ارتباط با دوست پسر، بعد از ازدواج

دوست پسر

مدتی با پسری دوست بودم(هر دو تحصیلکرده و دارای کار خوب و در شرف ازدواج) و بینمان رابطه عاشقانه ی شدیدی به وجود آمد اما من با داشتن خواستگار و اینکه خانواده ام اصرار و تمایل زیادی برای ازدواج من با خواستگار داشته و اینکه پسری که با او دوست بودم گفت که من به فرصت بیشتری برای فکر کردن به ازدواج نیاز دارم. من به ناچار تن به ازدواج با خواستگار مربوطه دادم اما در تمام مدت ۴ سالی که ازدواج کردم با وجود رابطه خوبی که بین من و همسرم است(اما در رابطه زناشویی مشکل داشته)، در تمام مدت مخصوصا تنهایی فکرم پیش دوست پسر قبلی ام است و عشق قدیمی ام گهگاهی به من تلفن هم میزند ومی گوید هنوز در فکرم است او هو ازدواج کرده است حال من با وجود داشتن یک فرزند برای فراموش کردن او نمی دانم چه بکنم؟

متأسفانه مشکلی که شما مطرح نموده اید مشکل بسیاری از دختر پسرها به شمار می رود. اگر چه ممکن است مطالبی که خدمت شما عرض می کنم کمی تلخ و گزنده باشد ولی حقیقتی است که از یک فرد دلسوز ارایه می شود. متأسفانه شما به دلایلی مانند نیازها و کمبودهای مدیریت نشده، بدون اطلاع دقیق و کافی از طرف مقابل و بدون رضایت والدین مستقیما وارد رابطه و دچار اختلال وابستگی روانی و عاطفی شده اید. بعد از مدتی به دلیل عدم رضایت والدین بلافاصله فرد دیگری را شریک زندگی خود کرده اید؛ اگرچه در صورت ازدواج با آن فرد، به دلیل احساسی بودن این ازدواج، دچار مشکلات زیادی مانند بد بینی ها و تفاوت های فرهنگی، شخصیتی و خانوادگی پنهان شده در زمان دوستی و ارتباط و آشکار شده بعد از ازدواج می شدید و وضعیت بسیار بدتری می شدید. اما امیدواریم با دقت فراوان به نکات زیر با یک نیروی ایمان قوی و مبارزه با این رابطه حرام که نوعی خیانت محسوب می شود کنار بیایید:

۱- قدری خودتان را به جای همسرتان بگذارید. اگر همسر شما فردی را دوست داشت و بعد از ازدواج با شما، با ایشان ارتباط داشت شما چه احساسی داشتید؟
۲- قدری به خودخواهی و هوس بازی و نداشتن وجدان این آقا فکر کنید که با توجه به اینکه می داند شما متأهل هستید با شما ارتباط دارد! به راستی چه ضمانتی وجود دارد بعد از ازدواج با شما و وجود مشکل کوچک به دلیل تجربه و جرأت، با زن شوهر دار دیگر رابطه برقرار کند؟!
۳- بنده شاهد ازدواج های زنانی که تجربه زندگی زناشویی بودن با مردان مجرد را بوده ام و دیدم که چگونه مرد به خود اجازه می دهد که بگوید حق من یک دختر توی خانه بود و تو دست دوم هستی و من هر وقت به طرف تو می آیم احساس تنفر دارم پس برو برای من یک دختر بیاور بی شک آینده شما هم همین طور خواهد بود.
۴- تا کنون به این مطلب فکر کرده اید که اگر در یکی از این روزها خورشید از پشت ابر بیرون بیاید و فردی مانند همسرتان به این رابطه پی ببرد چه اتفاقی می افتد.
۵- بدانید که کلید اسرار در زندگی ما بسیار زیاد است و شما هم پاداش خوبی به دلیل این خیانت به همسر نخواهید گرفت چون رابطه شما رابطه حرامی است.
۶- با توجه به ارتباط شما با فرد نامحرم آیا در آینده اگر دختری داشته باشید آیا قادر خواهید بود که از رابطه با نامحرم ایشان را منع کنید بی شک جواب منفی است چون خودتان این رابطه را دارید.
۷- بدانید کسی که علاقه مند به دختری باشد خود را به هر آب و آتشی می زند تا به ایشان برسد پس این فرد از انگیزه کافی هم برخوردار نبوده است ولی همسر شما بدون ارتباط مخفی و پنهانی به صورت رسمی به همه اعلان کرده که شما را به خاطر خودتان دوست دارد نه به خاطر خودخواهی های درونی .

اما راهکارها ترک عشق های بی هدف:
۱- سعی کنید در بیرون هیچ آثاری از ایشان را جلوی دید خود نداشته باشید مانند عکس شماره تلفن و یادگاری های و... و آنها را محو کنید.
۲- افرادی که در وضعیت شما قرار دارند به هیچ وجه نقاط منفی و بدی ها و آسیب هایی که از طرف مقابل متحمل شدن را نمی بینند و به همین دلیل علاقه و وابستگی آنها ثابت می ماند. شما با تهیه لیستی از نقاط منفی ایشان  و مشکلاتی که الان و بعد از ازدواج با ایشان برای شما ایجاد خواهد کرد را بنویسید و هر روز مرور کنید تا نگرشتان نسبت به ایشان منطقی تر شده و احساس ناراحتی و یا به عبارتی تنفر از ایشان ایجاد شود
۳- درباره امتیازات این جدایی و خوبی های جدا شدن از ایشان نیز با خود فکر کنید و سعی کنید با خوشحالی از اینکه با ایشان ازدواج نکرده اید مطالبی را یاد داشت کنید.
۴ -  سعی کنید بدون خود سرزنشی و مقایسه، نقاط مثبت و خوبی های خودتان را فراموش نکنید و با نوشتن و مرور و نادیده و بی ارزش نکردن آنها به آینده خوشبین و امیدوار باشید.
۶- انجام کارهایی مانند ورزش های دست جمعی، تعاملات اجتماعی، سرگرمی و تفریح و پرهیز از تنهایی بسیار مفید هستند و شما حتما گزارش از حال قبل و بعد از این تکنیک را باید با دقت ارسال فرمایید.
۷- ساعات و لحظاتی که شما ارتباط داشته اید بسیار وسوسه برانگیز خواهند بود مانند معتادی که ترک کرده مکان و زمان های مصرف در روزهای اولیه وسوسه انگیز بوده و ممکن است رفتاری مانند عصبانی شدن و تحریک پذیری و یا رفتن به طرف مصرف زیاد باشد بنابراین شما نیز باید با تغییر موقعیت فیزیکی و سر گرم شدن به یک کاری که عمدا در این ساعات در نظر خواهید گرفت و با آرام سازی ذهنی سعی می کنید با این وسوسه ها مبارزه کنید.
۸- هنگام هجوم  افکار و تصاویر ایشان در ذهن بدون پرورش و فکر کردن مکان را ترک کرده و یا توجه و تمرکزتان را به چیزی جلب می کنید مثلا با قطع کردن افکار مشغول گفتگو با یک فردی می شوید، با عجله آن مکان را ترک می کنید، با روشن کردن تلویزیون سعی در تمرکز دیداری و شنیداری نسبت به نوع برنامه و حتی نوع لباس های مجریان و بازیگران و اسامی آنها می شوید.
۹- با افکار منفی و مأیوس کننده مبارزه کنید و پیش بینی منفی نسبت به آینده نداشته باشید.
۱۰ - شاید هفته اول به دلیل درگیر شدن با افکار اتوماتیک دچار نوعی استرس شوید ولی به مرور زمان افکاری که عادت داشتند همیشه و همه جا بدون اراده شما وارد ذهنتان شوند و حالتان را بگیرند با تکنیک های شما از اتوماتیک خارج شده و افکار جدید جایگزین می شود و در هفته های دوم و سوم افکارتان یک دست شده و تعارضی احساس نخواهید کرد.
۱۱- سعی کنید تمام اوقات خود را با همسرتان بگذرانید و با ارتباط های عاطفی از طریق اس ام اس و تلفن ، نیازها خود را در کنار همسرتان برآورده کنید.

دیدگاه‌ها

سلام.من اخیرا به یه فردی ک زبانزده علاقه پیدا کردم واقعا مرد خوب و پاکی هست اونم به من علاقه داره تازه بعد از حدود ۱سال فهمیدیم.به قول خودش و ب زبون بی زبونی شدت علاقه اون از من بیشتره.بهم فهمونده ک ازدواج درکار نیس آخه من غریبه ام.اما میتونیم با هم باشیم البته پاک.و اینکه باید عقل و منطق هم این وسط باشه.گفته که میترسه زمانی احساس منو به یغما ببره.ازم پرسیده چ هدفی دارم از اینکه حتی واسه مدت کوتاهی باهاش باشم و سوالای زیاد دیگه ای ک واقعا جوابی ندارم.قراره به کسی هم چیزی نگیم.امروز باید ج سوالاشو بدم.تو رو خدا راهنماییم کنید

تصویر شهر سوال

با عرض سلام وتحیت و ضمن سپاس از اعتماد شما
خواهر گرامی!
حتی در صورتی كه ایشان به شما وعده ازدواج هم بدهند چنین ارتباطی به صلاح شما نیست و تجارب و مطالعات ما (مراجعان خود بنده) می‌گوید كه دختران بسیاری از این رهگذر دچار آسیبهای عاطفی، روانی، خانوادگی و اخلاقی شده‌اند. ( از ابتدا فكر میكرده‌اند میتوانند این رابطه را محدود و پاك نگه دارند غافل از اینكه نفس انسان به چیزی كه رسید دیگر به آن قانع نیست و بالاتر از آن را طلب می‌كند!!).
قطع نظر از آسیبهای اخلاقیف حداقل آسیبی كه گریبان شما را خواهد گرفت این است كه روزبه روز به ایشان وابسته تر خواهید شد و این امر سبب می‌شود تا فرصت ازدواج با دیگران را ازدست بدهید. و حتی اگر با دیگری ازدواج كنید دلتان پیش ایشان گرو خواهد ماند و در ادامه هزار مصیبت دیگر.

حتی اگر با ایشان ازدواج كنید بدانید چنین ازدواجی احتمالا قوام نخواهد داشت چرا كه ایشان بعد از ازدواج به شما بدبین و مشكوك خواهند شد.
پس با دوراندیشی اسیر فلسفه بافی و صحبتهای به ظاهر خیرخواهانه و دلسوزانه ایشان نشوید و آینده خود را به تاراج نگذارید. در این مسیر از خدای بزرگ استعانت بجویید.

در پناه خدای بزرگ موفق باشید

راه های کنترل و روش های کم کردن و از بین بردن نیروی شهوت و تمایلات جنسی زناشویی برای جوانان مجرد:
هنگامی که خداوند نیروی شهوت و تمایلات زناشویی را برای بقای نسل، در وجود انسان قرار داد، برای کنترل و ارضای آن ازدواج دائم را مقرر فرمود و به آن سفارش بسیار نمود و در هنگامی که شرایط برای ازدواج دائم فراهم نبود، برای اینکه ایمان و پاکدامنی انسان لطمه نخورد، ازدواج موقت را مقرر فرمود. البته با رعایت شرایطش که در اسلام بیان شده است.
اما اگر در کل شرایط برای ازدواج فراهم نبود باید چه کار کرد؟! چگونه باید از ایمان و پاکدامنی خود مراقبت نمود؟!
باید دانست که اگر کسی حقیقتا و از سر اخلاص بخواهد خود را حفظ کند، خداوند نیز او را یاری خواهد کرد. البته برای این کار ما دستورات عملی هم در دین داریم که در اینجا با استفاده از بعضی روایات و دستورات بزرگان دین به برخی از شیوه های کنترل شهوت اشاره می نماییم:
- روزه گرفتن و در صورتی که امکان آن وجود ندارد، کم غذا خوردن بطوری که روزی بیشتر از دو وعده غذایی نخورد وقبل از سیر شدن دست از غذا بکشد.
- نخوردن غذا های تحریک کننده مانند: پیاز، خرما، تخم مرغ،غذاهای چرب یا پروتیینی با کالری بالا و...
- خوردن موادی که شهوت را کم می کند، مانند: آبلیمو، کافور، سرکه(که مالیدن آن به بدن هم موثر است) و...
- کنترل چشم و نگاه نکردن به نامحرم و ندیدن صحنه های حرام یا تحریک کننده، مانند: فیلم ، عکس و... این مورد بسیار مهم است زیرا انسان اگر ورودی های خود را یعنی چشم و گوش را کنترل کند و اجازه ندهد بدی ها و گناهان وارد وجودش شوند، آنگاه خروجی هایش یعنی اعمال ، رفتار و... هم خوب و درست می شوند. و از گناهان فرسنگ ها فاصله می گیریم. زدست دیده و دل هر دو فریاد --- که هرچه دیده بیند دل کند یاد.
- از بین نبردن و نتراشیدن موهای زائد بدن چون باعث تضعیف قوای جنسی می شود.
- دوری کردن از خوردن غذاها و لقمه های حرام و استفاده از غذای حلال و پاک.
- در حالت جنب نبودن و داشتن وضو و با وضو بودن که باعث ایمن و دور شدن از وسوسه شیاطین می شود.
- ورزش کردن و تحرک بدنی برای سوزاندن کالری های انباشته شده و اضافه بدن و دوری از تنبلی و تن پروری.
- مشغول کردن فکر و اندیشه خود به کار و فعالیت و دوری از بیکاری و آزاد گذاشتن و رها کردن فکر و اندیشه به سمت افکار و تخیلات نادرست.
- تنها و دمر(به شکم) نخوابیدن.
- زیاد استغفار کردن.

اگر مرد پاک و درستی بود مخفیانه با دختر مردم دوست نمی شد و دیگران را گول نمیزد من تعجب میکنم از سادگی بسیاری از مردم که میگویند رابطه سالم کدام رابطه خلاف قانون و شرع سالم است؟ چقدر سادگی؟ چقدر ساده پنداری؟

سلام اگه اونی که میگی دوست داره واقعا دوستت داشته باشه . پس خودشو به هر در و دیواری میزنه که با تو ازدواج کنه و غریبه ای هم بهانه اش است چون ازدواج با غریبه خاصیت های خیلی خوبی نسبت به فامیل داره . بعدا خودت برو تحقیق کن . و در ضمن هر چه قدر هم ظاهرا پاک باشه نمیتونی بهش اعتماد کنی مگر که با اون عقد کنی ودروغه که رابطه شما بدون اطلاع والدینتان پاک هست . فقط خدا رو از یاد نبر و با اونی که برای تو مثل نامحرمه ارتباط برقرار نکن . تمام

دختری ۲۱ ساله هستم ترم ۵ دانشگاه بعد از ۴ ترم به ابراز علاقه مداوم یکی از همکلاسیهایم جواب مثبت دادم....از اونجاییکه هردوی ما شرایط ازدواج نداریم قرار گذاشتیم تا بعد تموم شدن درسمون صبر کنیم و موضوع رو از خانواده هامون پنهون کردیم.من دختری مذهبیم این اولین پسریه ک باش رابطه دارم تو این مدتیم که باهمیم تقریبا بش علاقه مند شدم ولی در حدی نیس که نتونم فراموشش کنم..یعنی اون خیلی بیشتر به من وابسته شده و منو دوست داره...جدیدا رفتارش بام خیلی صمیمی و راحت شده ....میخاستم بدونم تو این رابطه که قصدمون ازدواجه چقد میتونیم راحت باشیم از لحاظ نیازهای جنسی...البته حضوری هیچ رابطه ای نداریم با هم حتی دست همم نمیگیریم...ولی تلفنی با از طریق اس ام اس چی؟

تصویر شهر سوال

با عرض سلام و تحیت محضر شما خواهر گرامی
بر حسب تجربه و شواهد، توصیه ما این است كه نه تنها لازم است از تعمیق چنین ارتباطی خودداری كنید كه لازم است از ادامه دادن آن نیز اجتناب نمایید.
ادامه چنین ارتباطی خواه ناخواه، به شدت وابستگی و علاقه می افزاید لذا اگر الان می‌توانید وی را فر اموش كنید معلوم نیست در آینده هم چنین مجال و فرصتی برای شما وجود داشته باشد.
در موارد فراوانی پسر و دختر بعد از قول و قرارها و...با مشكلات متعددی مواجه می‌شوند و ازدواج آنها به سرانجام نمی‌رسد، مثلا مخالفت خانواده‌ها، پشیمان شدن یكی از طرفین و سراغ گزینه‌ای دیگر رفتن و....
بنابراین سرمایه‌گذاری بر امری كه مبهم است و نامعلوم، نه تنها منطقی نیست بلكه سرمایه و دیگر فرصتها (درسی، روانی، ازدواج با دیگر افراد و..) را از شما سلب می‌كند.
بداهتا منطقی ترین و مطمئن‌ترین گزینه برای خواستگاری و ازدواج استفاده از شیوه سنتی است، و اگر شرایط مهیا نیست باید تا فراهم شدن شرایط آن را به تاخیر انداخت و نه اینكه با شتاب و اقدام مبتنی بر عواطف، گزینه‌ای خطا را انتخاب كنیم.

و اما در پاسخ به بخش دوم فرمایشات شما، لازم است بدانید انگیزه ازدواج، هیچگونه مجوز و توجیهی برای نادیده گرفتن مرزهای شرعی و اخلاقی ایجاد نمی‌كند نه به نحو حضوری و نه به نحو غیر حضوری(تلفنی-پیامكی و..). مضافا اینكه چنین روندی، آغازی خواهد بود برای پایانی تلخ و جبران ناپذیر.

برای شما خواهر محترم توفیق روزافزون را مسئلت دارم.

سلام. من هم حرف های ایشان را هم تایید م یکنم من به عنوان یک پسر عرض می کنم نه کارشانس و نه نصیحت کننده،دیدم افرادی را برای رسیدن به افکار شوم خود از هر طریقی وارد می شوند حتی اگر سالیانی هم بگذرد.دوست من هم شرایط ازدواج را نداشت اما با خانواده اش مطرح کرد و رفتند خواستگاری و قرار شد تا زمان ایجاد شرایط ازدواج صبر کنند که بعد از دو سال با هم ازدواج کردند اگر او شما را دوست دارد باید بخاطر شما با خانواده اش گفتگو کند و رسما از خانواده شما خواستگاری دخترشان را بخواهند و گرنه باید در دوست داشتنش شک کنید.البته این نظر من است شما تصمیم گیرنده هستید البته با چشمانی باز

به دانشگاه رفته ایم که تحصیل کنیم و وقت خودمان را در مطالعه سپری کنیم حال اگر مسئله علاقه و دوستی پیش امد نه تنها شخصیت ما و حرمت خانواده ما در معرض خطر میرود بلکه کل تحصیلات حال و اینده با مشکل مواجه خواهد شد دلبستگی به جنس مخالف چیز ساده ای نیست که بسیاری ان را ساده پنداشته اند و بیخیال اینجا و انجا پرسه میزنند و دوستی میکنندف بسیاری به جدایی اصلا فکر نمیکنند و نمیدانند دانشگاه که تمام شد و همه رفتند شهرستان و دانشگاه تمام شد چه احساسی خواهند داشت، پس بدانید دانشگاه روزی تمام خواهد شد و به خانه و دیار خواهید رفت. کسی که پیشنهاد دوستی برای ازدواج میدهد را امتحان کنید خیلی ساده به او بگویید میخواهم تو را به پدرم معرفی کنم و متوجه خواهید شد چطور رنگش زرد میشود و و دروغش اشکار میشود

دوست گرامی
رابطه شما به نتیجه نخواهد رسید و در صورت رسیدن هم به طلاق و اختلاف ختم خواهد شد. براساس تجربیات از مواردی از قبیل شما قریب به هشتاد درصد اینگونه بوده است. خود را در دام چنین مسایل و افکاری گرفتار ننمایید.

سلام خواهر گلم
به نظر من هر جور رابطه ای با نامحرم گناهه و ایراد داره حتی اگه به قصد ازدواج باشه . یه مدت کوتاه آشنایی و بعدش خواستگاری رسمی

با سلام
من دختری ۲۷ ساله هستم که حدود ۶ ماه است با پسری که از خودم ۳ سال کوچکتر است آشنا شده ام.من فوق لیسانس دارم و ایشان لیسانس.از طرف دیگر سربازی نرفته و سرمایه مالی نیز ندارد. اما از لحاظ اخلاقی انسان بسیار بسیار خوش اخلاقی است.در حقیقت چیزی که باعث شد من هم حدود ۶ ماه رابطه ام را با ایشان ادامه دهم، اخلاقش بود و از طرف دیگر مرا نیز خیلی دوست دارد.چند وقت پیش نیز خواستگاری داشتم که با این که هنوز شناخت خوبی از او ندارم، اما او هم خصوصیات منحصر به خودش را دارد. و با چشم پوشی از بعضی اخلاقیات منفی، می شود گفت که او هم کیس مناسبی برای ازدواج است. مشکل از آنجا شروع می شود که هر دو در حد معقول و خوبی هستند اما نفر اول که با او دوست بوده ام از لحاظ اخلاقی بهتر از خواستگارم است اما شرایط خواستگارم در حد معقول تری است.
حالا مانده ام که چه انتخابی داشته باشم؟ من فرد عاطفی و احساساتی نیستم اما قلبم می گوید دوستم ولی عقلم می گوید خواستگارم...
ممنون
پ.ن: می دانم که با دوستی دختر و پسر مخالف هستید اما خواهشمندم برای راهنمایی این مورد را ندید بگیرید و فقط فرض کنید هر دو خواستگار هستند.

تصویر شهر سوال

با عرض سلام و تشکر
موضوع ازدواج یکی از مهمترین اتفاقی است که در زندگی ما اتفاق می افتد یکی از حساس ترین مرحله ازدواج انتخاب همسر است. شما به جای اینکه دو مورد را همزمان برای ازدواج مورد بررسی قرار می دادید بهتر بود یکی را کامل و دقیق مورد بررسی قرار می دادید و اگر با توجه به دلایل منطقی ریسک ازدواج در هر موردی بالا بود، شما با عدم پذیرش و فاصله گرفتن نسبت به مورد بعدی اقدام می کنید اما شما در حال حاضر دو مورد برای تصمیم گیری دارید ویژگی یکی از آن ها ارتباط مستقیم و دوستی شدن با شما به جای خواستگاری رسمی بوده است که معمولا در این موارد ریسک ازدواج بسیار بالا است افرادی که از نظر شخصیتی قبل از ازدواج وابسته به طرف مقابل می شوند و نام آن را عشق می گذارند و با این احساس که چون الان فرد مورد دلخواه من است پس بعد ازدواج هم این احساس را خواهم داشت، اینگونه افراد ،به دلیل وابستگی و احساسات عاطفی شدید نقاط منفی طرف مقابل، تفاوت های خانوادگی ، فرهنگی و شخصیتی طرف مقابل را نمی بینند و اگر می بینند اهمیت نمی دهند در حالی اول موضوعی که شک برانگیز است سبک انتخاب همسر توسط طرف مقابلی است که از نظر منطقی هیچ شرایطی ندارد وبه صورت مستقیم وارد رابطه شده است آسیبی که در اینگونه روابط دیده می شود به دو بخش تقسیم می شود:

آسیب های قبل از ازدواج:
۱- وارد شدن به وابستگی های احساسی به جای گفت و گوی منطقی
۲- پنهان شدن شخصیت اصلی و تفاوت های شخصیتی در پشت احساسات عاشقانه و عاطفی
۳- به وجود آمدن خطای شناختی در ذهن دو طرف که چون الان ما احساس خوبی داریم پس بعد از ازدواج هم همین احساس را خواهیم داشت
۴- کاهش تلاش و کوشش نسبت به اقدام رسمی به دلیل احساس بدست آوردن توسط پسر

آسیب های بعد از ازدواج
۱- بدبینی ناشی از ارتباط گذشته توسط زوجین مخصوصا پسر
۲- آشکار شدن تفاوت های نادیده گرفته در دوران عقد
۳- به وجود آمدن مشکلاتی اقتصادی و رفاهی در زندگی که فرد مقدمات لازم و ضروری برای زندگی زناشویی مانند سربازی ، تحصیل و شغل
۴- بروز تفاوت های تحصیلی که به صورت ناخودآگاه پسر دچار احساس حقارت و خودکم بینی نسبت به تحصیلات همسرش خواهد داشت و باعث رفتارهای نابهنجار مانند تحقیر کردن ، محدود کردن و... خواهد شد.

با توجه به مطالب فوق در یک کلام خدمت شما عرض کنم که کسی که به صورت رسمی به خواستگاری می آید فردی هدف دار و منطقی است و از هماهنگی و حمایت خانواده اش برخوردار است که یک نعمت بسیار با اهمیت است ولی کسی که هنوز مقدمات ابتدایی برای یک زندگی را ندارد و توانایی مدیریت یک زندگی متوسط را ندارد صرف یک رفتارهایی که شما آن را خوش اخلاقی می نامید و بنده که چندین سال مشاور هستم آنرا تأثیر وابستگی بر روی نگرش و برداشت شما از رفتارهای ایشان می نامم برای ازدواج ممکن است ریسک بالایی داشته باشد اما به هر حال شما برای اینکه از نظر منطقی به این نتیجه برسید که شاید ازدواج با ایشان یعنی فردی که دچار وابستگی نسبت به ایشان شده اید و ممکن است بعد از ازدواج ویروس شک و تردید نسبت به وفاداری و نگرانی از تعهد قبل و بعد از ازدواج، ریسک بالایی داشته باشد مدتی با خود فکر کنید و احساسات آنی و زودگذر را کنار بگذاریدو تفاوت علاقه، عشق و وابستگی را بررسی کنید بدین منظور از مشاوره پیش از ازدواج و تست شخصیت و ترسیم جدول امتیاز بندی هم می توانید کمک بگیرید خود، منطقی بودن انتخاب خود را تست کنید مثلا با خود تصور کنید اگر واقعا ایشان یک گذشته منفی داشته باشد و یا یک دوست ناباب و یا اینکه از حمایت خانواده اش برخوردار نباشد من می توانم ایشان را کنار بگذارم اگر توانستید وابسته نشده اید اما اگر نتوانستید بدانید که واقعا وارد فضای آلوده و مبهم وابستگی شده اید.
در مورد فردی که اقدام رسمی کرده بعد از تحقیقات دقیق از روابطش در محل کار ، تحصیل و زندگی، و ارتباطی و رفتاری والدین و اعضای خانواده و ترتیب دادن جلسه گفت و گو و گفتن انتظارات، خواسته ها، علاقه های شخصی و موضوعات مهم و مشورت با مشاور می توانید اقدام به پذیرش و یا رد کنید.

با عرض سلام مجدد
ممنون از جواب معقول و کامل شما
واقعیت این است که من به او وابسته نیستم ولی او هست..من دلم نمی خواست رابطه ما تا اینجا پیش برود که ترک کردنمان مشکل باشد...برای او مشکل است چون به من وابسته است و مرا دوست دارد و برای من سخت است چون احساس عذاب وجدان می کنم..او در ابتدای رابطه مان بسیار پر انرژی و سرشار از خوشی و اعتماد به نفس بود..اما متاسفانه من تمام این ها را از او گرفتم...فکر کنید یک نفر برای شما شعر بگوید و شما مسخره اش کنید.. از احساساتش بگوید و شما تحقیرش کنید...در این اواخر هم دچار افسردگی شده بود..شاید بگویید که احتمالا از نظر شخصیتی ضعیف بوده که این حرف های احمقانه من به این شکل رویش تاثیر گذاشته بود... به هر حال چیزی که مهم است این است که من او را داغون کردم و بعد به خاطر یه خواستگار او را از زندگیم بیرون می کنم...به نظر شما چه کار کنم؟ممن از خواستگارم چند ماه وقت می خواهم که شناخت پیدا کنم..درر این مدت چه کار می توانم بکنم؟قصد من ازدواج است و از نظر عقلی هم خواستگارم شرایط ازدواج را دارد...دوست سابقم هم قصد ازدواج دارد اما شرایطش را ندارد -سربازی و سرمایه کافی-
حالا واقعا مانده ام که چه کنم؟عذاب وجدان شدیدی دارم که هر وقت به کارهای احمقانه خودم و رفتار عاشقانه او فکر می کنم گریه ام میگیرد...
چه کنم؟

تصویر شهر سوال

با سلام و تشکر
خدمت شما عرض کنم بنده ضمن تأکید و تشویق نسبت به باز خوانی پاسخ گذشته خدمت شما عرض کنم اگر شما بر فرض مثال با ایشان که دوست بودید تشکیل زندگی می دادید و مشکلاتی که بنده برای شما با توجه به تجارب مشاوره ای ام خدمت شما عرض کردم به سر شما می آمد و شما مجبور به جدایی می شدید به نظر شما عذاب وجدانش بیشتر نبود؟ تصور کنید یک زندگی ناموفق زناشویی برای خود و طرف مقابل چه هزینه روانی خواهد داشت اما الان اگر جداشوید خیلی فشار عصبی شدید وجود نخواهد داشت پس وقتی دچار عذاب وجدان و احساس گناه نسبت به ایشان می شوید فکر آینده خود باشید که بعد از دو سال و کاهش احساسات از هم جدا می شوید، بیافتید. ایشان باید برای حل این مشکل به مشاوره حضور اقدام کند و شما هم به دلیل احساس گناه و افسردگی باید قبل از انتخاب همسر برای عادی شدن وضعیت احساسی و هیجانی تان اقدام به مشاوره حضوری کنید البته بهتر است با همین فردی که به صورت منطقی وارد مراحل انتخاب همسر شده است هم به مشاوره پیش از ازدواج شده و تست شخصیت بدهید موفق باشید.

سلام خسته نباشید من بیست وسه سال دارم وبا یکی از پسران اشنایان مان ارتباط تلفنی دارم نه قصد ازدواج داریم نه قصد دوستی های دختر پسر چون او ۵ سال ازمن کوچکتر است ومیدانم که به دختری هم علاقه دارد. بحث های تلفنی ما هم در مورد اتفاقات روز ، مشورت رفتاری و راهنمایی کنکور و... است به هیچ وجه ابراز علاقه یا حرف مستهجن بین ما رد وبدل نمیشود! اما بااین حال من مدام به این فکر میکنم که آیا این رابطه از نظر شرعی گناه است؟۱ آیا آثار مخرب روانی دارد؟! آیا مشکل ایجاد میکند لطفا راهنمایی ام کنید!

تصویر شهر سوال

با عرض سلام و تحیت محضر شما خواهر گرامی
بر اساس فتاوای فقها گفتگوی زن و مرد نامحرم اگر به قصد لذت نباشد و ترس افتادن در گناه هم نباشد اشکال ندارد، ولی اگر خوف وقوع در شهوت و گناه باشد جایز نیست و حرام است.[۱]
حتی اگر مسئله سخن گفتن زن با مرد با رعایت تمام موازین شرعی نیز صورت گیرد، اما چون تکرار می‌شود، موجب قرار دادن شخص در معرض تهمت دیگران می‌شود که لازم است انسان مومن از آن پرهیز کند.

و دراینکه چنین ارتباطی از لحاظ روانی آثار مخربی داشته باشد به میزان و سطح این مکالمات و همچنین هدف شما بستگی دارد. طبعا اگر این ارتباط در حدی باشد که مثلا اگر قطع شود برای شما سخت باشد، باید گفت لازم است آن را مدیریت کنید و گام به گام از میزان آن کم کنید.
در پناه خدای متعال موفق باشید.

۱. توضیح المسائل مراجع، ج ۱، مسئله ۸۸۹، و ذیل آن و آیت الله مکارم، استفتاآت، ج۱، س۸۱۹، و ج ۲، س ۱۰۴۹، وج ۳، س ۶۸۶.

سلام من ۲۲ سال سن دارم و حدو د ۴سال از نامزدی و ازدواجم میگذره در دوران مجردی خیلی محدود بودم بابام خیلی اذیتم میکرد هیچ وقت اجازه بودن با دوستانم را نداشتم همیشه مثل یک زندانی در خانه حبسم میکرد از نظر مالی اوضاع زیاد خوبی نداشتیم با هیچ پسری رابطه نداشتم و به قول معروف افتاب و مهتاب ندیده بودم. اولین پسری که به خواستگاریم اومد اینقدر شیفته اش شدم که خیلی سریع قبول کردم مسلما برای منی که حتی با یک پسر هم رابطه نداشتم زیاد غیر معقول به نظر نمی اید از طرفی از فقر خانه پدری و سخت گیریهای بابام خسته شده بودم نمیدونم چرا فکر میکردم با ازدواج میتونم مشکلمو حل کنم
خلاصه اوایل همه چیز خوب بود از همسرم خواستم اجازه بده درسمو ادامه بدم و به دانشگاه رفتم الان حدود ۲ ساله که دانشگاه میرم تازه فهمیدم چه اشتباه بزرگی کردم که ازدواج کردمتعریف از خود نباشه چهره زیبایی دارم و تا به حال توجه خیلی از پسر ها رو به خودم جلب کردم ولی همین که میگم متاهلم خیلی تعجب میکنند به ازادی دوستام واقعا حسرت میخورم وقتی یه گروه دختر وپسر را میبینم که با هم دوستند وگردش میرند یا وقتی دوستامو میبینم که ازادند و هرجا دوست دارن میرن با هر کی دوست دارن دوست میشن و وقتی خسته میشن میرن سراغ یکی دیگه از اینکه حماقت کردم و زود ازدواج کردم لجم میگیره خیلی وقتها هم بابامو مقصر میدونم همش به خاطر سخت گیریهای اون بود الان اصلا حال خوبی ندارم نه شوهرمو دوست دارم نه زندگیمو اما دلم نمیخواد به شوهرم خیانت کنم اخه ئمن با پول اون رفتم دانشگاه طلاق هم نمیتونم بگیرم نه راه پس دارم نه پیش تورو خدا بهم بگید چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تصویر شهر سوال

علی علیه السلام : " ای بندگان خدا از سرایی کوچ کنید که سرانجام آن نابودی است مبادا آرزوها بر شما چیره گردد. مپندارید که عمر طولانی خواهید داشت".

با عرض سلام و تحیت خدمت شما خواهر محترم

شرایط شما را درک می کنم... و گمان می کنم این وضعیت معلول باور غلط ازدواج زودهنگام است!!

اگر موافق باشید قدری شفافتر و با صراحت بیشتری با هم صحبت کنیم! و به تعبیری اجازه دهید قدری رک سوالاتم را از شما مطرح کنم؟

_ سن مناسب برای ازدواج از نگاه شما چه سنی است؟

_ چرا مرغ همسایه را غاز می بینید و از سرمایه خود غافلید؟ چه بسیار افرادی که به بهانه تحصیل و... فرصت ازدواج را از خود سلب کردند... دختران ۳۰ ساله، ۳۵ ساله و...

_ دوستیهایی که شما غبطه اش را می خورید، نهایتش کجاست؟ چه چیزی دستگیر طرفین رابطه می شود؟ آیا واقعا این افراد از زندگی خود لذت می برند؟ یا در اضطراب رهاشدگی، خیانت و از همه مهمتر آینده و ازدواج خویشند؟؟

_ آیا دختری و یا پسری که روابط پیش از ازدواج را تجربه می کند لیاقت همسری و یا مادری را دارد؟ اگر همسر آینده وی متوجه شود چطور؟...

_ اگر پیش از ازدواج به یکدیگر وابسته و...شوند، ولی به هر دلیل موفق به ازدواج با هم نشوند و با فردی دیگر ازدواج کنند، آیا در کنار همسر خود احساس آرامش خواهند داشت؟

_ مگر ته این روابط چیزی جز مورد پسند واقع شدن است؟ در مواردی مگر ته این روابط چیزی جز ارتباط آزاد جنسی و..است؟ مگر...
آیا شما از این فرصتها محرومید؟

_ این دوستان شما تا کی قرار است خسته شوند و به سراغ افراد دیگر بروند؟ تا چه سنی و تا... ؟

_ در این جمع کسی که باید خود را موفق بداند شما هستید و نه دیگران. چون در عین حالیکه ازدواج کرده ای مشغول تحصیل نیز هستی...

_ اگر همسر شما دارای مشکل اخلاقی و رفتاری بود، شاید وجهی برای پشیمانی شما از ازدواج وجود می داشت. اما وقتی که ایشان فاقد مشکلی اساسی هستند چرا قدرناشناسی می کنید؟

به هر حال خواهر گرامی اگر با همسرتان اختلاف دارید، سعی کنید به صورت منطقی و با کمک گرفتن از یک مشاور اختلافات را حل و فصل کنید نه اینکه با پناه بردن به آرزوهای دراز و دست نایافتنی سلامت روان و جان خود را به مخاطره بیاندازید.

آیا شما تا این اندازه فاقد اعتماد به نفس هستید که ظاهر چند نفر (بدون اینکه از مشکلات و باطن آنها خبردار باشید) شما را به اشتباه و ندامت از گذشته می اندازد؟

انسان اگر مراقب آرزوهای خود نباشد، داشته های خود را نیز از دست خواهد داد.

در پناه خدای متعال موفق باشید.

سلام خواهر عزیزم واقعا متاسفم شاید پدر شما حق داشته در زمان مجردی شما رو محدود میکرده و سخت گیری میکرده , شوهری که منجی شما بوده و شما رو به آرزوهاتون رسونده این حقشه , واقعا متاسفم براتون , من با اینکه خانواده مذهبی ندارم و آزاد بودم از خوندن این مطلب شما مشمیز شدم , باید به خود ببالید که متاهل هستید و همسر روشن فکری دارید که گذاشته ادامه تحصیل بدید حسرت روابط مسخره و خوشی های ظاهری رو نخورید و به زندگیتون بچسبید, حق همسر شما خیلی بیشتر از این هاست

نظر شما راجع به دوستی مجازی در نت چیست؟

تصویر شهر سوال

با عرض سلام و احترام
اینگونه دوستی ها جایز نیست.

من پسری۲۷ساله که از ۲۰ سالگی با دختر خانمی دوست بودم و تا چند وقت پیش این دوستی ادامه داشت با وجود فشار های چند سال اخیر برای خواستگاری به دلیل اینکه من دانشجو بودم تا حدودی این کار رو به تاءخیر انداختم تا این چند ماه گذشته که مادرش خیلی فشار آورد و گفت ۱ خواستگار داره یا میای یا میدیمش به اون فرد که در ابتدا میگفتن اون فرد پدرس دوست پدر این خانم است و بد فهمیدم این آقا پسر در همون شرکت به همراه پدرش که از سهام داران اون شرکت هستند کار میکنه.با فشار های زیادی که روی من بود از طرف خانواده اون خانم که یا بیا یا میدیمش و از طرف دیگه خانواده خودم که با توجه به فشار ها کاملا" مخالف بودن ولی به هر طریقی که بود با توجه به زمانی که برای من مشخص کرده بودن خانواده خودمو راضی کردم و قرارمون با اون خانم ار ۱۰ روز قبل این بود تا من راضیشون نکردم تماس نگیرم باهاش و من سر قولم موندم روزی که خانواده راضی شدن زنگ زدم ولی گفت با اس ام اس بگو و من هر چی گفتم سر قولم بودم گفت به مادرم زنگ بزن و قرارو با مادرش بزارم من هم این کارو کردم و مادرش گفت اوکی و شب که از سر کا بر میگرده باهات تماس میگره من هر چی منتظر موندم زنگ نزد اس ام اس دادم جواب نداد زنگ زدم جواب نداد زنگ زدم به مادرش بد از کلی حرف زدن به من گفت حتما"دخترم تو رو نمیخواد که جواب نمیده ولی صبح همان روز طور دیگه ای با من صحبت میکردن ولی شب گلا"متفاوت شد.اخه من نمیفهمم اگر نمیخواستن چرا انقد به من فشار میاوردن و وقتی که به او نتیجه رسیدیم چرا ۱ دفه زدن زیر همه چیز از اون روز انق داغون شدم که حتی ۱ لحظه از فکرم بیرون نمیره از اون روز ۲ماه گذشته ولی هر چی میگذره من بیشتر به خاطرات قشنگمون توی این ۷ سال فکر میکنم نمیفهمم چرا این کارو کرده و پشت پا زده به همه چیز ما کمی دوستیمون با بقیه فرق میکرده ولی الان احساس میکنم شاید اصلا"نمیشناختمش.

تصویر شهر سوال

با سلام وعرض ادب محضر شما برادر محترم
وضعیت شما را درک می کنم و متوجه عواطف آسیب دیده شما هستم، اما توجه بفرمایید که چرایی رفتار این خانم و خانواده شان یک حرف است و نحوه کنار آمدن شما با این موضوع مطلبی دیگر است.
از آنجا که دنبال نمودن یک رابطه طولانی ۷ ساله به منظور ازدواج، به هیچ نحو منطقی و مطلوب نیست گرفتار شدن این ارتباط به چنین سرانجامی نه تنها دور از ذهن نبوده و نیست که کاملا قابل پیش بینی بوده است. ضمن اینکه لازم است بپذیرید شما نیز در این اطاله زمان و چنین نتیجه ای نقش اساسی داشته اید.
حالا چرا از نظر این خانم، خواستگار دوم نسبت به شما مقدم است موضوعی است که خود ایشان باید پاسخ دهند.

اما موضوع مهم این است که چنین اتفاقی رقم خورده است و جنابعالی بجای پرداختن به گذشته لازم است با این مسئله کنار بیایید و آن را به عنوان یک واقعیت بپذیرید. چرا که در غیر این صورت تنها در حق خود ظلم می کنید و فرصتها و نشاط خود را هدر خواهید داد.
در صورتی که برای فراموشی وی قانع شدید، لازم است با برنامه ریزی وقت خود را مدیریت کنید. به فعالیت و اشتغال مباردت کنید، در جمع دوستان و اقوام بیشتر حضور داشته باشید، به علاقمندیهای خود توجه بیشتری داشته باشید، از ورزش، تفریح و مسافرت غفلت نکنید و...
در این اثناء لازم است هر آنچه که برای شما خاطرات ایشان را تداعی و تازه می کند را از بین ببرید و در عین حال به مدیریت فکر و ذهن خود بپردازید، در صورتی که افکار ناخواسته در این خصوص به ذهن شما خطور کرد از دامن زدن به آن اجتناب کنید و با تغییر مکان خود را به انجام فعالتی دیگر مشغول کنید و یا به شمارش اعداد معکوس و...مبادرت نمایید.
همچنین برای غلبه راحت تر بر این وضعیت می تواند، همه خاطرات خوب و بدی که در طی این چند سال بواسطه این رابطه رقم خورده است را با تمام جزییات بنویسد و مرور کنید و سپس زیر خاک دفن کنید!! همانگونه که این نوشته ها را دفن می کنید خاطرات را نیز دفن کنید...
به یاد داشته باشید که غلبه بر چنین فضایی با گذشت زمان ممکن است و با رعایت نکات فوق سریعتر به نتیجه مطلوب دست خواهید یافت ان شاء الله. پس در این مسیر از خدای بزرگ استعانت بجویید و به آینده و پیوندی مبارک امیدوار باشید.

در پناه خدای متعال موفق باشید.

سلام
من یه پسر ۲۴ ساله هستم . متاسفانه در گذشته رابطه جنسی داشتم اما همیشه ترس از این رو داشتم که مبادا وقتی ازدواج میکنم زن من هم ارتباط داشته باشد اما چندبار داشته ام چون خیلی گرم مزاج بوده ام و اکثرا برای اینکه با دختری ارتباط نداشته باشم خودارضایی میکردم.
الان از یه دختری خوشم اومده که متاسفانه اون هم دو مرتبه ارتباط داشته اما خودش میگه که بخاطر این رابطه جنسی که داشته از دوستش جدا شده.
من الان نمیدونم باید چیکار کنم؟ با این دختر از نظر اخلاق و رفتار مناسبیم.اما این ازتباط را نمیدانم چکار کنم؟ همیشه از ترس اینکه مبادا زن من هم ارتباطی از قبل داشته باشد همیشه سعی در ترک داشتم اما...
و یه نکته دیگر اینکه من میخواهم ازدواج کنم اما خانواده ام بخاطر ازدواج ناموفق برادر بزرگترم مانع ازدواج من میشوند.
ممنون میشوم که من را راهنمایی کنید
باتشکر

تصویر شهر سوال

با عرض سلام و تحیت
پیشنهاد می شود از چنین ازدواجی صرفنظر کنید، چون ممکن است با فرض توبه این خانم بازهم نتوانید صداقت وی را بپذیرید و در آینده نسبت به وی با ترید مواجه شوید.
لازم است با قرار دادن واسطه هایی مانند بزرگترهای فامیل و یا مشاور و نیز روحانی، خانواده را متقاعد کنید که شرایط برادرتان را به شما تعمیم ندهند و با ازدواج شما موافقت کنند والبته این موضوع می طلبد که شما در انتخاب شریک زندگی خود نهایت دقت را داشته باشید
لازم است هر چه سریعتر روح و روان خود را که متاسفانه آلوده به برخی معاصی شده است را در چشمه زلال توبه شستشو دهید تا آرامش بیشتری را در زندگی تجربه کنید
به یاد داشته باشید که نه اسرار خود را برای همسر آینده تان فاش کنید و نه از همسر آینده تان بخواهید اسرار خود را برای شما فاش کند.
ان الله یحب التوابین

با سلام
سوالی برای من پیش آمده که به نظر شما آیا درست است که پسری که قبل از ازدواج رابطه جنسی داشته با دختری ازدواج کند که خود را نگه داشته و وارد این گونه روابط آلوده نشده است؟ من صد در صد مخالف روابط جنسی قبل از ازدواج هستم و این مخالفت را برای هر دو جنس پسر و دختر دارم... یعنی اگر پسری رابطه ای داشته نباید انتظار این را داشته باشد که همسری افتاب مهتاب ندیده داشته باشد... این از عدالت خداوند هم به دور است...البته درمورد شرم و حیای ذاتی که در دختران بیش از پسران وجود دارد موافقم اما فکر می کنم که شماوره شما باید به گونه ای باشد که به این اقا تفهیم کنید که چون خودش رابطه جنسی داشته نباید انتظار این را داشته باشد که همسرش به اصطلاح دست نخورده باشد...

تصویر soalcity

سلام
آنچه روشن است اینکه در ازدواج افراد باید هم کفو باشند. و ازدواج یک انسان ناپاک با یک انسان پاک ضد هم کفو بودن است که قرآن می فرماید:
الْخَبيثاتُ لِلْخَبيثينَ وَ الْخَبيثُونَ لِلْخَبيثاتِ وَ الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ (نور ۲۶) زنان ناپاك از آن مردان ناپاكند، و مردان ناپاك نيز به زنان ناپاك تعلّق دارند و زنان پاك از آن مردان پاك، و مردان پاك از آن زنان پاكند!
همچنین روشن است که وقتی روابط پیش از ازدواج در جامعه ای رواج یافت، به دلیل دو طرفه بودن رابطه، همان گونه که پسران آلوده می شوند، دختران نیز آلوده خواهند شد. و بعد از به وجود آمدن وضعیت اجتماعی این گونه، تبعات آن دامن گیر همه خواهد شد.
و به خاطر همین معقول است انسانی که ذاتا می خواهد همسر آینده اش به او وفادار باشد، از هم اکنون خودش نیز مسیر عفت را طی کند.

من استخاره کردم و نتیجه ان: خوب هست و انشاالله برکات زیادی در ان خواهد بود.
به نظر شما چیکار کنم با این استخاره؟
من خودم با دیدن نتیجه این استخاره دلم قرص شده. تا حالا هم مشکلی ازش ندیدم.
چجوری میشه فهمید که با کسی که ازدواج میکنیم بهمون خیانت نمیکنه؟

تصویر soalcity

سلام
ما راهی برای علم غیب و کشف آینده نداریم. و تنها کاری که می توانیم بکنیم، بررسی صحیح برای امروز و توکل به خدای متعال است.

باسلام.شما یک روان نشناس هستید چون هربار به نوشته هاتون توجه میکنم میبینم توصیه میکنید مردم گذشته را برای همسرشان فاش نکنند این یعنی به همسرت دروغ بگی.چرا اشتباهی که یک اقا یا یک خانم مرتکب شده طرف دیگر نیز باید در آتش این اشتباه بسوزه؟یکی رابطه نامشروع داشته یا عاشق یا وابسته شده یا اینکه قرار حضوری داشته ایا خواستگار یا دختری که ازش خواستگاری میشه باید در این اتش بسوزه؟لطف کنین در این سایت مطالبی رو بذارین که افراد از برقراری ارتباط پرهیز کنند ودرصورت برقراری هر نوع ارتباطی آن را از طرفشون مخفی نکنند.

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر
ازاینکه درباره پاسخ مشاور ابراز نظر کرده اید بسیار خوشحالیم
خدمت شما عرض کنم گفتن تجارب گذشته که در حال حاضر با توبه و ندامت و انجام ندادن و ترک گناه پاک شده است طبق نظر مراجع و فقها جایز نیست و وقتی که خداوند فرموده کسی که گناه کرده و پشیمان شده و در حال حاضر پاک است مانند کسی است که هیچ گناهی ندارد. پس خداوند این تشبیه را بی هدف انجام نداده و واقعا مانند کسی است که گناه نکرده است. پس فرض ما این است که تجارب گذشته نباید گفته بشه البته بعد از توبه چون این گناهان پاک شده است اگر صحبت شما صحیح باشد این نقد نعوذ بالله بیشتر به خداوند برخواهد گشت که خدا چون در توبه را باز گذاشته باعث می شود انسان ها به امید مغفرت و گذشتن خداوند تشویق به گناه شوند.
از طرفی گفتن تجارب گذشته و فاش کردن کرده خویش هیچ فایده عقلایی ندارد چون اگر این فاش شدن زمان خواستگاری باشد که فرد تا ابد الدهر باید مجرد باشد و اگر بعد از خواستگاری باشد و دو نفر همدیگر را بخواهند بعد این موضوع فاش شود چیز جز به هم ریختگی اعصاب طرف مقابل، بدبینی، تنفر و وسواس فکری و در عین حال سر دوراهی ماند ثمره دیگری ندارد. دروغ گفتن جایز نیست ولی راست گفتن واجب نیست. بعضی وقتها سکوت و یا دروغی که باعث جلوگیری از متلاشی شدن یک زندگی و روان و ذهن یک فرد باشد خیلی بهتر از راستی که فرد نه تنها از همسر خودش بلکه که از همه خانم ها و یا آقایان متنفر می شود پس قدری عمیق تر فکر کنید تا به عمق مطلب پی ببرید
موفق باشید.

خوب وقتی خودت رابطه داشتی توقع نداشته باش زنت رابطه نداشته باشه دنیا میچرخه خوب ب هرحال من خودم ب عنوان ی دخترسالم میگم ک اگ توبه کنی مطمعن باش هیچ زن رابطه داری گیرت نمیاد اما ن اگ این دوستیا ادامه داشته باشه اخرم با کسی ازدواج میکنی ک میگ رابطه نداشتم اما داشته و دروغ میگ من بهتر از شما جنس دخترا رو میشناسم برادر عزیز

تصویر جواد1900

ارتباط با دوست پسر قبل يا پس از ازدواج هيچ توجيه شرعي ندارد.

سلام وقت بخیر. من ۲۱ سالمه و دچار معلولیت از ناحیه پا هستم. حدود دو ساله که با پسری آشنا شدم که ۹ سال ازم بزرگتره و شرایط فیزیکیش تا حدودی مثل منه... از لحاظ سطح فکری و رشته فعالیت و تحصیل شباهتهای زیادی به هم داریم و می تونیم با هم تعامل های سازنده ای از لحاظ کاری و تحصیلی ایجاد کنیم. به خاطر شرایط جسمی ام همیشه اعتماد به نفس کمی داشتم، به همین خاطر هر وقت ازم خواست که ملاقات حضوری داشته باشیم، من نپذیرفتم. و ملاقات هامون از طریق محیط مجازی بود... و از طرفی هم معلولیت باعث شده نتونیم به صورت جدی به ازدواج با هم فکر کنیم. البته این آقا خیلی گرم مزاجه و نسبت به من خیلی کشش جنسی داره ولی خب من موافقت نمی کنم. همیشه رفتار خوب و انسانی با من داره ولی این سردرگمی و معلق بودن واسه جفتمون خسته کننده شده و من نمی دونم در مقابلش چه رفتاری باید داشته باشم و چه جوری رفتار کنم... ممنون میشم من رو هم راهنمایی کنید.

تصویر شهر سوال

با عرض سلام و تحیت محضر شما خواهر گرامی
هر فردی ممکن است در جنبه ای از زندگی آنطور که می خواهد، نباشد. اصولا همه افراد عادی بشر با نقائص ظاهری و یا باطنی خاص خود مواجه هستند، لذا شما نباید خود را از این جهت متمایز با دیگران بدانید.
اگر با دقت بیشتری به اطراف خود بنگرید تصدیق خواهید کرد که افراد فراوانی هستند که نسبت به شما شرایط بدی را تجربه می کنند، اما در عین حال از اعتماد به نفس لازم برخوردار هستند و اجازه نداده اند این موضوع مجموعه شخصیت آنها را تحت الشعاع قرار دهد. بنابراین لازم است حضرتعالی نیز مجموعه شخصیت خود را مد نظر قرار دهید و اجازه ندهید معلولیت ظاهری به عنوان بخشی از وجود شما، تمام وجود و شخصیتتان را تحت الشعاع قرار دهد. طبعا شما به عنوان یک انسان در کنار نقاط ضعف دارای نقاط قوت منحصر به فردی نیز هستید که باید بیشتر آنها را ببینید. نقاط قوتی که ممکن است افراد فاقد معلولیت از آنها برخوردار نباشند.
پس راه در این است که معلولیت خود را به عنوان یک واقعیت بپذیرید اما آن را فاجعه تلقی نکنید بلکه وزن آن را با لحاظ نقاط قوت خود محاسبه نمایید.
در خصوص ازدواج نیز لازم است موضوع را با خانواده مطرح نمایید و اجازه ندهید گذشت زمان شما را دچار وابستگی و سردرگمی نماید. بر این اساس لازم است با هماهنگی خانواده ها هر چه سریعتر ملاقات حضوری شما با یکدیگر رقم بخورد و در صورتی که وی واجد معیارهای اولیه شما بود می توانید جدی تر موضوع ازدواج را دنبال کنید.
در عین حال لازم است مراقبت باشید که مانند گذشته به درخواستهای خارج از چارچوب وی پاسخ مثبت ندهید.
در پناه خدای متعال موفق باشید.

سلام.من برادری دارم ۲۵ ساله که از ۲۰ سالگی با دختری دوست بودن.چند ماه قبل برادرم از ماخواستن به خواستگاری برویم وقتی با خانواده ایشان آشنا شدیم متوجه شدیم که از لحاظ فرهنگی و مذهبی و تربیت خیلی با ما فاصله دارن.خانواده بنده مذهبی و محترم اما خانواده دختر متاسفانه علاوه بر اینکه مذهبی نیستن نحوه صحبت و کلام و آداب معاشرت هم بلد نیستن.که برای ما واقعا سنگین بود.وفشار زیادی رومون هست اما برادرم به هیچ عنوان زیربار نمیرود و اصلا اجازه صحبت به ما نمیدهد.با همه این اوصاف شرایط سختی هم برای برادرم تعیین کردن.بعدازاینکه باهزار بار صحبت کردن برادرم دچار تردید میشه دختره تماس میگیره و دوباره منصرف میشه.چی میگه نمیدونم.
ممنون میشم مارو راهنمایی کنید.به ایمیل خودم

تصویر شهر سوال

با تقدیم سلام و عرض تحیت
لازم است مخالفت خود را در قالب استفهام و پرسش از عدم تناسبهای لازم برای موفقیت یک ازدواج، مطرح کنید و از نقد مستقیم شخصیت این دختر و خانواده وی اجتناب نمائید.
همچنین پیشنهاد می شود با یادآوری اهمیت و حساسیت موضوع ازدواج، ایشان را متقاعد کنید تا به صورت حضوری با یک روان شناس یا مشاور خانواده مشورت نمایند، تا نکات لازم از زبان کارشناسان به وی گوشزد شود. در صورتی که امکان مراجعه حضوری نداشته باشند می توانند با شماره ۰۹۶۴۰ تماس بگیرند و از مشورت کارشناسان بهره مند گردند.

