب اموال متعلق به خاندان عترت و طهارت، نیاز مالی، ایجاب می نمود که حضرت مشغول کار شوند. خامسا بنگرید با همان نوشته های حضرت چه کردند؟ قرآنی که حضرت جمع آوری کردند و بهترین و ناب ترین تفسیر را همراه خود داشت، امروز کجاست؟

سلام؛چه جوابی به سنی هابدهیم که قاطع وکوبنده وراضی کننده باشدکه امیرالمومنین‏ علی بن ابیطالب(ع‏)وصی خلیفه وجانشین اول وبی چون وچرای پیامبر‏(ص‏)است وچراباوجودواقعه غدیربرادران سنی وصی بودن وامامت وخلیفه اول بودن حضرت علی‏(ع‏)راقبول ندارن چه کنیم قانع بشن؟

تصویر پاسخگوی تاریخی

علیک سلام.

اگر کسی دنبال یافتن حقیقت و رهایی از جهل و گمراهی باشد،به اندازه کافی دلیل بر حقانیت امام علی(علیه السلام) وجود دارد.با مراجعه به منابع اهل سنت می توان بطور قطع و یقین به حقانیت و جانشینی بلافصل امام علی(علیه السلام) اعقتاد پیدا کرد.به این شرط که انسان واقعاً دنبال یافت حق و حقیقت باشد و پرده های جهل و تعصب را کنار بزند. مشکل برادران اهل سنت این است نه اینکه دلیل کافی برای اثبات حق وجود نداشته باشد.

با سلام
می خواستم توضیح دهید که آیه مباهله چگونه بر امامت و جانشینی حضرت علی ع دلالت دارد .
لطفا جوری جواب بدید که برای اهل سنت هم قابل قبول باشه .

تصویر p_qurani

سلام.

قرآن مي‌فرمايد:

فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ

(سوره آل عمران/آيه۶۱)

علماء نصاراي نجران كه نزديك مدينه بودند، نزد پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) آمدند و گفتگو كردند. ولي سخنان پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) در علماي نصاراي نجران اثر بخش نبود. بنا شد با يكديگر مباهله كنند. يعني نصاراي نجران و پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) عزيزترين افرادشان را بياورند و با هم مباهله كنند. يعني بگويند:

خدايا! اگر او بر حق است و من بر باطل، مرا از بين ببر و اگر من بر حق هستم و او بر باطل، او را از بين ببر.

اين، يكي از معجزات اسلام است. حتي همين امروز هم كساني كه اختلاف در عقيده دارند، با شريط خاصي كه مباهله دارد، مي‌توانند مباهله كنند. اگر يك طرف باطل باشد، فورا بلاي آسماني مي‌آيد و طرف باطل را از بين مي‌برد و نابود مي‌كند.

فرداي آن روز، پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) دست حضرت علي (عليه السلام)، حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) را گرفت و به مباهله رفتند. به تعبير إبن‌تيميه ـ تئورسين وهابيت ـ :

با اين‌كه نزديك‌تر از علي، عباس عموي پيامبر (صلى الله عليه و سلم) بود، او را هم نبرد. با اين‌كه در ميان زن‌ها، عايشه و حفصه و ديگران بودند، ولي پيامبر (صلى الله عليه و سلم) فقط حضرت فاطمه را با خود بردد. پيامبر (صلى الله عليه و سلم)، فرزندان ديگري هم داشت، ولي دست حسن و حسين را گرفت و برد. اينها نشان‌دهنده آن است كه عزيزترين، گرامي‌ترين و محبوب‌ترين انسان‌ها در نزد پيامبر (صلى الله عليه و سلم)، علي و فاطمه و حسن و حسين هستند.

جریان مباهله در صحيح مسلم آمده است.

صحيح مسلم، ج۷، ص۱۲۰، حديث۶۱۱۴

در منابع اهل سنت هم آمده است:

قال جابر: «أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ» رسول الله صلى الله عليه و سلم و علي بن أبي طالب و «أَبْنَاءَنَا» الحسن و الحسين و «نِسَاءَنَا» فاطمة.

مراد از أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ رسول الله (صلى الله عليه و سلم) و علي بن ابي طالب و مراد از أَبْنَاءَنَا حسن و حسين و مراد از نِسَاءَنَا، فاطمه است

تفسير ابن كثير، ج۱، ص۳۷۹ ـ الدر المنثور للسيوطي، ج۲، ص۳۹ ـ فتح القدير للشوكاني، ج۱، ص۳۴۷

زمخشري از علماي بزرگ اهل سنت مي‌گويد:

و فيه دليل لا شيء أقوي منه علي فضل أصحاب الكساء‌.