در پناه خدای متعال موفق باشید

سلام اینکه خانواده ها متفاوت هستند مهم نیست مهم خود دختر و پسر هستند که اگر از نظر فرهنگی و مذهبی عقایدشان نزدیک به هم است میتوانند زندگی موفقی داشته باشند مشاوران نیز خیلی مفید نیستند / شرایط شما را من چند سال قبل داشتم مشاور اکیدا توصیه کرد ازدواج نکنیم زیرا قبل از ۱سال جدا خواهیم شد اما ما دل رو زدیم به دریا با وجود مخالفت هر دو خانواده ازدواج کردیم و پس از ۹ سال همچنان احساس خوشبختی میکنیم هرچند هنوز هم خانواده هایمان طرف مقابلمان را قبول نکرده اند

تصویر شهر سوال

با سلام
مشاورین بر اساس استثنائیات مشاوره نمیدهند. از اینکه احساس خوشبختی می‌کنید، خرسندیم؛ اما موارد خاصی همچون شما، دلیل نمیشود همه ازدوجهای اینچنینی موفقیت آمیز باشد.

با خواستكارم كه به مدت يكسال در اشنايي بودم،رابطه جنسي برقرار كردم و برده خود را از دست دادم، ادم خوبيه، به اصرار اون رابطه ععلتش اين بود كه من تو اين رابطه مردد بودم ميخاست خيالش راحت شه كه باهم ازدواج كنيم،از ابتداي اشنايي با سر يه مسايلي كه باهم اختلاف نظر داشتيم بسيار روي موضع خودمون اصرار ميكرديم،الانم داريم بيشتر اوقات سر اين اختلاف نظرها دعوا ميكنيم باهم، من مجبور شدم كه رابطه جنسي برقرار كردم بي تجربه بودم ادم معتقدي هم هستم خيلي از اين بابت ناراحتم، مخانواده اش از دوستان خانواده مون بودن،بخاطر يك سري انتظاراتي كه من داشتم و خانوادشون ابراز مخالفتشونو بيان كردن،علت اين رابطه و اين اختلاف نظرها رو اين ميدونم كهميخاد حرف حرف خودش بشه،الان صبر كردم رابطم باهاش بهتر بشه مشكلاتمونو باهم حل كنيم،بعد ازدواج كنيم،
بسيار بهم ريختم بعد از اينكه اين موضوع رو فهميدم،الان نميدونم بايد ازدواج كنم با اين ادم يا نه جون توي دعواهمون ادم با كذشتي نيستو منافعش براش مهمتر از علاقش به من.ادم احساسيه، الان احساس ميكنم كه اين موضوع مسلط شده بر انتخاب من، نميدونم بايد جيكار كنم جون با اين شرايط برم جلو و همين رفتارها باشه زندكيم دوام نداره ازدواج نكنم بهتره.شما بكيد راه درست جيه؟

تصویر شهر سوال

با سلام
از وضعیت پیش آمده متاسفیم....
موضوع از دو منظر قابل بررسی است. در سطح اخلاقی و شرعی لازم است با توبه و استغفار رابطه با خدای متعال اصلاح شود.
در خصوص ازدواج یا عدم ازدواج با این فرد نیز لازم به شرایط خود نگاه کنید. از آنجا که متاسفانه سرمایه دوشیزگی خود را تباه کرده اید، به نحوی نیز امکان و فرصت ازدواج با فرد دیگری را نیز از دست داده اید!
مگر اینکه مطمئن شوید که خواستگاران دیگر متوجه این وضعیت نخواهند شد. بنابراین با شرایط خاصی که دارید اینگونه به نظر می رسد که ازدواج شما با ایشان حتی اگر منجر به طلاق هم بشود بهتر است چون بعد از طلاق دیگر متهم به بدکاره بودن نیستید و می توانید مجددا ازدواج کنید. البته به قصد طلاق با این فرد ازدواج نکنید بلکه تلاش کنید با سازگاری از میزان اختلافات کم کنید و با کمک خدای متعال زندگی با دوامی را تشکیل دهید. به این منظور لازم است پیش از ازدواج با مشاوره میزان اختلافات را کاهش دهید تا زندگی مشترک شما کمتر اسیب ببیند.

باسلام.من برای روانشناسانی مثل تو خیلی متاسفم که در رابطه با مخفی کردن از دست دادن پرده بکارت ،غیر مستقیم به مردم می گویید« مگر اینکه مطمئن شوید که خواستگاران دیگر متوجه این وضعیت نخواهندشد»این جمله یعنی دروغ رابر صداقت ترجیح بدی یعنی شوهربدبخت روپیش خواستگار قبلیز نش سر افکنده کنی.از اینا بگذریم من حتی حاضر نیستم با دختری که فقط فقط فقط تلفنی با یکی دوست بوده چه بساشاید تلفنی همو ارضا کرده باشن یاوابستگی ایجاد شده باشد چه برسه با دختری که دوس پسر داشته هرروز حضوری باهاش بوده ورابطه جنسی برقرار کرده.اما خواهشم اینه این مطلب رو نمایش بدید تا خواهران وبرادرانی که راهو گم کردن ببینند.باتشکر

تصویر شهر سوال

با عرض سلام و تشکر از لطف شما
برایتان آرزوی موفقیت داریم.

هیچکس از گناه و خطا مصون نیست.اینقدر راه توبه رو نبندید یه روز شما هم گرفتار گناه میشید و توو راهی که خودتون بستیدش گرفتار میشید.شماهم به اندازه کافی گناه کردید ومعصوم نیستید متاسفم برای ادمای خسیس قلب.من برعکس شما دعا میکنم هدایت بشن اصلاح بشن و زندگی شیرین و پاک نصیبشون بشه جناب معصوم

دوست پسرم بعد ازدواجش مدام با من تماس میگرفت از بس جواب ندادم و یا دعواش کردم که متاهلی و دیگه صحبت جایز نیست بازم هر هفته اس میده اینقد اس میده که جواب بدم با وجودی که خودش میدونست دیوانه وار دوستش داشتم اما با کس دیگه از دواج کرد و زمانی که اون تماس میگره من تا چند روز دلتنگ میشم و گریه میکنم اما حاضر نیستم باهاش دوست باشم. چه کارکنم که اونم دست برداره

تصویر شهر سوال

با سلام و تشکر
ابتدا سعی کنید راههای ارتباطی ایشان با شما را در بیرون قطع کنید مثلا تغییر شماره تلفن و ..... بعد سعی کنید قدری به خودخواهی و بی اهمیت شدن به احساستان را در زمان مجردی فکر کنید و اینکه ایشان اگر برای شما احساس و علاقه و شخصیت شما برنامه و هدف و اهمیت قایل بود با هر مشکلی مانند همه افراد می جنگید و شما را به دست می آورد پس با این خودگوی های منطقی سعی کنید در ذهنتان از ایشان فاصله بگیرید از طرفی با مشغول کردن ذهن و روانتان به زندگی با همسر و کشف نقاط مثبت و موضوعاتی که برای همسرتان مهم است بیشتر زندگی زناشویی خودتان را غنی کنید و از زندگی با همسرتان شاد شوید از طرفی برنامه هایی مانند ورزش و تعاملات سازنده و مثبت با اطرافیان و پرهیز از تنهایی در زندگی روزانه خود بگنجانید.
موفق باشید.

بسیار عالی هست

سلام
۲۴ سالمه و ۴ ساله که با یکی از همکلاسی های دوره کارشناسیم دوست هستم - تو دوران دوستی با هم سکس داشتیم و حادثه ای که نباید می افتاد افتاد - و من بکارتمو از دست دادم - خونواده هردو ی ما از ارتباطمون با خبر هستند-و خونواده اون و من منتظر ازدواج ما هستند - تنها دلیل ازدواجم با اون فقط بخاطر پرده بکارتمه وگرنه اینقدر موقعیت های بهتر برام وجود داره که نمیتونم به خونواد بگم و فقط میگم که دوسش دارم و گرنه ..... اما خودش میدونه که من عشقی بهش ندارم - حالا اون تو کار آزاد رفته و خیلی موفقه - منم تو ادامه تحصیلم موفق شدم - اما تنها دلیل ازدواجم با اون از دست دادن پرده بکارتمه - نمیدونم چکار کنم -گاهی دوست دارم که بمیرم - گاهی اینقدر گریه میکنم و میگم ای کاش که خونواده سخت گیری داشتم - چندبار بهش گفتم که ازش بدم میاد ولی اون همچنان عاشقمه - گاهی تصمیم میگیرم که باهاش ازدواج کنم و بعدش طلاق بگیرم - لطفا راهنماییم کنین- واقعا به کمکتون احتیاج دارم

شرمنده دوباره مزاحم شدم
میخاستم بدونم چطوری میتونم مجرد زندگی کنم باشرایطی که دارم
میخام دیگه نتونم به بودن با شخصی فکر کنم
میخام تنها زندگی کنم تا آخر عمرم (گاهی به خودکشی فکر میکنم تا خودمو راحت کنم - اما دوست پسرم منو خیلی دوست داره و اخلاقش از روزه اول تا به امروز یکی بوده - فقط از وقتی درآمدش خیلی خوب شده, به من میگه نباید کار کنی و ..... و حس رئیسی داره , خیلی لجم میگیره)

تصویر شهر سوال

باعرض سلام مجدد
خدمت شما عرض کنم شما باید دوباره علت اینکه با ایشون از ابتدا ارتباط برقرار کرده اید را جویا شوید به هر حال اگر ایشان هنوز شما را دوست دارن شما باید دلیلی منطقی و نه احساسی برای رد و طرد ایشان داشته باشید بنابراین بهتر است با یک مشاوره حضوری در مورد احساس تنفرتان نست به ایشان صحبت و گفت و گو شود شاید مشاوره بتواند شناخت و فکر شما را در مورد زندگی با ایشان منطقی تر کرده و بتوانید با فردی که خودخواسته از اول به ایشان بله گفته اید و بدون هیچ ضمانت قانونی و حقوقی و... شتاب زده و با عجله رابطه جنسی داشته اید ، ازدواج کنید به هر حال من کم نداریم دخترانی که حتی بعد از عقد رسمی و قانونی حاضر به رابطه کامل زناشویی نمی شوند و همیشه بر شناخت عمیق تر از طرف مقابلشان تلاش دارند تا رابطه جنسی عمیقتر بنابراین باید دلیل منطقی برای طرد داشته باشید تا بتوان برای زندگی کردن بدون ایشان مشاوره ای ارایه بدهیم موفق باشید.

سلام.بنده سوالی داشتم.خواستم بدونم خیانت کردن واسه زنی که فقط اسما شوهر داره ولی قصد جدایی از همسرش رو داره وبنا به دلایلی دادگاه و... این جدایی طولانی بشه گناهه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ گناهش در حده خیانت یه زن متاهله یا خیلی کمتر؟؟؟
یعنی زنی که هیچ محبتی از همسرش دریافت نمی کنه و شوهرش اونو ترک کرده باشه وطلاقشون طول بکشه و اون زن نیاز جنسی داشته باشه با کسی فقط در حده اس باشه البته نه اینکه حضوری !!! باید متعهد بمونه یعنی خیانته این زن با خیانت بقیه زنای متاهل در یه حده؟؟

تصویر soalcity

سلام
تا زمانی که جدایی رخ نداده، زن به هیچ عنوان نمی تواند با مرد دیگری رابطه (از هر نوعی از سنخ روابط زن و شوهری باشد حتی در حد سخن عاطفی) داشته باشد. (حتی در لحظه طلاق نیز جدایی محقق نمی شود و باید پس از آن ایام عده سپری شود.)
اما اینکه آیا در موقعیت های مختلف این گناه کوچک تر می شود، باید به این مطلب توجه کرد که گناه به معنای سرکشی در مقابل خدای متعال است که هرگز امر کوچکی نیست. و انسان باید توجه کند که به صرف داشتن نیاز و تمایل نمی تواند به انجام هر کاری مبادرت کند، آیا شما به خود حق می دهید به صرف اینکه از کنار مغازه ای گذشته اید و مرغ سوخاری دیده اید و دلتان خواسته است، یک مرغ بدزدید؟
خصوصا که این موقعیت ها در عالم رخ می دهد تا انسان حقیقت ایمان خود را در آنها نشان دهد و معلوم کند که ایمانش یک ادعای تو خالی نیست.
و باید مراقب شیطان بود که امور را برای مان وارونه نکند. که پیش از گناه در صدد کوچک جلوه دادن آن است تا انسان مرتکب گناه شود و پس از گناه نیز در صدد ناامید کردن انسان از رحمت الهی است تا مبادا انسان به سمت توبه برود.

ممنون از مطالب عالی و مفید شما

سلام ۹سال است که ازدواج کردم و خداروشکر خیلی خوشبختم تنها مشکل من ۱/خانواده همسرم است با اینکه همش سعی میکنم محبتشونو جلب کنم اما چون از ابتدا با ازدواج ما مخالف بودن هنوز هم منو نادیده میگیرن تا جایی که همسرم خواهان قطع رابطه با همه شان (بجز پدر و مادرش) شده اما من خیلی دوست دارم رفت و امد داشته باشیم۲/در ۲۱ سالگی ازدواج کردیم و از همان موقع همسرم نزد پدرش کار کرده و چند وقتی است که پدر همسرم جای همسرم برادر ایشان رو که او نیز الان۲۲ ساله است را اورده با انکه همسرم تحصیل کرده است اما شغلی بجز رانندگی برایش نیست چطور رفتار کنیم که پدر همسرم که خدارو شکر وضع مالی خیلی خوبی داره کمی هم به فکر ما باشه؟ آخه میگه شما۳۰سالتونه و باید رو پای خودتون باشید در حالیکه نه سرمایه ای داریم نه آشنایی که کار کنیم؟ متاسفانه این همه سال با وعدههای دروغ همسرم رو همونجا نگه داشته بود و پایه حقوق وزارت کار رو بهش میداد و با اینکه در سختی زندگی میکردیم اعتراض نمیکردیم

تصویر شهر سوال

سلام
خواهر عزیز، ابتدا عرض می کنیم اعتماد شما موجب افتخار ماست و امیدواریم خداوند توفیق دهد تا بتوانیم در حل مشکلات تان با شما همفکری نماییم. از اینکه احساس خوشبختی خود را ابراز نمودید خوشحالیم. اینکه خدا را در این شرایط (و در همه حال) شکرگزار هستید بسیار بسیار ازرشمند و قابل احترام است. قطعاً خداوند مهربان هم بندگان شاکر خود را دوست دارد و همانطور که خودش فرموده: «اگر شكرگزاری كنید (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود...». (سوره ابراهیم، آیه ۷).
پاسخ کامل و دقیق سوالات شما مستلزم داشتن اطلاعات کافی و دقیق از جانب شماست، بنابراین انتظار زیادی از پاسخ چند خطی ما نداشته باشید. اما سعی میکنیم تا جایی که ممکن است راهکارهایی کلی خدمتتان ارائه کنیم.

در خصوص سوال اول تان،
۱)بسیار جای خرسندی است که شما خواهان داشتن رابطه با خانواده همسرتان هستید، این روحیه را حفظ کنید، و
۲)تا موفقیت کامل صبور و خستگی ناپذیر باشید.
۳)سعی کنید ذهنیت منفی آنها درمورد خودتان را تغییر دهید، نشان دهید که آنطور که آنها تصور میکردند نیستید، به هر حال شما دست به ازدواجی زده اید که کاملا بر خلاف نظر آنها بوده است و به این سادگی برای آنها قابل گذشت نیست.
۴)اخلاق خوب و برخورد گرم همیشه راهگشاست...دیر یا زود ولی هر موجودی در برابر اخلاق نیکو کرنش خواهد نمود. بیشتر از اینکه با کلام و جملات شعاری اعلام محبت نمایید (که این هم بسیار لازم است)، با تمام وجود و رفتار خودتان احترام و علاقه خود را نشان دهید. البته همانطور که در ابتدا عرض شد باید در برابر ناملایمات و بعضاً مقاومت ها صبور باشید تا به نتیجه مطلوب برسید.
۵)فرزندان همیشه راحت تر و بهتر ارتباط با خانواده های پدر و مادرشان ارتباط برقرار میکنند و این رابطه از طرف آن خانواده ها هم راحت تر با فرزندان شما برقرار میشود، از این فرصت استفاده کنید.
۶)قطع ارتباط قطعا مشکلی را حل نمی کند و همه این راهکارها در بستر ارتباط با آنان شکل خواهد گرفت، مضافا بر اینکه صله رحم (ارتباط با بستگان نسبی مثل پدرمادر و خواهران و برادران و ...) لازم است و قطع رحم امری حرام است.
۷) به مناسبت های مختلف به دیدار اقوام مخصوصا پدر و مادر همسرتان بروید، یا تماس تلفنی بگیرید، یا در حد پیامک سعی کنید ارتباط محبت آمیز خود را قطع نکنید.
۸) در همه این رفت و آمدها و روابط علاوه بر امیدبخشی و ترغیب همسرتان برای طی این مسیر، همیشه احترام و علاقه خود به همسرتان را فراموش نکنید و بدانید احترام شما به او به نوعی احترام به کل خانواده آنهاست و
۹) با این نیت قدم بردارید که برای رضایت خداوند محبت میکنید، به همین خاطر از ناملایمات این مسیر خسته نشوید و همواره و در همه حال بر خدای بزرگ توکل کنید. امام صادق (ع) میفرمایند «هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُبُّ؛ آیا دین جز محبت است؟» (بحارالانوار ۶۵ ص : ۶۳)..

در خصوص سوال دوم تان باید بگوییم: مشکل بیکاری و مسئله اشتغال جوانان متاسفانه داستان تلخی است که کمتر جوان و خانواده ای با آن دست به گریبان نیست. این مشکل زمانی مضاعف می شود که با مدارج بالای علمی نتواند شغل مناسبی را پیدا کند.
البته باز هم ما اطلاعاتی از وضعیت تحصیلی و شغلی و مالی و ... قبلی و فعلی همسرتان نداریم و ارائه راه حل کامل دشوار است.
در این راستا موارد زیر می تواند به شما در این امر کمک کند:
۱) این را بدانید که متأسفانه معضل بیکاری واقعیتی است که درصد زیادی از جوانان ما درگیر آن هستند و شاید فعلا در وهله نخست،راهی جز پذیرش واقعیت وجود نداشته باشد. البته علل و راه حل های این معضل در سطح کلی و کشوری و وظایف مردم و دولت در قبال آن مطلبی است که باید بحث و بررسی شود، اما اینجا جای پرداختن به آن نیست.
۲) توجه داشته باشید که افراد تحصیلکرده زیادی با این مسئله درگیر هستند و برخی از آنها چندین سال بیشتر از شما در انتظار کار مناسب به سر می برند. پس بدانید تنها شما دوست عزیز با این مسئله مواجه نیستید. توجه به فراگیر بودن این معضل می تواند از تلخی این قضیه در کام شما بکاهد.
۳) این را بدانید که روزی تک تک انسان ها دست خداست و هرچه بیشتر به این موضوع ایمان داشته باشید، آن را بیشتر لمس خواهید کرد. پدر همسرتان هرچند به وظیفه اخلاقی خود عمل کرده و همسرتان را سالها به کار گرفته ولی روزی دهنده شما او نیست.
۴) هرچند که کار متناسب با رشته و تحصیلات همسرتان فعلا مهیا نیست اما نباید این امر دلیلی بر این باشد که شما ناامید شوید. به خداوند توکل کنید و به آینده امیدوار باشید. نه شما و نه بنده غیب نمی دانیم و از آینده بی خبریم پس حال که چنین است، چرا بدون دلیل به آینده بدگمان باشیم چه بسا موقعیتهای عالی در آینده در انتظار همسر شما باشد. به قول خواجه شیراز: (هان! مشو نومید! چون واقف نیی از سرِ غیب***باشد اندر پرده بازی های پنهان، غم مخور!)
۵) اگر همسر شما در حال حاضر بیکار هستند پیشنهاد می شود تا فراهم شدن بستری برای کار مورد نظر، خود را ملزم نمایند که از فرصت کاری که پیش می اید هرچند که متناسب با تحصیلات ایشان نیست استفاده نمایند. ایشان از نعمتی به نام جوانی و سلامت برخوردارید آن را قدر بدانید و از این تفکر که فلان کار در شان من نیست باید فاصله گرفت. کار هرچه که باشد ننگ نیست بلکه افتخار است.
۶) سعی شود با رو آوردن به ورزش، گردش و تفریح و سرگرم کردن خود با کارهای متنوع از نزدیک شدن به شرایط افسردگی فاصله گرفته شود. تا خدای ناخواسته وضعیتی پدید نیاید که تبعات آن به مراتب بدتر از بیکاری است.
۷) (علاوه بر تلاش و کوشش عملی)به خدا توکل کنید چون خداوند مهربان از جایی روزی می رساند که فکرش را هم نمی کنید. می فرماید «...مَن كَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَن یَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ...» یعنی « هر كه به خدا و روز بازپسین ایمان دارد، و هر كه از خدا پروا كند براى او راه بیرون شدن [از هر دشوارى و اندوهى‏] پدید آرد، و او را از جایى كه گمان نمى‏برد روزى مى‏دهد. و هر كس بر خدا توكل كند او براى وى كافى است.»
آرزو می کنیم که در آینده نه چندان دور به شغل مد نظر خود دست پیدا نمایید.
موفق باشید

سلام و عرض ادب خدمت شما...ببخشید من ۲۰سالمه و دانشجو ام حدود سه سال قبل با دختری در فضای مجازی اشنا شدم و دوست شدیم قصد ما ازدواج بود و بعد از دوستی حدود یکسال از او درخواست کردم که دیگر به فضا های این چنینی نرویم او هم قبول کرد به علت کم سن و سال بودن ایشون چند بار مشاهده کردم با پسرای دیگه ارتباط داره در فضای مجازی و به گپ و گفت مشغوله بعد از پیگیری هام تونستم بفهمم قبل از بودن با من دوست های دیگری هم داشته ولی از ارتباطشون اطلاعی نداشتم بازهم به او تاکیید کردم در این فضا های الوده نرود و او قبول کرد و حدود دوسال است مطمعنام که نمیرود به تازگی ارتباط جنسی هم با ایشون داشتم و خودم را اینجوری توجیه میکردم که قص م ازدواج است.حالا در رابطمون دچار مشکل شدیم خسته شدیم از هم عادی شده رابطمون حرفی تداریم باهم بزنیم از اینور وابستگی بینمون اجازه جدایی نمیده خودمم ته دلم دوس ندارم جدا شم باید چکار کنیم؟

تصویر پاسخگو

با سلام

ادامه چنیین روندی تنها سبب خستگی، وابستگی و مشکلات بیشتر خواهد شد و زمینه از دست دادن فرصتها را فراهم خواهد کرد. بنابراین این ارتباط به هیچ نحوی منطقی نیست و تنها به قصد ازدواج آن هم مشروط به شرایطی که ذکر خواهد شد قابل توجیه است.

توجه داشته باشید موفقیت ازدواج در گرو این است که فاکتورها و متغیرهای متعددی از جمله خانواده، شخصیت، توقعات و... لحاظ شود. در صورتی که فاکتورهای لازم را در ایشان می بینید، برای تصمیم گیری درست بهتر است ،به مدت چند ماه ارتباط با یکدیگر را قطع کنید. تا قضاوت شما متاثر از احساسات و عواطف نباشد.
در صورتیکه در مدت مذکور به این نتیجه رسیدید که همچنان به وی علاقمند هستید و ایشان از معیارهای لازم برخوردارند، به صورت رسمی از وی خواستگاری کنید.
موفق باشید

سلام دوستان کمک کنید
من پسری ۲۴ساله هستم با دختری همسن خودم اشنا شدم وحدودا یک سال با هم دوست بودیم, بد از یک ماه به من گفت که من قصدم ازدواجه اگر نمیخواهی جداشیم, خلاصه چون دختر خوبی به نظر میرسد و خیلی مظلوم و حرف گوش کن بود وخیلی دوسم داشت به خوشبختی با اون شک نداشتم, بد از مدتی که بیشتر همدیگر دیدیم متوجه شدم که نسبت به گوشی خود حساسیت نشان میده, با دوستانم مشورت کردم گفتن اگر دوستت داشته باشه هیچ وقت اشتباه نمیکنه, ولی باز هم سخت بود, چند باری خواستم برای اشنایی خانواده ها مادرم با مادرش صحبت کنه, تا خیال دختر از قصدم راحت بشه, پشت گوش انداختن دختر کمی منو مشکوک کرد, تا اینکه جدی قضیه را دنبال کردم, که دم از مشکل جسمی زد که من در نگاه متوجه نشدم خلاصه انگار هنوز هم چیزای بود که من بی خبربودم, چند روزب فشار اوردم و با فرضیه ها خودم گفتم که از شخصی تحقیق کردم و گفت که تو طلاق گرفتی و این علت عقب انداختن خواسگاری هست, گفت درسته, ولی بازدلم پر بود, تا اینکه تلفن ها و.پیامها حالت مخفیانه و محدود شده بود, که در یکسال برایم عجیب بود که مشکل محدودیت نداشتیم. تا اینکه یک روز مادر دختر زنگ زد که دخترم ۳ سال است ازدواج کرده وخواهش میکنم از زندگی دخترم بیرون برو چون شوهرش از خونه بیرونش کرده, تنها بچه من همین یدونه دختره, من شوکه شدم و.گفتم قسم میخورم نمیدونستم شوهر داره, من حتی قصدم ازدواج بوده نه دوستی, گفت دخترم خیلی دوشتت داره باعث جدایی از شوهرش نشو, حالا گناه من چیه, یک سال عمرم رفت با احساساتم بازی شد, ناخواسته با زن شوهردار رابطه داشتم, بخدا نمیدونستم گناهم چیه؟!

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر
خدمت شما عرض کنم صرف احساس عشق و علاقه و دوستی برای یک زندگی زناشویی موفق و پایدار کافی نیست. افراد زیادی به دلیل عشق و علاقه، بدون بررسی و تحقیقات دقیق از خانواده ، فرهنگ و سابقه گذشته فرد و عدم اطلاع از وضعیت شخصیتی و آنچه در درون فرد می گذرد ، دچار ازدواج احساسی و پشیمان کننده می شوند . معمولا در جلسات رسمی که در ابتدا عشق و علاقه وجود ندارد تمام خوب و بد و انتظارات و موضوعات مهم گفته می شود و فرد تحقیقات دقیق از محل زندگی و کار و رشد فرد پیدا می کند؛ در حالیکه در وضعیت دوستی دو طرف به ظاهر برای شناخت بیشتر دوست می شوند ولی بیشتر به تبادل احساس و عواطف مشغول می شوند تا شناخت بیشتر البته قطعا شناخت بیشتر با تحقیقات دقیق بیرونی و جلسات رسمی محقق می شود و اصلا رابطه مستقیم شناخت ایجاد نمی کند.

در وضعیت شما هم حتی اگر به ازدواج ختم می شد به دلیل احساسی بود قطعا بعد یک یا دو سال زمانی که دیگر چیز از احساسات داغ و آتشین نمی ماند و فقط و فقط در ازدواج های منطقی صمیمیت و تعهد به عنوان نگهدارنده و بیمه کننده زندگی به کار می آید و در زندگی های احساسی ندامت و پشیمانی و سرد شدن و در نهایت تعارض و ناسازگاری ، طلاق عاطفی و حقوقی باعث پوسیدگی پیوند مشترک می شود. نکته دیگر ما در ازدواج های رسمی و قانونی که به صورت رسمی و استاندار برگزار می شود یک سال را مجاز برای آشنایی بیشتر می شویم در حالی قطعا رابطه مستقیم و دوستی به جز بدبینی و پنهان شدن واقعیت ها هیچ چیزی به دنبال نخواهد داشت . اما ابتدا باید از خدا تشکر کنید و به خود ببالید که بیش از این دل به این فرد نبسته اید و با یک عزم جدی سعی کنید وجود ایشان را در ذهن وروان و قلبتان پاک کنید و از این خاطره به جزء درس عبرت گرفتن چیزی را در درونتان باقی نگذارید و سعی نکنید این خاطره وضعیت الان شما را که از این ریسک جان سالم به در بردید را خراب کند هر وقت در ذهن خاطرات را مرور می کنید سعی کنید خاطراتتان را تا زمان متوجه شدن و جان سالم به در بردن ادامه دهید تافقط بخش منفی خاطرات شما را اذیت نکند. نکته دیگر اینکه حتی اگر به طور عمد هم و دانسته وارد این موضوع می شدید به جای خودخوری و خودسرزنشی و معلق کردن کارها و اهداف و احساس گناه کردن و احساس برباد رفتن یک سال ، جبران و توبه و درس گرفتن و تولدی دوباره و این بار قوی تر و احساس با تجربه تر از طرف مشاوره توصیه می شد در حالی که شما نادانسته و به صورت فریبکاری طرف مقابل وارد این موضوع شدید قطعا وارد کردن ای افکار مسموم به ذهن باعث افسردگی و به تدریج خارج شدن از مسیر زندگی طبیعی خواهد شد پس توصیه می شود به جای این افکار مسموم به جان سالم به در بردن تان از این قضیه فکر کنید و گذشته را دوباره در حال و آینده بسازید موفق باشید.

با سلام
پسری هستم ۳۲ ساله و حدود ۵ سال پیش به صورت اتفاقی با دختری در دانشکده ی خودشان آشنا شدم. قصد اولیه ام داشتن دوست دختر بود. حدود ۳ سال رابطه ی خاصی با هم نداشتیم و فقط همیشه جلو دانشکده با هم به صورت کاملا محترمانه حرف می زدم. من به خاطر نوع رفتارش کم کم تغییر عقیده دادم و قصدم را به ازدواج از همان ابتدا به صورت واقعی تغییر دادم/البته من شهرستانیم و در استان دیگری غیر از محل تولد و تحصیلم ، رییس یک جایی هستم. هر دو ماه یک بار می آمدم تهران و همانجا قرار ملاقات می گذاشتیم.از همان اوایل به وی گفتم که برای دیدن خانواده و پدر و مادرتان به خانه اتان بیایم ولی قبول نمی کرد.کم کم به خاطر قیافه اش دو دل شدم ولی در عید سال سوم به اصرار ایشان قرار شد به خواستگاریش بروم ولی خانواده ام به کلی مخالفت کردند. آن ها را راضی کردم ولی تا نزدیکی های تهران آمدند و خانواده ام منصرف شدند. پس از سه-چهار ماه خودش بانی ارتباط با من شد و گفت میخواهم باهات دوست بشم ولی می دانم که هدفش ازدواج داشت. از این به بعد رابطه امان بعد دوستی به خودش گرفت ولی اکنون کاملا دو دلم. بعضی موقع ها در تنهایی با او، او را می خواهم ولی سریع به دنبال کس دیگری می افتم و در این حین(۲ سال اخیر)، چند بار برای دیگران هم خواستگاری رفته ام و من اونها رو نپسندیدم.الان کاملا دو دلم می دانم غیر از من با کس دیگری نبوده است و اخلاق خوبی هم دارد ولی فاصله زندگی ما حداقل ۱۵۰۰ کیلومتر بوده، با او مدتی دوست بوده ام و از لحاظ زیبایی نیز شیفته بقیه میشوم. موقعیت شغلی،تحصیلی و مالیم نیز هم خیلی خوبه. راهنماییم کنید چه کار کنم؟ در ضمن بیشتر او به من وابسته هست تا من به او!

تصویر شهر سوال

با سلام و عرض تحیت

در رابطه با موضوع مذکور لازم است منشاء تردید و دودلی شما شفاف شود. در صورتی که این تردید تنها به خاطر بعد مسافت است ولی از دیگر جهات ابهامی ندارید و وی را می پسندید، بهتر است که به این تردید اعتنا نکنید و در مسیر همراهی و رضایت خانواده تلاش نمائید. اما اگر این تردید ناشی از سایر موارد و از جمله ظاهر و قیافه ایشان است، در صورتی که بعد از ۵ سال همچنان قیافه وی فاقد جذابیت لازم برای شما است و همچنان نسبت به این مسئله تردید دارید، بهتر است از چنین ازدوجی صرفنظر کنید. چرا که این تردید می تواند بیانگر اهمیت مسئله برای شما باشد، اهمیتی که بعد از ازدواج نیز همچنان استمرار خواهد داشت.
در هر صورت لازم است در تعیین تکلیف شتاب کنید و در صورتی که از ازدواج با وی منصرف شدید، از ادامه ارتباط نیز، هم به دلیل اخلاقی و هم عاطفی و روانشناختی، خودداری کنید.

سپاس فراوان

سلام ببخشین من بایه پسری حدود یه سال رابطه داشتم خیلی خیلی عاشقم بود اما بعدش باحرفه مادرش که من دخترخوبی نیسم نسبت به من سردشذومنوتنهاگذاشت البته بگم خانوادهی ما از لحاظ فرهنگی ازاوناسرترن اما من بهش وابسته شدم خیلی دوسش دارم باماهم رابطه عشق بلزی داشتیم الان با اون خاطرات دارم دیوونه میشم وهرروز منتظربرگشتنشم توروخدا راهنماییم کنید

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر
خدمت شما عرض کنم که صرف احساس عشق و علاقه خوشبختی زندگی زناشویی را برای شما به ارمغان نمی آورد . عشق علاقه ایی که منطقی و حساب شده باشد به هیچ وجه باعث رابطه فرسایشی یک ساله نمی شود و باعث اضطراب نگرانی و سلب آسایش شما نمی شود بلکه عشق و علاقه منطقی باعث آرامش ، امیدواری و هدفمندی در زندگی می شود . قطعا کسی که بدون فراهم کردن شرایط خانوادگی و گرفتن رضایت مادر اقدام به رابطه ای می کند ممکن است در زندگی هم بدون در نظر گرفتن شرایط اقدام ناپخته ای داشته باشد. قطعا کسی که حاضر است فردی را یکسال به طرف خودش کشانده به کلمات غیر منطقی مادرش آن را کنار بگذارد چگونه می تواند در زندگی مستقل عمل کند. فرهنگ بسیار در روابط زناشویی و تربیت فرزندان نقش دارد چگونه دو فردی که از نظر فرهنگی متفاوت هستند می توانند زندگی کم تنش و کم جر و بحثی را به وجود بیاورند البته وابستگی باعث پنهان شدن ابعاد مهم شخصیت، خانوادگی و فرهنگی می شود که بعد از گذشت مدتی از زندگی زناشویی آن تفاوت ها پنهانی آشکار شده و در کنار احساس بدبینی و نگرانی نسبت به تعهد و وفاداری زناشویی باعث اختلافات و ناسازگاری هایی می شود. پس شما نباید به خاطر عدم تحمل حال بد و وابستگی به وجود آمده منتظر فردی باشید که یک سال با شما بدون هدف و رضایت والدین رابطه داشته و بعد هم به دلیل عدم استقلال شخصیتی شما را رها کرده و رفته است البته چنین افرادی بعد از ازدواج دچار شک و تردید نسبت به همسرشان نیز هستند پس قدری به بخش منفی این رابطه در حال حاضر و وضعیت آینده ای که می توانست برای شما اتفاق بیافتد ، فکر کنید و راهکارهای زیر را انجام دهید:
۱- ابتدا با نوشتن دلایل ترک سعی کنید شناختی نسبت به اینکه چرا من ترک کنم داشته باشید.
۲- آسیب هایی که تا کنون داشته اید و در آینده خواهید داشت را بنویسید.
۳- به خودتان لحظه ای فکر کنید و بگویید چرا من باید گدای محبت یک فردی باشم.
۴- سعی کنید با ریشه یابی وضعیت خودتان ترجیحا با یک متخصص علت این احساس و کمبود محبت تان را کشف و درمان کنید.
۵- به عدم استقلال و وابستگی به مادر فکر کنید و تصور کنید که در زندگیتان تصمیم گیرنده فقط ایشان نخواهند بود.
۶- به دورویی و عدم تعهد ایشان فکر کرده و به نوسان شخصیتی ایشان که یکبار علاقه مند و یک بار متنفر می شوند فکر کنید.
۷ - تمام محرک های بیرونی و آثاری که ایشان را در ذهن شما زنده می کند و تداعی می کند حذف کنید.(شماره ،تصویر ، اس ام اس ، مکان و زمان رفت و آمد)
موفق باشید.

سلام خسته نباشید
دختری ۲۰ساله هستم متاسفانه چند سال با انواع مختلف پسران دوست بوده ام با اینکه به شدت عذاب وجدان داشتم ولی به این کار ادامه دادم چندبار وب س... دادم و یک بار ارتباط داشتم ولی اتفاقی رخ نداد همزمان با دو پسرکه یکی در شهرما دانشجو است و قصد ازدواج با من ندارد باهاش ارتباط برقرارکردم
دیگری برادر دوستم هست که بسیار پسرخوبی است و منو دوست داره به حدی که میخواد بیاد خواستگاری و منتظره اشاره منه هستم خیلی پاقشاری میکنه که بیاد و از نظر مالی و کاری در سطح خوبیه میدونم که قبلا با هیچ دختری حتی ارتباط تلفنی نداشته اما من کششی به اون ندارم
به نظرم سنم برای ازدواج کمه و آمادگی مسولیت یه زندگی مشترک. ندارم خانوادم هم ۱۰۰%مخالف ازدواج زودهنگام منن از طرفی هم میدونم اگر به زودی ازدواج نکنم ممکنه کنترل نفسم بیشتر از این رها بشه
چیکار کنم؟؟

تصویر پاسخگو

با سلام
در پاسخ شما چند نکته را باید توجه کنید :
۱- این که به قول خودتان با انواع پسرها ارتباط دوستی برقرار کرده اید نشان دهنده تزلزل شخصیتی و اضطراب حاکم بر روحیه شماست . پیشنهاد می شود حتما در این زمینه مشاوری امین و متخصص ( ترجیحا خانم ) به صورت حضوری مشورت نمایید .
۲- این که خود و خانواده تان فکر می کنید سنتان برای ازدواج زود است ، تفکر اشتباهی است . شما هم از نظر سنی و هم از نظر جسمی آمادگی ازدواج و تشکیل و تشکیل خانواده را دارید ، فقط یک مساله هست که در نکته بعد بدان اشاره می کنم .
۳- اصل ارتباط غیر شرعی با نامحرمان کار زشت و ناپسندی است و دوستی و ارتباط همزمان با دو نفر زشت تر و قبیح تر !
گذشته از نادرستی این کار از نظر شرعی و اخلاقی ، آمادگی روحی و روانی شما را برای یک ازدواج سالم از بین می برد .
پیشنهاد ما این است که ضمن توبه و ترک این گوه مراودات غیر شرعی با نامحرمان ، زمینه ازدواج و خواستگاری خود را فراهم آورید . البته چنانچه همین پسری که گفتید به خواستگاریتان آمد ، پاسخ مثبتتان پس از تحقیق و بررسی از این که هماهنگی و تناسب لازم برای ازدواج را دارید ، باشد .

ممنون بابت پاسخگویی سریعتون
لازم بود اشاره کنم که من از کودکی به خاطر شاغل بودن پدر و مادرم و رابطه نه چندان صمیمی با خواهرانم به تنهایی بزرگ شدم و سابقه یک دوره افسردگی رو هم دارم پناه.بردن به جنس مخالف بیشتر برای فرار از حس تنهایی است که به طرز آزاردهنده ای مرا اذیت میکند بودن با جنس مخالف هیچ لذتی برایم ندارد و بیشتر باعث عذاب وجدانم میشه
از نظر خانوادگی پسر مذکور خانواده خوبی دارند ولی چون پدرشان فوت کرده مسئولیت زندگیه خانوادشونم ایشون برعهده داره و وکیل هست
من منتظر یه تلنگرم...
ممنون ازتون

باسلام زني هستم كه قبل ازدواج چند دوست پسر داشتم و با يكي از خاستگارهام رابطه جنسي البته صيغه داشتم و به دختريم خدشه اي وارد نشد و توبه كردم و با گواهي سلامت با مردي ازدواج كردم كه ميگويد در مجردي هيچ خطايي نكرده و موضوع داشتن دوست پسر را به او نگفتم ولي بعد از نامزدياو متوجه شد و پيگير تا تمام اطلاعات را در آورد و عشقش به من كمرنگ و سرد شد و سر هر دعوايي ميگويد تو دست دوم هستي و من زن سربه زير دختر پاك ميخواستم حقم بود بدانم بعد تصميم بگيرم سرم كلاه گذاشتي و به من بدهكاري و تا اخر عمرم فراموش نميكنم و به رويت مي آورم . به نظر شما حالا من بايد چيكار كنم من حالا هم ازدواج كردم هم فرزند دارم در مدت چند سال زندگيه متعهلي ام حتي يك خطاي كوچك هم نكردم و وفادار و پاك ماندم فقط تنها ترسم اين است به خاطر اين موضوع بخواهد اشتباهي كند و يا صيغه كند .حالا بايد چكار كنم ايا بايد ازش جدا شوم و يا چطور اين موضوع را از ذهنش حذف كنم انقدر برويم نياورد

تصویر پاسخگو

باعرض سلام و تشکر
خدمت شما عرض کنم صرف نظر از مسایل گذشته و اثراتی که در زندگی زناشویی فعلیتان گذاشته است اگر همسرتان فکر می کند با صیغه کردن به شما شبیه می شود و هر دو یک نقطه مشترکی نسبت به تجربه جنسی و زناشویی در پرونده تان ثبت می شود شما نباید نگران باشید چون به هر حال ایشان از زندگی شما مطلع شده و اطلاعاتی که الان در ذهن دارد و تصویر ذهنی اینکه همسرش با یک مرد دیگر رابطه جنسی و زناشویی داشته است بسیار ازار دهنده است. پس اگر ایشان با این کار احساس و افکار و تصور ذهنی اش درمان می شود خب ممانعت و نگرانی شما یک خودخواهی است . اما به نظر بنده ایشان نمی تواند درد روحی و روانی را با این کار التیام دهد و باید برای ادامه زندگی با مشاوره صحبت کند و تحت درمان قرار گیرد تا حدی بتواند گذشته شما را چشم پوشی کند و با تصاویر وافکار ذهنی که باعث به وجود آمدن حس نفرت و انتقام می شود مبارزه کرده و مسلط شود . اگر درمان تأثیری نداشته باشد قطعا این مسأله باعث آزردگی همسرتان و به تبع آن شما خواهد شد و صرف صیغه کردن ایشان درد ایشان را التیام نمی دهد. پس در قدم اول باید درمان توسط مشاوره صورت گیرد . انشا الله با بکار گیری تکنیک های مشاوره زندگی شما رو به بهبودی خواهد گذاشت .
موفق باشید.

سریع به این خانم بگید سیم کارتشو محو کنه

سلام پسری۲۲ ساله هستم و یک ترم از دانشگاهم باقی مونده و البته سربازی هم دارم از طرفی علاقه شدیدی نسبت به یکی از دختران دانشگاه دارم البته تا حدودی هم با کمک اموزش دانشگاه نسبت به اون یک سری شناختهایی پیدا کردم اما ولی من از همون روزهای اول دانشگاه تلاش بر این داشتم که از لحاظ اقتصادی مستقل بشم ولی خوب با یه کار تولیدی و سپس ناموفق بودن توی اون کار به خاطر شرایط بازار مجبور به تعطیلی اون شدم و در حال حاضر هم کاری ندارم و به خاطر سربازی که پیش رو دارم نمیتونم به کار جدیدی فکر کنم ودر عین حال ترس از دست دادن کیس مورد نظر و پیدا نکردن چنین کیسی در اینده خیلی عذابم میده به نظر شما راهکاری وجود داره که من به خواستم برسم در صورتی که شناخت طرفین کامل باشه.ی اصلا اگر خانواده و خوده دختر با شرایط من کنار بیاد ین ازدواجی به صلاح من هست یا نه

تصویر شهر سوال

با سلام و عرض تحیت خدمت جنابعالی
معمولا اینگونه است که اگر فردی از ابتدا به فرد خاصی علاقه و قصد ازدواج با وی را داشته باشد اما قهرا و ناخواسته از ازدواج با ایشان باز بماند، در صورت ازدواج با فردی دیگر مــمــکــــن است از رضایت لازم برخوردار نشود(البته منظور این نیست که در صورت ازدواج با فرد مورد علاقه هیچ مشکلی پیش رو نخواهد بود و ما در ازدواج و رسیدن به اهداف آن موفق می شویم، بلکه منظور این است که تاسف عدم ازدواج با فرد مورد علاقه را نمی خوریم و...) با لحاظ چنین احتمالی پیشنهاد ما این است در صورتی که نسبت به وی علاقه و وابستگی خاصی دارید و در کنار آن از شناخت لازم از ایشان نیز بهره مند هستید، موضوع را به صورت رسمی با خانواده ها درمیان بگذارید و با توکل به خدا گامهای بعدی را نیز بردارید. ناگفته روشن است که تحقق چنین فرضی مستلزم موافقت دختر و خانواده وی با شما و شرایطتان است.
اما اگر علاقه خاص و یا شناخت لازم نسبت به ایشان وجود ندارد، بهتر است تا فراهم شدن شرایط مطلوب موضوع را به تاخیر بیاندازید چرا که نبود آمادگی های لازم مانع از دستیابی به اهداف ازدواج خواهد شد.

در مجموع اگر به وی علاقه خاصی دارید بهتر است شما با اقدام رسمی نظر فرد مقابل و خانواده وی را جویا شوید و در صورت موافقت اولیه مدت بیشتری را در عقد و یا دوره نامزدی بمانید.

با سلام
من پسری ۲۳ ساله هستم دارای سطح اعتقادی متعادل
مدتی با دخنری از دانشگاه دوست معمولی بودیم ک در طی این مدت اشنایان از رابطه ما کم و بیش خبر دار شدند و در این زمان اعتماد دختر ب بنده جلب شد و تمامی گذشته ی خود و روابط مشروع و نامشروع خود را توضیح داد . در طی مدت زمانی ۱ ساله
حتی ایشان به داشتن رابطه س ... ناخواسته از طرف یک دوست پسر قبلی ک قصد ازدواج داشته اعتراف کرد و تمتمی ریز زندگی خود را با علاقمند شدن خود بیش از پیش تعریف کرده
به طوری ک تمتمی روابط دوستی و ... خود را با معرفی شخص توضیح داده است
و به دنبال او از طرف بنده هم چنین اشتباهی رخ داده ک روابط خود را فاش کرده ام
و اکنون چندین مدت است که روابط ب حدی جدی شده است که خواهان ازدواج هستیم
اما با این وجود در فکر اینجانب تمامی این موارد و روابط هر روز مرور میشود ک چنین مشکلاتی بوده است
ضمنا در خانواده دختر رابطه ی دوستی بیشتر از خانواده ما آزاد است و جزع موارد غلط نبوده
ولی دختر از علاقه ی شدید ک بین ما و بیشتر او هست تن به هر نوع حجاب و محدودیتی داده است
به نظر شما با وجود این نکات منفی ازدواج ما و ادامه ی این رابطه صحیح است ؟
ضمنا متذکر میشوم ک این روابط دو طرف فقط بین ما فاش شده است و خانواده ها و دوستان مشترک و ... هیچ یک را خبر نداشته یا فقط در حد دوستیه معمولی خبر داشته اند
ممنون میشم هر چ زودتر راهنمایی کنید چون در حال حاضر در تایم اضافه هستم برای خواستگاری
به طوری ک همه دلیل این شکیات را خواهانند

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر
خدمت شما عرض کنم متأسفانه موضوعی که زمانی مهمترین موضوع زندگی یک انسان ایرانی و مسلمان بود امروزه دستخوش احساس و عواطف سریع ، آنی و آزرخشی و البته پشیمان کننده شده است . شما اگر سری به مراکز مشاوره بزنید و زن و شوهر های ناسازگار را ببینید و یا دادگاه های خانواده را مشاهده کنید خواهید فهمید که تعداد ازدواج هایی که با دوستی شروع شده و رابطه مستقیم با بهانه شناخت بیشتر بین دختر و پسر بوده چند درصد طلاق ها را تشکیل می دهد. صرف احساس آرامش و علاقه مندی و یا وابستگی ضامن زندگی زناشویی نخواهد بود و فرهنگ ، خانواده و تفاوت های شخصیتی و فردی که معمولا در وابستگی به صورت بسیار سریع و خزنده در پشت شخصیت ظاهری افراد پنهان شده و بعد از کاهش احساسات و هیجانات یعنی بعد از دو سال زندگی زناشویی به صورت تدریجی سر و کله اش پیدا شده و ناسازگاری ها و تعارضات و مجادله های زن و شوهر را استارت می زند. ما کم نداریم افرادی که صرف به خاطر دوستی قبل از ازدواج دچار بدبینی و یا وسواس فکری و نگرانی از تعهد قبل او بعد از ازدواج از طرف مقابلشان می شود . فکر نکنید صداقت ایشان و گفتن ارتباط دوستانه و یا جنسی باعث افزایش اعتماد شما در آینده خواهد شد البته ممکن است شما صداقت ایشان را تحسین کنید ولی قطعا بعد از کاهش این داغی و احساس آتشین شما به شدت متنفر ، بدبین و دچار وسواس فکری خواهید شد. کم نداریم زن هایی که می گویند همسرم به محض اینکه اس ام اس برایم آمد به سرعت به طرف موبایلم حرکت می کند و تا کنون چند بار به دلیل این مشکل ما با هم دچار تنش شده ایم و یا آقایی که اگر تلفنش مشغول باشد و یا قطع موقت داشته باشد همسرش دچار اضطراب و نگرانی و تنش می شود. نکته دیگر اینکه پذیرفتن باید ها و نباید ها و ارزش ها و قواعد در دختر و پسر هایی که از مسیر منطقی همدیگر را انتخاب نکرده اند و ابتدا دوستی و وابستگی شروع شده است امر طبیعی است البته این گونه به رنگ طرف مقابل درآمدن صرفا احساسی است و قطعا بعد از ازدواج به تدریج فرد قواعد و ارزش هایی که قبلا با ان زندگی می کرده را اجرا می کند پس نباید به پذیرش های احساسی سبک های مانند سبک پوشش ، روابط وووو دل خوش کرد. قطعا شما به دلیل داشتن اطلاعات منفی قبلی از همسر آیندتان دچار ریسک در ازدواج خواهید شد و اصلا به صلاح شما نیست که ازدواج کنید و البته برای ازدواج های بعدی نیز حتما باید با مشاوره حضوری گفت و گو داشته باشید.موفق باشید.

سلام من دختری۲۱ساله هسم بایکی دوستم ک همسن خودمه.همودوس داریم.هردو دانشجوکارشناسی.خانواده ی پسره از رابطمون خبر دارن حتی مادرش باهام صحبت کرد.پسره حتی پیش اومده یکی از پسرا ک اذیتم میکردو زده و بی ابروشد واقعا پسرمتینو سنگینی بود غیرتی شد خلاصه معذرت خواهی کردنو درست شد.حالا مشکل من اینجاس الان ۲ونیم ساله باهمیم ولی میگ درسم تمومشه برم سرکار میام خواستگاری منم شک میکنم.درکل دخترشکاکیم.چیکار کنم؟مامانشم بهم گف باید صبرکنم فعلا.خواستن باخانوادم حرف بزنن من نزاشتم اخه خانوادم نمیزارن بیشتراز چن ماه نامزد بمونیم.چیکارکنم؟

تصویر شهر سوال

با سلام و عرض تحیت خدمت شما خواهر محترم

هرچند برخی شواهد می تواند گویای صداقت و قصد ازدواج وی با شما باشد، اما با توجه به ابهام مسئله در بعد مدت و زمان و در نتیجه احتمال تغییر نظر ایشان، ادامه دادن این وضعیت نه تنها از لحاظ دینی درست نیست که از لحاظ عاطفی و روانی نیز ممکن است شما را با آسیب مواجه کند. بعلاوه اینکه حتی اگر ایشان نظرشان تغییر نکند و تا آخر به پای شما بایستد، معلوم نیست که خانواده شما و ایشان تا چه اندازه با این پیوند موافقت داشته باشند. بنابراین بهتر است یا از سرمایه گذاری عاطفی نسبت به ایشان خودداری کنید، و یا تلاش کنید تا زمینه خواستگاری رسمی ایشان فراهم شود

در پناه خدای متعال موفق باشید

سلام
من زن متاهلی هستم که شوهر و بچمو دوست دارم و به هیچ قیمتی حاضر نیستم ازشون دست بکشم ولی به تازگی یکی از همکلاسیهام به من اظهار علاقه کرده و با اینکه می دونه من متاهلم و هیچ رابطه ای نمی تونه بینه ما باشه میخواد که فقط به هم پیام بدیم و با هم در ارتباط باشیم می دونم کارم اصلن درست نیست من با ایشون مثله یه دوست معمولی رفتار می کنم و چند بار خواستم همه چیو تموم کنیم ولی ایشون میگن که نمی تونن و میگن قول میدم مثله یه دوست معمولی باهات رفتار می کنم من با تو احساس آرامش دارم لطفا راهنماییم کنین و من حتی در دوران تجردم با هیچ پسری دوست نبودم و با همسرم هم به شیوه کاملا سنتی ازدواج کردیم ، دوست ندارم ایشون رو از خودم ناراحت کنم چون مثله برادرم برام عزیزه و البته از من کوچکتر هم هست حتی ایشون به من اصرار دارن که من باهاشون بیرون برم ولی اصلا تمایل به انجام اینکار ندارم فقط به من بگین من چیجوری می تونم ایشون رو متقاعد کنم که این رابطه هر چقدر هم سطحی باشه اصلا درست نیست بدون اینکه ناراحتش کنم ، خیلی ممنون

تصویر soalcity

سلام
قرآن در کنار هشدارهای متعدد درباره دشمنی شیطان، از خطوات شیطان نیز پرهیز داده که کم کم انسان را به تباهی می کشاند.
کافیست کمی در کامنت های همین سایت نگاه کنید تا با توجه به تجربیات دیگران متوجه شوید، همان دوستی معمولی هم می تواند زندگی شما را نابود کند. و معلوم نیست چرا ناراحت کردن کسی که خواسته شیطانی از شما دارد، برایتان سخت است!
به هر حال ترجیح ناراحتی او، بر تباه شدن زندگی خانوادگی تان (شوهر، فرزند و خودتان) بسیار واضح است. و تنها راهی که برای نجات از این وضعیت دارید، بی اعتنایی محض است. و الا مطمئن باشید که پله پله به رابطه ای عمیق تر خواهید رسید.

بسایرعالی بود منم این مشکل داشتم البته یک سال بعد ازدواجم مادرم فوت کرد و من ارتباط اندکی در حد درد دل با شخصی که قبل از ازدواجم به او فکر میکردم داشتم، لازم به ذکره من با شخصی ازدواج کردم که قابل ستایشه بسیار آقا و با ایمان مهربونه به من تو نمیگه، اصلا قابل مقایسه با شخصی که به او علاقه داشته ام نیست به عبارتی من به خودم تهمت عاشقی زده بودم.شیطان همیشه درکمینه مخصوصا تو مشکلات و تنهاییات پس اون موقع است که باید حواستو جمع کنی چون ممکنه به خودت بیای ببینی تو منجلاب فرو رفتی .قدر همسرتونو بدونید کسی که خداوند سر راهتون قرار داده حتما لایقتونه پس لایقش باشید .شاد باشید .

سلام و درود الهی بر شما
از این سوال و جواب واقعا بهره بردم اولین جاییه که سوالی مطرح میشه و کامل جواب داده میشه حتی راه کار هم داده شده .متاسفانه مشاوره سایت های دیگه خیلی ناقص بوده و آدمو قانه نمیکنه بهر حال بنده خیلی استفاده بردم و ممنونم

تصویر شهر سوال

با سلام
از توجه شما سپاسگزاریم

سلام
دختری هستم ۲۳ ساله تقریبا ۴ سال هست که با پسری رابطه دارم شهر ایشون ۷ ساعت از شهر من فرق داره من ترک هستم و اون کرد و به هم علاقه شدیدی داریم اما در ازدواح دودل هستیم میترسیم بهد ازدواج دیگه فرهنگ ما با هم جور نشه و شاید اون اخلاقش فرق کنه اصلا یه حرفای ناجو رو ترسناک به فکرمون میاد نمیدونم چیکار کنم خواهشا راهنماییم کنید ممنون.

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر
خدمت شما عرض کنم یکی از موضوعاتی که در ازدواج مطرح است همخوانی فرهنگ دختر و پسر است که متأسفانه در وضعیت شما این هم خوانی وجود ندارد و اینکه شما بعد از ۴ سال وابستگی الان به فکر تفاوت های فرهنگی افتاده اید جای تعجب است . در یک وضعیت مطلوبی که دختر و پسر از نظر شخصیتی و خانوادگی منطقی رفتار می کنند از همان ابتدا به جای وابستگی و کشاندن رابطه به ۴ سال در بازه زمانی یک ماه هر طور که شده از مراجعه به مشاوره گرفته و یا مشورت با خانواده نسبت به این تفاوت ها تعیین تکلیف می کردند از طرفی ما نمی دانیم که شما چه حرفای ناجور و ترسناکی به فکرتون می رسه ای کاش تعدادی از این حرفها را می نوشتید اما به هر حال ازدواج شما با ریسک بالایی خواهد بود و بهتر است برای مشخص شدن دقیق موضوع به یک مشاوره حضوری اقدام کنید و اگر بتوانید تصویر آینده زندگی مشترکتان را که همان بدبینی ها ، تفاوت های خانوادگی ،فرهنگی و شخصیتی را تقویت کنید و بتوانید این وابستگی کم و کمتر کرده و جدا شوید بسیار کار منطقی و عاقلانه ای انجام داده اید البته بعضی از افراد با اینکه می دانند این رابطه طولانی مدت کار درستی نبوده ولی به دلیل فرار از مشکلات روانی که ناشی از ترک وابستگی سراغ افراد می آید مجبور هستند که در این رابطه بمانند . مانند کسی که به دلیل فرار از مشکلات جسمانی و روحی ناشی از نشانگان ترک مواد مجبورند که به مصرف ادامه بدهند و دچار یک درماندگی بشوند غافل از اینکه ممکن نشانگان ترک یکماه آن ها را آزار دهد ولی ادامه این رابطه به کل زندگی و سرنوشت شان تأثیر می گذارد پس شما با تدوین یک جدول سود و زیان در این رابطه از نظر منطقی این وضعیت را بررسی کنید و نقطه برگشتی را برای خودتان ایجاد کنید و این نقطه را با حمایت های مشاور و خودتان تقویت کنید تا از این وابستگی خلاص شوید موفق باشید.

سلام
دختری ۲۵ ساله هستم. تا حال هیچ رابطه دوستی با پسری حتی در دانشگاه نداشته ام و کاملاً مخالف این روابط بودم. تا اینکه حدود ۵ ماه پیش از طریق اینترنت در یک گفتگوی عادی با پسری آشنا شدم که از لحاظ تحصیل و موقعیت شغلی هم سطح من نبود من همیشه به ازدواج با پسری هم سطح خود از نظر کار و تحصیل فکر میکردم ولی وقتی قصد خود را دوستی ساده و اجتماعی و بدون ایجاد وابستگی اعلام کرد مرا خواهر خود خطاب کرد منم راضی شدم . اوایل از گفتن نام حقیقی خود نیز اباع داشت که به اسرار من و تحدید به ترک نام خود را گفت و دلیلش را ترس از ایجاد وابستگی و مشکلات بعد ازدواج میگفت. رابطه ما و قرار ملاقاتمون پنهانیه.بین ما هرگز الفاظ عاشقانه رد و بدل نشده . الان بعد ۵ ماه من احساس میکنم بهش وابسته شدم و نمی تونم بهش فکر نکنم ولی راجع به احساس اون نمی دونم. او در کل پسر مغروری است ولی فکر میکنم او هم مرا دوست دارد ولی نیت واقعیشو از این رابطه نمی دونم. خواهشا راهنمایی ام کنید.

تصویر پاسخگو

با سلام
خواهر گرامی ، متاسفانه شما وارد چرخه معیوبی از روابط احساسی شده اید که از همین الان نشانه های پشیمانی و خسارت از آن پیداست .
وابستگی های غیر عقلانی و سرمایه گذاری عاطفی غیر منطقی ، از خصوصیات دوستی های خارج از چارچوب اطلاع خانواده و عرف جامعه است .
به نظر بنده وقتی خود می دانید تناسب و هماهنگی فکری و روحی و تحصیلی بین شما وجود ، ادامه دادن رابطه و فکر کردن به ازدواج خیالی صد در صد اشتباه است . بنابر این شما باید بدون هیچ ملاحظه و تعلل به این رابطه اشتباه پایان دهید .
موفق باشید

من جوانی ۲۷ ساله از تهرانم مجردم، و خیلی وقته تمایل به ازدواج دارم. باور کنید تا الان بصورت رسمی از ۳۱۷ دختر خواستگاری کرده ام. اما هیچکدامشون جواب مثبت نداده اند؛
بنظر شما چه علتی برای به نتیجه نرسیدن اقدامات من وجود داره؟
قدم ۱۷۸/ وزنم ۶۵
تحصیلاتم فوق لیسانس هست/اگر چه درامد خیلی کم و بخور نمیری دارم.
آدم معمولی هستم، شاید خوشکل نباشمم اما انقدر ها هم زشت و غیرقابل تحمل نیستم.
باوجود اینکه بچه تهران نیستم، اما دوست دارم در تهران ازدواج کنم، و همین جا هم زندگی بکنم، و اینجا و امکاناتی که برای پیشرفت داره، بهره مند بشم.
از ۴ سال پیش اولین خواستگاری ام را از خانمی به نام بهار در حوالی میدان خراسان انجام دادم. خودم تنها رفتم خواستگاری، آخه والدینم مسن هستند و بنده های خدا نمیتوانند هر بار دنبال من بیایند و منم دلم نمیاد امنها رو اذیت کنم.
بهار خودش ۱ سال از من بزگتر بود، اما پدر ومادرش با وجود تعارفات و علایق اولیه اما بعد از ۳ روز گفتند دختر ما به خانه و زندگی مناسب نیاز داده که شما ندارید......
وقتتون رو نمیگیرم...
خواستگاری دوممم با محدثه از حوالی سید خندان بود، تو دانشگاه باهاش آشنا شدم..... بعد ۲ ماه اصرار برای ازدواج با اون، منو به خونه اشون راه دادند اما متاسفانه اونها منو به بهانه اختلاف فرهنگی رد کردند.
خلاصه کلام فاطمه، کوثر، سهیلا و ...... تا اینکه اخریش هم همین چند وقت پیش پیش بود از یه خانم ۳۷ ساله که حدود ۱ سالی بود می شناختمش و می دونستم بیوه هست و بنده خدا شوهرش ایشون رو طلاق داده خواستگاری کردم، دوست داشتم با این کارم علاوه بر اینکه کمکی به اون خانم تنها کرده باشم مشکل خودمم نیز حل شده باشه.
سرتون رو درد نیارم به یکی از افراد مسن محله سپردم که برای من خواستگاریش کنه اما متاسفانه اونم منو به بهانه سن کم رد کرد.
کار تا جایی بالا گرفته بود که به هر کسی که میرسیدم پیشنهاد ازدواج می دادم، و هر کسی رو که فقط یه بار بهم سلام کرده بود رو به ازدواج فرا می خوندم. حتی یه بار هم یادمه از یه خانمی دو بار خواستگاری کردم، البته بار دوم نرفتم چون بمحض اینکه بهش گفتم، به من گفت شما حافظه اتون سالمه؟! منم گفتم بله شکر خدا. چطور؟ گفت آخه ۳ سال قبل من به شما جواب رد داده بودم..... هیچی، منم فقط شرمندگیش برام مونده بود.
خلاصه کلام تو این چند سال بشدت سختی کشیدم ؛ کل درامدم رو در این راه خرج کردم. هرچی پول داشتم خرج گل و شیرینی کردم و اخرش خودمم از همه کامم تلخ تر بود.
اما چیزی که توجه منو در همه این موارد به خودش جلب کرد، و بنظرم میتونه موضوع یه پایان نامه در سطح دکتری باشه، نگاه مادی گرایانه و انتظاری بود که دخترها از خواستگارها یا دوست های پسرشون، برای دادن یه زندگی مرفه تر، راحت تر، (از نظر مادی) و پرزرق و برق تر داشتند. که این موضوع واقعا در تحلیل نهایی می تونه نشون دهندۀ یه آسیب بزرگ اجتماعی باشه که مجال پررداختن به اون در اینجا وجود نداره..... .
سوالم از شما اینه، اما دنیا چرا این جوری شده؟ دخترها چرا همه اش دنبال پول و مادیات اند، چرا حاضراند تا آخر عمرشون تنها بمانند اما، پیشنهاد جوان سالمی مثل منو قبول نکنند؟ هزاران چرای دیگه وجود داره... خودشون باید روزی در قیامت در پیشگاه خداوند، جواب این چراها رو بدهند. مگه ارزش این دنیا و مادیاتش چقدره؛ که ما حاضر باشیم خودمونو آلوده گناه کنیم، با افرادی بگردیم که فقط هدفشون سوء استفاده از ما باشه؛ عمرمون رو در پارک ها و کافی شاپ ها به سرببریم، اما یه زندگی سالم و ازدواج رو مشروط به داشتن ماشین و خونه و صد تا چیز عجیب دیگه بدونیم؟ واقعا چرا....
من که کلا قید ازدواج رو زدم اما به خانم های محترم توصیه می کنم، دست از این ظاهر پرستی و مادی گرایی بردارند، به ملاک هایی توجه داشته باشند که بنیادین و اصولی باشه. چیزی مثل درستکاری و صداقت، انصاف و مهربانی؛ دانایی و بصیرت و... اینها ویژگی ها و اصولی هستند که همیشه و همه جای دنیا برای همه ادم ها محترم و مورد تقدیر بوده. در حالیکه مادیات و ظواهر دنیا ابدا دوام و پایداری نداره و نمی تونه ضامن خوشبختی کسی در زندگی باشه.
مگه ما اومدیم این دنیا که همش پول جمع کنیم؟ واقعا چرا دخترها اینطوری فکر می کنند؟
خانم های عزیز جامعه ما جامعه جوانیه، پسرهای زیادی آرزو و حسرت یه زندگی سالم و درست رو میکشند، در حالیکه وقتی فهرست درخواست ها و انتظارات خانم ها رو می بینند، ترجیح می دهند، تا آخر عمر مجرد بمونن. نگید حرفهام دروغه، من خودم یکی از این پسرها هستم، چندین نفر دیگه رو هم میشناسم که چند بار رفتن خواستگاری اما دخترها بازهم با چنین بهانه هایی قبول نکردند. خود دانید..... ما که خیری از شما ندیدم، اما بهتون توصیه می کنم، ساده و سالم زندگی کنید تا گرفتار آدم های پیچ و ناسالم نشید.
دوست داشتم این دلنوشته رو اینجا بذارم؛ تا تلنگری باشه برای اون دخترهایی که احساس می کنند ازدواج یه تجارت و معامله ییه که در اون باید بیشترین سود و بهره مادی رو ببرند و تا جایی که می تونند سر شوهراشون کلاه بذارند.

شاید دیدگاه من به موضوع متفاوت باشه، اما اگه احساس می کنید، من اشتباه می کنم، خوشحال میشم منو راهنمایی کنید تا طرز فکر اشتباهمو بندازم دور....مرسی از کمکتون...

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر
خدمت شما عرض کنم از اینکه متن بسیار بالایی برای این بخش فرستادید بسیار خوشحالیم اما بنده به عنوان مشاور خدمت شماعرض کنم ما دختر خانم بسیار زیادی در بخش های مختلف مشاوره داشتیم که از اینکه پسرها می روند و دیگر پشت سرشون رو هم نگاه نمی کنن داشتیم حتی بدون چشم داشت مادی ولی متأسفانه فرهنگ جامعه ما در حال حاضر فرهنگ تغییر یافته و پشت زده به فرهنگ نسل های قبل است به دلیل مسایل اقتصادی دختر ها ممکن است خوشبختی را در اقتصاد ببینند و به طور کلی ارزش های زندگی تغییر کرده است اما نمی توان همه را با یک دید نگاه کرد و شما هم باید از انتخاب همسر صرف نظر نکنید و به عنوان مثال به مراکز ازدواج آسان در تهران و سایر شهرستان ها هم سری بزنید تا بتوانید مورد دلخواه خود را بیابید. پس سوال شما که چرا اینطور شده اند نمی تواند کلی گویی کرد و در حال حاضر هم دختران زیادی وجود دارند که دنبال خواستگار خوب می گردند و هیچ خواسته مادی هم در حد بالا ندارند. موفق باشید.

قدر همسر با ایمان و زندگیتونو بدونید دیگه.والا من نمیدونم بعضیا دنبال چی هستن.دوستی معمولی دیگه چه صیغه ایه
هر نوع ارتباط مخفیانه با نامحرم حرامه و برای زن شوهر دار خیانت محسوب میشه.اگه هم فکر میکنید لیاقت همسر خوب
ندارید ازش طلاق بگیرید دیگه.والا دیگه چی بگم...

سلام.من پسری ۲۳ ساله هستم از تهران.از مدت ۴ سال پیش با دختری از مشهد که از من یک سال کوچکتر است در فضای مجازی دوست شدیم.تا۲ سال ارتباطمون بصورت اس ام اسی و تلفنی بود.بعد که تهران دانشگاه قبول شد کم کم ملاقات ها و بیرون رفتن ها هم ب ارتباطمون اضافه شد.واقعاعاشق هم هستیم و قراره ازدواج گذاشتیم.از گذشته ی اون دختر کاملا مطمئن نیستم ولی مطمئنم که باکسی نبوده بخاطر شرم و حیایی ک در اولین ملاقات داشت.ولی چندوقته بخاطر فهمیدن دروغ ها و پنهان کاریهایی ک کرده از جمله دست دادنش ب پسرهای فامیل و شرکت کردنش در عروسی های مختلط و بدون حجاب فامیل عصبی ام.بافهمیدن اینکه تو این مدت اینهمه دروغ گفته و پنهانی همچین کارهایی کرده اعتمادم بهش سلب شده ولی نمیتونم ازش جدابشم.دوستش دارم اونم عاشقمه نمیتونیم ازهم جداشیم.جدیدا میگه خواستگار داره باید برم خواستگاریش و بعد ازدواج مشهدزندگی کنیم.ولی اولا من دارم میرم سربازی و شرایط ازدواج رو ندارم و دوما هیچوقت نمیتونم بعدازدواج مشهدزندگی کنیم.میگه ازطرف خونوادش تحت فشاره و باید کاری کنم.متاسفانه خانواده من جوری نیستن الان برن برام خاستگاری.هرچندمادرامون از دوستیمون باخبرن..باهم صحبت کردیم میتونیم ازهم جداشیم ولی عذاب وجدان اینکه دیگه پاک نیسیم داغونم میکنه و هم اینکه نمیتونم فراموشش کنم و مسر به ازدواج باهاشم.مشکل دیگه که عصبیم میکنه اینه که اگه ازش جداشم دیگه دختره پاکی پیدانمیکنم که قبلاباکسی ارتباط نداشته باشه.من رو گذشته ی همسرایندم خیلی حساسم.خواهش میکنم این رو هم نگین که نباید دختر ازگذشتش بگه.چون نگه و بعد ازدواج خودم بفهمم معلوم نیس چه اتفاقی بیفته پس بهتره دختراموقع خواستگاری باصداقت همه چیوبگن تا پسر خودش تصمیم بگیره.واقعا نمیدونم این رابطه رو باید چیکار کنم.خواهش میکنم شما و هرکسی ک پیاممو میخونه راهنماییم کنید.واقعا بریدم.بگیدچیکارکنم.و جداشدم ازکجا دختر پاک پیداکنم برای ازدواج که پسری تو گذشتش نبوده باشه.این فکرهمیشه تنمو میلرزونه که از این دخترجداشدم برای ازدواج دیگه دختر پاکی پیدانمیکنم.. کاش اون موقع ازروبچگی باجنس مخالف دوست نمیشدم.جووناسمت این دوستیا نرن واقعا خدا یک حکمتی داشته که دوستی دختروپسر رو منع کرده.

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر
خدمت شما عرض کنم متأسفانه شما بدون اینکه با خودکنترلی و خویشتن داری و تفکر نسبت به رفتار صرفا از روی کنجکاوری اقدام به مهمترین تصمیم زندگیتان گرفته اید مشخص نیست که چگونه به این نتیجه رسیده اید که در سن ۲۳ سالگی که معمولا عطش جنسی البته با پوشش عشق و علاقه و زمانی که هنوز مقدمات یک زندگی منطقی مانند شغل و سربازی و سایر آمادگی ها را نداشتید اقدام به انتخاب کرده اید. البته نحوه انتخاب مستقیم شما آن هم از طریق شبکه مجازی که هزاران ریسک و ابهام در افراد استفاده کننده هست شما اقدام به امر مقدس ازدواج کرده اید مانند کسی است که در جا و مکان آلوده اقدام به برداشتن تکه ای شیرنی کند خب مشخص است که اگر آن شیرنی ذاتا آلوده نیست ولی در مکان آلوده محال است آلوده نشده باشد . معمولا دخترهایی که از عزت نفس ، خودارزشمندی و هدفمندی و انسانیت بالایی برخوردارند با وقار و سنگینی تمام و قاطعیت به هیج وجه به خود و طرف مقابل اجازه نمی دهند که رابطه مستقیم داشته باشند و در صورت اصرار بر ارتباط قاطعانه به طرف مقابل می گویند که از مسیر رسمی و منطقی وارد شوند . متأسفانه شما موضوع انتخاب شریک زندگی که مهمترین اتفاق در زندگی است و کتاب ها و رشته های تحصیلی و مشاوران پیش از ازدواج سالیان سخت و متمادی در مورد آن تبادل نظر کرده و می کنند را دست کم گرفته اید و وارد این باتلاق عشق های بی هدف و وابستگی پشیمان کننده شده اید . با این ارتباط هم ریسک زندگی خودتان را نسبت به این خانم بالا برده اید یعنی شما الان که هنوز زندگی را شروع نکرده اید نسبت به روابط گذشته ایشان دچار نگرانی هستید خب مسلما وقطعا بعد از گذشت مدتی از زندگی زناشویی این احساس چندین برابر خواهد شد چون معمولا عشق های و وابستگی های غیر منطقی زود سرد می شود و شما هستید با اطلاعاتی منفی که در مورد شریک زندگی تان دارید البته در کنار این بدبینی و تنفر تفاوت های فردی ، خانوادگی و فرهنگی که پشت وابستگی پنهان شده بود. و اگر هم با این فرد ازدواج نکنید نسبت به افراد دیگری که بخواهید انتخاب کنید دچار وسواس فکری ونگرانی و بدبینی خواهید بود زیرا ذهن شما یک ذهن آلوده به بدبینی وشکاکیت و حساسیت نسبت به تجارب گذشته افرادی که می خواهید زندگی را با آنها شروع کنید خواهد بود لذا به نظر می رسد شما ابتدا با کاهش سرمایه گذاری روانی و عاقبت اندیشی و تحلیل سود و زیان این رابطه ، مقدمات و آمادگی های لازم و منطقی را برای اصل تشکیل زندگی کسب کنید طبق تحقیقات بهترین سن ازدواج در پسران ۲۴تا۲۸ سال است پس با کاهش وابستگی با کمک یک مشاوره حضوری و پاک کردن ذهن و روان تان از بدبینی و وسواس فکری و انتخاب از مسیر منطقی و رسمی همراه با مشاوره پیش از ازدواج می توانید زندگی مناسبی را انتخاب کنید موفق باشید.

باعرض سلام وخسته نباشید من دختری ۲۰ ساله هستم ودر خانواده مذهبی بزرگ شدم در ۱۹ سالگی با آقا پسری از طریق اس ام اس آشنا شدم ولی به دلایلی که می دانستم از نظر دین اشکال دارد از ایشان خواستم که دیگر اس ندهد اما ایشان ادامه دادند تا اینکه من کم کم ازشون خوشم اومد پسر معقولی به نظر می آید بعد از ۳ماه ارتباط تلفنی در حد آشنایی چون مادرم متوجه شد از ترس آبرویم بدون اطلاع از ایشان جدا شدم و خطمو عوض کردم وهمش به فکرش بودم تا اینکه در دانشگاه قبول شدم چون در خوابگاه بودم تصمیم گرفتم دوباره با ایشان در ارتیاط باشم وبه او زنگ زدم دوباره وابسته شدم وخیلی دوسش دارم او ناراحت ازاینکه چرا بیخبر رفتم از دستم عصبانی بود اما دوباره برگشتیم به یک سال پیش با اینکه هرگز اورا ندیدم اما عکسش را دیدم و ارتباط راحتی با او نداشتم اما واقعا اورا دوست دارم تا اینکه چند شب پیش از او خواستم که با من صادقانه درمورد گذشته اش صحبت کند و او گقت که چند سال است که خود ارضایی می کند وبسیار شهوتی است و من خیلی ناراحت شدم وازش علت اینکارو پرسیدم واو گفت که در سن ۱۹ سالگی وقتی در خانه تنها بوده وخواب بوده دختر خاله اش خودش را لخت می کند و اورا بیدار می کند تا بااو رابطه جنسی برقرار کند و به او می گوید اگر قبول نکند میرود خیابان وفریاد می کشد که او مرا لخت کرده ایشان هم می ترسد وبا او رابطه جنسی برقرار می کند واز آن لحظه به بعد خود ارضایی می کند این حرف او واقعا مرا ناراحت کرد ونگران آینده خود شدم چون قرار است عید به خواستگاریم بیایید من با این حال اورا دوست دارم ورابطه ام را با او بهم نزدم تا اینکه چند شب پیش ازم خواست که با او سکس مجازی داشته باشم و من نتوانستم ولی او اصرار کرد که نیاز دارد و گفت باید دوست داشتنت را اثبات کنی ومن هم نادانی کردم وجواب اس هایش را دادم الان کاملا پشیمانم آیا کارم گناه بزرگی بود از انجایی که هرگز باپسری در ارتباط نبودم و از بچگی چادر گذاشته وخیلی متقاید به دین نمی دانم چرا اینکار را کردم البته تا آخرش جواب ندادم ولی خب .....الان کاملاپشیمانم آیا خدا می بخشد.فرداشب باز ازم خواست اینکار را کنم اما من نتوانستم طاقت بیارم دیگر جوابش را ندادم به نظر شما آیا پسر خوبی برای ازدواج است آیا به او بله بگویم .هنوز قضیه دختر خاله اش برایم قابل هضم نیست اما واقعا دوستش دارم از اون شب به بعد خطمو درآوردم تا الان واقعا سر در گمم توروخدا قبل از اینکه شیطان وسوسه ام کند جوابم را بدهید چکار کنمممممممممممممممممممممممممم ایا با او باشممممممممممم؟جوابم را در ایمیلم ندهید چون رمزش را ندارم

تصویر پاسخگو

با سلام
خواهر گرامی ، همه درد سرها از یک نادانی کوچک شروع می شود . جایی که انسان بین عقل و هوس راه هوس و لذت زود گذر را انتخاب می کند .
وابستگی شما به این آقا پسر صرفا یه نیاز کاذب احساسی بوده و هیچ پشتوانه منطقی با خود ندارد . بدتر آن که این احساس عاطفی سر منشا تصمیم های مهمی مثل ازدواج می شود که ریسک و خطرپذیری بالایی به همراه دارد .
درباره آن آقا پسر با کارهایی که انجام داده نیز باید عرض کنم متاسفانه ایشان تعادل روحی و روانی مناسبی ندارد و با این شرایط به هیچ وجه مناسب اقدام به خواستگاری و ازدواج نیست .
با توصیفی هم که شما کردید پیداست که ایشان تقیدات دینی لازم را هم ندارد . ازدواج و زندگی با چنین شخصی قطعا به صلاح شما نیست .
بهتر است هر چه سریعتر ضمن پاسخ منفی ردباره ازدواج ، ارتباط خود را به طور کامل با ایشان قطع کنید .

باعرض سلام وخسته نباشید وتشکر فراوان بخاطر توجه ولطف بسیارتان به سوالم وجواب دادن به موقع آن. من از آن لحظه که سوالم را پرسیدم سیم کارتمو در آوردم وهرشب به سایت می رفتم تا جوابمو ببینم اما دیدم جوابی نیست ومنصرف شدم تا اینکه واقعا از حضرت فاطمه س کمک خواستم وبه ایشان گفتم هر چیزی که شما بگویید همان کار را می کنم و امروز وقتی جوابمو دیدم خیلی خوشحال شدم من تصمیم جدی برای آینده ام گرفتم که هرگز نه تنها به ایشان بلکه به هرکسی که خواست با من رابطه نادرست برقرار کند جواب منفی بدهم فقط هرشب نگران اس های اشتباهم هستم که به این آقا دادم بخدا من هرگز همچین دختری نبودم ونخواهم بود اما نمی دانم چرا نادانی کردم به نظر شما خدا می بخشه،گناه من در چه حدی بود اگر نبخشه چکار کنم .من خودم را هرچیزی تصور میکردم اما این که درآینده با پسری دوست باشم نه تصور نمی کردم یا جواب اسهای بد ایشان را بدهم. واقعا پشیمانم به نظر شما من می توانم همان دختر پاک قبلی (حداقل در این مورد پاک بودم)بشم .آیا زندگی آینده خوبی می توانم داشته باشم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چون خدا فرمودند مردان پاک برای زنان پاک وزنان پاک برای مردان پاک. ومن خیلی برای خودم متاسفم خیلی چون من کسی بودم که همیشه دوستانم را از داشتن دوست پسر نهی می کردم وحالا خودم ؟؟؟؟؟؟این گناه من خیلی بزرگه؟؟؟؟؟؟؟ کاش اول سایت خودتان را معرفی می کردید خیلی مشتاق بودم که بدانم این فرد مهربان که وقتشان را در اختیار خلق می گزارند کی هستن. واقعا ازتون تشکر میکنم برام دعا کنید که هرگز به راه غلطم برنگردم ومن هم براتون همراهی آقا امام حسین را هم در این جهان و هم در اون جهان ازخدا خواستارم الهی آمین.

تصویر پاسخگو

با سلام
خیلی خوشحالیم که تصمیم گرفتید راه اشتباه گذشته را ادامه ندهید.
مطمئن باشید در صورت توبه و بازگشت از خطای گذشته ، خداوند شما را نیز در زمره زنان پاک قرار خواهد داد .
صمیمانه برایتان زندگی همراه با سلامتی و سربلندی آرزو داریم .

سلام.دختری هستم ۲۳ساله.تاحالاباهیچ پسری دوست نبودم مگر دوسه روز اونم توفضای مجازی که بعدش پیشنهادرابطه و س.ک.س میدادن ومن کلاقطع رابطه میکردم.اصلایکی ازدلایلی که تاحالاباهیچ پسری دوست نبودم اینکه آدم معتقدی هستم ونمیتونم دوست پسرم روازاین لحاظ هاتامین کنم حتی تلفنی و پیامکی.ویکی دیگه ازدلایلم اینه ک نمیخوام پایبند یه نفرباشم و موقعیتهای خوب ازدواج رو ازدست بدم.به هرحال.حالایکی ازهمکلاسیای کارشناسیم ک نمیشناختیم همو به اونصورت ،چون ترم بالاتربود،این ترم سریکی ازکلاسا که باهم داشتیم ازمن خوشش اومد ازمهرماه وبقول خودش زیرنظرم داشت.خودش پسرخجالتی وظاهرا سربه زیریه.منم دیگه ازرفتاراش متوجه شدم وازدی ماه ازش خوشم اومد،تااینکه به بهانه امتحانا شمارموگرفت و الان نزدیکه ۱ماهه باهم دوستیم.ولی من خیلی رک بهش گفتم که حتی حاضرنیستم بهش دست بدمو اگه نمیخواد اینجوری،تموم کنه بره.اون که قبلاگفته بودقصدش ازدواجه اولا خیلی براش مهمه ک من بقول خودش باعفت هستم و ازطرفی شرایط ازدواج نداره نه کارو نه سربازی. توتمام این مدت یه سوال ازخودم و خانوادم نکرده و وقتیم که من ازش میپرسم خیلی سریعو مختصر ج میده.منم بااینکه خیلی مهمه برام ولی دیگه زیادنمیپرسم چیزی ازش.تمام روزدوس داره بهم اس بده وکل حرفاش اینه ک چراازبین اینهمه همکلاسی ازاون خوشم اومد،ازچیش خوشم اومدو...منم دیگه خسته شدم واحساس میکنم قصدش ازدواج نیست چون جدیدا حرف ازبوس و بغل میزنه ووقتی من حالشومیگیرم میگه توراجب من بدفکرمیکنی من اگه هوس بازبودم نمیومدم سراغ توکه انقد پاکی میرفتم سراغ دخترای دیگه.من فقط دوستت دارم و ازروی دلتنگی این حرفا رو میزنم وقهرمیکنه باهام.منم بهش گفتم که اگه فک میکردم عوضی هستی که اصلا ج نمیدادم بهت،ولی خب چون کامل بهت اعتمادندارم احساس خوبی ازین حرفات بهم دست نمیده.وازدیشب که من دیگه باهاش راه اومدم که مثلاالان من بغلشم همش شوخی و مسخره بازی درمیاریم.ولی احساس میکنم میخواد بیشتر تواین مساعل بره جلو.حالا خوشم میاد ازش،ولی به سرم زده کات کنم باهاش تا دچارمشکلات نشدیم.ببخشید که طولانی شد.لطفا راهنماییم کنید.ممنون

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر
از اینکه شما حواستان به مسایل آسیب زا و پر دردسر که باعث آلودگی شخصیت و روان شما می شود ، هستید بسیار خوشحال هستیم با توجه به وضعیت غیر عادی شخصیت این فرد که به دلایل مختلف مانند خانوادگی و...دچار اختلال شخصیت اجتنابی و همراه با رگه هایی از وسواس است ایشان به هیچ وجه هدف شان از این رابطه شناخت و رسیدن به تفاهم نیست بلکه به دلیل احساس حقارت و خودکم بینی و کاهش شدید اعتماد به نفس نیاز به تأیید گیری از شما هستند و ممکن این گونه رفتارها و درخواست ها هم به همین منظور باشد قطعا ایشان برای بهتر شدن وضعیتشان باید به مشاوره مراجعه کنند چون انگیزه کافی و اطلاع کافی از زندگی زناشویی ندارند و ما توصیه می کنیم که بدون اینکه شما فکر کنید ایشان قصد سوء استفاده را دارد یا خیر این رابطه غیر منطقی را کات کنید . قطعا شما هم می دانید که عادی نیست کسی با جنس مخالف رابطه برقرار کند و بعد به جنس مخالف(دختر خانم) بگوید از چی من خوشت آومده و .... که به من اوکی دادی . پس بعد از تصمیم قطعی برای جدا شدن روش های جدا شدن را در پرسش جداگانه با این بخش مطرح کنید موفق باشید.

من دو ساله متاهتم ۲۶ سالمه و مذهبی ام. قبل از ازدواج تو دانشگاه پیشنهادی داشتم که خیلی دوسم داشت اما من با وجود اینکه عاشقش شده بودم اما اعتقاداتم اجازه نمیدادن که اعلام کنم و دوست بشیم از طرفی اون رو در حد خودم مذهبی نمی دیدم فقط از ظاهرش حدس میزدم و احساس میکردم که دچار مشکل میشیم .الان دو ساله با مرد دیگه ای که خیلی مذهبی تر از خودمه ازدواج کردم و از روز اول بخاطر بدبینی هاش دچار مشکل هستیم چند بار هم در این دوسال تصمیم گرفتیم جدا بشیم.بیش از حد سختگیری میکنه و اسمش رو شرع گذاشته.من هنوز اون پسر رو فراموش نکرده بودم و اصلا با او در ارتباط نبودم تا اینکه بعد دو سال یک روز بهم ایمیل داد و ازدواجم رو تبریک گفته بود و خیلی ابراز ناراحتی کرد. فهمیدم هنوز هم بخاطر عشق من ازدواج نکرده و قصد اردواج ندارد من دلیل اصلی که چرا باهاش دوست نشدم رو گفتم ولی اون رو با معلومات و اعتقاداتی دینی دیدم که بعد دو سال زندگی مذهبی دریافتم که چقدر در سطح من بوده .چند ماهیه در خیلی از اختلافات زندگی ام مشاورم بوده ومتعجبم با وجود علاقه اش من رو به صبر و سازش با شوهرم دعوت میکنه.من از شوهر که ۱۲ سال از خودم بزرگتره جدا بشم و با پسره ازدواج کنم مشکلی بوجود میاد؟فقط گفته وقتی مجرد شدی بهم خبر بده .منم که قبل از ارتباط با پسره قصد جدایی از شوهرم رو داشتم شوهرم همشهریمه و نه عاشقش شدم و نه دوستش دارم اما پسره همسن هستیم اما همشهریم نیست و همزبان هم نیستیم. لطفا راهنماییم کنید آیا من با او به زندگی بهتری می رسم؟

تصویر شهر سوال

با عرض سلام و تحیت خدمت جنابعالی

از آنجا که شما با دو مسئله مواجهید، (یکی اختلافات زناشویی و دیگری احساس مشترک شما با فرد مورد علاقه) همچنان لازم است استقلال این دو موضوع را رعایت کنید و از خلط آنها با یکدیگر اجتناب کنید. به دیگر عبارت، ضرورت دارد حل مسئله زناشویی را با هر نتیجه ای اعم از تفاهم و سازگاری یا طلاق و جدایی، قطع نظر از علاقمندی متقابل نسبت به این فرد یا ازدواج با وی دنبال کنید.

بهتر است که اولویت فعلی شما این باشد تا با پیگیری اختلافات زناشویی از طریق مشاوره و... ابتدا این موضوع را حل و فصل کنید و در صورت نتیجه نگرفتن و منجر شدن کار به طلاق، شما می توانید به ازدواج بعدی با هر فردی دیگری و از جمله با فرد مورد علاقه بیندیشید اما لازم است بعد از طلاق مدت قابل توجهی مثلا شش ماه را از ازدواج مجدد خودداری کنید!

بنابراین این باور یا تلقی که به امید ازدواج با ایشان از همسر فعلی جدا شوید اقدام نسنجیده و غیر منطقی خواهد بود.

در عین حال لازم است به این واقعیت نیز توجه داشته باشید که ازدواج شما با فرد مذکور نیز تضمینی برای خوشبختی و موفقیت شما در ازدواج به دنبال ندارد و ممکن است مانند هر ازدواج دیگری غیر قابل پیش بینی باشد! لذا برای تصمیم نهایی نیاز به ارزیابی دقیق تری از شخصیت ایشان و شما است که ضرورت مشاوره پیش از ازدواج را ایجاد می کند.

با سلام و خسته نباشید.من ۲۳ سال دارم و سه سال هست که ازدواج کردم و اکنون هم باردار هستم.قبل از ازدواج پسرخاله پدرم خواستگارم بود.اما فامیلهای پدرم از حسودی نذاشتن که ما با هم ازدواج کنیم.اون هم رفت و با دختر عموی من ازدواج کرد و اکنون در همسایگی ما زندگی میکنند.و من هروقت اونو میبینم دلم میریزه انگار خیلی دوستش دارم.هر کاری میکنم که بهش فکر نکنم نمیشه.البته اون هم ی جور خاصی به من نگاه میکنه.همش دلم میخواد ببینمش. ميخواستم بدونم آیا فکر کردن من به اون گناهه؟ چیکار کنم فراموشش کنم؟ ممنون میشم زودتر جواب بدید.

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر
با توجه به اینکه ما انسان ها احساسات و عواطف و اتفاقاتی که از زمان به دنیا آمدنمان تا زمان از دنیا رفتنمان را با خود حمل می کنیم مخصوصا اتفاقاتی که بار هیجانی و احساسی دارد و در سنین بالاتری به ذهن سپرده می شود، شما هم از این قاعده مستثنی نیستید و تکلیف خاصی نسبت به این موضوع ندارید . پس نباید با این احساسات مستقیم بجنگید و یا ناراحت و نگران شده و یا احساس گناه و عذاب وجدان کنید چون اگر این احساس گناه هم به آن احساس اضطراب و دل لرزیدن اضافه شود شما دچار وسواس فکری می شوید و اوضاع بدتر می شود . پس افکار ، احساسات و هیجانات تا زمانی که به مرحله عمل نرسیده اند باید با پذیرش و مدیریت فکر با آن ها مواجه شد و سعی بر دستکاری و سرکوب کردن آن نباید داشت. پس شما بدون نگرانی و با پذیرش این احساسات ولی بدون اهمیت دادن و توجه به این افکار سعی کنید با تمرکز بر امور و برنامه های بیرونی به این افکار بها ندهید . بهتر است ساعت ورود و خروج خود را طوری تنظیم کنید که چشمتان به ایشان نخورد تا هیجانات فعال شود از طرفی آن چند لحظه ای که بیرون می روید با کنترل فکر و پرهیز از جست و جو در محیط به کار خود بپردازید و با خود بگویید به من ارتباطی ندارد که ایشان در حال حاضر هستند یا نیستند و مشغول برنامه و هدف خودتان و کاری که به خاطرش بیرون آمده ای شوید . و به افکارتان که وسوسه جست و جود کردن دارد نه بگویید. اگر چند موقعیت برخلاف خواست و میل و وسوسه درونی تان عمل کنید از شدت آن افکار و وسوسه ها که به شما می گوید بگرد ببین هست یا نه کمتر می شود و شما می توانید افکار و احساسات خود را به تدریج تحت تسلط خودتان دربیاورید. از طرفی سعی کنید با دیدن نقاط مثبت همسرتان و پرهیز از مقایسه ایشان با فرد مورد نظر ، تمام احساسات و انرژی خود را به همسرتان تمرکز کنید و محبت و توجه را به ایشان بدهید و از ایشان دریافت کنید. موفق باشید.

با سلام / من دختری ۱۷ ساله ام و یک سالو نیم هست که با یه پسری دوست شدم که در حد بسیار زیادی وابسته ی منه. منم خیلی دوسش داشتم ولی بعد از یه مدتی به خاطر اخلاق بچه گونش از چشمم افتاد و دیگر هیچ علاقه ای به او ندارم اما اون خیلی وابستمه یه مدته اخلاقم باهاش سرد شده چون دوسش ندارم. اونم متوجه اینکه دیگه نمیخوامش شده و مدام گریه میکنه . تا اینکه یه هفته پیش خودکشی کرد و راهی بیمارستان شد ولی خداروشکر مشکلی براش پیش نیومد. من خیلی عذاب وجدان دارم اون وابستم شده. به خاطر اینکه بلایی سره خودش نیاره مجبورم باهاش حرف بزنم. ولی اصلا دیگه نمیخوامش. اون سنش خیلی پایینه ما قرار بود بعد از عید نامزد شیم . اصلا هم موقعیتش خوب نیست .و فقط ۱۹ سالشه و دانشجو. بسیار هم افسردگی داره چند بار هم دکتر رفت. حتی منم یه خاطر اون افسردگی گرفتم. نمیدونم باید با او چه کار کنم . و از طرفی من خاستگار های بسیاری دارم به خاطر اون همشو رد کردم و حالا لطمه دیدم. کمکم کنید که با زندگیم چیکار کنم و چه طور اورا از خودم دور کنم؟

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر
خدمت شما عرض کنم مشخص نیست شما با چه هدفی و نیتی با یک فردی یک سال و نیم دوست هستید اگر واقعا برای ازدواج بود شما بهتر بود به محض آشنایی و علاقه کم با خودکنترلی و خویشتن داری وارد مسیر طبیعی انتخاب می شدید به عبارت دیگر ایشان اقدام به خواستگاری رسمی و بعد با یک گفت و سطحی و آشنایی خانواده ها شما به یک تحقیقات دقیق محلی و میدانی از خانواده ایشان و ضعیت ارتباطی و نحوه رشد شخصیت ایشان با خبر می شدید از طرفی نظر اساتید دانشگاه ، پیشرفت تحصیلی ، توصیف همکلاسی ها و دوستان ایشان نسبت به شخصیت ایشان و آنچه که در این مدت از ایشان اطلاع داشته و دارند را می گرفتید. یکی از موضوعات دیگر وضعیت کاری ، میزان مسؤولیت پذیری ، رابطه با همکاران و هزاران موضوع دیگری که در یک پیوند زناشویی منطقی و پایدار و عاقلانه لازم است . متاسفانه شما فقط و فقط دچار یک نوع وابستگی غیر منطقی که هیچ هدف و مقصد منطقی نداشته وارد شده اید و طرف مقابل شما هم به دلیل مشکلات شخصیتی از طرف شما طرد شده است و طرد شدن همانا و اقدام به پاک کردن صورت مسأله همانا.
کسی که برای حل مسأله خودش اقدام به خودکشی کند معلوم نیست در مواجه شدن با مسایل و فراز و نشیب های زندگی زناشویی چه اقداماتی انجام دهد پس هم سبک انتخاب و خواستگاری و هم سبک واکنش نسبت به ترک و طرد از طرف ایشان نشان دهنده اختلال افسردگی و یا سایر اختلالات دیگر شخصیتی است. قطعا این فرد با با ذهن و روان منطقی وارد این وابستگی نشده است بلکه به دلیل مسایل و نیازهای روانی مانند طرد شدن و تنها شدن در دوران بسیار دور به صورت جبران گذشته وارد این رابطه شده و به محض اینکه از طرف شما طرد شده در واقع طرحواره کودکی ایشان فعال شده و دست به خودکشی زده است به هر حال شما هیچ مسؤولیتی نسبت به اقدامات ایشان ندارید و از نظر حقوقی هم اصلا مچ شما را نمی گیرند و عذر شما را نمی خواهند پس سعی کنید به تدریج از این فرد فاصله گرفته و تنها مشوقی برای مراجعه ایشان به مشاوره و خودشناسی بیشتر و به دست آوردن هویت و استقلال شخصیتی اش باشید . برای خلاص شدن از این وابستگی باید کارهای زیر را انجام دهید:
ابتدا با نوشتن دلایل ترک سعی کنید شناختی نسبت به اینکه چرا من ترک کنم داشته باشید.
۲- آسیب هایی که تا کنون داشته اید و در آینده خواهید داشت را بنویسید.
۳- به خودتان لحظه ای فکر کنید و بگویید چرا من باید گدای محبت یک فردی باشم.
۴- سعی کنید با ریشه یابی وضعیت خودتان ترجیحا با یک متخصص علت این احساس و کمبود محبت تان را کشف و درمان کنید.
۵- سعی کنید برای زندگیتان هدف های دراز مدت و کوتاه مدت ترسیم کنید و منطقی و عاقلانه زندگی کنید. (درس ، شغل ، ازدواج )
۶- به عدم تعهد ایشان فکر کرده و به نوسان شخصیتی ایشان که یکبار علاقه مند و یک بار قطع رابطه می کنند فکر کنید.
۷ - تمام محرک های بیرونی و آثاری که ایشان را در ذهن شما زنده می کند و تداعی می کند حذف کنید.(شماره ،تصویر ، اس ام اس ، مکان و زمان رفت و آمد)
۸- بعد از اینکه به تدریج رابطه قطع شد و شما از خودش یا اطرافیانش خواستید که ایشان را به یک روان پزشک و یا روان شناس ببرند دیگر نگران اقدامات خودسرانه و غیر منطقی ایشان نباشید و سعی کنید نسبت به تصاویر و فیلم های ذهنی که ایشان را در حال خودکشی مشاهده می کنید و دقیقا این فیلم ذهنی را هنگام این عمل قطع می کنید و تصمیم می گیرید که ناچارا در این رابطه بمانید را شناسایی کنید و سعی کنید قبل از اینکه از فکر و تصاویر خودکشی بیرون بیایید فیلم ذهنی را با این گفت و گوی درونی که ببینم بعدش چه می شود ادامه دهید فیلم ذهنی در یک موقعیت مطلوب قطع کنید چون این کار باعث می شود کمتر تحریک شوید تا اجبارا در این رابطه بمانید.
موفق باشید.

ببخشید باز مزاحم شدم با اینکه علاقه شدیدی به اودارم وجدای از او برایم سخت است ولی واقعا خواستار جدایی هستم چون خودم هم در این هفته بسیار فکر کردم وبا راهنمایی ولطف شما به این نتیجه رسیدم که ادامه ارتباط با ایشان زندگی خوبی برای آینده ام ندارد ولی بعضی اوقات واقعا احساس تنهایی می کنم واز اینکه دوستانم همیشه با یکی هستن و او هم دوستانم را دوست دارد واقعا عذابم میدهد مخصوصا در دانشگاه با این که می دانم کارشان گناه است اما تنهایی هم سخت است اگر خدا کمک کند و با اراده بتوانم این فکرها را فراموش کنم خیلی خوب میشود اما این شیطان لعنتی وسوسه می کند وقتی الان بزرگ شدم خیلی خوشحالم که در خانواده معقول و مذهبی هستم امیدوارم سراغ گناه نروم. دوستتون دارم زیاد ببخشید آخه خیلی خوشحالم چون واقعا تو دوراهی بودم وکسی نبود کمکم کنم از خواهرام هم می ترسیدم

سلام من پسرس هستم ۲۸ ساله و حدود ۳ سال هست که ازدواج کردم.چندی پیش تو گوشی خانمم پیام های عاشقانه دیدم و ازش سوال کردم که این پیام ها چیست.گفت دوست دانشگاهیم هست و طرف دختره.مجبورش کردم زنگ بزنه که متاسفانه پسر جواب داد.خانمم گفت داداش دوستم بوده.به هر حال فردای اون روز با خانمم رفتم دانشگاه و اون دختر را از نزدیک دیدیم و اون دختر گفت گوشی دست برادرم بوده.مشکل اینجاست که من داخل دانشگه نرفتم و خانمم با یه دختر بیرون اومد و گفت این دوستمه.ولی من حرفاشونا باور نکردم و هنوز هم به خانمم مشکوکم.ولی طوری وانمود کردم که باور کردم و گوشیشا چک نمیکنم که فکر نکنه بهش شک دارم.
الان ذهنم درگیره که وقتی سر کار هستم آیا خانمم بازم ارتباط داره یا نه...وقتی میرم خونه خانمم گوشیشا زیاد از من پنهون میکنه.
چیکار کنم؟ دارم داغون میشم

تصویر شهر سوال

با سلام و تحیت خدمت جنابعالی
لطفا به مطالب زیر توجه فرمائید؛

سرمایه بی بدیل زندگی مشترک اعتماد طرفینی است که اگر آسیب ببیند و درمان نشود، تبدیل به زخمی چرکین خواهد شد که ممکن است زدگی مشترک را در معرض فروپاشی قرار دهد! لذا شایسته است تدبیری اتخاذ کنید که اعتماد آسیب دیده هرچه سریعتر ترمیم شود. به این منظور پیشنهاد می شود؛
_ ارتباط با شخصی دیگر مستلزم این است که رابطه میان شما و همسرتان، از قبل و از جهات متعدد دستخوش اختلافات شده باشد. در صورتی که گذشته شما گواهی بر حسن ارتباط می دهد، وجه چندانی برای ارتباط خارج از چارچوب همسرتان باقی نمی گذارد.

_ حتی اگر رابطه شما از قبل آسییب دیده باشد باز هم بهتر است بنا را بر حسن ظن و صداقت همسر خود بگذارید و در صدد اعتراف گرفتن و تجسس کردن برنیایید.

_ لازم است بدون مشاجره و نزاع، بلکه با لحنی خیرخواهانه و دوستانه به همسر خود بگوئید که سعی کنند با تجدید نظر در برخی رفتارها، پرهیز از رفتارهای حساسیت زا و خودداری از مخفی کاری برای بازسازی اعتماد، به شما کمک کنند

_ بر فرض که همسر شما دچار خطا در رابطه شده باشند و خطای وی برای شما مسجل و یقینی شود، لازم است فرصت کافی به وی داده شود و با آسیب شناسی ریشه این موضوع شناسایی و برطرف گردد. در این فرض کمک گرفتن مستقیم از یک مشاور به اتفاق یکدیگر پیشنهاد می شود.

با سلام و خسته نباشید .پسری ۲۹ ساله هستم با مدرک کارشناسی ارشد در یکی از بهترین دانشگاه های ایران، حقیقتش خجالت می کشم مطرح کنم ولی پاره ای ندارم جر مطرح کردن آن. من پسری نیمه مذهبی که با هیچ دختری رابطه دوستی نداشتم تا اینکه بعد یه مدت گوشی همراه خود را عوض کردم و یک شب خواستم این برنامه های مجازی رو امتحان کنم که در غریبه نیمباز با دختری آشنا شدم به نام زهرا که اهل تبریز بودند این دوستی ما هشت ماه طول کشید دیگه در چت روم نبودیم به صورت تلفن و اس ام اس بعد یه مدت من عاشق او شدم من اون رو ندیدم اصلا فقط عکس های اون رو دیده بودم که مرتب برای من میفرستاد از اینکه عکس های خودش بود کاملا مطمئن هستم . من به قدری اون رو دوست دارم که حتی ازش درخواست ازدواج کردم اون دختر ۹ سال کوچکتر از من بود . شب و روزم شده بود . اگر جایی میخواست بره حتما به من اس میداد که من نگرانش نباشم شب تا صبح با هم بودیم و فقط با هم چت میکردیم . اون دختر بلایی سر من آورد که دیگه نمیتونم ازدواج کنم نمیتونم توی صورت هیچ دختری نگاه کنم تا اینکه یه دیدم چند روزی جواب اس های من رو نمیده اگر هم میداد هر یک ساعتی یه جواب دیگه حال من رو نمی پرسه ازش جویا شدم گفت من دوست پسر پیدا کردم و نمیخوام به دوست پسرم خیانت کنم . بعد گفت حق نداری بهم اس بدی و رفت الان حدود بیست روز از رفتنش میگذره من نابود شدم شبا تا صبح گریه میکنم هرکی من رو میبینه میگه انگار ۳۵ سالت شده .کارم شده نگاه کردن به عکساش خوندن اس های عاشقانش که بهم میداد . الانم که دارم این رو مینویسم بغض گلوم رو گرفته نمیدونم چه کار کنم من که جز خوبی در حقش کار دیگه ایی نکرده بودم حتی من اینقدر نیتم پاک بود گفتم خودم میام و با پدر و مادرت حرف میزنم هر شرطی واسه ازدواج بزاری من قبول میکنم حتی گفتم حاضرم بیام تبریز حتی گفتم وضع مالی من خوبه کل جهیزیه رو هم خودم میخرم ولی اون با صراحت تمام بهم میگه من دوست پسر پیدا کردم دارم دق میکنم تو رو خدا کمکم کنید . شب و روزم شده گریه پشت فرمون آهنگ غمگین میزارم و اشک میریزم همه فکر میکنن دیونه شدم البته خودم هم میگم شدم. من واقعا و قلبن عاشقش شدم هنوزم دوستش دارم

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر از این اتفاقی که برای شما رخ داده بسیار متأسف هستیم و با شما همدردی می کنیم . اکنون که در حال نوشتن پاسخ شما هستم به دنبال نیازهایی سازمان یافته و مؤثر در سوق دادن و انگیزه درونی شما هستم که باعث به وجود آوردن این اتفاق شده است به هر حال چرا پسرهایی که در فضای مجازی روزانه با افراد مختلف رابطه احساسی و عاطفی دارند به هیچ وجه بعد از قطع کردن رابطه اوضاع و احوال شما را ندارند؟ چرا شما برای پر کردن شخصیت نیازمند تان در این فضای نا امن و مبهم و به قول معروف سرکاری دنبال منبع دوست داشتن و دوست داشته شدن می گشتید و هزاران چراهای دیگر ولی به نظر می رسد شما به دلیل نداشتن مهارت های ارتباطی در فضای حقیقی و نبود یک رابطه سالم و بدون وابستگی با جنس مخالف در فضای حقیقی و راحت نبودن در فضای های واقعی اجتماعی دچار این باتلاق شده اید . البته صادقانه مخلصانه و بدون اطلاع و آگاهی کافی . مثل روز روشن است دختری که در فضای مجازی اطلاعات خود را بدون هیچ چشم داشتی منتشر می کند و بدون اینکه بیوگرافی و زندگی خانوادگی و فرهنگی و محیطی ، تحصیلی و شغلی طرف مقابلش را دیده باشد گفت و گوی تلفنی و پیامکی داشته باشد احتمال اختلال شخصیت و تجربه روابط متعدد از این دست را باید شما بدهید. قطعا شما باید خدا را شکر کنید چنین فردی را وارد زندگی پاک و مقدس زناشویی خودتان که محیطی برای رشد و کمال خود و همسر و بچه هایتان بود نکردید چنین فردی احتمال لغزش بعد از ازدواج را هم دارد و اصلا نمی تواند مربی خوبی برای فرزندانتان در این دنیای پر ویروس باشد.. پس بهتر است ارزش و قیمت خود را دوباره قیمت گذاری کنید و با تجربه و درس گرفتن به جای احساس ناکامی و شکست روحیه خود را دوباره به دست آورید به هر حال اگر این اتفاق بعد از زندگی زناشویی شما و پیوند مشترک تان اتفاق میافتاد ضربه بسیار شدیدی را به شما می زد.پس خدا را شکر کنید و از خدا بابت این هشدار زودهنگام و مناسب سپاسگذار باشید. فیلم ها و تصاویر ذهنی و بیرونی را که باعث افسردگی شما می شوند را شناسایی کنید و احساساتان را به دست عقل و منطقتان بدهید و اجازه ندهید افکار منفی و ذهن تاریک شما به جای شما فکر ، هیجان و رفتاری انجام دهند. تمام محرک های بیرونی را حذف کنید و از موضوعاتی که آتش افسردگی شما را شعله ور تر می کنند مانند موسیقی غمگین و... پرهیز کنید . تعاملات و ارتباطات اجتماعی حقیقی و واقعیتان را افزایش دهید و سعی کنید با کمک یک مشاور به روحیه و اعتماد به نفستان مسلط شوید و مهارت های اجتماعی و ارتباطی تان را افزایش دهید. موفق باشید.