اين آيه، بالاترين و قوي‌ترين دليل براي فضيلت أصحاب كساء است.

الكشاف عن حقائق التنزيل و عيون الأقاويل للزمخشري، ج۱، ص۴۳۴

نكته اول:

تمام مفسرين، مانند بيضاوي آورده‌اند كه اين آيه، دلالت مي‌كند بر اين‌كه محبوب‌ترين انسان‌ها در نزد پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، اميرالمؤمنين (عليه السلام) است.

تفسير بيضاوي، ج۳، ص۳۲ - ج۲، ص۴۷

خود محبوب بودن، مستلزم أفضليت است. آقاياني كه براي تعيين خليفه در سقيفه جمع شده بودند، وقتي ميان مهاجرين و انصار اختلاف شد و به كتك‌كاري و درگيري انجاميد، ابوبکر گفت:

ما شايسته هستيم كه خليفه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) باشيم. چون ما نزديك به پيامبر (صلي الله عليه و سلم) و از خويشان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) هستيم.

اگر ملاك أفضليت اين باشد، به تعبير جناب زمخشري، هيچ فضيلتي بالاتر از اين نيست كه قرآن، علي بن أبي طالب (عليه السلام) را نازل منزله پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) قرار داده است.

نكته دوم:

نكته‌اي كه خيلي جالب است ،رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در مباهله با نصاراي نجران كه قرار گذاشته بودند كه آنها عزيز‌ترين افراد خود را بياورند و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم عزيزترين افراد خود را بياورد، هدف از مباهله، اثبات نبوت و صدق كلام پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده است. آن كسي كه شايسته است براي اثبات نبوت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) برود، قطعا براي استمرار رسالت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه خلافت و جانشيني باشد، از ديگران اولويت دارد.

نكته سوم:

خداوند در اين آيه، حضرت علي (عليه السلام) را نفس پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) قرار داده است. البته مراد از آن، نفْس حقيقي و عين پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بودن نيست و مراد از اين آيه، اين است كه آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) با جان گرامي نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) برابر است در همه جهات؛ مگر در مسئله نبوت كه در حديث شريف منزلت هم آمده است:

أنت مني بمنزلة هارون من موسي إلا أنه لا نبي بعدي.

صحيح البخاري، ج۵، ص۱۲۹ - صحيح مسلم، ج۷، ص۱۲۰

پس:

۱- عصمت علی(ع) همچون عصمت پیامبر(ص) می شود- اميرالمؤمنين (عليه السلام) در تمام فضائلي كه براي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است، هم‌سطح پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است؛ غير از مسئله نبوت و دريافت وحي از خداوند و اين دلالت مي‌كند بر عصمت علي بن أبي طالب (عليه السلام).

چون پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم معصوم بوده است و غير معصوم را نمي‌شود نفس معصوم قرار داد.

۲- علی(ع) مثل پیامبر(ص)، أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ می شود- اين‌كه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم):

النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ (سوره أحزاب/آيه۶)

است و ولايت تامّه بر جان و مال مؤمنين داشته، حضرت علي (عليه السلام) هم اين ولايت را دارد.

۳- علی(ع) هم افضل بر تمام انبیاءبه غیر از رسول الله(ص) می شود - پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) أفضل همه خلائق - حتي أنبياء (عليهم السلام) و ملائكه - بوده است و اميرالمؤمنين (عليه السلام) هم طبق آيه شريفه مباهله، از همه أنبياء (عليهم السلام) و ملائكه برتر است؛ چون مساوي أكمل، خود هم أكمل است.

مدت حکومت ابوبکر و عمر و عثمان ۲۵ سال نیست و کمتر میشود ۲+۱۰+۹=۲۱ چرا پس ۲۵ سال سکوت و خانه نشینی ذکر میشود؟

تصویر پاسخگوی تاریخی

با عرض سلام و ادب

هر چند این مدت بطور دقیق ۲۵ سال نیست ولی نهایتاً شاید چند ماه از ۲۵ سال کمتر باشد. چرا که رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در سال یازدهم هجری و نیز کشته شدن خلیفه سوم عثمان در سال ۳۵ هجری بوده است.