با عرض سلام دختری هستم ۲۸ساله که ۶سال پیش با پسری که ۷سال از خودم بزرگتر بود دوست شدم ودر عرض۱ماه بینهایت عاشق ووابسته هم شدیم طوری که اون بخاطر من زن عقدی که من ازش بیخبر بودم رو از عروسی منصرف کرد وکلی با خانواده اش جنگید تا راضیشون کنه تا به خواستگاریم بیاد ولی کلا مرد تنوع طلبی بود من راس هرم بودم وبقیه زیر مجموعه دست از خوشگذرونیهای یه وزه ویه هفته ایش برنمیداشت تو طول ۳سالی دوستی بیشت از ۷یا۸بار مچشو با دخترای مختلف گرفتم که درمورد عشقش به من باهاشون صحبت کرده بود بارها باهاش قهر کردم وباز اشتی تا اینکه تصمیم گرفتم کامل جدا بشم ۳ماه بود هیچ خبری ازش نداشتم که اومد در خونمون.خواست ازدواج کنیم خانواده اش رو به زور اورد خواستگاری ولی هیچکدوم واسه جشن عروسی نیومدن.روابطمون ۱سال اول خوب بود تا اینکه دیدم باز با زنهای دیگه رابطه داره هر بار که به روش میاوردم وازش توضیح میخواستم خیلی بیتفاوت از کنارش رد میشد وقتی که حرصم درمیومد وعصبانی میشدم به باد کتک میگرفتم متاسفانه تو ۲سال ازدواجم یه بار دنده ام شکست ویه بار بینیم.نه من میتونستم بیخیال روابطتش بشم نه اون دست از کاراش برمیداشت.که پامو کردم تو یه کفش وطلاقم رو گرفتم الان ۹ماهه جدا شدم ولی اصلا نه تونستم فراموشش کنم نه رابطه ام رو قطع کنم نه ببخشمش.هرچقدر هم التماسم کرده که برگرد من عوض شدم باور نکردم ونمیکنم.ناگفته نماند که روابط زناشوییمون خیلی خوب واز نظراون من زن کاملی ام ولی میگه اون روابط در حد پیام ویا شیطنت کوچیک بوده چیزی نبوده که زندگیت رو بخواد بهم بزنه.اوایل ازدواجم واسه ادامه تحصیل وکار ورفت امد با دوستام باهاش دعوا میکردم ولی کم کم حل شد وتنها چیزی که حا نشده ادمهایی بوده که تو زندگیم بودن.نمیدونم باید این ادم رو فراموش کنم یا خیانتهاشو فراموش کنم یا به روشی امتحانش کنم ببینم واقعا پشیمونه یا نه.لازمه بگم من وهمسر سابقم از لحاظ مالی وظاهری مورد توجه خیلی از ادمهای اطرافمون بودیم وخیلیها میگفتن خیلی بهم میاین وخیلی ها هم به رابطه مون حسادت میکردن واین وسط واسه من خبر میبردن ومیاوردن که من بدونم اون کجاست وچیکار میکنه که خودش تو بهم زدن رابطمون بی تاثیر نبود.تو رو خدا کمکم کنید که بدونم چه راهی رو پیش بگیرم فراموشش کنم امتحانش کنم یا ببخشمش؟؟

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و از اتفاقی که برای شما پیش آمده بسیار متأسفیم معمولا بیشتر افرادی که اتفاق مهم زندگیشان را با دوستی و عشق های بی نهایت و داغ داغ شروع می کنند متوجه اختلالات شخصیت و مسایل طرف مقابل نمی شوند. این برای اینکه خیال خودشان هم نسبت به تفاهم و همخوانی شخصیت راحت کنند با چند سوال کلیشه ای آن هم از خود پسر مثلا به این نتیجه می رسند که به درد هم می خورند و زوج های متعهد صمیمی و با وفایی نسبت به همدیگر خواهند بود. در حالی شما با یک تحقیق محلی از زندگی گذشته و به دست آوردن یک بیوگرافی از پدر و مادر و محل کار و زندگی و توصیف اطرافیان ، همکاران و دوستان و آشنایان متوجه می شدید که تا چه حدی احساسات و عواطف شما نسبت به ایشان و تصمیم گیری شما نسبت به با هم بودن منطقی یا غیر منطقی است. قطعا کسی که برای انتخاب همسر آینده به جای خواستگاری ابتدا دوست می شود و علاقه مند احتمال تجربه و جرأت رابطه با جنس مخالف را دارد البته شما هم بر اساس بخش خالی شخصیتی خودتان که ممکن است در دوران کودکی ریشه داشته باشد با ایشان رابطه برقرار کرده اید و ایشان توانسته بخش خالی شخصیتی شما را پر کند. به هر حال این شخصیت به دلیل عدم ثبات هیجانی و و تغییرات ناگهانی احساس و هیجان مخصوصا در رابطه با جنس مخالف اصلا شخصیت مطمءنی برای زندگی پایدار و با ثبات زناشویی نیست و قول های ایشان بیشتر زبانی است و متفکرانه و عاقلانه نیست . لذا شما بهتر است با کاهش تدریجی سرمایه گذاری روانی به تدریج به قول معروف قید ادامه زندگی با ایشان را بزنید و به هیچ وجه گول وعده هایی که چندین و چندین بار شکسته شده را نخورید البته این جور افراد در ثبات و ایستادگی نسبت به تعهد و قرارداد های زندگی ناتوان هستند و جلوی تکانه های احساسی و وسوسه های خود را نمی توانند بگیرند و نیاز به روان درمانی دارند. پس با نوشتن و یادآوری آسیب ها و ضربه هایی که تا کنون از طرف ایشان بر جسم و روان تان وارد شده احساس وابستگی تان را که البته با مجرم و ضربه زننده تا حد بسیار زیادی همکاری کرده ، کاهش دهید. سعی کنید با به دست آوردن عزت و احترام دوباره خودتان و تغییر سبک زندگی ای که به دلیل این شرایط برای شما ایجاد شده و افزایش تعاملات اجتماعی (ورزش ، کارهای تفریحی و لذت بخش) و درس و تجربه گرفتن از اتفاق گذشته به جای احساس شکست خوردن و بیچاره شدن به زندگی جدیدی بیاندیشید موفق باشید.

باسلام چند سال پیش به نیت انسان دوستانه و کمک به همکارم که تازه پدرشون از دست داده بود از تنهایی در بیارم .چون یک شب به من زنگ زدن گفتن به یاد پدر شوند و از تنهایی خواستن کمی صحبت کنیم .من هم فقط به نیت همکار بودن و یک رابطه اجتمایی سالم با ماشینم تو شهر دور زدیم و این موضوع جند بار تکرار شد اینم بگم اون زمان سن مون سی دو سال بود (سال۸۵) بعد از مدتی رفتار شون تغییر پیدا کرد حتی شروع کننده رابطه عشقی شد . علی رقم نیاز شدید غریزه داشتم ولی خودمو کنترل میکردم تا فکر نکنه بی جنبه ام از اعتمادش دارم سوء استفاده میکنم. رابطه مون خیلی به هم نزدیکتر شد تا اینکه چون شرایطشو داشت پیشنهاد صیغه بهشون کردم اول قبول نمی کرد بعد قبول کردن خیلی بهشون علاقه مند شدم که بعد از مدتی از آشنایی مون متوجه شدم با یک همکار متاهل قبل ونیز همزمان بااوایل آشنایی مون ارتباط داشته است. .الان که ازش قطع رابطه کردم تمام هدایایی که به من داده بود پس دادم بخاطر دروغی که به من گفته و خیلی دوستش داشتم دیگه نمی تونم به کسی اعتماد کنم الان ۴۰ سالم اصلا به ازدواج فکر نمی کنم اینم بگم شب ۱۹ ماه رمضان (شب احیا )قران بهش هدیه دادم کنار هم شب احیا را بر گذار کردیم .خواهش می کنم به من مشاوره بدید چگونه با این موضوع کنار بیام و برای آینده زندگیم تصمیم بگیرم ضمنا از استان اون خانوم خودمو منتقل کرد ولی هنوز خاطراتش داره من اذیت میکنه هیچ انگیزه ای برای تشکیل خانواده ندارم. زندگی مجردی و تنها توخونه برام عذاب آور شده.
ای کاش جواب تلفونشو اون شب نداده بودم اون زمانها به من مواردی را برای ازدواج پیشنهاد میکردند باخودم می گفتم نامردی چون ایشون به من وابسته شد.

تصویر شهر سوال

باسلام و تشکر
از اتفاقی که برای شما رخ داده است بسیار متأسف شدیم اما آنچه باعث تأسف بیشتر می شود بدبینی و ماندن در این وضعیت و تعارضی است که باخود حمل می کنید و در واقع اسیر این احساسات زخم خورده خود شده اید . این اتفاق ممکن بود برای هر فردی بیافتد و شما به جای خودسرزنشی ونشخوار این اتفاق ونشخوار افکار منفی پیرامون این اتفاق، درس هایی که از این اتفاق گرفته اید را بگیرید و بقیه را به عنوان زباله دور بریزید. پس همانطور که اگر شما به عنوان مشاوره فرد نزد شما بیاید و بگوید من چند سال پیش از خیابان محل کارم رد می شدم و تصادف کردم و الان از آن خیابان و هر خیابان مشابه می ترسم برداشت ذهنی شما چیست آیا ترس و بدبینی ایشان را منطقی می دانید اگر چه به ایشان حق می دهید که الان این احساس را داشته باشد ولی این احساس واقعی و منطقی است آیا همه این طور می شوند؟ پس چه شخصیت هایی این ترس را با خودشان حمل می کنند و دچار بدبینی نسبت به همه خیابان ها می شوند. ؟ پس با تفکیک حادثه و احساسات آن از موارد دیگر سعی کنید با به وجود آوردن یک دید منطقی به موضوع زندگی منطقی و اینکه کدام فکر وکدام رفتار و کدام سبک زندگی به بهداشت روانی من کمک می کند فکر کنید ؟ مثلا آیا اگر من به همه خانم ها بدبین شوم این به نفع من و زندگی در پیش روی من است؟ یا خیر؟ آیااصلا این طور اجازه دادن به ذهنم که این فکر ها را داشته باشد به نفع بهداشت روانی من است و حالم را خوب می کند یا بد؟ پس سعی کنید که قدرت تفکر را به دست تفکر منطقی خودتان بدهید موفق باشید.

با سلام و خسته نباشید
یک سوالی داشتم که خیلی برام مهم و یه جورایی یه تصمیم بزرگ . ۴ ماهی هست با پسری درارتباطم اوایل رابطمون جدی نبودو حتی چندبار منو ترک کرد اما خودش برگشت سمتم . از خانواده اون تقریبا همه در جریان رابطه ما هستن و از خانواده من مادر و خواهرم قرار بر این شد که ۲سال دیگه رابطمون رسمی بشه همو خیلی دوست داریم از بودن درکنار هم ارومیم اما یک بار ازم خواست ارضاش کنم اون میدونه من تاحالا هیچ رابطه ای نداشتم قبل از پیشنهادش گفت که این قضیه براش مهم نیست اما من میترسم این موضوع مدتی دیگه از رابطمون دوباره بیان بشه و باعت اختلاف بشه اینم بگم تیر ماه سرباز هستش و میره

تصویر پاسخگو

با سلام
این که چنین رابطه ای در این حد با یک نامحرم هم از نظر شرعی و هم از نظر عرفی اشتباه و گناه هست ، شکی نیست .
این گونه رابطه های عاطفی معمولا پایه عقلانی و منطقی هم نداشته و بعد از مدتی باعث سرخوردگی و فرسایش روحی خواهد شد .
به نظر ما این رابطه هر چه سریع تر باید قطع شود و اگر دوطرف خواهان ازدواج با هم هستند ، باید با اطلاع خانواده ها و انجام مراسم رسمی خواستگاری ، رابطه ها در حد بسیار محدود و برای شناخت و بررسی دو طرف از شخصیت یکدیگر باشد .
اون مساله ای هم که باعث نگرانی شما شده کاملا بجاست و مطمئن باشید که حتی در صورت ازدواج هم همین قضیه بر علیه شما تمام خواهد شد .

باعرض سلام و خسته نباشید من مردی ۳۷ ساله هستم دارای دختری ۶ ساله خانمم قبل از ازدواج بایه پسر ارتباط داشت و قبل از خواستگاری در مورد دوستی با اون بهم گفته بود که من فقط ارتباط تلفنی داشتم ومن قبول کردم که در صورت قطع ارتباط با اون پسر باهاش ازدواج میکنم واین رو بگم اول او نمبخواست با من اردواج کنه و با فشار پدرش بطوریکه من نمیدانستم با من ازدواج کرد خلاصه پس از ازدواج متوجه شدم که لا اون پسر ارتباط تلفنی داره و قول داد تا دیگه قطع رابطه کنه ومن قبول کردم دوباره بعداز دوسال متوجه پیامکهاش با اون پسر شدم و بعد از جرو بحث میخواستم به پدرش بگم که با التماس قول داد که رابطه را تمام کنه اون موقع هنوز بچه نداستم ومن چون اونو دوست داشتم ادامه داوم تا اینکه بچم بدنیا اومد گذشت تا یکماه پیش دولاره بهش مشکوک شدم و تماسهاش وپیامکهاش روضبط می کردم تا اینکه من رفته بودم مسافرت خارج از کشور وقتی برگشتم متوجه پیامکهاش شده بودم که از دوست پسر قبلیش خوایسته بود شب بیاد پیشش وقتی فهمیدم و تلفنها و اس ام اسهاش رو بهش نشون دادم مجبورش کردم همه چیز رو اعتراف کنه و اعتراف کرد که کل این مدت که با من ازدواج کرده بود نه تنها با یکی بلکه با دو نفر ارتباط جنسی داشته در تمام این مدت وخودش از اونها میخواسته و اعتراف کرد یکی از اون پسرها قبل از ازدواج بهش تجاوز کرده و اونو باز کرده و هیچ کسی خبر نداره و قبل از ازدواجم رفته ترمیم کرده وای وقتی اینها رو شنیدم اتیش گرفتم راستش من هم اونو دوست داستم وهم نگدان اینده بچم هستم از طرفی خانوادش هم خیلی محترم هستند تو رو خدا منو راهنمایی کنین نمیدونم چکار کنم خودش هم خیلی پشیمونه و میگه دست خودم نبوده ومیگه منو دوست داره من فکر میکنم یه جورایی اون دو نفر اونو تهدید میکردند ولی به من نمیگه نمیوونم چطوری حرفاشو باور کنم به خاطر خدا کمکم کنید نمیدونم دردم رو به کی بگم چکار کنم ببخشمش با طلاقش بدم

تصویر پاسخگو

باعرض سلام و تشکر از اعتماد به این سایت
دوست عزیز ، در پاسخ به شما دو نکته قابل توجه است : یکی این که همسر شما از نظر شخصیتی و روان شناختی دچار اختلال بوده و توانایی کنترل احساسات و عواطف و وسوسه های رابطه با جنس مخالف خودش را نداشته باشد که با یک بررسی از وضعیت تولد تا کنون و نیز دقت در فراز و نشیب های زندگی کمبودها و نیازهای عاطفی و کشف سبک های معیوب فرزند پروری والدینی ایشان کشف شده و وضعیت کنونی ریشه یابی می شود. مثلا افرادی که در خانواده کمتر دیده شده اند ، مقایسه شده اند و دچار محرومیت های عاطفی باشند، در مقاطع بالاتر سنی به جبران افراطی کمبودها به صورت وسواس گونه و شدید می پردازند و این احساس ممکن است سیری ناپذیر بوده و فرد دچار خطای شناختی شود، یعنی فرد فکر می کند اگر تماس های متعدد داشته باشد جبران کمبود شخصیتی وی خواهد شد.
نکته دیگر این که چنان که گفتید ایشان ازدواج اجباری داشته اند و بدون این که با شناخت و تمرین و خودسازی گذشته خود را پاک و فراموش کنند، با وجود احساس گذشته وارد یک زندگی شده است؛ در حالی که دل و روح و مغزشان در جای دیگری گیر کرده بوده است. پس قول دادن های آنی و زبانی بدون تفکر و تمرین و بدون توجیه شناختی و بدون انگیزه درونی هیچ فایده ای ندارد .
نکته دیگر اینکه متأسفانه شما هم بدون هماهنگی و همراهی طرف مقابل در حال سرمایه گذاری یک طرفه هستید و دوستی و محبت خودتان را بدون این که از احساس طرف مقابل آگاه باشید به طرف ایشان سرازیر می کنید. در حالی که در یک رابطه عاشقانه منطقی فرد عشق می ورزد و و می داند که این سرمایه دوباره به جیب خودش برمی گردد و چاله های شخصیتی اش از طرف مقابل پر می شود. پس شما هم سرمایه گذاری یک طرفه داشتید و با وجود مشکوک بودن به ایشان اقدام به محصول مشترک یعنی فرزند آوری نموده اید . در حالی که شما باید زمانی پای یک فرزند را به میان بکشید که هر دو با صمیمیت و عشق پایدار و اطمینان منطقی به با هم بودن و در کنار هم بودن داشته باشید.
توصیه اصلی و نهایی بنده این است که به قول های مکرر شکسته شده طرفتان دل نبندید؛ چون انگیزه درونی و اراده کافی برای این قول وجود ندارد . ابتدا بهتر است برای شناسایی انگیزه و ریشه لغزش های همسرتان به روان شناش و مشاور بالینی کار بلد مراجعه کنید . در مرحله بعد با صلاح دید مشاور ادامه داده و یا از هم جدا شوید. بی شک محترم بودن خانواده ایشان لغزش های و روابط خارج از چارچوب خانواده را توجیه نمی کند و برای شما همسر پاک دامن و مادری مهربان و سرمایه گذار برای فرزندتان نخواهد بود.
در صورت عدم تمایل ایشان به کلاس های روان درمانی و مشاوره قطعا و قطعا جدا شدن از این خانم تا زمان معالجه جدی و واقعی پیشنهاد می شود .

موفق باشید.

سلام.من دختری ۲۱ساله هستم که دوسال هست با یک پسر هم سن خودم که فقط دو ماه از من بزرگتره آشنا شدم و به هم علاقه مندهستیم...من دانشجو سال دوم دانشگاه هستم و ایشون هم سال آخر هست و فوق دیپلم میگیرن...درابتدا ی دوستی باید بگم که قصد ازدواج نداشتیم اما چندماه و بعد از یک شناخت اجمالی تصمیم به ازدواج گرفتیم و تواین مدت دو سال فقط از علایق و خواسته هامون و خصوصیت ها و هدفها و خانوادهامون صحبت کردیم طوری که وقتی دیدیم ب این نتیجه رسیدیم کا چقد کیس مناسبی برتی هم هستیم...طوری که ایشون میگن همون کسی هستن که کسی که میخان هستم و من هم به همین نتیجه رسیدم...تو این مدت دوسال خاستگارامو ب دلیل علاقه ای که ب ایشون دارم و تحمل جدایی از کسی که فکرمیکنم خوشبختمو ندارم رد کردم ب امید اینکه بهم برسیم..البته ایشونم میگن که ازم نمیتونن جدابشن...تا حالا امتحان های زیادی رو راجب هم کردیم یعنی من ایشونو امتحان کردم و ایشون منو.خلاصه وقتی ایشون از خصوصیتاش واسه من میگفت از علایقشش و من رفتاراشو میدیم عاشقش شدم اونم همین حسو داره و بهم گفته بخاطر خصوصیات خوبمه که کنارمه و عاشقمه...الان بعد دوسال من برام یک خواستگار خوب اومده که وکیل هستن و خانواده ای که این آقارو معرفی ردن گفتن که این آقا چه جوان برازنده و خوبی هستن و در هر خونه ای رو برای ازدکاج نمیرن...باید بگم عشقم امسال فارغ التحصیل میشه و دانشجوی صدا و سیمتست و در مهرماه امسال مشخص میشه که کدوم ازشهرها برای کار میفته یعنی تعیین مرکز میشه ..خودش که میگه تو بخش تعیین مرکز تهران و شهر خودمونو انتخاب میکنه )من خودم مرکز استان زندگی میکنم و ایشون یکی از شهرستانهای استان( در همین موقعیتم خاستگارم منتظر اجازه برای اومدن خواستگاری هستن از طرفیم من ب این آقا علاقه دوطرفه ای داریم چطور اگه این خواستگارم جواب مثبت بدم پس عشقم پی میشه...باید بگم مشکل بزرگیم که داریم اینه که خانوادهامون سنتین و با ازدواج دوستی مخالفت میکنن..ولی از طرف دیگه هم ماعاشق هم شدیم چجوری جدابشیم.خانوادهامونم هیچ اطلاعی ندارن جز خاله عشقم که اونم ب طور کامل خبر نداره فقط میدونه که عشقم بایکی هست همین...الان موندم چکارکنم ازدواج کنم یا منتظر عشقم بمونم آخه اگه تعیین مرکز مهرماه رو شهرمن بیفته راحت میتونیم دلیلی مصلحتی بیاریم که به کسی ضرری نرسه و بعد از دوسال امریه یا سربازی خانوادهارو مطلع کنیم...البته دوسم نداریم شروع زندگیمون با دروغ باشه ..ایشون میگن نمیخان به خانواده بگن دوست بودیم چون هم نمیذارن و هم نمیخان راجب من فکر بدی بشه..چون خداشاهده ما تو این دوسال فقط ازآینده حرف زدیم خیلی زیاد هم همو ندیدیم ولی اینم نبوده که همو ندیده باشیم رابطمون هم معمولی بود و سکس و این چیزام نداشت چون ب من گفتن اگه آدم واقعا عاشق کسی باشه بهش خیانت نمیکنه چون از نظرمن سکس با ی دختر یعنی خیانت ...به من اینطوری گفتن..حالا موندیم چکارکنیم ولی فقط ی تصمیم گرفتیم که من بخاطر اینکه تو این دوسال خواستگار رد کردم بهگم بیان ولی به یک بهانه ای دذ کنم و تنها دلیلم از این کار این باشه ک من ندیده خواستگار رد نمیکنم یا مشکلی ندارم ...بعدهم تعیین مرکز اگه افتاد شهر من بریم دوتایی کلاس موسیقی ثبت نام کنیم و ایشون ب خانوادشون بگن ک منو کلاس موسیقی دیدن و خوششون اومده و منو ب خانواده معرفی کنن و من هم همین دلیلو بیارم..تا هم دروغ نگفته باشیم و هم بهم برسیم البته این کلاس موسیقی بعد از امریه یعنی سربازی کاریشون باید اتفاق بیفته...بعد دوسال امریه هم خانوادهارو با دلیل کلاس موسیقی مطلع کنیم...از طرفیم میگیم ک خالشو واسطه کنیم که بازم میگن ک نمیخان خالشون فکر بد راجب من کنه الانم ب من گفتن ک خواستگارو رد کنم و منتظر بمونم تا حواب تعیین مرکز معلوم بشه...ازطرفی میترسم خواستگارمو ردکنم و ازدواج با ایشونم خدانکرده صورت نگیره و دیگه هم موقعیت خوبی نداشته باشم این ترسم دارم...تورو خدا کمکم کنید...چ راهی درسته من از اولشم ب خدا توکل کردم میگم اگه با این خواستگار ازدواج کنم بعد تو زندگی چون عاشق کسی دیگه بودم زندگی با این خواستگار تباه بشه براش یعنی نمیخام زندگی کسیو خراب کنم...راه درست ب نظر شما چیه ..من چکار باید بکنم؟ چه کاری ک درسته؟من با عقلم عاشق شدم وقتی دیدم خصوصبت اخلاقی خوبی دارن و بامنطق هستن وبهم توهین و بیاحترامی نمیکنن عاشقشون شدم درحالی که مثل خودم ازخانواده معمولی هستن و و زیبا هم نیستن ولی من اونقدر زیبایی باطن دیدم که اصلا ظاهر واسم مهم نیست...حالا چکارکنم..به نظر شما تصمیمی که گرفتیم درسته؟؟؟؟

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر
متأسفانه شما ابتدا علاقه مند و وابسته شدید و الان دنبال حل و فصل نگرانی های بیرونی هستید . قطعا بدانید رابطه مستقیم و گفت و گوهایی که شما با هم داشتید چیزی جز وابستگی با رنگ و لعاب همخوانی شخصیتی و تفاهم نیست و اگر با این احساس ازدواج کنید قطعا مثل تمام دختر و پسرهایی که عاشق همدیگر شده اند و با هم رابطه مستقیم داشته اند زندگی شما به شکست منجر خواهد شد. فکر می کنید آن دختر و پسرهای عاشق و معشوق وقت احساس رد و بدل می کنند نه ، آن ها هم در باره آینده و آمال و آرزوهایشان و اهدافشان صحبت می کنند البته اول عاشق می شوند و بعد با جان و دل پای صحبت های همدیگر می نشینند و به دلیل وابستگی و عشق و علاقه شرایط همدیگر را ایدآل می پندارند. به هر حال شما ابتدا با خودکنترلی و خویشتن داری رضایت خانواده ها را به نحوی جلب کنید و با خودکنترلی و پرهیز از قضاوت های شتاب زده برای پیشگیری از عاقبت ازدواج های احساسی به ظاهر منطقی و تأیید این پیوند به مشاوره پیش از ازدواج اقدام کنید موفق باشید.

سلام.با دختری ۳۸ ماه بودم.رابطه جنسی هم داشتیم اوایل بهش علاقمند نبودم ولی اون از همون اول علاقمند بود و ما توی یکی از شهرهای شمال که دانشجو بودیم با هم اشنا شدیم.اما هرگز این نامردیو نکردم که ایشون از حالت دختر بودن بیاد بیرون چون اعتقاد داشتم اگه یه روزی بیفتم بمیرمو ما هنوز ازدواج نکرده باشیم بهش مدیون میشم اما اون نامردی کرد و یه پسر پولدار پیدا شد رفت و ازدواج کرد هر چند اواخر بهم میگفت که زودتر بیا جلو اما من کمی بی عقلی کردم و حرفاشو جدی نگرفتم.اما اون واقعن زندگیمو داغون کرد چون یهو گذاشت رفت و خطشو خاموش کرد الان ۲ ساله رفته و ۷ ماه که ازدواج کرده منم هیچ ارتباطی باهاش ندارم چون شمارشو دیگه ندارم از یه نفر امارشو گرفتم.میخواستم بدونم با این که ازدواج کرده هنوز بهش قکر میکنم.چه کار کنم تا از این عذاب رها شم؟

تصویر شهر سوال

باعرض سلام و تشکر
خدمت شما عرض کنم متأسفانه شما سن خودتان را نفرمودید تا مشاوره بهتری بگیرید اما با توجه به این متن بالا باید بگوییم شما باید در بازه زمانی یک ماه با تفکر و تمرین عملی سعی کنید از فضای روحی و افسردگی که عذاب نامیده اید خارج شوید. با کمی تفکر می توانید با خود نکات زیر را بگویید:
۱- از کجا معلوم که مانند تمام دختر و پسر های عاشق بعد از شروع زندگی دچار افت شدید احساس می شدیم و دو طرف از هم متنفر می شدیم؟
۲- اصلا کسی که دلش کامل با من نباشد چگونه می تواند بعد از زندگی با وفا و با تعهد باشد.پس این یک امتحان بسیار بزرگی بود و باید درس بگیرم.
۳- دنیا محل از دست دادن و به دست آوردن است و باید به موقعیت دیگری بیاندیشم و گول این احساسات و تفکراتی که مرا را هر روز در باتلاق نگه می دارد و فرو می کشد نباید بخورم.
۴- آن خانم الان در حال زندگی و رسیدگی به احساس خودش است و من باید به دنبال زندگی خودم باشم.
تمرین های رفتاری:
۱- سعی کنید ورزش و تحرکات بدنی را فراموش نکنید و مرتب ورزش کنید.
۲- برای تک تک لحظه های عمرتان کارها و برنامه و اهدافی در نظر بگیرید.
۳- با افکارتان درگیر نشوید و با پذیرش زخم درونتان و درگیر نکردن خود و تمرکز بر بیرون سعی کنید کارهای مهم زندگی تان را بادقت انجام دهید.
۴- کمک در کارهای خیر و شرکت در مجالس معنوی و مذهبی و افزایش تعاملات اجتماعی و افزایش کارهای شادی آفرین بسیار به احساس مثبت شما کمک می کند.
۵- از تنهایی و کارهایی که افسردگی شما و تفکرات منفی شما را بیشتر می کنند پرهیز کنید
موفق باشید.

سلام پسری هستم۲۲ ساله دیبلم که در استان قزوین ساکن هستم و حدود ۳سال است بادختری در اهواز دوست هستم که داره لیسانس میگیره که کاملا هم دیگرو میشنایم و تفاهم زیادی باهم داریم خانواده من مشگلی ندارن و واسه ازدواج باهم تصمیم خودمونو گرفتیم چون هردو مون میدونیم که در کنارهم خوشبخت میشویم وخانواده هر دوتامون هم سطح هستن اما پدر دختره ب هیچ وچ راضی نیست اصلا نمیزاره دخترش درمورد من صحبت کنه و چند بار پدر من بهش زنگ زده تابزاره بریم خواستگاری اما قبول نکرده و هردفعه یک بهانه ای برای دخترش اورده بیشترین مشگلش اینکه که میگه من از خانواده اونا شناختی ندارم و باید برم ازکی توشهر قریب از اونها تحقیق کنم وچطور اعتماد کنم و دوری دخترش براش خیلی سخته اما دخترش دوست نداره اونجا باشه و اونجا زندگی کنه حالا میخوام بدونم باید چیکارکنیم؟ چون واقعا نمیتونیم بیخیال هم بشیم لطفآ راهنماییمون کنید

تصویر مشاور شهر سوال

ما هم خدمت شما دوست گرامی سلام عرض می کنیم؛ چند نکته در خصوص شما وجود دارد. ابتدا اینکه همانطور که ما، بارها خدمت دوستان شما در اینجا عرض کردیم، دوستی ها و ارتباطات پیش از ازدواج (جدای از تمام مسائل حاشیه ای و نیز احکام شرعی آن)، یک آسیب همیشگی با خود به همراه دارد که در بهترین و پاک ترین حالت خود، یعنی اینکه فرض کنیم دو نفر فقط یکدیگر را ملاقات میکنند یا فقط صحبت می کنند آن هم با نیت ازدواج و در مورد زندگی آینده شان، و آن آسیب همین است که به طور کاملا طبیعی پس از مدتی علائق بین دو نفر بیشتر شده و وابستگی و دلبستگی ایجاد شده و عمیق تر می شود. در این حالت معمولا (در بهترین حالت) تازه خانواده ها را در جریان می گذارند و نیت خود را برای ازدواج مطرح می کنند. متاسفانه اکثریت این موارد (و البته نه همه آنها) به مشکلات متعددی برمی خورند، اعم از اینکه یک طرف (پسرها بیشتر و دختر ها کمتر) ممکن است منصرف شود یا با شخص دیگری بنای دوستی داشته باشد یا با اطلاع از روابط قبلی طرف مقابل خود از این ازدواج منصرف شود، یا اینکه یکی از خانواده های دو طرف راضی به این ازدواج نشوند، یا در تحقیقات و بررسی ها مشکلی در یکی از خانواده ها یا دو طرف مشخص شود که مشخص شود این دو مورد به درد هم نمی خورند و ... هزاران مثال از موانع دیگر که ممکن است پیش بیاید که در فرایند یک ازدواج چنین چیزی خیلی غیر عادی یا عجیب نیست. اما در شرایطی که پسر و دختر از قبل با یکدیگر قرار و مدار خود را گذاشته اند و زندگی مشترک خود را در خیال خود مدتها قبل ساخته اند و به اصطلاح عاشق و معشوق یکیدیگر هم شده اند، چنین موانعی در ازدواج بسیار بسیار گران تمام می شود و آسیب های روحی و گاه جسمی فراوانی به طرفین و به ویژه دختر خانم وارد می کند. پس اولین توصیه ما همیشه آنست که در همان ابتدای آشنایی و با قصد ازدواج موضوع از طریق خانواده ها و به صورت رسمی دنبال شود.
نکته بعد آنست که در هر ازدواجی شرایطی وجود دارد (و میتوانید در پست ها و کامنت های مربوطه در بخش مشاوره ازدواج همین سایت آنها را مطالعه کنید) که باید رعایت شود و شرایطی هست که بهتر است رعایت شود. ازجمله اینکه دو طرف به اصطلاح همکفو یا به نوعی همسطح باشند. این بحث مفصل است و بطور خلاصه عرض میکنیم که منظور از کفویت یا همسطح بودن از همه لحاظ (فکری، اقتصادی، فرهنگی، ظاهری، خانوادگی، اجتماعی و ...) است. بنابراین در مورد شما تا حدی میتون به پدر دختر خانم حق داد که نگران این موضوع باشد. شما نیز این را بدانید که تفاوت فرهنگی بخصوص در برخی موارد بسیار مهم و سرنوشت ساز خواهد بود. ما اطلاع دقیقی از فرهنگ و قومیت دختر خانم نداریم ولی چه ایشان از اقوام عرب باشند و چه از اقوام بختیاری و لر که در خوزستان زیاد به چشم می خورند، قطعا تفاوتهای فرهنگی بسیار زیادی با شما خواهند داشت که در برخی موارد هم به سادگی نمیتوان از آن گذشت. به هر حال این قضیه نیاز به بررسی دارد و ما فرض را بر این میگیریم که شما اطلاع دارید و تمام جوانب را سنجیده اید.
اما اگر فرض کنیم همه موارد به درستی سنجیده شده و تحقیقات انجام شده و کاملا دو طرف (دختر و پسر و خانواده ها) با هم تطابق نسبی دارند و تنها مشکل پدر عروس خانم هستند، بهترین کار آنست که شما از طریق بزرگترها (پدر، عمو، دایی یا واسطه های مجرب و دنیادیده) به تلاش خود در جهت قانع کردن ایشان ادامه دهید... قطعا زندگی شما ارزش آن را دارد که مدتی حتی طولانی برای رسیدن به آن تلاش کنید و سختی ها را تحمل کنید. البته باز هم این نکته را یادآور می شویم که این کار در صورتی توصیه می شود که واقعا همه جنبه ها و سایر شرایط سنجیده شده باشد.
موفق باشید.

با سلام
من یک هم اتاقی دارم که ایشون ازدواج کرده و متاهل است و لی با این و جود با چند پسر در ارتباط است .به طوری که براحتی و با کمال وقاحت از رابطه اش با دوست پسرش برای ما هم تعریف میکند .و اکثر اوقات هم با انها تلفنی در ارتباط است در حالی که بسیار کم با شوهرش تماس میگیرد تا با شوهرش صحبت کند.من هم هر جه او را نصیحت میکنم هیچ اثری ندارد بلکه هر روز بدتر میشود.
حال سوال من این است که من چه وظیفه ای در مقابل او دارم تا روز قیامت نسبت به این مساله مورد بازخواست قرار نگیرم. و اینکه ایا وظیفه دارم که این ارتباطهای دوستم را به اطلاع خانواده اش و یا شوهرش برسانم.و در مورد خودم تصمیم گرفته ام که با او قطع ارتباط و دوستی کنم ایا کار درستی است؟

تصویر پاسخگو

با سلام حضور شما خواهر گرامی
وظیفه شما راجع به هم اتاقی تان فقط امر به معروف و نهی از منکر است ، اگر احتمال تاثیر می دهید . اگر این احتمال را نمی دهید ، همین مقدار هم وظیفه ندارید .
منتها شما اگر می بینید با صحبت کردن و خوشرویی او از کار ناپسند خودش دست بر نمی دارد ، با ترشرویی و دوری کردن از او را متوجه زشتی کارش کنید .
وظیفه شما تا همین مقدار است . گفتن موضوع به خانواده یا شوهر این خانم شرعا وظیفه شما نیست و شاید کار را خرابتر هم بکند .

تصویر محسن

سلام
یکبار سئوال پرسیدم نمیدونم چرا الان نیست
این دفعه کمی با تفصیل مینویسم
من پسری هستم ۳۷ ساله دارای تحصیلات کار و درآمد مناسب و وجهه اجتماعی بسیار عالی پیش دوست و آشنا و فامیل که ۲ ساله با دختری که ۱۰ سال ازش کوچکتره ازدواج کردم و روابطمان از هر نطر عالی و بی نظیر است.
در تمام عمرم هیچ دوستی با هیچ دختری نداشتم و اونقدر سر و سنگین و متین با تمام اطرافیانم برخورد کردم که حتی دخترهای فامیل و دوست به خودشون اجازه حرکتی ندادن برای من خیلی مهم بود که احساساتم کاملا بکر باقی بمونه و یکجا و خالص همشو تقدیم شریک واقعی زندگیم بکنم
آشناییمون بصورت رسمی و با اجازه خانواده ها شروع شد و روابط حضوری یا با تلفن طی ۱۵ ماه آشنایی به شدت رسمی و با رعایت همه موازین بود مخصوصا از طرف همسرم تا جایی که حتی بعد از ۱۰-۱۱ ماه دیگه زمانی که همه چیز حتی پیش خانواده ها قطعی شده بود وقتی خواستم باهاش دست بدم امتناع کرد و از من خواست تا زمان عقد از خواستن عکس و یا دست دادن خودداری کنم این موضوع باعث شد سطح توقعات من بالا بره و خیلی از نجابتش برای خودم بت بسازم .
متاسفانه بعد از عقد با مشاهده اتفاقی فایلی تو لب تابش که حاوی اس ام اس های دوران دانشجوییش بود فهمیدم با چند نفر عاشقانه دوست بوده که روابط نادرستی حداقل در قالب اس ام اس باهاشون داشت و با چند نفر دیگر هم برای شیطنت و سرگرمی برای مدت های کوتاه دوست بوده بین این آدمها از مرد زن طلاق داده وجود داشت که حدودا همسن من بود تا کسی که ۳ سال از زن من کوچکتر بود این برای من و شناختی که روی همسرم داشتم غیرفابل باور بود .
بعد از این موضوع کلی با هم جرو بحث کردیم و حتی اون با جدیت خواست که جدا بشیم چون دیگه اون پرده حرمت بینمون پاره شده و من مسائلی رو فهمیده بودم که دیگه از ذهنم پاک نمیشد ولی من چون واقعا دوستش داشتم هر جور بود حلش کردم و ادامه دادیم با گذشت یکسال از اون مسئله روایط ما عالی بود و خانواده هایمان از دیدن کیفیت روابط ما و انتخاب مناسبی که پیش اومده خیلی خوشحال بودند و ازدواج کردیم
الان هشت ماه از ازدواجمون میگذره البته متاسفانه بخاطر اون مسئله که اتفاق افتاد فکر من درگیره و هر از گاهی اگر گوشی یا لب تابش دم دستم باشه یه سرکی توش میکشم ولی با همه این تفاصیل فوق العاده ارتباط عاشقانه ای از هر نظر با هم داریم و همه حتی خودمون از دیدن این ارتباط لذت میبرند فقط تنها چیزی که از یکماه پیش تمام فکر و اعصاب من رو بهم ریخت این بود که دیدم یکشب با یکی از همکلاسی های پسرش که ۳ سال هم ازش کوچکتره داره چت میکنه من هم یواشکی اونها رو خوندم دیدم که همسرم اول به اون اس ام اس داده و احوالشه رو پرسیده و خواسته ببینه در چه حاله ؟ خدمت رفته ؟ زن گرفته ؟ و سئوالهایی از این قبیل اما اون که خیلی خوشحال شده بود همسرم بعد ۲ سال بی خبری بهش پیام داده درخواست اینو ازش داشت که از من جدا بشه و بره زن اون بشه از جملاتشون فهمیدم سه سال قبل توی ۷-۸ ماه اول آشناییمون همزمان با من اون دو تا عاشق هم بودن و حتی کلی برای ازدواج با هم برنامه ریزی کردن حتی اون پسر متاسفانه از برخی رفتارهای نادرستی که اون موقع با هم داشتن یاد کرد ولی همسرم از اون کارها اظهار پشیمونی کرده بود و همشون رو نادرست میدونست و ازش خواسته بود اون هم بره یه زن خوب پیدا کنه و همه گذشته بو فراموش کنه .
در هر صورت به احتمال زیاد دلیل سرد بودن همسرم در ابتدای آشنایی با من ارتباطش با این شخص بوده که گویی طی صحبت با هم به این نتیجه میرسن که مناسب هم نیستن و میدان برای من خالی شده برای مردی که تحصیلات ، کار ، وجهه اجتماعی و حتی تیپ و قیافش از اون پسر سر تر بوده (اون پسر بدون اغراق و غرض ورزی بسیار زشت و بدتیپ و قیافه و ۳ سال کوچکتر از همسر منه و من همون زمان هم که قیافشو میدیم اصلا احساس خطر نمیکردم و حرفهای همسرم را باور میکردم ))
جالبه همون موقع خانومم میگفت با این شخص که همکلاسیشه ارتباط تلفنی داره ولی میگفت فقط بخاطر درسه و اون مثل برادرش میمونه خیلی کوچیکه خیلی بچه ساله خیلی متدینه و با فهم و شعوره حتی چند بار همون پسر اومد و تو فیسبوک به من برای ازدواجمون تبریک گفت و حال منو میپرسید البته همون زمان هم من از زنم خواستم دیگه با هیچ همکلاسی پسری رابطه نداشته باشه و اون تا این لحظه واقعا این کار رو انجام داده بود .
در هر صورت چند مورد خیلی آزارم میده و واقعا کلافم کرده :
۱- چطوری بگم اون چت هاش رو خوندم که دوباره زندگیمون بهم نریزه ؟ چون دفعه قبل بهش قول دادم تو گوشی و لب تابش سرک نکشم
۱- چطور میتونم با کسی که در دوران آشنایی به این راحتی به من دروغ میگفته و یه جورایی فیلم بازی میکرده زندگی و بهش اطمینان کنم .
۲- اینکار همسر من و چت با نفر قبلی نوعی خیانت محسوب نمیشه ؟ اگر وقتی من خونه نیستم این کار را تکرار کرد چی ؟
۳- کسی که در دوران مجردی با نزدیک به ۷-۸ نفر ارتباط داشته چطوری میتونه به یکباره اصلاح بشه و دیگه خطایی نکنه ... آیا این ممکنه ؟
۴- و در آخر خیلی زورم میاد که همسرم که اینهمه برای من سختگیری کرد و موشکافی کرد چطوری دلش اومد ارتباط خیلی صمیمی با یه همچین آدم بی ارزشی داشته باشه یا با یک پسر همسن من که زنش را طلاق داده دوستی کنه متاسفانه تلخترین مسئله اینه که این احساس به من دست داده که همسرم از سر هوس و تنوع طلبی این کارها را میکرده و این آدمها نوعی سرگرمی براش بودن و وقتی زمان ازدواج و کیس مناسب فرارسیده کلا تغییر رفتار داده .
در آخر من موندم و همسرم که از صبح تا شب از سرو کول من بالا میره و عشقش رو ابراز میکنه میگه تو بهترین با شخصیت ترین با گذشت ترین مرد روی کره زمینی و من تا ابد عاشقت هستم و .... و یک دنیا فکر بد که اصلا آرومم نمیذاره من هم تا الان بسیار عالی رفتار کردم و به روش نیاوردم ولی الان باید چکار کنم ؟؟؟؟؟

تصویر مشاور شهر سوال

عرض سلام، ادب و احترام خدمت شما دوست عزیز داریم. از طرح مشکل و سوال شما متشکریم. متن مفصل شما را به دقت خواندیم. البته ابهاماتی هم وجود داشت مثل اینکه شما در جایی فرمودید ۲ سال است ازدواج کرده اید و در جایی دیگر فرمودید هشت ماه.
به هر تقدیر بسیار جای خوشوقتی و تقدیر دارد که شما سعی کردید در طول دوره جوانی، خود را از آلودگی ها حفظ کنید. این نهایت آرزوی ماست که دوستان، برادران، فرزندان و جوانان ما چنین روحیه ای در برخورد با احساسات و هیجانات انحرافی و شهوات نفسانی داشته باشند. اما همانطور که خودتان هم میدانید، به دلایل مختلف اینچنین نیست. ما به شما (و هر جوانی)حق می دهیم که برای تشکیل زندگی به دنبال شریکی با بهترین خصوصیات و آرمانی ترین شرایط باشد، شریکی که بتواند به او اعتماد کند و مورد اعتماد او باشد. فرایند شناسایی مورد مناسب، تحقیقات و بررسی های قبل از ازدواج نیز به همین خاطر انجام می شود که قاعدتاً شما این کار را انجام داده اید. بنابراین تا پیش از عقد و پیمانی که زن و شوهر برای زندگی مشترک می بندند، باید تمامی تلاش خود را انجام دهند تا تصمیم درست را در این زمینه بگیرند و پس از ازدواج، با اعتماد به یکدیگر و البته گذشت در مواقع مختلف، زندگی آرام و صمیمی در کنار یکدیگر داشته باشند.
اما، با همه این اوصاف، شما خودتان تحصیل کرده هستید و به قول خودتان با موقعیت اجتماعی مناسب، اهل مراوده با مردم و اجتماع هستید. حتما تصدیق می کنید که روابط بین زنان و مردان (دختران و پسران ) در جامعه امروزی و متناسب با شرایط جامعه امری طبیعی و گاهی اوقات گریزناپذیر است. البته رعایت ضوابط عرفی و شرعی بر همه ما چه زن و چه مرد در هر شرایطی لازم است اما نمیتوان پذیرفت که دختری در جامعه امروز، به تحصیل بپردازد، به خرید برود، امور اداری انجام دهد، یا بالاتر از آن به کاری مشغول باشد و درآمدی کسب کند و ... و .. و ... ارتباطی با مردان نداشته باشد، صحبتی نکند، تماسی نگیرد، پیامی ندهد و نگیرد... به ویژه در دوران تحصیل در دانشگاه که خودتان نیز از نزدیک دیده اید، بسیاری از صحبتها عادی (درچارچوب شرع و عرف) و گاهی لازم است. البته اینجا مرز بین درست و نادرست اندکی باریک و دشوار است و هر شخص خودش حافظ مرزهای خود باید باشد. به هر حال این ارتباطات تا حدی طبیعی است، اما این که ذهنیت افراد در این ارتباطات چگونه باشد یا احساس آنها چه باشد، امری جداگانه و درونی هر فرد است. ما نمیدانیم کسی که به او سلام می کنیم یا جواب ما را می دهد یا با ما صحبت می کند آیا در ذهن خود مسائل شهوانی، عاشقانه، یا هر چیز دیگر را در نظر دارد یا ندارد و البته تا زمانی هم که مطمئن نشدیم به چنین مسائلی و در ظاهر چیزی ندیدیم، حق نداریم قضاوتی بر آن انجام دهیم. حتی توصیه دین ما آنست که رفتار انسانها (جدای از انکه با چه نیتی باشد) را همواره حمل بر صحت کنیم یعنی اگر هم احتمال نیت و معنای نادرست وجود دارد ما آن را نادیده بگیریم تا زمانی که فساد نیت طرف ثابت شود. این مسئله تاآنجا گفته شده که اگر کسی در کوچه و خیابان یا پشت سرشما به شما ناسزا گفت، ابتدا آن را با خوشبینی تفسیر کنید و به خود نگیرید. به عبارت ساده تر ما به خوشبینی توصیه شده ایم، و از بدبینی برحذر داشته شدیم.
بنابراین در جای جای زندگی، چه بین زوجین، و چه در سایر روابط با انسانها، اگر بدبینانه برخورد کنیم یا فکر کنیم، قطعا در دجه اول خودمان در عذاب و اذیت خواهیم بود و سپس اطرافیان را آزرده خواهیم کرد.
البته با وجود برخورد خوشبینانه و در مرحله بعدی، اگر در نهایت مسئله ای ثابت شد، بهتر آنست که تا جای ممکن گذشت کنیم و با صحبت و همفکری مشکل را حل کنیم.
اما نکاتی در باب سوالاتی که مطرح کرده بودید:
0- چطوری بگم اون چت هاش رو خوندم که دوباره زندگیمون بهم نریزه ؟ چون دفعه قبل بهش قول دادم تو گوشی و لب تابش سرک نکشم
اما در خصوص مسئله شما، پس از آنکه این قضیه را به روی ایشان آوردید و مطرح کردید (که چنین کاری در اولین بار توصیه نمی شود) و به نوعی بین خودتان حل و فصل کردید و قرار بر این شد که ایشان ارتباطی با کسی نداشته باشند و شما هم به وسایل ارتباطی ایشان سرک نکشید، قطعا کار شما اشتباه بوده و شما زیر قولتان زده اید. بنارا بر خوشبینی بگذارید، هرچند چت کردن ایشان با همکلاسی سابقشان کار پسندیده ای نیست و نبوده، اما شما هم تا زمانی که واقعا صحبتی از خیانت نشده و چنین نیتی نبوده و در حد احوالپرسی و آگاهی از اوضاع زندگی بوده، روی آن حساس نشوید. پس سعی کنید فراموش کنید و دیگر هم این کار (تجسس) را تکرار نکنید.
0- چطور میتونم با کسی که در دوران آشنایی به این راحتی به من دروغ میگفته و یه جورایی فیلم بازی میکرده زندگی و بهش اطمینان کنم .
ما البته نمیدانیم در دوران آشنایی چه صحبتهایی بین شما رد و بدل شده و چه حرفهایی بین همسر شما و دیگران بوده است. و این احتمال وجود دارد که با شما صادق بوده و با دیگران بقول شما فیلم بازی می کرده (که احتمالش هم بیشتر است چون در عمل با شما وارد معامله زندگی شده است و با بقیه در حد حرف باقی مانده) و این احتمال هم هست که با شما فیلم بازی کرده و با دیگری صادق بوده (که بسیار بعید است) و یا با هیچکدام صادق نبوده است. بنابراین در اینجا هم سعی کنید با همان خوشبینی و حمل بر صحت، رفتار ایشان را تفسیر کنید.
۲- اینکار همسر من و چت با نفر قبلی نوعی خیانت محسوب نمیشه ؟ اگر وقتی من خونه نیستم این کار را تکرار کرد چی ؟
اما نکته بعد اینکه این کار همسر شما و گفتگو (چت، پیامک، تماس) با برخی دوستان گذشته یا همکلاسی های قبلی، نه میتوان گفت خیانت بوده و نه میتوان گفت نبوده! قطعا از نظر شرعی، حقوقی، قانونی، عرفی، اخلاقی، مرام دوستی و ...هر دیدگاه دیگر میتوان به این قضیه نگاه کرد که نتیجه قضاوت آن متفاوت خواهد بود. که البته ما سعی میکنیم بدبینانه نگاه نکنیم. از نظر اخلاقی و عرفی شاید بتوان گفت این نوعی خیانت باشد (البته درصورتی که تماس همسر شما با آن فرد یا افراد در زمینه مسائل زناشویی و سربسته در زمینه خیانت به شما باشد) و نه در حد صحبت و احوالپرسی... اما از نظر شرعی ایشان احتمالا مرتکب گناه شده اند اما خیانت نکرده اند. از نظر قانونی نیز خیانت محسوب نمی شود مگر اینکه حقی از شما ضایع شده باشد. بنابراین در صورت تکرار این مسئله (البته نباید خودتان وسواس گونه به دنبال آتو گرفتن یا سرنخ پیدا کردن در این موضوع باشید بلکه اگر به شکل عادی با چنین مسئله ای روبرو شدید). آن را جدی نگیرید و جبهه گیری نکنید. این رفتار را سعی کنید تا دو سه سال ابتدای زندگی ادامه دهید. با توجه به علاقه مشترک شما و همسرتان به یکدیگر و زندگی خوب، همچنان که زمان می گذرد و تجربیات مشترک و عاشقانه شما، خاطرات خوب شما، روز به روز بیشتر و عمیق تر می شود، نقش شما و همسرتان در وجود و ذهن طرف مقابل روز به روز پرنگ تر و پررنگ تر می شود و از طرفی به تدریج این رابطه ایشان با همکلاسی های قدیم سردتر شده ، رسمی تر و رفته رفته شاید از بین برود. مضاف بر این که ارزش ندارد زندگی شیرین خود را با این کار تلخ کنید چون تلخی آن قطعا اثرات خوبی نخواهد داشت. بنابراین فعلا آن را نادیده بگیرید تا پس از گذشت مدتی ببنید چه روندی را طی می کند.
۳- کسی که در دوران مجردی با نزدیک به ۷-۸ نفر ارتباط داشته چطوری میتونه به یکباره اصلاح بشه و دیگه خطایی نکنه ... آیا این ممکنه ؟
جانا سخن از زبان ما میگویی! قطعا ارتباطاتی که به شکل دوستانه یا همکلاسی در یک مدت شکل گرفته، به یکباره اصلاح یا قطع نمی شود یا حداقل دشوار است. پس تصدیق می کنید که باید فرصت بدهید... شما با مهربانی و عشق خود و البته پرکردن اوقات با همسرتان میتوانید به این کار سرعت بدهید.
۴- و در آخر خیلی زورم میاد که همسرم که اینهمه برای من سختگیری کرد و موشکافی کرد چطوری دلش اومد ارتباط خیلی صمیمی با یه همچین آدم بی ارزشی داشته باشه یا با یک پسر همسن من که زنش را طلاق داده دوستی کنه متاسفانه تلخترین مسئله اینه که این احساس به من دست داده که همسرم از سر هوس و تنوع طلبی این کارها را میکرده و این آدمها نوعی سرگرمی براش بودن و وقتی زمان ازدواج و کیس مناسب فرارسیده کلا تغییر رفتار داده .
در این خصوص هم باید عرض کنیم، این کارها قطعا برای شما آسان نخواهد بود، پس کمی صبر و بردباری پیشه کنید تا شیرینی زندگی تان استمرار داشته باشد و انشالله این مسائل حل بشود. البته اگر هم بر فرض، همسرتان در دوران قبل از ازدواج بعنوان سرگرمی و کنجکاوی به این ارتباطات و تماسها با این آدمها می پرداخته (کمااینکه خیلی ها اینگونه اند)، ولی پس از آشنایی با شما به این نتیجه رسیده که شما مورد مناسب و جدی برای زندگی هستید، و به قول شما کلا تغییر رفتار داده باشد، این واقعا جای تقدیر دارد و نکته مثبتی تلقی می شود.
از خداوند متعال میخواهیم که شما را در مسیر زندگی متعهدانه و عاشقانه تان یاری کند و آرزوی داریم روز به روز مهر و محبت بین شما و همسرتان بیشتر و بیشتر گردد.

نمیدونم چرا متنهام نیستن
دو تا متن طولانی نوشتم اما هیچکدوم نیستن

تصویر پاسخگو

سلام دوست عزیز
متن ارسالی شما پس از آماده شدن پاسخ کارشناس مربوطه ، تایید شده و قابل دیدن در سایت خواهد بود .

با سلام .دختری ۲۳ ساله هستم .مشکلی دارم که واقعا نیاز به کمکتون دارم.الان حدود ۲ساله که ازدواج کردم.قبل از ازدواج با پسری دوست بودم.از لحاظ ظاهری هم من و هم اون عالی بودیم و به هم میومدیم.متاسفانه من مو ضوع رو اونموقع به مادرم که مذهبی هست گکفتم و از اون به بعد دیگه من نه گوشی داشتم نه میتونستم بیرون برم..اما با ترفند های مختلف باهاش هرزگاهی حرف میزدم.خلاصه مخالفت ها و کارهای خانوادم باعث بدبینی اون و فاصله بین ما شد.این محدودیت ها عشق منو به اون بیشتر کرد تا اینکه انقدر بهم فشار اومد که به اولین خاستگار بعد اون جواب مثبت دادم.......الان بهد از گذشت زمان اومده سراغم و. اظهار شدید عشق میکنه ...میگه هر کاری میکنم که با من زندگی کنی.اعتراف میکنم که هنوز هم بهش علاقه دارم.حالا موندم بین دوراهی .اول اینکه همسر فعلیم ادم خوبی هست و وضعیت مالی خوبی داره اما به خاطر اینکه ۹سال باهم اختلاف سن دارین هیجان کمی داره و در مورد مساله ی حجاب انقدر به من گیر میده که گریم میگیره گاهی...موندم بین انتخاب یه زندگی بی روح و ابرومند یا یه زندگی پر عشق و .....با دوست قبلیم.

تصویر مشاور شهر سوال

خواهر گرامی، سلام و خوش آمدید. حقیقت این است که با مطالعه حرفهای شما، به این نتیجه می رسیم که شما یا مطلب ابتدای این صفحه را نخوانید و یا دقت نداشتید. به نظر می رسد که پاسخ شما به طور کامل بیان شده است. پس پیش از هر چیز یک بار دیگر مطلب ابتدای پست را به همراه پاسخهای ارائه شده بخوانید...
اکنون چند نکته را یادآوری میکنیم. اول اینکه شما از سنین کودکی و نوجوانی عبور کرده اید و طبیعتاً غلبه احساسات و عواطف بر عقل در شما باید کمرنگتر از قبل باشد، به عبارت دیگر توقع آن است که شما با مسائل مختلف منطقی تر برخورد کنید. شاید اگر ازدواج نکرده بودید و پیوند و عهد و پیمان وفاداری و زندگی با همسرتان را برقرار نکرده بودید پاسخ شما و نجات از دوراهی مطرح شده سخت تر بود، اما اکنون با این شرایط، حتی بدون توصیه ما نیز خودتان باید بتوانید راه درست را برگزینید. شما اکنون دو سال است که ازدواج کرده اید و دیر یا زود قرار است علاوه بر بانو، به عنوان مادر یک خانواده نقش داشته باشید و الگوی فرزندان خود (و حتی سایر کوچکترها در بین دوست و آشنایان ) باشید. رابطه شما پیش از ازدواج با یک پسر، قطعا رابطه درستی نبوده و جدای از مسئله رابطه گناه آلود و مسائل شرعی، توصیه ما همواره ان است که به دلایل آسیب های روانی و روحی پس از آن، وارد چنین ارتباطاتی نشوید. یکی از آسیب های شایع در این خصوص که عموما دختر خانمها گرفتار آن می شوند همان چیزی است که برای شما هم پیش آمده است یعنی ایجاد علقه و وابستگی عاطفی بین دختر و پسر و ضربات روحی که پس از آن به خاطر قطع ناگهانی این ارتباط به دلیل ازدواج یکی از دو طرف، یا بی محلی یک طرف به دیگری یا سوء استفاده جنسی از دختر و ... پدید می آید. در مواردی مانند مورد شما نیز آرامش یک زندگی برهم ریخته و تا فروپاشی آن خانواده پیش می رود. چنین مسائلی متاسفانه بیشترین آسیب ها را متوجه طرف دختر میکند. البته این کارها به امید و با آرزوی آینده ای بهتر و یک زندگی پر از مهر و عشق انجام می شود ولی معمولا چنین نتیجه ای نمیدهد و نتیجه ای جز پشیمانی به همراه نخواهد داشت.
به شما توصیه اکید می کنیم، عشق جوانی و ناپخته گذشته خود را فراموش کنید و سعی کنید زندگی فعلی خود را هرچه بیشتر گرم و پرشور تر کنید.چراکه در این خصوص نقش زن خانواده بسیار پر اهمیت تر است. برای فراموشی عشق (یا بهتر بگوییم احساس خام) قبلی، از راهکارهای ارائه شده در ابتدای همین پست و سایر پستهای ارئه شده با این موضوع استفاده کنید. در این راه از خدای متعال و مهربان کمک بگیرید و از شر وسوسه های شیطانی به او پناه ببرید. خداوندی که آفریننده انسان و خالق مهر و محبت و عشق در میان ما انسانهاست، بی شک میتواند شما را در این راه مقدس یاری دهد.
برای شما آرزوی سلامتی و خوشبختی در کنار کانون گرم خانواده را داریم.

سلام
من ۳ سال پیش با دختری آشنا شدم دیدم دختر خوبیه با خانواده و ... با مادرش صحبت کردم گفتم من دختر شمارو میخوام اما چون الان شرایط مالی مناسبی ندارم باشه ۳ سال بعد بیام خواستگاری ایشون قبول کردن من مطمئن از اینکه این دختر مال خودمه خیلی بهش نزدیک شدم و ... اما قبل از عید ازدواج کرد طوری که به جای صبح بخیر گفتن روزانه به من اس داد من ازدواج کردم.
حرف من این باشه تا پول نداری تا شرایط نداری تا موقعیتش فرام نیست بهم قول ندین آخر این قول دادنا بلاخره از یه طرف به خیانت تبدیل میشه .
با تشکر .

سلام.مطالبتون واقعا عالیه.ممنون
راستشه ۲ ماهه که به طور کاملا اتفاقی با یکی از دوستان پسر عموم آشنا شدم.همش ۲ ماه از من بزرگتره.خیلی بهم ابراز علاقه میکنه ولی من بهش حسی ندارم.از طرفی همش حرف ازدواج میزنه و...
ما هیچ کدوم تو شرایط ازدواج نیستیم و همش به من میگه سه سال دیگه.من توی خانواده ی ابرو داری زندگی میکنم و همه خانواده منو میشنناسن.ایشون به دوستاشون راجبه من حرف زدن و میترسم مدتی بعد پشت سرم حرف در بیاره.لطفا راهنماییم کنید

تصویر مشاور شهر سوال

خواهر گرامی، سلام. به شهر سوال خوش آمدید. از اظهار لطف شما بسیار متشکریم.
شما شرایط کلی خودتان و آقاپسر را ذکر نکردید، مثل سن، وضعیت اقتصادی، تحصیلی و ... ما هم به ناچار به شکل کلی پاسخ شما را خواهیم داد. چون اطلاعاتی از شما نداریم نمیتوانیم تصدیق کنیم که در شرایط ازدواج هستید یا خیر، به ویژه که به نظر ما نباید شرایط ازدواج به موانع ازدواج تبدیل شوند. اما به هیچ وجه وارد رابطه دوستانه و روابط عاطفی نشوید، به ویژه اگر واقعا هیچکدام شرایط ازدواج را ندارید و میدانید این رابطه به زودی به ازدواج نخواهد انجامید. اگر در پست ها و شرح حال دوستانتان در همین سایت دوری بزنید و مطالعه کنید خواهید دید که چنین روابطی جدای از اینکه به لحاظ آبرومندی خانواده ها ممکن است تمام خانواده درگیر آن بشوند، چه عواقب ناگوار روحی روانی و ضربات عاطفی برای پسر و بخصوص دختر درپی خواهد داشت. ازگر از سمت شما علاقه ای وجود دارد، شما میتوانید به منظور حفظ روند عرفی و عادی این قضیه و از طرفی با نیت اطلاع از قصد واقعی و صداقت آقاپسر، از ایشان بخواهید که از طریق خانواده شان برای ازدواج اقدام کنند و پاسخ ایشان را بسنجید. اگر هم واقعا تصمیم به ازدواج ندارید، بهتر است چنین ارتباطی را تجربه نکنید.
برای شما آرزوی موفقیت و سلامتی داریم

با سلام و خسته نباشید از سایت بسیار خوبتون واقعا جای تقدیر داره که اینقدر موشکافانه و از سر دوستی و کاملا مطابق با موازین دینی و شرعی سوالات همه رو پاسخ میدید بدون دریافت حتی یک ریال پول....انشالا که سرمایه اخروی برای شما باشد...من تمام سوالات و پاسخ های ان را مطالعه کردم و جواب خیلی از سوالاتم رو هم گرفتم ..اما سوالی داشتم ازتون که نیاز به راهنمایی خصوصی شما دارم خواستم ازتون خواهش کنم که به من یک ایمیل بزنید چون نمیخوام که اینجا بنا به دلایلی سوالمو بپرسم اگر که ممکنه به من یه ایمیل بزنید ممنون میشم فقط اگر امکانش هست ایمیل منو نشون ندید با تشکر

تصویر شهر سوال

با سلام وتشکر
لطفا سوالتان را از طریق این ادرس مطرح فرمائید
http://www.soalcity.ir/contact

با سلام من سوالی از طریق ادرسی که فرمودین ارسال کردم ولی پاسخی دریافت نکردم بی صبرانه منتظرم

تصویر شهر سوال

با سلام و پوزش لطفا مجددا ارسال فرمائید

سلام من سومین باره که سوالمو از از طریق لینکی که فرمودین ارسال کردم ولی پاسخی دریافت نکردم

تصویر شهر سوال

سلام وقت بخیر
متاسفانه نرسیده در این آدرس مطرح نمائید. البته با نام کاربری خود وارد سایت شوید
http://soalcity.ir/messages/view/127#new

با سلام لینکی که معرفی کردین دسترسی مجاز نیست برای من..باید عضو شوم که باز شود؟

تصویر مشاور شهر سوال

کاربر گرامی، عضو شدن در این سایت، کاملا محرمانه بوده و ضمنا زمان زیادی از شما نخواهد گرفت.

با سلام . من حسام ، ۲۹ سال دارم . دانشجو هستم و در تهران مجردی زندگی می کنم . خانواده ام شهرستان هستن . بخاطر شرایط مالی و تحصیل اصلا به ازدواج فکر نمی کردم . تا اینکه ۸ ماه قبل با دختری آشنا شدم . که علاقه زیادی به او دارم . و بعد از مدتی تصمیم به ازدواج با هم گرفتیم .

من هم درس می خوانم و هم کار می کنم . کارمند هستم . این مدت آشنایی باعث شد تا من به خانواده ام فشار بیارم تا شرایط مالی من را برای ازدواج آماده تر کنند .

از طرفی دختر ی که با آن آشنا شده ام از نظر مالی در سطح یالاتری از من قرار دارد ..وتوقع نسبتا بالایی هم دارد . ولی علاقه بین ما تقریبا خوب و یکسان است . از طرفی اولین کسی است که برای ازدواج بهش فک می کنم . با توجه به شرایط خانوادگی و خودم موقعیت ازدواج باز هم دارم . هم من و هم دختری که با اون آشنا شدم .اوایل رابطه احساسی بود ولی با گذشت زمان منطقی تر شد تا بتوانیم بهتر تصمیم بگیریم . علی رغم اینکه می دانم تا حدی اختلاف فرهنگی و مالی بین خانواده ها وجود دارد و از طرفی علاقه و دوست داشتن هم بینمان به وجود آمده .

با توجه به شرایط فعلی و شرایط خانوادگی نظر جنابعالی چیست ؟

تصویر مشاور شهر سوال

خدمت شما کاربر گرامی عرض سلام و خوش آمد داریم.
همینکه به فکر انجام این امر مقدس و پسندیده افتاده اید بسیار ارزشمند و قابل تقدیر است، اما همانطور که خودتان اشاره کردید، نباید احساسی وارد شد. با اینکه سن و سال شما خیلی کم نیست و قاعدتاً باید جوان پخته و باتجربه ای نسبت به خیلی ها باشید، اما یادآوری چند نکته خالی از لطف نیست. ابتدا این که اگرچه لازمه پیوند ازدواج علاقه بین زوجین است، اما دوستی ها، عشق و علاقه ها و صمیمیت های ابتدای آشنایی به ویژه پیش از ازدواج اصلا ملاک خوبی برای پیوند مستحکم ازدواج نیستند، بنابراین اینکه دو نفر با هم آشنا بشوند و به هم علاقمند باشند و به نظر خودشان تفاهم کامل داشته باشند کافی نیست و این را تجربه فراوان این موارد بوده است که در مراحل مختلف زندگی (از آشنایی پیش از ازدواج تا مدتی پس از ازدواج) به اختلافات منجر شده است. البته ممکن است این علاقه واقعی و پایدار باشد اما لزوما اینطور نیست.
نکته بعد اینکه به اذعان خود شما به لحاظ اقتصادی و فرهنگی متفاوت هستید. به صورت کلی توصیه آنست که دختر و پسر (و خانواده هایشان) از چند جهت اصلی و هم ازجمله اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در یک سطح یا نزدیک به هم باشند. در این خصوص هم باز تجربه نشان داده که تفاوتهای فرهنگی و اقتصادی معمولاً موجب پدید آمدن اختلافات از جانب خود زوجین یا از جانب اطرافیان خواهد شد و در آینده موجبات اذیت و ناراحتی خود و خانواده هایشان را پدید می آورد. و صد البته در این مورد هم حرف ما قطعی نیست و طبق مشاهدات غالبی و تجربه های قبلی عرض شد، و در شرایط خاصی (مثل اینکه طرفین توقعات بالا و جدی نداشته باشند و توان مقاومت و مدیریت توقعات خانواده را داشته باشند یا به لحاظ جغرافیایی با اطرافیان فاصله داشته باشند و به طور کلی ارتباطات با خانواده زیاد نباشد و ....که طبعا این موارد باید یک به یک توسط کارشناس بررسی شود)ممکن است با وجود تفاوتها هیچ مشکلی پیش نیاید یا زوجین توانایی مقابله با مشکلات را داشته باشند.
در نهایت چون شما جوانی باتجربه و منطقی هستید، توصیه می شود در صورتی که اصرار بر این ازدواج دارید، حتما هر دو به یک مشاور روانشناس با تجربه در زمینه ازدواج مراجعه کنید و در صورت نظر مساعد ایشان تا مدتی تحت نظارت ایشان مراحل مختلف و رسمی خواستگاری و ازدواج را پی بگیرید. اما در صورتی که اصرار زیادی بر این ازدواج نیست، بهتر است از این مورد چشم پوشی کنید و در خصوص یک مورد مناسب تر اقدام کنید.
این نکته را توجه داشته باشید که توصیه های مشاورین حکم قطعی نیستند و طبق تجربیات بدست آمده در اکثریت موارد و مراجعات نظر می دهند. بنابراین در نهایت در صورت قطعی شدن ازدواج با یک مورد خاص پس از خواستگاری و قرار و مدارها، با توکل و امید به خدای بزرگ در این مسیر مقدس و بابرکت قدم بگذارید.
موفق و سربلند باشید

با مطالعه سایت ها و دیدن خیانت های مختلف که از دور و نزدیک دیدم و شنیدم به نظرم خانما باید یه شوهر دیگه داشته باشن آمار خیانت و هوسبازی خانمها دهها برابر آقایونه و بسیاری از مردان هم دارن این مساله رو تو زندگیشون می بینن و به روی خودشون نمیارن
به نظر من که یک مرد هستم زنان هم توانایی جنسیشون بالاتره و هم بهتر می تونن چند نفر رو همزمان دوست داشته باشن هر دو این موارد برای مردان عملا امکان پذیر نیست و در ۱۲ کشور چندشوهری وجود داشته و در دنیا بطور غیررسمی هم بسیاری از آقایان از رابطه همسرشون با غیر اطلاع دارند در همین ایران هم به طور غیررسمی بسیار زیاد شده و مردان زیادی دارند این مساله رو تحمل می کنند آمار ۸۶ درصدی خیانت زنان متاهل تهرانی و ۴۰ تا ۵۰ درصدی زنان شهرهای دیگه نشان از نیاز جدی در زنان برای چندهمسری هست همون طوری که دلایل علمی هم ثابت کرده که در زمان تخمک گذاری زنان به کسی با ویژگی های متفاوت از زمان های عادی و بیشتر از نظر جنسی جذاب گرایش پیدا می کنن که خود نشاندهنده نیاز به دو مرد در زندگی زنان هست در حالیکه جز در مردان هرزه و سست اراده این ویژگی وجود نداره و هرگز هم مرد از عهده بر آورده کردن نیازهای جنسی و روحی چند زن برنمی آید و هیج زنی جز در سختی و رنج نمی تونه چنین مساله ای رو بپذیره حتی با کلی تبلیغات و مردسالاری این رو نپذیرفتن در حالیکه ما مردها همیشه حضور رقیب برامون جذاب تر بوده حتی در ادبیات هم به کرات به این فداکاری های مردانه اشاره شده مثل فرهاد در برابر عشق شیرین به خسرو حتی طاقت شنیدن خبر مرگش رو نداشت

باعرض سلام و تشکر
بهتر بود این شخصیت شناسی روان شناسانه تان را در باره شخصیت زن و مرد با تحقیقات و پژوهش و یا منابع معتبر علمی مستند می فرمودید زیرا دقیقا بر عکس است اگر خانمی عاشق و علاقمند به یک مرد شود دیگر نمی تواند فرد دیگری را وارد زندگی اش کند نمونه ها در ازدواج های اجباری و یا رد کردن خواستگارها مشاهده می کنید. از طرفی مرد به دلیل استقلال شخصیتی می تواند توجه و محبتش را تقسیم کند همانطور که در تاریخ زندگی های زناشویی گذشتگان مشاهده می کنیم و قوانین و مقرارت حقوقی دنیا هم ناظر به این موضوع است. در ضمن موضوع علمی را نمی توان با افسانه و داستان هایی که مشخص نیست واقعیت دارد یا نه مورد سنجش و ارزیابی قرار داد موفق باشید.

سلام من میخوام به صورت خصوصی سوالمو بپرسم چیکار باید بکنم؟

تصویر شهر سوال

با سلام
با شماره ۰۹۶۴۰۰ تماس بگیرید

ازنظر علمای وهابیت مشکلی نداره . گرفتی ما رو خانم ازدواج کردی می گی با دوست پسرم رابطه داشته باشم اشکالی داره یانه ؟

سلام ..من۲۳سال دارم وپسری ک ۸ماه ازمن کوچیک تره بهم پیشنهاد دوستی یکساله داده ک واقعا هم هدفش ازدواج اما چ الان تازه سربازی رفته نمیتونه بیاد جلو و دوس داره اول خودمون ب شناخت کافی تو این مدت برسیم بعد اقدام ب خواستگاری کنه موندم با تفاوت سنیمون چ کنم؟با این مدت دوستی ک هم خودم موافقش هستم هم مخالف چکنم؟
ممنون از راهنمایی تون

باعرض سلام و تشکر
خدمت شما عرض کنم صرف احساس عشق و علاقه و خوش آمدن زندگی مشترک موفق و راضی کننده ای را برای شما و ایشان به ارمغان نمی آورد . پس تا زمانی که ایشان موانعی که در مسیر ازدواج هست را برطرف نکرده ارتباط و علاقه مندی منطقی نیست . قطعا رابطه مستقیم باعث شناخت بیشتر نمی شود بلکه باعث وابستگی بیشتر می شود و در فضای وابستگی شخصیت اصلی ، فرهنگ ها ، تفاوت های فردی ، وووو مخفی می شود اگر شما سری به دادگاه خانواده بزنید عاشق و معشوق هایی می بینید که به دلیل شروع زندگی با دوستی همدیگر را نشناخته و به گمان اینکه شناخته ه اند زندگی را شروع کرده اند وقتی که با گذشت زمان و کاهش احساسات آتشین با شخصیت اصلی همدیگر روبرو می شوند تعجب زده از هم می پرسند این همان بود که من ازشان خوشم می آمد؟ پس رابطه مستقیم شناخت نمی آورد بلکه وابستگی است که رنگ شناخت به آن زده شده است . نکته دیگر اینکه قطعا ایشان بعد از سپری کردن دوران سربازی و افزایش سن تغییراتی در باورها و ملاک هایش ایجاد می شود که این باعث کاهش احساس اولیه می شود و شما دچار مشکلاتی خواهید شد پس تا زمانی که ایشان رسما اقدام نکرده است رابطه آسیب هایی خواهد داشت. نا گفته نماند در کنار این آسیب های مذکور حس بدبینی که بیشتر در مردانی که ازدواج آنها از طریق دوستی شروع شده به وجود می آید حس بدبنی ممکن است تبدیل به وسواس فکری و نگرانی از تعهد شریک زندگی وووو شود که زندگی با فرد شکاک و یا نگران از وفاداری همسر بسیار مشکل است. اگر شما الان با خودکنترلی و خویشتن داری دوستی را رد کنید بعدا در صورت بدبینی شما می توانید از خودتان دفاع کنید. نکته دیگر نحوه انتخاب ایشان است که مستقیم است و کسانی که سبک انتخاب آنها رسمی و خانوادگی نیست هم تجربه و هم جرأت رابطه با دوست جنس مخالف را دارند و جالب اینجاست در گفت و گوهایی که بنده بعد از ازدواج از اینگونه افراد می شنوم به خانمش می گوید تو هم تجربه داری و هم جرأت نمونه اش ارتباط با خودم در زمان پیشنهاد است از کجا بدانم با کس دیگری نبوده ای. پس از هر سو که نگاه کنید ارتباط با این سبک وسیاق به ضرر است . اما برای شناخت واقعی بیشتر شما بعد از حضور رسمی ایشان تحقیقات محلی و میدانی شروع می کنید خانواده و اعضای آن را بررسی می کنید محل کار و سربازی و روابط با دوستان و مسولان بالا را ارزیابی می کنید و از آن ها در باره رفتار ایشان پرس و جو می کنید و سه جلسه رسمی برقرار می کنید و در آن جلسه به صورت منطقی و با هدف سوالاتی را می پرسید قطعا در فضای وابستگی شما اگر مسایلی منفی از ایشان دیدید به دلیل وابستگی آن را نادیده یا توجیه می کنید و بعد سالیان سال زندگی این مسأله گریبان گیر زندگی شما خواهد شد . منتظر نظرات شما نسبت به این پاسخ هستم موفق باشید.

سلام..
بابته راهنمایی های دقیق و مفید تون و وقتی ک گذاشتین یک دنییییا ممنون

سلام با تشکر از سایت بسیار خوبتون من ۲۰سالمه ۲سال پیش متاسفانه همسرمو تو سانحه ای از دست دادم از نوجوانی دختر مقید و مذهبی بودم و با هیچ پسری ارتباط نداشتم .اما ۱سال پس از فوت همسرم با یکی از خواستگارهای گذشته ام مرتبط شدم اوایل خیلی با او سردو خشن رفتار میکردم میگفتم من به هیچ وجه با نامحرم ارتباط برقرار نمیکنم اما او گفت قصدم ازدواج است و عاشقانه ۸سال است که مرا دوست دارد...متاسفانه من هم به او علاقمند شدم و ناخواسته ۲بار او مرا بقل کرد و بوسید و من خیلی عذاب وجدان دارم و احساسه گناه میکنم چون من بشدت از رابطه ی تماسی با نامحرم مخالف هستم و بودم...و الان هم نمیخواهم با او ازدواج کنم چون اصلا تناسب اخلاقی نداریم ...من الان هم خواستگارانه خوبی دارم اما بخاطر ارتباط با او احساسه گناه دارم و نمیتوانم ازدواج کنم چون خودم را گناه کار و ناپاک میدانم....توروخدا راهنماییم کنید دارم دیوونه میشم

تصویر پاسخگو

با سلام خدمت شما خواهر گرامی

از اتفاقی که برای همسرتان افتاده بسیار متاثر شدم . امیدوارم که خدا ایشان را قرین رحمت بی پایان خود نماید .
اما در پاسخ سوالتان چند نکته را عرض می کنم :
۱- همان طور که خود می دانید هرگونه ارتباط عاطفی و جسمی با نامحرم از دیدگاه شرعی حرام و نادرست است .
۲- متاسفانه این آقا از نیاز عاطفی شما سوء استفاده کرده و با نیت نادرست خواسته از خلأ عاطفی پیش آمده برای شما به مقصد شوم خود برسد .
۳- حالا که از ارتباط پیش آمده پشیمان شده اید و می دانید که ادامه ارتباط و حتی ازداج با ایشان ، کاری غلط و نادرست است ، از همین الان تصمیم بگیرید ضمن توبه و طلب بخشش از خدای بزرگ ، هرگونه ارتباط و حتی هم کلامی با او را قطع کرده و او را از ارتباطات آینده ناامید کنید .
۴- اگر به درگاه خدا توبه و استغفار کنید ، خدای مهربان هم شما را خواهد بخشید . فقط سعی کنید چنین اشتباهی را دیگر تکرار نکنید .
۵- سعی کنید این رابطه را فراموش کرده و به زندگی و آینده خود فکر کنید . با چشم باز و به دور از احساسات در مورد خواستگارهای خود تفکر و مشورت کنید و به امید خدا زندگی مجدد مشترک خود را تشکیل دهید .
موفق وسربلند باشید .

سلام من ۲۲سالمه ۱سال میشه با یکی از همکلاسیام اشنا شدم که از من ۱۱ماه کوچیکتره.کم کم بهم نزدیک شد و گفت که قصدش ازدواجه.مامانامون باهم حرف زدن ولی مامان من گفت فعلا نمیشه چون خواهر بزرگترش ازدواج نکرده هنوز.اونم چندماه بعد به هم زد گف از اخلاقت خوشم نیومد و رفت.۱ماه بعد خواهرم ازدواج کرد منم خبرشو به گوشش رسوندم.باز کم کم بهم نزدیک شد.اول گف داشتی بهم وابسته میشدی که رفتم ولی چندروز پیش وقتی ازش پرسیدم باکسی رابطه ای داشتی گف اره هرکاری که بگی با دوس دخترام کردم.ازش پرسیدم حتی وقتی بامن بودی گف وقتی به هم زدیم اره بازم داشتم رابطه.بهم گف سعی کن باپسری ازدواج کنی که شیطنتشو قبل ازدواج کرده.گف میتونستم بهت بگم دستم به هیچ دختری نخورده ولی نخواستم دروغ بگم.حالا گیج شدم چیکار کنم.دوسش دارم من.اینم بگم که ارتباط ما درحد چت بوده فقط.نمیدونم باز میشه بهش اعتماد کرد یا نه.لطفا کمکم کنین.خیلی ناراحتم چندروزه فقط گریه میکنم.از یه طرفم حس میکنم شاید میخواد امتحانم کنه ببینه بازم میخوامش یا نه.اخه بهش نمیخوره پسر بدی باشه خونوادش معمولی هستن ولی اهل نماز....
حتی زمان اشنایی ازم میپرسید نماز میخونی روزه میگیری.مگه میشه کسی که این چیزا واسش مهمه اهل اینکارا باشه.توروخدا کمکم کنین
همش به خودم میگم این فقط یه امتحانه که ببینه چقد دوسش دارم.شایدم اشتباه میگم

باعرض سلام و تشکر
خدمت شما عرض کنم ازدواج اتفاق بسیار مهمی در زندگی ما انسان هاست که اگر با هدف و انگیزه منطقی این مهم دنبال نشود باعث نابودی و عدم رضایت در هر صورت خواهد شد. متأسفانه شما قبل از اینکه کاملا مطمئن شوید که آیا با ایشان زندگی خواهید کرد یا خیر به ایشان وابسته شده و به سرمایه گذاری روانی کرده اید که نشان دهنده کمبودها و خلأ های عاطفی و محرومیت های هیجانی احتمالی می باشد زیرا اگر این طور نبود مانند تمام دخترها با اعتماد به نفس ، خویشتن داری و خود کنترلی با اضطراب و استرس و نگرانی مدیریت شده به آینده نگاه می کردید و حداقل تا سر سفره عقد سعی می کردید که وابسته نشوید. قطعا و قطعا خدا با شما یار بوده است که قبل از اینکه دچار مشکلاتی در زندگی خود شوید تغییرات آنی و عدم ثبات هیجانی ایشان را آزمایش کردید. پس بدون خودتان را گول بزنید و همچنان توجیهی برای ادامه این رابطه داشته باشید سعی کنید برای خودتان ارزش قایل شوید و به مدیریت احساسات خودتان بپردازید و از این ماجرا درس بگیرید قطعا کسی که در مدت کوتاهی احساسش از آن داغی به سردی تبدیل می شود و هیجانات مثبتش تاریخ مصرف کوتاهی دارد در زندگی هم به همین منوال با شما رفتار می کند. در کنار این کارهایی که گفته شد راهکارهای زیر را هم توجه داشته باشید:
۱- سعی کنید با خود شناسی و خودارزشمندی به این وابستگی خاتمه دهید.
۲- سعی کنید با خود شناسی بر احساس و هیجانات خود مسلط شوید و به صورت تخیلی سرمایه گذاری عاطفی انجام ندهید.
۳- با احترام به خود و استقلال شخصیتی و برطرف کردن نیازها و کمبوده ها با اعتماد به نفس کامل و با هدف گذاری، ارتباطتان را تنظیم کنید.
۴- سعی کنید با اطلاعات جدیدی که پیدا کردی آسیبی که از طرف مقابلتان به دلیل این تغییر زودهنگام احساسات به شما می رسد را نوشته و بیشتر بررسی کنید.
۵- با توجه به شخصیتی که شما از خود سراغ دارید احتمال اینکه شما دچار شخصیت مهر طلب باشید بسیار زیاد است بنابراین در مورد مهر طلبی و مشخصات آن و راهکارهای درمانی به این سایت مراجعه فرماییدhttp://www.moshaverfa.com/1393/12/01/%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D9%.‎.‎.‎
موفق باشید.

باعرض سلام و تشکر
خدمت شما عرض کنم ازدواج اتفاق بسیار مهمی در زندگی ما انسان هاست که اگر با هدف و انگیزه منطقی این مهم دنبال نشود باعث نابودی و عدم رضایت در هر صورت خواهد شد. متأسفانه شما قبل از اینکه کاملا مطمئن شوید که آیا با ایشان زندگی خواهید کرد یا خیر به ایشان وابسته شده و به سرمایه گذاری روانی کرده اید که نشان دهنده کمبودها و خلأ های عاطفی و محرومیت های هیجانی احتمالی می باشد زیرا اگر این طور نبود مانند تمام دخترها با اعتماد به نفس ، خویشتن داری و خود کنترلی با اضطراب و استرس و نگرانی مدیریت شده به آینده نگاه می کردید و حداقل تا سر سفره عقد سعی می کردید که وابسته نشوید. قطعا و قطعا خدا با شما یار بوده است که قبل از اینکه دچار مشکلاتی در زندگی خود شوید تغییرات آنی و عدم ثبات هیجانی ایشان را آزمایش کردید. پس بدون خودتان را گول بزنید و همچنان توجیهی برای ادامه این رابطه داشته باشید سعی کنید برای خودتان ارزش قایل شوید و به مدیریت احساسات خودتان بپردازید و از این ماجرا درس بگیرید قطعا کسی که در مدت کوتاهی احساسش از آن داغی به سردی تبدیل می شود و هیجانات مثبتش تاریخ مصرف کوتاهی دارد در زندگی هم به همین منوال با شما رفتار می کند. در کنار این کارهایی که گفته شد راهکارهای زیر را هم توجه داشته باشید:
۱- سعی کنید با خود شناسی و خودارزشمندی به این وابستگی خاتمه دهید.
۲- سعی کنید با خود شناسی بر احساس و هیجانات خود مسلط شوید و به صورت تخیلی سرمایه گذاری عاطفی انجام ندهید.
۳- با احترام به خود و استقلال شخصیتی و برطرف کردن نیازها و کمبوده ها با اعتماد به نفس کامل و با هدف گذاری، ارتباطتان را تنظیم کنید.
۴- سعی کنید با اطلاعات جدیدی که پیدا کردی آسیبی که از طرف مقابلتان به دلیل این تغییر زودهنگام احساسات به شما می رسد را نوشته و بیشتر بررسی کنید.
۵- با توجه به شخصیتی که شما از خود سراغ دارید احتمال اینکه شما دچار شخصیت مهر طلب باشید بسیار زیاد است بنابراین در مورد مهر طلبی و مشخصات آن و راهکارهای درمانی به این سایت مراجعه فرماییدhttp://www.moshaverfa.com/1393/12/01/%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D9%.‎.‎.‎
موفق باشید.

سلام. من خیلی خوشحالم که با سایت بسیار خوبتون آشنا شدم.راستش من حدود ۷ ماه پیش با یک آقایی آشنا شدم و از اول رابطه هم خانواده ها رو در جریان گذاشتیم . ما وجه مشترک های زیادی باهم داریم مثلا هردوی ما در دوران عقد بخاطر مشکلات روحی و روانی طرف جدا شدیم هردو هم رشته و هم مدرک هستیم. من ۲۶ ساله و اون اقا ۳۴ ساله هستن. حالا درعین حال که شباهت های خیلی زیادی داریم تفاوت هامون هم خیلی زیاده ! مثلا من هیچوقت دوست پسر نداشتم و بسیار بسیار ادم پایبند به اخلاقیات هستم ولی ایشون به گفته خودش خیلی دوست دختر داشته ! حتی میگه من قبل از نامزدم چندباری تحربه سکس چت هم داشتم ! خب البته همه اینا رو از روی صداقتش گفت چون کلا خانوادگی ادم های بسیار صادقی هستن البته خودش هم که درمورد گذشتش صحبت نمیکرد من میفهمیدم که قبل از من با افراد زیادی در ارتباط بوده چون توی صحبت کردن خیلی خیلی راحته ! مثلا به راحتی درمورد روابط جنسی صحبت میکنه درحالی که من اصلا روی گفتن این حرف ها رو ندارم . خودش میگه من ادم بسیار باوفایی هستم حتی وقتیم دوست دختر داشتم هیچوقت همزمان با دونفر نبودم برای ازدواجم مهمترین ملاکش اینه که همسرش وفادار باشه بهش. براشم گذشته اون دختر مهم نیست اصلا بخصوص اینکه شرایط کاریش جوریه که دو هفته سر کارن و دوهفته خونه باعث شده که بیشتر از این مساله بترسه که نکنه همسرش در غیاب اون کاری بکنه . شخصیت من اروم و احساساتیه اما اون انگار اصلا احساس نداره !! همه چیز رو از بعد عقلانی نگاه میکنه و توجیه میکنه البته خیلیم ابراز علاقه میکنه ولی درکنارش وقتی از چیزی ناراحت بشه ی مقدار بددهنی میکنه ازش که ایراد میگیریم میگه تو خیلی ادم مثبتی هستی پسرها همشون همینطورن! درحالیکه من خودم خیلی مبادی ادابم و خودشم از همین خصلت من خیلی خوشش میاد . هرجاییم که درموردش تحقیق کردیم همه ازش خوب گفتن. بخصوص اینکه وضع مالیشم خوبه و یه مقدار کمک مالیم به یک موسسه خیریه میکنه . اما در کنار همه این صفات بد صفات خوبم داره مثلا خیلی اهل کاره و مال حلال . به شدت صاف و صادقه . از سطح فکریشم خوشم میاد کلا همه چیز رو یه جور نگاه میکنه .... در کل منم ادمیم که هم صفات بد رو میبینم و میفهمم و هم صفات خوب و الان موندم توی دوراهی که قبول کنم باهاش ازدواج کنم یا نه ! بخاطر طلاقیم که قبلا برام اتفاق افتاده کلا یه ترسی درمورد ازدواج برام بوجود اومده و به شدت استرس دارم خانوادمم میگن هرطور خودت صلاح میدونی ولی اگر ازدواج کردی دیگه حق نداری دوسال بعد دوباره پشیمون بشی . شما بگید چیکار کنم ؟ اصلا من میتونم از گذشته یکی به راحتی بگذرم ؟!

تصویر مشاور شهر سوال

سلام دوست عزیز، به شهر سوال خوش آمدید. ما هم خیلی خوشحال هستیم که روز به روز به تعداد دوستانمان اضافه می شود. هم متاسف هستیم از بابت گذشته شما و هم خرسندیم از اینکه با امید به خدا به فکر تشکیل یک زندگی جدید هستید.
خواهر گرامی، این که فرمودید شباهتهایی دارید و تفاوتهایی هم دارید، به خودی خود، به هیچ وجه نمیتواند چیز بدی باشد چون به طور طبیعی همه ما آدمها شباهتها و تفاوتهایی با هم داریم. به ویژه دو جنس مخالف که قطعا تفاوتهای ذاتی در برخی مسائل و رفتارها دارند، اما نکته اینجاست که این تفاوتها هم به لحاظ مقدار و هم به لحاظ کیفیت نباید از یک حدی فراتر باشد یا طوری باشد که به روابط بین فردی آسیب بزند. در مورد اینکه فرد مورد نظر شما قبلا روابطی با دیگران داشته، باید عرض کنیم این نکته مهم است که ایشان زمانی روابطی داشته و بعد این روابط قطع شده و به قول معروف از یک جا کات شده دیگر هم قرار نیست سمت این نوع ارتباطات بروند...(که این حالت میتواند امیدوارکننده و قابل قبول باشد) یا نه ایشان به لحاظ اعتقادی و تفکری ایرادی در چنین ارتباطاتی نمی بینند و فقط در حال حاضر چنین ارتباطی ندارند (که این حالت میتواند خطرناک و احیانا در آینده مضر و مشکل آفرین باشد به ویژه برای شما خواهر گرامی که به این مسائل مقید بوده و هستید). صداقت ایشان (در صورت واقعی بودن) یک امتیاز بسیار مثبت میتواند باشد. در برخی مسائل به حرفهای خود ایشان نمیتوانید اکتفا و بسنده کنید (مثل اینکه من آدم باوفایی هستم) و لازم است به طور قطع که در این زمینه تحقیق کنید (از خود ایشان شماره یا آدرس چندین نفر ازجمله دوستان، اقوام، همکاران، را بگیرید و علاوه بر تحقیق از این افراد، از طریق همین افراد سراغ چند نفر دیگر که ایشان را میشناسند بروید-در این میان همسر قبلی ایشان هم میتواند گزینه خوبی باشد-ضمنا بهتر است برای تحقیق خودتان شخصا اقدام نکنید). توجه داشته باشید هرچند شما تجربه قبلی داشته اید اما باز هم تأکید میکنیم تا پیش از ازدواج چشمان خود را کاملا باز کنید و البته پس از ازدواج چشمان خود را (به روی خیلی نکات و خطاها) ببندید و گذشت کنید. احساساتی بودن شما و عقلانی بودن ایشان تا حدی طبیعی است و امیدوارم خود شما این مسئله را کاملا درک کنید تا بعد دچار مشکل نشوید. هرچند منظور شما و میزان بددهنی ایشان را نمیدانیم ولی به طور کلی بد دهان بودن، عصبی بودن، نداشتن کنترل بر خود اینها ویژگی هایی است که حتما باید بررسی شود و به طور کلی نکته منفی محسوب می شوند). به شما توصیه می کنیم حتما در کنار تحقیقاتی که خانواده شما انجام می دهند، خودتان به همراه آقا به یک مشاور ازدواج و خانواده (روانشناس) مراجعه کنید و در خصوص هماهنگی شخصیتی و تناسب برای ازدواج با ایشان مشورت کنید و برخی نکات را (مثل بددهان بودن و ...) با ایشان درمیان بگذارید و بخواهید بررسی کنند.
حتما خودتان هم میدانید که هیچگاه نمیتوان پیش از ازدواج شناخت صددرصد نسبت به کسی پیدا کرد و همه این کارها برای بدست آوردن یک شناخت نسبی است. بنابراین بعد از تحقیقات و اطمینان نسبی، دیگر شک و ترس به دل خودتان راه ندهید (چه برای جواب مثبت و چه جواب منفی). اطمینان داشته باشید که خداوند برای این امر مقدس شما را یاری خواهد کرد به شرط این که به او توکل کنید و از او یاری بخواهید.
ما از خدای مهربان برای شما، سربلندی و خوشبختی را طلب می کنیم.

سلام من یکی از دوستام به دختر یکی از آشناهاشون علاقمند میشه واونا باهم ارتباط برقرار میکنند وتصمیم ازدواج میگیرند اما خونواده دوستم شدیدا مخالفت میکنندو اوناهم بعد ۱سال رابطشونو بهم میزنن الانم باگذشت چندسال اوضاع روحی هردوشون افتضاحه.دوستم افسردگی شدید گرفته میگفت گاهی اوقات یه صداهایی میشنوم وبیخودی گریم میگیره تازگیا فهمیدم توخیالش ۱دختربچه داره که باهاش حرف میزنه به روانپزشک مراجعه کرده گفته علائم اسکیزوفرنی داره ودیگه اینکه مشکل قلبیم پیداکرده وازهمه بدتر اعتقاداتشو نسبت بخدا داره ازدست میده.توروخدایه راه حلی پیش روم بذارید من خیلی نگرانشم

تصویر مشاور شهر سوال

سلام دوست عزیز، به شهر سوال خوش آمدید.
متاسفانه مانند خیلی از دوستان دیگر ما، دوست شما نیز پیش از هرگونه فکر و مشورت، اقدام به برقراری ارتباط کرده اند و این نکته ای است که ما همواره گوشزد میکنیم، ارتباطات پیش از ازدواج چه منجر به ازدواج بشود و چه نشود، جدای از مسائل شرعی، تبعات و آسیب های روحی روانی و بعضا جسمی دارد که گاه میتواند جبران ناپذیر باشد. البته در صورت ناکامی در ازدواج این آسیب ها به مراتب بیشتر خواهد بود. اما اکنون که به این مرحله رسیده اند، توصیه ما ابتدا آن است که به جای روانپزشک به یک روانشناس باتجربه مراجعه کنند. البته شاید مراجعه به یک مشاور ازدواج باتجربه تا جایی مفید باشد که حتی این ازدواج را به سامان برساند. اما به هر حال در این گونه مشکلات قدم اول مراجعه به روانشناس است و در صورت لزوم با تشخیص ایشان به یک روانپزشک مراجعه کنند. مشاوران روانشناس، تا جای ممکن سعی در حل مشکلات روانی از طریق شکل دهی رفتار ها و افکار و شناخت مراجعین بدون مداخله دارویی هستند و این نکته خیلی حایز اهمیت است.
ضمنا نگرانی شما در مورد دوستتان قابل درک و سعی شما در کمک به ایشان تحسین برانگیز است.
موفق باشید/

لطفا به سوالم جواب بدین خواهش میکنم

تصویر شهر سوال

سلام لطفا منتظر بمانید انشاءالله کارشناس محترم در اسرع وقت پاسخ خواهند داد.

سلام.من دختری ۲۱ساله ام با پسری ۱۸ساله اشنا شدم.
من ترم اخر کارشناسی هستم و اون دیپلم.اولش خواهر و برادری شرو کردیم بعدش بهم احساس پیدا کردیم انقدد که شد شب و روزم
منم شدم همه چیزش
انقد بیرون رفتم و جلو رفتیم که الان ۷بار همو بوسیدیم وبغل کردیم
سعید میخواد بیاد جلو ولی صفره
تازه دفترچه پست کرده
ماهمو دوستداریم و واقع میخوایم
من اول دست سعیدو گرفتم من بوسیدمش من بغلش رفتم
اون پاک پاک بو د ولی من وسوسش کردم اینا واقعیت های منه
من جلو بردمش فک نکنید گو ل خوردم و....
من گولش زدم
من وسعید هردو نماز خون و بچه هیئتی بودم ولی من گند زدم
دنیای اونم خراب کردم
من ختلاف سنمون رو نیبینم
میخوام به خانوادم بگم ولی نمیخوام سعید کوچیک بشه چون چیزی نداره
مادر وخواهرش میدونن میخواد به پدرشم بگه
من خیلییییییییییییییی خراب کردم
تنهایی جلو رفتم گند زدمدیونش کردم به گناه کشیدمش
میشه کمکم کنید؟؟؟
میخوام بیشتر براتون بگم کمکم میکنید؟
من چطوری میتونم بیشتر باشما ارتباط بگیرم ؟؟؟؟

کمکم میشید؟؟؟؟

تصویر پاسخگو

سلام خواهر گرامی
به نظر میاد با شرایطی که دارید فقط میشه به صورت تلفنی به شما کمک کرد .
شما می تونید با شماره تلفن ۰۹۶۴۰۰ مرکز ملی پاسخگویی ، با مشاوران ما صحبت کرده و راهکار بخواهید .
موفق باشید

سلام .من ۲۸سالمه و ۸ساله که ازدواج کردم با کسی که هیچ تفاهمی ندارم ویک پسر ۵ساله دارم .در طول این چند سال مردان زیادی به من ابراز علاقه کردند ومن مقاومت کردم . ولی مدتی است با پسری که همکارم میباشد وبه من بعد از ۳ سال اعتراف کرده که عاشقم میباشد نزدیک شده ویکبار هم با هم رابطه جنسی داشتیم در حدی که نمیدانم چرا ،چون من آدم محکمی هستم .موقعیت کاریم خوبه نمیخام از دستش بدم در ضمن میترسم شوهرم هم شک کند. عذاب وجدان نیز آزارم میدهد..باید هفته سه روز با هاش برخورد داشته باشم .در حالی که برگشتم به قبل ولی حسی که بینمون به وجود اومده قابل کنترل نیست. چه کار باید بکنم.

تصویر مشاور شهر سوال

سلام. به شهر سوال خوش آمدید. خواهر گرامی، بسیار متاسف و در عین حال متعجب هستیم هم از این که چنین وضعی پیش آمده (یا به عبارتی اجازه دادید پیش بیاید)و هم این که در خصوص آن سوال میکنید. چگونه است که موارد بسیاری را داشته اید که به شما ابراز علاقه و عشق شده است در حالیکه شما یک خانم متأهل و دارای فرزند هستید؟ یعنی همکاران شما از این قضیه بی اطلاعند یا رفتار شما طوری بوده که به آنها اجازه چنین فکر و در پی آن چنین رفتاری را داده است؟؟ متاسفانه و متاسفانه این رابطه شما نامشروع، غیر اخلاقی، نادرست و غیر عرفی است و در هیچ آیین و فرهنگ و جایی قابل قبول نیست. در تعهدی که هنگام ازدواج زن و شوهر به لحاظ شرعی، عرفی و اخلاقی به یکدیگر می دهند هیچ جایگاهی وجود ندارد که رابطه با دیگری را توجیه کند. شما هم به خودتان و شخصیت و آبروی خودتان خیانت کردید، هم به همسرتان و اعتماد او خیانت کردید، و هم به زندگی خانوادگی و مسئولیت مادری برای فرزند پنج ساله خود خیانت کرده اید. و تا زمانی که شما و همسرتان شریک زنگی یکدیگر و در عقد هم هستید، این وضعیت وجود دارد.
وظیفه شما این است که این رابطه را قطع کنید به هر شکلی که امکان دارد. اگر هم لازم است بین شغل تان و زندگی خانوادگی یکی را انتخاب کنید، قطعاً اولویت با زندگی خانوادگی شماست و باید شغل خود را رها کنید. طبعاً پس از قطع این ارتباط و در فضای غیر گناه آلود و شرایط بهتر میتوانید در مورد مشکلات خانوادگی خود صحبت کنید و ما تا جای ممکن شما را راهنمایی خواهیم کرد.
مطالعه این پست هم مفید خواهد بود: http://www.soalcity.ir/node/1928
از خداوند بزرگ میخواهیم ما را در مسیر راست و درست ثابت قدم بدارد.

سلام دختری هستم ۲۱ساله که ۴سال پیش بامردی دوست شدم که بعدازچندماه متوجه متاهل بودنش شدم خیلی کم سنوسال بودم وواقعاعاشقش شدم البته اون دلبسته شدومن وابسته وازطرفی چون تن به ازدواج سفیدداده بودم دیگه دختریموازدست دادم وقرارشدبیادخواستگاریم من اصلاقصدازدواجوباهاش نداشتم امااونقدرتوگوشم خوندونگهم داشت که همه فکرم شداون وواقعاعاشقش شدم بعدازچندوقت تفاوتاروحس میکردم احساس حسادت شدیدبه زنشوتحمل نکردنش وارطرفی کج رفتاریوبداخلاقیش باعث خیلی مشکلات شدمن واسه همه چیزبایداجازه میگرفتم حتی حمام رفتن واسه همه چیزبایدمطلعش میکردم ولی بااین اخلاقش مشکلی نداشتم چون خیلی خیلی بهش علاقه پیداکردم بعدازاینکه به مادرم معرفیش کردم قرارشدکه موضوع زن داشتنشوپنهان بزارم چون محال ممکن بودخانوادم قبول کنن تقریبابه همه فامیل معرفیش کردم ولی هنوزرسماخواستگاریم نیومده بودقرارماواسه عیدامسال بوداماالان ۸ماهه روی خوش ازش ندیدم وهرچی به زمان مقررنزدیک میشیم بهونه هاش بیشترمیشه وخودش هم اعتراف میکنه که حق بامنه همین رفتارش باعث یه سری مشکلات بینمون وبدرفتاری من شدودرنهایتم اینکه الان میگه فکرازدواج باهاشوازسرم بیرون کنم چون اونجوری که نشونش دادم نبودم وبداخلاقم ودنبال آزاردادنش .اون خیلی دوستم داره واقعامنومیخوادامانه واسه زندگی چون خودش زن داره خداییشم همیشه همونقدرکه به زنش رسیده بیشتربه من رسیده اماایناواسه من تعهدوزندگی نمیشه چون نمیتونم تاآخرعمرم اینطوری زندگی کنم
ازیه طرف همه مشکلات زن داشتنوبچه ندارشدنومشکلات خونوادگیوهزارویک مشکل توآینده روواسه عشقی که بهش دارم به جون میخرم ازیه طرف دیگه هم من میدونم که۳ساله دیگه دخترنیستم واین کاملامشخصه واگه ازش جدابشم بی آبرویی وسرکوفت فامیلوهرارنفرجواب بایدپس بدم وصدردصددیگه کسی به خواستگاریم نمیادچون همه میدونن ومحیطم کوچیکه واقعانمیدونم چیکارکنم چون هخیلی واضح ازازدواج باهام تفره میره وچون وضع مالیش خوبه میگه واست خونه وماشین میخرم که آیندت تامیین بشه ولی هیچوقت ازش اینارونخواستم فقط خودشوخواستم اگه اینارم بهم بده چیزی ازبی آبروییم کم نمیکنه من فقط۲۱سالمه ولی زن شدم اونم بدون اسم شناسنامه
لطفاکمکم کنید.

تصویر مشاور شهر سوال

ضمن عرض سلام و خوش آمد گویی خدمت شما کاربر گرامی؛ خواهرم، مطالب شما را کامل مطالعه کردم و در طول این مطالعه بارها افسوس خوردم و بسیار متعجبم که شما در طول چهار سال (حدود ۱۴۰۰ روز) چطور هیچگاه در کار خود شک نکردید، در نیت طرف مقابل تردید ننمودید و حتی شاید یک مکث کوتاه در این راه نداشتید؟؟ متاسفانه شما اشتباهی را چهار سال پیش آغاز کردید، با شروع یک رابطه احتمالا ساده دوستانه و این مسیر اشتباه را تا جایی پیش بردید که اکنون بعد از چهار سال همه چیز خود را از دست داده اید و هیچ چیز هم به دست نیاوردید... واقعا فکر میکنید اکنون که تا اینجا پیش رفته اید چه می شود کرد؟به نظر شما بعد از اینهمه مدت و طی کردن تمامی مراحل اشتباه، از دست یک مشاور چه کاری بر می آید؟ شما در طول این زمان طولانی بارها فرصت این را داشتید تا با خود بیاندیشید و با فکر عمل کنید و یا از دیگران مشورت بگیرید، اول فکر کنید و سپس رشته کلام را با مرد غریبه ای آغاز کنید، اول فکر کنید و سپس سفره دل خود را برای کسی باز کنید، ابتدا بیاندیشید و سپس تصمیم به رفتن به تفریح با کسی بگیرید، کمی تأمل کنید و سپس با مردی به مکان خلوت بروید.... اول فکر کنید و ....و ... الی آخر کار، اما با کمال تأسف کاری نکردید...
ما و همکاران ما همواره و بارها به دوستان شما در "شهرسوال" و در سایر رسانه ها این نکته را گوشزد کردیم که روابط دوستانه دختر و پسر عموما سرانجامی جز پشیمانی ندارد (به ویژه برای دختر خانم ها)، این روابط به روابط عاطفی و عاشقانه منتهی می شود و مشکلات از همینجا آغاز می گردد.
در بدترین حالت هم این عواطف به تماس جنسی و بعضا بی آبرویی منجر می شود. و خلاصه اینکه در این بیراهه، هزینه بسیار گزافی (سلامت روانی و روحی، سلامت جسمی، آبروی شخصی و خانوادگی، و آسایش و آرامش خود و اطرافیانتان) را بر خود و اطرافیان خود تحمیل نمودید.
شمااز نظر شرعی مرتکب گناه شده اید و لازم است به درگاه خدا توبه کنید. از نظر اخلاقی وعرفی نیز عمل نادرستی را انجام دادید و در حالی که ایشان به همسر و خانواده خود خیانت می کرده است، شما هم نه تنها منع نکردید که در این کار او را یاری کردید و شاید سختگیرانه بگوییم از نظر اخلاقی نوعی خیانت کرده باشید.
۳- اما اکنون چه میتوانید بکنید؟ طبعا ازدواج با چنین فردی (حتی اگر امکان داشته باشد) به نظر نمی رسد مناسب باشد بنابراین اگر راهی هست که با حفظ آبرو (یا حتی آبروریزی مختصر، برای جلوگیری از آبروریزی خیلی گسترده) از ایشان قطع رابطه کنید و به خواستگار جدیدی پاسخ دهید(مثل این که به لحاظ پزشکی آسیب جسمی را رفع کنید و برای عدم ازدواج با ایشان دلیلی به ظاهر منطقی یا توافقی پیدا کنید تا دیگران شک نکنند یا با خواستگار جدید صادقانه صحبت کنید تا با اطلاع و رضایت و هماهنگی ایشان این مسئله انتشار پیدا نکند)، قطعا انتخاب این راه بهتر است.
به هر حال ما انسانها نسبت به رفتار و اعمال خود مسئول هستیم و اگر اشتباهی میکنیم تاوان آن را بپردازیم. اشتباهات و خطاهای ما قابل بخشش هستند، شاید فراموش شدنی هم باشند اما قابل حذف و پاک شدنی نیستند.
امیدوار هستم داستان سرگذشت شما توسط همه کاربران و دوستانتان در اینجا که شاید در ابتدای راهی (یا بهتر بگوییم بیراهه ای) هستند که در انتها جز پشیمانی در انتظارشان نیست دیده شود...

با سلام خدمت شما.پسری هستم ۲۰ ساله.من در سن ۱۶ تا ۱۷ سالگی با یک دختر با همین سن دوستی داشته ام.اما فقط در حد تلفی.ن حضوری.در سن ۱۸ سالگی به دختری از فامیل علاقه مند شدم و حس تود را به او گفتم.او نیز همین حس را به من داشت.خانواده او و من شدیدا مذهبی هستند و خود دختر هم همین طور است.وقتی از من پرسید ک ایا با کسی رابطه داشتی واقعیت را ب او گفتم.و او دلخور شد.البته حق هم داشت.و چند وقت هست با هم ارتباطی نداریم.هر چند بعد اون موضوع پرسیدم ایا هنوز ب ازدواج با من تمایل دارد یا خیر ک گفته است تمایل دارد.من بعد از ماجرای فامیلمان با هیچ دختری رابطه ندارم و نخواهم داشت.ولی از این میترسم ک شاید بخاطر این کار من او در زندگی مشترکمان به من خیانت کند.یا بی اعتمادی داشته باشد و در ازدواج دو دل هستم.نظر شما چیست و راهکارتان چیست

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما دوست عزیز و تشکر از حضور شما در شهر سوال. از این که تصمیم دارید به صورت جدی وارد زندگی مستقل و مشترک خودتان بشوید و پیوند مقدس ازدواج را قصد کرده اید بسیار خوشحال و خرسندیم. دوست عزیز ما از فرد مورد نظر شما هیچ ذهنیت و شناختی نداریم و لازمه این کار داشتن اطلاعات بیشتر و دقیق تر است و یا مصاحبه با خود ایشان. اما به طور طبیعی در حالی که شما کاملا صادقانه به ایشان گفته اید که ارتباط داشته اید و ایشان هم بعد از آن باز نسبت به ازدواج با شما تمایل داشته اند، نباید مشکلی در این خصوص داشته باشید. البته یک نکته کاملا قطعی است، و آن این که شما واقعا صادقانه با ایشان برخورد کنید و علاوه بر اینکه سعی میکنید پس از این مرتکب خطایی نمی شوید، اگر هم خدای ناکرده اشتباهی پیش آمد صادقانه با او درمیان بگذارید. و البته به صورت کلامی هم به ایشان این اطمینان را در این زمینه بدهید. همانطور که عرض شد ما شناختی از دخترخانم نداریم ولی اگر ایشان فردی نباشد که پیش از این اهل اینگونه مسائل بوده باشد و یا از نظر شخصیتی آدمی نباشد که به اصطلاح کینه ای و انتقامجو باشد و یا به لحاظ مذهبی از اعتقادات مذهبی متوسط به بالا برخوردار باشد، به طور طبیعی مشکلی پیش نخواهد آمد. شما هم سعی کنید انشالله چه از الان و چه در زندگی مشترک از دروغ پرهیز کنید.
موفق باشید

سلام.خانمی ۲۶ ساله هستم .در ۲۱ سالگی با پسری دوست و به شدت به او علاقه مند شدم ما مدت یک سال باهم دوست بودیم لحظات خیلی ناب و شیرینی باهم داشتیم که دیگه هرگز با هیچ شخصی برام تکرار نشدند اون لحظات.تنها مشکل این بود که هر دو خیلی بهم هم شک میکردیم مخصوصا که من میدانستم قبلا با دختران و حتی با چند زن رابطه جنسی داشته اصلا به او اعتماد نداشتم اما باز دیوانه وار دوستش داشتم و از طرفی هم او دایما به من میگفت ازدواج کن من عاشقتم اما نمیتونم باهات ازدواج کنم چون شرایطشو ندارم.در ۲۲ سالگی با پسر پاک و خداشناسی که از نوجوانی عاشقم بود ازدواج کردم ازدواجم خیلی اون فرد رو بهم ریخت و من حتی ازینکه میدیدم اون چقد ناراحته از ناراحتیش عذاب میکشیدم و تا سالها حرف هاش که موقع شنیدن خبر ازدواجم بهم گفته بود سوهان روحم بود.و حالا بعد از ۴ سال همچنان به یاد عشق قدیمیم هستم و باهم فقط از طریق تلفن ارتباط داریم با اینکه میدونم دیگه مثل ثابق دوسم نداره. اخیرا ایشون ازدواج کردن و من حال روحی خیلی خوبی ندارم دایما به این فکر میکنم حتما همسرش خیلی از من سرتره که اون خانمو برا زندگی انتخاب کرد و احساس میکنم دیگه هدف و امیدی برای زندگی ندارم گفته میخوام بازم رابطمونو ادامه بدیم اما من دل ادامه دادن ندارم اما نمیتونم ازش دل بکنم ایشون هم خیلی توجه و حظورش کمرنگ شده و میدونم دیر یا زود رفتنیه.میدانم اول تا آخرش اشتباه بوده اما لطفا راهنماییم کنید.