با عرض سلام ببخشید حضرت علی(علیه السلام) ۲۵ سال سکوت کرد آیا ما هم باید سکوت کنیم و به اسم وحدت از اعتقادات شیعه و از ظلم هایی که به امامان ما شد نگوییم؟

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام و تشکر .
در ایتدا باید اشاره با توجه به شرایط امروز که استکبار جهانی از یک سو وگروه های تکفیری از سوی دیگر برای نابودی اسلام ناب تلاش می کنند یکی از ضرورت های جامعه اسلامی همگرایی جهانی است، لذا در آیات و روایات مسلمانان به وحدت اسلامی سفارش شده اند.(۱) امام علی(ع) یکی از علل ۲۵ سال سکوت خود در برابر خلفا را حفظ وحدت اسلامی دانست(۲)
مصلحان و آزادی خواهان جهان اسلام مانند سید جمال الدین اسدآبادی و امام خمینی مسلمانان را به همگرایی فراخوانده و از آنان خواستند از طرح مسایل اختلافی دوری کنند. نتیجه اختلاف، عقب ماندگی و سلطه پذیری است. در قرآن آمده است: «و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم».(۳)
در جاي ديگر نیز قرآن مسلمانان را برادر خوانده(۴) و به وحدت سفارش می کند: «و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا...»(۵)
بر اساس این آیه شریفه و روایات متعدد دیگر، باید مسلمانان اتحاد داشته باشند.
متأسفانه برخی از نظیر گرو های تکفیری وو هابی مصالح جهان اسلام را نادیده گرفته، به اختلاف دامن می زنند، غافل از این که طرح مسایل اختلافی جامعه اسلامی را دچار مشکل و عقب ماندگی می نماید.
البته معنای وحدت اسلامی آن نیست که شیعه وسنی از اصول وعقاید خود دست بردارند. این امر مشکل و حتی غیر ممکن می باشد. معنای وحدت اسلامی آن است که مسلمانان و در برابر دشمنان در صفوف فشرده متحد شوند. وحدت به این معنا هم امکان پذیر است و هم از ضروریات جامعه است. در جامعه اسلامی عوامل و مؤلفه های متعددی وجود دارد که با بهره گیری از آن ها می توان وحدت ایجاد کرد. مسلمانان به خدا و پیامبر(ص) واحد عقیده دارند که از عوامل مهم وحدت است. از سوی دیگر قرآن و اسلام نیز به عنوان دو عامل محوری می توانند عامل وحدت ساز باشند. بدین سان مسلمانان می توانند ضمن حفظ باورها و مسایل اعتقادی خود، از طرح مسایل اختلافی پرهیز کنند. بنا بر این بر گزاری نما یشگاه ها وبحث از مسایل مانند، بحث فدک، شهادت حضرت زهرا (س)اگر مشکل ایجاد نکند اشکال ندارد ، زیرا این مباحث در کتاب ها موجود می باشد، اما آنچه که مشکل ساز است این است که این مسایل را بهانه قرار دهیم و بین فرقه های اسلامی تفرقه ایجاد کنیم ، لذا انتظار می رود که عالمان شیعه وسنی موضوعات مانند بحث فدک را درمجامع علمی طرح کنند . رهبر معظم انقلاب نیز بارها به ضرورت وحدت شیعه وسنی تاکید واز فرقه ها خواست که به شحصیت هاورهبران فرقه های دیگر اهانت نکنند:
آن کسانی که نا دانسته ... به مقدسات یکدیگر توهین می کنند، نمی فهمند چه می کنند خط قرمز از نظر نظام اسلامى و از نظر ما، عبارت است از اهانت به مقدسات یکدیگر. آن کسانى که نادانسته، از روى غفلت، گاهى از روى تعصبهاى کور و بیجا، چه سنى و چه شیعه، به مقدسات یکدیگر توهین می کنند، نمی فهمند چه می کنند. بهترین وسیله براى دشمن همین‌ها هستند؛ بهترین ابزار در دست دشمن همین‌ها هستند؛ این خط قرمز است(۶) در ضمن بحث از جایگاه اهل بیت ، با وحدت منافات ندارد ، زیرا اهل بیت پیامبر (ص) را فرقه های اهل سنت نیز قبول دارند، لذا ضرورت وحدت اسلامی معنایش این نیست ، که ما از تاریخ اهل بیت سخن نگویم ، لازم است هرچیزی در جای خودقرار گیرد، ما دربرابر دشمنان مشترک متحد ، اما در عرصه علمی - بابردران اهل سنت- - به گفتگو می پردازیم، نمونه ای آن گفتگوی علامه شرف الدین با یک سلیم بشری است که صادقانه درباره اهل بیت پیامبر(ص) ومسایل دیگر به بحث می پر دازند ونتیجه این گفتگو کتاب المراجعات است
پینوشت ها :