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر گرامی، به شهر سوال خوش آمدید. خدمت شما خانم محترم باید نکاتی را عرض کنیم که حتما خودتان میدانید. دوستی و ایجاد ارتباط با ایشان پیش از ازدواج و با نیت غیر ازدواج اساسا کاری اشتباه بوده است. جدای از حکم شرعی و حرمت اینگونه ارتباطات، مهمترین آسیب آن که به ویژه برای دختران پیش می آید (و برای پسران به مراتب کمتر و خفیف تر است) همین وابستگی و دلبستگی و ادامه داستان است که نمونه اش در زندگی شما پیداست. اما نکته دیگر آنکه به هر ترتیب پس از ازدواج هریک از شما دو نفر ، ادامه این ارتباط (یا ایجاد هر نوع ارتباط دوستانه با جنس مخالف) هم به لحاظ شرعی ارتکاب گناه محسوب می شود و هم به لحاظ قانونی، عرفی و اجتماعی و اخلاقی از نظر همگان امری خلاف و نادرست است. این کار به نوعی، خیانت است. البته ممکن است این ارتباط فقط تلفنی یا در فضای مجازی باشد، اما با توجه به گذشته شما، چنین ارتباطی به هیچ وجه صحیح نیست. در مورد ناراحتی ایشان از ازدواج شما یا ناراحتی شما از ازدواج ایشان نیز باید بدانید این مسئله کاملا طبیعی است. اگر شما پس از ازدواج ارتباط نادرست خود با ایشان را کاملا قطع می کردید، به این حال دچار نمی شدید و او هم راحت تر با این مسئله کنار می آمد.
همانطور که در انتها فرمودید از اول تا آخرش اشتباه بوده است... اما به این هم فکر کنید که چرا کاری که عقل شما میگوید اشتباه است انجام داده اید، یا چرا همچنان آن را انجام می دهید؟؟
حتما مطلب ابتدای این پست را به دقت بخوانید و سعی کنید با تقویت اراده خود، و انجام راهکارهای ارائه شده و البته تقویت ارتباط خود با همسرتان و استعانت از خدای مهربان، این مسئله را به خوبی و به سلامت به پایان برسانید.
از خداوند مهربان میخواهیم هم در این راه شما را یاری رساند و هم شیرینی زندگی مشترک شما را به پاس کنار گذاشتن این رابطه نادرست، چندبرابر کند.
موفق باشید.

با سلام مجدد خدمت شما و تشکر از راهنماییتون.در طول این ۴ سال با وجد علاقه زیاد همسرم به بچه به خاطر وابستگی عاطفیم به فرد مورد نظر و با توجه به ادامه رابطم با ایشون از ترس از دست دادنشون از بچه دار شدنم جلوگیری کردم از طرفی هم ترس ازین داشتم که به خاطر نداشتن حالت روحی نرمال مادر خوبی نباشم زیرا دایما در رویا و خیال آینده خود را با فرد مورد علاقه ام تصور میکردم.حال که عشق قدیمی ازدواج کرده و من کلا ازو قطع امید کرده ام آیا بچه دار شدن میتواند به بهبود زندگیم کمک کند یا هیچ تاثیری نخواهد داشت.

تصویر مشاور شهر سوال

عرض سلام مجدد خدمت شما خواهر گرامی.
صد البته فرزند آوری و ورود یک بچه به زندگی شما توصیه می شود و میتواند بسیار مفید و انشالله برای تمام زندگی شما و همسرتان پر خیر و برکت باشد. اما این نکته را نباید فراموش کنید که مقدمه اقدام به این کار، مهیا کردن نسبی شرایط است. یکی از این مقدمات، ایجاد آرامش نسبی فکری و روحی به خودتان است، با قطع ارتباط (مسدود کردن راههای ارتباطی) با فرد مورد علاقه قبلی. با تلاش و گام برداشتن به سمت ارتباطات بیشتر و درست تر با همسرتان. و با توکل بر خداوند بزرگ و مهربان که قرار است انشالله موهبتی عزیز را به شما هدیه کند.
موفق باشید.

با سلام خدمت شما و تشکر از مطالب مفیدتون
من دختری ۲۵ ساله ام که دوسال پیش از طریق خاستگاری سنتی با فردی نامزد کردیم و چون ترس این میرفت که در گناه بیفتیم با اطلاع مادر بنده خطبه محرمیت خوندیم البته بقیه اعضای خانوادم در جریان نبودن، در این مدت بین منو نامزدم اختلافای زیادی وجود داشت و در آخر هم بخاطر مهریه ازهم جداشدیم، ولی من قبل از این پسر باهیچکسی رابطه نداشتم و حتا باکسی کوچکترین قراری نداشتم، اما منو این آقا بدن همو کامل دیدیم و تا ی حدودی باهم رابطه داشتیم، الان همش عذاب وجدان دارم وخودمو سرزنش میکنم که چرا انقد با ایشون صمیمی شده بودم، الانم مجددا با فرد دیگری نامزد کردم و ایشون منو میشناسن و من به پاکی شهرت دارم، اما همش عذاب وجدان دارم چون نامزدم فکر میکنه که با نامزد قبلیم صمیمی نبودم، البته ایشون اصلا سوالی در این مورد از من نپرسیدن،بنطرتون من چیکار کنم که حالم بهترشه؟آیا من مرتکب گناهی شدم و شایسته سرزنشم؟؟

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

پرسشگر گرامی،
هر چه بوده تمام شده و باید توجه داشته باشید که شما با شخص سابق محرم بوده اید وهیچ کار خلاف شرعی انجام نداده اید که خودتان را توبیخ کنید!

گذشته را فراموش کنید تا زندگی آینده تان پر از خیر و خوشی باشد:
*فراموش کردن گذشته یعنی قبول کنید که برای تغییر گذشته کاری از دستتان بر نمی آید.در مواجه باشکستتان شما هر چه از دستتان بر می آمد کرده اید . باید بدانید که تا جایی که می توانسته اید خوب مهربان و موثر بوده اید اگر قرار بود به عقب برگردید مطمئنا نمی توانستید کاری بیش از آن انجام دهید . پس باید گذشته را فراموش کنید .

*فراموش کردن گذشته یعنی افکارتان را بشناسید .اگر می بینید که مدام درگیر گذشته هستید با ملایمت افکارتان را به زمان حال برگردانید .سعی کنید این عادت را کنار بگذارید که مدام به اشتباهات گذشته تان فکر کنید .

*فراموش کردن گذشته یعنی به ذات زمان اعتماد کنید .زمان می گذرد وشما هم باید از گذشته بگذرید .زخم هایتان به مرور التیام میابند و فقط جای آن برجا می ماند .

*فراموش کردن گذشته یعنی ارتباط جدید ایجاد کنید . لازم نیست که حتما یک گروه دوست تازه پیدا کنید . می توانید یک دوستی جدید را با یکی از همکارانتان شروع کنید یا یکی از همسایه ها را برای شام به خانه تان دعوت کنید . اگر در مورد شکست هایتان با کسی حرف بزنید راحت تر می توانید با انها کنار بیایید .

*فراموش کردن گذشته یعنی در مکالماتتان به دنبال تعادل باشید .خیلی مهم است که دردها و ناراحتی هایتان را با دیگران قسمت کنید اما به همان اندازه مهم است که به زندگی دیگران هم علاقه نشان دهید .

*فراموش کردن گذشته یعنی زمانتان را در اختیار دیگران قرار دهید .فرصت های بیشمار تازه ای وجود دارد که به شما کمک می کند با گذشته تان خداحافظی کنید .از منطقه امنتان بیرون بیایید . وقتتان رابا کسانی بگذرانید که شادتان می کنند وا ز بودن با آنان لذت می برید .

*وقتی می خواهید یک رابطه را فراموش کنید باید به طور جدی فکر کنید که آیا عاقلانه است که باز با آن فرد وقت بگذرانید یا باید همه چیز را به طور کل فراموش کنید . ایجاد یک وقفه عاقلانه ترین راه ممکن است . از این طریق می توانید راهتر فراموش کنید .

بنابراین از این جهت نگرانی و تشویش نداشته باشید و لزوم شرعی هم ندارد در مورد ارتباطتان در ازدواج اول با همسرتان صحبت کنید. اما جدای از بحث شرعی، باز هم توصیه می شود در مورد نوع ارتباطات گذشته صحبت نکنید. به هر حال همسر شما میداند که قبلا یک ازدواج ناموفق داشته اید و طبعا متوجه است که در ازدواجی که دو سال زمان برده است، هرچند به عروسی نرسیده ولی به هر حال ارتباط وجود داشته و این یک امر طبیعی است، که البته تا این حد را باید همسرتان مطلع باشد، اما این که ریز مسائل که چه لباسی پوشیدید چه کفشی پوشیدید چگونه از در خارج شدید چگونه راه رفتید و .... هزاران ریزه کاری دیگر واقعا لزومی ندارد گفته شود و بالاتر از آن، اگر احتمال بدهید که دادن این اطلاعات غیر ضروری ممکن است موجب حساسیت بیشتر ایشان بشود، نباید این کار را بکنید.
تمام انرژی خود را جمع کنید تا بتوانید در کنار همسرتان زندگی خوبی را به همراه آینده روشن رقم بزنید.
موفق باشید

سلام
یکی از دوستام این لینک رو برام فرستاد و گفت برو جوابهای مدیر سایت رو بخوند بخند. البته جوابها زیاد بود و من نرسیدم همه رو بخونم و نظر خاصی هم ندارم. اما خب افسوس و دریغی بود که بعد از خوندن سوالات مردم در دل میگفتم. از دیدن پستهای افراد با سن کم که اصلا متاسف میشدم که چرا در سنین کم با این ارتباطها خودشون رو به دردسر میندازند در حالیکه به شخصه فکر میکنم حداقل میشه ۲۵ سالگی رو برای روابط علی الخصوص عاطفی که ضربات جبران ناپذیر به انسان میزنه تعیین کرد و خودم هم بر این بودم که طبق مصاحبتهایی که با بزرگتران شایسته داشته ام رفتار کنم و انقدر وقتم رو با چیزهای خوب پر کنم و همینطور هم شد در طی سالیان، که غریزه ی جنسی بر من حکمرانی نکند یا مبادا خلأهایی عاطفی که کمابیشش در همه موجود هست باعث تصمیماتی بد بشود.
قصدم از گفتن مطالب بالا تعریف از خود نبود به هیچ وجه که در اون زمینه معترفم "سیاه‌نامه‌تر از خود کسی نمی‌بینم" صرفاً خواستم یک بیوگرافی بدم دو قصه م رو شروع کنم.
با پسری چهار سال و نیم دوست بودم. و عشقی که از او به یادگار به دوش میکشم به من اجازه نمیده جز در مواقع احساسی تنفر در من شکل بگیره و براش آرزوی بدی داشته باشم. در مقطع ارشد و دکترا مجبور به ترک شهر خودم شدم و بی اینکه به خودم حتا اجازه بدم وارسی و سرکشی به روابط ایشون از راه دور داشته باشم خوش بودم که اون هم خاطرخواه منه. اوایل رابطه فکر میکردم این وابستگی بعلت نداشتن تجربه‌ی قبلی در جفتمون هست و مچ بودنمون اتفاقیه و سر شیش ماه تموم میشه اما زمان به رابطه ی ما عمق داد و دوری یک بُعد دیگه حتا. اما به یکباره ایشون ارتباطش رو با من قطع کرد و من داغون شدم. داغون از این نظر نه که چون بقیه حالش رو از من میپرسیدن یا سوالهای دوستان مشترک که خبر از شکست رابطه ما نداشتن ، داغون شدم در درون و بقیه مسائل پیش اون هیچ بود. ازش خواستم دلیلش رو توضیح بده جوابی نگرفتم تا مدتها و دلم هزار راه رفت و دیگه برنگشت. دوست مشترکی رو فرستادم تا آبی برای این آتش بیاره اما ایشون هم که البته من به صدقش اعتماد دارم دست خالی برگشت و خبر آورد که بهم گفته بگو خودم بهش به وقتش میگم. روزهای بدی بود روزهایی که به ناراحتی و دلتنگی و خشم گذشت و منی که باید میدونستم چهار سال هر روز تو دل و فکر و ذکر هم بودن چرا باید اینطور میشد. پدرش هم شرمنده بود و نمیدونم چرا ترجیح داد خبری از من نگیره. من هم دختر مغروری که هنوز همکلاسیان اون سالهام بعضیاشون نمیدونن من دوست پسر داشتم. و اینکه پیش خودم هم بگم که شکست خوردم برام خیلی سخته. حتا اینجا که ناشناس بنویسم خیلی سخته.
گذشت تا اینکه ۷-۸ ماه پیش توو یه شبکه ی مجازی آنلاین دیدمش و تو حال خودم نبودم التماس و گریه رکورد کردم و فرستادم که فلانی تر به اون دلیلی که منو ول کردی قسم میدم فقط به من بگو چرا. یکدفعه جواب اومد اصلا نمیتونم دیگه اون دقایق رو تجسم کنم و نمیخوام دوباره اتفاق بیفته.... خیلی عادی برخورد کرد انگار که هیچ نسبتی با هم نداریم جز خواهر برادری و نوشت که همه ی این وقت یک دختر/زن پیامها و تلفنها و همه ارتباطاتش رو زیر ذره بین داشته و ادعا کرد ریموو و بلاک من هم توسط اون شخص انجام شده و روحش هم از این قضیه خبردار نیست. من که عقل سلیمم چنین چیزی رو قبول نمیکرد صریح گفتم که دوروغت رو باور نمیکنم اما ازت نمیگذرم با انتظاری که برا من درست کردی و من توش دارم میمیرم. و حالا اون شروع کرد التماس و تمنا که ترخدا یه لحظه وایسا و تو بهترینی و یک مشت حرف مفت دیگه. من که عصبی بودم از این چیزی که راست یا دوروغش رو هم هنوز نمیدونم واقعاً، خیلی تند آخرین حرفام رو زدم و تمومش کردم ایندفه من رفتم اسم و نشان و هدیه و اسمس و مسیج و نامه و هر کوفتی که بود پاک کردم ... همه رو پاک کردم بجز نقش دل که دست خودم نیست. و این حُب در دلم حس میکنم شد کینه و رسوب کرد تا اینجا که حتا از پسرانی که دوستهای معمولی بودند باهام در گذشته پرهیز میکنم. یکی شون که تنها شدن من رو دید پا پیش گذاشته بود برای دوستی و ازدواج اما من بهش گفتم بره و دیگه پشت سرش رو هم نگاه نکنه چون با این پیشنهادش به من ثابت کرد هیچوقت برادر من نبوده و از اول فکر دیگه یی داشته که سرکوبش کرده. خلاصه دست به حرکاتی زدم که بقیه رو شاید از من رنجوند اما خودم رو خوشحالتر کرد. و من موندم و زخمی که نمیدونم اصلا زنده م بذاره یا نه. به هیچ مردی نمیتونم کوچکترین اعتمادی بکنم درحالیکه عقل سلیم و تاریخ به من میگه که هیچ دو نفری مثل هم نیستن.
سوال مشخص من از هرکس که فک میکنه تجربه ی مشابهی داشته در جامعه آماری اطرافش اینه که بیاید بگید من چکار کردم؟ یا اون چیکار کرده واقعا؟ رابطه ی ما رابطه ی پنهانی نبود اما قصد بخصوصی از مطرح کردنش هم نداشتیم انقدر مشغول هم بودیم که کاری به این چیزها نداشتیم نه ازش درخواست ازدواج داشتم نه فشاری روش بود برای کوچکترین کاری و البته همه اینا متقابل بود اما چرا این کار رو کرد با من؟ ترخدا هر احتمالی به نظرتون میرسه به من بگید من هنوز گیجم از ضربه ای که خوردم و هنوز گوشه ی رینگ جلو تماشاچیا دارم ضجه میزنم .
نمیخوام یکطرفه قضاوت کنم و بگم ازش متنفرم و بگم آدم بدی بود و چی...یجا یکی بم گف شاید اگر عشق پاکی هم بین شما بوده تموم شده باورش کن... گفتم قبول آخه اینجوری؟ بدون رعایت فاصله قانونی زده رو ترمز و اینهمه وقت در انتظار یک "چرا" بال بال زدم...و بدتر اینکه هنوز نمیدونم چه خبر بوده...... من چه کنم با خاطراتم؟ چه کنم با این تمنای انسانی؟ چه کنم که به هیچ پسری دیگه نمیتونم فکر کنم ؟ و چرا اینطوری شد؟ شاید یه مرد که منو نشناسه بتونه انصاف و حقایق رو بذاره وسط و با تجربه ش گره ای از ذهن م باز کنه....
خیلی دل شکسته ام. و درد میکشم درست مثل کسی که یک قطع عضو داشته و عادی نمیشه. اما از مظلوم نمایی و افسردگی و اینها هم بیزارم. جز رفیقان خیلی نزدیک کسی از حال من خبر نداره. و از ترحم بیزارم اما وقت و ساعتی نیست که سر مزار خودم فاتحه نخونم.
بد به دل و فکرم راه نمیدم معمولاً...از این نظر که بیام بگم پسرا بدن و دخترا خوبن...نه به نظرم برعکس این قضیه هم کاملا ممکنه و نگاهم جنسیتی نیست اصلاً. اما از جانب خودم -یک دختر- میخوام فریاد بزنم که ترخدا این کار رو با کسی نکنید هیچکس مستحق این حال جهنمی نیست من الان یک ساله حالم جوریه که بقول گفتنی دیگه از این بدتر نمیشم و تو چاله ی بدی هستم و به بهترین سالهای عمرم نگاه میکنم که به چخ امیدهایی گذشته و الان این جوری شدم یه بی تفاوتی خیلی خطرناک به همه چی تو دور و اطرافم دارم مث یه آدم بی حس که فقط برا یه نفر حس و احساسش (پرسش خشم نفرت عصبانیت عشق................... مونده بقیه چیزا و کارام مصنوعیه و مثل رباتم.
زیاد حرف زدم ببخشید اما شما هم اگه جوابی دارید برا این معما احتمالاتتون رو بگید.

تصویر مشاور شهر سوال

ضمن عرض سلام خدمت شما میهمان و دوست جدید ما در شهر سوال، از حضور شما خرسندیم. همچنین بسیار خوشحال و ممنونیم از دوست عزیزی که شما را - حتی به نیت خندیدن به مطالب ما- به ما ارجاع داد و موجبات این ارتباط را فراهم نمود. در ابتدا ناگزیرم از نگارش نسبتا خوب و جذاب شما تقدیر کنم.
خواهر گرامی، هرچند در اخر مشخص نشد شما واقعا سوالی از ما دارید یا خیر، اما، جدای از سرگذشت چهار پنج ساله تان در دوستی با پسری از شهر خودتان، اطلاعات دیگری به ما ندادید. سن و سال خودتان و ایشان، وضعیت خانوادگی خودتان و ایشان، این که نوع ارتباطتان با نیت ازدواج بوده یا نبوده یا یکی از شما چنین نیتی داشته یا نداشته، ارتباط شما در چه حدی بوده، رفتار هردوی شما در این مدت چگونه بوده، ارتباطات احتمالی در این میان با دیگران بوده یا نبوده، و ..و..و... . واقعا سخت و دشوار است با عدم اطلاعات برای قطع ارتباط ایشان دلیل قاطعی بیاوریم. بنابراین ما هیچ دلیلی حتی به صورت احتمالی ارائه نخوااهیم داد چون واقعا اطلاعاتی نداریم.
ما همواره به دوستان جوانمان توصیه می کنیم از ارتباطات بی هدف، عاطفی، و به ویژه غیر ازدواجی، بپرهیزند. و همواره هشدار داده ایم که این گونه ارتباطات، حتی اگر به قصد ازدواج باشد (اما عملا چنین چیزی نباشد)، به ویژه برای طرف دختر خانم، میتواند آسیب زا و مخرب باشد. وابستگی های عاطفی بین دختر و پسر، حتی در مواردی که قرار باشد ازدواجی صورت بگیرد، میتواند دوران ناراحت کننده ای باشد.
اما در مورد وضعیت فعلی شما، که طبعا ناشی از اعتماد بیش از حد شما به فرد موردنظر، و وابستگی عاطفی شدید یکطرفه ، یعنی تنها از سوی شما، به طرف مقابل ایجاد شده است، کاملا قابل درک است. به شما توصیه می کنیم فرد مورد نظر و قطع ارتباط ایشان را، به هر دلیلی که بوده (که البته ممکن است واقعا دلیل منطقی و واقعی نداشته باشد)، به دست فراموشی بسپارید. قطعا این کار بسیار سخت و دشوار است. میدانیم. علاقه ای که به مرور و در طول مثلا چهارسال شکل گرفته و تقویت شده، مانند آسمانخراشی است که از بین رفتن آن مساوی با تخریب و انهدام هر آنچه درون و اطراف آن بوده است... البته غیر ممکن نیست اما واقعا کاری دشوار خواهد بود.
بخشی از این مسئله را باید به مرور زمان بسپارید، و بخشی را باید خودتان مدیریت کنید. قطعا در ابتدای این اتفاق، اکثر اوقات شبانه روز را به همین موضوع می اندیشیدید و به نوعی فضای ذهن و فکر شما را اشغال نموده بود، اما بعد از چند ماه این میزان کمتر شده است. شما ناگزیرید از این که برای شبانه روز خود برنامه ریزی کنید و با امور مختلف سعی در پر کردن اوقات خود داشته باشید. در ابتدای این راه ما نمیگوییم اصلا به او فکر نکنید. اجازه دهید اگر خاطرات و افکار به ذهنتان هجوم می اورند، بیایند. اما سعی کنید به مرور آن ها را کنترل کنید. اگر میتوانید زمانی را در شبانه روز یا زمانهایی را تعیین کنید تا به این موضوع فکر کنید. یعنی اجازه ندهید هرزمان که افکار آمد به آن فکر کنید. در برخی موارد میتوانید از تکنیک های کنترل ذهن استفاده کنید. میتوانید هربار که ناخواسته این خاطرات و افکار به ذهنتان آمد، بلافاصله خود را و فکر خود را درگیر موضوعی دیگر کنید. اگر به تنهایی نمیتوانید، بروید و با مثلا مادرتان صحبت کنید. این کار و راهکارهای شبیه این در ابتدا شاید ناشدنی و یا دشوار باشد، اما با مداومت میتوانید بر آن غلبه کنید.
از صحبتهای شما چنین بر می آمد که انسان ضعیفی نیستید و اراده قوی دارید. پس به سادگی خسته نشوید.
قطعا خودتان هم میدانید و ما باز هم یادآوری می کنیم که در همه حال، بخصوص در راههای سخت، یاد خدا و کمک او، هم آرامش دهنده است و هم نیرو دهنده...
برای اطلاعات بیشتر می توانید به مطالبی که با موضوع فراموش کردن خاطرات در همین سایت آمده مراجعه کنید:
http://soalcity.ir/node/318
http://soalcity.ir/node/2165
http://soalcity.ir/node/2179
در پایان برای شما آرزوی سلامت، آرامش، و خوشبختی داریم.

سلام من آقا هستم ولی یه دوره ای تجربه مشابه تو رو داشتم. بگذریم از اینکه خود طرف سالها بعد برگشت و چندین مرحله التماس می کرد که ببخشمش و من هم گفتم اصلا دیگه مهم نیست برام که ببخشم یا نه ولی اگه آرومت میکنه می بخشم.
و اما جواب معمای تو
هیچ شده کسی برات یه معما طرح کنه و دست آخر بعد از کلی حدس زدن و کلنجار رفتن بهت بگه که معما سر کاری بوده و جواب نداشته؟! من که چندین بار اینجوری شدم. جواب ما به این معماها چیه؟ معمولا خنده ای بی اهمیت. میشد فهمید که سر کاریه؟ بیشتر مواقع بله فقط کافیه منطقی فکر کنی. ولی معمولا این کار رو نمی کنیم چون طرف گفته معماست یعنی حرف طرف مقابل رو به منطق و عقل خودمون ترجیح دادیم. پس قضیه بر میگرده به خودمون و درون خودمون. اینکه چطور با قضیه برخورد کنیم اینکه چی رو معیار قرار بدیم برای تصمیم گیری.
الان شما از اون شخص می تونید به راحتی بگذرید ولی یه مانع هنوز مونده و اونم نتیجه نوع شخصیتتون هست. بعضی وقتا خصوصیات بارز شخصیتی خیلی به کار میاد و بعضی وقتا هم دردساز میشه. اینجا برای شما درد ساز شده. این قضیه به سادگی یه جنگ بین احساس و عقلتونه که فعلا کاملا عقل در حاشیه قرار گرفته. تنها راهش هم داشتن کمی اراده و وارد شدن به مشغولیتی هست که کاملا جداتون کنه از این افکار. من این مشغولیت دیگر رو داشتم و در واقع همه جا به کارم میاد و هر حادثه ای و هر کسی رو به راحتی میتونم فراموش کنم. امیدوارم شما هم بتونید خودتون رو به چیز دیگه ای مشغول کنید.

فراموش کن و اصلا" این اتفاق برات نیفتاده ..

سلام من دختری ۲۱ ساله هستم.چند ماه پیش با پسری آشنا شدم و او از همان روز اول عاشق من شده بود و من قصد نداشتم باهاش دوست شم اما انقد خودشو بم تلقین کرد که دیدم یک شبه رفته توی پاچم..بعد از دو ماه از رابطه دیگه واقعا نمیتونستم با شرایط زندگیش کنار بیام و اینکه شرایط سختی توی زندگیش داشت و ههمه امیدش این بود که من باهاش بمونم و با هم مشکلات رو حل کنیم ولی من بعد از دو ماه باهاش خداحافظی کرد ولی گفت بی تو نمیتونم و تهدیدم کرد که خودشو میکشه منم خواب و خوراک نداشتم م دیگه جوابشو هیجا ندادم و بلاک کردمش.از اون تاریخ یک ماه میگذره و هنوز زندس اما من هنوز میترسم خودشو بکشه و همش استرس دارم، دارم دیوونه میشم بگین چیکار کنم.مرسی

تصویر مشاور شهر سوال

سلام. به شهر سوال خوش آمدید. خواهر گرامی، واقعیت آن است که حرف و یا به اصطلاح تهدید این آقا هیچ اهمیتی ندارد. هر انسانی ضمن ارزش و احترامی که ممکن است برای دیگری قائل باشد یا حتی در بالاترین سطح کسی را دوست داشته باشد، نباید به سادگی ارزش و احترام خود را زیر پا بگذارد. کسی با این طرز تفکر نه به درد زندگی و اعتماد میخورد و نه ارزش زیادی برای خواسته های شما قائل است. بهتر است او را فراموش کنید و بدانید هیچ مسئولیت قانونی، شرعی، و حتی اخلاقی نسبت به ایشان ندارید.
موفق باشید

سلام
میخواستم به اون دختر و پسر و زن و مرد نامحرمی که باهم دوست میشوند و به اصطلاح رابطه دوست دختر و دوست پسری که امروزه رواج پیدا کرده و دارد عادی میشود و در آینده این روابط مشکل ساز میشود در جامعه و خطر بسیار جدی دارد و جامعه به دردی مبتلا شود که درمانی نخواهد داشت پسرانی که دوست دختر دارند بدانند که دختری که باهاش ازدواج می‌کنند و زندگی تشکیل می‌دهند باهاش مانند آنان هست شما رابطه داشتی قبلا هر نوع رابطه اوهم رابطه داشته و بعد از ازدواج هم باش رابطه دارند همچنین دختران که عامل اصلی خطر خودشان هستند و کسی که بیشتر از همه از این روابط ضربه و آسیب میبیند دختران هستند و متوجه نیستند آقا پسر تو اگر خیلی کارت درسته برو ازدواج کن اگه راست میگی برو خواستگاری
دختر خانمی که دوست پسر داری شوهر آیندت مطمئن باش مثل خودت بوده و بعد از ازدواج خیانت میکند و به دختر دیگری علاقه مند میشه و این روند ادامه دارد بدون اینکه متوجه بشی و آخرش جدایی و طلاق هست چون حق اون افرادی که پاک بودند و پاک ازدواج کردند خورده میشه کسانی که پای اعتقادات، اخلاق، خانواده پای ناموسشان و حتی ناموس دیگران ایستادن چون افرادی هستند سالم پای اصول ایستادند دختری که دوست پسر داری لیاقت مادر شدن نداری لیاقت حتی ازدواج و زندگی خوب نداری و خدا اجازه نمیده این یه حق را هوا بماند
گناه این روابط دوستی کمتر از زنا و دیگر گناهان بسیار بزرگ نیست

من هم تا حدی اعتقادات شما رو دارم و تا الان که ۳۰ ساله هستم خدا رو شکر دختر پاکی بوده ام اما امیدوارم همینطور که شما میگی خدا و این جهان هستی مزد پاک بودن من و امسال من رو بده....
واقعا زن خوب باشه برای مرد خوب و زن بد باشه برای مرد بد
امیدوارم.....

به نظر من هر دختری که دوست پسر داشته باشد یک خیانت بزرگ به همسر ایندش کرده من خودم واقعا نمیتونم این رو تحمل کنم

در صورتی خیانت محسوب میشود که متعهد به کسی باشد ...دختر مجرد و یا پسر مجرد که تعهدی به کسی ندارن درسته کار اشتباهی است و خیانت نیست ....

انقد نگین اشتباهه تو دنیایی که عشق پاک رو با انگ ناپاکی نابود میکنن درحالتی که قصد ازدواجه...برید خداتونو شکرکنید که بی ناموس نمیشیم بستونه.
ودلیل خراب کردن عشق من فقط این بود که طرف اهل تبریزه؟اینکار اشتباهه نه رابطه پاک عشق

ببین حاجی شاید عشق بعضیا پاکه و هیچ گناهی نداره قضاوت نکن

بسم الله الرحمن الرحیم
ای مردم یه مقدار عاقل باشید.دوستی های قبل از ازدواج حاصل خوبی نداره.خدا عادله، هر کار حرامی که انسان مرتکب میشه خدا از حلالش قیچی میکنه.به قول آقای قرائتی: جوان سر چهار راه به دختری نگاه می کنه ومیگه عجب تیکه ایه، و۶ ماه ازدواجش عقب می یفته. ....واسه همینه که اکثر این دوستی ها به ازدواج ختم نمیشه، اگرم بشه آخرش پشیمونیه.

از اون طرف هر کار حرامی که انسان قیچی میکنه وانجام نمیده خدا به حلالش اضافه میکنه.شما جوانان محترم عفت پیشه کنید تا خداهر آنچه که به صلاحتونه بهتون بده.ما زمانی که وجود نداشتیم خدا به فکرمون بوده، مگه میشه الان که به دنیا اومدیم فراموشمون کنه.خدامارو فراموش نکرده،ما خدارو فراموش کردیم.خدا یه صراط مستقیم به ما نشون داده وفرموده از این راه برید تا به سعادت برسید.افسوس که اکثر مردم این راهو بستن واز یه راه دیگه (شیطان)وارد عمل میشن ودر نهایت به پوچی میرسن.تاوقتی که انسان نیاد تو لاین خدا زندگیش به آرامش نمیرسه. خوب باشین تا خوب نصیبتون بشه.به قول دکتر فرهنگ: آدم لنگه خودش رو جذب میکنه...پیام کاینات را جدی بگیرید.

آخه شما دخترا چرا اینقدر ساده اید؟؟؟ چرا با یه کلمه دوستت دارم خودتون رو شل می کنید؟مطمین باشد هر پسری که شمارو واقعا دوست داشته باشه هیچ وقت کار پنهانی انجام نمیده.گول وعده های الکی ازدواج پسرارو نخورید.هر پسری به شما ابراز علاقه کرد بگید اگه راست میگی بیا با خانوادم صحبت کن.ازدواج آداب ورسوم خاص خودشو داره.این کارهای پنهونی مثل این می مونه که ما از دیوار یه خونه ای بالا بریم و وقتی صاحب خونه بگه چیکار داری میکنی ما در جواب بگیم قصد خرید ماشین شمارو داریم، خب اگه خریدار ماشینی چرا از در وارد نشدی؟

مواظب گرگ های جامعه باشید.شیطون قدم به قدم پیشرفت میکنه.میادا گولشو بخورین.این روزا بازار شیطون بد جور داغه. وقتی که امام زمان(عج) ظهور کنه مهلت شیطون تموم میشه.واسه همینه که شیطان هرچی نیرنگ داره رو میکنه،هرچی تیر تو کمان داره رها میکنه چون میدونه وقتی که امام زمان (عج) بیاد گردنش زده میشه.دین داری مشکل شده ولی حفظ ایمان در این روزگار فضیلش خیلی بالاست.
خدایا خودت مشکل تمام مسلمین رو حل کن.اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

سلام من وحید ۲۵ ساله از اصفهانم من حدود پنج سال پیش با خانمی اشنا شدم که دو سال ازم کوچیکتر بود با هم خیلی خوب بودیم و به این نتیجه رسیدیم که ازد کنیم دو سال بعدش من رفتم خواستگاری اون موقع دانشجوی ترم اخر بودم و سربازی نرفته بودم رفتم خواستگازی پدرش گفت باید خدمت بری و من واقعا خدمت برو نبودم ولی به خاطر علاقه ای که داشتم رفتم و الان حدود یک هفته دیگه خدمتم تمومه و دو ماه پیش رفتم خواستگاری و پدرش قبول کرد تا اونحا که رسسدیم سر مهریه و پدرش صورت قباله را که داد خیلی سنگین بود ششصد سکه ششصد مثقال طلا سیصد میلیون پول نقد سه دونگ خونه اینده داماد و دو دنگ خونه پدری و من همشا قبول کردم ولی سر خونه پدری بابام مخالفت کزد شدید و گفت نمیندازم و اونام گفتن اگه خونه نباشه نمیشه البته بگم که اون از دامادای دیگشون هم خونه خواسته و انداختن و واسه پسراشم از خودش خونه انداخته تو قباله عروساشون و البته این رسم و رسومشونه حالا من باید چیکار کنم بخدا زندگیم شده جهنم هیچ راهی برام نمونده و کاری ازم بر نمیاد البته اینم بگم که دختر خواستگار داره و خواستگارش پسر عموشه و دختر اصلا اونا نمیخواد و پسر عموش چون پدرش مرده بهش ارث رسیده و وضعش خوبه البته ما فک. میکردیم چون که پدرش نمیخواد بده دخترشا دازه سنگ میندازه جلو پامون ولی بعد بابام رفت باهاش صحبت کرد و دیدیم نه واقعا رسمشونه

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر شهر سوال. به جمع ما و دوستانتان در شهر سوال خوش آمدید. دوست عزیز، بسیار خوب است که شما مسئله ازدواج خود را از طریق خانواده پی گیری کردید. توجه داشته باشید که مسئله ازدواج جدای از مسائل بین دختر و پسر، نوعی معامله است (معامله به معنای تعامل دوطرفه و نه به معنای خرید و فروش). بنابراین دو طرف ازدواج در این معامله میتوانند امور مختلفی را شرط کنند یا بگیرند یا بدهند. طبعا اصل این مسئله مربوط به دختر و پسر و پدر دختر (که صاحب اجازه اوست) می شود و در کشور ما اینگونه است که هر خانواده ای به فراخور فرهنگ و رسومات منطقه ای یا قومیتی یا سلیقه ای (که ممکن است از نظر ما یا حتی سایر افراد مناسب نباشد) این وصلت را مدیریت می کند. بنابراین ما در این گونه موارد نمیتوانیم کمک خاصی به شما بکنیم. طبعا به نظر ما بهترین صورت آن است که در آن به مختصر مهریه و شرایط مادی از هر دو طرف بسنده شود و دختر و پسر همراه با امیدو معنویت در کنار هم زندگی مشتر ک خود را آغاز کرده و آن را بسازند، نه این که همه چیز آماده در اختیار دو طرف باشد. سنگین گرفتن شرایط ازدواج معمولا هیچ ضمانتی برای رضایت و خوشبختی دو طرف در زندگی نیست و خیلی اوقات خود، باعث فروپاشی خانواده می شود. اکنون نیز ما، زیر بار شرایط سنگین رفتن را به شما توصیه نمی کنیم اما در صورتی هم که خودتان خیلی اصرار داشته باشید، تنها راه، مذاکره و مذاکره است. شما باید با مذاکرات و صحبتهای مکرر و با افراد واسطه مختلف، دو طرف این مسئله یعنی پدر خودتان و بخصوص پدر دختر خانم را راضی کنید تا قدری از مواضع خود کوتاه بیایند. طبیعتا برای این منظور از هر راهی که به نظرتان رسید بهتر است استفاده کنید، مانند صحبت با مادر یا خواهران و برادران عروس، صحبت با برخی بزرگان فامیل و ...
امیدوار هستیم به زودی زود، مشکل ازدواج شما به بهترین نحو برطرف گردد.

سلام. خسته نباشید.
چند ماه پیش از دختری خواستگاری کردم پدر ومادرش راضی بودن، چون کاملا منو میشناسن. ولی خود دختره قبول نکرد.به نظرم دختر خوبیه. مطمینم اهل دوس پسر و این حرفا نیست.همیشه آرزوم از خدا این بوده که با دختری ازدواج کنم که دوران مجردی با هیچ پسری دوست نبوده.به نظر شما من چیکار کنم؟ آیا به صرف اینکه ازدواج قسمته میشه همه چی رو بسپرم به خدا؟ اگه دوباره پا پیش بزارم خوار نمیشم؟ مطمینم من با این دختر خوشبخت میشم .بین دوراهی گیر کردم...ازتون یه راهنمایی کامل میخوام.ممنون

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر گرامی، دقت شما در انتخاب همسر اینده، و البته متقابلا دقت در رفتار و کردار خودتان قابل تقدیر است. مسئله شما، هنوز به جای خاصی نرسیده که نیاز به راهنمایی کامل و مفصل داشته باشد، و در ان صورت هم ما در پرسش و پاسخ کتبی از طول و تفصیل مسائل و مطالب معذوریم. به طور کلی اگر موردی که برای خواستگاری انتخاب کرده اید، از نظر خودتان خوب و دلنشین است و خانواده ایشان و خودشان هم از نظر خانواده و بزرگتر های شما مناسب هستند، در شرایط کنونی جامعه ما، ارزش ان را دارد که به هر شکلی شده با اصرار و ممارست، سعی در جلب رضایت ایشان کنید. به ویژه این که شما تنها یک بار به خواستگاری رفته اید و این در حالی است که بسیاری از افراد بارها به خواستگاری یک نفر می روند تا پاسخ مثبت از خود او یا خانواده او بگیرند.
در مورد این که خوشبخت خواهید شد یا خیر، به طور قطع کسی نمیتواند از آینده مطمئن باشد. قطعا این یک مسئله دو طرفه بین شما و همسر آینده تان ( و حتی خانواده ها) است. ما باید سعی کنیم تا جای ممکن شرایط مناسب را رعایت کنیم و احتمال پایداری ازدواج را بالا ببریم و در نهایت باید با توکل بر خدای بزرگ در این مسیر قدم بگذاریم.
موفق باشید

سلام من دو ماه با یک مرد متاهل رابطه داشتم اما از این رابطه کشیدم بیرون ولی ذهنم بشدت درگیر اون اقا هست …رابطه م رو قطع کردم ودیگه جوابشو ندادم، میخوام بدونم تو این ارتباط من حق الناسی به گردنم ندارم؟؟؟؟؟؟
واینکه چیکار کنم از فکر این رابطه بیام بیرون خیلی حالم بده چون من تا قبل از این ارتباط با هیچ کس حتی برای چند دقیقه هم نبودم و الان این مسئله منو ازار میده…
البته اینم بگم که من قبل از این یکی دوماه ارتباط، نمیدونستم که این اقا متاهله و برای ازدواج جلو اومد وقتی فهمیدم این مسئله رو که احساسم درگیرش شده بود برای همین این یکی دوماه رو ادامه دادم چون نمیونستم فراموش کنم.

تصویر مشاور شهر سوال

سلام. خواهر گرامی، جای شکر دارد که پیش از وخیم تر شدن اوضاع از این رابطه بیرون آمده اید. قطعا ارتباط شما با مردی متاهل، جدای از رعایت مسائل و موازین شرعی، نه به لحاظ اخلاقی و نه عرفی صحیح نیست. البته ممکن است به لحاظ شرعی و قانونی مسئولیتی بر گردن شما نباشد، اما همانطور که عرض شد، پس از این که از حقیقت مسئله اطلاع پیدا کردید، ورود شما یا ادامه حضور شما به زندگی ایشان اگر باعث تضییع حق همسر و فرزندان ایشان شود، میتواند موجب حق الناس بر گردن شما باشد. بنابراین، پس از اطلاع از این وضعیت باید به این وضعیت پایان دهید.
موفق باشید.

باعرض سلام و خسته نباشید من ۱۷سالمه و دوست پسرم ۲۳سالشه و ما باهم از طریق لاین دوست شدیم و تا نه ماه باهم بودیمو و هیلی من تو خیلی چیزا گزشت کردمو و کنار اومدم ولی بخدا واقعا گزشته خیلی بدو شرم اوری داشت و من خانوادم مذهبی هستن و خیلی محترمو بابام بخدا شعار نمیدم واقعا واس هودش کسی بود و من اوالا میگم واقعا خاک تر سرکسایی ک دوست میشن از شانس بد یا چی بگم خودم دوست شدم با کسی اولین پسری بود ک تو زتدگیم عاشقش شده بودمو همه کسم شده بود بخدا خیلی دوسش داشتم تا اینکه من ن از سادگی ب دختر فامیلمون گفته بودم جریانو ک اون ب مادرش گفتو من لو رفتم و بعد ی شب ک داشتم با دوست پسرم قایمکی چت میکردم لو رفتم و مامانم بخدا منو از خونه انداخت بیرون ب امام حسین پشت در بودم ازدو ساعت و گوشیشمم گرفته بودو هرچی ک فک میکنید بهم گفتو زد بابام اون شب نبود خونه داداشامم تو اتاق بودنو وختی اومدن ک چی شده ب مامانم با گریه گفتم بهشون نگه و مامانم بزرگی کردو نگفت و بعد دیه قصم خوردم دیه رابطمو قطع کنمو و تا ب بابام نگه چون بابام حتمن ی کاری میکرد بابام مداحم بود بخدا تو خیلی جاها دست داشتتو بخدا همه ازش حساب میبردن و خیلی مهربون بود و من خودم تکم و دو تا داداش۲۰۱۹دارم خلاصه اون شب ک گزشت فرداش ب دوست پسرم زنگ زدمو ازش خاهش کردم ک ببخیال شه اون قبول نکردو هی میگف هرحور شده مال هودم میشی و.... و بعد گوشیمم ازم گرفته شدو تا اینکه گزشتو گزشت تا قت نیاوردم بخدا بهش از گوشی مامانم ی شب زنگ زدم و یهو دیدم مامانم ا مدو گف گوشیرو بده گف کیه گفتم دوستمه گفت عه باشه رفت ب داداشم نشون دازگف اخرین تماس واسه دوستشه و ا نم واسه غروبه مامانم گف بیا بیرون رفتمو حسابی.... و زنگ زد ب دوستم گف راسی ... قرار بود بهت زنگ بزنه چی شد زنگ زد گف ن خاله بعد دیه مامانم قاتی کردو..... شب تا صب جلوش گریه کردمو گفتم بزار بیان خاستگاری اگ بد بود نده خیلی زاری و گریه کردم و باز مامانم منو بخشید و بعد ب دوست پسرم قایمکی باز زنگ زدمو گفتم ک ب مامانت بگو ب مامانم زنگ بزنه و .. قبول کرد تا چن هفته راستش بخدا منو پیچوندوووو میگف پشت تلفن نمیشه و اخرسر ی دفعه گف برار مامانم مامانتو ببینه و خودت ی جوری مادرتو راضی کن واقعا شوکه شدم بخدا ولی باز قبول کردمو قرارشد ی وخت خب مامانم با ماملنش حرف بزنه ک بابام مریض شدو سرطان گرفت عید همون سال سرطان کلیه داشتو کلیه شو دراوردیم ولی بعدا نگو کل بدنشو غده گرفتو و بعد بابام فلج شد از قفسه سینش ب پایین و اخرم بابای گلم همه کسم مرد زندگیم مرد و بخدا روانی شده بودم فقط میخاستم بمیرم بخدا بدترین زمان زندگیم بود فقط مرگ میخاستم ار خدا و الانشم هیچ ترسی از مرگ ندارم و بعد تو اون شرایط دوست پسرم هنوز ب چهلم بابام نکشیده بود ب مامانم ی عالمه اس ام اس و زنگو بخدا فقط نزدیک بود مامانم دق کنه و بعد ب هرکی ک میشناخت گف از رابطمون و ابرومو برد و بهم ی عالمه تهمت زدو ب معلم کلاس زبانم چون باهاش رفت و امد داریم حتی اونم گقته بود ک میخاد ی بلایی سرم بیاره بخدا من قید همه چی رو زدم دیه کلاسایی رم میرفتم گزاشتم کنار نرفام و ی روز بهش زنگ زدمو قسمش دادمن ولم کنه گفتم درکم کن حالم خرابه و نکردو حرف خودشو زد نمی نوتونمروو........ و بعد خلاصه ی روز صب داشتم میرفتم مدرسه دیدمش سریع اومد خونه و درو بستم خیلی گریه کردم موندم حیاط مونده بودم چیکار کنم و بعد شبش باز ب گوشی مامان اس ام اس داده بود ک تو ....... از من فرار میکنی و من خوندمهمش با هزار جور کلکو ... میرفتم هی گوشی مامانمو میخوندم و ی روز مامانم حالش بدشوسنگ کلیه پیدا کرد تازه بیمارستان اورده بودیم و عمم خونه ما بودو تازه از سوعد اومد بود و مامان دوست پسرم با خواهرش اومده بود جلود درخونمونو خداروشکم ر خودم درو باز کردم و خیلی اصرار کردو ک من پسرشو ببهشم میگف حالش بده و ........ . من قبول نکردم و اخر ردشون کردم بعد از چن وخت ی شب دوست پسرم یهو ب شماهر جدیدم از تلگرام کلی پی ام داده بودو.... تهدیدم کرده بود ک هم منو هم خودشو میکشه یا ابرو واسم نمیزاره و من دلم بخدا برا خودم ن براش سوختو باز بهشیدمشو بعد چن وخت هی هروز ازین ور ازون خبر هی واسم میومد ک اره فلانی ک از رابططون خیر داره شده تقریبا همه خبر دارشدنو داداشامم حسابی دعوام کرده بود و تا اینکه دیروز ی دختری ک باسط از طریق اون اومده بود پی ویم دیدمشو وگف چخبرا من زیاد باهاش گرم نگرفتم بخدا ادم مغروری نیستم ولی درحد و شان ما نبود و سرو ضع و .... درست حسابی نداره خلاصه بهم گف میدونم ک باز باهاش اشتی مردی و گف ببین پسره خیلیم جالب نیس و چون موقعی داشت از م خاهش میکرد ک ای دیتو بدم از منم درخاست دوستسی کرد و من هندیدمو گفتم چی میگی تو ولی از چتشون اسکرین شات گرفته بودو اره همش درست بود بخدا موردمو زندع شدم تا الان شدها بود همو ببینیم و من میخام ایندفعع واقعن تمومش کنم حالم ازش بهم میهوره و ولی بخدا بازم خیلی میخامش و میدونم همش اشتباه و فقط وابستش هستم و اشتباهه و خلاصع موندم از چرفایی و چ چیزایی بگم ک بلایی سرم نیاره و و ......... کاری نکنه تورو هدا راهنماییم کنید دوشنبه قراره ببینمش و میخام قافل گیرش کنم توروهدا راهنمایراهنماییم کنید چ جوری چیکار کنم دیه ولم کنه و راسی گزشتش با ی عالمه دختر بود با زنای هرزه رابطه جنسی هم داشته و بخدا اهل تعریف نیستم ولی ما خانوادمون خیلی سر تره از همه لحاظ و من خودمم بخدا خیلیااا میخانم و خشکلم و همه میگن محجبه و مهربونی ولی نمیدونم چرا اینکارو کرد توروخدا سریع جواب بدید؟؟؟

تصویر مشاور شهر سوال

خواهر عزیز، سلام. متاسفانه متن شما طولانی و در بسیاری جاها مبهم بود. به هر حال بابت اتفاقات بدی که برای شما افتاده بسیار متاسفیم. بهترین کار برای شما این است که قطع ارتباط کنید و به هیچ بهانه ای با ایشان ارتباط برقرار نکنید.
ضمنا این مسئله را با خانواده خود به طور کامل مطرح کنید. در نهایت اگر آزار و اذیت ایشان زیاد شد به کمک خانواده میتوانید از مجاری قانونی این مسئله را پیگیری کنید. اگر هم ایشان اصرار بر ازدواج داشتند، طبیعتا (باتوجه به گفته های شما) پس از خواستگاری رسمی و تحقیقات خانواده شما، جواب شما به ایشان منفی خواهد بود.
تا زمانی که ارتباطات شما مخفی نباشد و خانواده کامل در جریان باشند، نباید از چیزی نگران باشید. پس ارتباطات مخفی خود را قطع کنید.
موفق باشید.

سلام خیلی غلط املایی داشتی ..
هرکاری کرد جوابشو نده و کاری هم براش انجام نده بیشترشد ازقانون کمک بگشر برو خدارو شکر کن که ردی ازش داری وگرنه بدبخت بودی که مدرک ازش نداشته باشی.

فرندا کمکم کنید دارم دیوونه میشم بین دوتا آذم که هردوشون خذاشناسن و منو به خدا نزدیک کردن گیرکردم . آخه خذارو خوش میاد یه دختر ۱۷ ساله تو این شرایط باشه

با سلام و تشکر از وب سایت خوبتون و همچنین از جوابهای منطقی و به جاتون
من دختری ۳۴ ساله و کارمند هستم که با پسری دانشجو و دارای کار در فضای مجازی آشنا شدم مدتی چت و چن باری هم تلفنی و چن بار هم تصویری با هم حرف زدیم البته شهرهای ما از هم دوره و ما از نظر زبان و مذهب با هم فرق داریم.حرف زدن ما فقط در حد رد و بدل کردن نظر و راهنمایی و کمک در زمینه کاری بوده البته ایشون چن باری میخواستن حرف رو به مسائل دیگه بکشونه که من اجازه ندادم یک بار هم که حرف ازدواج پیش آمد گفتند که چون خانواده ش اجازه نمیدن نمیتونه بیاد خواستگاری با توجه به اینکه من اصلا با هیچ پسری حتی در این حد هم ارتباط نداشتم الان بعد دوماه به این نتیجه رسیدم که کلا ارتباطم رو قطع کنم چون ارنی ارتباط هیچ هدف خاصی نداره.به نظرتون صریحا در مورد اینکه ارتباطمو قطع کنم باهاشون حرف بزنم یا دیگه به پیامها و زنگهاش جواب ندم؟

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما و عرض تبریک به مناسبت اعیاد کرامت و به ویژه میلاد امام رضا ع.
با توجه به محور اصلی سوال شما که به علت قطع یا ادامه ارتباط و درست و غلط بودن آن مربوط نمی شد، ما نیز به آن نمی پردازیم، اگر چه سربسته باید بگوییم به نظر می رسد تصمیم شما درست باشد. اما اکنون که به نتیجه رسیده اید این ارتباط واقعا به نتیجه خاصی نمی رسد و باید به آن خاتمه بدهید. ممکن است شخصیت فرد مقابل شما (که ما شناختی از او نداریم) و عکس العمل او در انتخاب روش قطع ارتباط برای شما مفید باشد، اما این تأثیر چندان قابل اهمیت نیست. به هر حال در چنین مواردی، یک شوک وارد می شود (شدت و ضعف آن بسته به میزان وابستگی طرفین به طرف مقابل و نیز بسته به خود فرد متفاوت است) که گریزی از این مطلب نیست. اما برای این که این مسئله کشدار نشود و از ادامه آن کمتر اذیت شوید، بهتر است همزمان علت ارتباط را اعلام کنید و سپس به صورت جدی و واقعی قطع ارتباط کنید. جدیت در این کار بسیار اهمیت دارد.
برای شما آرزوی سلامتی و سربلندی داریم.

با سلام.فرهادم ۲۹ ساله عاشق دختری ۲۷ ساله.بنده بنده ساکن شمال غربی کشور و ایشون جنوب کشور.اشنایی ما به سال ۸۷ تو اینترنت برمیگرده.این رابطه تا الان ادامه داره.و به دلیل عدم اشتغال من و وضعیت مالیم فعلا ازدواج نکردیم.و حتی خانواده هامون در جریان هستن و بارها حضوری هم رو دیدیم .و هدفمون اصلا دوستی نبود.و فقط ازدواج.و اونم علاقمند به من.اما بنده از دوسال قبل متوجه شدم ایشون با دوستای جنس مخالف و دوستاش که بواسطه کلاس زبان و موسیقی اشنا شدن به تورای مسافرتی میرن و حتی حجابم جلو اونا ندارن و به پوشش هم توجه ندارن.ابتدا این مسایل رو کتمان میکردند.ولی وقتی با مستندات بنده مواجه شده.اخلاقش عوض شده و منو پس میزنه. منو محکوم به دنیای متفاوتم و بدبینی و بروز نبودن میکنن.این وسط یکبار که همرا تور به منطقه مااومده بودن به منم خبر دادن.وقتی رسیدم شاهد بگو بخند ایشون با دوستای جنس مخالفش بودم.و حتی بدون روسری و شال با یه شلوار جلو اونا بودن.سوالی دارم.ایا بروز نیسم؟؟؟عرف اینه؟؟؟؟دنیای من عقب مونده؟؟؟این ازدواج فرجامی داره؟؟؟اگه منو نمیخواد چرا به من اطلاع داد.چرا اس میده و میگه دعام کن.و از طرفی میگه دیگه عاشقم نیست.و از طرفی میگه نامزد کرده و نمیگه کیه و بعد ۲ ماه برگشته میگه ازش جدا شدم و آه تو من و گرفت.اما با قاطعیت میگه دیگه منو نمیخواد و دلیلشم نپذیرفتن ارتباطش با جنس مخالف و بی حجاب بودنش هست.و اینکه طولش دادم و خسته شده.من به شدت به ایشون علاقه دارم جز ایشون هیشکی تو زندگیم نبوده.من چکار کنم؟؟؟احساسم بهش رو دیوانشم.ولی ارتباطش با پسرارو به کل نمیپذیرم.راهنماییم کنید شرایط فوق العاده بدی دارم.ممنون

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر محترم، به شهر سوال خوش آمدید!
گذشته از این که چنین رفتاری (در صورت صحت) خارج از عرف فرهنگی و مذهبی کشور ماست، باید عرض کنیم توجه داشته باشید، بحث همکفو بودن زوجین، یا تناسب دختر و پسر به لحاظ اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، مذهبی و ... که ما همواره مطرح می کنیم همین است. بنابراین در جایی که تناسب فرهنگی و دینی بین دختر و پسر و یا خانواده هایشان وجود ندارد به این معنا که تفاوت فاحشی در این زمینه هست، ما دو طرف را از این وصلت منع می کنیم. به ویژه در مورد سوال شما که این تفاوت فرهنگی و مذهبی در مسئله ای نمود پیدا کرده که به اصل و اساس تعهد و وفاداری نسبت به شریک زندگی مربوط می شود !
بنابراین به شما توصیه میکنیم، پیش از این که مراحل ازدواج شما جلوتر برود، از این وصلت انصراف دهید و اجازه ندهید این مسئله آرامش روانی شما و احیانا اطرافیان شما را بیش از این از بین ببرد.
موفق باشید

سلام اگرجنوب منظورتون هرمزگان است قید این دختررابزن .!!

واقعا ولش کنید حیف شماست ک با همچین دختری باشید البته ایشون رو ندیدم ولی با تعرفای شما ایشون خیلی بی بند و بارن

سلام
من و همسرم در محیط کاری با هم آشنا شدیم و ازدواج کردیم ،قبل از اینکه با ایشون ازدواج کنم با یکی دیگه از همکارانم رابطه خیلی نزدیک داشتم از علاقه اون به خودم مطمئن بودم و بخاطر لج با اون با همسرم ازدواج کردم .تا پنج سال بعد از عقد و ازدواج من اون تارک دنیا و همه شده بود و ذره ذره آب شدنش رو هم میدیدم.حتی قبل از عقد به همسرم گفت که من رو دوست داره و خودش رو کنار بکشه و همسرم هم از من خواست که واقعیت رو بگم گفت که اگه تو هم علاقه داری به اون بگو من میرم ولی من رو حساب لجبازی و غرور منکر همه چیز شدم و گفتم که این علاقه یکطرفه است... نمیدونم درباره من چه فکری میکنید اما تو تمام این مدت نتونستم یک لحظه رو بدون فکر اون بگذرونم حتی محل کارم رو هم ترک کردم تا دیگه نبینمش ولی باز چیزی تغییر نکرد ....الان تو رابطه آمیزش با همسرم اگه به اون و گذشته فکر نکنم هیچ حسی ندارم ...ترخدا کمکم کنید برای فراموشی و خوب شدن از این حال افسردگی و خیانت...