۱. فیض الاسلام ، نهج البلاغه، تهران ، چاپ آفتاب خطبه ۵ ، ۴۷
۲. همان، خطبه ۱۱۹
۳. انفال (۸) آیه ۴۶.
۴. حجرات (۴۹) آیه ۱۰.
۵. آل عمران (۳) آیه ۱۰۳.
۶.بیانات حضرت آیت الله خامنه ای در دیدار مردم سقز،سال ۱۳۸۸

سلام چرا همیشه این جمله رو تکرار می کنین که حضرت علی به خاطر اسلام سکوت کرد چرا به زعم شما این غاصبان خلافت به جای اینکه در این سالها ایشون رو حصر خانگی یا زندانی کنند با علی در کارها مشورت می کردن و حتی سلمان فارسی در زمان عمر به زمامداری تیسفون توسط عمر منصوب شد دوستان عزیز این شمایید که لجبازی میکنید اگر قرار بر روایات باشد ما روایاتی داریم که با اعتقادات شما از جمله ساختن بارگاه بر روی قبر افراد صالح تضاد داره ولی ایا این احادیث رو قبول دارین؟؟!!!

تصویر پاسخگوی اعتقادی

در خطبة شقشقیه حضرت فرمود: «والله لقد تقمّصها فلان وإنّه یعلم أنّ محلّی منها محلّ القطب مین الرحى؛.....
فرأیت أنّ الصبر على هاتا أحجی فصبرت وفی العین قذى وفی الحلق شجا، أرى تراثی نَهَباً؛ .
آگاه باشید ،به خدا سوگند! ابا بکر جامة خلافت را بر تن کرد، در حالی که می دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی، چون محور آسیاب است به آسیاب که دور آن حرکت می کند».پس از ارزیابی درست ،صبر و بردباری را خردمندانه‌ تر دیدم، پس صبر کردم در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود و با دیدگان خود می نگریستم که میراث مرا به غارت می‌برند».

خطبه شقشقیه از لحاظ سندی ایراد زیادی داره از طرفی روایات بسیاری رو داریم که دال بر روابط خوب خلفا با علی هستش ولی شما سوال اصلی منو جواب ندادین گفتم چطور یک غاصب در کارهاش با حضرت علی مشورت می کرده؟؟!! در ضمن سلمان فارسی و عمار یاسر هم که شما میگین شیعه علی بودند در زمان خلفا به امارت مداین و کوفه منصوب شدند

تصویر پاسخگوی اعتقادی

سلام
امیر مومنان علی علیه السلام برای حفظ کیان اسلام با آنها کنار آمد و سکوت نمود چون مهم اصل بقای اسلام است .
بعد از رحلت نبی گرامی اسلام (ص) و غصب خلافت و کنار گذاشتن حضرت علی (ع) از صحنه سیاسی و تصمیم گیری در امور جامعه اسلامی، آن بزرگوار لحظه ی درنگ نکرد و برای باز پس گیری حق مسلّم خویش تلاش بسیار نمود.
امام علی- طبق گفته «ابن قتیبه دینوری» - شب‌ها حضرت فاطمه را سوار بر چار پایانی می­کرد و در مجالس انصار می­گردانید. فاطمه(س) از آن‌ها می­خواست از امام علی پشتیبانی کنند. آنان در پاسخ می‌گفتند:
ای دختر رسول خدا !بیعت ما با ابوبکر انجام شده و کار از کار گذشته است. نمی‌توانیم نقض بیعت کنیم. اگر شوهر تو قبل از ابوبکر به سوی ما می­آمد، به او مراجعه کرده و رهبری او رامی پذیرفتیم. (۱)
حضرت برای اثبات حقانیت خود بارها با استدلال‌ها و احتجاج‌های متین خود، از خلیفه و هواداران او انتقاد و به آن‌ها اعتراض می‌کرد، ولی مرور ایام و سیر حوادث نشان داد اعتراض‌ها سودی ندارد و خلیفه وهوادارانش برای حفظ قدرت پافشاری زیادی دارند.
در این هنگام امام بر سر دو راهی سرنوشت سازی قرار گرفت:
یا می‌بایست به کمک خاندان رسالت و علاقه مندان خود قیام و با توسل به زور و قهر و غلبه، حکومت را قبضه کند،
یا وضع موجود را تحمل کرده و در حد امکان به حل مشکلات مسلمانان و انجام وظایف خویش بپردازد؛
از آن جا که هدف در رهبری الهی، مقام و قدرت و موقعیت نیست، اگر رهبری اسلامی بر سر دو راهی قرار گیرد و ناگزیر باشد از میان مقام و هدف یکی را برگزیند، باید از مقام دست کشید و هدف را مقدم داشت. امام علی در چنین وضعیتی، راه دوم را انتخاب کرد.
حضرت در ارزیابی اوضاع و احوال جامعه اسلامی و خطراتی که آن را تهدید می‌کرد، به این نتیجه رسید که اگر در گرفتن حکومت اصرار بورزد و به زور و قدرت متوسل شود، وضعی پیش خواهد آمد که تمام زحمات رسول خدا و خون‌های پاکی که در راه بارور­کردن نهال اسلام ریخته شده، هدر برود.
حضرت می‌فرماید: « ردای خلافت را از تن بیرون کردم و از آن کناره گیری نمودم، در حالی که در این فکر فرو رفته بودم که آیا با دست تنها و نداشتن نیرو، به پاخیزم و یا در این محیط پر خفقانی که به وجود آورده­اند، صبر کنم ؟ عاقبت دیدم صبر به عقل و خِرَد نزدیک تر است. صبر کردم، ولی حالم شبیه کسی بود که خار در چشم و استخوان در گلو دارد. » (۲)
خطرهایی که در صورت قیام حضرت جامعه اسلامی را تهدید می‌کرد، زیاد بود که اشاره می‌کنیم :
۱. امام اکثر دوستان فدایی و صمیمی خود را از دست می‌داد. از طرفی بسیاری از صحابه که به حکومت امام راضی نبودند، کشته می­شدند. بدیهی است با پیش آمدن چنین وضعی، قدرت مسلمانان به ضعف می­گرایید و با یک حمله دشمنان، سقوط می‌کرد.
۲. بسیاری از قبایل و گروه‌ها در سال‌های آخر عمر پیامبر مسلمان شده و هنوز نور ایمان در دل آنان نفوذ نکرده بود؛ وقتی با خبر شدند پیامبر رحلت کرد، گروهی پرچم ارتداد را بلند کرده و عملاً با حکومت اسلامی در مدینه به مخالفت برخاستند.
قیام امام برای خلافت در چنین وضعی به صلاح اسلام و مسلمانان نبود.
۳. علاوه بر خطر مرتدان، خطر بزرگ عده ای بود که ادعای نبوت کردند، مانند مسیلمه کذّاب و سجاح، که هر کدام با جمع نیروهای زیاد قصد حمله به مدینه، مرکز حکومت اسلامی را داشتند.
۴. خطر احتمالی حمله رومیان مسیحی به سرزمین‌های اسلامی، در صورت دو دستگی مسلمانان.
در عین حال امام در این دوران ۲۵ ساله بیکار نبوده و خانه نشین و عزلت گزینی نفرمود.
فعالیت امام در طول این مدت:
۱. تفسیر قرآن و حل مشکلات بسیاری از آیات و تربیت شاگردانی مثل ابن عباس ؛
۲. پاسخ به پرسش‌های دانشمندان ملل جهان، به خصوص دانشمندان یهودی و نصاری ؛
۳. تبیین حکم شرعی مسائل جدیدی که سابقه نداشت ؛
۴. تربیت و پرورش گروهی که ضمیری پاک و روحی آماده برای سیر و سلوک و حفظ تشیع علوی داشتند؛
۵. تلاش و کوشش برای تأمین زندگی بسیاری از مستمندان، تا آن جا که با دست خود باغ احداث می‌کرد و قنات حفر می‌نمود و آن را در راه خدا انفاق می‌کرد؛
۶. مشاور خوب و مورد اعتماد دستگاه خلافت در مسائل سیاسی و حل مشکلاتی مهمی که بر سر راه حکومت به وجود می‌آمد. (۳)
پی‌نوشت‌ها:
۱. ابومحمد عبداللّه بن مسلم قتیبة دینوری، الامامة و السیاسة، ص۱۶.
۲. نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه۳.
۳. سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص ۶۴ـ ۷۲.

نظرات