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما خواهر گرامی، خواهرم، خودتان را کمی از دورتر ببینید. به چشم یک همسایه یا یک آشنای دور، و از دور به خودتان بنگرید. قطعا بانوی محترمی را خواهید دید که سالهاست ازدواج کرده و متاهل است. بانویی که هیچ خطایی از او ندیده اید و برایش احترام قائلید. اکنون به خودتان بازگردید و سعی کنید این حرمت و نگاه را برای خود، همسرتان، و سایر اعضای خانواده تان حفظ کنید. قطعا خیلی از ماها آمال و آرزوهایی در گذشته داشته ایم که به خیلی از آنها نرسیده ایم... خیلی اشتباهات مرتکب شده ایم که برایمان تجربه شده و سعی کردیم دیگر تکرار نکنیم... وجود عقل و احساس هر دو با هم در انسان تکامل می آورد و مفید است و شما باید در جای لازم از احساس و در جای لازم از عقل خود بهره ببرید و اگر لازم شد احساس خود را سرکوب کنید. نفرمایید هیچ چیز تغییر نکرد، چون قطعا و بدون هیچ شک و شبهه ای اگر محل کار شما یکی بود، اتفاقات بدتری رخ میداد که اکنون از آن فاصله گرفته اید. پس باز هم تکرار می کنیم که برای دوری از مسیر انحراف، زمینه های آن را از بین ببرید. هر نشانه ای از ایشان دارید (اعم از پیام، عکس، نامه، کاغذ، هرگونه یادگاری و ...) باید از بین ببرید و اجازه ندهید افکار مختلف خیانت آمیز در ذهن شما و به کمک این نشانه ها جولان بدهند. هروقت ناخواسته به ذهنتان می رسد، به خود نهیب بزنید و خود را سرگرم کار دیگری کنید. از خدا کمک بگیرید و به خدا توسل کنید و رابطه معنوی خود را (حداقل برای مدتی) قوی تر کنید.
برای فراموشی خاطرات گذشته راهکارهایی در پست های مربوطه آمده که میتوانید به آنها مراجعه کنید:
http://soalcity.ir/node/318
http://soalcity.ir/node/2335
http://soalcity.ir/node/2165
ما نیز برای شما خوشبختی و آرامش را آرزومندیم.

سلام.
ممنونم از اینکه جوابم رو دادید،آرامش خاصی تو لحن نوشته هایتان بود ، که خیلی حس خوبی برام به همراه داشت ..من دلم میخواد از تمام چیزهای که گذشته رو برای من یادآوری میکنه دور باشم ولی نمیشه ،کادویی که برای عروسی بهمون داده هر روز جلوی چشمام چند بار خواستم امحا، کنم ولی با مقاومت همسرم مواجه شدم..چون همسرم همچنان تو همان محیط کار میکند و هر روز تمام اتفاقات شرکت و تعریف میکنه و من ناخواسته باید مدام اسم اون رو بشنوم و حتی بعضی اوقات همسرم رو جاهایی که قبلا با هم رفته بودیم میبره و عکس میندازن و ... چند بار بخاطر این موضوع با همسرم بحث کردم و باعث ناراحتیش شدم اما متاسفانه یا خوشبختانه همسرم اصلا دوست یا رفیقی ندارد و فقط با اون دوسته.. همسرم چون خودش پاکه و چیزی تو دلش نیست فکر میکنه بقیه هم مثل خودش هستن،بهش گفتم از اون دوری کن ولی جوابش اینه که اون خودش گفته که دیگه به تو فکر نمیکنه و تورو فراموش کرده ،تو فکر میکنی که اون هنوز تورو دوست داره .... ولی پیامهایی که بهم میده خلاف این حرف رو نشون میده...ومن جراًت ندارم به همسرم این رو بگم چون میدونم هم از نظر روحی براش خوب نیست و هم اینکه معلوم نیست چه عکس العملی بخواد نشون بده تو رفتارش چون هر چی باشه اون یه مرده و غرور داره ....

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام.
از اظهار لطف شما بسیار متشکریم. قطعا رضایت شما و آرامش تان، امیدبخش راه و کار ما خواهد بود.
خب بنده الان متوجه شدم که آن اقا دوست صمیمی همسرتان است و این مسئله طبیعتا کار را مشکل میسازد همانطور که فرمودید. در این مسیر کمی لازم است شما تلاش بیشتر کنید و صبر و شکیبایی بیشتری داشته باشید، و کمی لازم است همسرتان همکاری کنند.
طبیعتا اگر به یک مشاور حضوری مراجعه میشد، ایشان میتوانستند همسر شما را در این زمینه آگاه و روشن سازند. طبیعتا شخص ثالث برای این مسئله بهتر است و اولویت شما هم همین باشد. در عین حال باز هم بدون این که حساسیت همسرتان را تحریک کنید یا باعث مقاومت ایشان در این زمینه باشید، در موقعیتی که ایشان در بهترین حالت خلقی (عصبی نیستند، خسته نیستند، ...از موضوعی خوشحال هستند) هستند، سعی کنید این موضوع را به صورت درستی به ایشان تفهیم کنید. لازم نیست در مورد پیامک های آن آقا چیزی بگویید (ضمنا اگر پیامک به اصطلاح بودار می فرستند، بهتر است یکبار به ایشان هشدار دهید و دیگر پاسخ ندهید یا اصطلاحا بلاک کنید). بلکه از حس و حال خودتان بگویید: بگویید من حس خوبی ندارم و اذیت می شوم از این کار، از خاطرات گذشته... بگویید این هدایا و نشانه ها شما را اذیت می کند...
از خدای بزرگ میخواهیم آرامش و خوشبختی را همواره قرین زندگی تان سازد.

سلام.
از اینکه برام وقت میزارید و نوشته هام رو میخونید و با صبوری تمام ،جوابم رو میدین ممنون.
امیدوارم در کارتان همواره موفق و موید باشید . و از راهنماییتون خیلی خیلی ممنونم.

تصویر شهر سوال

با سلام و تشکر

یکی از دوستای من همیشه درد و دل هاشو به من میگه و از من مشاوره میخواد
ایشون که خانووم هم هستن با همسرشون عاشق و معشوق بودند ولی یکدفعه به دایی خودش علاقمند میشه و همدیگر را برهنه در اغوش میگیرند و لذت جنسی میبرند ولی بدون دخول تقریبا دو یا سه بار این کار را انجام می دهند و این باعث می شه که این خانوم علاوه بر این که این کار باب میل خودش هم بوده از دایی متنفر شه و علاقش به همسرش بیشتر شه
طوری که همیشه همسرش ازش تعریف میکنه و این دو واقعا همدیگر رو دوست دارن و این خانوم و داییشون هم دیگه به عنوان خواهر زاده و دایی هستند و حتی دوستم میگه که ازش نفرت هم پیدا کرده و کاملا توبه کرده
ولی همیشه این عذاب وجدان و داره که نکنه همسرش اون دنیا نبخشتش و اون دنیا این خیانتش رسوا بشه . و همیشه به من میگه چیکار کنم با این عذاب و گناهش چی هست ؟ با توبه و اینکه محبتش به همسرش بیشتر شده و به گناهش پی برده میتونه باعث بخششش بشه و ... ؟ من هم نمیدونم در ج چی بگم .... لطفا پاسخ بدید

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

این نوشته را به ایشان انتقال دهید!

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید: «کسی که با نامحرمی دست بدهد، در حالی وارد قیامت می­ شود، که دست­هایش در زنجیر است و فرمان می ­دهند تا او را به دوزخ اندازند. و هر کس با نامحرمی شوخی کند، در برابر هر کلمه ­ای که در دنیا به او گفته، هزار سال در دوزخ زندانی خواهد شد». همچنین در روایت است که شدیدترین عذاب در روز قیامت را کسی دارد که زنا کند.
این روایت ها را مطرح کردم تا شما و خوانندگان گرامی بدانند که ارتباط با نامحرم چه عذاب سختی به همراه دارد و چه تاریکی بزرگی بر روح و روان انسان وارد می سازد.
شما که متأهل هستید، قطعا حق همسرتان را هم ضایع کرده اید. البته به هیچ وجه نباید با همسرتان در این رابطه صحبت کنید و موضوع را با وی تر میان بگذارید. برای جبران حق شوهر، بهترین کار این است که علاوه بر کنار گذاشتن این کار، به او خدمت و احترام کنید و سعی کنید در افکارتان جز به همسر نیندیشید و فکر مرد نامحرمی را در ذهن خود پرورش ندهید. همچنین برای همسرتان دعا کنید و از خداوند بخواهید تا دل او را نسبت به شما نرم کند. (همین کار کافی است)
در رابطه با جنبه حق اللهی این گناه هم توصیه می کنم که نماز خود را اول وقت بخوانید و بعد از نماز لحظاتی رال پای سجاده بنشینید و مشغول تعقیبات نماز وئ مناجات شوید، کفه مستحبات و عبادت های خود را سنگین تر کنید تا به برکت آن ها تاریکی حاصل از گناهتان بخشیده بود. همچنین مجموعه عواملی که موجب شد در آن گناه بیفتید از زندگی خود دور کنید تا اینکه دوباره در دام آن گناه گرفتار نشوید. خواندن صد بار سوره توحید و صد استغفار بعد از نماز صبح، و هفتاد بار استفغار بعد از نماز عصر از ذکرهایی است که می توانید بر آن مداومت داشته باشید.

موفق باشید.

با سلام
مردی هستم ۳۳ ساله.۶ ساله که با یک دختر از یه خانواده خوب، معتقد و سالم (از هر نظر) ازدواج کردم. چند ماهه که متوجه شدم همسرم در فضای مجازی با چند مرد دیگر در ارتباط هست. این مسئله به شدت فکر منو درگیر خودش کرده و به جرات میتونم بگم بزرگترین چالشی هستش که تا به امروز با اون روبرو شدم و عاجزانه درخواست همفکری و کمک دارم.
داستان از اینجا شروع شد که همسرم یه روز به من گفت که یکی از هم رشته ای هاش یا همکلاسیهاش (مرد) که قبلا باهم توی یه پروژه همکاری داشته و الان بر خلاف همسرم توی رشتش خیلی موفق شده رو توی نت پیدا کرده و باهاش صحبت کرده و قرار شده تا بهش کمک کنه که بتونه کار کنه پروژه هایی رو براش معرفی کنه و ... . من هم از اونجایی که آدم کاملا خوش بینی بودم و نسبت به روابط بین زن و مرد خیلی احساس بدی نداشتم و اینکه اعتماد کامل به همسرم داشتم از هر نظر. از این موضوع استقبال کردم و یه جوری رضایت خودم رو نشونش دادم. همسرم با اون آقا برای بازدید از برخی پروژه ها میرفتن (با وسیله شخصی اون) و راهنمایی ها و پیشنهاداتی هم به همسرم و هم غیر مستقیم به من میدادن و من هم در جریان این داستان ها بودم و نگران هم نبودم به اون صورت. ولی حس میکردم اون آقای کمی بیش از حد داره انسان خیر خواه و انسان دوستی به نظر میرسه.
تا اینکه یه روز یه خانم به من زنگ زد و خودش رو همسر اون آقا معرفی کرد و با عصبانیت نسبت به ارتباط همسر من با همسرش اعتراض کرد و خیلی با من تند صحبت کرد و مدعی بود که صحبت هایی که توی نت بینشون رد و بدل شده خارج از دایره ارتباط فقط کاری بوده. من اعتماد کامل به همسرم داشتم و اصلا فکر نمیکردم لغزشی کرده باشه. حدس زدم که اون خانم احتمالا از کاه کوه ساخته. بنا بر این حساس نشدم و حتی موبایل همسرم رو و پیام هاشو هم چک نکردم. این اتفاقات تقریبا ۵ ماه پیش افتاد. کم کم اون آقا به واسطه این حرکت خانومش و درخواست من از همسرم. تقریبا حذف شد ( در ظاهر). همسر من معمولا در همه موارد و موضوعات با من مشورت میکرد و به نظرات من احترام میذاشت. بعد دو سه ماه من اتفاقی یه سرک توی گوشی همسرم کشیدم و کنجکاو شدم که اون پیام هارو بخونم. در کمال تعجب دیدم متاسفانه جملات و پیام هایی از عاشقانه گرفته تا مستهجن از سوی اون مرد برای همسرم فرستاده شده و اگر چه اینها از سوی اون بوده (خوشبختانه) ولی همسرم هم اعتراضی به این وضعیت نکرده و بارها به همسرم پیشنهاد داده که با هم خلوت کنند!!! که همسرم رد کرده خوشبختانه. ولی تیپ پیامها نشون میداد که رابطه قبلی با هم داشتن. همسر من پا به پای اون نیومده بود ولی برخوردی هم با زبان درازی جسارت وحشتناک اون مرد نکرده بود و من از دستش دلخور بودم و منتظر فرصتی بودم که این نکته رو بهش تذکر بدم. این فرصت دست نداد تا اینکه چند روز پیش من باز هم گوشیشو برداشتم واینبار تمام مخاطباشو توی فضای مجازی چک کردم. متاسفانه شوکه شدم از اینکه با دو مرد دیگه در ارتباطه. وارد پیام هاشون شدم دیدم اولین مورد مردی هستش که گویا مدتها باهاش دوست هستش (نمیدونم از کی) ولی ارتباطشون به جور دوستی اجتماعی خیلی نزدیک بود و بهم ابراز علاقه عشقی نمیکردن ولی درد دل و حرفها و شوخی های ناجور بینشون کم نبود. حتی همسرم متاسفانه عکسهاش رو هم براش فرستاده بود(تا حد نیمه عریان) اون هیچ پیشنهاد بیشرمانه ای نکرده بود فقط به طرز بی پرده و تهوع آوری باهم دوست بودن. توی همون جا در کمال تعجب متوجه شدم طی در دل با اون آقا بهش گفته که اخیرا یک شکست عشقی با یه مرد دیگه (مورد سوم) رو تجربه کرده و حسابی عاشق اون شده بوده تاجایی که کم کم داشته به جدا شدن ازمن هم فکر میکرده!!!!
رفتم توی پی وی مرد سوم. دیدم استاد یکی از کلاسهای آموزشیش هستش. توی کلاس به هم نزدیک و نزدیک تر شدن. همسرم هم نشانی از اینکه متعهل هستش رو بروز نداده و رابطه عاشقانه ای رو باهم شروع کردن. بعد از مدتی شاید به دلیل اینکه طرف فهمیده خانم من متعهل هست سرد شده برخوردهاش. و همسرم هم ازش رفته رفته زده شده و شکست عشقیش اینجوری اتفاق افتاده. ولی به نظر نمیرسه که فقط دلیلش این بوده چون بعدا دوباره طرف پاپیش گذاشته.
حالا من موندم با همسری که عاشقانه دوستش داشتم و دارم و تمام هستیمو وقفش کردم و براش از دل و جون مایه گذاشتم و اون اینطوری بی موالاتی کرده. موندم چیکار باید بکنم. بزنم همه چیزو خراب کنم. یا نه تحمل کنم و سعی کنم این رابطه رو ترمیم کنم.
مسلما اون به راه خطا رفته ولی قبل از اینکه خیلی دیر بشه و کامل غرق بشه من فهمیدم. اون با چند نفر قبل از ازدواج و بعد از ازدواج دوست شده و درسته که تماس جسمی و جنسی باهم نداشتن(به گمان من) ولی به هر حال به من خیانت کرده.ممنون میشم در مواجهه با این مشکل منو راهنمایی کنید و اگر بتونید پاسخ سوالهای زیر رو بدید ممنون میشم.
۱-الان من موضوع رو فهمیدم. بخشیش رو نا خودآگاه (به خاطر تماس همسر مورد اول) و بخشی از اون رو بواسطه کنکاش و سرک کشیدن شاید غیر مجاز خودم توی گوشی همسرم. الان باید بگم من گوشیتو چک کردم؟ نمیگه به چه حقی؟ آیا زن و شوهر حق دارن یه وقتای توی حریم خصوصی هم مثل تلفن همراه یا ایمیل سرک بکشن؟(البته الان دیگه من معتقدم حق دارن در حالی که قبلا که بهش اعتماد داشتم این حقو به خودم نمیدادم. اگر من سرک نمیکشیدم که معلوم نیست تا کی باید مثل احمق ها با یک خیانت پنهانی زندگی میکردم. ولی میخوام نظر شما رو بدونم.
۲-الان باید چه برخوردی بکنم. چه جوری بهش بگم. من هنوز به روش نیاوردم . آیا باید به خاطر این خطا اون و خودمو مجازات کنم و همه چیزو به هم بزنم و ازهم جدا بشیم. یا باید باهاش صحبت کنم و بگم که موضوع رو فهمیدم و این رابطه رو احیا کنم و اجازه بدم زمان مشکل رو حل کنه. یا باید بهش تمام چیزهایی رو که در موردش میدونم رو نگم. فقط بگم که اون مورد اول رو میدونم که بی موالاتی کرده و جواب دندون شکن به اون مرد نداده و ازش بخوام خودش توضیح بد که آّیا با کس دیگه ای هم هست یا نه. که بفهمم آیا خودش به موارد دیگه که من میدونم اعتراف میکنه یا نه. اینجوری نیازی نیست من بگم که توی گوشیت سرک کشیدم و چون خودش اعتراف کرده با یک تعهد از سمت اون و یک گذشت ماورائی از سوی من مشکل راحت تر حل میشه.
۳-اگه قراره ادامه بدم چه جوری باید همسرم رو از کردش پشیمون کنم و چه ضمانتی به من میگه که اون دیگه این کار رو نمیکنه. یعنی هم بعد حال داره و هم بعد آینده. من باید خودم رو راضی کنم با یک نفر که چند با به من خیانت کرده زیر یک سقف زندگی رو ادامه بدم و از طرفی چه طور میتونم نگران نباشم که در آینده این کار رو نکنه؟
ضمنا این توضیح رو بدم که من و همسرم از نظر مادی و اعتقادی در شرایط معمولی قرار داشتیم و داریم. به شکل سنتی ازدواج کردیم. قبل از ازدواج چند جلسه مشاوره رفتیم و من از سوالاتی که مشاور ازم پرسید فهمیده بودم که همسرم قبل از ازدواج با کسی دوست بوده. ولی گذشته افراد برای من مهم نبود و فکر میکردم اونها شیطنت هایی بوده که هر دختر و پسری میتونه داشته باشه و بعد از قبول تعهل و تعهد اونها رو حتمن کنار میذاره. ضمنا ما زندگی خوبی داشتیم طی این چند سال هرچند سختی هایی بوده و همیشه با مسائل مالی، اجاره خونه و ... دست به گریبان بودیم ولی مشکل حاد و مسئله پیچیده ای توی زندگی مون نبوده. همیشه بهش ابراز عشق و علاقه کردم و از نظر عاطفی تا اونجا که شده تامینش کردم.
در مورد خودم باید بگم که هیچ نقطه تاریکی چه قبل و چه بعد از ازدواج وجود نداشته و هیچ زن و ذختر و رابطه خارج از چهارچوبی با هیچ کس نداشتم و همینم هست که بیشتر عذابم میده و پیش خودم فکر میکنم این بود نتیجه این همه خویشتن داری من؟؟؟
لطفا راهنماییم کنید

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

به‏ رغم تصور بسياري از همسران، بروز خيانت در زندگي مشترک، به معناي رسيدن به بن‏بست نيست، هنوز مي‏توان ازدواج را از نابودي نجات داد.
شايد خيلي از افرادي که با موضوع خيانت همسر مواجه مي‏شوند، تصور کنند بخشيدن همسر خطا‏کار ، خود خطايي بزرگ‏تر است که تنها باعث مي‏شود همسرشان به خودش اجازه دهد تا اين خطا را بيشتر انجام دهد. در اينکه عده‏اي افراد وجود دارند که واقعا به دنبال سوء استفاده هستند، شکي نيست اما اين قانون در مورد عده ‏زيادي نيز صدق نمي‏کند. احتمالا افرادي که اصرار به نبخشيدن دارند ، متوجه نيستند که اين کار چه آسيب شديدي را به جسم و البته مهم‏تر از آن به روح و روان آنها وارد مي‏کند و علاوه بر آن، چطور زندگي آنها را مختل کرده و آنها را کاملاً از هر چه مي‏تواند باعث شادي‏شان شود ، محروم مي‏کند.
بسياري از مواقع اصرار بر بخشيدن و برداشتن قدم‏هاي مثبت بيشتر به نفع يک نفر است و آن خود ما هستيم!
دليل خيانت، از يک همسر به همسر ديگر بسيار متفاوت است. دليل اتفاقي که براي زندگي شما افتاده، مي‏تواند تأثير زيادي روي تصميم شما بگذارد و برخورد شما را بسيار متفاوت کند.

يکي از روان‏شناساني که سال‏ها روي موضوع خيانت کار کرده است- دلايل اين موضوع را در چند دسته تقسيم مي‏کند. آشنايي با اين دلايل مي‏تواند به شما در تصميم‏گيري درست‏تر کمک کند. او مي‏گويد علت خيانت همسران معمولا در چهار دسته‏ قابل تقسيم‏بندي است.
خيانت از نوع تصادفي : منظور اين است که گاهي اوقات فرد واقعا قصد عهد‏شکني ندارد، برنامه‏ريزي قبلي نيز براي اين کار ندارد اما آرام آرام در محيط بيرون از خانه به کسي علاقه‏مند شده و بعد از مدتي بدون اينکه خودش تصميم داشته باشد، خود را درگير رابطه‏‏اي خارج از ازدواج مي‏بيند. البته خيانت‏هاي تصادفي فقط شامل اين يک مورد نمي‏شود؛ گاهي اوقات دوري همسران از همديگر يا در دسترس نبودن به خاطر بيماري يا بارداري باعث مي‏شود يکي از همسران به رابطه ‏خارج از ازدواج سوق پيدا کند نکته اصلي در شناسايي اين دسته اين است که همسري که مرتکب خطا شده است، اصرار دارد که اين يک اتفاق بوده و خودش نمي‏خواسته اين طور بشود يا فکرش را نمي‏کرده که اين اتفاق بيفتد. پشيماني جدي همسر خطا کار بعد از مشخص شدن موضوع و آمادگي براي جبران، نشانه دوم براي شناسايي اين دسته است.

علاقه به تنوع در روابط : چيزي که بيشتر در مردان ديده مي‏شود و اين دسته افراد قبل از ازدواج هم سابقه دوستي با چندين زن به صورت همزمان را در پرونده‏شان دارند. معمولا پشيماني در اين دسته زود گذر و ناپايدار است.
خيانت‏هاي عاطفي : در اين دسته، افراد معمولا عاشق فرد ديگري شده و ارضاي نيازهاي خود را در اين فرد مي‏جويند. در اين دسته، رابطه عاطفي بسيار پر رنگ‏تر است و کمتر رابطه جنسي با فردي- خارج از ازدواج- ديده مي‏شود. کيفيت رابطه همسران با همديگر نقشي تعيين کننده در بروز اين دسته از خيانت‏ها دارد.
خيانت با اطلاع طرف مقابل: زماني است که هر دوي همسران اطلاع دارند که يکي از آنها يا حتي هر دوي آنها دست به خيانت زده اما به دلايلي چشم پوشي کرده و اجازه مي‏دهند تا موضوع ادامه پيدا کند به عنوان مثال زماني که همسر معتاد زني مي‏داند که همسرش با افراد ديگر رابطه دارد اما به خاطر منافع مادي‏اي که آن روابط به دنبال دارد ، چشم خود را مي‏بندد تا بتواند از اين طريق پول خريد مواد خود را تامين کند.
بسته به اينکه دليل اتفاقي که در رابطه ازدواج شما افتاده، کدام يکي از موارد بالا باشد ، قطعا برخورد شما نيز متفاوت خواهد بود. واقعيت اين است که صحبت ما با دسته آخر نيست؛ زماني که همسران به دلايلي ترجيح مي‏دهند، چشم خود را ببندند. دسته دوم نيز به نوعي از بحث‏ ما خارج هستند. ممکن است در ظاهر چنين افرادي اظهار دارند که نيازهاي شان در ازدواج تأمين نمي‏شود و با تغيير رفتار همسر، همه چيز درست خواهد شد اما معمولا اين تغيير چيزي را عوض نمي‏کند. براي تغيير واقعي، اين خود فرد است که بايد مسير سخت و البته نسبتاً طولاني‏اي را طي کند تا بتواند عوض شود. به اين ترتيب مي‏توان گفت که روي صحبت ما در اينجا با دو دسته اول و سوم است؛ زماني که به صورت تصادفي خيانت صورت گرفته است و زماني که نيازهاي عاطفي ارضا نشده، علت اصلي اين امر بوده است.

حرکت حساب شده
قبل از اينکه هر کاري بتوانيد بکنيد ، به خودتان فرصت دهيد. داشتن احساس خشم و عصبانيت، سرخوردگي، جا خوردن و شوکه شدن و حتي اضطراب و نگراني شديد ، در اين شرايط کاملاً طبيعي است. يادتان باشد هر چه تلاش کنيد که منطقي‏تر برخورد کنيد ، احتمالا نتيجه برعکس‏تري مي‏گيريد. دور شدن براي مدتي کوتاه از همسرتان شايد بتواند به آرام‏شدن تان کمک بيشتري کند. کمک گرفتن از مشاور يا روان‏شناس در اين مرحله مي‏تواند گزينه خوبي براي شما باشد. صحبت کردن و بيان کردن احساسات تان با فردي که سوگيري ندارد و شما نيز ترس از آبروريزي نداريد ، مي‏تواند به شما در آرام شدن و البته رسيدن به جمع‏بندي در مورد اين موقعيت جديد کمک خوبي کند.
تصور اشتباهي که وجود دارد اين است که اگر فردي مي‏خواهد با همسري که خيانت کرده زندگي کند ، بايد يا او را در اولين فرصت ببخشد يا با حالت قهر به زندگي با او ادامه دهد ، در حالي که حالت‏هاي ديگري نيز وجود دارد: اول از همه توجه داشته باشيد که لازم نيست همسرتان را خيلي زود ببخشيد!
تصور نکنيد که قصد اين است که دلخوري را در دلتان براي سال‏ها نگه داريد اما فراموش نکنيد که فشار وارد کردن به خود براي بخشيدن، در واقع نوعي سرکوب کردن احساسات است، پس لطفا در عوض سرکوب کردن بي‏دليل احساسات، سعي کنيد اين فرآيند آرام آرام اتفاق بيفتد.
شايد بهترين حالت اين است که شما بتوانيد به جمع‏بندي خوبي درباره موضوع پيش آمده، همسرتان و خواسته‏هاي خودتان برسيد. براي اين کار شما بايد در سه زمينه به خوبي به رابطه‏تان فکر کنيد؛ گذشته، حال و آينده .
در گذشته چه اتفاقاتي بين شما افتاده است؟ رابطه شما چطور بوده است؟ آيا شما نيز در اتفاقي که افتاده دخيل بوده‏ايد؟ رفتار همسرتان چطور بوده است؟ حالا که متوجه شده‏ايد چنين اتفاقي افتاده چه احساسي به همسرتان داريد؟ رفتار او چطور است؟ آيا پشيمان شده است و خودش نيز دلش مي‏خواهد قدمي بردارد؟ اگر بچه داريد، وضعيت آنها اين روزها چگونه است؟ و... شايد مهم‏تر از همه آينده شماست که بايد به آن توجه داشته باشيد؛ براي آينده فرزندتان چه برنامه‏اي داريد؟ آيا مي‏خواهيد از همسرتان جدا شويد؟ بعد از آن مي‏خواهيد چه کار کنيد؟
حالا با توجه به همه آنچه در گذشته بين شما گذشته، آنچه در زمان حال اتفاق افتاده و آنچه براي آينده برنامه‏ريزي کرده‏ايد، سعي کنيد جمع‏بندي منظمي از اين موقعيت جديد و خواسته‏هايي که داريد ، داشته باشيد.
گاهي اوقات علت خيانت يکي از همسران، رابطه عاطفي آسيب ديده درگذشته است. به عبارتي قبل از خيانت، نوعي طلاق عاطفي را در خانواده شاهد هستيم. در اين شرايط با بروز خيانت و لو رفتن موضوع، اين فاصله عميق‏تر شده و تقاضا براي طلاق به عنوان گزينه‏اي جدي مطرح مي‏شود.دراين موارد مي توان در صورت پشيماني کسي که خيانت کرده با اصلاح رابطه به حفظ ازدواج اميد وار بود.
يکي ديگر از دلايلي که در بروز خيانت موثر است، ارتباط جنسي مشکل‏‏دار همسران است. منظور از مشکل، عدم رضايت يکي از طرفين يا هر دو نفر است . در اين موارد اول از همه يادتان باشد رابطه جنسي رضايت بخش داشتن، موضوع کم‏اهميتي نيست و دوم آنکه براي بهبود رابطه در اين بخش لازم است از متخصصان اين زمينه کمک بگيريد. در بسياري از موارد بهبود رابطه در اين بخش، رضايت همسران از رابطه را به صورت کلي بهتر کرده و پيوند عاطفي را نيز قوي‏تر کند.

ممکن است چند هفته از خبردار شدن شما از موضوع بگذرد و شما با وجود اينکه دلتان مي‏خواهد همسرتان را ببخشيد اما نمي‏توانيد و همين جلوي هر اقدام سازنده بعدي را گرفته است. اگر چنين شرايطي داريد ، شايد بد نباشد بدانيد احتمال بروز خيانت با ميزان رضايت همسران از رابطه‏شان، ارتباط مستقيمي دارد. اين به آن معناست که هر چه رضايت از رابطه بيشتر باشد، احتمال بروز خيانت کمتر مي‏شود. فراموش نکنيد که هر کدام از همسران نقش موثري در ايجاد ميزان رضايت دارند. شايد اگر شما مي‏توانستيد مشکلات رابطه‏تان را زودتر شناسايي کرده و قدم‏هايي براي آن برداريد، اين اتفاق نمي‏افتاد. احتمالا با توجه به اين نکات متوجه شده‏ايد که به هر صورت هر فردي تا حدي، کم يا زياد، در اينکه همسرش خيانت کند، موثر است. (البته گروه اول وسوم )گاهي اوقات توجه به اين نکته مي‏تواند از عصباني ماندن براي زمان‏هاي طولاني جلوگيري کند و از سويي باعث شود تا انگيزه بيشتري براي تغيير کردن و بهبود رابطه‏مان داشته باشيم.

موفق باشید.

با تشکر و سپاس فراوان از اینکه برای بنده وقت گذاشتید
صحبت هاتون خیلی آرومم کرد. واقعا متشکرم که خیلی زود به مشکل من پاسخ دادید.
من توی طرح مشکلم عنوان کردم که هنوز همسرم نمیدونه من تا چه حد از این خطای اون اطلاع دارم. یکی از مشکلات من این بود که چگونه با او صحبت کنم و مشکل رو مطرح کنم. چند تا سوال هم مطرح کردم که دوست داشتم نظر شما رو مشخصا در مورد اونها بودونم. اگر لطف کنید ممنون میشم.

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

هر چند شکستن و از بین بردن اعتماد همسر می تواند شکل رابطه زن و شوهر را تا مدتهای طولانی تحت تاثیر خود قرار دهد اما نسبت به آنچه از روی اشتباه مرتکب شده اید صادق باشید.

خوشبختانه یکی از قابل اعتماد ترین افرادی که در زندگی اکثریت افراد وجود دارد، همسرشان است. کسی که با او ازدواج کرده اید همان کسی است که با وی عهد و پیمانی مقدس بسته و تعهد و التزام داده اید.

با یکدیگر عهد بسته اید که نسبت به هم صادق باشید و مراقب یکدیگر باشید. اما متاسفانه برخی از ازدواجها به دلیل اینکه یکی یا هر دو طرف تصمیم می گیرند به هم دروغ بگویند به انتها می رسند و یا به ورطه نابودی می افتد.

واضح است که بدترین نوع تزلزل در اعتماد زمانی رخ می دهد که یکی از زوجین نسبت به دیگری مرتکب بی وفایی ( خیانت ) شود. این نوع دروغ کاملا ریشه اعتماد و عشق در یک ازدواج را می خشکاند و باعث می شود طرف مقابل احساس بسیار بد، عذاب آور، تلخ وحشتناک مورد خیانت واقع شدن را تجربه کند. البته باز هم انواع مختلفی از نیرنگ و فریب وجود دارد که می توانند زندگی زناشویی را تا مرز از هم پاشیدگی پیش ببرند مانند زن یا شوهری که درباره مسایل مالی به یکدیگر دروغ می گویند، و یا مردی که هیچگاه دوست ندارد به همسرش بگوید کجا می رود یا می آید و .... همه نمونه هایی از آسیبهای جدی ازدواج و زندگی مشترک هستند. همچنین یکی دیگر از موضوعات مهم عدم صداقت در زندگی زناشویی اعتیاد مرد به یک داروی خاص یا مواد مخدر است که عمدتا هیچکس از آن اطلاعی ندارد ولی زمانی که این موضوع برای زن برملا شود باعث پیدایش حس خیانت و عصبانیت مفرط می گردد.

همچنین دروغ گفتن در مورد بی ارزش ترین چیزها می تواند به پیدایش یک بی اعتمادی کلی نسبت به همسر شود.

حال ادامه بحث ما در مورد زندگی زوجینی است که به هر یک از اشکال عنوان شده، با عدم صداقت یا همان خیانت همسرشان مواجه شده اند.

۱ - اگر همسرتان سبب از بین رفتن اعتماد شما شده است و یا اگر شما چنین کاری را در حق او کرده اید دو مساله وجود دارد که باید برای شما اتفاق بیفتد تا مجددا به هم اعتماد کنید. هر کدام از شما دو نفر محتاج عشق و تفاهم هستید و اگر نسبت به همسرتان احساس خشم می کنید لازم است از این عصبانیت دست بکشید و الا قادر به ایجاد اعتماد مجدد نخواهید بود. عصبانیت های طولانی مدت سبب می گردد که به این راحتی پذیرای عذرخواهی و گذشت نباشید و این در حالی است که عذر خواهی اولین چیزی است که برای ایجاد اعتماد مجدد باید محقق شود. صادقانه عذرخواهی کنید و سعی کنید با کمال صداقت به گناه خود اعتراف کنید و اگر شما کسی هستید که باید عذرخواهی را بپذیرد اینکار را صادقانه و صمیمانه انجام دهید. سپس درباره آنچه حس می کنید و اینکه کاهش حس اعتماد چه اثری بر شما داشته با هم حرف بزنید . نسبت به همسرتان صادق و بی غل و غش و مودب باشید وقتی که همسرتان تصمیم می گیرد درباره احساساتش با شما حرف بزند باید خیلی مراقب باشید که او را نرنجانید.

۲ - هر چند تعهدی شکسته شده اما اعتماد مجدد زمانی دوباره حاصل می شود که شما باز هم نسبت به یکدیگر متعهد شوید و از آن مراقبت کنید. متعهد شوید که صادق و بی ریا باشید و بیشتر با هم تعامل برقرار کنید. وقتی تعهد پایه ریزی می شود تنها راه ایجاد مجدد اعتماد حذف کردن اشتباه گذشته است. ممکن است در یک لحظه آن مشکل قدیمی فراموش شود اما تنها یک ارتباط جدید که بر اساس اعتماد پی ریزی شده است می تواند خود را حفظ کند.

۳ - در برخورد با این فرآیند صبور باشید. شما چه بخواهید و چه نخواهید اعتمادتان به سرعت به جایگاه اول باز نمی گردد. این مساله نسبی است زیرا فرض شده که یک شوهر قابل اعتمادترین دوست زن است.

ولی اگر شما نسبت به اعتماد همسرتان مرتکب خیانت شده اید لازم است بفهمید چه موقع او نسبت به شما احساس خشم می کند. ابتدا انتظار یک پاسخ شدید نسبت به بی وفایی خود را داشته باشید و به تمام چیزها و کارهایی که به اشتباه انجام داده اید اقرار کنید و آنها را بپذیرید. هر گونه ریاکاری و عدم صداقت در این مورد نهایتا فاش خواهد شد و به مشکلات بیشتر و برتری ختم خواهد شد.

اگر خواهان یک رابطه قوی و محکم بر پایه اعتماد هستید، لازم است اکنون نسبت به آنچه در گذشته انجام داده اید کاملا صادق باشید.

هر چند شکستن و از بین بردن اعتماد همسر می تواند شکل رابطه زن و شوهر را تا مدتهای طولانی تحت تاثیر خود قرار دهد اما نسبت به آنچه از روی اشتباه مرتکب شده اید صادق باشید. اگر نسبت به بی وفایی و ریاکاری خود احساس گناه می کنید همان کسی باشید که به همسرتان درباره آنچه انجام داده اید خبر می دهد. در غیر این صورت به طور مستقل مطلع خواهد شد و احساس خیانت بیشتری خواهد کرد.

با کمی صبوری و پشت کار بیشتر می توانید مجددا روابط دوستانه و عاشقانه ای را که در ابتدای ازدواج دارا هستید احیا کنید.

موفق باشید.

سلام من جواب شهرسوال را نخواندم .
بنظرم شما خیلی به خانمتون علاقه دارید چون حتی مشاورهم بهتون غیرمستقیم فهمانده که همسرآیندتون فردی راحت است و امکان دارد بازم با مردان راحت صحبت کند و شماهم باتوجه به گفتتون براتون گذشته ی همسرتون مهم نبوده ..
الان نمیتونید این راحت بودن را تحمل کنید وبراتون یک نوع خیانت محسوب میشود بنظرم اگر نظرمنو قابل بدونید !!
۱-دوستانه هرجاخانمتون رفت باهاش برید حتی سر کلاس درس یا آموزشی (اگرمختلط بود )
۲- بصورت غیر مستقیم بهش بفهمونید متاهلی و این کارا یعنی خیانت مثلا" براش از همکاراتون بگید که خانمش خیانت کرده یا مردی به خانمش خیانت کرده ..
۳-زمان میخواد تا عوض شود مثلا" ۳یا۴سال بعدازاین مدت درست نشد واقعیت را بگید و بگید از این کارا خوشش نمیآد برای اثبات هم چندتامدرک داشته باشید !!

سلام من جواب شهرسوال را نخواندم .
بنظرم شما خیلی به خانمتون علاقه دارید چون حتی مشاورهم بهتون غیرمستقیم فهمانده که همسرآیندتون فردی راحت است و امکان دارد بازم با مردان راحت صحبت کند و شماهم باتوجه به گفتتون براتون گذشته ی همسرتون مهم نبوده ..
الان نمیتونید این راحت بودن را تحمل کنید وبراتون یک نوع خیانت محسوب میشود بنظرم اگر نظرمنو قابل بدونید !!
۱-دوستانه هرجاخانمتون رفت باهاش برید حتی سر کلاس درس یا آموزشی (اگرمختلط بود )
۲- بصورت غیر مستقیم بهش بفهمونید متاهلی و این کارا یعنی خیانت مثلا" براش از همکاراتون بگید که خانمش خیانت کرده یا مردی به خانمش خیانت کرده ..
۳-زمان میخواد تا عوض شود مثلا" ۳یا۴سال بعدازاین مدت درست نشد واقعیت را بگید و بگید از این کارا خوشش نمیآد برای اثبات هم چندتامدرک داشته باشید !!

سلام
من حدود شیش ماهه که با پسری اشنا شدم . اولش اظهار علاقه از طرف ایشون بود و منمم کم کم با شناختی که ازشون پیدا کردم بهش علاقه مند شدم. از همه لحاظ تقریبن هم سطحیم. ولی من متاسفانه در گذشته ارتباطات زیادی با پسرایه غریبه داشتم و الان واقعن پشیمونم قبلن خیلی به این روابط اهمیتی نمیدادم ولی الان خیلی برام مهم شده و اینکه درمورد گذشته با این اقا صحبت کردم ولی متاسفانه ایشون نتونستم با این موضوع کنار بیان و همش ازین موضوع ناراحته و حتا فک کردن به این قضیه که مثلن من با یک پسره دیگه بیرون رفتم به شدت ازارش میده و همین موضوع باعث شده تظرش درمورد ازدواج با من عوض بشه ولی علاقه زیادمون به هم مانع شده که جداشیم . الان من نمیدونم چیکار کنم حس میکنم حتا ازدواجم کنیم به مشکل برمیخوریم چون این اقا خیلی تو گذشته من سرک میکشه از طرفیم نمیتونه با حقیقت کنار بیاد و این موضوع هردوتامونو ازار میده چون نمیتونیم فقط صرفا دوست باشیم بدون هدف ازدواج هردو ادامایه مذهبی ای هستیم ولی سنمون کمه و هنوز به نتیجه نرسیدیم :(

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما خواهر گرامی،
فرموید سن تان کم است اما نفرمودید چند سال دارید. در مورد آقاپسر هم اطلاعات عمومی ارائه ندادید. به طور کلی همانطور که خودتان فرمودید و اظهار پشیمانی کردید، ارتباط با جنس مخالف به ویژه ارتباطات بدون قید و بند یا ارتباطات متعدد و گوناگون، اثرات بسیار نامطلوبی به ویژه در دخترخانمها دارد که امروز، شاید شما بخشی از آن را به عینه تجربه کرده باشید. علاوه بر آسیب ها، این امر میتواند در ازدواج و تشکیل زندگی نیز خلل وارد کند و بعضا آن را تا مرز ویرانی پیش ببرد. توصیه می کنیم اولا به خاطر صرف علاقه دوباره اقدام به ارتباط و دوستی ، حتی با این آقا که دوستش دارید، نکنید. چون قطعا این مورد هم به موردهای قبلی شما اضافه خواهد شد و نه تنها مشکلی را حل نخواهد نمود بلکه آن را پیچیده تر می کند.
همانطور که عرض شد سن شما را نمیدانیم ولی اگر در سنین ازدواج قرار دارید، و شرایط کلی و عمومی برای ازدواج مهیاست، و واقعا طرف مقابل شما فرد مناسبی است، بهتر است ایشان را به مراجعه به یک مشاور ازدواج راهنمایی کنید.
نکته بعد این که حتما برای ازدواج، حتی پیشنهاد اولیه، تا آخرین مراحل مختلف مانند خواستگاری، عقد، صحبتها، و ... همه و همه را زیر نظر خانواده ها و از طریق خانواده دنبال کنید. در غیر این صورت نیز دچار مشکلاتی خواهید شد.
نکته بعد این که اگر همه شرایط هم مساعد باشد ولی همسر شما دچار بدبینی نسبت به شما باشد (که البته بخشی از آن میتواند معلول سابقه قبلی شما باشد و بخشی مربوط به ذهنیت خود ایشان)، بدانید که زندگی خوبی نخواهید داشت و این مسئله دائما مانع آسایش و آرامش شما در زندگی مشتر ک خواهد بود. پس حتما باید به مشاور ازدواج یا روانشناس مراجعه کنید تا ایشان با بررسی و مصاحبه، تشخیص دهند این مسئله قابل رفع است یا خیر.
هرچند در گذشته اشتباهات زیادی مرتکب شده اید، که البته همه ما در زندگی خود به بیراهه رفته یا خطا کرده ایم، اما ارتباط خود را با خدای بزرگ و مهربان قطع نکنید. باشد که پروردگار نیز به حرمت نیت پاک و مقدس شما (ازدواج پاک) در این مسیر شما را یاری فرماید.
برای شما آرزوی سلامتی و خوشبختی داریم.

سلام و عرض ادب خدمت شما
به تازگی متوجه شدم دوتا از اقوام ما یکی از طرف پدری و یکی از طرف مادری باهم در ارتباطن و دوستن درحالی که خانم شوهر دارن و اینطور که معلومه تصمیم داره جدا شه و با اقا ازدواج کنن این رو فقط سه نفر میدونیم و میخایم قبل از اینکه باعث مشکلات بشه حلش کنیم و متقاعدشون کنیم اشتباه میکنن چون اگر کار به ازدواج برسه اتفاقات بدی رقم میخوره و ما میخایم مانعش شیم ولی نمیدونیم کار درست چیه لطفا راهنماییمون کنین چیکار باید بکنیم

با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال!

به ایشان غیر مستقیم عواقب کار را گوشزد کنید و بگویید که این لذت زودگذر را به بی آبرویی و مشکلات بعد تمام کند!

ضمناً این متن را هم نشان ایشان دهید:

ارتباط با نا‌محرم که از حالت ضروری و عادی خارج باشد اشکال دارد تا چه رسد به رابطه جنسی!

ابتدا داستانی مرتبط با سوال شما می آورم و بعد حکم های شرعی را که درون سوال شماست را بیان می کنم:

روزى جوانى نزد پيامبر«صلى الله عليه و آله و سلم» آمد و با‌كمال بی ادبی گفت: اى پيامبر خدا آيا به من اجازه مى‌دهى زنا كنم؟! با گفتن اين سخن فرياد مردم بلند شد و از گوشه كنار به او اعتراض كردند، ولى پيامبر با كمال ملايمت و اخلاق نيك به جوان فرمود: نزديك بيا، جوان نزديك آمد و در كنار پيامبر«صلى الله عليه و آله و سلم» نشست. پيامبر از او پرسيد: آيا دوست دارى كسى با مادر تو چنين كند؟ گفت: نه فدايت شوم. فرمود: همينطور مردم راضى نيستند با مادرشان چنين شود. بگو ببينم آيا دوست دارى با دختر تو چنين كنند؟ گفت: نه فدايت شوم. فرمود: همينطور مردم درباره دخترانشان راضى نيستند. بگو ببينم آيا براى خواهرت می‌پسندى؟ جوان مجددا انكار كرد و از سوال خود پشيمان شد. پيامبر«صلى الله عليه و آله و سلم» دست بر سينه او گذاشت و در حق او دعا كرد و فرمود:« خدايا قلب او را پاك گردان و گناه او را ببخش و دامن او را از آلودگى بى عفتى حفظ كن». از آن به بعد، زشت ترين كار در نزد اين جوان، زنا بود.[۱]

بعد از بیان این داستان که کاملا مفهوم آن روشن و آشکار بود مسائل شرعی مرتبط با سوال را بیان می کنم: تا زمانی که این خانم از شوهر خود طلاق نگرفته است زن آن مرد هست و حق ندارد با دیگری ارتباط داشته و یا ازدواج کند.[۲] و صرف اینکه از شوهرش بدش می آید دلیل کار حرام نمی شود و باید با مراجعه به مشاوره و دادگاه تکلیف خود و زندگی خویش را روشن کنند و در صورت عدم تفاهم طلاق بگیرند و هر کسی زندگی جدیدی را شروع کند. اما اگر بدون طلاق فکر کند دیگر همسر او نیست و با شخص دیگری روابط جنسی برقرار کند با تحقق شرایط مجازات های سنگینی همچون سنگسار در دنیا و در آخرت عذاب الهی گریبانگیر او خواهد شد.

و شما نیز اگر خود را به این گناه آلوده کنید در صورث ثابت شدن حد شرعی بر شما نیز هست جدای از گناه بزرگی که انجام داده اید.[۳] این زن شوهردار است و بنا به فتوای بعضی از مراجع تقلید در صورتی که با او زنا کنید برای همیشه بر همدیگر حرام می شوید یعنی حتی اگر بعدا از شوهرش طلاق بگیرد دیگر نمی‌توانید با او ازدواج کنید.[۴]

نکته پایانی:

شما علت رابطه خود را با این خانم دلسوزی مطرح کرده اید! بدانید که بسیاری از دلسوزی های بی مورد گناه و معصیت هستند اگر واقعا انسان دلسوزی هستید او را رها کنید و اجازه دهید تا مشکل خود و همسرش را از مسیر عقلانی و قانونی حل بکند و عفت و حیا خویش را در این روابط حرام از دست نداده و زندگیش دستخوش تلاطم و حوادث غیرقابل جبران نشود. همچنین خود به فکر ازدواج با شخصی در شأن خود باشید تا هم به آرامش برسید و همین‌که از زمینه‌های گناه دور باشید.

خداوند به همه‌ی ما ایمانی عنایت کند که لذت آن را بچشیم.

--------------------------------

پی نوشت ها:

[۱] کتاب يك صد موضوع ۵۰۰ داستان
[۲] رجوع شود به احکام طلاق رساله مراجع تقلید
[۳] جواهر الکلام، ج۴۱، ص۳۱۸-۳۲۲
[۴] رجوع شود به رساله مراجع تقلید مسأله ۲۳۹۸

موفق باشید.

من ٢سال پیش با پسرى که از نظر فرهنگی و خانوادگی شبیه بودم آشنا شدم من ٢٦ سالمه و ايشون ٣٠ سالشون .ایشون از همون اول گفت که قصدم ازدواجه همه چى خوب بود ما واقعا همو دوست داشتیم خیلی وابستش بودم تا اینکه اردیبهشت امسال یهو گفت خانوادم مخالفه در صورتى که هیچ اقدامى واسه خواستگارى نکرده بود واقعا داغون شدم اما گفتم باسه برو خوشبخت بشی و با اونی که خوانوادت در نظر دارن ازدواج کن خیلی سخت گذشت افسرده شده بودم... رابطه ما ١ماه قطع شد تا اینکه دوباره بعد یک ماه برگشت و گفت نمیتونه بدونه من طاقت بیاره و خانوادشو راضی میکنه من اولش قبول نکردم چون تو نبودنش خیلی سخت گذشت واقعا داغون شدم اما با اصرارش موافقت کردم همش میگفت درستش میکنم و هر وقت در موردش حرف میزدم میگفت به من زمان بده واقعا همو دوست داشتیم جفتمون دانشجو ارشدیم تو خیلی مسایل تفاهم فکری و اخلاقی داشتیم تا اینکه ٢هفته پیش یهو گفت خانوادم راضی نیستن و باید تموم شه و منم میخوام با کسی که اونا انتخاب میکنن ازدواج کنم اخه مگه میشه ادمو نبینن و قضاوت کنن؟!؟!؟بخدا داغون شدم ادمی که دم از دوست داشتن و عشق میزد خیلی راحت رفت حتی خواستگاری هم نیومد گاهی وقتا احساس میکنم همه حرفاش بهونه بوده من خیلی دوسش دارم نمیتونم لحظه ای از فکرش بیرون بیام نمیدونم چیکار کنم فراموش کنم تو این مدت موقعیت ها و خواستگارای خوبمو بخاطرش رد کردم اما اون خیلی راحت رفت واقعا با احساس من بازى کرد چون من سري پيش كه رفت ازش نخواستم برگرده با وجود علاقه م نسبت بهش و خودش برگشت از اين ناراحتم كه حتى از خانوادش نخواست که من و واسه یه بار ببینن مشاور بهم گفت این بهونس شاید خودش نمیخواسته و خانوادشو بهونه کرده اخه این انصافه دل آدم مگه اسباب بازى!!!!!!ازش قلبم از جا داره کنده میشه این حق من نبود....منم هيچوقت جوري برخورد نكردم كه بخوام خودمو تحميل كنم بهش هميشه احترام ميذاشت بهم و متقابل هم همين بود هيچ بي احترامي نديدم ازش و همه چي خوب بود اما با وجود اينكه ميدونم خودشم خيلي علاقه مند بود بهم چجورى با اين قضيه كنار اومد واسم خيلي سخته نميدونم چي كار كنم كمكم كنيد نميدونم چجوري فراموشش كنم

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما خواهر گرامی، حضور شما در شهر سوال را ارج می نهیم.
شاید توصیه های مکرر ما به دوستان جوانمان را دیده باشید که در آن اصرار داریم از ارتباطات بیهوده و بی هدف و حتی از ارتباطات با هدف ازدواج پیش از ازدواج خودداری کنید... دقیقا شایعترین مشکل و معضل همین اتفاقی است که برای شما افتاده است. این که به هر دلیلی (درست یا نادرست، منطقی یا غیر منطقی یا اصلا بدون دلیل) این ازدواج سر نگیرد و ضربات سنگین روحی به دو طرف و البته بیشتر دختر خانم وارد گردد. اینها جدای از بعضا برخی روابط است که در آن متاسفانه دوطرف پا را فراتر هم گذاشته اند و در چنین شرایطی مشکل شان دوچندان می شود. هرچند احتمالا خودتان هم دیگر تصمیمی برای برقراری رابطه با این آقا نداشته باشید، اما ما نیز تأکید می کنیم ، مراقب باشید اولا دوباره در دام ایشان نیفتید، و ثانیا در دام یک رابطه عاطفی دیگر برای فرار از این موقعیت نیز نیفتید.
اما چرا دام این آقا؟ نقش شما و سهم شما در پدید آمدن این اتفاق ناگوار به جای خود باید بحث شود که ما فعلا کاری به آن نداریم. اما از آنجا که نمیخواهم بحث را طولانی کنم و صرفا با دید خوشبینانه و بهترین حالت را متصور می شویم، این که این آقا واقعا شما را دوست داشته، قصد ازدواج هم داشته است. و مثلا به دلیل مخالفت خانواده به شما پاسخ رد داده است. این که چرا ایشان برای خواستگاری پا پیش نگذاشته است، این که چرا احتمالا بدون هماهنگی و شاید بدون اطلاع خانواده تمام این چند مرحله ارتباط و قطع ارتباط را انجام داده. این که چرا هیچ دلیل منطقی و مستدلی برای این کار خود ندارد و در نهایت این که یک بار پاپیش بگذارد، بعد با صحبت خانواده مثلا منصرف شود، دوباره از تصمیمش منصرف شود و مجددا با صحبت خانواده تصمیم خود را عوض کند... این نشان دهنده این موضوع است که ایشان به لحاظ تصمیم گیری دچار ضعف هستند. این مسئله ممکن است چندین بار ادامه پیدا کند، حتی ممکن است پس از ازدواج مسائلی شبیه این موقعیت پیش بیاید و ایشان دچار مشکل شوند. به هر حال میتوان به راحتی فهمید که قابل اعتماد و تکیه نیستند.
تنها راهی که شما پیش روی دارید، فراموش کردن ایشان به طور کامل، و چشم دوختن به آینده که انشالله روشن و موفق خواهد بود. خواستگارانی که به صورت رسمی و با اطلاع خانواده برای خواستن شما بیایند قطعا شرایط بهتری خواهند داشت.
فراموشی مسائل گذشته هم قطعا کار ساده ای نیست و به یکباره هم ممکن نیست. پس کمی باید صبور باشید، از خداوند متعال کمک بگیرید و اجازه دهید زمان بگذرد، همچنین ارتباطات خود را کامل قطع کنید (اگر لازم شد شماره خود را تغییر دهید). تمامی نشانه ها و پیامها و یادگاری های قدیم از یکدیگر را نیز باید از بین ببرید... همه این کارها به همراه سایر راهکارها در پست های مربوطه آمده است که میتوانید ملاحظه نمایید:
http://soalcity.ir/node/318
http://soalcity.ir/node/2657
http://soalcity.ir/node/1700
موفق و پیروز باشید.

سلام میشه خصوصی با مشاوره حرف بزنم خیلی کمک لازمم خواهش میکنم

تصویر شهر سوال

سلام وقت بخیر
با شماره ۰۹۶۴۰۰ تماس بگیرید و بفرمائید به بخش مشاوره وصل کنند.

با سلام و خسته نباشید
من دختر۳۰ ساله فوق لیسانس و کارمند اداره هستم با درآمد مناسب -حدود ۱ سال ونیم پیش با معرفی یکی از خانمهای همکارم در واحد دیگر با برادر ایشان آشنایی برای ازدواج پیدا کردم.ایشان در جلسه اول گفتند که در گذشته یکدیگر سرک نکشیم و از طرفی به من گفتند که مذهبی هستندو اهل نماز و روزه .من خودم نمازو روزه نمیگیرم.و ایشان در ابتدا مدام به من میگفتند که آیا میتوانی با یه مرد مذهبی زندگی کنی؟درصورتیکه ایشان اصلا مذهبی نبودن و فقط اهل نماز و روزه گرفتن بودند.ایشان حدود ۴سال از من بزرگتر هستند لیسانس شغلش هم درآمد پایین.ایشان به من گفتند که با دختری که ۷سال ایشان بزرگتر بوده به خاطر مسائل مالی ازدواج کرده اند وقتی از ایشان هیچی پولی نرسیده و به خاطرنداشتن علاقه به ایشان و فاصله سنی جدا شده اند.بابت این موضوع خیلی ناراحت بودند .من هم گفتم تنها دوست داشتن برای ازدواج کافی نیست ویژگی های شخصیتی طرفین مهم است و خواستم که ایشان راجب به گذشته خود دیگر فکری نکنن .چون خودش مدام میگفت که از اینکه به خاطر پول با کسی خواسته ازدواج کنه ناراحته و دوست داشتن در ازدواج رو مهم میدانست.من خودم در نیز ماجرای ارتباطم با همکلاسی دانشگاهم که به قصد ازدواج داشتم را به ایشان تعریف کردم که خانواده همکلاسی من برای تحقیق امدند حتی به خانه ما آمدند ولی فامیلی خودشون رو اشتباه گفتند و بعدها من قید این همکلاسی ام را زدم چون همکلاسی من خیلی رفتارهای بدی با من داشت و برای همیشه ارتباطم را قطع کردم ولی این اون مدام به من پیام میداد خلاصه که حتی گفتم که هیچگونه ارتباط جنسی با این همکلاسی ام نداشتم و حتی بیرون هم نمیرفتم و در حد پیام و تماس تلفنی بود.ولی برادر همکارمدوستدخترهای زیادی داشته و روابط جنسی با آدمهای مختلفی داشتند که چندمورد ازآنهارو به من تعریف کردند وقتی از ایشان خواستم دیگر از این روابط صحبتی نکنن به من گفت که توهم اگه در گذشته کسی بود تعریف کن تو حسادت میکنی.و طوری به من تعریف میکرد که انگار افتخار میکرد.من خیلی ناراحت میشدم و میخواستم ارتباطم تموم کنم و از طرفی علاقه مند شدم.خلاصه بعد گذشت ۱ ماه و نیم میخواست به خواستگاری ام بیاد ولی به خاطر تردید در گذشته اش شک داشتم و قبول نکردم گفتم زوده.بعد مدتی خودش ارتباطمون را بهم زد و گفت فقط دوست باشیم منم نمیخواستم دوست باشم و به من گفت هیچوقت از ارتباط قبلیت به نفربعدی نگو.این ارتباط حدود یکسال طول کشید و در این مدت ارتباط کوچکی بین ماصورت گرفت در حد بوسه.چندی پیش به ایشان گفتم که مورد ازدواج به من معرفی شده و من باید نسبت به مسائل زندگیم عاقلانه تصمیم بگیرم و ایشان بسیار ناراحت شدند و رابطه با من را بهم زدند و من الان بسیار ناراحتم.چون از طرفی علاقه به ایشان دارم و از طرفی موردهای ازدواجم هم نمیتوانم فکری راجبشون کنم و همه اش میگم نکنه من ارتباط ساده همکلاسیم گفتم ایشان سرد شدند.

تصویر مشاور شهر سوال

ضمن سلام و تشکر از اظهار نظر شما کابر گرامی، هرچند شما سوال خاصی را مطرح نکرده اید و قاعدتا وقتی سوالی نباشد، پاسخی هم درکار نیست، اما لازم است چند نکته ای را عرض کنم. در مورد تناسب و به اصطلاح هم کفو بودن دو طرف در ازدواج، یکی از مواردی که میتواند مهم باشد مسائل اعتقادی و مذهبی است. نکته دیگر این که واقعا هیچ لزومی ندارد ، چه پیش و چه بعد از ازدواج، از اشتباهات و خطاهای گذشته خود صحبتی به میان بیاورید، به ویژه مواردی که حساسیت برانگیز خواهد بود. هدف واقعی آن آقا هم از درخواست از شما برای چنین کاری واقعا مشخص نیست، ولی همین که ایشان بدون دغدغه روابط پیشین خود را حتی در خصوص ارتباطات جنسی تعریف می کنند ، کمی سوال برانگیز است، چه رسد به این که از شما نیز چنین درخواستی داشته باشند. معمولا کسی که واقعا خواستار زندگی آرام مشترک با کسی است، به این مسائل ورود نمی کند و به قول معروف با دست خودش آرامش خود و همسرش را برهم نمی زند. بنابراین ادامه ارتباط و از آن مهمتر، ازدواج با این مورد را ما به شما توصیه نمی کنیم. اگر اندک علاقه ای هم بوجود آمده همین جا آن را تمام کنید. این ارتباط مطمئنا هرچه پیش برود اثرات تخریبی اش بیشتر خواهد شد. اگر هم گمان می کنید واقعا ادامه زندگی بدون ایشان ممکن نیست و به هر دلیلی بر این ازدواج پافشاری می کنید، حتما از ایشان بخواهید که به همراه شما به نزد یک مشاور روانشناس مراجعه کند و با بررسی مسائل مختلف شخصیتی و روانی هردو، نظر کارشناسی مشاور را جویا شوید.
تصمیم شما مبنی بر نگاه عاقلانه به مسائل زندگی و سرنوشت ساز در زندگی ، یک تصمیم کاملا درست و منطقی است. البته ما امیدوار هستیم که رابطه خود با خدای خود را نیز کمی تقویت و در صورت لزوم اصلاح کنید تا در سایه الطاف خداوندی از شیرینی لحظات عمر خود هرچه بیشتر بهره ببرید.
موفق باشید.

سلام
این آقا قصد دوستی کثیف قبل از ازدواج و ارتباط کثیف با شما را داشته. وقتی خیلی راحت از روابط جنسیش برای شما گفته و از شما هم خواسته پیشش اعتراف کنید یعنی میخواسته بگه بامن هم باشی !! هدفش ارتباط جنسی با شمابوده و شما چون به شیوه ی حرف زدنش عادت نداشتید منظورش رو نگرفتید ..
مورد بعدی هم اون دنبال پول و درآمد شما بوده وقتی هدفش از ازدواج با اون خانم پول بوده و اون خانم هم بدون دادن باجی از زندگیش انداختش بیرون ، بدان که هدفش پول است ..
برخی مردان ازدختران خوب و پولدار و کارمند سوء استفاده های کثیف میکنن.
برو خدا رو شکر کن ختم به ازدواج نشد وگرنه در زندگیت باهاش مشکل پیدا میکردی ...

سلام.من دختری ۲۰ ساله هستم.دو سال و نیم هست با پسری دوست هستم.خودم دانشجوی مشاوره هستم.تا دو سال دیگه شرایط مالی آماده میشه و میتونیم ازدواج کنیم.خیلی به هم علاقه داریم ولی دوست پسرم خیلی شکاکه و همیشه میخواد محدودم کنه.حتی دوست نداره گواهی نامه رانندگی بگیرم تا نتونم رانندگی کنم.میخوام بدونم اگر بریم مشاوره و تحت درمان قرار بگیرم شک این آقا برطرف میشه و اخلاقش درست میشه؟امیدی هست؟خودش هم ب مشاور. اعتقاد داره

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر محترم شهر سوال، خواهرم شما که خود دانشجوی مشاوره هستید حتما با فضای این گونه مباحث آشنایی دارید. اولا توصیه اکید داریم تا پیش از ازدواج روابط خود را قطع کنید یا در صورت عدم امکان، تا جای ممکن به حداقل برسانید تا خدای نکرده بعدا پشیمان نباشید. در مورد بحث شکاکیت هرچند توصیه به ازدواج با چنین فردی نمیکنیم، اما باز توصیه اکید داریم حتما پیش از ازدواج به یک مشاور ازدواج مراجعه کنید، نه برای رفع مشکل شکاکیت، بلکه برای تشخیص درست و کارشناسی ایشان در مورد این حالت و یا احیانا مشکلات دیگر شخصیتی، تا در صورت اطمینان از وجود مشکل، به ازدواج اقدام نکنید و هرچه زودتر این ارتباط را برای همیشه قطع کنید.
موفق باشید.

سلام.باسلام
من به مدت۳سال بچگی کردم و با پسری که عاشقم بود رابطه داشتم.بعد از۳سال به دلیل مخالفت خانواده هامون عاقبت با یکی از پسرای فامیل ازواج کردم.هیچ شناختی ازش نداشتم زیاد باهم صحبت ننیکردیم خونواده هامون خیلی مارو محدود کرده بودن حتی بعد از عقد.تاکید میکنم حتی بع از عقد. مدت کمی بعد از عقمون دوس پسره قبلیم به بهانه دلتنگی و.... کلی التماس کرد و حتی تهدید به خودکشی کرد که پیشش برم منم کاری کردم که نباید میکرم ولی توهمه لحظاتش پشیماتی و شرمندگی ازارم میداد ولی دلم براش سوخت.الانم به دلایلی سرطان گرفته افتاده گوشه خونه. الان عذاب وجدان یک لحظه ولم نمیکنه باوجود اینکه حتی دیگه بهش پیام نمیدم. چیکار کنم خدا منو میبخشه؟؟؟حتی اگه همسرم خبر نداره؟؟؟ بهش حقیقتو بگم که از این عذاب وجدان راحتشم؟؟؟

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر گرامی شهر سوال.
خواهر محترم، ما هم مانند شما بسیار متاسفیم که مرتکب چنین اشتباه بزرگی شدید که به نوعی خیانت به همسرتان محسوب می شود. و علاوه بر این بسیار متاسف شدیم که شما سالها چنین ارتباطی را پیش از ازدواج داشتید!
قطعا رابطه سه ساله شما اشتباه و غلط بوده و قطعا بازگشت به این ارتباط آن هم پس از ازدواج، خطایی بزرگتر! هرچند به نظر می رسد که از کرده خود پشیمان باشید، اما باز هم ما تأکید می کنیم که به رفتار زشت و دور از شأن و منزلت خود بیاندیشید، از درگاه خدای بزرگ و مهربان طلب مغفرت کنید و با این توبه هرگز حتی فکر تکرار چنین اشتباهی را به ذهن خود راه ندهید. خداوند، بخشنده و بخشایشگر است و خود فرموده است که توبه کنندگان را خواهد بخشید.
با همه این اوصاف، اعتراف به چنین خطایی نزد همسرتان، اصلا توصیه نمی شود و اکیدا شما را از چنین کاری برحذر میداریم. به تجربه ثابت شده است که برملا شدن یا برملا کردن چنین روابطی بین همسران، هیچگاه نتیجه مطلوبی نداشته است و همواره اثرات تخریبی آن بر دو طرف و بر زندگی مشترک بیش از آن است که وجدان شما را آرام نماید.
ضمنا به لحاظ شرعی هم طبق استفتا از دفاتر مراجع تقلید نباید این مطلب را برای همسرتان بازگو کنید:
استفتاء: «آیا خانم شوهر داری که زنای محصنه کرده و اکنون از رفتارش پشیمان شده، لازم است که جهت تکمیل توبۀ خود از همسرش هم حلالیت بطلبد؟»
دفتر آیت الله مکارم شیرازی: این خانم فقط میان خود و خداوند توبه کند و به هیچ وجه نباید با همسرش در میان بگذارد. البته به خاطر حقی که از همسرش ضایع کرده، به او محبت کنید و برای وی استغفار نماید (پرسش تلفنی از دفتر معظم)
دفتر آیت الله سیستانی: از درگاه الهی طلب بخشش و توبه نماید و نباید این موضوع را با همسرش در میان بگذارد. (پرسش تلفنی از دفتر معظم له)
موفق باشید.

سلام اقای دکتر امیدوارم حالتون خوب باشه و زندگی پر انرژی و شادی داشته باشین راجب سوالی که خانوم کرده بود من مخالف هستم ادم کسی رو که دوست داره چه طور میتونه فراموش کنه عکسها یادگاریها کادوهاشم محو کنه؟ چطور ذهنشو قلبشو پاک کنه؟ همه میدونن که خاطرات خوب و بد ما تا اخر عمر تو یه گوشه از مغز بایگانی میشن و غیر ممکنه تقریبا از یادمون برن واقعا سخته مخصوصا در مورد دوست داشتن و عشق خواهش میکنم راهکارهای بهتری ارائه بدین من انتظار ندارم که بگین بعد ازدواج این عشقو ادامه بدن ولی حداقل یه راهکاری باشه که بشه تو ذهن گنجایش داد و منطقی قبول کرد خیلی مننون از کانال و سایت مفیدتون شب خوش

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر گرامی، از اظهار نظر شما بسیار متشکریم.
شاید مفهوم فراموش کردن گذشته، به یک اصطلاح عرفی تبدیل شده باشد و با قدری تساهل و تسامح به کار می رود. وگرنه همانطور که شما فرمودی به معنای دقیق کلمه چیزی از ذهن انسان پاک نمی شود، و حتی به دلایلی هم اگر به ظاهر پاک شده باشد ممکن است بر اثر یک اتفاق در یک موقعیت خاص دوباره یادآوری شود. پس منظور همکاران ما ، پاسخ به همان سوال کلیشه ای مراجعین است (که چگونه فراموش کنیم؟).
اما این که هیچ چیز به کلی و صددرصد در ذهن از بین نمی رود، به این معنا نیست که تلاش نکنیم ! چون قطعا مطالب ذهن ما تقدم و تأخر دارند. همانطور که همه ما تجربه کرده ایم، پس از یک اتفاق (معمولا ناگوار) تأثیرگذار، تصاویر و خاطرات آن حادثه تا مدتی (از چند ساعت تا چند ماه بسته به نوع حادثه و افراد متفاوت است) در جلوی چشمان ماست. ممکن است هر روز صبح که از خواب بیدار می شویم بلافاصه اولین فکر و تصویر ذهن ما باشد! اما به تدریج این مسئله کمرنگ می شود. مانند تعدادی عکس که در دست می گیریم، عکسی که روی سایر عکسهاست همواره جلوی چشم ماست، ولی به تدریج عکسهای دیگر اضافه می شود و عکس مورد نظر، به زیر می رود. در مورد خاطرات هم چیزی شبیه این اتفاق می افتد.
بنابراین راهکارهایی که گفته شده، گذشته از این که راهکارهای کلی است، از این منظر قابل تحلیل خواهد بود.
موفق باشید.

با سلام پسری ۳۳ ساله هستم ۶ سال هست ازدواج کردم و بسیار خوشبختم یه پسر ۴ ساله هم دارم و کارمندم و شاغل با وضع مالی مناسب از ۱۴ سالگی دوست دختر داشتم و همیشه بخاطر ویژگیهای خدادادی و اعتماد به نفس بسیار بهترین ها رو در ارتباط با خودم داشتم عشق های دیوانه وار و بسیار رومانتیک طوری که اونها حاظر به خود کشی بخاطر من بودن حتی حین ازدواجم با خانومم ۳ سال در رابطه بودم و چون بیشترین اپشن های مد نظر ظاهری و اخلاقی درونی رو داشت انتخابش کردم و الانم منو میپرسته منم دوسش دارم اما یه مساله هست من بسیار گرم مزاجم و نیاز جنسی فراوان از درونم می جوشه با زیبا ترین خاطرات گذشته هام زندگی می کنم دوست دختر های قبلیم همه ازدواج کردن و بچه هم دارن و واقعا خوشحالم که خانومم رو به سختی از بینشون انتخاب کردم و اگه با بقیه ازدواج می کردم اینطور نمیشد . اما هنوز بعد ۱۸ سال حتی مثل خواهرم نگران زندگیشونم و نمی خوام اسیبی تو زندگی حس کنن از نظر مالی هنوز حمایتشون می کنم باهاشون تلفنی در تماسم و جویای احوال ۲ تاشون سویس و کانادا هستن با اونا هم در تماسم ی...با همشون میشینم از زندگیشون حرف می زنم با هم تبادل نظر و احساس داریم و با هم صمیمانه ترین دوستان هستیم هیچ کدوم هم از اونیکی خبر ندارن و فکر می کنن من جز زنم فقط با اونام . حتی بخاطر یکیشون یه سفر تا سوییس رفتم و اونجا سال روز دوستی سابقمون در ۹ سال پیش رو جشن گرفتیم بسیار خوش گذشت و از اینکه می بینم با شوهرشون خوشبختن لذت می برم و قلبا خوشحالم . زنم هم همه جوره بهم اعتماد داره هم بسیار سادست یه بار شک کرد به یکی ولی چیزی رو نتونست ثابت کنه آخر مجبور به معذرت خواهی کردمش . ... به نظر شما این رویه من درسته ؟ یه وقتایی فکر می کنم خیلی پلیدم یه وقتایی حس می کنم رویه زندگیم درسته . ولی حس می کنم می خوام به خودم ثابت کنم با اینکه شوهر کردن ولی هنوز به من تعلق دارن چون از اول به من تعلق داشتن و بهم حس قدرت و اعتماد به نفس تو زندگی میده . همیشه یه زندگی خاص و با اقتدارو می خوام

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام.
این گونه زندگی که شما از آن سخن گفتید، به هیچ وجه تناسبی با زندگی یک انسان آزاده و شرافتمند ندارد. ممکن است در گذشته هر فردی وقایع نادرستی بوده است که هرکدام به دلایلی رخ داده ولی انسان در مسیر تکامل و تعالی خود قطعا سعی میکند اشتباهات گذشته را تکرار نکند. شما اگر قادر به ترک این اعمال و ارتباطات نادرست هستید، باید آن را ترک کنید وگرنه، بهتر است به صورت حضوری به یک مشاور مراجعه کنید تا شما را در این مسیر کمک کند.
دوست من، این ارتباطات شما، نیّاتی را دنبال میکنید و رفتاری را با همسران دیگران دارید که قطعا خودتان حاضر نیستید کسی با همسر شما چنین رفتاری داشته باشد. ممکن است دوستان قدیم شما هم هنوز خاطراتی شیرین در ذهن خود با شما داشته باشند ،ولی قطعا رفتار شما، باعث انحراف بیشتر ذهن آنان از زندگی مشترکشان خواهد شد. شما با این کار، به خاطر لذت طلبی خود، هم به همسر خود به نوعی خیانت می کنید، و هم دیگران را به خیانت به همسرانشان تحریک می کنید. این رویه شما، جدای از گناه و حرمت شرعی، با هیچ اصول اخلاقی و عرفی نیز سازگار نیست و حتی به لحاظ قانونی هم خلاف محسوب می شود و عواقب بسیار بدی هم برای شما و خانواده تان و هم سایر خانواده هایی که آنان را درگیر کرده اید خواهد داشت.
همانطور که توصیه شد، اگر نمیتوانید این رفتار را ترک کنید، حتما به یک روانشناس باتجربه مراجعه حضوری داشته باشید تا در این راه شما را کمک کند.
قطعا ترک این رفتارها، برای شما ساده نیست. به همین جهت است که ترک گناه و مبارزه با هوای نفس، در کلام امیر مؤمنان، جهاد اکبر نامیده شده (غررالحكم و دررالكلم آمدي ج۲ ص۵۹۵) و از جهاد و جنگ با دشمن خارجی مهم و سنگین تر دانسته شده. لازمه "پارسا" بودن هم همین است.

من به اقایی قول ازدواج دادم و زدم زیرش و رفتم با یکی دیگه ازدواج کردم. نفرین اون اقا روی من تاثیر داره؟

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام خدمت شما کاربر محترم.
نفرین، دعای بد در حق دیگری است. بنابراین، گاهی ممکن است این احقاق حق در دنیا اتفاق افتد، و گاهی نیز بنابر مصالحی، این کار در دنیا واقع نشود و به سرای آخرت موکول شود که اساساً یکی از دلایل برپایی قیامت، همین احقاق حق مستضعفان و مظلومان از ظالمان و متجاوزان به حقوق مردم است.
بنابراین ما نمیتوانیم به شما بگوییم دعای دیگری در حق شما (یا بالعکس) مستجاب شده یا میشود یا حتما خواهد شد!
اما در این خصوص که آیا شما کار درستی کردید یا خیر، طبعا به نظر ما نبایستی بدون در نظر گرفتن ملاکها و درستی یا نادرستی صلاحیت ها و سایر شرایط، ازدواج با یک شخص را قطعی دانست یا به کسی چنین قولی داد. ضمنا قول دادن شفاهی شما در حالیکه اجازه ازدواج شما با پدر شما بوده است هیچگونه تعهد شرعی و قانونی برای شما نمی آورد، هرچند به لحاظ اخلاقی بهتر است انسان به عهد یا قول خود پایبند باشد.
موفق باشید

ممنون از پاسخ شما ولی به نظرم میاد اون اقا صلاحیت بیشتری داشتند و من از روی حماقت و لجبازی کودکانه و بچگانه دلشو شکستم. همش دارم بد میارم چشام عینکی شده اطرافیانم باهام خوب نیستن. ممکنه نفرین این اثراتو داشته باشه؟ چند بار خواهش کردم حتی التماس کردم منو ببخشه اما خیلی دلش شکسته افسردگی گرفته میگه دیگه بمیری هم ازت نمیگذرم میگه زندگیمو نابود کردی و هر روز نفرینم میکنه. حتی فکر خودکشی داشت. پسر خوبی بود. میدونم خیلی غلط کردم و بد برخورد کردم. برام هدیه خریده بود بهش توهین کردم. الان پشیمونم ولی راه چاره ندارم چکار کنم؟

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام مجدد خدمت شما خواهر گرامی،
در سوالات قبل شما کمی این احتمال و احساس پیش می آمد که شاید واقعا حق با آن آقا باشد ولی کم کم روشن می شود که اینطور نیست. اولا همانطور که قبلا هم عرض شد شما نبایستی چنین قولی به کسی میدادید. ثانیا قول شما به تنهایی هیچ فایده ای ندارد. ازدواج هر دختر به لحاظ حکم شرعی و قانونی شرایطی دارد و صرفا با قول دادن دختر به پسر چنین چیزی لازم الاجرا نمی شود. ازجمله این که رضایت پدر دختر شرط است.
نکته دیگر این که نفرین ایشان در جایی اثر دارد که واقعا حقی از ایشان ضایع شده باشد، در صورتی که ظاهرا شما حقی را ضایع نکردید . قطعا ایشان اگر آقای دکتر هستند بایستی به چنین مطلبی آگاه باشند.
نکته مهم دیگر این که گفته اند اگر هم بمیری از تو نمی گذرم!!!خب این نشان میدهد که ایشان در اوج خودخواهی هستند و واقعا علاقه عمیقی به شما ندارند. وگرنه با همه سختی و دشواری میتوانستند به تصمیم شما احترام بگذارند. بنابراین حتی اگر به هر دلیلی موقعیت ازدواج مجدد شما با ایشان فراهم می آمد، به نظر ما چنین فردی با چنین افکاری، به درد زندگی مشترک ابدی که در آن هزاران اتفاق خوب و بد می افتد و در موقعیت های مختلف نیازمند فداکاری زن و شوهر می باشد، به درد زندگی مشترک نمی خورد.
شما هم بهتر است به جای روز و شب فکر کردن به ایشان و نفرین های ایشان و چنین افکار منفی، ایشان را به طور کلی فراموش کنید. با توکل بر خدای متعال، زندگی خود را بسازید. نعمتهای بزرگی که خداوند به شما داده مانند سلامتی، عمر، وقت، خانواده، همسر مناسب و ... را قدر بدانید و شکرگزار باشید. اگر در روابط قبلی خود هم دچار خطایی شده اید ، هم برای خودتان و هم افراد درگیر در آن، از خداوند متعال طلب مغفرت کنید.
موفق باشید.

سلام و ممنون که پاسخگوی دردهای تمام نشدنی من هستید.
۱- در باب مورد اول خودم را که نمی تونم فریب دهم. شاید حق با آن آقا باشد من بهتون میگم که حق قطعا با اون اقاست. من زمانی که با ایشان در اوج احساسات بودم و بی اندازه دوستم داشت و قرار شد بنای خواستگاری بذاریم من با فرد دیگری اشنا شدم و شروع کردم به بهانه جویی. ایرادهایی ازش گرفتم که قابل رفع بود و خودش گفت هر جا عیبی می بینی بگو تا من برطرفش کنم.
۲- درسته که قول من به تنهایی الزام اور نیست ولی خانواده من هم با حرف من قبول می کردند. همین طور که در واقع با من همسر فعلیم هم در واقع دو سال رابطه اشنایی مخفی از خانواده داشتیم. شما صحبتهای اقای پناهیان را گوش کنید. قولی که دادی بزنی زیرش حق الناس است و دقیقا همین روابط را مثال می زنند. مه زن و شوهر و عقد کرده و نامزد. بلکه دقیقا همین دوستی ها را مثال می زند که چه حق ناسی گردن ماست. من بارها بهش ابراز علاقه کرده بودم بدون اکراه و اجبار. ایشون اصلا تو این وادی عشق و عاشقی نبود. انقدر مهر و محبت بهش کردم که بشدت دلبسته و وابسته ام شد. خب حق ناس است دیگه. من میدونم به همین علت دارم بد میارم. چون دلشو شکستم و اه دل شکسته عرش خدارو میلرزونه. من اینها را دیر فهمیدم.
۳- اون اقا فرصت ازدواج های بهتر از من داشت اما بخاطر من یک لحظه خیانت نکرد تنهام نذاشت وقتی حال روحی و جسمیم بد بود. این ایثار نبود؟
۴- بله شاید اینکه بگه من بکیرم هم از من نمیگذره درست باشه ایشون در اوج ودحواهی هستند. اما یش زمینه اش چی؟ من در حقش چه کار کردم؟ من صرفا چون به زعم خودم این همسرم از ایشون بهتره خیلی راحت ازش گذشتم. سه ساله کارش به قرص اعصاب و افسردگی و انزوای روحی و جسمی رسیده. این اگر حق ناس نیست پس چیه؟ من صدبار هم عذرخواهی کنم درست میشه؟ پس چرا همش تو زندگی دارم بد میارم؟
شما که میگی نفرینش نمیگیره ؟
۵- ایشان در اوج خودخواهی هستند و واقعا علاقه عمیقی به شما ندارند. یعنی اگر شما سبب افسردگی شدید کسی بشید انتظار دارید چیزی بهتر ازش بشنوید؟ من عمیقا دوستش داشتم ؟ خب اونجور که من دلشو شکستم انتظار چی باید داشته باشم؟ من نمیدونستم اینجور دل شکستن یقمو تو زندگیم میگیره. فقط من نیستم. متاسفانه نمی تونم بیشتر بازش کنم که برای اطرافیانم هم اتفاقاتی افتاده. یکی دو نفر از اعضای خانوادم در شکستن دلش همراهیم کردن.
۶- به نظر ما چنین فردی با چنین افکاری، به درد زندگی مشترک ابدی که در آن هزاران اتفاق خوب و بد می افتد و در موقعیت های مختلف نیازمند فداکاری زن و شوهر می باشد، به درد زندگی مشترک نمی خورد.
۵ سال با خوب و بد من کنار اومد ولی من راحت کنارش گذاشتم. من این جملتون رو نمی تونم قبول کنم . فداکاری کرد من چیکار کردم؟ دلشو شکستم گفتم دوستت ندارم بعد از هزاران باری که عاشقانه بهش گفته بودم دوستت دارم همه زندگیم شمایی.
۷- وقتی زندگیم مدام میفته تو چاله چطور افکار منفی رو از خودم دور کنم؟ افکار منفی رنگ افعال منفی گرفته. یعنی بد میارم همش.
نعمتهای بزرگی که خداوند به شما داده مانند سلامتی، عمر، وقت، خانواده، همسر مناسب و ... را قدر بدانید و شکرگزار باشید. اگر در روابط قبلی خود هم دچار خطایی شده اید ، هم برای خودتان و هم افراد درگیر در آن، از خداوند متعال طلب مغفرت کنید.
من همیشه اینکارو میکنم براش ایت الکرسی میخونم ولی بهم گفت پیاده بری حج برگردی خودت و مادرت یک هزارم از غصه هایی که به دلم گذاشتی رو حلال نمی کنم. خودتون هم استادید حق الله را میشه جبران کرد حق الناس فقط خود فرد باید ببخشه.
ایشون پسر بشدت احساساتی بودن و هستند. چندبارشو خودم در جریان بودم بعضی شبها چند ساعت گریه میکنه قبل خواب تا خوابش ببره. میگه برام تو مهم نیستی دیگه. برام این مهم بود خیانت نکنی همزمان با دونفر بودی با فلبم بازی کردی. چرا با جوانیم بازی کردی؟ الان دیگه عاشق من نیست ازم متنفره با اینکه من هنوز ته قلبم خوبیاش یادمه. میگه زندگیمو اتیش زدی بعد تو دیگه ازدواج نمی کنم. قرصاشو خودم دیدم قرص اعصاب و ضد افسردگی مصرف میکنه.
در مورد نعمات خدا هم باید بگم یکیشو خدا ازم گرفت.
میترسم از ایندم.
التماس می کنم بهم راهی نشون بدید که اروم بشم. از همه دختر پسرا عاجزانه خواهش می کنم به هیچ پسری قول ازدواج ندید اگر دادید نزنید زیرش با زندگی جوانهای مردم بازی کنید خدا بدترشو سرتون میاره.

پیش روان شناسم رفتم میگه باید افکارو دور کنی مثبت فکر کنی و این حرفها. ولی تا الان که نتونستم. تورو خدا منو راهنمایی کنید.

همه زندگیم غلط کردم. راه غلط رفتم. خدا گفته اگر حرص چیزی رو بزنید در ازدواج خدا حسرت به دلتون میگذاره. فکر میکردم همسرم به اون آقا ارجحیت داره ولی اگرم داشته باشه زیاد نبود. کاش دلشو نمی شکستم. من که میدونستم چقدر دوستم داره. اگر بلایی سرش بیاد یا بلایی سر خودش بیاره مثل خودکشی من چه خاکی تو سرم بریزم؟

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام مجدد خدمت شما خواهر گرامی،
خواهرم، اگر شما بخواهید در هر بار تشریف فرمایی بخشی از واقعیات را بگویید ، قطعا پاسخ شما هم بخشی از پاسخ نهایی و درست خواهد بود. شما برای اولین بار تنها یک جمله سوال کردید، بار دوم مطالبی اضافه کردید و اکنون توضیحات مفصل تری میدهید. و ممکن است دفعه بعد حقایق دیگری را بازگو کنید. قطعا پاسخ درست و نهایی شما پس از اطلاع از همه مطالب شماست.
نکته دوم این که شما نزد روانشناس رفته اید و مشکل شما حل نشده است! شاید توجه نداشتید اما اکنون به شما میگوییم که مکاتبه و یا پرسش و پاسخ کتبی ، به هیچ وجه یک مشاوره محسوب نمی شود. این یک پاسخ به سوال شماست و زمانی مؤثر است که مشکل شما خیلی عمیق نباشد و بتونید بدون نیاز به یک درمانگر، مشکل خود را خودتان حل کنید. در مرحله بعد اگر مشکل عمیق تر بود به روانشناس مراجعه باید کرد. این در حالی است که شما به دلیل مشکلتان به روانشناس مراجعه کردید، و اکنون انتظار دارید با چند جلمه مشکلتان حل شود! مشکلی که با مراجعه حضوری نزد روانشناس حل نشده!
و نکته سوم، این که در احکام شرعی منظور از حق الناس این است که انسان مالی کسی را به ناحق از طریق غصب یا رشوه یا ربا یا کم فروشی و مانند آن برده باشد که اگر صاحبان آن را بشناسد باید به او بازگرداند و اگر نشناسد از طرف آنها به فقیر و نیازمندی می دهد. البته در مباحث عرفانی و اخلاقی این دایره وسیعتر می شود. درست مانند این که ما میگوییم دزدی یعنی تصاحب مال دیگری به ناحق، درحالیکه با دید عرفانی و اخلاقی اتلاف وقت دیگران با سخنان بیهوده نیز از نظر برخی اساتید اخلاق و عرفان نوعی دزدی است! پس حیطه و قلمرو مسائل باید درنظر گرفته شود!
نکته چهارم ، اگر واقعا به حق الناس به این معنای وسیع قائل هستید و شب و روزتان به این دلیل سیاه شده است، لازم است به شما توجه دهیم که از زمانی که به عقد و همسری فردی در آمدید (همسر فعلی شما) هم شرعا و قانونا و هم اخلاقا (طبق نظر علمای اخلاق و عرفان) ارتباط با مرد نامحرم دیگر خلاف و نادرست است. و مطرح شدن مباحث عشق و محبت و ازدواج، حق الناس بزرگتری را نسبت به همسر فعلی شما بر عهده شما خواهد آورد.
نکته آخر این که بهتر است به یک مشاور روانشناس که دارای تعهد و تجربه کافی باشد مراجعه کنید و مشکل خود را کامل بیان کنید. اینگونه به نظر می رسد که مشکل شما صرفا مسئله قول به ازدواج نبوده باشد و رگه هایی از برخی مشکلات دیگر وجود دارد که طبعا با مراجعه به متخصص، ایشان میتواند در این خصوص بررسی کرده و در حلّ آن به شما کمک کند.
موفق و پیروز باشید.

اینجور که معلومه این خانم چند سال با اون آقا دوست بوده و قصد ازدواج داشته بعد وسط کار زده جاده خاکی شما هم بهش می فرمایید حقی را ضایع نکرده! با این تفسیر من هم قصد دارم با دختران متعددی دوست شوم و هر وقت کیس بهتری به پستم خورد بزنم جاده خاکی آیا منظور شما دقیقا همین هست؟

تصویر مشاور شهر سوال

از اظهار نظر شما متشکریم.
رابطه ای که بقول شما دوستانه بوده، ولی در واقع خلاف شرع، و گناه بوده، نمیتواند شرعاً تعهدآور باشد، مگر در موارد خاص. این تعهد صرفا یک مسئله اخلاقی یا عرفی بین دوطرف است و منشأ شرعی ندارد. حتی از این بالاتر، تا پیش از ازدواج شرعی و جاری شدن خطبه عقد، خواستگاری کردن و حتی قول و قرار گذاشتن رسمی هم به لحاظ شرعی و قانونی برای طرفین تعهد آور نیست. البته این بدان معنا نیست که در دفتر اعمال دو طرف هیچ چیزی نوشته نخواهد شد!! قطعا بسیاری از اعمال ما دارای ثواب و عقاب است و بایستی در قیامت پاسخگوی آن باشیم اما لزوما حکم شرعی خاصی در این دنیا ندارد.
موفق باشید.

داستان من خیلی وحشتناکه، هر روز ارزوی مرگ میکنم، توی یک شهر کوچک زندگی میکردم، خیلی زیبا بودم و خواستگار هم زیاد چون پدرم از ثروتمندان شهر بود، خودم هم کارمند، واسطه ای پیدا شد و یکی از همکاران را به قصد ازدواج به من معرفی کرد، مدتی نزدیک به سه ماه تماس و ارتباط و متاسفانه..... بعد از سه ماه معطلی و بازی خوردن خواستگاری پیدا شد و عقد کردیم، بعد از عقد نامزدم از گذشته ام اطلاع پیدا کرده و الان دو ساله گرفتار بدخلقی و کتک و توهین هستم و از ترس آبروی خانواده دم بر نمی آورم، بعضی وقتها تا مرز خودکشی میروم چون نماز میخوانم امیدوارم خدا همسرم را به زندگی بر گرداند، الان ۳ ماه است خبر دارم از لج با زنی ارتباط دارد، خدایا خودم باعث همه این اتفاقات شدم، لطفا در صدا و سیما شرح زندگی من را بگویید تا مایه عبرت دیگران شود

تنها دوست پسر یک زن مسلمان شوهر او است یا نامزدی که شرعا با او عقد کرده باشد.
اما جای تاسف است که زنان و دختران ما فریب این گرگهای مذکر را می خورند و آنها را دوست خود تصور می کنند.

من همین غلط و اشتباهو کردم. واقعا بارها به خدا گفتم غلط کردم. به خود اون اقا هم گفتم غلط کردم منو ببخش ولی نبخشید. بهش گفتم ما با تفاهم نداریم ولی در واقع بهانه بود چون با همسر فعلیم اشنا شده بودم. بهش گفتم همیشه در کنارتم در دسترست هستم هر وقت خواستی با هم حرف میزنیم مثل دوتا دوست. بهم گفت من با زن متاهل یک مرد دیگه چه دوستی ای داشته باشم؟ من فکر میکردم اون چندهزار باری که گفتی دوستم داری و قربون صدقه ام میرفتی واقعا دوستم داشتی فکر میکردم بزودی زن و شوهر میشیم و بدون گناه عاشق و معشوق تا پای جان کنار هم زندگی می کنیم و میسازیم. هیچوقت این حرفهاش یادم نمیره. خدا منو نمیبخشه با دل و جوانی و غرورش بازی کردم. خانوادم هم بجای کمک وضعو بدتر کردن. حالا من موندم و یک دنیا احساس عذاب و گناه و بدبیاری.
تورو خدا با دل پسرها بازی نکنید. بعضی هاشون مثل عشق سابقم احساساتی هستند عاشق و مهربونند و دلشون میشکنه توان تحمل این همه غم و ناراحتی رو ندارن و بعد تاوانش سر خودتون میاد مثل من.

سلام من یه دختر هجده سالم .راستش من پارسال به اسم یه پسر تو فضای مجازی با یه دختر اشنا شدم اون ازیه شهردیگه بود و ۲۳سالشه شخصیتی ک من از خودم براش درست یه پسر ۲۵سالس . من از اول هیچوقت به قصد ازار این کارو نکردم اینم بگم ک اصلن اهل این قرتی بازیای دوره ی لوط و همجنس گرایی و اینا نیستم اوایل خودمو با این فکر که حداقل این طوری دچار گناه و اسیب های ارتباط با جنس مخالف نمیشم قانع میکردم و حتی برای خودم ک یه دخترو از اینکه مورد سواستفاده ی یه پسر خلافکار قراربگیره جلوگیری کردم ثواب هم قائل می شدم .اما بعد یه مدت فهمیدم که عاشق این شخصیت شده و حتی گفت چنتا خواستگار خوبشو به خاطر من رد کرده و میخاد برم خاستگاریش! بااینک اون اصلن هیچ عکسی از من دریافت نکرده و حتی یبارم بهش نگفتم دوسش دارم حرف بدم هیچوقت باهاش نزدم فقط تواین مدت باهم درددل میکردیم و من حتی در مورد ارزوها و دلمشغولیای واقعیم بهش میگفتم از نظر من مثل دوتا رفیق هم جنس اما خوب طبیعتا ازسمت اون به عنوان دوس دختر و دوس پسر .دختر خیلی خوبیه اما سادس من هیچوقت فک نمیکردم انقد زود و بدون اینکه پسرو ببینه عاشقش بشه اون واقعن الان وابسته این شخصیتیه ک من براش ساختم چنبار خواستم قطع رابطه کنم باهاش اما اون ولکن نبود اون عکساشو بدون اینکه من ازش بخوام فرستاد واسم حتی البته با حجاب .ینی انقد به این شخصیت اعتماد داره برادرم ندارم بفرستم خواستگاریش . الان احساس عذاب وجدان دارم نمیدونم چیکار کنم به نظرتون بهش واقعیتو بگم میترسم یوقت واسه خودم دردسر بشه ودودرگیر پلیس فتاهم بشم شمارمم داره سیم کارتم ب نام خودمه و زیادد حرفه ای نیستم تو این مسائل واسه همین میترسم.خواهشن کمکم کنید

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام و احترام خدمت شما،
خواهر گرامی، شما میتوانید بدون هیچ مقدمه ای با وی قطع ارتباط کنید. نه تماسی بگیرید نه پیامی و فایلی ارسال کنید و نه دریافت کنید. حتما ایشان پس از مدتی خیالپردازی های خود را فراموش میکند، چون به قول شما نه تصویری از شما دارد و نه ارتباطی با شما خواهد داشت. اما اگر واقعا خودتان دچار عذاب وجدان هستید، فقط و فقط پیش از قطع ارتباط اصل واقعیت را به ایشان بگویید و تمام. این قطع ارتباط هم جای نگرانی ندارد و دردسری برایتان ایجاد نمی کند. شما میتوانید حتی سیم کارت و اکانت خود را در فضای مجازی تغییر دهید. البته این کار تجربه ای باشد تا بار دیگر در این فضای بی در و پیکر ، کسی را به اصطلاح سر کار نگذارید و موجب آزار و اذیت روحی و فکری دیگران نشوید.
موفق باشید.

مشاور عزیز، شما در مورد زیباخانم گفتید اینکه یک مدت طولانی احتمالا چند سال قول ازدواج داده و بعد منکر شده اشکالی نیست اما در مورد المیراخانم می فرمایید موجب آزار و اذیت دیگری شده اند. یعنی مورد اول که طرف دختر و پسر واقعی بودند مشکلی نداشته ولی اینجا که این خانم یک خانم دیگر را علنا سرکار گذاشتند کشکل دارد؟ یک بام و دوهواست به نظرم.
هر دو مورد محل اشکال است و به نظر بنده شما یک خانم هستید مشاور گرامی و در پاسخ دادن هوای هم جنس های خود را دارید. ما پسران ظالم و بدجنس به دنیا نمی آییم. موفق باشید

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام.
از اظهار نظر شما بسیار متشکریم. البته انتظار می رود دقت نظر بیشتری بفرمایید.
در مورد اول عرض نکردیم اشکالی نیست! بلکه عرض شد قول دادن یک دختر برای ازدواج (که منوط به اجازه پدر است)، تعهد شرعی و قانونی ندارد، هرچند به لحاظ اخلاقی کار نادرستی است. در مورد دوم هم تلویحا اشاره کردیم که قطع ارتباط کنند و تعهدی نسبت به ایشان ندارند، هرچند به هر حال با این کار طرف مقابل خود را آزار داده اند و بایستی به این نکته توجه داشته باشند.
سپاسگذارم.

سلام
من مردی ۴۰ ساله هستم در ۳۰ سالگی عاشق دختری شدم که با اینکه روی چندان خوشی بهم نشون نمیداد ولی نمیدونم چرا بسیار بهش علاقمند شدم طوریکه بعد از اینکه به خواستگاریش رفتیم و جواب نه بهم دادند درحد خودکشی رفتم. بعد از مدتی با دختری ازدواج کردم و الان دو بچه دارم یکسال پیش که به شدت با خانمم مشکل پیدا کردم (بخاطر مسایل مختلف از جمله بدرفتاری هایش با خانواده ام و اینکه از لحاظ جنسی هم سرد هست) و در حد طلاق پیش رفتیم اون دختری که به شدت عاشقش شده بودم از طریق ای میل بهم پیام داد و دوباره آتش عشقشو تو دلم روشن کرد اون هنوز ازدواج نکرده و الان نمیدونم چکار کنم مدتیه باهاش درحد ای میل درارتباطم و حالت خیلی بدی بهم دست داه از طرفی بچه هامو خیلی دوست دارم ولی زنم اصلا زنی نیست که من میخواستم و هیچوقت هم نتونستم به اندازه نصف اون دختر اول دوسش داشته باشم از طرفی هم هرکاری میکنم نمیتونم به اون دختری که عاشقش بودم فکر نکنم و باهاش قطع ارتباط کنم مدتی تو این فکر بودم با اون دختری که عاشقش بودم ازدواج کنم ولی نمیشه زندگیمو چکار کنم؟ خواهشا کمکم کنید

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام و احترام خدمت شما.
دوست عزیز، ما به هیچ وجه توصیه نمیکنیم در حال حاضر شما به عشق اول خود بازگشت داشته باشید!
البته این مسئله معروف و مشهور است بین افراد که عشق اول، همواره پدیده ای متفاوت است! اما شرایط شما به هیچ وجه مناسب این کار نیست به چند دلیل!
اولا همانطور که خودتان فرمودید، پس از ازدواج با همسر فعلی دارای دو فرزند هستید که هم شما به فرزندانتان علاقمند هستید و دوست دارید آنها در آرامش و آسایش باشند و هم فرزندانتان ذهنیتی از مامان و بابا دارند که شما و همسرتان هستید و این ذهنیت میتواند با این کار شما درهم ریخته شود و آسیب های زیادی وارد کند.
از سوی دیگر ممکن است خاطرات خوش و احساس خوشی از قدیم نسبت به عشق قدیمی داشته باشید، ولی به صورت منطقی و عقلانی هیچ اعتبار و تضمینی نیست که ازدواج شما با ایشان در این زمان فعلی، مشکلات را حل کند و خودش منشأ مشکلاتی نباشد (چنان چه ازدواج اول شما هم از ابتدا مشکلی نداشت و به تدریج مشکلات خود را نشان داد). بنا بر این در صورتی که جدایی شما و به عبارت دیگر ویران کردن زندگی فعلی تان و ازدواج مجدد با عشق قدیمی، شما را دچار مشکلات بیشتری کرد، آن وقت به قول معروف چوب دو سر طلا یا از اینجا مانده و از آنجا رانده خواهید شد! به اضافه تمام سرمایه های مادی و معنوی و روانی که در همین ایام و ایام پیش رو ممکن است صرف این داستان بشود!
اما چه بکنید؟ قطعا زندگی بدون آرامش و در میان مشکلات و احیانا جنگ اعصاب ، چیزی نیست که کسی به دیگری توصیه کند! اما خوب است بدانید که مشکلات زناشویی (چه سردی مزاج و مسائل جنسی، و چه مشکلات رفتاری و سایر مهارتهای زناشویی) اکثرا قابل حل هستند. و شما میتوانید پس از مدتی به همسر فعلی تان همان گونه نگاه کنید و فکر کنید که نسبت به عشق اول تان فکر میکنید! یعنی هم زندگی فعلی خود را دارید، هم بچه های خود را در کنار خود دارید و هم همسر دوست داشتنی خود را !
لازم است شما با مراجعه به مراکز مشاوره ازدواج و خانواده، هم بصورت حضوری از یک مشاور خانواده بهره ببرید (این کار حضور هر دوی شما را می طلبد). و هم این که آگاهی های هردوی شما (بدون اینکه این مسائل را به رخ یکدیگر بکشید) و اطلاعات خود را در مورد مهارتهای زندگی و زناشویی ، با استفاده از مطالعه کتاب و مقاله، مشاهده فیلم های آموزشی توسط استادان برجسته، و شرکت در کلاسها و کارگاههای مربوطه بالا ببرید.
بر خدای مهربان و بزرگ توکل کنید و بخواهید تا شما را در این راه کمک کند. قطعا رسیدن به هر شیرینی نیاز به گذر از تلخی ها و سختی ها دارد. یاد خداوند است که در این مسیر آرام بخش دلهای ماست و در نهایت هم هموست که ما را به هدف می رساند.
موفق باشید.

سلام بنده به مدت دو سال با خانومی در شهری ک در ان تحصیل میکردم ارتباط داشتم باید بگویم که این شهر حدودو۶۰۰ کیلومتر با شهر خودم فاصله دارد.من به این دختر علاقه ای نداشتم وفقط برای پر کردن تنهاییم با او دوس شدم ولی کار جوری پیش رف ک خانواده ها در جریان فرارگرفتند و خانواده من به خاستگاری این دختر امدمن ولی من نتوانستم ادامه دهم چون دودل بودم در مورد دوس داشتن ایشون.بعد از ۴ ماه ک حس کردم بدون ایشون واقعا زندگیم معنایی نداره رفتم ک از ایشون دوباره ارتباط برقرار کنم و این دفه فقط به قصد ازدواج بود ولی وقتی رفتم ایشون نامزد کرده بود و برای من فراوشی ایشون بعد از دو ماه هنوز یک چیز غیز ممکن شده.نمی دانم چ کنم با خود میگویم شاید اگر به ایشان بگویم که دوسش دارم با نامزد خود بهم بزند و برگردد .در کل گیج شده ام چون نمیخاهم از روی خودخاهی اقدام کنم.لطفا راهنمایی کنید؟

تصویر شهرسوال

سلام بر شما
ممنون از اعتمادتان
اين كه با مشاوره و تفكر تلاش مي كنيد تصميمي عاقلانه و به دور از خودخواهي بگيريد، بسيار پسنديده و به جاست. اگر ما تصميم بگيريم از مسيري به سمت شمال ايران برويم در مسير پليس راهنمايي رانندگي به ما بگويد اين مسير خطرناك است و با ريزش سنگ از كوه يا لغزش ماشين همراه خواهيد شد ما از توصيه ها نهايت استفاده را مي كنيم تا مبادا براي خود و سرنشينان و وسيله نقليه خطري ايجاد كنيم. اين روزها مسير ازدواج پر خطر شده است. آمار بسيار وحشتناك طلاق و مشاجرات زناشويي و طلاق عاطفي به ما هشدار مي دهد كه براي ازدواج نبايد احساسي عمل كنيم و بايد با جلسات متعدد دو نفره و خانوادگي و تحقيقات مفصل از كانال هاي مختلف و مشاوره حضوري ازدواج به شناخت عميق از همديگر و خانواده ها پيدا كنيم.
اين كه دو سال با هم بوده ايد و علاقه كافي ايجاد نشده بوده اين احتمال را تقويت مي كند كه علاقه فعلي شما واقعي نيست و چه بسا نوعي مكانيزم دفاعي ذهن براي كاهش استرس و اضطراب و تعارض هاي دروني باشد. بنابراين خيلي خيلي بايد دقت كنيد. هرگز صرف اين كه دو سال با هم بوده ايد را مبناي تصميم نهايي خود قرار ندهيد به خصوص اگر ته دلتان به ايشان نگاه مثبتي نداريد و بدبين هستيد و يا علاقه واقعي ندارد.
اگر مي خواهيد از ايشان خواستگاري كنيد حتما اشاره كنيد كه براي شناخت عميق همان روندي را طي كنيم كه متخصصان مي گويند و در آخر زير نظر مشاور ازدواج حضوري باشيم.
البته بهتر است تا روشن نشدن تكليف اين خواستگار اقدامي نكنيد، هر چند كه اگر خواستگاري كنيد كار حرام انجام نداده ايد.

براي مطالعه بيشتر
مطلع عشق، اميرحسين بانكي، نشر حديث راه عشق
همسرگزيني با عشق يا خرد، دكتر يونس نابدل، نشر ارجمند

موفق باشيد

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام و احترام.
دوست عزیز، آشنایی هر دو نفری ممکن است به اشکال گوناگون و به طرق مختلف باشد، اما مهم مراحل بعدی و طی کردن روند این آشنایی اولیه به سمت ازدواج است.
شاید اشتباه شما در ابتدا این بوده که گمان میکردید باید پیش از ازدواج، فرد مورد نظرتان را در حد خیلی بالایی دوست داشته باشید. قطعا برای یک ازدواج موفق چنین چیزی ضرورت ندارد. شما پس از آشنایی اولیه و تمایل اولیه هر دو طرف، بایستی به صورت جدی بررسی و تحقیقات خود را انجام میدادید و اجازه میدادید تا طی روند معمول خواستگاری و جلسات آشنایی این فرصت به طرف مقابل هم داده شود.
اکنون به هر حال این مراحل طی نشده و شما در این میان تعلل کردید. در حال حاضر با وجود اینکه ایشان با شخص دیگری نامزد کرده، و طبیعتا قول و قرارهایی گذاشته شده، بهتر است شما وارد این ماجرا نشوید و ذهن خود را درگیر آن نکنید.
موفق باشید.

سلام من دختر ١٥ ساله هستم
ميدونم سنم خيلى كمه ولى دست خودم نيس كه عاشق يه پسر شدم
عاشق فاميل تقريبا دورمون
از خيلى وقته كه دوسش دارم ولى اصلا به رو نميارم
راستش من دخترى هستم كه نماز ميخونم و روزه ميگيرم ولى حجابم كامل نيس و معموليه
اون هم پسرى هستش كه نماز ميخونه يعنى اعتقاد داره
هر دومون اعتقاد داريم
عيد سال ٩٧ بود كه بهم گفت نقاشيات قشنگه و ميشه برام بفرستى براى نمايشگاه عكاسى؟
منم ازش شمارشو گرفتم و واسش نقاشيامو فرستادم
هروقت فرستادم شروع كرد چت كردن با من و سوال پرسيدن
منم جوابشو ميدادم
كه يه روز تو چت فهميدم اونم منو دوس داره و منم بهش گفتم كه دوسش دارم از اون به بعد همش بهم ابراز علاقه ميكرديم و تا الان باهم ارتباط داريم فقط در حد چت
ما دوتا از وقتى كه نامحرم شديم دست به هم نميزديم و هيچ تماسى با ايشون نداشتم و دست هم بهش نزدم
ولى همش از اين ترس دارم كه مبادا يكى از فاميلامون يا خانواده هامون بفهمن كه رابطه داريم و اين خيلى برامون بد ميشه
همش به خدا ميگم خدايا اگ ميخواى مارو از هم جدا كنين جورى جدا كنين كه هيچ كدوم از فاميلا مخصوصا خانواده متوجه رابطه ى ما نشن
من موندم كه اين رابطه به كجا ميرسه همش ميترسم
ازش جدا بشم يا نه؟؟؟؟

تصویر شهرسوال

پرسشگر محترم! ضمن تشکر ازارتباط شما با اين مرکز، در مورد علاقه به فردي كه بيان كرديد بايد عرض نماييم قبل از هر چيز به اين نكته اساسي توجه كنيد كه اصلا نبايد به شكل مستقيم اين مسئله را با او مطرح نماييد يا حرکاتي از خود مبني بر ابراز علاقه انجام دهيد؛ زيرا اگر او به شما علاقه اي نداشته باشد خودتان ضايع مي شويد. پس ريسك نكنيد تا احساس تان را با اين كار، خاكستر نكنيد. صرف اينكه شما به ايشان علاقمند هستيد كافي نيست بهتر است بدون اينكه احساسي و عاطفي با اين موضوع برخورد كنيد، وجود يا فقدان نشانه ‌هاي اوليه يك همسر مناسب را در او بسنجيد. البته شما هنوز در سن ازدواج نيستيد و نبايد به اينگونه علاقه ها اکتفاء کنيد بلکه بهتر است فعلا او را فراموش کنيد تا ان شاء الله در سنين ازدواج قرار بگيريد. آن وقت راهکارهاي مناسبي را به شما معرفي خواهيم نمود. بهترين سن براي ازدواج شما نوزده سال به بعد است.
موفق باشيد.

يعنى الان باهاش قطع رابطه كنم؟!

تصویر شهرسوال

خواهر گرامي، سلام؛ خوشحاليم که بار ديگر در خدمت شما هستيم. اساس رابطه دوستانه روش مناسبي براي ازدواج نيست. اين رابطه صدمات زيادي دارد. در اين رابطه روز به روز انسان به سمت گناهان مختلف پيش مي رود و بدون اينکه بخواهد آلوده مي شود. خيلي زود به او وابسته مي شويد و ديگر نمي توانيد از او جدا شويد حتي اگر به خواستگاري تان نيايد. آنوقت با مشکل بزرگي روبرو خواهيد بود. احتمالا اين رابطه هم مثل خيلي از رابطه ها دير يا زود آشکار مي شود آنوقت بايد يک عمر بي اعتمادي خانواده را و نگاه سنگين آنها را تحمل کنيد. بهتر است رابطه تان با او را قطع کنيد اگر او به شما علاقه داشته باشد به خواستگاري تان مي آيد نمي دانيم چند سال دارد ولي اگر شرايط ازدواج ندارد احتمالا در گذر سالها شما را فراموش مي کند و با کسي ديگر ازدواج مي کند. پسرها در طول ساليان از دختر سرد مي شوند و جاذبه دختر برايشان کم مي شود.
پس اين رابطه را قطع کنيد. اگر نمي توانيد راهکارهايي براي فراموش کردن فرد مورد علاقه وجود دارد که اگر مايل باشيد مي توانيد در مورد آنها با هم صحبت کنيم.

مشکل خانواده ها هستند که باید خودشون رو تغییر بدن تا با زور کسی ازدواج نکنه و با زور با همسرش نباشه که این رابطه زورکی مثل روسپی گری است. متاسفانه مشکلات فرهنگی زیادی داریم. و این محدود کردن ها فقط مرد ها و زن ها رو به هم حریص کرده و روابط غیر طبیعی به وجود آورده و به روانی کردن مردم دامن میزنه. خیلی باعث تاسف است که این ها از شما سوال میپرسند و جواب های جنسیت زده و تبعیض آمیز شما میشه راهنمای آنها. "یعتی خجالت نمیکشید که راهنمایی میکنید اگر با دوست پسرت ازدواج کنی بهت میگه دست دوم"؟ کاش یاد بگیرند به یک مرکز مشاوره معتبر بروند.

تصویر مشاور شهر سوال

با سلام و احترام خدمت شما، کاربر محترم . از اظهار نظر شما بسیار متشکریم. موفق باشید.

نظرات